۱۴۰۰ فروردین ۱, یکشنبه

 

کاغذ اخبار اولین روزنامه ایران؛ شروعی 'باتأخیر و نادرست'

  • مهدی محسنیان راد
  • استاد ارتباطات
کاغذ اخبار

منبع تصویر،

منبع: کتابخانه‌ی بریتانیا

ما روزنامه‌نگاری را دیر شروع کردیم. وقتی هم شروع کردیم بی‌اطلاع از الگوهای رایج جهانی، در بستری کاملاً ناهموار، وادارمان کردند که در راستای تملق و چاپلوسی منابع قدرت، روزنامه را ابزار ستایش حاکمان نالایق کنیم و از ترس غل و زنجیر، پرده‌پوش فساد آنان شویم.

اگر در سال ۱۸۳۷، یکی از خوانندگان روزنامه "لاپرس" در فرانسه یا "نیویورک هرالد" در آمریکا که فارسی می‌دانست، اولین شماره‌های روزنامه کاغذ اخبار ایرانی را که دربار منتشر می‌کرد در دست می‌گرفت با شگفتی می‌دید که این روزنامه‌ نه تنها به هیچ‌یک از روزنامه‌های آن روزگار جهان شبیه نیست، بلکه حتی در مقایسه با اولین روزنامه دنیا که ۲۳۲ سال پیش از آن در آلمان منتشر شده بود (۱)، تولیدی بدوی و به‌شدت عقب‌مانده است.

وقتی که مطالعه محتوایِ در حد پشت و روی یک کاغذ آ چهار را تمام می‌کرد دچار این احساس می‌شد که محتوایی حقیر در سبکی به اصطلاح "من درآوردی" را خوانده است که حاوی تمامی سنت‌های پیشین آن چیزی است که امروزه استبداد ایرانی می‌نامیم.

این دیر شروع کردن عواقبی داشت؛ مشابه عواقب تأخیر کودکان در زبان‌آموزی. زبان‌آموزی در نوزاد انسان از سنی خاص آغاز می‌شود. اگر کودکی در آن سن به هر دلیل از ارتباط با دیگران محروم شود، در بزرگسالی برای زبان‌آموزی با مشکلات جدی و گاه رفع‌ناشدنی مواجه خواهد شد. این بلایی است که در کار روزنامه‌نگاری بر سر ما آمده است. ما خیلی دیر شروع کردیم. ۲۳۲ سال دیرتر از اولین کشور دارنده روزنامه. آن هم به اراده ملوکانه و آن گونه که حاکم وقت (محمدشاه قاجار) فرمودند به منظور تربیت مردم، نه آگاهی مردم.

نخستین روزنامه ایران را یکی از نخستین جوانان اعزامی برای تحصیل به اروپا به نام میرزا صالح شیرازی که به ایران بازگشته بود در دوران محمد شاه قاجار منتشر کرد. میرزا صالح پس از بازگشت به ایران به عنوان وزیر تهران (معادل شهردار) تعیین شد. در همین زمان میرزا اسدالله نامی را برای آموختن صنعت چاپ سنگی به روسیه فرستاد و او پس از آموختن این فن، نخستین دستگاه چاپ سنگی را به ایران آورد که کاغذ اخبار با همان ماشین چاپ شد، نه ماشین چاپ سربی که میرزا صالح از لندن آورده بود. زیرا آن ماشین نیازمند حروف سربی فارسی بود که در ایران آن روزگار تولید کارخانه‌ای‌شان ممکن نبود.

راست: تک چهره‌ی چاپ سنگی میرزا صالح شیرازی توسط کارل فون همپلن. منبع: موزه‌ی ارمیتاژ چپ: صفحه‌ای از نسخه‌ی خطی سفرنامه‌ی میرزا صالح شیرازی که در آن به کاغذ اخبار اشاره شده. منبع: کتابخانه‌ی بریتانیا
توضیح تصویر،

راست: تک چهره‌ی چاپ سنگی میرزا صالح شیرازی توسط کارل فون همپلن. منبع: موزه‌ی ارمیتاژ چپ: صفحه‌ای از نسخه‌ی خطی سفرنامه‌ی میرزا صالح شیرازی که در آن به کاغذ اخبار اشاره شده. منبع: کتابخانه‌ی بریتانیا

میرزا صالح به تقلید از روزنامه‌های انگلیس که قبل از انتشار با چاپ آگهی مردم را در انتظار انتشار نشریه خود قرار می‌دادند، با همان ماشین چاپ سنگیِ وارداتی در رمضان ۱۲۵۲ قمری (نوامبر ۱۸۳۶ میلادی) اطلاعیه‌ای منتشر کرد و آن را "طلیعه" نامید.

در اعلام‌نامه کاغذ اخبار نکته‌ای نهفته است که پس از یک قرن و نیم از انتشار آن، هنوز نیز مسئله اصلی است. در آن تأکید شده که اراده ملوکانه برای انتشار روزنامه، با این هدف شکل گرفته که ملت "تربیت" شود در حالی که جمله صحیحی که منطبق با ماهیت رسانه‌هایی چون روزنامه، مجله، رادیو و تلویزیون است، باید قبل از هر چیز آن باشد که ملت باید "مطلع" باشد. بازنویسی خلاصه‌شده این اعلامیه نشان می‌دهد که شاه اراده فرموده‌اند که مردم ایران را تربیت کنند و معتقدند مهمترین تربیت، آگاهی از اخبار جهان، از چین و ماچین تا ینگه دنیا (آمریکا) است که به‌زودی هر ماه منتشر خواهد شد و بر همه مردم واجب است طبق مد روز زندگی کنند تا آسوده و راحت باشند. (۲)

عجیب آن است که نویسنده اعلام‌نامه، به یکباره از موضوع اصلی دور شده و خطاب به شاهزادگان نوشته: "شاهزادگان بدانند که شاه می‌داند که پس از فوت پدر تاجدار و خاقان مغفور [در آن موقع دو سال از مرگ فتحعلی‌شاه گذشته بود] بسیاری از آنها طلا و جواهرات و ثروت بسیار دارند و حتی برخی از آنها جواهراتی را که از دربار عاریه گرفته بودند مخفی کرده‌اند. شاه جدید نه تنها کاری با آنها ندارد که از حقوق ماهیانه‌شان نیز دیناری کم نکرده است. اگر چه برخی از آنان انواع جرایم را انجام داده و برای اختلال در امر سلطنت حتی نوکران خود را به راهزنی در جاده‌ها و اذیت مردم واداشتند ولی شاهنشاه آرزو می‌کنند که از این به بعد قدر راحت را دانسته به نیکی زندگی کنند." (شهیدی، ۱۳۶۲)

تحلیل دو پاراگراف اعلام‌نامه، سوای نمایش عمیق فساد در میان درباریان، به وضوح ناآگاهی حکومت‌مردان وقت از رسالت و مهمتر از آن کارکرد رسانه‌ها، در کنار عوام‌پنداری وعوام‌فریبی مخاطبان را نشان می‌دهد. طلیعه می‌گوید قرار است مردم ایران با روزنامه کاغذ اخبار تربیت شوند و در پاراگراف بعد می‌گوید حکومت در دست درباریانی است که ثروتشان از مجرای فساد کسب شده است و به دستور آنان راهزنان در حال غارت و آزار مردم بدبخت هستند. شاهنشاه نه تنها آنها را مجازات نمی‌کند، بلکه حقوقشان را هم بدون کم و زیاد می‌پردازد و آرزو می‌کند که از این به بعد قدر راحت را دانسته به نیکی زندگی کنند. در ادامه خطاب به رعایا و به ساکنین ممالک محروسه ایران می‌گوید که اگر دردی باشد، در وهله اول به مقامات محلی مراجعه کنند و اگر به مسائل آنان رسیدگی نشد عریضه خود را به دربار تهران بفرستد تا نخست وزیر، آقای حاج میرزا آقاسی، به آن رسیدگی کند. در اینجا طلیعه وارد وظیفه پروپاگاندایی حکومت و حکومت‌مردان آن شده و کاری را آغاز می‌کند که در تمام طول تاریخ رسانه‌ها در ایران به‌عنوان یک هنجار اجتناب‌ناپذیر دنبال می‌شود. از میرزا آقاسی بسیار تعریف و تمجید می‌کند و در انتها از صاحبان انواع مشاغل می‌خواهد که در رشد و توسعه کشور تلاش کنند.

سه ماه پس از انتشار طلیعه کاغذ اخبار، اولین شماره روزنامه که تاریخ دوشنبه ۲۵ محرم ۱۲۵۳ (آوریل ۱۹۳۷) را دارد، منتشر می‌شود. اینکه چرا فاصله‌ای چنین طولانی برای چاپ ۴۰۰ نسخه کاغذ به قطعی حدود ۱.۶ برابر کاغذ آچهار امروزی (۴۰ در ۲۴ سانتیمتر) به وجود آمد، مشخص نیست. به‌علاوه، این روزنامه عملاً اسم نداشت و گردانندگان، همان اسم عام "نیوزپیپر" را ترجمه تحت‌اللفظی کرده و روزنامه خود را کاغذ اخبار نامیدند. به احتمال زیاد، کاغذ اخبار به‌صورت ماهانه به مدت سه سال منتشر شد (مرادی، ۱۳۹۴). هنگامی که اخبار منتشر می‌شد، تولید دستی کاغذ در ایران به صورت پراکنده انجام می‌شده است. مثلاً یک دکاندار در اصفهان به‌صورت دستی کاغذ تولید می‌کرده و هر ورق بزرگ را شش عباسی (هر پنج عباسی معادل یک ریال) می‌فروخته است (ناطق، ۱۳۶۸). اما به احتمال زیاد کاغذ روزنامه مذکور و سایر روزنامه‌های حکومتی دوره قاجار بیشتر از روسیه و کمتر از اروپا تأمین می‌شده است.

روزنامه احبار زندان چاپ نیویورک ۱۸۶۵

منبع تصویر،

GETTY IMAGES

توضیح تصویر،

روزنامه احبار زندان چاپ نیویورک ۱۸۶۵

تولد روزنامه‌نگاری ایرانی در غیاب قواعد جهانی

به نظر می‌رسد سخت‌افزار و نرم‌افزار وارداتی سینما، رادیو و تلویزیون به ایران، به طور خودکار با مصرف تولیدات خارجی آغاز شد و پس از مدتی با تقلید از محتوای غربی، اولین تولیدات نرم‌افزاری بومی پدید آمد.

اما روزنامه در ایران در شرایطی متولد شد که به روزنامه‌های غربی دهه ۱۸۳۰ دسترسی نبود و در صورت دسترسی محدود نیز به سبب تسلط نداشتن به زبان‌های اروپایی، چندان سودمند نمی‌بود. از همین رو، تولیدات نرم‌افزاری مطبوعات در ایران، به گونه‌ای به‌ اصطلاح "من درآوردی" و با اتکا به سبک ارتباطی اجباری رعایا با دربار که ریشه‌ای چند هزار ساله داشت، در آن جامعه به‌شدت عقب‌مانده آغاز و ماندگار شد.

مثلاً در مورد رسانه سینما، پس از ورود فیلم‌های صامت خارجی و مدت‌ها نمایش آنها در سالن‌های تازه‌تأسیس سینما در تهران، هنگامی اولین تولید داخلی بر پرده سینما رفت که حدود ۷ سالن در پایتخت از مدت‌ها قبل فیلم‌های صامت خارجی را نمایش می‌دادند. اولین فیلم ایرانی نیز تقلیدی از یک فیلم دانمارکی بود.

در واقع وقتی مردم فیلم ایرانی را دیدند، تجربه مصرف فیلم‌های رایج در جهان را در حافظه خود داشتند. در مورد رادیو نیز همین وضع تکرار شد. بخشی از مردم ایران قبل از آنکه پای رادیو تهران بنشینند و به صدای اولین فرستنده رادیو در ایران گوش دهند، ماه‌ها صدای بخش فارسی رادیو برلین را می‌شنیدند. هنگامی که در سال ۱۳۳۷ مردم تهران اولین گیرنده‌های تلویزیون را خریدند، سهم برنامه‌های تلویزیونی وارداتی پخش شده در آن، بیش از تولیدات بومی بود. تولیدات داخلی نیز به تقلید از تولیدات غربی ساخته می‌شد؛ به‌ویژه آنکه باید در چشم بینندگان، با آنها رقابت نیز می‌کرد.

در بخش‌های خبری رادیو و تلویزیون نیز اگرچه شیوۀ کار پیشتر در مطبوعات ایرانی تجربه شده بود، اما بیننده این امکان را داشت که در همان بخش خبری که فیلم‌های خبری داخلی را می‌دید، فیلم‌های خبری خارجی را نیز ببینند. در حالی که وقتی در مقابل نخستین نسخه‌های روزنامه بومی قرار گرفت، شاهد چیزی بود که بسیار با روزنامه‌های رایج آن موقع دنیا متفاوت بود، اما او به دلایلی از جمله "جزیره‌ای بودن" زبان فارسی، معیاری برای سنجش نداشت. اینگونه بود که ژانری که وزن پروپاگاندایی مثبت یا منفی آن بر نام‌ها متمرکز و از تأمین نیازهای خبری مخاطب بیشتر است متولد شد.

می‌دانیم یکی از دسته‌بندی‌های ارزش های خبری، داشتن ترکیبی از هفت ارزش زیر است: "دربرگیری"، "مجاورت" (مادی و معنوی)، "شهرت"، "برخوردها" (فکری یا جسمی)، "بزرگی و فراوانی تعداد"، "تازگی و زمان رویداد" و استثناها و شگفتی‌ها. در حالیکه در ژانر روزنامه‌نگاری کاغذ اخبار، محتوای خبرها به‌شدت معطوف به ارزش خبری "شهرت" و بر عنصر خبری "چه کسی است". در این ژانر مهم نیست این چه کسی است، چرا چه کسی است؟ بلکه مهم این است که یکی از چه کسی‌هاست که به هر صورت در زمره شاهزاده‌ها، آقازاده‌ها، ژن برترها و جز آنها قرار گرفته است. مهم نیست که چه می‎گوید، مهم این است که او می‌گوید. بر اساس همین اصل در خبرهای روزنامه‌نگاری کاغذ اخباری، چه کسی بسیار مهمتر از عنصر "چه" است. پدیده‌ای که حتی می‌توان به وضوح در هر دو بخش همان شماره اول آن را یافت.

بخش اول اخبار داخلی در صفحه اول جای داشت. این صفحه با این عبارت شروع می‌شد که روزنامه گنجایش بیان تفصیل عطیه ملوکانه و گذشت شاهانه آن آسمان مکارم را ندارد. اگر خواهند مقدار عفو و احسان شاهنشاه معدلت‌بنیان را بدانند که نسبت به تمامی اهالی ممالک محروسه چه مرحمت‌ها مبذول فتاده رجوع به کتابچه هر ولایت (۳) نموده تا حقیقت تحقیقات ظاهر و هویدا گردد." پس از آن خبری شهرت‌محور است آمیخته با پروپاگاندا درباره به حضورپذیرفتن (فعلی که خود آمیخته با پروپاگانداست) امام جمعه اصفهان از سوی محمد شاه قاجار. خبر می‌گوید: "امام جمعه اصفهان -جناب جلالت مآب شریعت آداب- که به حضور باهرالنور شاهنشاه عدالت سیر گشت. شاهنشاه عادل، دریا دل،خیراندیش، اسلام‌پناه و کافه [جمیع] بندگان خدا، به ایشان مراحم و مکارم بسیار نمودند. شاهنشاه [که] سایه خدا، قبله عالم [هستند] و بهشت مُلک ابدی ایشان و پادشاهی تا ابد پر دوام [است]، که مهمترین بناهای جهان در نظر همت آفتاب ایشان ارزش رباطی مخروبه ندارد، علاوه بر انعامات وافره، مبلغ سه هزار تومان به امام جمعه و همراهانش مرحمت فرمودند و شصت هزار تومان نیز از اصل مالیات به رعایای اصفهان تخفیف دادند." این خبر از نمونه‌هایی است که پروپاگاندا کاملاً مستقیم، پررنگ، واضح و به‌شدت اغراق‌آمیز با خبر آمیخته شده است. نمونه‌هایی را نیز می‌توان یافت که پروپاگاندا غیرمستقیم و در لایه‌های پنهان‌تر خبر است. مانند خبر مراسم سالروز تولد پادشاه بریتانیا در سفارت آن کشور در تهران که در صفحه اول و به‌عنوان بخشی از خبرهای داخلی چاپ شده است. خبر می‌گوید: "جناب وزیر مختار ضیافتی با شکوه در باغ سفارت برقرار کرده و در میانه آن جشن یکباره خبر می‌رسد که پیشخدمت مخصوص شاه هدیه‌ای که تصویر نقاشی شده محمدشاه که با الماس و جواهرات گرانبها تزیین شده بود را آورده که همه میهمانان مبارک باد و تهنیت گفتند."

اکنون می‌توانیم تصور کنیم آنانی که در نقش اولین روزنامه‌نگاران ایران در حال نگارش چنین خبرهای بی‌ارزشی با چنین سبکی از نگارش و مخاطبانی که این روزنامه را می‌خواندند، می‌دانستند که این القاب و صفات واقعیت ندارد و می‌توانستند تصور کنند که رسوم رایج در ارتباطات شفاهی فرادستان با فرودستان در جامعه استبدادزده در حال ورود به روزنامه‌نگاری نوپای ایران است. رسومی که ویلیام بیمن (۴) جامعه‌شناس آمریکایی در ایران که از آن با عنوان رسمی فراتر از "چاپلوسی" یاد می‌کند و آن را جادوی ارتباطی ایرانیان می‌داند: "در ایران روابط سلسله مراتبی به‌عنوان هنجار پذیرفته شده است، ضرورتی ندارد که فرودست بودن نسبت به فرد دیگری ننگ محسوب شود. این گونه است که در میان ایرانیان برخی مهارت‌های ایرانی که حتی فراتر از کاربرد واقعی و عملی زبانی است، شکل می‌گیرد. آنها عبور موفق از عرصه تعامل را بی‌تردید یک مهارت اجتماعی مثبت تلقی می‌کنند. کاربرد ماهرانه و مؤثر امکانات و تمهیدات زبانی برای عبور ازعرصه تعامل با دیگران، مهارتی در آنان شکل می‌دهد که می‌توان آن را در سطحی فراتر از هر مورد از کاربرد واقعی و عملی زبان مورد توجه قرار داد." (بیمن،۱۳۸۱). یکی از این راهبردها چیزی است فراتر از "چاپلوسی"، چیزی که ایرانیان به آن "خر کردن" می‌گویند. خرکردن موجب می‌شود فردی که مورد تملق‌گویی قرار گرفته است خام شود و انجام تعهدات مربوط به فردی با منزلت بالا را بپذیرد. هر بار که راهبرد خر کردن به کار برده می‌شود باید به اندازه‌ای که برای فهم‌پذیر بودن رفتار ارتباطی لازم است بر معیارها و موازین مربوطه منطبق باشد. از آن مرحله به بعد می‌تواند عمل خر کردن، دستوری یا نادستوری و با ظرافت یا عاری از ظرافت باشد. این تفاوت‌ها نمی‌تواند بر کارایی آن به‌عنوان یک راهبرد زبانی تأثیر بگذارد یا از کیفیت کلی زیباشناختی آن بکاهد. راهبردی چون خر کردن، تأثیر خود را با بهره‌برداری از ابهامی که در درک افراد از عوامل مؤثر در رویدادهای تعامل وجود دارد کسب می‌کند. قطعاً اگر شخص پی‌ببرد که تملق فرد مقابل از روی صمیمیت نیست قربانی آن نخواهد شد. بنابراین اگر قرار باشد وارد چنین تعاملی شود باید به این باور رسیده باشد که احتمالاً در کلام او حقیقتی وجود دارد. فرد تملق‌گو باید بر آن باور انگشت بگذارد و زبانش را بر شکل و میزان قوت آن منطبق کند که این به هیچ‌وجه موفقیت کوچکی نیست." (بیمن، ۱۳۸۱)

سال ۱۸۳۷، انتقال تملق‌ها و چاپلوسی‌های منتهی به "خر شدن" در "روزنامه‌نگاری من درآوردی ایرانی" پدیده‌ای را به وجود آورد که تا پیش از آن در جامعه سابقه نداشت. تا پیش از آن وقتی تملق‌گویی‌ها در محافل خصوصی به کار می‌رفت، هم "ارتباط‌گر" هم "ارتباط‌گیر" می‌دانستند چه می‌گذرد و اگر اشتباه می‌کردند از نتیجه برد-برد دور می‌شدند. آنچنان که ویلیام بیمن توضیح می‌دهد قطعاً اگر شخص پی‌ببرد که تملق فرد مقابل از روی صمیمیت نیست قربانی آن نخواهد شد؛ بنابراین وقتی خرکردن شاهان و حاکمان و سایر مقامات در جمع انجام می‌شده، حاضران متوجه بودند که شاهد پدیده‌ای هستند که خود نیز در نوبت مناسب، در همان تعاملات بازیگر همان نقش خواهند بود. ولی وقتی روش ارتباطیِ به‌کارگیری القاب متعدد دروغین نه با قصد خر کردن در آن لحظه، بلکه صرفاً به‌عنوان رسمی جاری در تعاملات دربار وارد روزنامه شد، این بار شخص ثالثی -به‌عنوان خواننده روزنامه- وارد صحنه شد که اولاً قرار نبود نوبت او نیز فرا برسد، ثانیاً از آن بازی شخصاً سودی نمی‌برد. بنابراین چنین مخاطبی دلیلی ندارد که تمایلی به خواندن محتوا داشته باشد. چنین شد که در تمام ۷۰ سال بعد که تولید مطبوعات به طور انحصاری در دست حاکمیت بود، روزنامه‌های انحصار حکومتی به بیماری‌ای مبتلا بودند که می‌توان آن را آن "درد بی‌خوانندگی" نامید و حکومت برای درمان ظاهری آن، کارمندان دولت را وادار می‌کرد که روزنامه را آبونمان شوند و بدانند که در هر صورت هزینه‌اش از حقوق ماهانه آنان کم خواهد شد. این گونه بود که برخی از مردم هوشمند آن روزگار، روزنامه را به طنز "زورنامه" نامیدند.

لوپُتی ژورنال چاپ پاریس ۱۹۲۸

منبع تصویر،

GETTY IMAGES

توضیح تصویر،

لوپُتی ژورنال چاپ پاریس ۱۹۲۸

خالی‌بندی رسانه‌ای خبری است آمیخته به چیزی فراتر از دروغ معمول و متعارف. نوعی دروغ است که اغلب هم نویسنده از دروغ بودن آن آگاه است و هم خواننده حدس می‌زند که راست نباشد. هر چه احتمال باور خواننده بیشتر شود، خبر از تعریف خالی‌بندی رسانه‌ای دورتر و به "خبر دروغ" نزدیک‌تر می‌شود. منشا برخی از اینگونه خبرها "بسته اطلاعاتی" است که اغلب تولید روزنامه‌نگار نیست، بلکه تحمیلی است از مقامی که منافعش در نشر آن دروغ است یا روابط عمومی ناپاکی است که پاسدار منافع اربابان خود و رجحان آن بر منافع عموم و یا تحمیل نیروهای حاکم بر رسانه منتشر کننده آن خالی‌بندی است. روزنامه‌نگار در مواجهه با بسته‌های خالی‌بندی اغلب تحت فشار خودسانسوری، آن را منتشر می‌کند، ولی گاه هوشمندانه، محتوای خبر را آن گونه بازتاب می‌دهد که گویی میان ارتباطگر و ارتباطگیر توافق پنهانی وجود دارد که هر دو بدانند "خالی‌بندی" است. آنچه در شماره اول کاغذ اخبار در باره اقدام مأموران امنیتی سلطان عثمانی برای جدا کردن سر درویشی ژولیده در یکی از خیابان‌های استانبول در ۱۸۳۷ منتشر شد، اولین نمونه از سبک "خالی‌بندی رسانه‌ای" در ایران است. خبر می‌گوید: "اخیراً وقتی در اسلامبول سلطان عثمانی از پل عبور می‌کرد، درویش هرزه‌گرد، بیهوده‌ گوی، ژولیده موی، بی سر و پای، برهنه، کثیف‌الجلد، مسی الخلق، موذی اللسان، بی‌ادب، زندقه مذهب، که چه در صورت و چه در سیرت مانند دیو مشابه مسوخات (؟) بود، قدمی چند پیش رفت و در نهایت خشونت و بی‌ادبی به سلطان چنین ناسزا گفت که 'دین اسلام را بر باد دادی' و اعلیحضرت سلطان از عظمتشان جوابی نداده و گذشتند، اما ساعتی نگذشت که [دیده شد] سر پر موی درویش دیوانه، مانند خارپشت مختلف‌اللّون از بدن جدا افتاده و بدن خبیثش چون مردار شده است. جمعی از یاران درویش شهرت دادند که بدن درویش را نوری احاطه کرده و به تلاوت قرآن و دعا مشغول بوده، [این گونه می‌توان کذب بودن این شایعات را فهمید] که وقتی درویش به هنگام زنده بودنش مشابه جانوران بوده، چطور ممکن است در شرایط مرگ مظهر کرامات گردد و شعورش نرسد که چگونه باید با سلطان اولوالعظم صحبت کرد. اما از آنجا که مردم در نهان و آشکار مطرح می‌کردند که سلطان ملاحظه مذهب و دین را نمی‌کند، از این پس به فرمان سلطان هر کس که در نوبت نماز ظهر و عصر به مسجد حاضر نباشد و تأدیب و به سیاست رسد. آخرین خبرها حاکی از آن است که در حال حاضر مأموران سلطان در کوچه و برزن می‌گردند و مردم را جبراً به مسجد می‌فرستند و هر که تهاون ورزد [کوتاهی کند] به حد شرعی گرفتار آید." (شهیدی، ۱۳۶۲)

خالی‌بندی رسانه‌ای را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: دسته اول هنگامی است که منبع خبر از واقعیت نداشتن آن آگاه است، تولید کنندگان و مصرف کنندگان خبر نیز غالباً متوجه دروغین بودن آن می‌شوند. اما سلطه منبع خبر بر رسانه‌ها، موجب جاری شدن خبر می‌شود؛ دسته دوم اخباری است که فقط منبع خبر از واقعیت نداشتن آن آگاه است، اما به گونه‌ای عمل می‌کند که تولید کننده خبر و مخاطب یا مصرف کننده از واقعیت نداشتن آن مطلع نمی‌شوند؛ دسته سوم، اخباری است که سهم خالی‌بندی آن زیاد نیست و عملاً ملغمه‌ای است از واقعیت و دروغ؛ که معمولاً دروغ آن پررنگ می‌شود.

نوع اول خالی‌بندی رسانه‌ای تلختر از دو نوع دیگر است. اگرچه منبع خبر می‌داند که به احتمال بسیار زیاد مخاطب آن را باور نخواهد کرد و خواننده نیز می‌داند که منبع خبر می‌داند که او آن را باور نمی‌کند، اما از اینکه احساس می‌کند رسانه به شعور او توهین کرده است می‌رنجد.

در شماره اول کاغذ اخبار جز وجود خالی‌بندی نوع اول در خبر سر بریدن درویش استانبولی، در خبر دیگری می‌توان نوع سوم را نیز یافت. آن خبر گزارش مراسم سالروز تولد همان پادشاه عثمانی است که در استانبول جشنی عظیم برپا شده و اسباب عیش و عشرت به جهت سپاهی و رعیت آماده شد. و عید بزرگی محسوب می‌شود".

اگر در خیال خود، یکی از معدود باسوادان سال ۱۸۳۷ میلادی ایران را بازرگانی بدانیم که در حجره‌ای در تبریز نشسته و اولین شماره کاغذ اخبار را می‌خواند، به احتمال زیاد متوجه خواهد شد اصل واقعه باید چنین بوده باشد که وقتی به هنگام عبور سلطان، درویش ژولیده‌ای خود را به موکب شاه می‌رساند و با خشم و ناسزا فریاد می‌زند "دین اسلام را به باد دادی"، یکی از اعضای گارد محافظ او، شمشیر به دست و در مقابل چشمان مردم، سَر درویش را از تن جدا می‌کند. در ادامه خواننده خبر متوجه می‌شود که دقایقی بعد، مردم خشمگین شایعه قرآن خواندنِ سر بریده را به افکار عمومی منتقل می‌کنند و با خواند خبر بعدی به قضاوت می‌نشینند که چنین مردمی نمی‌توانند زادروز حاکم مستبد را عید بزرگ بدانند.

line

پی‌نوشت‌ها:

۱- نخستین روزنامه جهان که در دهه ۱۹۸۰ در آرشیوی در اشترازبورگ یافت شد، مربوط به سال ۱۶۰۵ است. این روزنامه به ابتکار یوهان کارلوس منتشر شد و ترجمه عنوان آن می‌تواند "تمامی اخبار برجسته تاریخی" باشد.

۲- "اعلام‌نامه‌ای است که به جهت استحضار ساکنین ممالک محروسه ایران قلمی و تذکر می‌نماید. بر رأی صواب‌نمای ساکنین ممالک محروسه مخفی نماناد که همت ملوکانه اولیای دولت علیه مصروف بر این گشته است که ساکنین ممالک محروسه تربیت شوند.."

۳- نتوانستم به اسنادی دست یابم که توضیح دهد مقصود از کتابچه هر ولایت چه بوده است.

۴- پروفسور ویلیام بیمن که اکنون رئیس دپارتمان مردم‌شناسی دانشگاه مینه‌سوتا است به‌عنوان متخصص خاورمیانه شهرت جهانی دارد. او دکترای خود را در ۱۹۷۶ از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد و تا پیش از انقلاب اسلامی در دانشگاه پهلوی شیراز مشغول تدریس بود. کتاب زبان، منزلت و قدرت در ایران در ۱۹۸۶ در آمریکا منتشر شد. ۵ سال بعد نسخه فارسی آن در ایران منتشر شد. از ویلیام بیمن کتاب‌های دیگری نیز در باره جامعه ایران منتشر شده است.

5- اصطلاح خالی‌بندی رسانه‌ای را نخستین بار فقط در حد بیان یک اصطلاح، در مقدمه چاپ پنجم کتاب "روش‌های مصاحبه خبری" به کار بردم و به مصاحبه‌کنندگان ایرانی گفتم مراقب "خالی‌بندی" رسانه‌ای مصاحبه‌شوندگان باشند. از آنجا که در ادبیات روزنامه‌نگاری غرب، چنین اصطلاحی وجود ندارد و خالی‌بندی رسانه‌ای مورد نظر من با معادل انگلیسی FakeNewsتفاوت دارد، معادل انگلیسی Media Bluff را برای آن پیشنهاد دادم. ده سال بعد در چهارم و چاپ دهم کتاب مذکور، صفحاتی را به دسته‌بندی انواع خالی‌بندی رسانه‌ای و راه‌های مقابله با آن اختصاص دادم.