۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

نخستین یکتا پرست ... در خرابات مغان نور خدا می بینم... لطف الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش



آئین زرتشت 


آئینی با اصول ساده ولی پر بار
بر اساس دانش و آگاهی 
برای هر زمان  و مكان

https://blogger.googleusercontent.com/img/proxy/AVvXsEgDUMXR8Wc3-o2XLWV7RsUyoBhu4nvwvct9o9teI0l0d4NxuigRf9NY0bvPUrectHRNvmEF3WCo8Bq5WvgxRWu4v2dt5a47ZMeSkUCYlNMT9ATckCGUGBAJZTG3I6KwEFFo5K9kcdr0-OZzx5kv-SGT9uwJE49yJ7v3YMB8c7NO=

به مناسبت سالمرگ پیام آور کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک
زردشت کشته شد اما اندیشه‌هایش نی!
میراث خبر، گروه فرهنگ، آرزو رسولی _ امروز پنجم دی ماه برابر با یازده دی در تقویم زردشتیان،‌ روز درگذشت اَشو زردشت، پیامبر ایرانی، گفته شده است. طبق تقویم رسمی اواخر دوره ساسانی، زردشت در روز خور (روز یازدهم) از ماه دی در سن 77 سالگی به دست «بَرادَریش» یا «تورِ بَرادَر وُریش» كشته شد. در اوایل دوره ساسانی، سالگرد درگذشت زردشت را در روز یازدهم اردیبهشت می‌گرفتند ولی در اواخر این دوره با تغییراتی كه رسما در تقویم داده شد، آذر را آغاز بهار قرار دادند و سالگرد درگذشت زردشت به یازدهم دی ماه منتقل شد. اما مراسم دینی سالگرد درگذشت زردشت و آیین یزش مربوطه در هر دو زمان براساس تقویم رسمی و عرفی برگزار می‌شد.
زندگی راستین این پیامبر در هاله‌ای از اسطوره فرو رفته است و در متون دینی به جا مانده زندگینامه او منظم و پیوسته ارایه نمی‌شود.
آنچه از زردشت می‌دانیم، براساس مطالبی است كه در مورد او در منابع پهلوی و عربی یا یونانی گفته شده است. با تكیه بر این منابع و نیز براساس معیارهای زبانی و قراین تاریخی پژوهندگان كوشیده‌اند زمان و خاستگاه زردشت را مشخص كنند. در مورد زمان زندگی زردشت نظرات گوناگونی ارایه شده و از سده هجدهم پیش از میلاد تا سده ششم پیش از میلاد را در بر می‌گیرد.
آخرین و علمی‌ترین آنها زمان زندگی زردشت را براساس مجموع نظریات پیشین و نیز قراین زبانی و تاریخی، زمانی میان 1380 تا 1000 قبل از میلاد می‌داند.
اما در مورد خاستگاه زردشت تا مدت‌ها دانشمندان در اشتباه بودند و آذربایجان را سرزمین او می‌دانستند. این اشتباه از آنجا ناشی شد كه مغان مادی متولی دین زردشت گشتند و وقتی در دوره ساسانی اعتبار یافتند، همه مكان‌های شرقی را با مكان‌هایی در غرب ایران مطابقت دادند تا زردشت را برخواسته از سرزمین خود جلوه دهند. سرانجام دانشمندان توانستند براساس معیارهای زبانی و جغرافیایی و منابع تاریخی زیستگاه زردشت را در سرزمینی در شمال شرقی ایران قدیم و به احتمال زیاد خوارزم تعیین كنند.
البته به عقیده هنریك ساموئل نیبرگ، ایران‌شناس سوئدی، «مساله تعیین تاریخ زردشت یكسره غیر لازم و بی‌فایده است.» آنچه مهم است این است كه زردشت هر چه بود، به هر حال بنیانگذار یكی از بزرگ‌ترین دین‌های جهان بود. ملتی بزرگ او را پیامبر خود می‌دانست و حرمتش می‌نهاد. قرن‌ها پس از آن كه ایرانیان كوروش و داریوش و خدم و حشمشان را فراموش كردند، برای زردشت همچنان مقامی آسمانی و الهی قایل بودند.
او در گاهان كه سروده خود اوست، جز از خدای یگانه نام نمی‌برد. از این رو، او را پیامبر یكتاپرستی* خوانده‌اند كه كهن‌‌ترین آیین یكتاپرستی را در ایران زمین پدید آورد. آموزه‌های زردشت بر دو پایه استوار است: راستی و روشنی. دو ارزشی كه همواره ایرانیان را با آنها می‌شناختند تا جایی كه حتی دشمنان ایران هم به آن معترف بودند.
به گفته نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی و نویسنده كتاب «چنین گفت زردشت»، زردشت نخستین كسی بود كه پیكار خوبی و بدی را به حركت در آورنده جهان دید. در چشم نیچه، زردشت پهلوان اندیشه است.
آنتونیو پالیارو، خاورشناس ایتالیایی، در مورد دین زردشت می‌گوید: «در این دین، بیان جدیدی از انسانیت وجود داشت كه رفتار هخامنشیان ملهم از آن بود: مفاهیم یكتاپرستانه و بنیان عمیقا اخلاقی آموزه خیر و شر. بی‌گمان، دین هخامنشیان بازتاب بی‌پیرایه و اصیل روح اولیه دین زردشت بود و هیچ اشتراكی با تعالیم زردشتی دگرگون شده نداشت
در تعالیم زردشت به هیچ نظام متعصبانه و تعهد جزمی برنمی‌خوریم. او اخلاق را بالاتر از مناسك مذهبی می‌دانست و پیوسته مدافع حقوق دهقانان زحمتكش بود.

زردشت جهانی است

درست است كه زردشت پیامبر زردشتیان است اما چهره‌ای است جهانی. اندیشه‌های او تاثیرات شگرفی در خارج از مرزهای ایران به جا گذاشته است. فیثاغورس، فیلسوف یونانی، برترین آیین‌ها را آیین زردشت دانسته است. جهان‌بینی افلاطون و نظریه مُثُل‌های او را نیز بازتابی از آموزه‌های زردشت و از اعتقاد به فروهر در جهان‌بینی باستانی ایران می‌دانستند.
اودوكسوس، فیلسوف و اخترشناس یونانی می‌نویسد: «گرامی‌ترین چهره نزد افلاطون زردشت بود. او همواره شاگردان خود را اندرز می‌گفت كه با اندیشه‌های زردشت آشنایی بجویند و در آنها نیك بیندیشند. پاره‌ای از سخنان او را با خط خوش بنویسند و از دیوارهای آموزشگاه او كه آكادمی نام داشت، بیاویزند
آموزه‌های زردشت شاید سیر طبیعی باورهای یهودی را دگرگون كرده بود: ثنویت كیهانی خوبی و بدی؛ سپاه دیوان و سپاه ایزدان هر یك به رهبری سركرده خود كه بر سر فرمانروایی بر جهان با هم در كشمكش‌اند؛ انتظار روزداوری؛ ویژگی‌هایی كه در دین یهود پیش از خروج بنی‌اسرائیل از مصر اصلا وجود نداشته و مشخصه دین ایرانی مطمئنا متعلق به پیش از قرن ششم قبل از میلاد است. به هر حال، در مطالعه منشا دین مسیحی روایت عنصر ایرانی را نادیده گرفت.

راه زردشت

راهی كه زردشت در رسیدن انسان به جاودانگی و رستگاری تبلیغ می‌كند، پیوستن در اندیشه و گفتار و كردار به نظام راست و درست است (اندیشه نیك، گفتار نیك، كردار نیك).
آموزه‌های زردشت از دیر زمان و دور جای در تاریخ آغاز می‌شود و تا به روزگار ما می‌پاید. جماعت زردشتی، با جود تحولاتی كه در عصر هخامنشیان یافت، تا به امروز، یعنی حدود سی قرن، به تعالیم اساسی پیامبر خود، آن چنان كه در سروده‌های او (گاهان) دیده می‌شود، وفادار ماند.
بی‌گمان این امر مرهون نه تنها قدرت و انسجام این تعالیم بلكه همچنین این واقعیت است كه زردشت خود دینْ مرد بود و برای پیروانش احكامی آورد ساده، اثرگذار و مكررّ. «سپاس از خداوند پیروزگر / كه دارم ز زردشت و از دین خبر» (زرتشت بهرام پژدو، قرن هفتم هجری)
پروفسور مری بویس می نویسد: «ماهیت این تعالیم مثبت و سرشار از امید چنان بود كه به محقّرترین اعمال زندگی روزمره هدف و معنایی كیهانی بخشید. دین زردشتی دینی است كه خواستار بقای تام و تمام است و این چنین ماندگار شده و توانسته است به همان صورت اصلی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. این دین نشان داده كه می‌تواند نه تنها بدون پشتیبانی قدرت دنیوی،‌ بلكه به رغم خصومت و پیگردهایی كه در چند كشور و چند دوره از عمر طولانی خود آماج آنها بوده، به حیات خویش ادامه دهد
زردشت مردی است كه باورهای او مرز نمی‌شناسد. او پیامبر اندیشه، روشن‌رایی و فرهنگ است برای هر كس در هر زمان و در هر جا.
«
به خلق جهان بازگو این پیام / از اول و آخر همه را تمام» (زردشت بهرام پژدو). خاقانی شروانی می‌گوید: «مرا همت چو خورشید است شاهنشاه زند اُستا / كه چَرخَش زیر ران است و سر عیسی است بر رانش
بیهوده نیست كه این سخنور بزرگ خورشید، سرور و سالار ستارگان را شاهنشاه زند اُستا می‌خواند. خاقانی نیز زند اُستا را نامه روشنی می‌داند و ایران همواره سرزمین سپند و روشنی بوده است.

منابع:
_
آموزگار، ژاله و احمد تفضلی؛ اسطوره زندگی زردشت؛ چاپ سوم؛ تهران: نشر چشمه / نشر آویشن؛ 1375.
_
دوشِن گیمَن، ژاك؛ آراء گوناگون درباره زردشت؛ ترجمه آرزو رسولی؛ نامه فرهنگستان؛ ضمیمه شماره 16، تیر 1383.
_
زردشت بهرام پژدو؛ زراتشت نامه؛ به كوشش محمد دبیر سیاقی؛ تهران: طَهوری، 1338.
_
كزازی، میرجلال‌الدین؛ چهره زردشت در خارج از مرزهای ایران؛ سخنرانی در مراسم بزرگداشت سه هزارمین سال فرهنگ زردشتی؛ دانشگاه تهران، زمستان 1382.
_
هنینگ، والتر برونو؛ زرتشت، سیاستمدار یا جادوگر!؛ ترجمه كامران فانی؛ چاپ سوم؛ تهران: كتاب پرواز، 1379.
-------------------------------------
تأثیر شگرف و بی مانند زرتشت در فرهنگ هند
• موضوع تأثیر عمیق فرهنگی زرتشت در فرهنگ هندوستان وقتی به درستی معلوم می گردد که در می یابیم پیامبر بزرگ فرقهً بزرگ جین هندوان یعنی مهاویرا (بزرگ دانا) نیز همان زرتشت است. از سوی دیگر در کنار اینها قهرمانان رزمنامه معروف هندوان یعنی مهابهاراته (راهزن بزرگ) همان خاندان کیانی (مادی) و نوذری (هخامنشی) هستند که در بین آنها زرتشت تحت نام زریتراشترا (شهریار زرین) عضو و فرمانروای مشترک هردو این خاندان به شمار آمده است.
جواد مفرد

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه ۹ آبان ١٣٨۴ – ٣١ اکتبر ٢٠٠۵
  
https://blogger.googleusercontent.com/img/proxy/AVvXsEigbwpfV-dEGUc-aeTE6qJS-rewmM3tAGgUZk_aHlecIemtZHv_96EuGjC4oj6wR0UTIKQEBVCt58dedcpMBp0KTYVfVV4krdibzaki6Bm4_Eqb4X2D6KRxfg1DEwl_Q41aPz-AFEg-Yhuxf0xQfVeRn2MpGbzl8RzCt7Aj=نگارنده قبلاٌ در مقالهً زرتشت ، پیامبر عدالت اجتماعی جهانشمول از یکی بودن بودا و زرتشت به طور مفّصل سخن گفته است که آن را بعداٌ ضمیمهً این مقاله خواهم کرد. اما موضوع تأثیر عمیق فرهنگی زرتشت در فرهنگ هندوستان وقتی به درستی معلوم می گردد که در می یابیم پیامبر بزرگ فرقهً بزرگ جین هندوان یعنی مهاویرا (بزرگ دانا) نیز همان زرتشت است. از سوی دیگر در کنار اینها قهرمانان رزمنامه معروف هندوان یعنی مهابهاراته (راهزن بزرگ) همان خاندان کیانی(مادی) و نوذری (هخامنشی) هستند که در بین آنها زرتشت تحت نام زریتراشترا (شهریار زرین) عضو و فرمانروای مشترک هردو این خاندان به شمار آمده است. لازم به تذکر است که خود نام مهابهاراته (راهزن بزرگ) همان کورش است  که طبق تورات، منابع یونانی و اساطیر آذری کوراوغلو و ده ده قورقود گنجهای معروف پادشاهان ماد و لیدیه و بابل را ربوده است.
چنانکه اشاره شد در اینجا روی سحن ما با فرقهً دینی  کهن جین (دانایان یا پیروزمندان)هندوان است؛ لذا ابتدا لازم می آید که در بارهً پیامبر بزرگ آنها یعنی مهاویرا(بزرگ دانا) سخن گفته شود. در کتاب اساطیر هند تألیف ورونیکا ایونس، ترجمهً باجلان فرخی در مورد این مؤسس بزرگ آیین جین می خوانیم : "مهاویرا معاصر بودا و او نیز از طبقهً کشتریه (جنگجویان) بود (عجیب است که این موضوع تا به حال موجب کنجکاوی در یکی بودن اصل آنان نشده است. این بدان دلیل است که ذات اصلی آنان یعنی سپیتاک زرتشت نه در هند بلکه در بلخ که چندان هم از هند دور نبوده حکومت کرده و بر نواحیی از هند نیز تسلط داشته است). پدر و مادر مهاویرا بر خلاف پدر و مادر بودا خود جین (اهورامزدا، برهما) و خدا پارشوا (ائیریامن) را نیایش می کردند.
روشن شدگی مهاویرا همانند روشن شدگی بودا بود، اما پیام آن متفاوت و بر ایستادگی در برابر دیگرکشی تاًکید داشت. پدر و مادر مهاویرا هم از آغاز دعوت مهاویرا را پذیرفتند. تولد مهاویرا با نشانه هایی عجیب پیشگویی شد: مادر او تریساله  که پری یکَرینی نیزنامیده میشد شانزده چیز را به خواب دید که همه گویای پسری بود که در آینده به بزرگی دست می یابد. شانزده چیزی که تریساله به خواب دید فیلی سفید (حیوان منسوب بودا)؛ ورزاوی سفید؛ شیری سفید؛ سری (سعادت) یا لکشمی (آیت)؛ گلهای خوشبوی مندره؛ ماه که جهان را با انوار سیمین خود روشن کرده بود؛ خورشید رخشان؛ ماهی در حال جستن (نماد شادمانی)؛ یک کوزه؛ دریاچه ای پر از گلهای نیلوفر آبی؛ اقیانوس شیر با کاخی آسمانی؛ ظرفی به بلندی کوه مرو پر از گوهرههای گرانبها؛ آتشی که از کرهً قربانی مایه می گرفت؛ سریری از یاقوت و الماس؛ و شهریاری که بر زمین فرمان می راند. پیشگویان رؤیای تریساله را تفسیر کردند و گفتند که امپراطوری بزرگ یا تیرتنکره ای که موجودی بر تر از خداست و روزگاری به هیأت آموزگار بر زمین بسر می برد تا روح را با دستیابی به پنج دانش آزادی بخشد، از تریساله تولد می یابد.
چندی چس از رویای تریساله خدایان کودکی نزاده را از بطن دیوننده ( الههً شادی)، یکی از همسران برهما، به بطن تریساله منتقل کردند و به زمان موعود وردمنه  (خوشبختی آور، سود رسان، سوشیانت) تولد یافت. وردمنه کودکی بسیر زیبا بود که از نیروی تنی و روانی بسیاری بر خوردار بود. به روزگار خردسالی خرطوم فیل مستی را گرفت و بر فیل مست نشست. در موقعیتی دیگر یکی از خدایان شجاعت او را آزمود و او را به هوا بلند کرد و موی خدا را برید و چندان اورا زد که خود را نجات داد.
وردمنه دو روز و نیم روزه گرفت در زیر درخت آشوکه (درخت رنج زدای زرتشتیان) به درون نگری روی آورد و روشن (=بودا) شد. در آن هنگام که وردمنه به درون نگری مشغول بود خدایان بر او گرد آمدند و ناظر تعمق او شدند و هم در آن دم که وردمنه به روشن شدگی دست یافت خدایان اورا از زمین برداشتند و او را در باغی بر تخت روانی بر سریر پنج پله  نشانیدند ومهاویرایش شناختند. پس مهاویرا عریان شد و همهً موی خود را بی آنکه احساس دردی بکند از بیخ برید و به زندگی صوفیانه روی آورد" می دانیم روایات کما بیش مشابهً اینها در بارهگوتمه بودا یا همان گئوماته زرتشت نیز ذکر شده است. چنانکه اشاره شد جینها پیامبران خود را تیرتنکره (یعنی فرمانروان برتر جهان یا راهنمایان خداگونه) نامیده اند که از این میان سه تن  که معروفترین آنها می باشند یعنی ویشابها (دانای خداگونه) نخستین تیرتنکره و پارشوا (مردنیکوی سرزمین پارس) بیستو سومین تیرتنکره و مهاویرا (بزرگ دانا)  بیست و چهارمین تیرتنکره به ترتیب جمشید (سپیتمه، پدر زرتشت)، کورش (پدر خواندهً بردیه زرتشت) و خود زرتشت (همان هوشنگ پیشدادی، بانی ادیان کهن) می باشند. از اینجا به وضوح معلوم میشود که تیر تنکره های فرقهً جین همان پرذاتهای اوستا (پیشدادیان شاهنامه)  و سوشیانت ها هستند که که دانیم این نامهای سکایی/ اوستایی به معنی نخستین فرمانروایان قانونگذار و سود رسانها بوده و هردو گروه به خانواده زرتشت منسوب می باشند.
در مورد مطابقت تیرتنکره های جین ها با سوشیانتهای زرتشتی گفتنی است که نام دوتن از آنان به اسامی چندرا پرابه (بسیار درخشان) که هفتمین تیرتنکره بشمارمیرود و نمینته(پروراننده نماز) بیست و دومین تیرتنکره به ترتیب با اوخشیت ارته (هوشیدربامی ، یعنی دارای قانون با شکوه و درخشان) و اوخشیت نمه  (پرورانندهً نماز) تطابق دارند. نام سومین سوشیانت یعنی استوت ارته (پیکر و مظهر قانون مقّدس) با خود نام سپنداته زرتشت (زرتشت دارندهً قانون مقّدس) یعنی همان مهاویرای جینها یعنی بیست و چهارمین تیرتنکره  مطابقت می نماید. در آیین جاین در جوانب این افراد باز نامهایی ذکر گردیده اند که متعلق به خود زرتشت می باشند.
از آن جمله پسر دوم ریشابها (سپیتمه، جمشید) که با نامهای گوتمه شوارا ( سرود دان مقدس) و بهوبالی  (در کنار زندگی کننده) آمده است.در مورد وی گفته شده است که وی بعد از درگذشت پدر برای کسب تاج و تخت پدر با برادر بزرگترش که به جانشینی پدر انتخاب شده بود، برخاست ؛ ولی بعد از یک سال مبارزه بر سر تخت و تاج، زمانی که داشت بر برادرش پیروز میشد ناگهان از عرصهً دنیای مادی و سیاست روی برتافت و به یک زندگی سخت فقیرانه و صوفیانه روی آورد که سر انجام بدنش از خزه و خزندگان و حشرات و پرندگان پوشیده شد و تنش لانهً آنها گردید. برادر فرمانروایش از این سرنوشت وی آن قدر متأثر شد که یک مجسمه به یادبود وی ساخت که پنجاه کمان بلندی داشت و آن را حتی خدایان و دیوان پرستش و تعظیم نمودند.پیداست که نام گوتمه شوارا (سرود دان مقدس) با گوتمه بودا (سرود دان منور) یاهمان گئوماته زرتشت (سرود دان زرین تن) پیوند می دهد. از سوی دیگر نام دیگر وی یعنی بهوبالی  و نام پدرش ریشابها به وضوح یادآور همان اسطورهً ایرانی و اسلامی بُهلول عاقل دیوانه نما و هارون الرشید می باشد که از خویشاوندان نزدیک ومعاصر همدیگر به شمار آمده اند. بی شک این اسطوره در بازگشت از هند شکل اسلامی به خود گرفته است. از جانب دیگر پیداست در اسطورهً بهوبالی (شخص در کنار زندگی کننده) باشخصیت ایوب تورات و قرآن سروکار پیدا می کنیم که طبق اساطیر بدن کرم زده اش را با صبر و شکیبایی بی مانندی که به صبر ایوب (یعنی بر گماشته بر آزمایشهای سخت) مشهور گشته است، به امان حشرات مخلوق خدا رها کرده بوده است که در پس پردهً این شخصیت اساطیری باز شخص زرتشت نهفته است چه در کهن کتاب فضایل بلخ به صراحت ایوبوزیر گشتاسب حاکم بلخ (یعنی شهر محل حکمرانی زرتشت ) به شمار رفته است.
میدانیم گشتاسب (ویشتاسب) در اصل نام برادر بزرگ سپیتاک زرتشت (بردیه، زریادر) بوده که در حکومت عاجل وی شریک بوده است. همانطوریکه آیین جین می گوید مهاویرا (زرتشت، بودا) امربه محدود کردن و لغو مالکیت خصوصی و مالیاتها داده بود و این اساس همان امری است که نقش آسمانی آن در مکاتب جین و بودایی و زرتشتی تعبیر به کسبنیروانا (فّر) ازسوی وی گردیده است.
این موضوع که آیینهای جین و بودایی میگویند مهاویرا / بودا به نیروانا (فنا فی الله) دست یافت یا همان موضوع دستیابی زرتشت به فره ایزدی همان است که در نزد درویشان رسیدن به مرحله ان الحّق بیان شده است یعنی همان شعاری که گویا منصور حّلاج را بر سر دار فرستاد. گفته شده است کسب نیروانا از سوی مهاویرا در سن هفتاد و دو سالگی وی صورت گرفت و این همان دورهً چهار ساله ای را نشان می دهد که گئوماته زرتشت (بردیه) از سوی برادرخوانده اش کمبوجیه- در غیاب سفرجنگی چهارسالهً  او به مصر- به نابت سلطنت وی در ایران هخامنشی برگزیده شده بوده است. و وی در این عهد اصلاحات عمیق اقتصادی و فرهنگی خود را با تقسیم اراضی و بخشش مالیاتها و کوتاه نمودن دست کاهنان مردم فریب از اموال مردم انجام داده بود.این امر که در عهد باستان برای نخستین بار تجربه میشده است آن زمانی اتفاق افتاده که دنیای کهن ترکیبی از سیستمهای اجتماغی خشن و بیرحم عشیرتی، برده داری و فئودالی را تجربه می نموده است.
از سوی دیگر در کنار اینها درخشش و مقام شامخ نیکان مادری وی یعنی کیانیان (مادها) - که امپراطوری جبّار آشوری را برای همیشه از روی زمین محو کرده بودند- و پدر خوشنام ویجمشید (سپیتمه، دامادو ولیعهد آستیاگ) که در شمال غرب فلات ایران حکومت می کرده و همچنین پرتو افشانی قهرمانیهای  پدر خواندهً وی یعنی کورش (سلمان فارسی، سلیمان تورات و انجیل و قرآن)- که ضمن ربودن گنجهای پادشاهان، سیاستمداری رعوف بوده، وجههً جهانی زرتشت را چند برابر می نموده اند. در مورد معنی لفظی تیرتنکرهً جینها (معلمان و راهنمایان خداگونه) و نخستین تیرتنکره  یعنی ریشابها (دانای خداگونه، جمشید، سپیتمه) گفتنی است که در شاهنامه  فردوسی این معنی به صورت ادعای خدایی جمشید بازگویی شده است:
منی کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان به پیچید و شد ناسپاس
 گرانمایگان را ز لشکر به خواند
چه مایه سخن پیش ایشان براند
چنین گفت با سالخورده مهان
که جزخویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنان گشت گیتی که من خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است
همان پوشش و کامتان ار من است
بزرگی و دیهیم شاهی مراست
که گوید که جز من کسی پادشاست
به دارو و درمان جهان گشت راست
که بیماری مرگ کس را نکاست
جز از من که برداشت مرگ از کسی
وگر بر زمین شاه باشد بسی
شما را به من هوش و جان در تن است
به من نگرود هر که آهرمن است
گر ایدون که دانید من کردم این
مراخواند باید جهان آفرین
همه موبدان سر فگنده نگون
چرا کس نیارست گفتن نه چون
چو این کرده شد فر یزدان از اوی
گسست و جهان شد پر از گفتگوی
بسیار قابل توجه است که در اساطیر ده ده قورقود آذریها نام پدر عمران (امیران گرجیها، یعنی شاهزادهً بی مرگ، منظور همان گئوماته زرتشت) بگیل (یعنی خداگونه) آمده است. چنانکه گفته شد در اساطیر جین علاوه بر نام ریشابها  خود عنوان تیرتنکره نیز مطابق پیشداد و سوشیانت اوستا به معنی فرمانروایان خداگونه و قانونگذار می باشد.
در اینجا گفتنی است به همان تاریخ تولد مهاویرا/ زرتشت یعنی آغاز قرن ششم پیش از میلاد از تیرتنکره ای به نام ویکراما ارا(عزیز دوستدار شادیها) نامبرده شده است که بی شک اصل وی نیز به زرتشت (آرا، ایرج) برمی گردد. ضمناٌ روز تولد مهاویرا نیز نظیر زرتشت ماه مارس است که زرتشتیها آن را با ششم فروردین مطابق دانسته اند. نا گفته نماند شاگرد و مصاحب بزرگ مهاویرا نیز گوتمه (سرود دان) نامیده شده است که بی شک این نیز در اصل از اسامی و القاب خود وی بوده است. جالب است که نام شهر و دیار مهاویرا  یعنی بیهار(ویهار، معبد) با نام معبد نوبهار بلح به معنی دیر نو یکی است، یعنی همانجایی که به زرتشت و بودا تعلق داشته است.
ثانیاٌ چنانکه اشاره شد مهاویرا از نظر زمانی دقیقاٌ در همان عصری زیسته که گئوماته زرتشت زیسته است. یعنی حدود سال شش صد پیش از میلاد تولد یافته وتا اواخر دههً هشتم همین قرن (دقیقاً سال ۵٢٢  پیش از میلاد) زندگی نموده است. به طوری که یادآورگشتیم داستانهای دوران طفولیت و نوجوانی مهاویرا نیز همانند آنهایی هستند که به زرتشت / بودا نسبت داده شده اند. القاب مهاویرا یعنی جانما (بزرگ دانا) ، کالیاناک (شخص نیکوی زمانه، امام زمان) و واردهامان (خوشبختی آور، سودرسان، سوشیانت) و همچنین نام پدر ویسیدهارتا (به هدف رسیده) به نحوی بارز و مشخص به زرتشت و بودا نیز منتسب می باشند. نا گفته نماند نام سوشیانت  (سود رسان، عزرای تورات) در اصل به خود زرتشتتعلق داشته است. 
بنابراین در هند پارسیان سپیتاک زرتشت را تحت همین القاب زرتشت و سوشیانت و مسیحیان و مسلمانان تحت اسامی زکریا (سرود دان)، یافث (بزرگ تن)، یوبال (سرود دان)، ملاکی (پیامبر)، عزرا (سود رسان، مدد رسان)، ایوب (برگماشته بر آزمایشات سخت) و صالح (نیکوکار) و لقمان (دانای درشت اندام) و جینها و بودائیان تحت اسامی مهاویرا (بزرگ دانا)و بودا(منّور) به عنوان پیامبران جداگانه می شناسند و تصور هم نمی کنند که همهً اینها فرد تاریخی واحدی می باشند.
خود ایرانیان نیز نامهای مختلف زرتشت را از هم باز نمی شناسند. نامهای ایرانی وی که در منابع زرتشتی و یونانی و رومی از این قرار می باشند: سپیتاک (فرد سفید و نورانی)، سپنداته (مخلوق مفدس)، زریادر( زریر، دارندهً تن زرین)، گئوماته (دانای سرودهای دینی) ، زراتوشترا (دارندهً کالبد زرین)، پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) اوستانس (دانای اوراد دینی)، سمردیس (به اندازهً سه تن)، تنائوکسار (دارای تن باشکوه) و  بردیه که به معنی تنومند است.. اصل زرتشت( به قول خرمدینان شروین یعنی شاهزاده) بنا به گفتهً ابومنصور بغدادی از طرف مادر از پادشاهان کیانی ایران (مادها) و از سوی پدر از دیار زنج (سرزمین قبایل مادر سالاری سرمت یعنی مادرسالار) بوده که اسلاف صربوکرواتها بوه اند، از آنجاییکه در میان نیاکان زرتشت نام دوراسرو (صرب دوردست) دیده میشود، لذا می توان ادعا نمود که پدر وی در اصل از بوسنیها (یعنی صربهای کناری) بوده است. پس بی جهت نیست که اوستا پدر زرتشت را تحت اسامی سپیتمه (سفید رخسار)، هوم (دانای نیک) و جمشید (همزاد درخشان)  زیبا و دارندهً جشمان درخشان معرفی می نماید. گفتنی است منابع ارمنی پسر و خورشیدچهر (تیگران، آرش) را صراحتاً بور و درشت اندام و زیبا معرفی مینمایند.
معهذا چنانکه گفته شد تنها چهرهً درشت و نورانی زرتشت نبوده که وی را مشهور جهانیان ساخته است، چه در پس پردهً این چهره زیبا و درشت اندام نخستین تقسیم اراضی کنندهً جهان و بخشندهً خراج و مالیات گزاف ملل تحت سلطه امپراطوری هخامنشی و ممانعت کنندهً تعّدی کاهنان به حقوق مردم و تعالیم اخلاقی و فلسفی والای وی نهفته بوده است.
در رابطه با ارتباط زرتشت با هند گفتنی است  طبق خبر کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی در میان لشکریان امرایوس پادشاه سکائیان پارسی دربیکی (زرتشت فرمانروای دریها/ تاجیکان) فیلها و سواران هندی وجود داشته اند و این به وضوح حاکی از آن است که وی شمالغربی هندوستان را تحت نفوذ و سلطهً خویش داشته است نامهایآمرایوس و آمرگوس (بی مرگ) که در تاریخ پرسیکای کتسیاس به جای زرتشت می باشند در نزد آذریها و گرجیان با لفظ مشابهه عمران و امیران (یعنی زرتشت شاهزاده) جایگزین شده اند.
به هر حال حماسه آفرینی پادشاهان ماد در نبرد با امپراطوری قدرتمند و ترسناک آشور که ملل همجوار دور و نزدیک خود را به صلابه و بردگی میکشیده ، سرانجام نابودی ابدی آشور توسط آنها و متعاقب آن سیاست مسالمت آمیز کورش (پدر خواندهً بردیه زرتشت) و در پی آنها سیاست عدالت اجتماعی گئوماته زرتشت- که هرودوت بدان سبب از محبوبیت بی نظیر وی در آسیا سخن گفته است-  و انتساب وی هم به خاندان پادشاهی ماد وهم به پسرخواندگی و دامادی کورش هخامنشی شور و شعف فراوانی را در میان مردم دنیا  بر انگیخته بوده است که این وقایع به خصوص در تورات و اوستا و شاهنامه متجلی گشته است از آن جمله در تورات کتاب ناحوم نبی در بارهً ویرانی کامل شهر نینوا پایتخت آشور توسط جد مادری دوم گئوماته زرتشت یعنی کی آخسار (کیخسرو، هووخشتره) شادی و مسّرت خویش را چنین نشان می دهد:" خداوند در مورد تو امر فرموده است که بار دیگر ذریتی به نام تو نخواهد بود و از خانهً تو بتهای تراشیده و اصنام ریخته شده را منقطع خواهم نمود وقبر تو را خواهم ساخت زیرا خوار شده ای. اینک بر کوهها پایهای مبشر که صلح و سلامت را ندا می کنند...." این وقایع د ر عهدی اتفاق افتاده که دوران شکوفایی کتابت خصوصاٌ کتابت تاریخ و اساطیر بوده است. حماسه آفرینی مادها و کورش هخامنشی و گئوماته زرتشت ایران مادی و پارسی آن زمان را به عنوان بزرگترین قدرتمندترین امپراطوری دنیا در مرکز توجه جهانیان قرار داده بوده است.
به همین سبب  است که اساطیر ایرانی در هند اساس اساطیر حماسی هند و در آذربایجانهای شمال و جنوب ارس اساس اساطیرده ده قورقود و کوراوغلو و در نزد ارامنه پایهً بیشترحماسه های آنان و در یهود اساس بیشتر اساطیر توراتی گشته است. به بیان ساده ایرانیان اسطوره آفرینان جهانیان و سازندهً اساس ادیان بزرگ جهانی بوده اند. و نیز با توجه به نام نیک زرتشت در غالب ادیان بزرگ و کوچک دنیا باید اعلام کرد که دنیا فقط یک دین بزرگ مشترک دارد و آن همانا دین زرتشتی/ بودایی است که گفتیم پدید آورندهً آن تحت نامهای بودا، مهاویرا، زرتشت، ایوب، ملاکی، زکریا ،عزرا، صالح و لقمان شهرهً جهانیان است.
سر انجام در این جا همان طوریکه وعده داده شده بود مقالهًً دلایل یکی بودن زرتشت و بودا را- که پیش از موضوع کشف حلقه واسط آنها  یعنی مهاویرا ننظیم شده بود- ضمیمهً این مقاله می نماییم

گئوتمه بودا همان گئوماته زرتشت بوده است:
چنان که دیدیم بنا به خبر یونانیان باستان از جمله هرودوت و پورفیریوس، گئوماته زرتشت در قرن ششم پیش از میلاد -  که به قرن تشکیل ادیان باستانی معروف است - شهرهً آفاق بوده است. به ویژه مردم آسیا وی را بسیار دوست داشته و او را می پرستیده اند.
بنابراین، در اینجا این سؤال منطقی پیش می آید که بپرسیم که مردمان سمت آسیای میانه و هندوستان و چین وی را تحت چه نام و نشانی می شناخته اند؛ خصوصاٌ با علم بر این که وی مّدتی در آن سمت و سوی ، در باختر (بلخ) سکونت داشته و در آنجا هم رهبر سیاسی و هم رهبر دینی بوده است. همانجا که بعداٌ مرکز اصلی بودائیگری شده بود و معبد معروف نوبهار بلخ در آن قرار گرفته بوده است؛ همان معبد بودایی- زرتشتی که نظامی در اسکندر نامهً خود در مورد آن چنین سروده است:
به بلخ آمد و آذر زردهشت
به طوفان شمشیر چون آب کشت
بهار دل افروز در بلخ  بود
کز  و تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی در او چون بهار
 صمنخانه هایی   چو خّرم بهار
شواهد و دلایل لغوی و تاریخی روشنی معلوم می دارند که خود گئوتمه بودای تاریخی کسی جز گئوماته زرتشت نبوده است که بعداٌ آیینهایشان در شرق و غرب فلات ایران به صورت دو مکتب جداگانه ای درآمده و درهر دو حالت آن از فلات ایران به تبعید رفته و در شکل بودایی آن در شرق آسیا شکوفا شده است.
در ای جا دلایل خود را در باب یکی بودن بودا و زرتشت به اختصار ارائه میدهیم:
١- بودا به معنی منّور و روشن است و اسم اصلی زرتشت یعنی سپیتاک نیز به معنی سفید و روشن می باشد. افزون بر این لقب مهّم ایشان یعنی گئوتمه (دانای"گاتها"، یعنی دانای سرودهای دینی) و گئوماته (دانای سرودهای دینی) یا همان پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) هم یکسان است. می دانیم که گاتها (گاثاها) از سوی دیگر سرودهای دینی خود زرتشت به شمار می آیند.
٢- نام والدین بودا یعنی سود دهودانا (مخلوق دانا و پاک تن) و مهامایا (دانای بزرگ) به وضوح با اسامی والدین زرتشت یعنی سپیتمه ( دانای سفید رخسار) و آمیتی دا (ماندانا، دانای خانه) مطابقت دارد.
٣- هر دو در قرن ششم پیش از میلاد در سمت شمال هندوستان و شرق فلات ایران فعالیت روحانی- سیاسی داشته ومعبودشان یعنی برهما (خالق دانا) و اهورمزدا (سرور دانا) اسامی یکسانی داشته اند.
۴-  مطابق اخبار منابع بودایی و ایرانی شهر زادگاهی این هردو رهبردینی در محل تجمع جنگجویان قرار داشته که در نزدیکی آن کوه مرتفع و پربرفی(= هیمالیا، سهند) واقع شده بود. منظور از هیمالیا یعنی کوه پر برف در اینجا همان کوه سهند آذربایجان است.
۵- محّل فعالیت سیاسی و فرهنگی گئوتمه بودا با قبیلهً سکیا و شهر کاپیلاویستو (خاک سرخ) پیوسته است؛ متقابلاٌ مطابق منابع کهن یونانی و ایرانی ناحیه ساتراپی گئوماته زرتشت ، سرزمین سکاییان دربیکی (سکاییان برگ هئومه، دریها) و شهر سوروگانه (شبورگان، یعنی جایگاه سرخ رنگ) در نزدیکی بلخ(سمت غرب آن)  و خود بلخ (= محل تقسیم آبها) بود ه است.  افزون بر این می دانیم رودی به نام سرخاب در سمت شرق شهر بلخ جاری است.
۶- محّل مدفن بودا یعنی کوسینا گارا (کوهستان مردم نیک بخت) به وضوح یادآور محّل دخمهً گئوماته زرتشت یعنی سیکایا اواوتی( یعنی آبادی خوشبختی، روستای سکاوند شهرستان نهاوند باختران) در ناحیهً کاسیان باستانی و مادهای سگارتی(سنگ کن) می باشد. قابل تذکر است که نام کاسیان (اسلاف لران) به صورت کوسیان نیز ذکر گردیده است: ترجمهً نام کاسیان در نام لران بختیاری و نام شاهنامه ای ارمائیل (یعنی مردم آسوده) برجای مانده است.
۷- فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گئوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک ، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو مخالف ایجاد معابدخرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گئوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گئوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً راهزن) و همچنین لقبش یعنی انگیراس(فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گئوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است.
سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود  که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند.
٨- سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت - بودا تحت عنوان صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور) ظاهر گردیده است. ابراهیم خلیل(کاووس) درواقع نام جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است.
 ۹- نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره) با نام خورشیدچهر پسر زرتشت مترادف است.
------------------------
زرتشت در اساطیر و اعتقادات صوفیان
• در مورد علل محبوبیت  بی نظیر جهانی زرتشت در قرون و اعصار متمادی که سرانجام اساطیر وی به صوفیان اسلامی رسیده است می توان اشاره کرد: وی نخستین قانونگذار سیاسی و روحانی بوده که اقدام به آزادی برده ها و رعایا وتقسیم اراضی بزرگ مالکان نموده است.
جواد مفرد

اخبار روز: www.iran-chabar.de
یکشنبه ٢٠ آذر ١٣٨۴ – ١١ دسامبر ٢٠٠۵
 
در مورد علل محبوبیت  بی نظیر جهانی زرتشت در قرون و اعصار متمادی که سرانجام اساطیر وی به صوفیان اسلامی رسیده است می توان به دلایل زیر اشاره کرد: وی نخستین قانونگذار سیاسی و روحانی بوده که اقدام به آزادی برده ها و رعایا وتقسیم اراضی بزرگ مالکان نموده است. محمد جواد مشکور در کتاب خود خلاصهً ادیان در تاریخ دینهای بزرگ در حالی که از صور مختلف نام زرتشت از جمله گئوماته و زمان وی اطلاع دقیقی نداشته در این باب چنین آورده است: " بر خلاف هخامنشیان ظاهراٌ مادها پیش از ایشان طرفدار دین زرتشت به شمار می رفتند و هنوز دین زرتشت در این سرزمین ایرانگیر نشده بود. از این جهت در زمان کمبوجیه (۵٢۹- ۵٢٢ ق.م) پسر کورش مغی زردشتی که گئوماته (۵٢٢ ق.م) نام داشت برای ترویج دین زردشتی قیام کرد و بتکده ها را ویران ساخت و به جای آن آتشده بنا کرد و بردگان را آزاد و زمین های بزرگ را بین کشاورزان تقسیم کرد و مورد قبول طبقات مستمند و محروم اجتماع گردید به طوریکه پس از کشته شدنش به دست داریوش اول همه ایرانیها و مردم آسیا جز پارسیها که خاندان هخامنشی بودند بر مظلومیت و حقانیت او می گریستند. مدت حکومت سرتاسری رسمی او هفت ماه بود." درجای دیگر دراین باب بیشتر توضیح داده است: " هرودوت پدر تاریخ (۴٨٢- ۴٢۴ ق.م)مورخ مشهور یونانی می نویسد که گئوماته در پی بهبود وضع عامهً مردم بوده است. ولی داریوش در سنگ نبشتهً خود در بیستون از روی غرض و دشمنی که با وی داشت، او را به باد ناسزا و دشنام گرفته و منکر همه اصلاحات او شده است. داریوش در آن کتیبه می نویسد: که وی چراگاهها و گله ها و برده ها و خانه هایی را که گئوماته از مردم و لشکریان گرفته بود به ایشان پس داد.باید دانست که گئوماته این زمینها را و گله ها وخانه ها را برای خود نگرفته بود، آنها را از توانگران ستانده بود تا بین فقرا و مستمندان تقسیم کند.آزاد کردن بردگان به دست گئوماته نشان می دهد که اصلاحات او جنبه های عمیق اجتماعی داشته است. وی اراضی و خانه ها و گله های زاید را از اشراف و بزرگان بگرفت ومیان مردم بی زمین و خانه و بی رمه تقسیم کرد. گئوماته می خواست با ضعیف کردن زمینداران بزرگ، طبقهً کشاورزان واقعی را تقویت کند.و پس از این اصلاحات در میان عامهً مردم محبوبیت و پیروان بسیاری پیدا کرد. بنابراین گئوماته با این اصلاحات پبشرو مزدک بامدادان بود یعنی بالغ بر هزار سال (یک عهد سوشیانتی) پیش از این واقعه قیام کرد و برآن شد که اموال مالکان بزرگ و اشراف را بگیرد و بین عامهً مردم تقسیم کند." محمد جواد مشکور در این مبحث سر انجام به یک معضل عظیم جامعه ایرانی ازآغاز عهد ساسانی به بعد  اشاره نموده و از قول فردوسی می آورد:
چنان دین و دولت به یکدیگرند
تو گویی که از بن زیک مادرند
چو دین را بود پادشه پاسبان
تو این هردو را جز برادر مخوان"
نا گفته نماند نه تنها محمد جواد مشکور به طور کلی تمامی محققین تاریخ ایران باستان تا به حال متوجه یکی بودن گئوماته با گوتمه بودا و مهاویرا و زرتشت سپیتمان نشده اند. از علل مهم دیگر محبوبیت جهانی زرتشت تعلق وی به سه خاندان وجیه المله کیانی (فرمانروایان ماد که ابر قدرت ستمگر آشور را بر انداختند) و پیشدادی (خاندان سپیتمه جم داماد و ولیعهد آستیاگ که جهانگشای و غارتگر ملل خاورمیانه یعنی مادیای اسکیتی= افراسیاب را دستگیر کرده و تحویل کیاخسار فرمانروای ماد داده بودند) و هخامنشی شاخهً کورش که در مقام پدر خواندهً بردیه زرتشت بوده و به نوبهً حکومت برده داری و ستمگر بابل را بر انداخته بود. این محبوبیت با کشته شدن وی به دست داریوش (جاماسب، یعنی مغ کش) ازبین نرفت چه  سر انجام همین داریوش مجبور گردید که بنا به مصالح سیاسی با دختر گئوماته زرتشت به نام پارمیس (پر عهدو پیمان) که همان پوروچیستای اوستا (پردانش) است ازدواج نماید وبا پسر وی به نام تیگران (خورشید چهر) فرمانروای ارمنستان مصالحه کند. علت سوم محبوبیت زرتشت را باید در شخصیت علمی و اخلاقی خود این متفکر بزرگ و درشت اندام و مو بور جستجو کرد چه فیلسوف و عالم یونانی بزرگ معاصرش یعنی فیثاغورث که با وی ملاقات نموده به صراحت به وسعت نظر و دانایی وی صّحه گذاشته است و دیوخری کوستوم از مورخین کهن آسیای صغیر  در مورد شخصیت وی به طور خلاصه می گوید :"زرتشت عاشق دانش و عدالت بود"
حال با این تفاصیل ببینیم که زرتشت در اساطیر کهن اسلامی ، خصوصآٌ در اساطیر صوفیان اسلامی چگونه نمودار گشته است: نگارنده که در سالهای اخیر به تدریج تآثیرات عمیق مستقیم و غیر مستقیم زرتشت را بر اسلام دریافته تا کنون نزد صوفیان اسلامی به هفت صورت مختلف نامهای وی که هر کدام متعلق به افراد جداگانه ای پنداشته شده اند، برخورد نموده است و این در حالی است که در این فهرست نامهای قرانی زرتشت را که مأخوذ از تورات می باشند یعنی ایوب، صالح (سلا، شالح)، هامان (وزیر فرعون[ کمبوجیه فاتح مصر]) زکریا ، یحیی و همچنین نامهای ملاکی، یوبال و یافث را که القاب  خاص توراتی بردیه زرتشت بوده اند به حساب نیاوریم: این هفت هیئت اسلامی و صوفی نامها و القاب زرتشت از این قرار می باشند:
١- هُدهُد دربار سلیمان (کورش): می دانیم در قرآن هود  (سرود خوان) نامی بر سپیتمه جم و پسرش زرتشت می باشد بنا براین صورت اصلی هدهد باید هود هود یعنی هود فرزند هود بوده باشد.در قرآن آمده قوم عاد (مردم انجمنی یعنی همان مغان) توسط توفان از پای در آمدند که اشاره به همان موضوع توفان کولاک برف عهد جمشید دراوستا است و این هم به نوبهً خود بیانگر سرزمین خاستگاهی سردسیری خانواده جمشید در اطراف مصب رود ولگا است چه طبق اخبار خرم دینان و زرتشتیان  خاستگاه  سپیتمه جمشید قبیله مادرسالار سرمتهای آنتایی (بوسنیها) بوده است که تا پیش اوایل قرن سوم پیش از میلاد در اطراف مصب رود ولگا سکونت داشته اند. خود  قوم سپیتاک زرتشت (صالح قرآن) پسر سپیتمه جم (هود) در قرآن ثمود ( به عبری یعنی معدوم) آمده وگفته شده که آنها توسط صیحهً بلند آسمانی (مِگافونی) از پای در آمدند که در اصل باید مَگا فونی یونانیها مراد باشد که به معنی کشتار مغان است. طبق اخبار هرودوت و کتسیاس و مندرجات تورات مغ کشی درجریان قیام داریوش برعلیه گئوماته زرتشت (هامان) صورت گرفته است. اصطلاح صیحهً آسمانی را قرآن را می توان گواه برآن دانست که نام هود به عربی سرود بلند خواننده درک می شده است نه از ریشهً هدایت، چنانکه برخی ها تصور نموده اند.نام قرآنی و انجیلی و توراتی زکریا (سرود دان با حافظه) که
  هم نامی بر سپیتمه جم  و هم نامی بر پسر او سپیتاک زرتشت می باشد گواه  درستی این نطر است. جالب است که زکریا در مقام پدر زرتشت دراساطیر توراتی و قرآنی فرزند برخیا (مرد دوردست یا قربانی شده) ذکر گردیده است که این یکی خود به جای ویونگهونت اوستا (یعنی درخشان دور دست) و دوراسرو کتب پهلوی (یعنی صرب دوردست، بوسنیایی) می باشد. بدین ترتیب از هُدهُد یعنی هود پسر هود که در اساطیر صوفیان به شکل پرنده هُدهُد (طیقوربایزید تذکرة اولیای عطّار) وزیر دربار سلیمان (کورش) اراده شده  همان گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده کورش) مراد می باشد. نام هدهد در قرآن ذکر نشده و به جای آن از صالح وایوب و هامان و زکریا و یحیی یاد گردیده است که اسامیی بر زرتشت بوده اند.می دانیم که قرآن از شتر مقدس صالح صحبت می دارد که توسط قومش ثمود پی می گردد و باعث برانگیخته شدن خشم خدا بر قوم ثمود میشود. این بی تردید اشاره به خود نام زرتوشترا(زرتشت) می باشد که در زمان ما نیز ایران شناسان آن را دارندهً شتر زرین معنی می نمایند؛ اما در اصل چنانکه از القاب  معروف دیگر وی یعنی زریادر (دارنده تن زرین) و زریر (زئیری وئیری یعنی زرین مو) بر می آید آن در اصل به معانی دارندهً تن زرین و شهریار زرین بوده است.
٢- آصف بن برخیا (یعنی فرد برگزیده پسر مرد قربانی شده یا دور دست) که وزیر سلیمان و معاصر گشتاسب و از اوصیاء پیغمبران و مشعلداران هدایت به شمار رفته باز منظور زرتشت است. مراد از برخیا یعنی فرد قربانی شده باید همان سپیتمه جمشید (زکریای پدر) باشد که کورش (سپیتوره) وی را به قتل رسانده بود که تا این داماد و ولیعهد وارث تاج وتخت آستیاگ را از سر راه خویش بر داشته باشد. معهذا کورش در این راه بنا به مصالح سیاسی اقدام تاریخی بی سابقه ای نموده زن سپیتمه یعنی آمی تیدا دختر آستیاگ را به دربار آورده و پسران وی سپیتاک زرتشت (بردیه) و مگابرن (ویشتاسب کیانی، ثری میثونت اوستا) را به برادر خواندگی و پسر خواندگی خویش قبول نموده و حکومت نواحی دربیکان (دریها) در سمت بلخ و گرگان را به ایشان واگذار نموده بود . ظاهراٌ ازدواج دخترش آتوسا (توپل) با سپتاک زرتشت (بردیه) قبل ازاین وقایع صورت گرفته بوده است. واز این جاست که بردیه (تنومند) یا همان گئوماته زرتشت به عنوان پسر واقعی کورش به شمار آمده است.
٣- بلعم (مرد درشت اندام) ابن باعورا(زرین): چنانکه از معانی نامهای وی  و پدرش بر می آید در این جا نیز همان  بردیه زرتشت (تنومند زرین اندام) و پدرش سپیتمه جم (موبد بزرگ سفید و روشن) اراده شده اند. می دانیم که در اوستا پدر زرتشت تحت نام جمشید (موبد درخشان) و هوم زیبا دارندهً چشمان درخشان معرفی شده است و خود زرتشت  در اسامی و اقاب مهمش یعنی بردیه، تنائوکسار، زابراتاس، لقمان و نام توراتی یافث به معنی فرد تنومند می باشد. در روایات اسلامی اسطورهً جالبی راجع به وی بیان شده که به سبب مضمون مطالب تاریخی آن ، آن را در اینجا ذکر می کنیم : " بلعم بن باعورا مردی زاهد و پارسا بود که مدت دویست سال خدای را عبادت می کرد و در عهد حضرت موسی زیست. در اثر عبادت کارش به جایی رسید که چون سر بلند می کرد از صفای باطن تا عرش و کرسی را می دید و دعای این مرد مستجاب بود. مردم که از ظهور موسی آگاه شدند. بیمی در دل فراعنه افتاد. پادشاه اردن ارجنابا با امیران خود نزد بلعم بن باعورا آمد گفتند دعا کن خدا شر موسی را از سر ما بر طرف سازد. بلعم گفت وجود پیغمبران لطف است و قدم آن ها مبارک و من هرگز چنین دعایی نکنم از بلعم مأیوس شدند و فکری نمودند مقداری پول و جواهر نزد او بردند و گفتند از شوهر او به خواهد که دعا کند موسی مزاحم کار این پادشاه در این سرزمین نگردد. زن قبول کرد نزد شوهر سعی کرد که دعاکند بلعم گفت ای زن در حق پیغمبران دعا نتوان کرد. ناپسند است. زن آستین او بگرفت و سخت تأکید و اصرار کرد که دعا کند موسی مزاحم این پادشاه نشود. بلعم که به زن زیبای خود علاقه داشت و از او فرزندانی داشت ناچار قبول کرد به صومعه رفت آن جا رسید شیری دید که قصد وی کرد. بر گشت به زن خود گفت ترک این کارکن، تا دعا نکنم. زن گفت ممکن نیست زیرا قوم موسی مارا هلاک کنند. بلعم گفت هر که به خدا ایمان آورد هلاک نمیشود.زن اصرار و او انکار کرد تا کاربه جایی رسید که گفت یا مرا طلاق بده یا دعا کن بلعم در ماند. برخاست باز رو به صومعه نهاد و آن جا ماری دید که روی به وی آورد باز گردید به زن جریان را گفت. تا بار سوم از فشار زن سر به سجده نهاد. گفت ای خدای عالم، موسی و قوم اورا آن جا بدار و شر ایشان را از ما بداردعای او اجابت شد. موسی  و قومش تا چهل روز درتیه بماندند و زندانی شدند. قوم موسی هرچه راه می رفتند شب می دیدند سر جای اول هستند به حضرت موسی شکایت کردند. فرمود مناجات می کنم." در این جا  موسی (به معنی ایزد عهدو پیمان یا خورشید گردنده) باید کمبوجیه فاتح مصر اراده شده باشد که به سوی حبشه لشکر کشیده و سربازانش در آن دیار سرگردان شده اند و هم زمان این واقعه است که گئوماته زرتشت (بردیه)، نائب السلطنهً کمبوجیه در ایران و برادرخوانده اش بر اساس شایعات مرگ کمبوجیه در سوی مصر و حبشه حکومت خویش را بر امپراطوری هخامنشی را رسمی اعلام می دارد و آن را با برنامهً اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و قرهنگی  بی نظیر خویش  همراه می سازد و همین اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی  عمیق وی بوده که اورا در قلب مردم آن عصر و اعصار بعدی جای داده است. در این اسطوره به خیانت زن وی فایدیمه نیز که منجر به قتل او توسط داریوش و شش تن پارسی همدست وی شده، اشاره شده است. احتمال هم وجود دارد منظور از زن محبوب وی آتوسا  دختر کورش باشد که شایع بوده از کمبوجیه سخت رنجیده بود. در این رابطه نام مصر هم مطرح است که در باب آن گفتنی است: مسلّم به نظر می رسد آن از نام میثره یعنی ایزد قبیله ای فرمانروایان هیکسوس (حاکمان بیگانه) با پادشاهان شبان که ازاوایل قرن هیجدهم تا اواسط قرن شانزدهم مصر را تصرف کرده بودند بر گرفته شده باشد؛ چه میتانیانی که در رأس این اتحادیه که ترکیبی از اقوام میتانی، هوری، آموری و ماری بوده، قرار داشته اند، از آریائیان میترا پرست بوده اند و خود نام قوم ایشان از کلمهً اوستایی و سانسکریتی میثه (موسی، ریشهً نام میثره) اخذ شده است که به معنی قوم ایزد گردنده عهد و پیمان (خورشید) بوده است. محبوبیت این خدای آریائیان میتانی در مصر به گونه ای بوده که خود مصریها نیز بعد از ورود هیکسوسها به مصر به پرستش این خدا پرداخته و نامهای خویش را بدان مسما ساخته اند، از جمله اهموسه (برادر موسه) که هیکسوسهای تحت رهبری کاموسه (روح موسه، موسی تاریخی تورات) را به سوی فلسطین پس رانده است. این همان واقعه ای است که دذر تورات به خروج یهودیان(در اصل هیکسوسها)  از مصر تعبیر شده است. داریوش نام مصر مودرایا آورده که می توان آن را به پارسی سرزمین دریای روان (رود نیل) معنی نمود.
۴- بهلول عاقل دیوانه نما که در اساطیر شیعیان  با هارون الرشید و جعفر صادق مربوط گردیده، در اصل یک نام زرتشت/ بودا/ مهاویرا در نزد فرقهً جین هندوها بوده است. که در اصل این نام به صورت بهوبالی یعنی در کنار زندگی کننده بوده است. به نظر می رسد این نام در واقع اشاره به سرزمین دور دست مکان فرمانروایی وی در بلخ بوده که نسبت به سرزمین زادگاهیش ماد کوچک (آذربایجان) و همچنین ماد بزرگ و پارس دور افتاده بوده است. جالب است که فرقهً جین تحت نام مهاویرا آن آموزش گئوماته زرتشت را که معابد را محل مردم فریبی می دانسته و وجود آنهارا نمی پسندیده، فراموش نکرده اند و از خود هیچگونه معبدی ندارند. نام هارون الرشید دراسطورهً اسلامی بهلول جایگزین نام پدر بهوبالی یعنی ریشابها (موبد درخشان) نخستین تیرتنکره یعنی نخستین معلم وقانونگذار به شمار رفته است. و این همان است که نزد ایرانیان بیشتر تحت نام جمشید یعنی موبد درخشان آمده و از شمار پادشاهان پیشدادی یعنی نخستین قانونکذاران به شمار آمده است. از اینجا معلوم میشود در واقع نخستین پادشاه پیشدادی همان سپیتمه جمشید بوده است و هوشنگ (هوشیار) دومین پادشاه پیشدادی است و از وی خود همان گئوماته زرتشت مراد بوده است. و از سومین آنان یعنی تهمورث یا تخموروپهً اوستا (پهلوان ببر و پلنگ مانند) همان تیگران (به معنی پلنگ درنده یا تیر انداز) یا همان آرش کمانگیر (در واقع یعنی تیر اندازسرزمین عقاب[ارمنستان]) بوده که در اوستا و کتب پهلوی همچنین با نام خورشید چهر معرفی شده ، پسر کوچک زرتشت بوده و در ارمنستان حکومت کرده و با  سپاهیان داریوش نبرد نموده است.
گفتنی است سه شعار معروف زرتشتی/ بودایی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک در نزد جینا (مرد پیروز، منظور مهاویرا) چنین ذکر شده است. " وصول به نیروانا بسته به سه چیز است: ایمان درست، معرفت درست و رفتار درست". ۵- لقمان که به لغت افغانی و ایرانی به معنی دانای درشت اندام است. این نام بی شک لقبی بر خود زابراتاس (درشت اندام) یا همان گئوماته زرتشت بوده است. می دانیم که زرتشت از سویی لقب دانا را در عناوین هوشنگ (هوشیار) و هامان (دانای نیکوکار) به همراه داشته و از جانب دیگر لقب درشت اندام را در القابش بردیه، زابراتاس، تنائوکسار که جملگی به معنی بزرگ تن می باشند. گفتنی است زرتشت جینها یعنی مهاویرا  معنی دوپهلوی دانای بزرگ و پهلوان بزرگ را یکجا با هم دارد.محققان هندوایرانی که منشأ و خاستگاه بودا و مهاویرا و زرتشت و  زابراتاس (لقمان) را پیدا نکرده اند این سوال را پیش کشیده اند که آیا ملاقاتی بین این چهار نفر که در واقع فرد واحدی بوده اند صورت گرفته است  یا نه.
سرانجام می رسیم به دونام مهم زرتشت که صوفیان اسلامی آنان را به خود تخصیص داده اند یعنی ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی:
۶-  ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور)  که به طور خلاصه باید گفت داستان  زندگی اش  کاملاٌ نشانگر  زندگی همان شاهزاده بودا(زرتشت شرق فلات ایران) است. علاوه بر اینکه زادگاه وی یعنی بلخ نیز همان شهر محل حکمرانی طولانی زرتشت می باشد.دراین رابطه نام بایزید را در معنی همراه یزَت (ایزد) می توان با لقب خلیل ابراهیم (زرتشت) که به معنی دوست صمیمی خداست، برابر نهاد.
۷- بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین نیز که صوفیان  آن را مرشد بزرگ خویش دانسته اند وخود را سالک راه به شمار آورده اند در اصل خود همان زرتشت است؛ گرچه شیعیان ایرانی وی را نیز نظیر بهلول شاگرد جعفر صادق معرفی نموده اند.نگارنده وقتی به راز این نام پی برد که در شمار بیست امشاسپند مذکور در کتاب پهلوی بندهش چشمش به نام ردُ بَرزید (یعنی سرور بلند قامت) برخورد نمود. با اندکی تجسس برایم مسلم گردید که نام بایزید یا بیازید و بیازیت ترکان از تحریف جزء دوم این نام یعنی بَرزید  برخاسته است: چنانکه اشاره کردیم بردیه زرتشت معروف به تنومندی و بلندی سه مرد توصیف می شده و از این جهت  هم هست که هرودوت نام وی را سمردیس آورده است. لقببسطام وی نیز در رابطه با القاب زرتشت است چه آن علی القاعده ریشه در کلمهً اوستایی ویستهم  یعنی دارای نیروی گسترده دارد که مطابق معنی لفظی یک ازالقاب توراتی وی یعنییافث  و همجنین نام جینی وی یعنی مهاویرا است.خود نام دو قصبه ای را که در ایران به نام بسطام (ویست خم)  نامیده شده اند  می توان به معنی جایگاه دارای آتشکدهً گستردهمعنی  نمود. به نظر می رسد نام قم  (کمندان) نیز از این ریشه بوده و به معنی جایگاه دارای آتشکده باشد .گرچه برای بایزید بسطامیی مفروضی در بسطام قبری پیداکرده اند و سلطان محمد خدابنده هم برای آن در جوارش گنبدی برآورده است ولی این قبر را باید از نوع مزار خلیفه/ امام علی (در واقع آلوو در اینجا یعنی آتشکدهً ونابک) در مزار شریف شمرد. از گفته های مهمی که به بایزید منسوب است این دو معروف است: "چنان نمای که هستی نه چنان باش که می نمایی" . " خوشا شهری که بدش بایزید باشد." معروف است در نخستین ملاقات مولانا و شمس تبریزی سوالی که شمس مطرح کرد این بود که بایزید بزرگتر است یا محمد؟ مولانا می گوید محمد شمس الدین می پرسد پس چرا محمد می گوید: " ما عرفناک حق معرفتک"  و با یزید گفت:" سبحانی ما اعظم شأنی ؟"مولوی بلخی در مثنوی معنوی اسطوره ای را در همین باب از بایزید بسطامی به نظم کشیده است که نشان می دهد وی در عهد سلاجقه دارای مقام اساطیری ماوراء الطبیعی به شمار می رفته است:
قصهً سبحان ما اعظم شأنی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلکه از راه عیان:
با مریدان آن فقیر محتشم
بایزید آمد که نک یزدان منم
گفت مستانه عیان آن ذو فنون
لا اله الّا انا ها فاعبدون
چون گذشت آن حال گفتندش صباح
تو چنین گفتی و این نبود صلاح
گفت این بار ارکنم من مشغله
کاردها بر من زنید آن دم هله
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنین گویم بباید کشتنم 
 چون وصیت کرد آن آزاد مرد
هر مریدی کاردی آماده کرد
 مست گشت او باز آن سغراق زفت
آن وصیتهاش از خاطر برفت
 نُقل آمد عقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بیچاره شد
عقل چون شحنه است چون سلطان رسید
شحنهً بیچاره در کنجی خزید
عقل سایهً حق بود حق آفتاب
سایه را با آفتاب او چه تاب
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شوداز مرد وصف مردمی
هرچ گوید آن پری گفته بود
زین سری زآن آن سری گفته بود
چون پری این را قانون بود
کردگار آن پری خود چون بود
اوی او رفته پری خود او شده
ترک بی الهام تازی گو شده 
چون به خود آید نداند یک لغت
چون پری را هست این ذات و صفت
پس خداوند پری و آدمی
از پری کی باشدش آخر کمی
شیر گیر ار خون نره شیر خورد
تو بگویی او نکرد آن باده کرد
ور سخن پردازد از زر کهن
تو بگویی باده گفتست آن سخن
باده را میبود این شر و شور
نور حق را نیست آن فرهنگ و زور
که ترا از تو به کل خالی کند
تو شوی پست او سخن عالی کند
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هرک گوید حق نگفت او کافر است
چون همای بی خودی پرواز کرد
آن سخن را بایزید آغاز کرد
عقل را سیل تحیر در ربود
زآن قوی تر گفت کاوّل گفته بود
 نیست اندر جّبه ام الاّ خدا
چند جویی بر زمین و برسما
آن مریدان جمله دیوانه شدند
کاردها بر جسم پاکش می زدند
هر یکی چون ملحدان گرده کوه
کارد می زد پیر خود را بی ستوه
هرک اندر شیخ تیغی می خلید
بازگونه از تن خود می درید
 یک اثر نه برتن آن ذوفنون
وآن مریدان خسته و غرقاب خون
هرک او سوی گلویش زخم برد
حلق خود ببریده دید آن زار مرد
 و آنک اورا زخم اندر سینه زد
سینه اش بشکافت و شد مردهً ابد
 وآنکه آگه بود از آن صاحب قران
دل ندادش که زند زخم گران
نیم دانش دست او را بسته کرد
جان ببرد الا که خود را خسته کرد
روز گشت و آن مریدان کاسته
نوحها از خانه شان برخاسته
 پیش او آمد هزاران مرد و زن
کای دو عالم درج در یک پیرهن
این تن تو گر تن آدم بودی
چون تن مردم ز خنجر گم شدی
با خودی با بی خودی دو چار زد
با خود اندر دیدهً خود خوار زد
 ای زده بر بیخودان تو ذوالفقار
برتن خود می زنی آن هوش دار
زآنک بی خود فانیست و ایمنست
تا ابد در ایمنی او ساکن است.
-----------------------
مآخذ اوستایی اسامی فرشتگان مقّرب خدا در ادیان سامی
• کثر مردم دنیا در به طور رسمی یا تشریفاتی در پرستش زرتشت/ بودا سهیم و شریک هستند و زرتشت مردم گرا و معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی قلوب مردم دنیا را بیش از دو هزاره تسخیر نموده است.
• اکثر قهرمانان اساطیری ادیان سامی، یا ایرانی و یا در رابطه فرهنگی نزدیک با ایرانیان بوده اند.  زرتشت در قرآن افزون بر اینها تحت نام صالح و لقمان ظاهر شده و نزد هندوان و مردم شرق و جنوب شرق آسیا با نامهای مهاویرا و بودا پرستش میشود.
جواد مفرد


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه ٢۴ دی ١٣٨۴ – ١۴ ژانویه ٢٠٠۶

برای نگارنده، زمانی که هنوز به مآخذ ایرانی اساطیر توراتی و انجیلی و قرآنی پی نبرده بود، همانند بسیاری از مردمان کشورهای غیر سامی این سؤال مطرح بود چرا این همه پیغمبر از میان یهود برخاسته اند، پس مثلاٌ سهم ایرانیان که درعهد تجمع انبیاء یعنی در قرن ششم پیش از میلاد در مقام ابر قدرتی خاورمیانه و جهان قرار داشته اند، چه میشود. در پیگیری این سؤال بدانجا رسیدم که اوستای اولیه و شفاهی  ایرانیان مأخذ اصلی تورات و این خود مأخذ اساطیرانجیل و قرآن بوده است.
فی المثل ایزد مهر (میثه، موسی)، کیاخسارو (خنوک، یوشع)، کورش (سلیمان) و زرتشت (ابراهیم خلیل،ایوب،عزرا، یافث)  خدا-قهرمانان اصلی تورات  که در اصل متعلق به ایرانیان بوده اند در تورات زیردستان یهودی آنها تبدیل به خدا - قهرمانان قوم یهود شده اند. به طور کلی و مختصر باید گفت که اکثر قهرمانان اساطیری ادیان سامی یا ایرانی و یا در رابطه فرهنگی نزدیک با ایرانیان بوده اند. برای قوّت کلام باید اضافه نمود زرتشت در قرآن افزون بر اینها تحت نام صالح و لقمان ظاهر شده و نزد هندوان و مردم شرق و جنوب شرق آسیا با نامهای مهاویرا و بودا پرستش میشود.
به بیان ساده میشود گفت که اکثر مردم دنیا در به طور رسمی یا تشریفاتی در پرستش زرتشت / بودا سهیم و شریک هستند و زرتشت مردم گرا و معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی قلوب مردم دنیا را بیش از دو هزاره تسخیر نموده است. در همین رابطه برایم بدیهی  و روشن شد که فرشتگان مقرب خدایان سامی نیز از دستگاههای عریض و طویل قبیلهً دین آفرین مغان ایران بیرون تراویده است. ما در اینجا بحث را محدودتر کرده و به ذکر و توضیح مطالب مربوط به منشأ فرشتگان مقرب خدا در نزد یهود و مسلمین می پردازیم.
چهار فرشتهً مقرب خدای اینان عبارتند از اسرافیل، میکائیل، عزرائیل و جبرئیل که ما در اینجا به ترتیب اصل ایرانی زرتشتی آنهارا معرفی مینمائیم:
اسرافیل: اسرافیل که نامش در مآخذ عبری به صورت سرافیم یعنی درخشان مثل آتش آمده است، به معنی درخشان خدایی است و در اصل همان فرشتهً آذر منابع زرتشتی است که مانند اسرافیل با روز قیامت سر و کار دارد.
برای آشنایی با این نقش وی بهتر است نقش فرشتگان را در روز رستاخیز(قیامت) رااز کتاب دینهای کهن ایران تألیف هنریک ساموئل نیبرگ، ترجمه دکتر نجم آبادی ذکر می نماییم:
 در ارداویرابنامه چگونگی سفر ارداویراف در جهان زیرین چنین توصیف شده است: " روان مرده پس از سه گام به پل چینوت (قضاوت) می رسد.  برای روان نیکان این پل فراخ میشود تا به اندازهً درازای نه نیزه میرسد، و او از روی پل میگذرد، سروش و آتور (آذر) اورا همراهی می نمایند و مهر (ایزد عهدوپیمان)، رشن (فرشتهً عدالت)  ، وایو (فرشتهً باد خوش) ، دئنا ( فرشته نیایش) و وهومنه (فرشتهً منش نیک) او را در راه  بهشت و دوزخ  زیر پل چینوت  رهبری و نگهبانی می کنند ." پس مسلم به نظر می رسد صور (الصور، یعنی شیپور اسرافیل فرشتهً آتش) نیز خود از کلمهً پهلوی آثور یعنی آتش اخذ شده است.
می دانیم که مسلمین معتقد هستند که در روز قیامت، مردگان با شنیدن صدای صور اسرافیل یعنی شیپور فرشتهً آتش زنده خواهند شد.
میکائیل: نام میکائیل در عبری به معنی کسی که مثل خداست معنی شده است. واین به وضوح نشانگر نام نشان میثه (میثره، موسی، مهر) ایزد  معروف عهدو پیمان آریائیان است که نامش بر روی ماه مهر زنده مانده است. می دانیم که این ایزد همچنین در طبیعت، ایزد گردندهً خورشید پر مهرو محبت به شمار می رفته است. چنانکه اشاره شد وی را حامی و پشتیبان نیکان در روز قیامت به شمار می آورده اند.
جشن معروف ماه مهر ایرانیان نیز به وی اختصاص داشته است که مسعود سعد سلمان در موردش چنین اشعار نغزی سروده است :
روز مهرو ماه مهرو جشن فرخ مهرگان
مهر بیفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ
و ندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کرد
بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان
میثره (میثه، مهر) همچنین در اساطیر سامی با کاموسه (= روح موسی، آخرین فرمانروای پادشاهان شبان در مصر) و یهودای جلیلی پسر زیپورایی رهبر فرقهً مشتاقان آزادی  یهود از دست رومیان در هم آمیخته  و موسی صاحب ده فرمان ایزدی و لقب پیغمبر مهرو محبت عیسی روح الله را پدید آورده است.
جبرئیل : این نام به معنی مرد خدا بی تردید اشاره به همان نئیریوسنگ اوستا  یعنی مرد پیغام یا پیغامبر است. ازنام صفت شاهزاده بودن وی چنین معلوم میشود که ابتدا مراد از وی همان گئوماته زرتشت (بردیه، ایرج) پسرخواندهً معروف فریدون (کورش) بوده است که بعداٌ تحت این نام تبدیل به فرشته ای معروف گردیده است. در فرهنگ نامهای اوستایی هاشم رضی در مورد این ایزد و فرشتهً پیام و آتش معروف اوستایی می خوانیم: " نریوسنگ از این جهت که پیک ایزدی است. با سروش نیز همانندی دارد؛ اما از لحاظ  مقایسه در قسمت اهمیت پیک ایزدی بودن، نریوسنگ را  را با سروش نمی توان مورد مقایس قرار داد چون سروش در این زمینه شهرت بیشتری داشته و اصولاٌ مطلق ایزد وحی و الهام خدایی شناخته میشود؛ در حالی که نریوسنگ همواره حامل پیامهای خداوندی نمی باشد؛ به هر حال این ایزد نیز چون سروش حامل پیامهای اهورا مزدا است  و هردو را با جبرئیل فرشتهً وحی و الهام از طرف خداوند در دیانت اسلامی می توان مورد مقایسه قرار داد.... در قسمتهایی دیگپر از اوستا نیز نریوسنگ با همین وظیفه و موقعیت کارگزار است. در فرگرد نوزدهم وندیداد یکی از دیوان به نام ویزرش (آزارندهً هوشیاران) راهنمای ارواح پلیدان و شریران است به بدترین مکان، قلمرو اهریمنی و تاریکی مطلق.اما روان پارسایان همنشین و قرین با ایزدانی بزرگ و نامی میشوند. نخست از نزدیک فروغ ابدی، روشنی همیشگی و لایزال، یعنی اهورا مزدا می گذرند.
امشاسپند بهمن تهنیتشان می گوید و روان پارسایان شاد و سرخوشند و در فردوس، بهترین مکان و جایی که لبریز از روشنایی ابدی است وارد میشوند، در حالیکه نریوسنگ، پیک اهورا مزدا نیز با آنان است.
عزرائیل:این نام که به معنی یاور خداست به وضوح مطابق با همان سروش اوستا به معنی لفظی بنده و خادم فرمانبردار خدا می باشد. هاشم رضی در کتاب فرهنگ نامهای اوستا بارهً این امشاسپند یعنی فرشتهً بی مرگ و مقدس می آورد: " سروش (به اوستائی سرئوش) یکی از ایزدان مزدیسنان (زرتشتیان) است و پیک خدایی به شمار می رود. کلمهً اوستایی سرئوشَ به معنی فرمانبرداری و اطاعت است. این واژه نیز در اوستا چه بسا که مطابق معمول، به عنوان اسم مجرد استعمال شده است و چه بسا نیز از آن ایزد ویژه ای اراده شده است.
سروش یکی از کهن ترین ایزدان آیین زرتشتی است که در گاثا ها نیز نامش مذکور است با صفت مزیشتَ یعنی بزرگتر در اوستا مشخص می باشد. در گاثاها علاوه بر آن که به عنوان اسم مجرد زیاد استعمال شده است. چندین بار نیز در هیئت ایزدی نمایان می باشد که گروه مؤمنان به هنگام از او یاری می جویند. مقام سروش در ادبیات دینی مزدایی آن قدر بود که وی را در شمار امشاسپندان قرار دادند.
چنانکه می دانیم برای آن که شش امشاسپند را به عدد مقّدس هفت امشاسپند ارتقاء دهند گاه سپنت مئینوَ (روان مقدس، ذات مقدس اهورامزدا) در رأس شش امساسپند قرار دادند و گاه خود اهورا مزدا را و سروش راهفتمین مشاسپند به شمار آوردند. اما مهمترین وظیفهً سروش که در ادوارمتأخربرایش تعیین کرده اند، وظیفهً داوری ومحاکمه ارواح است و این که یکی از کارگزاران و عاملان مهم جهان پسین است. اما نبایستی از این اشاره چنان فهم شود که سروش پیش از این با این وظیفه و عنوان بیگانه بوده است، چون در گاثاها این وظیفهً سروش نیز روشن است که در جهان پسین سرنوشت  شریران و نیکان را تعیین می کند....  چنانکه ابوریحان بیرونی در آثارالباقی  اشاره میکند روز هفدهم هرماه ایرانیان نزد زرتشتیان موسوم است به سروش  و سروش نگهبان این روز می باشد... مسعود سعد سلمان که در بارهً سی روز پارسی، سی قطعه سروده است، دربارهً سروش در این قطعه چنین گفته است:
روز سروش است  که گوید سروش
باده خور باده مطرب نیوش
سبز شد از سبزه همه بوستان
لعل می آرای صنم سبزپوش... "
چنانکه پیداست عزرائیل ترسناک باورهای خداترسانهً اسلامی در اساس خود یعنی سروش نه تنها خوفناک نبوده بلکه موجب دلخوشی انسانها می بوده است. بر اساس شقاوت و ترسناکی عزرائیل، مولوی در مثنوی اشعاری سروده است که در اینجا ذکر میشود:
حق به عزرائیل می گفت ای نقیب
بر که رحم آمد ترا از هر کئیب
گفت بر جمله دلم سوزد به درد
لیک ترسم امر را اهمال کرد
تا بگویم کاشکی یزدان مرا
در عوض قربان کند بهر فتی
گفت برکی بیشتر رحم آمدت
از که دل پرسوز بریانتر شدت
گفت روزی کشتئی بر موج تیز
من شکستم زامر تا شد ریزریز
پس بگفتی قبض کن جان همه
جز زنی و غیر طفلی ز آن رمه
هر دو بر یک تختهً در ماندند
تخته را زآن موجها می راندند
 باز گفتی جان مادر قبض کن
طفل را بگذار تنها ز امر کن
چون زمادر بگسلیدم طفل را
خود تو می دانی چه تلخ آمد مرا
پس بدیدم دور ماتمهای زفت
تلخی آن طفل از فکرم نرفت
گفت حق آن طفل را از فضل خویش
موج را گفتم فکن در بیشه ایش
بیشهً پر سوسن و ریحان و گل
پر درخت میوه دار خوش اُکل
چشمه های آب شیرین زلال
پروریدم طفل را با صد دلال
 صد هزاران مرغ مطرب خوش صدا
اندر آن روضه فکنده صد نوا
بسترش کردم ز برگ نسترن 
کرده اورا ایمن از صدمهً فتن
گفته من خورشید را کورا مگز
باد را گفته برو آهسته وز
ابر را گفته برو باران مریز
برق را گفته براو مگرای تیز
زین چمن ای دی مبر آن اعتدال
پنجه ای بهمن برین روضه معال.


آئین زرتشت 
آئینی با اصول ساده ولی پر بار
بر اساس دانش و آگاهی 
برای هر زمان  و مكان
https://blogger.googleusercontent.com/img/proxy/AVvXsEgDUMXR8Wc3-o2XLWV7RsUyoBhu4nvwvct9o9teI0l0d4NxuigRf9NY0bvPUrectHRNvmEF3WCo8Bq5WvgxRWu4v2dt5a47ZMeSkUCYlNMT9ATckCGUGBAJZTG3I6KwEFFo5K9kcdr0-OZzx5kv-SGT9uwJE49yJ7v3YMB8c7NO=

به مناسبت سالمرگ پیام آور کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک
زردشت کشته شد اما اندیشه‌هایش در جهان ماندگارند
میراث خبر، گروه فرهنگ، آرزو رسولی _ امروز پنجم دی ماه برابر با یازده دی در تقویم زردشتیان،‌ روز درگذشت اَشو زردشت، پیامبر ایرانی، گفته شده است. طبق تقویم رسمی اواخر دوره ساسانی، زردشت در روز خور (روز یازدهم) از ماه دی در سن 77 سالگی به دست «بَرادَریش» یا «تورِ بَرادَر وُریش» كشته شد. در اوایل دوره ساسانی، سالگرد درگذشت زردشت را در روز یازدهم اردیبهشت می‌گرفتند ولی در اواخر این دوره با تغییراتی كه رسما در تقویم داده شد، آذر را آغاز بهار قرار دادند و سالگرد درگذشت زردشت به یازدهم دی ماه منتقل شد. اما مراسم دینی سالگرد درگذشت زردشت و آیین یزش مربوطه در هر دو زمان براساس تقویم رسمی و عرفی برگزار می‌شد.
زندگی راستین این پیامبر در هاله‌ای از اسطوره فرو رفته است و در متون دینی به جا مانده زندگینامه او منظم و پیوسته ارایه نمی‌شود.
آنچه از زردشت می‌دانیم، براساس مطالبی است كه در مورد او در منابع پهلوی و عربی یا یونانی گفته شده است. با تكیه بر این منابع و نیز براساس معیارهای زبانی و قراین تاریخی پژوهندگان كوشیده‌اند زمان و خاستگاه زردشت را مشخص كنند. در مورد زمان زندگی زردشت نظرات گوناگونی ارایه شده و از سده هجدهم پیش از میلاد تا سده ششم پیش از میلاد را در بر می‌گیرد.
آخرین و علمی‌ترین آنها زمان زندگی زردشت را براساس مجموع نظریات پیشین و نیز قراین زبانی و تاریخی، زمانی میان 1380 تا 1000 قبل از میلاد می‌داند.
اما در مورد خاستگاه زردشت تا مدت‌ها دانشمندان در اشتباه بودند و آذربایجان را سرزمین او می‌دانستند. این اشتباه از آنجا ناشی شد كه مغان مادی متولی دین زردشت گشتند و وقتی در دوره ساسانی اعتبار یافتند، همه مكان‌های شرقی را با مكان‌هایی در غرب ایران مطابقت دادند تا زردشت را برخواسته از سرزمین خود جلوه دهند. سرانجام دانشمندان توانستند براساس معیارهای زبانی و جغرافیایی و منابع تاریخی زیستگاه زردشت را در سرزمینی در شمال شرقی ایران قدیم و به احتمال زیاد خوارزم تعیین كنند.
البته به عقیده هنریك ساموئل نیبرگ، ایران‌شناس سوئدی، «مساله تعیین تاریخ زردشت یكسره غیر لازم و بی‌فایده است.» آنچه مهم است این است كه زردشت هر چه بود، به هر حال بنیانگذار یكی از بزرگ‌ترین دین‌های جهان بود. ملتی بزرگ او را پیامبر خود می‌دانست و حرمتش می‌نهاد. قرن‌ها پس از آن كه ایرانیان كوروش و داریوش و خدم و حشمشان را فراموش كردند، برای زردشت همچنان مقامی آسمانی و الهی قایل بودند.
او در گاهان كه سروده خود اوست، جز از خدای یگانه نام نمی‌برد. از این رو، او را پیامبر یكتاپرستی خوانده‌اند كه كهن‌‌ترین آیین یكتاپرستی را در ایران زمین پدید آورد. آموزه‌های زردشت بر دو پایه استوار است: راستی و روشنی. دو ارزشی كه همواره ایرانیان را با آنها می‌شناختند تا جایی كه حتی دشمنان ایران هم به آن معترف بودند.
به گفته نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی و نویسنده كتاب «چنین گفت زردشت»، زردشت نخستین كسی بود كه پیكار خوبی و بدی را به حركت در آورنده جهان دید. در چشم نیچه، زردشت پهلوان اندیشه است.
آنتونیو پالیارو، خاورشناس ایتالیایی، در مورد دین زردشت می‌گوید: «در این دین، بیان جدیدی از انسانیت وجود داشت كه رفتار هخامنشیان ملهم از آن بود: مفاهیم یكتاپرستانه و بنیان عمیقا اخلاقی آموزه خیر و شر. بی‌گمان، دین هخامنشیان بازتاب بی‌پیرایه و اصیل روح اولیه دین زردشت بود و هیچ اشتراكی با تعالیم زردشتی دگرگون شده نداشت
در تعالیم زردشت به هیچ نظام متعصبانه و تعهد جزمی برنمی‌خوریم. او اخلاق را بالاتر از مناسك مذهبی می‌دانست و پیوسته مدافع حقوق دهقانان زحمتكش بود.

زردشت جهانی است

درست است كه زردشت پیامبر زردشتیان است اما چهره‌ای است جهانی. اندیشه‌های او تاثیرات شگرفی در خارج از مرزهای ایران به جا گذاشته است. فیثاغورس، فیلسوف یونانی، برترین آیین‌ها را آیین زردشت دانسته است. جهان‌بینی افلاطون و نظریه مُثُل‌های او را نیز بازتابی از آموزه‌های زردشت و از اعتقاد به فروهر در جهان‌بینی باستانی ایران می‌دانستند.
اودوكسوس، فیلسوف و اخترشناس یونانی می‌نویسد: «گرامی‌ترین چهره نزد افلاطون زردشت بود. او همواره شاگردان خود را اندرز می‌گفت كه با اندیشه‌های زردشت آشنایی بجویند و در آنها نیك بیندیشند. پاره‌ای از سخنان او را با خط خوش بنویسند و از دیوارهای آموزشگاه او كه آكادمی نام داشت، بیاویزند
آموزه‌های زردشت شاید سیر طبیعی باورهای یهودی را دگرگون كرده بود: ثنویت كیهانی خوبی و بدی؛ سپاه دیوان و سپاه ایزدان هر یك به رهبری سركرده خود كه بر سر فرمانروایی بر جهان با هم در كشمكش‌اند؛ انتظار روزداوری؛ ویژگی‌هایی كه در دین یهود پیش از خروج بنی‌اسرائیل از مصر اصلا وجود نداشته و مشخصه دین ایرانی مطمئنا متعلق به پیش از قرن ششم قبل از میلاد است. به هر حال، در مطالعه منشا دین مسیحی روایت عنصر ایرانی را نادیده گرفت.

راه زردشت

راهی كه زردشت در رسیدن انسان به جاودانگی و رستگاری تبلیغ می‌كند، پیوستن در اندیشه و گفتار و كردار به نظام راست و درست است (اندیشه نیك، گفتار نیك، كردار نیك).
آموزه‌های زردشت از دیر زمان و دور جای در تاریخ آغاز می‌شود و تا به روزگار ما می‌پاید. جماعت زردشتی، با جود تحولاتی كه در عصر هخامنشیان یافت، تا به امروز، یعنی حدود سی قرن، به تعالیم اساسی پیامبر خود، آن چنان كه در سروده‌های او (گاهان) دیده می‌شود، وفادار ماند.
بی‌گمان این امر مرهون نه تنها قدرت و انسجام این تعالیم بلكه همچنین این واقعیت است كه زردشت خود دینْ مرد بود و برای پیروانش احكامی آورد ساده، اثرگذار و مكررّ. «سپاس از خداوند پیروزگر / كه دارم ز زردشت و از دین خبر» (زرتشت بهرام پژدو، قرن هفتم هجری)
پروفسور مری بویس می نویسد: «ماهیت این تعالیم مثبت و سرشار از امید چنان بود كه به محقّرترین اعمال زندگی روزمره هدف و معنایی كیهانی بخشید. دین زردشتی دینی است كه خواستار بقای تام و تمام است و این چنین ماندگار شده و توانسته است به همان صورت اصلی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. این دین نشان داده كه می‌تواند نه تنها بدون پشتیبانی قدرت دنیوی،‌ بلكه به رغم خصومت و پیگردهایی كه در چند كشور و چند دوره از عمر طولانی خود آماج آنها بوده، به حیات خویش ادامه دهد
زردشت مردی است كه باورهای او مرز نمی‌شناسد. او پیامبر اندیشه، روشن‌رایی و فرهنگ است برای هر كس در هر زمان و در هر جا.
«
به خلق جهان بازگو این پیام / از اول و آخر همه را تمام» (زردشت بهرام پژدو). خاقانی شروانی می‌گوید: «مرا همت چو خورشید است شاهنشاه زند اُستا / كه چَرخَش زیر ران است و سر عیسی است بر رانش
بیهوده نیست كه این سخنور بزرگ خورشید، سرور و سالار ستارگان را شاهنشاه زند اُستا می‌خواند. خاقانی نیز زند اُستا را نامه روشنی می‌داند و ایران همواره سرزمین سپند و روشنی بوده است.

منابع:
_
آموزگار، ژاله و احمد تفضلی؛ اسطوره زندگی زردشت؛ چاپ سوم؛ تهران: نشر چشمه / نشر آویشن؛ 1375.
_
دوشِن گیمَن، ژاك؛ آراء گوناگون درباره زردشت؛ ترجمه آرزو رسولی؛ نامه فرهنگستان؛ ضمیمه شماره 16، تیر 1383.
_
زردشت بهرام پژدو؛ زراتشت نامه؛ به كوشش محمد دبیر سیاقی؛ تهران: طَهوری، 1338.
_
كزازی، میرجلال‌الدین؛ چهره زردشت در خارج از مرزهای ایران؛ سخنرانی در مراسم بزرگداشت سه هزارمین سال فرهنگ زردشتی؛ دانشگاه تهران، زمستان 1382.
_
هنینگ، والتر برونو؛ زرتشت، سیاستمدار یا جادوگر!؛ ترجمه كامران فانی؛ چاپ سوم؛ تهران: كتاب پرواز، 1379.
-------------------------------------
تأثیر شگرف و بی مانند زرتشت در فرهنگ هند
• موضوع تأثیر عمیق فرهنگی زرتشت در فرهنگ هندوستان وقتی به درستی معلوم می گردد که در می یابیم پیامبر بزرگ فرقهً بزرگ جین هندوان یعنی مهاویرا (بزرگ دانا) نیز همان زرتشت است. از سوی دیگر در کنار اینها قهرمانان رزمنامه معروف هندوان یعنی مهابهاراته (راهزن بزرگ) همان خاندان کیانی (مادی) و نوذری (هخامنشی) هستند که در بین آنها زرتشت تحت نام زریتراشترا (شهریار زرین) عضو و فرمانروای مشترک هردو این خاندان به شمار آمده است.
جواد مفرد

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه ۹ آبان ١٣٨۴ – ٣١ اکتبر ٢٠٠۵
  
https://blogger.googleusercontent.com/img/proxy/AVvXsEigbwpfV-dEGUc-aeTE6qJS-rewmM3tAGgUZk_aHlecIemtZHv_96EuGjC4oj6wR0UTIKQEBVCt58dedcpMBp0KTYVfVV4krdibzaki6Bm4_Eqb4X2D6KRxfg1DEwl_Q41aPz-AFEg-Yhuxf0xQfVeRn2MpGbzl8RzCt7Aj=نگارنده قبلاٌ در مقالهً زرتشت ، پیامبر عدالت اجتماعی جهانشمول از یکی بودن بودا و زرتشت به طور مفّصل سخن گفته است که آن را بعداٌ ضمیمهً این مقاله خواهم کرد. اما موضوع تأثیر عمیق فرهنگی زرتشت در فرهنگ هندوستان وقتی به درستی معلوم می گردد که در می یابیم پیامبر بزرگ فرقهً بزرگ جین هندوان یعنی مهاویرا (بزرگ دانا) نیز همان زرتشت است. از سوی دیگر در کنار اینها قهرمانان رزمنامه معروف هندوان یعنی مهابهاراته (راهزن بزرگ) همان خاندان کیانی(مادی) و نوذری (هخامنشی) هستند که در بین آنها زرتشت تحت نام زریتراشترا (شهریار زرین) عضو و فرمانروای مشترک هردو این خاندان به شمار آمده است. لازم به تذکر است که خود نام مهابهاراته (راهزن بزرگ) همان کورش است  که طبق تورات، منابع یونانی و اساطیر آذری کوراوغلو و ده ده قورقود گنجهای معروف پادشاهان ماد و لیدیه و بابل را ربوده است.
چنانکه اشاره شد در اینجا روی سحن ما با فرقهً دینی  کهن جین (دانایان یا پیروزمندان)هندوان است؛ لذا ابتدا لازم می آید که در بارهً پیامبر بزرگ آنها یعنی مهاویرا(بزرگ دانا) سخن گفته شود. در کتاب اساطیر هند تألیف ورونیکا ایونس، ترجمهً باجلان فرخی در مورد این مؤسس بزرگ آیین جین می خوانیم : "مهاویرا معاصر بودا و او نیز از طبقهً کشتریه (جنگجویان) بود (عجیب است که این موضوع تا به حال موجب کنجکاوی در یکی بودن اصل آنان نشده است. این بدان دلیل است که ذات اصلی آنان یعنی سپیتاک زرتشت نه در هند بلکه در بلخ که چندان هم از هند دور نبوده حکومت کرده و بر نواحیی از هند نیز تسلط داشته است). پدر و مادر مهاویرا بر خلاف پدر و مادر بودا خود جین (اهورامزدا، برهما) و خدا پارشوا (ائیریامن) را نیایش می کردند.
روشن شدگی مهاویرا همانند روشن شدگی بودا بود، اما پیام آن متفاوت و بر ایستادگی در برابر دیگرکشی تاًکید داشت. پدر و مادر مهاویرا هم از آغاز دعوت مهاویرا را پذیرفتند. تولد مهاویرا با نشانه هایی عجیب پیشگویی شد: مادر او تریساله  که پری یکَرینی نیزنامیده میشد شانزده چیز را به خواب دید که همه گویای پسری بود که در آینده به بزرگی دست می یابد. شانزده چیزی که تریساله به خواب دید فیلی سفید (حیوان منسوب بودا)؛ ورزاوی سفید؛ شیری سفید؛ سری (سعادت) یا لکشمی (آیت)؛ گلهای خوشبوی مندره؛ ماه که جهان را با انوار سیمین خود روشن کرده بود؛ خورشید رخشان؛ ماهی در حال جستن (نماد شادمانی)؛ یک کوزه؛ دریاچه ای پر از گلهای نیلوفر آبی؛ اقیانوس شیر با کاخی آسمانی؛ ظرفی به بلندی کوه مرو پر از گوهرههای گرانبها؛ آتشی که از کرهً قربانی مایه می گرفت؛ سریری از یاقوت و الماس؛ و شهریاری که بر زمین فرمان می راند. پیشگویان رؤیای تریساله را تفسیر کردند و گفتند که امپراطوری بزرگ یا تیرتنکره ای که موجودی بر تر از خداست و روزگاری به هیأت آموزگار بر زمین بسر می برد تا روح را با دستیابی به پنج دانش آزادی بخشد، از تریساله تولد می یابد.
چندی چس از رویای تریساله خدایان کودکی نزاده را از بطن دیوننده ( الههً شادی)، یکی از همسران برهما، به بطن تریساله منتقل کردند و به زمان موعود وردمنه  (خوشبختی آور، سود رسان، سوشیانت) تولد یافت. وردمنه کودکی بسیر زیبا بود که از نیروی تنی و روانی بسیاری بر خوردار بود. به روزگار خردسالی خرطوم فیل مستی را گرفت و بر فیل مست نشست. در موقعیتی دیگر یکی از خدایان شجاعت او را آزمود و او را به هوا بلند کرد و موی خدا را برید و چندان اورا زد که خود را نجات داد.
وردمنه دو روز و نیم روزه گرفت در زیر درخت آشوکه (درخت رنج زدای زرتشتیان) به درون نگری روی آورد و روشن (=بودا) شد. در آن هنگام که وردمنه به درون نگری مشغول بود خدایان بر او گرد آمدند و ناظر تعمق او شدند و هم در آن دم که وردمنه به روشن شدگی دست یافت خدایان اورا از زمین برداشتند و او را در باغی بر تخت روانی بر سریر پنج پله  نشانیدند ومهاویرایش شناختند. پس مهاویرا عریان شد و همهً موی خود را بی آنکه احساس دردی بکند از بیخ برید و به زندگی صوفیانه روی آورد" می دانیم روایات کما بیش مشابهً اینها در بارهگوتمه بودا یا همان گئوماته زرتشت نیز ذکر شده است. چنانکه اشاره شد جینها پیامبران خود را تیرتنکره (یعنی فرمانروان برتر جهان یا راهنمایان خداگونه) نامیده اند که از این میان سه تن  که معروفترین آنها می باشند یعنی ویشابها (دانای خداگونه) نخستین تیرتنکره و پارشوا (مردنیکوی سرزمین پارس) بیستو سومین تیرتنکره و مهاویرا (بزرگ دانا)  بیست و چهارمین تیرتنکره به ترتیب جمشید (سپیتمه، پدر زرتشت)، کورش (پدر خواندهً بردیه زرتشت) و خود زرتشت (همان هوشنگ پیشدادی، بانی ادیان کهن) می باشند. از اینجا به وضوح معلوم میشود که تیر تنکره های فرقهً جین همان پرذاتهای اوستا (پیشدادیان شاهنامه)  و سوشیانت ها هستند که که دانیم این نامهای سکایی/ اوستایی به معنی نخستین فرمانروایان قانونگذار و سود رسانها بوده و هردو گروه به خانواده زرتشت منسوب می باشند.
در مورد مطابقت تیرتنکره های جین ها با سوشیانتهای زرتشتی گفتنی است که نام دوتن از آنان به اسامی چندرا پرابه (بسیار درخشان) که هفتمین تیرتنکره بشمارمیرود و نمینته(پروراننده نماز) بیست و دومین تیرتنکره به ترتیب با اوخشیت ارته (هوشیدربامی ، یعنی دارای قانون با شکوه و درخشان) و اوخشیت نمه  (پرورانندهً نماز) تطابق دارند. نام سومین سوشیانت یعنی استوت ارته (پیکر و مظهر قانون مقّدس) با خود نام سپنداته زرتشت (زرتشت دارندهً قانون مقّدس) یعنی همان مهاویرای جینها یعنی بیست و چهارمین تیرتنکره  مطابقت می نماید. در آیین جاین در جوانب این افراد باز نامهایی ذکر گردیده اند که متعلق به خود زرتشت می باشند.
از آن جمله پسر دوم ریشابها (سپیتمه، جمشید) که با نامهای گوتمه شوارا ( سرود دان مقدس) و بهوبالی  (در کنار زندگی کننده) آمده است.در مورد وی گفته شده است که وی بعد از درگذشت پدر برای کسب تاج و تخت پدر با برادر بزرگترش که به جانشینی پدر انتخاب شده بود، برخاست ؛ ولی بعد از یک سال مبارزه بر سر تخت و تاج، زمانی که داشت بر برادرش پیروز میشد ناگهان از عرصهً دنیای مادی و سیاست روی برتافت و به یک زندگی سخت فقیرانه و صوفیانه روی آورد که سر انجام بدنش از خزه و خزندگان و حشرات و پرندگان پوشیده شد و تنش لانهً آنها گردید. برادر فرمانروایش از این سرنوشت وی آن قدر متأثر شد که یک مجسمه به یادبود وی ساخت که پنجاه کمان بلندی داشت و آن را حتی خدایان و دیوان پرستش و تعظیم نمودند.پیداست که نام گوتمه شوارا (سرود دان مقدس) با گوتمه بودا (سرود دان منور) یاهمان گئوماته زرتشت (سرود دان زرین تن) پیوند می دهد. از سوی دیگر نام دیگر وی یعنی بهوبالی  و نام پدرش ریشابها به وضوح یادآور همان اسطورهً ایرانی و اسلامی بُهلول عاقل دیوانه نما و هارون الرشید می باشد که از خویشاوندان نزدیک ومعاصر همدیگر به شمار آمده اند. بی شک این اسطوره در بازگشت از هند شکل اسلامی به خود گرفته است. از جانب دیگر پیداست در اسطورهً بهوبالی (شخص در کنار زندگی کننده) باشخصیت ایوب تورات و قرآن سروکار پیدا می کنیم که طبق اساطیر بدن کرم زده اش را با صبر و شکیبایی بی مانندی که به صبر ایوب (یعنی بر گماشته بر آزمایشهای سخت) مشهور گشته است، به امان حشرات مخلوق خدا رها کرده بوده است که در پس پردهً این شخصیت اساطیری باز شخص زرتشت نهفته است چه در کهن کتاب فضایل بلخ به صراحت ایوبوزیر گشتاسب حاکم بلخ (یعنی شهر محل حکمرانی زرتشت ) به شمار رفته است.
میدانیم گشتاسب (ویشتاسب) در اصل نام برادر بزرگ سپیتاک زرتشت (بردیه، زریادر) بوده که در حکومت عاجل وی شریک بوده است. همانطوریکه آیین جین می گوید مهاویرا (زرتشت، بودا) امربه محدود کردن و لغو مالکیت خصوصی و مالیاتها داده بود و این اساس همان امری است که نقش آسمانی آن در مکاتب جین و بودایی و زرتشتی تعبیر به کسبنیروانا (فّر) ازسوی وی گردیده است.
این موضوع که آیینهای جین و بودایی میگویند مهاویرا / بودا به نیروانا (فنا فی الله) دست یافت یا همان موضوع دستیابی زرتشت به فره ایزدی همان است که در نزد درویشان رسیدن به مرحله ان الحّق بیان شده است یعنی همان شعاری که گویا منصور حّلاج را بر سر دار فرستاد. گفته شده است کسب نیروانا از سوی مهاویرا در سن هفتاد و دو سالگی وی صورت گرفت و این همان دورهً چهار ساله ای را نشان می دهد که گئوماته زرتشت (بردیه) از سوی برادرخوانده اش کمبوجیه- در غیاب سفرجنگی چهارسالهً  او به مصر- به نابت سلطنت وی در ایران هخامنشی برگزیده شده بوده است. و وی در این عهد اصلاحات عمیق اقتصادی و فرهنگی خود را با تقسیم اراضی و بخشش مالیاتها و کوتاه نمودن دست کاهنان مردم فریب از اموال مردم انجام داده بود.این امر که در عهد باستان برای نخستین بار تجربه میشده است آن زمانی اتفاق افتاده که دنیای کهن ترکیبی از سیستمهای اجتماغی خشن و بیرحم عشیرتی، برده داری و فئودالی را تجربه می نموده است.
از سوی دیگر در کنار اینها درخشش و مقام شامخ نیکان مادری وی یعنی کیانیان (مادها) - که امپراطوری جبّار آشوری را برای همیشه از روی زمین محو کرده بودند- و پدر خوشنام ویجمشید (سپیتمه، دامادو ولیعهد آستیاگ) که در شمال غرب فلات ایران حکومت می کرده و همچنین پرتو افشانی قهرمانیهای  پدر خواندهً وی یعنی کورش (سلمان فارسی، سلیمان تورات و انجیل و قرآن)- که ضمن ربودن گنجهای پادشاهان، سیاستمداری رعوف بوده، وجههً جهانی زرتشت را چند برابر می نموده اند. در مورد معنی لفظی تیرتنکرهً جینها (معلمان و راهنمایان خداگونه) و نخستین تیرتنکره  یعنی ریشابها (دانای خداگونه، جمشید، سپیتمه) گفتنی است که در شاهنامه  فردوسی این معنی به صورت ادعای خدایی جمشید بازگویی شده است:
منی کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان به پیچید و شد ناسپاس
 گرانمایگان را ز لشکر به خواند
چه مایه سخن پیش ایشان براند
چنین گفت با سالخورده مهان
که جزخویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم
چنان گشت گیتی که من خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است
همان پوشش و کامتان ار من است
بزرگی و دیهیم شاهی مراست
که گوید که جز من کسی پادشاست
به دارو و درمان جهان گشت راست
که بیماری مرگ کس را نکاست
جز از من که برداشت مرگ از کسی
وگر بر زمین شاه باشد بسی
شما را به من هوش و جان در تن است
به من نگرود هر که آهرمن است
گر ایدون که دانید من کردم این
مراخواند باید جهان آفرین
همه موبدان سر فگنده نگون
چرا کس نیارست گفتن نه چون
چو این کرده شد فر یزدان از اوی
گسست و جهان شد پر از گفتگوی
بسیار قابل توجه است که در اساطیر ده ده قورقود آذریها نام پدر عمران (امیران گرجیها، یعنی شاهزادهً بی مرگ، منظور همان گئوماته زرتشت) بگیل (یعنی خداگونه) آمده است. چنانکه گفته شد در اساطیر جین علاوه بر نام ریشابها  خود عنوان تیرتنکره نیز مطابق پیشداد و سوشیانت اوستا به معنی فرمانروایان خداگونه و قانونگذار می باشد.
در اینجا گفتنی است به همان تاریخ تولد مهاویرا/ زرتشت یعنی آغاز قرن ششم پیش از میلاد از تیرتنکره ای به نام ویکراما ارا(عزیز دوستدار شادیها) نامبرده شده است که بی شک اصل وی نیز به زرتشت (آرا، ایرج) برمی گردد. ضمناٌ روز تولد مهاویرا نیز نظیر زرتشت ماه مارس است که زرتشتیها آن را با ششم فروردین مطابق دانسته اند. نا گفته نماند شاگرد و مصاحب بزرگ مهاویرا نیز گوتمه (سرود دان) نامیده شده است که بی شک این نیز در اصل از اسامی و القاب خود وی بوده است. جالب است که نام شهر و دیار مهاویرا  یعنی بیهار(ویهار، معبد) با نام معبد نوبهار بلح به معنی دیر نو یکی است، یعنی همانجایی که به زرتشت و بودا تعلق داشته است.
ثانیاٌ چنانکه اشاره شد مهاویرا از نظر زمانی دقیقاٌ در همان عصری زیسته که گئوماته زرتشت زیسته است. یعنی حدود سال شش صد پیش از میلاد تولد یافته وتا اواخر دههً هشتم همین قرن (دقیقاً سال ۵٢٢  پیش از میلاد) زندگی نموده است. به طوری که یادآورگشتیم داستانهای دوران طفولیت و نوجوانی مهاویرا نیز همانند آنهایی هستند که به زرتشت / بودا نسبت داده شده اند. القاب مهاویرا یعنی جانما (بزرگ دانا) ، کالیاناک (شخص نیکوی زمانه، امام زمان) و واردهامان (خوشبختی آور، سودرسان، سوشیانت) و همچنین نام پدر ویسیدهارتا (به هدف رسیده) به نحوی بارز و مشخص به زرتشت و بودا نیز منتسب می باشند. نا گفته نماند نام سوشیانت  (سود رسان، عزرای تورات) در اصل به خود زرتشتتعلق داشته است. 
بنابراین در هند پارسیان سپیتاک زرتشت را تحت همین القاب زرتشت و سوشیانت و مسیحیان و مسلمانان تحت اسامی زکریا (سرود دان)، یافث (بزرگ تن)، یوبال (سرود دان)، ملاکی (پیامبر)، عزرا (سود رسان، مدد رسان)، ایوب (برگماشته بر آزمایشات سخت) و صالح (نیکوکار) و لقمان (دانای درشت اندام) و جینها و بودائیان تحت اسامی مهاویرا (بزرگ دانا)و بودا(منّور) به عنوان پیامبران جداگانه می شناسند و تصور هم نمی کنند که همهً اینها فرد تاریخی واحدی می باشند.
خود ایرانیان نیز نامهای مختلف زرتشت را از هم باز نمی شناسند. نامهای ایرانی وی که در منابع زرتشتی و یونانی و رومی از این قرار می باشند: سپیتاک (فرد سفید و نورانی)، سپنداته (مخلوق مفدس)، زریادر( زریر، دارندهً تن زرین)، گئوماته (دانای سرودهای دینی) ، زراتوشترا (دارندهً کالبد زرین)، پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) اوستانس (دانای اوراد دینی)، سمردیس (به اندازهً سه تن)، تنائوکسار (دارای تن باشکوه) و  بردیه که به معنی تنومند است.. اصل زرتشت( به قول خرمدینان شروین یعنی شاهزاده) بنا به گفتهً ابومنصور بغدادی از طرف مادر از پادشاهان کیانی ایران (مادها) و از سوی پدر از دیار زنج (سرزمین قبایل مادر سالاری سرمت یعنی مادرسالار) بوده که اسلاف صربوکرواتها بوه اند، از آنجاییکه در میان نیاکان زرتشت نام دوراسرو (صرب دوردست) دیده میشود، لذا می توان ادعا نمود که پدر وی در اصل از بوسنیها (یعنی صربهای کناری) بوده است. پس بی جهت نیست که اوستا پدر زرتشت را تحت اسامی سپیتمه (سفید رخسار)، هوم (دانای نیک) و جمشید (همزاد درخشان)  زیبا و دارندهً جشمان درخشان معرفی می نماید. گفتنی است منابع ارمنی پسر و خورشیدچهر (تیگران، آرش) را صراحتاً بور و درشت اندام و زیبا معرفی مینمایند.
معهذا چنانکه گفته شد تنها چهرهً درشت و نورانی زرتشت نبوده که وی را مشهور جهانیان ساخته است، چه در پس پردهً این چهره زیبا و درشت اندام نخستین تقسیم اراضی کنندهً جهان و بخشندهً خراج و مالیات گزاف ملل تحت سلطه امپراطوری هخامنشی و ممانعت کنندهً تعّدی کاهنان به حقوق مردم و تعالیم اخلاقی و فلسفی والای وی نهفته بوده است.
در رابطه با ارتباط زرتشت با هند گفتنی است  طبق خبر کتسیاس طبیب و مورخ دربار پادشاهان میانی هخامنشی در میان لشکریان امرایوس پادشاه سکائیان پارسی دربیکی (زرتشت فرمانروای دریها/ تاجیکان) فیلها و سواران هندی وجود داشته اند و این به وضوح حاکی از آن است که وی شمالغربی هندوستان را تحت نفوذ و سلطهً خویش داشته است نامهایآمرایوس و آمرگوس (بی مرگ) که در تاریخ پرسیکای کتسیاس به جای زرتشت می باشند در نزد آذریها و گرجیان با لفظ مشابهه عمران و امیران (یعنی زرتشت شاهزاده) جایگزین شده اند.
به هر حال حماسه آفرینی پادشاهان ماد در نبرد با امپراطوری قدرتمند و ترسناک آشور که ملل همجوار دور و نزدیک خود را به صلابه و بردگی میکشیده ، سرانجام نابودی ابدی آشور توسط آنها و متعاقب آن سیاست مسالمت آمیز کورش (پدر خواندهً بردیه زرتشت) و در پی آنها سیاست عدالت اجتماعی گئوماته زرتشت- که هرودوت بدان سبب از محبوبیت بی نظیر وی در آسیا سخن گفته است-  و انتساب وی هم به خاندان پادشاهی ماد وهم به پسرخواندگی و دامادی کورش هخامنشی شور و شعف فراوانی را در میان مردم دنیا  بر انگیخته بوده است که این وقایع به خصوص در تورات و اوستا و شاهنامه متجلی گشته است از آن جمله در تورات کتاب ناحوم نبی در بارهً ویرانی کامل شهر نینوا پایتخت آشور توسط جد مادری دوم گئوماته زرتشت یعنی کی آخسار (کیخسرو، هووخشتره) شادی و مسّرت خویش را چنین نشان می دهد:" خداوند در مورد تو امر فرموده است که بار دیگر ذریتی به نام تو نخواهد بود و از خانهً تو بتهای تراشیده و اصنام ریخته شده را منقطع خواهم نمود وقبر تو را خواهم ساخت زیرا خوار شده ای. اینک بر کوهها پایهای مبشر که صلح و سلامت را ندا می کنند...." این وقایع د ر عهدی اتفاق افتاده که دوران شکوفایی کتابت خصوصاٌ کتابت تاریخ و اساطیر بوده است. حماسه آفرینی مادها و کورش هخامنشی و گئوماته زرتشت ایران مادی و پارسی آن زمان را به عنوان بزرگترین قدرتمندترین امپراطوری دنیا در مرکز توجه جهانیان قرار داده بوده است.
به همین سبب  است که اساطیر ایرانی در هند اساس اساطیر حماسی هند و در آذربایجانهای شمال و جنوب ارس اساس اساطیرده ده قورقود و کوراوغلو و در نزد ارامنه پایهً بیشترحماسه های آنان و در یهود اساس بیشتر اساطیر توراتی گشته است. به بیان ساده ایرانیان اسطوره آفرینان جهانیان و سازندهً اساس ادیان بزرگ جهانی بوده اند. و نیز با توجه به نام نیک زرتشت در غالب ادیان بزرگ و کوچک دنیا باید اعلام کرد که دنیا فقط یک دین بزرگ مشترک دارد و آن همانا دین زرتشتی/ بودایی است که گفتیم پدید آورندهً آن تحت نامهای بودا، مهاویرا، زرتشت، ایوب، ملاکی، زکریا ،عزرا، صالح و لقمان شهرهً جهانیان است.
سر انجام در این جا همان طوریکه وعده داده شده بود مقالهًً دلایل یکی بودن زرتشت و بودا را- که پیش از موضوع کشف حلقه واسط آنها  یعنی مهاویرا ننظیم شده بود- ضمیمهً این مقاله می نماییم

گئوتمه بودا همان گئوماته زرتشت بوده است:
چنان که دیدیم بنا به خبر یونانیان باستان از جمله هرودوت و پورفیریوس، گئوماته زرتشت در قرن ششم پیش از میلاد -  که به قرن تشکیل ادیان باستانی معروف است - شهرهً آفاق بوده است. به ویژه مردم آسیا وی را بسیار دوست داشته و او را می پرستیده اند.
بنابراین، در اینجا این سؤال منطقی پیش می آید که بپرسیم که مردمان سمت آسیای میانه و هندوستان و چین وی را تحت چه نام و نشانی می شناخته اند؛ خصوصاٌ با علم بر این که وی مّدتی در آن سمت و سوی ، در باختر (بلخ) سکونت داشته و در آنجا هم رهبر سیاسی و هم رهبر دینی بوده است. همانجا که بعداٌ مرکز اصلی بودائیگری شده بود و معبد معروف نوبهار بلخ در آن قرار گرفته بوده است؛ همان معبد بودایی- زرتشتی که نظامی در اسکندر نامهً خود در مورد آن چنین سروده است:
به بلخ آمد و آذر زردهشت
به طوفان شمشیر چون آب کشت
بهار دل افروز در بلخ  بود
کز  و تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی در او چون بهار
 صمنخانه هایی   چو خّرم بهار
شواهد و دلایل لغوی و تاریخی روشنی معلوم می دارند که خود گئوتمه بودای تاریخی کسی جز گئوماته زرتشت نبوده است که بعداٌ آیینهایشان در شرق و غرب فلات ایران به صورت دو مکتب جداگانه ای درآمده و درهر دو حالت آن از فلات ایران به تبعید رفته و در شکل بودایی آن در شرق آسیا شکوفا شده است.
در ای جا دلایل خود را در باب یکی بودن بودا و زرتشت به اختصار ارائه میدهیم:
١- بودا به معنی منّور و روشن است و اسم اصلی زرتشت یعنی سپیتاک نیز به معنی سفید و روشن می باشد. افزون بر این لقب مهّم ایشان یعنی گئوتمه (دانای"گاتها"، یعنی دانای سرودهای دینی) و گئوماته (دانای سرودهای دینی) یا همان پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) هم یکسان است. می دانیم که گاتها (گاثاها) از سوی دیگر سرودهای دینی خود زرتشت به شمار می آیند.
٢- نام والدین بودا یعنی سود دهودانا (مخلوق دانا و پاک تن) و مهامایا (دانای بزرگ) به وضوح با اسامی والدین زرتشت یعنی سپیتمه ( دانای سفید رخسار) و آمیتی دا (ماندانا، دانای خانه) مطابقت دارد.
٣- هر دو در قرن ششم پیش از میلاد در سمت شمال هندوستان و شرق فلات ایران فعالیت روحانی- سیاسی داشته ومعبودشان یعنی برهما (خالق دانا) و اهورمزدا (سرور دانا) اسامی یکسانی داشته اند.
۴-  مطابق اخبار منابع بودایی و ایرانی شهر زادگاهی این هردو رهبردینی در محل تجمع جنگجویان قرار داشته که در نزدیکی آن کوه مرتفع و پربرفی(= هیمالیا، سهند) واقع شده بود. منظور از هیمالیا یعنی کوه پر برف در اینجا همان کوه سهند آذربایجان است.
۵- محّل فعالیت سیاسی و فرهنگی گئوتمه بودا با قبیلهً سکیا و شهر کاپیلاویستو (خاک سرخ) پیوسته است؛ متقابلاٌ مطابق منابع کهن یونانی و ایرانی ناحیه ساتراپی گئوماته زرتشت ، سرزمین سکاییان دربیکی (سکاییان برگ هئومه، دریها) و شهر سوروگانه (شبورگان، یعنی جایگاه سرخ رنگ) در نزدیکی بلخ(سمت غرب آن)  و خود بلخ (= محل تقسیم آبها) بود ه است.  افزون بر این می دانیم رودی به نام سرخاب در سمت شرق شهر بلخ جاری است.
۶- محّل مدفن بودا یعنی کوسینا گارا (کوهستان مردم نیک بخت) به وضوح یادآور محّل دخمهً گئوماته زرتشت یعنی سیکایا اواوتی( یعنی آبادی خوشبختی، روستای سکاوند شهرستان نهاوند باختران) در ناحیهً کاسیان باستانی و مادهای سگارتی(سنگ کن) می باشد. قابل تذکر است که نام کاسیان (اسلاف لران) به صورت کوسیان نیز ذکر گردیده است: ترجمهً نام کاسیان در نام لران بختیاری و نام شاهنامه ای ارمائیل (یعنی مردم آسوده) برجای مانده است.
۷- فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گئوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک ، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو مخالف ایجاد معابدخرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گئوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گئوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً راهزن) و همچنین لقبش یعنی انگیراس(فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گئوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است.
سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود  که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند.
٨- سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت - بودا تحت عنوان صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور) ظاهر گردیده است. ابراهیم خلیل(کاووس) درواقع نام جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است.
 ۹- نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره) با نام خورشیدچهر پسر زرتشت مترادف است.
------------------------
زرتشت در اساطیر و اعتقادات صوفیان
• در مورد علل محبوبیت  بی نظیر جهانی زرتشت در قرون و اعصار متمادی که سرانجام اساطیر وی به صوفیان اسلامی رسیده است می توان اشاره کرد: وی نخستین قانونگذار سیاسی و روحانی بوده که اقدام به آزادی برده ها و رعایا وتقسیم اراضی بزرگ مالکان نموده است.
جواد مفرد

اخبار روز: www.iran-chabar.de
یکشنبه ٢٠ آذر ١٣٨۴ – ١١ دسامبر ٢٠٠۵
 
در مورد علل محبوبیت  بی نظیر جهانی زرتشت در قرون و اعصار متمادی که سرانجام اساطیر وی به صوفیان اسلامی رسیده است می توان به دلایل زیر اشاره کرد: وی نخستین قانونگذار سیاسی و روحانی بوده که اقدام به آزادی برده ها و رعایا وتقسیم اراضی بزرگ مالکان نموده است. محمد جواد مشکور در کتاب خود خلاصهً ادیان در تاریخ دینهای بزرگ در حالی که از صور مختلف نام زرتشت از جمله گئوماته و زمان وی اطلاع دقیقی نداشته در این باب چنین آورده است: " بر خلاف هخامنشیان ظاهراٌ مادها پیش از ایشان طرفدار دین زرتشت به شمار می رفتند و هنوز دین زرتشت در این سرزمین ایرانگیر نشده بود. از این جهت در زمان کمبوجیه (۵٢۹- ۵٢٢ ق.م) پسر کورش مغی زردشتی که گئوماته (۵٢٢ ق.م) نام داشت برای ترویج دین زردشتی قیام کرد و بتکده ها را ویران ساخت و به جای آن آتشده بنا کرد و بردگان را آزاد و زمین های بزرگ را بین کشاورزان تقسیم کرد و مورد قبول طبقات مستمند و محروم اجتماع گردید به طوریکه پس از کشته شدنش به دست داریوش اول همه ایرانیها و مردم آسیا جز پارسیها که خاندان هخامنشی بودند بر مظلومیت و حقانیت او می گریستند. مدت حکومت سرتاسری رسمی او هفت ماه بود." درجای دیگر دراین باب بیشتر توضیح داده است: " هرودوت پدر تاریخ (۴٨٢- ۴٢۴ ق.م)مورخ مشهور یونانی می نویسد که گئوماته در پی بهبود وضع عامهً مردم بوده است. ولی داریوش در سنگ نبشتهً خود در بیستون از روی غرض و دشمنی که با وی داشت، او را به باد ناسزا و دشنام گرفته و منکر همه اصلاحات او شده است. داریوش در آن کتیبه می نویسد: که وی چراگاهها و گله ها و برده ها و خانه هایی را که گئوماته از مردم و لشکریان گرفته بود به ایشان پس داد.باید دانست که گئوماته این زمینها را و گله ها وخانه ها را برای خود نگرفته بود، آنها را از توانگران ستانده بود تا بین فقرا و مستمندان تقسیم کند.آزاد کردن بردگان به دست گئوماته نشان می دهد که اصلاحات او جنبه های عمیق اجتماعی داشته است. وی اراضی و خانه ها و گله های زاید را از اشراف و بزرگان بگرفت ومیان مردم بی زمین و خانه و بی رمه تقسیم کرد. گئوماته می خواست با ضعیف کردن زمینداران بزرگ، طبقهً کشاورزان واقعی را تقویت کند.و پس از این اصلاحات در میان عامهً مردم محبوبیت و پیروان بسیاری پیدا کرد. بنابراین گئوماته با این اصلاحات پبشرو مزدک بامدادان بود یعنی بالغ بر هزار سال (یک عهد سوشیانتی) پیش از این واقعه قیام کرد و برآن شد که اموال مالکان بزرگ و اشراف را بگیرد و بین عامهً مردم تقسیم کند." محمد جواد مشکور در این مبحث سر انجام به یک معضل عظیم جامعه ایرانی ازآغاز عهد ساسانی به بعد  اشاره نموده و از قول فردوسی می آورد:
چنان دین و دولت به یکدیگرند
تو گویی که از بن زیک مادرند
چو دین را بود پادشه پاسبان
تو این هردو را جز برادر مخوان"
نا گفته نماند نه تنها محمد جواد مشکور به طور کلی تمامی محققین تاریخ ایران باستان تا به حال متوجه یکی بودن گئوماته با گوتمه بودا و مهاویرا و زرتشت سپیتمان نشده اند. از علل مهم دیگر محبوبیت جهانی زرتشت تعلق وی به سه خاندان وجیه المله کیانی (فرمانروایان ماد که ابر قدرت ستمگر آشور را بر انداختند) و پیشدادی (خاندان سپیتمه جم داماد و ولیعهد آستیاگ که جهانگشای و غارتگر ملل خاورمیانه یعنی مادیای اسکیتی= افراسیاب را دستگیر کرده و تحویل کیاخسار فرمانروای ماد داده بودند) و هخامنشی شاخهً کورش که در مقام پدر خواندهً بردیه زرتشت بوده و به نوبهً حکومت برده داری و ستمگر بابل را بر انداخته بود. این محبوبیت با کشته شدن وی به دست داریوش (جاماسب، یعنی مغ کش) ازبین نرفت چه  سر انجام همین داریوش مجبور گردید که بنا به مصالح سیاسی با دختر گئوماته زرتشت به نام پارمیس (پر عهدو پیمان) که همان پوروچیستای اوستا (پردانش) است ازدواج نماید وبا پسر وی به نام تیگران (خورشید چهر) فرمانروای ارمنستان مصالحه کند. علت سوم محبوبیت زرتشت را باید در شخصیت علمی و اخلاقی خود این متفکر بزرگ و درشت اندام و مو بور جستجو کرد چه فیلسوف و عالم یونانی بزرگ معاصرش یعنی فیثاغورث که با وی ملاقات نموده به صراحت به وسعت نظر و دانایی وی صّحه گذاشته است و دیوخری کوستوم از مورخین کهن آسیای صغیر  در مورد شخصیت وی به طور خلاصه می گوید :"زرتشت عاشق دانش و عدالت بود"
حال با این تفاصیل ببینیم که زرتشت در اساطیر کهن اسلامی ، خصوصآٌ در اساطیر صوفیان اسلامی چگونه نمودار گشته است: نگارنده که در سالهای اخیر به تدریج تآثیرات عمیق مستقیم و غیر مستقیم زرتشت را بر اسلام دریافته تا کنون نزد صوفیان اسلامی به هفت صورت مختلف نامهای وی که هر کدام متعلق به افراد جداگانه ای پنداشته شده اند، برخورد نموده است و این در حالی است که در این فهرست نامهای قرانی زرتشت را که مأخوذ از تورات می باشند یعنی ایوب، صالح (سلا، شالح)، هامان (وزیر فرعون[ کمبوجیه فاتح مصر]) زکریا ، یحیی و همچنین نامهای ملاکی، یوبال و یافث را که القاب  خاص توراتی بردیه زرتشت بوده اند به حساب نیاوریم: این هفت هیئت اسلامی و صوفی نامها و القاب زرتشت از این قرار می باشند:
١- هُدهُد دربار سلیمان (کورش): می دانیم در قرآن هود  (سرود خوان) نامی بر سپیتمه جم و پسرش زرتشت می باشد بنا براین صورت اصلی هدهد باید هود هود یعنی هود فرزند هود بوده باشد.در قرآن آمده قوم عاد (مردم انجمنی یعنی همان مغان) توسط توفان از پای در آمدند که اشاره به همان موضوع توفان کولاک برف عهد جمشید دراوستا است و این هم به نوبهً خود بیانگر سرزمین خاستگاهی سردسیری خانواده جمشید در اطراف مصب رود ولگا است چه طبق اخبار خرم دینان و زرتشتیان  خاستگاه  سپیتمه جمشید قبیله مادرسالار سرمتهای آنتایی (بوسنیها) بوده است که تا پیش اوایل قرن سوم پیش از میلاد در اطراف مصب رود ولگا سکونت داشته اند. خود  قوم سپیتاک زرتشت (صالح قرآن) پسر سپیتمه جم (هود) در قرآن ثمود ( به عبری یعنی معدوم) آمده وگفته شده که آنها توسط صیحهً بلند آسمانی (مِگافونی) از پای در آمدند که در اصل باید مَگا فونی یونانیها مراد باشد که به معنی کشتار مغان است. طبق اخبار هرودوت و کتسیاس و مندرجات تورات مغ کشی درجریان قیام داریوش برعلیه گئوماته زرتشت (هامان) صورت گرفته است. اصطلاح صیحهً آسمانی را قرآن را می توان گواه برآن دانست که نام هود به عربی سرود بلند خواننده درک می شده است نه از ریشهً هدایت، چنانکه برخی ها تصور نموده اند.نام قرآنی و انجیلی و توراتی زکریا (سرود دان با حافظه) که
  هم نامی بر سپیتمه جم  و هم نامی بر پسر او سپیتاک زرتشت می باشد گواه  درستی این نطر است. جالب است که زکریا در مقام پدر زرتشت دراساطیر توراتی و قرآنی فرزند برخیا (مرد دوردست یا قربانی شده) ذکر گردیده است که این یکی خود به جای ویونگهونت اوستا (یعنی درخشان دور دست) و دوراسرو کتب پهلوی (یعنی صرب دوردست، بوسنیایی) می باشد. بدین ترتیب از هُدهُد یعنی هود پسر هود که در اساطیر صوفیان به شکل پرنده هُدهُد (طیقوربایزید تذکرة اولیای عطّار) وزیر دربار سلیمان (کورش) اراده شده  همان گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده کورش) مراد می باشد. نام هدهد در قرآن ذکر نشده و به جای آن از صالح وایوب و هامان و زکریا و یحیی یاد گردیده است که اسامیی بر زرتشت بوده اند.می دانیم که قرآن از شتر مقدس صالح صحبت می دارد که توسط قومش ثمود پی می گردد و باعث برانگیخته شدن خشم خدا بر قوم ثمود میشود. این بی تردید اشاره به خود نام زرتوشترا(زرتشت) می باشد که در زمان ما نیز ایران شناسان آن را دارندهً شتر زرین معنی می نمایند؛ اما در اصل چنانکه از القاب  معروف دیگر وی یعنی زریادر (دارنده تن زرین) و زریر (زئیری وئیری یعنی زرین مو) بر می آید آن در اصل به معانی دارندهً تن زرین و شهریار زرین بوده است.
٢- آصف بن برخیا (یعنی فرد برگزیده پسر مرد قربانی شده یا دور دست) که وزیر سلیمان و معاصر گشتاسب و از اوصیاء پیغمبران و مشعلداران هدایت به شمار رفته باز منظور زرتشت است. مراد از برخیا یعنی فرد قربانی شده باید همان سپیتمه جمشید (زکریای پدر) باشد که کورش (سپیتوره) وی را به قتل رسانده بود که تا این داماد و ولیعهد وارث تاج وتخت آستیاگ را از سر راه خویش بر داشته باشد. معهذا کورش در این راه بنا به مصالح سیاسی اقدام تاریخی بی سابقه ای نموده زن سپیتمه یعنی آمی تیدا دختر آستیاگ را به دربار آورده و پسران وی سپیتاک زرتشت (بردیه) و مگابرن (ویشتاسب کیانی، ثری میثونت اوستا) را به برادر خواندگی و پسر خواندگی خویش قبول نموده و حکومت نواحی دربیکان (دریها) در سمت بلخ و گرگان را به ایشان واگذار نموده بود . ظاهراٌ ازدواج دخترش آتوسا (توپل) با سپتاک زرتشت (بردیه) قبل ازاین وقایع صورت گرفته بوده است. واز این جاست که بردیه (تنومند) یا همان گئوماته زرتشت به عنوان پسر واقعی کورش به شمار آمده است.
٣- بلعم (مرد درشت اندام) ابن باعورا(زرین): چنانکه از معانی نامهای وی  و پدرش بر می آید در این جا نیز همان  بردیه زرتشت (تنومند زرین اندام) و پدرش سپیتمه جم (موبد بزرگ سفید و روشن) اراده شده اند. می دانیم که در اوستا پدر زرتشت تحت نام جمشید (موبد درخشان) و هوم زیبا دارندهً چشمان درخشان معرفی شده است و خود زرتشت  در اسامی و اقاب مهمش یعنی بردیه، تنائوکسار، زابراتاس، لقمان و نام توراتی یافث به معنی فرد تنومند می باشد. در روایات اسلامی اسطورهً جالبی راجع به وی بیان شده که به سبب مضمون مطالب تاریخی آن ، آن را در اینجا ذکر می کنیم : " بلعم بن باعورا مردی زاهد و پارسا بود که مدت دویست سال خدای را عبادت می کرد و در عهد حضرت موسی زیست. در اثر عبادت کارش به جایی رسید که چون سر بلند می کرد از صفای باطن تا عرش و کرسی را می دید و دعای این مرد مستجاب بود. مردم که از ظهور موسی آگاه شدند. بیمی در دل فراعنه افتاد. پادشاه اردن ارجنابا با امیران خود نزد بلعم بن باعورا آمد گفتند دعا کن خدا شر موسی را از سر ما بر طرف سازد. بلعم گفت وجود پیغمبران لطف است و قدم آن ها مبارک و من هرگز چنین دعایی نکنم از بلعم مأیوس شدند و فکری نمودند مقداری پول و جواهر نزد او بردند و گفتند از شوهر او به خواهد که دعا کند موسی مزاحم کار این پادشاه در این سرزمین نگردد. زن قبول کرد نزد شوهر سعی کرد که دعاکند بلعم گفت ای زن در حق پیغمبران دعا نتوان کرد. ناپسند است. زن آستین او بگرفت و سخت تأکید و اصرار کرد که دعا کند موسی مزاحم این پادشاه نشود. بلعم که به زن زیبای خود علاقه داشت و از او فرزندانی داشت ناچار قبول کرد به صومعه رفت آن جا رسید شیری دید که قصد وی کرد. بر گشت به زن خود گفت ترک این کارکن، تا دعا نکنم. زن گفت ممکن نیست زیرا قوم موسی مارا هلاک کنند. بلعم گفت هر که به خدا ایمان آورد هلاک نمیشود.زن اصرار و او انکار کرد تا کاربه جایی رسید که گفت یا مرا طلاق بده یا دعا کن بلعم در ماند. برخاست باز رو به صومعه نهاد و آن جا ماری دید که روی به وی آورد باز گردید به زن جریان را گفت. تا بار سوم از فشار زن سر به سجده نهاد. گفت ای خدای عالم، موسی و قوم اورا آن جا بدار و شر ایشان را از ما بداردعای او اجابت شد. موسی  و قومش تا چهل روز درتیه بماندند و زندانی شدند. قوم موسی هرچه راه می رفتند شب می دیدند سر جای اول هستند به حضرت موسی شکایت کردند. فرمود مناجات می کنم." در این جا  موسی (به معنی ایزد عهدو پیمان یا خورشید گردنده) باید کمبوجیه فاتح مصر اراده شده باشد که به سوی حبشه لشکر کشیده و سربازانش در آن دیار سرگردان شده اند و هم زمان این واقعه است که گئوماته زرتشت (بردیه)، نائب السلطنهً کمبوجیه در ایران و برادرخوانده اش بر اساس شایعات مرگ کمبوجیه در سوی مصر و حبشه حکومت خویش را بر امپراطوری هخامنشی را رسمی اعلام می دارد و آن را با برنامهً اصلاحات اقتصادی و اجتماعی و قرهنگی  بی نظیر خویش  همراه می سازد و همین اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی  عمیق وی بوده که اورا در قلب مردم آن عصر و اعصار بعدی جای داده است. در این اسطوره به خیانت زن وی فایدیمه نیز که منجر به قتل او توسط داریوش و شش تن پارسی همدست وی شده، اشاره شده است. احتمال هم وجود دارد منظور از زن محبوب وی آتوسا  دختر کورش باشد که شایع بوده از کمبوجیه سخت رنجیده بود. در این رابطه نام مصر هم مطرح است که در باب آن گفتنی است: مسلّم به نظر می رسد آن از نام میثره یعنی ایزد قبیله ای فرمانروایان هیکسوس (حاکمان بیگانه) با پادشاهان شبان که ازاوایل قرن هیجدهم تا اواسط قرن شانزدهم مصر را تصرف کرده بودند بر گرفته شده باشد؛ چه میتانیانی که در رأس این اتحادیه که ترکیبی از اقوام میتانی، هوری، آموری و ماری بوده، قرار داشته اند، از آریائیان میترا پرست بوده اند و خود نام قوم ایشان از کلمهً اوستایی و سانسکریتی میثه (موسی، ریشهً نام میثره) اخذ شده است که به معنی قوم ایزد گردنده عهد و پیمان (خورشید) بوده است. محبوبیت این خدای آریائیان میتانی در مصر به گونه ای بوده که خود مصریها نیز بعد از ورود هیکسوسها به مصر به پرستش این خدا پرداخته و نامهای خویش را بدان مسما ساخته اند، از جمله اهموسه (برادر موسه) که هیکسوسهای تحت رهبری کاموسه (روح موسه، موسی تاریخی تورات) را به سوی فلسطین پس رانده است. این همان واقعه ای است که دذر تورات به خروج یهودیان(در اصل هیکسوسها)  از مصر تعبیر شده است. داریوش نام مصر مودرایا آورده که می توان آن را به پارسی سرزمین دریای روان (رود نیل) معنی نمود.
۴- بهلول عاقل دیوانه نما که در اساطیر شیعیان  با هارون الرشید و جعفر صادق مربوط گردیده، در اصل یک نام زرتشت/ بودا/ مهاویرا در نزد فرقهً جین هندوها بوده است. که در اصل این نام به صورت بهوبالی یعنی در کنار زندگی کننده بوده است. به نظر می رسد این نام در واقع اشاره به سرزمین دور دست مکان فرمانروایی وی در بلخ بوده که نسبت به سرزمین زادگاهیش ماد کوچک (آذربایجان) و همچنین ماد بزرگ و پارس دور افتاده بوده است. جالب است که فرقهً جین تحت نام مهاویرا آن آموزش گئوماته زرتشت را که معابد را محل مردم فریبی می دانسته و وجود آنهارا نمی پسندیده، فراموش نکرده اند و از خود هیچگونه معبدی ندارند. نام هارون الرشید دراسطورهً اسلامی بهلول جایگزین نام پدر بهوبالی یعنی ریشابها (موبد درخشان) نخستین تیرتنکره یعنی نخستین معلم وقانونگذار به شمار رفته است. و این همان است که نزد ایرانیان بیشتر تحت نام جمشید یعنی موبد درخشان آمده و از شمار پادشاهان پیشدادی یعنی نخستین قانونکذاران به شمار آمده است. از اینجا معلوم میشود در واقع نخستین پادشاه پیشدادی همان سپیتمه جمشید بوده است و هوشنگ (هوشیار) دومین پادشاه پیشدادی است و از وی خود همان گئوماته زرتشت مراد بوده است. و از سومین آنان یعنی تهمورث یا تخموروپهً اوستا (پهلوان ببر و پلنگ مانند) همان تیگران (به معنی پلنگ درنده یا تیر انداز) یا همان آرش کمانگیر (در واقع یعنی تیر اندازسرزمین عقاب[ارمنستان]) بوده که در اوستا و کتب پهلوی همچنین با نام خورشید چهر معرفی شده ، پسر کوچک زرتشت بوده و در ارمنستان حکومت کرده و با  سپاهیان داریوش نبرد نموده است.
گفتنی است سه شعار معروف زرتشتی/ بودایی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک در نزد جینا (مرد پیروز، منظور مهاویرا) چنین ذکر شده است. " وصول به نیروانا بسته به سه چیز است: ایمان درست، معرفت درست و رفتار درست". ۵- لقمان که به لغت افغانی و ایرانی به معنی دانای درشت اندام است. این نام بی شک لقبی بر خود زابراتاس (درشت اندام) یا همان گئوماته زرتشت بوده است. می دانیم که زرتشت از سویی لقب دانا را در عناوین هوشنگ (هوشیار) و هامان (دانای نیکوکار) به همراه داشته و از جانب دیگر لقب درشت اندام را در القابش بردیه، زابراتاس، تنائوکسار که جملگی به معنی بزرگ تن می باشند. گفتنی است زرتشت جینها یعنی مهاویرا  معنی دوپهلوی دانای بزرگ و پهلوان بزرگ را یکجا با هم دارد.محققان هندوایرانی که منشأ و خاستگاه بودا و مهاویرا و زرتشت و  زابراتاس (لقمان) را پیدا نکرده اند این سوال را پیش کشیده اند که آیا ملاقاتی بین این چهار نفر که در واقع فرد واحدی بوده اند صورت گرفته است  یا نه.
سرانجام می رسیم به دونام مهم زرتشت که صوفیان اسلامی آنان را به خود تخصیص داده اند یعنی ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی:
۶-  ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور)  که به طور خلاصه باید گفت داستان  زندگی اش  کاملاٌ نشانگر  زندگی همان شاهزاده بودا(زرتشت شرق فلات ایران) است. علاوه بر اینکه زادگاه وی یعنی بلخ نیز همان شهر محل حکمرانی طولانی زرتشت می باشد.دراین رابطه نام بایزید را در معنی همراه یزَت (ایزد) می توان با لقب خلیل ابراهیم (زرتشت) که به معنی دوست صمیمی خداست، برابر نهاد.
۷- بایزید بسطامی ملقب به سلطان العارفین نیز که صوفیان  آن را مرشد بزرگ خویش دانسته اند وخود را سالک راه به شمار آورده اند در اصل خود همان زرتشت است؛ گرچه شیعیان ایرانی وی را نیز نظیر بهلول شاگرد جعفر صادق معرفی نموده اند.نگارنده وقتی به راز این نام پی برد که در شمار بیست امشاسپند مذکور در کتاب پهلوی بندهش چشمش به نام ردُ بَرزید (یعنی سرور بلند قامت) برخورد نمود. با اندکی تجسس برایم مسلم گردید که نام بایزید یا بیازید و بیازیت ترکان از تحریف جزء دوم این نام یعنی بَرزید  برخاسته است: چنانکه اشاره کردیم بردیه زرتشت معروف به تنومندی و بلندی سه مرد توصیف می شده و از این جهت  هم هست که هرودوت نام وی را سمردیس آورده است. لقببسطام وی نیز در رابطه با القاب زرتشت است چه آن علی القاعده ریشه در کلمهً اوستایی ویستهم  یعنی دارای نیروی گسترده دارد که مطابق معنی لفظی یک ازالقاب توراتی وی یعنییافث  و همجنین نام جینی وی یعنی مهاویرا است.خود نام دو قصبه ای را که در ایران به نام بسطام (ویست خم)  نامیده شده اند  می توان به معنی جایگاه دارای آتشکدهً گستردهمعنی  نمود. به نظر می رسد نام قم  (کمندان) نیز از این ریشه بوده و به معنی جایگاه دارای آتشکده باشد .گرچه برای بایزید بسطامیی مفروضی در بسطام قبری پیداکرده اند و سلطان محمد خدابنده هم برای آن در جوارش گنبدی برآورده است ولی این قبر را باید از نوع مزار خلیفه/ امام علی (در واقع آلوو در اینجا یعنی آتشکدهً ونابک) در مزار شریف شمرد. از گفته های مهمی که به بایزید منسوب است این دو معروف است: "چنان نمای که هستی نه چنان باش که می نمایی" . " خوشا شهری که بدش بایزید باشد." معروف است در نخستین ملاقات مولانا و شمس تبریزی سوالی که شمس مطرح کرد این بود که بایزید بزرگتر است یا محمد؟ مولانا می گوید محمد شمس الدین می پرسد پس چرا محمد می گوید: " ما عرفناک حق معرفتک"  و با یزید گفت:" سبحانی ما اعظم شأنی ؟"مولوی بلخی در مثنوی معنوی اسطوره ای را در همین باب از بایزید بسطامی به نظم کشیده است که نشان می دهد وی در عهد سلاجقه دارای مقام اساطیری ماوراء الطبیعی به شمار می رفته است:
قصهً سبحان ما اعظم شأنی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلکه از راه عیان:
با مریدان آن فقیر محتشم
بایزید آمد که نک یزدان منم
گفت مستانه عیان آن ذو فنون
لا اله الّا انا ها فاعبدون
چون گذشت آن حال گفتندش صباح
تو چنین گفتی و این نبود صلاح
گفت این بار ارکنم من مشغله
کاردها بر من زنید آن دم هله
حق منزه از تن و من با تنم
چون چنین گویم بباید کشتنم 
 چون وصیت کرد آن آزاد مرد
هر مریدی کاردی آماده کرد
 مست گشت او باز آن سغراق زفت
آن وصیتهاش از خاطر برفت
 نُقل آمد عقل او آواره شد
صبح آمد شمع او بیچاره شد
عقل چون شحنه است چون سلطان رسید
شحنهً بیچاره در کنجی خزید
عقل سایهً حق بود حق آفتاب
سایه را با آفتاب او چه تاب
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شوداز مرد وصف مردمی
هرچ گوید آن پری گفته بود
زین سری زآن آن سری گفته بود
چون پری این را قانون بود
کردگار آن پری خود چون بود
اوی او رفته پری خود او شده
ترک بی الهام تازی گو شده 
چون به خود آید نداند یک لغت
چون پری را هست این ذات و صفت
پس خداوند پری و آدمی
از پری کی باشدش آخر کمی
شیر گیر ار خون نره شیر خورد
تو بگویی او نکرد آن باده کرد
ور سخن پردازد از زر کهن
تو بگویی باده گفتست آن سخن
باده را میبود این شر و شور
نور حق را نیست آن فرهنگ و زور
که ترا از تو به کل خالی کند
تو شوی پست او سخن عالی کند
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هرک گوید حق نگفت او کافر است
چون همای بی خودی پرواز کرد
آن سخن را بایزید آغاز کرد
عقل را سیل تحیر در ربود
زآن قوی تر گفت کاوّل گفته بود
 نیست اندر جّبه ام الاّ خدا
چند جویی بر زمین و برسما
آن مریدان جمله دیوانه شدند
کاردها بر جسم پاکش می زدند
هر یکی چون ملحدان گرده کوه
کارد می زد پیر خود را بی ستوه
هرک اندر شیخ تیغی می خلید
بازگونه از تن خود می درید
 یک اثر نه برتن آن ذوفنون
وآن مریدان خسته و غرقاب خون
هرک او سوی گلویش زخم برد
حلق خود ببریده دید آن زار مرد
 و آنک اورا زخم اندر سینه زد
سینه اش بشکافت و شد مردهً ابد
 وآنکه آگه بود از آن صاحب قران
دل ندادش که زند زخم گران
نیم دانش دست او را بسته کرد
جان ببرد الا که خود را خسته کرد
روز گشت و آن مریدان کاسته
نوحها از خانه شان برخاسته
 پیش او آمد هزاران مرد و زن
کای دو عالم درج در یک پیرهن
این تن تو گر تن آدم بودی
چون تن مردم ز خنجر گم شدی
با خودی با بی خودی دو چار زد
با خود اندر دیدهً خود خوار زد
 ای زده بر بیخودان تو ذوالفقار
برتن خود می زنی آن هوش دار
زآنک بی خود فانیست و ایمنست
تا ابد در ایمنی او ساکن است.
-----------------------
مآخذ اوستایی اسامی فرشتگان مقّرب خدا در ادیان سامی
• کثر مردم دنیا در به طور رسمی یا تشریفاتی در پرستش زرتشت/ بودا سهیم و شریک هستند و زرتشت مردم گرا و معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی قلوب مردم دنیا را بیش از دو هزاره تسخیر نموده است.
• اکثر قهرمانان اساطیری ادیان سامی، یا ایرانی و یا در رابطه فرهنگی نزدیک با ایرانیان بوده اند.  زرتشت در قرآن افزون بر اینها تحت نام صالح و لقمان ظاهر شده و نزد هندوان و مردم شرق و جنوب شرق آسیا با نامهای مهاویرا و بودا پرستش میشود.
جواد مفرد


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه ٢۴ دی ١٣٨۴ – ١۴ ژانویه ٢٠٠۶

برای نگارنده، زمانی که هنوز به مآخذ ایرانی اساطیر توراتی و انجیلی و قرآنی پی نبرده بود، همانند بسیاری از مردمان کشورهای غیر سامی این سؤال مطرح بود چرا این همه پیغمبر از میان یهود برخاسته اند، پس مثلاٌ سهم ایرانیان که درعهد تجمع انبیاء یعنی در قرن ششم پیش از میلاد در مقام ابر قدرتی خاورمیانه و جهان قرار داشته اند، چه میشود. در پیگیری این سؤال بدانجا رسیدم که اوستای اولیه و شفاهی  ایرانیان مأخذ اصلی تورات و این خود مأخذ اساطیرانجیل و قرآن بوده است.
فی المثل ایزد مهر (میثه، موسی)، کیاخسارو (خنوک، یوشع)، کورش (سلیمان) و زرتشت (ابراهیم خلیل،ایوب،عزرا، یافث)  خدا-قهرمانان اصلی تورات  که در اصل متعلق به ایرانیان بوده اند در تورات زیردستان یهودی آنها تبدیل به خدا - قهرمانان قوم یهود شده اند. به طور کلی و مختصر باید گفت که اکثر قهرمانان اساطیری ادیان سامی یا ایرانی و یا در رابطه فرهنگی نزدیک با ایرانیان بوده اند. برای قوّت کلام باید اضافه نمود زرتشت در قرآن افزون بر اینها تحت نام صالح و لقمان ظاهر شده و نزد هندوان و مردم شرق و جنوب شرق آسیا با نامهای مهاویرا و بودا پرستش میشود.
به بیان ساده میشود گفت که اکثر مردم دنیا در به طور رسمی یا تشریفاتی در پرستش زرتشت / بودا سهیم و شریک هستند و زرتشت مردم گرا و معتقد به عدالت اجتماعی و اقتصادی قلوب مردم دنیا را بیش از دو هزاره تسخیر نموده است. در همین رابطه برایم بدیهی  و روشن شد که فرشتگان مقرب خدایان سامی نیز از دستگاههای عریض و طویل قبیلهً دین آفرین مغان ایران بیرون تراویده است. ما در اینجا بحث را محدودتر کرده و به ذکر و توضیح مطالب مربوط به منشأ فرشتگان مقرب خدا در نزد یهود و مسلمین می پردازیم.
چهار فرشتهً مقرب خدای اینان عبارتند از اسرافیل، میکائیل، عزرائیل و جبرئیل که ما در اینجا به ترتیب اصل ایرانی زرتشتی آنهارا معرفی مینمائیم:
اسرافیل: اسرافیل که نامش در مآخذ عبری به صورت سرافیم یعنی درخشان مثل آتش آمده است، به معنی درخشان خدایی است و در اصل همان فرشتهً آذر منابع زرتشتی است که مانند اسرافیل با روز قیامت سر و کار دارد.
برای آشنایی با این نقش وی بهتر است نقش فرشتگان را در روز رستاخیز(قیامت) رااز کتاب دینهای کهن ایران تألیف هنریک ساموئل نیبرگ، ترجمه دکتر نجم آبادی ذکر می نماییم:
 در ارداویرابنامه چگونگی سفر ارداویراف در جهان زیرین چنین توصیف شده است: " روان مرده پس از سه گام به پل چینوت (قضاوت) می رسد.  برای روان نیکان این پل فراخ میشود تا به اندازهً درازای نه نیزه میرسد، و او از روی پل میگذرد، سروش و آتور (آذر) اورا همراهی می نمایند و مهر (ایزد عهدوپیمان)، رشن (فرشتهً عدالت)  ، وایو (فرشتهً باد خوش) ، دئنا ( فرشته نیایش) و وهومنه (فرشتهً منش نیک) او را در راه  بهشت و دوزخ  زیر پل چینوت  رهبری و نگهبانی می کنند ." پس مسلم به نظر می رسد صور (الصور، یعنی شیپور اسرافیل فرشتهً آتش) نیز خود از کلمهً پهلوی آثور یعنی آتش اخذ شده است.
می دانیم که مسلمین معتقد هستند که در روز قیامت، مردگان با شنیدن صدای صور اسرافیل یعنی شیپور فرشتهً آتش زنده خواهند شد.
میکائیل: نام میکائیل در عبری به معنی کسی که مثل خداست معنی شده است. واین به وضوح نشانگر نام نشان میثه (میثره، موسی، مهر) ایزد  معروف عهدو پیمان آریائیان است که نامش بر روی ماه مهر زنده مانده است. می دانیم که این ایزد همچنین در طبیعت، ایزد گردندهً خورشید پر مهرو محبت به شمار می رفته است. چنانکه اشاره شد وی را حامی و پشتیبان نیکان در روز قیامت به شمار می آورده اند.
جشن معروف ماه مهر ایرانیان نیز به وی اختصاص داشته است که مسعود سعد سلمان در موردش چنین اشعار نغزی سروده است :
روز مهرو ماه مهرو جشن فرخ مهرگان
مهر بیفزا ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی کن به روز مهر و جشن مهرگان
جام را چون لاله گردان از نبید باده رنگ
و ندر آن منگر که لاله نیست اندر بوستان
کاین جهان را ناگهان از خرمی امروز کرد
بوستان نو شکفته عدل سلطان جهان
میثره (میثه، مهر) همچنین در اساطیر سامی با کاموسه (= روح موسی، آخرین فرمانروای پادشاهان شبان در مصر) و یهودای جلیلی پسر زیپورایی رهبر فرقهً مشتاقان آزادی  یهود از دست رومیان در هم آمیخته  و موسی صاحب ده فرمان ایزدی و لقب پیغمبر مهرو محبت عیسی روح الله را پدید آورده است.
جبرئیل : این نام به معنی مرد خدا بی تردید اشاره به همان نئیریوسنگ اوستا  یعنی مرد پیغام یا پیغامبر است. ازنام صفت شاهزاده بودن وی چنین معلوم میشود که ابتدا مراد از وی همان گئوماته زرتشت (بردیه، ایرج) پسرخواندهً معروف فریدون (کورش) بوده است که بعداٌ تحت این نام تبدیل به فرشته ای معروف گردیده است. در فرهنگ نامهای اوستایی هاشم رضی در مورد این ایزد و فرشتهً پیام و آتش معروف اوستایی می خوانیم: " نریوسنگ از این جهت که پیک ایزدی است. با سروش نیز همانندی دارد؛ اما از لحاظ  مقایسه در قسمت اهمیت پیک ایزدی بودن، نریوسنگ را  را با سروش نمی توان مورد مقایس قرار داد چون سروش در این زمینه شهرت بیشتری داشته و اصولاٌ مطلق ایزد وحی و الهام خدایی شناخته میشود؛ در حالی که نریوسنگ همواره حامل پیامهای خداوندی نمی باشد؛ به هر حال این ایزد نیز چون سروش حامل پیامهای اهورا مزدا است  و هردو را با جبرئیل فرشتهً وحی و الهام از طرف خداوند در دیانت اسلامی می توان مورد مقایسه قرار داد.... در قسمتهایی دیگپر از اوستا نیز نریوسنگ با همین وظیفه و موقعیت کارگزار است. در فرگرد نوزدهم وندیداد یکی از دیوان به نام ویزرش (آزارندهً هوشیاران) راهنمای ارواح پلیدان و شریران است به بدترین مکان، قلمرو اهریمنی و تاریکی مطلق.اما روان پارسایان همنشین و قرین با ایزدانی بزرگ و نامی میشوند. نخست از نزدیک فروغ ابدی، روشنی همیشگی و لایزال، یعنی اهورا مزدا می گذرند.
امشاسپند بهمن تهنیتشان می گوید و روان پارسایان شاد و سرخوشند و در فردوس، بهترین مکان و جایی که لبریز از روشنایی ابدی است وارد میشوند، در حالیکه نریوسنگ، پیک اهورا مزدا نیز با آنان است.
عزرائیل:این نام که به معنی یاور خداست به وضوح مطابق با همان سروش اوستا به معنی لفظی بنده و خادم فرمانبردار خدا می باشد. هاشم رضی در کتاب فرهنگ نامهای اوستا بارهً این امشاسپند یعنی فرشتهً بی مرگ و مقدس می آورد: " سروش (به اوستائی سرئوش) یکی از ایزدان مزدیسنان (زرتشتیان) است و پیک خدایی به شمار می رود. کلمهً اوستایی سرئوشَ به معنی فرمانبرداری و اطاعت است. این واژه نیز در اوستا چه بسا که مطابق معمول، به عنوان اسم مجرد استعمال شده است و چه بسا نیز از آن ایزد ویژه ای اراده شده است.
سروش یکی از کهن ترین ایزدان آیین زرتشتی است که در گاثا ها نیز نامش مذکور است با صفت مزیشتَ یعنی بزرگتر در اوستا مشخص می باشد. در گاثاها علاوه بر آن که به عنوان اسم مجرد زیاد استعمال شده است. چندین بار نیز در هیئت ایزدی نمایان می باشد که گروه مؤمنان به هنگام از او یاری می جویند. مقام سروش در ادبیات دینی مزدایی آن قدر بود که وی را در شمار امشاسپندان قرار دادند.
چنانکه می دانیم برای آن که شش امشاسپند را به عدد مقّدس هفت امشاسپند ارتقاء دهند گاه سپنت مئینوَ (روان مقدس، ذات مقدس اهورامزدا) در رأس شش امساسپند قرار دادند و گاه خود اهورا مزدا را و سروش راهفتمین مشاسپند به شمار آوردند. اما مهمترین وظیفهً سروش که در ادوارمتأخربرایش تعیین کرده اند، وظیفهً داوری ومحاکمه ارواح است و این که یکی از کارگزاران و عاملان مهم جهان پسین است. اما نبایستی از این اشاره چنان فهم شود که سروش پیش از این با این وظیفه و عنوان بیگانه بوده است، چون در گاثاها این وظیفهً سروش نیز روشن است که در جهان پسین سرنوشت  شریران و نیکان را تعیین می کند....  چنانکه ابوریحان بیرونی در آثارالباقی  اشاره میکند روز هفدهم هرماه ایرانیان نزد زرتشتیان موسوم است به سروش  و سروش نگهبان این روز می باشد... مسعود سعد سلمان که در بارهً سی روز پارسی، سی قطعه سروده است، دربارهً سروش در این قطعه چنین گفته است:
روز سروش است  که گوید سروش
باده خور باده مطرب نیوش
سبز شد از سبزه همه بوستان
لعل می آرای صنم سبزپوش... "
چنانکه پیداست عزرائیل ترسناک باورهای خداترسانهً اسلامی در اساس خود یعنی سروش نه تنها خوفناک نبوده بلکه موجب دلخوشی انسانها می بوده است. بر اساس شقاوت و ترسناکی عزرائیل، مولوی در مثنوی اشعاری سروده است که در اینجا ذکر میشود:
حق به عزرائیل می گفت ای نقیب
بر که رحم آمد ترا از هر کئیب
گفت بر جمله دلم سوزد به درد
لیک ترسم امر را اهمال کرد
تا بگویم کاشکی یزدان مرا
در عوض قربان کند بهر فتی
گفت برکی بیشتر رحم آمدت
از که دل پرسوز بریانتر شدت
گفت روزی کشتئی بر موج تیز
من شکستم زامر تا شد ریزریز
پس بگفتی قبض کن جان همه
جز زنی و غیر طفلی ز آن رمه
هر دو بر یک تختهً در ماندند
تخته را زآن موجها می راندند
 باز گفتی جان مادر قبض کن
طفل را بگذار تنها ز امر کن
چون زمادر بگسلیدم طفل را
خود تو می دانی چه تلخ آمد مرا
پس بدیدم دور ماتمهای زفت
تلخی آن طفل از فکرم نرفت
گفت حق آن طفل را از فضل خویش
موج را گفتم فکن در بیشه ایش
بیشهً پر سوسن و ریحان و گل
پر درخت میوه دار خوش اُکل
چشمه های آب شیرین زلال
پروریدم طفل را با صد دلال
 صد هزاران مرغ مطرب خوش صدا
اندر آن روضه فکنده صد نوا
بسترش کردم ز برگ نسترن 
کرده اورا ایمن از صدمهً فتن
گفته من خورشید را کورا مگز
باد را گفته برو آهسته وز
ابر را گفته برو باران مریز
برق را گفته براو مگرای تیز
زین چمن ای دی مبر آن اعتدال
پنجه ای بهمن برین روضه معال.