۱۴۰۱ تیر ۵, یکشنبه

ابوجعفر احمدبن محمدبن خلف
جلد: 5
     
شماره مقاله:2033

اَبوجَعْفَرْ اَحْمَدِبْنِ مُحَمَّدِبْنِ خَلَف (293-352ق/906-963م)، امیر صفاری بین سالهای 311-352ق در دورۀ دوم امارت صفاران که پس از ضعف سامانیان، قدرت صفاریان را در سیستان تجدید کرد. درواقع دورۀ اول حکومت صفاریان که با امارت یعقوب و عمرو آغاز شده بود، با شکست محمدبن علی از سپاه احمدبن اسماعیل سامانی 298ق/911م پایان یافت. سامانیان به رغم شورش مردم سیستان به رهبری عیّاری به نام مولی سندلی که به امارت کوتاه مدت ابوحفص عمرو بن یعقوب بن عمرولیث انجامید، همچنان بر قلمرو وسیع صفاریان تسلط داشتند، تا آنکه در 301ق احمدبن اسماعیل سامانی کشته شد و نصربن احمد ــ که هنوز کودک بود ــ بر سر کار آمد. بدینسان ضعف و آشفتگی چنان در ارکان دولت سامانی رخنه کرد که سیمجور حاکم سامانی در رمضان این سال از سیستان گریخت. در سالهای 301 تا 304ق خالدبن محمد و فضل بن حمید، عاملان مقتدر عباسی (حک‌ 295-320ق) در کرمان، با یاری بدربن عبداللـه الحمامی حاکم فارس بر سیستان دست یافتند و با راندن باقیماندۀ سرداران سامانی برای مدتی همۀ قلمرو صفاریان را در اختیار گرفتند. در ذیقعدۀ 304 پس از اختلاف خالد با بدر و جنگ این دو ــ که منجر به کشته شدن خالد گردید ــ کثیربن احمد بن شهفور یکی از سرداران عیّار سپاه خالد وارد سیستان گردید و با جلب یاری مردم، بست و رُخَج (رُخَد) را تحت فرمان خود درآورد. وی در شوال 306 به دست یکی از یارانش به نام احمد بن قدام کشته شد. احمدبن قدام نیز چندی بر سیستان حکم راند تا آنکه در رمضان 310/ژانویۀ 923 در جنگ نوقان از عبداللـه بن احمد ــ از سرکردگان عیّاران ــ شکست خورد و به اسارت به سیستان برده شد. فرمانروایی عبداللـه بن احمد نیز طولی نکشید و در محرم 311 عامۀ مردم سیستان بر عزیز بن عبداللـه بن احمد که از جانب پدر بر سیستان فرمان می‌راند، شوریدند و ابوجعفر را که هنوز نوجوان بود، به امیری برگزیدند (تاریخ سیستان، 291-310). ابوجعفر در 25 شعبان 293ق/21 ژوئن 906م به دنیا آمد (همان، 278-279). نسب کامل وی در تاریخ سیستان (ص 342) ــ در ذکر احوال پسرش خلف بن احمد ــ به صورت ابوجعفر ]احمد[ بن ابی اللیث ]محمد[ بن خلف بن اللیث بن فرقد بن سلیم بن ماهان آمده است. به این ترتیب وی از جانب پدرش ــ محمد بن خلف بن لیث ــ از خاندان صفاریان است، ولی نه از نسل یعقوب و عمرو بنیان‌گذاران سلسلۀ صفاری، زیرا نسب یعقوب و عمرو به حاتم بن ماهان می‌رسد (همان، 269؛ قزوینی، 174؛ قس: دایره‌المعارف فارسی، 1566، که به اشتباه نیای ابوجعفر را لیث بن علی نوشته است). با اینهمه انتساب وی به مؤسسان سلسلۀ صفاری بیشتر به سبب مادر بود. مادر ابوجعفر، سیده بانو دختر محمد بن عمرو بن لیث صفاری بود و به همین مناسبت ابوجعفر به ابوجعفر بن بانویه یا ابن بانویه و پسرش به خلف بانو شهرت یافتند. محمدبن خلف بن لیث پدر ابوجعفر از سرهنگان طاهر و از نزدیکان یعقوب (دو پسر محمدبن عمرو بن لث) بود که چندی در 292ق از جانب یعقوب به جانشینی وی امیر سیستان شد. در این زمان وی با تلاش بسیار موفق شد دشمنی دیرینه دو فرقۀ صَدَقی و سَمکی را خاتمه دهد و از چندپارگی سیستان جلوگیری کند (تاریخ سیستان، 278).
ابوجعفر در سنین جوانی، در محرم 311 که عامۀ مردم سیستان بر عزیزبن عبداللـه فرمانروای خود شوریدند، به امارت رسید و چون مردم سیستان را هواخواه خود دید، برای نابودی رقیب قدرتمند خود عبداللـه ابن احمد و دستیابی بر قلمرو وی در نواحی بست و رخج در نهان به چاره‌جویی پرداخت. میهم بن رونک عامل عبداللـه در رخج را به خود جلب کرد و برای گرفتن بیعت به بست فرستاد و بدینسان دست عبداللـه ابن احمد را از این دو ناحیه کوتاه کرد. سرانجام پس از کشمکشهای بسیار عبداللـه بن احمد در جنگ با میهم بن رونک شکست خورد و در 13 رجب 311 به اسیری به سیستان برده شد. پس از این پیروزی بود که مردم سیستان با ابوجعفر بیعت عام کردند و سپاهی از موالی و سرکردگان عیّار و آزادگان بر وی گرد آمدند. از این پس با وجود تسلط ابوجعفر بر قلمرو صفاریان، بست به عنوان کانون شورش و نافرمانی باقی ماند و او بارها برای سرکوبی شورشیان به آنجا لشکر کشید؛ از جمله در ابتدای امارت خود برای سرکوب شورشیان به آنجا لشکر کشید؛ از جمله در ابتدای امارت خود برای سرکوب میهم که نافرمانی کرده بود، به بست رفت. بار دیگر در رجب 313 به قصد سرکوب عزیزبن عبداللـه بدانسو روانه شد. از این پس تا 316ق همچنان میان بست و زرنگ در رفت و آمد بود. در شعبان 317/سپتانبر 929 ابوجعفر فرصتی یافت تا با استفاده از آشفتگی اوضاع خلافت و درگیری مقتدر با مونس، قلمرو خویش را گسترش دهد. پس سپاهی به سرکردگی محمد بن یعقوب رزدانی به کرمان گسیل داشت و او از بزرگان شهر یک میلیون درهم گرفت و بازگشت. دو سال بعد در شعبان 319 برای سرکوب شورش حمک بن نوح به بست رفت و پس از صلح با وی به سیستان بازگشت. در رمضان 320 نیز خبر شورش ابویزید بنکی و ابوزکریا زیدوی از سرکردگان محلی و قراتکین ترک در بست رسید. در این میان ابوجعفر، ابوحفص عمربن یعقوب از نوادگان عمروبن لیث را که به‌طور ناشناس در بغداد می‌زیست، نزد خود خواند و او در محرم 321/ژانویۀ 933 بر ابوجعفر وارد شد. ظاهراً حضور وی در پایان یافتن غائلۀ بست و تسلیم آن سه شورشی و پیروان آنان مؤثر بوده است (همان، 310-314). پس از این بود که به تعبیر تاریخ سیستان (ص 315) «مردمان جهان اندر روزگار او آرام گرفتند» و او به شجاعت و سخاوت و علم و فضل شهره شد. دربارۀ قدرت و شهامت ابوجعفر داستانی در تاریخ سیستان آمده است که به‌طور ضمنی مناسبات او را با همسایگان خود به‌ویژه با نصر دوم، امیر سامانی، نشان می‌دهد. براساس این داستان پس از آنکه به فرمان ماکان کاکی، ریش فرستادۀ ابوجعفر را تراشیدند، او به کرمان تاخت و ماکان را اسیر کرد و به سیستان برد و پس از مقابلۀ به مثل آزادش ساخت. چون امیر نصر خبر این حادثه را شنید از شکست دشمن خود ماکان بسیار شاد شد و به یاد ابوجعفر مجلس جشنی برپا ساخت و هدایای گرانبهایی برای وی فرستاد. همچنین رودکی، شاعر دربار امیرنصر، قصیدۀ مشهور «مادرمی» را که دربارۀ این مجلس و در مدح ابوجعفر سروده بود، برای وی فرستاد و 000‘10 دینار صله گرفت. در این قصیده رودکی دانش فلسفی و حکمت و همچنین پاکی اخلاق، شجاعت و آزادگی، گشاده‌دستی، ادب دوستی و عدالت‌خواهی ابوجعفر را ستوده است (همان، 315-324). در مورد زمان وقوع این حادثه و همچنین تاریخ سرودن قصیدۀ رودکی ظاهراً مدرکی در دست نیست و از حادثۀ ماکان نیز تنها در تاریخ سیستان یاد شده است. غیر از قصیدۀ رودکی، شاعران تازی‌سرا نیز به مدح ابوجعفر پرداخته اند که در تاریخ سیستان نامی از ایشان نیامده است (نک‌ : ص 324)، ولی ابیاتی از خلیل بن احمد سجزی، قاضی حنفی سیستان، در مدح او در یتیمه الدهر وجود دارد (ثعالبی، 4/338-339). ابوجعفر در دانشوری و دانش‌پروری شهره است. تنی چند از دانشمندان در دربار وی بودند که از میان آنان ابوسلیمان سجستانی (ﻫ م) را باید نام برد. وی در کتاب صوان الحکمه عقاید فلسفی و آراء ابوجعفر را در علم سیاست، ضمن شرح مجالس بحث وی با عالمان روزگارش نسبتاً به تفصیل نقل کرده و به‌ویژه از اینکه وی، مطالب بسیاری از نکات و نوادر و سخنان حکمت‌آمیز یونانیان و همۀ اندرزهای سیاسی ارسطو به اسکندر را در حفظ داشته، یاد کرده است (صص 315-320).
بنابر نوشتۀ ابوسلیمان کسانی همچون ابوحیان توحیدی، ابواسحاق اسفراینی و ابوتمام نیشابوری در دربار ابوجعفر آمد و شد و با او مباحثه داشته‌اند (ص 317). شهرزوری (د بعد از 687ق) در نزهه الارواح (صص 66-72) و قطب‌الدین محمد لاهیجی (د قرن 11ق) در محبوب القلوب (صص 313-317) مطالب ابوسلیمان را در مورد ابوجعفر عیناً نقل کرده‌اند، اما هم در این دو کتاب و هم در صوان الحکمه (چ بدوی) مطالب مربوط به ابوجعفر بن بانویه به تصحیف ذیل ابوجعفر بن بابویه آمده است. این نکته سبب شده است که برخی از مله مؤلفان نامۀ دانشوران (7/27-31) دچار اشتباه شوند و نیز بُعد علمی شخصیت ابوجعفر از دید مؤلفان دیگر (نک‌ : دانشنامه، 1019-1020، 1254-1255؛ ایرانیکا، I/641) پوشیده بماند.
علامۀ قزوینی (صص 163، 164، 175-178) نخستین کسی است که به رفع این اشتباه همت گماشت و نیز برخی نکات دیگر زندگی ابوجعفر را روشن ساخت. ابوجعفر کذشته از علم و فلسفه، در ادب دستی داشته است. وی توسط ابوسلیمان سجستانی پاسخ 540 سؤال را در زمینه‌های گوناگون نحو، لغت، شعر عرب، کلام، حدیث و قرآن از ابوسعید سیرافی نحوی و دانشمند بزرگ عصر درخواست کرد (ابوحیان توحیدی، 1/130؛ یاقوت، ادبا، 8/180). همچنین ابوسعید احمدبن محمدبن عبدالجلیل سجزی ریاضی‌دان و منجم بزرگ قرن 4ق با ابوجعفر در باب «انقسام خط مستقیم ذی نهایه بنصفین» نگاشته است. این رساله هم‌اکنون در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری می‌شود (دوسلان، 431). سجزی برخی رسالات دیگر خود را در احکام نجوم به نام ابوجعفر احمدبن محمد مولی امیرالمؤمنین تألیف کرده که به احتمال قوی همین ابوجعفر احمدبن محمدبن خلف است (شورا، 2/94، 95). ابودلف (ﻫ م) جهانگرد، شاعر و دانشمند معروف که در ضمن سفرهای خود در زمان ابوجعفر از سیستان عبور می‌کرده، از مقام علمی و فلسفی وی و اوضاع خوب اقتصادی سیستان در آن روزگار سخن گفته است (ص 49؛ یاقوت، بلدان، 3/458). در دهۀ آخر حکمرانی، قدرت ابوجعفر در رویارویی با شورشهای مختلف در نواحی سیستان کاستی گرفت. در 341ق/952م ابوالفتح سپهسالار قدرتمند و محبوب ابوجعفر پس از آنکه شورش بزرگی را در اوق به نفع وی سرکوب کرد، خود علم مخالفت برافراشت و به جروادکن رفت و در آنجا با ابوالعباس پسر طاهر بن محمد بن عمرو بن لیث با این عنوان که ابوالعباس برخلاف ابوجعفر از نوادگان مستقیم عمروبن لیث است، بیعت کرد. ابوجعفر، رزدانی غلام خود را به همراه ترکان بست برای سرکوب وی گسیل داشت. ابوالفتح در این نبرد شکست خورد و متواری گردید. پس از این تا 352ق از ابوجعفر خبری در دست نیست. در ربیع‌الاول این سال رزدانی با همدستی ابوالعباس بن طاهر ابن عمرو و گروهی از غلامان خاص، ابوجعفر را غافلگیرانه به قتل رساندند. آنان در این توطئه قصد کشتن پسرش امیرخلف را نیز داشتند، اما موفق به این کار نشدند. 50 روز بعد در جمادی الاول 352 امیر خلف با کمک حاکم بست به سیستان بازگشت و بر تخت پادشاهی نشست و پس از دستگیری قاتلان پدر، همه را کشت (تاریخ سیستان، 325-327). امیر خلف تا 393ق/1003م که محمود غزنوی سیستان را به تصرف درآورد، بر آنجا فرمان راند.
مآخذ: ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسه، به کوشش احمد امین و احمدالزین، قاهره، 1939م؛ ابودلف مسعربن مهلهل، الرساله الثانیه، به کوشش پترس بولگاکف و انس خالدوف، مسکو، 1960م؛ ابوسلیمان سجستانی، محمدبن طاهر، صوان الحکمه، به کوشش عبدالرحمن بدوی، تهران، 1974م؛ تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، 1314ش؛ ثعالبی، یتیمه الدهر، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1377ق؛ دانشنامه؛ دایره‌المعارف فارسی؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، تهران، 1368ش؛ شورا، خطی؛ شهر زوری، محمدبن محمود، نزهه الارواح، به کوشش خورشید، احمد، حیدرآباد دکن، 1396ق/1976م؛ قزوینی، محمد، بیست مقاله، تهران، 1332ش؛ لاهیجی، محمدبن علی، محبوب القلوب، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛ نامۀ دانشوران ناصری، قم، مؤسسۀ دارالفکر؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان، نیز:
إosworth, C. E., The Islamic Dynasties, Edinburgh, 1967; De Slane; Iranica.
محمد عبدعلی