۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

روح هنر اسلامی، بورکهارت بر گردان سید حسین نصر

 

بوركهارت، تيتوس. "روح هنراسلامي". ترجمه سيدحسن نصر". دوره5، ش 55 (ارديبهشت46) : ص 2-7 تصوير.

خلاصه: بررسي هنر اسلامي ، مقايسه معماري اسلامي با معماري دوران رنسانس ، نقش انواع طرحهاي تزئيني بر روي معماري مزبور ،‌ نظر هنرمندان اسلامي دربارة هنر ، بررسي المان‌ها و فضاهاي معماري اسلامي و روحية صحراگردي مردم ، نبوغ هندسي در هنر اسلامي ، معماري اسلامي در كشورهاي شمال افريقا در تركيه ، هنر خطاطي در جهان اسلام ، نقش كلام شفاهي در فرهنگ مردم صحرانورد  )در زيرنويس مقاله فهرستي از منابع مورد استفاده موجود است.

روح هنر اسلامي

 به قلم تيتوس بور كهارت ٭

 ترجمه‌ي دكتر سيد حسين نصر

گرچه وحدت خود يك حقيقت كاملاً عيني است لكن به نظر انسان يك مفهوم ذهني و انتزاعي جلوه مي‌كند. اين امر و نيز يكي دو عامل كه از روحيه و طرز تفكر مردم سامي‌نژاد بر مي‌خيزد علت انتزاعي بودن هنر اسلامي است. اسلام مبتني بر توحيد است و وحدت را نمي‌توان با هيچ تصويري نمودار ساخت و بيان كرد. لكن به‌كار بردن تصوير در هنر اسلامي به‌كلي منع نشده است. در هنري كه اختصاص به امور ديني ندارد مي توان از تصوير استفاده كرد به شرطي كه تصوير خداوند و يا صورت پيغمبر اسلام (ص)  نباشد. تصويري كه سايه مي افكند 1  استثنائاً جايز است به شرطي كه يك تصوير هندسي از حيوانات باشد چنانكه در آثار معماري قصور و جواهرات و تزيينات ديده مي شود. تصوير نباتات و حيوانات بطوركلي جايز است لكن فقط طرح هاي هندسي گياهي است كه واقعاً متعلق به هنر ديني اسلام مي‌باشد .
 وجود نداشتن تصاوير در مساجد در مرتبة اول يك هدف منفي دارد و آن  از ميان برداشتن هر گونه « حضوري » است كه ممكن است در مقابل « حضور نامرئي » خداوند جلوه كند و باعث اشتباه و خطا شود به علت نقصي كه در هر تمثيل و رمزي وجود دارد . در مرتبة ثاني اين وجود نداشتن تصوير يك هدف و غايت  مثبت  دارد كه آن تأكيد جنبه تنزيه ذات باريتعالي است بدين معني كه ذات مقدس او را نمي توان با هيچ چيز سنجيد.
بنا به نظر اسلامي كه اساس آن در شهادة اول لا الله الا الله بيان شده است منشأ هرگونه خطا از اين سرچشمه مي گيرد كه نسبي و مقيد به عنوان مطلق تلقي شود و بنابراين به آنچه نسبي و مقيد است يك استقلال وجودي داده شود كه در واقع از او نيست و فقط متعلق به مطلق است، و همان خيال و بصورت دقيق‌تر وهم است كه انسان را به اين اشتباه  مي كشاند. مسلمانان  در هنر تصويري يكي از انواع آشكار و مسري اين خطا را مي بينند1 زيرا به نظر آنان حتي اگر يك تصوير نمودار و مبين الوهيت نباشد باز هم باعث اشتباه بين دو مرتبه از واقعيت مي شود مثلاً در مورد تصوير يك حيوان واقعيت پايين‌تر سنگ مرده واقعيت برتر گوشت و خون زنده را غصب مي كند. [2]
دارويي كه اين گيجي و اشتباه را علاج مي‌كند حكمت است كه هر چيز را در جاي خود قرار مي دهد. در هنر بكار بردن حكمت يعني درك اين حقيقت كه هر اثر هنري بايد طبق قوانيني كه بر موادي كه آن اثر از آن بوجود آمده است حكمفرمايي مي كند ساخته و پرداخته شود و اين قوانين بايد بيان شود و آشكار باشد نه اينكه كتمان شود و در حجاب مستور ماند. مثلاً معماري بايد اعتدال متوازن را نشان دهد و بايد مانند يك بلور كه به صورت صحيح تشكل يافته است يك نمونة كامل از مادة بي‌جان و حيات باشد.

در الحمرا با كتيبه اي كه در آن جمله «لا غالب . الا الله» تكرار شده است   

مدرسه الاندلوس

اين مثال محتاج به مختصر بيان است. ما مي دانيم كه بعضي مردم معماري اسلامي را مورد انتقاد قرار مي دهند چون بر عكس معماري دورة رنسانس انسان را متوجه عملي كه هر قسمت ساختمان انجام مي دهد نمي سازد. در يك بناي دورة رنسانس مثلا آن نقاطي كه بايد بيشتر وزن را حمل كند و نيز خطوطي كه وزن عمارت را نگاه مي دارد تقويت شده و در نتيجه اين عناصر يك جنبة « آگاهي زنده » يافته است و همين  امر از نظر اسلامي باز يك اشتباه بين دو مرتبة واقعيت و نداشتن صداقت عقلي و فكري است. اگر ستونهاي لطيف و نازك بتواند يك گنبد را نگاه دارد چه فايده دارد تصنعاً به آن يك وضع و حال كشش و فشار داد كه به هرحال از آن جمادات طبيعي نيست؟
و نيز معماري اسلامي سعي نمي كند كه سنگيني طبيعي  سنگ را با نشان دادن يك حركت صعودي در سنگ مرتفع سازد چنانكه در معماري گوتيك متداول است. اعتدال بي‌حركت مستلزم عدم حركت است لكن در معماري اسلامي ماده سنگين و بي شكل با حكاكي طرحهاي تزييني زخرفي و اسليمي و حجاري به اشكال مقرنس و مشبك سبكي يافته و شبيه به اشياء حاكي ماوراء مي شود و بدين وسيله نور بر هزار جهت تابيده و سنگ و گچ را مبدل به يك جوهر قيمتي مي سازد. طاقهاي مسلسل حياط الحمراء و برخي مساجد مغرب  ]مراكش و الجزيره و غيره يك احساس [3] آرامش و صفاي كامل مي بخشد و به نظر مي رسد كه آنها از اشعه‌هاي درخشان نور بافته شده است و در واقع نور است كه به بلور مبدل شده و انسان فكر مي كند كه مادة دروني اطاقهاي پيوسته اصلاً سنگ نيست بلكه نور الهي  است و آن عقل خلاق است كه به صورت اسرار آميزي در همه چيز منزل دارد.
اين امر ثابت مي كند كه عينيت ( اوبژكتيويته ) هنر اسلامي يعني وجود نداشتن هر گونه ميل ذهني و دروني ( ياسوبژكتيو ) يا « انگيزة احساسات باطني » هيچ رابطه‌اي با روش استدلالي صرف يا راسيوناليزم ندارد و راسيوناليزم چيست مگر محدود كردن عقل به حدود بشري؟ و همين محدوديت است كه در معماري رنسانس و تعبير « دروني و زنده » كه در آن دوره از معماري شده است نمودار است و طبق آن سنگ را به نحوي بكار مي بردند كه انگار داراي برخي خصايص بشري و رواني است.
اين راسيوناليزم فقط يك پله از شهوت‌هاي انفرادي دور است و يك پله ديگر ما را به مفهوم مكانيكي جهان مي رساند. هيچ يك از اين تمايلات در هنر اسلامي كه اصل منطقي آن هميشه غير انفرادي و كيفي و معنوي است وجود ندارد ، بلكه طبق نظر اسلامي عقل اول از همه آن چيز است كه بوسيله آن انسان حقايق مُنَزل  را مي‌پذيرد، حقايقي كه خود نه غير استدلالي است و نه صرفاً استدلالي و شرافت عقل و هنر در همين است. بنابر اين گفتار برخي استادان هنري اسلامي كه هنر از عقل يا از علم سرچشمه مي گيرد به هيچ وجه نمي رساند كه اين  « راسيوناليست »است و از ذوق معنوي منقطع است بلكه مقصود آنان درست بر عكس اين است.
همچنين مطابق با قول استادان اسلامي كه مؤيّد اين امر است مي توان گفت كه هنر عبارت است از ساختن و پرداختن اشياء مطابق با طبيعت و فطرت آنها كه بالقوه زيبا است و چون از دست  خداوند آمده است. هنر يعني ماده را شرافت و اصالت بخشيدن.
اينها اصولي است كه مي‌توان در صنايع و هنرهاي فرعي‌تر نيز يافت مثلاً در قالي‌بافي كه اينقدر در جهان اسلامي عموميت دارد. محدوديت به طرحهاي هندسي و فقدان هر گونه شكلي كه بتوان واقعاً آن را تصوير خواند به هيچ وجه مانع خلاقيت و حاصل‌خيزي نشده است بلكه برعكس هر قطعه مگر آنكه براي بازار اروپايي تهيه شده باشد شادي و سرور هنرمندي را كه آن را بافته است جلوه‌گر مي سازد.  
صنعت قالي كه با گره بافته شده‌است به ظن قوي از مردم صحراگرد و باديه‌نشين سرچشمه گرفته است و بهترين نمونة [4] اين فن در قاليهاي اين مردم يافت مي شود.
 اين نكته از لحاظ روح اسلام حايز اهميت فراوان است چون روح اسلام در مرتبة معنوي منطبق با روحية مردم صحراگرد است در مرتبة رواني. احساس عميق ناپايداري اين دنيا و دقت و فشردگي فكر و نبوغ براي وزن و وزن (ريتم) از خصايص صحراگردان است.

مسجد سلطان احمد در اسلامبول

 محراب الحمرا  

نشانه هايي از روحية صحراگردي را مي توان حتي در معماري مشاهده كرد گرچه اين هنر متعلق به مردم شهرنشين است. بنابر اين عناصر ساختماني مانند ستونها و طاق‌هاي ضربي و دروازه‌ها هر يك تا حدي مستقل است با وجود اينكه عمارت به طور كلي داراي وحدت  است.  بين قسمت‌هاي ساختمان يك پيوستگي زنده وجود ندارد. هنگاميكه بايد از تكرار اجتناب ورزيد ، گرچه تكرار هميشه بد نيست ، اين امر بوسيلة تغيير تدريجي شكل ستونها و طاقهاي ضربي و يا قسمت‌هاي برجستة ديگر معماري انجام نمي گيرد بلكه به وسيلة تضادهاي شديد متناوب عملي مي شود. مسجد دورة اول اسلام كه يك تالار بزرگ نماز با يك سقف عريض مسطح است كه به وسيلة يك عده ستون‌هايي كه واقعاً مانند يك نخلستان است نگاه داشته شده است ، انسان را به ياد محيط صحراگردان  مي اندازد. آرامگاههاي گنبد‌دار با پايه‌هاي مربع با روح صحراگردي هماهنگ است از آنجا كه داراي دقت و فشردگي صوري مي باشد.
وانگهي نبوغ هندسي كه با اين قدرت در هنر اسلامي جلوه مي كند مستقيماً از آن تفكري سرچشمه مي گيرد كه مخصوص اسلام است و اساطيري ( ميتولوژيك )  نيست بلكه انتزاعي است2. اكنون بايد توجه كرد كه هيچ تمثيل و رمزي در جهان مشهودات براي بيان پيچيدگي دروني وحدت و انتقال از وحدت تقسيم و تكثير ناپذير به « وحدت در كثرت » و يا « كثرت در وحدت » بهتر از سلسله طرحهاي هندسي در يك دايره يا كثير السطوحها در يك كره نيست.
در هر سرزميني كه اسلام انواع قبلي معماري را در خود جذب كرد ، مانند امپراطوري  بيزانس ( روم )  و ايران و هندوستان صور و اشكال  موجود به سوي دقت بيشتر هندسي توسعه يافت و اين امر نه كمي است و نه مكانيكي  بلكه كيفي است چنانكه از زيبايي كه نتيجة آن است آشكار مي شود. بدون شك در هندوستان  است كه شديدترين تضاد بين معماري محلي و آرمانهاي هنري فاتحان اسلامي وجود دارد. معماري هندو در عين حال كه خشن و پيچيده است ،ساده و غني است مانند يك كوه مقدس پر از غارهاي مخفي در حاليكه معماري اسلامي متمايل به روشني و وضوح و اعتدال و متانت  است. هرجا  كه هنر اسلامي اتفاقاً اصول معماري هندو را براي مقاصد خود به كار برده است قدرت و« نيروي زميني» مبدل به سبكي بيشتر شده است3 . برخي از ابنيه اسلامي هند در زمره كامل‌ترين ابنيه‌ايست كه تاكنون ساخته شده است. هيچ معماري ديگري بر آن برتري نيافته  و از آن تجاوز نكرده است.
 لكن معماري اسلامي بيشتر در بلاد مغرب اسلام نبوغ خاص خود را حفظ كرده است. در اين بلاد يعني در الجزيره و مراكش و اندلس معماري به يك مرتبة تكامل بلوري رسيده است كه درون مساجد و قصرها را مبدل به يك واحة طراوت و تازگي مي كند و آن را به صورت جهاني  در مي آورد صاف و روشن و حتي مي توان گفت داراي احساس سعادت جاويداني كه در يك مزار وجود دارد4.
جذب عوامل رومي در معماري اسلامي به بهترين وجهي در تغييراتي كه ترك‌ها روي اسلوب اياصوفيا  داده اند نمودار است . چنان كه نزد همه معروف است اياصوفيا از يك گنبد مركزي عظيم كه در پهلوي آن دو نيمه گنبد كه به نوبة خود به وسيلة چند محراب  طاقدار بسط يافته است تشكيل شده است. رويهمرفته اين بنا فضايي را بوجود مي آورد كه طول آن از عرضش بيشتر است ، فضايي كه نسبت‌هاي تقريباً غيرقابل درك آن حدودي ندارد چون هيچ محل اتصال نمايان در آن ديده نمي شود. معماران اسلامي مانند سينان اين اسلوب گنبد مركزي را كه به وسيلة چند گنبد ديگر بسط يافته است اتخاذ كرده و آن را به نتايج نويني رسانيدند كه تصور آن صرفاً هندسي است. يكي از بهترين آنان مسجد سليميه درادرنا است كه گنبد وسيع آن روي هشت گوشي قرار دارد كه از ديوارهايي كه متناوباً مستقيم و به صورت محراب انحنا يافته است تشكيل شده است. نتيجه يك دستگاه سطح‌هاي كوچك منحني است با زواياي تقاطعي كه خيلي مشخص است. اين تبديل كردن طرح اياصوفيا را مي توان با مهيا كردن يك سنگ قيمتي كه صيقل دادن منظم‌تر و درخشان‌تر كرده است سنجيد.
از درون ، گنبد چنين مسجدي به طور غير متناهي به سوي بالا حركت نمي كند و در عين حال روي ستونهاي خود هم سنگيني نمي كند. در معماري اسلامي هيچ چيز حاكي از زور و فشار و كوشش نيست و هيچ كششي وجود ندارد و بين آسمان [5] و زمين تناقصي نيست. 5
نكتة شاخص بيرون مساجد تركي تقابليست ، كه در اياصوفيا آن قدر ديده نمي شود ، بين نيمة كرة گنبد و برجهاي نُك تيز منارها ، يك تركيب از آرامش و آگاهي و انتباه ، از تسليم شدن و سر فرود آوردن و به طور فعال شركت كردن و همراه بودن.
در زخرف ( آرابسك ) كه يك ساختة مختص اسلام است نبوغ هندسي با نبوغ صحراگردي توأم شده است. زخرف يك نوع جدل تزييني است كه در آن منطق به پيوستگي زندة وزن و وزن ( ريتم ) توأم شده است و از دو عنصر تركيب يافته است ، طرحهاي درهم بافته و طرحهاي نباتي. طرحهاي درهم بافته اساساً نمودار تفكر هندسي است در حاليكه طرحهاي نباتي نشانة ترسيم وزن ( ريتم ) است و چون از صور و اشكال مارپيچ تركيب يافته است شايد بتوان گفت كمتر از گياه واقعي  اخذ شده تا از يك شيوة صرفاً خطي. تزيينات مارپيچ و حيواناتي كه علامت و نشانة اشياء خاص است و شاخ و برگهاي درخت را همچنين مي توان در هنر صحرانشينان سر‌تا‌سر آسيا يافت و نيز زخرف شاهد روح و تركيب و تلفيق است كه مخصوص اسلام مي باشد و به نيروي اسلام براي جذب ميراث‌هاي كاملاً متفاوت گواه است . در هنر تزييني بسياري از ملل را جذب كرده است و آنها را بدون شك يك نواخت ساخته و بكلي ترين جنبة خود تقليل داده است ، لكن در عين حال آنها را شايد بتوان گفت يك نوع وضوح عقلي بخشيده است.
شريف‌ترين هنر بصري در جهان اسلامي خطاطي است و مخصوصاً نوشتن متن قرآن كريم كه نفس هنر ديني بشمار مي آيد ومي‌توان گفت كه به نحوي سهم و اهميت آن در اسلام مطابق است با كشيدن صنم در هنر مسيحي  زيرا آن نمودار ظرف مشهود كلام الهي است. در كتيبه‌هاي ديني الفباي عربي در بسياري از موارد با زخرف و مخصوصاً طرحهاي نباتي  توام شده است.
و طرحهاي نباتي به اين نحو قسمتي از تمثيل آسيايي درخت جهاني را بدست آورده است ، درختي كه برگهاي آن مطابق با كلمات كتاب آسماني مي باشد. لكن علاوه بر اين تركيبات خط عربي در خود داراي امكانات تزييني است كه شكوه و زيبايي آن بي حد و حصر است. اين خط ممكن است از يك خط مستطيل مجلل كه به وسيلة خطوط عمودي ستون شكل حتي بيشتر اعتدال و توازن يافته است تا مارپيچ‌ترين و روانترين خطوط تغيير كند. كتيبه‌هاي منقش كه بر روي ديوار دروني جايگاه نماز قرار دارد و يا دور محراب را گرفته است شخص مؤمن را نه تنها به ياد معني كلمات آن مي اندازد بلكه او را متوجه وزن (ريتم) اشكال و صور روحاني آن و فيضان با جلال و قدرت وحي الهي نيز مي كند.

 آيه الكرسي به خط ثلث به احتمال قوي از مصر

محراب كه در جهت مكه قرار گرفته است آن را در گاهي يا مشكات است كه آنجا امام ايستاده و نماز مي‌گذارد در حاليكه ديگران پشت او حركاتش را تكرار مي كنند. عمل مشكات در مرحلة اول از جهت صوت است بدين معني كه صوتي را كه در آن خوانده شود منعكس مي سازد و در عين حال انسان را به ياد محراب كليسا يا « مقدس ترين مكان » كليسا مي اندازد و شكل آن‌را به صورت كوچكتر تكرار مي‌كند. اين انطباق با حضور چراغي كه در جلوي محراب آويزان است تمثيلاً تقويت مي يابد6 و اين چراغ به خاطر مي‌آورد مشكاتي را كه در قرآن كريم  (سوره نور، آيه 35) بدان اشاره شده است: [6]
« الله نور السموات و الارض مثل لوزه كمشكوه فيها مصباح المصباح في زجاجه كانها كوكب دري». اين نكته‌ايست كه ظاهراً بين معني تمثيل مسجد و كليسا و كنيسة يهودي و شايد همچنين معبد پارسيان مشترك باشد.

بسم الله الرحمن الرحيم به پنج خط مختلف كوفيقديمي از كتاب الخط الكوفي به قلم يوسف احمد

نمونه‌اي از خط كوفي از قرن دوم هجري:

برگرديم به جنبة صوتي محراب ، همان انعكاس كلام الهي در طي نماز است كه آن‌را تمثيل و نشانة حضور خداوند مي سازد. بنابراين وجود چراغ كاملاً فرعي است و مي توان گفت مربوط به آداب و رسوم مذهبي است7.
معجزة اسلام كلام الهي است كه مستقيماً در قرآن كريم نازل شده و با خواندن در مراسم عبادي به « فعليت » مي رسد ، و در اينجا است كه اصل بت شكني اسلام را مي توان يافت8. كلام الهي بايد يك بيان شفاهي باقي بماند و بدين طريق دفعي و بدون تجسم باشد مانند خود فعل خَّلاق. و فقط بدين نحو مي تواند قدرت ياد آورنده و احضاركنندة خود را پاك و منَّزه نگاه دارد بدون اينكه تازگي و طراوت بي عيب و لك خود را با تماس با مادة محسوس از دست دهد ، ماده اي كه به صنايع شكليه و به صور و اشكال آنان كه از يك نسل به نسل ديگر منتقل مي شود يك آشنايي و نزديكي كه دسترسي به آن زياده از حد است مي بخشد. از آنجا كه كلمة شفاهي در زمان ظهور مي كند و نه در مكان از فسادي كه زمان در اشيايي كه در مكان است به وجود مي آورد مصون مي ماند . صحرا نشينان اين امر را مي دانند و براي حفظ و بقاي خود به كلمة شفاهي متوسل مي شوند نه به تصاوير . اسلام اين قناعت بيان كه براي تمام مردم  مهاجر و كوچ كن و مخصوصاً صحرانشينان سامي طبيعي است در مرتبه و مقام معنوي منعكس ساخته است. در عوض اسلام به محيط اسلام مخصوصاً معماري يك جنبه اعتدال و متانت و روشني عقلاني مي بخشد و بدين نحو انسان را خاطر نشان مي سازد كه همه چيز اثر حقيقت الهي است. [7]


٭اصل اين مقاله تحت عنوان « The spirit of Islamic Art » به قلم Titus Burckhardt در مجلة Islamic Quarterly ,Vol . I, No 4,1954  به طبع رسيده است .
آقاي بوركهارت كه خود از منبع وحي اسلام متمتع شده و مراحل سير و سلوك معنوي را پيموده اند ساليان دراز در بلاد اسلامي مخصوصاً در مغرب اقصي يا مراكش گذرانيده و با آثار هنراسلامي آشنايي فراوان دارند . نوشته هاي ايشان درباره تصوف و نيز هنر ديني شهرت جهاني دارد .
برخي از آثار معروف ايشان عبارت است از: 
Introduction aux doctrines esotriques de l Islam, Lyons, 1955  كه به زبان آلماني تحت عنوان Von Sufitum و به انگليسي به نام Introduction to Sufi Doctrine ترجمه شده است . ( رافم اين سطور اين كتاب و مؤلف آن را در مجلة راهنماي كتاب ، شمارة دي ماه 1338 ، ص 617-620 ، معرفي كرده است)  ؛ De l, homme universel , Lyons , 1953  كه ترجمه فصول اول الانسان الكامل عبدالكريم جيلي است ؛ La Sagesse des prophetes , Paris , 1955 يكي از شاهكارهاي ايشان كه ترجمه و شرح فصوص الحكم ابن عربي است ؛ Alchemie , Sinn und Weltbild , Olten , 1960 كه دربارة كيميا و رموز و تمثيلات آن است در زمينة هنر علاوه بر مقالات متعدد آقاي بوركهارت مؤلف كتاب بسيار مهمي است در هنر ديني به نام Principes et methodes de l,art sacree , Lyon , 1958 كه به زبان آلماني Von Wesen heiliger Kunst in den Weltreligionen , Zurich, 1955  به طبع رسيده و به زودي به زبان انگليسي نيز چاپ خواهد شد . به علاوه ايشان مدير دورة كتابهاي« Statten des Geistes » هستند كه به زبان آلماني و در بعضي موارد انگليسي دربارة شهرهاي بزرگ ديني و معنوي جهان چاپ مي شود .
در اين دوره ايشان خود چند كتاب تأليف كرده اند كه از لحاظ مقالة فعلي پرارج‌ترين آن Fes, Stadt des Islam, Olten, 1960 است كه ايشان دربارة فاس يكي از قديمي ترين و زيباترين شهرهاي اسلامي نگاشته اند . در اين مقاله آقاي بوركهارت بيشتر اشاره به هنر اسلامي بلاد عربي و تركي كرده اند . البته ايشان آشنايي و علاقه زيادي به هنر ايراني نيز دارند لكن چون در ايران آشنايي با هنر اسلامي ايران بيشتر از هنر بقية ممالك اسلامي است لذا اينجانب ترجمة مقالة فعلي را براي خوانندگان محترم اين مجله بي فايده ندانست گرچه در آن از هنر ايراني بحثي نشده است.    
1-پس از فتح مكه پيغمبر (ص) اول دستور داد  كه همة بت هايي كه اعراب در صحن كعبه ساخته بودند شكسته شود و سپس وارد خانه خدا شد. ديوارهاي كعبه به‌وسيلة يك نقاش رومي (از بيزانس) نقاشي شده بود و روي ديوارهاي آن بين تصاوير مختلف تصوير حضرت ابراهيم (ع) بود در حاليكه با چند تير مشغول به پيشگويي بود  ونيز تصوير حضرت مريم يا حضرت عيسي (ع) . پيغمبر (ص) دست خود را روي اين تصوير نهاد و دستور داد بقية تصاوير از بين برده شود.
2  نميتوان بياني از حقيقت منتزع تر و دورتر از نظر اساطيري از عقيدة به توحيد كه پاية تمام منظر اسلامي است به دست آورد .  
3 - معماري اسلامي از بدو امر برخي عوامل معماري هندو بودايي را در خود جذب كرد لكن اين عوامل غير مستقيم  از طريق هنرهاي ايراني و رومي ( بيزانس ) به اسلام رسيد. تمدن اسلامي فقط در ادوار بعد با تمدن هند تماس مستقيم حاصل كرد.
4  در اين كلام كه به حضرت علي (ع) نسبت داده شده است به تشبيه بين طبيعت بلور و تكامل معنوي اشاره شده است .« محمد (ص) بشر است لكن نه مانند بشرهاي ديگر  بلكه  مانند ياقوت بين احجار»: «محمدْ بشرْ لا كالبشر بل هو كالياقوت بين الحجر». اين تشبيه همچنين نقطة پيوستگي معماري را به كيميا نشان مي دهد.
5- در يك مسجد انسان احساس نمي كند كه آسمان از بالا نزول مي كند چنان كه در اياصوفيا احساس مي شود و نيز ميل به صعود كه در كليساهاي گوتيك ديده مي شود وجود ندارد . به دليل سكون و عدم حركت است كه محيط مسجد از همة اشياء فاني ممتاز است . در مسجد انسان در بينهايت همين جا و هم اكنون زندگي مي كند و از قيد هرگونه تمايل و كششي آزاد است . آن يك آرامش و استراحتي است كه از هر اشتياق و ميل رهايي يافته است .
Ulya Vogt Goknil Turkische Moscheen , Zurich, 1953

  6 اين طرح در بسياري از قاليچه‌هايي كه مخصوص نماز بافته اند تكرار شده است لكن چراغ هميشه در اين طرحها وجود ندارد از آنجايي كه تمثيل آن براي مشكات ضروري نيست.
7 گوش ماهي كه يكي تزيين برخي از قديم ترين مشكاتهاي نماز است به عنوان يك عامل معماري از هنر يوناني اخذ شده است و چنين به نظر مي رسد كه به يك رمز و تمثيل خيلي قديمي اشاره مي كند كه طبق آن گوش ماهي و مرواريد الاقدم فالاقدم با گوش انسان و كلام الهي مقايسه شده است.
8  بت شكني اسلامي يك جنبة ديگر هم دارد از آنجا كه انسان مطابق صورت خداوند خلق شده است كفر است كه اين صورت تقليد شود . لكن اين نظر نتيجه منع به كار بردن تصوير است و نه علت آن.