۱۳۹۴ مهر ۱۳, دوشنبه

از چی میشه که همچی میشه


دوشنبه 05 اکتبر 2015 اهالی ایران وایر

احمد جنتی از انتشارات امیرکبیر چه می خواست؟


بهروز مینا

یکی از آخرین بازماندگان نسل کارآفرینان دوران پهلوی در تهران درگذشت. «عبدالرحیم جعفری»، موسس انتشارات «امیرکبیر» و یکی از پیشتازان صنعت نشر در ایران در حالی در 96 سالگی درگذشت که سال ها تلاش برای بازپس گیری محصول سال های طلایی عمرش بی نتیجه ماند. داستان زندگی پرفراز و نشیب او شاهدی است بر تضادهای حاکم بر اقتصاد در دوران جمهوری اسلامی و رفتار نظام سیاسی حاکم بر ایران با کارآفرینان.
در ساعت ها و روزهای گذشته آن قدر درباره عبدالرحیم جعفری نوشته شده است که نیازی به شرح داستان زندگی او نیست. مانند بسیاری از کارآفرینان دوران پهلوی، از جمله «حاج محمدعلی برخوردار»، «دیوید آلیانس» و «محمود خیامی»، کار خود را از شاگردی و کارگری در بازار شروع کرد. معروف است که او ابتدا کارگر انتشارات «علمی» بود و بعد کتاب های دست دوم را می خرید و در بساطش در دالان مسجد شاه می فروخت.
در سال 1328، چهار سال قبل از کودتای 28 مردادماه، انتشارات امیرکبیر را در طبقه دوم چاپخانه «آفتاب» در خیابان ناصرخسرو افتتاح می کند. از این تاریخ تا سال 1357 به مدت 30 سال به نشر کتاب و توزیع می پردازد. در این مدت نه تنها انتشارات امیرکبیر مهمترین شرکت نشر ایران می شود و آقای جعفری مسوولیت چاپ و توزیع کتب درسی را در کشور به عهده می گیرد بلکه یکی از مهمترین شرکتهای نشر خاورمیانه هم به شمار می رود.
نسلی از روشنفکران، نویسندگان و شعرای برجسته دهه های 40 و 50 خورشیدی آثار خود را از طریق این شرکت منتشر می کنند که باعث افزایش تاثیر فرهنگی و نفوذ اجتماعی این شرکت در ایران می شود.
با فرارسیدن روزهای انقلاب، مانند بقیه کارآفرینان دوران پهلوی، دست اندازی به اموال عبدالرحیم جعفری شروع می شود. شعارهای انقلابیون و نوشته های همان نویسندگانی که عبدالرحیم جعفری و شرکتش یکی از منابع اصلی درآمدشان بود، ذهنیت مردم را نسبت به او و سرمایه دارانی مانند او  بد می کند؛ آن قدر که سانحه مرگ «اسماعیل رائین» در دفترش در اثر سکته قلبی مستمسک ورود دادگاه انقلاب به زندگی و فضای کسب و کار او می شود.  بقیه ماجرا را همه می دانند. بعد از دو سال جدل و  مدتی حبس، در نهایت آقایان «گیلانی» و «جنتی» با تهدید به بازداشت و اعدام تنها پسر عبدالرحیم، او را وادار به امضای کاغذی می کنند که قرار بوده است صلحنامه ثلث اموالش باشد ولی در واقع، صلح تمام اموالش بوده است.
در خفقان دهه 60 به نظر می رسد اگر عبدالرحیم جعفری واقعا نقطه سیاهی در کارنامه اش داشت، نیازی به این کارها دیده نمی شد و اعدام  او کار سختی نبود. مانند «سعید خلیلی» و دهها کارآفرین بزرگ و کوچک دوران پهلوی، عبدالرحیم جعفری از نیمه دوم دهه 60 تلاش برای بازپس گیری اموالش را شروع می کند ولی باوجود صدور احکام لازم، متصرف اموال او- سازمان تبلیغات اسلامی- هرگز حاضر به تمکین نمی شود و تنها حکم رهبر انقلاب اسلامی، سیدعلی خامنه ای را در این مورد نافذ و لازم الاجرا می داند؛ حکمی که تا به امروز صادر نشده است.
در طی سال های گذشته، رسانه های محافظه کار و اصول گرایی مانند «کیهان» بارها به جعفری تاخته و یادآور شده اند که ثروت او حاصل قرارداد «شیرین» پخش و توزیع کتاب های درسی در کشور بوده است که به دلیل روابطش با دربار به او داده شده است. این جا است که رفتار متناقض حکومت جمهوری اسلامی در برخورد با کارآفرینان آشکار می شود.
به نظر بسیاری از حامیان تصرف اموال جعفری، کسب ثروت از طریق تلاش و برنامه ریزی آن قدر غیرممکن است که تنها راه ثروتمند شدن در ایران رانتخواری است. جالب است کسانی که چاپخانه جعفری، کارخانه برخوردار و شرکت خلیلی را مصادره کرده اند و بر مسند مدیریت آن ها تکیه زده اند، حتی به اتکای حمایت های پنهان و آشکار نهادهای وابسته به قدرت و دسترسی به دلارهای نفتی و ترجیحی، هرگز نتوانستند این شرکت ها را به دوران اوج خود بازگردانند. در دوران بعد از مصادره، رشد این شرکت ها متوقف و بسیاری از آن ها به مکان هایی برای توزیع مستمری بین کارگران و کارمندانشان تبدیل شد.
انتشارات امیرکبیر هرگز توفق هنری و فرهنگی خود را که در دهه 50 تجربه کرده بود، در دوران جمهوری اسلامی تجربه نکرد. هنوز پرفروش ترین کتاب های این انتشارات آن هایی است که در دوران عبدالرحیم جعفری منتشر شده بودند.
تناقض رفتاری جمهوری اسلامی با مردانی مانند جعفری  وقتی آشکار می شود که به خاطر می آوریم فقهایی که ریاستشان با آیت الله جنتی است، آن قدر حقوق مالکیت در اسلام را مقدس می دانند که حاضر نیستند حمایت میراث فرهنگی را به بناهایی با مالک خصوصی تعمیم بدهند و در عمل، مجوز تخریب این آثار را می دهند. آیا مدیران و مسوولان جمهوری اسلامی و طبقه روحانیت آن قدر از واقعیت های اقتصادی بی خبر بوده و هستند که از فرآیند انباشت سرمایه و ثروت در نتیجه تولید و بهره وری از منابع موجود اطلاعی نداشتند و نمی توانستند باور کنند که کسانی مانند جعفری به همت عرق جبین خود و تلاش شبانه روزی به اوج موفقیت بازرگانی و حرفه ای رسیده بودند؟

عبدالرحیم جعفری در حالی در گذشت که محاکم قضایی رای به بازگشت اموال او داده بودند ولی سازمانی که این اموال را در تصرف دارد، از این احکام تمکین نکرده و نمی کند. او در جامعه ای سال های واپسین حیات خود را گذراند که رهبرانش در هراس از تهاجم فرهنگی بر احیای فرهنگ بومی تاکید می کنند؛ با این حال، به او که یکی از موفق ترین مدیران و کارآفرینان صنعت نشر بود و به شکل گیری ادبیات بومی ایران در دهه های 40 و 50 کمک کرده بود، کاری ارجاع نشد.

تضاد دیگر در نظام سیاسی ایران، ریشه در همین رفتار دارد؛ در حالی که اقتصاد کشور بیش از پیش نیازمند کارآفرینان و مدیران موفق است، نظام سیاسی با موفقیت این گروه را به حاشیه رانده است و به قیمت نقض قوانین، آن ها را در حاشیه نگه می دارد.

به راستی این تناقض ریشه در چه دارد؟ حتی مرد سختکوش صنعت نشر پاسخ این پرسش را نمی دانست.