گونه شناسي مسكن روستايي، حوزه جلگه شرقي گيلان*
پویا میریوسفی ؛کارشناس ارشد معماری
مقدمه:
معماري روستايي با وجود تاثر عميقش از فرهنگ محلي كه به ان ويژگي موضوعي و منحصر به فرد داده است نقاط مشترك بسياري در فرهنگ هاي مختلف دارد.
از ان ميان تاثير اقليم بر معماري، استفاد از مصالح بوم آورد، هماهنگي معماري با طبيعت و محيط، تاثير اقتصاد و شيوه هاي معيشت بر ساخت و ساز، رعايت مقياس انساني در ابعاد و اندازه ها را مي توان برشمرد.
معماري روستايي بطور عام خانه روستايي بطور خاص ،جلوه گاه سنتهاي بومي و الگوهاي زيستي فرهنگ محلي است. معماري (خانه) از طريق حضور كالبدي و محسوسش عناصر غيرمحسوس فرهنگ را باز مي نماياند. خانه و نياز به خانه نزد انسان ان اندازه اساسي است كه انسان ها در اولين رويارويي با طبيعت و با درك والاتر از خويشتن آغاز به ساختش كردند و خانه به مثابه نمادي از «خود» انچنان طي قرون براي انسان تقدس يافت كه همچون جهاني ست كه او با تقليد از كيهان و جهان ساخته و جهان كوچك خود را با انديشه ها و مهارت هاي فردي و جمعي خود نظم بخشده است.
خانه به مفهوم مكان زندگي نمايانگر انديشه ها، خواسته هاي كاربردي و روياهاي انسان است و نه به عنوان ماشيني براي زندگي كردن در درون ان.
انسان بدوي سكونتگاهش را نمادي از جهان مي دانست و خودش را همچون خدايي در مركز ان. بتدريج انسان خانه را به صورت نمادي از خود شكل داد و ارتباطي كهن ميان خانه، خود و جهان پديد آورد . متاسفانه انسان معاصر اين ارتباط كهن را از دست داده است.
آيا مي توان خانه را بدون بار فرهنگي داده ها و پديده هاي مختلفي كه در شكل گيري اش دخالت دارند، فهم كرد؟
آيا مي توان جهت استقرار خانه را تابع جهات اصلي جغرافيايي و براي بهره گيري از نور خورشيد و عوامل اقليمي دانست و به ديد و منظر، همسايگي و محرميت بي توجه بود؟
پرواضح است كه نمي توان در تعيين مصالح براي بر پا داشتن خانه تنها به ويژگيهاي فني و سازهاي پرداخت و به بار فرهنگي و معنوي رنگ ها و تناسبات سطح و حجم و ارتباط مصالح با محيط طبيعي بيتوجه بود.
سواي فضاي كالبدي خانه، نيروهاي ديگری بر خانه حكمفرمايند كه تابع زمان و مكان هستند. اين نيروهايند كه فضاي كالبدي را شكل مي دهند و به ان معنا مي بخشد.
هدف از اين تحقيق هر چند شناخت معماري ست ولي با اين ذهينيت كه معماری بعنوان كالبد محسوس فرهنگ و محصول ان ،ما را به ريشه هاي فرهنگ آفریننده اش رهنمون مي شود.
گيلان كجاست؟
نوار سبز گيلان بين رشته كوههاي البرز و كناره جنوبي درياي خزر (كاسپين) در شمال ایران واقع شده است. مساحتي بيش از 14 هزار كيلومتر مربع دارد وبا وجود وسعت كوچكش داراي تنوع فرهنگي بي نظیري است (تصویر 1). سكونت اقوام و نژادهاي مختلف در كنار هم، شرايط طبيعي و جغرافيايي متنوع، شيوه هاي مختلف سكونت گزيني و الگوهاي زيستي ،گيلان را نمونهاي بي بديل كرده است. اين سرزمين زيبا كه تاريخچه سكونت گزيني انسان در ان به هزاره هاي پيش از ميلاد ميرسد، بطور طبيعي توسط رودخانه سفيدرود به دو بخش غربی وشرقی "بيه پس" و" بيه پيش" تقسيم شده است که این مرز طبيعي شيوه هاي مختلف سكونت گزيني را در دو سوی خود باعث گردیده است. علاوه بر اين مرز ، توپوگرافي بسيار متنوع گيلان سكونتگاههاي متفاوتی در سلسله جبال البرز ، دامنه كوه، سپس جلگه و در نهايت ساحل درياي كاسپين به وجود اورده است.
بنابراين علاوه بر تنوع زيست محيطي در این خطه، شاهد تنوع معماري كه متاثر از تغييرات اقليمي و معيشتي است، مي باشيم. اين گونه هاي معماري تفاوت هاي معناداري ازجهت ساختار فضايي و فرم بنا، تكنيك هاي ساخت، نوع مصالح، تزئينات، كاركردها و بناهاي جانبي با يكديگر دارند. مرز بندی گیلان بر اساس تفاوتهای توپوگرافي وجغرافیایی انرا به نه حوزه تقسیم کرده است ؛ سه حوزه جلگه ای ،دوحوزه ساحلی ، دو حوزه کوهپایه، دو حوزه کوهستانی .
تنوع مصالح در ساخت وساز: برای پوشش سقف، سفال درکوهپایه و مناطق شهری ، تخته (لت) در مناطق کوهستانی ، گالي (گياهي مردابي) و كلوش (سافه برنج )در مناطق جلگه ای مورد استفاده قرار میگیرد.
ديوارها نیز دارای تنوع بسیار می باشند و از جنس چينه(گل رس)، خشت خام، تركيب چينه و خشت، الوارهاي چوبي (زگمه) و گل و كلوش، شاخه هاي درخت (زگال) و كلوش و گل، سنگ و تركيب مصالح فوق با يكديگرمی باشند. ولی بطور کلی مصالح غالب ساخت و ساز در گيلان چوب وخاك رس است. مسلما تنوع در مصالح تنوع در تکنیک را نیز باعث می گردد .
ساختار فضايي بسيار متنوع و تابع وضعيت اقتصادي، معيشتي و اقليمي است وصحبت درباره ان از حوصله اين مقاله خارج است ولي ذكر اين نكته ضروريست كه در محدود ساحل تا كوهپايه عنصر غالب تمامي ساختارهاي فضايي" تَلَر "talar" و"ايوان" " iwan " مي باشند.
همچنين نمونه هاي بسيار ساده و ابتدايي ساخت و ساز بصورت كومه (كلبه ماهيگيران در ساحل درياي كاسپين) و پوري (محل زندگي و نگهداري دام در ارتفاعات طالش) قابل مشاهده است(تصویر2و3). با تغييرات شيوه هاي معيشت از كشاورزي به دامداري، كاركردهاي فضاهاي خانه تغيير مي كند و اين تغييرات در درون محوطه ها ادامه مي يابد و بناهاي جانبي مرتبط با خانه تغييرعملكردي و ساختاري مي دهند.
تكنيك هاي ساخت بسيار متنوع است .حتي در يك حوزه جغرافياي- فرهنگي اين تنوع از يك خانه به خانه اي ديگر قابل مشاهده است که میتوان انرا به تاثيرات استادكارانی محلی وغیر بومی مانند خلخالي ها و... بر ساخت و ساز خانه ها نسبت داد.
كوتاه سخن انكه هر نه حوزه جغرافيايي كه خود بر اساس خرده فرهنگهای محلی به زيرمجموعه هایي تقسیم شده است،قابليت بررسي جداگانه و تدوين در يك مجلد را دارد. آنچه در فصول بعد مي آيد بررسي گونه شناسي مسكن در حوزه جلگه اي سفيدرود شرقي، منطقه جغرافيايي آستانه تا لاهيجان است.
گونههاي مسكن در جلگه سفيدرود شرقي:
تحليل مسكن در اين منطقه را براساس عناصر محسوس و كالبدي آغاز مي كنيم.
الف – اسكلت بنا و تكنيك هاي ساخت:
اسكلت كاملاً چوبي نقطه مشترك تمام بناهاي منطقه جلگه شرقي است. ساختار چوبي از پي آغاز می شود و در ديوارها و كف ها ادامه مي يابد و با سازه چوبي سقف شيبدار پايان مي يابد.اين ساختار در عناصر اصلي سازه و در نوع اتصالات کاملا گیاهی است. اسكلت چوبي بخصوص در پي ها و تيرهاي حمال اصلي بنا و همچنين در ديوارها با حداقل ميخ و اتصالات متداول چوب بروي هم سوار شدهاند.جالب انکه قطعات چوب بدون هيچ دخل و تصرفي و مطابق شكل اولیه خود مورد استفاده قرار گرفته اند.(تصاویر4و5و6).
نحوه ساخت وساز و اسكلت بنا در اين حوزه نمونه اي منحصربفرد است و پيچيدگي شیوه توزيع بار و نوع اتصالات، سازه را با وجود میانگین ارتفاع تا 20 متر ،در مقابل زلزله مقاوم نموده است.
1- پي:
پي چوبي بنا كه با نام محلي "شكيلي" " shakily " معروف است تنهادرمنطقه جلگه سفید رود شرقی متداول است .تعداد پي رابطه مستقيم با ابعاد خانه دارد .همواره زوج بوده وحداقل4 وحداکثر12عدد است. قطعات چوبي پي از كوچكترين قطعه تا بزرگترين آن بدون هيچ اتصال متداول چوبي، بروي هم مستقر شده اند. محل قرارگيري پي بروي صفه اي از جنس خاك رس كوبيده است كه ارتفاع اين صفه از سطح زمين بين 40 تا 60 سانتي متر مي باشد. پيش از اجراي پي و پس از جانمايي پي ها بروي صفه (پاكه) محل پي ها را تا عمق يك متر گودبرداري مي كنند، سپس به تناوب لايههاي 5 سانتي از خاك رس، ذغال و خاكستر آتش در داخل گود ريخته و بطور كامل
ميكوبند.این عمل تا رسیدن به کد ارتفاعی صفه ادامه می یابد. پس از آماده سازي زيرسازي نوبت به چيدن قطعات پي مي رسد. رديف اول قطعاتي با مقطع دايره اي شكل و از جنس درخت توت است كه به آن" ريت" "rit"گويند. ابعاد و تعداد ريتها بسته به ابعاد پي و وزن ساختمان بين 4 تا 8 عدد مي باشد. رديف دوم عمود بر رديف اول چيده مي شود و بنام "زي" "zi" معروف است. نوع چوبهاي اين رديف از جنس درخت"آزاد" (نارون سیبری ) يا" لي" مي باشد ودارای سطح مقطع متوسط cm40و تعداد 3 الی 4 عددميباشد. رديف سوم چوبها كه از جنس درخت آزاد مي باشند و مقطعی ذوزنقه ای دارد " كتل" "katal"نام دارد. تعداد كتلها بين 2 تا 3 عدد در هر پي مي باشد. در انتها" فيك" "fiyak"كه بزرگترين قطعه پي است با سطح مقطعي ذوزنقه اي شكل با ارتفاع بين 25 تا45 سانتي متر، قرار دارد (تصوير 7 ).
عامل پايداري پي را مي توان در چند علت جستجو كرد:
1 – شكل قطعات: قطعات رديف اول نيمه استوانه هستند وبخشی از آنها در داخل زمين فرو رفته اند. این ردیف، پایه مناسبی برای قرارگیری سایر قطعات پي است. شكل ذوزنقه ای قطعاتي مثل كتل و فيك و فرم كلي پي که هرم را تداعي مي كند بر پايداري پي می افزاید.
2 – نوع چيدمان: قطعات از كوچك به بزرگ چيده شده است. اين نحوه چيدمان جاذب ارتعاش است.
3 – نوع مصالح: چوبهاي بکار رفته در پي از نوع چوبهاي با تراكم بالا و سنگين است و درمقابل حمله موریانه مقاوم است.
4- جانمایی : محل قرارگيري پي در زیر دیوارهای باربر، فاصله و تعداد آنها به توزيع مناسب بار از چهار تير حمال اصلي به زمین كمك مي كند. در تمامي بناهاي مورد مطالعه محل استقرار پي ها تابع سيستمي يكسان است. یعنی در زير ديوارهاي باربر هميشه يك رديف پي قرار مي گيرد. و فواصل پي ها از يك ديگر شبكهاي منظم و پیمون دار (مدوله) را ايجاد مي كند (نقشه1 ) .
5 – سطح مقطع : سطح مقطع پي بسيار بزرگ و با ابعادي حدود2* 5/1 متر مي باشد. و تعداد چوبهاي بكار رفته در سطح مقطع پي ازسایر ردیفها بيشتر است.
6-روی هم قرارگرفتن قطعات سنگین پي بدون هیچ اتصالی، امکان حرکت پي را در زمان زلزله فراهم می آورد و بنا را در مقابل نیروهای جانبی مقاوم میکند.
2-سيستم هاي حمال، ديوارهاي باربر و ستونها:
توزيع بار كل سازه بنا از طريق شبكهاي از تيرهاي حمال به پي انجام ميشوند. سطح اول اين شبكه كه بروي پي مستقر مي شود شامل 4 تير اصلي است كه دو به دو روي يك رديف پي مستقر" مي شوند. به اين تيرحمال بنه دار"baneh dar" گويند. در كليه خانه هاي مورد مطالعه تعداد بنه دارها 4 عدد بوده است كه يا بصورت يك قطعه سرتاسري و يا چند قطعه در يك راستا اجرا شده است.بروي بنه دارها و عمود بر آنها تيرهاي حمال" كمركش"" kamar kesh " قرار مي گيرند. كه برحسب ابعاد ساختمان تعدادشان تغيير مي كند. كمركش ها با فواصلي بين 70 تا120سانتیمتر از يكديگر مستقر مي شوند. چوب بنه دارها و كمركش ها از نوع درخت آزاد است. اين چوب ها بشكل طبيعي و بدون تراش بروي هم استقرار مي يابند (تصوير 8 ). پس از اجراي اين شبكه نوبت به اجراي ديوارهاي باربر مي رسد. دونوع ديوار در اين منطقه متداول است: ديوار زگمه اي zagme و" ديوار زگالي zegall. معمولاًدر خانه هاي دو طبقه و در اقشار بادرآْمد بالاترساخت خانه با ديوار زگمه اي متداول تر است. (تصاوير9و10 )ديوار زگمه اي الوارهای گرده ای هستند که به تناوب عمود بر هم چیده می شود و برای اتصال انها از هیچ اتصال متداول چوبی استفاده نشده است. ديوار زگالي نیز از شاخه های نازک درخت که به طورمورب یا ضربدری قاب چوبی دیوار را را پر می کنند ، ساخته می شود.محل استقرار ديوار زگمه اي و زگالي دقيقاً بروي پي هاست. بنابراين استاد كار از زمان جانمايي پي ها، ابعاد و تعداد اتاق ها را در نظر دارد. به علت همين اصل كلي است كه ابعاد اتاق ها و ايوان در خانه ها جلگه شرقی از الگويي يكسان تبعيت مي كنند و تابع سیستمی پیمون دار (مدولار) هستند.
اتاق ها در مركز پلان و بطور متقارن اجرا مي شوند و به صورت هسته مرکزی صلبی عمل میکنند.این هسته مرکزی به کمک تيرهاي حمالي که یک سرآن ها در داخل دیوارها كلاف شده اند به سیستم تیر و ستون دور تا دور بنا متصل میشود و این مجموعه که شامل هسته مرکزی صلب و تیر و ستون است به صورت سازه ای یکپارچه عمل می کند که بار اتاقها، ايوان طبقه دوم و سقف شيب دار را تحمل مي كنند. انتقال نيروها از بام تا پي تركيبي از سیستم ديوارهاي باربر و تير و ستون است. سازه سقف شيبدار داراي سيستمي پيچيده است كه تاب تحمل بارهاي زنده و مرده و همچنين نيروهاي خمشی را دارد.برای تحمل بارهای زنده و مرده و نيروهاي خمشی سیستمی مشابه خرپا در زیر سازه سقف اجرا شده است.این سیستم پیچیده متشکل است از عناصر عمودی ،افقی ومورب که به صورت مجموعه ای واحد عمل میکنند.[1](تصاویر11و12و13)
ب- ساختار فضايي:
تنوع در ساختار فضايي که تابع وضعيت معيشتي و پايگاه اجتماعي صاحبان خانههاست مساكن جلگه شرقی را به زير شاخه هايي چند تقسيم مي كند.
گونه هاي شناسايي شده در اين منطقه شامل: بناهايي با يك اتاق در يك طبقه، 2 اتاق در يك طبقه، 3 اتاق در يك طبقه (بسيار نادر)، 2 اتاق در دو طبقه، 3 اتاق در دو طبقه، 4 اتاق در دو طبقه، 6 اتاق در دو طبقه (بسيار نادر) مي باشند. در تمام اين بناها اتاقها در هسته مركزي پلان ساخته مي شوند و ايوان و تَلَري سرتاسري انها را دربرمي گيرد.(تصاویر 14و15و16و17و18).
اتاقهاي خانه های قدیمی فاقد پنجره مي باشند كه علت اين امر به تفضيل در بخش رابطه اقليم و معماري شرح داده خواهدشد. محل قرار گيري اتاقهاو ابعاد و اندازه آنها علاوه بر انكه تابع سيستم بارگذاري و سازه بناست از نوع عملكرد آنها نيز متاثر است.متوسط ابعاد اتاقها 3*5/3و4*5/3 متر میباشد.
فضاهادر خانه هاي روستايي گيلاني از جهت عملكرد بسيار انعطاف پذيرند و براساس فصل وتغيير وضعيت معیشتی و جمعيت خانواده، تغيير مي كند. اين انعطاف پذيري به معماري ويژگي صرفه جویانه و بسيار عملكردي داده است. به گونه اي كه هيچ عنصر زايد و يا فضاي تعريف نشده در اين معماري نميتوان يافت.
اصولاً عملکردها در فضای خانههای روستایی را حول دو محور مجزا با مفاهیمی کاملاً متفاوت شکل میگیرند: محور پایین به بالا و محور جلو به پشت. علاوه بر این محورها، بطور کلی فضاها براساس زندگی تابستانی و زمستانی مورد استفاده قرار میگیرند و تغییر عملکرد مییابند.
1- لایه های ا فقی
پایینترین سطح خانه، فضای خالی مابین کف طبقه اول وپی میباشد. عموماً ارتفاعی بین 5/1تا 2 متر دارد. از این فضا بعنوان انبار وسایل کشاورزی، محل نگهداری هیزم زمستانی و لانه مرغ استفاده میشود.
اتاق اصلی طبقه اول تمام خانه ها اتاق دودخانه یا" کهنه درین" " " KOHNE DARINاست. اتاق کهنه درین مهمترین فضا از جهت عملکردی در خانه روستایی است. این فضا که فضای خصوصی زندگی خانواده بخصوص در زمستان است دارای کاربریهای متنوع از قبیل آشپزی، نشیمن خانواده، محل خواب، محل پذیرایی از بستگان درجه یک، محل خشک کردن و دود دادن برنج، ماهی و پیاز و ... میباشد. حتی در این اتاق در هفتههای اول پرورش کرم ابریشم از لاروها نگهداری میشود. اتاق کهنه درین اتاقی ساده و عموماً با ابعاد 8/3 × 30/3 میباشد که دارای اجاقی گلی در اصطلاح محلی " کله" میباشد. از این کله برای آشپزی ،گرمایش و دود دادن برنج استفاده میشود. در این اتاق آویزهایی بنام" خرک " برای آویزان کردن خوشههای برنج تعبیه شده است (تصویر19). این اتاق فاقد تزئینات و بسیار ساده است. پنجرهای در اتاق وجود ندارد و تنها بازشوی آن در چوبی دو لنگه است. عموما چند طاقچه و یا رَف برای قرار دادن وسایل روزمره خانواده در ان ساخته شده است . اگر وضعیت معیشت خانواده مناسب باشد گاهی در این اتاق بخاری گلی مجزایی برای گرمایش ساخته میشود.در خانههای یک اتاقه تمام فضای زندگی عمومی و خصوصی خانواده کشاورز به همین اتاق خلاصه میشود. درخانههای دو اتاقه، اتاق دیگری بنام "تازه درین""tazeh-darin" درکنار اتاق کهنه درین(در صورت یک طبقه بودن) ویا در طبقه بالای خانه وجود دارد. این اتاق محل رفت و آمد میهمانان و جزئی از فضای عمومی خانه است.
البته فضاهای عمومی و خصوصی در خانههای گیلان اساساً تعریفی کاملاً متفاوت از معماری فلات مرکزی ایران دارد و اساسا محرمیت در شکل دهی به فضای معماری نفش مهمی ایفا نمی کند .هر چند فضاهایی مثل تازه درین، فضاهایی عمومی و برای میهمانان است ولی برای دسترسی به هر دو فضای عمومی و خصوصی راهرویی مشترک وجود داردوتنها عامل تفکیک فضای حرکتی در سلسله مراتب دسترسی به اتاقها می باشد.بدین معنی که دسترسی از طریق این راهروی مشترک، ابتدا به اتاق میهمان صورت میگیرد و سپس به اتاق کهنه درین.
اتاق کهنه درین عموما در جناح جنوبی خانه و تازه درین در جناح شمالی مستقر هستند.عموماً اتاقهای مخصوص میهمانان دارای تزئینات گلی فراوان است و از مبلمان بیشتری در آن استفاده شده است. اگر اتاق کهنه درین و تازه درین در مجاورت هم باشند در کوچکی دو اتاق را به هم مربوط میسازد. در اتاق تازه درین نیز اجاقی گلی برای گرم کردن تعبیه میشود. اتاق میهمانان و اتاقهای طبقه دوم عموماً مورد استفاده مردان خانواده قرار میگیرد و اگر فرزندی در خانواده ازدواج کند در این اتاق سکنی میگزیند. همچنین فرزندان ذکور خانواده زمانیکه بزرگتر میشوند از اتاقهای طبقه بالا برای خواب استفاده میکنند. حتی در پارهای از بناها که متعلق به کدخدا روستا یا مباشر ارباب بوده، اتاقهای طبقه دوم اتاق کارمحسوب می شده است. به همین علت محور پایین به بالا را میتوان به عنوان محور خصوصی به عمومی، حریم زنانه به مردانه و فضایی ساده به فضایی غنی از تزئینات تفسیر کرد.
زمانیکه از جمعیت خانواده کاسته میشد و فرزندان بزرگ میشدند و زندگی مستقلی برای خود تشکیل میدادند اتاقهای طبقه دوم یا تبدیل به انباری میشدند و یا به دیگران اجاره داده میشدند.
2- لایه های افقی
ایوان اولین لایه بناهای جلگهای گیلان است. ایوان فضایی بسیار مهم از جهت عملکردی و اقلیمی میباشد. به لحاظ عملکردی فضای ایوان هرچند راهروی دسترسی به اتاقها و جناحین و پشت بنا است ولی در تابستان محل زندگی اهل خانه است. در ایوان فعالیتهای نظیر پخت و پز و صرف غذا، بافت چادر شب، رسیدگی ونگهداری اطفال ،خواب و ... اتفاق میافتد. ایوان جزء لاینفک معماری مناطق جلگهای شرق گیلان است و در تمام خانهها بصورت چهارطرفه طراحی شده است. محور جلو به پشت، محور فضاهای تمیز به فضاهای کثیف است. در ایوان پشتی خانه عموماً فضاهایی نظیر توالت وحمام، انبار ذغال و سیب زمینی و پیاز، محل نگهداری گوساله و .. تعبیه میشود این بخش از خانه از بیرون دید ندارد بنابراین محل مناسبی برای فعالیتهای اینچنینی میباشد. تَلَر (تالار) (ایوان طبقه دوم) نیز فضای مناسبی برای خواب تابستانی است چرا که کوران و وزش باد در تَلَر بسیار مناسب و مطلوب است.
عموماً سفرههای میهمانیهای پر تعداد و عروسیها را درتَلَر طبقه دوم خانههای روستایی پهن میکردند.
3-بناهای جانبی:
بناهای جانبی یک واحد مسکونی روستایی به اندازه خانه اهمیت دارند. جانمایی این بناها کاملاً تابع محل قرارگیری خانه است و بر اساس وضعیت معیشت و نوع اقتصاد غالب خانواده،عملکردهای مختلف دارند. از مهمترین بناهای جانبی در جلگه گیلان انبار برنج است. انبار برنج در جلگه شرق بنام" کندوج" " kandooj" معروف است. ابعاد و اندازه کندوج رابطه مستقیم با وضع معیشت خانواده دارد و جانمایی کندوج در سایت خانه دقیقاً روبروی خانه با دید کامل از خانه به کندوج است. سازه کندوج متشکل از چهارستون چوبی است که روی پی شکیلی قرار دارد. مخزن یا انبار کندوج بروی این چهار ستون و به صورت بامی شیبدار است. این بنا در عین سادگی سازهای بسیار پیچیده دارد و مانند خانههای جلگه شرق کلیه قطعات در اثر وزن بروی هم قرار گرفتهاند و فاقد اتصال دیگری هستند (تصویر20)
" تلمبار" "talambar" بعد از کندوج دومین بنای جانبی مهم در واحد مسکونی در این منطقه است. در زیر سقف دو شیبه این سازه ساده کرم ابریشم را پرورش میدهند. از این سازه برای انبار کردن وسایل نیز استفاده میشود. عموماً محل آن در دو طرف بنا و با فاصله تقریبی 25 تا 30 متراز بناست. هر خانه که تلمبار دارد، دارای توتستانی در کنار محوطه خانه است که برگ توت مورد احتیاج را تامین می کنند. (تصویر20)
بناي جانبی دیگردر یک واحد مسکونی روستایی در گیلان طویله است. عموماً در مناطق جلگهای طویله برای نگهداری 2 یا 3 رأس گاو ساخته میشود. طویله سازهای ساده دارد و عموماً در پشت ساختمان ساخته میشود.
چاه، دستشوئی، باغچه، حوضچهای برای نگهداری اردک و غاز و لانه مرغ از دیگر متعلقات یک خانه روستایی در جلگه شرقی گیلان است. همه این سازهها در محوطه حیاط قرار دارد. حیاط خانههای روستایی گیلان فضایی غیر قابل تفکیک از فضای سکونتگاهی خانواده است. در واقع سکونت و زندگی در حیاط وخانه بگونهای در جریان است که نمیتوان مرزهای مشخصی برای تفکیک این دو فضا از هم در نظر گرفت. درون و برون خانه روستایی بهم آمیخته است و خانه از دگرگونی لحظه به لحظه و فصل به فصل حیاط زندگی و پویایی میگیرد. حتی حیاط این معماری برون گرا نیز محصور نیست و پرچینها که عموماًاز شاخه درختان یا نی هستند، تنهامرزها را مشخص میکنند و دید را محدود نمینمایند. بعد از حیاط، گستره مزرعه پیش روی است که به صاحبخانه امکان کنترل و نگهداری مزرعهاش را میدهد. هر چند حیاط بخشی از فضای مسکونی خانواده محسوب میگردد ولی کارکردی صرف خصوصی ندارد و گاه حیاط خانهای گذر و راه دسترسی به خانه دیگریست و یا چند خانه (عموما اعضای یک فامیل بزرگ) در یک حیاط قرار دارند. محور جلو به پشت در حیاط نیز رعایت میشود و عناصرِ فعالیتهای تمیز مانند کندوج، تلمبار، فعالیتهای آشپزی، کار در باغچه، حصیربافی، خرمن کردن برنج و ... در فضای جلوی حیاط مستقر میشوند و فعالیتهای کثیف مثل طویله، دستشوئی، حمام و ... به پشت بنا و دور از دید منتقل میشوند. زندگی تابستانی خانواده در حیاط جریان دارد و اهمیت حیاط برای روستایی کمتر از خانه مسکونی نیست. مساحت حیاط از حداقل 500 متر آعاز می گردد و تا 5000 مترمربع هم میرسد.
ج- تزیینات:
با وجود سادگی و عملکردگرائی معماری روستایی، حتی در خانه بی بضاعتترین روستایی، آثاری از گرایش به زیبایی و تزئینات اصیل به چشم میخورد. تزئینات عمده خانههای روستایی مورد مطالعه شامل برجسته کاری های گلی با نقوش ساده کنگرهای و دالبر، تزئینات چوبی روی سرتیرها و سر ستونها و برجسته کاری روی درها، نقاشی و رنگ آمیزی بوده است. (تصویر 21 ) نمای خانه با خاک زرد (زردگل) که گل رسی به رنگ اُخرا است و یا خاک سفید (گل سفید)، پرداخت نهایی میشده است. بعدها خانهها با آهک سفید کاری می شدند. نردهها،درها و پنجرها نیزرنگ آمیزی میشدند و از رنگهای طبیعی مثل نیل و لاجورد برای رنگ آمیزی استفاده میشد.
تزئینات گلی به جهت ماهیت گرم و صمیمانه گل و انعطاف پذیری آن و فرمهای ساده وانتزاعی که زاییده تخیل گِلکار روستایی بودو زیبایی شناسی خاص روستا را باز می نمایاند،گیرایی و اصالت خاصی دارند. این تزئینات گلی بصورت نواری دور تا دور اتاق و یا اطراف طاقچهها اجرا شده است. وبه صورت نقوشی از پرندگان، گیاهان و یا اشکال هندسی است. هنر برجسته کاریهای گلی بشدت بومی است و هر چند در نظر اول کمی زمخت و ناموزون جلوه میکند ولی بسیار زیبا، آزاد و خلاقانه است و نشانه هایی از طبیعت و تخیلات و سلیقه صاحبخانه هستند.(تصویر؟ )
استادانهترین تزئینات در این منطقه ،تزئینات چوبی ست. بخش عمدهای از زیبایی نمای خانهها مدیون نردههای آنها است. نردهها از سادهترین شکل که ضربدری است تا پیچیدهترین اشکال نجاری وخراطی شده،در این بناها دیده میشود. تنوع فرم نرده درمعماری گیلان بسیار زیاد است. فضاهای پر و خالی قطعات نرده به جهت بصری تنوع بینظیری به بنا میدهند. علاوه بر آنکه تکرار موتیفهای یکسان ایجاد ریتم میکند. (تصویر22و23و24) سرستونهای نمای اصلی بنا بسیار پر کار و متنوعاند به طوریکه تزیینات هر سرستون با سرستونی دیگرمتفاوت است. نقوش و طرحها بسیار انتزاعی ست. بدنه ستونها نیز عموماً دارای تزئینات سادهای میباشند. مضاف بر آن سر تیرهای تَلَر نیز دارای تزئینات زیبایی میباشند که انواع ساده و پیچیده آن در خانههای مختلف قابل مشاهده ست.
عناصر تزئینی الحاقی به بنا نظیر گلدانهای شمعدانی که بر وی تَلَرخانه قرار گرفتهاند و یا گلدوزیهای بسیار زیبای روی طاقچهها شاید به لحاظ معماری قابل توجه نباشند ولی نمایانگر الگوهای زیستی و وجود حس زیباشناسانه روستاییان و درک ایشان از طبیعت میباشند که در عین ساده گرایی و صرفه جویی با ایجاد زیبایی در محیط زندگی به آن کیفیتی والا بخشیده است. درک این معنا که خانه ماشینی برای زندگی کردن در درون آن نیست بلکه جهانیست که انسان با تقلید از الگوهای آفرینش الهی و الگوهای آفرینش کیهانی آن را برای خودش میسازد.
د- زیباشناسی بنا:
معماری نمایانگر خرد انسانی است که هندسه را آفریده است. این هندسه یا در تعامل با طبیعت قرار می گیرد یا در تضاد با آن. در خانه های روستایی گیلان این هندسه در تعامل با طبیعت است. این هندسه، اقلیدسیِ صرف و تابع قواعد ریاضی نیست بلکه تناسبی است که از کنار هم چیدن شکل، سطح ،حجم و بافت ناشی شده است. این آفریده ی نه چندان همگن و یکسان آدمی، هر چند که تابع تعاریف کلاسیک زیبایی نمیشود و نباید هم بشود و سعی ما نیز بر آن نیست که کلمه زیبایی را برای همه هنرها چه شرقی، غربی و چه بدوی و معاصر یکسان بکار بریم ، ولی ادارک شهودی ما از دیدن این معماری احساسی توام با لذت و شگفتی ست و بیهیچ تردیدی این معماری را هنر مینامیم.
سرچشمه این ادراک زیبایی، طبیعت است و نه طبیعت رام یا آرمانی شده، بلکه طبیعت بکر و بدوی و هر قدر این اثر را که به حکم کشش مستقیم و غریزی خود زندگی میکند، مطالعه کنیم، تقلیل دادن آن به صورت فرمولهای ساده و قابل توضیح دشوارتر میشود. این تفکر که هنرهمان هماهنگیست وهماهنگی هم از رعایت تناسبات حاصل میشود هنر را تابع قواعد هندسی و نظم محض میکند ولی زیبایی حقیقی تا این حد منظم نیست؛ شاید این درک شهودی از زیبایی ست که خالق خانه روستایی را بر آن داشته حتی در انتخاب مصالح فرم طبیعی درخت را بکار برد و یا درخلق سر ستونها اتاقها و ... چندان به تقارن و قواعد هندسی پایبند نباشد. همچون طبیعت، همچون انسان، فضای خلق شده همگن و یکسان نیست و تنوع به آن زیبایی و پویایی بخشیده که روح غالب این معماری تا امروز است و به طرز شگفتی زنده باقی مانده است .
ریتم (ضرباهنگ) در تمام نماها قابل مشاهده است. تکرار (موتیفها) در نرده ها وردیف ستونها ایجاد ضرباهنگ کرده است. ستون ها به جهت عمود بودن کیفیتی نمادین دارند و دید را به بالا میکشند و نسبت ارتفاع به عرض ساختمان بر عمود بودن خانه تاکید دارد. خانه عمودی ست نه افقی این حرکت عمودی تا انتها، به نوک بام شیبدار منتهی میشود و حجم جایی در آسمان به نقطه بدل میشود. این ساختار قائم با حرکتهای افقی نردهها در ایوان و تَلَر که با قدرت در نما جلوه میکنند، شکسته میشود و بر تنوع بصری نما میافزاید
در برخی بناها تقارن در ترکیب بندی فضاها رعایت شده است ولی عنصر غالب طراحی تقارن نیست. در واقع تقارن سادهترین و ملموس ترین ترکیب بندی شناخته شده برای انسان است .
ه- نمادگرایی :
خانه انسان به مثابه نمادی از خود اوست. همانطور که خودآگاه و ناخودآگاه بیانگر تقسیمات اصلی فضاهای روانی میباشند ،خانه نیز متشکل از فضاهای محصور درونی و فضای باز بیرونی است. بدین ترتیب دو جزء بسیار مهم و متفاوت دارد، فضای داخل و صورت خارجی و لذا به خوبی چگونگی تصور فرد را از خود به دو طریق باز میتاباند به واسطه فضاهای خصوصی درون و فضاهای عمومی بیرون . اثاثیه و نحوه چیدن آنها، تصاویری که نصب میکنیم، گیاهانی که میخریم و پرورش میدهیم، همه نمودهایی هستند از تصویری که از خودمان داریم و پیامهایی هستند درباره خودمان که میخواهیم به خود و نزدیکانی که به خانهمان دعوت میکنیم، منتقل شود.
انسان زمانی طولانی پیش از آنکه ابزار ساز باشد حیوانی نمادساز بوده است. او پیش ازآنکه به جنبههای مادی فرهنگ بپردازد در آواز، رقص، آئینهای مذهبی، دین و اسطوره به مراتبِ بالایی از مهارت دست یافت. این نمادگرایی در خانه سازی و ساخت سکونت گاه های روستایی و شهری، پرستشگاهها و ....قابل مشاهده است. انسان بدوی سکونتگاهش را نمادی از جهان میدانست با خودش همچون خدایی در مرکز آن؛ انسان معاصر ظاهراً سکونتگاهش را نمادی از خود میداند اما تماسش را با این ارتباط کهن از دست داده است، ارتباط میان خانه، خود و جهان.
در معماری روستایی گیلان و اصولاً معماریهای منطقهای و بومی که انسان هنوز ارتباطش را با طبیعت ، جهان و کیهان از دست نداده است، این نمادها در زندگی او جایگاهی ویژه دارند. بررسی نمادگرایی درمعماری گیلان پیچیدگیهای خاص خود را دارد و بدلیل نبود منابع نوشتاری بحث درباره انسان و نمادهایش در این فرهنگ بیشتر بر نتیجه گیری از جستجوهای شفاهی، مطالعات میدانی و برداشتهای شخصی تکیه دارد.
سلسله مراتب ساختار فضایی چندان مبتنی بر نمادگرایی و اصول متافیزیکی طراحی نشده است. اساساً چند عملکردی بودن فضاها و ادغام فضاهای عمومی و خصوصی و نبود تاکید بر ورودی بعنوان آستانه ورود به فضای درونی ،سلسله مراتب را در طراحی کمرنگ نموده است. البته نوع و جایگاه ورودی معنایی نمادین در این فرهنگ داشته از نحوه ارتباط افراد با سایر اعضای جامعه روستایی حکایت دارد. حیاطها با چشم اندازی گسترده به کوچه تقریباً فضایی نیمه عمومیاند و آستانه ورودی خانه که دربنا قرار دارد از خصوصیت گشادگی و پذیرش افراد غریبه در میان گیلانیان خبر میدهد و این در تضاد کامل با معماری مرکز ایران است که ورودی مجزا و با فاصله از بخش خصوصی خانه طراحی شده و حاکی از تفکیک حریم خصوصی افرادِ خانه به ویژه زنان در نسبت با غریبهها میباشد.
جهت استقرار بنا هر چند تابع شرایط اقلیمیست و به سمت شرق است ولی سازنده آن با این توجیه که خانه به سمت حرم امام رضا بر پا داشته ، به آن جنبهای نمادین و مذهبی داده است و اساساً دراین فرهنگ جهات اصلی کیفیتی کیهانی و فرازمینی دارند و فقط نشانههایی از چهار جهت جغرافیایی نیستند.
خانهها در این منطقه از گیلان عمودیاند و تناسبات و تعداد عناصر عمودی (مانند ستونهایی که بدون انقطاع در دو طبقه ادامه یافته اند و سقف شیبدار نوک تیز آن) بر این کیفیت میافزاید. تاکید بر خطوط و عناصر عمودی تاکیدی ست بر ابهت واقتدار و خانه همچون نمادی از درختان اطرافش است که ریشه در خاک و سر به آسمان دارند .از دیگر نمادها که در اغلب خانه های گیلان دیده می شود طرح انتزاعی از درخت است که به درخت زندگی معروف است . این درخت نماد آفرینش و باروری است که به خانه برکت می دهد . (تصویر ) چاه نیز علاوه بر جنبه عملکردیش، بار نمادین بسیاری دارد و در مناسبتهای مختلف مثل ازدواج حرکتهای سمبلیک بسیاری در اطراف آن شکل می گیرد .
فرم نرده ها در این خانه ها اشکال ساده و انتزاعی شده از انواع درختان، جانوران و گیاهان اطراف روستاییان است که هر روز با آنها در تماسند.
ح- بافت روستا :
خانه در سه گستره ساختمانی، کاربردی و اجتماعی دارای معنایی دقیق میشود. چگونگی کمّی و کیفی مکان یابی خانههای مسکونی جدای از مسایل کالبدی و عملکردی تابع نیروهای دیگریست که بر آن تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارند.
هر چند بافت روستا درگیلان به جهت مسایل اقلیمی و معیشتی پراکنده است ولی بیشک نمیتوان حتی در تعیین جای یک اتاق تنها به بهرهگیری از نور خورشید و شرایط اقلیمی توجه کرد و به مسایلی نظیرحریم، دیدومنظر، همسایگی و همجواریها، بیتوجه بود. محل استقرار هر بنا درتوافق ضمنی با همسایگان تعیین میگردد. حتی محل بناهای جانبی در مقّر (سایت) یک خانه به گونهای تعیین میگردد که مزاحمتی برای همسایگان نداشته باشند.
الگوی باغ ـ خانه یا مزرعه- خانه الگوی متداول روستاهای گیلان بخصوص در نواحی جلگهای ست. این الگو که در آن خانه دروسط مزرعه چند هکتاری کشاورز واقع شده است حفاظت و امنیت مزرعه را تامین میکند و فاصله خانه تا مزرعه کوتاه میشود ـ کشت برنج که محصولی پر زحمت است نیاز به مراقبت دائمی در روز و شب دارد ـ در ضمن بافت پراکنده روستا را سبب میشود. در این روستاها مرکز محله ،محل تجمع اهالی محسوب می شده است؛ در مرکز محله بازار ،قهوه خانه و کارخانه برنجکوبی قرار داشت.این بافت پراکنده به گردش هوا و بهره گیری از کوران و تهویه در خانهها کمک مینماید.
ط- عوامل جغرافیایی و اقلیمی و تاثیر آن ها بر معماری :
معماری روستایی گیلان مانند بسیاری از معماریهای بومی و منطقهای متأثر از شرایط اقلیمی و محیطی است. شاید به جرأت بتوان گفت مهمترین عامل تاثیرگذار در فرم معماری، شرایط اقلیمی و امکانات و محدودیتهای طبیعی و محیطی بوده است. این معماری در کالبد و ساختار کاملاً با طبیعت در آمیخته و در تعامل با آن است. پیوستگی فضایی درون و بیرون چنان است که به سختی بتوان مرزهای مشخصی بین داخل و خارج تشخیص داد. این لایه شفاف در پوسته خارجی بنا برای اقلیمی مانند گیلان بهترین گزینه برای ایجاد شرایط آسایش محیطی برای ساکنان است.
خانههای روستایی گیلان در منطقه جلگه شرقی در دو لایه تعریف میشود لایه اول، لایه شفاف ایوان و تَلَر است که در چهار طرف بنا ساخته میشود و لایه دوم هسته مرکزی خانه یعنی اتاقها می باشند.
این لایه شفاف ،بهره گیری بهینه از جریانات هوا در تابستان را فراهم میآورد بگونهای که ایوان و تَلَر در تابستان محل سکونت و خواب اعضای خانواده است. در مقابل این لایه شفاف، لایه بسته اتاقها قرار دارد که با دیوارهای ضخیم از جنس چوب وگل با ضخامت تقریبی 30 تا 40 سانتیمتر، بدون بازشو، با ایجاد جداره ای با ظرفیت حرارتی بالا ، محل زندگی زمستانی خانواده است و با یک اجاق ذغالی بطور کامل گرم میشود. جریان هوا علاوه بر گردش در چهارطرف بنا امکان حرکت در سطح زیرین خانه را دارد چرا که بناهای این منطقه بروی پیهایی خارج از سطح زمین اجرا میشوند.بطوریکه سطح کف خانه در ارتفاعی حدود 180 + تا 200+ سانتی متری از سطح زمین قرار میگیرد و این فضای خالی امکان گردش هوا را فراهم میآورد. مزیت دیگر این سکوها که بروی صفهای از جنس خاک رس کوبیده به ارتفاع متوسط 50 سانتیمتر قرار گرفته، جلوگیری از نفوذ رطوبت و رسیدن آبهای سطحی به پی و کف است. در این بنا ها کف خانه کاملا از نفوذ رطوبت مصون است.
پلان مستطیل شکل بنا با کشیدگی به سمت شمال - جنوب و استقرار نمای اصلی رو به شرق، بهرهگیری بیشتر از جریانات هوا بخصوص بادهای مطلوب تابستانی را که از سمت شرق و شمال شرق میوزند ، امکان پذیر میکند. ولی در جناح غربی که بادهای نامطلوب زمستانی میوزد، کشیدگی سقف تا کف طبقه اول، امکان نفوذ باد و باران را به داخل خانه از میان میبرد. در طراحی خانه، محل استقرار و اجرای پیش آمدگیها الویت اول بهره گیری از جریانات هوا و سپس بهره گیری از نور خورشید است.
نمای اصلی (شرقی) در طول ساعات اولیه روز آفتاب گیر است ولی پیش آمدگی تَلَر و سقف شیبدار که مانند یک سایبان عمل میکنند در تابستان از تابش اشعه خورشید به فضاهای داخل ایوان و تَلَر جلوگیری میکنند. در زمستان نیز اتاقهای فاقد پنجره احتیاج به تابش خورشید ندارند .
سقف شیبدار پوششی از جنس گالی دارد ، این پوشش گیاهی در تابستان چندان گرم نمیشود و فضای خالی زیر سقف چندین درجه خنکتر از فضای بیرون است. علاوه بر این سقف همانند چتری در تابستان خانه را از تابش خورشید محافظت میکند. رنگ روشن گالی و همچنین رنگ سفید دیوارها نور را منعکس میکند و مانع گرم شدن بدنه خانه میشود. این پوشش گیاهی که در زمستان توسط دود حاصل از اجاق به سرعت گرم می شود سبب تسریع درذوب برف روی بام می شود وبام با شیب تند (180º) مانع نفوذ باران به فضای داخلی و باقی ماندن برف روی سقف میشود. فضای خالی زیر سقف و بین تَلَر، درچهارطرف یکپارچه است به گردش هوا در طبقه دوم کمک میکند. در زمستان نیز گرمای اتاق در زیر این بام چتر مانند باقی میمانند و هوای گرم زیر سقف به گرم شدن اتاق کمک میکند.
از دیگر تمهیداتی که شرایط آسایش را در این بناها فراهم میآورد، ارتفاع بلند خانه است که با توجه به اینکه اطراف خانه محوطه خالی (مزرعه، باغچه و ...) است باد حرکت آزادانه تری در پیرامون و در داخل خانه دارد.
ی- مصالح:
مصالح خانههای روستایی از طبیعت پیرامونشان تامین میشود. این مصالح ارزان و در دسترس هستند ولی بطور طبیعی پاسخهای مناسب به شرایط زیستی و اقلیمی میدهند. مرمت و نگهداری و تعویض آنها در دراز مدت نیز براحتی ممکن است. عمده مصالح بکار رفته در معماری مناطق جلگه شرقی گیلان چوب است.
چوب به عنوان عنصری سازهای در اسکلت بنا بکار رفته است .پیها، کف، دیوارها و بام از جنس چوب و از گونههای مختلف درختان بومی منطقهاند. عمده گونه بکار رفته در سازه ها چوبهای سنگین و توپر و متراکم آزاد،اوجا،بلوط وگردو واقاقیا است. گونههای توسکا، تبریزی، سپیدار، افرا از دیگر درختان بکار رفته در خانه سازیست که بیشتر به عنوان عناصری غیر سازهای کاربرد دارند و درخت توت در بخشهای مجاور ومرطوب و خاک مورد استفاده قرار میگیرد زیرا این گونه درختی در مجاورت خاک بسیار مقاوم است. نحوه انتخاب گونههای درختی، فصل بریدن، نحوه خشک کردن و دود دادن چوب و ... نشان از این دارد که این قوم دانش عمیقی راجع به چوب و خواص آن داشتند.
بعد از چوب، خاک عمدهترین مصالح بکار رفته در ساخت بناست. ملات خاک رس و کلوش بعنوان پر کننده، چسباننده و اندود مورد استفاده قرار میگیرد. خاکرس و "فل" FALL"" (پوسته برنج) برای آستر و تراز کردن سطوح دیوارها و کف ، ملات خاک رس و "سوب" (سبوس برنج) برای اندود و پرداخت نهایی استفاده میشود. همچنین خانه بروی صفهای از جنس خاکرس کوبیده که با کلوش و گل و فل و گل اندود شده ساخته شده است. از گل سوخته (خاکرسی که قبلاً در کوره ذغال گیری بر جا مانده) به همراه موی بز کله یا اجاق گلی میساختند که برای گرمایش و پخت وپز استفاده میشد. خاک جنبه تزئینی نیز داشته است. خاکهای مناطق مختلف با اکسیدهای فلزی متفاوت رنگهای متنوعی ایجاد می کردند. از سفید، اُخرایی، قرمز، بنفش تا آبی تیره .این رنگها برای نقاشی و رنگ آمیزی نمای خانه استفاده میشده است.
گالی را برای پوشش بام استفاده میکنند. این گیاه بادوام در صورت اجرای درست تا چندین سال نیازی به مرمت و تعویض ندارد. همچنین کلوش برای اجرای اتصالات مورد استفاده قرار می گیرد. از دیگر مصالح مورد استفاده در ساخت خانههای جلگه شرق خاکستر ذغال و ذغال چوب است که در پی سازی خانه مورد استفاده قرار میگیرد و مانع از نفوذ رطوبت از لایه های زیرین خاک به پی چوبی میشود.
ک- نتیجه گیری:
تاکید معماری گیلان بر ارتباط انسان است با طبیعت .هر چند این معماری ریشه در دانش نانوشته شگرفی دارد که پاسخگوی نیازهای انسانی است ولی متاسفانه حتی در میان روستاییانی که وارث این دانشند مهجور مانده است و رو به فراموشی است .امروزه زندگی در این خانه ها زشت و فقیرانه می نماید و نمونه های اندکی از این خانه ها ، تک افتاده و مهجور در بافت تجدید شده روستا ها باقی مانده است. و این بناهای زیبا از چوب و گل و گیاه جای خود را به خانه هایی ازحلب وآجر داده اند که درکمال کج سلیقگی ساخته شده اند. از میان رفتن بقایای بر جای مانده ، بدون ثبت و ضبط آن یعنی پایان یک معماری وفراموشی ان برای همیشه ، مانند بسیاری از مظاهر دیگر فرهنگ گیلان که محو گردیده است. این مقاله تلاشی است در جهت گرد آوردن این دانش بومی و مکتوب کردن آن. برای توجه دادن و بخاطر سپردن، نه فراموش کردن . ثبت این دانش آن را به مجموعه تلاشهای علمی بشری پیوند میزند تا در یادها بماند .
ویژگیهای عمده معماری جلگه شرقی:
1- سازه کاملا چوبی از پی تا بام
2- همسازی با اقلیم با اجرای تمهیداتی نظیر استقرار بنا در جهت شرقی – غربی ، پلان مستطیل شکل با کشیدگی شمالی – جنوبی ، بستن جناح غربی برای جلوگیری از نفوذ باران و باد ،دیوار ضخیم با ظرفیت حرارتی بالا ،تفکیک فضای زندگی تابستانی و زمستانی ، وجود تَلَر و ایوان برای گردش هوا در اطراف بنا، قرار گرفتن بر روی ارتفاع برای حرکت جریانات باد و جلو گیری از نفوذ رطوبت ، رنگ مناسب با اقلیم و....
3- استفاده از مصالح بوم آورد
4- انعطاف پذیری عملکردها با تغییر شرایط اقتصادی ،اقلیمی و سرانه خانواده
5- سازه مقاوم در برابر زلزله
6- توجه به زیبایی شناسی و وجود تزیینات غنی
7- احترام به طبیعت و انسان و درک وابستگی دو جانبه
8- پاسخگویی به نیازهای مادی و معنوی صاحب خانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
· پژوهش حاضر حاصل 6سال تجربه و تحقیق نگارنده در زمینه معماری روستایی گیلان در طول تصدی سمت ریاست کارگاه، وعهده داری مسئولیت بخش معماری موزه میراث روستایی گیلان می باشد. نتیجه گیری ها مبتنی بر مطالعه 20 خانه در حوزه فرهنگی جلگه شرقی گیلان است که عملیات دمونتاژو رمونتاژ بر روی آنها انجام گرفته است
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - براي كسب اطلاعات بيشتر در مورد سازه و تكنيك هاي ساخت رجوع شود به کتاب خانه رفیعی میراث معماری گیلان تاليف پويا میريوسفي وسایت WWW.POUYA MIRYOUSEFI