۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

فرهنگ اسلامی اسپانیا پنجم

سیزدهم   غرناطه/گرانادا    



پس از شکست در نبرد عقاب/المعرکة العقاب   قدرت بسرعت از دست موحدون خارج شد.  در خاستگاهشان مراکش، جای به مرینیان، یکی دیگر از قبائل بربر باختند، در حالی که اسپانیای موروئی بار دیگر به شمار بزرگی از امیر نشین های کوچک تقسیم شد که دیر یا زود در برابر یورش های ارتش مسیحیان تسلیم شدند.  شاهان آراگون، کاستیل و پرتغال سرزمین هائی را که قرار بود گشوده شود میان خود تقسیم کردند.  شاه آراگون از شرق تاخت و در 1238 بلنسیه باری دگر والنسیا شد؛ پرتغال دست اندازی به جنوب پیش گرفت و کاستیل از شمال به اندلس رخنه کرد.  در 1236، قُرطُبَه، شهر پیشین خلفا بدست مسیحیان افتاد و کوردوبا شد.
امیر نشین موروئی غرناطه تنها از راه پذیرش خراجگزاری کاستیل توانست به مدتی غریب به دو و نیم قرن این فاجعه را به تعویق افکند.  محمد ابن احمر، از امیران قبیله بنو نصر[1] در آغاز کوشیده بود بخشی از مملکت در حال تجزیه بنو هود سرقسطه را بدست آورد، اما وقتی به جنوب پس رانده شد در 1238 صاحب غرناطه شد.  حکمرانی توانا و عادل برخودار از اعتماد کامل مردم غرناطه بود.   وقتی کشورش از سوی جیمی/جیمز یکم، شاه آراگون از والنسیا تهدید شد، در حالی که فردیناند سوم، شاه کاستیل در شهربندان جیّان/خائن/خاین[2] در مرز شمالی مملکت خود بود، ابن احمر بدون هرگونه تردید روی به وی گذارده تحت حمایتش قرار گرفت.  فردیناند اول را خراجگزار و یکی از ملازمان[3] دربار خود ساخت.  ابن احمر به سرور فئودال خویش وفادار ماند.  زان پس غرناطه/گرانادا ناچار بود سالانه به کاستیل خراج پردازد و حتی به کارِ زهرآگینِ کمک نظامی به کاستیل در جریان فتح اندلس تن دهد.  در سال 1248 با تسلیم اشبیلیه/سویل-آخرین سنگر مقاومت موروئی در اندلس، ابن احمر توانست به غرناطه باز گشته خود را وقف امور صلح آمیز کند.  گویند بهنگام بازگشتش از جنگ اندلس مردم غرناطه/گرانادا با فریاد های "غالب! غالب!" به استقبالش شتافتند و پاسخ داد "و لا غالب الا الله!"  همین جمله شعار جنگی امرای بنو نصر و شد هزار باری در کتبیه های تزئینی الحمرا تکرار شده است.
وقتی فردیناند سوم درگذشت یکصد سوار غرناطی، مشعل بدست احیاء او را برگزار کردند.  ابن احمر که به غنای شهر غرناطه پرداخته بود، چنانکه در فرمانروائی او 150.000تن جمعیت، با مدارس، حمام و آب انبار داشت، بسال 1273 درگذشت.  در جریان فرمانروائی او نفوذ کاستیلی در این آخرین پادشاهی موروئی اسپانیا نمایان شده بود.  هرچند بعدها، بویژه در حکمرانی یوسف اول که در سال 1333 به تخت نشست، غرناطی ها بطرزی فزاینده از شمال آفریقا تأثیر می پذیرفتند.  تحت فشار مداوم کاستیل و تاخت و تازهای همسایگان مسیحی بیش از یکبار از مرینیون/مرینیان فاس درخواست کمک کردند.  کوشیدند در اسپانیا "جهاد" راه بیندازند اما چندین بار شکست خوردند.
غرناطه که به تناوب با مسیحیان در جنگ و صلح بود، از آنرو که سلسله کوههای پیرامونش آن را بطور تقریبا کامل چون دژی طبیعی در میان گرفته و فلاتی بلند و حاصل خیز دارد که غرناطه در کنارش آرمیده، و نیز با برخورداری از ارتش دائمی از مزدورهای  بربر که شمال آفریقا همیشه آمادگی تأمین آنها را داشت توانست سالها موقعیت خود را حفظ کند.  حتی منظره مملکت قرناطه که در شرق تا آلمریا، در شمال تا جیان/خاین/خائن و در جنوب و جنوب غربی تا جبل الطارق یا رنده گسترده است به امتداد کوههای مراکش می ماند.  همان تناوب دشت های  خشک و بی آب و علف و دره های حاصل خیز رود ا/وادی ها که در کوههای درن/اطلس و کوههای ریف/جبال الریف دیده می شود در اینجا هم بچشم می خورد و همان تنوع رنگهای تند و رخشان سبز گرانبهای زمردین و سیمین وجود دارد.  قله برف پوش سییرا نوادا/ جبل الثلج (کوه برف گیر) مشرف بر منطقه وِگایِ سفیدِ باغ مانند به مجموعه باشکوهی می ماند از هر آنچه در آنسوی تنگه جبل الطارق یافت می شود، جائی که صحنه ای مشابه در ابعادی بزرگتر، غنای کمتر و گستردگی بیشتر در سرزمین اطلس الکبیر/اطلس بزرگ/های اطلس بچشم می خورد. 
درست به همان شکل که کل مملکت غرناطه ، با کوه ها و دژهائی که آن را در میان گرفته بصورت ارگی بزرگ دیده می شود، الحمرا هم که در میان شهر و مشرف بر آن، روی پیش آمدگی جبل الثلج ساخته شده، خود حصنی حصین و یکی از مستحکم ترین نقاط در تمام اسپانیا شمرده می شد.  در الحمرا که در مرکز و قلب مملکت غرناطه و درون دیوارهای عظیم دژی ساخته شده و ظاهرا رنگ سرخش وجه تسمیه آن شده، بهشتی بلورین، کاخ امیر، جای گرفته است.
وقتی محمد ابن احمر غرناطه را گرفت، تنها دژ کهنه زیریان، موسوم به القصبه[4] روی بیرون زدگی تپه را داشت.  ابن احمر آغاز به ساخت باروی بلند و مستحکم شده با برج کرد که تا خود کوه امتداد یافته آن را در خط الرأس گسترده تر تپه محصور می سازد.  ساخت قصری که میان این دیوارها امن و امان یافته پس از آن عملی شد که بنیانگزار دودمان جدید آب رودخانه دوره/نهر هَدَّرُه[5] را که از میان دره غرناطه می گذرد منحرف کرده به بالای کوه برده و در امتداد دامنه ها به بر آمدگی/صفه الحمرا موسوم به سبیکه[6] رساند.  راز زندگی الحمرا آب است.  باغهای باشکوه، و عظمت گل بوته ها همه از آب است.  آب است که در استخرها آرمیده به انعکاس تالارهای با شکوه ستوندار می پردازد و آبشره ها و
فواره ها سازد و به ترنم در جوی های روان در میان خانه های سلطنتی پردازد.  "باغهائی که نهر در آنها جاری است" وصفِ قرانیِ بهشت است.  دیگر امتیاز ارزشمند الحمرا  اشرافی است که بر تمامی زمین های پیرامون دارد.  از اطاقهائی که در برجها ساخته شده می توان به شکلی شبه عمودی بر شهر زیر دست نگریست.  حتی امروز هم می شود براحتی حیات های اندرونی را دید و نبض زندگی مردم را حس کرد.  با نگاه به فراسو، تپه های روبرو، دشت گسترده وِگا[7] و کوههای دوردست و برجهای دیده بانی شان در افق به چشم می آید.  با این همه الحمرا در دنیای خویش فرو رفته، در قصری از مروارید.
الحمرا چیزی فراتر از یک کاخ بود و با خانه ها و بناهای دیوانی، سربازخانه ها، اصطبل ها، مدارس، حمامها، قبرستان ها و باغهایش به شهرهای سلطنتی مینیاتور ها می ماند.  از این همه، تنها آن بخش که اقامتگاه سلطنتی بود بجا مانده است، و بجا ماندن همین مقدار هم پهلو به معجزه می زند.  بنا با همه شکوهی که دارد سبک است و تقریبا با بی دقتی ساخته شده است.  خود دژ، بی گمان مستحکم است چون بناگزیر می بایست چنین می بود اما بناهای درون آن را برای دوام و ماندگاری نمی ساختند.  در ذهنیت اسلامی-عربی، در آگاهی/اشعارشان به فانی بودنِ امور، اقامتگاه حکمران خانه ای است که برای دوره ای کوتاه ساخته شده است.  در سنجش با  معیارهائی که معمولا در دیگر بناهای سلطنتی اروپائی رعایت شده این تنها یکی از تضادهای بسیاری است که در الحمرا بچشم می خورد.  اما درست همین تفاوت است که شخصیت معماری غرناطی را تشکیل می دهد. 
برخلاف تمامی اقامتگاه های سلطنتی اروپای مسیحی این معماری را نمائی نیست و محور اصلی که بناهای گوناگون بدان مرتبط شوند وجود ندارد، هیچ مجموعه ای از اطاقها که بشود از میان آنها گذشت، که در یک انتها آغاز شده و بتدریج به اوج برسد وجود ندارد.  بجای این، شخص وارد صحن های اندرونی گوناگونی می شود که اطاقهایش بشکلی تقریبا بی برنامه گرد هم جمع شده و دسترسی بدانها از راه دالانهائی مجزا[8] صورت می گیرد، طوریکه هیچگاه نمی توان حدس زد پشت دیوار چه نهان است.  این وضع تداعی گر آن داستانِ پریان مشرق زمینی است که در آن مسافری درون چاهی افکنده می شود و کاخی زیر زمینی با باغ و دوشیزگان می یابد و دوازده سالی به سعادت در آن می گذراند تا اینکه روزی در کوچکی را که پیشتر نادیده مانده بود می گشاید و به کاخی باشکوه تر می رسد.
نقشه ای که هر یک از این دسته بناهای بظاهر بی ربط بر پایه آن ساخته شده اساسا یکی است.  نقشه مبتنی است بر خانه مسکونی موروئی که همواره متشکل است از یک حیاط/فناء/صاحة الدار اندرونی چهارگوشه در میان واحدهای کشیده/مستطیل و اطاق هائی که رو به درون باز می شود.   گاه حیاط اندرونی بیشتر به مربع می ماند و محاط در تالارهای ستوندار مشابه صحن دیرهاست-صحن شیران الحمرا را چنین ساخته اند، یا اینکه در جهت طولی کشیده تر ساخته می شود، چون صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير[9] در همانجا، و در این صورت در هر دو انتهای کوتاه خود به تالارهای ستونداری منتهی می شود و به اطاقهای مسکونی می رسد، در حالی که دو ضلع بلند صرفا از دیوار تشکیل می شود- همچون  جَنَّة الْعَرِيف[10]، و یا از بالهائی کوتاه تر.  یکی از چهار واحد ساختمانی چسبیده به صحن می تواند سازه ای بیرون زده در سطح همکف داشته باشد، همچون شاه نشین/پنج دری/اُرسی بیرون آمده ی سه وجهیِ[11] بزرگی با روزن هائی در هر سه ضلع.  این کار اطاقی به بنا می افزاید که می توان در آن، بدون سلب آسایش اهل خانه، در حاشیه صحن اندرونی، از میهمانان پذیرائی کرد.  شمای از این دست "شاه نشین ها" در الحمرا هست که در برجهای جلو آمده ارگ ساخته اند.  یکی از آنها که تالار/ساحة سفرا[12] تالار/ساحة تخت[13] باشد در اندازه های بس بزرگ ساخته شده است.  دسترسی بدان از طریق تالار/ساحة آس و گذر از تالار شرفیابی صورت می گیرد و یک طبقه از برج کمارس/قماریش[14] را جای داده است.  "شاه نشین" کوچکی پیشاپیش یک سازه پیش آمده بزرگتر موسوم به در/خانه عایشه[15] هم هست که از زمره بناهای گرد صحن شیران است.  اینجا و آنجا خردک برجهائی است با ارتفاعی مشرف بر بام خانه های موروئی که شخص می تواند در پناهشان از خنکای شبانگاهی لذت برد.  روزی روزگاری الحمراء چندین "کوشک"[16] از این دست داشت اما تنها دو تا از آنها باقی مانده کوشک/قصر باغ/حدیقةالبارتال[17] و کوشک/قصر جَنَّة الْعَرِيف.  یکی دیگر از ویژگی های برگرفته از خانه های موروئی این است که ورودی به صحن اندرونی نه مستقیم که پیچ دار/انحرافی است. 

ش ص 185
منظره در/خانه عایشه[18] الحمراء، واقع در جلوی باغ/حدیقةالبارتال؛ در بالای آن برجی کوچک، نوعی کوشک تابستانه؛ در پس زمینه جبل الثلج/سیرا نوادا دیده می شود.  باسمه/گراوری کهن.

ش ص 186
نقشه کف قصر سلطنتی الحمراء
1 صحن کوچک ورودی
2 صحن اول
3 ویرانه های مسجد
4 گذر/خیابان کوچک
5 صحن ماچوکا[19]
6 برج ماچوکا
7 تالار/ساحة الشورا
8 صحن اندرونی
9 "خانه های زرین"[20]
10 صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير؟؟؟
11 تالار بار/شرفیابی
12 تالار تخت/ بهو السفراء[21]
13 حمامهای ملوکانه
14 صحن اندرونی
15 خانه های شارل پنجم
16 برج جامه خانه ملکه/ متزين الملكة [22]
17 باغ
18 در/خانه عایشه
19 تالار دو خواهران/ قاعة الأختين [23]
20 صحن شیران/ بهو الأسود؟[24]
21 تالار مقرنس[25]
22 تالار سلاطین/ قاعة/قاعة العدل
23 تالار/ قاعة بني سراج [26]
24 آب انبار
25 باغ
26 گورستان/مقبره
27 نمازخانه کاخ شارل پنجم
28 کاخ شارل پنجم

67 (لوحه رنگی).  چشم انداز/منظره عمومی الحمراء از شرق
68 (صفحه قبل).  صحن آس/مورت، در نگاه بسوی تالار/ساحة السفرا یا تالار تخت.
69 (بالا).  چشم انداز صحن شیران در الحمراء در نگاه از تالار دو خواهران.
70 (راست).  صحن شیران.
71 (چپ).  منظره صحن شیران/ بهو الأسود الحمرا از بالا.  بر فراز بامها "برجک نورگیر/فانوس/قندیل" هائی است حاوی قبه های مقرنس[27] کاری شده و آنسوی صحن شیران/ بهو الأسود باغ پارتال/ حدائق البارتال [28] دیده می شود.
74-72 (پائین).  چشمه شیران/ نافورة الأسود، الحمرا.

75 (راست).  درگاه/مدخلی کوچک در صحن آس/فناء الريحان، در الحمرا با کتیبه یِ هفت تکرارِ "و لا غالب الا الله".

76 (چپ).  خانه تابستانی در الحمرا موسوم به بارتال/پارتال.  مربوط به بخش قدیمی تر کاخ.  با وجودی که تداعی کوشک باغهای ایرانی است بیشترین شباهت را به بناهائی مشابه در شمال غرب آفریقا دارد.

77 باغ اندرونی جَنَّة الْعَرِيف، کاخ تابستانی در دامنه مشرف بر الحمراء.

78 منظره عمومی الحمرا با  جبل الثلج/سیرا نوادا در پس زمینه، از بلندای منطقه آلباچین[29].  برج ناقوس که در میانه چشم انداز دیده می شود متعلق به دیر فرقه فرانسیسکن است؛ در سمت راست، کاخ شارل پنجم از دوره رنسانس دیده می شود.

79 (چپ).  منظره باغ در/خانه عایشه از پنجره ای در الحمراء.

80 (راست).  مدل یکی از دیوارهای تالار تخت/ بهو السفراء در الحمراء.

81 (چپ).  سقف مقرنس تالار سلاطین/قاعة الملوك/قاعة العدل،[30] الحمراء.

82 (پائین).  این قبه چوبی بالای تالار تخت/ بهو السفراء در قصر/الکازار اشبیلیه/سویل نمونه ای است از ادامه حیات هنر و اسلوبهای موروئی در اندلس مسیحی؛ ساخت بنا بفرمان دیه گو رویس[31] بسال 1427 بوده است. 
83 طاق مقرنس تالار/ قاعة بني سراج در الحمراء.

86-84 (چپ).  کاشی های الوان رنگی در الحمراء.

87  (چپ، پائین).  کتیبه روی تزئینات دیوار تالار دو خواهران/ قاعة الأختين.  کتیبه بالائی تکرار غریو/شعار جنگ  "ولاغالب الاّ الله" و پائینی شعری است از ابن زمرک[32] بدین مضمون: " خودِ اختران نیز شوق آسودن در بهو الأسود بجای پرسه ابدی در افلاک دارند. 

88 (راست).  تزئینات دیوار با کتیبه های منقور در کاشی الوان، در اقامتگاه شهری سلطان (کوارتو رئال)[33] در غرناطه. 

89 (پائین).  بقایای دیوار نگاره/نقاشی روی گچ در برج در/خانه عایشه در الحمراء.

90 (صفحه بعد).  مسجد مدرسه سابق/پیشین غرناطه/گرانادا.



ش ص 205  نمونه ای بارز از تزئینات عربانه/ارابسک، اسلیمی دسته خنجر ابو عبدالله، آخرین فرمانروای موروئی غرناطه.
(موزه نظامی[34]، مادرید).
ش ص 206
بقایای دیوار نگاره/ نقاشی روی گچ در برج در/خانه عایشه در الحمرا.

ش ص 208
سرستونهائی از الحمرا.

ش ص 209

نقشه کف صحن شیران

ش ص 209
پارچ مفرغی به شکل شیر.  اسپانیا، حدود 1200 م.

ش ص 210
چشم انداز صحن شیران در الحمرا از روی باسمه/گراوری کهن.  در اینجا صحن هنوز شکل و شمایل باغی اندرونی را دارد.

ش ص 211
گلدانی قرن چهاردهمی به شیوه غرناطی (موسوم به گلدان الحمرا) که در سیسیل پیدا شد.
(موزه باستانشناسی پالرمو)

ش ص 212
میدان/ساحة باب الرمله/پلازای بیبارامبلا[35]در غرناطه، از روی باسمه/گراوری کهن.  معنی نام این میدان "دروازه ساحل" است که به دروازه شهر کهن داده شده بود.  امروزه به پارک/بوستانی در دامنه تپه ای تبدیل شده که الحمرا مشرف بر آن است.






در آغاز، پس از ورود به الحمراء از جهت جنوبی واقع در سمت راست دژ/قلعه/قصبه کهن، صحن/ساحة کوچکی با ساختمانهای دیوانی بود، با مسجدی و مدرسه ای.  با حرکت بسوی شرق به صحنی می رسیدی که امروزه صحن ماچوکا نام دارد و به تالار شورا، مکسوار[36](از مِشوار عربی)می رسد؛ در همین جا بود که امیر در روزهای معین بر محاکمی که برای رسیدگی به دعاوی و تظلمات خرد و کلان تشکیل می شد ریاست می کرد.  ظاهرا عوام هیچگاه از این موضع فراتر نمی رفتند.  احتمالا تنها خواجگان و میهمانان امیر اجازه ورود به فضاهائی چون صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير (منسوب به یوسف اول) می یافتند و این نکته مهم است که تقرب به تالار تخت/ بهو السفراء، بخاطر برکه ای که مرکز صحن را اشغال کرده از طریق محور اصلی مجتمع صوت نمی گرفت چرا که دسترسی به فرمانروا می بایست خیلی نمایان نباشد.  هیچ کس نمی داند آیا هیچ بیگانه/غریبه ای رخصت ورود به صحن بزرگ اندرونی و خانه/اطاقهای مجاور آن- صحن شیران ساخت نیمه دوم قرن چهاردهم م، به امر محمد پنجم را می یافت یا خیر.  بی گمان اینجا پنهانی ترین بخش در تمامی "شهر شاه" است و ماهیت حرمی مختص زنان و اعضای بلافصل خانواده را دارد.  با این همه بس با شکوه تر و بزرگتر از آن است که این احتمال را که فرمانروا این عجائب را نشان میهمانان ممتاز خود داده باشد منتفی سازد.  کمی دور تر، پیچیده در میان رَبع،[37] بناهای گرد  فناء الريحان الكبير و رَبع پیرامون صحن شیران حمامها قرار گرفته که از اجزاء اساسی خانه های اغنیاست.  انواع مساجد یا نمازخانه های گوناگون گرد جناح های کاخ پراکنده است، اما عالی تر از همه بنای کوچک تک افتاده ای است در باغ/ حدیقة البارتال.  نیایشگاهها از آن روی تشخیص داده می شوند که نه منطبق بر محور های اصلی کاخ بلکه بصورتی رو به قبله استقرار یافته اند.
در ارتفاعی بالاتر در دامنه کوه، کوشک تابستانی کوچکی در باغ جنرالیف است که احتمالا از "جنات العریف، باغ معمار[38]" است. 
معماری قدیم[39] اروپا همیشه در این رنج است که بیننده را در بازی نیروهای ایستا، بویژه ستون، که به بدن انسان تشبیه می شود و تعین کننده میزان بالابری و تحمل بار است سهیم کند.  پایه، ستون، طاق و افریز/طنف، جملگی نیروهای دست اندرکار ساختمان اند.  هیچ نشانه ای از اینها در الحمرا دیده نمی شود.  در اینجا سطوح هموار/لطیفِ دیوارها را درگاهها، پنجره ها و طاقگان ها سپوخته و نیاز به تأکید بر وزن به نوعی مقرنس لانه زنبوری[40] ظریف، به نوری رخشان، تقلیل می یابد و ستونهای تالارهای ستوندار چنان ظریف اند که کل سازه افراشته بر فرازشان یکسره بی وزن بنظر می رسد.
تضادی فزونتر از الحمراء و کاخ سنگین و غمباری که شارل پنجم در دوره رنسانس ساخت نمی تواند وجود داشته باشد.  یکایک قطعات نمای این کاخ چون عضله ای منقبض شده بنظر می رسد و ستونهای دروازه ورودی، به اطلس های[41] مُتوّعد/شوم.  یکایکِ اَشکال با اراده یا قدرتی غول آسا جان گرفته است.  از سوی دیگر معماری الحمرا چندان نیازی به انطباقی ژرف از سوی بیننده ندارد.  با قدرتی فرا بشری به بیننده حمله/تعدی نمی کند.  الحمراء فارغ بال، روشن و متین است همانند آن اشاره افلاطون به هندسه که بدون آن هیچکس ورود به خانه خرد/بیت الحکمت را نیارست. 
هنر تزئینی الحمراء بخودی خود عِلم است و درک کاملش مستلزم شناخت اصول بنیانی آن. یکی از عناصری که در اینجا بکار گرفته شده ارابسک/عربسک/عربانه/اسلیمی است که تکاملش به طرقی تقریبا بی شمار بوده است.  اسلیمی صرفا جانشینی برای هنر تصویری/فیگوراتیو[42] که در اسلام نهی شده نیست، زیرا گذشته از این حقیقت که تفاسیر و استنباطهای متفاوتی از این قانون وجود دارد (بقایای دیوارنگاره های تصویری در الحمراء وجود دارد)، اسلیمی با تکرار متناوب/ایقاعی خود در خدمت غایت/غرضِ هنری بسیار متفاوت با هنر تصویری است.  اسلیمی در تضاد مستقیم با هنر تصویری است، چرا که از آنرو نگاه را جذب خود نمی کند که به عالم خیال بکشاند، بلکه بر عکس، نگاه را از تمامی شیفتگی/انهماک های ذهنی وا رهاند؛ بسیار شبیه به منظره آب جاری، دشت ها/مزارع رقصان در نسیم، فرود دانه های برف و زبانه کشیدن آتش.  اسلیمی هیچ فکر خاصی را منتقل نمی کند و بیشتر نمایانگر حالتی از بودن است که همزمان آرامش و نواخت/راحة و ایقاع است.  اسلیمی هنری است انتزاعی که یکسره با قواعد آگاهانه تألیف شده و فاقد هر گونه جنبه ذهنی، نیم آگاهی و تردید است.  عربسک/اسلیمی متشکل از پیچک های گیاهی زاده قانون تناوب ناب/ایقاع محض است و جریان بی گسست، مراحل متعارض و توازن اشکال تو پر و خالی آن از همین است.  عربسک/اسلیمی های الحمراء تزئینات برگ نخلی انتزاعی، با گلهای نقش پردازی شده و درهم بافته های هندسی-زبانه های آتش، شکوفه های یاسمن و دانه های برف، نغمه ها/الحان بی پایان و هندسه الهی- یا بقول عرفا مستی و هشیاری توأمان روحانی را در هم آمیخته اند.  کتیبه های دین مدارانه[43] را در میان این همه نشانده اند و گاه در اینجا و آنجا از حرکات آنها قوس های ملایم و متلاقی همچون پراکنده شدن شعله از شمع شکل می گیرد.
ورد/سرخ گلها و ستاره های هندسی که پیوسته به میان یکدیگر دویده و از دل یکدیگر اشکالی تازه می سازند اساسا برخاسته از روح اسلامی اند.  اینها با ایجاد کانون هائی بی پایان در کانونها، ناب ترین تشبیه/استعاره حقیقت الهی اند که مرکز تمامی مخلوقات و افلاک است، بدون اینکه هیچ وجود یا چیزی بتواند مدعی انعکاس تام و تمامش باشد.  اما در این شبکه تارعنکبوتی مخلوق خدا[44] وحدت وجود[45] به دو طریق نشان داده می شود، بافته شدن بدست خالقی احد و واحد، و نیز در شیوه اشعاع/استطعاع/تابش از بسیاری مراکزِ همسان.  کارهائی از این دست رضایتی ارزانیِ هنرمند مسلمان می کرد که در این راه هیچ چیز دیگر بگردش نمی رسید.  
گاه این هنر را بخاطر این کیفیت انتزاعی و صوریگرایانه[46] فاقد فردیت[47] شمرده اند.  در واقع رسالتش ارائه چارچوبی خوردِ شأن به بشر، در کانون نشاندن او با تذکار/گوشزدِ همزمانِ خلیفة اللهی اش در زمین است.  تُنُک کارگیری شکل/صورت انسان در الحمرا هم زاده اعجاب/خشیت برابر ماهیت الهی بشر، و همزمان رعایت/تأمل در ساکن قصر است که تنها "گوهرِ خاتم" باشد.  حتی امروزه روز هم می توان در مواردی نادر، در گذار بازدید کننده مسلمان از اطاق ها، با آن لباس های سنتی شیوه تجلیل/تکریم شکل/تمثال انسان در چارچوب معماری را بچشم دید. 
از دیگر اجزاء تزئین موروئی اشکال فضائی استالاکتیت/گلفهشنگ واری است که به عربی مقرنس گویند.  مقرنس در اساس از تو نشستگی ای تشکیل می شود که میانجی/واسطی است بین گنبد/قبه و گوشه/سه کنج دیوارهایِ حامل گنبد.  ترکیب گنبد با پایه چهارگوش یکی از مسائل کهن معماری است که پیشتر در بحث مسجد کبیر قُرطُبَه یاد شد.  راه حل رومی ها برای این مسئله کارگیری لچکی[48] یا مثلث های کروی[49] برای انتقال ملایم میانِ پایه ی مدور گنبد و چارگوش متشکل از دیوارهای حمال بود.  معماری اسلامی آرایشی واضح تر برگزید که عبارت است از اتصال چهار گوشه به زیر گنبد با کارگیری تو نشستگی های ساده، نظیر مقرنس کاری قُرطُبَه/کوردوبا.  روش دیگر که انتقالی متراکم تر ایجاد می کرد استفاده از چندین تو نشستگی چسبیده به هم بود که رأسش سر به پای گنبد می نهاد و در پائین پای بر زاویه دیوار استوار می ساخت.  این است منشا/خاستگاه تزئین لانه زنبوری مقرنس.
از لحاظ کیهان شناسی/علم الکونیات، گنبدِ دوار نماد آسمان همیشه گردان است و چارگوش دیوارها نشانِ عالم خاکی تحت سیطره اضداد است.  ماده آسمان اثیر[50] است.  خانه های مقرنس که از گنبد یکپارچه به چهارگوش دیوارها می رسد اجازه می دهد اثیر آسمانی "جاری" شده در اشکال محکم زمینی تثبیت شود.  تأکید و تطویل لبه های شکل گرفته از تلاقی چندین تونشستگی مقرنس تصویری ایجاد می کند که باعث تشبیه به گلفهشنگ/استالاکتیت شده است.  می توان تک خانه ها یا تو نشستگی ها را به اشکالی گوناگون بهم چسباند و به برون یا درون خَماند.  استادکاران غرناطی کل گنبد ها را به خانه های مقرنس یا لانه زنبوری تقسیم می کردند که عسلیش جز نور نباشد.  از تأثیرات جادویی این تشکیلات یکی هم شیوه ی گرفت و پالودِ نور به شکل سایه روشن هائی با غنای فوق العاده و تَخَرُّج رضایت بخش است که گچ ناچیز را گرانبها تر از یَشم و عقیق سلیمانی سازد. 
تأثیری مشابه از شباک یا گره سازی هائی[51] می آید که با قلمزنی/کنده کاری در دیوارهای تالار ستوندار در آورده اند، با شبکه ظریفی از گل و ساقه در مرکزِ اشکالی چند وجهی.  با این روش دیوارها بس شفاف/رخشان/ثاقب شده تو گوئی یکسره از خانه هائی پرنور ساخته شده اند.
برترین معنای همه هنر اسلامی، محتوی راستین/واقعی آن، همیشه و در همه حال وحدت و وحدت همان نور است که خود را به درجات گوناگون می نماید و با این همه ماهیتش همچنان تقسیم ناپذیر/لایتجزی می ماند. 
برخی دانشمندان اروپائی هنر الحمراء را "منحط" خوانده اند، صرفا از این رو که به لحاظ تاریخی مربوط به پایان دوره حکومت موروئی در اروپاست.  با این همه ویژگی هائی دارد که حضورشان در هنری مردنی محال است.  یکی از این دست همسازی/توافق کامل با طبیعت است، توازنی که تا حدودی زاده این حقیقت است که نه معماری در پی تقلید از طبیعت است و نه طبیعت- یعنی هنر اصیل باغ سازی موروئی- در پی پیروی از معماری.  افزون بر این طبیعت محکی است سنجش کیفیت معماری را.  کافی است فقط باغ و جَنَّة الْعَرِيف باشکوه را در نظر آریم.  دلیل دوم توازن میان سرشاری و سادگی است و نمونه اش صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير با تناوب پهنه های بزرگ سفید و تزئینات اسلیمی که چونان "دیوارکوب"[52] کار گرفته شده، طوری که در عین عظمت نوعی سادگی هم حفظ شده است.  تصادفی نیست که سفیدی گور اولیاء اسلامی پیوسته به شخص گوشزد می شود.  نکته آخر اینکه کیفیت لایزال/دائمی/ماندگار هنر غرناطه را می توان در کمال هنری یکایک شکل ها، چون سرستونهای صحن شیران دید.  پس از سرستونهایِ نیلوفری[53] مصری هیچگاه ستون ها چنین تاج ظریف/با وقاری نداشته اند، البته اگر منظور بیشترین سادگی همراه با گسترده ترین طیف شکل ها باشد.
حقیقت این است که خداوندان الحمراء در سده پایانی حکمرانی خود در مضیقه افتادند طوری که تنها استطاعت پرداخت دستمزد ضعیف ترین کارها را داشتند.  با این همه ادامه بلافصل هنر الحمرا در شمال آفریقا بود و تا امروز در همان جا بالیده است.  مسجد پاریس که صنعتکاران مغربی در سال 1902 ساختند هنوز هم تمامی زیبائی هنر موروئی غرناطه را نشان می دهد.
در اسلام هیچ تفاوت بنیادی میان هنر دینی و دنیوی نیست.  اطاق نشیمن همواره می تواند اطاق عبادت هم باشد و همان آئین های مسجدی در آن اجرا شود.  در تالار سفرا یا اطاق تخت کتیبه ای است با این مضمون، "چشمه میانم روح مومن غرق در یاد خدا را ماند." 
صحن شیران نماد بهشت است زیرا در اساس،  هورتوس کانکلوسوس[54]، باغی است محصور و در اسلام همه باغها صورتی از فردوس/بهشت اند.  در قران "جنة" بدو معناست، "باغ/بستان/پردیس" و "پوشیدگی/سربمهری".[55] شخص باید محوطه های شن ریزی شده امروزی میان چهار آبروی اصلی را به شکل دیرینشان مجسم کند، باغچه هائی سرشار از گل بوته ها و ریاحین.  نقشه کف فردوس برین همواره شامل چهار نهر بهشتی است که یا به چهار گوشه بهشت روانند و یا از آنها بجانب مرکز.  آبِ جدول های[56] صحن شیران از دو تالار شمالی و جنوبی و دو سرادق/کوشک های سنگی شرقی و غربی تأمین می شود.  کف تالارها را بالاتر از و آبی که از حوض های گرد جاری می شود با گذر از آستانه/عتبه بسمت نافوره/فواره سرازیر شده پس از انباشت گرد شیرها، بیرون می ریزد.  حتی با شست و شو در این حوض ها آب همواره صاف و پاکیزه می ماند.  خود نافوره/فواره، با دوازده شیری که حوض را نگاه داشته و آب را بیرون می ریزند، نمادی است کهن که از شرق پیشا مسیحی و از طریق رابط های گوناگون به الحمرا رسید.  زیرا شیرِ آبریز نماد چیزی نیست جز خورشید که زندگی از آن جاری و ساری است، و دوازده شیر نشانه دوازده شمس منطقة البروج/فلک البروج/نیسینگ پرهون اند، دوازده ماهی که همزمان در جاودانگی/خلود خود حضور دارند.  اینان همچون دوازده شیر برنجی در هیکل سلیمان "دریائی" را نگاه می دارند و این دریا مخزن/ذخیره آبهای عِلوی است.   دشوار بتوان گفت سازندگان الحمراء تا چه اندازه از این معنای نمادین آگاه بوده اند.  سرادق/کوشکهای دو انتهای شرقی و غربی باغ نیز از باغ بهشت است، زیرا قران در توصیف بهشت از سرادق رفیع (رفرف) یا خیام یاد می کند.  برای یافتن الگوی این سقیفه/خیمه های سنگی متکی بر ستونهای باریک باید به شرق نگریست و در واقع بخش بزرگی از این بخش الحمراء به هنر ایران بر می گردد. 
تصویر بهشت تنها زاده آب روان، عطر گلها و آواز پرندگان (که بدون آنها الحمراء نمی شد) نبوده زاده تضاد سحار میان وفور گیاهانی که زمانی زیب و زیور صحن شیران بودند و معماری شفاف/بلوری است.  بهشت راستین به یکسان از این دو کیفیت- سرشاری حیات و ماهیت تغییر ناپذیر بلور برخوردار است. 
بهشت از نور الهی بنا شده و این عمارت نیز متشکل از نور است.  زیرا شکل های معماری موروئی، افریز اسلیمی، شباک های منقور در دیوارها، مقرنس های رخشان طاقها نه چندان بخاطر خودشان بلکه برای نشان دادن طبع/سجیه نور است.  مخفی ترین سِرّ این معمای کیمیاگری با نور است، زیرا درست بهمان صورت که کیمیای واقعی "جسم را به روح و روح را به جسم تبدیل می کند"، هنر گرانادا با استحاله نور به بلور بی تحرک، اجسام جامد/صلب را مبدل به توده ای از نور متلألی/متلألو می کند. 
انسان را بهر آن نیافریده اند تا همیشه در فردوس های زمینی چون الحمراء زندگی کند.  نزاع پشت نزاع در قبیله و مملکت نصریان در گرفت و سیاسیون کاستیلی از هر فرصتی برای ورود به منازعات میان اردوگاههای متخاصم بهره می گرفتند.  پس از یکپارچه شدن اروپای مسیحی با وصلت فردیناند آراگون با ایزابلای کاستیلی در سال 1469 سرنوشت گرانادا رقم خورد.  دولت جدید اسپانیا که در آن کلیسا و شاهی، قدرت دینی و دنیوی سخت بهم گره خورده بود بر دین واحد تمام اتباع خود تأکید داشت.  پیدا کردن دلیلی برای جنگ همیشه آسان است.  بسال 1491 فردیناند سپاهی از 80.000 مرد بسیجید که یکی از بزرگترین ارتش های مسیحی در آن روزگار بود و در محلی با نامِِ خود گویایِ شنتقی/سانتاقه (کیش مقدس)[57] پادگانی ساخت.  موروئی ها پهلوانانه به دفاع برخاستند تا گرسنگی به زانوی تسلسمیشان در آورد.  در سال 1492، همان سال که کریستف کلمب آمریکا را کشف کرد، "شاهان کاتولیک"، فردیناند و ایزابلا الحمراء را تصاحب کردند، در حالی که آخرین امیر گرانادا، ابو عبدالله "بوعبدیل" اسپانیائی ها [58] به بشرات رفت.  شاهان کاتولیک تعهد کرده بودند متعرض آزادی دینی مسلمانان نشوند، اما دیری نپائید که سیاست اسقف اعظم جدید تولدو، فرانسیسكو خيمينيس دي سيسنيروس[59] همین سوسوی شمع را هم کشت.  وقتی بسال 1499 فرمان داد تمامی کتابهای عربی دارای مضمون دینی را بسوزانند شورشی عظیم در گرانادا در گرفت و در نتیجه توافق احیا شد.  اینک مسلمان مخیر شدند یا به آئین مسیح در آیند یا اسپانیا را ترک گویند و آن مسلمانانِ بظاهر نصرانی شده اسیر زجر و آزار دستگاه تفتیش عقاید شدند.  وقتی این امر شورش بخش بزرگی از جمعیت را در پی آورد، موریسکوها/مورسکیون، موروهائی که از مسیحی شدن سر تافتند، از اسپانیا اخراج شدند.  پیش از آنها 170.000 کلیمی مجبور به ترک اسپانیا شده بودند.  موریسکوها تمایل به زندگی در شهرهای ساحلی شمال آفریقا داشتند و در همینجا شماری از آنها کشتی های بربری ویژه راهزنی دریائی موسوم به کورسیر[60] ساختند بهر انتقام از اسپانیائی ها. 
از آنجا که گرانادا بدون آسیب دیدگی تسلیم اسپانیائی ها شد شهر بخش اعظم هویت موروئی خود را حفظ کرده است.  این امر بویژه در مورد محله آلبایسین[61] صدق می کند که نام از مسلمانانی (البیضائین/البایسین) دارد که از بیاسة[62] گریخت بودند.  بسا خانه که کتیبه های عربی دارد و اغلب حیاط های اندرونی بشیوه موروئی ساخته شده است. تامس/توماس مونتسر[63] که در 1494 از گرانادا دیدن کرد از تنگی کوچه هائی یاد می کند که دو قاطر بار زده را امکان گذر از کنار هم ندهد. 
معدودی از اقامتگاههای فاخر شهری هنوز هم پابرجاست-  اقامتگاه موسوم به کوارتو رئال[64] که به دیر راهبان فرقه دومینیکن منضم شد، "خانه بیوه" (دارالحرّه) که نمایانگر ناب ترین نوع خانه های شهری موروئی است، خانه خرونائی[65] با حیاط اندرونی تودارش، و قصر السعید[66]، قصری کوچک در حومه شهر.  هنوز هم می توان در قلب شهر کهنه کوچه های مزین به طاقگان قیصریه[67]، بازارِ پارچه های فاخر و جواهرات را یافت؛ و کاروانسرائی پابرجا بنام کورال د کربن/انبار زغال، که می توانست در فاس یا مراکش هم واقع شده باشد.  افسوس که مارستان یا دار المجانین موروئی را در قرن نوزدهم تخریب کردند.  در ورودی  شهر، بَرِ شنیل[68] مسجد مقبره ای است با گنبد چتری داخلی که مبدل به نمازخانه سن سباستین شده است.  سقف های چهارگوش به پوشش مقبره بسی از اولیاء مدفون در شمال آفریقا ماند. 
بس اندک شمارند بازدید کنندگان امروزی گرانادا که بدانند درون کاخ دوره رنسانس مدرسه/دانشگاهی اسلامی[69] است که در حکومت یوسف یکم و حدود 1349 م. روبروی مسجد اصلی گرانادا، محل کلیسای جامع امروزی، ساخته شد.  این مدرسه که از روی نمونه های شرقیِ مقتبس در مراکش ساخته شده تنها نمونه از این دست در اسپانیا بشمار می رفت، زیرا تا آن روز تعلیم و تعلم در خانه ها و مساجد صورت می گرفت.  مسجد که جناحی از بنای اصلی را تشکیل می دهد متشکل است از اطاقی مرتفع و چهارگوش که با استفاده از لچکی های مقرنس تبدیل به هشت گوشی می شود که بر فرازش یک طبقه جای دارد، با پنجره هائی در گرداگرد- که اصطلاحا فانوس/قندیل/نورگیر گویند و کلاهش بامی است چوبیِ خیمه سان.  این آخرین سنگر تعلیم و تعلم اسلامی در خاک اسپانیا بود، هرچند نه خانه ی آخر فرهنگ اسلامی اندلس.  این فرهنگ بدست موروها و مدتها پیش از رحیل/حجرت جمعی موریسکوها، با گذر از تنگه به مراکش، الجزایر تونس برده شد. 
اشتیاق/دلتنگی نسبت به اندلس هیچگاه در این سرزمین ها یکسره از میان نرفته.  از سوی دیگر، مردم اندلس چیزی از خاطره حزین امپراطوری شکوهمند موروئی را حفظ کرده اند.  وقتی تمثال مریم مقدس در برخی آئین های کلیسائی بحرکت در می آید، اغلب تک صدائی بالا تر از صداهای خیل مومنان به ساعته![70] بلند می شود، سرودی فرخنده/متهلهل در ستایش/مدح که با لحن/نغمه بلند، پُر و وقفی که بر یک بخش خود دارد، بشکلی غریب یاد آور سرودهائی است که در مراسم و آئین های اسلامی در نعت پیامبر خوانند.  بانگ بلند "اوله! اوله!" مستمعین چیزی نیست جز انعکاس دور دست "الله! الله!" مسلمین.  گاهشمار مقایسهای

قمری
میلادی
تاریخ رویداد‌های اسپانیای /موری
تاریخ‌های مشابه در تاریخ اروپای مسیحی
92
711
حملۀ ارتش بربر به اسپانیا به رهبری طارق‌بن زیاد

95
714

شارل مارِتل، کاخ‌سالار مِروونژی‌ها رهبری فرانک‌ها را به‌عهده می‌گیرد
99
718
نخستین شورش مسیحیان در اشتوریش/ آستوریاس
پلایوی اول، سلطنتی مسیحی نزدیک اوویدیو برپا می‌کند.  محاصره قسطنطنیه به‌دست عرب‌ها
100
719
تسخیر أربونه/ نربون به‌دست مسلمانان

111
730

مجادله بر سر شمایل‌ها موجب اختلاف امپراتوری بیزانس و دستگاه پاپ می‌شود
113
732

شارل مارتل مسلمانان را در نبرد بلاط الشهداء/ تو / وبواتیه/ پواتیه شکست می‌دهد
121
739

جلوس آلفونسوی اول، شاه / آستوریاس/ اشتدریش
122
740
شورش بربرها در اسپانیا

124
742
شورش بربرها در شمال آفریقا ارتش شام را ناگزیر از گذر از مدیترانه به اسپانیا و اشتوار در آنجا می‌کند

129
747

پپین سوم، شاه فرانک‌ها را تدهین می‌کند
132
750
بر افتادن خلافت اموی در شرق و بر آمدن عباسیان

137
755
عبدالرحمن اول اموی در اسپانیا پیاده می‌شود

150
768

شارلمانی شاه فرانک‌هاست
160
778

شارلمانی سَرَقُسطه/ ساراگوسا را محاصره می‌کند ــ عقبۀ سپاهش در رونسزوالیِس از باسک‌ها شکست می‌خورد
167
784
الیپاندوس، اسقف اعظم طلیطله، آموزۀ «فرزند خواندگی» عیسی را اعلام می‌کند

168
785
عبدالرحمن اول اموی کلیسای جامع قرطبه را از مسیحیان می‌خرد تا مسجدی بزرگ به‌جای آن بسازد

171
788
درگذشت عبدالرحمن اول. 
جانشینی پسرش هشام اول

172
789

شورای کلیسای رم آموزۀ الیپاندوس را رد می‌کند
176
793
حملۀ عرب‌ها به أربونه

179
796
درگذشت هشام اول و جانشینی حَکَم اول

183
800

شارلمانی به‌عنوان امپراتور تاجگذاری می‌کند.  فرانک‌ها بارسلونا / بَرشَلونه را تسخیر می‌کنند و ایالت کاتالان را پی می‌افکنند
191
808
بنیان‌گذاری فاس به‌دست ادریس دوم

197
814

مرگ شارلمانی
200
817
شورش علیه حَکَم اول در قرطبه و هجرت بخشی از جمعیت به فاس

205
822
درگذشت حَکَم اول و جانشینی عبد‌الرحمن دوم.  زریاب موسیقی‌دان وارد اسپانیا می‌شود

214
830

بقایای یعقوب/ جیمز حواری عیسی مسیح در گالیسیا / جَلّیقیه پیدا می‌شود و سانتیاگو دو کومپوستلا مبدل به مرکز زیارتی جدیدی برای مسیحین غربی می‌شود
224
839
مبادلات / دیپلماتیک میان قرطبه و بیزنطه

228
843

جلوس شارل اصلع و لوئی ژرمن
229
844
حملۀ وایکینگ‌ها به اشبیلیه

234
850
نهضت شهدای مسیحی قرطبه

236
852
درگذشت عبدالرحمن دوم.  جانشینی محمد اول

237
853

نورمان‌ها اورلئان و پاریس را می‌گیرند
251
883
تولد ابن مسرّه

269
886

جلوس آلفونسوی سوم شاه قشتاله/ کاستیل که مملکت خود را تا دویره/ دوئرو گسترش داد
272
866
درگذشت محمد اول.  جانشینی عبدالله

276
890
استقرار عرب‌ها در پروانس و دست‌اندازی به صفحات شرقی سوئیس

286
900
مقدم‌ابن معافیٰ قبریٰ نخستین موشحات را می‌سراید

291
905

تأسیس مملکت نباره/ ناوارّا نزدیک بمبلونه/ پامپونا
296
910

درگذشت آلفونسوی سوم شاه قشتاله / کاستیل.  تأسیس دیر کلونی در بورغندی/ بورگوندی
298
912
درگذشت عبدالله.  جانشینی عبدالرحمن سوم

300
914

لئون پایتخت/ اشتوریش آستوریاس می‌شود
306
918
درگذشت ابن‌حفصون رهبر شورشی

307- 311
920-924
عبدالرحمن سوم اوسمه/ اوسما، سان إستیبان دی غورماز/ سن استفان د گورمز، قلونیه رکلوینا، موييس، بمبلونه/ پامپلونا را تسخیر می‌کند

316
929
عبدالرحمن سوم خود را خلیفه می‌خواند.  آغاز خلافت در اسپانیا

319
931
درگذشت ابن‌مسرّه صوفی در قرطبه

324
936
ساخت شهر سلطنتی مدینة‌الزهرا در قرطبه
اوتوی اول
333
945
سفیر بیزنطه در قرطبه

حدود 338
حدود 950

ژربر اوریّاکی، پاپ سیلوستر دوم بعدی، در اسپانیا به فراگیری ریاضی می‌پردازد
341
953
اعزام جان گورتسی در سمت سفیر اوتوی اول به قرطبه

342
954
ناوگان فاطمیون در المریه/ آلمریا

343
955

نبرد لِش
350
961
درگذشت عبدالرحمن سوم.  جانشینی حَکَم دوم

350
961
تقویم قرطبی

350- 355
961-966
گسترش مسجد اعظم قرطبه به‌دست حَکَم دوم

361
972
هیئت دیپلماتیک بیزنطه در قرطبه

362
973

درگذشت اوتوی اول.  جانشینی اوتوی دوم
365
976
درگذشت حَکَم دوم.  جانشینی هشام دوم.  قدرت واقعی سلطنت در دستان ابن‌ابی‌عامر حاجب، ملقب به المنصور بالله است. 

367
978
مرکز اداری مدینةالظاهره در نزدیکی قرطبه ساخته می‌شود

371
982

عرب‌های فاطمی اوتوی دوم را در نبرد تارانتو/ تارنتم شکست می‌دهند
374- 377
985-988
لشکر‌کشی منصور به کتلونیه/ کاتالونیا و صفحات مسیحی شمال؛ تسخیر قلمریة/ کوئیمبرا، لیون/ لئون و سموره/ سامُرا

376- 377
987-988
منصور مسجد جامع قرطبه را توسعه می‌دهد

384
994
تولد ابن‌حزم در قرطبه

385
995

اوتوی سوم
386
997
فتح سانتیاغودی کومبوستیلا (شَنتَ یاقُوت)/ سانتیاگو د کومپوستیلا به‌دست منصور

390
1000

سانشو/ سانچوی سوم (کبیر) فرمانروای نباره/ ناوارّا می‌شود
392
1002
درگذشت منصور.  جانشینی پسرش عبدالملک مظفر

397
1007
درگذشت ابوالقاسم مَجریطی

399
1008
درگذشت عبدالملک مظفر.  کناره‌گیری هشام دوم.  تاراج مدینةالظاهره

406
1016
تسخیر قرطبه به‌دست علی‌بن حمود، فرمانروای بربر، تخریب مدینةالظاهره

407
1017

آغاز حملۀ صلیبی بورگاندی به اسپانیا
407- 413
1017-1023
چند امیر از دودمان اموی به‌سرعت جانشین یکدیگر می‌شوند.  شورش سپاهیان مزدور

411
1020
سال احتمالی تولد سليمان‌بن جبيرول، فیلسوف یهودی

414
1024

کنراد دوم
416
1026

سانشو/ سانچوی کبیر قشتاله/ کاستیل را می‌گیرد و تبدیل به پادشاهی می‌کند
420
1030
پایان خلافت اسپانیا

425
1035

فردیناند اول قشتالی/ کاستیلی؛ در 1037 لیون/ لئون را می‌گیرد.  بِرِنگار اول کتلونیه‌ای/ کاتالونیایی
429
1039
برآمدن دودمان بنوهود در سرقسطه/ ساراگوستا
هانری سوم
430
1040
درگذشت ابو‌الحسن علی‌بن ابی‌رجال ریاضی‌دان. 

431
1041
معتقد فرمانروای اشبیلیه/ سویل است

435
1045

ولادت اِلسید
436
1056

هانری چهارم
450
1058
سال احتمالی درگذشت ابن‌جبیرول

455
1063
پی افکنی مراکش به‌دست دودمان مرابطون
فردیناند قلمریه/ کوئیمبرا را می‌گیرد
456
1064
درگذشت ابن‌حزم
نورمان‌های فرانسه بربشتر/ بارواسترو را می‌گیرند
455
1065

درگذشت فردیناند اول و تجزیۀ پادشاهی‌اش
458
1068
معتمد حکمران اشبیلیه/ سویل می‌شود

462
1072

آلفونسوی ششم پس از کشتن برادرش سانشو/ سانچو فرمانروای لیون/ لئون، قشتاله/ کاستیل و برتغال/ پرتغال می‌شود
472
1080
دیر‌ترین سالمرگ احتمالی بهية‌بن باقوده

472
1080
ساخت قصر جعفریه در سرقسطه/ ساراگوستا

473
1081

تبعید اِلسید
477
1084
قتل ابن عمار شاعر

478
1085
تسخیر طلیطله/ تولدو به‌دست آلفونسوی ششم
آلفونسوی ششم در طلیطله/ تولدو خود را امپراتور سراسر اسپانیا می‌خواند
479
1086
ورود مرابطون به اسپانیا و فتح زلاقه/ ساگراخاس
شکست آلفونسوی ششم در نبرد زلاقه/ ساگراخاس
480
1087
درگذشت زرقالی منجم

481
1088
تولد ابن‌عریف صوفی

482
1089
محاصره آلدو

483
1090
سومین مرابط در اسپانیا پیاده می‌شود.  سرنگونی امیر غرناطه/ گرانادا

484
1091
اشبیلیه/ سویل به‌دست مرابطون می‌افتد

487
1094
تسخیر بلنسیه/ والنسیا به‌دست اِلسید

488
1095
درگذشت معتمد در اغمات
اعلام اولین جنگ صلیبی توسط پاپ اوربان دوم
492
1099
درگذشت اِلسید در بلنسیه/ والنسیا

493
1100

بیت‌المقدس/ اورشلیم پایتخت پادشاهی فرانک‌ها می‌شود
499
1106
درگذشت یوسف‌بن تاشفین.  درگذشت زهراوی (ابوالکاسیس) طبیب

502
1109

درگذشت آلفونسوی ششم
504
1111
تسخیر شنترین/ سنتارِیین، بطلیوس/ باداخوس، بورتو/ پورتو، یابره/ اووزا و لشبونه/ لیسبون به‌دست مرابطون

508
1115

سن برنارد دیر کلروو را تأسیس می‌کند
511
1118

ارتش مسیحی سرقسطه/ ساراگوسا را می‌گیرد
514
1121
شروع خیزش موحدون در مراکش
تشکیل حلقۀ سلحشوران معبد/ فرسان الهیکل
519
1125
درگذشت ابن‌زُهر طبیب

520
1126
تولد ابن‌رشد
تاج‌گذاری آلفونسوی هفتم در لئون
520- 548
1126-1154

تشکیل نخستین «مدرسۀ مترجمان» طلیطله/ در تولیدو زیر نظر سر اسقف ریموند
521
1127
درگذشت ابن‌سید بطلیوسی فیلسوف

527- 548
1133-1154

راجر دوم، شاه صقلیه/ سیسیل دانشمندان عرب را به دربار خود دعوت می‌کند
530
1135
تولد ابن‌میمون در قرطبه

532
1137

اتحاد کتلونیه/ کاتالونیا با ارغوان/ آراگون
533
1138
درگذشت ابن‌باجه

534
1139

اعلام استقلال پرتغال
536
1141
درگذشت ابن‌عریف صوفی

538
1143

ترجمۀ قرآن به زبان لاتینی
539
1144

تخصیص گروه همسرایان به کلیسای دیر سن دنی، نخستین کلیسای «گوتیک»
540
1145
پایان کار مرابطون در اسپانیا

541
1146
موحدون در فاس
برنارد کلرووی درخواست دومین جنگ صلیبی را می‌کند
542
1147
تسخیر اشبیلیه/ سویل به‌دست موحدون
آلفونسو شاه پرتغال شنترن/ سنتارِبین و لشبونه/ لیسبون را می‌گیرد
543
1148

ریموند بِرِنگار چهارم لارده/ لریدا، إفراغه/ فراگا و طرطوشه/ تورتوسا را می‌گیرد
546
1151
درگذشت ابن‌قسی صوفی

547
1152

فردریک بارباروسا (سرخ‌ریش)
548
1153

تشکیل حلقۀ سلحشوران کالاتراوا در اسپانیا
552
1157
موحدون غرناطه/ گرانادا و اَلمریه/ آلمریا را تسخیر می‌کنند

553
1158

آلفونسوی هشتم قشتاله/ کاستیل
554
1159
درگذشت ابن‌قزمان شاعر

557
1162
درگذشت عبدالملک‌بن زهر طبیب

558
1163
در گذشت عبدالمؤمن، نخستین خلیفۀ موحدی.  جانشینی ابویعقوب یوسف

560
1165
تولد محیی‌الدین ابن‌عربی

561
1166

تشکیل حلقۀ سلحشوران سانتیاگوی اسپانیا
562
1167
ساخت مسجد جامع اشبیلیه/ سویل
تأسیس دانشگاه آکسفورد
566
1171
درگذشت ابن‌طفیل، فیلسوف

577
1182

تولد فرانسیس آسیزی
580
1185
درگذشت خلیفه ابو‌یعقوب

580
1185
جانشینی ابو‌یوسف یعقوب المنصور

582
1187

سقوط سلطنت مسیحی بیت‌المقدس/ اورشلیم
590
1195
پیروزی بر آلفونسوی هشتم در نبرد أرک/ آلارکوس
پاپ اینوسان سوم علیه مسلمانان اسپانیا جنگ صلیبی به‌راه می‌اندازد
593
1198
درگذشت ابو‌یوسف.  جانشینی محمد الناصر

595
1198
درگذشت ابن‌رشد

596
1200

کار روی سازۀ اصلی کلیسای جامع شارتر آغاز می‌شود
601
1204
درگذشت ابن‌میمون.  درگذشت بطروجی

609
1212
شکست موحدون در نبرد عقاب/ لاس ناواس ده تولوسا

611
1214

مرگ آلفونسوی هشتم
612
1215

تأسیس دانشگاه سالامانکا/ سلامنکا
614
1217
شورش‌بن هود در شرق اسپانیا
فردیناند سوم (مقدس) قشتاله‌ای/ کاستیلی
615
1218

تأسیس مسلک اسپانیای سلحشوران الکنترا
623
1226

درگذشت قدیس فرانسیس آسیسی
623
1226

لوئی نهم (سن لوئی)
627- 628
1230-1231
پایان فرمانروایی موحدون در اسپانیا

633
1236

تسخیر قرطبه/ کوردوبا به‌دست فردیناند سوم شاه قشتاله/ کاستیل
635
1238
غرناطه/ گرانادا به تسخیر محمد‌بن احمر، امیر نصری، درمی‌آید
تسخیر بلنسیه/ والنسیا به‌دست جیمز اول شاه اَرَغوان/ آراگون
622- 647
1225-1250

فریدر یک دوم حامی فرهنگ عربی در دربار خود در صقلیه/ سیسیل می‌شود
638
1240
درگذشت محیی‌الدین ابن‌عربی در دمشق

646
1248

فردیناند سوم اشبیلیه/ سویل را می‌گیرد
646- 652
1248-1254

نخستین جنگ صلیبی سن لوئی
646
1248

تأسیس دانشگاه کلن
650
1252

درگذشت فردیناند سوم.  جانشینی آلفونسوی دهم (خردمند)
652
1254

تأسیس «مدرسه مترجمان» جدید در طلیطله/ تولدو به دست آلفونسوی خردمند
654
1256

تدریس راجر بیکن در دانشگاه آکسفورد
656
1258
ابو‌یوسف یعقوب مِرِنِدی حکومت خود را در فاس برقرار می‌کند

663
1265

تولد دانته آلیگیری
669
1269
درگذشت ابن‌سبعین، صوفی اسپانیایی

670
1270

درگذشت سن لوئی در محاصرۀ تونس
673
1273
در گذشت محمد‌بن احمر، امیر نصری

680
1280

درگذشت آلبرتوس مگنوس (اکبرت کبیر)
684
1284

درگذشت آلفونسوی خردمند
710
1310
اسماعیل، امیر نصری، حکمران غرناطه/ گرانادا می‌شود

715
1315

درگذشت رایموندوس لولوس (رامون لول)
721
1321

درگذشت دانته
731
1331
ابوالحسن حکمران مِرِنِدی فاس می‌شود

732
1332
تولد عبدالرحمن‌بن خلدون در تونس

733
1333
یوسف اول حکمران نصری غرناطه/ گرانادا می‌شود

740
1340
شکست مسلمانان در نبرد وادی‌المالح/ ریو سالادو

749
1349
مدرسه/ دانشگاه غرناطه/ گرانادا ساخته می‌شود
پدر وی ستمگر، حکمران اشبیلیه/ سویل
764
1364

نمای قصر القصر/ الکازار در اشبیلیه/ سویل به‌دست صنعتگران غرناطی ساخته می‌شود
808
1406
درگذشت ابن‌خلدون در قاهره

817
1415

جان اول، شاه پرتغال، سبته/ سئوتا را می‌گیرد
883
1479

اتحاد قشتاله/ کاستیل و اَرَغوان/ آراگون
897
1492
"«شاهان کاتولیک»غرناطه/ گرانادا را می‌گیرند
کشف آمریکا به‌دست کلمبوس (کریستف کلمب)
906
1501

مورسکو‌ها را مجبور می‌کنند به دین مسیح درآیند
935
1529

محاصره وئینا به‌دست ترکان
975
1568

شورش مورسکو‌ها در بشرات/ آلبوخارّا
1071
1609

اخراج مورسکوها از اسپانیا
1)   ص 40 درست است، به چه صورت اصلاح شود؟
2)   تصاویر باید در نرم افزار گرافیکی ویرایش شود. 
3)   ص 137 و 147 و 152 و 159متن، توضیح عکس وسط چین باشد یا راست چین؟


کتابشناسی گزیده
تاریخ
Dozy, Rein hart P.  Anne, Histoire des Musulmans d'Espagne.  Nouvelle edition revue par E.  Lévi- Provencal.  Volumes 1-3; Leidon, 1932.  (Formerly the classic historical work, making extensive use of Arabic sources, but since it is written exclusively from the standpoint of political history, the information it gives about Moorish culture is limited.  )
Dozy, Rein hart P.  Anne, The History of the Almohades by Abdo- l- Wahid al- Marrekoshi.  Leiden, 1881. 
Lévi- Provencal, Evariste, Histoire de L'Espagne musulmane.  3 Vols.  (the best general historical work available today.  )
Lévi- Provencal, Evariste, L'Espagne musulmane au X0 siecle.  Institutions et oie sociale.  Parise, 1932. 
Lévi- Provencal, Evariste, Séυille musulmane au début de XII0 siécle.  Parise, 1947.  (Translation of a treatise by Tūdjibī for the attention of the mrket- inspector of Seville.  )
Lévi- Provencal, Evariste, Les "Memoires" de 'Abd Allāh, dernier rpi ziride de Grenada, Madrid- Granada, 1936. 
Lévi- Provencal, Evariste, Ibn 'Adari al- Mar- rakushi, Histoire de l'Afrique du Nord et de l'Espagne musulmane.  Leiden, 1948. 
Menéndez- Pidal, Ramόn, Historia de España.  Vols.  IV and V.  Madrid, 1933 ff.  (A compilation by various contributors, edited by R.  Menéndez- Pidal.  )
Menéndez- Pidal, Ramόn, El Cid Campeador.  Madrid, (A combination of political history and Cid.  )
Terrasse, Henri, Islam d'Espagne.  Paris, 1958.  (A combination of political history and history of art.  )
Terrasse, Henri, Histoire du Marco.  Casablanca, 1949.  (Important for the history of the Almoravider and Almohades.  )
کلیات فرهنگ اسلامی‌ـ‌موری
Burckhardt, Titus, Fes, Stadt des Islam.  Olten and Lausanne, 1960. 
Ibn Khaldūn, The Muqaddimah.  An Introduction to History.  Translated by Franz Rosental.  3 vols.  London and New York, 1958. 
Lévi- Provencal, Evariste, La ciυilisation arabe en Espagne.  Vue générale.  Paris, 1948. 
Al- Makkāri, Ahmed Ibn Muhammad, Analectes sur l'histoire et la literature des Arabes d'Espagne.  Publié par R.  Dozy (Arabic text.  )
Sánchez- Albórnoz, Claudio, La Espana musulmana, segứn los autores islamitas cristionos, (Excellent collection of extracts from original texts.  )
Sacred Heart in East and West.  London, 1967. 
Schuon, Frithjof, Underestanding Islam.  London, 1963. 
هنرهای زیبا
Burckharst, Titus, Vom Wesen heiliger Kunst.  Zürich, 1958. 
Gomez- Moreno, Manuel, El arte árabe español hasta los Almohades.  Madrid. 
Kühnel, Ernst, Maurische Kunst.  Berlin, 1924.  (Excellent collection of reproductions.  ) Marçais, Georges, L'Architecture musulmane d'Occident.  Paris, 1954.  (Thorough archaeological work on Moorish rat.  )
Torres Balbás, Leopoldo, La Mezquita de Cόrdoba (in the series: Los Monumentos Cardinales de España).  Madrid, 1952. 
زبان و ادبیات
Dhorme, Edouard, L'arabe littéral et la langue de Hammourabi.  In: Mélanges Louis Massignon.  Damascus, 1957. 
Erckmann, Rudolf, Der Einfluss der arabisch- spanischen culture auf die Entwicklung des Minnesangs.  Diss.  Giessen, 1933. 
Garcia Gόmez, Emilio, poemas arabigoandaluces.  Madrid, 1959. 
Garcia Gόmez, Emilio, Cinco poetas musulmanes.  Madrid, 1959. 
Garcia Gόmez, Emilio, El libro de las banderas de los campeones, de Ibn Said al- Magribi.  Antologia de poemas arabigo- andalucus, ediciόn y traducciόn.  Madrid, Instituto de Valencia de Don Juan, 1942. 
Gonzales Palencia, A.  , Historia de la literature arábigo- española.  Barcelana.  1928. 
Hartmann, Rudolf, Zur Frage des arabischen Ursprunge des minnesangs.  Orient.  Literaturzeitung, 1941. 
Ibn Hazm al- Andalusi, Halsband der Taube.  Übersetzt von Max Weisweiler, Leiden, 1942.  Ibn Quzman, El cancionero.  Madrid and Granada, 1933. 
Menéndez- Pidal, Ramόn, España, Eslabόn entre la Cristiandad y el Islam.  Madrid, 1956.  Menéndez- pedal, Ramén, poesia árabe y poesia europea.  Madrid, 1963.  (Two basic works.  )
Nykl, Alois Richard, Hispano- Arabic poetry and its relations with the old proυençal Troubadours, Baltimore, 1946. 
فلسفه
Asín palacios, Miguel, Abenmasarra y su escuela.  Madrid, 1914. 
Asín palacios, Miguel, Abenházam de Cόrdoba.  Los Caracteres, Madrid, 1916. 
Asín palacios, Miguel, Abenházam de Cόrdoba y su historia critica de ideas religiosas.  Madrid, 1927. 
Asín palacios, Miguel, Dante y el Islam, Madrid, 1927. 
Asín palacios, Miguel, Ibn al- sid de Badajoz y su "Libro de los cercos" (kitāb al- Hadā'iq).  In: Obras escogidas II.  Madrid, 1946. 
A vempace, El regimen del solitario.  Ediciόn y traducciόn de M.  Asín palacios.  Madrid- Granada, 1946. 
A verroes (Ibn Rushd Ahmed), philosophie und Theologie.  Aus dem Arabischen übersetzt von Jos.  Müller.  Munich, 1875. 
A verroes (Ibn Rushd Ahmed), Die Epitome der Metaphysik.  (Translated by S.  Van den Bergh.  ) Leiden, 1924. 
A verroes (Ibn Rushd Ahmed), Incoherence of incoherence.  Translated by .  Van den Bergh, 2 vols, London, 1954. 
A verroes (Ibn Rushd Ahmed), Kitāb fasl al- maqāl.  Edited by George F.  Hourani.  Leiden, 1959. 
Corbin, Henry, Histoire de la philosophe arabe, vol.  1.  Paris, 1964.  (The best work on Arabic philosophy as a whole, even though it does somewhat over- emphasize the Shi'ite element.  )
D'Alverny, M.  T.  , Les peregrinations de l'ăme dans l'autre monde d'aprés un anonyme de la fin du XII0 siècle.  In: Archives de l'Histoire doctrinale et littéraire du Moyen Age, 1940-42.  (Publication of the manuscript referred to by us – Ms.  Latin 32 36 A of the Bibliothèque National.  )
Al- Ghazali, Tahafut al- Falāsifah (Incoherence of the Philosophers).  Translated by Sabih Ahmad Kamali.  Lahore, 1963. 
Gilson, Etienne, La Philosophie du Moyen Age.  Paris, 1944. 
Horten, Max, Die Hauptlehren des Aυerroes nach seiner Schrift: Die Widerlegung des Ghazali.  (Translation and commentary.  Bonn, 1913.  )
Ibn Gabirol (Avicembron), La Source de Vie, liver III.  Traduction, introduction et notes par Fernand Brunner.  Paris, 1950. 
Quadri, G.  , La Philosophie arabe dans l'Europe médiéυale.  Paris, 1947.  (Is concerned only with the beginning of Humanism.  )
Nasr, Seyyed Hossein, Three Muslim Sages: Aυicenna, Suuhrawardi, Ibn 'Arabi, Harvard, Cambridge, Nass.  , 1964.  (Highly recommended.  )
عرفان
Asín Palacios, Miguel, El Islam cristianizado.  Madrid, 1931.  (Exelent eork on the life of Ibn 'Arabī and on mysticism in 13th century Andalusia, despite, the untenable thesis, stated in the title, that Islamic mysticism is Christian in origin.  )
Asín Palacios, Miguel, La escayologia musulmana en la Diυina Comedia.  Madrid, 1943. 
Burkhardt, Titus, Introduction aux doctrines ésotériques de l'Islam.  Alger- Lyon, 1955. 
Burkhardt, Titus, Introduction to Sufi Doctrine, Lahore 1959 and 1963. 
Corbin, Henry, L'imagination créatrice dans le Soufisme d'Ibn 'Arabi.  Paris, 1958. 
Ibn al- Arif; Mahāsin al- mahālis, Texte arebe, Traduction et commentaire par M.  Asin Palacios.  Paris, 1933. 
Ibn 'Arabi, La Sagesse des Prophétes (Fuçǔç al- Hikam).  Traduit par T.  Burckhardt.  Paris, 1955. 
Ibn 'Arabi, Tarjumān al- Ashwāq, Translated by R.  A.  Nicholson, London, 1911.   (Arabic edition and English translation of the religious love poems.  )
Ibn 'Arabi de Murcia, Risālat ai- Qude.  Ediciόn de M.  Asín Palacios.  Madrid- Granada, 1939. 
Ibn Paqûda, Bahya, Introduction aux deυoirs des coeurs.  Traduit par A.  Chiuraqui.  Paris, chez Desclée de Brower. 
Izutsu, Toshihiko, A compratiυe study of the key philosophical concepts in Sufism and Taoism – Ibn 'Arabi and Lao- Tzu, Chuang- Tzu.  Tokyo, 1966.  2 Vols.  (An exceptionally intelligent and comprehensive work.  )
Nyberg, H.  S,.  Kleinre Schriften des Ibn al- 'Arabi.  Leiden, 1919. 
علم
Alfonso el Sabio, Libros de Acedrex.  The Book of the Chessbord by King.  Alfonso the Wise.  Edited and translated by Arnold Steiger.  Zürich, 1941. 
Browne, Eduard Granville, Arabian Medecine.  Cambridge, 1921. 
Burckhardt, Titus, Scienza moderna et sagezza tradizionale.  Turin, 1968. 
Burckhardt, Titus, Alchemy.  London, 1967. 
Dozy, Reinhart, P.  A,.  Le calendrier de Courdoue de l'année 961.  Leiden, 1873. 
Duhem, Paul, Le Système du Monde, vol.  I, II.  Paris, 1954- 59.  (The fundamental work on the history of astronomy from Plato to the Renaissance.  )
Fernández Fidel, La medicina arábe en España.  Barcelona, 1936. 
Mieli, Aldo, Panorama general de Historia de Ciencia.  II.  El Mundo Islámico y el Occidente medieυal.  Buenos Aires, 1952. 
Moody, E.  A.  , Galileo and Aυempace.  In: Journal of the History of Ideas, 12.  April 1951 and 12.  June 1951. 
Nasr, Seyyed Hossein, An Introduction to Islamic Cosmologocal Doctrines.  Harvard, Cambridge, Mass.  , 1964. 
Nasr, Seyyed Hossein, Science and Ciυilisation in Islam.  Harvard, Cambridge, Mass.  , 1968.  (Two fundamental works on the Islamic Science.




                                                 بمنه و کرمه
                      نیمروز پنج شنبه نوزدهم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود دو
                                             اختیاریه، تهران
                              به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی







[1] - بنونصر.  یا بنوالاحمر. سلسله ٔ مسلمانی که از 629 هَ . ق . تا 897 هَ . ق . در غرناطه سلطنت کردند. مؤسس این سلسله ابوعبداﷲ محمد اول ملقب به الغالب باﷲ است که از ضعف و زوال دولت موحدون استفاده کرده ، غرناطه را گرفت 635) هَ . ق .). و آنجا را پایتخت خود قرار داد.
[2]- Jaen.
[3] - Cortes.
[4] - Alcazaba.
[5] - Darro river.
[6] - Sabika.
[7] - وگا (Vega) در اسپانیائی دشت
[8] - Tucked away.
[9] - Court of Myrtles.
[10] - The Palacio de Generalife.
[11] - Oriel.
[12] - Hall of Ambassadors.
[13] - Comares Tower.
[14] - Comares Tower.
[15] - Mirador of Daraxa.
[16] - Belvedere.
[17] - Partal.
[18] - "Lady Tower".
[19] - Court of Machuca.
[20] - Golden Apartments".
[21] - Hall of Ambassadors.
[22] - "Peinador de la Reina" (Queen's Robing Room).
[23] - Hall of Two Sisters.
[24] - Court of Lions.
[25] - Hall of Stalactites.
[26] - Hall of the Abencerrages.
[27] - مقرنس از قرناس و قرنیز یونانی است و به یک معنا پیش کردگی معمارانه و تزئینی طاق را گویند که در پارسی پا آهو و آهو پا نام دارد و پیر گنجه هم در "گنجینه گنجوی" یاد کرده است.
[28] - Garden of Partal.
[29] - Albaicin.
[30] - Hall of Kings (Sala de Los Reyes).
[31] - Diego Roiz.
[32] - ابن زمرک.  از علما، خطبا و شعرای چیره دست غرناطه است که از پدری اندلسی در آنجا زاده و بسال 755 ه. ق. در خانه خویش بدست زن خود کشته شده است.  "نبذه" (اندک نمونه) ای از اشعارش در الاحاطه فی اخبار غرناطه لسان الدین ابن خطیب آمده است.  با کمی جرح و تعدیل از دهخدا. 
[33] - Cuarto Real.
[35]  - Plaza Bibarrambla. La Plaza Bibarrambla.
[36] - Mexuar.
[37] - "Square (cuarto)= خانه، اقامتگاه، محله، بستانسرا، هرچه در اطراف خانه باشد.  دهخدا.
[38] - Generalife, garden of the architect.
[39] - Classical.
[40] - Honeycomb.
[41] - Atlas; pl. Altanates.
[42] - فنون التصویریه.
[43] - Hieratic.
[44] - "Spiders webs of God".
[45] - "Unity of Being".
[46] - Formalistic.
[47] - Dehumanized.
[48] - Pendentive.
[49] - Spherical trianbles.
[50] - Ether.
[51] - Trellis or network decoration. 
[52]- Wall tapestries.
[53] - Lotus capitals.
[54] - Hortus Conclusus.
[55] - جنت.  بستانی را گویند که درختان آن زمین را پوشیده باشد چه در هر لفظ عربی که جیم و نون باشد معنی خفا و پوشیدگی در آن ملحوظ باشد چنانکه پری را جن گویند از آن نظر که پوشیده است وجنین بمعنی بچه که در شکم پوشیده باشد و جنة بضم جیم بمعنی سپر که مرد را می پوشد.  دهخدا.
[56] - جدول. نهر. نهر کوچک . دهخدا.
[57] - Holy Faith.
[58] - Abu `Abdallah Muhammad XII (Arabic: أبو عبد الله محمد الثاني عشر Abū ‘Abd Allāh Muḥammad al-thānī ‘ashar) (c. 1460 – c. 1533), known as Boabdil (a Spanish rendering of the name Abu Abdullah), was the twenty-second and last Nasrid ruler of Granada in Iberia. 
[59] - کاردینال فرانسیسکو خیمینس سیسینروس. فرانثيسكو خيمينيث دي ثيسنيروس به اسپانیائیFrancisco Jiménez de Cisneros) كاردينال إسپانیائی در 1436م. در  توريلاغونا زاده شد. از محارم ایزابلا، ملکه اسپانیا بود و بر خلاف تعهد فردیناند و ایزابلا، شاهان کاتولیک اسپانیا بهنگام تسلیم غرناطه در رعایت آزادی دینی مسلمانان،  سلسله جنبان دادگاههای تفتیش عقاید مسلمانان، یهودان و زندیقان بود.
[60] - Corsair.
[61] - - El Albayzín (also Albaicín or El Albaicín) محله آلبايسين albaicin :
يكي از مكانهاي ديدني محله آلبايسين مي باشد كه در مقابل كاخ الحمراء قرار دارد و زماني نجباء و اشراف دربار الحمراء در آن مي زيسته اند.


[62] - Baeza..
[63] - Thomas Muzner.
[64] - Cuarto Real.
[65] - Casa del Girones.
[66] - El Alcázar Genil (Qasar al-Sayyid).
[67] - Alcaiceria.
[68] - Genil river.
[69] - College.
[70] - Saeta.