۱۳۸۷ آبان ۲۵, شنبه

بازتاب مفهوم قرآني صبر در مخزن الأسرار نظاميدكتر طاهره خوشحال دستجردي*
مقدمهصبر يكي از واژه هايي است كه به طور مكرر در قرآن به كار رفته و به علت نقش بسيار مهم و اساسي كه در تكامل فردي و اجتماعي بشر به عهده دارد، خداوند در بيش از هفتاد آيه آن را مطرح كرده است.معني واژة صبر راغب اصفهاني در بارة مفهوم لغت صبر مي گويد: «صبر به معني در تنگنا نگه داشتن است و وقتي گفته مي شود صَبَرْتُ الدّابّه يعني حبس كردم چهار پا را بدون علف يا بدون اينكه بتواند علف بخورد و صَبَرْتُ فلاناً يعني زنداني كردم او را به طوري كه راه خروجي نداشته باشد و صبر نگه داشتن نفـس اسـت بـر آنـچـه عـقل و شرع آن را اقتضا كند و يا بازداشتن نفس است از آنچه عقل و شرع بازداشتن از آن را اقتضا كند. (1) خواجه نصيرالدين طوسي در بارة لغت صبر مي گويد: «صبر در لغت حبس نفس است از جزع به وقت وقوع مكروه و لا بُدَّ آن منع باطن باشد از اضطراب و بازداشتن زبان از شكايت و نگاهداشتن اعضاء از حركات غير معتاد».(2) و امام محمّد غزالي در كتاب معروف احياء علوم الدين در بارة صبر و اهميت آن از لحاظ دين و عرفان بحث گسترده و مفصلي دارد وي در تعريف صبر مي گويد «صبر عبارت است از پايداري و ثبات لشكري در مقابل لشكر ديگري كه به علت تضاد بين خواسته ها تمايلاتشان با يكديگر به درگيري و جنگ پرداخته اند... پس بايد اين صفتي (3) را كه در پرتو آن انسان در سركوبي شهوات و غلبه بر آنها از حيوانات متمايز مي شود انگيزة ديني و شهوت طلبي را انگيزة نفساني ناميد و بايد دانست كه بين اين دو انگيزه جنگ و درگيري جريان دارد و صحنه اين جنگ قلب انسان است. ياري دهندگان انگيزة ديني از ملائكه ايي هستند كه به حزب خدا ياري مي رسانند، در حالي كه ياري دهندگان انگيزه نفساني از شيطانهايي هستند كه دشمنان خداوند را ياري مي دهند. پس صبر عبارت است از پايداري انگيزة دين در مقابله با انگيزة شهوت، چنانچه اگر انگيزة ديني در انسان ثابت و راسخ شده و بر انگيزة شهوت غلبه نمايد و به طور مستمر با خواسته هاي شهواني مبارزه كند چنين انساني در زمرة صابرين، خداوند را ياري مي دهد و اگر انگيزة ديني در انسان ضعيف و پست شود و به طوري كه انگيزة شهواني بر آن غلبه كند و انسان به دفع شهوت صبر ننمايد از زمرة پيروان شيطان خواهد بود، بنابر اين ترك اعمالي كه نيروي شهواني انسان تمايل به انجام آن دارد منجر به وجود حالتي در او مي گردد كه صبر ناميده مي شود»(4)صبر از ديدگاه قرآن و حديث با توجه به تأمل در آيات قرآن و با توجه به تعاريف مفسران از صبر مي توان گفت صبر به معني استقامت و پايداري در برابر تمامي علل و عوامل است كه انسان را از رسيدن به كمالي كه خداوند بشر را براي آن خلق كرده باز مي د اند. صبر در قرآن داراي انواع مختلفي است،‌ولي معمولاً صبر را به سه نوع كلي تقسيم مي كنند كه عبارت است از: 1- صبر در برابر گناه و معصيت 2- صبر در برابر سختيهاي عبادت 3- صبر در برابر مصائب.1- صبر در برابر گناه و معصيت در قرآن آيات متعددي وجود دارد كه خداوند انسان را به صبر و استقامت در مقابل گناه و معصيت فرا مي خواند. خداوند در سورة يوسف آية 90 مي فرمايد: «قالوا انَّك لانْتَ يوسف قال انا يوسفُ و هذا اخي قد مَنَّ الله علينا اِنّه مَنْ يَتَّقِ فَاِنَّ الله لا يُضيعُ أجرَ المُحسنين.» ابو الفتوح رازي درتفسير اين آيه گفته است «هر كس كه او متقي باشد و از معاصي بپرهيزد و واجبات بگذارد و صبر كند از محارم (فأن الله لا يضيع اجر المحسنين) خداي تعالي رنج نيكوكاران را ضايع نكند و مزد ايشان بدهد».(5)2- صبر در عبادت و واداشتن نفس به تحمل مشقت و سختي آن خداوند در آيات متعددي پيامبر و مؤمنين را در برابر سختيهاي عبادت به صبر دعــوت مي كنـد، از جمله اينـكه در آيـة 67 سـورة مريـم مي فرمايد: «رَبُّ السَّمواتِ و الارضِ و ما بينهما فاعبدهُ و اصْطَبِرْ لعبادته هلْ تعْلمُ له سميّاً». در تفسير كشف الاسرار ميبدي در تفسير اين آيه چنين آمده است: «صبر كن بر عبادتش دليل است بر آنكه عبادت سخت و خسته كننده است و ملال آور و مؤمن بر صبر بر آن امر شده است زيرا صبر مقرون به سختي و ناخوشايند است».(6)
3- صبر در برابر مصائب و رويدادهاي سخت خداوند در بعضي آيات قرآن مسلمين را در برابر حوادث و رويدادهاي سخت همانند مرگ عزيزان، از دست رفتن اموال و دارايي، و پيش آمدن حوادثي كه قلبها را از خوف لبريز مي كند و گرسنگي و فقر را به همراه مي آورد به صبر و پايداري فرا مي خواند از جمله اينكه در آية 151 سورة بقره مي فرمايد: «ولنبلونِّكمْ بشيءٍ منْ الخوفِ و الجوعِ و نقصٍِ منَ الاموالِ و الأنفسِ و الثمراتِ و بشّر الصابرين». (7) استقامت و پايداري در مقابل اين رويدادها كه در عرفان و تصوف ابتلا يا الطاف خفيه پروردگار ناميده مي شود موجب شگفته شدن استعدادها و قدرت هاي نهفته روح مي گردد و انسان را به خدا يا منبع كمال پيوند مي دهد. بطور كلي از ديدگاه قرآن صبر در رشد و تعالي انسان بر عهده دارد پيامبر و ائمة معصومين عليهم السلام به طور وفور در بارة آن سخن گفته اند و صبر را يكي از اركان مهم ايمان و گاهي برابر با كل ايمان دانسته اند، از جمله اينكه پيامبر مي فرمايد: «الايمانُ نصفانِ نصفٌ صَبْر و نصفٌ شكر، يعني ايمان دو نيمه است يك نيمه صبر است و يك نيمه شكر».(8)و حضرت علي(ع) مي فرمايد: «و عليكم بالصبر، فانَّ الصَبْرَ من الايمان كالرأس من الجسد، و لا خَيْرَ في جسدٍ لا رأس معه و لا في ايمان لا صَبْرَ معه».(9)
همچنين در نهج البلاغه آمده است: «و سئل عن الايمان فقالَ: علي أَرْبعِ دعائمَ: علي الصبر، و اليقين و العدل و الجهاد. (10) و يكبار از پيامبر در بارة ايمان پرسيدند فرمود الصبر.(11)صبر از ديدگاه عرفان و تصوف به علت نقش اساسي و بنياديني كه صبر در سير و سلوك بر عهده دارد عرفا در كتب خود به طور وفور در بارة آن بحث كرده اند و در تعليمات خود در مورد آن بسيار تأكيد ورزيده اند. بخشهايي از كتب مهم صوفيه از جمله التعرف لمذهب اهل التصوف، قوت القلوب، ترجمة رسالة قشيريه، احياء علوم الدين، و التصفيه في احوال المتصوفه و غيره به صبر اختصاص دارد و مؤلفين اين كتب با استناد به آيات متعددي از قرآن و احاديث پيامبر و آوردن روايات و حكايات زياد اهميت و نقش صبر را در تكامل روحي و معنوي انسان بيان كرده اند. در كتاب اسرار التوحيد از قول شيخ ابو سعيد ابو الخير آمده است: «لا يصلُ المخلوقُ الي المخلوقِ الاّ بالسير اليـه و لا يـصلُ المخلـوقُ الي الخالقِ الاّ بـالصبرعليه و صَبْرُ عليه بقتل النفسِ و الهوي». (12) و در تذكره الاولياء از قول ابو علي جوزجاني آمده است «هر كه ملازمت كند بر درگاه مولي، بعد از ملازمت چه بود جز در گشادن؟ و هر كه صبر كند بخداي؛ بعد از صبر چه بود جز وصول به حق؟(13)
به علت آيـات فراوانـي كه خداونـد در قـرآن پيـامبـر را به صبـر فـرا مي خـوانـد و همچنين به علت نقش مهمي كه صبر در سير الي الله بر عهده دارد صوفيه آن را يكي ازمقامات مهم عرفاني مي دانند كه به پيامبر اكرم(ص) اختصاص دارد. در شرح تعرف آمده است «و صبر مقامي بزرگ باشد و خدا مصطفي را عليه السلام صبر فرمود و گفت: «اصبر و ما صَبْرُك الاّ بالله».(14) مـولانا هـر نـوع پيـروزي و موفقيت در سير و سلوك را بر اثر صبر و پايداري مي داند و در مبارزه و جهاد با نفس صبر را به يك سپر آهنين تشبيه كرده كه خداوند بر روي آن نوشته است «جاء الظفر» يعني پيروزي آمد.اسپر آهن بود صبر اي پدر حق نوشته بر سپر جاءَ الظفر(15) مولانا در مثنوي آن قدر به نقش صبر در سير و سلوك اهميت مي دهد كه معتقد است پيامبر بر اثر صبر توانست به آسمانها عروج كند و در عرش حق را ملاقات نمايد.چون قلاوزي صبرت پر شود جان به اوج عرش و كرسي بر شودمصطفي بين كه چو صبرش شد براق بر كشانيدش به بالاي طباق(16)
متن حكيم نظامي گنجه ايي عارف وشاعر داستان سراي بزرگ ايران در قرن ششم هجري است. وي علاوه بر ديوان اشعار داراي پنج اثر منظوم است كه عبارت است از مخزن الاسرار، ليلي و مجنون، خسرو و شيرين، اسكندر نامه و بهرام نامه. بيشترين انديشه هاي عرفاني نظامي در مخزن الاسرار بيان شده است. ديگر منطوم هاي نظامي اگرچه تاريخي و يا بزمي و غنايي اند اما به طور نمادين و رمزي در بردارنده جهان بيني عرفاني نظامي اند. اين آثار از لحاظ داشتن شيوة نوين در بيان و همچنين داشتن خلاقيت و ابتكار در روش داستان پردازي از بهترين شاهكارهاي ادبيات فارسي است و قرن ها مورد تقليد و نظيره گويي شاعران قرار گرفته است.جهان بيني عرفاني نظامي نظامي نه تنها در مخزن الاسرار بلكه در تمامي آثار خود دنيا و عالم خاك را مورد مذمت و نكوهش قرار مي دهد. به اعتقاد نظامي در سير معنوي و روحاني انسان به سوي منبع كمال يا خدا؛ زهد و ترك دنيا نقش عمده و اساسي را بر عهده دارد بنابر اين تصوف او تصوفي زاهدانه است و زهد مهمترين ركن جهان بيني اوست، بدين جهت صبر به معني استقامت و پايداري در برابر گرايش هاي نفس به دنيا در بينش نظامي بسيار حائز اهميت است و در آثار او بازتاب گسترده ايي داشته است.صبر در برابر گرايش هاي نفس به دنيا نظامي در مخزن الاسرار ضمن بيان داستان آفرينش آدم و خوردن او از دانه گندم و رانده شدنش از بهشت جهان بيني عرفاني خود را مطرح كرده است. در اين داستان گندم رمز نعمت ها و تمتعات زودگذر و ناپايدار مادي و دنيوي است و قرص جوين نماد قناعت كردن به حد اقل ماديات براي گذران زندگي است. نظامي معتقد است انسـان بـايد در مـقابل وسـوسه هاي فريبنده و گمراه كنندة شيطان نفس صبر و استقامت كند و از خوردن گندم (رمز نعمت هاي دنيوي) بپرهيزد و به قرص جوين (حد اقل ماديات) قناعت كند تا از مقام و منزلت معنوي خود دور نشود.اي به تو سر رشتة جان گم شده دام تو آن دانة گندم شدهقرص جوين مي شكن و مي شكيب تا نخوري دانة آدم فريبپيك دلي، پيرو شيطان مباش شير اميري، سگ دربان مباش(17) در بينش نظامي صبر (استقامت و پايداري) در برابر گرايش نفس به دنيا و تمتعات فريبنده و ناپايدار آن موجب رسيدن انسان به مقام خلافت و جانشيني خداوند بر روي زمين مي شود. او ضمن نتيجه گيري از داستان آفرينش آدم اين حقيقت عرفاني را بيـان مي كـند و مي گـويد همان گـونه كـه حضرت آدم از خوردن گندم توبه كرد و خداوند مقام خلافت و جانشيني خود بر روي زمين را به او بخشيد ما نيز با توبه كردن از روي آوردن به دنيا و لذات و خوشي هاي مادي و زودگذر آن مي توانيم همانند حضرت آدم جانشين و خليفة خداوند بر روي زمين باشيم.چرك نشايد ز اديم تو شست تا نكني توبة آدم نخستعذر به آن را كه خطايي رسيد كادم از آن عذر به جايي رسيدچون ز پي دانه هوسناك شد مقطع اين مزرعة خاك شد. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .چون دلش از توبه لطافت گرفت ملك زمين را به خلافت گرفتتخم وفا در زمي عدل كشت وقفي آن مزرعه بر ما نوشت(18) نظـامي در بـحث عـرفاني خـود ضمـن بيـان داستـان آفرينش آدم به مرگ ارادي و اختياري مي پردازد. او معتقد است صبر در برابر گرايش هاي نفس به دنيا موجب رسيدن به مرگ ارادي و اختياري مي شود و عارف با رسيدن به مرگ ارادي از سكون و ركود عالم خاك رهايي مي يابد و راه عروج به آسمان ها و افلاك (رمز راه يافتن به عوالم غيبي و الهي) را در پيش مي گيرد.كشتي گل باش به موج بهار تا نشوي لنگر بستان چو خارراه به دل شو چو بديدي خزان كاب به دل مي شود آتش به جانصورت شيري دل شيريت نيست گرچه دلت هست، دليريت نيستشير توان بست ز نقش سراي ليك به صد چوب نجنبد ز جايخلعت افلاك نمي زيبدت خاكي و جز خاك نمي زيبدت(19) نظامي در آثار خود به مناسبت هاي گوناگون در مورد اين مطلب تأكيد مي كند كه زهد و ترك دنيا موجب مي شود كه انسان بتواند قواي دروني و روحاني خود را پرورش دهد و با آزاد شدن از تنگناي زندان تن و عالم خاك به فراخناي عالم الهي عـروج كند همان گونه كه حضرت مسيح(ع) از طريق زهد و عدم تعلق به دنيا به آسمان ها عروج كرد.هر چه درين پردة ميخي است بازي اين لعبت زرنيخي استباد درو چو مسيح از دماغ باز رهان روغن خود زين چراغچند چو پروانه پر انداختن پيش چراغي سپر انداختنپاره كن اين پردة عيسي گراي تا پر عيسيت برويد ز پايهر كه چو عيسي رگ جان را گرفت از سر انصاف جهان را گرفت(20) محتوي كلي بحث نظامي در داستان آفرينش آدم در بردارنده مفهوم اين گفتة حضرت مسيح است كه فرموده است: «لَن يَبلُغَ الملكوتَ السمواتِ مَن لم يولد مرّتين»(21) و منظور از آن مرگ و مردن اختياري يا رسيدن به مقام فناي في الله است كه با صبر در برابر گرايش هاي نفس به دنيا و لذت هاي ناپديدار آن حاصل مي شود و تولد دوباره رسيدن به مقام بقاي الله است كه سر آغاز سير معنوي انسان به سوي كمال بي منتهاست. پس به اعتقاد نظامي زهد و اعراض از دنيا و صبر در برابر گرايش هاي نفس به تمتعات دنيوي موجب مي شود كه وجود نفساني عارف كه بزرگترين حجاب و مانع بين او و خداوند تلقي مي شود محو و فاني شود و او يك سير و حركت دروني و معنوي نامحدودي را به سوي كمال مطلق آغاز كند. اين بينش پايه و اساس عرفان و تصوف نظامي را تشكيل مي دهد. نظامي آن قدر به نقش تجريد و زهد در عروج انسان اهميت مي دهد كه معتقد است ترك وابستگي هاي دنيوي و صبر در برابر گرايش هاي نفس بدنيا و عالم خاك نه تنها موجب عروج روح مي شود بلكه به جسم مادي نيز قابليت عروج مي بخشد و روح هنگام اوج كرفتن و پرواز از خاك به سوي افلاك جسم را نيز همراه خود خواهد برد همان گونه كه حضرت مسيح(ع) و حضرت محمد(ص) با جسم خود به آسمان ها عروج كردند.بگذر از اين مرغ طبيعت خراش بر سر اين مرغ چون سيمرغ باشمرغ قفس پر كه مسيحاي تست زير تو پر دارد و بالاي تستياز قفس چنگل او كن جدا يا قفس خويش بدو كن رهاتا بنه چون سوي ولايت برد در پر خويشت به حمايت برد(22) نظامي معتقد است بر اثر زهد و صبر در برابر دنيا و تمتعات و نعمت هاي فريبندة آن كه موجب فنا شدن وجود نفساني مي شود، عارف شايستگي رسيدن به مقام قرب حق تعالي را پيدا مي كند و به علت سنخيّت و تجانس روحي و معنوي با پيامبران از رموز و اسرار الهي آگاهي مي يابد.چون گذري زين دو سه دهليز خاك لوح ترا از تو بشويند پاكختم سپيدي و سياهي شوي محرم اسرار الهي شويسهل شوي بر قدم انبيا اهل شوي در حرم كبريا(23) در بينش نظامي انسان از طريق صبر نسبت به تمايلات دنيوي و كناره گيري از دنيا و رسيدن به مرگ ارادي و اختياري و يا فنا مي تواند فرمانروايي بر عالم يا مقام ولايت تكويني را به دست بياورد و بر روابط علت و معلولي حاكم بر طبيعت و جهان ماده سلطه و فرمانروايي پيدا كند.رجم كن اين لعبت شنگرف را در قلم نسخ كش اين حرف رادست بر اين قلعة قلعي برآر پاي در اين ابلق ختلي در آرتا فلك از منبر نه خرگهي بر تو كند خطبة شاهنشاهي(24) زهد و تجريد كه مهمتريـن ركـن جهـان بينـي نظامـي و مـوجب فـنا شدن وجـود و هستي نفساني عارف در وجود و هستي مطلق و بي نهايت حق مي شود همان مقام فقر و يا صبر در فقر است كه در آثار عطار، مولانا، عين القضاه و ديگر عرفا در بارة آن بحث شده و به اعتقاد بعضي از بزرگان صوفيه از برترين مقامات عرفاني است.(25)عطار صبر در فقر را اصل و ريشة تصوف مي داند و در الهي نامه مي گويد:تصوّف چيست؟ در صبر آرميدن طمع از جملة عالم بريدن(26) در بينش عطار فقر يعني ترك تعلق از دو جهان و گذشتن از هستي است. بدين جهت در آثار عطار اصطلاح فقر و فنا هر دو به يك مفهوم است. وي در منطق الطير هفتمين و آخرين مقام سير الي الله را فقر و فنا مي نامد و مي گويد:هفتمين وادي فقر است و فنا بعد از اين روي روش نبود ترادر كشش افتي روش گم گرددت گر بود يك قطره قلزم گرددت(27)و در مصيبت نامه گويد:ليك اگر فقر و فنا مي بايدت نيست در هست خدا مي بايدتسايه ايي شو گم شده در آفتاب هيچ شو و الله اعلم بالصواب(28) عرفا در كتب خود در بارة حضرت سليمان(ع) و مقام فقر و يا زهد آن حضرت بحث هاي فراواني داشته اند آنان معتقدند اگرچه حضرت سليمان فرمانروا و پادشاه بود و نعمت و ثروت هاي زيادي در اختيار داشت اما از آنها بهره اي نمي برد و براي گذران زندگي خود زنبيل بافي مي كرد و غذاي مختصر و فقيرانه اي را كه از اين راه تهيه مي كرد با فقرا و مساكين مي خورد(29) و به علت داشتن مقام فقر و فنا يا به اصطلاح نظـامـي زهـد، وجـود و هـستـي وي فنـاي در هستـي حـق بـود و صـفـات و قدرت هاي الهي در وجودش تجلي كرده بود به همين جهت بر جن و انس و وحوش و طيور فرمانروايي داشت و همه تحت اختيار و فرمان او بودند. نظامي نيز معتقد است فرمانروايي و بزرگي بر اثر مقام فقر و درويشي و يا زهد حـاصل مي شـود همان گـونه كه حضرت سليمان ملك و فرمانروايي خود را بر جن و انس بر اثر مقاومت و صبر در برابر گرايش نفس به نعمت هاي دنيوي و يا عدم رغبت به آنها به دست آورده بود. نظـامي به فرمانروايان و پادشاهان سفارش مي كند كه در مقابل نفس خود صبر و مقاومت كنند و فريب نعمت هاي ناپايدار و زودگذر دنيا را نخورند و از آنها براي خدمت به خلق استفاده كنند تا همانند حضرت سليمان(ع) با به دست آوردن ولايت تكويني بر جهان و همة موجودات بتوانند فرمانروا باشند.يك نفس اي خواجة دامن كشان آستني بر همه عالم فشانرنج مشو، راحت رنجور باش ساعتي از محتشمي دور باشحكم چو بر عاقبت انديشي است محتشمي بندة درويشي استملك سليمان مطلب كان كجاست ملك همان است سليمان كجاست؟(30) نظامي معتقد است زهد كه صبر و مقاومت در برابر تمايل نفس به دنيا است يك امر باطني و دروني است به همين دليل در لباس فرمانروايي و پادشاهاي نيز مي توان زاهد بود.باركش زهد شو، ار تر نه اي بار طبيعت مكش، ار خر نه ايتا خط زهد تو مزوّر نشد ديده بدو تر شد و او تر نشدزهد كه در زركش سلطان بود قصة زنبيل و سليمان بودشمع كه هر شب به زر افشاني است زير قبا زاهد پنهاني استزهد غريب است به ميخانه در گنج عزيز است به ويرانه در(31)صبر در برابر سختي ها و مصائب در بينش نظامي به طور كلي در جهان خلقت هر نوع تكاملي بر اثر روبرو شدن با سختي ها و شدائد به وجود مي آيد و اين يك قانون عمومي و فراگير الهي است كه بر تمام عالم خلقت حكم فرماست. نظامي معتقد است اصالت انسان به جسم كه مشتي گل ناپايدار و فاني شونده است نيست بلكه اصالت انسان به روح اوست. بنابر اين در سير الي الله كه يك تغيير و تحول دروني و روحي به سوي كمال مطلق است انسان بـايد از جـسم و به طـور كلي عـالم خاك و طبيعت كناره گيري كند و قواي روحاني و باطني خود را پرورش بدهد و براي رسيدن به اين منظور بايد با سختي ها و بلاها درگير شود و در مقابل آنها صبر و استقامت كند تا بتواند روند تكاملي خود را به سوي مبدأ كمال ادامه بدهد.تن چه بود؟ ريزش مشتي گل است هم دل و هم دل كه سخن با دل استبندة دل باش كه سلطان شوي خواجة عقل و ملك جان شوينرمي دل مي طلبي نيفه وار نافه صفت تن به درشتي سپاراي كه ترا به ز خشن جامه نيست حكم بر ابريشم بادامه نيستخوبي آهو ز خشن پوستي است رقّش از آن نامزد دوستي استمشك بود در خشن آرام گير گردد پر گنده چو پوشد حريرگر شكري، با نفس تنگ ساز ور گهري با صدف سنگ ساز(32) يكي از انواع سختي ها رنج و سختي عبادت در هنگام سحر و رياضت و مبارزه با نفس است كه نظامي در آثار خود روي اين مطلب بسيار تأكيد مي كند.گاه چو شب نعل سحرگاه باش گه چو سحر زخمه گه آه باشبار عنا كش به شب قيرگون هرچه عنا بيش عنايت فزونز اهل وفا هر كه به جايي رسيد بيشتر از راه عنايي رسيدنزل بلا عافيت انبياست و آنچه ترا عافيت آيد بلاست(33) نظامي در مخزن الاسرار در خلوت اول و دوم كه از رسيدن خود به مقام شهود در قالب رمز و استعاره صحبت مي كند مي گويد بر اثر تحمل رياضت و صبر در برابر سختي هاي عبادت و راز و نياز و گريه سحر گاهي سر انجام معشوق پنهان من نقاب از چهره گشود و با نشان دادن جمال مطلق خود وجود و هستي مرا به آتش كشانيد.اي به تبش ناصيت از داغ من بي خبر از سبزه و از باغ منسبزه فلك بود و نظر تاب او باغ سحر بود و سر شك آب اوو آنكه رخش پردگي خاص بود آينة صورت اخلاص بودبس كه سرم بر سر زانو نشست تا سر اين رشته بيامد به دستاين سفر از راه يقين رفته ام راه چنين رو كه چنين رفته ام(34) نظـامي معتقـد است هر نوع حركتي به سوي مبد،أ كمال بر اثر درگيري با رنج ها و سختي ها صورت مي گيرد و پيامبران الهي بيش از ديگران با مصائب و رويدادهاي سخت درگير مي شدند بدين جهت بيش از ديگران مراتب كمال را طي كردند و به اوج قرب حق راه يافتند. در بينش نظامي همان گونه كه تلخي شراب موجب رسيدن به لذت و شيريني مستـي و از خـود بي خبـري است زخم و آسيب بلا موجب درمان بيماري خودبيني و نفسانيت انسان است بنابر اين عارف بايد با صبـر و استقـامت در مقابل بلا و درد و رنج از قيد و بند نفسانيت خود رها بشود و به كمك و ارشاد پيشرو غم سفر به سوي آزادي و رهايي را در پيش بگيرد تا به لذت و خوشي مشاهدة معشوق ازلي نائل آيد.زخم بلا مرهم خود بيني است تلخي مي ماية شيريني استحارسي اژدرها گنج راست خازني راحت ها رنج راستسرو شو از بند خود آزاد باش شمع شو از خوردن خود شاد باشرنج ز فرياد بري ساحت است در عقب رنج بسي راحت استچرخ نبندد گرهي بر سرت تا نگشايد گرهي ديگرتدر سفري كان ره آزادي است شحنة غم پيشرو شادي است(35) روباهي بـه صيـاد مـي گويـد سـگ تـو بـه هلاكت رسيده و نبايد منتظر او باشي و سعي مي كند در دل صياد نا اميدي و يأس به وجود بياورد اما صياد يقين خود را از دست نمي دهد و با او به مناظره مي پردازد در اين هنگام سگ از راه مي رسد. نظامي در قالب اين داستان اين حقيقت ديني و عرفاني را مطرح مي كند كه هر كس طبق احكام دين و آيات قرآن در مصائب و سختي ها صبر و استقامت كند سرانجام به پيروزي و رستگاري خواهد رسيد. نظامي اين حقيقت را از زبان سگ شكاري خطاب به صياد بيان مي كند. سگ خطاب به صياد مي گويد: صبر كردن تو طبق احكام دين همانند طوقي بود كه به گردن من افكنده شد و مرا به سوي تو باز گردانيد و يقين تو مانع شد كه روباه بتواند با مكر و فريب ترا از راه حق دور كند.طوق من آويزش دين تو شد كُندة روباه يقين تو شدهركه يقينش به ارادت كشد خاتم كارش به سعادت كشد(36)
صبر و افشا نكردن اسرار حق نظامي در مخزن الاسرار در بارة نوع ديگري از صبر بحث مي كند و آن صبر در مقابل رغبت نفس به سخن گفتن و افشا نكردن اسرار است. وي به همين مناسبت «داستان جمشيد با خاصگي محرم» را نقل مي كند و بسياري از حقايق عرفاني را در قالـب ايـن داستـان بيـان مي كند. خـلاصه داستـان چنيـن است كه جمشيـد پـادشاه و فـرمـانـرواي بزرگ ايران باستان از ميان خاصيگان و مقرّبان خود جواني را بر مي گزيند و خزينة اسرار خود را به او مي سپارد آن جوان براي افشا نكردن اسرار شاه از ديگران دوري مي كند و با كسي سخن نمي گويد و از ترس به زبان آوردن سِرّ شاه روز به روز لاغر و زرد مي شود. پير زني به آن جوان مي گويد با اين كه از خاصان و محرمان اسرار شاه هستي چرا شاد و دلخوش نيستي و اين چنين لاغر و زرد شده اي؟ جوان به او چنين پاسخ مي دهد: گفت جوان راي تو زين غافل است بي خبري ز آنچه مرا در دل است صبر مرا همنفس درد كرد روي مرا صبر چنين زرد كرد شاه نهاده است به مقدار خويش در دل من گوهر اسرار خويش هست بزرگ آنچه درين دل نهاد راز بزرگان نتوانم گشاد در سخنش دل نه چنان بسته ام كز سر كم كار زبان بسته ام زان نكنم با تو سر خنده باز تا به زبان بر نپرد مرغ راز گر ز دل اين راز نه بيرون شود دل نهم آن را كه دلم خون شود ور بكنم راز شهان آشكار بخت خورد بر سر من زينهار(37) نظامي در قالب اين داستان اين حقيقت عرفاني را مطرح مي كند كه هر گاه كسي از مقربان و محرمان درگاه خداوند شد و خداوند اسراري را به او سپرد بايد طبق احكام دين صبر و استقامت كند و آن اسرار را به زبان نياورد و براي ديگران افشا نكند. نظامي معتقد است در دل شب بسياري از گنجينه هاي اسرار و رازهاي الهي نهفته و پنهـان است و عرفايي كه شب ها به عبادت و رياضت مشغولند آن گنجينها رامي بيننـد امـا نسبت به آنها غيرت نشان مي دهند و در مودر آنها با ديگران سخن نمي گويند. در بينش نظامي عرفـاي درون گـرا كه حـواس ظاهـري خـود مثل چشـم و گوش و زبان را از فعاليت باز مي دارند و با تمام قوا به پرورش درون و باطن خود مي پردازند به سرعت مراحل كمال را طي مي كنند و به اوج قرب حق راه مي يابند. در بينش نظامي عشق تا زماني كه پنهان است مانند كرامت و معجزه مقدس و با ارزش است اما وقتي آشكار شود ارزش و اعتبار خود را از دست مي دهد و به يك هوس خراباتي مبدّل مي شود. نظامي معتقد است اين دين است كه به ما مي گويد كه اسرار عشق خدا بايد مخفي باشد و چون منصور حلاج طبق دستور دين و شريعت عمل نكرد و اسرار عشق را افشا كرد ثمرة مجاهدت هاي او بر باد رفت و به چنان سرنوشت دردناكي دچار گرديد. همان گونه كه غنچه راز عشق را با جان پرده پوشي مي كند اما وقتي دهان باز كند و آن را افشاء كند غرف در چشمة خون مي شود. در بينش نظامي سِرّ عشق را فقط دل درك مي كند و مي فهمد و فقط زبان دل بايد آن را بيان كند بنابر اين بي زباني و خاموشي فصيح ترين زبان براي بيان راز عشق است و صبر و درنگ سريع ترين اقدام برا افشاي آن است. عشق كه در پرده كرامات شد چون به درآمد به خرابات شد اين گره از رشتة دين كرده اند پنبة حلاج بدين كرده اند عنچه كه جان پردة اين راز كرد چشمة خون شد چو دهن باز كرد كي دهن اين مرتبه حاصل كند قصة دل هم دهن دل كند اين خورش از كاسة دل خوش بود چون به دهان آوري، آتش بود اينت فصاحت كه زبان بستگي است اينت شتابي كه در آهستگي است(38)
نتيجه از بيـان مطـالب فـوق بـه أيـن نتيجه مي رسيم كه تصوّف نظامي تصوّفي زاهدانه و عابدانه است و صبر در مقابل گرايش هاي نفس به دنيا پايه و اساس تصوّف او را تشكيل مي دهد. در بينش نطامي از طريق زهد و صبر در مقابل گرايش هاي نفس به دنيا عارف مي تواند به مقام خلافت و جانشيني خداوند بر روي زمين نائل شود. نظامي معتقد است صبر در برابر گرايش هاي نفس به دنيا موجب مي شود وجود نفساني عارف فناي در وجود و هستي حق شود و با رسيدن به مقام بقاي بالله سيري دائمي و بي پايان را به سوي كمال مطلق در پيش بگيرد. در بينش نظامي صبر در مقابـل گـرايش نفس به دنيا مـوجب مي شود عارف به مرگ ارادي و اختياري برسد و بتواند به سوي آسمان ها و افلاك عروج كند. نظامي معتقد است زهد و تجريد حتي به جسم نيز خاصيت عروج مي بخشد. در بينش نظامي عارف از طريق صبر در مقابل گرايش نفس به دنيا و رسيدن به مرگ ارادي و اختياري مي تواند بر روابط علت و معلولي حاكم بر جهان خلقت سلطه و غلبه پيدا كند. نظامي معتقد است استقامت و صبر در بر ابر سختيهاي عبادت و نماز و راز و نياز سحرگاهي عارف را به مقام شهود و ديدار حق مي رساند. نظامي معتقد است عارف بايد طبق دستور دين اسرار عشق حق را مخفي و پنهان نگـه بدارد و در مقابل راز عشق صبر و استقامت داشته باشد تا بتواند سير معنـوي و دروني خود را به سوي مبدأ كمال ادامه بدهد.



فهرست منابع و مآخذ:1- قرآن مجيد با تصحيح هفت نفر از علما حوزة علمية قم، انتشارات محمد علي علمي.2- حرّاني، ابو محمد حسن بن علي، تحف العقول عن آل الرسول، به تصحيح علي اكبر غفّاري، مكتبه الصدوق، تهران، 1376 هـ .3- رازي، ابو الفتوح، روح الجَنان و روح الجِنان،‌جلد 1 و 6، به تصحيح و حواشي حاج ميرزا ابو الحسن شعراني، به تصحيح علي اكبر غفّاري، انتشارات اسلاميه، تهران، 1382 هـ .4- راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين بن محمّد، المفردات في غريب القرآن، ناشر مرتضوي، چاپ دوم، 1362.5- شريف رضي، گردآوري نهج البلاغه، به تصحيح دكتر صبحي الصالح، چاپ اول، بيروت، 1378 هـ . ، 1976.6- طوسي، نصيرالدين، اوصاف الاشراف، انتشارات هدي، تهران، 1361.7- عطار نيشابوري، فريدالدين، تذكره الاولياء، به تصحيح دكتر محمد استعلامي، چاپ دوم، 2536، شاهنشاهي، تهران، انتشارات زوّار.8- عطّار نيشابوري، فريدالدين، الهي نامه، به تصحيح فُؤاد روحاني، انتشارات كتابفروشي زوّار، تهران، 1351.9- عطّار نيشابوري، فريدالدين. مصيبت نامه، به اهتمام و تصحيح دكتر نوراني وصال، انتشارات زوّار، تهران، 1338.10- عطّار نيشابوري، فريدالدين، منطق الطير، به اهتمام و تصحيح سيّد گوهرين، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم، تهران، 1365.11- غزالي، ابو حامد محمّد بن محمّد، احياء علوم الدين، جلد 4، ناشر دارالهادي، بيروت – لبنان، چاپ اوّل، 1412 هـ . ، 1992م.12- كاشاني، عزالدين محمود بن علي، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، به تصحيح استاد علامه جلال الدين، همايي نشر هما، چاپ سوم 1367.13- مـحمّد بـن منـوّر، أَسرار التوحيد في مقامات شيخ ابو سعيد، جلـد 1، با مقدمه و تصحيح و تعليقات دكتر محمّد رضا شفيعي كد كني، انتشارات آگاه، چاپ سوم، 1371.14- مستملي بخاري، ابو ابراهيم اسماعيل بن محمّد، شرح التعرّف لمذهب التصوّف، جلـد3، بـا مقدمه و تصحيح و تحشيه محمّد روشن، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1365 هـ . ش. ، تهران.15- مولوي، جلال الدين محمّد، مثنوي معنوي، جلد 2 و 3، به تصحيح رينولد.ا. نيكلسون، به اهتمام دكتر نصرالله پور جوادي. انتشارات امير كبير، چاپ اوّل، تهران، 1363.16- ميبدي، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسرار و عدّه الأبرار، جلد 5، 6 و 9، به سعي و اهتمام علي اصغر حكمت، انتشارات دانشگاه تهران، 1338 هـ . ش.17- نظامي گنجه اي، مخزن الاسرار، با تصحيح و حواشي حسن وحيد دستگردي، به كوشش دكتر سعيد حميديان، نشر قطره، چاپ سوم، 1378.18- هجـويـري، ابـوالحـسن، علـي بـن عثمـان، كشـف المـحجوب، به تصـحيح و – ژوكوفسكي، با مقدمة قاسم انصاري، انتشارات طهوري، چاپ دوم، 1371.