تیتوس(ابراهیم عزالدین )بورکهارت
این سویسی آلمانی تبار بسال 1908 درفلورانس در خاندانی از
نجبای بال(بازل) از
کارل بورکهارت (1878-1923)
پیکرتراش
نامی زاده شد. تیتوس نوه ارشد یاکوب بورکهارت (1818-1898)
از
پژوهندگان تاریخ در قرن نوزدهم و استاد دانشگاههای بال و زوریخ در سوئیس و نویسنده سترگ کتابِ فرهنگ رنسانس در ایتالیا) 1860) بود. در نوجوانی همدرس فریتیوف شوان (1907-1998) متأله شده در 1935 پس از سیر در آفریقای شمالی و شهرهای مغرب اسلامی رخت به فاس افکنده در کهن مدرسه این
شهر در تمدن و هنر اسلامی غوطه خورده به اسلام
گرویده از مریدان علی بن طیب درقاوی از طریقت شاذلیه درقاویه شده ابراهیم عزالدین نام گرفت. بورکهارت در
کنار اندیشمندانی چون رنه گنون، آننده کوماراسوامی، فریتیوف شوئون، مارتین لینگز، ویلیام استودارت و سید حسین نصر از مهم ترین شارحان
و مروجان حکمت خالده یا جاویدان خرد بشمار می رود که البته در
زندگی و حاصل عمر ممتاز از همگنان است. در دهههای پنجاه و شصت در سوئیس، مدیر هنری
مؤسسه انتشاراتی اورس گراف لوزان و اولتن شد و عمده کارهایش در این دو دهه
تدارک و چاپ مجموعه ای بزرگ از چاپهای عکسی از روی نسخههای خطی مذهب قرون وسطی بود.
تحت هدایت و مدیریت وی مجموعه کتابهایی
زیر عنوان منازل روح[1]
منتشر شد. کتابش فاس شهر
اسلام بخشی از همین مجموعه است.. در سال
1972 از سوی یونسکو ماموریت یافت فهرست میراث معماری فاس را که یونسکو در فهرست
میراث جهانی جای داده بود تنظیم کند. از
اینرو در جهت حفاظت از شهر کهنه نقشه جامعی برای حفاظت و احیاء فاس ارائه
داد. طی سه سالی که در پی آمد رایزن
فرهنگی تیمی چند ملیتی از برنامه ریزان شهری، معماران، مرمت کاران و متخصصان دیگر
در جهت اجرای طرح جامع فاس شد.
بورکهارت فعالانه در دو مجمع عالم اسلام که در دهه
هفتاد در لندن برگزار شد شرکت داشت و مدیریت نمایشگاههای هنر اسلامی در هیوارد
گالری در سال 1976 را بر عهده گرفت.
تلاشهای سترگ وی و آثار پر شماری که منتشر کرد نقشی بسزا در راه اندازی
دوره های کارشناسی ارشد هنر و معماری اسلامی بعنوان رشته هائی متمایز در
دانشگاههای اکناف عالم داشت و به همین اندازه مددکار برگزاری نمایشگاههای هنر
اسلامی در بسیاری از موزه ها در سراسر جهان شد.
سر آخر در سال 1984 پس از مدتی تحمل رنج جانکاه بیماری در لوزان سویس به
جوار رحمت واسعه حق شتافت.
بورکهارت در تمامی آثار خوییش با
صلابت و دقت به علم، هنر، زهد و سنت، زیبائی و حقیقت می پردازد. در طریق طلبِ جمیل، شرح علم الجمال و طلب روحانی و جستجوی حقیقت می کند. در کیمیا، عالم جهان، عالم جان (1960)
کیمیا را نشانه روانشناسی معنوی و نوعی پشتیبان فکری و نمادین برای تفکر و فهم می
شمارد. علم و هنر را در رابطه ای تام و تمام مرتبط ساخته اهمیت علم خواص اشیاء را
در درک این معنا که چگونه هنر های سنتی اشیاء و مواد را متحول می کند نشان می دهد. بعنوان مثال می نویسد "در ترتیب روحی کیمیا چیزی نیست جز تبدیل مس جسم به
طلای جان: کیمیاگر می گوید "باید جسم را مبدل به جان ساخت تا جان مبدل به جسم
شود. به قیاس می توان در باره کیمیای
معماری اسلامی گفت که سنگ را مبدل به نور می کند و نور هم به نوبه خود بلور می
شود." [هنر اسلام، ص. 211][2].
بیشتر آثارش در زمینه شناخت عالم وجود بر پایه سنت است که آنرا
"خادمه متافیزیک" می نامید. مطالعات و اشرافی بی بدیل بر هنر دینی ملل داشت.
پاسخش در پرسش از ماهیت هنر و معماری اسلامی و علت اسلامیت این هنر را
هیچ کس پیش از وی نیاورده است. بسیار در
این موضوع نوشت و گفت. از ما بعد الطبیعه
هنر می نوشت و "صورت" هنر را برخاسته از وحی در برگیرنده هر مدنیت و
"ماده" آنرا فنون، مصالح و اسلوب هائی می دانست که آن هنر بکار می گیرد؛
در آثار و گفتار خود نشان می دهد که "صورت" هنر اسلامی از وحی قرانی
نشأت می گیرد و اصول این هنر از وجوه درونی قران کریم بر می خیزد. الفت عمیقی که با قران داشت و علم و اطلاعات
وسیعش از معنی هنر شمایل سازی یارای این توضیحش می داد که چرا هنر اسلامی شمایل
نگارانه نیست و در عین بی شمایلی می تواند
جایگاه حضور الهی باشد.
در روح هنر
اسلامی می گوید: گرچه وحدت خود حقیقتی است كاملاً عینی لكن به
نظر انسان مفهومی ذهنی و انتزاعی جلوه میكند. این امر و نیز یكی دو عامل كه از
روحیه و طرز تفكر مردم سامینژاد بر میخیزد علت انتزاعی بودن هنر اسلامی است.
اسلام مبتنی بر توحید است و وحدت را نمیتوان با هیچ تصویری نمودار ساخت و بیان
كرد. با این حال بهكار بردن تصویر در هنر
اسلامی بهكلی منع نشده است. در هنری كه اختصاص به امور دینی ندارد می توان از
تصویر استفاده كرد به شرطی كه تصویر خداوند و یا صورت پیغمبر اسلام (ص) نباشد. تصویری كه سایه می افكند استثنائاً
جایز است، به شرطی كه تصویری هندسی از حیوانات باشد، چنانكه در آثار معماری قصور و
جواهرات و تزیینات دیده می شود. تصویر نباتات و حیوانات بطوركلی جایز است لكن فقط
طرح های هندسی گیاهی است كه واقعاً به هنر دینی اسلام تعلق دارد .
نبود
تصاویر در مساجد در مرتبه اول هدف نفی دارد و آن از میان برداشتن هر گونه « حضوری » است كه بتواند
در برابر « حضور نامرئی » خداوند جلوه گری كند و به علت نقصی كه در هر تمثیل و
رمزی هست باعث اشتباه و خطا شود. ثانیا این نبود تصویر هدف و غایتی مثبت دارد كه همانا تأكید جنبه تنزیه ذات باریتعالی
است بدین معنی كه ذات مقدس او را نمی توان با هیچ چیز سنجید.[3]
در مقاله درجات نماد پردازی در هنر اسلامی
می گوید: "کل عالم نشانه خداست- تا بدانجا که خود جز این ادعائی ندارد... در
این عالم هنر علمی است کامل با مضمون تجدید یکپارچگی کثرت در واحد که یکی از
تبعاتش وحدت زمان و مکان است، آنطور که در صورت هائی چون مقرنس متجلی است و به
معنای درست کلمه بیان موزون فضاست. در
میان نماد های وحدت در هنر اسلامی- که همیشه از نوع وحدت وجود در کون/کیهان و نه
بصورت وحدت استعلائی است- روشن تر و ژرف تر از همه نور است که هنرمند مسلمان نیک می داند چگونه آنرا گرفته، پالوده و به هزار
شیوه متفاوت متبلور سازد."
"هنر تزئینی الحمراء خود یک علم است و درک
کاملش مستلزم دانستن اصول اساسی آن. یکی
از عناصر معماری اسلامی که اروپائیان آرابسک/عربسک و خود مسلمانان توریقی و اسلیمی
و زخرف گویند، در شیوه هائی تقریبا نا محدود اجرا می شود. اسلیمی صرفا جایگزین هنر تصویر سازانه یا به
قول عرب (فن تشخیصی) که نهی اسلامی دارد نیست زیرا، صرفنظر از اینکه تفسیرهائی
متفاوت از این نهی وجود دارد، اسلیمی با تکرار های موزون خود در خدمت هدفی است
بکلی متفاوت با آنچه هنر تصویر گرایانه آماج خویش می گیرد. اسلیمی چشم را مجذوب خود نمی کند تا بدنیای
خیال کشاند، بلکه آن را از تمامی شیفتگی های ذهنی می رهاند؛ بسیار شبیه به تماشای
جریان آب، پیچ و تاب سبزه صحرا در باد و رقص شعله. اسلیمی نه افکاری خاص که حالتی از وجود را می
رساند که در آن واحد آرامش و ضرباهنگ درونی است...ناب ترین تشبیه تجلی حقیقت الهی
است که کانون هر آفریده و هر جهان است، بی آنکه چیز یا موجودی بتواند مدعی شود
تنها بازتابنده آن حقیقت است. این پیام با
ایجاد بازتابهای بی پایان از مراکزی در دل یکدیگر رسانده می شود. اما وحدت وجود در این "تار عنکبوت
الهی" به دو طریق بیان می شود- با بافته شدن از یک رشته واحد و شیوه شعاع
افکنی از مراکز پرشمار" [فرهنگ اسلامی (موروئی) اسپانیا، ص. 206.][4]
بورکهارت معنا و اهمیت روحانی هنر اسلامی را روشن
ساخت. وی از این دیدگاه جانبداری می کرد
که همواره بر ترین معنای هنر اسلامی وحدت است و نشان داد چگونه این هنر نمایانگر
وحدتِ اصل است و بدان می انجامد، در عین اینکه بازتاب راز تجلی وحدت در کثرت و
کثرت در وحدت است.
سید حسین نصر تیتوس بورکهارت را عالمی شریف
خوانده که "هدف راستین هنر سنتی را کمک به انسان در یافتن خویشتن خویش و
بازگشت به فطرت خویش یا طبیعت ازلی می
داند که هنوز در کنه وجود هر فرد مستتر است؛ آن طبیعت ازلی که بر ترین اثر هنری
بهترین هنرمندان، صانع، است و بدون درک حقیقت ذاتش هیچ صناعتی نیست که در خور چنین
نامی باشد ". ["رویای تیتوس
عز الدین بورکهارت "].[5]
برخی از آثار وی که به فارسی در آمده این هاست:
1- هنر
اسلامی، زبان و بیان
2- در آمدی
بر آئین تصوف
3- سه
رهیافت به حکمت هنر اسلامی
4- هنر
مقدس (اصول و روشها)
5- نجوم
کهن در آموزه های ابن عربی
6- مکتوبات
(پند نامه های) الشیخ العربی الدرقاوی
7- کیمیا،
علم جهان علم جان
8- درآمدی بر
آئین تصوف
9- جهان
شناسی سنتی و علم جدید
10-مبانی
هنر مسیحی
11-مبانی
هنر اسلامی
12-فاس شهر
اسلام
13-سی نا
شهر مریم مقدس
[1] - Stätten des Geistes (Homesteads of the
Spirit).
[2]- Art of Islam.
[3]-
روح هنر اسلامی ((The
spirit of Islamic Art) برگردان سید حسین نصر.
[4] - Moorish Culture in Spain, p.206.
[5] - The Vision of
Titus Ibrahim Burckhardt.