ساقی بجام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند
روزنامه فرانسوي لوموند در تحليلي درباره مقايسه آشوبهاي اخير در كشور بريتانيا با آشوبهايي كه 6 سال پيش در فرانسه اتفاق افتاد، مينويسد:
«آشوبهاي سال 2005 فرانسه ابتدا محدود به شهر "كليشي سوبوآ" در حومه پاريس بود اما به يكباره در همه حومههاي شهرهاي پرجمعيت فرانسه گسترش پيدا كرد.
آشوبهاي هر دو كشور با عوامل مشابهي كليد خوردند: كشته شدن فردي در يك حادثه، ابهام درباره دخالت نيروهاي پليس، احساس بيعدالتي بر حسب مقتضيات كه از شرايط تحملناپذير زندگي طي دهها سال نشات گرفته و به يكباره به يك شورش بدل ميشوند.
مشابهت الگوهاي آشوبهاي هر دو كشور بدين حد برجسته است زيرا كه مردمان آسيبپذير هر دو كشور خود را اسير فشار اجتماعي مشابهي ميبينند. آشوب ها داراي عللي يكسان ، محرك هايي يكسان و شرايطي يكسان هستند.
سياستمداران تظاهر ميكنند كه از آنچه كه مردمان و حومهنشينان فرياد ميزنند متعجب شدهاند، در حالي كه گوش كر آنها بيش از هر چيز عامل فروخوردگي اين فريادها بوده است.
نگارنده اين تحليل چندي پيش در روزنامه لوموند در تاريخ 19 ژوئن مقالهاي نوشت تا نسبت به بي توجهي به مناطق حاشيهاي انتقاد كند؛ حومههايي كه جايي در برنامههاي احزاب سياسي ندارند و برخي سياستمداران منفعتطلب با نزديك شدن به زمان انتخابات رياستجمهوري با ارائه يك ديدگاه امنيتگرايانه تكبعدي كه حتي نيمنگاهي به وضع اضطراري جامعه ندارد، سعي در تحريك آنها دارند.
در بريتانيا نيز مسئولان خود خوانده برقراري نظم كه قدرت را در دست دارند، از پوچي به كارگيري خشونت از سوي معترضان نسبت به جامعه و محيط خود اظهار خشم مي كنند.
آن دسته از كساني كه ساده انگارانه استدلال ميكنند، خواهند گفت كه هيچ مفهومي از اين آشوبها قابل درك نيست و تنها ميتوان آنها را توجيه كرد، گويي كه در انديشه كه شرط تحقق عمل هوشمندانه است، صرفهجويي ميكنند! آنها از فكر كردن به خشونت اجتماعي وارد شده بر كساني از روي استيصال محلههاي خود را غارت ميكنند و خشونت را در محلههاي خود خالي ميكنند، اكراه دارند.
ژان پل سارتر، فيلسوف فرانسوي در مقدمه كتاب "دوزخيان زمين" اثر فرانتس فانون، اين خشونت را نه توفان احمقانه ميداند، نه غليان غرايز وحشي و نه حتي تاثير رنجش دروني. از ديد وي اين خشونت از سوي انساني است كه به دنبال بازسازي خود است.
به دنبال نظام سلطه استعمارگري كه فرانتس فانون آن را محكوم ميكند، اكنون نظام سلطه اقتصادي آمده كه با بحران اقتصادي جهاني در حال وخيمتر شدن است. معترضان اكنون تنها در ميادين اصلي پايتختهاي كشورهاي اروپايي حضور ندارند، بلكه در ديگر گوشههاي اين كشورها نيز سربر آوردهاند.
حق آنها براي بيان خواستههاي خود در همه حوزهها از قبيل حوزههاي سياسي، رسانهاي و روشنفكري ناديده گرفته شده است؛ بنابراين برخي از آنها راه حل هاي راديكال را براي اثبات وجود انتخاب ميكنند و از خود در ديدگان جامعهاي كه نسبت به خشونت ارتكابي از جانب خود نابينا است، تصويري هولناك بازسازي ميكنند.
صحنهاي از فيلم "نفرت" ساخته "متيو كاسوويتز" اين عدم وجود تفاهم را بازسازي ميكند. در اين صحنه شخصيت "سعيد" از مكالمه دوستان خود، وينز و هوبرت، كنار گذاشته شده است. وي چند بار ميپرسد: "داريد راجع به چي حرف ميزنيد؟" و هر بار صداي خود را بلندتر ميكند. تلاشهاي او در نهايت به فرياد منجر ميشود. پس از اين اقدام است كه وينز و هوبرت به وي توجه ميكنند اما توجه آنها تنها معطوف به شكل پرسروصداي بيان و دخالت سعيد است نه قصد و منظور اصلي اقدام سعيد كه تنها پيوستن به گروه آنها بوده است.
به همين شيوه است كه حومهنشينان شهرهاي اروپايي بايد براي ابراز وجود خود نزد ديگران رو به شيوههاي پرجاروجنجال و توجه برانگيز روي بياورند، در حالي كه آنها در بازنمودهاي اجتماعي از ديد همين افراد ناديده گرفته شدهاند. در حال حاضر حومههاي شهرهاي فرانسه آرام و خاموش است، اما سوال اين است كه اين آرامش تا كي دوام خواهد آورد؟»