سیزدهم غرناطه/گرانادا
پس از شکست در نبرد عقاب/المعرکة العقاب قدرت بسرعت از دست موحدون خارج شد. در خاستگاهشان مراکش، جای به مرینیان، یکی دیگر
از قبائل بربر باختند، در حالی که اسپانیای موروئی بار دیگر به شمار بزرگی از امیر
نشین های کوچک تقسیم شد که دیر یا زود در برابر یورش های ارتش مسیحیان تسلیم شدند. شاهان آراگون، کاستیل و پرتغال سرزمین هائی را
که قرار بود گشوده شود میان خود تقسیم کردند.
شاه آراگون از شرق تاخت و در 1238 بلنسیه باری دگر والنسیا شد؛ پرتغال دست
اندازی به جنوب پیش گرفت و کاستیل از شمال به اندلس رخنه کرد. در 1236، قُرطُبَه، شهر پیشین خلفا بدست
مسیحیان افتاد و کوردوبا شد.
امیر نشین موروئی غرناطه تنها از راه پذیرش خراجگزاری
کاستیل توانست به مدتی غریب به دو و نیم قرن این فاجعه را به تعویق افکند. محمد ابن احمر، از امیران قبیله بنو نصر[1]
در آغاز کوشیده بود بخشی از مملکت در حال تجزیه بنو هود سرقسطه را بدست آورد، اما
وقتی به جنوب پس رانده شد در 1238 صاحب غرناطه شد. حکمرانی توانا و عادل برخودار از اعتماد کامل
مردم غرناطه بود. وقتی کشورش از سوی جیمی/جیمز یکم، شاه آراگون از
والنسیا تهدید شد، در حالی که فردیناند سوم، شاه کاستیل در شهربندان
جیّان/خائن/خاین[2] در مرز
شمالی مملکت خود بود، ابن احمر بدون هرگونه تردید روی به وی گذارده تحت حمایتش قرار
گرفت. فردیناند اول را خراجگزار و یکی از
ملازمان[3]
دربار خود ساخت. ابن احمر به سرور فئودال
خویش وفادار ماند. زان پس غرناطه/گرانادا
ناچار بود سالانه به کاستیل خراج پردازد و حتی به کارِ زهرآگینِ کمک نظامی به
کاستیل در جریان فتح اندلس تن دهد. در سال
1248 با تسلیم اشبیلیه/سویل-آخرین سنگر مقاومت موروئی در اندلس، ابن احمر توانست
به غرناطه باز گشته خود را وقف امور صلح آمیز کند. گویند بهنگام بازگشتش از جنگ اندلس مردم
غرناطه/گرانادا با فریاد های "غالب! غالب!" به استقبالش شتافتند و پاسخ داد
"و لا غالب الا الله!" همین
جمله شعار جنگی امرای بنو نصر و شد هزار باری در کتبیه های تزئینی الحمرا تکرار
شده است.
وقتی فردیناند سوم درگذشت یکصد سوار غرناطی، مشعل بدست
احیاء او را برگزار کردند. ابن احمر که به
غنای شهر غرناطه پرداخته بود، چنانکه در فرمانروائی او 150.000تن جمعیت، با مدارس،
حمام و آب انبار داشت، بسال 1273 درگذشت.
در جریان فرمانروائی او نفوذ کاستیلی در این آخرین پادشاهی موروئی اسپانیا
نمایان شده بود. هرچند بعدها، بویژه در
حکمرانی یوسف اول که در سال 1333 به تخت نشست، غرناطی ها بطرزی فزاینده از شمال
آفریقا تأثیر می پذیرفتند. تحت فشار مداوم
کاستیل و تاخت و تازهای همسایگان مسیحی بیش از یکبار از مرینیون/مرینیان فاس درخواست کمک
کردند. کوشیدند در اسپانیا
"جهاد" راه بیندازند اما چندین بار شکست خوردند.
غرناطه که به تناوب با مسیحیان در جنگ و صلح بود، از آنرو که سلسله کوههای پیرامونش آن را بطور تقریبا کامل چون دژی طبیعی در میان گرفته و فلاتی بلند و حاصل خیز دارد که غرناطه در کنارش آرمیده، و نیز با برخورداری از ارتش دائمی از مزدورهای بربر که شمال آفریقا همیشه آمادگی تأمین آنها را داشت توانست سالها موقعیت خود را حفظ کند. حتی منظره مملکت قرناطه که در شرق تا آلمریا، در شمال تا جیان/خاین/خائن و در جنوب و جنوب غربی تا جبل الطارق یا رنده گسترده است به امتداد کوههای مراکش می ماند. همان تناوب دشت های خشک و بی آب و علف و دره های حاصل خیز رود ا/وادی ها که در کوههای درن/اطلس و کوههای ریف/جبال الریف دیده می شود در اینجا هم بچشم می خورد و همان تنوع رنگهای تند و رخشان سبز گرانبهای زمردین و سیمین وجود دارد. قله برف پوش سییرا نوادا/ جبل الثلج (کوه برف گیر) مشرف بر منطقه وِگایِ سفیدِ باغ مانند به مجموعه باشکوهی می ماند از هر آنچه در آنسوی تنگه جبل الطارق یافت می شود، جائی که صحنه ای مشابه در ابعادی بزرگتر، غنای کمتر و گستردگی بیشتر در سرزمین اطلس الکبیر/اطلس بزرگ/های اطلس بچشم می خورد.
غرناطه که به تناوب با مسیحیان در جنگ و صلح بود، از آنرو که سلسله کوههای پیرامونش آن را بطور تقریبا کامل چون دژی طبیعی در میان گرفته و فلاتی بلند و حاصل خیز دارد که غرناطه در کنارش آرمیده، و نیز با برخورداری از ارتش دائمی از مزدورهای بربر که شمال آفریقا همیشه آمادگی تأمین آنها را داشت توانست سالها موقعیت خود را حفظ کند. حتی منظره مملکت قرناطه که در شرق تا آلمریا، در شمال تا جیان/خاین/خائن و در جنوب و جنوب غربی تا جبل الطارق یا رنده گسترده است به امتداد کوههای مراکش می ماند. همان تناوب دشت های خشک و بی آب و علف و دره های حاصل خیز رود ا/وادی ها که در کوههای درن/اطلس و کوههای ریف/جبال الریف دیده می شود در اینجا هم بچشم می خورد و همان تنوع رنگهای تند و رخشان سبز گرانبهای زمردین و سیمین وجود دارد. قله برف پوش سییرا نوادا/ جبل الثلج (کوه برف گیر) مشرف بر منطقه وِگایِ سفیدِ باغ مانند به مجموعه باشکوهی می ماند از هر آنچه در آنسوی تنگه جبل الطارق یافت می شود، جائی که صحنه ای مشابه در ابعادی بزرگتر، غنای کمتر و گستردگی بیشتر در سرزمین اطلس الکبیر/اطلس بزرگ/های اطلس بچشم می خورد.
درست به همان شکل که کل مملکت غرناطه ، با کوه ها و دژهائی
که آن را در میان گرفته بصورت ارگی بزرگ دیده می شود، الحمرا هم که در میان شهر و
مشرف بر آن، روی پیش آمدگی جبل الثلج ساخته شده، خود حصنی حصین و یکی از مستحکم
ترین نقاط در تمام اسپانیا شمرده می شد. در
الحمرا که در مرکز و قلب مملکت غرناطه و درون دیوارهای عظیم دژی ساخته شده و ظاهرا
رنگ سرخش وجه تسمیه آن شده، بهشتی بلورین، کاخ امیر، جای گرفته است.
وقتی محمد ابن احمر غرناطه را گرفت، تنها دژ کهنه
زیریان، موسوم به القصبه[4]
روی بیرون زدگی تپه را داشت. ابن احمر
آغاز به ساخت باروی بلند و مستحکم شده با برج کرد که تا خود کوه امتداد یافته آن
را در خط الرأس گسترده تر تپه محصور می سازد.
ساخت قصری که میان این دیوارها امن و امان یافته پس از آن عملی شد که
بنیانگزار دودمان جدید آب رودخانه دوره/نهر هَدَّرُه[5] را که از میان دره غرناطه می گذرد منحرف کرده به
بالای کوه برده و در امتداد دامنه ها به بر آمدگی/صفه الحمرا موسوم به سبیکه[6]
رساند. راز زندگی الحمرا آب است. باغهای باشکوه، و عظمت گل بوته ها همه از آب
است. آب است که در استخرها آرمیده به
انعکاس تالارهای با شکوه ستوندار می پردازد و آبشره ها و
فواره ها سازد و به ترنم در جوی های روان در میان خانه
های سلطنتی پردازد. "باغهائی که نهر
در آنها جاری است" وصفِ قرانیِ بهشت است.
دیگر امتیاز ارزشمند الحمرا اشرافی
است که بر تمامی زمین های پیرامون دارد. از
اطاقهائی که در برجها ساخته شده می توان به شکلی شبه عمودی بر شهر زیر دست
نگریست. حتی امروز هم می شود براحتی حیات
های اندرونی را دید و نبض زندگی مردم را حس کرد.
با نگاه به فراسو، تپه های روبرو، دشت گسترده وِگا[7]
و کوههای دوردست و برجهای دیده بانی شان در افق به چشم می آید. با این همه الحمرا در دنیای خویش فرو رفته، در
قصری از مروارید.
الحمرا چیزی فراتر از یک کاخ بود و با خانه ها و
بناهای دیوانی، سربازخانه ها، اصطبل ها، مدارس، حمامها، قبرستان ها و باغهایش به شهرهای
سلطنتی مینیاتور ها می ماند. از این همه،
تنها آن بخش که اقامتگاه سلطنتی بود بجا مانده است، و بجا ماندن همین مقدار هم
پهلو به معجزه می زند. بنا با همه شکوهی
که دارد سبک است و تقریبا با بی دقتی ساخته شده است. خود دژ، بی گمان مستحکم است چون بناگزیر می
بایست چنین می بود اما بناهای درون آن را برای دوام و ماندگاری نمی ساختند. در ذهنیت اسلامی-عربی، در آگاهی/اشعارشان به
فانی بودنِ امور، اقامتگاه حکمران خانه ای است که برای دوره ای کوتاه ساخته شده
است. در سنجش با معیارهائی که معمولا در دیگر بناهای سلطنتی
اروپائی رعایت شده این تنها یکی از تضادهای بسیاری است که در الحمرا بچشم می
خورد. اما درست همین تفاوت است که شخصیت
معماری غرناطی را تشکیل می دهد.
برخلاف تمامی اقامتگاه های سلطنتی اروپای مسیحی این
معماری را نمائی نیست و محور اصلی که بناهای گوناگون بدان مرتبط شوند وجود ندارد،
هیچ مجموعه ای از اطاقها که بشود از میان آنها گذشت، که در یک انتها آغاز شده و
بتدریج به اوج برسد وجود ندارد. بجای این،
شخص وارد صحن های اندرونی گوناگونی می شود که اطاقهایش بشکلی تقریبا بی برنامه گرد
هم جمع شده و دسترسی بدانها از راه دالانهائی مجزا[8]
صورت می گیرد، طوریکه هیچگاه نمی توان حدس زد پشت دیوار چه نهان است. این وضع تداعی گر آن داستانِ پریان مشرق زمینی
است که در آن مسافری درون چاهی افکنده می شود و کاخی زیر زمینی با باغ و دوشیزگان
می یابد و دوازده سالی به سعادت در آن می گذراند تا اینکه روزی در کوچکی را که
پیشتر نادیده مانده بود می گشاید و به کاخی باشکوه تر می رسد.
نقشه ای که هر یک از این دسته بناهای بظاهر بی ربط بر
پایه آن ساخته شده اساسا یکی است. نقشه مبتنی
است بر خانه مسکونی موروئی که همواره متشکل است از یک حیاط/فناء/صاحة الدار
اندرونی چهارگوشه در میان واحدهای کشیده/مستطیل و اطاق هائی که رو به درون باز می
شود. گاه حیاط اندرونی بیشتر به مربع می ماند و محاط
در تالارهای ستوندار مشابه صحن دیرهاست-صحن شیران الحمرا را چنین ساخته اند، یا
اینکه در جهت طولی کشیده تر ساخته می شود، چون صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير[9] در همانجا، و در این صورت در هر دو انتهای کوتاه خود
به تالارهای ستونداری منتهی می شود و به اطاقهای مسکونی می رسد، در حالی که دو ضلع
بلند صرفا از دیوار تشکیل می شود- همچون جَنَّة الْعَرِيف[10]، و یا از بالهائی کوتاه تر. یکی از چهار واحد ساختمانی چسبیده به صحن می
تواند سازه ای بیرون زده در سطح همکف داشته باشد، همچون شاه نشین/پنج دری/اُرسی
بیرون آمده ی سه وجهیِ[11]
بزرگی با روزن هائی در هر سه ضلع. این کار
اطاقی به بنا می افزاید که می توان در آن، بدون سلب آسایش اهل خانه، در حاشیه صحن
اندرونی، از میهمانان پذیرائی کرد. شمای
از این دست "شاه نشین ها" در الحمرا هست که در برجهای جلو آمده ارگ
ساخته اند. یکی از آنها که تالار/ساحة
سفرا[12]
تالار/ساحة تخت[13] باشد در
اندازه های بس بزرگ ساخته شده است. دسترسی
بدان از طریق تالار/ساحة آس
و گذر از تالار شرفیابی صورت می گیرد و یک طبقه از برج کمارس/قماریش[14]
را جای داده است. "شاه نشین"
کوچکی پیشاپیش یک سازه پیش آمده بزرگتر موسوم به در/خانه عایشه[15]
هم هست که از زمره بناهای گرد صحن شیران است.
اینجا و آنجا خردک برجهائی است با ارتفاعی مشرف بر بام خانه های موروئی که
شخص می تواند در پناهشان از خنکای شبانگاهی لذت برد. روزی روزگاری الحمراء چندین "کوشک"[16]
از این دست داشت اما تنها دو تا از آنها باقی مانده کوشک/قصر باغ/حدیقةالبارتال[17]
و کوشک/قصر جَنَّة الْعَرِيف. یکی دیگر از
ویژگی های برگرفته از خانه های موروئی این است که ورودی به صحن اندرونی نه مستقیم
که پیچ دار/انحرافی است.
ش ص 185
منظره در/خانه عایشه[18]
الحمراء، واقع در جلوی باغ/حدیقةالبارتال؛ در بالای آن برجی کوچک، نوعی کوشک
تابستانه؛ در پس زمینه جبل الثلج/سیرا نوادا دیده می شود. باسمه/گراوری کهن.
ش ص 186
نقشه کف قصر سلطنتی الحمراء
1 صحن کوچک ورودی
2 صحن اول
3 ویرانه های مسجد
4 گذر/خیابان کوچک
5 صحن ماچوکا[19]
6 برج ماچوکا
7 تالار/ساحة الشورا
8 صحن اندرونی
9 "خانه های زرین"[20]
10 صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير؟؟؟
11 تالار بار/شرفیابی
13 حمامهای ملوکانه
14 صحن اندرونی
15 خانه های شارل پنجم
17 باغ
18 در/خانه عایشه
21 تالار مقرنس[25]
22 تالار سلاطین/ قاعة/قاعة العدل
24 آب انبار
25 باغ
26 گورستان/مقبره
27 نمازخانه کاخ شارل پنجم
28 کاخ شارل پنجم
67 (لوحه رنگی). چشم انداز/منظره عمومی الحمراء از شرق
68 (صفحه قبل). صحن آس/مورت، در نگاه بسوی تالار/ساحة السفرا یا
تالار تخت.
69 (بالا). چشم انداز صحن شیران در الحمراء در نگاه از
تالار دو خواهران.
70 (راست). صحن شیران.
71 (چپ).
منظره صحن شیران/ بهو الأسود الحمرا از بالا.
بر فراز بامها "برجک نورگیر/فانوس/قندیل" هائی است حاوی قبه های
مقرنس[27]
کاری شده و آنسوی صحن شیران/ بهو الأسود باغ پارتال/ حدائق البارتال [28]
دیده می شود.
74-72 (پائین).
چشمه شیران/ نافورة الأسود، الحمرا.
75 (راست).
درگاه/مدخلی کوچک در صحن آس/فناء الريحان، در الحمرا با کتیبه یِ
هفت تکرارِ "و لا غالب الا الله".
76 (چپ). خانه
تابستانی در الحمرا موسوم به بارتال/پارتال.
مربوط به بخش قدیمی تر کاخ. با
وجودی که تداعی کوشک باغهای ایرانی است بیشترین شباهت را به بناهائی مشابه در شمال
غرب آفریقا دارد.
77 باغ اندرونی جَنَّة الْعَرِيف، کاخ تابستانی در دامنه مشرف بر الحمراء.
78 منظره عمومی الحمرا با جبل الثلج/سیرا نوادا در پس زمینه، از بلندای منطقه آلباچین[29]. برج ناقوس که در میانه چشم انداز دیده می شود
متعلق به دیر فرقه فرانسیسکن است؛ در سمت راست، کاخ شارل پنجم از دوره رنسانس دیده
می شود.
79 (چپ).
منظره باغ در/خانه عایشه از پنجره ای در الحمراء.
80 (راست).
مدل یکی از دیوارهای تالار تخت/ بهو السفراء در الحمراء.
82 (پائین).
این قبه چوبی بالای تالار تخت/ بهو السفراء در قصر/الکازار اشبیلیه/سویل نمونه ای است از ادامه
حیات هنر و اسلوبهای موروئی در اندلس مسیحی؛ ساخت بنا بفرمان دیه گو رویس[31]
بسال 1427 بوده است.
83 طاق مقرنس تالار/ قاعة بني سراج در الحمراء.
86-84 (چپ).
کاشی های الوان رنگی در الحمراء.
87 (چپ،
پائین). کتیبه روی تزئینات دیوار تالار دو
خواهران/ قاعة الأختين. کتیبه
بالائی تکرار غریو/شعار جنگ "ولاغالب
الاّ الله" و پائینی شعری است از ابن زمرک[32]
بدین مضمون: " خودِ اختران نیز شوق آسودن در بهو
الأسود بجای پرسه ابدی در افلاک دارند.
88 (راست).
تزئینات دیوار با کتیبه های منقور در کاشی الوان، در اقامتگاه شهری سلطان
(کوارتو رئال)[33] در
غرناطه.
89 (پائین).
بقایای دیوار نگاره/نقاشی روی گچ در برج در/خانه عایشه در الحمراء.
90 (صفحه بعد).
مسجد مدرسه سابق/پیشین غرناطه/گرانادا.
ش ص 205 نمونه
ای بارز از تزئینات عربانه/ارابسک، اسلیمی دسته خنجر ابو عبدالله، آخرین فرمانروای
موروئی غرناطه.
(موزه نظامی[34]،
مادرید).
ش ص 206
بقایای دیوار نگاره/ نقاشی روی گچ در برج در/خانه
عایشه در الحمرا.
ش ص 208
سرستونهائی از الحمرا.
ش ص 209
نقشه کف صحن شیران
ش ص 209
پارچ مفرغی به شکل شیر. اسپانیا، حدود 1200 م.
ش ص 210
چشم انداز صحن شیران در الحمرا از روی باسمه/گراوری
کهن. در اینجا صحن هنوز شکل و شمایل باغی
اندرونی را دارد.
ش ص 211
گلدانی قرن چهاردهمی به شیوه غرناطی (موسوم به گلدان
الحمرا) که در سیسیل پیدا شد.
(موزه باستانشناسی پالرمو)
ش ص 212
میدان/ساحة باب الرمله/پلازای بیبارامبلا[35]در
غرناطه، از روی باسمه/گراوری کهن. معنی
نام این میدان "دروازه ساحل" است که به دروازه شهر کهن داده شده
بود. امروزه به پارک/بوستانی در دامنه تپه
ای تبدیل شده که الحمرا مشرف بر آن است.
در آغاز، پس از ورود به الحمراء از جهت جنوبی واقع در
سمت راست دژ/قلعه/قصبه کهن، صحن/ساحة کوچکی با ساختمانهای دیوانی بود، با مسجدی و
مدرسه ای. با حرکت بسوی شرق به صحنی می
رسیدی که امروزه صحن ماچوکا نام دارد و به تالار شورا، مکسوار[36](از
مِشوار عربی)می رسد؛ در همین جا بود که امیر در روزهای معین بر محاکمی که برای
رسیدگی به دعاوی و تظلمات خرد و کلان تشکیل می شد ریاست می کرد. ظاهرا عوام هیچگاه از این موضع فراتر نمی
رفتند. احتمالا تنها خواجگان و میهمانان
امیر اجازه ورود به فضاهائی چون صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير (منسوب به یوسف اول) می یافتند و این نکته مهم است که
تقرب به تالار تخت/ بهو السفراء، بخاطر برکه
ای که مرکز صحن را اشغال کرده از طریق محور اصلی مجتمع صوت نمی گرفت چرا که دسترسی
به فرمانروا می بایست خیلی نمایان نباشد.
هیچ کس نمی داند آیا هیچ بیگانه/غریبه ای رخصت ورود به صحن بزرگ اندرونی و
خانه/اطاقهای مجاور آن- صحن شیران ساخت نیمه دوم قرن چهاردهم م، به امر محمد پنجم
را می یافت یا خیر. بی گمان اینجا پنهانی
ترین بخش در تمامی "شهر شاه" است و ماهیت حرمی مختص زنان و اعضای بلافصل
خانواده را دارد. با این همه بس با شکوه
تر و بزرگتر از آن است که این احتمال را که فرمانروا این عجائب را نشان میهمانان
ممتاز خود داده باشد منتفی سازد. کمی دور
تر، پیچیده در میان رَبع،[37]
بناهای گرد فناء الريحان الكبير و رَبع پیرامون صحن شیران حمامها قرار گرفته که از
اجزاء اساسی خانه های اغنیاست. انواع
مساجد یا نمازخانه های گوناگون گرد جناح های کاخ پراکنده است، اما عالی تر از همه
بنای کوچک تک افتاده ای است در باغ/ حدیقة البارتال. نیایشگاهها از آن روی تشخیص داده می شوند که نه
منطبق بر محور های اصلی کاخ بلکه بصورتی رو به قبله استقرار یافته اند.
در ارتفاعی بالاتر در دامنه کوه، کوشک تابستانی کوچکی
در باغ جنرالیف است که احتمالا از "جنات العریف، باغ معمار[38]"
است.
معماری قدیم[39]
اروپا همیشه در این رنج است که بیننده را در بازی نیروهای ایستا، بویژه ستون، که
به بدن انسان تشبیه می شود و تعین کننده میزان بالابری و تحمل بار است سهیم
کند. پایه، ستون، طاق و افریز/طنف، جملگی
نیروهای دست اندرکار ساختمان اند. هیچ
نشانه ای از اینها در الحمرا دیده نمی شود.
در اینجا سطوح هموار/لطیفِ دیوارها را درگاهها، پنجره ها و طاقگان ها سپوخته
و نیاز به تأکید بر وزن به نوعی مقرنس لانه زنبوری[40]
ظریف، به نوری رخشان، تقلیل می یابد و ستونهای تالارهای ستوندار چنان ظریف اند که
کل سازه افراشته بر فرازشان یکسره بی وزن بنظر می رسد.
تضادی فزونتر از الحمراء و کاخ سنگین و غمباری که شارل
پنجم در دوره رنسانس ساخت نمی تواند وجود داشته باشد. یکایک قطعات نمای این کاخ چون عضله ای منقبض
شده بنظر می رسد و ستونهای دروازه ورودی، به اطلس های[41]
مُتوّعد/شوم. یکایکِ اَشکال با اراده یا
قدرتی غول آسا جان گرفته است. از سوی دیگر
معماری الحمرا چندان نیازی به انطباقی ژرف از سوی بیننده ندارد. با قدرتی فرا بشری به بیننده حمله/تعدی نمی
کند. الحمراء فارغ بال، روشن و متین است
همانند آن اشاره افلاطون به هندسه که بدون آن هیچکس ورود به خانه خرد/بیت الحکمت را
نیارست.
هنر تزئینی الحمراء بخودی خود عِلم است و درک کاملش
مستلزم شناخت اصول بنیانی آن. یکی از عناصری که در اینجا بکار گرفته شده
ارابسک/عربسک/عربانه/اسلیمی است که تکاملش به طرقی تقریبا بی شمار بوده است. اسلیمی صرفا جانشینی برای هنر تصویری/فیگوراتیو[42]
که در اسلام نهی شده نیست، زیرا گذشته از این حقیقت که تفاسیر و استنباطهای
متفاوتی از این قانون وجود دارد (بقایای دیوارنگاره های تصویری در الحمراء وجود
دارد)، اسلیمی با تکرار متناوب/ایقاعی خود در خدمت غایت/غرضِ هنری بسیار متفاوت با
هنر تصویری است. اسلیمی در تضاد مستقیم با
هنر تصویری است، چرا که از آنرو نگاه را جذب خود نمی کند که به عالم خیال بکشاند،
بلکه بر عکس، نگاه را از تمامی شیفتگی/انهماک های ذهنی وا رهاند؛ بسیار شبیه به منظره
آب جاری، دشت ها/مزارع رقصان در نسیم، فرود دانه های برف و زبانه کشیدن آتش. اسلیمی هیچ فکر خاصی را منتقل نمی کند و بیشتر
نمایانگر حالتی از بودن است که همزمان آرامش و نواخت/راحة و ایقاع است. اسلیمی هنری است انتزاعی که یکسره با قواعد آگاهانه
تألیف شده و فاقد هر گونه جنبه ذهنی، نیم آگاهی و تردید است. عربسک/اسلیمی متشکل از پیچک های گیاهی زاده
قانون تناوب ناب/ایقاع محض است و جریان بی گسست، مراحل متعارض و توازن اشکال تو پر
و خالی آن از همین است. عربسک/اسلیمی های الحمراء
تزئینات برگ نخلی انتزاعی، با گلهای نقش پردازی شده و درهم بافته های هندسی-زبانه
های آتش، شکوفه های یاسمن و دانه های برف، نغمه ها/الحان بی پایان و هندسه الهی-
یا بقول عرفا مستی و هشیاری توأمان روحانی را در هم آمیخته اند. کتیبه های دین مدارانه[43]
را در میان این همه نشانده اند و گاه در اینجا و آنجا از حرکات آنها قوس های ملایم
و متلاقی همچون پراکنده شدن شعله از شمع شکل می گیرد.
ورد/سرخ گلها و ستاره های هندسی که پیوسته به میان
یکدیگر دویده و از دل یکدیگر اشکالی تازه می سازند اساسا برخاسته از روح اسلامی
اند. اینها با ایجاد کانون هائی بی پایان
در کانونها، ناب ترین تشبیه/استعاره حقیقت الهی اند که مرکز تمامی مخلوقات و افلاک
است، بدون اینکه هیچ وجود یا چیزی بتواند مدعی انعکاس تام و تمامش باشد. اما در این شبکه تارعنکبوتی مخلوق خدا[44]
وحدت وجود[45] به دو
طریق نشان داده می شود، بافته شدن بدست خالقی احد و واحد، و نیز در شیوه اشعاع/استطعاع/تابش
از بسیاری مراکزِ همسان. کارهائی از این
دست رضایتی ارزانیِ هنرمند مسلمان می کرد که در این راه هیچ چیز دیگر بگردش نمی
رسید.
گاه این هنر را بخاطر این کیفیت انتزاعی و صوریگرایانه[46]
فاقد فردیت[47] شمرده
اند. در واقع رسالتش ارائه چارچوبی خوردِ
شأن به بشر، در کانون نشاندن او با تذکار/گوشزدِ همزمانِ خلیفة اللهی اش در زمین
است. تُنُک کارگیری شکل/صورت انسان در
الحمرا هم زاده اعجاب/خشیت برابر ماهیت الهی بشر، و همزمان رعایت/تأمل در ساکن قصر
است که تنها "گوهرِ خاتم" باشد.
حتی امروزه روز هم می توان در مواردی نادر، در گذار بازدید کننده مسلمان از
اطاق ها، با آن لباس های سنتی شیوه تجلیل/تکریم شکل/تمثال انسان در چارچوب معماری
را بچشم دید.
از دیگر اجزاء تزئین موروئی اشکال فضائی استالاکتیت/گلفهشنگ
واری است که به عربی مقرنس گویند. مقرنس
در اساس از تو نشستگی ای تشکیل می شود که میانجی/واسطی است بین گنبد/قبه و گوشه/سه
کنج دیوارهایِ حامل گنبد. ترکیب گنبد با
پایه چهارگوش یکی از مسائل کهن معماری است که پیشتر در بحث مسجد کبیر قُرطُبَه یاد
شد. راه حل رومی ها برای این مسئله
کارگیری لچکی[48] یا
مثلث های کروی[49] برای
انتقال ملایم میانِ پایه ی مدور گنبد و چارگوش متشکل از دیوارهای حمال بود. معماری اسلامی آرایشی واضح تر برگزید که عبارت
است از اتصال چهار گوشه به زیر گنبد با کارگیری تو نشستگی های ساده، نظیر مقرنس
کاری قُرطُبَه/کوردوبا. روش دیگر که
انتقالی متراکم تر ایجاد می کرد استفاده از چندین تو نشستگی چسبیده به هم بود که
رأسش سر به پای گنبد می نهاد و در پائین پای بر زاویه دیوار استوار می ساخت. این است منشا/خاستگاه تزئین لانه زنبوری مقرنس.
از لحاظ کیهان شناسی/علم الکونیات، گنبدِ دوار نماد
آسمان همیشه گردان است و چارگوش دیوارها نشانِ عالم خاکی تحت سیطره اضداد
است. ماده آسمان اثیر[50]
است. خانه های مقرنس که از گنبد یکپارچه
به چهارگوش دیوارها می رسد اجازه می دهد اثیر آسمانی "جاری" شده در اشکال
محکم زمینی تثبیت شود. تأکید و تطویل لبه
های شکل گرفته از تلاقی چندین تونشستگی مقرنس تصویری ایجاد می کند که باعث تشبیه
به گلفهشنگ/استالاکتیت شده است. می توان
تک خانه ها یا تو نشستگی ها را به اشکالی گوناگون بهم چسباند و به برون یا درون
خَماند. استادکاران غرناطی کل گنبد ها را
به خانه های مقرنس یا لانه زنبوری تقسیم می کردند که عسلیش جز نور نباشد. از تأثیرات جادویی این تشکیلات یکی هم شیوه ی
گرفت و پالودِ نور به شکل سایه روشن هائی با غنای فوق العاده و تَخَرُّج رضایت بخش
است که گچ ناچیز را گرانبها تر از یَشم و عقیق سلیمانی سازد.
تأثیری مشابه از شباک یا گره سازی هائی[51]
می آید که با قلمزنی/کنده کاری در دیوارهای تالار ستوندار در آورده اند، با شبکه
ظریفی از گل و ساقه در مرکزِ اشکالی چند وجهی.
با این روش دیوارها بس شفاف/رخشان/ثاقب شده تو گوئی یکسره از خانه هائی
پرنور ساخته شده اند.
برترین معنای همه هنر اسلامی، محتوی راستین/واقعی آن،
همیشه و در همه حال وحدت و وحدت همان نور است که خود را به درجات گوناگون می نماید
و با این همه ماهیتش همچنان تقسیم ناپذیر/لایتجزی می ماند.
برخی دانشمندان اروپائی هنر الحمراء را
"منحط" خوانده اند، صرفا از این رو که به لحاظ تاریخی مربوط به پایان
دوره حکومت موروئی در اروپاست. با این همه
ویژگی هائی دارد که حضورشان در هنری مردنی محال است. یکی از این دست همسازی/توافق کامل با طبیعت است،
توازنی که تا حدودی زاده این حقیقت است که نه معماری در پی تقلید از طبیعت است و
نه طبیعت- یعنی هنر اصیل باغ سازی موروئی- در پی پیروی از معماری. افزون بر این طبیعت محکی است سنجش کیفیت معماری
را. کافی است فقط باغ و جَنَّة الْعَرِيف باشکوه را در نظر آریم. دلیل دوم توازن میان سرشاری و سادگی است و
نمونه اش صحن آس/مورت/ فناء الريحان الكبير با تناوب
پهنه های بزرگ سفید و تزئینات اسلیمی که چونان "دیوارکوب"[52]
کار گرفته شده، طوری که در عین عظمت نوعی سادگی هم حفظ شده است. تصادفی نیست که سفیدی گور اولیاء اسلامی پیوسته
به شخص گوشزد می شود. نکته آخر اینکه
کیفیت لایزال/دائمی/ماندگار هنر غرناطه را می توان در کمال هنری یکایک شکل ها، چون
سرستونهای صحن شیران دید. پس از سرستونهایِ
نیلوفری[53]
مصری هیچگاه ستون ها چنین تاج ظریف/با وقاری نداشته اند، البته اگر منظور بیشترین
سادگی همراه با گسترده ترین طیف شکل ها باشد.
حقیقت این است که خداوندان الحمراء در سده پایانی حکمرانی
خود در مضیقه افتادند طوری که تنها استطاعت پرداخت دستمزد ضعیف ترین کارها را
داشتند. با این همه ادامه بلافصل هنر
الحمرا در شمال آفریقا بود و تا امروز در همان جا بالیده است. مسجد پاریس که صنعتکاران مغربی در سال 1902
ساختند هنوز هم تمامی زیبائی هنر موروئی غرناطه را نشان می دهد.
در اسلام هیچ تفاوت بنیادی میان هنر دینی و دنیوی
نیست. اطاق نشیمن همواره می تواند اطاق
عبادت هم باشد و همان آئین های مسجدی در آن اجرا شود. در تالار سفرا یا اطاق تخت کتیبه ای است با این
مضمون، "چشمه میانم روح مومن غرق در یاد خدا را ماند."
صحن شیران نماد بهشت است زیرا در اساس، هورتوس کانکلوسوس[54]،
باغی است محصور و در اسلام همه باغها صورتی از فردوس/بهشت اند. در قران "جنة" بدو معناست،
"باغ/بستان/پردیس" و "پوشیدگی/سربمهری".[55]
شخص باید محوطه های شن ریزی شده امروزی میان چهار آبروی اصلی را به شکل دیرینشان
مجسم کند، باغچه هائی سرشار از گل بوته ها و ریاحین. نقشه کف فردوس برین همواره شامل چهار نهر بهشتی
است که یا به چهار گوشه بهشت روانند و یا از آنها بجانب مرکز. آبِ جدول های[56]
صحن شیران از دو تالار شمالی و جنوبی و دو سرادق/کوشک های سنگی شرقی و غربی تأمین
می شود. کف تالارها را بالاتر از و آبی که
از حوض های گرد جاری می شود با گذر از آستانه/عتبه بسمت نافوره/فواره سرازیر شده
پس از انباشت گرد شیرها، بیرون می ریزد. حتی
با شست و شو در این حوض ها آب همواره صاف و پاکیزه می ماند. خود نافوره/فواره، با دوازده شیری که حوض را
نگاه داشته و آب را بیرون می ریزند، نمادی است کهن که از شرق پیشا مسیحی و از طریق
رابط های گوناگون به الحمرا رسید. زیرا
شیرِ آبریز نماد چیزی نیست جز خورشید که زندگی از آن جاری و ساری است، و دوازده
شیر نشانه دوازده شمس منطقة البروج/فلک البروج/نیسینگ پرهون اند، دوازده ماهی که همزمان
در جاودانگی/خلود خود حضور دارند. اینان
همچون دوازده شیر برنجی در هیکل سلیمان "دریائی" را نگاه می دارند و این
دریا مخزن/ذخیره آبهای عِلوی است. دشوار بتوان گفت سازندگان الحمراء تا چه اندازه
از این معنای نمادین آگاه بوده اند.
سرادق/کوشکهای دو انتهای شرقی و غربی باغ نیز از باغ بهشت است، زیرا قران
در توصیف بهشت از سرادق رفیع (رفرف) یا خیام یاد می کند. برای یافتن الگوی این سقیفه/خیمه های سنگی متکی
بر ستونهای باریک باید به شرق نگریست و در واقع بخش بزرگی از این بخش الحمراء به
هنر ایران بر می گردد.
تصویر بهشت تنها زاده آب روان، عطر گلها و آواز
پرندگان (که بدون آنها الحمراء نمی شد) نبوده زاده تضاد سحار میان وفور گیاهانی که
زمانی زیب و زیور صحن شیران بودند و معماری شفاف/بلوری است. بهشت راستین به یکسان از این دو کیفیت- سرشاری حیات
و ماهیت تغییر ناپذیر بلور برخوردار است.
بهشت از نور الهی بنا شده و این عمارت نیز متشکل از
نور است. زیرا شکل های معماری موروئی،
افریز اسلیمی، شباک های منقور در دیوارها، مقرنس های رخشان طاقها نه چندان بخاطر خودشان
بلکه برای نشان دادن طبع/سجیه نور است.
مخفی ترین سِرّ این معمای کیمیاگری با نور است، زیرا درست بهمان صورت که
کیمیای واقعی "جسم را به روح و روح را به جسم تبدیل می کند"، هنر
گرانادا با استحاله نور به بلور بی تحرک، اجسام جامد/صلب را مبدل به توده ای از نور
متلألی/متلألو می کند.
انسان را بهر آن نیافریده اند تا همیشه در فردوس های
زمینی چون الحمراء زندگی کند. نزاع پشت
نزاع در قبیله و مملکت نصریان در گرفت و سیاسیون کاستیلی از هر فرصتی برای ورود به
منازعات میان اردوگاههای متخاصم بهره می گرفتند.
پس از یکپارچه شدن اروپای مسیحی با وصلت فردیناند آراگون با ایزابلای
کاستیلی در سال 1469 سرنوشت گرانادا رقم خورد.
دولت جدید اسپانیا که در آن کلیسا و شاهی، قدرت دینی و دنیوی سخت بهم گره
خورده بود بر دین واحد تمام اتباع خود تأکید داشت. پیدا کردن دلیلی برای جنگ همیشه آسان است. بسال 1491 فردیناند سپاهی از 80.000 مرد بسیجید
که یکی از بزرگترین ارتش های مسیحی در آن روزگار بود و در محلی با نامِِ خود گویایِ
شنتقی/سانتاقه (کیش مقدس)[57]
پادگانی ساخت. موروئی ها پهلوانانه به
دفاع برخاستند تا گرسنگی به زانوی تسلسمیشان در آورد. در سال 1492، همان سال که کریستف کلمب آمریکا را
کشف کرد، "شاهان کاتولیک"، فردیناند و ایزابلا الحمراء را تصاحب کردند،
در حالی که آخرین امیر گرانادا، ابو عبدالله "بوعبدیل" اسپانیائی ها [58]
به بشرات رفت. شاهان کاتولیک تعهد کرده
بودند متعرض آزادی دینی مسلمانان نشوند، اما دیری نپائید که سیاست اسقف اعظم جدید
تولدو، فرانسیسكو خيمينيس دي سيسنيروس[59] همین سوسوی شمع را هم کشت. وقتی بسال 1499 فرمان داد تمامی کتابهای عربی
دارای مضمون دینی را بسوزانند شورشی عظیم در گرانادا در گرفت و در نتیجه توافق
احیا شد. اینک مسلمان مخیر شدند یا به
آئین مسیح در آیند یا اسپانیا را ترک گویند و آن مسلمانانِ بظاهر نصرانی شده اسیر
زجر و آزار دستگاه تفتیش عقاید شدند. وقتی
این امر شورش بخش بزرگی از جمعیت را در پی آورد، موریسکوها/مورسکیون، موروهائی که
از مسیحی شدن سر تافتند، از اسپانیا اخراج شدند.
پیش از آنها 170.000 کلیمی مجبور به ترک اسپانیا شده بودند. موریسکوها تمایل به زندگی در شهرهای ساحلی شمال
آفریقا داشتند و در همینجا شماری از آنها کشتی های بربری ویژه راهزنی دریائی موسوم
به کورسیر[60] ساختند
بهر انتقام از اسپانیائی ها.
از آنجا که گرانادا بدون آسیب دیدگی تسلیم اسپانیائی
ها شد شهر بخش اعظم هویت موروئی خود را حفظ کرده است. این امر بویژه در مورد محله آلبایسین[61]
صدق می کند که نام از مسلمانانی (البیضائین/البایسین) دارد که از بیاسة[62]
گریخت بودند. بسا خانه که کتیبه های عربی
دارد و اغلب حیاط های اندرونی بشیوه موروئی ساخته شده است. تامس/توماس مونتسر[63]
که در 1494 از گرانادا دیدن کرد از تنگی کوچه هائی یاد می کند که دو قاطر بار زده
را امکان گذر از کنار هم ندهد.
معدودی از اقامتگاههای فاخر شهری هنوز هم پابرجاست- اقامتگاه موسوم به کوارتو رئال[64]
که به دیر راهبان فرقه دومینیکن منضم شد، "خانه بیوه" (دارالحرّه) که نمایانگر
ناب ترین نوع خانه های شهری موروئی است، خانه خرونائی[65]
با حیاط اندرونی تودارش، و قصر السعید[66]،
قصری کوچک در حومه شهر. هنوز هم می توان
در قلب شهر کهنه کوچه های مزین به طاقگان قیصریه[67]،
بازارِ پارچه های فاخر و جواهرات را یافت؛ و کاروانسرائی پابرجا بنام کورال
د کربن/انبار زغال، که می توانست در فاس
یا مراکش هم واقع شده باشد. افسوس که
مارستان یا دار المجانین موروئی را در قرن نوزدهم تخریب کردند. در ورودی شهر، بَرِ شنیل[68]
مسجد مقبره ای است با گنبد چتری داخلی که مبدل به نمازخانه سن سباستین شده است. سقف های چهارگوش به پوشش مقبره بسی از اولیاء
مدفون در شمال آفریقا ماند.
بس اندک شمارند بازدید کنندگان امروزی گرانادا که
بدانند درون کاخ دوره رنسانس مدرسه/دانشگاهی اسلامی[69]
است که در حکومت یوسف یکم و حدود 1349 م. روبروی مسجد اصلی گرانادا، محل کلیسای
جامع امروزی، ساخته شد. این مدرسه که از
روی نمونه های شرقیِ مقتبس در مراکش ساخته شده تنها نمونه از این دست در اسپانیا بشمار
می رفت، زیرا تا آن روز تعلیم و تعلم در خانه ها و مساجد صورت می گرفت. مسجد که جناحی از بنای اصلی را تشکیل می دهد
متشکل است از اطاقی مرتفع و چهارگوش که با استفاده از لچکی های مقرنس تبدیل به هشت
گوشی می شود که بر فرازش یک طبقه جای دارد، با پنجره هائی در گرداگرد- که اصطلاحا
فانوس/قندیل/نورگیر گویند و کلاهش بامی است چوبیِ خیمه سان. این آخرین سنگر تعلیم و تعلم اسلامی در خاک
اسپانیا بود، هرچند نه خانه ی آخر فرهنگ اسلامی اندلس. این فرهنگ بدست موروها و مدتها پیش از رحیل/حجرت
جمعی موریسکوها، با گذر از تنگه به مراکش، الجزایر تونس برده شد.
اشتیاق/دلتنگی نسبت به اندلس هیچگاه در این
سرزمین ها یکسره از میان نرفته. از سوی
دیگر، مردم اندلس چیزی از خاطره حزین امپراطوری شکوهمند موروئی را حفظ کرده
اند. وقتی تمثال مریم مقدس در برخی آئین
های کلیسائی بحرکت در می آید، اغلب تک صدائی بالا تر از صداهای خیل مومنان به ساعته![70]
بلند می شود، سرودی فرخنده/متهلهل در ستایش/مدح که با لحن/نغمه بلند، پُر و وقفی
که بر یک بخش خود دارد، بشکلی غریب یاد آور سرودهائی است که در مراسم و آئین های
اسلامی در نعت پیامبر خوانند. بانگ بلند
"اوله! اوله!" مستمعین چیزی نیست جز انعکاس دور دست "الله!
الله!" مسلمین. گاهشمار مقایسهای
قمری
|
میلادی
|
تاریخ رویدادهای اسپانیای /موری
|
تاریخهای مشابه در تاریخ اروپای مسیحی
|
92
|
711
|
حملۀ ارتش بربر به اسپانیا به رهبری طارقبن
زیاد
|
|
95
|
714
|
|
شارل مارِتل، کاخسالار مِروونژیها رهبری فرانکها
را بهعهده میگیرد
|
99
|
718
|
نخستین شورش مسیحیان در اشتوریش/ آستوریاس
|
پلایوی اول، سلطنتی مسیحی نزدیک اوویدیو برپا میکند. محاصره قسطنطنیه بهدست عربها
|
100
|
719
|
تسخیر أربونه/ نربون بهدست مسلمانان
|
|
111
|
730
|
|
مجادله بر سر شمایلها موجب اختلاف امپراتوری
بیزانس و دستگاه پاپ میشود
|
113
|
732
|
|
شارل مارتل مسلمانان را در نبرد بلاط الشهداء/
تو / وبواتیه/ پواتیه شکست میدهد
|
121
|
739
|
|
جلوس آلفونسوی اول، شاه / آستوریاس/ اشتدریش
|
122
|
740
|
شورش بربرها در اسپانیا
|
|
124
|
742
|
شورش بربرها در شمال آفریقا ارتش شام را ناگزیر از گذر از مدیترانه به اسپانیا و اشتوار در آنجا میکند
|
|
129
|
747
|
|
پپین سوم، شاه فرانکها را تدهین میکند
|
132
|
750
|
بر افتادن خلافت اموی در شرق و بر آمدن عباسیان
|
|
137
|
755
|
عبدالرحمن اول
اموی در اسپانیا پیاده میشود
|
|
150
|
768
|
|
شارلمانی شاه فرانکهاست
|
160
|
778
|
|
شارلمانی سَرَقُسطه/ ساراگوسا را محاصره میکند ــ
عقبۀ سپاهش در رونسزوالیِس از باسکها شکست میخورد
|
167
|
784
|
الیپاندوس، اسقف اعظم طلیطله، آموزۀ «فرزند
خواندگی» عیسی را اعلام میکند
|
|
168
|
785
|
عبدالرحمن اول اموی کلیسای جامع قرطبه را از
مسیحیان میخرد تا مسجدی بزرگ بهجای آن بسازد
|
|
171
|
788
|
درگذشت عبدالرحمن اول.
جانشینی پسرش هشام اول
|
|
172
|
789
|
|
شورای کلیسای رم آموزۀ الیپاندوس را رد میکند
|
176
|
793
|
حملۀ عربها به أربونه
|
|
179
|
796
|
درگذشت هشام اول و جانشینی حَکَم اول
|
|
183
|
800
|
|
شارلمانی بهعنوان امپراتور تاجگذاری میکند. فرانکها بارسلونا / بَرشَلونه را تسخیر میکنند
و ایالت کاتالان را پی میافکنند
|
191
|
808
|
بنیانگذاری فاس بهدست ادریس دوم
|
|
197
|
814
|
|
مرگ شارلمانی
|
200
|
817
|
شورش علیه حَکَم اول در قرطبه و هجرت بخشی از
جمعیت به فاس
|
|
205
|
822
|
درگذشت حَکَم اول و جانشینی عبدالرحمن
دوم. زریاب موسیقیدان وارد اسپانیا میشود
|
|
214
|
830
|
|
بقایای یعقوب/ جیمز حواری عیسی مسیح در گالیسیا
/ جَلّیقیه پیدا میشود و سانتیاگو دو کومپوستلا مبدل به مرکز زیارتی جدیدی برای
مسیحین غربی میشود
|
224
|
839
|
مبادلات / دیپلماتیک میان قرطبه و بیزنطه
|
|
228
|
843
|
|
جلوس شارل اصلع و لوئی ژرمن
|
229
|
844
|
حملۀ وایکینگها به اشبیلیه
|
|
234
|
850
|
نهضت شهدای مسیحی قرطبه
|
|
236
|
852
|
درگذشت عبدالرحمن دوم. جانشینی محمد اول
|
|
237
|
853
|
|
نورمانها اورلئان و پاریس را میگیرند
|
251
|
883
|
تولد ابن مسرّه
|
|
269
|
886
|
|
جلوس آلفونسوی سوم شاه قشتاله/ کاستیل که مملکت خود
را تا دویره/ دوئرو گسترش داد
|
272
|
866
|
درگذشت محمد اول. جانشینی عبدالله
|
|
276
|
890
|
استقرار عربها در پروانس و دستاندازی به صفحات
شرقی سوئیس
|
|
286
|
900
|
مقدمابن معافیٰ قبریٰ نخستین موشحات را میسراید
|
|
291
|
905
|
|
تأسیس مملکت نباره/ ناوارّا نزدیک بمبلونه/
پامپونا
|
296
|
910
|
|
درگذشت آلفونسوی سوم شاه قشتاله / کاستیل. تأسیس دیر کلونی در بورغندی/ بورگوندی
|
298
|
912
|
درگذشت عبدالله. جانشینی عبدالرحمن سوم
|
|
300
|
914
|
|
لئون پایتخت/ اشتوریش آستوریاس میشود
|
306
|
918
|
درگذشت ابنحفصون رهبر شورشی
|
|
307- 311
|
920-924
|
عبدالرحمن سوم اوسمه/ اوسما، سان إستیبان دی
غورماز/ سن استفان د گورمز، قلونیه رکلوینا، موييس، بمبلونه/ پامپلونا را تسخیر
میکند
|
|
316
|
929
|
عبدالرحمن سوم خود را خلیفه میخواند. آغاز خلافت در اسپانیا
|
|
319
|
931
|
درگذشت ابنمسرّه صوفی در قرطبه
|
|
324
|
936
|
ساخت شهر سلطنتی مدینةالزهرا در قرطبه
|
اوتوی اول
|
333
|
945
|
سفیر بیزنطه در قرطبه
|
|
حدود 338
|
حدود 950
|
|
ژربر اوریّاکی، پاپ سیلوستر دوم بعدی، در
اسپانیا به فراگیری ریاضی میپردازد
|
341
|
953
|
اعزام جان گورتسی در سمت سفیر اوتوی اول به
قرطبه
|
|
342
|
954
|
ناوگان فاطمیون در المریه/ آلمریا
|
|
343
|
955
|
|
نبرد لِش
|
350
|
961
|
درگذشت عبدالرحمن سوم. جانشینی حَکَم دوم
|
|
350
|
961
|
تقویم قرطبی
|
|
350- 355
|
961-966
|
گسترش مسجد اعظم قرطبه بهدست حَکَم دوم
|
|
361
|
972
|
هیئت دیپلماتیک بیزنطه در قرطبه
|
|
362
|
973
|
|
درگذشت اوتوی اول. جانشینی اوتوی دوم
|
365
|
976
|
درگذشت حَکَم دوم. جانشینی هشام دوم. قدرت واقعی سلطنت در دستان ابنابیعامر حاجب،
ملقب به المنصور بالله است.
|
|
367
|
978
|
مرکز اداری مدینةالظاهره در نزدیکی قرطبه ساخته
میشود
|
|
371
|
982
|
|
عربهای فاطمی اوتوی دوم را در نبرد تارانتو/
تارنتم شکست میدهند
|
374- 377
|
985-988
|
لشکرکشی منصور به کتلونیه/ کاتالونیا و صفحات
مسیحی شمال؛ تسخیر قلمریة/ کوئیمبرا، لیون/ لئون و سموره/ سامُرا
|
|
376- 377
|
987-988
|
منصور مسجد جامع قرطبه را توسعه میدهد
|
|
384
|
994
|
تولد ابنحزم در قرطبه
|
|
385
|
995
|
|
اوتوی سوم
|
386
|
997
|
فتح سانتیاغودی کومبوستیلا
(شَنتَ یاقُوت)/ سانتیاگو د کومپوستیلا بهدست منصور
|
|
390
|
1000
|
|
سانشو/ سانچوی سوم (کبیر) فرمانروای نباره/ ناوارّا
میشود
|
392
|
1002
|
درگذشت منصور.
جانشینی پسرش عبدالملک مظفر
|
|
397
|
1007
|
درگذشت ابوالقاسم مَجریطی
|
|
399
|
1008
|
درگذشت عبدالملک مظفر. کنارهگیری هشام دوم. تاراج مدینةالظاهره
|
|
406
|
1016
|
تسخیر قرطبه بهدست علیبن حمود، فرمانروای
بربر، تخریب مدینةالظاهره
|
|
407
|
1017
|
|
آغاز حملۀ صلیبی بورگاندی به اسپانیا
|
407- 413
|
1017-1023
|
چند امیر از دودمان اموی بهسرعت جانشین یکدیگر
میشوند. شورش سپاهیان مزدور
|
|
411
|
1020
|
سال احتمالی تولد سليمانبن جبيرول، فیلسوف
یهودی
|
|
414
|
1024
|
|
کنراد دوم
|
416
|
1026
|
|
سانشو/ سانچوی کبیر قشتاله/ کاستیل را میگیرد و
تبدیل به پادشاهی میکند
|
420
|
1030
|
پایان خلافت اسپانیا
|
|
425
|
1035
|
|
فردیناند اول قشتالی/ کاستیلی؛ در 1037 لیون/ لئون
را میگیرد. بِرِنگار اول کتلونیهای/ کاتالونیایی
|
429
|
1039
|
برآمدن دودمان بنوهود در سرقسطه/ ساراگوستا
|
هانری سوم
|
430
|
1040
|
درگذشت ابوالحسن علیبن ابیرجال ریاضیدان.
|
|
431
|
1041
|
معتقد فرمانروای
اشبیلیه/ سویل است
|
|
435
|
1045
|
|
ولادت اِلسید
|
436
|
1056
|
|
هانری چهارم
|
450
|
1058
|
سال احتمالی درگذشت ابنجبیرول
|
|
455
|
1063
|
پی افکنی مراکش بهدست دودمان مرابطون
|
فردیناند قلمریه/ کوئیمبرا را میگیرد
|
456
|
1064
|
درگذشت ابنحزم
|
نورمانهای فرانسه بربشتر/ بارواسترو را میگیرند
|
455
|
1065
|
|
درگذشت فردیناند اول و تجزیۀ پادشاهیاش
|
458
|
1068
|
معتمد حکمران اشبیلیه/ سویل میشود
|
|
462
|
1072
|
|
آلفونسوی ششم پس از کشتن برادرش سانشو/ سانچو
فرمانروای لیون/ لئون، قشتاله/ کاستیل و برتغال/ پرتغال میشود
|
472
|
1080
|
دیرترین سالمرگ احتمالی بهيةبن باقوده
|
|
472
|
1080
|
ساخت قصر جعفریه در سرقسطه/ ساراگوستا
|
|
473
|
1081
|
|
تبعید اِلسید
|
477
|
1084
|
قتل ابن عمار شاعر
|
|
478
|
1085
|
تسخیر طلیطله/ تولدو بهدست آلفونسوی ششم
|
آلفونسوی ششم در طلیطله/ تولدو خود را امپراتور
سراسر اسپانیا میخواند
|
479
|
1086
|
ورود مرابطون به اسپانیا و فتح زلاقه/ ساگراخاس
|
شکست آلفونسوی ششم در نبرد زلاقه/ ساگراخاس
|
480
|
1087
|
درگذشت زرقالی منجم
|
|
481
|
1088
|
تولد ابنعریف صوفی
|
|
482
|
1089
|
محاصره آلدو
|
|
483
|
1090
|
سومین مرابط در اسپانیا پیاده میشود. سرنگونی امیر غرناطه/ گرانادا
|
|
484
|
1091
|
اشبیلیه/ سویل بهدست مرابطون میافتد
|
|
487
|
1094
|
تسخیر بلنسیه/ والنسیا بهدست اِلسید
|
|
488
|
1095
|
درگذشت معتمد در اغمات
|
اعلام اولین جنگ صلیبی توسط پاپ اوربان دوم
|
492
|
1099
|
درگذشت اِلسید در بلنسیه/ والنسیا
|
|
493
|
1100
|
|
بیتالمقدس/
اورشلیم پایتخت پادشاهی فرانکها میشود
|
499
|
1106
|
درگذشت یوسفبن تاشفین. درگذشت زهراوی (ابوالکاسیس) طبیب
|
|
502
|
1109
|
|
درگذشت آلفونسوی ششم
|
504
|
1111
|
تسخیر شنترین/ سنتارِیین، بطلیوس/ باداخوس،
بورتو/ پورتو، یابره/ اووزا و لشبونه/ لیسبون بهدست مرابطون
|
|
508
|
1115
|
|
سن برنارد دیر کلروو را تأسیس میکند
|
511
|
1118
|
|
ارتش مسیحی سرقسطه/ ساراگوسا را میگیرد
|
514
|
1121
|
شروع خیزش موحدون در مراکش
|
تشکیل حلقۀ سلحشوران معبد/ فرسان الهیکل
|
519
|
1125
|
درگذشت ابنزُهر طبیب
|
|
520
|
1126
|
تولد ابنرشد
|
تاجگذاری آلفونسوی هفتم در لئون
|
520- 548
|
1126-1154
|
|
تشکیل نخستین «مدرسۀ مترجمان» طلیطله/ در تولیدو
زیر نظر سر اسقف ریموند
|
521
|
1127
|
درگذشت ابنسید بطلیوسی فیلسوف
|
|
527- 548
|
1133-1154
|
|
راجر دوم، شاه صقلیه/ سیسیل دانشمندان عرب را به
دربار خود دعوت میکند
|
530
|
1135
|
تولد ابنمیمون در قرطبه
|
|
532
|
1137
|
|
اتحاد کتلونیه/ کاتالونیا با ارغوان/ آراگون
|
533
|
1138
|
درگذشت ابنباجه
|
|
534
|
1139
|
|
اعلام استقلال پرتغال
|
536
|
1141
|
درگذشت ابنعریف صوفی
|
|
538
|
1143
|
|
ترجمۀ قرآن به زبان لاتینی
|
539
|
1144
|
|
تخصیص گروه همسرایان به کلیسای دیر سن دنی،
نخستین کلیسای «گوتیک»
|
540
|
1145
|
پایان کار مرابطون در اسپانیا
|
|
541
|
1146
|
موحدون در فاس
|
برنارد کلرووی درخواست دومین جنگ صلیبی را میکند
|
542
|
1147
|
تسخیر اشبیلیه/ سویل بهدست موحدون
|
آلفونسو شاه پرتغال شنترن/ سنتارِبین و لشبونه/
لیسبون را میگیرد
|
543
|
1148
|
|
ریموند بِرِنگار چهارم لارده/ لریدا، إفراغه/ فراگا
و طرطوشه/ تورتوسا را میگیرد
|
546
|
1151
|
درگذشت ابنقسی صوفی
|
|
547
|
1152
|
|
فردریک بارباروسا (سرخریش)
|
548
|
1153
|
|
تشکیل حلقۀ سلحشوران کالاتراوا در اسپانیا
|
552
|
1157
|
موحدون غرناطه/ گرانادا و اَلمریه/ آلمریا را
تسخیر میکنند
|
|
553
|
1158
|
|
آلفونسوی هشتم قشتاله/ کاستیل
|
554
|
1159
|
درگذشت ابنقزمان شاعر
|
|
557
|
1162
|
درگذشت عبدالملکبن زهر طبیب
|
|
558
|
1163
|
در گذشت عبدالمؤمن، نخستین خلیفۀ موحدی. جانشینی ابویعقوب یوسف
|
|
560
|
1165
|
تولد محییالدین ابنعربی
|
|
561
|
1166
|
|
تشکیل حلقۀ سلحشوران سانتیاگوی اسپانیا
|
562
|
1167
|
ساخت مسجد جامع اشبیلیه/ سویل
|
تأسیس دانشگاه آکسفورد
|
566
|
1171
|
درگذشت ابنطفیل، فیلسوف
|
|
577
|
1182
|
|
تولد فرانسیس آسیزی
|
580
|
1185
|
درگذشت خلیفه ابویعقوب
|
|
580
|
1185
|
جانشینی ابویوسف یعقوب المنصور
|
|
582
|
1187
|
|
سقوط سلطنت مسیحی بیتالمقدس/ اورشلیم
|
590
|
1195
|
پیروزی بر آلفونسوی هشتم در نبرد أرک/ آلارکوس
|
پاپ اینوسان سوم علیه مسلمانان اسپانیا جنگ
صلیبی بهراه میاندازد
|
593
|
1198
|
درگذشت ابویوسف. جانشینی محمد الناصر
|
|
595
|
1198
|
درگذشت ابنرشد
|
|
596
|
1200
|
|
کار روی سازۀ اصلی کلیسای جامع شارتر آغاز میشود
|
601
|
1204
|
درگذشت ابنمیمون. درگذشت بطروجی
|
|
609
|
1212
|
شکست موحدون در نبرد عقاب/ لاس ناواس ده تولوسا
|
|
611
|
1214
|
|
مرگ آلفونسوی هشتم
|
612
|
1215
|
|
تأسیس دانشگاه سالامانکا/ سلامنکا
|
614
|
1217
|
شورشبن هود در شرق اسپانیا
|
فردیناند سوم
(مقدس) قشتالهای/ کاستیلی
|
615
|
1218
|
|
تأسیس مسلک
اسپانیای سلحشوران الکنترا
|
623
|
1226
|
|
درگذشت قدیس فرانسیس آسیسی
|
623
|
1226
|
|
لوئی نهم (سن لوئی)
|
627- 628
|
1230-1231
|
پایان فرمانروایی موحدون در اسپانیا
|
|
633
|
1236
|
|
تسخیر قرطبه/ کوردوبا بهدست فردیناند سوم شاه قشتاله/
کاستیل
|
635
|
1238
|
غرناطه/ گرانادا به تسخیر محمدبن احمر، امیر
نصری، درمیآید
|
تسخیر بلنسیه/ والنسیا بهدست جیمز اول شاه اَرَغوان/
آراگون
|
622- 647
|
1225-1250
|
|
فریدر یک دوم
حامی فرهنگ عربی در دربار خود در صقلیه/ سیسیل میشود
|
638
|
1240
|
درگذشت محییالدین ابنعربی در دمشق
|
|
646
|
1248
|
|
فردیناند سوم اشبیلیه/ سویل را میگیرد
|
646- 652
|
1248-1254
|
|
نخستین جنگ صلیبی سن لوئی
|
646
|
1248
|
|
تأسیس دانشگاه کلن
|
650
|
1252
|
|
درگذشت فردیناند سوم. جانشینی آلفونسوی
دهم (خردمند)
|
652
|
1254
|
|
تأسیس «مدرسه مترجمان» جدید در طلیطله/ تولدو به
دست آلفونسوی خردمند
|
654
|
1256
|
|
تدریس راجر بیکن در دانشگاه آکسفورد
|
656
|
1258
|
ابویوسف یعقوب مِرِنِدی حکومت خود را در فاس
برقرار میکند
|
|
663
|
1265
|
|
تولد دانته آلیگیری
|
669
|
1269
|
درگذشت ابنسبعین، صوفی اسپانیایی
|
|
670
|
1270
|
|
درگذشت سن لوئی در محاصرۀ تونس
|
673
|
1273
|
در گذشت محمدبن احمر، امیر نصری
|
|
680
|
1280
|
|
درگذشت آلبرتوس مگنوس (اکبرت کبیر)
|
684
|
1284
|
|
درگذشت آلفونسوی خردمند
|
710
|
1310
|
اسماعیل، امیر نصری، حکمران غرناطه/ گرانادا میشود
|
|
715
|
1315
|
|
درگذشت رایموندوس لولوس (رامون لول)
|
721
|
1321
|
|
درگذشت دانته
|
731
|
1331
|
ابوالحسن حکمران مِرِنِدی فاس میشود
|
|
732
|
1332
|
تولد عبدالرحمنبن خلدون در تونس
|
|
733
|
1333
|
یوسف اول حکمران نصری غرناطه/ گرانادا میشود
|
|
740
|
1340
|
شکست مسلمانان در نبرد وادیالمالح/ ریو سالادو
|
|
749
|
1349
|
مدرسه/ دانشگاه غرناطه/ گرانادا ساخته میشود
|
پدر وی ستمگر، حکمران اشبیلیه/ سویل
|
764
|
1364
|
|
نمای قصر القصر/ الکازار در اشبیلیه/ سویل بهدست صنعتگران غرناطی ساخته میشود
|
808
|
1406
|
درگذشت ابنخلدون در قاهره
|
|
817
|
1415
|
|
جان اول، شاه پرتغال، سبته/ سئوتا را میگیرد
|
883
|
1479
|
|
اتحاد قشتاله/ کاستیل و اَرَغوان/ آراگون
|
897
|
1492
|
"«شاهان کاتولیک»غرناطه/ گرانادا را میگیرند
|
کشف آمریکا بهدست کلمبوس (کریستف کلمب)
|
906
|
1501
|
|
مورسکوها را مجبور میکنند به دین مسیح درآیند
|
935
|
1529
|
|
محاصره وئینا بهدست ترکان
|
975
|
1568
|
|
شورش مورسکوها در بشرات/ آلبوخارّا
|
1071
|
1609
|
|
اخراج مورسکوها از اسپانیا
|
1) ص 40 درست است، به چه صورت اصلاح شود؟
2) تصاویر باید در نرم افزار گرافیکی ویرایش شود.
3) ص 137 و 147 و 152 و 159متن، توضیح عکس وسط چین باشد یا راست
چین؟
کتابشناسی گزیده
تاریخ
Dozy, Rein hart P. Anne, Histoire des Musulmans d'Espagne. Nouvelle edition revue par E. Lévi- Provencal. Volumes 1-3; Leidon, 1932. (Formerly the classic historical work, making
extensive use of Arabic sources, but since it is written exclusively from the
standpoint of political history, the information it gives about Moorish culture
is limited. )
Dozy, Rein hart P. Anne, The History of the Almohades by Abdo-
l- Wahid al- Marrekoshi. Leiden,
1881.
Lévi- Provencal,
Evariste, Histoire de L'Espagne musulmane.
3 Vols. (the best general
historical work available today. )
Lévi- Provencal,
Evariste, L'Espagne musulmane au X0 siecle. Institutions et oie sociale. Parise, 1932.
Lévi- Provencal,
Evariste, Séυille musulmane au début de XII0 siécle. Parise, 1947.
(Translation of a treatise by Tūdjibī for the attention of the mrket-
inspector of Seville. )
Lévi- Provencal,
Evariste, Les "Memoires" de 'Abd Allāh, dernier rpi ziride de
Grenada, Madrid- Granada, 1936.
Lévi- Provencal,
Evariste, Ibn 'Adari al- Mar- rakushi, Histoire de l'Afrique du Nord et de l'Espagne
musulmane. Leiden, 1948.
Menéndez- Pidal, Ramόn,
Historia de España. Vols. IV and V.
Madrid, 1933 ff. (A compilation
by various contributors, edited by R.
Menéndez- Pidal. )
Menéndez- Pidal, Ramόn,
El Cid Campeador. Madrid, (A combination
of political history and Cid. )
Terrasse, Henri, Islam
d'Espagne. Paris, 1958. (A combination of political history and
history of art. )
Terrasse, Henri,
Histoire du Marco. Casablanca,
1949. (Important for the history of the
Almoravider and Almohades. )
کلیات فرهنگ اسلامیـموری
Burckhardt, Titus, Fes,
Stadt des Islam. Olten and Lausanne,
1960.
Ibn Khaldūn, The
Muqaddimah. An Introduction to
History. Translated by Franz
Rosental. 3 vols. London and New York, 1958.
Lévi- Provencal, Evariste,
La ciυilisation arabe en Espagne. Vue
générale. Paris, 1948.
Al- Makkāri, Ahmed Ibn
Muhammad, Analectes sur l'histoire et la literature des Arabes d'Espagne. Publié par R.
Dozy (Arabic text. )
Sánchez- Albórnoz,
Claudio, La Espana musulmana, segứn los autores islamitas cristionos,
(Excellent collection of extracts from original texts. )
Sacred Heart in East and
West. London, 1967.
Schuon, Frithjof,
Underestanding Islam. London, 1963.
هنرهای زیبا
Burckharst, Titus, Vom
Wesen heiliger Kunst. Zürich, 1958.
Gomez- Moreno, Manuel,
El arte árabe español hasta los Almohades.
Madrid.
Kühnel, Ernst, Maurische
Kunst. Berlin, 1924. (Excellent collection of reproductions. ) Marçais, Georges, L'Architecture musulmane
d'Occident. Paris, 1954. (Thorough archaeological work on Moorish
rat. )
Torres Balbás, Leopoldo,
La Mezquita de Cόrdoba (in the series: Los Monumentos Cardinales de
España). Madrid, 1952.
زبان و ادبیات
Dhorme, Edouard, L'arabe
littéral et la langue de Hammourabi. In:
Mélanges Louis Massignon. Damascus,
1957.
Erckmann, Rudolf, Der
Einfluss der arabisch- spanischen culture auf die Entwicklung des
Minnesangs. Diss. Giessen, 1933.
Garcia Gόmez, Emilio,
poemas arabigoandaluces. Madrid,
1959.
Garcia Gόmez, Emilio,
Cinco poetas musulmanes. Madrid,
1959.
Garcia Gόmez, Emilio, El
libro de las banderas de los campeones, de Ibn Said al- Magribi. Antologia de poemas arabigo- andalucus,
ediciόn y traducciόn. Madrid, Instituto
de Valencia de Don Juan, 1942.
Gonzales Palencia,
A. , Historia de la literature arábigo-
española. Barcelana. 1928.
Hartmann, Rudolf, Zur
Frage des arabischen Ursprunge des minnesangs.
Orient. Literaturzeitung,
1941.
Ibn Hazm al- Andalusi,
Halsband der Taube. Übersetzt von Max
Weisweiler, Leiden, 1942. Ibn Quzman, El
cancionero. Madrid and Granada,
1933.
Menéndez- Pidal, Ramόn,
España, Eslabόn entre la Cristiandad y el Islam. Madrid, 1956.
Menéndez- pedal, Ramén, poesia árabe y poesia europea. Madrid, 1963.
(Two basic works. )
Nykl, Alois Richard,
Hispano- Arabic poetry and its relations with the old proυençal Troubadours,
Baltimore, 1946.
فلسفه
Asín palacios, Miguel,
Abenmasarra y su escuela. Madrid,
1914.
Asín palacios, Miguel,
Abenházam de Cόrdoba. Los Caracteres,
Madrid, 1916.
Asín palacios, Miguel,
Abenházam de Cόrdoba y su historia critica de ideas religiosas. Madrid, 1927.
Asín palacios, Miguel,
Dante y el Islam, Madrid, 1927.
Asín palacios, Miguel,
Ibn al- sid de Badajoz y su "Libro de los cercos" (kitāb al- Hadā'iq). In: Obras escogidas II. Madrid, 1946.
A vempace, El regimen
del solitario. Ediciόn y traducciόn de
M. Asín palacios. Madrid- Granada, 1946.
A verroes (Ibn Rushd
Ahmed), philosophie und Theologie. Aus
dem Arabischen übersetzt von Jos. Müller. Munich, 1875.
A verroes (Ibn Rushd
Ahmed), Die Epitome der Metaphysik.
(Translated by S. Van den
Bergh. ) Leiden, 1924.
A verroes (Ibn Rushd
Ahmed), Incoherence of incoherence.
Translated by . Van den Bergh, 2
vols, London, 1954.
A verroes (Ibn Rushd
Ahmed), Kitāb fasl al- maqāl. Edited by
George F. Hourani. Leiden, 1959.
Corbin, Henry, Histoire
de la philosophe arabe, vol. 1. Paris, 1964.
(The best work on Arabic philosophy as a whole, even though it does somewhat
over- emphasize the Shi'ite element. )
D'Alverny, M. T. ,
Les peregrinations de l'ăme dans l'autre monde d'aprés un anonyme de la fin du
XII0 siècle. In: Archives de
l'Histoire doctrinale et littéraire du Moyen Age, 1940-42. (Publication of the manuscript referred to by
us – Ms. Latin 32 36 A of the
Bibliothèque National. )
Al- Ghazali, Tahafut al-
Falāsifah (Incoherence of the Philosophers).
Translated by Sabih Ahmad Kamali.
Lahore, 1963.
Gilson, Etienne, La
Philosophie du Moyen Age. Paris,
1944.
Horten, Max, Die
Hauptlehren des Aυerroes nach seiner Schrift: Die Widerlegung des Ghazali. (Translation and commentary. Bonn, 1913.
)
Ibn Gabirol
(Avicembron), La Source de Vie, liver III.
Traduction, introduction et notes par Fernand Brunner. Paris, 1950.
Quadri, G. , La Philosophie arabe dans l'Europe
médiéυale. Paris, 1947. (Is concerned only with the beginning of
Humanism. )
Nasr, Seyyed Hossein,
Three Muslim Sages: Aυicenna, Suuhrawardi, Ibn 'Arabi, Harvard, Cambridge,
Nass. , 1964. (Highly recommended. )
عرفان
Asín Palacios, Miguel,
El Islam cristianizado. Madrid,
1931. (Exelent eork on the life of Ibn
'Arabī and on mysticism in 13th century Andalusia, despite, the
untenable thesis, stated in the title, that Islamic mysticism is Christian in
origin. )
Asín Palacios, Miguel,
La escayologia musulmana en la Diυina Comedia.
Madrid, 1943.
Burkhardt, Titus,
Introduction aux doctrines ésotériques de l'Islam. Alger- Lyon, 1955.
Burkhardt, Titus,
Introduction to Sufi Doctrine, Lahore 1959 and 1963.
Corbin, Henry,
L'imagination créatrice dans le Soufisme d'Ibn 'Arabi. Paris, 1958.
Ibn al- Arif; Mahāsin
al- mahālis, Texte arebe, Traduction et commentaire par M. Asin Palacios. Paris, 1933.
Ibn 'Arabi, La Sagesse
des Prophétes (Fuçǔç al- Hikam). Traduit
par T. Burckhardt. Paris, 1955.
Ibn 'Arabi, Tarjumān al-
Ashwāq, Translated by R. A. Nicholson, London, 1911. (Arabic edition and English translation of
the religious love poems. )
Ibn 'Arabi de Murcia,
Risālat ai- Qude. Ediciόn de M. Asín Palacios. Madrid- Granada, 1939.
Ibn Paqûda, Bahya,
Introduction aux deυoirs des coeurs.
Traduit par A. Chiuraqui. Paris, chez Desclée de Brower.
Izutsu, Toshihiko, A
compratiυe study of the key philosophical concepts in Sufism and Taoism – Ibn
'Arabi and Lao- Tzu, Chuang- Tzu. Tokyo,
1966. 2 Vols. (An exceptionally intelligent and
comprehensive work. )
Nyberg, H. S,.
Kleinre Schriften des Ibn al- 'Arabi.
Leiden, 1919.
علم
Alfonso el Sabio, Libros
de Acedrex. The Book of the Chessbord by
King. Alfonso the Wise. Edited and translated by Arnold Steiger. Zürich, 1941.
Browne, Eduard
Granville, Arabian Medecine. Cambridge,
1921.
Burckhardt, Titus,
Scienza moderna et sagezza tradizionale.
Turin, 1968.
Burckhardt, Titus, Alchemy. London, 1967.
Dozy, Reinhart, P. A,. Le
calendrier de Courdoue de l'année 961.
Leiden, 1873.
Duhem, Paul, Le Système
du Monde, vol. I, II. Paris, 1954- 59. (The fundamental work on the history of
astronomy from Plato to the Renaissance. )
Fernández Fidel, La
medicina arábe en España. Barcelona,
1936.
Mieli, Aldo, Panorama
general de Historia de Ciencia. II. El Mundo Islámico y el Occidente
medieυal. Buenos Aires, 1952.
Moody, E. A. ,
Galileo and Aυempace. In: Journal of the
History of Ideas, 12. April 1951 and
12. June 1951.
Nasr, Seyyed Hossein, An
Introduction to Islamic Cosmologocal Doctrines.
Harvard, Cambridge, Mass. ,
1964.
Nasr, Seyyed Hossein, Science and Ciυilisation in
Islam. Harvard, Cambridge, Mass. , 1968.
(Two fundamental works on the Islamic Science.
بمنه و کرمه
نیمروز پنج شنبه نوزدهم بهمن ماه یکهزار و سیصد
و نود دو
اختیاریه، تهران
به پایان آمد این
دفتر حکایت همچنان باقی
[1] - بنونصر.
یا بنوالاحمر. سلسله ٔ مسلمانی که از 629 هَ . ق . تا 897 هَ . ق . در غرناطه سلطنت کردند.
مؤسس این سلسله ابوعبداﷲ محمد اول ملقب به الغالب باﷲ است که از ضعف و زوال دولت
موحدون استفاده کرده ، غرناطه را گرفت 635) هَ . ق .). و آنجا را پایتخت خود قرار داد.
[2]- Jaen.
[27] - مقرنس از
قرناس و قرنیز یونانی است و به یک معنا پیش کردگی معمارانه و تزئینی طاق را گویند
که در پارسی پا آهو و آهو پا نام دارد و پیر گنجه هم در "گنجینه گنجوی"
یاد کرده است.
[32] - ابن
زمرک. از علما، خطبا و شعرای چیره دست
غرناطه است که از پدری اندلسی در آنجا زاده و بسال 755 ه. ق. در خانه خویش بدست زن
خود کشته شده است. "نبذه" (اندک
نمونه) ای از اشعارش در الاحاطه فی اخبار غرناطه لسان الدین ابن خطیب آمده
است. با کمی جرح و تعدیل از دهخدا.
[42] - فنون
التصویریه.
[52]- Wall
tapestries.
[55] - جنت. بستانی را گویند که درختان آن زمین را پوشیده باشد چه در هر لفظ عربی که
جیم و نون باشد معنی خفا و پوشیدگی در آن ملحوظ باشد چنانکه پری را جن گویند از آن
نظر که پوشیده است وجنین بمعنی بچه که در شکم پوشیده باشد و جنة بضم جیم بمعنی سپر
که مرد را می پوشد. دهخدا.
[59] - کاردینال فرانسیسکو
خیمینس سیسینروس. فرانثيسكو خيمينيث دي ثيسنيروس به اسپانیائی: Francisco
Jiménez de Cisneros) كاردينال إسپانیائی در 1436م. در توريلاغونا زاده شد. از محارم ایزابلا، ملکه
اسپانیا بود و بر خلاف تعهد فردیناند و ایزابلا، شاهان کاتولیک اسپانیا بهنگام
تسلیم غرناطه در رعایت آزادی دینی مسلمانان،
سلسله جنبان دادگاههای تفتیش عقاید مسلمانان، یهودان و زندیقان بود.
[61] - - El Albayzín (also Albaicín or El
Albaicín) محله
آلبايسين albaicin
:
يكي از مكانهاي ديدني محله آلبايسين مي باشد كه در مقابل كاخ الحمراء قرار دارد و زماني نجباء و اشراف دربار الحمراء در آن مي زيسته اند.
يكي از مكانهاي ديدني محله آلبايسين مي باشد كه در مقابل كاخ الحمراء قرار دارد و زماني نجباء و اشراف دربار الحمراء در آن مي زيسته اند.