۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

عباس اقبال و یک پرسش سهیل اسدی

عباس اقبال آشتیانی
نمی دانم چطور می شود که از دو شخصیت معتبر و فرهیخته ی اجتماعی که کم و بیش در یک زمان دیده به جهان می گشایند، تحصیل می کنند، به مکتب می روند، سر از دارالفنون در می آورند، و ... سخن کوتاه: دست آخر هر دو مبدل به شخصیتهایی تأثیرگذار می گردند و سرد و گرم روزگار هر دو را به یک اندازه می آزارد، تنها نام یکی از آنها به کام گذر روزگار خوش می آید و ماندنی می شود. عجب رسم غریبی است! هگل حق داشت که باور داشته باشد؛ مردمان هر عصر و زمانه ای با عقلانیت خود می زیند و گوشهای آن مردمان، دیگر بدهکار آن دسته حرفها که در زمانه های دیگر خط به خط طلا گرفته می شدند، نیستند.

باری، از میان دو شخصیت بسیار اندیشمند که در قیل و قال عصر مشروطه دیده به جهان می گشایند و تا اواسط دوران پهلوی دوم هم در عرصه ادب و اندیشه حضور مستمر و سازنده دارند، یکی را تنها می شناسیم. تنها یکی از آنها در میان اهل ادب و معرفت و قلم جا باز می کند و دیگری در حاشیه باقی می ماند. این است که استاد عباس اقبال آشتیانی (رحمة الله علیه) را نمی شناسیم یا کم می شناسیم. این چه رسمی است که در میان اهل فرهنگ و اندیشه ممالک کمتر توسعه یافته نیز مدپرستی رایج است؛ بماند برای تأمل مخاطب این سخن.

مختصر زندگینامه استاد اقبال آشتیانی (ره):


در نیمه دوم سده سیزدهم خورشیدی، حوالی صد و اندی سال پیش، در آشتیان دیده به جهان گشود. کودکی را با درودگری (نجّاری) گذراند. اما دیری نپایید که به مکتب و کسب علم علاقه مند شد. کمی تلاش و ممارست کرد و به دارالفنون پذیرفته شد. تحصیلاتش که در شرف اتمام بود به معاونت کتابخانه معارف برگزیده شد. همزمان تدریس زبان فارسی در دارلفنون را پیش گرفت. سپس به معلمی مدرسه نظام گماشته شد و به تدریس تاریخ و جغرافیا مشغول شد. چند صباحی که به تدریس مشغول بود در او نبوغ ها دیده شد. او را از همانجا به «سوربن» پاریس فرستادند. از جهت کسب علم، نه خودباختگی در مقابل تمدن فرنگی ها، روانه ی فرانسه شد. نخستین یاوران و همراهان استاد، ملک الشعراء بهار، رشید یاسمی، محمد علی فروغی، غلامحسین رهنما و عبدالعظیم قریب بودند. مدتی چند ساله را با این بزرگان حشر و نشر داشت. اما میرزا محمد خان قزوینی برایش کس دیگری شد. رفاقتشان آنچنان مستحکم شد که به درازای عمری انجامید. تا به زمان مرگ یار و یاور یکدیگر ماندند.
کسب علم در دانشگاه «سوربن» که پایان یافت به وطن باز می گردد. بالفور به استادی دانشگاه گمارده می شود. و سالیان درازی را به تحقیق و تفحص در عوالم فرهنگی-اجتماعی-دینی ایرانیان می گذراند. از او آثار بسیاری باقی مانده که بیشتر آنها ماحصل همین ایام از عمر گهربار اوست. به سنین کهولت که نزدیک می شود از جانب دولت وقت به سمت نمایندگی فرهنگی ایران در ترکیه و ایتالیا منسوب می گردد. به اروپا نقل مکان می کند تا که فصل وداع فرا می رسد. نهایتاً در یکهزار و سیصد و سی و چهار هجری خورشیدی در رُم – ایتالیا دیده از جهان فرو می بندد. جسد استاد با احترام به ایران بازگردانده می شود تا که در خاک آباء و اجدادی آرام بگیرد. شاگرد ایشان، استاد ایرج افشار در باب خصلت و فضیلت معلم خود چنین می فرمایند: «اقبال نه تنها در علم و ادب مردی مشهور بود، بلکه از جهات روحی و فردی نیز واجد صفات عالی انسانی شمرده می شد. مردی سخی و بخشنده و صریح اللهجه و در دوستی وفادار و در کارهای علمی صدیق و دلسوز بود.»
آثار استاد (رحمة الله علیه):
- قابوس و شمگیر زیاری (1342)*
- شرح حال عبدالله ابن مقفع (1306)
- ترجمۀ «یادداشتهای ژنرال تره زل فرستاده ناپلئون به سمت هند» (1308)
- تصحیح «حدائق السحر فی دقایق الشعر» اثر وطواط (1309)
- ترجمۀ «مأموریت ژنرال گاردان در ایران» بقلم کنت آلفرد دوگاردان (1310)
- خاندان نوبختی (1311)
- ترجمۀ «طبقات سلاطین اسلام» اثر استنلی لین پول (1311)
- تصحیح «بیان الادیان» بقلم ابوالمعالی محمدالحسینی العلوی (1312)
- تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت (1312)
- کتاب علم جغرافیا (1312)
- تصحیح و چاپ «بیست مقاله قزوینی» (1313)
- تصحیح «معالم العلماء» بقلم رشیدالدین ابی جعفر محمد السروی (1313)
- تصحیح «تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام» بقلم سید مرتضی ابن داعی حسنی راضی (1313)
- تصحیح «تجارب السلف در تواریخ خلفا و وزرای ایشان» بقلم هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبی نخجوانی (1313)
- تصحیح «تتمة الیتیمة» بقلم ابومنصور ثعالبی (1313)
- تاریخ اکتشافات جغرافیایی و تاریخ علم جغرافیا (1314)
- کلیات جغرافیای اقتصادی (1315)
- ترجمۀ «سیرت فلسفی رازی» اثر ابوبکر محمد بن زکریای رازی (1315)
- تصحیح «طبقات الشعراء فی مدح الخلفاء و الوزراء» اثر ابن معتز (1317)
- تصحیح «دیوان امیر معزی» (1319)
- تصحیح «لغت فرس» اثر اسدی طوسی (1319)
- تصحیح «تاریخ طبرستان» بقلم بهاء الدین محمد بن حسن ابن اسفندیار کاتب (1320)
- تصحیح «سیاست نامه» اثر خواجه نظام الملک (1320)
- کلیات تاریخ تمدن جدید (1320)
- تصحیح «کلیات عبید زاکانی» (1321)
- نظارت بر نشر و تألیف آثار در مجلۀ یادگار به مدت پنج سال (1322-1328)
- تصحیح «روزنامه میرزا محمد کلانتر فارس» (1325)
- تصحیح «انیس العشاق» اثر شرف الدین راهی (1325)
- ترجمۀ «سه سال در دربار ایران» اثر دکتر فوریه (1326)
- تصحیح «تاریخ نو» اثر جهانگیر میرزا (1327)
- تصحیح «شد الازار فی حط الاوزار عن زوار المزار» اثر معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی (1328)
- تصحیح «سمط العلی للحضرة العلیا» اثر ناصرالدین منشی کرمانی (1328)
- مطالعاتی درباره بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس (1328)
- تصحیح «ترجمۀ محاسن اصفهان» اثر حسین ابن محمد بن ابی الرضا آوی (1328)
- تصحیح «مجمع التواریخ» اثر میرزا محمدخلیل مرعشی صفوی (1329)
- تصحیح «عتبة الکتبة» اثر مویدالدوله منتجب الدین بدیع اتابک الجوینی (1329)
- تصحیح «المضاف الی بدیع الازمان فی وقایع کرمان» اثر حمیدالدین احمد بن حامد کرمانی (1331)
- تصحیح «فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام» بقلم غزالی (1333)
- تصحیح «شرح قصیدۀ عینیۀ ابن سینا در احوال نفس به زبان فارسی» (1333)
- تصحیح «ذیل بر سیر العباد سنائی» اثر حکیم اوحدالدین طبیب رازی (1334)
- وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، به کوشش محمدتقی دانش پژوه و یحیی ذکاء (1338)
میرزا تقی خان امیرکبیر، به کوشش ایرج افشار (1340)
- طب‍ق‍ات‌ س‍لاطی‍ن‌ اس‍لام‌ ب‍ا ج‍داول‌ ت‍اری‍خ‍ی‌ و ن‍س‍ب‌ه‍ای‌ ای‍ش‍ان‌ ب‍ض‍م‍ی‍م‍ه‌ م‍ق‍دم‍ات‌ ت‍اری‍خ‍ی‌ راج‍ع‌ ب‍ه‍ر س‍ل‍س‍ل‍ه‌/ ت‍ال‍ی‍ف‌ اس‍ت‍ان‍ل‍ی‌ ل‍ی‍ن‌پ‍ول‌؛ ت‍رج‍م‍ه‌ ع‍ب‍اس‌ اق‍ب‍ال‌. تهران، مطبعه مهر، 1312