جنبه هاي نمايشي تير يشت
يشت ها از كهن ترين بخشهاي اوستا، سرود هايي است در نيايش ايزدان و فرشتگان، كه هر كدام با پديده اي طبيعي مرتبط مي باشند، و ذكر اين نكته ضروريست كه اسطوره هاي مرتبط با مظاهر طبيعت به گونه اي نمايشي، شرح پيروزي نيروهاي خير را در برابر شر بازگو مي كنند، لذا مشاركت انسان در اين پيكار، در قالب آئين و مذهب امري مهم جلوه مي كند. روژكايوا R.caillois فيلسوف فرانسوي معتقد است «اگر چه انسان جزلاينفك طبيعت است، اما همواره با آن در جنگ و ستيز به سرمي برد، روژه باستيد اسطوره را حكايتي موهوم و شگفت داراي ريشه مردمي مي داند، كه در آن عاملان غالبا قواي طبيعت اند و به سيماي اشخاص نمودار شده و اعمال و ماجراهايشان معناي رمزي پيدا ميكند.
هنر شناسان با بررسي اساطير كهن دريافتند كه مفهوم حقيقي حكايتها و قصه هاي كهن آن است كه با ياري شيوه هاي جادو و طلسم بر نيروهاي طبيعي مانند باد، سيل، قحطي، رعد و برق و پديده هاي زيان آور نفوذ كنند. در حقيقت رقص ها و آوازهاي نمايشي كار مبارزه با طبيعت را مجسم مي كنند. ميرچاد الياده مي گويد «طبيعت هميشه داراي ارزش آئيني است و پديده هاي كائناتي رعد و برق، طوفان، سيل. محرك انسان براي بزرگداشت خدايان بوده است و ستايش و عملكرد آنها در سرنوشت قبيله يا جامعه انساني نقشي به سزا داشته است. ستايش ايزداني چون: تيشتر tishtariya فرشته باران، آناهيتا Anahita الهه آب در ايران، اگني Agni ايزد آتش در هند دوران ودايي، ئن ليل Enlil خداي طوفان بابلي. تشوب teshop خداي باران آور قوم هيتي، توثtoth فرشته باران مصر، لوودو Lovedu ملكه باران آفريقا ايزداني از اين قبيل، همواره جزء وظايف مهم آن جامعه به شمار مي رفته است. در اسطوره نبرد تيشتر فرشته باران با اپوش Aposh ديوخشكسالي. در آغاز اپوش نيرومندتر است و ايزد باران شكست مي خورد. تيشتر شكايت به اورمزد مي برد كه ناتواني او از اين است كه مردم نيايش شايسته اي براي او به جاي نياورده اند. همچنين در اسطوره نروژي تور thorr خداي جنگ و حاصلخيزي، مردم جهت ياري كردن تور براي يافتن گرزش و از بين بردن غولها به اجراي مراسم آئيني مي پردازند، در واقع آنها با اجراي نمايش آئيني از كار خدايان تقليد مي كردند.
اكثر قهرمانان و شخصيت هاي حماسي ريشه در پديده هاي طبيعي دارند، و مي توان خاستگاه آنان را در اين حوادث يافت. اين حوادث در اكثر موارد تراژيك هستند، چرا كه ايزدان الگوئي نمونه براي انسان آئيني به شمار مي روند. جان دي جورگان معتقد است انسان با جدايي از دنياي حيوانات، پديده هاي طبيعي را با معيار زيبايي مي سنجد. لوفردلاشو نيز نخستين مرحله در راه نمايش مادي ارباب انواع، تجسم آنان به صورت رستني ها و جانوران مي داند.
در اوستا Avesta و خرده اوستا Khurtak Avesta اكثر ايزدان و فرشته هاي ياد شده يا با طبيعت در ارتباط بوده و به شكلي از مظاهر طبيعت به شمار مي روند. «آبان يشت، خرداد يشت، مهريشت، ماه يشت، آتش يشت، خورشيد يشت.» همه گواه بر اين ادعا هستند. نخستين آفريدگان اورمزد شش امشاسپندان A-mesha-Spenta كه در آغاز فقط تجلي صفاتي از ذات اورمزد بودند، در مراتب تكامل نه تنها صاحب شخصيتي مستقل شدند بلكه با پديده هاي طبيعي زمين وابستگي و ارتباط يافتند. مثلا اورمزد با انسان، بهمن با جانوران. ارديبهشت با آتش. شهريور با فلزها، سپندارمذ با زمين، خرداد با آب و امرداد با گياه ارتباط پيدا كردند. بنابراين همه اين موجودات در خور نيايش و احترام هستند و انسان همواره سعي داشته با روشهايي جادويي و آئيني با مظاهر پيوند يا به داد و ستد عاطفي با آنها بپردازد.
تيشتر يكي از ايزدان اسطورهاي ايران باستان در نبرد با اپوش ديو خشكسالي، باران را كه نماد باروري و حيات زمين محسوب ميشود، براي انسان به ارمغان ميآورد. مرحوم«مهرداد بهار» در كتاب «پژوهشي در اساطير ایران» از او چنین ياد مي كند:
«تيرtir يا tistar ايزدي است كه يشت هشتم اوستا از آن اوست.و چنانكه در تير يشت آمده ستاره اي سپيد است ، درخشنده و دور پيدا. او سرشت آب دارد، تواناست و نژادش از اپام نپات است.او سرور همه ستاره هاست، روز سيزدهم و ماه چهارم به نام تير يا تيشتر خوانده مي شود.در شايسته ستايش و نيايش بودن ، همسنگ هرمزد آفريده شده است.چرا كه اگر چنين نبود ديو خشكسالي همه جا را از بين مي برد، اگر او را بستايند، دشمن و گردونه ها و درفش هاي ايشان به سرزمين هاي آريايي وارد نخواهد شد.»
اين ادعا كه شخصيت تيشتر نيز همانند ايندراالگوي خلق قهرماني چون رستم باشد، دور از انتظار نيست، چراكه رستم نيز همانند تيشتر پنجه در پنجه ديوان انداخته و نبرد ميكند، و شايد رخش اسب رستم نمادي از تيشتر باشد كه در ظاهر اسب سفيد ونيرومند در آسمان ظاهر ميشود. از سوي ديگر تيشتر جزء ايزداني به شمار ميآيد كه با باران، مهمترين پديده طبيعت مرتبط است. در خرده اوستا و سرود خورشيد يشت چنين ستايش ميشود.
«تيشتر دارنده چشمان تيزبين را ميستائيم ـ تيشتر ستارة نوراني و با شكوه راميستائيم ـ تيشتر نوارني و با شكوه را ميستائيم »
اين اسطوره از لحاظ تقويم آفرينش ، در سه هزار سال سوم ، يعني در دوران «گوميزشن»يا آميختگي قرار دارد و به تازش اهريمن و نبرد آفريدگان اورمزد با او مربوط مي شود. «محمد مير شكرايي» در كتاب« انسان و آب در ايران» معتقد است كه اين اسطوره متعلق به اقوام كوچنده آريايي بوده ، كه از دشت هاي تشنه باران به سرزمين ايران وارد شده اند. در بندهش از اين اسطوره چنين ياد مي شود:
«...در همان روز كه اهريمن در تاخت،به هنگام غروب،به سوي خاوران،ابر به پيدايي آمد.چون هر ماهي را اختري خويش است و ماه تير چهارم ماه از سال و خرچنگ،چهارم اختر از بره است، بنابراين،به سبب خويشي با خرچنگ است كه تيشتر در او جست و نشانه باران سازي نمودار شد...»
در شرح شخصيت اين ايزد آمده است كه او سرشت آب دارد، تواناست، و نژادش از اپام نپات (تخمه آبها) است. در عربي شعري يماني و در لاتين سيروس siyius ناميده ميشود، و شرح نبرد او با اپوش در تيريشت اوستا چنين است:
تيشتر ايزد باران به ياري مينوي خرد و با همكاري وايوVaya ايزد باد، آب را بالاميراندو به ياري اپام نپات و ساير ايزدان به نبرداپوشapos ديو خشكسالي ميرود، تيشتر نخست به مدت ده شبانه روز به صورت مردي جوان و بلند قامت درميآيد تا در آسمان پرواز كند واز ابرها بر زمين باران بفرستد، تا آب زمين را فراگيرد و جانوران موذي از ميان برود. در ده شبانه روز دوم تيشتر به شكل گاو زرين شاخ درميآيد و در آسمان پرواز ميكند واز ابرها باران ميباراند. در ده شبانهروز سوم به شكل اسبي درميآيد، زيبا و سفيد و در آسمان پرواز ميكندواز ابرها باران ميباراند. جانوران زيانبخش هلاك ميشوند و در زمين فرو ميروند، سپس تيشتر در هيأت اسب زيبا با ديو اپوش كه به شكل اسب سياهي، بييال و بريده گوش است رو به رو ميشود،در آغاز اپوش نيرومندتر است وايزد باران شكست ميخورد، ديو اپوش او را هزارگام از درياي فراخكرت يا وروكشهVorukasha دور ميكند. خشكي و تشنگي بر جهان غالب ميشود،تيشتر شكايت او مزد ميبرد كه ناتواني او از اين است كه مردم نيايش شايستهاي براي او به جاي نياوردهاند، و با تضرع به درگاه اهورامزدا مينالد:
«اكنون ديگر مردمان نميستايند مرا، چونانكه ميستايند ديگر ايزدان راه اما هرگاه كه نيايش شوم و ستوده شوم. چون ديگر ايزدان نيرويي آنچنان فزودن خواهم يافت. ، چون نيروي ده كوه و ده رود و ده اسب و ده گاو و ده شتر»
پس اهورامزدا ندا سر ميدهد و خطاب به او ميگويد:
«من خود ميستايم اين ايزد با فرو شكوه و چنان نيروهايي كه درخواست به او ميبخشايم.
سپس ايزد باران در كنار درياي فراخكرت فرود آمد و با اپوش ديو خشكسالي به نبرد برخاست. در نيم روز، تيشتر برديو اپوش چيره شد و او را شكست داد و هزار گام از درياي فراخكرت دور راند، سپس بانگ شادي و كاميابي برآورد:
خوشا بر من اي هرمزد، خوشا بر شما اي گياهان و آبهاي روي زمين، خوشا شما اي سرزمينهاي آريايي، اكنون جويها پرآب خواهد شد. و به سوي كشتزارها و چمنها روان خواهد گشت»
آنگاه تيشتر به صورت اسب سفيد و زيبا و زرين گوش به درياي فراخكرت فرود آمد. و دريا را به جوشش درآورد. سپس از كوهي كه در ميان درياي فراخكرت است، مه برخاست و ابر به جنبش درآمدو باد جنوب وزيدن گرفت و ابر و مه را پيش راند و باران و تگرگ را به سوي كشتزارها برد.
ديو خشكسالي، ديو ديگري به نام «سپينچكر» را به ياري گرفت، و باز به نبرد تيشتر رفت، تيشتر گرز بر سر آنها كوفت، از ضربه گرز (برق) شراره كشيد و سپينچكر را هلاك كرد. رعدي كه پس از برق ميشنويم، خروش اين ديو هنگام مرگ است. پس تيشتر ده شبانه روز باران فرود آورد و زهري كه از لاشة جانوران بر خاك مانده بود با آب آميخته شد و به دريا رفت،كه شوري آب دريا از اينجاست. پس از سه روز باد ايزدي برخاست و آبها را به انتهاي زمين برد و از اين آبها سه درياي بزرگ و بيست و سه درياي كوچك و دو چشمه بزرگ ودو رود پرآب پديد آمد.
در ادبيات اوستايي، يشتي چنين حماسي و آميخته با مضامين شاعرانه در عين حال رازآميز و سمبليك ديده نميشود، در واقع توجه به افسانه دلكش و استعارهآميز تيشتر در اوستا، مسأله تضاد و ستيزه ميان خير وشر، روشني و تاريكي و خوبي و بدي را به شايستهترين وجهي روشن ميكند.
اگر معتقد به اين اصل باشيم كه درام «داستان كشمكشي است كه بين دو يا چند شخصيت به وسيله گفت وگو توسط ايفا گران نقش در حضور تماشاگران بيان شود.»بر طبق اين تعريف دو اصل ضروري به نظر مي رسد:
نخست:درام داستان است.
دوم:هر داستاني درام نيست.بلكه رنگ درام را در آن داستاني مي توان يافت كه از ابتداي آن كشمكش دو يا چند شخصيت ظاهر مي شود.هنگامي كه دو شخصيت بر سر مسئله معيني برخورد پيدا كردند،كشمكش بين آنها آغاز مي شود اين كشمكش هنگامي شدت مي يابد كه چهره اين دو شخصيت ، مختلف و حتي نسبت به هم «متضاد»باشد. و اسطوره نبرد تيشتر و اپوش از نظريه (درام) تبعيت مي كند. و همواره كشمكشي در اين ميان اتفاق مي افتد.از يك سو تيشتر باران آور و از سوي ديگر اپوش ديو خشكسالي. خجسته كيا نيز معتقد است كه اسطوره تيشتر و اپوش سرودي است ضربي.چنانچه در زبان اوستايي نيز ناگهان ضرب اشعار تغيير مي كند يا با دگرگوني اندازه هجاها شعري ضربي ساخته مي شود كه اوج آن در بند«21و27» مي باشد .برخي محققين نيز معتقدند كه غمخواري تيشتر به حال خود و خروش و درد و ماتمي كه سر مي دهد در آيين هاي محفوظ در حماسه هاي ايراني-سوگ سياوش و يادگار زريران نظير دارد. همچنين قرينه سازي نبرد تيشتر و اپوش در معرفي قهرمان و ضد قهرمان بي شباهت به برنامه اي نمايشي نيست.ابتدا تيشتر زيبا و نيك وسپس اپوش زشت و بد سگال معرفي ميشوند.
متاسفانه از آئينهاي مربوط به بزرگداشت تيشتر اطلاع چنداني در دسترس نميباشد، تنها ميتوان به جشنهاي سيزدهم فروردين اشاره داشت كه مردم به دشت و صحرا ميرفتند و به بازيهاي گوناگون همراه با رقص و شادابي ميپرداختند.مرحوم «بهرام فروشي» آخرين سرودخواني و دست افشاني پيك نوروزي در روز سيزدهم را، يادگاري از آخرين مراسم كار ناوالي دوران كهن مي داند، به ويژه اسب رقصان،كه نشانهاي از شادي ايزد تيشتر بر اپوش ميباشد و پيروزي يك اسب در مسابقه همانند پيروزي ايزد باران است. مراسم سيزده با وجود آنكه در متون فارسي نيامده، بطور سنتي در ميان اقوام ايراني باقي مانده است. رقص نيماسب كه هنوز در برخي از شهرها و روستاها رواج دارد، و در كشورهايي نظير آلمان و چكسلواكي اجرا ميشود، نيز ريشه در اين نبرد اساطيري دارد.
اسطورهتيشتر همچون ساير اساطير، در اعصار جديدتر كار كرد اجتماعي ـ آئيني خود را از دست داده و به حماسه تبديل ميشود.درعصر حماسه، يعني در دوران ويژهاي از تاريخ يك ملت، قهرمان و قهرمانپروري شكل ميگيرد. «آرش» همانند رستم نمونهاي اين پهلوانان اساطيري به شمار ميرود. برخي معتقدند آرش تجسم انساني تيشتر است و به همين دليل او را مرد تيشتري معرفي كردهاند.
در اوستا بهترين تيرانداز را «ارخش» ناميدهاند و تصور ميرود كه مقصود آرش است، برخي محققان اين كلمه را تصحيف عبارت اوستايي «خشوي وي ايشو» ميدانند زيرا معني اين عبارت «صاحب تير سريع» است كه صفت يا لقب آرش بوده و در تيريشت بند 6-7 چنين آمده است:
«تيشتر ستاره زيبا و با شكوه را ميستائيم كه به جانب فراخكرت به همان تندي روان است كه تير از كمان «آرش» آريايي. كه از همه آريائيان سخت كمان تر بود.»
در ادامه گوشه اي از آيين هاي باران خواهي كه ريشه در اين اسطوره دارد را به اجمال بررسي و تشريح مي كنيم.
دل نوشته های حسن نقاشی
۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر