۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه


ميگريزم ميگريزم

اشك حسرت از چه ريزم

برو برو كز دامت جستم

گشوده پر از دامت رستم

ياد از تو دگر نكنم نكنم

سوي تو نظر نكنم نكنم

تو رو رها كردم با دگران

گذشتم از تو چون رهگذران

رفتم كز تو دگر بيگانه شوم

بهر شمع دگر پروانه شوم

مهري ديگر با تو ندارم

در كوي تو پا نگذارم

بگذر از من كز تو گذشتم

از دل تا كي ناله برآرم

نازك طبعي چو برگ گل بودم

به دستت افتادم پر پر گشتم پر پر گشتم

اشكي بودم درون بحر غم

چو قطره باران گوهر گشتم گوهر گشتم

بحال خود بگذارم بحال خود بگذارم

به دست غم بسپارم



كه بي تو تنها نروم

برو برو تا بروم

هیچ نظری موجود نیست: