۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه

بورکهارت و حکمت خالده یا جاویدان خرد از تبیان

 تعداد بازدید تا این لحظه : 8
     درج شده در 15 روز و 19 ساعت و 3 دقیقه قبل

تيتوس بوركهارت، حكيم هنرمند و هنرشناس سوئيسي آلماني تبار در نزد ما ايرانيان، خصوصاً هنرشناسان و پژوهندگان هنر اسلامي، به سبب ترجمه برخي از آثار ارزشمند او كه به پارسي درآمده است چهره ناشناخته اي نيست.
بوركهارت به سال 1908 ميلادي در خانواده اي اهل فضل و هنر در فلورانس ايتاليا ديده به جهان گشود. خاندانش از نجيب زادگان شهر بال بودند. پدرش كارل بوركهارت (1878-1923) پيكرتراشي صاحب نام و پدربزرگش ياكوب بوركهارت (1818-1898) از پژوهندگان تاريخ در قرن نوزدهم و استاد دانشگاه هاي بال و زوريخ در سوئيس و نويسنده اثر معروف فرهنگ رنسانس در ايتاليا (منتشر شده به سال 1860 ميلادي) بود و تيتوس نوه ارشد اين مورخ شهير به شمار مي رفت.در دوران نوجواني هم شاگردي فريتيوف شوان (1907-1998) حكيم متأله قرن گذشته بود و آن دو در سال هاي جنگ جهاني اول دوران مدرسه را در شهر بال با يكديگر سپري كردند و دوستي عميق و مؤانست فكري و معنوي آنها تا پايان عمر بوركهارت ادامه داشت.
بوركهارت در عنفوان شباب با ذوق وافري كه در هنر داشت كوشيد تا حرفه پدر را دنبال كند، اما شيفتگي وي به حكمت و عرفان او را به مطالعه و پژوهش در هنر عهد كهن و قرون وسطي كشانيد و سرانجام در سال 1935 ميلادي، پس از مسافرت به آفريقاي شمالي و شهرهاي مغرب اسلامي، در شهر فاس سكني گزيد و شيفته تمدن و هنر و بيش از همه معنويت اسلامي گرديد و در همين جا بود كه به اسلام مشرّف شد و به طريقت شاذليه درقاويه سر سپرد و از محضر مولايْ علي بن طيب درقاوي بهره مند شد و ابراهيم عزالدين نام گرفت.
بوركهارت چندي را در مدرسه كهن شهر فاس طلبگي كرد و به مطالعه دقيق علوم اسلامي پرداخت و جنبه هاي گوناگون معرفت باطني اسلام را، كه در عرفان اسلامي تجلي يافته است، در ساحت هنر اسلامي مطالعه و بررسي كرد. او همانند جد خويش، كه اولين توصيفات را از اماكن مقدس اسلام به زبان هاي اروپايي نگاشته بود، به پژوهش درباره جوانب مختلف معارف و هنر اسلامي پرداخت، ولي برعكس نياي خود، تعبير و تفسيري دروني و باطني از اسلام و فرهنگ آن داشت.
در عصر سيطره علم جديد و سلطه تكنوكراسي، بوركهارت يكي از شخصيت هاي برجسته در هواداري و بيان آن حقيقت جاودانه اي بود كه در بطن اديان اصيل نهفته است و ريشه در آسمان دارد. او اين حقيقت جاودانه را در سه حوزه مطالعاتي گسترده حيطه كار خود قرار داد، يعني حوزه هاي دانش مابعدالطبيعه ( يا متافيزيك در معناي اصلي و ريشه شناختي آن )، جهان شناسي سنتي و هنر قدسي. در دنيايي كه غوغاي مكتب هاي فكري همچون اگزيستانسياليسم، روان كاوي و جامعه شناسي جديد گوش فلك را كر كرده بود، او از جمله مناديان بزرگ " حكمت خالده" و يا "جاويدان خرد"(1) به شمار مي رفت. حكمتي كه در مكتب افلاطون، و دانته، عرفان اسلامي، آيين دائو و ديگر تعاليم و طرايق اصيل حِكْمي و معنوي ظهور و بروز كرده، ولي متأسفانه در قرون جديد و خصوصاً در مغرب زمين از جريان اصلي انديشه و تفكر كنار گذاشته شده و مغفول مانده است.
كسي كه براي نخستين بار، پس از چهارصد سال فراموشي حقايق معنوي سنت هاي ديني در غرب، با جديت به احياء‌ آنها همت گماشت، رنه گنون (1886-1951) حكيم فقيد فرانسوي بود. او ريشه هاي آنچه را كه انحراف متجددانه عالم مي ناميد و باعث در محاق قرارگرفتن حقايق معنوي شده بود، در پايان قرون وسطي و آغاز رنسانس مي ديد؛ يعني آن يورش مصيبت بار دنيوي كردن امور كه با فائق آمدن نوميناليسم بر رئاليسم شكل گرفت و فردگرايي و انسان گرايي را به جاي اعتقاد به رستگاري عام ( كه در يزدان شناسي مسيحي رواج و قبول عام داشت ) نشانيد و نيز به وسيله تجربه گرايي، فلسفه مدرسي را از ميدان به در كرد. كار عمده گنون، از يك طرف نقادي او از دنياي متجدد، از نوعي منظر سازش ناپذير افلاطوني بود كه در دو اثر برجسته او بحران دنياي متجدد و سيطره كميت و علائم آخر زمان انعكاس يافته است و از طرف ديگر عبارت بود از شرح و توضيح تعاليم سنتي اديان و بازگويي معاني رمزهاي گوناگون سنتي. راهي كه گنون آغاز كرده بود، با ظهور كساني چون فريتيوف شوان( با تأكيد وي بر طريقت معنوي و تبيين مفاهيم مابعدالطبيعي ) و آناندا كوماراسوامي ( با تحقيق و تفحص در اصول و حكمت هنرهاي سنتي )‌ و نيز بوركهارت ( با اهتمام در شناخت جنبه هاي جنبه شناختي تمدن هاي سنتي )، به ذروه بلوغ رسيد و اين دانشوران و هم فكرانشان، كه بعدها به سنت گرايان يا اصحاب مكتب جاويدان خرد (2)‌ مشهور گرديدند، نقش اساسي در احياء و بيان ‌آموزه هاي سنتي اديان الهي در قرن گذشته ميلادي داشتند.
تي. اس. اليوت شاعر شهير انگليسي بر اين نكته تأكيد مي ورزيد كه هريك از فرهنگ هاي بزرگ جهان، همچون فرهنگ بيزانسي، قرون وسطايي، اسلامي و چيني و غيره، درواقع نوعي بيان اجتماعي و هنري از يكي از اديان بزرگ عالم است. هر دين اصيلي در وحي ريشه دارد و اين وديعه الهي، بي آنكه در ذاتش تغييري حاصل شود، به نيروي " سنت" دست به دست به ما منتقل شده است و پيام الهي، از طريق كاربرد اجتماعي و هنري وحي الهي( كه ما آن را " سنت"مي ناميم)، در هر بخش از حيات اجتماعي بشر نفوذ مي كند و آن را به رنگ خود درمي آورد، و دقيقاً همين تأثير پذيرفتن جامعه از دين است كه ما را مجاز مي دارد تا از "فرهنگ سنتي" سخن به ميان آوريم و نيز بتوانيم با اندكي تسامح "ايمان ها" را با "تمدن ها" در دو سوي يك معادله قرار دهيم.

بنابراين ملاحظات مي توان گفت كه اساساً جان مايه آثار بوركهارت عبارت است از جنبه هاي هنري، فرهنگي و فلسفي تمدن هاي سنتي كه بر مبناي وحي الهي شكل گرفته است. بوركهارت در كتاب هايي كه بر مبناي وحي الهي شكل گرفته است. بوركهارت در كتاب هايي كه درباره شهرها و سرزمين هاي گوناگون نگاشت، شيوه اي خاص و كاملاً منحصر به فرد را رويه خود ساخته بود و معتقد بود كه « بايد اجازه داد تا شاهدان هر عصر خود از يكديگر سخن بگويند ». به همين جهت قطعات و گزيده هاي اغلب طولاني از نوشته هاي تاريخ نگاران و شخصيت هاي ممتازي كه در مكان و عصر مورد بحث بوده اند را در آثار خود مي آورْد و در نتيجه به طرز غيرمعمولي نوعي انس و بي واسطگي در روايت خويش ايجاد مي كرد. آوردن چنين نقل قول هاي طويلي خواننده را به طرز بي همتايي با اسناد و مدارك جالب توجه و قابل اعتنا از پيشينيان آشنا مي سازد كه در غير اين صورت محتملاً دسترسي بدان ها براي او متعذّر است.
بوركهارت شخصيتي چند بعدي و استثنائي بود. يكي از چيزهايي كه خواننده را در برخورد با آثارش عميقاً تحت تأثير قرار مي دهد، وسعت دامنه علايق اوست، تو گويي جهان تماماً وطن او محسوب مي شد؛ به هر تمدن سنتي كه مي پرداخت در وطن خويش بود و نوشته هايش درباره تمدن مسيحي قرون وسطي، اسلام، آيين هندو، آيين بودا، آيين دائو و نيز آنچه درباره آيين هاي سنتي سرخپوستان آمريكاي شمالي، نظير "چپق مقدس" و "رقص خورشيد" نوشته است. گواه اين مدعا است. علاوه بر اين، او به خوبي با آثار نويسندگان امروزي و نظريات آنان آشنايي داشت و نقدهايي كه بر علوم و نحله هاي فكري جديد متأثر از علم گرايي رايج و نيز تكنولوژي و جامعه متجدد نگاشته است مؤيد آنست.
بخش نسبتاً معتنابهي از نوشته هاي بوركهارت به جهان شناسي سنتي، كه او به يك معنا آن را "خادمه دانش مابعدالطبيعه"مي دانست، اختصاص دارد. در سال 1948 براي نخستين بار مقاله كوتاه و استادانه "چشم انداز جهان شناسي سنتي" را به زبان فرانسه منتشر ساخت و اصول اين جهان شناسي را، كه با هجوم علم جديد در معرض تهديد قرار گرفته بود، بيان كرد. در سال 1964 در رساله اي كه به زبان هاي فرانسه و آلماني به نام جهان شناسي سنتي و علم جديد منتشر شد، به نحو مبسوط به اين مبحث پرداخت و از ديدگاه سنتي انتقاداتي جدي بر ديدگاه و روش علوم تجربي جديد خصوصاً در زمينه فيزيك، زيست شناسي و نيز روان شناسي وارد ساخت. اين دو رساله كه از جمله با اهميت ترين آثار بوركهارت و درواقع مكمل يكديگر به شمار مي رود، در بخش اول كتاب حاضر آمده است.
البته اثر عمده و بي نظير بوركهارت در زمينه جهان شناسي سنتي كتابي است با عنوان كيميا؛ علم جهان، علم جان (3)، كه به گفته استاد سيد حسين نصر چه بسا از زمره تأليفات تراز اول قرن بيستم ميلادي باشد. وي در اين كتاب علم باستاني كيميا را به عنوان بياني از روان شناسي روحاني و معنوي معرفي مي كند و برخلاف برداشت امروزي كه كيميا را علم الموادي مهجور و متروك و با زباني مرموز مي داند، كه علم شيمي جديد از بقاياي آن برخاسته است، در اين اثر مي كوشد تا معناي واقعي اين علم باستاني را آن چنان كه قدما بدان اعتقاد داشته اند به آن برگرداند و با توضيح و تشريح رمزهاي به كار رفته در اين علم فراموش شده، آن را به عنوان تكيه گاهي براي تأمل و مراقبه معنوي و در حقيقت كيمياگري روحاني و رواني بشناساند، چيزي كه علم كيميا غير آن نيز نبوده است.
در زمينه هنر و علي الخصوص شناخت هنر قدسي، اصلي ترين كار بوركهارت كتاب هنر مقدس در شرق و غرب (4) است كه حاوي فصول متعدد و جالبي درباره دانش مابعدالطبيعه و زيبايي شناسي هنرهاي آيين هندو، آيين بودا، آيين دائو مسيحيت و اسلام است و با بينشي عملي و مفيد نسبت به موقعيت هنر معاصي در فصلي با عنوان " انحطاط و احياي هنر مسيحي"خاتمه مي يابد.
اما در موضوع عرفان اسلامي، كه تعلق خاطر و بلكه شيوه عملي زندگي بوركهارت در تمام عمر به شمار مي رفت، مهم ترين اثرش، كه آن را ادامه و مكمل كارهاي فريتيوف شوان مي توان دانست، درآمدي بر آيين تصوف(5) است. در اين اثر وي تحليل جامع و دقيقي از مفاهيم عرفان اسلامي، كه البته متأثر از آراء محي الدين بن عربي است، به دست مي دهد.
بوركهارت در سال هاي نخستين زندگي اش در مغرب توانست زبان عربي را به خوبي فراگيرد و بسياري از آثار كلاسيك عرفان اسلامي را به زبان اصلي بخواند. در سال هاي بعد او اين توانايي را با ترجمه دو كتاب اساسي عرفان اسلامي يعني فصوص الحكم ابن عربي و الانسان الكامل عبدالكريم جيلي از عربي به فرانسه و نگارش حواشي ارزشمند بر آنها به كار گرفت و اين متون را به صورت روشن در اختيار مردم مغرب زمين قرار داد. ديگر كار با ارزش او در اين زمينه، ترجمه رسائل مولايْ العربي بن احمد درقاوي، از مشايخ طريقه شاذليه در مراكش در قرن هيجدهم ميلادي بود كه آن را نيز از عربي به فرانسه برگرداند.
بوركهارت پس از بازگشت به اروپا در موطن اجداي خود، سوئيس، اقامت گزيد و در خلال دهه هاي پنجاه و شصت ميلادي مدير هنري مؤسسه انتشاراتي اورس گراف(6) در شهرهاي لوزان و اولتن بود. فعاليت عمده او در اين سال ها عبارت بود از تهيه و چاپ مجموعه كاملي از چاپ هاي عكسي از مخطوطات تهذيب شده زيبا از قرون وسطي و خصوصاً نسخ دست نوشته كتاب مقدس كه متعلق به سلت هاي اوليه بود، نظير صحيفه كلز(7) و صحيفه دوراو(8)(متعلق به تريني كالج دوبلين) و صحيفه لينديس فارن (9) ( متعلق به كتابخانه بريتانيا در لندن ).
انتشار اين آثار با كيفيت عالي، پيشگامانه اي محسوب مي شد كه به زودي اقبال خاص و عام را به دنبال داشت. انتشار چاپ عكسي كتاب نفيس و مجلل صحيفه كلز ملاقات استثنائي و خاطره انگيز او را با پاپ پيوس دوازدهم فراهم ساخت. صحيفه كلز نسخه خطي تذهيب شده معروفي است به زبان لاتيني مشتمل بر كتاب مقدس و برخي نوشته هاي ديگر متعلق به قرن هشتم ميلادي و از نظر نفاست در نوع خود بي نظير است. هنگامي كه انتشارات اورس گراف تصميم گرفت نسخه اي از چاپ عكسي خود را تقديم پاپ نمايد، شايسته ترين فردي كه مي توانست براي اين كار انتخاب شود، شخصي به جز مدير هنري انتشارات يعني تيتوس بوركهارت نبود. قرار ملاقات با پاپ گذاشته شد و او به واتيكان رفت. به چشم پاپ، بوركهارت علي الظاهر نجيب زاده اي پروتستان مذهب از اهالي بال بود، اما پاپ او را در يك شرفيابي خصوصي در اقامتگاه تابستاني اش در كاستل گاندولوفو(10) به حضور پذيرفت. در محل شرفيابي، وقتي كه پاپ در هيأت سفيدپوش به ناگهان ظاهر شد، براي خوشامدگويي به گرمي به ميهمانش نزديك شد و به زبان آلماني گفت: Sie Sind also Herr Burckhardt(پس آقاي بوركهارت شما هستيد؟)؛ بوركهارت تعظيمي كرد و وقتي پاپ دستش را كه انگشتر ماهيگير (11) بر آن بود پيش آورد، او به احترام دستش را گرفت و، به عنوان يك غيركاتوليك، به جاي بوسيدن انگشتر پاپ( كه رسم كاتوليك ها است) بر انگشتان پاپ بوسه زد و پاپ، چنان كه بوركهارت خود نقل كرده است،‌« تبسم كنان به او اجازه اين كار را داد». سپس آن دو درباره قرون وسطي و نسخه هاي زيبايي از انجيل كه با دقت و ظرافت تمام در آن دوران كتابت شده بود سخن گفتند.
در طي همين سال ها بود كه بوركهارت در انتشارات اورس گراف مجموعه اي از كتاب ها را تحت عنوان مجموعه شهرهاي عالم روح (12) چاپ و منتشر كرد و سه عنوان آن را خود تأليف نمود: سيئنا، شهر مريم عذرا(13)، شارتر و پيدايش كليساي جامع گوتيك (14) و فاس، شهر اسلام (15).
سيئنا گزارش روشن گري است از ظهور و سقوط يك شهر مسيحي در توسكاني ايتاليا، كه معماري گوتيك آن تا امروز همچون گوهري بي همتا باقي مانده است. با اين حال جالب ترين قسمت اين كتاب سرگذشت قديسان اين شهر است و بوركهارت در اين اثر صفحات چندي را به زندگاني قديسه كاترين سيئنايي (16) (1347-1380) و قديس برناردينوي سيئنايي (17) (1380-1444) اختصاص داده است.
شارتر روايت " يك ايده آليسم ديني" در عالي ترين معناي واژه، است كه در پس مفهوم و مصداق عملي كليساي جامع قرون وسطي، كه از يادبودهاي تاريخي بازمانده از عصر ايمان مي باشد، پنهان است. در اين كتاب مؤلف به شرح و تبيين مضامين معنوي و روحاني سبك هاي مختلف معماري گوتيك و رومي اين كليساها مي پردازد.
فاس، شهر اسلام بي ترديد از جمله آثار شاخص و استادانه بوركهارت است. وقتي كه بوركهارت جوان در دهه سي ميلادي به مغرب رفت و با نمايندگان برجسته يك سنت معنوي زنده دوستي و الفت به هم زد، بسيار مجذوب فرهنگ اسلامي شد و اين برخوردها نقش سازنده اي در زندگي او داشت. درواقع كتاب فاس برآمده از تأثرات و تجربيات مؤلف از فرهنگ و جامعه اسلامي است. او در همان زمان به ثبت و ضبط اين تجربيات همت گماشت، اما اين نوشته ها تا مدت ها منتشر ناشده باقي ماند؛ تا اينكه در دهه پنجاه ميلادي صورت تكميل شده و نهايي آن به شكل كتابي مستقل منتشر گرديد. در كتاب فاس بوركهارت تاريخ ( تاريخي كه اغلب اوقات خشن، حماسي و گه گاه مقدس است) و دين مردمان يك شهررا گزارش مي كند و همه امور را بر محور تمدن و دينداري اسلامي گذر مي دهد و با قلمي شيوا و استوار تعاليم و حِكَم و كرامات اوليا و عرفاي قرون گذشته را به تفصيل بيان مي كند و نه تنها به شرح و بيان هنرها و پيشه هاي تمدن اسلامي مي پردازد، بلكه از علوم ارسطويي و فنون كشورداري در اين تمدن نيز سخن به ميان مي آورد.
از ديگر آثار پخته بوركهارت، كه از نظر مضمون قرابت بسياري با فاس دارد، كتاب فرهنگ مغربي در اسپانيا (18)است. در اين كتاب نيز همچون ديگر آثار بوركهارت سخن از حقيقت و زيبايي، علم و هنر، دينداري و فرهنگ سنتي است؛ اما در اين كتاب چه بسا بيش از بقيه ‌آثار خود به قصه هاي سلحشوري، شواليه گري و شاعري در زندگاني پيش از دوران مدرن توجه نشان داده است.
آخرين اثر بوركهارت، كه به طرز گسترده اي مورد تحسين واقع شده است، تك نگاري ستايش انگيز و گيراي هنر اسلام (19) است. در اين كتاب اصول معنوي هنر اسلامي و نيز نقش معنوي آفرينش هنري در ابداع نقوش و صور اسلامي به شيوه اي فاخر و مستوفا به خواننده عرضه شده است.
پس از فوت بوركهارت، ويليام استودارت، مترجم و ويراستار آثار وي، مجموعه اي از مقالات او را كه قبلاً در نشريات مختلف به طبع رسيده بود، گردآوري و از زبان هاي فرانسه و آلماني( دو زباني كه بوركهارت آثار خود را به آن نگاشته است)‌به انگليسي ترجمه و با عنوان آيينه عقل (20) ( مرآة العقل ) چاپ كرد، و درواقع اين كتاب را بايد آخرين اثر بوركهارت دانست.
اخيراً نيز گزيده اي از مصنفات اصلي او به انتخاب و ويراستاري استودارت و با پيش گفتار سيدحسين نصر به انگليسي ترجمه شده است (21)، كه حاوي كتاب شناسي تفصيلي بوركهارت به زبان هاي اروپايي نيز مي باشد. كتابي كه اكنون در دست خواننده است، درواقع ترجمه بخش هايي از همين دو كتاب ياد شده است.
بوركهارت به سال 1984 در لوزان سوئيس درگذشت و او را در ناحيه اي به نام پولي (22) به خاك سپردند. استاد نصر، كه سال ها با او حشر و نشر داشته و او را از نزديك مي شناخته است و درواقع اولين مترجم فارسي بوركهارت ( با ترجمه دو مقاله " روح هنر اسلامي" و "ارزش هاي جاويدان هنر اسلامي" به شمار مي رود، درباره وي گفته است: « بوركهارت حقيقتي را كه مي نوشت، خود زندگي مي كرد ». اين گفتار را با نقل سخناني از همين نويسنده درباره بوركهارت خاتمه مي دهيم.
« تأثير و نفوذ بوركهارت نه تنها در غرب، بلكه در جهان اسلام نيز گسترده بوده است. در مراكش، جايي كه او نقش مهمي در حفظ و نگهداري شهر فاس و احياء هنرها و فنون سنتي آن داشت، فردي عميقاً شناخته شده و مورد احترام حتي تا امروز بوده است و هنوز هم نسل قديمي تر وقتي مي خواهد به او اشاره كند، از وي به عنوان " سيدي ابراهيم محبوب" ياد مي كند. وي اول بار كه در دهه 1930 به مراكش آمد، به دين اسلام مشرف شد، عربي آموخت و مراكش را وطن دوم خود دانست. بنده از سعادت عظماي همدلي و معاشرت نزديك با بوركهارت و مصاحبت با او، هم در اروپا و هم در جهان اسلام، هم در دامنه آلپ و هم در ساحل شرقي مديترانه، از سال 1957 ميلادي تا هنگام وفاتش، برخوردار بوده ام. در همه اين محيط هاي گوناگون، او حدت بينشي را ابراز مي داشت كه هم عقلاني و معنوي بود و هم هنري و ذوقي، و حالتي استثنائي از متانت و رأفت را منعكس مي ساخت؛ و راستي كه چه شگفت انگيز مي نمود در مكه همپاي او به دور كعبه طواف كردن و يا در تأملي خاموش و بي صدا بر سر مزار ابن عربي در دمشق در كنار او نشستن! همه آنها كه بوركهارت را به خوبي مي شناختند از آميزه آن هوش فوق العاده و سرشار و فضيلت يگانه اي كه با وحدتي جدايي ناپذير شخصيت اين موجود حقيقتاً استثنايي را شكل داده بود، عميقاً متأثر بودند. (23) »
پي‌نوشت‌ها:
1.Philosophia Perennis
2.Perennialist School
3.Alchemy: Science of the Cosmos, Science of the Soul
4.Sacred Art in East and West
5.An Introduction to Sufi Doctrine
6.Urs Graf
7.The Book of Kells
8.The Book of Durrow
9.The Book of Lindisfarne
10.Castelgandolofo
11.The Fisherman Ring
12.Statten des Geistes
13.Siena, City of the Virgin
14.Chartres and the Genesis of the Gothic Cathedral
15.Fez, City of Islam
16.St.Catherine of Seina
17.St.Bernardino of Siena
18.Moorish Culture in Spain
19.Art of Islam
20.The Mirror of the Intellect
21.The Essential Titus Burckhardt
22.Pully
23.The Essential Titus Burckhardt, Wiliam Stoddart (ed), World Wisdom, 2003, Foreword by Seyyed Hossein Nasr, P.xvi
اين گفتار عمدتاً براساس مقدمه ويليام استودارت بر همين كتاب تنظيم و نوشته شده است.
منبع مقاله :
بوركهارت، تيتوس، (1389)، جهان شناسي سنتي و علم جديد، ترجمه ي سيدحسن آذركار، تهران، حكمت، چاپ اول
منبع : http://rasekhoon.net/article/show/1024233/زندگي-و-آثار-تيتوس-بوركهارت/