۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

بیژن ترقی : بیداد زمان - می گذرم - آتش کاروان

بیژن ترقی در سال 1308 در تهران متولد شد . پدر وی محمدعلی ترقی مدیر و مسؤل انتشارات خیام می‌باشد كه یكی از از قدیمی ترین مؤسسات انتشاراتی كشور است . بیژن ترقی می نویسد :"من در خانواده ای چشم گشودم كه بازیچه ام كتاب بود." همكاری خود را با رادیو از سال 1335 آغاز كرد . و در این مدت ترانه های بسیار شیوا ، دلپذیر و محكمی ساخته است .
ترقی كه سروده هایش سالهاست دل و جان مردم را نوازش داده و كسی نیست كه ترانه ای چند از او به خاطر نداشته باشد و زمزمه نكند . با ترانه های دل انكیز و پر شورش شهرت یافت و با غزلیات لطیف و پر احساسش معروف خاص و عام گردید .
" روزی در اداره رادیو و در اتاق برنامه گلها به به استاد بنان برخورد كردم ، در حالی كه با دوستان دیگر سرگرم صحبت بودند . گویا در زمینه تلفیق شعر و موسیق صحبت می كردند !‌با دیدن بنده دوستان را مخاطب ساختند ، گفتند : فی المثل همین تصنیفی كه ایشان ساخته اند و چندی پیش اجرا شد ، متاسفانه خواننده آن ، نه چگونگی حالات واقعی آهنگ را درك كرده بود و نه به پیام و مضمون شعر توجه داشته است . سپس شروع كردند به خواندن چند فراز از تصنیف های مزبور ، من كه خود در تمرین و ضبط آن آهنگ حضور داشتم و می اندیشیدم كه شعر و آهنگ خالی از عیب و نقص است ، با شنیدن صدای بنان و چگونگی بیان شعر و تلفیق آن با آهنگ و زیر و بم ها و لطیفه های صدای ایشان احساس كردم ، شعر چنان حالتی به خود گرفت كه مرا {كه سراینده شعر بودم} از خود بی خبر كرد ، آنچنان كه گویی در یچه‌ی دیگری از عالم موسیقی بر من گشوده می شد ! در ان هنگام بود كه به معنی واقعی تلفیق شعر و موسیقی پی بردم و از آن پس توجه ام به اجرا و چگونگی تسلط خواننده در بهتر عرضه كردن راز و رمز شعر و موسیقی جلب شد و سعی كردم این موضوع بسیار حساس را هنگام سرودن تصنیف نیز در نظر داشته باشم"
ترقی در صف مقدم شاعرانی است كه آثار بدیع در هنر ترانه گویی پدید آورده اند . ترقی خالق شور انگیز ترین ، شیواترین ، پر مایه ترین آثار است . ترانه های ترقی عالمی ویژه خود دارد ، به هر حال دلنشین است و هرگز به اعتبار زمان ، كهنه و فرسوده نمی شود .



بیداد زمان

خواننده : مرضیه

آهنگ : پرویز یاحقی

ترانه : بیژن ترقی


به رهی دیدم برگ خزان

پژمرده ز بیداد زمان

كز شاخه جدا بود


چو ز گلشن رو كرده نهان

در رهگذرش باد خزان

چون پیك بلا بود

ای برگ ستمدیده پاییزی

آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی ؟


روزی تو هم آغوش گلی بودی

دلداده و مدهوش گلی بودی


ای عاشق شیدا دلداده رسوا

گویمت چرا فسرده ام ؟


در گل نه صفایی نی بوی وفایی

جز ستم ز وی نبرده ام


خار غمش در دل بنشاندم

در ره او من جان بفشاندم


تا شد نوگل گلشن و زیب چمن


رفت آن گل من از دست با خار و خسی پیوست


من ماندم و صد خار ستم وین پیكر بی جان


ای تازه گل گلشن ! پژمرده شوی چون من


هر برگ تو افتد به رهی پژمرده و لرزان





آتش كاروان


خواننده : دلكش


آهنگ : علی تجویدی


ترانه : بیژن ترقی



آتشی ز كاروان جدا مانده

این نشان ز كاوارن به جا مانده


یك جهان شراره ، تنها

مانده در میان صحرا


به درد خود سوزد

به سوز خود سازد


سوزد از جفای دوران

فتنه و بلای توفان


فنای او خواهد

به سوی او تازد


من هم ای یاران تنها ماندم

آتشی بودم بر جا ماندم


با این گرمی جان


در ره مانده حیران


این غم خود به كجا ببرم ؟


با این جان لرزان

با این پای لغزان


ره به كجا ز بلا برم ؟


می سوزم گر چه با بی پروایی

می لرزم بر خود از این تنهایی


من هم ای یاران تنها ماندم

آتشی بودم بر جا ماندم


آتشین خو هستی سوزم

شعله جانی بزم افروزم


بی پناهی محفل آرا

بی نصیبی تیره روزم


من هم ای یاران تنها ماندم

آتشی بودم بر جا ماندم





می گذرم


خواننده : دلكش


آهنگ : علی تجویدی


ترانه : بیژن ترقی



می گذرم ، می گذرم


ز برای تو از جان می گذرم

ز دیار تو گریان می گذرم


اشك و آهم

زاد راهم


می روم و دست دعا

بر آسمان دارم


دور از یاران ، افتان ، خیزان

می روم دام بلا ،

به پای جان دارم


من و سوز عشق و خانه بدوشی

من وشام هجر و كنج خموشی


ره بی پایانی دارم من

سر بی سامانی دارم من


من از شهر تو چون نالان می گذرم

تنها سایه من باشد همفسرم


این عشق تو مرا بنگر تا كجا شانده

دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده


من از شهر تو چون نالان می گذرم

تنها سایه من باشد همسفرم


این عشق تو مرا ، بنگر تا كجا كشانده

دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده


دل سنگت كجا درد مرا می داند

غم و رنج مرا تنها خدا میداند



نوشته شده در جمعه چهارم مرداد 1387ساعت 15:0 توسط صالحی