۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه

جُدری، آبله و پیشتازی شرقیان در تلقیح/مایه کوبی علیه آن

جُدَری، نوعی بیماری ویروسی، مسری و ناتوان کننده همراه با ضایعات پوستی. جُدَری یا جَدَری در متون طبی کهن فارسی و عربی به جای واژۀ «آبله» به کار می‌رفت که آن نیز به معنای تاول است. واژه‌های مترادف بسیار دیگری نیز در این معنا به کار رفته است که از آن جمله می‌توان به مَجِل، مَجِله، نَفَط، جَدَر، بَثَره، دُژَک، خَجوله، و نَفاطه ( لغت‌نامه...، ذیل واژه)، چیچَک (نفیسی، ذیل واژه) و شِژَک (شلیمر، 546) اشاره کرد که معادلهایی برای جدری هستند.
جدری یا بیماری آبله همواره جزو اپیدمیهای کلاسیک تاریخ بوده است. این بیماری در کنار سایر بیماریهای مرگبار تاریخ بشر تأثیرات عمیق جمعیت‌شناختی، بوم‌شناختی، اجتماعی و سیاسی بر جوامع گوناگون داشته است. آبله در موجهای بومی و محلی، بیماری اطفال محسوب می‌شد، به طوری که ویروس آن از طریق مسافران یا مهاجرانی که به مناطق پاک قدم می‌گذاشتند، به نوزادان منتقل می‌شد و با ابتلای آنها، تغییرات
عمدۀ جمعیت‌شناختی رخ می‌داد. گاه شیوع بیماری چنان پی در پی و مداوم می‌شد که ابتلا به آبله را پیش نیاز بالغ شدن می‌دانستند. در مجموع آبله عمده‌ترین عامل کشتار کودکان در تاریخ بوده است (اِل، 516).
عامل جدری یا آبله، ویروس است که بدون ناقلِ واسطه صرفاً از انسان به انسان منتقل می‌شود. برای سرایت ویروس از فرد آلوده به فرد سالم، تماس مستقیم و رو در رو ضروری است. بسیاری از علائم اولیه و ثانویۀ این بیماری مانند درد در ناحیۀ پشت و ضایعات ماندگار پوستی از دیرباز شناخته شده بوده است و برای نمونه می‌توان آنها را در آثار رازی و سایر پزشکان دورۀ اسلامی دید (نک‌ : دنبالۀ مقاله). عارضه‌های پوستی آبله مانند آبله رویی و کوری ناشی از آسیب قرنیه، مشهورترین عوارض آن هستند که در متون ادبی فراون به آن اشاره شده است (برای توصیف آبله رویی و کوری ناشی از آبله در متون فارسی، نک‌ : خاقانی، 90؛ نظامی، 628). این بیماری هرگز درمان قطعی نداشته، و بهترین روش درمانی، پیشگیری با واکسیناسیون افراد در معرض خطر بوده است.
خاستگاه جدری مشخص نیست، اما با توجه به اسناد سنسکریت، کهن‌ترین خاستگاه آن را هند و چین دانسته‌اند (مک‌نیل، 107؛ محمد سعید، 414). به احتمال زیاد این بیماری توسط مبلغان بودایی و از راه جادۀ ابریشم از هند به چین و از آنجا به ژاپن رفته است (تاتسوکاوا، 375). برخی احتمال می‌دهند ضایعات پوستی موجود بر مومیایی رامسس پنجم، فرعون مصر، ناشی از آبله باشد (کرازبی، 1009)؛ اما نه در پاپیروسهای باقی‌مانده از مصر و نه در نوشته‌های پزشکان یونانی گزارشی از آبله دیده نمی‌شود (مک‌نیل، 105). البته توسیدید (455-399 ق‌م) در 430 ق‌م، در جریان جنگ پلوپنزی از «طاعون آتنیها» نام برده که با توجه به توضیحات وی از بیماری، به احتمال زیاد آبله بوده است نه طاعون (کارمایکل، 935).
جالینوس تعریفی از جدری آورده است (نک‌ : ثابت بن قره، 148؛ نیز رازی، الجدری...، 35)، اما اولین توصیف دقیق بالینی از جدری را رازی در سدۀ 4ق/ 10م ارائه کرده است (نک‌ : محمد سعید، همانجا) و پیش از آن هیچ یک از پزشکان یونانی توصیفی دقیق و علمی از این بیماری و درمان آن ارائه نکرده‌اند.
رساله‌های طبی اسلامی دربارۀ جدری: روشمندترین و علمی‌ترین توصیف بالینی جدری در کتاب الجدری و الحصبۀ رازی آمده است. در این اثر با روشی نظام‌مند این دو بیماری مقایسه شده، و هر کدام به دقت توصیف شده‌اند و روشهای درمان هم برای آنها ذکر شده است. ابن ندیم (ص 358)، بیرونی (ص 6) و قفطی (ص 179) از این کتاب با همین عنوان نام برده‌اند، اما ابن ابی اصیبعه (1/316) از آن با عنوان مقالة فی الجدری و الحصبة یاد کرده است (نک‌ : نجم‌آبادی، 5). این اثر در غرب با عنوان «کتاب طاعون1» مشهور بود و نخستین بار والا2‌ آن را با این عنوان به لاتین ترجمه کرده است (همو، 5-6). این کتاب 12 بار به زبانهای مختلف اروپایی ترجمه شد
(EI2, VIII/474).
رازی فصلی از کتاب الحاوی (نک‌ : 17/1-35) را هم با عنوان «فی الجدری و الحصبه و الطواعین» به این بیماریها اختصاص داده است. به‌جز ثابت بن قره که پیش از رازی در الذخیرة فی علم الطب (ص 148-150) گزارشی از نشانه‌ها و ویژگیهای جدری ارائه کرده است، به طور معمول سایر پزشکان و نویسندگان مسلمان، هر چه دربارۀ جدری نوشته‌اند، رونوشت و برداشتی از نظریات رازی است (برای نمونه نک‌ : اخوینی، 735-736؛ نفیس بن عوض، 679-681؛ تمیمی، 331؛ جرجانی، 542-545؛ سیوطی، 146؛ کرمانی، 253). ابن سینا هم در قانون مفصلاً به جدری و حصبه پرداخته است، اما نکته‌ای اضافه بر گفته‌های رازی در آن مشاهده نمی‌شود (نک‌ : 4/193-205). با آنکه رازی در سدۀ 4ق/ 10م به شکلی جامع و کامل جدری و حصبه را از هم جدا کرده است، اروپاییان تا اواخر سدۀ 16 و اوایل سدۀ 17م این دو اصطلاح را خلط می‌کردند.
آراء رازی در خصوص جدری: رازی جدری را نتیجۀ بخارهای زائد حاصل از غلیان و عفونت خون در کودکی می‌داند که لازمۀ رسیدن و به عمل آمدن خون در دوران جوانی است
( الجدری، 39). به همین سبب او همۀ کودکان را مستعد ابتلا به جدری و غیر مصون در مقابل آن می‌داند. او معتقد است که افراد سفیدپوست، چاق و سرخ‌رو که مزاجی مرطوب دارند، بیشتر آمادگی پذیرش جدری را دارند. از نظر رازی احتمال ابتلا به این بیماری در اواخر پاییز، اوایل بهار و نیز تابستانهای پرباران بیشتر است، او هم‌زمانی بادهای متوالی گرم جنوبی را در این میان بسیار مؤثر می‌داند (همان، 42-43). البته ظاهراً در آن زمان چنین هوایی را «هوای وبایی» می‌نامیدند که گویا این اصطلاح را نخستین بار بقراط به کار برده است (نجم‌آبادی، 50). نکتۀ قابل توجه آنکه در گذشته واژۀ وبا یا وبایی (و همچنین طاعون یا طاعونی) به تمام بیماریهای مسری و همه‌گیر اطلاق می‌شده است.
رازی نشانه‌های ابتدایی ابتلا به جدری را تب مُطبقه (دامنه‌دار)، خارش بینی، بی‌خوابی (که علامت مخصوص جدری است)، کمر درد همراه با تب، احساس مورمور شدن در تمام بدن، پف کردن در صورت و تغییر قیافه دادن، رنگ برافروخته، گونه‌ها و چشمان قرمز، خمیازه، درد گلو و سینه، تنگی نفس

خفیف و سرفه، خشکی دهان، غلظت آب دهان، گرفتگی صدا، سردرد و سنگینی سر و اضطراب و اندوه برشمرده است (همان، 45). او سایر نشانه‌های این بیماری را در شرایط و زمانهای مختلف به دقت توصیف می‌کند و با روش علمی و دقیق موارد افتراق تشخیصی آن را از حصبه باز می‌شناساند. شاید بتوان ادعا کرد که رازی اولین دانشمندی است که به صورتی روشمند، و تا حدی تطبیقی، به تشخیص افتراقی نشانه‌های سبب‌شناختی، بالینی و درمانی دو بیماری مشابه دست زده است. او روشهای درمانی و توصیه‌های غذایی متنوعی را در زمانهای مختلف و شرایط گوناگون ارائه می‌دهد و بهترین زمان برای استعمال دارو را هنگام آشکار شدن جوش بر بدن بیمار و دانه روی پوست می‌داند (همان، 64). تخلیۀ دانه‌های بزرگ و ضد عفونی کردن تاولها از جملۀ توصیه‌های بهداشتی قابل تأمل وی در دوران بیماری است (همان، 74).
مایه‌کوبی: نظامهای پزشکی کهن در جاهای مختلف بر این امر واقف بودند که هرگز یک نفر دو بار به آبله مبتلا نمی‌شود. در جوامع مختلف روشهای گوناگون سنتی مایه‌کوبی برای این بیماری وجود داشته است، مانند ریختن چرک تاولها روی زخمهای پوستی یا خوراندن پوسته‌های تاولها به نوزادان شیرخوار و یا ریختن این پوسته‌ها در بینی افراد (دوفن، 152؛ کرازبی، 1010). در اوایل سدۀ 12ق/ 18م بود که دو پزشک یونانی به نامهای یاکوب پیلارینو1 و امانوئل تیمونی2 متنی را (با خاستگاه نامعلوم) به اروپا آوردند و تیمونی آن را در قسطنطنیه چاپ کرد. در این متن روشهای مختلف مایه‌کوبی پیشنهاد شده بود. شروع ایمن سازی کودکان بر پایۀ این متن در 1717م توسط همسر سفیر بریتانیا در عثمانی بود که تا 1740م به مقیاس وسیع‌تری رواج یافت (دوفن، 154). در دهۀ آخر سدۀ 18م ادوارد جِنِر انگلیسی (1749-1823م/ 1162-1238ق) واکسن این بیماری را کشف کرد.
در ایران آبله جزو شناخته شده‌ترین بیماریهای ناتوان کننده و یکی از عوامل اصلی مرگ و میر کودکان بوده است. منابع مکتوب به چند اپیدمی بزرگ در سالهای 1288-1289ق/1871-1872م در جنوب کشور و اپیدمیهای کوچک‌تر در سالهای 1316-1321ق/ 1898-1903م در خوزستان، و یک اپیدمی در 1324ق/1906م در خراسان در سده‌های اخیر اشاره کرده‌اند (پولاک، I/292-293؛ فلور، 38). نوعی مایه‌کوبی سنتی در ایران رواج داشته است، به این ترتیب که دَلَمه یا قشر آبله را از کودک آبله‌کوبی شده می‌گرفتند و در قوطیهایی نگهداری می‌کردند و در مواقع لزوم آن را با آب جوشیدۀ سرد شده به

حالت مایع درمی‌آوردند و به عنوان مایۀ انسانی با استفاده از قلم به بازوی کودک تلقیح می‌کردند (سرمدی، 2/193-194). این کار که به «کوبیدن» معروف بود، به دست دلاکان یا سلمانیها انجام می‌شد و عملی مبارک و میمون بود و خانواده‌ها بابت آن به یکدیگر تبریک می‌گفتند (همو، 2/194).
کودک مایه‌کوبی شده 2 تا 3 روز بعد دچار تب می‌شد که اصطلاحاً می‌گفتند آبله گرفته است. دو هفته بعد به مرور جای آبله‌کوبی التیام می‌یافت و دلمۀ خشک شده می‌افتاد، اما جای آبله کوبی برای همیشه باقی می‌ماند. البته روشهای دیگری نیز برای ایمنی کودکان وجود داشت؛ مثلاً در بلوچستان ایران شیر گاو یا شتر مبتلا به آبله را روی زخم کودکان می‌ریختند (فلور، همانجا). تلقیح به شیوۀ علمی یا همان واکسیناسیون برای نخستین بار توسط دکتر کورمیک انگلیسی در 1228ق/ 1813م با استفاده از مایۀ گاوی و با مایه‌کوبی فرزندان عباس میرزا انجام شد (خویی، 7-8).

اوانس مرادیان، مترجم سفارتخانه‌های انگلیس و فرانسه، در سالهای 1332-1338ق/1913-1919م واکسیناسیون را در شهرهای بغداد، کرمانشاه و اصفهان رواج داد (سرمدی، 2/196). به گزارش شلیمر در بلوچستان نیز تلقیح صورت می‌گرفت و به واکسن نوع گاوی «پوتوگاو3»، و به واکسن نوع شتری «پوتوشتر4» می‌گفتند (ص 544-545). ملکم نیز در گزارش خود از اوضاع اجتماعی ایران طی دهۀ اول سدۀ 19م، به آشنایی پزشکان ایرانی با تلقیح اشاره کرده، هر چند انجام آن را کم و موردی توصیف نموده است (II/532). ظاهراً پس از شروع واکسیناسیون در ایران در 1288ش/ 1909م به تدریج میزان بیماری جدری کاهش یافته بوده، اما گزارشهای ارائه شده از سوی نلیگان5، پزشک انگلیسی مقیم ایران و رئیس وقت ادارۀ بهداشت ایران، این موضوع را تأیید نمی‌کند (فلور، همانجا). سالور (عین‌السلطنه) در خاطرات خود مرگ‌و‌میر کودکان ناشی از آبله را تا 90٪ تخمین زده، و معتقد است پس از مایه‌کوبی این میزان به 10٪ رسیده است (1/732).
روزنامۀ وقایع اتفاقیه در 1267ق/ 1850م مقالۀ مبسوطی را به آسیبهای حاصل از آبله و لزوم چاره‌گری آن چاپ کرد (ص 13-14). به دستور ناصرالدین شاه (سل‌ 1264-1313ق/ 1847-1896م) کودکان شمال مایه‌کوبی شدند و واکسیناسیون جزو برنامه‌های بهداشتی امیرکبیر شد. او دستور تجدید چاپ کتاب واکسیناسیون دکتر کورمیک را داد و به گفتۀ پولاک در همان زمان اغلب کودکان تهرانی واکسینه شدند و از شدت بیماری در جامعه کاسته شد (وقایع اتفاقیه، همانجا؛ پولاک، II/202-203؛


نیز نک‌ : آدمیت، 332-333). در اماکنی مانند مدرسۀ دارالفنون، مریض‌خانۀ دولتی و ادارۀ بلدیه، آبله‌کوبی رایگان صورت می‌گرفت (روستایی، 1/137).
با وجود تمهیداتی نظیر اعزام مایه‌کوبان به مناطق دور از مرکز (ابراهیم‌نژاد، 38؛ کُتبی، 261-284)، در برخی جاها مردم در برابر مایه‌کوبی فرزندان خود مقاومت می‌کردند و به آن رغبتی نشان نمی‌دادند (فلور، همانجا). مثلاً در 1219ق/1804م دکتر جوکس1 معدودی از کودکان بوشهری را به درخواست مادرانشان واکسینه کرد، اما دولتمردان محلی و علما از کار او هراسناک شدند و او مجبور شد در 1223ق/ 1808م منطقه را ترک کند (کتبی، همانجا). او در 1224ق/ 1809م واکسیناسیون کودکان ارمنی را شروع کرد، اما اجازۀ واکسیناسیون کودکان مسلمان را نداشت (فلور، 39).
با وجود تلاشهای بسیار، بیش از 100 سال طول کشید تا قانون مایه‌کوبی در مجلس به تصویب برسد (همانجا). هیئت وزرا در جلسۀ ششم مهرماه 1311ش/ 1932م به پیشنهاد وزارت داخله در قالب یک نظام‌نامه ضمن اشاره به موارد حقوقی و قانونی نظیر وظایف افراد، آبله‌کوبها، مدیران مدارس و ادارات دولتی، آبله‌کوبی مجانی را تصویب کرد (روستایی، 1/136-137). در خرداد 1320ش/ 1941م طرح جلوگیری از بیماریهای آمیزشی و بیماریهای واگیردار با ابلاغ اجباری بودن آبله‌کوبی در 2 ماهگی، 7 سالگی، 13 سالگی و 21 سالگی تصویب شد و والدین متخلف به 3 الى 7 روز حبس همراه با جزای نقدی محکوم شدند. طبق مواد همین طرح، هنگام شیوع آبله پزشکان موظف بودند به طور رایگان آبله‌کوبی کنند و این کار حتماً باید با مایۀ آبلۀ گاوی صورت می‌گرفت و نه مایۀ انسانی، در غیر این صورت متخلفان به حبس و پرداخت جزای نقدی محکوم می‌شدند (همو، 1/213). سرانجام قانون مایه‌کوبی عمومی و اجباری در 4 ماده در جلسۀ سوم مهر ماه 1322ش/ 1943م به تصویب مجلس شورای ملی رسید (همانجا، حاشیه).
سرانجام جدری: در 1966م/ 1345ش، نوزدهمین کنگرۀ سازمان بهداشت جهانی، فراخوان محو آبله از کرۀ زمین را اعلام کرد (کرازبی، 1012). آخرین مورد آبلۀ طبیعی به صورت بثورات خفیف آبله یا واریولا مینور2 در 26 اکتبر 1977م/ 4 آبان 1356ش روی پوست یکی از اهالی سومالی دیده شد. در 1979م/ 1358ش، اجلاس جهانی برای تأیید محو آبله، رسماً اضمحلال این بیماری را اعلام کرد (همو، 1012-1013). بدین ترتیب جدری یا آبله، اولین و آخرین بیماری‌ای شد که بشر برای همیشه بر آن فائق آمد. برنامۀ محو ویروس آبله همراه بود با نابودی تمام موارد موجود در آزمایشگاهها، به‌جز دو آزمایشگاه، یکی در آتلانتا و دیگری در مسکو.

مآخذ: آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1348ش؛ ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/ 1882م؛ ابن سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1367ش؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1371ش؛ بیرونی، ابوریحان، فهرست کتابهای رازی، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1366ش؛ تمیمی، محمد، مادة البقاء، به کوشش یحیى شعار، قاهره، 1999م؛ ثابت بن قره، الذخیرة فی علم الطب، قاهره، 1928م؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، تهران، 1345ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش ضیاء‌الدین سجادی، تهران، 1357ش؛ خویی، محمد، رسالۀ تعلیم‌نامۀ آبله زدن، نسخۀ خطی کتابخانۀ دانشگاه تهران، شم‌ 5215؛ رازی، محمد بن زکریا، الجدری و الحصبة، ترجمۀ محمود نجم‌آبادی، تهران، 1344ش؛ همو، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1985م؛ روستایی، محسن، تاریخ طب و طبابت در ایران، تهران، 1382ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عین‌السلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1376ش؛ سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان از آغاز تا عصر حاضر، تهران، 1378ش؛ سیوطی، الرحمة فی الطب و الحکمة، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ قفطی، علی، اخبار العلماء، به کوشش محمدامین خانجی، قاهره، 1326ق؛ کرمانی، محمد کریم، ذقائق العلاج فی الطب البدنی، بمبئی، 1315ق؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ نجم‌آبادی، محمود، مقدمه و تعلیقات بر الجدری و الحصبة (نک‌ : هم‌ ، رازی)؛ نظامی گنجوی، کلیات خمسه، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1335ش؛ نفیس بن عوض، شرح الاسباب و العلامات، کلکته، 1251ق/ 1836م؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343ش؛ وقایع اتفاقیه، تهران، 19 ربیع الآخر 1267ق، س 1، شم‌ 3؛ نیز:

Carmichael, A. G., »Plague of Athens«, The Cambridge World History of Human Disease, ed. K.F. Kiple, Cambridge, 1999; Crosby, A.W., »Smallpox«, ibid; Duffin, J., History of Medicine, Toronto, 2001; Ebrahimnejad, H., Medicine, Public Health and the Qājār State, Leiden, 2004; EI2; Ell, S.R., »Disease Ecologies of Europe«, The Cambridge World History of Human Disease, ed. K.F. Kiple, Cambridge, 1999; Floor, W., Public Health in Qajar Iran, Washington, 2004; Kotobi, L.D., »L’Emergence d’une politique de la santé publique en Perse Qajar...«, Studia Iranica, 1995. vol. XXV, no.2; Malcolm, J., The History of Persia, London, 1820; McNeill, W.H., Plagues and Peoples, Oxford, 1977; Mohammad Said, H., »Diseases of the Premodern Period in South Asia«, The Cambridge World History of Human Disease, ed. K.F.. Kiple, Cambridge, 1999; Polak, J.E., Persien das Land und seine Bewohner, Leipzig, 1865; Schlimmer, L., Terminologie Medico-Pharmaceutique, Tehran, 1874; Tatsukawa, Sh., »Diseases of Antiquity in Japan«, The Cambridge World History of Human Disease, ed. K.F. Kiple, Cambridge, 1999.
پیمان متین




1. De Pestilentia.
2. G.Valla

1. J. Pylarino
2. E. Timoni
3. Potogav
4. Potoshotor
 5. Neligan

1. Jukes
 2. Variola minor