۱۴۰۱ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

*- ‏دیشب خواب منجی را دیدم ...*

*بر خلاف احاديث و روايات اما ،*
*نه شمشیری به دست داشت ،*
*نه بر اسبی سفيد و زین کرده سوار بود ،*
*و نه ٣١٣ نفر از یاران سرسپرده با او بودند ،*
*او تک و تنها بود ،*
*تنها ...*


*گفتم : قرار است با چه سلاحی جهان را نجات بخشی ؟!*
*گفت : با آگاهی ،
 با خِرد ورزی ،
با تعامل و مدارا .*

*پرسیدم : کجا پنهان بودى این همه سال ؟!*
*گفت : پشت پرده جهل مردمانى كه
دين فروشان

 بر فكر و ذهنشان آويخته بودند .*
*گفتم : پس تكليف ما چيست ، چه بايد كرد ؟*

*گفت : دريدن و پائين كشيدن آن پرده
چرا که هيچ كس جز خودِ مردم
قادر به چنين كارى نيست ،
حتى من .*

*آنگاه در مى يابند كه نجات يافته اند .*
*در مى يابند كه براى اصلاح جامعه و جهان ،


به ظهورِ هيچ منجی نياز نبوده !*
*و تنها منجى بشر دانش و آگاهيست !!*

*ظهور درجمعه ها نیست ،
 بلکه در جمجمه هاست !!!*