۱۳۸۷ آبان ۱۲, یکشنبه


سنگ صبور : فرانمود عملی و دنیای آرمانی
پایان نامه کارشناسی ارشد
خانم کارن میلر

نویسنده این مختصر اخیرا به پیشنهاد جناب آقای حسن زاده پژوهشگر و عضو هیئت علمی سخت كوش پژوهشگاه مردم شناسی و حمایت بی دریغ استاد ارجمند آقای میرشكرائی ، رئیس پژوهشگاه مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی توفیق ترجمه اثری از خانم كارن میلر را پیدا كرد كه در واقع پایان نامه كارشناسی ارشدنامبرده دررشته مردم شناسی است و زیر نظر پروفسور دوندس، از اساتید دانشگاه آمریكائی بركلی تحت عنوان تفكر برانگیز: ) (The Patient Stone: Practical Illusion/Ideal Reality ارائه شده و عنوان فارسی سنگ صبور : فرانمود عملی و دنیای آرمانی را برای آن برگزیده ام . زحمت پی گیری مراحل زمان گیر انتشار و تهیه نمایه را جناب آقای حسن زاده علیرغم همه مشغله ای كه دارنده عهده دار بوده اند. از این بزرگواران و دیگر پژوهشگران و همكاران پژوهشگاه سپاس دارم. گذشته از این مقدمات نقدی بر این رساله دارم .
متأسفانه نویسنده محترم در درآمد رساله ای كه گویای زحمات فراوان در مراجعه به منابع متعدد جهت انجام پژوهشهای مقایسه ای است و می توان به مثابه یكی از الگوهای روشهای متعدد اینگونه قصه پژوهی از آن یاد كرد اشاره ای صریح به هدف پژوهش خود و روشهای نیل بدان ندارد. تأسف دیگر از این بابت است كه هیچ نوع اظهار نظر یا شرحی از جانب استاد راهنما وجود ندارد كه خواننده را مهیای مباحث و دیدگاهها و نتیجه پایانی حیرت آوری كه علی رغم ستایشهای آغازین نویسنده در درآمد رساله بر قصه رقم می خورد آشنا سازد . نویسنده در درآمد كوتاه رساله می گوید بارزترین معنائی كه در اولین قرائت قصه به چشم می خورد كارپذیری ظاهریِ "زنان خوب" در تقابل با گستاخی زنان بد است. بدوأ به نظر می رسید تعریف فرهنگی واضحی از آنچه به عنوان مادر و همسر از زن انتظار می رود و مطلوب دانسته می شود نشان داده شده است. گرچه این گفته درست است، با قرائت های بعدی قصه متوجه پیامهای ظریف تری كه خود را نمایان می ساختند شدم ... بر من معلوم شد تحمیل قرائت فمینیستی غربی بر خصائلی كه فرهنگ ایرانی وجود آن در شخصیتها را ذاتا مثبت می بینید بیانهای عمیق تری را كه از این فرهنگ غیر قابل تفكیك است نمایان نمی سازد ...
خصائلی كه من منفی می شمردم ، سكوت و عزلت و غربت در قصه مثبت شمرده و ترویج شده است . سنگ صبور قصه ای است كه از كار پذیری و نامرئی بودن قهرمان زن داستان و واكنشهای وی به بیدادی كه بر او می رود دفاع می کند. این كولی دهان دریده و بیش از حد فعال است كه به خاطر رفتار ظاهرا" منفی خود در قصه تنبیه و رو سیاه می شود . بر من معلوم شد سنگ صبور نیز مثل فرهنگ ایرانی كه بدان شكل داده در واقع الماسی است با تراشهای پیچیده كه انواری چندبعدی بر معنای قصه می تاباند و در واقع قرائت سطحی من تنها یك شیوه نگرش به آن بوده است. با مكاشفه ای كوركننده كه باعث شد احساس حقارت كنم دریافتم "حقیقتی" كه من در قصه یافته ام تنها یك " حقیقت " است در حالیكه " حقایق" در بهترین حالت گفتمانهائی بحث انگیزاند و هیچ سطحی از حقیقت اصیل تر از بقیه نیست بلكه لایه بندی این سطوح است كه " حقیقت " قصه را می سازد ...
نویسنده سپس به پژوهشهای قصه پژوهانی چون كاسكن در قصه های پریان ، هند و مشرق زمین و مطالعات داوكنیز و اسامی چون " شاهزاده خفته " و " شاهزاده مدهوش " كه به همین قصه داده شده می پردازد. قصه ای كه كاسكین پژوهیده مبتنی بر روایت های جمع آوری شده درهردو سوی دریای مدیترانه ازمصر و سیسل درغرب ودرجهت شرق تا تركیه ،استانبول و جزیره یونانی سایروس است. وی در پژوهش خود خاستگاه سنگ صبور را هند[1] دانسته و آنرا روایتی فارسی از قصه AT 894 " آموزگار دیوسیرت و سنگ همدردی " ، تركیبی از بخشهای دوم و سوم " آموزگار دیوسیرت " و AT 437 " شاهزاده سوزن آجین " " عروس دروغین " می شمارد .
نویسنده اشاره می كند مضمون سنگ حتی در ایران باستان نیز شناخته بود[2] و رودكی شاعر قرن دهم ( میلادی برابر با چهارم ه . ق ) آنرا در یكی از اشعار خود آورده و به عقیده بولوین در سالهای دهم 1960 به شكلی دیگرسان شده در ترانه ای مردم پسند " گل سنگم " آمده است .
مؤلف پس از مقایسه مشتركات و تفاوتهای قصه ها در این پهنه وسیع به این نتیجه می رسد كه جدائی ، رانده شدگی و وصل تأكیدی است بر یكی از معانی اصلی كه قصه های عامیانه به تصویر می كشد؛ یعنی فرآیند كمال و سیر انسان از كودكی به بزرگسالی . اینكه قهرمان اصلی قصه دختر است تأكیدی است بر این حقیقت كه مهم ترین عامل تغییر و كسی كه مهم ترین جایگاه را در واحد خانواده دارد مادر/ همسر است ] كمتر كسی در جهان روائی این حقیقت چون و چرا دارد[. این نكته تأكیدی است بر اینكه مهم ترین پیام قصه سیرزنان و مردان به سوی كمال است و هر مرد یا زنی كه بخواهد خانواده ای موفق داشته ، رسوم اجتماعی را ادامه دهد ناگزیر به این سفر است .
سپس به معنای نمادین " چهل " در هفت قصه از دوازده قصه فارسی پرداخته و قداست عدد چهل در مذاهب و سنت های مدیترانه ای؛ چهل سالگی محمد(ص) به هنگام دریافت وحی از جبرئیل، اعتقادات سنتی پزشكی اسلامیِ عامیانه و سه دوره چهل روزه مراحل حمل و زایمان؛ بیرون نبردن نوازد از خانه تا چهل روزه شدن به خاطر جلوگیری از نظرخوردن ؛ دوره چهل روزه طوفان نوح، سرگردانی چهل روزه موسی در بادیه و روزه چهل روزه عیسی در بیابان اشاره می رود و از زبان براندس اینطور نتیجه گیری می شود كه همه این داستانها عناصر حیاتی رنج و توبه را در هم می آمیزند. همگی وضعیت افرادی در حال گذر و در آستانه مرحله ای تازه ای از زندگی را نشان می دهند كه در آنها دوره پرهیز، حیاتی منزه تر و متشرع تر از پیش را ارزانی فرد می دارد . سپس به برگزاری آئین چله برای درگذشتگان در ایران و افغانستان و این نظر اولریخ مارزلف اشاره می شود كه چون در اعتقادات سامی باستان چهل نمایانگر كمال بوده استفاده از این عدد برای نمایش پایان همه محنت های متّوفی است. بر این اساس می توان گفت در سنگ صبور چهل در چندین سطح نمادین عمل می كند و صرفا به خاطر نمایش شمار ایام و طولِ بیدارمانی دختر به كار نمی رود، بلكه نماد حالت گذر او به زنانگی است كه با نمایش تیمارداری مرد، به عنوان نقش آتی وی بیان شده و در عین حال؛ با نماد تولدی دیگر، تولد همسر/ مادر در پی مرگ كودكی سروكار داریم. سپس در مبحث قطب های فرهنگی به نظرات ویلیام بی من پرداخته می شود و نویسنده همانطور كه در درآمد كتاب تصریح كرده می پذیرد كه به نظر می رسد تعاملی میان دو قطب اصلی، درونی در برابر بیرونی و جایگاه سلسله مراتبی در برابر برابری در فرهنگ و جامعه ایرانی وجود دارد و قصه های ایرانی دلیلی است بر اثبات مستدل بودن آراء بی من در مورد ایرانیان .
نویسنده در انتهای درآمده كوتاه رساله تا حدودی هدف خود را روشن می سازد و می گوید " در رساله خود مجموعه واژه هائی را كه معمولا با یكدیگر جفت نمی شود مقابل ساخته ام : عملی/ فرانموده و آرمانی/ واقعیت . امیدوارم با تخطی از شیوه رایج جفت كردن اصطلاحات و استقرار واژه ای در برابر واژه ای دیگر كه چندان همخوانی با آن ندارد موجب تغییر دیدگاه خواننده شوم . چرا كه معتقدم هر گونه معنای این قصه ایرانی در این جفت سازی به ظاهر مهمل واژه ها قرار دارد. فرانمودهای عملی اشكالی از رفتار و موضع گیری نسبت به موقعیت های روزانه است كه اتخاذ آنها برای فعالیت در جامعه ضرورت دارد. حقیقت آرمانی كه از مسلك صوفیان بر می خیزد " حقیقتِ " راستین نفس است كه از كلیه نمودهای خارجی آن كه شخص از خود بروز می دهد حقیقی تر است . استدلال من این است كه از طریق شخصیت های قصه های ایرانی، كولی ، دختر و مرد است كه می توان تجسم و عصاره این ایده ها را مشاهده كرد."
مبحث تشیع و تصوّف و تاریخچه كوتاه شكل گیری مذهب شیعه و جایگاه مُحّرم در بازنمائی مصائب حسین بن علی (ع) و یاران باوفایش در دشت كربلا در سال 61 هجری قمری نیز محملی می شود برای نقل این دیدگاه لیندهولم كه : به نظر می رسد تحمل قهرمانانه ظلم و جور جامعه فاسد و غرق در ظلمت راهی است برای نجات همان جامعه ای كه آنها را طرد كرده است و محنت هائی كه دخترِ قصه سنگ صبور تحمل می كند در همین راستا تفسیرپذیر است .
بدین ترتیب ایثار و شهادت حسین بن علی (ع) مبدل به معیار رفتار نمادین شیعیان شده است و این مضمون نقش محوری در ادبیات دینی و غیر دینی و گفته عامیانه " قربان شما " و " جان نثار" كه به جای ضمیر " من " به كار می رود پیدا كرده است . آنچه در جهان بینی شیعه حالتی بنیادی دارد نوعی احساس جور، جور ظالمانه[3]، است ... شیعیان طوری آماده شده اند تا امور منفی ، اندوهبار ، دلخراش و افرادِ ستم دیده را ببینند .
در مبحث مربوط به تصوّف نیز این گفته ای. جی . آربری را نقل كرده اند كه : از دید صوفیان آنچه وحدت آدمی با خداوند رامیسر می سازد عشق است . نزد آنان عشق علاج[4]عجب و خودبینی است. در عمل این نوع عشق ملازم ایثار و نفی شخصیت فردی است .
در مبحث حجاب با تصریح بر اینكه در این قصه كهن اشاره صریحی به نوع پوشش دختر یا كولی نشده و " پیش از انقلاب " بسیاری از زنان روستائی حجاب به معنی چادر نداشتند زیرا مانع فعالیتهای آنان در صحرا و مزرعه می شد، به اهمیت توجه به معنای نمادین استفاده از حجاب به منظور تفكیك ظاهر و باطن در كلیه شئون زندگی ایرانیان اشاره می شود . پس از مقایسه واژه های حجاب به معنی پرده پوشی و از دیده نهان داشتن و فعل " dress " انگلیسی كه از جمله، تزئین و آرایش نیز معنا می دهد، از قول خانم فرزانه میلانی به تفاوت گویا در خاستگاههای فرهنگی معنی لباس با پوشش میان جامعه یهودی/ مسیحی با جامعه اسلامی اشاره می شود. خانم میلانی با تكیه بر برخی روایات نه چندان متقن ، عقیده دارند سه هراس فرهنگی در حركت ، شنیده شدن صدا و پیدائی زنان در فرهنگ ایرانی به طور اعم وجود دارد. و از اینجا معلوم می شود استفاده قصه از گوشه گیری و انزوای دختر در تحمل محنت های خود و تشدید انزوای محیطی كه مجبور به رویاروئی با آن است شیوه ای است برای نهایت استفاده از این حجاب استعاری .
در بحث تفاوت دختر/ كولی خانم میلر تدریجا به دیدگاه خانم میلانی و دیگر فمیستها نزدیك می گردد و می گوید : قصه تائیدی است بر تعریف فرهنگ زن خوب/ بد و به نقل از خانم میلانی و استعانت از داده های نمودار ص. 25 مدعی می شود معمولا اوصاف كولی برای مردان حفظ می شود . تحرك ، دیده شدن و قدرت بیان خواسته ها صفات مثبتی است كه به مرد داده می شود و صرفا دختر كولی است كه به خاطر نشان دادن رفتاری مشابه مكافات می یابد. حتی وقتی مرد در آغاز زن نامناسب را انتخاب می كند بعدا با به دست آوردن دختر مناسب كه در پایان مبدل به همسر بی نقص آرمانی شده و شایسته مادری می شود پاداش می یابد. سپس این قول اریكا فریدل می آید كه پس از بررسی قصه های ایرانی متوجه شده هیچ جایگاه حرفه ای جز ایفای نقش مستخدمه به زن داده نشده است[5]. سپس به آراء كسانی چون بتی هرن ، بی من ،‌باكیلگا،هوفمن و مارزلف دراشاره به نقش تجویز شده برای زنان ومردسالاری مكتوم دراین تعیین وظائف عرفی، اخلاقی ودینی اشاره می شود و می گویند ظاهرا در این مورد اسلام قائل به رابطه ای مستقیم میان نظم اجتماعی و پاكدامنی زن است . نظم اجتماعی تنها در صورتی تأمین می شود كه زنان از غیر شوهران خود چشم پوشانده و با اغوای مردان و فاسق ساختن آنها فتنه نیانگیزند و آنچه در این دیدگاه مورد حمله و تحقیر قرار می گیرد نه جنسیت، بلكه خود زن به عنوان تجسم ویرانی و نماد بی نظمی است. هم از این لحاظ است كه فضای حركت دختر در مقایسه با كولی دائما تقلیل می یابد. در قصه دختر را می بینیم كه به مرور وارد فضاهای تنگ و تنگ تر می شود. دختر عملا در حجاب و پوشش می رود و در وضعیتی دائمی قرار می گیرد چنانكه گوئی در باطن است. آنچه مشهود است این كه فضا و جداشدگی دختر به كار تعریف نقاطی می آید كه در آن دختر، كولی و حتی مرد به منظور مقایسه مقابل یكدیگر واداشته می شوند و نیز شیوه تعریف آنها به همان ترتیب است كه تجارب دختر در برابر ولگردی و آزادی نسبی كولی قرار می گیرد. كولی زنی است كه خارج از حدود اجتماعی زندگی می كند با این وجود توجه به فضائی كه برای دختر، كولی و پسر تعریف شده مهم است. در معماری اسلامی فضا طوری طراحی می شود كه منعكس كننده تركیب و پیوستگی جنبه های متعدد زندگی در جوامع مسلمان باشد ... اجزاء طوری تابع وحدت گردیده اند كه همواره در ارتباط با كل و همسازی با آن قرار گیرند . پس این معماری نمایانگر نفی ایده موجودیت های خودمختار فردی و تجسم ایده وحدت این ایده ها در كل است. بنابراین از طریق فضائی كه این سه اشغال می كنند یكی از بن مایه های فراگیر ذهنیت ایرانی: فروكافتن فرد و ارتقای پیروزمندانه وحدت و از خودگذشتگی فرد به نفع جمع به نمایش گذارده می شود .
در پی این مطلب در آنچه اشاره به نقد رابطه قدرت تعبیر می شود به نقل از اریكا فریدل می آید : " در سلسله مراتب سنتی قدرت و اقتدار كه پشت سر این قصه ها قرار دارد خدا در اوج و پیامبران در مراتب پائین تر از او قرار می گیرند. سپس نوبت شاهان و قدرت سیاسی می رسد و در پی آنها مردان، زنان و كودكان می آیند ... در قصه ها معمولا سرنوشت زنان بستگی به عمل مرد دارد كه مثل پدر یا همسر بر او مسلط است ." و خلاصه مطلب اینكه خدا برای مرد همان است كه مرد برای زن .سپس با نقل آراء احمدی به اثرات مثبت اجتماعی تصوّف در راه كمال فرد و ایثار به خلق در راه عشق ذات متعال می خوانیم :
" ارزش هر كس بسته به رفتار و رازداری او نسبت به خانواده، دوستان، همشهریان و امثال آنهاست. همین نكته است كه علت ارتباط تنگاتنگ میان خیر شخصی و خیر اغیار در جامعه ایران را توضیح می دهد و به همین علت است كه به همه افراد توصیه شده غیر از خود به فكر منافع "مردم" نیز باشند ... در فرهنگ ایرانی هر كس كه به فداكاری به خاطر فرزندان ،‌اولیاء كشور و دین و مرام خود پردازد ارج بسیار می بیند."
دختر در سنگ صبور به موازات نقش خود در ارائه الگوئی از زن آرمانی همسر/ مادر ، برای آرمانی سازی استعاره ای صوفیانه به كار گرفته می شود. دست شستن دختر از تن آسانی در تیمارداری مرد انعكاسی است از ترك ارزش های دنیوی طبق تعالیم زاهدانه. تعهد و وفاداری خلل ناپذیر دختر نسبت به پسر انعكاسی است از اشتیاق صوفی به طلب لقای الهی ، یا آن طور كه در متون صوفیانه به كار می رود، معشوق . این نفی خود و وحدت وجود از عناصر اصلی تصوف است و به همین صورت بر شكل گیری معنای فرد در طرز تفكر ایرانی تأثیر گذارده است. نقش دختر قصه شباهت جالبی به نفی كلی نفس در آراء صوفیه و حالاتی چون شخص انگاری، همذات پنداری خود با كسی دیگر ( پدر ، معلم و غیره ) مثل مورد مولوی و شمس؛ خدا انگاری، گذر از نفس فردی و غرق شدن در وجود كلی " اتحاد " و بالاخره وحدت دارد. در قصه مرحله وحدت با مرحله خدا انگاری تلفیق شده و به همین علت است كه دختر كولی غاصب را ملامت نمی كند چون خود پرستی در او نیست .
پس از ارائه این دیدگاههای متعارض نسبت به قصه و نقش دختر، كولی و مرد در آن ، نویسنده محترم به نتیجه گیری می پردازد كه غیرمترقبه ترین قسمت آن همان جمله پایانی یا ملخص كلام است :
" در تعامل میان ظاهر و باطن توازن پیچیده میان مدركات حسی و حقیقت مبدل به كانون قصه می شود ، كانونی كه در آن شخصیت ها نقشی تقریبا تمثیلی می گیرند چرا كه درك واقعیت و حقیقتِ آن واقعیت طلبی است فرانموده كه پیش روی زن و مرد قصه گذارده اند. "
بی تردید قصه پژوه محترم رنج پژوهش و تتبعات فراوان و تورق و مداقه در منابع و آراء گوناگون را برخود هموار ساخته تا ضمن ارائه پیشینه ای از قصه در منطقه ای وسیع و نمایان سازی شباهت ها و تفاوت ها بر پیام اخلاقی سنگ صبور و ژرفكاوی فرهنگ و افكار ایرانیان با دستمایه مطالب این قصه انگشت تأكید گذارد . طبق معمول تعارض آراء سنت گرایان و نوگرایان، بخصوص پژوهش گران غربی و برخی ذوات فمینیست چون خانم فرزانه میلانی دستمایه سیر جدالی بحث می گردد. به نظر نگارنده حیرت زائی جمله پایانی رساله و پیام مستتر در آن از این بابت است كه گرچه در معرفی آراء متعارض فوق نوعی اعتراض به ستایش انفعال و از خودگذشتگی دختر قصه و مكافات كولی به خاطر " آزادی خواهی و تحرك و نمایان شدن بیش از حد " مطرح می گردد و به تلویح تعریضی به مرد قصه دارند كه چگونه از مكافات منتَظَركولی قسر در می رود، در حالیكه بعضا همان چیزها كه دختر كولی به صرف جنسیت خود از آن نهی شده بر او روا داشته می شود. به ناگــاه " طلبی" كه طبق طرح و سیر داستان اساس پیام اخلاقی قصه را تشكیل می دهد نه تنها مبدل به امری موهوم، خیالی یا فرانموده می گردد بلكه دامن گیر قهرمان مذكر قصه نیز می شود، چنانكه گوئی در تمامی این ماجرا همه نقش بر دریا می زده اند !
از جمله پرسشهائی كه به ذهن نگارنده هجوم می آورد این است كه تا رسیدن به مرحله ظهور " ابر مردانِ " نیچه ای كه همه می دانیم احتمال تحقق آن در وضعیت فعلی جهان و نظام آموزشی و تربیتی و فرهنگ و تجارت و دنیای رسانه ها، دست كم در میان مدت آرزوئی بس دراز است، توده های انسانها كدام آئین و آرمان را نصب العین رفتار و كردار خود قرار دهند كه ضمن حفظ ارزشهای خانواده موجبات دوام و قوام و كیان اجتماعی جوامع و كشورها در همین وضعیت موجود شود و سعادت عالیه بشر را میسر سازد .
آیا ذوات محترمی چون خانمها میلانی و بهبهانی نباید از خود بپرسند با این همه شباهت در پیام آموزشی و فرجام نیك فضیلت مندان قصه، از هند گرفته تا آنسوی دریای مدیترانه، چرا باید صرفا سنگ صبورایرانی دستمایه تعریضی به توصیه های راجع به پاكدامنی ، كف نفس ،ایثار و استقامت، نه تنها در قهرمان مؤنت قصه شده بلكه حتی به صورت غیرمستقیم قهرمان مرد را نیز مورد مرحمت قرار دهند !
نگارنده ضمن تأئید بخشی از دیدگاههای خانم میلر و صاحب نظران محترمی كه آراء ایشان در نقد رابطه قدرت و كژفهمی های متداول از نقش زن در خانواده و جامعه و حركت و ظهور او در آن مطرح شده توجه این عزیزان را به دهها نمونه تحرك و اقدام اجتماعی زنان شاعر، عارف، عالم، مفسر و راوی حدیث و جز آن، چون سكینه بنت حسین (ع) جلب می كند كه " در فنون فصاحت و بلاغت و سخن سنجی از اساتید وقت و سیّده زنان عصر خود و اجمل و اكمل ایشان بود و آستان قوی بنیانش مرجع ادبا و فضلا و شعرا و ارباب كمال بود و شعرا و مشاهیرِ اهل سخن اشعار و نتایج طبع خود را از نظر آن خاتون می گذرانده و شعرا به صله های فراوان نایل می گردیدند و داوران به نظر داوری وی تسلیم و متقاعد می گشتند[6]. نامهائی چون رابعه دخت ثابت بن الفاكة بن ثعلبه انصاری كه از اولین زنانی بود كه با حضرت ختمی مرتبت بیعت كرد؛ رابعه بنت كعب غزداری و رابعه عدویه و هزاران نمونه دیگر از این دست به روشنی نشان نمی دهد نقش زن صرفا خدمتكاری و كدبانوئی نبوده است؟ ضمن اینكه انسان بی اختیار از خود می پرسد آیا در هزار سال پیش در اكناف عالم مشاغلی چون فضانوردی، شهرسازی، پزشكی، روانشناسی، مددكاری اجتماعی ، برنامه نویسی، و مهندسی نرم افزار و سخت افزار و سیستمهای خبره و هوش مصنوعی وجود داشته كه زنان آن ادوار را اعم از مسلمان یا جز آن از آنها محروم كرده به دو شغل فوق الذكر گمارده باشند !
غفلت رایج دیگر این عزیزانِ اسیر چنبره مشكلات و نگرشهای امروزی از این معناست كه حجب و حجاب و پوشیده داری و اصالت و صدق ایثار یك شبه در فرهنگ و جامعه ایرانی پیدا نشده و همانطور كه ریشه تصوّف و عرفان شیعی را به آراء پیش از اسلامی، حتی پیش از زرتشت می رسانند، پوشیده داری بدن از اصول محكم جاری و ساری در خلق و خوی ایرانی اعم از عالی و دانی بوده است .
یوهان یواخیم وینكلمن در تاریخ هنر باستان خود ضمن مقایسه هنر ایران و مصر با هنر یونانیان سه علت عمده پیشرفت نكردن هنرهای تجسمی ایرانیان با آن همه پیشرفتهای فكری، فرهنگی، علمی، سیاسی، نظامی و كشورداری را اینگونه معرفی می كند :
1- به ساخت معبد و تندیس ایزدان و ایزد بانوان نمی پرداختند و نیایشهای خود را بیشتر در هوای آزاد و نقاط مرتفع انجام می دادند. 2- برهنه نمائی در هنر نداشتند و از مچ دست به بالای هیچ شاه و ملكه یا شخصیت دیگری مجسم نشده است. 3- حكومت استبدادی محلی برای ابراز و شكوفائی استعداد و توانائی های كسی جز شاه باقی نمی گذارد. در كوروش نامه و دیگر منابع یونانی نیز آمده است وقتی ایرانیان سپاه یونان را می دیدند كه در انظار در رودخانه آب تنی می كنندسخت به حیرت می افتادند كه چگونه اینان در انظار برهنه می شوند و آبِ پاك می آلایند .
از این گذشته رعایت متانت و پاكدامنی و اهتمام به ارزشها خانواده نه عیب است و نه اختصاص به فرهنگ ایرانی- اسلامی دارد. در مقدمه كتاب تاریخ نمایشنامه و تئاتر اروپا اثر اریكا فیشرلیخته ، (راتلج ، 2002) ، با آراء روسو در این مورد از طریق خواندن نامه ای كه در مخالفت با ساخت تماشاخانه در ژنو به دالامبر نوشته آشنا می شویم. وی با نیاز ژنو به داشتن تماشاخانه به منظور عقب نماندن از دیگر شهرهای اروپائی شدیدا به مخالفت پرداخته و استدلال می كرد تئاتر هویت سكنه ژنو را به مخاطره انداخته و احتمالا موجب نابودی كامل آن خواهد شد. مخالفتهای وی هم به ساختار تئاتر برمی گشت هم به محتوای آن. از آنجا كه تئاتر مرد و زن را تشویق می كند به منظور سرگرمی در محلی عمومی گرد هم آیند اشكال سنتی زندگی اجتماعی در ژنو را كه در آن محافل مردانه و زنانه كاملا جدای از یكدیگرند مورد تهاجم قرار خواهد داد. همچنین مغایر حجب و حیای طبیعی زنانه است كه جلوه گری زن در انظار را نهی می كند : زن خارج از خانه و كاشانه كامل ترین مینای پوششی خود را از دست می دهد و وقتی این بی پیرایگی راستین از دست رفت ظاهری ناشایست به خود می گیرد ... صرفنظر از اینكه زن چه می كند، قرار گرفتن در منظر مردم جای مناسبی برای او نیست .
از این گذشته با شرایط زندگی امروزی و اشتغال دوشادوش زن و مرد در غالب جوامع بشری و سكونت در كاشانه های كوچكِ كمتر از پنجاه مترمربع و آشپزخانه های باز و الخ، صحبت از اینگونه تفكیك های آهنین و " بیرونی" و " اندرونی " و ظاهر و باطن دوراز ذهن و نامانوس و ناسازست. اما به هر روی در گفته روسو هم حقایقی در خور اعتنا به چشم می خورد. آیا آن حد از دیده شدن و تحرك بی قید و بندی كه موجب شكل گیری میلیونها خانواده تك سرپرست متشكل از دختران كم سن و سال با فرزندان ناساز گردیده و علاوه بر تحمیل سنگین ترین فشارها بر نظام اجتماعی اقتصادی جوامع امروزی و پیدایش مادران و فرزندان آزرده هسته خانواده ها را نشانه گرفته كمكی به تقویت نظامهای سیاسی و اجتماعی و در نهایت خیر و سعادت بشریت است؟ براستی حاصل همه تلاشهای مصلحان ، خیرخواهان، علماء و پژوهشگران عرصه علم و ادب و فرهنگ باید به چنین ورطه ای از زندگی شتاب زده،‌ سراسیمه، مصرف زده، پوچ و عاری از كمال و تعالی بیفتد ؟ ادامه بحث جهت ارائه شواهدی از این نابسامانیها، جستجوی آرمان پارسائی نزد جمعی ازمطرح ترین هنرمندان بزرگ معاصر غرب[7] و آراء موافق و مخالف هر یك مثنوی هفتاد من كاغذ و خارج از حوصله این مجال و مقال و خواننده محترم می شود . از اینرو با اشاره ای گذار به نظریه انگیزه[8] آبراهام هارولد مازلو بحث خود را به پایان می برم وی می گوید : هر فرد مراتبی از نیازها دارد كه از نیازهای فیزیولوژیك آغاز و به خود شكوفا سازی ختم می شوند. این سلسله مراتب شامل هفت نیاز است كه چهارمورد اولیه و اساسی آن عبارتند است از : نیازهای فیزیولوژیك، نیاز به ایمنی، نیاز به عشق و تعلق و نیاز به احترام كه اساسا نیازهائی است شخصی و خود ارضاگر و خودخواهانه. مازلو این نیازها را نیازهای كمبودی می نامد زیرا در مواردی مانند كمبود غذا، ایمنی، عشق و احترام رخ می نماید. وی سه نیاز بعدی را وجودی ( being ) می نامد كه عبارتند از : شكوفا سازی خود، نیاز به دانستن (برای دانستن ) و نیاز به زیبائی ( برای زیبائی ). كسانی كه عالی ترین نیازهای خویش (نیازهای وجودی) را ارضاء می كنند در مرحله خود شكوفا سازی قرار دارند. این افراد به قول مازلو به برترین تجربه نائل می گردند. در نظر او آدمی دارای هسته باطنی فطری است كه برای دست یابی به رشد و تعالی جد و جهد می كند. مازلو می گفت رویدادهای عمیق و متعالی در بطن همه مذاهب وقوع می یابد و مذاهب سازمان یافته همواره درصدد انتقال معانی حاصل از برترین تجربه به افرادی اند كه خود از توانائی دست یابی به آنها محرومند. نیازهای وجودی فراتر از انگیزش های شخصی قرار می گیرد و با عملی كه از احساس وحدت، عدالت، خودكفائی و فیض رسانی حاصل می شود فعال می گردد. فرد سعادتمندی كه بتواند به این مرحله برسد خودِ باطنی خویش را كه از بدو تولد در همه آدمیان وجود دارد اما معمولا بر اثر شرایط اجتماعی یا خانوادگی مشوب یا تحریف می شود به مرحله شكوفائی می رساند. به زعم مازلو حد اعلای تجربه حق انحصاری افرادی است كه به مرحله خود شكوفا سازی رسیده اند .



عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

كمتر از ذره نه ای پست مشو مهربورز
تا به خلوتگه خورشید رسی ذره صفت ، چرخ زنان

گر روی پاك و مجرد چو مسیحا به فلك
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

ز عشق شمس تبریزی، زبیداری و شب خیزی
مثال ذره ای گردان پریشانم به جان تو

از بین بی شمار شیوه های حیات ظاهرا" دو تا از همه شاخص تر است :
تحرك و دیده شدن فراوان برای امحاء ابدی ؛
غربت و مستوری برای حضورِ سرمدی .
مهرداد وحدتی
23/6/1384







1 كوليان نيز در دوره آخرين شاهان ساساني در چارچوب مراودات و مبادلات فرهنگي و جز آن كه از ديرباز ميان ايران و هند و شرق به به طور اعم وجود وجود داشت به ايران آمده اند و از اين مجرا در اروپا پراكنده شده اند (زرين كوب ، عبدالحسين ، نه شرقي ، نه غربي ، انساني ).
2 سنگ صبور: سنگي اساطيري كه اندوههاي مردم را مي شنيد و غمخوار آنان بود= سنگ عقاب با نام فرانسوي اتيت (Aetite)، نوعي سنگال ليمونيتي اغلب توخالي و حفره دار است . اصولا سنگ به صبوري و تحمل مثل است. مقايسه شود با صخره صماء در عربي : ” گرچه چون سنگم صبور و سيم ساعد ليك هست- سيمگون اشكم فزوده سنگ هر شب تا سحر“ (انوري) . لغت نامه دهخدا ، فرهنگ فارسي دكتر معين و فرهنگ اصطلاحات علمي ؛ بنياد فرهنگ ايران .
3- سلطان جائر.
4- " اي علاج جمله علتهاي ما."
5- در قصه هاي هزار ساله دو سوي مديترانه زنان چه وضعي داشته اند ؟ دكتر و پرستار و معلم و استاد دانشگاه ، وزير خارجه و صدراعظم و رئيس جمهور بوده اند يا در چارچوب شيوه هاي معيشتي و اجتماعي ،اقتصادي فرهنگ دوره خود مي زيسته اند !

6. Riley Charles A. The Saints of Modern Art. The Ascetic Ideal in Contemporary Painting , Sculpture , Architecture, Music , Dance , Literature and Philosophy. University Press of New England Hanover,1998.
7- Motivation Theory..