خطای نامه
مشخصات کتاب
سرشناسه : خطائی، علیاکبر، قرن ۱۶
عنوان و نام پدیدآور : خطای نامه: شرح مشاهدات سید علیاکبر خطائی معاصر شاه اسماعیل صفوی در سرزمین چین. سفرنامه چین: روزنامچه خواجه غیاثالدین نقاش ایلچی بایسنقرمیرزا/ بهکوشش ایرج افشار
مشخصات نشر : تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ۱۳۷۲.
مشخصات ظاهری : شصت و دو، ۵۶۴ ص.مصور، نمونه
شابک : بها:۴۵۰۰ریال(جلدشمیز)؛۶۰۰۰ریال(جلدگالینگور) ؛ بها:۴۵۰۰ریال(جلدشمیز)؛۶۰۰۰ریال(جلدگالینگور)
وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی
یادداشت : ص. ع. بهانگلیسی:Ali Akbar Khatai. Khatay Namih, apersian text describing a voyage to china.
یادداشت : عنوان روی جلد: خطای نامه شرح مشاهدات سید علیاکبر خطائی در سرزمین چین به پیوست سفرنامه غیاثالدین نقاش.
عنوان روی جلد : خطای نامه شرح مشاهدات سید علیاکبر خطائی در سرزمین چین به پیوست سفرنامه غیاثالدین نقاش.
عنوان دیگر : خطای نامه شرح مشاهدات سید علیاکبر خطایی در سرزمین چین به پیوست سفرنامه غیاثالدین نقاش
عنوان دیگر : شرح مشاهدات سید علیاکبر خطایی معاصر شاه اسماعیل صفوی در سرزمین چین
عنوان دیگر : سفرنامه چین: روزنامچه خواجه غیاثالدین نقاش
عنوان دیگر : سفرنامه غیاثالدین نقاش
موضوع : چین -- سیر و سیاحت -- قرن ۱۶
موضوع : خطائی، علیاکبر، قرن ۹ق. -- خاطرات
موضوع : غیاثالدین نقاش، قرن ۹ق. -- خاطرات
موضوع : سفرنامهها
شناسه افزوده : غیاثالدین نقاش، قرن ۹ق. سفرنامه چین: روزنامچه خواجه غیاثالدین نقاش،
شناسه افزوده : افشار، ایرج، ۱۳۰۴ - ، گردآورنده
شناسه افزوده : موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)
شناسه افزوده : مرکز اسناد فرهنگی آسیا
رده بندی کنگره : DS۷۰۸/خ۶خ۶ ۱۳۷۲
رده بندی دیویی : ۹۱۵/۱۰۴
شماره کتابشناسی ملی : م۷۵-۲۲۰۹
فهرست مندرجات
مقدمه
1- ایران و چین سیزده- بیست و پنج
2- خطاینامه بیست و پنج- سی و یک
3- نسخههای خطاینامه سی و یک- سی و سه
4- ترجمه ترکی سی و سه- سی و شش
5- تحقیقات درباره خطاینامه سی و شش- چهل و شش
- انتقاد پرتولد اشپولر (به آلمانی) چهل و دو- چهل و سه
- نامه چانگچیشان مترجم چینی خطاینامه چهل و چهار
6- کتابهای فارسی درباره چین چهل و هفت- چهل و نه
- یادی از مساعدتها پنجاه- پنجاه و دو
پیوستها و مآخذ پنجاه و دو- شصت
توضیحات، استدراکات شصت و یک- شصت و سه
خطبه مؤلف 25- 29
مناقب چهاریار
مدح سلطان سلیم خان
حکایت
خطای نامه، مقدمه، ص: 8
مقدمه مؤلف 26- 32
فصل: در بیان تقسیم دنیا- فصل در بیان
فاصله ایران و توران- شعر مؤلف
فهرست ابواب 33- 38
باب اول: در بیان راههای خطای 39- 41
باب دوم: در بیان دینهای مختلف ایشان 42- 50
فصل: سرای خاقان
شعر در نعت رسول
بیرون آمدن خاقان از سرای سالی یکبار
حکایت- قصص
شعر مؤلف
باب سیم: در بیان شهرها و حصارها و ترتیب آن 51- 59
فصل: در بیان یامخانهها
فصل: طرز بیرون آمدن خادم از سرای
فصل: درباره رفتن خادمان به حکومت مملکت
باب چهارم: در بیان لشکرها که در شهرها گذاشتهاند 52- 72
فصل: در بیان ورزش
فصل: علامت مراتب لشکرهای ایشان
مراتب میزان لشکرها
فصل: در قواعد حرب ایشان
حکایت
باب پنجم: در بیان خزینههائی که در آن شهرها نهادهاند 73- 74
باب ششم: در بیان ملک شدادی خاقان چین 75- 97
فصل: در بیان سرای خاقان چین
فصل: در بیان طبقات سرای و خادمان آن
فصل: در درآمدن خاقان
خطای نامه، مقدمه، ص: 9
حکایت
امرا و پادشاهزادهها با خاقان نمیتوانند مخالفت کنند
فصل: درباره شش میر که ضبط دوازده قسم ممالک خطای با آنهاست
باب هفتم: در بیان زندانهای خطای 98- 110
(به پنج فصل تقسیم شده است)
باب هشتم: در بیان سالی یکبار عید کردن مردمان خطای در تحول جمله زمستان 111- 113
باب نهم: در بیان دوازده قسم ملک خطای 114- 121
باب دهم: در بیان صحبت و طوی و تعظیم ایشان 122- 125
باب یازدهم: در بیان خرابات و خراباتیان 126- 134
(به چهار فصل تقسیم شده است)
باب دوازدهم: در بیان هنرهای عجیب و رنگریزان 135- 138
فصل: در طوپ بازی
در بیان علم نجوم
باب سیزدهم: در بیان مقنن خطای و سبب آنچنان ضبط کردن 139- 141
حکایت
حکایت منظوم
باب چهاردهم: در بیان مردمانی که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند و میآیند 143- 146
باب شانزدهم: در بیان قلماق [و هندیان] 147- 149
باب هفدهم: در بیان زراعت ملک خطای [و قحطی و آتشسوزی] و عجایب آسیا و هیزم 150- 153
باب هجدهم: بلاتشبیه در بیان کعبه خطای 154- 156
باب نوزدهم: در بیان زر و نقره و پول و کاغذ به جای پول خرج کردن 157- 158
باب بیستم: در بیان قانون نگاه داشتن ایشان 159
باب بیست و یکم: در بیان نگارخانه چینی 160- 166
خطای نامه، مقدمه، ص: 10
(دارای دو فصل و یک حکایت و دو مثنوی) [خاتمه] در شرح گذر از تبریز و ذکر مطالبی درباره قلماق و خطا 167- 176
*** فهرستهای اعلام و لغات 177- 196
پیوستها پیوست 1: متن ترکی قانوننامه چین و خطای 197- 266
پیوست 2: سفرنامه چین از غیاث الدین نقاش 269- 317
پیوست 3: غرائب و عجائب خطای نوشته عبد الرزاق سمرقندی 319- 370
پیوست 4: عجائب اللطائف (ترجمه ترکی سفرنامه غیاث الدین) 371- 420
پیوست 5: سفرهای ایلچیان خطای 421- 432
پیوست 6: جنگ چینی یا سفینه «پوسی» 433- 520
پیوست 7: نام شهرهای چین در زبانهای فارسی و عربی 521- 520
پیوست 8: ترجمه مقدمه چاپ اول به چینی 531- 546
فهرستهای اعلام براساس زبدة التواریخ و مطلع السعدین 547- 564
خطای نامه، مقدمه، ص: 11
مقدمه بر چاپ اول در شش بند
اشارة
خطای نامه، مقدمه، ص: 13
مقدمه
- 1- ایران و چین
یکی از گوشههای دریافتنی، از پهنه تحقیقات ایرانی، که متأسفانه نسبت بدان بیتوجه ماندهایم بررسی تاریخ مبادلات مدنی و فرهنگی میان ایران و چین است.
اگرB .Laufer در شصت سال پیش کتاب بسیار عالی و خواندنی و تحقیقی خود را تحت عنوانSino -Iranica (شیکاگو، 1919) 1 ننوشته بود و ما را از دامنه وسیع قسمتی از پیوند مدنی (مخصوصا در خصوص دادهها و گرفتههای گیاهی) که در روزگاران گذشته میان این دو سرزمین وجود داشت مطلع نکرده بود 2، و اگر ژرف مارکوارتJ .Markwart خاورشناس نامور آلمانی کتاب «و هرود و ارنگ» را درباره جغرافیای تاریخی سرزمینهای مجاور چین و ارتباط میان آنها تألیف نکرده بود (لیدن، 1938)، و اگر برشچنایدرE .Bretschneider طبیب روسی مقیم پکن تحقیقات ممتاز خود را درباره جغرافیای تاریخی آسیای مرکزی و غربی (از جمله ایران) در منابع چینی میان قرنهای سیزدهم تا هفدهم منتشر نکرده بود (لندن 1887) نمیدانم امروزه در این زمینه چه منابع اصلی و اساسی عالمانه میداشتیم.
خطای نامه، مقدمه، ص: 14
مقالاتی که در زبان فارسی در این مباحث نوشتهایم ارزش چندانی ندارد و چیزی نیست که درخور بحث و فحص باشد، مگر مقالهای که مجتبی مینوی در یکی از مباحث خاص مربوط به این زمینه نوشته است. 3
در این سی و چند سال اخیر، مخصوصا عدهای از محققان ژاپنی به تحقیق در روابط فرهنگی و سیاسی و تجاری که میان امپراطوری چین و صفحات آسیای مرکزی، یعنی سرزمینهای ماوراءالنهر و ترکستان وجود داشته است- و دنباله آن به ایران هم میکشیده- پرداختهاند و تعدادی مقالات بسیار خوب در اینباره نوشتهاند.
خوشبختانه عدهای از آنها به زبان انگلیسی است و من بهعنوان یادآوری مشخصات بعضی از آنها را در پایان کتاب برای علاقهمندان خواهم آورد. 4
میان دو سرزمین ایران و چین، از زمانهای قدیم روابط تجاری و مدنی و علمی وجود داشت. مخصوصا میان چین و ایران راهی بازرگانی بوده است که ابریشم و متاعهای دیگر چین از آن راه به اروپا رسانیده میشد و امروزه این راه کهنه ارتباطی را با نام ساختگی «جاده ابریشم» مشهور کردهاند.
اشارات و اطلاعاتی که در کتب داستانی و حماسی 5 و شعری ما در خصوص چین و خاقان چین آمده- اگرچه استعمال آن برای پادشاه چین درست نیست، زیرا خاقان لقب پادشاهان ترک و فغفور از آن چین بوده است- یا نکتههائی که درباره نگارخانههای چین و صورتگران چین به وفور در اشعار فارسی دیده میشود 6 همه حکایت از دیرینگی پیوند و گستردگی آن میکند.
جز آنها، چندگونه اطلاع تاریخی واقعی هم در دست داریم که به اجمال به ذکر آنها پرداخته میشود.
دستهای، اطلاعاتی است مربوط به گیاهان طبی که از چین بهدست میآمد و ایرانیان نیز بمانند اغلب ملل قدیم طالب آن بودند. این نوع ادویه همراه امتعه دیگر از راههای دریائی 7 یا بر راه خشک به ایران آورده میشد. ذکر این ادویه در کتب طب و مفردات آن (اعم از آنچه به فارسی است یا عربی) توسط ایرانیان شده است. فی المثل خواص «چای» را (که گیاهی چینی است و مطبوخش مرسوم آن سرزمین میبود) نخستینبار در کتاب «صیدنه» تألیف ابوریحان بیرونی مییابیم. بعدا در کتاب آثار و
خطای نامه، مقدمه، ص: 15
احیاء رشید الدین فضل اللّه همدانی هم ذکر آن آمده است. از این قبیل است ریوند چینی، بیخ چینی و جز آنها.
بیتناسب نیست گفته شود که طب چینی میان مسلمانان و از جمله ایرانیان ناشناخته نبوده است و در کتب و مراجع قدیم اشاراتی از آنها هست، مانند آنچه ابن ندیم از قول رازی نقل کرده و نوشته است دانشمندی چینی به خانه او رفتوآمد میکرده.
نیز میدانیم که رشید الدین فضل اللّه همدانی، طبیب یا طبیبانی چینی را به ایران خواسته بود. یادگار سفر آنان کتاب «طب اهل خطا» (یا تنکسوقنامه) است که از زمره تألیفات رشید الدین فضل اللّه است و او آن را به مدد همان پزشکان تألیف کرد. حتی عبارات چینی مربوط به معالجات را به خط فارسی در کتاب گنجانیده است. 8
دیگر اطلاعاتی است جغرافیائی از سرزمین و مردم چین و آداب و رسوم آنها که هم در کتب مسالک و ممالک و عجائب المخلوقاتها تألیف جغرافیانویسان مسلمان آمده است و هم آنکه بعضی تألیفهای مستقلتر در آن خصوص هست، مانند آن قسمت از کتاب «طبایع الحیوان» شرف الزمان مرورودی که تألیف سال 514 هجری است و مطالب نفیسی را در خصوص چین دربر دارد. 9
دستهای از کتب که بیشتر جلب توجه میکند سفرنامههائی است که حاوی مشاهدات رهنوردان سواحل و سرزمینهای چین است، مانند نوشته سلیمان سیرافی بازرگان که از راه دریا به صفحات چین رفت. یا سفرنامه ابن بطوطه که از همه آثار دیگر معروفترست و در آن نکتههای بسیار خوبی راجع به چین مخصوصا از لحاظ دریافت مقام فرهنگ و زبان ایرانی آمده است.
یادداشتهای ابو دلف خزرجی که به همراه هیأتی از جانب نصر بن احمد سامانی برای خواستگاری دختر پادشاه چین به این کشور گسیل شده و چند وقتی را در چین گذرانیده بود و پس از بازگشت به بخارا مقاله اول از یادداشتهای سفر خود را نوشت نیز از همین رسته است.
از همینگونه است کتاب «تحفه سلیمانی» که سفرنامه محمد ابراهیم بن محمد ربیع سفیر شاه سلیمان صفوی به دربار سیام است. او ضمن شرح سفر خود مطالبی را
خطای نامه، مقدمه، ص: 16
درباره چین در کتاب مندرج ساخته است.
چینیها هم، متقابلا به ایران سفر میکردهاند و آثاری از آنها درباره ایران برجای مانده است نظیر یادداشتهای سفر هیون تسانگ زائر مشهور چینی که اخباری از عصر ساسانی برجای گذاشت. یا آنکه یکی از همراهان چنگیزخان که مردی دیوانی و منجم بود به نامYehlu Chhu -Tshai کتابی به نام یادداشتهای سفر مغربHsi Yu Lu نوشت.
دیگریChhang Te ? است که از جانب منکوقا آن به نزد هلاکوخان آمد و سفرنامهای به نام یادداشتهای سفارت مغربHi Shih Chi از خود به جای گذاشت. 10 یاFu An که در سال 1395 میلادی از طرف امپراطور چینHung -Wu به سمرقند 11 آمده بود.
این اشارات نشانی است از آنکه در دورههای پیشین، چین و تمدن آن نزد ما ایرانیان ناشناخته نبود، همانطور هم چینیان ایران را میشناختند و همواره میان دو سرزمین روابط بازرگانی موجود بود. راه ابریشم کهنهترین نشانه این ارتباط است.
روابط بازرگانی میان دو سرزمین بسیار قدیم بود و تا پنجاه شصت سال پیش تجار شیرازی و یزدی و بهبهانی در شهرهائی مثل شانگهای دارای تجارتخانه بودند. از جمله یکی از عموهای پدر من در شانگهای تجارت میکرد.
دریانوردی میان سواحل خلیج فارس و بنادر چین همیشه رایج بود و در تمام کتابهای مربوط به این رشته اطلاعات زیاد مضبوط است. 12
چنانکه گفته شد امتعه چینی از راه دریا که شاهراه زمان بود به ایران میآمد. جز آن، بعضی از مآثر دیگر تمدن چینی هم به مانند قطبنما و باروت و ظروف چینی مخصوصا از عهد صفوی به بعد به ایران وارد میشد.
وسعت دامنه این نوع ارتباطات را باید در کتاب عظیم و کم مانند «تاریخ تمدن و علم در چین» (هفت مجلد) تألیف ژزف نیدهامJ .Nccdham دید. در این کتاب اشارات زیاد به مناسبات فکری و فرهنگی و علمی دو ملت شده است. از این قبیل:
- شباهت ثنویت در افکار زردشتی و چینی (ص 467 جلد دوم) و شباهت آن با نظریهYin -yang (ص 277 جلد دوم).
- گذر کردن نخستین کاروان راه ابریشم در سال 106 پیش از میلاد که از چین بر راه ایران گذشت (ص 176 جلد اول).
خطای نامه، مقدمه، ص: 17
- رسیدن هیأت اعزامی یزدگرد سوم در سال 638 میلادی به دربارThang Thai Tsung برای دریافت کمک (ص 214 جلد اول).
- مناسبات میان شمنها و ایرانیها (ص 132- 139 جلد دوم). نیدهام نوشته است کهShih -me ?n شکلی است از تلفظ چینیShakyamuni . لوفرLaufer معتقدست که شمن در فارسی به صورت «سمن» درآمده است.
-H .H .Dubs (به نقل نیدهام ازو) پیشنهاد کرده است که مقداری از اقداماتChang Tao -ling پیشوای نهضت مذهبیTao ناشی از تأثرات او از عقاید زردشت بوده است.Eberhard اگرچه بعضی انتقادات مبنائی براین عقیده دارد گفته است که تأثیر افکار هند و ایرانی از ازمنه قدیمتری در چین دیده میشود، بطور مثال مواردی که در فرقه طبیعی گرایانTsou Yen دیده میشود، یاد کرده است (ص 156 جلد دوم).
- شباهت احساس میان چینیها وdruh و دائی وdrug اوستائی. (ص 571 جلد دوم).
- وضع تقویم جدید به نامWan Nien Li برای قوبیلای قاآن در سال 1267 میلادی توسط جمال الدین (در چینی(Cha -Ma -Lu -Ting از منجمان ایرانی (ص 49 جلد سوم).
- ایجاد رابطه میان سنتهای ریاضی اسلامی و چینی که از سال 719 میلادی آغاز شد، یعنی از وقتی کهTa -Ma -She از چغانیان به چین آمد. اصطلاحات فارسی در نوشتههای چینی بودائی از این قرن بهدست آمده. فیالمثل نام سیّارگان به سغدی در کتابHsiu Yao Ching مربوط به سال 764 میلادی بهدست آمده است (ص 204 جلد سوم).
-De Saussure (به نقل نیدهام ازو) گفته است که اطلاعات چینیان درباره منازل قمر بیشتر مربوط به منجمان ایرانی است نه آشوری (ص 257 جلد سوم).
- ارتباط علمی از طریق رصدهای مراغه و سمرقند (ص 50 جلد سوم)، و نیز جلب منجمان چینی به ایران در عهد هلاکوخان قوام گرفت. یکی از منجمان که به رصدخانه مراغه آمدTu .Meng -chi نام داشت. نمونه دیگر کتابت جلد اول از رساله حرکات قمر تألیف عطا سمرقندی در سال 1362 میلادی برای یکی از شاهزادگان
خطای نامه، مقدمه، ص: 18
سلسلهYuan است (ص 218 جلد اول).
- قسمتی از کتاب اقلیدس به گمانYen Tun -Chieh براساس شرح خواجه نصیر الدین به چینی ترجمه شده است (ص 105 جلد سوم).
- کلمهNao Sha که در چینی بر نوشادر اطلاق میشود قطعا از زبان سغدی یا فارسی به چینی رسیده است (ص 555 جلد سوم).
گفتیم در کتب شعر فارسی از صورتگری چین مکرر یاد شده است. شدت این تأثیر را باید در بعضی از مجالس نقاشی کتابها و نقوش دیواری جستجو کرد.
اصطلاح «خطائی» که یکی از هفت اصل نقاشی ایرانی شمرده شده است و در مآخذ قرن دهم مکررا ذکر آن میآید اشاره به آن نوعی است که طبعا از نقاشی چینی متأثر شده بود. در چین هم نقاشیهای دیواری از صورت ایرانیان در ساختمانهایی که راه آمد و شد کاروانهای ایرانی بود به دست و قلم چینیان در عصر ساسانی کشیده شده است. یک نمونه آن برای آنکه خوانندگان علاقهمند در اختیار داشته باشند در اینجا چاپ میشود.
کاغذ خطائی نیز از مصنوعات و منسوبات چین است و در ایران مشهور بوده است.
لفظ «چینی» که اکنون بر نوعی از جنس ظروف گفته میشود ناشی از آن است که این نوع ظرف را در آغاز از چین میآوردهاند و طبعا بدین نام شناخته شده است. در یک جنگ مورخ به سال 1085 نام دهگونه ظروف چینی رایج در آن زمان از جمله خطائی، قاشقری، غوری ضبط شده است. 13 در کتیبهای از قرن هفتم که در حرم حضرت معصومه قم از سال 602 هجری نصب است لفظ «الصینیة» ضمن عبارتی عربی به جای «کاشی» استعمال شده است. 14
احتمال قوی میرود که لفظ «سینی» (نوعی ظرف بزرگ برای حمل ظروف کوچکتر) همان «چینی» باشد، به ملاحظه آنکه «چینی» در تعریب به صورت «صینی» درمیآید و ایرانیان در نوشتن، در این مورد خاص صاد را به سین بدل کردهاند. 15 از عبارت قاضی احمد قمی در خلاصة التواریخ (چینیهای پر از فواکه) برمیآید که این اصطلاح لفظی عام بوده است. 16 این مصراع نجیب کاشانی راه به جائی دیگر میبرد:
«دست در هر کاسه همچون صورت چینی مکن»، یا این بیت که نام سرایندهاش را
خطای نامه، مقدمه، ص: 19
.. ...
خطای نامه، مقدمه، ص: 20
نمیدانم:
ز ساز و نوای طرب، کوه گوییبود کاسه چینی از خوش صدایی
بر آستر بدرقه یک نسخه خطی چینی که متعلق به سال 1217 میلادی است یک رباعی و دو بیت شعر فارسی ضبط شده است. این سند به نام «نامبان بونجی» مشهور است. اول بار پ. پلیوP .Pelliot فرانسوی در 1913 مقالهای درباره آن منتشر کرد. 17 عکس آن را در صفحه روبرو میبینید.
مناسبات ایران و چین در عصر مغول مخصوصا در زمینه علمی گسترش یافت.
از جمله در زیج ایلخانی خواجه نصیر الدین طوسی ذکر تقویم چینی و اویغوری شده است. در همین روزگارست که رشید الدین فضل اللّه همدانی برای نخستینبار تاریخ مفصلی از احوال مملکت و پادشاهان چین به زبان فارسی تدوین کرد، و آن جزئی است از کتاب مشهور جامع التواریخ او. مسلم است که او این کار مهم را به مدد اطلاعیابی از دانشمندان چینی و براساس مآخذ چینی به انجام رسانید. 18 رشید الدین فضل اللّه در کتاب «لطایف الحقایق» گفته است که چند کتاب مفرد از زبان ختایی به فارسی کرده شد. همانجا به «طب اهل ختایی از علمیات و عملیات» اشاره میکند و متذکر «ادویه مفرده ختایی از آنچه پیش ما مستعمل است و آنچه مستعمل نیست» میشود. بالاخره نوشته است بابی درباره «سیاست ختایی و تدبیر ملک ختائیان و مصالح آن چنانچه پیش ایشان معهود است» خواهد نگاشت. 19 ظاهرا اصطلاح «اصول ختایی» که در مطلع سعدین میبینیم همین «سیاست ختائی» مورد نظر رشید الدین است.
همو در مقدمه طب اهل ختایا تنکسوقنامه این اطلاع مهم را به ما میدهد:
«و از قدیم الایام باز تا غایت وقت هیچکس از کتب خطایی بعضی ترجمه نکرده و از آن تألیف و تصنیف نساخته، الا در زمان پادشاه عادل هولاکو ... خواجه نصیر الدین ...
به حکم یرلیغ همایون از حکیمی خطایی که با هولاکو از ولایت مغولستان که به ولایت خطای نزدیک است آمده بود و بعضی از نجوم میدانست خواست تا بر احوال نجوم ایشان واقف گردد.» 20
پادشاهان مغول بطور طبیعی بیش از ایرانیان با چینیها ارتباط معنوی و روحی داشتند. جز این اخبار که از مراودات و مناسبات چینیها در عهد هولاکو و غازان داریم
خطای نامه، مقدمه، ص: 22
باید دانست که طبیبان معالج ارغون پزشکان ختایی بودند و رشید الدین فضل اللّه متذکر بدان شده است. 21
اطلاعاتی که رشید الدین در کتاب آثار و اخبار ذیل «توت» درباره روش کاغذسازی میان چینیان و ذیل «چای» درباره خواص طبی این گیاه داده است همه حکایت از علاقهمندی همگانی به دستیابی فرهنگ و صنایع چین دارد.
چینیها در این دوره لغتنامهای چینی- فارسی برای استفاده مسافران و راهنمایان آنها تنظیم کردهاند که خوشبختانه نسخههائی از آن باقیمانده است. 22
* از زمره لغتنامههایی است که در آن دوران برای زبانهای مختلف مانند مغولی، تبتی که مورد حاجت چینیان بود تهیه شده. آغاز این کار از قرن چهاردهم میلادی، یعنی از اوائل دوره سلسله مینگ است.
* قدیمیترین نسخه لغت فارسی به چینی موجود احتمالا از قرن شانزدهم میلادی است. متأسفانه هیچیک از نسخههای موجود آن تاریخ کتابت ندارد.
* نسخههای این لغتنامه در اواخر سلسله مینگ به همان اسلوب کارهای چاپی چین به چاپ رسیده است. این نوع چاپ را میتوان «چاپ چوبی» گفت زیرا مطالب بر روی چوب نقر میشد و سپس کاغذ را بر آن میگذاشتند و فشار میدادند تا باسمه شود. یکی از نسخههای موجود این چاپ متعلق به موزه بریتانیاست.
* از میان نسخ موجود لغتنامه فارسی، نسخه دانشگاه توبینگن مفصلتر و کاملترست و نمونههایی هم از طرز نامهنگاری دربر دارد.
تعداد این نامههای نمونه بیست و شش تاست. چون ترجمه تحت اللفظی متن به چینی است و مطلب درستی از آنها مفهوم نمیشود هوندا متن فارسی را در مقاله خود به چاپ رسانیده است (به خط لاتینی).
* هوندا در مقاله خود کلمات فارسی را به خط لاتینی در مقابل کلمات چینی آورده و ترجمه انگلیسی آنها را بهدست داده و بعضی کلمات را که نشناخته مانده به همان صورت باقی گذاشته است.
* در یک گونه از این لغتنامهها شکل کلمات فارسی به خط فارسی ضبط نشده.
فقط تلفظ چینی آنها آمده است.
خطای نامه، مقدمه، ص: 25
* مجموعا 1010 واژه فارسی به چینی در نسخههای مختلف هست. این لغات در هجده بخش طبقهبندی شده است. یعنی واژهنامه دستگاهی و موضوعی است.
* این لغتنامهها توسط فارسیدانان چین تألیف شده است زیرا بطور مثال کلمه چینی «او اوسین»(u -u sin) به «پنج عناصر» ترجمه شده است. سببش آن است که چینیان به پنج عنصر معتقدند نه چهار عنصر. ورنه میبایست همان چهار عنصر را به لفظ ترجمه میکردند. بیفایده نیست گفته شود که «پنج» میان ژاپنیها هم از اعداد مبارک و سعدست. به همین مناسبت است که یک دست ظرف در ژاپن و چین پنجتاست نه ششتا. ظاهرا بنا به اعتقاد به پنج عنصر چنین سنت و مقیاسی در آن سرزمین پدید آمده است.
*** از دوره تیموری هم اطلاعات خواندنی و خوبی راجع به چین در زبان فارسی هست و اهم آن شرح مسافرت هیأتی است که در سال 825 هجری قمری از طرف شاهرخ تیموری به دربار چین رفتند. غیاث الدین نقاش تفصیل آن را ضبط کرده و در کتابهای زبدة التواریخ حافظ ابرو و مطلع سعدین و مجمع بحرین عبد الرزاق سمرقندی آمده است. این مسافرتنامه میان شرقشناسان اروپا شهرت تمام دارد و چند بار مورد بحث و فحص و ترجمه قرار گرفته است. 23 و هردو متن در پیوست همین کتاب برای آگهی خوانندگان به چاپ رسانیده شده.
*** اشاره به مطالب مربوط به مناسبات میان ایران و چین را به زمانی که خطاینامه تألیف شده است پایان میدهم زیرا ادامه مطلب مناسبتی با کتاب کنونی نخواهد داشت. موضوع بسیار گستردهای است درخور پژوهشی جداگانه.
- 2- و اما خطاینامه
... پس از نوشته غیاث الدین نقاش مهمترین مأخذ فارسی درباره چین کتاب
خطای نامه، مقدمه، ص: 26
«خطاینامه» نوشته سال 922 قمری است که اینک صورت کامل آن برای نخستینبار به چاپ میرسد.
خطاینامه را شرقشناسان بیش از یکصد سال است که میشناسند و در باب اهمیت و فوائد آن مقالههای متعدد نوشتهاند. اما در تحقیقات و کتب ما ایرانیان (تا آنجا که جستجو کردهام) نه نامی از خطاینامه رفته است و نه اشارهای از مطالعات اروپائیان درباره آن آمده است. 24
نام کتاب «خطاینامه» است، همانطور که در یک بیت از اشعار مؤلف آمده است (ص 32). اما آنجا برای رعایت وزن شعر «خطائینامه» خواندن بهترست. در نسخه خطی ترکی و رقم و تاریخ خاتمه چاپ شده هم بدین صورت ضبط شده است.
مؤلف شخصی است به نام سید علی اکبر که نسبت خود را «خطائی» آورده و مصرحا در انتهای نسخههای سلیمانیه و پاریس نامش سید علی اکبر خطائی آمده است. اسم او در خطبه کتاب مندرج نیست.
مؤلف به استناد ذکری که از سلطان سلیم بن با یزید عثمانی (918- 926) در خطبه آورده، کتاب را در زمان سلطنت آن پادشاه تألیف و به نام او مصدر کرده و مدیحهای هم در حق او در همان خطبه آمده است.
به استناد خبری که راجع به صارم کرد در واقعه جنگ میان قوای شاه اسمعیل و او، در این کتاب هست (و فقط نسخه قاهره آن را دارد) (ص 167) مسافرت علی اکبر به چین چند سالی پیش از آغاز سلطنت سلطان سلیم (918- 926) انجام شده است.
واقعه دفع شرارت صارم کرد طبق نوشته احسن التواریخ روملو مربوط به سال 912 هجری است. عالم آرای عباسی آن را ذیل حوادث میان سالهای 909 و 911 آورده است. 25 بنابراین تاریخ مسافرت علی اکبر به چین ناچار به پیش از سال 910 میرسد. محققان قبلی چون نسخه قاهره را در دست نداشتهاند به این مطلب اشارهای ندارند.
بهر تقدیر، تاریخ اتمام تألیف کتاب چنانکه در انتهای متن آمده و در نسخههای
خطای نامه، مقدمه، ص: 27
سلیمانیه و پاریس نقل شده است اواخر ربیع الاخر 922 هجری است. هنوز اطلاعی خارج از آنچه از متن کتاب برمیآید درباره مؤلف نداریم. نمیدانیم او از کدام شهر بود و به چه نیت و قصدی سفر به سرزمین چین را پیش گرفت تا به مصیبت در افتادن به زندان گرفتار آمد.
محققانی که درباره او تحقیق کردهاند او را بازرگانی دانستهاند که به مرسوم و قواعد حکومت چین در آن عهد، به عنوان «ایلچی» سفر کرد و احترامات مخصوص این طبقه در حق او رعایت شد. همه گفتهاند او از راه ماوراءالنهر به چین وارد شد تا اینکه خود را به خانبالغ رسانید. 26 دلیل این امر ذکر نام شهرهائی است که او از آنها گذشته بوده و نام آنها را بطور ردیف آورده است. 27
از چند جای این تألیف که مؤلف از مدت سفر خود یاد میکند برمیآید که بطور کلی دوره سفر او و همراهانش از صد روز درنگذشته است. آن موارد چنین است:
- «و زیاده از سه ماه در درون خطای راه رفتیم. هرروز منزل ما در شهری بود معظم ...
و هرگز منزل، در صحرا واقع نشد. نه شب و نه روز در صحرا منزل نکردیم، الا همه پیوسته شهر بود.» (ص 53)
- «و صد روز در درون خطای تا خانبالغ رفتیم هرروز با این تجمل آراسته ... و در هیچ منزلی عاجز نشدیم و هم در رفتن بدینترتیب و هم درآمدن.» (ص 58)
- «و در یک قسم از دوازده قسم ملک چین سه ماه راه رفتیم.» (ص 114)
- «صد روز در درون ملک خطای رفتیم متصل زراعت بود.» (ص 150)
- «و در سه ماهه راه رفتیم در سایه درختان متصله» (ص 150)
مؤلف، و دوازده نفر همراهانش، بنا به اشاره خود او (ص 114)، در این مدت فقط به سیاحت یک بخش چین موفق شد و تا به حدود سرحد قلماق نزدیک رفت (ص 168). او بیست و شش روز از این مدت را با همراهان خود در زندان گذرانید.
علت زندانی شدن او بنا به نوشته خودش آن بود که یکی از همراهانش با مردی از اهل تبت درمیآویزد، چندانکه به کشته شدن آن مرد تبتی میانجامد (ص 105).
ناچار جملگی آنها به زندان گرفتار میشوند. چون آوردن عین عبارات علی اکبر بیشتر گویای مطلب خواهد بود به نقل آن میپردازد:
خطای نامه، مقدمه، ص: 28
«سرگذشت ما چنان بود که دوازده کس بودیم که به خانبالغ رفته بودیم پیش خاقان چین. از قضا یکی از جهلای ما جنگ کرد با یکی از گروه تبتیان و به سبب جنگ یک کس، جماعتی از آن گناه، بیگناه را بند کرده به سجن درآوردند. ولی عنایت حق بود که مردم مسافر را چوب زدن و اشکنجه کردن نبود و جریمه دادن نیز بر مسافر نبود.» (ص 100)
- «و ما را در بندها و زنجیرها درآوردند تا پنج روز. بعده حکم از سرای خاقان برآمد که مایان را بند و زنجیر بردارند و خالی رها کنند. زیرا که ایشان این نوع عقوبتها ندیدهاند گفته و طاقت آن را ندارند. در حالی- مایان- را خالی در زندان رها کردند ... و بیست و شش روز- دور از روی حاضران- در آن زندان ماندیم و در آن مدت هرچند روز از زندان بهدر میآوردند و به طرفی از اطراف شهر خانبالغ از برای تفتیش میبردند به دیوانخانهای به سیاستی که خیال میکردیم که ما بیگناهان را جای کشتن آنجاست. الحمد للّه دو گروه مایان را چوب زدن و اشکنجه کردن نبوده ...
در هر دیوانخانهای که میبردند یک روز در تفتیش کردن میماندیم و یک روز درآمدن بودیم و چون قریب به خلاص شدیم- بلاتشبیه- به پیش مفتیان ایشان بردند ... و آن اقرارنامهها که در دیوانخانههای اطراف خانبالغ از ما نوشته بودند جمله آن خطها را پیش مفتیان نهادند ... و به خط خطائی نوشته بودند که از این جمله به نام فلان کس جنگ کرده و بر کرده خود اقرار نموده، و این جمله از همراهان او بودند، در گناه داخلاند. از آن سبب که کس بد را همراه خود آوردهاند این جمله را در بند و حبس آوردیم، نوشته بودند ... و چون آن پیران کهن کار دیده روزگار گذرانیده مکتوبات را بدیدند و احوال ما دریافتند گفتند شما را گناه نیست. اما همراه شما یک تبت را به چوب زده و آن تبت هلاک شده. چون همراه شما بد کسی بوده از شما هریک سه درزن جریمه میباید داده. اما آن کسی که به چوب زدن قتل نفس کرده صورت میدهیم قصاص او که بعد از سه سال او را بکنند. اما او را نگاه دارند تا آن زمان و شما را بزودی بگذارند. و آن صورت را چون مفتیان خطای نوشتند و در سرای پادشاه فرستادند روز دیگر جواب به درآمد که آن شخص که خونی است او را نگاه داشتند و مایان را بگذاشتند.» (ص 104- 105)
خطای نامه، مقدمه، ص: 29
از اخبار دیگری که مؤلف مربوط به سفر خود و همراهانش میدهد معالجه یکی از همسفران اوست که سالها به درد دل مبتلا بوده تا اینکه در آنجا با شکافتن سینه و داغ کردن قسمتی از دل و شش او، از آن درد و رنج خلاصی یافته است (ص 135- 136).
مؤلف در راه آمدن به عثمانی، گذارش بر تبریز میافتد. او دوبار از آن شهر در این کتاب یاد کرده است. یکبار آنجاست که میان شهر تبریز و دو شهر چین مقایسهای کرده است (ص 114). بار دیگر هنگام یاد کردن از واقعه صارم کردست. (ص 167)
مؤلف از مملکت عثمانی، فقط دو اطلاع به ما میدهد: یکی اینکه در روم گوشت قدید را خام میخوردند (ص 171). همین نکته گویای آن است که دیدار روم برای او تازگی داشته و قرینه است که خود از آن دیار نبوده. دیگر اینکه هنگام تهیه و تقدیم کتاب، شاه سلیم بر آهنگ سفری بوده است و مؤلف بدینسبب به نگارش بعضی از مطالب که میدانسته است نرسیده، یعنی نخواسته و نتوانسته است که به تفصیل بیشتر بپردازد.
مؤلف از اشارهای که به قزلباش کرده است و از آنان به عبارت نفرینی «خذلهم اللّه» (ص 167) یاد میکند قطعی است که از اهل سنت و جماعت بوده و روی آوردن او به دربار آل عثمان و تقدیم کتاب به شاه سلیم از همین باب بوده است. محتمل است که چون از سفر چین بازگشته کلیه مناطق ایران را به علت وقوع محاربات در وضع نامطمئنی دیده پس ماندن در ایران را مصلحت ندانسته و خود را به استانبول رسانیده است. او در این کتاب چندبار از سلطان روم به احترام نام میبرد. (ص 26 و 27 و 40، 145، 149، 167). از جدّ او هم به اشارتی یاد کرده است (ص 26).
از میان مؤلفان قدیم کتاب چلبی «خطاینامه» را دیده و بیست و چند صفحه از مطالب آن را در «جهاننما» نقل کرده است. (مأخوذ از مقاله کاله- به ترجمه شفاهی از صادق عدنان ارزی).
کتاب، در دو نسخه سلیمانیه و نسخه پاریس مرتب بر بیست باب است؛ ولی همان مطالب در نسخه قاهره در بیست و یک باب آمده است. فرض این است که دو باب نسخههای سلیمانیه و پاریس درهم تلفیق شده و یا کاتب نسخه قاهره یکی از ابواب را به دو پاره کرده است.
خطای نامه، مقدمه، ص: 30
نسخه قاهره بر نسخههای سلیمانیه و پاریس اضافات و با آنها اختلافاتی دارد و چون نخست آن را یافتم و رویهمرفته کاملترست آن را اساس طبع قرار دادم و اختلاف نسخ را در پاورقی آوردم.
از طرز بیان و سبک تحریر علی اکبر خطائی برمیآید که او از مردم ماوراء النهر بوده است. قرینه کلمات فارسی مستعمل در خطه ماوراءالنهرست که در متون تألیفی همعصر «خطاینامه» مکرر دیده میشود؛ و در این متن هم هست، مانند: مایان (ص 47، 102، 103، 104، 105)، پغنه بهمعنای پله (ص 104)، گویان (ص 39، 47، 49، 100، 102، 104)، با شش (ص 52، 133)، باشیدن (ص 49، 57، 102)، حولی (ص 52، 118، 122، 131، 133، 134، 160، 171)، پیشان (ص 79، 100)، پرگاله (ص 144)، شیره (ص 35، 111، 112، 122، 123)، برجه (102)، ستان (ص 102)، و اگر دیدن (ص 47، 133، 137)، چیدن در معنای انتخاب کردن (ص 77)، پایهتر (ص 89، کلان (ص 90، 163).
اشعاری که مؤلف جای به جای از خود آورده سست و کممایه است. نه ارزش ادبی دارد نه تاریخی. ظاهرا به تقلید و مرسوم نویسندگان قدیم که نثرهای پخته را به چاشنی شعر گواراتر میکردند دیگ هوس را بیهوده جوشان گردانده است.
جز این، مؤلف جایجای مقداری از اشعار متقدمین نظیر اشعار عطار و عراقی و سعدی و شیخ محمود شبستری و ابیاتی از «کنز الحقائق و رموز الدقائق» سروده حسین خوارزمی و «دریای ابرار» تألیف امیر خسرو دهلوی را نقل کرده است. اغلب آنها، حکایت از صبغه مشرب صوفیانه و فکر عرفانی نویسنده دارد.
اطلاعاتی که مؤلف در این کتاب از سرزمین چین در اوائل قرن دهم هجری به دست میدهد بسیار مغتنم است و بعضی از مطالب آن منحصر به فرد و کمیاب، بمانند آنچه از اوضاع و احوال زندانهای چین براساس مشاهدات شخصی خود به تفصیل تمام مندرج ساخته است.
اطلاعات دیگر مؤلف مخصوصا آنچه راجع به «حکیم مذهبی» چینیان و طریقه «شکمونی»، تقسیمات لشکری و آداب درباری، رسوم شهری و فوائد مدنی از قبیل مقادیر چینی، مسائل مربوط به زراعت، پول کاغذی، بهای اجناس و نوع آنها، وضع
خطای نامه، مقدمه، ص: 31
خرابات و بازیگریها، فوائد جغرافیائی در خصوص اقوام مجاور چین نظیر قلماق و تبت، طرز معالجه طبی، هنرنمائیهای چینیان در کاغذبری و نقاشی و چاپ، ساختن داروی توپ (باروت) و توپبازی بهدست میدهد همه مورد استفاده محققان تاریخ چین است و هریک به جای خویش نیکوست.
در نقل مطالب تاریخی، فقط سه بارست که با آوردن سند به ذکر حوادث پرداخته شده، بدین شرح:
سال 840: «و در تاریخ هشتصد و چهل گذشته بود که خانبالغ را بنا کردند» (ص 115).
سال 854: «و یکی از امرای قلماق به نام اسن تیشی ... قلماقستان را گرفت ... و روی به خطای نهاد و با خان خطای به نام چین خواخان در تاریخ هشتصد و پنجاه و چهار بود که جنگ کرد» (ص 67).
سال 902: «قریب تاریخ نهصد و دو بود که قحطی عظیم در یک قسم از دوازده قسم ملک خطای واقع شد ...» (ص 108).
مؤلف یکبار هم اشارهای به گذشتن چهار هزار سال از زمان «شکمونی» پیغمبر کرده است. این تاریخ در ترجمه ترکی یعنی «قانوننامه چین و خطای» به سال 990 هجری برگردانده شده است. 28
اشاره دیگر تاریخی که در این کتاب میبینیم مربوط است به اعزام مولانا علی قوشچی شیری (؟) از طرف الغ بیک به چین (ص 28).
- 3- نسخههای متن فارسی
1) نسخه دار الکتب و الوثائق القومیة (قاهره)، به خط نستعلیق. مؤلف فهرست دار الکتب آن را به استناد تاریخ مذکور در مواضع دیگر مجموعهای که خطاینامه هم در آن آمده مورخ به سال 1273 دانسته است. این نسخه بعضی مرجحات و اضافات نسبت
خطای نامه، مقدمه، ص: 32
به نسخ سلیمانیه و پاریس دارد. البته بعضی افتادگیهای جزئی هم در آن هست. در این نسخه مطالب (چه در فهرست ابواب و چه در متن) بر بیست و یک باب منقسم است.
من این نسخه را در چاپ اساس قرار دادهام.
وصف این نسخه (شماره 528) را نصر اللّه مبشر الطرازی در جلد اول «فهرست المخطوطات الفارسیة» (قاهره، 1966) چنین آورده است: «لم یعلم مؤلفها.
کتاب یروی فیه المؤلف عما رآه فی رحلته الی الصین و قد الفه السطان سلیم خان بن با یزید خان عثمانی ... نسخة مخطوطة بقلم فارسی جمیل سنة 1273 ه.، الکتاب الخامس ضمن مجموعه من ورقة 67- 128 ...» (17 مجامیع فارسی طلعت).
2) نسخه سلیمانیه (مجموعه عاشر افندی) به شماره 609 (استانبول)، به خط نستعلیق درویش احمد در یکصد و ده ورق. نسخه سال 1154 وقف شده است.
3) نسخه سلیمانیه (مجموعه رئیس الکتاب) به شماره 610 (استانبول)، به خط نسخ بدون نام کاتب مورخ 922 در یکصد و بیست و نه ورق. نسخه در سال 1154 وقف شده است.
4) نسخه کتابخانه لیدن به شماره 919، معرفی شده در جلد سوم فهرست آنجا (ص 9) که مشخصاتش را استوری آورده است و من آن را ندیدهام.
5- نسخه کتابخانه ملی پاریس به نشانهSupple ?ment Persan 4531 و معرفی شده به شماره 521 در فهرست نسخ خطی فارسی آنجا تألیف ادگار بلوشه (جلد اول).
این نسخه در فوریه 1900 میلادی در تملک شارل شفرCh .Schefer مستشرق مشهور فرانسوی بوده است و بعد به کتابخانه ملی پاریس تعلق یافته. شفر وصف آن را در مقدمهای که بر ترجمه فرانسوی سه فصل از کتاب نوشته است بیان کرده. این نسخه از روی نسخه 609 عاشر افندی استنساخ شده و در انتهای آن آمده است: «حرره الحقیر الفقیر حسن تبریزی». 29
از ظاهر خط و زمان کتابت تصور میکنم این حسن تبریزی همان شیخ حسن تبریزی (قزوینی) است که مدتی نزد ادوارد براون سمت معاونت در تدریس فارسی داشت و سالها مقیم کمبریج (انگلستان) بود و تا حدود سال 1915 زنده بوده است. 30 ظاهر آن است که او نسخه را زمان اقامت در استانبول به خواهش شارل شفر نوشته
خطای نامه، مقدمه، ص: 33
بوده است. بلوشه در فهرست نسخ خطی فارسی کتابخانه ملی پاریس (جلد اول، ص 319) اشاره کرده است که این نسخه از روی نسخه موجود در مجموعه عاشر افندی برای شفر کتابت شده است.
عکسی از این نسخه را دوست عزیزم کوئیچی هانداK .Haneda فاضل ژاپونی داشت در ایام تجدید دیدار با او در توکیو آن را دو شبی به من سپرد و من در مقابله و مطالعه از آن استفاده بردم. لذا از لطفش در اینجا تشکر میکنم.
چنانکه در قسمت تحقیقات درباره خطاینامه خواهیم دید سه باب آن توسط شارل شفر با ترجمه فرانسوی انتشار یافته است و آن سه باب عبارت است از: بابهای اول و هفتم و پانزدهم.
خطای نامه فارسی به اختصار توسطLin Yih -Min بهعنوان رساله دکتری به ترکی ترجمه و به خط جدید ترکی در شهر تایپه به سال 1967 چاپ شده است. این ترجمه دارای مقدمه و بعضی حواشی و اضافات است که کمی بعدتر معرفی بیشتر از آن گفته خواهد شد.
6) زکی ولیدی طوغان نسخهای به شماره 3188 متعلق به کتابخانه ایاصوفیا معرفی کرده است که من ندیدهام. 31
- 4- ترجمه ترکی و نسخههای آن
متن خطاینامه با بعضی تلخیصها در عهد سلطان مراد توسط حسین افندی به ترکی ترجمه و به «قانوننامه چین و خطا» موسوم شده است. مترجم آن را حسین هزار فن نام بردهاند. نسخهای از آن در کتابخانه درسدن (آلمان) به شماره 71 مورخ 1081 هست. نیز نسخهای در کتابخانه ملی پاریس به شمارهSupple ?ment Turc 1130 موجودست. این نسخه که به خط نستعلیق است و بدون نام کاتب (در 149 ورق) چنین آغاز میشود:
خطای نامه، مقدمه، ص: 34
«آغاز سخن بکند مردم دانا به نام خداوند تبارک و تعالی»، پس از چهار بیت شعر این عبارت آمده است:
«سپاس عبودیت اساس اخلاص لباس اول حاکم عدلشناس حضرتنه که اقسطوا ان اللّه یحب المقسطین بیوروب جمهور معدلت سلوکی مکارم اخلاق و مراسم قوانین و اشفاق ایله تحلیه ...»
مطالب و اشعار قسمت مقدمه (خطبه) شباهتی به متن فارسی ندارد. در آن نام سلطان مراد بن سلیم خان بن سلیمان خان هست که ترجمه برای او و به نام او تهیه شده است. در مقدمه این بیت آمده است:
محمد خان با رای سنیهکه آمد فاتح قسطنطنیه
در دنبال آن ده بیت شعر (مثنوی) در ذکر محامد همین پادشاه هست تا اینکه مترجم به مطلب اصلی میرسد و مینویسد:
«اما بعد، بو کتاب مستطاب عنبرین نقاب خطا و ختن و چین ملوکنک قانوننامه سیدر که زبان فارسیدن ترکی به ترجمه اولندی و اول دیارک پادشاه عالیجاه ستاره سپاهلری اصلا قانونلرینه مخالف سرمو تغییر و تبدیل قادر اولیوب اگر بالفرض قصد ایلسه لرقانونلری اوزره سلطنتدن معزول اولوب سلاطین عدالت آیین لری اولادندن پادشاه لغه استحقاقی اولانلردن بریسنی تخت سلطنته کچوروب وزراء و امرا و رعایا و برایا امر و نهینه اطاعت ایدرلر و قانونلرنده قانون اولان اعلم خلایق اولمق کرکدر و اول معزول اولان پادشاهک اولاد و انسابلرندن شاملترندن و عزل سببندن جایز در که اول امر که حاضر اولان صاحب مشورت وزراء و امرایه انتقام قصد ایده لردیو اصلا بریسنی تخته جلوس اتدر میوب رجال و نسادن جمیع توابع و لواحقنی بر حصن حصینده جمع ایدوب و اوزرلرینه ثقاتدن موکللر قیوب حفظ ایدرلر و طشرهدن بر کمننه اول جماعت ایله جمع اولمغه قومیوب مستوفی اکل و شرب و کسوه لرینی علی جری العادة تعیین ایدرلر تنبیه معلوم اوله که ولایت ایران و تورانده درت مملکتوار درکه خلقی مسلمانلر ...»
بعد از این عبارت اخیرست که ترجمه متن فارسی شروع میشود. مترجم عین عنوان فارسی ابواب و شعر فارسی مؤلف را در وصف کتاب خود میآورد و نام کتاب
خطای نامه، مقدمه، ص: 35
را که در شعر مذکور آمده «خطائینامه» نقل کرده است، به مانند نسخ فارسی آن.
در نسخه ترجمه تصرفاتی از قبیل «شامکونی» بجای «شکمونی» و «بنکجو» بجای «سکجو» و «شنک» بجای «شنوک» آمده. مانند نسخ فارسی استانبول دارای بیست باب است، نه مانند نسخه قاهره که اساس طبع ماست و در بیست و یک باب است.
مترجم اغلب متن اشعار فارسی را در ترجمه میآورد. ولی در مواردی هم حذف کرده است. مانند: بیت پنجم از صفحه 43، و بیت سوم صفحه 49 و بیت چهارم صفحه 50 و بیتهای مندرج در صفحات 59، 73. میان ضبط بعضی اشعار در متنهای ترکی و فارسی تفاوت هست مانند:
«مرد را میپرورد اندر کنار» (در فارسی ص 38) که در ترکی «مرد را میپروراند در کنار» یا «بر تو بادا ای عزیز نامور» (در همان صفحه) که در ترکی «بر تو باید ای عزیز نامور» است. از همین قبیل اختلافات جزئی در اشعار دیگر هست مانند: «یکبهیک بگزیده بود از ملک چین» که در ترکی به صورت «یکبهیک بگزیده آن شاه چین» یا «که نادانی است باشیدن به زندان» که در ترکی به صورت «که نادانی است درماندن به زندان» و یا «یک شتر بار» (ص 120) به «رطل عراقی» برگردانده شده است (ورق 107 الف).
یکی از موارد اختلاف نقل مطلب مربوط به تاریخ و زمان شکمونی است که در نسخ فارسی آمده است: «این زمان از تاریخ او چهار هزار سال گذشته است»، ولی در ترجمه ترکی دارد: «انک ظهوری زمانی تاریخی سنه 990 تسعین و تسعمائه دن متجاوز در دورت بیک بیلدن زیاده اولوب ...» (ورق 28 ب).
همچنین است ذیل حالات کین طای خان (ص 71) که در نسخه ترکی آمده است: «و انوک زماننده مسلمانلره کلی عزتلر و حرمتلر اولنوب. حالا سنه تسعمائه ده اوغلی کین طای خان ...» (ورق 52 ب).
قاعدة نسخه مترجم ترکی از نسخ کنونی موجود فارسی در استانبول نبوده است، ورنه اختلاف در اشعار نمیبایست وجود داشته باشد. از قرائن دیگر که دال است بر آنکه مترجم برای ترجمه نسخه دیگری غیر از نسخ شناخته شده را برای ترجمه در دسترس داشته وجود نکتههای اضافی است از قبیل آنکه در عنوان شعر عطار (ص 46) آورده است «مهیج الاسرار شیخ عطارست» (ورق 25 ب) و نیز شعر صفحه 50 که در
خطای نامه، مقدمه، ص: 36
ترکی آمده است «مهیج الاسرار حضرت شیخ عطار قدس سره» (ورق 30 الف). درین مورد بلافاصله پس از اشعار سه خط مطلب فارسی با عنوان «نثر» در متن ترکی آورده شده است.
در یک مورد هم شعری الحاقی دارد و آن در باب دهم در بیان صحبت و طوی است (ص 122- 123). در متن ترکی این شعر را دارد.
خوبی روی و خوبی آوازمیبرد هریکی به تنهائی
چون شود جمع هردو در یکجاکار صاحبدلان شود مشکل (؟)
نسخه دیگری از خطای نامه ترکی به شماره 2107 در مجموعه سلیمانیه (استانبول) موجود است (طبق ارجاعی که جوتن ادا در مقاله خود داده است).
ترجمه ترکی خطاینامه در سال 1270 قمری در استانبول «به نام ترجمه تاریخ نوادر چین [و] ماچین» چاپ شده است. چون نسخ این چاپ نایاب است و میتواند مورد استفاده محققان متکلم به زبان ترکی باشد آوردن «طبع لوحی» آن را در پیوست اول این کتاب مناسب دانست. 32
- 5- تحقیقات درباره خطاینامه
تا حدودی که توانستهام از مآخذ و منابع دریابم، درباره خطاینامه پژوهشهای زیر (به ترتیب تاریخی) انتشار یافته است:
1851- فلیشر که در فوائد تاریخی آن بحثی کرده است.
H. L. Fleischer. Uber das turkische Chata? i- na? me- Breichte Uber die Verhandlungen der kgl. Sa? chsischen Geselschaft der Wissenschaften zu Leipzig. Bd. III. Leipzig. SS. 713- 723.
1861- زنکر درباره فوائد آن از لحاظ شناخت امپراطوری چین مقاله نوشته است.
J. Fr. Zenker.- Das chinesische Reich nach dem tu? rkischen
خطای نامه، مقدمه، ص: 37 Khatainame. ZDMG. 51( 1581 ): 587- 508.
1883- شارل شفر سه فصل از آن را به فرانسه ترجمه کرد و مقدمهای بر آن نوشت.
Ch, Schefer.- Trois chapitres du Khitay Nameh, texte Persane et traduction Francaise, Me? langes Orientaux. Paris, 3881. PP 92- 48.
1888- تجدید چاپ مقاله فلیشر.
H. L. Fleischer.- U? ber das tu? rkische Chatai- na? me. Keleinere Schriften. Leipzig, 8881. Band III. SS. 412- 522.
1905- ادگار بلوشه در فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی پاریس نسخه آن کتابخانه را معرفی کرد.
E. Blochet.- Catalogue des manuscrits persans de la Bibliothe? que Nationale. Vol. 1 5091. pp. 813- 9
1922- ف. تشنر در مقالهای راجع به تألیفات جغرافیائی مسلمین از آن یاد کرد.
F. Taeschner.- Geographische Literature der osmanen. ZDMG. 77( 3291 ): 13- 08, 441.
1933- پ. کاله در مقالهای محققانه خطاینامه را به عنوان یک مأخذ اسلامی درباره چین معرفی کرد.
P. E. Kahle.- Eine islamische Quelle u? ber China um 0051. Das Khitay Name des Ali Ekber. Acta Orientalia. 21( 3391 ): 19- 011.
1936- ک. استوری معرفی آن را مندرج کرد و سه نسخه فارسی و دو نسخه ترجمه ترکی را شناسانید.
C. A. Storey. Persian Literature. Landon. Vol. I, 6391, PP. 134- 234.
1940- مقاله دیگر از پ. کاله.
P. E. Kahle.- China as described by Turkish Georaphers from Iranian Sources. Proceeding of the Iran Society. Vol. 2. London. 0491.
1950- احمد زکی ولیدی طوغان ذکری از خطاینامه کرد.
خطای نامه، مقدمه، ص: 38 Z. V. Togan.- Tarihde usul. Istanbul. 0591. p. 962.
1956- ترجمه مقاله پ. کاله به ترکی توسط.(A .Cevat Eren)
P. Kahle.- Tu? rk Cografyacilarini n Tasvirne Go? re Cin. Isla? m Tetkikleri Enstitusu Dergin: Vol. II, Part I( 6591 ): 98- 69.
1956- مقاله پ. کاله چاپ سال 1940 درOpera Minora (مجموعه نوشتههای کاله) چاپ لیدن در 1956 صفحات 312- 324 تجدید طبع شده است.
1962- زکی ولیدی طوغان مقالهای درباره تحریر ترکی خطاینامه در دائرة المعارف اسلام نشر کرد.
Z. V. Togan.- Ali Ekbar. Islam Ansiklopedisi. I( 2691 ). pp. 813- 913.
1967- لین یه مین رساله دکتری خود را تحت عنوان «مقایسه و انتقاد اثر علی اکبر به نام خطاینامه با مراجع و منابع چینی» 33 (به زبان ترکی) به چاپ رسانید.
مشخصات آن چنین است:
Lin Yih- Min. Ali Ekber'in Hitayname- edli esersnin Cin Kaynaklari ile mukaycse ve tenkidi. Doktora cabsmasi. Tai- pei, 7691. 153 p.
فهرست مطالب مندرج در این رساله بدین شرح است 34:
قسم اول (ترجمه، نقد و مقایسه) صفحات 26- 1 مقدمه:
توصیف عمومی کتاب (خلاصه کوتاه)- نتایجی که بعد از مقایسه و مقابله کتاب با مراجع چینی اخذ شد.
صفحات 34- 17 اختلافات نسخهها:
مؤلف نسخه رئیس الکتاب مصطفی، شماره 610 را اساس گرفته و با شماره 609 و عاشر افندی شماره 249 مقابله کرده.
صفحات 178- 35: ترجمه ترکی کتاب با حواشی. درین حواشی متن کتاب با مراجع چینی مقایسه و نقد میشود.
خطای نامه، مقدمه، ص: 39
قسم دوم (قلموق و مغولان، 1368 تا 1634)
صفحات 190- 179 مقدمه:
معلومات عمومی راجع به مناسبات قلموق و مغولان با چین در دوره حاکمیت مینگ(Ming) .
صفحات 213- 191
1) قلموق یا اویراتان. ترجمه ترکی ازMing -shih - وقایعنامه چینی با حواشی.
صفحات 300- 215
2) تاتاران. ترجمه ترکی از همان مرجع چینی با حواشی.
صفحات 325- 301
3) مغولان شرقی، ترجمه ترکی از همان مرجع چینی با حواشی.
صفحات 333- 327 کتابشناسی.
صفحات 351- 334 فهارس.
نکتههای مهم که از پژوهش لین یه مین به دست میآید عبارت است از:
- مؤلف از مقدمه علی اکبر هیچ بحثی نمیکند.
- ترجمه ترکی از صفحه 39 متن فارسی (چاپ کنونی) آغاز میشود.
- در قسم «آغاز سخن» در یک سطر میگوید که خطاینامه در سال 1516 برای سلطان سلیم تألیف شده است. (ص 5)
- راجع به کتاب و توصیف نسخههای خطی آن چیزی نمیگوید.
- در مقدمه بعد از تحلیل مطالب کتاب میگوید به احتمال قوی علی اکبر به چین سفر نکرده است (تناقض دارد).
- در نوشته علی اکبر نام شهر پکینگ(Pekeing) خان بالغ و دای- دو آمده است. خان بالغ نامی است که در زمان حاکمیت مغولان (خاندانYu ?an ) مستعمل میبود و به همین صورت در آثاری که بعد از آن دوره نوشته شده وجود دارد. اما دای- دو(Day -du ,Ta -tu) که به معنی شهر بزرگ است مخصوص بود به دوره حاکمیت مغولان و بعد از آن، ولی در زمان علی اکبر از میان رفته بود. بههرحال علی اکبر این نامها را از یک سیاحتنامه یا کتابی دیگر که در دوره حاکمیت
خطای نامه، مقدمه، ص: 40
مغولان نوشته شده بود برگرفته است. (ص 7)
- علی اکبر، وقایعی را که در زمان خودش اتفاق افتاد به صورت صحیح و نزدیک به حقیقت نقل کرده است. (ص 8- 7)
- علی اکبر مناسبات چینیان و مغولان مربوط به حدود سال 1500 را به درستی شرح میدهد.
(ص 11)
- ممکن است علی اکبر از یک کتاب یا سیاحتنامهای که در دوره مغولان نوشته شده بود استفاده کرده باشد- یا یکی از دوستان چینی او کتابهای چینی را برایش ترجمه کرده بوده است.
(ص 19 و 21).
- علی اکبر نمیگوید از کدام راه (از سه راهی که شرح داده است) به چین رفت و از کدام راه عودت کرد.
- او میگوید در داخل چین سیاحت کردهام، اما نام شهرها را ذکر نمیکند. همینگونه مطالب موجب شبهه است که او به چین نرفته است! (ص 20).
- در خطاینامه معلوماتی مفصل و صحیح راجع به خاقان چین دیده میشود. این معلومات به احتمال قوی از یک مرجع نقل شده است. زیرا چینیان به کسانی مثل علی اکبر تاجر (که در چین به حبس افتاد) اجازه نمیدادند به دیدن خاقان و دربار بروند. (ص 21).
- همه معلومات مربوط به قلموقها مطابق است با آنچه در منابع چینی هست. پس ممکن است که این معلومات همه از چنان مرجعی نقل شده باشد (ص 21).
- به احتمال قوی علی اکبر به چین نرفته است. اکنون مرجع اصلی او که بههرحال یک کتاب به زبان چینی نبوده است) شناخته نیست. او کمی از مطالب غیاث الدین نقاش استفاده کرده است. 35
- او از سیاحت چین علی قوشچی یاد میکند! (ص 22).
1969- جوتن اودا(J .Oda) تحت عنوان نکتهای در مطالب تاریخی خطاینامه نخستین معرفی را به زبان ژاپونی درباره این تألیف منتشر کرد، با چند سطری خلاصه به زبان انگلیسی.
Juten Oda.- A note on the historical materials of Khitay- name by Ali Ekbar. The Shirin( Journal of History ). 25) 9691 (: 858- 978, 809- 909.
***
خطای نامه، مقدمه، ص: 41
1983- لین یه مین مقالهای تازه درباره مقایسه میان مطالب خطاینامه و منابع چینی انتشار داد.
A Comparative and critical study of Ali Akbar's Khatay- nama with
references to Chinese Sources. Central Asiatic Journal. 72( 3891 ). 41. 85- 87.
1984- پرفسور فقید بر تولد اشپولر درباره چاپ من از خطاینامه و معرفی انتقادی آن مقالهای در مجلهOLZ منتشر کرد که چون به آسانی در دسترس همگان نیست عکسش را در پیوست چاپ کردهام.
1988- چان چین شانChang Chin -shan استاد رادیو الکترونیک دانشگاه ترجمه چینی خطای را که از روی ترجمههای آلمانی پل کاله و انگلیسی محمد حمید اللّه (بن، 1933) و متن فارسی (چاپ تهران) فراهم ساخته بود در پکن منتشر ساخت.
فاضل مذکور در دنبال ترجمه پیوستی افزوده است حاوی ترجمه چینی بعضی از مطالعاتی که درباره خطاینامه شده و عبارت است از:
- بررسی مطالعات مربوط به خطاینامه ازZhang Zhishan
- گزارشی درباره خطاینامه ترکی ازH .L .Fleisher
- مملکت چین براساس خطای نامه ترکی ازJ .Th .Zenker
- سه فصل خطاینامه ازCh .Schefer
- رسالهای درباره چین از سال 1500 (خطای نامه علی اکبر) ازP .Kahle
- مقدمه ترجمه آلمانی خطاینامه ازChang Hsing Lang
- معرفی چین براساس جغرافیاشناس عثمانی به زبان فارسی ازP .Kahle
- علی اکبر از زکی ولیدی طوغان
- علی اکبر خطایی از زکی ولیدی طوغان (مقاله دیگر)
- مقایسه میان خطاینامه و منابع چینی ازLin Yih -min
- منبعی از اوایل قرن پانزدهم درباره چین ازJuten Oda
- مقدمه بر چاپ فارسی خطاینامه از ایرج افشار
- نظریات من درباره خطاینامه علی اکبر ازYi Jinghua
همچنین باید گفت که ژرف نیدهام مقدمه کوتاهی بر این کتاب نوشته و چاپ
خطای نامه، مقدمه، ص: 45
شده است.
دو نامه که ازیشان درباره این کتاب دریافت کردهام در ضمائم این کتاب چاپ شده است تا یادگاری بماند از گوشهای از روابط فرهنگی میان دو کشور.
1991/ 1369- دکتر ابو طالب میرعابدینی به مناسبت دورانی که در چین اقامت داشت و توانست اطلاعاتی از فرهنگ و جغرافیای تاریخی آنجا بهدست آورد مقالهای در توضیح بعضی از مباحث خطاینامه نوشت که در مجله آینده با نام «خطاینامه» چاپ شده است. سال شانزدهم (1369) صفحات 707- 718.
*** در حال حاضر (1976) جوتن اداJuten Oda دانشمند (ژاپونی) به ترجمه کردن خطاینامه به زبان ژاپونی مشغول است و امید است هرچه زودتر کتابش در دسترس قرار گیرد.
اکنون که پانزده سال از نگارش این سطور گذشته است هنوز از چاپ شدن کتاب او خبری نیافتهام.
طبق نوشته کاله (در ترجمه ترکی آن) محمد حمید اللّه، خطاینامه را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است و چون کاله آن ترجمه را برای استاد چینشناس به نامChang Hsing Lang میفرستد، اطلاعات مندرج در آن راجع به مسجد مسلمانان خانبالغ، توجه دانشمند چینی را جلب میکند. تا بدانجا که آن دانشمند را به مذاکره با خادم مسجد برمیانگیزد و بر محقق مذکور معلوم میشود که این خادم از احفاد همان خادم چهار صد و چند سال پیش است و مقام خادمی مسجد در خاندان آنها موروثی مانده است.
*** به حدی که توانائی داشتم در مقابله و مطابقه و تصحیح متن کوشیدهام تا مگر نوشتهای شسته رفته در دسترس دوستداران باشد، ولی افسوس که هنوز اشکالاتی چند باقیمانده است که اصلاح آنها از توانائی و دانائی من خارج است.
در توضیحات بدان موارد اشاره کردهام. کلمات و اصطلاحاتی که چینی است محتاج شرح و تفسیرست و طبعا از عهده کسانی برمیآید که چینیدان باشند.
خطای نامه، مقدمه، ص: 46
امیدست محققان دیگر به پیراستگی بیشتر متن بکوشند و اشکالات را از آن دور کنند.
- 6- کتابهای درباره چین
کتابی قدیمی که حاجی خلیفه در کشف الظنون یاد کرده است و نباید از ذکرش غفلت شود کتابی بوده است به نام «تواریخ ختای و احوال ملوکها» که ترجمه ترکی بوده است از تألیف مجد الدین محمد بن ضیاء الدین عدنان سرخکتی (عموی محمد عوفی) طبیب دربار سلطان قلیج طمغاج خان سلطان سمرقند (این سلطان کمی پس از 597 درگذشت) که برای آن پادشاه تألیف شده و حاجی خلیفه جداگانه آن را به نام «تاریخ ترکستان» آورده و گفته است مؤلف آن کتاب را برای طمغاج خان از ملوک «ختا» در ذکر احوال امم ترک و غرائب ترکستان تألیف کرد. نام مترجم ترکی بنا به ضبط حاجی خلیفه حافظ محمد بن علی قرشی است.
کتاب دیگر به نام «تاریخ چین» از آثار قلمی محمد زمان قمی نقاش مشهور است که به «فرنگی خوان» معروف بود. او نخستین کسی است که شیوههای نقاشی اروپایی را فراگرفت و در هنر خود وارد کرد. این محمد زمان مشهور به فرنگی خوان در عهد شاه عباس اول به ایتالیا فرستاده شده بود تا زبان و نقاشی بیاموزد. پدرش از مردم قم بود و حاجی یوسف نام داشت و مردی بود هنرمند. در نقاشی و قلمدانسازی آثار زیبا و خوبی از پدر و فرزندانش برجای مانده است. مجمد زمان در روزگار پادشاهی شاه عباس دوم، حدود سال 1052 به رم رفت و در آنجا به مسیحیت گروید و به پائولو زمانPaolo Zaman شناخته میشد. ظاهرا به سال 1056 به اصفهان بازگشت و چون آوازه مسیحی شدن او شهرت گرفت ناچار شد به هندوستان برود و به دربار شاه جهان که تساهل دینی را پذیرفته بود روی آورد و آنجا مناصبی یافت. در سال 1071 که محمد زمان در دهلی بود نیکولو منوچیNiccolo Manucci مسافر ایتالیائی او را دید.
خطای نامه، مقدمه، ص: 47
این مسافر در سفرنامه خود اشاره به این دیدار کرده است. 36
یادگار اقامت محمد زمان در هندوستان که ناشی از نشست و خاست او با پادریان مسیحی بود دو کتاب است. یکی تاریخ چین است که نسخهای از آن در کتابخانه انجمن آسیایی بنگال و کلکته (شماره 124) موجودست. 37 این کتاب کوچک (60 ورق) وصف تاریخی- جغرافیایی چین است و ترجمه است از نوشته شخصی که نامش را ایوانف (مؤلف فهرست) امکییوس یا ریکییوس (که از اعضای هیأت مبلغین مسیحی بود) خوانده محمد زمان فرنگی خوان مترجم آن است. 38
کتاب به نام «تاریخ چین» و با نام مؤلف به صورت پادری ایکسوس به سال 1874 در کلکته 39 چاپ شده است. 40 استوری نام مؤلف راExoos آورده است. این اسم همان است که در نسخه خطی ابکیسوس و امکییوس کتابت شده. 41
بنا به ضبط مقدمه کتاب 42 هیأت مبلغین مذکور در سال 970 هجری به چین رفته بودهاند و کتابشان در اروپا مشهور شده بود. مترجم فارسی کتاب را نزد فردی از هیأت مسیحیان جهانآباد دیده بود. نام او در نسخه یورنو درآمده است. این نام صورت مصحف است از بوزیو (-Buzeo یاHenry Busi ). این شخص در سال 1648 به اگره آمد و به دربار داراشکوه نزدیک بود و در دهلی به سال 1664 مسیحی درگذشت.
مندرجات نسخه عبارت است از:
- در تحقیق اسم چین و اشتقاق آن.
- در بیان وسعت و بزرگی چین و وضع آن.
- در ذکر آنچه حاصل میشود در ممالک چین.
- در بیان صنایع جزئیه اهل چین.
- در بیان صنایع کلیه اهل چین و علوم و مراتب ایشان.
- در بیان عمل و تدبیر ملک داری اهل چین.
- در ذکر رسوم [و] آداب اهل چین.
- در بیان شکل و هیأت و کسوت و بعضی ضوابط و قواعد مردم چین.
- در بیان قواعد افسانهآمیز و رسوم لغو و بیهوده اهل چین.
- در مذهب اهل چین و اختلاف آن. 43
خطای نامه، مقدمه، ص: 48
اکنون که سخن از کتابهای دیگر مربوط به چین درمیان آمده است مناسبت دارد نام این چند کتاب را هم با استفاده از منابع، مخصوصا بررسیهای آقای محمد تقی دانشپژوه، بیاورم تا معلوم باشد که در دوره قاجار علاقهمندی خاصی به ترجمه کردن کتابها و سفرنامههای مربوط به چین موجود بوده است.
احوال چین نگارش الیس، ترجمه میرزا صادق راقم به سال 1261 قمری
سفرنامه چین از طامسن، ترجمه سال 1287 قمری
سفرنامه چین از دکتر موریس، ترجمه سال 1289 قمری
سفرنامه چین از شوتسه، ترجمه سال 1290 قمری
جغرافیای چین، ترجمه میرزا محمد حسین فروغی ذکاء الملک، کتابت 1301 قمری (کتابخانه مجتبی مینوی)
تحقیقات درباره چین از ولتر، ترجمه اوانس خان ارمنی
مرآة الزمان تاریخ چین و ژاپون از محمد ملک الکتاب شیرازی، چاپ بمبئی 1311 قمری
سفرنامه چین و ژاپن و کره از ژرف و التن ترجمه 1317 قمری
مرآة الشرق [در آداب و سنن قدیم چین]، از جیمز مرداک. ترجمه عبد الرحمن افغان، 1320 قمری. چاپ شده توسط هاشم محدث (تهران، 1371)
تاریخ جنگ چین و قشون ملل اروپا تألیف سویچ لاج هنری لاندوریه، ترجمه لسان السلطان اسمعیل پسر صحاف باشی در 1321 قمری
تاریخ چین و ماچین ترجمه ندیم السلطان میرزا محمد خلیل شیرازی در 1322 و 1324 قمری (دو جلد). چاپ هم شده است.
تاریخ و جغرافیای چین قدیم، مورخ 1322 قمری 44
سفرنامه تشرف مکه معظمه از طریق چین و ژاپون و امریکا، تألیف مهدیقلی هدایت (مخبر السلطنه). نخستینبار در سال 1324 شمسی چاپ شده ولی سفر در سال 1321 قمری اتفاق افتاده بود.
خطای نامه، مقدمه، ص: 49
یادی از مساعدتها
این کتاب را در سفری که چند سال قبل که به قاهره رفته بودم شناختم و نسخهاش را در کتابخانه ملی آنجا دیدم و مقداری مطالعه کردم. چون مطالب آن را بدیع یافتم (مخصوصا از این لحاظ که در زبان فارسی کتاب درباره چین کم است و این تألیف سندی عصری و مستقیم مربوط به مشاهدات مؤلف آن از چین است) طبع آن را مفید دانستم.
پس از اینکه عکس نسخه دار الکتب قاهره را به لطف دوستم نصر اللّه مبشر الطرازی کتابدار آنجا به دست آوردم به استنساخ آن پرداختم. سپس به بزرگواری پروفسور صادق عدنان ارزی و به مباشرت ابراهیم الگون 45 به عکس نسخههای سلیمانیه دست یافتم و اطلاعاتی درباره آن دو نسخه را از محمد تقی دانش پژوه حاصل کردم. عدنان ارزی نسخهای از طبع ترکی قدیم و نیز منابع و مدارک دیگری که برای تحقیق درباره خطاینامه لازم بود بتدریج در اختیارم گذاشت و آنچه را به زبان ترکی بود برایم ترجمه کرد.
با این مقدمات چون متن آماده چاپ شد به شوقمندی ناصر پاکدامن و لطف چنگیز پهلوان کتاب بهدست چاپ سپرده شد و یکی از منابع چینشناسی، هم برای فارسی زبانها و هم محققان دیگر از صورت نسخه خطی به چاپ سربی در دسترس قرار گرفت.
برای به پایان رسانیدن کار پژوهش، اوراق چاپ شده را در سفر تازه خود به ژاپن همراه آوردم تا فهرست و مقدمه تهیه کنم. روزی که دوستم ک. شیمیز وKosuko Shemisu کتابدار فاضل کتابخانه شرقی(Toyo Bunko) و محقق مؤسسه مطالعات آسیائی توکیو به دیدنم آمده بود ضمن صحبت که از کتب و منابع فارسی درباره چین نام میرفت از این کتاب نام بردم. فورا گفت بله محققان ما این کتاب را خوب میشناسند و یکی از آنها به نام جوتن اداJuten Oda که از بودائیان و مقیم کیوتوست به ترجمه کردن آن از روی روایت ترکی پرداخته است و وقتی استانبول بودم از نسخه
خطای نامه، مقدمه، ص: 50
خطی ترکی برای او عکس گرفتهام.
آنچه شیمیز و گفت اطلاعی و مژدهای بود. به راستی هاج و واج ماندم از وسیع بودن دامنه تحقیقات در ژاپن. بلافاصله متوجه شدم که قاعدة چنین متنی میبایست مورد توجه ژاپنیها قرار گیرد. زیرا اکنون آنها در چینشناسی پابهپای امریکا و شوروی پیش میروند و به همراه مللی که سابقه دویست ساله در مطالعات چینشناسی دارند (مانند فرانسه و انگلیس) به همه زوایای این رشته مینگرند و به ژرفی اشراف همهجانبه پیدا کردهاند. بجز آن در خطاینامه اطلاعات زیادی در خصوص اقوام مجاور چین مانند تبت و اویغور و مخصوصا قلماق مندرج است که باز امروزه در تحقیقات تاریخی موردنظر خاص ژاپنیهاست. باید دانست که ژاپنیها درباره تبت و مغول و اویغور متخصصان درجه اول شدهاند و انتشارات و تألیفات زیاد دارند.
به هرتقدیر خود را به کیوتو رسانیدم و به مدد و علاقهمندی دوست دیرین مینوبو هونداM .Honda استاد ایرانشناسی و متخصص تاریخ مغول با جوتن ادا ملاقات کردم و نزدیک دو ساعت در باب متن خطاینامه و دقائق و مخصوصا مشکلات آن باهم صحبت کردیم. معلوم شد آقای ادا در سال 1969، مقالهای به ژاپنی درباره خطاینامه در مجله «شیرین» نشریه انجمن تاریخ ژاپن به چاپ رسانیده که ذکر آن در کتاب ترکی محقق چینی هم نیامده است. محققان ترکیه هم از آن بیخبر ماندهاند.
هم به معرفی ادا عکس یکی از نسخههای ترکی خطاینامه را که متعلق به کتابخانه ملی پاریس است دیدم و آن را در کار خود مفید یافتم و به محبت مینوبو هوندا از آن عکس گرفتم.
درین ضمن به توکیو بازگشتم و با کوئیچی هانداK .Haneda محقق جوان و فاضل ژاپنی که سابقا در رشته تاریخ دانشگاه تهران دانشجو بود (فرزند دوست گرامیم ا. هاندا استاد تاریخ آسیای مرکزی در دانشگاه کیوتو) تجدید دیدار شد. معلوم شد او هم که علاقهمند به تحقیق در تاریخ روابط ایران و چین است چند سالی است با این کتاب آشنا شده است و عکس نسخهای را که از آن شارل شفر فرانسوی بوده است در اختیار دارد و قصد کرده است ترجمه ژاپنی آن را تهیه و منتشر کند. او نیز به شرحی
خطای نامه، مقدمه، ص: 51
که پیش ازین گفته شد دو شبی نسخه را در اختیار من گذاشت و از آن سود برگرفتم.
از همه دوستانی که یادشان بر قلم آمد، برای محبتها و لطفهای بیکران تشکر میکنم و نیز از آقای فرامرز طالبی که به هنگام چاپ اول رنج بسیار از پس و پیش کردن نوشتهها و نمونههای چاپی از من دیده است.
*** اینک که چاپ دوم به چاپ میرسد سپاسگزاری خود را از مؤسسه مطالعات و تحقیقات علمی و مرکز اسناد آسیا که به کوشش خانم دکتر نسرین حکمی تجدید فعالیت کرده است، و دوستم دکتر محمد علی صوتی ابراز میدارم.
ایرج افشار
کیوتو، هیجدهم خردادماه 1357
تکمیل و تجدیدنظر شده در تهران
خرداد 1371
نشانه اختصاری نسخهها
س- سلیمانیه، ق- قاهره
پیوستها و مآخذ
______________________________
(1)- این کتاب بطور چاپ لوحی در سال 1967 در تایپه تجدید چاپ شده است.
(2)- قسمتی از مطالب کتاب او از راه کتاب «هرمزدنامه» تألیف ابراهیم پورداود (تهران 1331) در دسترس فارسی زبانان قرار گرفته است.
(3)- مراد مقاله «ترجمه علوم چینی به فارسی در قرن هشتم هجری» است (مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، جلد 3 ش 1 ص 1- 26، سال 1334 شمسی).
(4)- اخیرا کتابی به نام «ایران به روایت چین باستان» تألیف عباس تشکری از انتشارات مؤسسه روابط بینالمللی وزارت امور خارجه (تهران، 1356) نشر شده است. در آن اطلاعاتی نسبة مبسوط درباره روابط تجاری ایران و چین و مراودات
خطای نامه، مقدمه، ص: 52
درباری، بانضمام معرفی متون رسمی تاریخ چین در خصوص ایران مندرج است. همه مطالب مرتبط به دوره اشکانی و ساسانی است. مؤلف کتاب را به زبان انگلیسی هم نشر کرده.
کتاب دیگری که پس از چاپ اول خطاینامه منتشر شده «تاریخ روابط ایران و چین» تألیف دکتر علاء الدین آذری است (تهران، 1367). برای آگاهی از نوشتههای عمده دیگری که درباره روابط ایران و چین هست به کتابشناسی پایان کتاب مراجعه شود.
______________________________
(5)- بهترین تألیف در این باب کتابی است ازJ .C .Coyajee به زبان انگلیسی با این مشخصات:
Cults and legends of ancient Iran and China( Bombay 6391 )
. ترجمه فارسی آن بهعنوان «آیینها و افسانههای ایران و چین باستان» توسط جلیل دوستخواه نشر شده است (تهران، 1353).
(6)- به مقاله «چین در شعر فارسی» نوشته ایرج افشار مراجعه شود. مجله جهان نو، 3 (1327) 603- 602.
(7)- شاید محکمترین و قدیمیترین نوع رابطه، میان ایران و چین سفرهای دریائی بود که ایرانیان برای تجارت و حمل امتعه از طریق دریای هند خود را به سواحل چین میرسانیدهاند و حتی در شهرهای آن ساکن میشدهاند. تا آنجا که ابن بطوطه نوشته است که در مجلس مهمانی، مطربان شعر فارسی را به آواز میخواندهاند و آن شعری که نقل کرده بیتی از طیبات سعدی است (ص 676 و حاشیه ص 677 سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد). این نکته بیشتر مؤید آن است که جماعتی ایرانی در آنجا مقیم بودهاند. در مورد روابط دریایی میان ایران و چین مخصوصا به کتابهای دریانوردی ایرانیان از هادی حسن هندی و تیت انگلیسی مراجعه شود.
لفظ «جنگ» (به ضم جیم) بمعنی سفینه (کشتی بادبانی) یادآور همین سفرهای دریائی است و ایرانیان این کلمه را از زبان چینی فراگرفتهاند و بر نوعی از نسخه خطی که مجموعه شعرهای پراکنده و نوشتههای منثور خواندنی و مطالب پراکنده یادداشت کردنی بوده است اطلاق کردهاند (بمانند سفینه). هنوز هم «جنگ» در زبان چینی به همان نوع زورق بادبانی اطلاق میشود که هزار سال پیش میشده است و در
خطای نامه، مقدمه، ص: 53
هنگکنگ و بلاد دیگر مسافران را به تماشای آن میبرند. بر کارت پستالهای زیبا که عکس از آنگونه کشتی چاپ میکنند نام آن را «جنگ» مینویسند.
______________________________
(8)- نگاه کنید به مقاله محققانه مجتبی مینوی تحت عنوان «ترجمه علوم چینی به فارسی در قرن هشتم هجری» (حاشیه 3 ص 9) و نیز به مقدمه «تنکسوقنامه یا طب اهل خطا» از مجتبی مینوی (تهران، 1350).
(9)- منتخب آن به اهتمام ولادیمیر مینورسکی چاپ و ترجمه شده است (لندن، 1942).
(10)-
J. Needham, History of Siences and Civilisations in China Vol. 3, p. 325
(11)- سمرقند در زبان و خط چینیSa -ma e ?rh -han تلفظ میشود.
(12)- مخصوصا به کتابهای متعدد گابریل فرانG .Ferrand وم. رینو.M Rainaud و هادی حسن و غیر آنها مراجعه شود. از کتابهای گابریل فران نام آنچه مهمتر است آورده میشود:
Relation des voyages et textes ge? ographiques Arabes, Persans et Turcs relatifa a? l'Extre? me- Orient du VIIIe au XVIIIe sie? cles. Paris, 3181- 41. 2 Vols.- Voyages du Marchand Arabe Sulayman en Inde et en Chine. Redige? en 158, suivi de remarques par Abu Zayd Hasan( vers 618 ). Ttaduit de I' Arabe avec introduction, glossaire et index. paris. 2291.
از میان نوشتههای م. رینو نام یکی را که مرتبطتر با موضوع است برمیشمرم:
- Relation des voyages faits par les Arabes et les Persans dans I'Inde et a? la Chine, dans le IXe sie? cle de I'e? re chre? tienne. Paris, 5481. 2 Vols.
- کتاب هادی حسن (هندی) به نام
A History of Persian Navigation from the earliest times to the sixteenth century
(اکسفورد، 1928) اخیرا به ترجمه امید اقتدار با حواشی احمد اقتداری نشر شده است (تهران، 1371).
(13)- یادداشت من، مجله یغما 15 (1341): ص 559.
(14)- نگاه کنید به حسین مدرسی طباطبائی: تربت پاکان، جلد اول، قم 1335،
خطای نامه، مقدمه، ص: 54
ص 49.
______________________________
(15)- در کارنامه طباخی تألیف حاجی محمد علی باورچی بغدادی تألیف عصر شاه اسمعیل صفوی مکررا و مصرحا از «چینی» در همین معنی نام رفته است. (چاپ ایرج افشار، تهران، 1357).
(16)- خلاصة التواریخ، به کوشش دکتر احسان اشراقی. جلد دوم، ص 521. تهران 1358.
(17)- نگاه کنید به ایرج افشار: قلم اندازهای سفر ژاپن، مجله یغما سال 1351 و نیز بیاض سفر (تهران 1355) ص 111- 112.
تفصیل مربوط به این ابیات در مقاله محققانه تورو هانداT .Haneda آمده است نگاه کنید به کتاب.
Recueil des ouvres posthumes de Toru Haneda, Tokyo, 8591.
در سالهای اخیر دو تن از استادان ژاپنی: ت. کورویاناگی در مقاله «اعتقاد فردوسی به سرنوشت» (راهنمای کتاب، 20 سال 1357: 570- 580) و خانم امیکواکادا در مقاله «بیتی از ویس و رامین در سندی ژاپونی» (آینده، 15 سال 1368: 7- 11) به تفصیل درباره این یادگار کهن یاد کردهاند. این سند در کیوتو نگاهداری میشود. اهمیت آن برای ما از اینروست که چهار بیت شعر فارسی نوشته بر آن (متعلق به سال 1217 میلادی) به خط فارسی ایرانیانی است که در کشتی جای گرفته در بندر زیتون با راهبی ژاپونی به نام کیوسی (1189- 1268 میلادی) آشنا میشوند و راهب مذکور از آنان میخواهد تا در دفترش یادگاری به خط سرزمین خود بنویسند و آنها آن ابیات را مینویسند. تاکنون رباعی مندرج در آن یادگاری شناخته نشده است که از کدام شاعرست. اما بیت اول (از مثنوی) با تفاوتی شباهت به بیتی از ویس و رامین دارد و مناسبت این تشخیص را خانم اکادا در مقاله خود آورده است. بیت دیگر زیر آن با مختصر تفاوت از شاهنامه فردوسی است. برای تفصیل به مقالههای کورویاناگی و اکادا مراجعه شود.
(18)- از نوهاش کوائچی هاندا که از ایرانشناسان ژاپن است برای فرستادن عکس از آن صفحه سپاسگزارم.
خطای نامه، مقدمه، ص: 55
این کتاب توسط کارلیانK .Jahn چاپ شده است نگاه کنید به:
Die Chinageschichte der Rashid Ad- Din. Wien 1791. 57 G 775 p.
______________________________
(19)- لطائف الحقایق. تصحیح غلامرضا طاهر، جلد دوم، ص 15 (تهران، 1357).
(20)- طب اهل ختا. چاپ عکسی به کوشش مجتبی مینوی، ص 16، (تهران، 1350).
(21)- جامع التواریخ. چاپ بهمن کریمی 2: 957، (تهران، 1338).
(22)- این لغتنامه را مینوبو هونداM .Honda به چاپ رسانیده است. نگاه کنید به:
On the Hui- hui- kuan i- u?( Chinese- Persian Vocabulary )." Annual Repport on Cultural Science. Hokkaydo University." No. 11) 3691 (: 051- 222.
(23)- محمد شفیع لاهوری هم «مطلع سعدین و مجمع بحرین» را به چاپ رسانیده است (در دو جلد لاهور 1960 و 1968) و هم شرح مسافرت غیاث الدین را از روی نوشته حافظ ابرو مستقلا انتشار داده است. این سفرنامه به ترکی هم در سال 1140 قمری توسط اسمعیل عاصم افندی ترجمه شده و «عجائب اللطائف» نام گرفته است و به چاپ هم رسیده (استانبول، 1331 ق). ما هم در پیوست کتاب حاضر آن را چاپ کردهایم.
(24)- البته دکتر محمد امین ریاحی در دوره اقامت ترکیه نسخههای این کتاب را دیده بوده است. و وقتی ذکر آن با او به میان آمد متن را میشناخت. همچنین دکتر حسن جوادی که روزی ضمن صحبت از آن یاد میکرد میگفت قصد تصحیح آن را داشته است و چون از من شنید آن را زیر چاپ دارم طبعا از نیت پسندیده خود انصراف حاصل کرد. ناچار من شرمنده اویم. مرحوم مجتبی مینوی قطعا در ترکیه نسخههای این متن را دیده بوده است.
(25)- عبارت عالم آرای عباسی اینطورست: «و در بهار سال دیگر (پیش از آن اخبار سال 909 را آورده) به جانب ییلاق همدان توجه نمود. زمستان را در خوی و سلماس قشلاق کردند و رفع صارم کرد که آغاز فتنه کرده بود و به ولایت اورمی آمده دستدرازی به حواشی مملکت میکرد به سعی بیرام خان قرامانلو و خادم بیک مشهور به خلیفة الخلفا وقوع یافت. دو برادر و پسر و اکثر سرداران بهدست آمده به عقوبت
خطای نامه، مقدمه، ص: 56
هرچه تمامتر به سیاست رسیدند و تمامی ایل و اولوس او به تاراج حادثات رفت.» (ص 31، چاپ امیر کبیر).
در احسن التواریخ روملو (ص 90) ذیل حوادث 912 نقل شده است. روضة الصفا هم که تقریبا به همین عبارتست ذیل سال 912 به نقل واقعه پرداخته است.
______________________________
(26)- کالهP .E .Kahle در تحقیق خود به این نتیجه رسیده است که مؤلف در سال 1506 میلادی (یعنی 911 و 912 هجری) در عهد سلطنتCheng -te در خانبالغ بوده است. (برای مشخصات تحقیق او به مآخذ مراجعه شود).
(27)- به مقاله جوتن اداJ .Oda مراجعه شود. مشخصات مقاله در بخش مآخذ آمده است.
(28)- به صفحه 28 متن ترکی که در انتهای چاپ حاضر آورده شده است مراجعه شود. طبیعی است که این تاریخ نامربوط است و نمیتواند از گفتار مؤلفی باشد که مصرحا سنه 922 را سال تألیف کتاب خود گفته است.
(29)- بلوشه به اشتباه حسین تبریزی یادداشت کرده.
(30)- کتاب «نامههای ادوارد براون به تقیزاده»، به کوشش عباس زریاب خویی و ایرج افشار (تهران، 1356) دیده شود.
(31)- دائرة المعارف اسلام، ذیل خطاینامه.
(32)- در زبان ترکی سفرنامه دیگری هست که قسمتی از آن مربوط به چین و اتفاقا از اواخر قرن دهم هجری است. این سفرنامه تحت عنوان «تواریخ پادشاهان ولایت هند و خطای و کشمیر و ولایت عجم و کاشقر و قلماق و چین و سایر پادشاهان پیشین اولاد چنگیز خان و خاقان و فغفور و پادشاهان هندوستان در زمان سلطان مراد بن سلطان سلیم خان من تألیفات دفتردار سیفی چلبی المرحوم فی سنة 990 تاریخنده» با مقدمهای به فرانسه و ترجمه آن به فرانسه با مشخصات زیر نشر شده است:
L'ouvrage de Seyfi Celebi, Historien Ottoman du xvi Sie? cle. Edition Critique, traduction et commentaire par Joseph Matuy. Paris 8691. 232 p.
(33)- در دسامبر 1967 در دانشکده ادبیات دانشگاه انقره به اخذ درجه دکتری نائل شده است.
خطای نامه، مقدمه، ص: 57
______________________________
(34)- این مطالب را دوست دانشمند مرحوم صادق عدنان ارزی استخراج فرموده است.
(35)- زکی ولیدی طوغان هم در دائرة المعارف اسلام گفته است علی اکبر از نوشته سلیمان سیرافی و غیاث الدین نقاش استفاده کرده است.
(36)- برای آگاهی درباره او دیده شود:
A. M. Piemontese.- Bililiografia Italiana dell'Iran( 2941- 2891 ). Napoli, 2891.
(37)-
Concise descriptive catalogue of the persian manuscripts in the Curzon Collection, Asiatic Society of Bengal. By W. Ivanow. Calcutta, 6291. II. pp. 69- 89.
(38)- این نسخه به خط محمد نجم الدین دهلوی و سال کتابت آن «1900» قمری قید شده است. طبعا غلط است.
(39)-
Persaian Literature. By. C. A. Storey. London. 6391. vol. I, Section II, fas. 2. p. 234.
(40)- تعداد صفحات آن در فهرست کتابهای چاپی تألیف خانبابا مشار ذیل «تاریخ چین» 96 صفحه و نام مؤلف پادری اکسوس است. استوری تعداد صفحات را معین نکرده است.
(41)- آقای یحیی دکاء در شرح حالی که از محمد زمان نوشت، مجله سخن، سال 15 (4/ 1343) و سپس در کتاب نگاهی به نگارگری ایران در سدههای دوازدهم و سیزدهم (تهران، 1354) نقل شد نام مؤلف کتاب راExos آورده است.
(42)- بسم اللّه الرحمن الرحیم- بر حضرات مطالعه کنندگان پوشیده نماند که از قدیم الایام قانون اهل چین آن است که مردم بیگانه و غیر اهل چین را به ملک خود راه درآمدن نمیدهند و مردم چین را نیز نمیگذارند که به ملک دیگر بروند و از این جهت است که در هیچجای دنیا مردم چین دیده نمیشود و نیز حقایق و اخبار واقعی چین و اهل چین کما ینبغی به مردم ولایات دیگر نرسیده.
بدانکه مردم چین دانشمندان و علماء را بسیار و بغایة الغایه اعزاز و احترام
خطای نامه، مقدمه، ص: 58
مینمایند و جویای امثال آن مردماند، تا آنکه در سنه نهصد و هفتاد هجری از پادریان و علمای فرنگ به حوالی چین رسیدند. بعضی از مردم چین با پادریان مذکور ملاقات و معاشرت نموده بر اوضاع و احوال، ایشان را جوابهای خوب دادند. بعد از آن پادریان به مرور لغت و زبان اهل چین را آموخته جمیع خطوط و علوم ایشان را تحصیل نمودند و عالم و واقف رسوم و اطوار ایشان و ممالک ایشان شدند.
بعدها پادری ایکسوس که پیشوای پادریان مذکور بود کتابی تصنیف کرد مشتمل بر اخبار و حقایق چین و آن کتاب را به فرنگستان فرستاده مشتهر (شاید:
منتشر) کردند و به هر طرف فرستادند. به حسب اتفاق بنده بیزبان محمد زمان مشهور به فرنگی خان (کذا، فرنگی خوان درست است) به جهانآباد رسید و در پیش پادری بورنو که پیشوای پادریان ساکن جهانآباد است کتاب مذکور را دید و به خاطر رسید که آن کتاب را به زبان فارسی ترجمه نماید و پادری هم ترغیب نمود. پس از واجب الوجود استعانت نموده شروع ترجمه نمود ...
______________________________
(43)- از این محمد زمان کتاب دیگر هم مانده که متن پزشکی کوتاهی است (56 ورق) و آن را محمد زمان به هنگامی که از اصفهان عازم هندوستان بود و به قول خودش (در خطبه) مؤلفات یونانی (مرادش خط لاتینی و زبان ایتالیایی است) را میخواند به ترجمه آن پرداخت. نام مؤلف اصل کتاب را طهماسب طبیب نوشته و نام آن را «حدیقه عالم» نهاده است.
نسخه خطی این کتاب جزو کتابهایی بوده است که ازM .The ?venot (در گذشته 1692) به کتابخانه ملی پاریس رسیده و ادگار بلوشه آن را در فهرست آن کتابخانه، جلد دوم (1912) ص 108- 109 معرفی کرده است (شماره 158 فارسی).
چند سال پیش دوست دانشمندم فرانسیس ریشارد توانست مطلب را بشکافد و معین کند که آن کتاب ترجمهIdea del Giazdino del Mondo بود که اول بار در بولونی به سال 1582 منتشر شده بود و ترجمه ملخص فرانسوی آن هم به سال 1648 در پاریس انتشار یافته بود. مشخصات مقاله آقای فرانسیس ریشارد چنین است:
Une traduction persane d'un ouvrage italien au 71 e sie? cle. Studia Irianica. VII( 8791 ): 782- 88.
خطای نامه، مقدمه، ص: 59
باید گفته شود که اغلب نویسندگان تاریخ نقاشی ایران به احوال محمد زمان اشاراتی کردهاند و آقای یحیی ذکاء آن مراجع را برشمرده است. پس از ایشان آقای محمد علی کریمزاده تبریزی در جلد دوم کتاب مفید «احوال و آثار نقاشان قدیم ایران» (لندن، 1369) به تفصیلی پرداخته و مخصوصا کوشیده است محمد زمان نقاش را کسی بداند غیر از محمد زمان فرنگی خوان تا شائبه مسیحی بودن ازو دور شود.
صفحات 727- 814 کتاب مذکور دیده شود.
نیز مقالههای محمد تقی احسانی در «رهآورد» ش 7 و 8 (1364): 151- 153 و هادی هدایت در فصلنامه هنر، ش 11 (1365): 66- 87 دیده شود.
______________________________
(44)- برای مشخصات نسخههای این تألیف نگاه کنید به فهرست نسخههای تألیف احمد منزوی (جلد تاریخ و جغرافیا) و مقاله محمد تقی دانشپژوه: «نگاهی گذرا به پیوند فرهنگی ایران و چین»، در نشریه نسخههای خطی کتابخانه مرکزی و مرکز استاد دانشگاه تهران، جلد یازدهم و دوازدهم (تهران، 1362). ص 1011- 1014.
(45)- اکنون که کتاب تجدید چاپ میشود هردو درگذشتهاند. خدایشان بیامرزاد که هردو کتابشناس و فاضل و از دوستان گرامی ایران بودند.
خطای نامه، مقدمه، ص: 60
توضیحات، استدراکات و اصطلاحات چاپی
ص 25 ص 3 و ص 27 ص آخر- مراد از گلشن طبعا گلشنراز منظومه عرفانی مشهور شیخ محمود شبستری است و نام کتاب مذکور را در صفحه 131 بطور کامل آورده است. البته شیخ هم در یکی از ابیات مثنوی نام کتاب را گلشن آورده است:
دل از حضرت چو نام نامه درخواستجواب آمد به دل کان گلشن ماست
چو حضرت کرد نام نامه «گلشن»شود زان چشم دلها جمله روشن
ص 27 س 1- در نسخههای سلیمانیه و پاریس «سلیمانشاه» آمده است. قاعدة و ظاهرا تصحیف سلیمان شأن است. شارل شفر بدون توجه به تصحیف کلمه چنین استنباط کرده است که مؤلف اگرچه کتاب را به نام سلطان سلیم تألیف کرد ولی یکبار هم آن را به پسر سلطان سلیم که سلطان سلیمان نام داشت تقدیم داشت و در خطبه ازو یاد کرد. اشتباه شفر به زکی ولیدی طوغان هم سرایت کرده است (دائرة المعارف اسلامی به زبان ترکی).
ص 28 س 20- مراد از نسبت «شیری» در دنبال نسبت «قوشچی» معلوم نشد.
ص 29 س 13 و ص 37 س 13- «قلندر از دیده گوید» جزئی است از مصراعی که صورتهای آن را در کتاب خلاصة، البلدان صفی الدین محمد حسین قمی تألیف سال 1079 دیدهام. آنجا ضبط شده است: «قلندر آنچه گوید دیده گوید» (خلاصة البلدان، به کوشش حسین مدرسی طباطبائی، قم، 1396 ق. ص 232).
ص 32 س 15- درباره نام کتاب که «خطاینامه» است یا «خطائینامه» به مقدمه
خطای نامه، مقدمه، ص: 61
مراجعه شود.
ص 39 س 13- «گویان» در صفحات 47، 49 و 100، 102، 104 نیز استعمال شده و از مصطلحات فارسی گویان ماوراءالنهرست.
ص 40 س 6- مراد از «حضرت خداوندگار» سلطان سلیم سلطان عثمانی است که مؤلف در عهد او میزیسته و در مقدمه خود به ذکر او پرداخته است.
ص 40 س 15- دو آتش بردارند (صورت صحیح).
ص 41 س 1- خرد و بزرگ آن ملک داروی توپ بسازند (صورت صحیح).
ص 47 س 18- «در میان مردم ما» مکرر چاپ شده و زائدست.
ص 48 س 3- «چینخوا» اسم پادشاه و علامت «و» در وسط آن نابجاست. نام او در صفحات 67 و 71 نیز آمده است: «چین خوانان».
ص 51 س 9- و چون جای مناسب یافتند خط نویسند (صورت صحیح).
ص 81 س 7- غرق آهن و پولاد [و] مسلح (ظاهرا صورت صحیح طبق ضبط ص 84).
ص 83 س 3- شاید «گز، اندازه» درست باشد. گز انداز ترکیبی است که نظیرش در این کتاب هست: تیرانداز (ص 51).
ص 85 س 16- شصت و نه [درای] نواخته باشند (صورت صحیحتری است).
ص 93 س 7- ماهی دوبار به دیوان نیاید معاف است (صورت صحیح)
ص 95 س 13- و در هر [یک] از آن دیوانخانه یک دخترست (ظ صورت صحیح).
ص 96 س 10- گرمهدارو [و] هیزم (صورت صحیح).
ص 117 س 13- مراد مؤلف از «اینجا» در این مورد معلوم نیست. شاید قسطنطنیه باشد.
ص 118 س 1- حقا [آنچه] که آن جماعت گفتند (صورت صحیح).
ص 119 س 9- در نسخ فارسی جاوه در همه موارد و در ترکی «چاوه» است.
ص 123 س 1- در شب درختان روان [پرورده] (صحیح مینماید).
ص 131 س 20- مصراعهای این بیت در گلشنراز چاپ جواد نوربخش
خطای نامه، مقدمه، ص: 62
(تهران، 1357) و چاپ قربانعلی محمدزاده (باکو، 1972) بمانند نسخههای سلیمانیه مقدم و مؤخر آمده و مصرع «و یا هر ذرهای حق را تجلی است» در چاپهای مذکور «که در هر صورتی او را تجلی است» ضبط شده.
ص 132 س 10- زاهدان از کجا و ما ز کجا/ ما و دردی کشان بیسر گو (ظ صورت صحیح)
ص 143 س 5- در ترکی «صوباشی» آمده است.
ص 143 س 12- همراه صاحب [اسب] پیش پادشاه بفرستند. (صورت صحیح).
ص 144 س 4- در صفحه 114 س ... آهن جامهای زرین آمده، ولی چون در آن صفحه و نیز در صفحه 144 آن اصطلاح در ردیف رکیب آمده است علی الظاهر آهن جامه (زره) درست مینماید نه آهن جام (جام آهنی).
ص 167 حاشیه 5- اصطلاحی که برای این دسته از جلادهای عصر صفوی در روضة الصفویه آمده «چگینی» است. نصر اللّه فلسفی در کتاب شاه عباس جلد اول و دوم اطلاعات سودمندی درباره آنها از کتب مختلف بهدست داده است.
ص 169 س 12- از دشمن زحمت بیشابیش نباشد (ظ درستتر مینماید.)
ص 171 س 14- یا شهری معظم [باشد] ضبط به مرتبهای است (صورت صحیح).
اشکالات بازمانده
کرنده (ص 55 س 17)، بزرداری (ص 58 س 2)، یوشعبان (ص 112 س 19).
خطای نامه، مقدمه، ص: 63
سخنی بر چاپ دوم در هفت بند خطای نامه ؛ متن ؛ ص1
خطای نامه، متن، ص: 1
سخنی بر چاپ دوم
اشارة
در ایوان یکی تخت زرین نهادبه آیین و آرایش چین نهاد
فردوسی
بشم واشم ازین عالم به در شمبشم از چین و ماچین دورتر شم
بابا طاهر
گر التفات خداوندیش بیارایدنگارخانه چینی و نقش ارتنگی است
سعدی
هرگز نکند فهمی زین کلک خیالانگیزنقشش نخرم ار خود صورتگر چین باشد
حافظ
در مقدمه پیشین گفته شد غیاث الدین نقاش که ایلچی بایسنغر میرزا پسر شاهرخ میرزای تیموری بود به همراهی چند تن دیگر به چین سفر کرد و شرح آن سفر را به رشته نگارش درآورد و نوشته شیرین و پرعجائب او را دو مورخ مشهور، یکی حافظ ابرو و دیگری کمال الدین عبد الرزاق سمرقندی در کتابهای خود مندرج ساختهاند. البته
خطای نامه، متن، ص: 2
باید دانست آنچه این دو مورخ در تألیف خود آوردهاند همیشه عین نوشته عبد الرزاق نیست و طبیعة از دستکاریهای مرسوم مؤلفان گذشته برکنار نمانده. لاجرم روایتی است از نوشته غیاث الدین که اصل آن در دسترس نیست و نمیدانیم نص او با این دو روایت چه دگرگونیها یافته. اما چون مضامین و مطالب دو روایت دور از هم نیست و غالبا یکنواختی اقوال میانشان هست ناچار خواندن هردو متن ما را بهتر با واقع امور اتفاقی آشنا و آگاه میسازد. ظاهر این است که متن مورد اقتباس سمرقندی همان ضبط حافظ ابروست و معلوم نیست که متن غیاث الدین را در دست میداشته است.
چون شرح مسافرت غیاث الدین که یک قرن و اندی پیش از علی اکبر خطایی به چین رفته بود میتواند اطلاعاتی تکمیلی درباره آن سرزمین به خوانندگان بدهد مناسب دیده شد منقولات حافظ ابرو هروی و عبد الرزاق سمرقندی براساس چاپ مرحوم محمد شفیع دانشمند پاکستانی نقل و به پیوست آورده شود. پس ضرور دانست در ابتدا کلمهای چند به کوتاهی درباره این دو متن گفته شود.
1- زبدة التواریخ و مجمع التواریخ
شهاب الدین عبد اللّه بن لطف اللّه بن عبد الرشید خوافی مشهور به حافظ ابرو در هراتزاده شد و چندی در همدان زیست و تحصیل کرد. چندی هم از معاشران تیمور بود. او در بازی شطرنج مهارت داشت. حافظ ابرو در سال 820 به امر تیمور به تألیف کتاب تاریخ آغاز کرد و در 826 روایت دیگری از آن بپرداخت. بار دیگر در همان سال به نگارش تاریخ دیگری آغاز کرد که جنبه عمومی جهانی (به مقیاس روزگار مؤلف) داشت و در خیال میپخت که در چهار مجلد خواهد بود. ولی پیش از اینکه آن را به پایان برساند در سوم شوال سال 833 در زنجان درگذشت. این تألیف را برای شاهزاده بایسنغر میرزا میپرداخت.
زبدة التواریخ یکی از تألیفات اوست که گاه نسخهاش جزو مجمع التواریخ او کتابت میشد. نسخههای منفردش هم وجود دارد. خطای نامه، متن، ص: 3
*** محمد شفیع متن زبدة التواریخ را از روی نسخه خطی موجود در کتابخانه بادلیان (اکسفورد) شماره
, Elliot H 22
نقل و تصحیح کرد و آن را به نام «سفرنامه چین» در مجله «اورینتل کالج میگزین» (1930)، نشریه مدرسه شرقی دانشگاه پنجاب (لاهور)، به چاپ رسانید. پس از آن در جلد سوم مجموعه مقالات او که در سال 1973 به نام «مقالات مولوی محمد شفیع» در لاهور طبع شد نیز انتشار یافت.
باید گفت که همین بخش راK .M .Maitra استاد زبان فارسی مدرسه دیال سینگه(Dyal Singh) لاهور در سال 1934 با ترجمهای که به انگلیسی از آن کرد با مقدمهL .C .Goodrich استاد رشته چینشناسی دانشگاه کلمبیا، با نامA Persian Embassy to China به چاپ رسانیده است.
شاید صورتی از سفرنامه غیاث الدین نقاش که حافظ ابرو در کتاب خود آورده به مناسبت مقارن بودن سال ایلچیگری (822 تا 825) با زمان تألیف کتاب حافظ ابرو که از 833 درنمیگذرد از اهمیت بیشتری برخوردار باشد از آنچه سمرقندی سالهایی دیرتر در مطلع سعدین آورده است.
2- مطلع سعدین و مجمع بحرین
کمال الدین عبد الرزاق بن جلال الدین اسحاق سمرقندی به سال 816 در هرات زاده شد و همانجا به سال 887 درگذشت. پدرش در دستگاه شاهرخ قاضی و امام بود.
عبد الرزاق در سن بیست و پنج سالگی (سال 841) هنگامی که شرحی بر رساله عضد الدین ایجی نوشته و آن را به نام شاهرخ مصدر ساخته بود به شاهرخ معرفی شد.
در سال 845 از طرف شاهرخ به ایلچیگری به هندوستان رفت و در 848 بازگشت.
پس از آن در سال 850 متصدی منصبی در گیلان شد.
خبر دیگری که از احوال او داریم این است که در سال 867 از جانب ابو سعید به عنوان شیخ خانقاه شاهرخیه در هرات زندگی میکرد.
خطای نامه، متن، ص: 4
مطلع سعدین و مجمع بحرین تاریخی است حاوی اخبار از سال 704 تا 875 که مرحوم محمد شفیع لاهوری اجزاء مربوط به سالهای 772 تا 875 را در دو مجلد در لاهور (68- 1360 ق) طبع کرد و دو بار هم به طبع رسید. قسمت مربوط به سالهای 704 تا 771 را آقای دکتر عبد الحسین نوایی در تهران به زیور طبع آراسته (تهران، 1353).
مطلب مربوط به سفر غیاث الدین با عنوان «ذکر آمدن ایلچیان که به مملکت خطای رفته بودند و شرح غرائب و عجائب آن دیار»، در اخبار سال 825 کتاب مذکور مندرج است. محمد شفیع در تصحیح آن تفاوتها را با آنچه در زبدة التواریخ هست در حاشیه آورده و هم اشاراتی به نکات مندرج در چاپ کاترمر کرده است.
مقصود از چاپ کاترمر همین بخش از سفرنامه است که توسط او نخستین بار از مطلع سعدین استخراج و همراه ترجمه فرانسوی در نشریه مشهور
Notices et extraits des manucrits de la Bibliothe? que du Roi.
به چاپ رسید. جلد چهاردهم (پاریس 1843) صفحات 308- 341 (متن فارسی) و 387- 426 (ترجمه فرانسوی).
برای دیگر اطلاعات کتابشناسی به دنباله این مبحث مراجعه شود.
3- عجائب اللطائف
پیوست دیگر، عبارت است از تجدید چاپ عکسی عجائب اللطائف که ترجمه ترکی عثمانی همین سفرنامه غیاث الدین است و آن را شیخ الاسلام اسبق کوچک چلبیزاده اسماعیل عاصم افندی در سال 1140 به آن زبان ترجمه کرده و علی امیری در سال 1331 قمری به عنوان «نوادر اسلاف کلیاتی: عدد 6» به چاپ رسانیده است.
چون این نسخه نایاب و دور از دسترس همگانی دانشمندان ترکیدان است مناسب دانست به چاپ رساند.
روان دوست شادروانم صادق عدنان ارزی متخصص مسلم کتابشناسی ترکیه شادباد که نسخهای از کتاب را به من مرحمت کرد.
ضمنا گفته شود ترجمه دیگر ترکی از سفرنامه غیاث الدین در سال 900 توسط حاجی بن محمد اردستانی برای حاکم ترک اردستان ترجمه شده. نسخه شماره 482
خطای نامه، متن، ص: 5
مجموعه براون و نسخه فلورانس بنا به گفته کاترمر (استوری، ص 296).
4- اخبار ایلچیان خطای
بخش دیگر از پیوستهای کتاب اخبار مربوط به مسافرت و ایلچیگری کسانی است که از جانب خطای به دربار تیموریان آمدند و مکتوبهای پادشاه آن سرزمین را آوردند و در مطلع سعدین و مجمع بحرین دیده میشود:
- آمدن نخستین ایلچیان از پیش «دای منک خان» در 815.
- آمدن ایلچیان بار دوم از پیش «دای منک خان» در 820.
- آمدن ایلچیان بار سوم از پیش «دای منک خان» در 828.
دای منک خان (از سلسله مینگ که میان سالهای 1367 تا 1644 در چین پادشاهی کردند) هموست که نامش در کتیبه مسجد جامع سیان نقرست و من متن آن سنگنبشته را در سفرنامه خود نقل کردهام.
5- حواشی محمد شفیع
یادداشتهای پائینه صفحهای محمد شفیع در چاپهای زبدة التواریخ و مطلع سعدین عبارت است از:
- به دست دادن سنوات تطبیقی میلادی،
- تفاوت ضبط نسخ و ضبطهای غلط،
- ذکر مطالب مطلع سعدین در حواشی زبدة التواریخ، برای نشان دادن تفاوت مضامین دو روایت،
- شناساندن موقع جغرافیایی محلها،
- آوردن ترجمه انگلیسی برای مفهوم ساختن بعضی اصطلاحات.
در چاپ کنونی آن قسمتها از حواشی او نگاه داشته شد که برای تصحیح انتقادی مفید بود، ورنه از آوردن معانی کلماتی که برای استفاده ناآشنایان به زبان فارسی بوده خودداری شد، مانند معانی که برای قاز، طنبک و امثال آن آورده است.
خطای نامه، متن، ص: 6
6- جنگ چینی (یا) سفینه ایلانی
نخستین طنینی که کلمه چین در من افکند مربوط به سالهای کودکی است در خانه از مادر و پدرم میشنیدم که گاهی از چای چینی حرف میزدند. در روزگار جوانی آوازه هنری چین در درونم کششی دیگر پیش آورد.
ذکر صورتگر چین در شعرهای بلند زبان فارسی همیشه مرا در خیال به سرزمینی میبرد که زبان و ادبیات فارسی در گوشههایی از آن رواج داشت و در دامنههای پامیر و فراخنای کاشغر از فرهنگ ایرانی نمونهها و سنخها در پژوهشها و گفتارها بازمانده است. در همان روزگاران نوجوانی بود که مقاله خام «چین در شعر فارسی» را نوشتم (1327)
ده سال پس از آن بود که نعمت همسفری استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را در مسافرت افغانستان یافتم و چون نمایشگاهی از کارهای چین در آنجا برپا شده بود به چشم تن گونهگونه صنایع دستی و هنرهای زیبای آن کشور را دیدم. گلدانی خریدم که اگرچه گربهای آن را انداخت شکست اما هنوز بندزدهاش از دلاویزیهای زندگی است. به همین مناسبت زمانی که در جنگی از عصر صفوی (سال 1085) نام ده قسم از چینیهای مرسوم در آن روزگار را یافتم درنویس کردم و در مجله یغما (سال 1341) به چاپ رسانیدم.
پس از آن با خطاینامه آشنا شدم. خطر کردم و آن را به چاپ رسانیدم.
چندی نگذشت که به همصحبتی و همگامی محمد تقی دانشپژوه برای دیدن نسخههای خطی فارسی که در شهرهای چین پراکنده است دیدار از آن خطه پیش آمد.
فرصتی شد که به چشم سر، ببینیم آنچه را که اینجا و آنجا خوانده بودم (بهار 1359).
من پانصد و هفتاد سال پس از غیاث نقاش به چین رفتم. یادداشتهایی که نوشتهام همچون چراغ مرده است در برابر شمع آفتاب. اما چاپ میکنم مگر روزی نکتهای از آن برای خوانندهای سودمند افتد.
7- کتابشناسی سفر غیاث الدین به چین
اخبار مبادله سفرا میان چین و ایران هم در مآخذ چینی و هم در کتابهای فارسی
خطای نامه، متن، ص: 7
مندرج است.
درباره سفر هیأت چینی بنا به نوشتهL .C .Goodrich در دو کتاب مختصر چینی اخبار و اطلاعات گفته شده است. یکی کتابChen Cheng (1455- 1370) و دیگری از آنLi Hsien (1445- 1376) است. ایلچیان چینی در فوریه 1414 از نانکینگ (نانکن) از سوی پادشاه چین موسوم بهYung -lo حرکت کردند و به هرات که پای تخت شاهرخ بود آمدند و در بازگشت از سفر در نوامبر 1415 گزارش مأموریت را با عنوانHsi -yu ?hsing -ch'eng chi به دربار مینگ تقدیم کردند. گزارش دیگری هم دادهاند کهHsi -yu ?fan -kuo نام دارد. این گزارشهای گرانبها که مدتی گمگشته بود در سال 1937 بصورت عکسی انتشار یافت (پکن). در مطلع سعدین عبد الرزاق سمرقندی اطلاعات مختصری درباره سه هیأت چینی هست که در پیوستهای این کتاب نقل شده است.
سفرنامهای که غیاث الدین نقاش، ایلچی بایسنغر میرزا از مشاهدات چین نوشته است در چند متن تاریخی فارسی از جمله حافظ ابرو (به شرحی که دیدیم)، مطلع سعدین سمرقندی، احسن التواریخ روملو (چاپ دکتر عبد الحسین نوائی، ص 138 به بعد)، حبیب السیر (جلد چهارم) و در روضة الصفا به عین عبارات یا به نقل و تلخیص مندرج است.
شاید آخرین کسی از قدما که چنین کرده پیشاوری مؤلف کتاب «نگارستان عجائب و غرائب» است که با استفاده از روضة الطاهرین تألیف محمد طاهر عماد الدین و با اشاره به مندرجات نگارستان قاضی احمد غفاری و ظفرنامه شرف الدین علی یزدی منقولاتی از سفرنامه غیاث الدین نقاش را در آغاز کتاب خود آورده است. (با مقدمه محمد محیط طباطبائی، تهران، [1341، ص 9- 21].
افرادی که نامشان به عنوان ایلچی و نماینده از جانب شاهرخ و فرزندان او و دیگر امرای تیموری در سفرنامه آمده چنین است:
از سوی شاهرخ شادی خواجه (رئیس هیأت) و گوکجه
از سوی الغ بیگ سلطان شاه و محمد بخشی
از سوی بایسنغر سلطان احمد و غیاث الدین نقاش
از سوی ابو الفتح ابراهیم میرزا-
خطای نامه، متن، ص: 8
از سوی سیور غتمش ارغداق
از سوی محمد جوکی-
*** اما در زبانهای خارجی مطالعات مربوط به این ایلچیگری و اخبار آن به ترتیب تاریخی چنین است:
ترجمه است از روایت مذکور در مطلع سعدین و مجمع بحرین. ترجمه انگلیسی مقاله کاترمر در جلد سومCollection Astley's of Voyages چاپ لندن صفحات 620- 632 منتشر شده است (ظاهرا در 1847).
6681 Henry Yule Cathay and the Way thither. London, 6681. Vol I. pp. cxcix- ccxi.
حاوی ترجمه خلاصه نوشته کاترمر.
3781 E. Rehatsek
Indian Antiquary. March 5781. pp. 57- 38.
ترجمه اخبار ایلچی از روی روضة الصفا.
خطای نامه، متن، ص: 9
(محمد شفیع لاهوری) 1930
چاپ سفرنامه از روی ضبط حافظ ابرو در مجله اورینتل کالج میگزین
(محمد شفیع لاهوری) 1930
چاپ متن سفرنامه جزو مطلع سعدین در مجله اورینتل کالج میگزین
3491 K. M. Maitra
A Persian Embassy to China. Being an Extract from Zubdatu't Tawarikh of Hafiz Abru. Lahore, 4391.
متن فارسی با ترجمه انگلیسی. متن آن براساس نسخه الیوت 422 در بودلیان اکسفورد چاپ شده است. تجدید چاپ آن در سال 1970 با مقدمه گودریچ انجام شده است. مترا میگوید که در تاریخ خیرات موسوی و در روضة الصفا آمده است.
(محمد شفیع لاهوری) 1941
چاپ دوم مطلع سعدین و مجمع بحرین در لاهور بصورت کتاب
6491 Douglas Dunlop
Hafiz- iAbru's Version of the Timurid Embassy to China in A. D. 0241 Glasgow University Oriental Society Transaction. 6491. p. 91- 09. 8591 W. Barthold
خطای نامه، متن، ص: 10
8- فهرست اهم تحقیقات به زبانهای خارجی درباره روابط ایران و چین همراه با بعضی از اشارات
در صفحه 19 یادآور شده است که چینیان در مساجد خود ادعیهای را که به دیوار
خطای نامه، متن، ص: 11
آویختهاند یا کتیبه شده است به خطی نوشتهاند که به نستعلیق ایرانیان شباهت دارد.
Botham, M. E
Islam in Kansa. Moslem World. 01( 9191 ): 773- 043
در صفحه 389 گفته است آخوند در تلفظ چینیAhung است و این طبقه معلوماتی در زبانهای فارسی و عربی و ترکی دارند.
Bouvat, L.
Revue du Monde Musulmox. Vol. 2
. دریغا عنوان مقاله را فراموش کردهام.
No. 2( fev. 8091 ): 215- 225.
در این مقاله کتابهای رایج میان مسلمانان چین که بسیاری از آنها فارسی است معرفی شده است.
از کسانی است که درباره اسلام و مساجد چین مقالاتی درRMM دارد. از جمله درباره رساله دعای باران که به چین راه یافته بود بحث میکند و توضیح داده است کیسهای که هفت هزار سنگریزه در آن میکردند با یک شمشیر و یک لوح مسین که بر روی آن دعا نوشته بود در دست آخوند قرار میگرفت و او آن دعا را میخواند. لوسین بووا همانجا درباره دعای طلب باران در ایران مطلب نوشته است.RMM سال 1914 شماره 26 صفحه 84 به بعد دیده شود.
خطای نامه، متن، ص: 12 Coyajee, J. C.
Cults and Legends of Ancient Iran and China. Bombay, 6391.
ترجمه فارسی آن از جلیل دوستخواه به نام «آیینها و افسانههای ایران و چین باستان (تهران، 1353) چاپ شده است.
Chang Hsing- lang
Materials from the Study of the Intercourse of China with others Countries. 6 volumes. Peking, Catolic University. 0391.
کتاب به چینی است. در جلد چهارم آن مطالب مربوط به ارمنییان و یهودیان و ایرانیان و در جلد ششم درباره ترکها و آسیای مرکزی مندرج است.
Ch'en Ch'eng
مقالهای به چینی دارد درباره سفر ایلچیان چین به دربار شاهرخ در 1415 میلادی مندرج در نشریه کتابخانه مرکزی ملی. تایپه، 1968.
خطای نامه، متن، ص: 13
گزارش تحقیقی است درباره سفر یکی از ناموران چین(An) که از جانب امپراطور هونگ ووHung -wu به سال 1395 میلادی به سمرقند رفت. در گزارش او نام سمرقندSa -ma -e ?rh -han آمده است.
خطای نامه، متن، ص: 14
صفحات مقدمه در دست غلطگیری بود که مقاله پژوهشی با ارزشی درباره سفارت رسولانی از دربار چین به دربار هرات به زبان انگلیسی انتشار یافت و طبعا ضرورت پیدا شد که مشخصات آن در این کتابشناسی آورده شود.
خطای نامه، متن، ص: 15
درباره مسجدی است در له (لهاسا) که به 1078 هجری توسط شیخ محی الدین
خطای نامه، متن، ص: 16
ساخته شده و بر سنگ کتیبه تعمیر آن چنین آمده است:
بحمد اللّه از فضل رب ودودکه اسلام در ملک تبت فزود
ز تعمیر مسجد همه خرماندمسلمان و دیندار، گبر و جهود
نخستین شریفی که کرده بناسنه یک هزار، هشت و هفتاد بود
کنون با نیش گشت خواجه اسدز توفیف یزدان به احسان و جود
خرد گفت تاریخ تعمیر نوقوی گشت زین مسجد اسلام زود
1158
در این مقاله میبینیم که «ملنگ» به معنی مجذوب کلمه چینی است و در چینی
خطای نامه، متن، ص: 17 mang- lang
بوده است.mang معنی آواره و سرگردان دارد. نویسنده اظهار کرده است که همین کلمه به فارسی آمده و «مغ» شده است. مغبچه را ترجمهmang -erh چینی میداند. ترسا را هم صورت فارسی کلمهای از چینی دانسته. درین زبانTao -erh -tyu است.
Mason, I.
How Islam Entered to China. Moslem World. 51( 6291 ): 853 783
Mason I.
Two Chinese Moslem Magazines. Moslem World. 51( 6291 ): 583- 783.
Mason, I.
Chinese- Moslem Chronology. Moslem World. 22( 2391 )96- 17.
Mason, I.
Moslem Chronology in China. Moslem World. 72( 7391 )762- 862.
مینویسدChao Che ?n -wo که چینیای مسلمان بود کتابچهای درباره تاریخ ورود اسلام به چین نشر کرده، و در آن گفته است تاریخی که در رساله تألیف دو قرن پیش به قلمLiu -Chiai -lien در احوال رسول اکرم (ص) آمده و سال ورود اسلام به چین 587 دانسته شده نادرست و ناشی از عدم توجه به سال شمسی و قمری است.
Miquel, A.
La ge? ographie humaine du monde musulman. Vol. 2 Paris, 5791. pp.
. 126- 71
در آن اطلاعات خوبی از نحوه تصور ملل اسلامی درباره مردم شرق دور مخصوصا چینیها مندرج است. از این قبیل:
قدمت شناخت چین توسط غربیان را باید در نامهائی که به چین دادهاند به دست آورد. آنها به چین «سرس»Seres و سینا و کاتای (خطای) گفتهاند. کلمه «سرس» از لفظ چینیSsu (ابریشم) آمده است که یونانیان به مناسبت تجارت ابریشم چنان گفته و شاید پیش از سال 220 قبل از میلاد آن نام را به آنجا دادهاند. اما سینا که شکل لاتینی آن است از قرن دوم قبل از میلاد از راه هند به اروپا رسید. «سینا» شکل سانسکریت نام سلسلهChhin است. نامChhi -Tan Liao در قرن دهم به زبان روسی رفت و به صورت
خطای نامه، متن، ص: 18 Khatai
استعمال شد. از آنجا به زبانهای اروپا آمد و به صورتCathay گفته شده است.
در این مقاله اطلاعاتی درباره چند تن آمده: از جمله اینکه سعد وقاص که او را در چینیKan Ko Shih یاWan Ko Shih مینامند نخستین مسلمانی است که به چین آمده است. اما اسحق ماسون مزاری را که مسلمانان چینی از آن سعد وقاص میدانند مربوط به ابن وهاب میداند. او از اعرابی بوده است که در قرن نهم به چین آمده است.
درین مقاله بهاء الدین متوفی در 1275 میلادی که نام او به چینیPa Ha Tin تلفظ میشود، و سید اجل شمس الدین عمر که در میان چینیان به شاهزادهHsien yang معروف شده است و در تواریخ چین ازو بیشتر با نامSai Tien -chih یاد شده و از مردم بخارا بوده و به وزارت قوبیلای خان رسیده بود، و پسرش که نامش در چینیNa Su La Tin تلفظ میشود و طبعا نصر الدین بوده است، و رشید الدین که پدر سید اجل شمس الدین بود و دوازده پسر رشید الدین، معرفی شدهاند.
Renaudot, E.
Anciennes relationes des Indes et la Chine de deux voyageurs
خطای نامه، متن، ص: 19 mahometan qui y alle? rent le IXe Sie? cle de notre e? re. Paris, 8171.
این مأخذ را ندیدهام. نامش را در نوشتههای دیگران یافتهام. ترجمه انگلیسی آن نیز هست به نام:
خطای نامه، متن، ص: 20
آن را محمود مکی به اسپانیائی ترجمه کرده است.
ترجمه فرانسوی شعری در بیست و هشت بند نوشته شده است کهA .Cabaton آن را از زمره اشعار صوفیانهای دانسته است که مسلمانان چین میخواندهاند.
کاباتون در نامه خود به «ویسیر» نوشته است که تأثیر دو تفکر بودائیگری و صوفیگری درین اشعار مشهودست. نام این قطعه شعر در چینیPo Kou Tch'eng K'iuan است.
خطای نامه، متن، ص: 21
گزیده مقالات فارسی
آذری دمیرچی، علاء الدین: مقدمهای بر روابط بین ایران و چین پیش از اسلام.
بررسیهای تاریخی. 5 (1349) ش 5: 193- 210.
اعتماد مقدم، علی: زبان و فرهنگ ایران در چین. هنر و مردم. ش 80 (1348):
12- 13
اکبریان، مهراب: روابط فرهنگی و سیاسی ایران و چین در عهد تیموریان (1).
مطالعات ارانی. 1 (1371) ش 1: 147- 159
تکمیل همایون، ناصر: روابط فرهنگی بین ایران و چین. ترجمه پرستو معین الدینی. سیر و سیاحت. س 1 (1370) ش 1: 32- 35 و 43
تین شن چین: مقدمهای بر روابط بین ایران و چین. ترجمه حسن جوادی. مجله دانشکده علوم انسانی دانشگاه تهران. 14 (1346): 672- 689
اکبریان، مهراب: چین در منابع فارسی. سیمرغ (تهران). ج 1 (1369) ش 3:
18- 23.
جوجه چین: روابط تاریخی میان چین و ایران. ترجمه چانگ هونگ نین و زینگ یانگ شن. به اهتمام محمد جواد شریعت. نامواره دکتر محمود افشار. 2 (1365):
806- 846
حمیدی، جعفر: تأثیرات دو جانبه فرهنگ ایران و چین در شعر و ادب فارسی.
وزیر کشان. تهران، 1369. ص 157- 188
دانشپژوه، محمد تقی: نگاهی گذرا به پیوند فرهنگی ایران و چین و یاد برخی از نسخههای خطی آن سامان. ش 11/ 12 (1362): 1006- 1034
دبیرسیاقی، محمد: فارسی سرکوهی. نامواره دکتر محمود افشار. 3 (1366):
1337- 1370.
ستوده، غلامرضا: کتیبه فارسی مسجد هانچو در چین. نشریه دانشکده الهیات دانشگاه مشهد. ش 26/ 27 (1357): 24- 244. همچنین در مجله آینده. 6 (1359):
335- 339
ستوده، غلامرضا: گزارشی از سفر چین. نشر دانش. 8 (1366): 60- 63.
ستوده، منوچهر: من از بام دنیا میآیم. کیهان فرهنگی. 5 (1367) ش 11:
51- 53
خطای نامه، متن، ص: 22
سجادیه، محمد علی: سخنی چند پیرامون روابط فرهنگی ایران و چین. کیهان فرهنگی. 3 (1365) ش 12: 19- 20
طاهری شهاب، محمد: عروس چینی در دربار ایران. سالنامه کشور ایران. 24 (1348): 219- 223
عفان سلجوق: روابط چین با مسلمانان در قدیم. هلال. 13 (5/ 1344) ش 2:
65- 68
فاروقی، عباس: [روابط ایران و چین]. مهر 13 (1346): 435- 438 و 585- 588
فدائی، احمد: روابط تاریخی ایران و چین. مشکوة. ش 17 (1366): 107- 125
قریب، بدر الزمان: کتیبهای به خط پهلوی در چین. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. 4 (4/ 1343) ش 1: 70- 76
قریب، بدرالزمان: کشف کتیبهای به خط پهلوی در چین. سخن. 15 (4/ 1343):
1177- 1178
نعیمی، علی احمد: روابط افغانستان و چین در قرن نهم هجری و تبادل هیأتهای سفارت. آریانا. ج 1 (1322) ش 6: 1- 8
موسوی، حسین: روابط ایران و چین در عهد باستان. نشریه علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز. دوره 5 (1369) ش 2: 75- 94
نوائی، عبد الحسین: مسجدی با کتیبه فارسی در چین. توشه. (1 (1337): 3- 5.
نیرنوری، حمید: روابط ایران و چین و ژاپون در ادوار گذشته. وحید. 6 (1348):
577- 586
هاندا، کوئیجی: روابط سیاسی ایران و چین در دوره ساسانی از خلال منابع چینی. بررسیهای تاریخی. 6 (1350)، شماره مخصوص: 153- 170
هاندا، کوئیجی: مذاهب ایرانی در چین از خلال منابع چینی. بررسیهای تاریخی.
6 (1350) ش 3: 27- 40
یهئی لیانگ: رفت و آمدهای دوستانه بین چین و ایران در زمان قدیم. سیاست خارجی. 1 (1366) 845- 870
خطای نامه، متن، ص: 23
متن خطاینامه
خطای نامه، متن، ص: 25
[خطبه مؤلف]
اشاره
بسم الله الرحمن الرحیم جمله اشیاء از ذرات زمین و آسمان مسبّح حقاند، و ان من شئ الا یسبح بحمده، تبرکا من کلام صاحب گلشن:
خداوند منزه پاک بیعیبکه عالم را شهادت کرد از غیب
به هر وصفی که خوانی در شریعتورای آنش میدان در طریقت
توان اندر صفاتش ره بریدنولی در ذات او نتوان رسیدن
یکی گفتا صفات او ندانندکه اندر ذات او چون ابلهانند
هزاران قرن اگرچه علم خوانندسزاوار صفاتش هم ندانند
به ذاتش از صفاتش ده نیابندبکلی سوی ذاتش چون شتابند
نعت سید انبیا
محمد آنکه او را گفت «لولاک»ز بهر تست این دوران افلاک
نبد عالم که نور پاک بد اومشرف گشته «لولاک» بد او
وجودش مایه بود فلک بودبه صورت چون بشر، معنی ملک بود
کسی کورا بشر دانست یا گفتخطا کرد و خطا دید و خطا گفت
خطای نامه، متن، ص: 26 بشر را رهنمائی نیست همراهبشر هرگز نداند راه از چاه
به صورت چون بشر، معنی ملک بودبه هر معنی ملک را تاج سر بود
از ان معنیش امی گفت مولیکه آن خط را به حق او بود اولی
کتاب عالم و آدم فرو خواندمعانی جمع کرد و پس سخن راند
به ظاهر گفت باطن را نهان داشتاگرچه هر دو را زیر زبان داشت
شریعت را رباطی کرد محکمطریقت را درو بنهاد مدغم [1 ب]
حقیقت را میان هر دو بنهادچو آتش در میان سنگ و پولاد
مناقب چهاریار
مصطفی و مرتضی هردو یکی استدر ابو بکر و عمر خود کی شکی است
سرّ احمد بود عثمان در جهاناحمدش گفتا رفیق در جنان
مصطفی و مرتضی و یاوران جمله را حق دان و برخیز از میان
گر علی بود و دگر صدیق بودجان هریک غرقه تحقیق بود
چون صحابه غرق توحید آمدندنی چو تو پیرو به تقلید آمدند
در مدح مفخر السلاطین سلطان سلیم خان زاد الله تعالی عمره و سلطنته
مدح دیگران کجا درخور آید بر شهریار اسلام پناهی را که جد پاکش ممدوح و مذکور سید انبیاء شده باشد که همنام من پادشاهی فتح اسلام قسطنطنیه بکند.
گفت همین فخر [و] فضل بس مر سلطان روم را بر همه سلاطین روی زمین زاد الله تعالی عمره و سلطنته الی یوم الحشر و القرار،
خطای نامه، متن، ص: 27
در مدح سلطان سلیمان شاه
توی ای علم تو بر فوج فوائد سرورتوی ای حکم تو در موج شداید لنگر
نه در اقوال تو یک ذره خطا یافته عقلنه در افعال تو یک ذره زلل دیده بصر
نیست از هیبت تو ظلم [و] ستم تهمت نهنیست با نعمت تو آز و امل حرمت بر
بر سر راه وجود تو فلک کرده مقامدر کمینگاه حسود تو اجل جسته مقر
نصرت دین توی ای رایت فضلت منصورعصمت حق توی ای آیت عدلت مظهر
مملکت را نبود از تو قویتر خسرومکرمت را نبود از تو سخیتر سرور [2 الف]
[ای جهانبان ز تو شد چشم اهالی روشنشه سلیمان ز تو شد قسم افاضل اوفر
ظل ایام خجل شکل ز تیغ تو چو زرگشت اسلام ز عدل تو قوی دل چو هنر
خفته از هیبت تو فتنه و شر خسته جگررفته از صولت تو ظلم و ستم بیتن و سر
کیست جمشید بر دولت تو یک بندهکیست فغفور بر همت تو یک چاکر
نوع احسان همه بر خاطر تو جسته گذرجمع شاهان همه در خدمت تو بسته کمر
بذل و بخشش ز تو یابد به سزا عقل و هنرفضل و دانش ز تو یابد به عطار رو گهر]
بعده سبب جمع ساختن آن وقعههای غریب این بود که هرکس به درگاه خسرو اسلام پناه غازی الحق و الدین سلطان سلیم خان بن با یزید خان از اطراف و جوانب عالم به تحفههای غریب میآیند، این فقیر کمبضاعت نیز از ملک چین و ماچین و خطا و ختن بیان رسوم غریب و آیین عجیب تحفه آورد.
فرد
پیش شاهان تحفهای باید نفیسمرد بیتحفه نباشد جز خسیس
صاحب گلشن در تمثیل جامجم گوید:
خطای نامه، متن، ص: 28
حکایت
یکی جم نام وقتی پادشا بودکه جامی داشت کان گیتینما بود
به صنعت کرده بودندش چنان راستکه پیدا میشد از وی هرچه میخواست
چو وقتی تیره، جام از زنگ بودیشه گیتی از ان دلتنگ بودی
بفرمودی که دانایان آن فنبکردندی به علمش باز روشن
چو روشن گشتی آن جام دل افزاینمودی هرچه بودی در همهجای
حکیمی گفت جام آب بود آنمنجم گفت اسطرلاب بود آن
دگر یک گفت بود آیینهای راستچنان روشن که میدید آنچه میخواست
بقدر علم خود گفتند بسیارولی آسان نشد این کار دشوار
بسی گفتند هر نوعی ازینهانبود آن جامجم جز نفس دانا
چو نفس تیره روشن کرد انساننماید اندرو آفاق یکسان
چو انسان گشت اندر نفس کاملشود بر کل موجودات شامل
ز چرخ و انجم و وز چار ارکاننموداری بود بر نفس انسان
حقیقت دان اگرچه آدم است اوچو عارف گشت خود جامجم است او
بدار دوست گفتی پیر خود پاسنخستین نفس خود را نیک بشناس [2 ب]
که اندر وی ببینی هردو عالمز راه صورت از معنی به یک دم
رهت علم است اگر تو نیک دانیچو ذوالقرنین گردی گر بدانی
بنی آدم گروهی بس شریفندشریفند و لطیفند و ظریفند
بعده، دیگر باعث آن بود که الغ بیک سلطان مرحوم استاد مولانا علی قوشجی شیری [را] به خطای فرستاد و کسان خود را گفت هرچه بینید و بدانید بنویسید که تمام اوضاع آن ملک از عجایبات است.
خطای نامه، متن، ص: 29 اگر با کافران چین و ماچیندرافتی به که با این نفس پر کین
نقل کفر کفر نیست. قلندر از دیده گوید. حقا که از عجایبات است. این مرغ ضعیف ناطق است از برای بشاشت سلیمان زمان
رباعی
ای کرده نهان رسالت خان خطادرویزه احسان و تمنای عطا
چون هست دلت به مرکز عدل محیطزان صورت حیف را خطی خواند خطا
خطای نامه، متن، ص: 30
مقدمه [مؤلف]
اشاره
در بیان آنکه در ایران و توران چهار پاره مملکت مسلمانی است در میانه دنیا، همه باقی کفارند در دور او. و آنچه ممالک مسلمانی است اول ملک عربستان، دوم ملک روم، سیم ملک عجمستان. این جمله در ملک ایران است و یک پاره در ملک توران، آن ماوراء النهرست. و هرچه ملک عجم است یعنی عراق و خراسان قوراغ است و اکثر او بیآب و علف، و آنچه زمین ماوراء النهرست زمین فرحبخش و پرآب و علف و همه باغ و بستان، و کشتکار ماوراء النهر به آب روان است و همه ییلاغ تا سرحد خطای، و خطای خود تمام زراعت است [3 الف] متصل تا کنار دریای مشرق.
فصل در بیان تقسیم دنیا
هرچه کوههاست و شهرها در میان دنیاست کشیده راست تا کنار دریای مشرق و جانب شمالی دنیا کشیده همواره صحراست بیکوه و بیشهر الا کوه قاف کناری از دریا برآورده، گوشه او به صحرای قلماق متصل شده. میگویند سد اسکندر
خطای نامه، متن، ص: 31
آنجاست و از آن راه پیش از زمان اسکندر اهل قاف میآمدهاند از گروه مرغ- سران و زاغ سران و اشتر سران و سگ سران و شهر زنان و امثال اینها. از آن راه که آمدهاند شهرهائی که در آن راه است صورتهای ایشان را ساختهاند.
قاعده خطای است هر گروهی که از هر راه بیایند صورت آن گروه را در دیرهای آن راه بکشند، مثل آنکه صورت رستم در آن راه که رفته و تا آنجا که گرفته و وفات کرده صورت او را کشیدهاند. در ماسوای آنجا صورت او نیست.
و جانب جنوبی دنیا هندست و همه جزایر او را عمان احاطه کرده است، بل که تمام دنیا را احاطه کرده.
فصل در بیان فاصله ایران و توران
در نهایت مشرقی ملک عجم آبی است آن را جیحون خوانند. اینروی غربی او را ایران خوانند و طرف شرقی او توران، و آنچه ممالک توران است آن روی جیحون است.
اول بخارا و سمرقند، و شرقی اینها بدخشان و ترکستان است و طرف شرقی بدخشان کشمیر و طرف شرقی ترکستان ختن و طرف شرقی کشمیر و ختن ممالک خطای است تا کنار دریای مشرق و از آن [3 ب] روی دریا خبر نیست، و آن دریا نیم روزه راه در کنار خان بالغ، و خان بالغ پایتخت خطاست.
بیت
بس که شنیدی صفت روم و چینخیز و بیا ملک سنائی ببین
تا همه دل بینی بیحرص و بخلتا همهجان بینی بیکبر و کین
خطای نامه، متن، ص: 32 پای نه و چرخ به زیر قدمدست نه و ملک به زیر نگین
زر نه و کان ملکی زیر دستجو نه و اسب فلکی زیر زین
تقدس و تعالی آفریدگاری را که طرف مشرق را به ملک چین بیاراست و چندین هزار لعبتان چینی را در اطراف و جوانب هر شهری و از گوشه و کنار [هر نگار] خانه چینی به جلوه آورده
[فرد]
آنکه خود را مینماید از رخ خوبان چو ماهمیکند از دیده عشاق بر خوبان نگاه
سبحان الله! آن علیمی که علم مملکت داری به سر قلم به ایشان داده، از زمان آدم تا این زمان کسی خرابی درو نکرده.
و نیز خطاییان میگویند که طوفان نوح به ما نرسیده و طاعون در آن ملک نباشد و قحطی و قیمتی را علاج کنند، و بقای ایشان از فترات به سبب نگاهداشت قانون است تا بهحدی که خاقان چین نتواند یکسر موی از قانون تجاوز کردن بیان کرده شود.
لجامعه
خطاینامه را آغاز کردمدر گنج معانی باز کردم
سخن گویم ز خوبان خطائینباشد کارشان جز دلربائی
همه سیمین بران نیک فرجامهمه بیمو محلق نازک اندام
همه چشمان نرگس روی چون گلهمه باریک میان و موی سنبل [4 الف]
همه خورشید رویان پریزادنباشد مثلشان در آدمیزاد
همه شیرینلبان با ملاحتهمه طوطی مقال اندر فصاحت
خطای نامه، متن، ص: 33
[فهرست ابواب]
باب اول در بیان راههای خطای، و دور ملک خطای خندق و دیوار بودن، و میلهای متصله و دیدهبانان متعدد، و یک ماهه راه خبر دشمن در یک روز یافتن، و عجائب آنکه از کدام گروه بودن از یک ماهه راه در یک روز بدانند، و درخورد آن دشمن یراق بکنند گفته آید.
باب دوم در بیان دینهای مختلف ایشان و دین محمدی علیه السلام از همه دینها بهتر بودن در پیش ایشان هم اگرچه برین دین نیستند اما خواهان دین محمداند، زیرا که سید انبیاء را به اصطلاح خطاییان بهترین آدمیان گویند و خود را در دین شکمونی میدارند و شکمونی به نام پیغمبر بوده میگویند، و خارق عادات که ازو منقول است گفته شود.
باب سیم در بیان شهرها و حصارها که ساختهاند و میسازند ، و ترتیب محله و بازارها و پاسخانهها و پاسبانان و دیوانخانههای پادشاهی گفته شود.
فصل - در بیان یام خانهها که از برای اسبان جدا و از برای ارابه جدا ساختهاند و میسازند، و از برای آینده و رونده منفعتها که درو مهیا کردهاند گفته شود.
خطای نامه، متن، ص: 34
باب چهارم در بیان لشکرها که در آن شهرها میباشند، و ورزش کردن آن لشکرها که در سپاهیگری و تیمار اسبان، و بر دوام در ملازمت امرای خود حاضر بودن و به مراتب تابع بودن، و متصل [4 ب] آن عسکرها را به کار داشتن و قواعد و قانون ایشان در حرب گفته شود.
باب پنجم در بیان خزینهها که در آن شهرها نهادهاند از زر و نقره و گرمهدارو و عناب و فندق و [گردکان] تا به حد کاه و هیزم [و] در دخل و خرج او و هرچیزی که از پادشاهی است، احسن اقمشه بودن از اطلسهای ملون و کرباس و نقده و غیره، و هر شش سال دوره آن خزینهها تمام شدن [و کیفیت آن.]
باب ششم در بیان تخت و سلطنت و نشان و مهر [و خط] های او و سرای و دیوان او و دیوانخانههای میران بیرون سرای و دیوانخانههای پادشاهی درون سرای و خادمان و دختر خانهها که با کمرهای یشم اختصار خط میکنند در دیوانخانههای درون سرای.
فصل - و چند هزار بودن دختران و خادمان در سرای، و ضبط کردن آن دختران ملک خطای را از درون سرای و ضبط کردن خادمان ملک خطای را از بیرون سرای، و چند هزار بودن لشکرها که درها را نگاه میدارند و چند هزار پاسبان در دور سرای او، و چند تو بودن سرای او و درهای عجیب و در بندهای غریب و کوس عدل و [کیفیت آن].
باب هفتم در بیان زندان او از برای زنان جدا و از برای مردان جدا، و مهمات زندان بر همه امور ملکی پیش ایشان مقدم است. زیرا که کار خون همهجا عظیم است و پیش ایشان عظیمتر.
فصل- در بیان میرانی که در زندان مهمات میپرسند و دیوانخانهها و باغچهها [5 ب] و بستانها که در زندان است. شهری است نامش زندان، و چون ملک ایشان دوازده قسم است زندان نیز دوازده فرقه است، و جایهای محبوسان و در صندوقها آدم را حبس
خطای نامه، متن، ص: 35
کردن و به انواع اهل جرمش گفته شود.
فصل - در بیان مهندسان قانون ایشان و بر انواع قتل و قصاص صورت دادن ایشان.
فصل- در بیان تفتیش خاقان چین به نفس خود سالی یکبار مر خونیان را تا سه سال، زیرا که امروز کشتنی را بعد از سه سال بکشند و چندین هزار آدم را در تمام خطای در یک روز قتل کنند و آن روز منتشر شده است به حساب تقویم ، و سرهای مقتولان را هریک در صندوقچه جداگانه کردن و سالی یک بار گروه گروه دفع کردن زندانیان سه ساله گفته شود.
باب هشتم در بیان سالی یک بار عید کردن چینیان در تحویل چله دی و سالی یک بار در آن روز دعوت و توی دادن خاقان بر امرا و لشکر خاصه را و ایلچیان را که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند، و در آن توی خاقان بر تخت اژدرها پیکر ننشیند و بر نیم تختی نشیند و به آوازها و سازهای غریب عیش و نوش کردن و خلق را در نظر خود بر سر شیرهها نشاندن [گفته شود.]
باب نهم در بیان دوازده قسم بودن ملک خطای، و نام هر قسم چیست [و نام شهرهای آن قسم چیست و از هر قسم] چه متاع حاصل شود مثل مشک و ریوند و فغفوری و مروارید و یاقوت و زر و نقره و غیره [و کیفیت آن.]
باب دهم [5 ب] در بیان توی و تعظیم عیش و نوش در میان درختان که سرو بر ایشان هم آغوش شده، باغچههای روان الوان به الوان، عرقها و میها که از برنج سازند، و درخت فروشهای ایشان موزون شاخچهبندی کرده، و نعمتها و گلهائی که مخصوص آن ممالک است، و مثل امنیت او در ماسوای او نیست گفته شود.
باب یازدهم در بیان [خرابات زنان و] خراباتیان و استسقا مخصوص خراباتیان بودن [و] تعلقدار پادشاه و کس پادشاهی وزر پادشاهی به خرابات نارفتن، و کسانی که
خطای نامه، متن، ص: 36
زر به آنجا تلف میکنند و عاقبت ایشان گفته آید، و بازیگریهای ایشان، در دوازده مقام رقص کردن و سازهای عجیب نواختن و به آوازهای غریب خواندن ، و معلم خانههای سازندهها و خوانندهها و رسنبازی خوبان [او گفته آید.]
فصل - در بیان خوبان [ایشان] عفیفه و ستیره بودن و همه سیاه چشم و نرگس چشم، سرخ و سفید بودن و لطافت اندام خوبان ایشان. دیوانه و مصروع نابودن در آن ملک، و اثر جن به طریق تسخیر بودن [و کیفیت آن.]
باب دوازدهم در بیان هنرهای عجیب و علاجهای غریب و توپ بازی و صورت بازیها برعکس ممالک دیگر.
فصل - در بیان آنکه علم نجوم پیش ایشان بغایت معتبرست و کاملان آن منجمان [سالها] در حبس بودن و [سالی یکبار] محل تقویم خزینه را بر تقویم کردن و تغییر وقت و ساعات نگاه داشتن، و از برای نصیحت عام و عبرتها و متاعها علامت نهادن، و شعر و معما [و] چیستان گفته شود.
باب [6 الف] سیزدهم در بیان مقنن خطای و سبب آنچنان ضبط کردن خطای چه بود، و چند سال زنی پادشاه بودن و هنوز اثر سرا و بنای او و صورت او بودن [و کیفیت آن.]
باب چهاردهم در بیان خطاط خانهها و مدرسهها- نقل کفر کفر نیست- و معلم خانهها، و شب و روز پیش همه ایشان مقسوم بودن بتخصیص از برای پادشاه که ساعتی از آن قسمت نتواند تجاوز کردن، اگرچه در خواب بود بیدار کنند ، و اگر نه پادشاه چون خادمان خود گناهکار بود، زیرا که از قانون تجاوز کردن رسم نیست، گفته شود.
باب پانزدهم در بیان مردمانی که از اطراف مغرب بیایند یعنی از ممالک
خطای نامه، متن، ص: 37
اسلام از راه خشکی درآیند، و سند درآمدن ایشان و پیشکش ایشان از اقمشه و جواهر و اسبان و شیر و یوز و سیاهگوش، و تعظیم کردن خطائیان مراینها را در جایش گفته شود.
باب شانزدهم در بیان قلماق به نوبت هرسال بیست هزار کس درآمدن و پیشکش آوردن و بخشش گرفتن و متاعی که از ایشان حاصل شود، و نام شهرهای ایشان و تنکار روی زمین ایشان بودن و در و مروارید روییدن.
فصل- در بیان تبت و سگان تبت و اصل [تبت] از ان سگ بودن و پیشکش ایشان و معاش ایشان از پادشاه خطای بودن، بیان شود.
فصل- در بیان مردمانی که از شرق هند میآیند و پیشکش ایشان و قماش خریدن ایشان [6 ب] مذکور شود.
باب هفدهم در بیان زراعت و قحطی و قیمتی و آتش شهر را سوختن [و] علاج کردن ایشان و عجائب آسیاب و هیزم ایشان.
باب هژدهم قلندر از دیده گوید- نقل کفر کفر نیست- در بیان کعبه ایشان و پرواز کردن حاجیان ایشان و دمداری و از راه ذکر دمزدن اهل ریاضت ایشان و پاپاسان از مرد و زن به چه طریق بودن و بتپرستی کار جهلا بودن پیش اهل دانش ایشان، و کفار مشرق را میل تمام به اسلام بودن چه از شهری و صحرائی گفته شود.
باب نوزدهم در بیان زر و نقره و پول ، و کاغذ به جای پول خرج کردن و صراف بودن زن و مرد، و همهشهری و شهرنشین و بیت المال واقچه ساختن، رسم نی و آتش بازی عام است.
باب بیستم در بیان قانون و قواعد نگاه داشتن و یک سخن را دوبار گفتن و
خطای نامه، متن، ص: 38
یک کار را دوبار فرمودن نیست. اگر دوبار گفته شود و یا فرموده شود انتقام کنند.
از ترس [فوت] قانون رحم بر یکدیگر نکنند تا به حدی که پدر بر پسر و پسر بر پدر و مادر روی نبینند.
باب بیست و یکم در بیان نگارخانه چینی و تکلف در پوشش و بسیار بودن جامهها، و کاغذبریهای عجائب و غرائب، و در برداشت موتی رسوم [و] آیین ایشان بیان کرده شود.
بیت
این جهان را چون زنی دان خو برو [7 الف]خویشتن آراید اندر چشم شو
مرد را میپرورد اندر کنارمکر و شیوه مینماید بیشمار
چون بیابد خفته شو را، ناگهانزود گرداند هلاکش در زمان
بر تو بادا ای عزیز نامورکز چنین مکاره باشی با حذر
خطای نامه، متن، ص: 39
باب اول در بیان راههای خطای
اشاره
از دیار اسلام از جانب خشکی سه راه است: یکی راه کشمیر، دوم راه مغولستان، سیوم راه ختن.
و آنچه راه ختن و کشمیرست همه مردم به مردم است پرآب و علف، الا در آن سر پانزده روزه کم آب و کم علف، الا در هر منزل بکاوند به قد مرد یا بیش آب بهدر آید، و بعضی جای یک بدس که بکاوند آب بهدر آید.
و آنچه راه مغل است یعنی ملک چغتی است راه نیک است. میرتیمور از آن راه قصد رفتن کرده است و فرموده که در هر منزلی قلعهای ساختهاند و در هر قلعهای چند هزار لشکر تعیین کرده که زراعت بکنند و غله جمع سازند، و چون لشکر بر آن راه برود تنگی نکشد. گویا عمرش وفا نکرده و چون اجلش رسید تحسر کرده [و گفته] که ما همچون کافران خطای و ایغور و قلماق و تبت را گذاشته تیغ بر ممالک اسلام کشیدیم گویان- درین حسرت جان داده.
خطای نامه، متن، ص: 40
مثنوی
آنکه عالم داشت در زیر نگیناین زمان شد توتیا زیر زمین [7 ب]
آنکه بر چرخ فلک خونریز بودگشت در خاک لحد ناچیز زود
فصل [و از کنار جیحون تا [به] سرحد خطای سه ماه راه است ...]
و از کنار جیحون تا [به] سرحد خطای سه ماه راه است، یعنی هرروزی یک منزل [که مقدار دو کوچه عسکر جهانگشای حضرت خداوندگار باشد] تا به دربند سکجو، و درین دربند قلعهای ساختهاند بغایت مضبوط از طرف بیرون این قلعه خندق بریده و دیوار زده و بارو کشیده چند ماهه راه به دور خطای، و ابتدای هر منزل شهر و حصار بودن ازین جاست.
[و] همچنین ابتدای میلها نیز از آنجاست و در بلندی و پستی، در کوه و صحرا همه بر یکدیگر نمایان، و دیدبانان متعدد بر سر آن میلها نشسته. [اگر] از طرفی که دشمن پیدا میشود- اگر روز باشد دود بیندازند، و اگر شب باشد آتش بردارند بر سر میلها. یک ماهه راه خبر دشمن در یک روز برود.
عجب آنکه به آتش بدانند که کدام گروه و چه سپاهاند، زیرا که اگر دشمن از طرف مشرق باشد یک آتش بردارند، و اگر از طرف شمالی بود دو آنش بردارند، و اگر از طرف دیگر بود سه آتش بردارند، مثل هذا.
[و] قوت لایموت دیدبانان از پادشاهی است، ماه به ماه. کیفیت حال دیدبانان در بیان زندان گفته شود.
و دیگر شب و روز میلها را به نوبت پاس میدارند و جرس میگردانند و چوبک میزنند. و آن میلها را پغنه نیست الا به نردبانهای رسن شیو میآیند و بالا میروند.
اگر دشمن بیاید به ایشان کار نتواند کرد، زیرا که آب و توشه و اسباب حرب حاضر دارند [8 الف]، از امثال سنگ و تفک. و به تفک تیر میاندازند. به آتش مقدار چهار
خطای نامه، متن، ص: 41
انگشت. چوب او، و پیکان بر آهن زهراب داده، و همه خرد و بزرگ آن ملک داروی توپ بسازند و آتشبازی را دانند، گفته شود.
و چندبار صد هزار لشکر که هستند همه تفک اندازند، و نیز توپ اندازی بدانند و با همه سلاح آراسته و ورزش کرده. کیفیت ورزش ایشان در جایش گفته شود.
خطای نامه، متن، ص: 42
باب دوم در بیان دینهای مختلف ایشان
اشاره
و آنچیز که اعتقاد خاقان چین است آن است که خدا را بیگانهگی بداند و خود را در دین شکمونی میدارد. منقول است که او پیغمبر بوده است و حضرت محمد را علیه السلام به نام شینچین بخوانند یعنی بهترین آدمیان.
فصل [و در درون سرای خاقان صورت سرور عالمیان را ...]
و در درون سرای خاقان صورت سرور عالمیان را ساختهاند به انواع جواهر مرصع، و آن صورت بر تخت زرین نشسته و لوح سیمین برکنار آن صورت نهاده و اندر آن لوح چندین هزار نقطه سیاه نمایان، و آن صورت نظر بر آن لوح دارد.
اگر شخصی در آنجا درآید آن صورت دست به مثابه دعا بردارد. آن، نقطهها که بر روی آن لوح است محو گردد و باز چون دست فروگذارد چندین نقطه بیعدد باز در ظهور آید.
و حال آن صورت تمثیل است برآنکه چون سید انبیا دست به دعا برآوردی
خطای نامه، متن، ص: 43
آن همه نقطههای سیاه عصیان از نامه اعمال امت محو شدی، و چون دست از دعا برگرفتی چندین هزار امت پریشان روزگار هم در ساعت نامه اعمال خود را باز سیاه کردندی و خاقان در ایامهای شریفش به آن صورتخانه مذکور درآید و سری به طریق تعظیم فرود آرد و از برای تعظیم آن صورت به کیش خود ختم و دعوت فرماید.
[شعر در] نعت [رسول ص ]
بعثت او سرنگونی بتانامت او بهترین امتان
بریده ناف پیدا شد ز پردهز مادر نیز آمد ختنه کرده
چو آمد بر زمین آن صدر عالیبه طفلی در سجود افتاد حالی
گفت یا رب امتم آزاد کنجمله را در حشر تو دلشاد کن
گفت بخشیدم تمام امتتبلکه جمله از کمال حرمتت
مصطفی آمد یقین فخر جهانتاجدار پادشاه جاودان
فصل [خاقان چین از سرای هر سال بیرون آمدن]
و در بیرون شهر خانبالغ خاقان چین مسجد [ی] ساخته خاصه از برای عبادت خود. در سالی یکبار محل قتل زندانیان بر آن برود. و در آن مسجد صورت نیست و در دیوار قبله آن مسجد آیتهای کلام الله است و اسمای اعظم نوشتهاند به خط مسلمانان و به خط خطای واضح کرده.
چون قصد طواف آن مسجد بکند چند روز پیش از آن روزه بگیرد و روزه- دار برتخت روان بنشیند و چندین هزار لشکر پیاده [همه غرق آهن و مسلح و تیغها
خطای نامه، متن، ص: 44
برکشیده و بر سر دوش نهاده] پیش پیش خاقان چین میروند و قطار پیلان را ارابه- های زرین بستهاند و در روی ارابهها محفههای ملبس به اطلسهای ملون پوشش کردهاند و [بر] آراسته پیش پیش خاقان چین میکشند. العلم عند الله. کمابیش [قرب] هزار سازنده بود که سازهای عجیب و غریب مینواختند و صف کشیده بودند از چپ و راست تخت خاقان، و خاقان با خاصگیان خود که تخت او برداشته بودند در میان صف سازندهها میرفت و سازها مینواختند که از خوشی او هر نفس جان و تن را الوداع میکرد و از خادمان مسلمان دو کس بودند که بر اسبان سوار پیش پیش تخت میرفتند از غایت عظمت و حرمت اسلام، و باقی امرا و وزرا همه پیاده بودند. و چون خاقان با این همه تجمل چون به آن مسجد مذکور برسد خاقان چین صایم و سر و پای برهنه از تخت فرود آید و روی نیاز به درگاه بینیاز برآستانه مسجد بمالد [و مناجات بکند]:
توحید
کریمی که هر کز درش سر بتافتبه هر در که [شد] هیچ عزت نیافت
سر پادشاهان گردن فرازبه درگاه او برزمین نیاز
من عطار
من درین زندان آهن مانده بازز آرزوی آب خضرم در گداز
خویش را سازم چون سودائییمیروم هرجای چون هرجاییی
چون به دست آرم ز آب زندگیسلطنت دستم دهد در بندگی
و مقدار چهار هزار مردمان عادی بودند که در غایت بلندی و لکی و شجاعت و پهلوانی. خطائیان آنها بر ما عرضه میکردند و مفاخرت مینمودندی
خطای نامه، متن، ص: 45
فرد
چند هزارش بود مردان اینچنینیکبهیک بگزیده بود از ملک چین
عادیان جمله جبه و جوشن زراندود پوشیده و خودهای مرصع بر سر نهاده و سر تا قدم در آهن و پولاد مرصع مستغرق شده با همه اسلحه جنگ آراسته، و ازین جمله عادیان مذکور هزار او همه تیغهای زراندود بر مثال تخته دکان عطاران بر گردن نهاده و پیش پیش خاقان میرفتند و با هیبت و سیاست هرچه تمامتر. و هزار از آن عادیان مذکور مسلح، همه گرزهای زراندود به صورت سر آدم بردوش نهاده در عقب تخت خاقان میرفتند با صلابت تمام. و [هم] از آن عادیان مذکور مسلح هزار از چپ و هزار از راست و سنجقهای منقش بر دوش نهاده و در غایت سطبری و از نوک سنجقهای ایشان فانوسهای رنگارنگ آویخته و در آن مسجد چون درآید او به لفظ خطای سلام بکند و سری به اسماء الله فرود آرد و روی به جانب آیتهای کلام الله بایستد و پای راست بر بالای پای چپ بنهد و بر یک پای بایستد و به نالههای زار بنالد و به زاری زار بزارد.
مثنوی
نالم او را نالهها خوش آیدشوز دو عالم ناله و غم بایدش
باش چون دولاب نالان، چشم ترتا زباغ جانت برروید خضر
بگرید و بگوید الهی تو دانائی و تو بینائی و تو مرا بر سر خلق پادشاهی دادی و قتل این مقدار خلق در امر من نهادی و من به قدر وسع خود احتیاط کردم [و] شرط آن برجای آوردم. دیگر تو دانی.
خطای نامه، متن، ص: 46
فرد
کدام با گناه و کدام بیگناهمنم مانده حیران درین چاه جاه
[عطار]
کاشکی صد چاه بودی جاه نیخاشه روبی بودمی و شاه نی
بودمی محمود گلخن تاب منتا نماندم اندرین غرقاب من
[در جهان چندانکه جان مییافتیدر جهان محمود گلخن تافتی]
آن ز همت بود کان شاه بلندآتشی در پادشاهی او فکند
خسروی را چون بسی خسران بدیدصد هزاران ملک و صد چندان بدید
حق که جبار جهاندار آمدستسلطنت او را سزاوار آمدست
گدای درش خاقان چین در آن مسجد مذکور از آن مقولات مذکور بگوید و اظهار عجز و افتقار نماید و نالهها و گریههای دراز بکند و زاریهای دلسوز جانگداز هرزمان تازه به تازه نماید، از صباح تا بیگاه شام. [چون بیگاه شد و شام] درآمد [سر] به سجود نهد و به همان طریق سر به سجود نهاده نالهها و زاریها با سوز و نیاز جانگداز دمبهدم زیاده کند، راست تا صباح چاشت [و بعد از چاشت] از مسجد بیرون میآید به صد نیاز. از برکت ریاضت ملکش بر چشمش حقیر شده و دار و گیر او را در نظر همتش رونق نمانده، و اثر ریاضت در چهره او ظاهر، همچون هلال ضعیف و نحیف شده.
فرد
عشق هر لحظه بر او چون زور کردعشق شاهی شیر دل را مور کرد
بعده ، و چون به صد عجز و ضعف و نیاز بیرون آید و افطار بکند و بر تخت
خطای نامه، متن، ص: 47
سلطنت بنشیند و به همان آئین که آمده واگردد و به همان طریق برود و روی به شهر و سرای خود بنهد [کانه ملک و سلطنت او شدادی است. از آن سبب گویند] مثلا کسی که تمام روی زمین را حکومت داشته باشد آن مقدار تجمل تواند نمودن و خود اعتقاد خاقان چین و خلق او بر آن است که تمام روی زمین در حکم اوست و خلق چین را اعتقاد بر آن است که سوای ممالک ایشان شهر در عالم نباشد، و در خطای نام این ممالک ندانند. از برای آنکه خطائی را رسم نیست از خطای برآید و ممالک عالم را ببیند و بداند [در ما] سوای ایشان شهر بودن را.
و نیز همچون اعتقاد کردهاند که سوای ملک ایشان همه عالم صحراست و در فرمان خاقان است. چون اکثر آیندهها [و] دشمن خطای [از] صحرای بیایند، ازین جهت همه عالم را صحرا و صحراییان دانند.
و خاقان چین خود را خداپرست و در دین شکمونی میداند و حکیم مذهب است و بتپرستی کار جهلاست گویان در کتابهای مذکورست، و همه امرای ایشان را نیز طریق اعتقاد همین است. زیرا که پادشاه [در همه علوم] پیش ایشان اعلم ممالک بودن شرط است، و امرای ایشان نیز شرطی است که عالم باشند در دین خود و در علم سیاق یعنی در ضبط امور ملکی.
حکایت [امرای خطای پیشخان خطای خط درآوردهاند که ...]
امرای خطای پیشخان خطای خط درآوردهاند که چندین هزار خانهوار مسلمان مخلوط است در میان مردم [ما]، مثل علف بیگانه در میان گندم. [نمی] شود که اینها را پاک سازیم و دیگر اینها مال نمیدهند. خاقان چین سه جواب فرموده: یکی آنکه پدران ما درین کار هیچ تصرف نکردهاند ما چگونه تصرف کنیم. و دوم آنکه ما را حکم بر ظاهر ایشان است، باطن ایشان را چهکار داریم.
و سیم آنکه کاش مایان را هم نصیب شود همچنان مسلمان شویم. از بعضی حرکات خاقان
خطای نامه، متن، ص: 48
فهم میشود که مسلمان خفی است و از ترس زوال مملکت نتواند ظاهر کردن، زیرا که ملک او را به رسوم [و] قانون کافری ضبط کردهاند.
و پدر این پادشاه چین، خوا به نام این زمان کین طای خان او مسلمانان را بغایت دوست داشتی و هفت میر مسلمان از زمان سابق تا این زمان صاحب منصب بودهاند و میباشند و دیوانخانههای آن میران مسلمان را بر سایر امرای خطای مقدم ساخته، و جماعتی از خادمان مسلمان مأمورند بدانکه پیش او در همه ایام پنج وقت بانگ نماز بگویند و جامهها بطریق مسلمانان بپوشند و دستارها در سر ببندند و در نظر خاقان چین پنج وقت نماز را بر جماعت بگزارند و خاقان را این چنین نمازگزاران بغایت خوش آید و دین مسلمانان را به خطائی «کنگ زین» گویند یعنی دین پاکیزه خوانند و خطائیان را بلکه همه کفار مشرق را میل تمام است به اسلام و به آن قانون که خطای را ضبط کردهاند. ایشان میگویند این طریق و دین شکمونی است.
[قصص] [شکمونی را میگویند پیغمبر بوده است و ...]
شکمونی را میگویند پیغمبر بوده است و در آن حین که از مادر زائیده هفت قدم راه رفت و در هر قدم او گلها شکفت و ریاحین بردمید و با خلق در سخن آمد و به خدای دعوت کرد و خلق قصد کشتن او کردند و اشارت بر کوه کرد. کوه بشکافت و او در دل سنگ [درآمد] و کوه التیام یافت و سنگ بر طور بلور طراوت پیدا کرد و شکمونی پیغمبر علیه السلام در میان سنگ مینمود که به عبادت مشغول بود و کافران پاس آن میداشتند که چون بیرون آید بکشند و او بعد از مدتها برآمد به صورت شیری و بر آن خلق حمله کرد و آن خلق ازو در رمیدند و او از میان ایشان بهدر رفت و مدتی ناپیدا بود و بعد از آن باز به ظهور آمد و خلق را دعوت کرد، و ارو بسیاری خارق عادات منقول است، و عاقبت آن خلق به دین او درآمدند
خطای نامه، متن، ص: 49
و کتاب او را قبول کردند و به شریعت او در عمل آمدند. این زمان از تاریخ او چهار هزار سال گذشته است و دین او را تغییر داده، گروهی بتپرست و گروهی آتشپرست و گروهی آفتابپرست و گروهی ماهپرست و گروهی گوسالهپرست از گروه یهود و ترسا در زمان سابق رفتهاند و آنجا باشیده این زمان بسیارند.
و قانون خطای بر آن است که از اطراف و جوانب عالم از هرگروه که بیایند و گویند که ما خاقان چین را گفت آمدیم و درین دیار میباشیم گویند میگذارند اگر ابدی درو باشند، و اگر در اول حال به این سند نیایند و به سند تجارت و ایلچی بیایند نگذارند ابدی درو باشیدن.
لا تشبیه گروه مسلمان نیز بسیارند [که] پادشاه خطای را گویان رفتهاند و ابدی درو مانده. و در یک شهری که کنجانفو گویند سی هزار خانهوار مسلمان دارد و درو مشک زرچه حاصل میشود. و از هرگروه که در خطای برای باشیدن درآیند از ایشان هرگز مال نگیرند بلکه منصب و بخشش از پادشاهی بدهند.
و خاقان چین در خانبالغ [چهار] جامع ساخته از برای مسلمانان [و] از پادشاهی نود مسجد ساختهاند در ممالک خطای از برای مسلمانان و از برای هر طائفه در زمان سابق جایهای عبادت از پادشاهی ساختهاند. این زمان نیز به همان قانون است.
هر گروه را نشانها و علامتها و دیرهای جداگانه از پادشاهی ساختهاند.
و لجامعه
چون به ملک چین روی ای نیک ذاتصد هزاران خلق بینی جمله مات
فرقهای مختلف بیمر دروستهر رهی را رهروی دیگر دروست
هریکی گوید که اسلام این ره استهرکه جوید غیر این ره گمره است
آن یکی گوید که اسلام این بودهر که جوید غیر این بیدین بود
خطای نامه، متن، ص: 50 باز بعضی حکمتی در ساختهدر حکمت را ثمین پرداخته
باز بعضی راه خود کرده بیاناز ره تقلید داده صد نشان
باز بعضی بتپرست [و] بیخبربیخبر از راه و دور از راهبر
سربهسر از راه بیراه آمدنداز ره حق کور و گمراه آمدند
سربهسر چون کافر [و] گمره شدنددر ره توحید او بیره شدند
[عطار]
باز بعضی مؤمنان ره شدنداز طریق راه حق آگه شدند
[باز بعضی صادقان ره شدنداز طریق ذوق حق آگه شدند]
باز بعضی واله و حیران شدنداندر آن دریای بیپایان شدند
گر تو اندر راه حق عاشق شویراه حق را آن زمان لایق شوی
بعده ، و هرکس به هر دین که هست دین دیگران را دشمن ندارند و با ایشان عداوت ندارند، بتخصیص [مردم] آن همه دینها مسلمانی را بپسندند و هرکس به دین محمدی درآید و دیگران او را منع نکنند بلکه بپسندند و رغبت کنند.
خطای نامه، متن، ص: 51
باب سیم در بیان شهرها و حصارها و ترتیب آن
اشاره
آنچنان است که در حصار ادنای ایشان پانصد خانهوار کس است و هم ازین ده حصار تابع شهری است که نام او هن، و ده هن تابع شهری است که نام او شن، و ده شن تابع شهری است که نام او کو، و ده کو تابع شهری است که نام او کوتای، و ده کوتای تابع شهری است که نام او جو، و ده جو تابع شهری است [نام او] دنک جو و ده دنک جو تابع شهری است که نام اوفو، و فو عبارت از مصر جامع است و در قانون خطای آن است که در هر قلمرو امین و مفتش گذاشتهاند که دائم در تفتیش و پرسشاند که کجا توان حصار ساختن و یا شهر ساختن. و چون جای مناسب که یافتند خط نویسند به پادشاه و آن خط چون به پیش پادشاه برسد درخورد آن خط پادشاه لشکر تعیین میکند از برای شهر ساختن و در چندگاه سازند و در کدام روز و در کدام ماه تمام شود.
و به این حکم لشکر بیایند و کار کنند و شهر را مربع طرح بیندازند و دیوارهای او را از خاک بسازند و همه برج و باروی او را بسازند و درون و بیرون او را بیندایند و همه تیراندازها را دریچههای منقش و در روی بار و سنگ تودههای طوپ درچیده به صورت میل [و] از روی باروی حصار [نمایان] و در هر گرد برج
خطای نامه، متن، ص: 52
حصار چوبی بر مثال تیر کشتی بس بلند نشانیده و بر کمر آن چوب «کیلهای» گذرانیده و در نوک آن چوب «شنوک» نشانیده و آن علامت اعلام و تنبیه است بر خلق که هرروز به «کیله» حاصل سازید و به «شنوک» خرج خود سازید تا معاش توانید کرد.
و بعد از آن طرح دیوانخانههای پادشاهی و طرح محلتها و بازارها را بیندازند و حولیها و دکانها و عسس خانها، همه این جمله را طرح بیندازند و در [و] دیوار او را بسازند و بپوشند. اگر کسی در بلندیها برود محلهها را و حولیها را و دیوانخانهها را این همه را توان شماریدن، زیرا که بغایت به ترتیب ساختهاند.
و مردمانی را که به سر قلم از شهرها نوشتهاند از برای آن چند هزار خانهوار و از هر شهری چه مقدار و از اهل هر صنعت گروه گروه در کدام ماه و در کدام روز شهر پر شده و از هرچیز که طلبند همه دکانها پر شده. اما چون خلق شهر پر شدند [در شهر] و محله و خانه و بازار قرار گرفتند و حولیها و دکانها و خانهها را از پادشاهی به بهای ارزان به ایشان بفروشند و آنان که قوت خریدن ندارند به کرایه ارزان به ایشان بدهند از برای آنکه همه شهر و محله و حولی و دکان و خانه و بازار همه از پادشاهی عمارت کردهاند و لشکر درو کار کردهاند و در بالای هر دروازهای طبلی نهادهاند و پاسبانان موکل کردهاند. [از] اول شب تا صباح به نوبت پاس مینوازند و در پنج پاس روز میشود و پاسبانان در بازار و محله در همه جای دهه دههاند و به نوبت پاس میدارند و جرس میگردانند و چوبک میزنند و هیچ گذر از پاسخانه و پاسبانان خالی نیست.
اما دیوانخانههای پادشاهی از آن قبیله است که در هر شهری چه مقدار از اهل قلم و از اهل علم صاحب منصبی که هست دیوانخانهای در خورد [منصب او] از پادشاهی عمارت کردهاند. و در هر شهری به میری که منصب دادهاند جای با شش او و دیوانخانه او و خدمتکاران او و زر و غله او همه از پادشاهی است. و از برای ضبط چه نوع مهمی که تعیین کردهاند شب و روز درپی آن است از جهت شغل [به] ضبط مملکت.
خطای نامه، متن، ص: 53
در قانون خطاییان نه سیرست نه شکار و نه شرب، الا در وقت طعام خوردن دو سه پیاله [عرقی] به کار برند. مست و لا یعقل شدن در قانون ایشان گناه است.
و در ضبط مهمات چنان ترسان و لرزاناند که ناگاه مبادا که برو نکته بگیرند که از منصبش بیفتد و به حبس و قتل برود [و] نوعی گناه باشد که زن و دختر او در خرابات نشینند و پسران او لشکری شوند. هرگز روی مادر و خواهر نبینند و نام [و] نشان ایشان گم شود، و خانمان خراب آن است. و قانون ایشان درین مرتبه نازک است و باریک و پرهول.
[بعده]، و زیاده از سه ماه در درون خطای راه رفتیم. هرروز [منزل] ما در شهری بود معظم و یا در حصاری که از همه چیز آراسته بود و هرگز منزل ما در صحرا واقع نشد. نه شب و نه روز در صحرا منزل نکردیم. الا همه پیوسته شهر بود. و در هر ما بین منزلین ده فضولی است به طریق کاروانسرا. آن را نیز از پادشاهی ساختهاند. اگر برفی یا سرمایی سخت شود آنجا درآیند. و حصار زواید را حساب نیست.
و اکثر چنان است که در جایهایی که از دشمن پرخوف باشد مردم منعم قلعهای [از برای پادشاهی] یا میلی که دیدبانان برو توانند بودن میسازند و خط به پادشاهی میدارند و خط عرض حال او به پادشاه معلوم میشود و درخورد کار او به او منصب میدهند یا بخشش. اگر منصب زیاده شود بخشش نیست و اگر بخشش دهند منصب نی، و هر ساله بخشش بدهند به امرا یا منصب را ترقی بدهند.
فصل در بیان یام خانهها
که در آن شهرها و قلعهها ساختهاند و میسازند از برای آینده و رونده مثل ایلچیان و اولاغچیان [که] بیایند و حکم و نشان بیارند، و اگر اسب و آدم خواهند
خطای نامه، متن، ص: 54
بدهند و اگر ارابه خواهند بدهند. و هرگز امرای خطای و خطائیان به هر ملک و مملکت که بروند ایشان را اسبان و کسان خود نباشد و هرچند میر معظم باشد کسی خود یکی دارد یا دو. الا در هر منزلی همه تنعم و تجمل او و اثاث او از پادشاهی حاضر.
و هرگز امرای خطای بر اسب ننشینند و بار خود بر ارابه بار نکنند الا در محفه بنشینند و قرب پنجاه کس محفه او را برداشتن را به نوبت متعیناند و گروهی گرزهای طلا و نقره بر پشت بسته و گرزهای زراندود به قد سنجقها در دست بر هوا برداشته پیش پیش او میروند. و گروهی تیغها [ی] عملی بر مثال تخته دکان عطاران زراندود و سیم اندود بر سر دوش نهاده از پیش و پس میروند.
و گروهی سنجقهای رنگارنگ، فانوسهای رنگارنگ از نوک سنجقها در آویخته از چپ و راست او میروند. اگر در راه شب شود آن فانوسها را روشن کنند و در روشنائی او بروند. غرض و مقصود تجمل است، و اگرنه در شب در راه ماندن محال است و به این حشمت محفه او را میبرند منزل به منزل و صندوقهای رخت او [را] هر صندوق را دو کس از چوب آویخته و به گردن برداشته و پیشپیش او دوانیده میبرند، و با این تجمل به هر منزل که برسد درخورد منصب او دیوانخانهای از پادشاهی ساختهاند به آنجا فرود آید و جامه خوابها از پادشاهی از اطلس منقش [و در تختی از برای خوابگاه او برآراسته] و پردهای از اطلس منقش از پیش تخت منقش آویخته و نیم تخت منقش دیگر بیرون در ایوان آن سرای نهاده و همه اسباب معاش و عشرت او را حاضر ساخته و همه خدام و خدمتکاران آن دیوانخانه در پیش او حاضر استاده و همه امرای آن شهر مرتبه مرتبه درخورد مراتب و منصب خود به دیدن او بیایند، از برای آنکه از پیش پادشاه میآید و یا میرود. درین هردو لازم تعظیم او و به هر منزل که برسد خبر به آن منزل دیگر بفرستند که اینچنین کس به اینچنین مرتبه آمد و میآید و آن مردم درخورد آنکس یراق بکنند و آن شخص به آن همه تجمل ملک خطای را بگردد و کار و حکومت که به او متعلق است بسازد خطای نامه ؛ متن ؛ ص55
خطای نامه، متن، ص: 55
و به همان تجمل وا گردد. به همان دستور آمدن میرود تا خانبالغ و چون به نیم روزه خانبالغ برسد همه رخت خود به کرایه به ارابه بار کند و آن دارو گیر او همه پنهان شود و خود [براستری] یا مرکبی به کرایه به شهر درآید، زیرا که قانون چنان است و در خانبالغ هرچند میر معظم است یکه سوار میگردد الا خادمان.
[فصل] [اگر خادمی خواهد که از سرای برآید ...]
[اگر خادمی] خواهد که از سرای برآید از برای مهمی اول پای او برآید یک روز پیشتر و این پای لوحی است منقش [مهر کرده] که درو گاهی حکم مینویسند و بیرون میفرستند. آن روز که ازین پایها برآید همه [اهل] شهر خبردار [می] شوند. همه کس سگ و مرغ و خوک خود را بربندند و همه شهر را بروبند و پاک سازند و راههای پادشاهی عمارت کنند و از این پایها خادمان معتبر را میباشد یعنی به آن درجه رسیده که مملکت تواند ضبط کردن. چون آن خادم برآید همه شهر واقف باشند و پیش از برآمدن آن خادم از سرای همه مردمان و خدمتکاران او که از برای خدمت خادمان سرای متعیناند حاضر شده گروه گروه جماعتی همه لباسهای پاک پوشیده و گرزهای زر اندود در سردوش نهاده، [و گروهی گرزهای زر اندود و سیم اندود در پشت بسته و چوماقهای زراندود] در سر سنجقها تعبیه کرده و لباسهای منقش پوشیده و آن چوماقها را در دست گرفته، و گروهی لباسهای زربفت پوشیده و تیغهای زر اندود بر دوش نهاده، و گروهی کرندهها چوبها و بندها و زنجیرها همه حاضر ساخته و منتظر ایستاده تا چه فرماید، و گروهی تخت روان مزین به اطلسهای ملون برآراسته و برداشته ایستادهاند بر در سرای پادشاه، و چون آن خادم از سرای برآید بر آن تخت روان بنشیند، و گروهی از آن ملازمان به یک ساعت نجومی به هیهی تمام پیش ازو رفتهاند و مردم آن راه و بازار آمدن آن خادم خبردار شده همه گریخته و پنهان شده و اگر کسی و یا سگ و مرغ و خوک در نظر او آید آنکس را و یا صاحب
خطای نامه، متن، ص: 56
آن حیوانات را حاضر سازند بفرمایند هفتاد چوب بزنند و به حبس بکنند از جهت آنکه قانون نگه نداشتهاند.
فصل [و اگر ازین خادمان به حکومت مملکت میرفته باشند ...]
و اگر ازین خادمان به حکومت مملکت میرفته باشند به آن اساس و تجمل مذکور به هرمنزل که برسد و یا به هرشهری که درآید همه اهل قلم و اهل علم همه پیش ازو بیایند و به تعظیم تمام به شهر درآرند، و چه نوع پادشاه را و حکم پادشاه را حرمت و تعظیم میکرده باشند آن خادمان را نیز همچنان حرمت بکنند.
و بعد از گذشت پادشاه حکم آن خادمان بر امراء ممالک بغایت جاری است و به هر دیار که بروند و پای آن خادم پیش ازو به دو منزل [و] سه منزل در رفتن است و به هر شهر و منزل که آن پای در رسد خلق آن منزل یا آن شهر همه در اضطراب شوند و همه چیز بسیار شود و روی به ارزانی نهد و دزد و حرامی کم شود و سرداران و متغلبه ترسان و لرزان شوند و آن خادم چون به آن شهر یا منزل درآید آن شهر تمام و بر- کمال در نظام [آمده] باشد و همهجا منادی در دهند که کجاست مظلوم؟ [و] کیست ظالم؟ اگر مثل این ندا در دادند لازم شد مظلوم را عرض حال خود کردن.
اگر دادخواه نخواهد گناهکار شود و از آنکه خادم غمازان آن شهر را طلب کند و از کدام زمان که مفتش نیامده او تفتیش کند و غمازان را و غیره را زهره دروغ گفتن نباشد زیرا که خادم مفتشان نهانی نیز در آن شهر در کار کند و داد دل مظلوم از ظالم بستاند.
و یک سبب آباد [و] معمور و محفوظ ماندن ملک چین آن خادمانند که وکیل نفس خاقان چیناند که به جای فرزند اویند، و اکثر آن خادمان مسلمانند و هر خادم را که به [حکومت] مملکتی [که] بفرستند به آن تجمل مذکور برود
خطای نامه، متن، ص: 57
و [آن] مملکت را ضبط کند و آن مقدار که بگذراند در آنجا حکومت کند. چون به جای او دیگری را تفویض کنند به همان صفت و تجمل خادم اول وا گردد و باز به همان حشمت و سلطنت با مال و نعمت خود به اساس هرچه تمامتر منزل به منزل بیاید راست تا سرای پادشاه، [و] چون به در سرای برسد همه مال و نعمت خود را به سرای درآرد و او را رسد کمریشم در میان بستن و یکی از خادمان خاص پادشاه او باشد.
[بعده]، باز آمدیم به آنکه یامخانهها را چنان ساختهاند که بعضی آینده و رونده را که منصب ادنی بود به یام اسب فرود آرند و بار و مال او را در یام ارابه فرود آرند، و همه مردم که از اطراف و جوانب خطای درآیند به رسم ایلچی درآیند و اگرنه نگذارند درآمدن، و چون به رسم ایلچی درآیند همه دهه دهه شوند.
از متاعهائی که ازین جانب بردهاند بعضی را پیشکش پادشاهی بکنند و اسبان را مطلقا پیشکش پادشاهی کنند و همه متاعها [را] خطائیان قبول کنند و بنویسند و مردمان هر دهه را بنویسند با متاعی که پیشکش کردهاند، و از ده کس دو کس به خانبالغ بفرستند و باقی را در ده روزه درون خطای شهری است [که] آن را قمچو گویند در آنجا نگاه دارند. جای باشیدن ایشان یام اسب، و ماه به ماه همه اسباب معاش ایشان از پادشاهی بدهند.
و در خانبالغ همه [این] خلق را بخشش بدهند از اطلس و تافته و کرباس و غیره، سوای بهای آنکه پیشکش کردهاند و [نیز] بهای پیشکش آنها بدهند بتمامه [به] آنها که خانبالغ رفتهاند، و بعد از سه سال آنها که خانبالغ رفتهاند بیایند. تا آن زمان همه [آن خلق را که در سر حد نگاه داشتهاند مذکور شد که] ایشان را از پادشاهی بدهند اسباب معاش و غیره و آن گروه را که به خانبالغ بفرستند عیش و عشرت مرایشان راست، زیرا که هرروز پنج کس را یک گوسفند بدهند از یام اسب، و هر روز هرکس را پنج «شنوک» برنج سفید کرده بدهند و آرد و هیزم و همه اسباب
خطای نامه، متن، ص: 58
طبخ و خدمتکاران، و هرکس را ده تا بستر و بالین و لحاف و غیره [و] در روی تختی از اطلسهای ملون برآراسته آن جامه خوابها نو بودن را- جهت آنکه بزرداری چهار پنج ساله تحمیل کردهاند که از اطلس و کمخا و غیره جامه خوابها حاضر دارد [و خدمت بکند] و با آینده و رونده آن منزل بدهد و به خدمت حاضر باشد ، و چون مدت او بگذرد جامه خوابهای خود را بگیرد و بهدر رود و قرنها کسی را با او کاری نباشد [ما] سوای خراج چهل درهم نقره، و دیگری به جای او بیاید به جامه خوابهای نو به صد لطافت نوع اول و کفشهای منقش در پیش پای نهاده هم از اطلس [و] از برای روی ساق موزه پوشیدن از اطلس منقش دوخته، و اسبی به زین و لگام و کپنکهای رنگارنگ [و کله بارانیهای رنگارنگ] و دو خطائی پسری کاکل پریشان در رکاب، هر یکی دوان، و صراحی فغفوری خود عرقی بدهند، و این جمله در یام اسب بدهند. و گاه باشد که صد کس یا دویست کس را اسب و ارابه [و آدم] این جمله حاضر بدهند و هیچ غوغا در میان نیاید.
اما در یام ارابه، ارابه بدهند- بر هرکسی دو سه ارابه و درخورد بار، و کس باشد که زیاده از ده ارابه بدهند. بارهای این مردم را بار کنند و ارابهچیان منزل به منزل میبرند.
و صد روز [در] درون خطای تا خانبالغ رفتیم. هرروز با این تجمل آراسته. همه شهر و حصار آراسته بود از همه چیز و در هیچ منزلی عاجز نشدیم از برای آنکه همه شهر و حصار از همه چیز پر بود، و هم در رفتن بدین ترتیب و هم درآمدن.
و درین صد منزل جمله پیوسته [شهر] بود که یک [روز] منزل در صحرا واقع نشد، و در همه منزلها این اشیای مذکوره حاضر [و مهیا] بود و بعضی در خانبالغ زیاده میشود امثال قاز و عرق و عناب و فندق و گردکان و چای بدهند.
و درین یامهای اسب و ارابه [و] از برای خدمت امرا و مطلقا در خدمت زواید
خطای نامه، متن، ص: 59
و در خرج زواید از منعمانی که در ممالک خطایند که سالها با فقرا برابر، هر ساله چهل درهم نقره خراج دادهاند و پس [بر] هریک از آن نوع مردم را از آن خرج و خدمت که عقل در بیان قانون و شرح آن عاجزست حواله کنند پنج ساله یا شش ساله. چون از ان خدمت خلاص یافت قرنها با او کاری ندارند سوای خراج چهل درهم نقره، و لشکریان را درین جمله خرج و خدمت نباشد.
بیت
ای در هوس رویت گل چاکزده دامانبر یاد لبت خلقی خون جگر آشامان
خطای نامه، متن، ص: 60
باب چهارم در بیان لشکرها که در آن شهرها گذاشتهاند
اشاره
مکمل به همه اسباب حرب مثل طوپ و تفنگ و غیره، مسلح و غرق آهن، و علوفه هریکی ماهی یک تغار برنج سفید کرده و یک تغار گندم و بیست درهم نقره مرسوم بدهند، و اسبان را در روی بازار و محله در نظر مردم نمایان، چندین هزار اسب را در طویله [لشکریان] کشیده ، سالی دوازده ماه و هرروز دوبار کاه و جو از پادشاهی بدهند، و اگر یکی را اسب تلف شود صد چوب بزنند و از پادشاهی اسب بدهند.
فصل در بیان ورزش ایشان در سپاهیگری و چندین هزار لشکر که در تمام ملک خطای است ما سوای خانبالغ
هر سحر به جملگی [امرا و لشکری] سوار شوند به تمام سلاح حرب
خطای نامه، متن، ص: 61
آراسته و در آهن و پولاد مستغرق شده و به میدان ورزشگاه حاضر شوند و دو صف برکشند و از هردو جانب نعرهها بزنند و بر همدیگر حمله کنند و بیمحابا هردو صف برهم بزنند. ورای کشتن هرچه توانند بکنند و به گرز و کوپال و نیزه حرب کنند. [بزنند و بیندازند و اسیر کنند] و از زخم زدن و شکستن هیچ باک ندارند و حال آنکه بغایت چست و چابک و سلحشورند که رد و بدل میکنند.
و اگرنه بازی خطائیان بغایت سخت است و به مرتبهای که [ما] سوای کشتن زخم و ضرب را بازی گویند، قبول میکنند و جرم نمیکنند، از برای آنکه هفتاد قبیله ایشان سپاهیگری را در میدانگاه هرروز ورزش کردهاند، بیمحابا زدن و خوردن و انداختن و شکستن و بستن و اسیر کردن ، و بر دوام برین طریق هرروز ورزش کردن ایشان در تمام دنیا کس نشان ندهد ما سوای ملک چین [یعنی خطای].
و ضبط خطائیان در لشکرکشی به مرتبهای است [که] اگر بفرمائید در یک ساعت نجومی پنجاه هزار کس سوار شده به همه سلاح [حرب] آراسته حاضر ایستاده باشند از برای آنکه پیشه ایشان شده هرروز که سحر برخیزند و به ورزشگاه حاضر شوند به همه سلاح آراسته و دو صف برکشیده و برهم زده چنانکه مذکور شد، و چون از ورزشگاه بازگردند در سلاح خانهها سلاح بیندازند و اسبان را در طویلهها ببندند و در خدمت امرای خود حاضر شده صف صف درخور مراتب خود بایستند و امرا ایشان را خدمت نفرمایند، الا خدمت اسبان خود میکنند.
خطای نامه، متن، ص: 62
و در زمان کار ورزش نباشد، و کار آن لشکریان چیست، شهر و حصار ساختن و محلهها و بازارها و پاسخانهها و عسسخانهها ساختن و دیوانخانهها و یامخانهها ساختن، و اگر آن شهر تمام شد در همان ایام به سر قلم مردم را به شهر برساختن، و اگر آن لشکرها کار نداشته باشند چهمقدار که در شهرها بیکار بودهاند به ورزش روزگار گذرانیدهاند، آن گروه را بفرستند تا آن مقدار مدت در خندق دور خطای کار میکنند.
و در هیچ حال خطاییان بیکار نباشند، و شب و روز از پادشاه و گدا را متعین است به مقسوم، و از آن ضابطه و ربط در روی زمین هیچکس نشان ندهد در ما- سوای خطای. بلاتشبیه اگر اهل اسلام شریعت را همچنانکه حق اوست بگیرند بیشک همه ولی شوند به عنایت حق
فرد
رعیت نوازی و سرلشکرینه کاری است بازیچه سرسری
[و در همه ممالک خطای هرروز کار همین است. بلاعذر یک روز ترک نتوانند کرد.]
در پایتخت همه امرا و لشکری هر صباح به دیوان خاقان چین حاضر شوند [و حاضر شدن به میدانگاه در ماسوای پایتخت به منزله دیوان خاقان است، و طریق دیوان خاقان چین در جایش مذکور شود] و هرگز روزی تعطیل نباشد ، و [در] هیچ شهری نباشد که از پنج هزار و ده هزار [و بیست هزار و سی هزار و چهل هزار] تا پنجاه هزار لشکر درو [حاضر] نباشد و شب و روز منتظرند که تا چه فرمایند ، [و این لشکرها در همه این شهرها چنان است که] اگر بفرمایند در یک ساعت جمله مسلح حاضر شوند
خطای نامه، متن، ص: 63
چنانچه مذکور شد، و از آنچه بر آن لشکرها تعیین کردهاند هیچ ذره ترک و تأخیر و غیبت [و] شکار و فراغت در قانون ایشان نباشد.
فصل و علامات مراتب لشکرهای ایشان
و هر ده کس را یک «توغ» است و یک خیمه و در سی کس سه توغ و سه خیمه و یک سنجق سرخ ، بدینترتیب تا هزار ، و هر هزار کس را یک علم سرخ و توغ و کوس و کرهنای و توغها و سنجقهای مذکور، و هر پنجاه هزار کس را پنج هزار توغ و قریب دو هزار سنجق و پنجاه علم سرخ و یک علم زرد از همه بزرگتر و پنجاه کوس و پنجاه توغ و پنجاه کرهنای و پنجاه جفت سنج و کوس و کبر که و پنج هزار ارابه طوپ و پنجاه هزار لشکر را پنجاه هزار تفنگ [است، از بهر آنکه هرکس که لشکری است یک تفک لازم اوست که به او تیر اندازند به آتش] و این جمله [اسباب و] علامات پنجاه هزار کس بود. این جمله لشکر حاضر یک قسم از دوازده ممالک چین بود.
عطار
این دو صد چندین سپاه و لشکرندسربهسر میر اجل را چاکرند
روز [و] شب پیوسته لشکر میرسدیعنی از پی میر مادر میرسد
چون درآمد از همه سوئی سپاههم تو باز افتی و هم نفست ز راه
هرکه خورد او از اجل یک تیغ دستهم قلم شد تیغ و هم دستش شکست
گر منم میر اجل در کاروبارچون اجل آید بمیرم زار زار
خطای نامه، متن، ص: 64 [پادشاه فقر را در ملک جانهست پیدرپی لوا خورشید سان
چرخ کحلی کرده افسر خاک پاشبوده دریا یک غم از ابر عطاش
تاج خود کرده ملوکان خاک پابوده خیل سرکشان او را گدا
جمله را دلجوی و ره بردست گیرفیض بخش عالم از نور ضمیر]
و مراتب میران لشکرها
سردار ده کس را «شیجن» گویند، و سردار صد کس را «بایخو»، و سردار هزار کس را «سنخو» گویند، و سردار ده هزار کس را «جوخو» گویند، و سردار بیست هزار کس را «یان سمزن» گویند، و سردار سی هزار کس را «سمزن» گویند، و سردار چهل هزار کس را «یان ذنبن» گویند، و سردار پنجاه هزار کس را «ذنبن»، و سردار پنجاه هزار لشکر در روز حرب سه میر معظم است: اول «طی کن»، دوم «دوتانگ»، سیم «ذنبن».
«طی کن» خادم است. از سرای پادشاه برآمده و به جای پسر پادشاه است.
وکیل نفس خاقان است و در یک قلمرو ضبط همه شهرها بدو تعلق دارد و صاحب اختیارست و بر همه امرای اهل قلم و اهل علم آن قسم مقدم است.
و بعد او «دوتانگ». [و این] «دوتانگ» دیوان کل یک قسم است و بر همه امرای اهل قلم آن قسم مقدم است و همه خزینهها و حسابهای آن قسم به دست اوست و بهطریق محبوسان او را نگاه میدارند، و این «دوتانگ» را زن و فرزند نیست. اینهمه احتیاط از برای آن است که مال پادشاه اسراف نکند.
و دیگر خادم را نیز سردار معظم ساختهاند از بهر آنکه مال پادشاه اسراف نمیشود.
«طی کن» و «دوتانگ» از عوام خلقاند که به آن مرتبه رسیدهاند. «طی کن»
خطای نامه، متن، ص: 65
به واسطه آنکه خود را بریده و خدمت سرای خاقان کرده به آن مرتبه رسیده، و «دوتانگ» از جهت علم و کمال به آن مراتب رسیده. و آن خادم و «دوتانگ» چون بمیرند اثری از ایشان نماند زیرا که مال ایشان از آن پادشاه است و ایشان را ذریات نباشد و مرتبه و منصب ایشان به کسان ایشان نماند.
و سیم «ذنبن» است که او میر لشکر پنجاه هزار کس است و ضبط و حساب آن لشکر در دست اوست، و او را اولاد و ذریات هست و بعد از فوت او اولاد او را مرتبه و منصب بدهند.
پس دوازده قسم ملک خطای را هر قسم او را سه سردار ضبط میکند: اول خادم که ضبط همه شهرهای آن قسم به او تعلق دارد که [او را] «طی کن» گویند، و دوم دیوان کل آن قسم که ضبط همه خزینهها و حسابهای مالیه آن قسم به او تعلق دارد که او را «دوتانگ» گویند، و سیم میر لشکر آن قسم که ضبط همه لشکرهای آن قسم بدو تعلق دارد که او را «ذنبن» گویند.
خطای نامه، متن، ص: 66
و جنگ کردن [لشکرهای خطای را] نادر الوقع است، زیرا که طمع به ملک کس ندارند و دائما در ضبط ممالک خوداند و نیز لشکر بیکار نگذارند. [و پیوسته برکار دارند مثل آنکه شهر سازند یا میل سازند یا حصار سازند و یا در خندق دور خطای درکارند و] میگویند اگر [لشکر] بیکار بود فتنه بود.
[فصل] [در قواعد حرب ایشان]
اما حرب خطائیان بغایت سخت بود. قواعد حرب ایشان چنین بود که اگر قریب دشمن شوند عقب و چپ و راست لشکر را خندق سازند و راههای ارابه گذارند و از پیش روی ارابه درچینند. و ابتدای حرب ایشان به طوپ بود و هفت صد هزار مرد خطای را هفتصد هزار تفنگ باشد، و همه آن لشکرها مثل آن به همه اسباب حرب آراسته و هیچچیز نباشد که در یکی نباشد و در یکی باشد. همه با همه اسلحه حرب برابر مستعدند، زیرا جمله را از خزینه دادهاند و جمله آن لشکر در کار ورزش برابرند و آن هفتصد هزار لشکر همه به یکبار تفنگ اگر بگشایند کوه بود پست گردد.
و نصرت [اهل اسلام] برایشان در آن است که لشکر خطای در سر کوچه بود ، زیرا که [ایشان] تا یسل نکشند و اجازت ندهند جنگ نکنند. روز حرب
خطای نامه، متن، ص: 67
هنوز ایشان یسل نکرده بودند خود را برایشان باید زد ، همچنانکه اسن تیشی پادشاه قلماق بوده بغایت حسرت اسلام داشته.
حکایت
[قصه] او چنان بود که از طرف مشرق صحرای قبچاق، و درازی صحرای قبچاق هفت ماهه راه است و پهنای او سه ماه راه، و در آن صحرا شهر و کوه نیست الا همه خلق صحرانشین مثل تاتار و اوزبیک و توقماق [و] اویغور و مغول و قلماق و تبت و غیره، و از دریای مشرق کوه قاف سر برآورده و گوشه او به صحرای قلماق متصل شده و راهی از آنجا بر قاف بوده که پیش از زمان اسکندر اهل قاف از آن راه را زاغسران و سگسران و مرغ [سران] و استر ستران از آن راه میآمدهاند.
اسکندر علیه السلام آن راه را سد بسته و آن سد که در مشرق میگویند آن است، و در دامنه آن سد خاکی سفید است تنکار گویند اصلش داند، و در آن خاک مروارید مثال روید از گیاه مثل نخود زرد بیقدر و کمبها و در دامن آن سر هفت بار صد هزار قلماق هست.
و یکی از [ا] مرای آن قلماق به نام اسن تیشی به صد هزار قلماق خروج کرد و به ضرب تیغ چند ماهه راه قلماق استان را گرفت و خان قلماق را اسیر کرد و تمام تبتستان را گرفت و ممالک اویغورستان را گرفت و مغولستان را [گرفت]، و روی به خطای نهاد و با خان خطای [به نام چین خواخان] در تاریخ هشتصد و پنجاه و چهار بود که جنگ کرد و هنوز لشکر خطای در لشکر آرائی بود که با ششصد هزار قلماق یک طوپ شد. اسن تیشی خود را زد بر هفتصد هزار
خطای نامه، متن، ص: 68
لشکر خطای و خان خطای را اسیر گرفت و واگشت. زیرا که زیاده از آن با خطائیان نتواند کردن. زیرا که گریختن خطائیان رسم نیست و به کشتن تمام نشوند و هرکه بگریزد در قانون ایشان واجب القتل بود. اگرچه ده هزار و بیست هزار و چندانکه بود جمله را بکشند از ترس فوت قانون. پیش خطائیان در جنگ کشته شدن و گریختن هردو یکی است.
و چون پادشاه قلماق خان خطای را اسیر کرد و واگشت لشکر خطای برهم زده شد و بماند.
فرد
ز ما یک سوار و ز گبران هزارسیاهی لشکر نیاید به کار
در قانون [نامه] خطای مذکورست که تمام لشکر خطای در سر یک حصیر زمین کشته باید شدن ، آن مقدار زمین به دشمن نباید داد.
و در صحرای قلماق دو شهرست یکی قراقوروم و یکی قوناراوی و طرف شمالی آن دو شهر ظلمات را نشان میدهند و در آن دو شهر مذکور بازرگانان میباشند و در بیرون آن شهرها خلق صحرانشین.
و چون خاقان چین را اسیر بردند بازرگانان که در شهر قراقورم بودند اسن تیشی با ایشان سپرد و گفت خاقان را شما نگاه دارید و تیمار و تربیت او را شما بکنید که او شهری و شهرنشین و شما نیز شهری و شهرنشین. بازرگانان قبول نکردند و جای
خطای نامه، متن، ص: 69
تخت مثال برای خاقان ساختند و به دعوتهای گوناگون تربیت او میکردند. برههای بریان و برنجهای مزعفر و شیره و شربت و غیره [به] تعظیم تمام خدمت او میکردند .
بعد از چندگاه اسنتیشی که پادشاه قلماق بود دختر خود را بدو داد و خاقان چین را داماد خود ساخت و رسول به خطای فرستاد و گفت خاقان چین را من به فرزندی قبول کردم و داماد خود ساختم. معلوم شما باد که من او را به جایش میفرستم.
شما نیز او را قبول کنید و تخت او را با او دهید. امرای خطای [چون این خبر شنیدند] در جواب فرستادند که ما [دیگر] او را قبول نمیکنیم و پادشاه نمیسازیم و او دولت ندارد [و او را اگر دولت میبود اسیر نمیافتاد] و ما پادشاهی دیگر برداشتیم.
و چون این خبر به پادشاه قلماق رسید خبر به خطای فرستاد که جنگ را حاضر باشید که رسیدم . چون امرای خطای این خبر شنیدند بترسیدند از برای آنکه ضرب [جنگ] قلماق را دیده بودند.
[بعده] امرا [ی خطای] تدبیر کردند که خان تو را دفع کند. خط نوشتند [به درون سرای فرستادند] از برای خاقان نو که باید بداند که در درون سرای در قلعه چهارم باغی است در غایت لطافت و در درون آن باغ نگارخانهای هست به چنین زینت [های] غریب مزین و مصور به صورتهای عجیب ،
خطای نامه، متن، ص: 70
باید که چون خاقان نو درآمده است آن باغ را تماشا کند و سیر آن نماید و آن نگارخانه را نظاره مصوران او سازد که از عجایبات است به ظاهر، از برای خاقان نو آن نوشتند و در نهان از برای خادمان و دختران که در سرای سردار [بودند] نوشته بودند که تدبیر و مصلحت در آن است که چون خاقان نو در آن باغ درآید باید که در آن باغ را ببندند و خاقان نو را محبوس گردانند. قضیه چنین و چنین است ، و چون خاقان نو آن خط را بخواند هوای سیر آن باغ در سر او افتاد و ذوق نظاره آن نگارخانه در دل او نقش بست و با خاصگیان خود [به] سوی آن باغ روانه شد. و چون خاقان نو در آن باغ درآمد با خواص خود [و او] در سیر و تماشا بود که در را از بیرون بستند و در مقابل در تخته گرفتند و سرب ریختند و دیواری شد از سرب به روی در . از برای طعام دادن مقدار یک صحن [طعام] در آمدن سوراخ کردند و خاقان نو خود [با] خواص خود محبوس شد.
[فرد
دانی که بر نگین سلیمان چه نقش بوددل در جهان مبند که با کس وفا نکرد]
فرد
ملک سلیمان مطلب کان هوی استملک همان است سلیمان کجاست؟
حکایت [حال عالم را بپرسیدم من از فرزانهای ...]
حال عالم را بپرسیدم من از فرزانهایگفت یا خواب است، یا با دست، یا افسانهای
خطای نامه، متن، ص: 71 گفتم اندر نعمت او دل که بندد گو بگوگفت یا مستی بود، یا گول، یا دیوانهای
گفتم از دنیا بها خواهد، چه باشد قیمتشگفت بادی مینیرزد نزد من نه دانه ای
گفتمش پس چیست دنیا، یا چه را شاید بگوگفت یکدم با دو همدم در یکی ویرانهای
[بعده] خاقان پیشین را از قلماق قبول کردند و بیاوردند و بر تخت بنشاندند و جام چین خواخان گویند . و در زمان او مسلمانان را [بسیار] حرمت بوده. اینجا اثر آن حرمت باقی است و این زمان پسر چین خواخان پادشاه است به نام کین طای خان و چون کین طای خان پادشاه شد قانون داد که پادشاهان خطای به جنگ لشکر فرستند و خود روند.
[و از آن] زمان [باز] خان خطای خود به جنگ نرود [و] لشکر بفرستد و خطائیان به جنگ مایل نیستند و اگر دشمن قوی بود بر مال صلح کند. [پیش ایشان کانه مفت است] نیز چون بیاید (؟). از برای آنکه خطائیان را [به همه] عالم صلح است. بلا ضرورت با کس جنگ نکنند. از آن است [که] چندین هزار سال است که ملک ایشان خرابی ندیده و طاعون نیز در آن دیار نشود
و عسکریان خطای در پیش امرای خود هیچ نوع خدمت نکنند، الا همه محل دیوان حاضر شوند و در خورد مراتب خود صف در پیش امرای خود بایستند.
و خدمتکاران امرای خطای را از اهل شهرها بهطریق صالغون از دنیاداران میگیرند و قرنی باید که یکی را نوبت رسد، هرچند میر معظم باشد. چون معزول
خطای نامه، متن، ص: 72
شود او بر کس خود نداشته باشد، زیرا که خلق خطای همه در دفترند و خارج دفتر کسی نیست که از آن خود سازد، و آنچه در دفترست جمله از آن پادشاه، و کار و خدمت پادشاهی کنند.
فرد
اینچه ضبط و اینچه ربط [و] اینچه کارعقل را گر مرد راهی پای دار
خطای نامه، متن، ص: 73
باب پنجم در بیان خزینههائی که در آن شهرها نهادهاند از زر و نقره و قماش و کرباس و غیره امثال برنج و گندم و جو و عناب و فندق و گردکان و گرمه دارو و کاه و هیزم
اشاره
[و] خزینههای کاه و هیزم چنان است که در هر طرف شهر کوههاست درچیده از کاه پشتهای بر مثال کوهی. کارگران در بالای او بر مثال مرغی مینمودند.
فرد
عزیزا کاه برگی گاه منتگرانتر آمد از صد کوه محنت
و در غایتی است که اگر کسی ببیند پندارد که دیوان سلیمان کار کردهاند، و هریک از آن کوه کاه شش ماهه چند هزار لشکر را متعین است که از برای اسبان آن لشکریان هفتهای یک بار از آن کاه میدهند.
و کوههای هیزم نیز همچنان است که کاه، و هیزم هفتهای [یک] بار به آینده و
خطای نامه، متن، ص: 74
رونده میدهند، و به لشکریان میدهند. اگر یکی تمام شود دیگری به جای او مینهند.
برنج و گندم و جو نیز در هر شهر مثل او در انبارهای پادشاهی است. در ماهی یکبار با بازرگانان که به صفت ایلچی آمده باشند هرروزه ایشان را بدهند تا سه سال از برنج و آرد و گندم و گوشت و عرقی و هیزم و عناب و فندق و گردکان و گرمهدارو، و هم لشکریان را نیز بدهند و هر شش سال دوره آن خزینهها تمام شود.
[و از زر و نقره و اطلسهای ملون و غیره] هرجنس که از پادشاهی برآید احسن و افضل اقمشه بود.
و هیچ شهری و حصاری نبود که در آن [ازین] مخزنها نبود، و لا ینقطع در دخل و خرج اینها مشغولند [و] مضبوط. و دخل آن خزینهها جریمه گناهکاران است زیرا که زر نگیرند اصلا و چندان هزار انبار در ملک چین از جریمه است.
خطای نامه، متن، ص: 75
باب ششم در بیان ملک شدادی و تاج و تخت جمشیدی خاقان چین اگرچه او دعوی سلیمانی میکند، بلا تشبیه
حکایت [نشسته بود کیخسرو چو جمشید ...]
نشسته بود کیخسرو چو جمشیدنهاده جامجم در پیش خورشید
نگه میکرد پیر هفت کشوروز آنجا شد به سر هفت اختر
نماند از نیک و بد چیزی نهانشکه نه در جامجم میشد عیانش
طلب بودش که جامجم ببیندهمه میدید تا آن هم ببیند
نباشد آنچه در عالم، نمیدیدولی در جام، جامجم نمیدید
بسی زیر و زبر آمد در آن رازحجابی مینشد از پیش آن باز
به آخر گشت نقشی آشکاراکه در پاکی توانی دید ما را
چو ما فانی شدیم از خویشتن پاککه بیند نقش ما در عالم خاک
چو فانی گشت از ما جسم و جان همز ما، نی نام ماند و نی نشان هم
خطای نامه، متن، ص: 76 تو باشی هرچه بینی، ما نباشیمکه ما هرگز دگر پیدا نباشیم
چو نقش ما به بینقشی بدل شدچه جویی نقش ما چون با ازل شد
همه چیزی به ما زان میتوان دیدکه ممکن نیست ما را در میان دید
وجود ما اگر یک ذره بودیهنوز آن یک ذره در خود غره بودی
نبیند کس ز ما یک ذره جاویدکه آن ذره نگردد غرق خورشید
اگر [از] خویش میجویی خبر توبمیر از خود، مکن در خود نظر تو
چو آمد چشم را مرگ تو در گوشبه مرگت گشت پیش از تو سیه پوش
اگر خواهی تو نقش جاودانیکمال زندگانی مرگ دانی
اگر خواهی تو نقش جاودان یافتچنان نقشی به بینقشی توان یافت
کنون گر همچو ما خواهی ز ما شوبه ترک خود بگو از خود فنا شو
حصاری از فنا باید درین کویوگرنه بر تو زخم آید ز هرسوی
چو کیخسرو از آن راز آگهی یافتز ملک خود دو دست خود تهی یافت
یقینش شد که ملکش جز فنا نیستکه در دنیا بقا را پس بقا نیست
چو در صحرای خود شد جود خود دیدفنای بیخودی بر قد خود دید
چو مردان کم زدوخود را فنا گفتشهادت گفت و بر قدرت ثنا گفت
مگر لهراسب آنجا بود خواندشبه جای خویش در ملکش نشاندش
به غاری رفت برد آن جام با خویشبه زیر برف شد دیگر میندیش
کسی کو غرق شد از وی اثر نیستازو ساحل نشینان را خبر نیست
تو هم در عین گردابی بماندهنمیدانی که در آبی نمانده
که [تو] همچو یخی در آفتابیو یا کف گلی در پای آبی
چو بیکشتی تو در دریا نشستیبگوید با تو دریا آنچه هستی
[بعده] تخت خاقان چین از زر سرخ است و به صورت اژدهاست که او را پیچ در پیچ کردهاند و بربالای سر او جای نشست خاقان چین است و دور آن تخت مقدار
خطای نامه، متن، ص: 77
ده ذراع باشد و بلندی او شش ذراع و درون آن تخت [مجوف است].
فصل در بیان سرای خاقان چین
سرای خاقان چین [هفت] حصارست و در روی همدیگر کشیدهاند و از همدیگر محکمتر، و در توی هر طبقهای باغهاست و بوستانهاست و بتخانههاست و نگارخانههاست و دیوانخانههاست ، و ساکنان آن جایها خادمان و دختر خانههااند که طبقه طبقه ترقی میکنند. جمله دختران [آن] سرای دوازده هزار و جمله خادمان سرای هفت هزار؛ و از آن جمله که به خدمت درمیآیند و به صحبت او میرسند سه هزار خادم و سه هزار دخترست که هرروز به نوبت از برای خدمت خاقان چین گروهی از دختران و گروهی از خادمان درمیآیند.
و بعضی از آن کهنه دختران که پدران خاقان را خدمت کردهاند و قانون میدانند و در درون سرای مملکت ضبط کردهاند از برای دختر چیدن به ممالک میفرستند و از آن دختران که ایشان بپسندند هریک را در محفه جداگانه نشانده با تجمل تمام محفهها را برداشته شهر به شهر و منزل به منزل گروه گروه میبرند و با حشمت هرچه تمامتر خیل خیل در سرای درمیآرند و پیش مادر پادشاه یکان یکان عرض آن پری پیکران حورینژاد میکنند و آنها را که پسند [د] در طبقات میگذارند و از آنجا ترقی میدهند و آنها را [که] نپسندد و آنان که در سرای پیر شده باشند جمله ایشان را با خلعتها و بخششها بر نهجی که آمدهاند به جای خویش واپس فرستند.
فرد
هرروز به منزلی و هر شب جائیچون زورق اشکسته به هر دریائی
خطای نامه، متن، ص: 78
اما خادمان همه خوش پسران صاحب حسناند که در حین طفولیت اگر خواهند پدران ایشان که خادم سازند پیش امرای آن شهر پسر را ببرند و عرض حال بکنند و از ایشان اجازت نامهای حاصل بکنند، و آلات پسر را روی خاک بزنند همچون کف دست هموار و تیمار او بکنند و چون نیکو شود و خود را بداند به پایتخت برود و اجازت نامهای با خود ببرد و مدتها از بیرون سرای خدمت خادمان درون سرای بکند تا یکی از خادمان درون سرای او را به پسری قبول کند و در سرای درآورد [و] مدتی تعلیم قواعد و قانون میکنند. چون کمال یافت در طبقه اول اگر محلی محلول افتد به او دهند و از آنجا ترقی میکند.
فصل [و هر طبقه [ای] را مراتب او کاری است ...]
و هر طبقه [ای] را مراتب او کاری است. و پرورش باغها و بوستانها [ی] درون سرای خادمان طبقه اول میکنند.
و در طبقه دوم خادمانیاند که کارایشان آغوش آغوش خط درآوردن و برآوردن است، و جهت کثرت خط [و کاغذ] در محلش گفته آید.
و در طبقه سوم خادمان معتبر [می] باشند که در دیوانخانههای درون سرای خود دختران معتبر [سرای] اختصار خط میکنند و در پیش پادشاه میدرآرند و خاقان چین را در قسمت شب و در قسمت روز که از برای خط نگاه کردن و نشان کردن تعیین کردهاند از آن هرکدام [ترک و تأخیر] نتواند کردن و چون آن خطها را یکان یکان پیش خاقان بیارند و او در اختصار او نظر کند و ماحصل او را [بداند] اگر قبول است به دست بگیرد و به قلم سرخی بر بالای گردی خط بکشد، علامت قبول اوست، و اگر قبول نکند علامت نکشد. این است سخن گفتن خاقان با خلق بیرون یعنی به خط.
و هر قسمی از دوازده قسم ملک خطای را دیوانخانههاست متعین در درون
خطای نامه، متن، ص: 79
سرای، همچنانکه در بیرون سرای. و آن خطها همچنان قبول و ناقبول آغوش آغوش و بند بند بسته و سر به مهر از دیوانخانههای آن قسم که در درون سرای است به دیوانخانههای هر قسم ملک خطای که بیرون سرای است بهدر آید، و در هریک از آن دیوانخانههای بیرون سرای سه میر معتبر نشسته و آن خطها را [برگیرند و یکان یکان] وا کنند و قبول و ناقبول را بدانند، و بعد از آن نظر به آن حکم نوشتن و مهر کردن مهمات عوام است و از آن [خواص] حکم نوشته مهر کرده از سرای برآید .
و در طبقه چهارم سرای خاقان چین دیوانخانههای دوازده مملکت ملک چین است که در آنها از یک طرف خادمان معتبر و از طرف درون دختران معتبر کاردان مهم گزار ، همه کمرهای یشم بر میان بسته و تاجهای غریب [و] مرصع بر سر نهاده و از اطلسهای خطائی لباسهای زربفت پوشیده و از هردو جانب آن هردو گروه بیایند با تخت روان با تجمل تمام و در آن دیوانخانهها بقدر مراتب خود فرود آیند و بهقدر مرتبه بنشینند، و در پیشان یک دختر و در چپ و راست آن دختر دو خادم نیز با کمرهای یشم بر کمر بسته بنشینند، و از پیش روی گروه دختران صف برکشیده و بهخدمت برپای چون اصنام مصور ایستاده و بر چپ و راست گروه گروه خادمان خطای به حسن صورت مشهور صف صف برپا ایستاده و آن دختران و خادمان کاردان مهم گزار و ضابطان ملک خطای در آن دوازده طبقه دیوانخانههای درون سرای جمله به مراتب بنشینند و اختصا [ر] خط بکنند [و] به علم و فراست و فیلسوفی از فحوای خطها چیزها فهم میکنند، و طریق ضبط مملکت از آنجا مینمایند.
کنز الحقایق
به جان از طالبان راه دین شوگر اینجا نیست سوی شهر چین شو
به علم عیسوی کن چشم روشنکه تا باشد که بتوانی تو دیدن
خطای نامه، متن، ص: 80 اگر در جهل خود دائم نشینیچو مهدی پیشت آید، هم نبینی
خر دجال و عیسی جز یکی نیستیقیندان اندرین معنی شکی نیست
اگر دانا بود عیسی است بر خرکه نادان خر بود از خر فروتر
مثال تن خر و عیسی است جانتاگر عیسی صفت باشد روانت
چو جان نادان بود دجال باشدچو دانا گشت عیسی حال باشد
ز نطق عیسوی گیرد نشان جانشود از علم زنده جاودان جان
چو دانستی یقین عیسی و دجالز راه علم شد معلومت این حال
نشان مؤمنی دانستهای چیست؟ارادت سوی آن عالم که باقی است
برو جان پدر رویت به راه آرز فانی بگذر و باقی نگهدار
و در طبقه پنجم خزینه ملک چین است از زر و نقره و جواهر و کمخا و اطلسهای ملون خطای و قلغی و پای برگ و تافته و کرباس و غیره، و پیوسته این خزینهها را به کار برند و به جای او دیگری بنهند.
و بعضی از دختران و خادمان هستند که در درون سرای خانهها ساختهاند خشتی از زر و خشتی از نقره. مثل هذا خزینههای غریب و عجیب در درون سرای هست که گفته شود در جایش.
و هم در طبقه پنجم است جای شیران و ببران و پلنگان و یوز و سیاهگوش و سگان تبت، و [این] سگان تبت پرپشم است و پرهیبت. از روی صلابت با شیر برابر [ی] میکند.
و در درگاه عالی مفخر سلاطین روی زمین سلطان روم را از آن سگان هستند که رومیان سگان ساسانی گویند ولی اصلا از سگان تبت است و آن سگان تبت در کوههای خطای میباشد و حصول آن سگان از آنجاست.
و در طبقه ششم دوازده هزار خانه دخترست و جاهای نشست آن دختران در خور مراتب و منصب ایشان است.
و در طبقه هفتم سرای، خاقان چین خود و عیال خود و خاصگیان خود میباشد؛ و در اندرون سرای که عبارت از هفت قلعه هست که در درون همدیگر
خطای نامه، متن، ص: 81
ساختهاند. ورای خاقان چین درو یک مرد نیست، و بلندی دیوارهای آن سرای به مرتبهای است که مرغ بلند پرواز باید که درگاه پریدن از بالای او تواند گذر کردن، العلم عند اللّه. به آن بلندی و سطبری دیوار در روی زمین کسی ندیده باشد در ماسوای آن ملک، و از بیرون دیوار آن هفت حصار بر دور آن سرای هزار پاسخانه است و در هر پاسخانهای ده کساند. یعنی دههزار کس پاس دیوار سرای خاقان چین میدارند، سوای آن لشکر که در دیوان گاه تخت او را نگاه میدارند.
[آن لشکر] دههزار کساند، همه غرق آهن و پولاد مسلح و به همه سلاح آراسته [و پشت برپشت هم نهاده از اول شب تا صباح نشینند و پاس تخت مذکور و آن درو دربندهای یک جانب را پاس ایشان میدارند و نظر به آن درها و دربندهای جانب دیگر را چند مقدار کساند که نگاه میدارند و آن سرای مربع است. در دور او هزار پاسخانه است- گفته شد، و در هر پاسخانه ده کس همه مستغرق آهن و پولاد و به همه سلاح آراسته] شب تا روز خواب نکنند. در همهجا چراغ میسوزد و چوبک و جرس و فانوس گرد سرای میگردانند.
حکایت [پاسبانی بود عاشق گشته زار ...]
پاسبانی بود عاشق گشته زارروز و شب نیخواب بودش نیقرار
گاه میرفتی و چوبک میزدیگه ز غم بر روی، تارک میزدی
همدهی با عاشق بیخواب گفتکی خراب خواب یک دم خوش بخفت
گفت چون شد پاسبان را عشق یارخواب کی آید کسی را زین دو کار
پاسبان را خواب کی لایق بودخاصه مرد پاسبان عاشق بود
پاسبان و عشق با او یار شدخواب از چشمم به دریا بار شد
پاسبان را عشق او نغز اوفتادکار بیخوابیش در مغز اوفتاد
پاسبانی کن بسی در کوی دلزان که دزدانند در پهلوی دل
خطای نامه، متن، ص: 82 هرکه را این پاسبانی شد صفتزود یابد اندر آنجا معرفت
و آن ده هزار پاسبان در دور سرای خاقان چین لا ینقطع در چوبک زدن و جرس و فانوس گردانیدناند پیوسته، [و در همه حصارها و شهرها در بالای دروازهها طبل پاس] میزنند و در دیرها درای مینوازند و در سر گذرها و عسسخانهها چوبکهای عجیب و غریب مینوازند. و یک شین و غوغای در این شهرهاست در شبها که صفت نتوان کردن. در همه ملک چین پاسبانی بغایت مضبوط است. در همه شهرهای آن نه از ترس دشمن است بلکه اظهار تجمل پادشاهی و ضبط مملکت است.
و از چهار جهت آن سرای درهاست و از جانب هر دری هفت دربند است. نیز دیوار هر حصاری [را] دربندی است، و درو دربند هر جانب [از برای] کاری متعین است و از یک در و دربند او خزینه درمیآید که حاصل دوازده قسم ملک چین است که آوردهاند، و در بیرون آن درو دربندها بر ارابهها نگاه میدارند. مدتها میباید که نوبت رسد که به خزینه درآرند و از در دیوانگاه خرج آن خزینهها میکنند و در دربندهای یک جانب متعین است از برای خط درآوردن ، و درین در و دربند نیز کوس عدل نهادهاند. و از در و دربندهای یک جانب دیگر خلق سرای درمیآیند و میبرآیند و آن یک درو دربندهای یک جانب دیگر از برای دیوانگاه است.
خاقان چین گاهی که خواهد از سرای بهدرآید از آن درها و دربندهای دیوانگاه بهدرآید در سالی یک بار یا دوبار با تجمل عجیب و غریب [که مذکور شد] و در همه امور ملکی بغایت وزین است [و گران سر و متأمل و دوراندیش] و در آن وقتی که وا گردد باز به همین درها و دربندها درآید.
و چون از چهار جانب درهاست و از جانب هر دری هفت دربندست و در هر دربندی پنج جفت درست- دو در طرفین و سه در میان، و آن دو که در کنار [ها] ست ازو امر او
خطای نامه، متن، ص: 83
لشکرها به دیوان درمیآیند، و آن سه که در میان است خاصه پادشاه است که خود [و] خاصگیان خود از آن درها درآید و برآید. و بلندی هر دری مقدار یک گز انداز باشد. و آن درهای مذکور که گذرگاه پادشاه است از پولاد خطائی ریختهاند عجب. اگر از آن درها در روی زمین بوده باشد مگر در خطای کار کرده باشند.
و در بیرون هفت دربند، پیش روی هر دری یک حصار مضبوط ساختهاند و در سه طرف آن حصار درهاست که به رسم دربندهای درون سرای ساختهاند و غرابت آن درها مذکور شد.
و در درها و دربندها فانوسهاست به عدد ستارههای آسمان رنگارنگ، روشن کردهاند و از سر سنجقها آویخته و از هر دری و دربندی چنان نماید که نظاره کننده داند لطافت آن فانوسها را، و از هم دوری آن دربندها را. و در نیمشب همه اهل قلم و اهل علم حاضر شدهاند و در بیرون آن درها و دربندها خیل خیل و طلب [طلب] و سنجق سنجق همه انتظار میبرند از برای آنکه گاهی خاقان پیش از صبح به دیوان بهدرمیآید. هرکس که اهل آن دیوان بوده باشد حاضر نباشد گناهکارست و در بند و حبس برود.
فی زماننا، یکبار خاقان در صبح به دیوان بهدر آمد و در آن ساعت سه هزار امرا کم آمد- که به دیوان حاضر نشده بودند. همه گناهکار شدند و از منصبها بیفتادند و دربند و حبس رفتند.
و اکثر به دیوان [به] درآمدن خاقان پیش از آفتاب برآمدن است، و از آن ترس مذکور همه آن خلق حاضر شده و بر آن درها و دربندها انتظار میبرند، و چون آن درها و دربندها را که مخصوص امرا و لشکری است به یکبار وا کنند و همه آن خلق ما خلق اللّه گروه گروه و خیل خیل درخورد مراتب خود درآیند از آن
خطای نامه، متن، ص: 84
درهای مذکور که مخصوص عوام است و دربانان و چاوشان از برای نمایشاند، و اگرنه آن خلق ما خلق اللّه که در آن دیوان حاضر میشوند هیچ حاجت منع و تأدیب و تعلیم نیست بلکه همه خلق چین از خواص و عوام بغایت ادیب و معلماند. ادب و حرمت و عزت را در تمام دنیا کس برابر ایشان مداومت نتواند کردن، زیرا که از چندان هزار خلق که در دیوان در پیش خاقان چین برپای ایستادهاند کس را زهره نطق نباشد چه جای منع و تأدیب چاوش و دربان! خطائیان از آن مضبوطترند که کسی بر ایشان راه تواند گرفت. [و] چون درآمده شود چندین هزار لشکر ببینند که همه غرق آهن و مسلح نشسته پشت بر پشت هم نهاده، و نه خوردن و نه خفتن. و همه بیدار، پیش ازین مذکور شد، و پاس آن درها و دربندها که تحت خاقان چین بر آن جانب است میدارند.
مثنوی
این نه صد، چندین سپاه و لشکرندسربهسر میر اجل را چاکرند
روز [و] شب پیوسته لشکر میرسدیعنی از پی میر مادر میرسد
چون درآمد از همه سوئی سپاههم تو بازافتی و هم نفست ز راه
هرکه خورد او از اجل یک تیغ دستهم قلم شد تیغ و هم دستش شکست
گر منم میر اجل در کاروبارچون اجل آید بمیرم زار زار
و آن جماعت مذکور که نگهبان تختاند ده هزار کساند- پاس تخت و دربندهای دیوانگاه میدارند ماسوای دربانان و لشکری که از بیرون پاس سرای میدارند. و آن درها و دربندها که از جوانب دیگرست بقدر حال لشکر متعین است از برای پاس آن درها و دربندها.
مشهور چنان است که پنجاه هزار کس شب و روز از درون و بیرون سرای مشغول خدمت پادشاه خطایاند و از آنکه تعیین کردهاند در خدمت ساعتی
خطای نامه، متن، ص: 85
احتمال ترک و تأخیر ندارند. و چون نزدیک برآمدن خاقان شود به دیوان دو فانوس لعلی و صندلی و طشت و آفتابه- این جمله زرین- از بیرون جماعتیاند که میآرند، و آن جماعت وقتی که خاقان از سرای بیرون خواهد که رود تخت خاقان چین را ایشان بردارند. و چون آن جماعت که بیایند به دربند سیوم باشند و آن فانوسهای لعلی [در] درون سرای در رود و به دربند چهارم و در بالای [او] کوسی بزرگ است مقدار پنجاه کس به دور او ایستاده در نوازش آرند و بسیاری بنوازند، و چون از نواختن کوس ساکن شوند، و هم در پهلوی آن کوس درای آویختهاند بر مثال گنبدی معلق در هوا از سقف طاق درآویخته [اند]، بعد از نواختن کوس آن درای را نوازند.
و طریق نواختن آن درای چنان است که چهارصد خادم از برای نواختن موکل آن درآیند و چوبی بر مثال تیر کشتی بس بلند [که] در مقابله درای به یک پهلو [ی] از سقف درآویخته به زنجیرها و آن چوب را به آن عظمت عقب عقب ببرند مقدار چهل گام و رها کنند و سر آن چوب بیاید و به آن درای بخورد، چنان به ضرب صدائی ازو به درآید که تمام شهر خانبالغ آن آواز را بشنوند [و] آن درای را با آن صفت درنواختن [آر] ند.
و خاقان درآمدن بر تخت نشستن و در آن حین که شصت و نه [درای] نواخته باشند خاقان به تخت بنشیند، و چون بر آن تخت زرین اژدها پیکر قرار گیرد یک ضرب دیگر نوازند. جمله آن نواختن درای هفتاد بود. و در اثنای نواختن درای خاقان و کسانی که با اویند به سرعت هرچه تمامتر بهسوی تخت و دیوان شتابند و خاقان را هیچ زهره تأخیر و توقف نباشد، زیرا که از قانون تجاوز کردن رسم نیست.
و در آن حین که خاقان چین بر تخت زرین اژدها پیکر قرار گیرد و آن درها و دربندها را [که مخصوص خاقان چین است] به یکبار وا کنند و در مقابل تخت خاقان چین آن درو دربندهای پولاد با صداهای با هیبت عجیب و به آوازهای
خطای نامه، متن، ص: 86
با سیاست غریب همه بهیکبار واز شود چنان بلند آواز که تمام شهر خانبالغ با آن عظمت آواز آن درهای مذکور و آن درای مذکور و آن کوس مذکور شنوند و بشناسند و بدانند که خاقان چین بر تخت نشست.
و در هردربندی سه فلاخن انداختهاند و آن فلاخنها را بر صورت مار ساختهاند از سر تا دم ده «قولاج» باشد و حلقه حلقه ساخته و [سر] هریک فلاخن در دست میری است و جملگی آن فلاخنها هژده عددست، و چون آن درها و دربندها همه به یکبار واز شود و آن امرا و لشکری و ایلچیانی که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند همه روی خاقان چین را ببینند که بر تخت اژدها پیکر نشسته بر نشاط روی او آن فلاخنها را بهیکبار در حرکت بیارند و برافشانند، [و] برمثال طوپ و تفنگ آوازهای با هیبت بهیکبار به درآید که تمام شهر خانبالغ گوش به آن آواز دارند و چون آن آوازها را بشنوند بدانند که خلق در دیوان روی پادشاه را بدیدند، و همه خلق آن شهر تحسر کنند از آنکه ایشان روی پادشاه را نتوانند دیدن و هفتاد پشت خلق بازار ندیده است روی خاقان چین را. از آن است که خلقی که به دیوان خاقان چین درآیند دربانان و چاوشان هیچ نگویند، زیرا که هیچکس را زهره نباشد که خلاف قانون و ادب در درون سرای [ره] رود و قدم نهد. هرکس پیش از تخت نشستن خاقان آمد خوش [آمد] و اگرنه نگذارند [در دیوان درآمدن] و او گناهکارست.
و چون خاقان خواهد که به سیر و تماشای صحرا بهدر رود تمام خلق شهر دکانها بیندازند و پنهان شوند، از برای آنکه آداب ایشان چنان است اگر خاقان به صحرا به شکار رود- دور از روی حاضران- اگر از اسب بیفتد و یا در پیشکار اسب دواند درین هر در صورت گناهکار باشد و از پادشاهی معزول شود و سلطنت از اولاد او منقطع شود، زیرا که خلاف قانون کاری کرده است.
و در بسیاری از شهرهای خطای است که در هریک از آن شهرها [از برای] پادشاهزا- دهها سرای با تکلف ساختهاند بغایت مزین تا [به] حدی که پوشش دیوارها و خانههای
خطای نامه، متن، ص: 87
آن سرایها از سفالهای فغفوری سبزست. و حاصل خرابات آن شهر را با آن پادشاهزادهها تعیین کردهاند، یعنی قحبهخانهها را حاصلش را. و بسیاری دیگر از پادشاهزادهها هستند که رنجبری میکنند و روز خود میگذرانند.
و اگر خاقان چین به سبب گناهی از پادشاهی معزول شود سلطنت از اولاد او منقطع شود، و یا خاقان وفات کند- دور از روی حاضران- ذریات نداشته باشد از آن پادشاهزادهها که نگاه داشتهاند در آن شهرها [هر] کدام که قابلتر بود بیاورند و بر تخت بنشانند.
فصل [و چون خاقان چین خواهد که به دیوان بهدرآید ...]
و چون خاقان چین خواهد که به دیوان بهدرآید همراه او سازها مینوازند که از همه انواع غریب، و نایها مینوازند که همه نوع او عجیب [است]، چنانکه از الحان آن سازهای عجیب و از خوشی آن نایهای غریب هر نفس جان تن را الوداع میخواست، و در زمان استماع آن آوازهای قاغنوس مثال ارغنون ایثار و در آن اثنایکان ضرب دهل کریه [آوازی مینواختند که از کراهت] آواز آن دهل خوشیهای آن نایها و سازها ناخوش مینمود.
از دریای ابرار
زشت هم خوب است کاواز حمار گم شدهارعنون آید به گوشم خصم اگرچه انکرست
و آواز زشت آن طبل ناخوش تنبیه بوده مر خاقان چین را که هان مغرور و مشغول آن سلطنت نشوی و فریفته این الحانات نباشی که در عقب این خوشیها ناخوشی هست که آن مرگ است.
خطای نامه، متن، ص: 88
مثنوی
مرگ بنگر تا چه راه مشکل استکاندرین ره گورش اول منزل است
پند گیر ای دل که گرداب بلاستزنده دل شو زانکه مرگت در قفاست
ور ازین گرداب سر بیرون کنیهر نفس جمعیتی افزون کنی
ور درین گرداب مانی مبتلیسر بسی گردد ترا چون آسیا
چیست دنیا سرنگون پایداربیقراری دائما بر یک قرار
گر همه دنیا مسلم آیدتگم شود تا چشم برهم آیدت
ملک دنیا خاکساران را دهندعافیت پرهیزگاران را دهند
و لذت نوای آن سازها موقوف است به سماع، [و] زبان قلم از تعریف آن سازها و ساز قاغنوسی عاجزست و قاصر،
عراقی
از خرابات مرا دوش به دوش آوردندبیخودم از در آن باده فروش آوردند
شهسواری که نیامد به همه کون فرو [د]بر در خانه خمار فروش آوردند
مطربان زیر لب از پرده اسرار نبیتا چه گفتند که نی را به خروش آوردند
و از آن سازها بعضی مخصوص سرای خاقان چین است که در ماسوای آن سرای ننوازند- حکم است.
و چون خاقان چین به آن حشمت بر آن تحت اژدها پیکر نشیند بر آن خلقی که در آن دربندها توقف کردهاند [از] امرا و لشکری و ایلچیانی که از اطراف و
خطای نامه، متن، ص: 89
و جمله آن خلق به مراتب خود و به سرعت هرچه تمامتر گروه گروه درآیند و هر گروه را مراتب و جای او متعین است، و مردمانی که ازین طرف دنیا یعنی از دیار اسلام رفته باشند بر همه مقدم و دو سه قدم ماند [ه] نزدیک خاقان چین باستند و حرمت مسلمان را بر همه مقدم میدارند، و از مسلمانان پایهتر مردمان تبت باستند و از تبتان پایهتر قلماقان باستند و از قلماق پایهتر اویغوران باستند و از اویغوران پاتهتر گروه اوجد و جورجت باستند و از اوجد [و] جورجت پایهتر گروه گروه و نوع نوع هندیان باستند.
و هر گروه از مملکتی آمدهاند و هر گروهی به نوعی لباسها پوشیده و به زبان دیگر گونه سخن میکنند [و] به هفتاد و دو زبان در خطای سخن میکنند، و نامعدود و بسیار بودن زبانها را شبه نیست و بسیاری لغت الفاظ مختلفه میدانیم که در روم یکی موافق نیست.
و طرف راست خاقان چین لشکر و امرای اهل علم او باستند و طرف چپ [او] امرای اهل قلم باستند و طرف عقب تخت خاقان اهل سرای او باستند. بعضی در میان خادمان بوده باشد که دختران نیز بصورت خادمان بودند.
[و] هیچکس را زهره آن نباشد که در دیوان خاقان چین سر برآرد و در روی خاقان و یا غیری نگرد. و در پیش روی خاقان امرایی که از ممالک خطای آمدهاند از برای طلب مراتب و منصب [و] گروه گروه پاپاس و امرای پاپاس و ایلچیانی که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند جمله صف صف در پیش روی خاقان ایستاده و آن درها و دربندهای مذکور در غایت لطافت سزاوار و مناسب سلطنت دنیا در پیش روی خاقان نمایان، و در آن دربندها صف صف لشکرها و پیلان ایستاده و در آن هفت [دربند] مذکور آن همه خیل و حشم سلطنت خاقان چین در پیش روی او نمایان، و در آنجای [دیوانگاه خاقان] چین چندین هزار زاغ بلخی سرخ پای و سرخ [منقار] و مرغابیان و انواع مرغان عجیب و غریب هر صباح به دیوان او حاضر میشوند
خطای نامه، متن، ص: 90
و در بالای سرای به سفال پوشیها به فغفوری سبز در محل دیوانگاه مینشینند بیغوغا و بیترک و تأخیر.
و در ماسوای دیوان و دیوانگاه [در سرای] اگر شرط ببندند نیابند، شبهه نیست که طلسم است و یک سبب دعوی سلیمانی خاقان را به دیوانگاه هر صباح حاضر شدن آن مرغان است.
و در نهایت آن هفت دربند کوس عدل نهادهاند. و در ردف آن در هر دربندی یک کوس عدل نهادهاند، و بر آن کوسها نگاهبانان موکل کردهاند، و اگر کسی را ظلم [رسیده بود] بیاید و آن کوس که بیرون هفت دربند است و آن مظلوم ظلم رسیده یک ضرب بنوازد. که آواز آن کوس به دربند دوم رسد و موکل [کوس] دربند دوم بنوازد. آواز آن به سیوم رسد و در سیوم بنوازد به چهارم برسد و مثل هذا در پنجم و ششم و هفتم. نزد خاقان چین کوس عدل را یک ضرب بنوازند. اگر آن کوس عدل نواختن در محل دیوان بود بسیاری از امرا بودند که عقلشان زائل شود و بعضی بیهوش شوند و بعضی بمیرند از ترس. و گروه آن امرا که شکایت از ایشان بود یعنی به کوس عدل نواختن جمله ایشان دربند و حبس و قتل بروند. زیرا که قانون بر آن طریق است.
و کسی را زهره یک سر موی از قانون تجاوز کردن نباشد و مبالغه نیست- حقا که بیان واقعی است- زیرا [که] امرا از خاقان چین بغایت ترسانند، و باقی خلق از امرا ترسانند، و خردان و خلق از کلانتران ترسانند. از برای آنکه قانون ایشان بغایت باریک است و نگاهداشت او لازم.
حکایت [یکی از امرای او را در دیوان در حضور خاقان ...]
یکی از امرای او را در دیوان در حضور خاقان چپ و راست کمر او از هم وا شد و کمر بر زمین افتاد و گیرند [ه] ها که عسسان سر دیوانند او را گرفتند. خاقان
خطای نامه، متن، ص: 91
چین از روی تخت نعره زد که «با»! یعنی بخشیدم. گیرند [ه] ها او را بر زمین گذاشتند.
او بیفتاد. نگاه کردند از ترس مرده بود.
و آنکس که کوس عدل بنوازد امرا را ترس ازو از آن است که آن کوس عدل نواختن شکایت میشود از امرائی که مهمات آنکس تعلق به ایشان دارد، یعنی به داد من نرسیدند. آمدم و کوس عدل نواختم، و چون آن شخص کوس عدل نوازد هردو زانو بر زمین نهد و بر سر زانو باستد و آن نگاهبانان کوس بیرون درجهند و گردن آنکس را که کوس را زد- یعنی نوازنده آن کوس را- گردن ببندند و منتظر بایستند، و موکلان دربندها در هر دربندی که هستند یعنی نگاهبانان کوس [ها] هر گروه کوس خود را یک ضرب بنوازند و چون در هفت دربند هفت ضرب بر آن کوسها بزنند و آواز کوس هفتم به گوش خاقان برسد در حال خادمان خاص خود را بفرستد و از آن شخص تفتیش احوالش بکنند و از زبان او تذکرهای بگیرند و خط او را نیز بگیرند- که خطای بیخط سخن نکند- و از آن دادخواه ضمان بستانند و رها کنند و اگر ضمان نداشته باشد در حبس بکنند، زیرا که مهمات او کلی باشد از جهت آن در حبس کنند، و آن خط و تذکره دادخواه پیش خاقان درآرند و آن خط و تذکره را خود بخواند و تفتیش آن حال به خواص خود بفرماید.
و از سبب نواختن آن کوس بسیار کسان به حبس و قتل بروند. زیرا که قانون ایشان بغایت باریک است و نگاهداشت او لازم. چنانکه در تمام ملک چین اگر کسی یک چیز از قانون ترک کند او را بگیرید و توابع و لواحق او را [هم] بگیرند [و] جمله را دربند و حبس بکشند و جرم کنند.
باز آمدیم بر آنکه چون خاقان چین بر آن تخت اژدها پیکر قرار گیرد و تاج و تخت جمشیدی و درها و دربندها [ی] سرای شدادی و دیوان سلطنت خاقانی خود را ملاحظه کرده بعده کانه دانسته که اینها را بیش بقا نیست، زیرا که در روی تخت بغایت مظلومانه نشسته [بود].
خطای نامه، متن، ص: 92
مثنوی
پادشاهان جهان در بندگی بو نبردند از شراب زندگی
ورنه ادهموار سرگردان و دنگملک برهم میزدندی بیدرنگ
روی در دیوار بنشینند زردروی یکدیگر نبینندی ز درد
آن طرف که عشق میافزود دردبو حنیفه شافعی در سی نکرد
و امرای زباندان هستند از برای هر طائفهای جدا به جدا، و امرای زباندان مسلمانان هفت میر مسلماناند که از برای مسلمانان متعیناند.
و چون خواهند که اپلچیان را اجازت بدهند آن زباندانان بیایند در حضور خاقان چین عرض حال هر گروه بکنند و گویند محل آن شد که بخشش داده شود و ایشان را اجازت داده شود. خاقان چین در جواب گوید که دانستم، و خزینهچیان میدانند ماسوای آن مقدار سخن از خان خطای- امرای بیرون سرای و خلق بیرون- نشیندهاند و آن مقدار تکلم خاقان گویا از برای آنست که خلق بیرون بدانند که او را زبان هست، و قانون نیست مکالمه کردن خاقان [با امرای بیرون، و امرا نیز با او جز به خط سخن نکنند. و در حضور خاقان] نیز قانون نیست خط داشتن و در و دربندهای یک جانب سرای مخصوص است از برای خط درآمدن و برآمدن، [که] گفته شد.
و گاه باشد که خاقان چین در دربند سیم بر تخت بنشیند و امرا و وزراء و ایلچیانی که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند و لشکر و غیره و آن همه خیل و حشم مذکور گروه گروه و صف صف در آن دربندها تا دربند چهارم بایستند، و خاقان از طرف درون برآید به آن ترتیب مذکور و به دربند سیم بر تخت بنشیند. و نه خاقان ایشان را ببیند و نه ایشان خاقان را. و از برای چنان حالت گروهی از امرا متعین است از برای عرض کردن آن خلق. و آن امرا را در دست تختهها باشد از دندان پیل تراشیده و منقش، و در اثنای عرض کردن آن تختهها را در پیش روی بدارند و نعرهای در غایت بلندی بزند به صدای غریب و آواز [ی] عجیب و در آن نعره بگوید که چندین هزار امر او
خطای نامه، متن، ص: 93
چندین هزار لشکر و چندین هزار خلق که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند اینجا همه [به دیوان] حاضرند و آن را بکوبد و خاموش کند و از درون سرای از پیش تخت خاقان در جواب خادم بلند آواز گوید که خاقان [دانست.] چون اندکی [به دیوان] مکث میکنند یک میر دیگر باز از بیرون به آوازی عجیب و غریب بگوید که فرمان چیست؟ از درون سرای جواب آید که اجازت است.
[فصل] [اگر خاقان چین در ماهی دوبار به دیوان در نیاید ...]
اگر خاقان چین در ماهی دوبار به دیوان در نیاید معاف است. اگر سه بار ترک کند، بلاعذر [گنهکار شود و یک گناه بر خاقان بنویسند و] گناه پیش ایشان ترک قانون است، و اگر خاقان چین سه گناه کند از پادشاهی معزول شود و اولاد او نیز گناهکار شوند و پادشاهی از نسل او منقطع شود و از آن پادشاهزادهها که در بعضی شهرها گذاشتهاند [و] حاصل خرابات آن شهر وجه معاش او بود یکی را که اعلم همه خلق بود بیارند و پادشاه سازند و خاقان پیشین را عزل کنند از برای آنکه امرا و لشکری و خلق تابع اویند. در آن احکامی که به طریق قانون باشد و در خلاف قانون فرمان نبرند.
و همه عمر خاقان و امرا و خلق را اهتمام ایشان در آنست که از ایشان کاری خلاف [قانون واقع نشود]، از برای آنکه امرا و خلق به یک گناه مؤاخذ و معاقب شوند و پادشاه به سه گناه.
[فصل] [بعده امرا و پادشاهزادهها با خاقان چین ...]
بعده امرا و پادشاهزادهها با خاقان چین نتوانند مخالفت کردن از دو سبب:
یکی آنکه همه لشکر و خلق از آن خاقان است و همه در دفترست و بیرون از دفتر
خطای نامه، متن، ص: 94
کسی در خطای نباشد، و هرچند میر معظم و یا پادشاهزاده باشد چون از منصب بیفتد یک کس یا دو کس خود داشته بود، چون مخالفت کند؟
و دوم آنکه در خلاف قانون زهره اطاعت ندارند.
به تاریخ مشهور میانه ایشان چهار هزار سال است که نه آفت طاعون دیدهاند و نه خرابی از سپاه، از جهت نگاهداشت قانونی که در امور ملکی بغایت نافع است. از آن جهت که در امور ملکی و در ضبط ممالک بغایت و کمال رسانیدهاند تا به حدی [که] هیچ خلل در ملک ایشان یافت نشود و هیچ دشمن به ملک ایشان رخنه نتواند کرد. از آنکه قانون و قواعد را ایشان بغایت مضبوط گرفتهاند.
[و چون ملک ایشان دوازده قسم است مهرهای خطای نیز دوازده است و بر هریک قسم مهری است یشم از سفید مقدار کف دست و بر پشت آن مهرها صورت اژدر از سنگ یشم تراشیدهاند، و مهر کردن ایشان از سرخی بود و ده تو «نشان» بر روی هم بنهند و مهر کنند. هر ده مهر کرده شود. زیرا که کاغذ ایشان حریرست.
و تعظیم نشان خاقان چنان است که اگر پادشاه را پسری شود یا خوابی یا هولی ببیند حکم بفرستد به دوازده قسم ملک چین از برای خلاصی محبوسان و آن حکم را در محفه بنهند و دو محفه خالی از برای تعظیم او در عقب آن محفه با حکم همه از اطلسهای ملون پوشش کرده و آراسته، قرب صد کس آن محفه ها را برداشته و به هر شهری و منزلی که برسند خلق آن شهر پیشواز برآیند گروه گروه [و از برای هر گروه] به مراتب جایها ساختهاند تا آنجا میآیند و حکم را سر مینهند و به تعظیم تمام به شهر در میآرند و به دیوانخانه عالی میبرند و همه امرا و خلق هر صباح حاضر آنجا مثل دیوان خاقان تا آن حکم را بخوانند و مهم آن حکم از هم گذرانند.]
و چون آن امرا و خلق از دیوان خاقان چین برآیند هرکس به دیوانخانه خود بیایند، و هرکس را درخور مراتب او دیوانخانهای است و چندین هزار امرا
خطای نامه، متن، ص: 95
را چند هزار دیوانخانه است.
و در همه شهرهای خطای به همان ترتیب مراتب دیوانخانههاست که جمله آن را از پادشاهی ساختهاند و هیچ میری را زهره نباشد که از برای خود دیوانخانهای سازد، زیرا که قانون نیست.
و چون امرا به دیوانخانهها بنشینند در هر دیوانخانهای سه میر بنشینند:
یکی حاکم و یکی امین و یکی دیوان، جمله تعلقدار خان خطایاند. و همه از همدیگر ترسانند و هیچ کدام را زهره خیانت تقصیر نبود. از برای آنکه همه غماز یکدیگرند [زیرا که به اخبار تقصیر و خیانت یکی خلعت و منصب مییابند، چون غمازی که دیگر نباشند]. و به همین طریق در دیوانخانههای سرای نیز دختران و خادمان از همدیگر ترسانند.
و دیوانخانههای درون سرای به چه ترتیب است؟ [و دیوانخانههای بیرون سرای نیز به همان ترتیب است]، و در درون سرای دوازده دیوانخانه است مقدم بر باقی دیوانخانههای سرای، و در هر [یک] از آن دیوانخانه یک دخترست صاحب اختیار مفتش که یک قسم از دوازده قسم ملک خطای را او ضبط میکند و دو خادم معتبر: یکی در دست راست آن دختر [و یکی در چپ آن دختر و آن خادم که در دست راست آن دخترست امین است و آنکه در چپ دختر] است دیوان [و آن دختر و خادمان را- هریک را- مرکب و قلم و دفتر بر کرسی نهاده در پیش بردوام.
و پادشاه و امرای اهل علم و اهل قلم را در تمام ملک چین حال این است. و در ضبط قانون خطای هر قسم از دوازده قسم ملک چین را از پادشاهی مهر و قلم و خط دگرگونه است. اهلش داند.]
و در آن دوازده دیوانخانه درون سرای همه به همان ترتیب است، و حساب دوازده قسم ملک چین در آن دوازده دیوانخانه مقدم درون سرای در پیش آن دوازده دختر صاحب اختیار کامل با فراست با کیاست به نهایت میرسد.
خطای نامه، متن، ص: 96
بر آن تقدیر، اگر گویند در خطای دختر است راست بود، از بهر آنکه چون دوازده دختراند در درون سرای که احکام و ضبط دوازده قسم ممالک خطای در دست ایشان است و بر همه خادمان درون و بیرون سرای و بر همه امرای خطای در علم و کمال و در ضبط مملکت بر همه مقدماند.
فصل [و در بیرون سرای شش میراند که ...]
و در بیرون سرای شش میراند که ضبط دوازده قسم ممالک خطای در دست ایشان است:
یکی ضابط قانون ممالک [خطای] است،
و یکی ضابط خزینه زر و نقره و قماشهای ممالک خطای،
و یکی ضابط خزینه برنج و گندم و جو و عناب و گردکان و گرمه دارو [و] هیزم و کاه تمام ملک خطای است،
و یکی ضابط تمام [لشکر ملک خطای است،
و یکی ضابط تمام] شهرها و حصارها که ساختهاند و میسازند و مرمت آن و دیوانخانهها و غیره و یامخانهها - چه یام اسب چه یام ارابه تمام ممالک خطای است،
و یکی ضابط تمام سجن ممالک خطای است.
و از بیرون سرای آن شش میر کاردان مهم گذار در خانه خاقان چین ضبط دوازده قسم ممالک چین بر آن طریق مذکور میکنند و حساب آن را سال به سال به خط و دفتر با آن دختران که در دیوانخانههای درون سرایاند بدهند و آن دختران جمله آن را به خاقان به اختصار خط [منقح] به عرض برسانند و خاقان جمله یک سال احوال آن ممالک را بداند. زیرا که از برای هر مهمی خطی به خاقان رسانیدهاند به کرات، و اکثر آن واقعات معلوم اوست.
و شب [و] روز را از برای خاقان چین به سه قسم ساختهاند: در یک قسم عیش و نوش
خطای نامه، متن، ص: 97
کند، و در یک قسم خواب رود، و در قسم سیم خط نشان کند. و در قسم عیش و نوش و خواب اختیاری دارد، آن مقدار که مقسوم است. اما در قسم خط نشان کردن هیچ قدرت تقصیر و تأخیر ندارد. اگر زیاده خواب کند بیدار کنند از برای خط نشان کردن. از برای آنکه تجاوز از وقت معین ترک قانون است.
و به ترک آنچنان، خاقان و دختران که آن روز نوبت خدمت از ایشان بود خود خادمان نوبتچی جمله گناهکار شوند، و اگر خاقان چین سه از آن گناه کند در قانون ایشان از پادشاهی معزول است و امرای چین به یک گناه مؤاخذ و معاقب شوند و از مرتبه [و] منصب خود بیفتند و دربند و حبس بروند.
و اگر امرا از پادشاه یکان گناه عفو کنند جایز، و اگر پادشاه از امرا نیز عفو گناه کند جایز، و آن نادر الوقوع است. و جائی که از خاقان چین و امرای او نگاه داشت قانون آنچنان بود دیگر که را زهره ترک قانون است.
از جهت نگاه داشت قانون است که مملکت ایشان چندین هزار سال است خرابی ندیده است و هرروز در زیاده شدن است.
خطای نامه، متن، ص: 98
باب هفتم در بیان زندانهای خطای- نعوذ باللّه
اشاره
و در خانبالغ دو زندان است؛ یکی را شینبو گویند، و یکی کمبو.
و آنکه کمبو گویند عقوبت او سخت و بندهای [او] گران. زنده برآمدن از آنجا نادر الوقوع است.
و آنکه شینبو گویند بند و عقوبت او خفیفتر و بیشتر [خلق] از آنجا به سلامت زنده برآیند.
و در هر دو زندان زنان جدا به جدا. و هر یکی شهری است نامش زندان. و هر نوع گناهکار را که بیارند نظر به گناه آن گروه دیوانخانهای است در بیرون زندان و در آن دیوانخانهها گناه هر گروهی را که ثابت کنند و به گردن ایشان لازم سازند در حال بیان حادثه ایشان را خط سازند و پیش پادشاه درآرند و ایشان را به زندان درآرند.
فصل [و چون به در زندان برسند سه میر معظم ...]
و چون به در زندان برسند سه میر معظم به در زندان دیوانخانهای دارند و به در
خطای نامه، متن، ص: 99
زندان نشستهاند و آن میران دربان زندانند. چون پیش آن میران برسند نامهای گناهکاران را بنویسند و سبب گرفتاری ایشان را بنویسند و تاریخ گرفتاری ایشان را بنویسند.
و مملکت غیر خطای [را] ندانند. بپرسند که از کدام قسم مملکت خطای آمدید و نام آن قسم را بنویسند و تاریخ عمر هریک بنویسند. آنها که سال خود ندانند دهان ایشان را وا کنند مثل سایر حیوانات و از دندان آدم سال آدم را حکم کنند. و بر روی هریک مهری از مرکب بنهند و به زندان درآورند.
و چون ملک خطای دوازده قسم است زندان نیز دوازده قسم است و هر گروهی که بیارند به نام آن قسم مملکت طبقهای متعین است [یعنی حصاری جدا جدا] و گروه آن قسم را بر آن طبقه ببرند. و اگر یکی گناه کند مثلا جنگ کرد بسبب یک جنگکننده ده پانزده کس را از قوم و قبیله او گردن بسته به زندان میبرند. اگر زن و اگر مرد باشد که جمله را به زندان میبرند. و هر گروه را از کدام دیوانخانه که گاه بر گردن ایشان لازم ساخته در قیدوبند میآرند. باز وقت نجات ایشان به همان جای میبرند و رها میکنند و گروه گروه درمیآرند و گروه گروه میبرآرند.
و در همه ممالک خطای هیچ میری یاسو باشی را زهره نباشد که یک آقچه از هیچ گناهکاری بگیرد ماسوای پادشاهی. و جریمهای که از برای پادشاهی بگیرند در خورد گناه آنکس، و قبیله او را نیز جرم بکنند و چند مد برنج سفید او بدهد و قبیله او چند مد گندم و ارزن بدهند. در تمام ملک خطای جریمه به همین طریق است. زر گرفتن رسم نیست.
چون به زندان درآرند بپرسند که از کدام قسم خطای آمدهاید. چون جواب بگویند که از فلان قسم اشارت کنند به طبقه آن قسم. از برای آنکه خطاییان را
خطای نامه، متن، ص: 100
تصور چنان است که از مشرق تا مغرب همه در فرمان خاقان چین است. ماسوای ممالک ایشان مملکت در عالم نمیباشد.
فصل [سرگذشت ما چنان بود که ما دوازده کس بودیم که ...]
سرگذشت ما چنان بود که ما دوازده کس بودیم که به خانبالغ رفته بودیم پیش خاقان چین [از قضا] یکی از جهلای ما جنگ کرد با یکی از گروه تبتان و به سبب جنگ یک کس ما، جماعتی از آن گناه بیگناه را بند کرده به سجن درآوردند.
ولی عنایت حق بود که مردم مسافر را چوب زدن و اشکنجه کردن نبود و جریمه دادن نیز بر مسافر نبود.
و چون ما گروه بیگناه را درآوردند در طبقهای که به نام یک قسمی از دوازده قسم ممالک خطای است که او را قلمرو دوشنکسی گویند در طبقه قسم او ما را درآوردند. چون درآمدیم ما را کاویدند که زر و نقره و دنیائی به خود نیارد گویان. از برای آنکه قانون ایشان بر آن است.
چون درآمدیم در فرقهای از دوازده فرقه زندان خطای میبردند در راهی که از رفتن بسیار در درون زندان مانده شدیم و در درون زندان در آن رفتن میدیدیم دو رویه دیوانخانهها نوع نوع ساخته بودند از برای پرسیدن انواع گناهکاران.
در هر دیوانخانهای سه میر معتبر نشسته: یکی در پیشان و دو در طرفین. و آنکه در پیشان است او پرسنده و حاکم است، و آنکه در راست او نشسته او امین است، و آنکه در چپ او نشسته او دیوان است [یعنی نویسنده]، و هر سه میر معتبرند. از برای آنکه از غایت دانش و اعتبار ایشان است در زندان مهمات پرسیدن.
و در همه آن دیوانخانههای دو رویه امرا به همین قانون باشند و در آن دیوانخانهها باغها و باغچهها و بوستانها ساختهاند از برای امرا، و در زیر آن درختان و میدانها در محل عیش و نوش زمانی فراغت کنند.
خطای نامه، متن، ص: 101
فصل [و هرروز صباح که از دیوان خاقان که ...]
و هرروز صباح که از دیوان خاقان که وا گردند همه امرا در همه ممالک چین گروه گروه همه در دیوانخانهها [ی خود] درآیند و مهمات میپرسند و هیچیک را زهره تأخیر و تقصیر نباشد. چون امرای زندان در آن باغها و بوستانها گروه گروه به دیوان- خانههای خود بنشینند از زندانیان انواع گناهکاران را در آن دیوانخانهها به مراتب درخور گناه درمیآرند، و گروهی را بهدر میبرند، و گروهی را شکنجه میکنند، و گروهی را چوب میزنند، و گروهی را در بندهائی که خلاف این ممالک است میکشند، و گروهی را تختههای سرب [ناک] در گردن ایشان گذرانیده، و گروهی را تختههای جنازه مثال در گردن ایشان کرده و در پایهای ایشان کندهای سرب انداخته، و گروهی را از مویهای سرآویخته و انگشتان دستهای ایشان را در تاب- خالها کشیده و در خمهای ران ایشان میخهای شکنجه کشیده و بر روی رانهای ایشان دو رویه چپ [و] راست میزدند از عقوبت و از سختی عقوبت جمله بیهوش شده بودند و ما را اعتقاد چنان بود که جمله مردهاند.
اگر صد سال در دوزخ نشینیز مالک غیر آزردن چه بینی
چو دنیا مؤمنان را هست زندانمشو ساکن درین زندان چو دزدان
چو دانستی سجن بر مؤمنان است کسی کو را نخواهد مؤمن آن است
ببین تا از کجائی در حقیقتچو ما آنجا روی اینک طریقت
وطن گاه تو گر دنیاست باریدو سه روز آمدی اینجا به کاری
اگر دنیا ترا همچون بهشت استیقین دان کافری کین از تو زشت است
بدانی گر شوی عارف درین جایکه در سجنی، تو داری بند بر پای
بکوشی تا ازو یابی نجاتینجاتی کاندر و باشد حیاتی
حیات جان تو از علم دین استچو دریای یقین دانی که این است
به سجن اندر کسی شادان نباشداگر باشد به جز نادان نباشد خطای نامه ؛ متن ؛ ص101
خطای نامه، متن، ص: 102 اگر در سجن میری بیخبرداربه سجینت کنند آنجا نگوسار
بکن جهدی و بیرون شو ز زندانکه نادانی است باشیدن به زندان
و ما جماعت بیگناه آن دیوانخانههای زندان و باغها و بوستانهای زندان را و امرای زندان را و گروه گروه خلق را در آن دیوانخانهها درآوردن و گروه گروه برآوردن و گروهی انواع اشکنجه کشیده را و آن همه عجابیات را میدیدیم و ترسان و لرزان میرفتیم تا رسیدیم به جائی که آن دیوانخانهای بود بر همه دیوانخانههای زندان مقدم.
آن امرایی که در آن دیوانخانه بودهاند به منزله نفس ناطقه خاقان [چین بودهاند] و آن دیوانخانه از برای گناهکاران خواص خاقان چین بوده.
چون مردمان مایان را در دیوان خاقان چین نزدیک تخت ایستاده میکنند از برای آن از خواص بودهایم، و گروه ما را در آن دیوانخانه درآوردند در پیش آن امرا نشستیم. از برای آنکه ایشان مردمان ما را صحرایی و روستایی اعتقاد کنند از مردم ما ادب و حرمت و عزت و قانون طمع نکنند و ماسوای ممالک خود شهر در عالم ندانند.
و چون در پیش آن امرا بنشستیم بر دست و پای بندها نهادند و به حبسگاه درآوردند و دروازه حبسگاه نیز کاویدند بغلها و آستینهای ما را از برای آنکه مبادا که تیغ و زر و مال خود درآورند گویان- دور از روی حاضران. چون درآوردند میبینیم دو رویه یعنی دو طرفه خانههای طولانی است پوشانیده. گروه گروه خلق را در تختهها کشیده [و] چار میخ و پنج میخ بر روی تخته به ستان خوابانیده دستها و پایهای ایشان را با وجود بند و زنجیر به زنجیرها در میخهای آهنین بسته و از مویهای سر ایشان کشیده و در میخ بسته.
و گروهی را در بند و زنجیر کشیده و با وجود با آن نگذاشته و پایهای ایشان را از تختهای گذرانیده و به ستان خوابانیده و از روی سینه ایشانها به زنجیر
خطای نامه، متن، ص: 103
صد گزی به اشکنجهها کشیده، بیم آن است که استخوانهای سینه ایشان بشکند و ایشان در فریادند.
و گروهی را در بند و زنجیر کرده و در صندوقها کردهاند، و کفی بالله شهیدا.
غرض مبالغه نیست بیان واقع است، و آنها را که در صندوق میکنند کشند [ه] های پدر و مادرند و آن صندوقها مثلثه بود، یعنی سه برجه در غایت تنگی و پستی، و بلندی او به مقدار یک بدست بود. سبحان اللّه! چگونه گنجیده بود آن شخصی که سر صندوق را وا کردند! یک کس دیدیم که در درون صندوق با وجود بند و زنجیر اعضای او را خورده و در آن صندوق تنگ و پست به زور گنجیده و همه اعضای او با بلندی سر او برابر شده و در صندوق چسبیده . گویا اعضای او همچون گوشت شده بود که در آنجا گنجیده بود. چون سر صندوق را وا کردند آن شخص با آن بند و زنجیر از آن صندوق برخاست، بطوری که هیبت [او] در ما اثر کرد.
و ما [را] در بندها و زنجیرها درآوردند، تا پنج روز [بعده] حکم از سرای خاقان برآمد که مایان را بند و زنجیر بردارند و خالی رها کنند. زیرا که ایشان این نوع عقوبتها ندیدهاند گفته و طاقت آن ندارند. در حال مایان را خالی در زندان رها کردند.
و گروه گروه در زندان خلق بیحساب بودند که خالی رها کرده بودند، درخورد گناه ایشان.
[فصل] [پنجره در مثالی بود به سوی زندان ...]
پنجره در مثالی بود به سوی زندان. زنان عورات مینمودند. از یکی دربانی پرسیدیم که چه مقدار زن محبوساند. گفت پانزده هزار زن در زندان شینبو است.
و بیست و شش روز- دور از روی حاضران- در آن زندان ماندیم. و در آن مدت هرچند روز از زندان بهدر میآوردند و به طرفی از اطراف شهر خانبالغ از برای تفتیش
خطای نامه، متن، ص: 104
میبردند به دیوانخانهای به سیاستی که خیال میکردیم که ما بیگناهان را جای کشتن آنجاست.
الحمد للّه که گروه مایان را چوب زدن و اشکنجه کردن نبوده، وگرنه خطائیان را گروه گروه میآرند و چوب میزنند و اشکنجه میکنند، نعوذ باللّه.
و از بزرگی شهر خانبالغ بود که در هر دیوانخانهای که میبردند یک روز در رفتن و یک روز در تفتیش کردن میماندیم و یک روز درآمدن بودیم، و چون قریب به خلاص شدیم- بلا تشبیه- پیش مفتیان ایشان بردند و دیوانخانه آن مفتیان هم در زندان بود. و هرگز از خاطر نرود خوشی آن باغ و بوستان که در زندان در دیوانخانه آن مفتیان بود.
و چون پیش آن مفتیان بردند و آن اقرارنامهها که در دیوانخانههای اطراف خانبالغ از ما نوشته بودند جمله آن خطها را پیش آن مفتیان نهادند و بزرگی کاغذ آن خطها مثل حصیر مصلی که از کاغذ خطائی بود و به خط خطائی نوشته بودند که ازین جمله به نام فلان کس جنگ کرده و بر کرده خود اقرار نمود و این جمله از همراهان او بودند. در گناه داخلاند. از آن سبب [که کس بد را همراه خود آوردهاند]. این جمله را در بند و حبس آوردیم گویان نوشته بودند- بلا تشبیه.
آن مفتیان پیران کهن بودند. از برای آنکه بعد از ضبط مملکت تمام و کمال قانون را دانسته علمی و عملی او را به کار آورده، و امارت امرای خطای را نهایت امرای دیوانخانههای زندان بودن است. زیرا که پیش خطائیان بند و حبس و قتل بغایت عظیم است و برین جمله خطای را ضبط کردهاند.
و چون آن پیران کهن کار دیده روزگار گذرانیده مکتوبات را بدیدند و احوال ما دریافتند گفتند شما را گناه نیست. اما همراه شما یک تبت را به چوب زده و آن تبت هلاک شده. چون همراه شما بد کسی بوده از شما هریک سه مد ارزن جریمه میباید داد.
خطای نامه، متن، ص: 105
اما آنکس که به چوب زدن قتل نفس کرده صورت میدهیم بر قصاص او که بعد از سه سال او را قتل بکنند. اما او را نگاه دارند تا آن زمان و شما را بزودی بگذارند. و آن صورت را چون مفتیان خطای نوشتند و در سرای پادشاه فرستادند روز دیگر جواب بهدر آمد که آن شخص که خونی است او را نگاه داشتند و مایان را بگذاشتند. از برای آنکه در خانبالغ همه مهم جز وی و کلی را به پادشاه باید عرض کردن. اما در ماسوای خانبالغ به خادمانی که هر قسم [ملک خطای] را به آن خادمان تفویض کردهاند، اگر مصلحت جزئی باشد خادم حکم کند.
اگر کلی بود به خاقان عرض بفرستند و هرچه سازند به علم اوست.
و بعضی زندانیان را بعد از بند و عقوبت بسیار چون روی به خلاصی نهند گروه گروه از زندان بیرون آرند و سر بازارها و گذرها کندهای سرب ریخته در گردن ایشان گذرانیده و در دست و پای ایشان بندهای آهن و از شیب بغلهای ایشان آویخته چنانکه پایهای ایشان به زمین نرسد [و آن عقوبتها از برای ترسانیدن خلق بود، و] در آن سختی اگر ماهی به سر بردند و زنده ماندند بعد از آن فرود آرند و هر یک را صد چوب بر کون برهنه ایشان بزنند، زیرا که قاعده خطای است. اگر مرد بود تنبان او را بکنند [و] بر کون برهنه او چوب بزنند، و اگر عورت بود بر بالای تنبان او چوب بزنند. و تحمیل جریمه کنند و جریمه او چند مد برنج سفید و یا گندم و یا ارزن، و اگر قوت جریمه را دادن ندارد برو چند ساله تحمیل میل بانی و یا پاسبانی و یا عسسی و غیره از برای جرمانه او در جای او بفرمایند. و چون مدت آن خدمت بهسرآید پیش ضابط آن شهر برود و عرضه داشت خود را ببرد و بر احوال او مطلع شوند و صد چوب بر کون برهنه او بزنند و بعد از آن خط خلاصی او بدهند.
و جریمه خطائیان همه ازین نوعها بود، و زر و نقره جریمه ستانیدن رسم نیست.
خطای نامه، متن، ص: 106
و چون آن گروه را رها کنند گروهی دگر به جای آن جماعت پیشینه به همان نوع عقوبت [ها] بیاویزند و گروهی را چار میخ کنند و انواع عقوبت ایشان بسیار است.
و در همه شهرهای خطای در چارسوها و دربندها و گذرها و راهها گروه گروه به انواع عقوبتها در عسس خانهها [ی] آن زندانیان گرفتارند و زندانیان چون به آن عقوبتها برسند شاد شوند، زیرا که آن عقوبتها علامت نزدیک شدن خلاصی ایشان است.
بعده ، و آن خلقانی که در آن زندانهای عالیاند لا ینقطع هرروز گروه گروه و هرگروه را به دیوانخانه دیگرگون میبرند و تفتیش حال ایشان میکنند و چوب میزنند و اشکنجه میکنند و اقرار از ایشان میگیرند.
و هر گناهکار را ماهی یکبار نوبت تفتیش اوست، اگرچه سالی دوازده ماه به همان نوع تفتیش کردهاند و به تکرارها از او اقرارنامه گرفتهاند. زیرا که کار زندان را بر همه امور ملکی مقدم داشتهاند. و از حالهای زندانیان، پیوسته خاقان تفتیش کند.
و فی زماننا در زندان شینبو سه کس بمردند [در یک روز] از سختی بند و عقوبت. زیرا هرکس که میمیرد از برای تلف شدن او خط پیش خاقان در میآرند که در زندان چنین کسی وفات کرد. از خاقان خط برآمد که شما مگر در مهمات زندان تقصیر میکنید که سه کس در یک روز تلف شدند. امرای زندان بترسیدند و همه به یکبار در زندان درآمدند و گرد آن محبوسان و بندیان برآمدند و بعضی را بندها تخفیف کردند و بعضی را خالی گذاشتند و بعضی را به طعام بیشتر دادن امر کردند.
و طعام زندانیان از پادشاهی میدهند روزی یکبار، و آنها که کس دارند از برای محبوسان خود از بیرون نیز طعام فرستند و آن طعامها را در زنبیلها با علامتها و خطها بیارند و در میانه هرحبس خانهای توده کنند. که را زهره باشد که در
خطای نامه، متن، ص: 107
طعام یکی خیانت کند. حکم است که هرکه مقدار یک نخود خیانت کند دزد و خاین باشد.
روزی دوبار محبوسان را رها کنند از برای قضای حاجت و از برای طعام خوردن. و هرکس بباید علامت خود بداند و خط بخواند و طعام خود را بگیرد.
چون طعام خوردند دربند و حبس میکشند.
اما از حالهای زندانیان پیوسته خاقان باخبر باشد. زیرا که هرگناهکاری را ماهی یکبار نوبت او میرسد که در یک دیوانخانهی او را تفتیش کنند و دیوانیان آن دیوانخانه خط بیان حال او را و اقرار و انکار و اشکنجه او را و مدت انواع تفتیش او را و جمله واقعات او را در ماهی یکبار در پیش خاقان درمیآورند، و از آن است که خاقان چین جمله اهل زندان را از زن و مرد ایشان را نام به نام میداند و بر احوال واقعات اکثر ایشان مطلع است و از حال جمله اهل زندان خبیر.
و هر خط و دفتر که در دیوان خانههای بیرون سرای است در تمام ممالک [و در درون سرای است مثل آن از تمام ممالک] خطای.
سبحان اللّه! چه قانون و چه نگاه داشت قانون است که به سبب ضبط قانون و نگاه داشت قانون چندین هزار سال است که ملک ایشان خلل ندیده و دشمن برایشان ظفر نیافته. از هفت ساله تا هفتاد ساله، و از درویش و پادشاه، هیچکس را سرموئی زهره ترک و تأخیر قانون [نباشد.]
فصل [و آن گناهکار [ان] که واجب قتلاند خاصه از ...]
و آن گناهکار [ان] که واجب قتلاند خاصه از برای تفتیش ایشان خاقان [چین] سالی یکبار دیوان کند و چندین هزار خونی را، مفصلش را، ده ده [در] دست گیرد و یکان یکان را به نام میخواند، و آن خونیان بر کردار خود پیش پادشاه
خطای نامه، متن، ص: 108
اقرار مینمایند و میگذرند و هیچ یک را زهره انکار نباشد. نقل کفر کفر نیست، از برای آنکه جهلای خطای از بسیاری حرمت، پادشاه خود را به خدائی میپرستند و پادشاه به آن راضی نیست ، و کفره خطای میگویند- دور از [روی] حاضران- خدای سه صد است و میگویند [از آن جمله] یکی خاقان چین است و آفریننده آن سه صد خدای یکی است که اللّه است و کفر کفره خطای درین رنگ است.
و از آن سبب خونیان زهره دروغ گفتن و انکار ندارند، و اگرچه خاقان چین آنچنان اعتقاد ایشان معلوم است که راضی نیست از برای آنکه خود را خدا- پرست میداند و از بعضی افعال او معلوم است و مذکور شد.
و دیگر آن خونیان را از آن سبب زهره انکار نباشد زیرا ماهی یکبار در هر دیوانخانهای بر کردار خود اقرار دادهاند تا سه سال، و خطهای ایشان جملگی به خاقان رسیده و خاقان چین جمله گناهکاران را که در زنداناند نام به نام میداند و اکثر را از راه خط میشناسد، خاصه مرخونیان را که سالی یکبار از پیش خاقان میگذرانند و به کردار خود اقرار میدهند و خاقان چین به قلم سرخ علامت خود نشان میکند تا سه سال. و هر آن جمله را که سه سال ایشان رسید حکم بر قتل ایشان بکند. آن روز قتل، [چندین هزار] خونی را علمهای سرخ بر سر ایشان نشانده خیل خیل و گروه گروه از سرای خاقان بیرون آورند و به قتلگاه ببرند و محل قتل ایشان در سالی یکبار بود. و در تمام خطای از تقویم محل قتل میدانند و چندین هزار سال است که قتل بهروز میکردهاند.
و قریب تاریخ نهصد و دو (902) بود که قحطی عظیم در یک قسم از دوازده قسم ملک خطای واقع شد که آن قسم را قلمرو شنگسی گویند. خلق بیحد تلف شد. عاقبت به حکمت علاج کردند.
خطای نامه، متن، ص: 109
و بعد از آن حکمتشناسان فرمودند که [آن ضرر از خون ریختن بیوقت است به روز. بعد از آن] روز قتل را به شب بدل کردند و در یک شب چندین هزار خونی را در تمام ملک چین قتل کنند بتخصیص در خانبالغ. چون صباح شود به نظاره بیایند و ببینند جمعی را [پیوند] از پیوند جدا کرده و جمعی را گردن زده و به روی هم پشته کرده و جمعی را پارهپاره کرده و هر گروهی را به نوعی کشته و جمعی را پوست کنده و سرنگون آویخته، و هر گروه گناهکار را به نوعی قصاص کردهاند.
و عجبتر آنکه سر چندین هزار مقتول را- هریک در صندوقچهای جدا [به] جدا محکم کردهاند و صاحب آن سر را بیان [حال او] کرده [اند] و نوشته که صاحب این سر چنین کس بود و از کدام محله بود و نام [او و] پدر او چه بود و گناه او چه بود و چند سال در حبس بود و در هر ماهی در کدام دیوانخانهها کدام میران تفتیش کردند؟ و در هر سال پیش خاقان چه نوع اقرار کرد. آن خطها را بدان انواع نوشته در گردن آن خونیان آویخته به قتلگاه میآرند.
و چون سر از تن آن خونیان جدا شود سرهای مقتولان را در صندوقچهها محکم سازند و خط هرکس را به صندوقچه سر او بچسبانند و تا سی سال در خزینه نگاه دارند از برای آنکه اگر کسی دعوی کند که چنین کس من به ناحق کشته شده حکم از پادشاهی برآید که سر آن مقتول را از خزینه حاضر سازند، اگر کسی دعوی بکند بر آن سر بکند: آنچه احوال آن مقتول است بتمامه در کاغذ نوشتهاند و در صندوقچه چسبانیده. تا سی سال آن سرها در خزینه باشد. بعد از سی سال کسی را دگر دعوی نباشد سرها از خزینه بیرون آرند و به دریا اندازند. و از آن نوع عجابیات در خطای بسیار است.
و سالی یکبار زندان را از زندانیان سه ساله پاک سازند. بعضی را گروه گروه به کشتن برند، و بعضی را گروه گروه [به میل بانی و دیدهبانی فرستند، و بعضی را
خطای نامه، متن، ص: 110
گروه گروه] به عسسی و عسسخانهها فرستند، و بعضی را گروه گروه بر پاسبانی و پاسخانهها فرستند، و بعضی را گروه گروه در سر چارسوها و گذرها و راهگذرها و دربندها و اشکنجههای عجیب و عقوبتهای غریب نگاه دارند از برای عبرت و ترسانیدن خلق [چنانکه پیش ازین مذکور شد.]
و چون میعاد آن گرفتاران بهسرآید آن بندها و عقوبتها از آنها دور سازند و هریک را صد چوب بزنند و در خورد گناه او از گندم یا برنج سفید یا ارزن و یا نخود و یا جو چند مد بگیرند و رها کنند.
خطای نامه، متن، ص: 111
باب هشتم در بیان سالی یکبار عید کردن مردمان خطای در تحویل چله زمستان
اشارة
و سر سال و حساب سال [ایشان] از تحویل چله زمستان است، و چون چله تحویل کنند [عید کنند،] در تمام ملک چین تا مدت یک ماه در عیش و نوش باشند و در آن روز خاقان چین را دیوان و تجمل او دو چندان شود و چندین هزار امرا گروه گروه و خیل خیل و هر گروهی نوعی رنگ از انواع رنگها از اطلس خطائی پوشیده چنانکه ادنی پوشش خطائیان ده تو قماش بر روی هم بود. و از آن امرا گروهی همه اطلس سبز و گروهی همه اطلس سرخ و گروهی همه اطلس زیتونی.
و آن امرا را اجازت بدهند گروه گروه و خیل خیل در صحن سرای خاقان چین در سر خوانها و شیرهها بر روی صندلیها صف صف بنشینند [و ایلچیان و خلقی که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند همه را اجازت بدهند بر سر خوانها و شیرهها صف صف بنشینند] و خاقان بر صفه [ایوان] بلند [ی] بر ایوان سرای بر نیمتخت مزین بنشیند با تجمل تمام به ساز و صحبت به عیش و عشرت مشغول و آن. صحن سرای در نظر خاقان از انوار و انواع اطلسهای ملون آن امرای مذکور چون بزازستان
خطای نامه، متن، ص: 112
بزار بهار و نگارستان چین مینمود. و آنطوی و شیلان از برای امرای خودش در سالی یکبار بود.
کنز الحقایق
بهشت اندر مثل چون مطبخیدانکه باشد اندرو مرغان بریان
بهشت پرطعام از بهر عام استتو عامی میل تو سوی طعام است
به دنیا خوردن و در آخرت همجوی خوردن نخواهی عمر یک دم
بهشت صورت ارچه دلپذیرستبه نسبت با حقیقت ز مهریرست
بهشت خاص نه ذوق طعام استکه ذوق جان بحق مالا کلام است
به صورت چون تنت خورد این جهان رابهدست آور به معنی ذوق جان را
مشو شاد از بهشت و نعمت اومترس از دوزخ و از نکبت او
چو صدیقان ز هردو کون آزادبجز در بندگی حق مشو شاد
و از برای ایلچیان هربار که به دیوان بیایند به مطبخ پادشاهی درآرند و بر سر خوانها و شیرهها بنشانند، و در آن مطبخ آشچیان مسلمان جدا و از آن کافر جدا.
و در دربند سیوم سرای در یک جانب دیوانگاه پسر خاقان چین است. در سالی سه بار بعد از ادای دیوان خاقان به دیوانگاه پسر او حاضر شود. [جمله آن خلق که به دیوان پدر او حاضر بوده باشند] در پیش آن پسر صف صف بایستند و آن پسر خورشید طلعت ماه سیما که پدر او وفات کرده و این زمان او پادشاه شده و او سید انبیا را در خواب دیده و ایمان آورده و چون بیدار شده کلمه شهادت را دیده که در دیوار حجره او به خط سبز نوشته شده- یوشعبان میگویند.
در میان مسلمانان خانبالغ مرد عالم است. او را به سرای درآورده.
خطای نامه، متن، ص: 113
و روز دیگر امرای خطای پیش خاقان چین خط درآوردند که خلاف قانون است آنچه تو کردی! او در جواب گفته که قانون برظاهرست. ظاهرا مخالفت ندارم به قانون، و شما بر باطن من چه کار دارید! چون مرا نیز بر باطن شما قانون نیست، [و ماباقی در جایش گفته شود] و مسلمان شده.
و میگفتند بعد از پدر او به کمال او در ملک چین کسی نیست و آن پسر بر بالای نیمتخت زمانی برپای بایستند و بعده در حرم خود درآید و آن خلق از دیوان او وا گردند.
و در دیوانگاه آن پسر مقدار [بیست] خانه بود که از در او به زنجیرها آسیا سنگها آویخته بودند. میگفتند همه آن خانهها پرخشت نقره است و هیچ احتیاج به آنها نداشتند، و از آن انواع خزینهها در آن سرای بسیار است.
خطای نامه، متن، ص: 114
باب نهم در بیان دوازده قسم ملک خطای
اشارة
و در یک قسم از دوازده قسم ملک چین سه ماه راه رفتیم.
قسم اول را شنگسی گویند و شهرهای آن قسم مذکور کنجانفو و کنجو، و سوجو، دنکجو، و در جمله این شهرها مشک حاصل شود- و در غیره مشک نیست.
و هم درین قسم است جولانفو و کلانفو و خونانفو، و در [ین] جمله شهر مذکور ریوند اعلی حاصل شود- و در غیر این شهرها ریوند نبود.
و جندیفو و جندیفو ، و جمله این شهرهای مذکور در یک قسم است که در سر راه بود. آنکه در اطراف اوست عدد او را خدا داند. بلاتشبیه آن جمله شهر مذکور هریکی [او] مصر جامع است، ادنای او مثل تبریز.
و قسم دوم از دوازده قسم ملک چین دیگر منزاستان است، و درین قسم چناقهای عجایب و رکیبهای غرایب مرصع و آهن جامهای زرین و سیمین و غیره [است]. و نام شهر مذکور نمطای و این نمطای پایتخت قدیم ملک چین است. فغفور چین و پادشاهان پیشین را پایتخت نمطای بوده است. و در آن شهر چارپا نگه نمیدارند الاعرابه
خطای نامه، متن، ص: 115
پیاده. همه چیز [ی] را با عرابه [پیاده] درمیآورند.
و در آن نمطای تخت و تاج فغفور چین و پادشاهان پیشین همچنان ایستاده و هر صباح چندین هزار لشکر و امرا که در آن شهرند به طریق دیوان پیش آن تخت حاضر شوند. و اگر یک روز ترک و تأخیر کنند جمله گناهکار شوند و از منصبها بیفتند و به حبس و قتل بروند.
و در تاریخ هشتصد و چهل (840) گذشته بود که خانبالغ را بنا کردند و ترک تخت نمطای کردند و پایتخت را خانبالغ ساختند، از برای آنکه دشمن ایشان از این جانب است که آن را قلماق گویند. گذرگاه دشمن را مضبوط گرفته. آن دشمن بر خطائیان هرگز کار نکرده. زیرا که مملکتداری خطای بغایت معقول و مضبوط است.
و قسم سیم از دوازده قسم ممالک خطای دیگر خانبالغ است.
[و در درون شهر خانبالغ در طرف شمالی او کول آبی است که مقدار دو میل از کنار تا کنار دیگر پهنای اوست که لشکر خطای از قعر زمین بریده بهدر آوردهاند. چنان کارها از لشکر خطای عجب نباشد. زیاده از ده آسیا آب ازو میجوشد و رودخانه عظیم میشود و به سرای خاقان چین درمیآید و آن هفت حصار را سیر میکند و از طرف دیگر او بیرون میرود و به شهر خانبالغ پریشان میشود، و بر هر طرف شهر رود آبی روان.]
[و این] خانبالغ لفظ اویغورست و [گرنه] خطائیان به نام دیدو گویند یعنی پایتخت.
و متاعی که از آن مملکت حاصل شود نقره بود. و یک چشمه دارد مثال آب روان و چاهی دارد مثال سرگین کبوتر.
و نقره جبلی را خود نهایت نیست. از آن است که نقره در خطای ارزان است. اگر در باقی ممالک دنیا نقره نماند ربع نقره خطای همه روی زمین را بس بود. یعنی ربع نقره [ملک] چین با نقره تمام ممالک برابری میکند.
خطای نامه، متن، ص: 116
و از همه اقمشه ممالک چین در خانبالغ بسیار است.
و آن کانهای مذکور از قسم خانبالغ در شهری است که او را دیتنک گویند.
و سنگی که به جای هیزم میسوزند در خانبالغ [است].
زنجیل و مامیران چینی و کبابه چینی و غیره آنجا میکارند.
و قسم چهارم از دوازده قسم ملک خطای، حیزا است و نام شهرهای آن ملک خویجو و سالارفو [و غیره].
و در آن ملک گرمه دارو بسیار میشود، امثال دارفلفل [و قرنفیل] و فلفل و غیره.
و در آن ملک تنبل و سباری میخورند.
و در آن دیار نمک بغایت قیمت است، چنانکه پنج درم [نمک] به یک درم نقره میدهند.
و قسم پنجم از دوازده قسم ملک خطای را فوکنسی گویند، واقمشه که در این قسم حاصل از میشود از کتیها و از کمخاها و از اطلسهای ملون خطای که مشهور است و کتانهای نازک و جنسی و غیره.
و قسم ششم از دوازده قسم ملک خطای لمصین است و هر قسم را سه ماهه راه قلمرو است.
و در قلمرو لمصین همه فغفوری کار میکنند و اصل فغفوری از سنگی است بغایت سفید و باطراوت، و آن سنگ را آرد میکنند و میبیزند و حوضها ساختهاند از سنگ یکپارچه تراشیدهاند، و اندر آن حوضها سنگ آرد کرده را بخیسانند و بر مثال رنگرزان چوب زنند و همچنان آب ریزند و چوب زنند تا مدتی که حل شود و در رسد و بعد از آن هم برهم زنند [و به حوض دوم رها کنند و از آنجا نیز برهم زنند] و به حوض سیم رها کنند و بعده گذارند تا آب او خشک شود و گلی صافی بماند و آن گل را به مشت و لگد بر دوام
خطای نامه، متن، ص: 117
میمالند مدتی مدید و ایام بعید. و آن فغفوریان اکثر چنان است که آن گل را میراثی کار میکنند. پدر میرساند و پسر کار میکند. و آنچه در زمستان کار می- کنند از گلهای زمستانی درو کار میکنند. مثل برگ نی و غیره، و آنچه بهار کار میکنند گلهای بهاری درو کار میکنند. یعنی در چهار فصل چهار نوع و چهار خیل کار میکنند، و مخلوط کار نمیکنند.
و مذکور شد که گل را در سه حوض صاف میکنند، و در حوض اول گل ادنی بود و هرچه ازو سازند بر گل و لک بود و زمین و ادنی بود، و از گل میانه میانه بود، و از گل اعلی اعلی شود.
و ده ده در حقههای آهن خطائی بنهند و در «داش» گذارند و «داش» را پر سازند و بپزند و همچنان بفروشند به ده هزار سیر یعنی صد هزار درم نقره. مشتری «داش» را سربسته بخرد به طالع خود هرچه برآید، و از اشکسته و درست.
و آنچه دستگاه پادشاهی است در شیب کعب او علامت است. و بعضی فغفوری باشد که هم در چین به هزار درم نقره بفروشند و از آن جنس را نگذارند اینجا آوردن ، و بعضی را به وزن طلا برابر میفروشند.
و در فغفوری سه خاصیت است که در هیچ جوهر نیست [مگر در یشم]: یکی آنکه هرچیزیکه دور بریزند در حال درد او را شیب بنشاند و صاف گرداند. دوم آنکه هرگز کهنه نشود، و سوم آنکه هیچ چیز او را نخراشد جز الماس و الماس را به او شناسند. و در او طعام خوردن و شربت خوردن طبع را زیاده کند، و هرچند لک بود در آتش یا در چراغ یا در آفتاب بدارند نقش بیرون از درون نماید.
و قسم هفتم از دوازده قسم ملک چین یعنی ملک خطای و نام شهرهائی که در قسم هفتم است یکی خنسای، و کلانی خنسای را [یکی میگفت] پانزده کس بودند که خنسای را دیده بودند. یکی از ایشان گفت بزرگی خنسای به مرتبهای [است] که صباح از [کنار] شهر کوچ کردیم شب را میانه شهر منزل ساختیم و روز دگر از میانه
خطای نامه، متن، ص: 118
شهر روانه شدیم. شب را با آن کنار شهر منزل کردیم. حقا که آن جماعت گفتند که راست است، و اکثر شهرهای خطای همچنان است، و خانبالغ نیز بغایت معظم است.
پیش خطای حساب خردی و بزرگی شهرها مثل حساب ابجدست و به حساب خانبالغ بیست و پنج «شن» است. هر «شن»، لا تشبیه، اللّه اعلم، پنج برابر کلاته بوده باشد. و در غلبهگی و بزرگی شهرهای خطای سخن نیست.
و قسم هشتم از دوازده قسم ملک چین، یونن گویند و دور یونن از دو طرف دریاست و از یک طرف خشکی و گویند طرف خشکی او را خندق بریدهاند و دیوار زدهاند.
مقدار دو ماهه راه است. جهت دو ماهه راه را دیوار زدن و خندق بریدن آن بود که بسیار زمانها پادشاه جدا داشته، و هردو [سر] دیوار و خندق را به دریا وصل کردهاند.
این زمان خطائیان گرفتهاند و ضبط کرده.
و از دریای [او] استخراج مروارید میکنند، و مروارید در آن دیار بغایت ارزان است. چنانکه در خانبالغ دو دانه که با وزن یک درهم بود به سه درهم نقره بدهند.
و از انواع جواهر کیله کیله ریختهاند- از امثال مروارید و یاقوت و پیروزه و غیره. در غایت ارزانی میفروشند. و هیچ حولی و خانه و دکان نبود که قفسی از جواهر نبود .
و قسم نهم از دوازده قسم ملک چین ، کولی گویند و این کولی استان ملکی است در غایت معموری و پرمال ، چنانکه ادنی بازرگان ایشان ده بار صد هزار سیر نقره دارد و هر سیر او ده درم نقره بود، و گاه باشد [که] یکی یا دو کولی استانی همه متاعهای مردم ما را بخرند.
و از خزینه خاقان چین به لشکریان خطای چندین هزار تافته خام از خزینه
خطای نامه، متن، ص: 119
میدهند و به چندین هزار قلماق همچنان، و به چندین هزار هندیان همچنان، و جماعت مسلمانان در عدد از همه کمترند و در عزت مقدم و در بخشش گرفتن بیشتر و بیشتر، و گروه تبت و گروه اویغور و گروه اوجد و گروه جورجت و غیره. و چندین هزار خلق را چندین هزار تافته خام بدهند و اطلسهای ملون [با آغوش و هرکس راسه جامه زربفت] به روی هم پوشانند و انواع قماشها نیز بدهند. و آن جمله مذکور را کولی استانیان بخرند و دربهای آن جمله متاعها زر و نقره بدهند. و آن همه تافته خام را «قلغی» سازند که باب شرف هند است و هندیان مشرق همه «قلغی» پوشند.
و متاعی که از کولی استان حاصل میشود همه طلاست و کتانهای نازک.
و قسم دهم از دوازده قسم ملک چین، جاوه است و جاوه بندر است و از مکه و از همه بندرهای هند به جاوه میآیند و میروند و همه بندرهای خطای در تعلق جاوه است و طرف جنوبی و مغربی او هند است.
و متاعی که ازو میآید همه [آن] متاع هند است امثال شکر و گرمهدارو و قماشهای هند و یاقوت و غیر آن . [و همه آن] متاعها به خانبالغ میآید.
و قسم یازدهم از دوازده قسم ملک چین، ختن است و در زمان سابق سرحد خطای بوده است. این زمان سرحد اسلام است و اسلام تا آنجا فتح شده است، و قسمی که به نام ختن است و شهرهائی که در تعلق اوست از آن خطای است.
و متاعی که ازو حاصل شود یشب است. و در ختن دو رودخانه است. یکی را آققاش گویند، ازو یشب سفید حاصل میشود و یکی را قرهقاش گویند، ازو یشب سبز و سیاه حاصل میشود. و در محل داسجو که آبخیز شود یشب را آب میآرد و چون آب پست شود ده روز [دو رویه] در کنار او یشب بچینند و هرچه بیابند بزرگ آن از آن پادشاهی باشد و خردها از آن غلامان [پادشاه]، و کان یشب غایب
خطای نامه، متن، ص: 120
است. کس نداند و یکی از رحال را کشف شده دیده که از سنگ میزاید و در زائیدن او کوه ناله میکند و چون از کوه زائیده شود بر مثال پنیر تر بود و چون بر زمین افتد از اثر باد و هوا سنگ شود به فرمان اله، و در خطای هیچ متاع به از یشب نیست.
و قسم دوازدهم از دوازده قسم ملک چین، ییلانفو است، و در نهایت انقطاع ارض در خطای در کنار دریای مشرق دو شهر معظم است وان. یکی از آن دو وانسی گویند و [آن] دیگر [را] وان دون. و مذکور شد که شهرهای خطای بغایت بزرگ میباشد.
و متاعی که ازو حاصل میشود شکر بود، و نیشکر در آن دیار بسیار بود و پنج درهم نقره را یک شتر بار شکر میدهند. و آن قسم خطای بغایت گرمسیر است.
و در همه شهرهای خطای هرچه خواهند هست و بسیار [و ارزان.]
کنز الحقایق
درد فقر از هرکه پرسیدم نشانگفت اگر پرسی بپرس از بحر جان
سال و مه چون در طلب بیپا و سرباشی از فقر اندکی یا بیخبر
درد فقرت چون گریبانگیر گشترایت جاهت ز گردون بر گذشت
پادشاه فقر را در ملک جانهست پیدرپی لوا خورشید سان
با الهش دل دل از یاد جهانبرگرفته آشکارا و نهان
تاج خود کرده ملوکان خاک پابوده خیل سرکشان او را گدا
دایم از خلق نکو دلجوی خلقسوی خالق روی او، نه سوی خلق
خطای نامه، متن، ص: 121 در پناه فیص او از صد بلادل سلامت دیده آخر خویش را
دیده فانی خویش را از فوت خویشلوح خالی ساخته از نقش خویش
کعبه کویش بهشت جاودانجای دل آخر همان باید بدان
از فراز بارگاه عزو جاهافگند دل را امل در خاک راه
خطای نامه، متن، ص: 122
باب دهم در بیان صحبت و طوی و تعظیم ایشان
اشاره
همچون طوی و صحبت خطائیان در عالم کس نشان نداده ، زیرا که چون مجلس آراسته کنند خواه در باغ، خواه در حولی، درختهای روان پرورده در ظرفها بعضی پرگل و بعضی پر میوه بیعدد حاضر سازند و به ترتیب بنهند و در شیب آن درختان شیرهها برپای سازند و در روی آن شیرهها انواع نعمت و دعوت برچینند و آراسته سازند و صندلیهای زرنگار در دو طرف آن شیرهها درچینند و خوبان خطای در آن صندلیها صف صف بنشینند، و از طرفی انواع سازندهها و خوانندهها بنشینند صف صف، هرکس به جنس خود به ساز و صحبت مشغول. سازندهها و خوانندهها اکثر دختران بکر باشند و آن پیشه خوبان است و اگر خوب نباشد برو تعلیم نکنند ، از برای آنکه اهلیت هر کار را در ذات آنکس ملاحظه میکنند و بعد از آن تعلیم میکنند .
و آن سازندهها به سازندگی و خوانندگی مجلس را گرم سازند و گروه
خطای نامه، متن، ص: 123
گروه خلق در شیب درختان روان در روی صندلیها نشسته به عیش و عشرت مشغول و آن درختان را همه موزون [بستهاند]، شاخچه بندی کردهاند، مثل چارطاقها و رواقها و منظرها و گوشکها و راهروها و پنجرهها و طاقها، و آن همه موزون سبز شده و در گل و میوه دمیده و [در سروبر] خوبان مجلس هم آغوش شده و شاخ و برگ و میوه بر روی شیرهها فرو گذاشته و آن سازندهها گروه گروه در ساز و خوانندههای خوشآواز و گروهی رقاص از برای هر خیلی، و بازیگران نوع نوع همه خوبان، و همه [به] یکبار به ساز و صحبت و [به] عیش و تنعم مشغول.
نظارگیان دانند ذوق آن مجلس را، و دنیا را جفت کافران گفتهاند مگر آن طویهای خطاست ،
کنز الحقایق
بجز خوردن اگر چیزی بخواهیمرنج از من اگر گویم تباهی
که حیوانی، نه انسانی، به مقدارکه میلت نیست جز سوی علفزار
بهشت اندر مثل چون مطبخی دانکه باشد اندرو مرغان بریان
اگر طاعت برای آن کنی توکه پای مرغ خود بریان کنی تو
اگر طاعت ترا بهر نعیم استز بهر حق سزای آن جیحم است
هرآنکس را که باشد عقل همراهنجوید مطبخی الا ز اللّه
نشان ابلهی چیزی دگر نیستکه مطبخ جویی و زانت خبر نیست
چو دانستی که خوی خوش بهشت استرها کن خوی بد زیرا که زشت است
به صورت چون تنت خورد این جهان رابهدست آور به معنی ذوق جان را
خطای نامه، متن، ص: 124 ترا گفته است رزق جان بهدست آرکه رزق تن دوان آید به خروار
و انگور ولایت چین مزه ندارد، و همه شراب او از برنج بود، و ده نوع شراب و عرق دارد و جمله از برنج.
و در سرای خاقان چین در قلعه دوم، از مرمر سفید حوضی است به نه در و بالای آن حوض را به گنبدی پوشیدهاند، و از دوازده قسم ملک چین شراب برنج درو میریزند و از پنج درو از چهار در خرج آن شراب میکنند. روزی باشد که هزار «فوجی» خرج سازند. زینسان خرج آن شراب چرا بود از برای آنکه چندین هزار خلق که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند فوجی فوجی به ایشان میدهند و با چندین خادم و دختران سرای بدهند و با چندین هزار امرا بدهند.
و خاصیت آن شراب برنج آن است که هرکس خورد فربه و تندرست شود.
از همه ممالک که میآرند یک طعم و یک رنگ بود .
فرد
شرابی را که سرمستی صفات استحرامش [دان اگر آب حیات است]
رباعی
قدر گل و مل بادهپرستان دانندنی تنگدلان و تنگدستان دانند
ای بیخبر از بیخبری معذوریسری است درین شیوه که مستان دانند
رباعی
یک جرعه می از مملکت جم خوشتردور قدح از غذای مریم خوشتر
خطای نامه، متن، ص: 125 آه سحر از سینه هر خماریاز ناله با یزید و ادهم خوشتر
فصل [ [و] تعظیم و آداب خطائیان به مرتبهای است که ...]
[و] تعظیم و آداب خطائیان به مرتبهای است که گویا ادب و عزت و حرمت را از همه عالم جمع ساختهاند و به زن و مرد خطای دادهاند.
بیت
ادب تاجی است از نور الهیبنه بر سر برو هرجا که خواهی
خطای نامه، متن، ص: 126
باب یازدهم در بیان خرابات و خراباتیان
اشاره
و در هیچ شهری از شهرهای خطای نباشد که محلهای جدا از برای زنان خرابات و اهل خرابات و خراباتیان نباشد.
و در بعضی شهرها پانصد خانهوار و هزار خانهوار، صد هزار خانهوار باشند ، و اکثر دختران میرانند که به سبب نوع نوع گناه- میباشد در قانون ایشان- که از پدران ایشان ظاهر میشود و به واسطه آن گناه به حبس و قتل میروند و پسران آن امرا لشکری میشوند [و] در پایه ادنی، و زن و دختران ایشان عورات خرابات میشوند، و روی پسران خود را مادر و خواهر هرگز نبینند.
و آن امرا [را] خانمان خراب شده و اثر و نشان او گم شده.
و انواع [آن] گناه آن است که حکم پادشاه را دور از روی حاضران نگرفته باشند و یا جنایت و خیانت اندیشیده باشند و یا در خرابات با زنان مجلس کرده باشند.
و اگر ازین انواع گناه [بعضی را] خلق شهری و بازاری کرده باشند به حبس و قتل بروند و پسران او را [نیز] لشکری سازند و زن و دختران او را بفروشند، و در گناه ماسوای خرابات .
خطای نامه، متن، ص: 127
فصل [و استسقا مخصوص خراباتیان بود ...]
و استسقا مخصوص خراباتیان بود . سبب آنکه اگر باران نبارد از آن دیار خط پیش پادشاه بفرستند و از دوازده قسم ملک چین در همه فصول لاینقطع خبر [به] خط به خاقان چین بفرستند که برف چه مقدار [بارید و باران چند بارید و در هر باریدن چه مقدار] در زمین کار کرد.
و از همه امور ملکی همچنان خبر لا ینقطع به خط پیشخان خطای بفرستند، و جواب خط آن امرا نیز لا ینقطع از پیش خاقان به ایشان میرسد.
و در آن دیار که باران نشده باشد از خان خطای خط برآید که در آن دیار استسقا کنند، و استسقا را عورات خرابات کنند، و جای استسقای خراباتیان دیرهای خطای بود. و خراباتیان چون عزم استسقا کنند همه توابع و لواحق خود را الوداع کنند و وصیت کنند، زیرا که ایشان طایفهای زانیهاند و واجب القتل و قتل ایشان را موقوف کردهاند نظر به حکمتی، و دیگر آنکه [از] اولاد خائنیناند و اگر باران نبارد و استسقای ایشان قبول نشود چندین هزار به حبس و قتل بروند، زیرا که از زمان سابق و از روز اول بر گردن ایشان تحمیل کردهاند [که اگر به استسقای ایشان باران نبارد از ایشان] میکشند ، هرچند [که] خواهند و هر کدام را که خواهند، [و] از مال اوقاف آن دیرها از برای اهل استسقای عورتها سازند بلا حیوانی تا زمان مقصوده.
و چون آن قوم بیباک غارتگر دلها و دینها را از برای استسقا به دیرها حاضر سازند،
بیت
میدهم صورت تغیر میگذارم موی سرتا نپوشد روز من ماه خراباتی دگر
خطای نامه، متن، ص: 128
ایشان نیز ترک جماع دادن بکنند و همگنان را الوداع بکنند و با صد ترس و لرزان [آن] بترویان خراباتی بیایند گروه گروه [و] جای و مقام خود دیرها [را سازند] تا زمانی که باران ببارد.
و طریق استسقا کردن ایشان آن است [که] گروه گروه بنشینند [و] جمله در سازندگی و خوانندگی آیند. و گروهی برخیزند و به مقام سازها اصول نمایند، و رقص میکنند در دوازده مقام و بازیها و لعبهای عجیب و غریب مینمایند، و آن گروه بهدر آیند [و] گروهی دیگر درآیند و در پیش [بت] رقص میکنند و بازی میکنند و سر میزنند و زاری میکنند.
[و] چون آن گروه بهدر آیند گروهی دیگر درآیند، همچنان تا دیرگاه از ترس جان، نه خفتن و نه خوردن و نه آسودن! شب و روز در زاریهای جانسوز و [نالههای] دلافروز.
مثنوی
ما ز آدم درد دل میخواستیمتا جهانی را بدو آراستیم
و چندانی از آن نوع زاریها بکنند که اجابت شود و باران ببارد ، و حکمت [شناسان] خطای فرمودهاند که اجابت استسقا به ناله جانسوز میشود و آن خراباتیان را پیدا کردهاند و به قتل ایشان را ترسانیدهاند. و چون زاری ایشان از سر ترس و سوز بود به نادانی ایشان حضرت او نظر نکند و قبول کند و باران بدهد به مرتبهای که دیده شد کوهها واری سیل آمد و بسیاری از شهرهای معظم را خراب کرد. کریمی که از حضرت او هیچکس نومید نشد.
خطای نامه، متن، ص: 129
بیت
به نادانان چنان روزی رساندکه صد دانا درو حیران بماند
[فرد]
جمله را روبهره کعبه مقصود یکی استرند و سجادهنشین، زاهد و خورشیدپرست
و اگر زاری ایشان درنگیرد و باران نبارد و از محلش تجاوز کند چندین هزار [را] بکشند [و] اگر قحط شود و اگر قیمتی شود بعضی را بکشند و بعضی را رها کنند ولی چوب زنند .
و در کوی خرابات معلم خانه [ها] ست که اولاد اهل خرابات را که دختر بود سازندگی و خوانندگی تعلیم کنند، و اگر پسر بود بازیگری تعلیم کنند.
و دیگر عجایب آنکه آن خراباتیان، خورشید رویان پریزاد، خیل خیل سازها را در گردن حمایل کرده و صراحیهای پرمی برداشته و ساغرهای فعفوری پرمی بر سر دست گرفته و سازها را ساز کرده به خوانندگی حزین آواز کرده و ملبس ،
[مثنوی]
جمله موسیقار زن، بربط سرایلحن داودی از ایشان جان فزای
برکشیده آن بتان یک سر سماععقل جان را کرده جان تن را وداع
رقص کنان به شین و شور، تمام طلب طلب بر مثال قلندران، در بازار پرسه درآمده.
[بعده] و کسانی که زر پادشاهی میخورند در خرابات عورات نتوانند رفتن.
اگر بگیرند بکشند.
خطای نامه، متن، ص: 130
و کسانی که زر به آنجا تلف میکنند بازرگانانند و اهل حرفت.
و در هرشهری چندین عرابه هاست از پادشاهی. گرد بازار و محله میگردند و مرد [ه] های کسانی که زر به خراباتیان تلف کردهاند و از گرسنگی مرده میبرند و به دریا میاندازند و هیچکس رحم برایشان نکند و از گرسنگی بمیرند و چندی هستند که در سر و بر و چشمشان شپش افتاده.
و بعضی از ترس جان، هردو کس به هم جمع شدهاند و برهم مشتزنی میکنند و دکان به دکان گدائی میکنند و مشت بیدریغ بر سر و روی یکدیگر میزنند به مرتبهای که سرهاشان شکسته و سر و روی ورم کرده، و با آن راضیاند که در هر دکانی یک درم طعام بدهند تا نمیرند.
و با وجود آنکه ارزانی به مرتبهای است که یک درهم نقره را هفتاد پول میدهند و یک پول را یک کاسه آش میدهند، و با وجود آن ارزانی چندان از آنها که زر در خرابات ضایع کردهاند از گرسنگی بسیاری مردهاند و میمیرند و کسی چیزی نمیدهد.
و آنان که مشت زنند در آن دکان که چیزی ندهند بگذرند و برهم میزنند چندانکه صاحب دکان بترسد مقداری طعام بدهد. زیرا که اگر ندهد از آنها یکی کشته شود و بر صاحب دکان غلبه بیابد، و در بعضی دکانها مقدار نخودی طعام بدهند راضی شوند.
و بعضی از آن طایفه تنها باشند. از گرسنگی بیطاقت شده و [یک] دست خود را در گل و گندگی آلوده کند و با هرکس برسد که جامههای پاک دارد ازو چیزی طلبد. آنکس ترسد و چیزکی بدهد، مثل یک فندق، یک بادام و اگر یک دانه
خطای نامه، متن، ص: 131
تلخ زردآلو باشد [که] قانع است، و اگر چیزی ندهد بزند بر جامهها [و] رسوا کند و از کس نترسد، زیرا که [در] هول جان است. ولی همچون کرده عاقبت بیقوت میشود و میمیرد و هرگز برو رحم نکنند، زیرا که او بر خود رحم نکرده است.
و در اثنای مشتزنی ایشان شخصی طشت خاکستر بر چشم و روی یکی از ایشان زد، چنانکه نتوان گفت، و یک گوز داد و او هیچ نگفت و درگذشت. و از جهت خرابات به آن درجه رسیدهاند.
و [اندر آن] شهرها رسم چنان است که بعد از پیشین که از کار برخیزند همه به خرابات روند و آن خراباتیان همچون اصنام مصور خیل خیل همه ملبس و [مزین و] مذهب نشستهاند در چادرها و پنجرهها و منظرها [و] مشتری میخواهند. اگر کسی به دام ایشان افتاد به حولی درآورند که از باغ ارم نفس میزند و یکی را قبول کردهاند، دهی دیگر به خدمت او ایستادهاند: گروهی سازنده و گروهی خواننده و گروهی رقاص. و بر روی تخت منقش بنشانند که بسترها و بالینها همه از اطلس و کمخا، و صفای آن اشیاء را چگونه بیان کنم که زبان قلم قاصرست.
و ساعتی که در آن جای عیش و عشرت کردند، باز به جائی بروند که زیاده از اولینه مقام و از همه اسباب صحبت آراسته و در لطافت و صفا از مقام سابق عشرت انگیزتر بود. همچنان از آنجا باز به جای دیگر مثل [هذا]، چنان بفریبند که آن کس هرگز یاد وطن خود نکند.
گلشنراز
شراب و شمع و شاهد را چه معنی استخراباتی شدن آخر چه دعوی است
که با هر ذرهای حق را تجلی استشراب و شمع و شاهد عین معنی است
خطای نامه، متن، ص: 132
و چگونه بیان کنم ساز کردن آن زهره جبینان را، [و] چون شرح دهم رقص کردن آن پریزادان را، [و] چون تقریر کنم خوانندگیهای حزین ایشان را، و چون بگویم ساقیگریهای آن سیمین بدنان را، و به چه عبارت تقریر کنم پاک و بیمو و محلق بودن اندام ایشان را!
بیت
مطرب از قول عاشقان برگوغزلی خوش، ترانهای تر گو
سخن عاشقان بخواهی گفت به عبارات همچو شکر گو
دف به صوت تو پای میکوبداین حدیث را بازم از سر گو
[تو حدیثی ز راه صوفی پرسنکتهای از ره قلندر گو]
ما و دردی کشان بیسر و پازاهدان از کجا و ما زکجا
و رسن بازی در خطای کار دختران باکره صاحب جمال است، و خوش طبعی خطائیان از اینجا فهم میشود.
[فصل] [و عورات امرا و خلق شهر را کس روی و موی و قد نبیند ...]
و عورات امرا و خلق شهر را کس روی و موی و قد نبیند. از برای آنکه در غایت عفت و ستراند و جمله سرخ و سفید و نرگس چشم و سیاه چشم ، سرو قد سیمین بر و شوخ و شنگ و شیرین لبان حاضر جواب.
بیت
دلبری شوخ و شنگ میبایدبا دو لب همچو قند میباید
خطای نامه، متن، ص: 133
و آن عفیفههای مستوره چون خواهند که جائی روند به آقچه محفهای بگیرند و آن حمالان در محفه به در حولی نهند و آن مستوران چنان درآیند و برآیند که قد ایشان را کس نبیند. و از آن محفهها در شهرهای خطای در کوچه و بازار خیل خیل میگردانند با اطلسهای ملون برآراسته. دریغا که آن رسم در شهرهای اسلام بایستی!
[و] مرد و زن در آن ملک همه سفید پوست و سیاه چشم بوند و زرد و کبود چشم در آن دیار ندیدیم .
فصل [و اثر جن در آن دیار بهطریق تسخیر میباشد ...]
و اثر جن در آن دیار بهطریق تسخیر میباشد. مثل آنکه عورتی در آب برهنه درآمده بود و چون از آب سر برآورده دید که جامههایش در جای نیست و در جای دگر دوید که جامهها بگیرد. او صورتی دید در پیش جامهها و آن صورت با زن در سخن درآمد و گفت من دیوام و بر تو عاشقم. اگر ترک شوهر خود میکنی من جامههای تو به تو بدهم [و مال بدهم]. عورت از ترس جان با آن دیو عهد بست و آن دیو همراه عورت به خانه عورت آمد و عورت قصه با شوهر بگفت و شوهرش بترسید و ترک عورت کرد و آن عورت در خانبالغ جای و منزلی داشت [و] آمد و رفت خلق بسیار بود و آن دیو با مردم از مغیبات خبر میداد. مثل هشت هشت آوازی میآمد [و کس فهم نمیکرد]. آن عورت با مردم ترجمه میکرد.
و از برای با شش آن دیو، تخته بندیها کرده بودند. جای آن دیو بوده و از پیش او پردهها آویخته بودند و از عقب پردهها با خلق سخن میکرد چنانچه مذکور شد.
و آن زن در اندک زمان نقره بیحد جمع ساخت. مردمان با آن زن
خطای نامه، متن، ص: 134
گفتند وای بر آن زمان که او از تو در خشم شود. عاقبت زرها از تو ببرد. باری [اسباب و] ملک بخر. [و] آن زن ملک و اسباب بسیار خرید.
روزی که آن دیو از آن زن خشم گرفت همه چیز آن عورت را برده بود و خانهها و حولیها را، جمله درو دیوار آن را، خراب ساخته بود و باغها و بوستانها را درختها برکند [و] زمینهای آن املاک را چنان سنگ بارانیده و سنگلاخ کرده بوده که هیچ قابل تیمار و زراعت نبود.
و اثر جن در آن دیار اینچنین بود. غیر ازین نوع مصروع نبود.
خطای نامه، متن، ص: 135
باب دوازدهم در بیان هنرهای عجیب و ریگریزان
اشاره
از جوین صورتی ریخته بودند بر مثالی میلی، درون او مجوف و دیگر صد دانه زر مرکب در یک هاون میکوبند. صد برگ غازه به یکبار شود. آن را غازه زرین گویند و هیچ برهم نچسبد. و آن هنر خاصه خطای بود و در ماسوای آن ملک کس نشان ندهد و لطافت آن سرخی به مرتبهای است که مقدار پرذباب یک کف دست را سرخ زراندود کند.
[بعده] و دیگر به سنگ آسیا قماش پردازند که زبان قلم از [شرح] آن قاصرست.
فصل [ [بعده] از جمله علاجهای غریب آنکه سینه یکی را شکافتند ...]
[بعده] از جمله علاجهای غریب آنکه سینه یکی را شکافتند و سختی دل او را بیرون کشیدند و بشکافت و زرد آب آن را در کاسهای کرد و زخم او را دوخت و باز به جایش نهاد و زخم سینه او را دوخته .
و دیگر همراهی داشتیم که سالها به درد دل مبتلا بود. چون به خطای در
خطای نامه، متن، ص: 136
آمدیم پیش حکیم بردند. سینه او را شکافته ، دل و شش او را گوشهاش برون آورده و مقدار درهمی بیرون آورده را ببرید و به صحرا انداخت و به جای زخم داغ کرد و به جایش نهاد و زخم سینه او را بدوخت و او نیز از آن الم خلاص یافت ، و از آن نوع [عجایب] بسیار است .
اعتقاد فقیر آنکه اگر قرنی کسی در ملک چین بگردد همه روز عجایب دگرگونه ببیند که ندیده است .
مثنوی
به حکمت چو جاماس خواهی شدنمدتی در طاس کی خواهی شدن
عاقبت عقرب مر او را نیش زداو ندید از پس ولی از پیش زد
هم حکیمان جهان حیران شدنداندر آن دریای بیپایان شدند
[فصل] [و طوپ بازی ظاهرا کار خراباتیان است ...]
و طوپ بازی ظاهرا کار خراباتیان است. آبدان گاو را طوپ ساختهاند و جماعتی خوبان و پری پیکران خراباتی دور ایستاده و طوپ در میان به سرپا می- زنند، چنان نازک و با اصول که نمیگذارند که در میان به زمین افتد و دست را درو دخل ندهند و به سرپا زدن در هوا در دور نگاه میدارند و نمیگذارند که از دایره بیرون رود.
و صورت بازیهای غریب بر مثال شیر و ببر و پلنگ صورتها را بر روی بسته هر زمان دهنها وا کنند و پنجهها بگشانید، و بازیهای غریب و اصولهای عجیب نمایند و آن گروه فرو روند و باز به صورتها، نوع نوع برآیند و [دم و]
خطای نامه، متن، ص: 137
چهار دست و پای پنجهدار و روی و پوز بر مثال ددان تعبیه کرده حملهای غریب به دست و پای اصول نمودن عجیب، و غرابت آنها موقوف است به نظر.
فصل در بیان آنکه علم نجوم پیش ایشان بغایت معتبرست
به مرتبهای که چهار تن از کاملان ایشان سالها در طبقه اول سرای خاقانی محبوساند و هریک در باغ و بوستان جداگانه در محلی که چله زمستان تحویل کند و آفتاب وا گردد از آن چهار کس چهار تقویم بهدر آرند و در آن اقوال که اکثر موافق بود آن را قبول کنند و از آن چهار تقویم یک تقویم استخراج کنند [به امر خاقان] و پیش پادشاه برند.
و خاقان همه را بداند و امر کند که از این تقویم بنویسند و اهل تقویم دهتو دهتو کاغذ بر روی هم بنهند و بنویسند. [از آن است که اوراق آن تقویمها از یک رو خوانده میشود و یک روی او خالی است. چون ده کس بنویسند صد شود و صد بنویسند] هزار شود. از برای [آنکه] کاغذ پسندیده خطا حریرست. چون بر یکی بنویسند به هر ده درست بگذرد و ده صد شود و چون صد کس بنویسد هزار شود و چون ده هزار کس بنویسند صد هزار شود [و] در یک هفته خزینه را پر تقویم کرده باشند، و ارابه ارابه به حکم خاقان به شهرها قسمت کنند و به اهل علم و اهل قلم قسمت کنند ، بهحدی که هرکس که ده کس را حکومت کند یکی بدهند.
و از جمله بخششهای سالیانه خاقان چین سالی یکبار تقویم است و چندین هزار تقویم به چندین هزار کس بدهند و احکام تقویم در تمامی خطای منتشر شود.
و ساعات را به عبیر نگاه دارند. یک عبیر سوختن یک ساعت بود، مثل هذا.
خطای نامه، متن، ص: 138
و طوفان نعره و فریاد نکنند و از برای هر متاعی نوعی چیزی نوازند و مناسب او علامت بنهند و آن موضوع است به قانون و کس را زهره ترک و تغییر نبود.
و در بیان معانی غریب شعر گفتن ایشان.
بیت
سالها در خون دیده پروریدم دیده راتا ز بهر دیدن رویت به کار آید مرا
[و درین معنی نیز گفتهاند: ]
فرد
به نطق آدمی بهتر است از دوابدواب از تو به گر نگوئی صواب
چو انسان نداند بجز خورد و خوابکدامش فضیلت بود بر دواب
و درین معنی چیستان گفتهاند .
بیت
چیست آن خانهای که هست دو در کاندرو مار اژدها پیکر
همچو عیسی بود به یک نفسیمرده را زنده میکند به نظر خطای نامه ؛ متن ؛ ص138
خطای نامه، متن، ص: 139
باب سیزدهم [در بیان] مقنن خطای که بود و سبب آنچنان ضبط کردن خطای چه بود و چند سال زنی پادشاهی کردن
فصل
ضابط و مقنن خطای شخصی بوده به نام بوجین گزین . [و] پادشاه آن زمان عاجز آمد از ضبط خطای.
و در آن زمان بوجین گزین حکیمی بوده در علم سیاق بر کمال آمده و با خان خطای گفته اگر اجازت باشد ضبط خطای بکنم و مضبوط سازم. خاتون بدو تفویض کرده و او قانون نهاده و ضبط کرد.
و سبب آنچنان [ضبط، آن] بود که در آن زمان پادشاه خطای زنی بوده به نام لوزی خاتون. اثر دیوانگاه او و یسل امرای او و لشکر او همه از سنگ تراشیده، و صورت آن عورت مقدار شصت گز هست که بر کوهی نقش کردهاند و دیوی بوده به صورت خری میآمده و با او مجامعت میکرده و صورت آن خر را نیز در آن دیوانگاه
خطای نامه، متن، ص: 140
او از سنگ تراشیدهاند، و ازو یک پسری زائیده به صورت آدم و پای او بر مثال پای خر و گوش او [نیز] بر مثال گوش خر. [و] چون از مادر زائید هردو مشت او گره بود و چون واکردهاند در یک دست او چوب پارهای بود و در دست دیگرش کاغذ پارهای.
نوشته این بود که: کشتن و راندن و زدن. حکما معنی آنچنان کردند که ضبط خطای با این سه چیزست یعنی به کشتن و راندن و زدن.
بوجین گزین با این سه چیز ملک خطای را ضبط کرد و قانون نهاد .
حکایت
بوجین گزین خود [با] شاگردان خود بر عرابهها سوار شده گرد مملکت میگشت و قانون مینهاد و ضبط میکرد، و بر راهی گذشتند که کودکان خانهها ساخته بودند از گل. گفت ای کودکان خانه خود [را] دور کنید تا عرابهها بگذرد.
[یکی از] کودکان گفت چه خوش مقننی که از خانه عرابه دور نکند و گوید که خانه از عرابه دور سازید! و آنچنان حکیمی به یک معقول از کودکی ملزم شد.
و او تا زنده بود خطای مضبوط بود و چون او بمرد باز نامضبوط شد و آخر عاجز آمدند و گفتند [که او به چه چیز ضبط میکرد. یکی گفت او دفتری داشت با آن ضبط میکرد. پرسیدند که آن دفتر او کجاست؟ گفتند کسی نمیداند.
گفتند] پسر او کجاست؟ در زمان پسر او [را] حاضر ساختند. از او پرسیدند [که دفتر] کجاست؟ [نگفت، و] چون صد چوب زدند اقرار کرد و گفت در گور با او نهادیم. گفتند که گور او وا کن و دفتر [بیرون آر، و چون گور او باز کرد دفتر بیرون آورد، و چون دفتر] را گشادند در اول دفتر نوشته بود که هرکه این خواهد که ملک خطای مضبوط شود هرچه در این دفتر است با آن عمل کند. اول آنکس که این
خطای نامه، متن، ص: 141
دفتر را از گور بیرون آورد باید او را کشتن، و بیرونکننده پسر بوجینگزین بود.
بالفعل او را کشتند و این اشارت بود بر آنکه در امور ملکی اگرچه پسر تو بود نباید روی [او] دیدن و رحم کردن، تا مملکت توانی ضبط کردن .
و بعده، هرچه در آن دفتر گفته بود با آن عمل کردند، تا ملک خطای مضبوط شد .
و آنچه درین کتاب مذکور شده از ضابطه قانون اوست [ذکر کرده شد].
حکایت
بلعمی کو مرد عهد خویش بودچار صد سالش عبادت بیش بود
کرده بود او چار صد پاره کتابجمله در توحید در رفع حجاب
چارصد روز و شبش در یک سجودغرقه کرده بود دریای وجود
یک شب از شبها شبی بس سهمگینروی خود برداشت از خاک زمین
صد دلیل نفی صانع بیش گفتشمع گردون را خدای خویش گفت
روی خویش آورد سوی آفتابسجده کردش هار کلبی از کلاب
عقل کو از حد امکان بگذردبلعمی گردد ز ایمان بگذرد
عقل در حد سلامت بایدتفارغ از مدح و ملامت بایدت
خطای نامه، متن، ص: 142
باب چهاردهم در بیان خطاط خانهها
اشاره
بلا تشبیه معلم خانههای علم سیاق و مدرسهای علوم ایشان که در همه ممالک ساختهاند از پادشاهی است . دیگر کسی [را] ساختن قانون نیست.
فصل [و هرکس که آنجاها کسب کمال میکند ...]
و هرکس که آنجاها کسب کمال میکند از امرای اهل قلم خطای اوست و تحصیل علم قانون [ایشان کردهاند] و ضابط [قانون بل که] ممالک ضابط خطای ایشاناند.
و شب [و] روز پیش همه اهل خطای مقسوم است، بتخصیص از برای پادشاه که ساعتی از آن قسمت نتواند تجاوز کردن. و قانون در دو قسمت شب و روز به مرتبه [ای] است که اگر پادشاه در خواب از قسمت تجاوز میخواهد بکند نگذارند و بیدار کنند از برای خط [و کاغذ] نشان کردن، و اگر نه امور ملکی تعطیل میشود.
حقا که خاقان چین و امرای خطای به سر قلم ضبط در امور ملکی [بجد تمام] اقدام و اهتمام غریبی مینمایند. از بیان آن معنی زبان قلم قاصر است .
خطای نامه، متن، ص: 143
باب پانزدهم در بیان مردمانی که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند و میآیند
اشاره
اول مردمانی که از راه خشکی میآیند، از ممالک اسلام مطلقا به نام ایلچی باید در آمدن پیش خطائیان، از کوی [یا] شهری معظم از سوباشی یا پادشاهی معظم، خواجه و غلام همه برابرند. زیرا که [ما] سوای مملکت خود شهری و علوفه خوری در عالم ندانند.
و [تحفه] مردم راه خشکی، متاعی که ببرند اسب و الماس و صوف و چوخا [یعنی سقرلات و یشم و آس] و قاقوم و مرجان و شیر و یوز و سیاه گوش. این جمله باب آن دیار است.
و اسبان بارگیر را جمله قبول کنند و به لشکر [یان] آن سرحد بدهند. و اسبان خوب را همراه صاحب [اسب] پیش پادشاه بفرستند، و هر اسب را دوازده کس خدمتکار [از] منزل تا [تا منزل]، صد منزل بدهند.
و از آن دوازده کس : شش [او] فانوسهای رنگارنگ در سر چوبهای رنگین منقش آویخته از پیش و پس و چپ و راست آن اسب میروند ، و شش دیگر: سه کس او خدمتکار جانب افسار و سر او، و سه کس او خدمتکار جانب دم او.
خطای نامه، متن، ص: 144
و شیر را ده برابر اسب تجمل است و علوفه، و یوز و سیاه گوش را نصف شیر حرمت و علفه است، و صد منزل همه ازین قبیل است.
و بخشش که از برای شیر بدهند سی صندوق مال بدهند و در هر صندوق هزار پر گاله قماش بود از اطلس و کمخا و پای برگ و رکیب و آهن جامه زین و چناق خطای و مقراض و کارد و حتی که سوزن، یعنی از هر جنسی یک پر گاله از جمله هزار پر گاله در هر صندوقی. بر شیر سی صندوق و بریوز و سیاه گوش پانزده و بر اسب عشر شیر، [و] از آن آدمیان هرکس را هشت جامهوار اطلس با آستر قماش با آغوش بدهند و سه جامه اطلس رنگارنگ بر روی هم پوشانند و هر جامه [او] دو کس را جامه شود [و] تائی کرباس که پهنای کرباس یک قلاج بود و موزه و غیره.
این جمله بخشش [که مذکور شد ماسوای بهای پیشکشهاست، و این جمله بخشش و] انعام خاقان چین از برای هریک مسلمان که اللّه تعالی او را الان فی هذه الزمان ایمان عطا کرده [و در دین] به اسلام درآمده، اگرچه آبای او چندین هزار سال است که در طریق کفر سلطنت کردهاند.
زیرا که خطائیان اولاد قابیل اند، و این پسر کین طای خان که این زمان مسلمان شده است حضرت سید انبیاء را در خواب دیده، دل او را بیرون آورده و شسته و برو ایمان تلقین کرده و او مسلمان شده و چون بیدار شده در دیوار حجره [دیده] که کلمه شهادت نوشته شده به خط سبز، و چون آن واقعه را بدید کلمه شهادت را تازه کرد و همه اهل سرای را اعلام کرد و بسیاری از خواص و عوام اهل سرای به تبعیت او مسلمان شدند و خط [نوشت یعنی کاغذ و] بیرون سرای فرستاد و امرا و عوام خلق را از واقعه خود خبر داد که چه میگوئید؟ بعد از چندین هزار سال در ظلمات کفار مشرق بر دل من نور ایمان تافت و این سعادت
خطای نامه، متن، ص: 145
در جد و آباء و نسل و اولاد فغفور چین نصیب من شد، و اگر دانش شما را کمالی و اصلی هست باید که به اسلام بیائید.
و چون امرا و خلق آن [خط] بخواندند و آن سخن بشنیدند جمله متحیر بماندند و در جواب نوشتند که از پدران تو هیچکس مسلمان نشده و قانون نبوده که پادشاه خطای مسلمان بود.
و چون آن خط امرا را خاقان چین بخواند گفت معلوم شد که شما قانون نمیدانستهاید! دلیل آنکه پدران ما قانون بر ظاهر نهادهاند، و بر باطن شما هیچ قانون نیست و شما نیز بر باطن من چه کار دارید [و مسلمانی امری است معنوی].
و چون امرا و خلق [عوام] آن سخن بشنیدند از آن سخن ملزم شدند و بترسیدند. زیرا که امرا را نادانستن قانون در یک مسئله گناه عظیم است و از آن سبب بسیاری از امرا و عوام و خواص در اسلام آمدند. زیرا که کفار مشرق را- چه شهری و چه صحرایی- میل تمام است به اسلام.
و چون خاقان چین به اسلام آمد آن خلق چین را ضروری به اسلام میباید آمدن ، زیرا که همه آن خلق پادشاه پرستند. هرچه او بگوید قبول کنند، و چون آن نور از جانب مشرق قوت گیرد کفار مشرق در اسلام خواهند درآمد بلانزاع، زیرا که ایشان را خصومت دینی نیست.
و چون افضل الغزاة العالم و مفخر السلاطین روی زمین، ظل اللّه فی الارض ممدوح النبی فی الاجداد سلطان روم چراغ درّ شبافروز او دلیل هدایت [ظلمات] کفار مغرب شود و به نور معرفت [ایمان سپاه] جهانگیر او نور مغربی را به نور مشرقی بپیوندند و ظلمات کفر از روی زمین برداشته شود و معنی «اذا جاء نصر الله و الفتح» آن زمان تمام به ظهور آید بحرمة النبی و آله و انعام او رسید و گذشت و چشم امید بر انعام تست، اللهم ارزقنا.
خطای نامه، متن، ص: 146
بیت
ای سخی طبعی که همچون آفتابحال مسکینان به پیشت روشن است
و آن همه که مذکور شد ما سوای ایشان مذکور است یعنی ما سوای ... پیشکشهاست.
خطای نامه، متن، ص: 147
باب شانزدهم در بیان قلماق
اشاره
هر سال بیست هزار کس از انواع قلماق گروه گروه میدرآیند و بخشش میگیرند و میروند، و پیشکش ایشان یکان ببر [و] اسب ، و متاعی که از قلماق حاصل شود سمور باشد.
و تنکار در صحرای ایشان بود به مثال مروارید. در آن خاک میروید به شکل نخود زرد و بیآب و کمبها .
دو شهر است در صحرای قلماق یکی را قره قوروم گویند و [یکی را] قوناراوی و آن هردو شهر از آن بازرگانان است.
و گویند ظلمات بر جانب شمالی آن شهرها است.
فصل در بیان تبت و سگان تبت
و این تبت قبیلهاند بیحد در کوههای خطای میبوند [و تبت گروهی است از کفار صحرائی].
پادشاهان خطای از زمان پیش آن کوهها را با ایشان دادهاند. جهت دادن
خطای نامه، متن، ص: 148
کوههای خطای با تبت آن بوده که یکی از پادشاهان خطای را دشمنی با عسکر [ی] قوی روی نمود. چون از هر [دو] جانب صف برکشیدند و مقابل شدند سگی بر مثال هژبر در میان آمد و پیش پادشاه خطای رسید و به زبان آمد و گفت اگر [تو] دختر خود را به من دهی من سر پادشاه آن لشکر را از برای تو بیارم. خاقان با آن سگ عهد کرد که بدهم.
و گویند گوشهای آن سگ بر مثال سپری بود، و آن سگ گویند چند خیزی زد و به صف دشمن رسید و خیزی زد و سر پادشاه آن لشکر را از تنه برکند و پیش پادشاه [خطای] آورد و انداخت، و خاقان چین بر عهد خود وفا کرد و آن دختر را به آن سگ داد و آن سگ آن دختر را همراه خود برد با کوهها.
و آن دختر را از آن سگ فرزندان شد. و چون آن سگ بمرد و آن دختر خاقان با فرزندان [خود] خط [کاغذ ] داد که پیش خان خطای برده این نوشته بود که قضیه چنین و چنین بود [و چنین شد] و این جماعت فرزندان مناند. پدر چه فرمائی ؟ چون آن جماعت خط با خاقان دادند و خاقان را احوال معلوم گشت و بخششها داد- و آن کوههای خطای به ایشان داد و گفت شما ... مائید .. سال بیائید و بخشش خود بگیرید.
و این زمان نیز به همان قانون هر ساله میآیند و از انواع قماشها میدهند.
الحق از همه طایفه قماش بهتر به ایشان میدهند و چندین هزار خانهوار تبت را هر ساله قماش و غله سالیانه میدهند. و در کوههای هر مملکت خطای که هستند قانون چنان است که خزینههای آن مملکت از نقره و قماش و غله سالیانه به همه تبت میدهند.
و تبت مردمانیاند از نسل آن سگ و از دختر خا [قا] ن خطای و از آن جنس
خطای نامه، متن، ص: 149
سگانند که در کوههای خطای صحرائی و خانگی هستند . تبتیان از آن سگ و از آن سگان پیشکش میآرند برای پادشاه خطای.
و در درگاه عالی سلطان روم از آن سگان هستند که آن را سگان ساسانی گویند در روم، ولی اصلا سگ تبت گویند.
و آهوی مشک را آن سگان شکار کنند و پیشکش تبتیان آن سگاناند، و طلای جبلی به خان خطای.
فصل در بیان گروهی از هندیان
پیشکش ایشان پیل بود و به صورت به عورتان مانند [بودند] و ما را نگذاشتند که آنها را بدانیم که زن یا مردند، از برای آنکه نگهبانان هستند. نگذارند اختلاط کردن.
خطای نامه، متن، ص: 150
باب هفدهم در بیان زراعت ملک خطای
اشاره
صد روز در درون ملک خطای رفتیم. متصل زراعت بود. کوه و صحرا و ریگستان و کوههای سنگ خاره را با عرابه خاک آورده بودند و ریخته و زراعت کرده، به مرتبهای که در آن شهر چاروا به صحرا به چرا رها نکنند، دائما در خانه نگاه میدارند ، و غلبهگی خلق و معموری مملکت از زراعت میتوان دانست، و شهریت را از چاروا رها نکردن به صحرا.
و دو سه ماهه راه رفتیم در سایه درختان متصله، و دو رویه در راه نشانیده بودند به حکم پادشاه، و تمام ممالک خطای ازین قبیل است.
و همه زراعت خطای با آب باران است. اگر باران نبارد قیمتی و قحطی شود.
حکم از پادشاهی برآید که علاج قیمتی بکنید. امر بکنند که هرکس زیاده از یک ماهه توشه داشته باشد بفروشد ، و جمله مردم گندم و برنج و آرد زیاده خود را بهدر آرند و بفروشند. اگر پنهان کنند به قتل بروند. از برای آنکه هرچه خریدهاند همه در دفتر است.
خطای نامه، متن، ص: 151
و اگر قیمتی به آن دفع نشود به ده روزه حکم بکنند. اگر دفع نشود خلق فقرا را از انبارهای پادشاهی توشه بدهند و بگویند بروید به جایها و شهرهای سیری، و اگر دفع نشد و قحطی شد، نعوذ باللّه، حکم بر ممالک بفرستند که هر کس که صد مد گندم بیاورد و بفروشد از برای خود او را [منصب] سرداری ده کس بدهیم و اگر دویست مد گندم بیاورد سرداری بیست کس بدهیم ، و اگر خواهد، و اگر نه سردار ده کس باشد و بر یک پشت او میراث باشد، و اگر سیصد مد بیاورد و بفروشد سه پشت از قبل او میری بکنند، و اگر چهارصد مد بیاورد چهار پشت میراث و با مراتب او بیفزایند ، مثل هذا چندان غله بیاورند در آن مملکت که سیر شوند. گویند دیگر میارید که بس شد.
و امثال خانبالغ و بعضی شهرهای معظم را از ترس قحطی و قیمتی حکم است که زیاده از ده روز معاش نگیرند و اگر بگیرند سیاست بکنند.
و مطلقا چندین هزار لشکر را در تمام ممالک خطای نقره و گندم و برنج و پوشش و آب و جو و کاه و هیزم و روغن و نمک، این همه ماه به ماه از پادشاهی میدهند.
هیچ احتیاج به بازار ندارند، و چندین هزار انواع خلق که از اطراف و جوانب عالم آمدهاند مثل هذا میدهند.
و آنچنان مملکت مضبوط در ما سوای خطای ندیدم و کس نشان نداده، و دزد و حرامی کس کشتن و حرامیگری کس نشان نداده و کس نداند. از برای آنکه هیچکس بینشان و بیعلامت در شهر و صحرا نتواند راه رفتن.
و تمام ممالک را بهطریق عقل به سر قلم ضبط کردهاند.
فصل [آتش شهر سوختن را به سه چیز علاج کردهاند ...]
آتش شهر سوختن را به سه چیز علاج کردهاند [از برای محافظت او].
خطای نامه، متن، ص: 152
یکی آنکه پاسبان آتش بر کار کردهاند بغایت مضبوط، و شب و روز جرس میگردانند و چوبک میزنند و حاضر باش میگویند .
دوم حکم است که در [هر] خانهای هریک شب و روز یک «فوجی» آب حاضر داشته باشند . وای بر آنکس که آب حاضر نداشته باشد. نعوذ باللّه ، چون آتش درگیرد همه کس جهد کند فوجی آب رسانیدن و آتش نشاندن را.
و اگر نتوانند آتش را کشتن، بازار و محله چنان بهترتیب ساختهاند که [به] یک طرف بازار و محله سوزد، نتواند که به جانب دگر گذشتن. امکان ندارد .
و از برای آنکه هر بازار و محله جدا به جداست از ترس آتش.
فصل عجایب آسیاب [و هیزم]
آنک [در خانبالغ هیزم سنگ است.
و در تمام خطای آسیا را] سنگ زیر او میگردد و ... آورده را با آب میبیزد و آرد بیخته را جدا و سبوس را جدا بگیرند.
و اگر کسی چنان سازد که سنگ بالا بگردد او را بکشند، از برای آنکه تغییر قواعد و قانون ایشان امکان ندارد.
مثل آسیا تمام قواعد و قانون ایشان عکس قواعد و قانون ممالک عالم است .
عجایب هیزم
آنکه در خانبالغ کوهی است سیاه، و هیزم خانبالغ سنگ آن کوه است. ولی
خطای نامه، متن، ص: 153
از برای پادشاهی هیزم چوب به کار کنند و مردم ما را، و چندان هزار خلق اطراف را، و تعلقدار پادشاه را، همه هیزم و غیره- پیش از این مذکور شد.
خطای نامه، متن، ص: 154
باب هژدهم بلاتشبیه در بیان کعبه خطای
اشاره
چهار هزار سال است که دیری ساختهاند. میگویند در زمان شکمون علیه السلام بوده ، و مردمانی که از برای طواف او میروند در راه او انواع ریاضات غریب و چلههای عجیب میبرآرند.
آخرین ریاضت ایشان آن است که کوهی است در غایت بلندی ریگ انداز و بر کمر او میخی زده مثل ران آدمی از پولاد، و آنکس که ریاضت او به نهایت رسیده بود بر میان او رسنی [بر] بندند و فرو گذارند تا بر آن میخ سوار شود و رسن از کمر بگشاید و بر آن میخ چسبیده با صد ترس و لرز [ه] نشسته. اگر پائین نگاه میکند چشم او سیاه [می] شود، و اگر بالا نگاه میکند مثل هذا . چهل [روز و] شب اگر در آنجا خواب نرود و نترسد پرواز کردن آنکس را میسر شود و از آن میخ بپرد و بر سر کوهی بنشیند و از کوه به کوه پرواز میکند و هرجا
خطای نامه، متن، ص: 155
میخواهد میرود، و اگر بر آن میخ نتواند نشستن و یا به خواب رود و بترسد بیفتد و پاره شود، و آن طایفه اهل پرواز را ورای پوست و استخوان در بدن چیزی نبود و خوردن آنها شربت آبی جوشانیده با ادویه چای- که خاصیت و اعتبار او مذکور شد.
حکایت منظومه
بلعمی کو مرد عهد خویش بودچار صد سالش عبادت بیش بود
کرده بود او چارصد پاره کتابجمله در توحید و در دفع حجاب
چارصد روز و شبش در یک سجودغرقه کرده بود دریای وجود
یک شب از شبها شبی بس سهمگینروی خود برداشت از خاک زمین
صد دلیل نفی صانع بیش گفتشمع گردون را خدای خویش گفت
روی خویش آورد سوی آفتابسجده کردش هار کلبی من کلاب
عقل چون از حد امکان بگذردبلعمی گردد ز ایمان بگذرد
عقل در حد سلامت بایدتفارغ از مدح و ملامت بایدت
گر تو عقلی ساده مییابی ز خویشاز چنان صد عقل دم بریده پیش
گرچه عقل ساده باشد بینظاملیک مقصود تو گرداند تمام
دورتر باشد چنین عقل از خطروی عجب، مقصود یابد زودتر
[و دم داری] اهل ریاضت ایشان چنان است که نه خوردن و نه گفتن و نه خفتن.
همچون چوب شدهاند و در سه شب و روز یکبار نفس زنند و شربت آب مذکور بخورند و باز حبس نفس بکنند.
و بعضی دگر چنان ورزش کردهاند که از راه ذکر نفس زنند مثل آنکه صحن خاکستر در میان پای خود بگیرند و تنبان را مقدار سفت سوزن بزرگ
خطای نامه، متن، ص: 156
سوراخ کرده و از آن راه معهود در آن زمان که میخواهد نفس زند ، نظارگیان را اشارت به سوی صحن خاکستر کند. چون نگریسته شود [خاکستر] گرد میشود.
خطای نامه، متن، ص: 157
باب نوزدهم در بیان زر و نقره و پول و کاغذ به جای پول خرج کردن
چنان است که در شهری که پول را نیک نگیرند حکم از پادشاهی برآید که به اینچنین [مهر کاغذ] مهر کنید و به جای پول بگیرید. که را زهره بود که نگیرد و آن کاغذ مهر کرده را میگیرد و خرج میکند. چون پاره شود [یا ویران شود] نگیرند.
[چون خلق عاجز آیند راضی شوند با آنکه پول را [رایج] نگیرند و پول روان شود.
و زر و نقره خالص را سکه نزنند و آقچه نبرند. مثل قلعی به گاز ببرند و به درم خرج میکنند. ادنی زر دار ایشان صد هزار سیر و دویست هزار سیر میگویند، و هر سیری ده درم نقره است. صد هزار سیر آنجا مثل صد هزار آقچه اینجا وزن دارد.
و مرد ایشان همه صراف و مبصر، و ده نوع نقره میگیرد . همه را بداند و بشناسد و [به] مراتب قیمت او بداند.
و زن و مرد و خرد و بزرگ همه واقف و شهری و شهرنشین، چنانکه در
خطای نامه، متن، ص: 158
تمام خطای یک کوی نبود الا [در حصاری و] همه محله و بازار آراسته.
و آتشبازی عام است. خرد و بزرگ همه داروی طوپ را بسازند و همه آتشبازی میدانند .
خطای نامه، متن، ص: 159
باب بیستم در بیان قانون نگاه داشتن ایشان
به مرتبهای است که اگر پدر را از پسر، و پسر از پدر و مادر سر موی خلاف قانون ببیند بلا توقف برود و غمز کند و خلعت و بخشش بیابد و به کشتن بدهد و باک ندارد.
و از خرد و بزرگ چنان مطیع یکدیگرند که یک کار دو بار فرمودن و یک سخن دو بار گفتن نبود.
دریغا این در مملکتهای اسلام بایستی!
اگر دوبارکاری را فرموده شود و یا گفته شود در قانون درخورد گناه او انتقام میکنند و رحم نمیکنند از ترس فوت قانون.
خطای نامه، متن، ص: 160
باب بیست و یکم در بیان نگارخانه چینی
اشاره
و در همه ممالک چین هیچ شهری و محلهای و بازاری نبود که درو نگارخانهها نبود درخورد هریک، بعضی بغایت معظم ، مصور به صورتهای عجیب و منقش به نقشهای غریب .
[و] در تمام ملک خطای هیچ حولی نبود که درو نگارخانهای در خورد آن حولی نبود.
و عیب نگارخانه چینی صورت چند درو بودن است، و اگر نی بغایت جایهای یا صفا و مقامهای فرحبخش روحافزای جان آساست .
فصل [در خانبالغ سه طوی بدهند از برای هر طایفهای ...]
در خانبالغ سه طوی بدهند از برای هر طایفهای که از اطراف و جوانب عالم به خطای درآمدهاند مذکور سه (؟) به نام ایلچی است و اگر نه نگذارند.
چون طوی بدهند از برای هر جماعت جدا جدا سه کرات و در آن طوی
خطای نامه، متن، ص: 161
میوههای رنگارنگ و لوتهای گوناگون در همه خوانها درچیده.
و از همه سازند [ه] ها و خوانند [ه] ها که خاص سرای خاقان چیناند خیل خیل حاضر شده و از همه بازیگران که در شهر خانبالغ است گروه گروه حاضر ایستاده و هر گروه به جنس خود صف برکشیده و در آن اثنا یکی خادم از درون سرای [و یکی] میر لشکر از بیرون سرای و آن هردو میر معظم با تجمل مذکور با کمرهای یشم بر میان بستهاند بیایند از برای طوی دادن آن مردم.
چون از تخت روانهای آن دو سردار پنجاه هزار کس فرود آیند و بنشینند و کمرهای یشم از میان بگشایند و کمرهای زر مرصع به انواع جواهر بر میان بندند و بنشینند و به عیش و طرب مشغول شوند و مهمانان را اشارت به عیش و نوش بکنند. سازندهها در ساز درآیند و خوانندهها در ناله بیایند با آوازهای حزین دردناک. به یکبار فغان برکشیده و سازها را مناسب آن نغمهها ساز در ساز کرده.
مغنیان خوش الحان هم مناسب هم آواز کرده [و] بازیگران گروه گروه در انواع بازیها درآمده. اکثر چنان است از خوشی آن عیش و عشرت [که] عقلها زایل شده مثال مدهوشان نظارگیان از خود رفته.
بیت
میان مجلس می مطربی مرا بایدکه از ترانه او روح در سماع آید
و در اثنای آن ساز و صحبت به یکبار نه دانه دختران نه ساله همه همقد و همسال و همزاد، جمله اطلسهای زربفت پوشیده [و سرها برهنه] و کاکلها پریشان ساخته و زلفها حلقه حلقه انداخته، و آن لعبتان چینی چون درناسفته و آن گل غنچههای نوباوه نورسته نوشکفته به صد ناز و شیوه از آن چاک نمایان
خطای نامه، متن، ص: 162
شوند. همه در اصول میآیند و در مقام سازها قدم مینهند. چون اصول کنان بیایند و رقص کنان روی خدمت بر زمین نهند و در دوازده مقام رقص کنند و در بیست و چهار شعبده اصول نمایند که غریو از آن مجلس برخیزد، و همچنان اصول کنان و به مقام سازها رقص کنان بیرون روند.
و بعد از آن دختران ، نه دانه پسران همه همسن چهارده ساله همزاد پریرویان خورشید طلعت حورینژاد و به صد لطافت و طراوت و ظرافت. گروه اول بیایند و در دوازده مقام اصول نمایند و رقص کنند و شین و شوری در آن مجلس اندازند که جمله اهل مجلس را به هوش باز آرند و حلاوت نظاره ایشان و حرارت سماع ایشان و طراوت عذار آن خوبان و حالت هیأت مجموعی آن مجلس موقوف است به سماع و نظر.
فصل [و سه چیز در دیار ملک چین است که ...]
و سه چیز در دیار ملک چین است که به ازو مگر در جنت باشد.
یکی عناب در غایت بزرگی و شیرینی. به ازو مگر در جنت باشد.
و دو نوع گل: یکی گل نیلوفر و یکی گل خشخاش، و هریک مثل صحن کوچک و هریک صد [برگ] و صد رنگ. به ازو مگر در جنت باشد، و فرق میان آن دو گل دشوار بود. الا بحسب مکان و برگ توان فرق کردن.
و یکی عناب در بزرگی مثل گردکان و در غایت شیرینی، و در هیچ ملک به ازو نبوده و آن مگر به اقتضای زمان و هواست و تمام قلمرو خطای از آن عناب مملوست و از آن عناب در شهری خزینههاست. برای پادشاهی میرود. و عناب خطای را به ممالک
خطای نامه، متن، ص: 163
عالم تحفه میبرند و به ازو مگر در جنت باشد.
و خطائیان در پوشش بسیار تکلف میکنند و هرکس را دویست و سیصد جامه بود و سی سال جامهای را بپوشند و هنوز نو بود ، و در هر ماهی نوعی جامه بپوشند- ده تو بر روی هم و در غایت پاکیزگی.
روز درکارند و هرگز دست به طعام نرسانند الا در قصههای صغیر، و صحنهای صغیر در سر دست گرفته به جو که بین (؟) بخورند و شوربا را به صحرا ریزند و نخورند. میگویند از خوردن شوربا شکم کلان میشود.
و مردم حکیم مذهبانند و طعام و شراب بسیار نخورند و آب سرد هرگز اباعن جد نخوردهاند، سوای آب جوشانیده با ادویه چای.
فصل [و در برداشت موتی و رسوم و آئین ایشان ...]
و در برداشت موتی و رسوم و آئین ایشان از آن مسلمانان نیز پنج شش ساله یراق بکنند، مثل آنکه کشتی سازند از کاغذ و درون او پرگل و گلبری و مثل منارها سازند از کاغذبری درون [او] پرگلبری مثل آگنده از سرتاپای او به بزرگی و به بلندی و صورت مثل مناره بلند از چوب تیر کشتی مثال گذرانیده و بر روی گردون نشانیده و غیر آن صورتهای عجیب و غریب مثل شیر و پیل و غیره زر اندود متصل در حمله و حرکتاند.
و از آن کاغذبریهای مذکور به غرابت [و] لطافت آنها در ما سوای آن ممالک ندیدهاند و کس ساختن نداند ، و در هر ماهی یک بار درآرند و گرد بازار و محله و شهر گردانند به سازها و نایهای عجیب و غریب و باز به جایش برند.
خطای نامه، متن، ص: 164
مثنوی
الفت ار گیری به تصویر اجلمانی آخر جاودان و لم یزل
زنده جاوید را آخر چه غمجان اگر صد ره برآید در الم
چون بود دل در قضای سرکشیدر میان صد غمش باشد خوشی
میدهد دود دل محنت کشاناز صفا و وز جلای دل نشان
هرکه باشد در دلش نور الهاز دل او لمعه افتد سوی ماه
چون گشادی روی دل ای دیدهورمینگر هر سوی خورشید و قمر
با اجل گردان دل ما آشناآخر از فضل خودت ای رهنما
حکایت
فلاطون آنکه استاد جهان بودمگر در ابتدا عزمش چنان بود
که استخراج زر تدبیر سازدز مس سفسه کند اکسیر سازد
چو پنجه سال شد در گوشهای گمز قشر بیضه و از موی مردم
چنان اکسیر کرد و معتبر کردکه اندک کیمیا بسیار زر کرد
چو زر کردن چنان آسان شد او رابه قیمت خاک و زر یکسان شد او را
به خود یک روز گفت ای دل بیندیشکه اکسیری کنی در جوهر خویش
چو قشر بیضه و موی سر امروزز جهدت کیمیائی شد دلفروز
گر اکسیری کنی در جوهر خویشبود آن کیمیا از عالمی بیش
نه کم آمد ز قشر بیضه جانتنه موی سر فزون گشت از روانت
چو پنجه سال این اکسیر کردینخفتی روز و شب تدبیر کردی
کنون گر عاقلی این کیمیا سازدو عالم در ره این کیمیا باز
چو عزمش جزم شد سالی هزار اوز خلق عالم آمد بر کنار او
خطای نامه، متن، ص: 165 چنان از جوهر خود کیمیا کردکه از نورش دو عالم پر ضیا کرد
ز پیشش محو شد مه تا به ماهیبرو شد کشف اسرار الهی
دو پانصد سال در اسرار بنشستشبا روزی ر درد کار ننشست
زمستان داروئی بودیش در پیشکه مالیدی ز سر تا پای در خویش
برستی موی همچون پربر اعضاشزمستان دفع این بودی ز سرماش
سرشته بود یک داروی دیگرکه تابستان بمالیدی به خود بر
بریزیدی ازو آن موی اندامبدادی تف تابستانش ایام
یکی دارو دگر بر کار کردیبه هر شش سال ازو یکبار خوردی
باستادی مزاج او به تعدیلنیفتادی رطوبت هیچ تحویل
اگرچه افضل روی زمین بودخور و پوشش دو پانصد سال این بود
برش رفت ارسطاطالیس ناگاهسکندر بود با او نیز همراه
نشسته بود افلاطون در اندوهبه غاری سهمگین در جنب شش کوه
درختی بود زیرش چشمه آبفلاطون مانده آنجا سینه پر تاب
سکندر گفت آخر یک سخنگویکه هر دو آمدیم اینجا سخن جوی
جوابش داد آن استاد ایامکه خاموشیست نقد ما سرانجام
چو خاموشیست رنگ جاودانیبه رنگ جاودان شو تا بمانی
سکندر گفت اگر خواهی طعامیمرا باشد از ان عالی مقامی
چنین دادش جواب آن مرد مردانکه ای خسرو! تنم مبرز مگردان
مخور کاین خوردن آن کردن نیرزدبه مبرز رفتنت خوردن نیرزد
شکم چون باشدم جای نجاستدرو، نی علم گنجد نی فراست
سکندر گفت ای مرد جهان توبخفت آسایشی کن یک زمان تو
جوابش داد پیر حکمت اندیشکه چندانی مرا خوابست در پیش
که نتوان گفت کان چندست و چون استمرا خود عمر پنداری کنون است
چو هر دم میدهندم تازه جانیروا نبود اگر خفتم زمانی
خطای نامه، متن، ص: 166 چو گشت از گفتوگویش دل پریشانبه کوهی برشد و بگریخت زیشان
سکندر و ارسطالیس هشیاربه هم بگریستند از درد بسیار
***
اگر تو کیمیای عالم افروزنمیدانی ز افلاطون درآموز
چو سازی کیمیای سیم و زر همز قشر بیضه و از موی سر هم
تنت را دل کن و دل درد گردانکزین سان کیمیا سازند مردان
مثنوی
چون بلا را دل ز بهر روی یاردر طریقت کرد از جان اختیار
عالمی بیچشم سر بینی عیانجمع بینی صورت روحانیان
هرکه او شد در بصیرت بر کمالبر کمال آمد دلش از روی حال
ماند در کنج ریاضت متصلاهل دل پنهان سوی حق میل دل
ای خوش آن کو زاد این ره برگرفتگشت یک رو دامن رهبر گرفت
آنکه خواهد رهبر این راه جستدل بکل از غیر پردازد نخست
هست مطلوب از دل و جان رو نهانزان سبب دل بیخود آمد در جهان
دل جلا گر یابد آخر روی یارزان جلا ظاهر شود بیانتظار
سال و مه چون در طلب بیپا و سرباشی از فقر اندکی یابی خبر
درد فقرت چون گریبانگیر گشترایت جاهت ز گردون بر گذشت
پادشاه فقر را در ملک جانهست پیدرپی لوا خورشید سان
چرخ کحلی کرده افسر خاک پاشبوده دریا یک نم از ابر عطاش
زر اگر گیرد به کف باشد چو خاکنیست چون با آن دل او را زان چه باک
جمله را دلجوی رهبر دست گیرفیض بخش عالم از نور ضمیر
خطای نامه، متن، ص: 167
[خاتمه]
اشاره
و هرچیز که در این کتاب مذکور شد همه را دلیل او را و عبرت و حکمت او را گفته آمد.
و آنکه چند ماهه راه دور خطای خندق گفتیم آن گذرگاه دشمن بود که قلماق است. مشهورست به آدمی خوری. حاشا که ایشان آدمی خور باشند و سگان ایشان شرف دارد بر طایفه قزلباش بیدین خذلهم اللّه .
و هیچ طایفه کفار ندیدیم آدمی خورند و نشنیدیم سوای قزلباش و توابع آن.
و چون راه گذر ما بر تبریز افتاد و در آن حین صارم کرد با قزلباشان در غزات بود که برادر او و پسر او اسیر آن بیدینان شد و پسر صارم کرد را گفتند که در مجلس کباب فرمودند او را زنده. اول لقمهای ازو خود خورد و به تبعیت او توابع و لواحق او خوردند و برادر او را زنده در دیگ جوشانیدند و پختند و فرزندان مسلمانان را و سگ و گربه را تول و رمه کرده خوردند. حسابش را خدای داند.
و ممدوح النبی فی الاباء و الاجداد یعنی سلطان سلیم خان غازی را حقتعالی نصرت و قوت دهد که آن بیدینان را قهر کند و نام و نشان ایشان را از روی زمین پاک کند و شریعت محمدیه را احیائی بدهد، اللهم انصر من نصر الدین، اللهم اخذل اللّه من خذل الدین. آنچه دعای یک فقیر بکند سپاه گران نتواند کرد.
خطای نامه، متن، ص: 168 گر بود در ماتمی صد نوحهگرآه صاحب درد آید کارگر
و چون دشمن خطائیان خلق صحرائیاند قلماق و غیره و چند ماهه ... یک جانب خطای را ایشان دارند و آن جانب را که در مقابل ایشان است چند ماهه راه خندق بریدهاند و دیوار زدهاند و چندین هزار سال است چندین هزار لشکر خطای درو کار کردهاند و میکنند.
و سبب آنکه قلماق را آهن و یراق آن نباشد که هربار تواند ویران کردن، اگر هم که جائی رخنه سازند زیاده به خطای نتوانند ضرر رسانیدن. زیرا که در همه اطراف و جوانب میلهاست و دیدبانان آتش بردارند و خلق ... که به صحرااند، یعنی در زراعتها همه واقف شوند و به شهرها و حصار ... روند.
و چون قلماق واگردد خطای آن رخنه را چنان مضبوط کردهاند که دگر بار نتواند از آنجا درآمدن.
زیرا که قاعده خطای چنان است که همهجای که دشمن است و راه یابد آنجای را کل مسدود گردانند.
و اگرچه عقل قبول آن مقدار ده روزه راه را احتیاط کردیم و در کنار او رفتیم همچنان دیوار و خندق بود که در کوه و صحرا میرفت. خدای داند نهایتش را. و آنچنان کارها از لشکر خطای عجب نبود.
و از کارهای عجایب لشکر خطای آنکه خطای را خطائیان میگویند در دوازده هزار سال به این کمال رسیده، زیرا که پیش خطائیان شب و روز محسوب است. مثل آنکه پانصد سال را هزار سال میگویند و چندین هزار سال را یک قرن و دوازده هزار قرن را دوازده هزار سال میگویند.
و اصل بنای خطای را دوازده قرن است میگویند و هر قرن او هزار سال ایشان معمور شده و به این کمال رسیده.
خطای نامه، متن، ص: 169
و [دلیل] آنکه خطای دوازده قسم و هر قسم او در هزار سال ایشان معمور شده.
و طریق معمور ساختن [خطائیان] خطای را چنان بوده که در اول حال که خطائیان کم بودهاند کنج دنیا را اختیار کردهاند، زیرا که چون قابیل کشته شد اولاد قابیل را راه ندادند و اولاد قابیل رو بهجانب شرقی ارض رفتند تا رسیدند به انقطاع ارض و آن مقام مذکور را اختیار کردند یعنی برج دنیا را که ارض خطای است و جانب جنوبی و شرقی او دریاست و جانب شمالی و غربی او صحراست.
و چون در روی زمین ارض خطای را اختیار کردند و قرار گرفتند [و] تا رسیدند اتفاق کردند که ما را جائی باید ساختن که اگر دشمن بیاید بر ما دست نیابد، هرکس چیزی گفت و آخر بر آن قرار دادند و گفتند: دو طرف دیار ما دریاست و دو طرف او خشکی، و آن دو طرف خشکی او را باید که خندق و دیوار بسازیم تا مردم ما را و چاروای مردم ما را و کشت و کار ایشان را از دشمن زحمت پیشاپیش نباشد و از کنار دریای مشرق ابتدا کردند. طول او سه ماهه راه و عرض او قریب یک ماهه خندق و دیوار ساختند.
و یک قرن که هزار سال ایشان است در آن خندق و دیوار کار کردند و در آن زمین شهر و حصار ساختند بیحد و ممالک خود را آبادان و معمور کردند و آن را قسم اول گویند.
و در قرن دوم مثل هذا دیوار و خندق بریدند و عرض و طول از مثل زمین اول و
خطای نامه، متن، ص: 170
سر خندق از شرقی و متصل به دریای مشرق و یک سر خندق غربی به خندق غربی اول متصل ساختند و آن را قسم دوم گویند، و در آن زمین نیز شهری و حصاری بیحد ساختند و آن را نیز در یک هزار سال خطائی معمور ساختند.
و قسم سیم را نیز بهطریق قسمین اول ساختند ولی از آنها محکمتر و مضبوطتر، و ابتدای دید [ه] بانان و میلهای متصله دید [ه] بانان در آن زمان شد. از برای آنکه خلق صحرائی بسیار شده بودند و زحمت به خطای میدادند.
و چون خواستند که زمین قسم چهارم را از دشمن بگیرند و از آن خود سازند حکم از پادشاهی که چند بار صد هزار لشکر چند ساله یراق برگیرند همه از پادشاهی و هیچ چیز احتیاج خریدن الا از بازار نباشد و چند هزار سال است که بر همان قانون مانده تا این زمان .
و از آن لشکر و یراق شمههائی دیدم که جای شهر ساختن میرفتند. چند هزار ارابه فوجی و بیل و کلنگ و [قازمه و] میتین بار کرده بودند، سوای طوپ و تفنگ و از همه اسلحه حرب مکمل و آن چندان هزار ارابه بهدور آن لشکر همچون شهر روان به صحرای قلماق و قلماق را چنان ترسانیدهاند به طوپ و تفنگ که در هر کوه و صحرا بهسبب آبهای روان و علفزارها و مرغزارها که قلماق ییلاق و قشلاق کردهاند وطن خود ساخته .
و چون دانست لشکر خطای آمدن را کوچ و بنه خود را بار کند و بهایم خود را براند و ترک وطن کند و برود، از برای آنکه داند که خطائیان با [آن] زمین ایشان طمع کردهاند.
و قلماق با خطای نتواند حرب کردن، زیرا که قلماق را آلات حرب نباشد [ماسوای تیر و کمان. و اکثر پیکان تیر قلماق از چوب گز باشد، و نعل اسب از چوب] و میخ [نعل] اسب از چوب، و اکثر دیگ قلماق نیز از چوب.
خطای نامه، متن، ص: 171
و چون خواهد که در دیگ چوبین گوشت پزد در دیگ چوبین آب ریزد و گوشت اندازد و سنگها را تفساینده در درون دیگ چوبین اندازد. آب و گوشت جوشی چند بزند و بپزد و آن را «ترکی جوش» گویند.
و خام خوردن در هیچجای ندیدیم الا در روم. گوشت قدید [را] خام میخورند.
و پوشش قلماق پوستین سمور . زمستان روی پشم او را میپوشند، و تابستان روی نحت او را میپوشند، و انواع پوستینها را همه همچنین میپوشند و بستر و بالین همه از پوست، و از پی گوسفند رشته، و سوزن میان ایشان بغایت قیمت [است.] یک سوزن را یک گوسفند میدهند.
و قلماق را اسب و شتر و گوسفند او را حساب نباشد. و خورش قلماق گوشت آهو و اسب صحرائی، و شتر صحرائی بسیار است.
و بر مال قلماق، خطائیان را هیچ طمع نیست- الا بر زمین ایشان. و چون قسمی از اقسام زمین قلماق را خطائیان قصد گرفتن بکنند و آن چندان هزار لشکر با آن یراق مذکور به هر آب و زمین که برسند مبصران ایشان چه نوع فرمایند و اگر حصار [ی] کوچک و یا شهری معظم [باشد] ضبط به مرتبهای است در دو سه ساعت نجومی خندق او را کنده و با چندان هزار فوجی به یک ره آب ریختن دیوار گلین او را تمام سازند [و هرچند شهری باشد که معظم بود به دوره آب ریختن دیوار خاک گل او را تمام سازند. در دو روز تمام برج و باروی او را تمام سازند] و در [و در] بند او را بنشانند و در درون او لشکر گذارند و بری نگاه داشتن .
و عمارت درون از امثال بازارها و محلهها و حولیها و دیوانخانهها [و دیرها و پاسخانهها و یامخانهها] و غیره همه را در و دیوار او را بسازند.
و از همه اهل حرف از هر طایفهای در ایام معهود شهر پر شده و معمور از چیز، پیش ازین مذکور شد.
و با آن زودی و آسانی ساختن دیوار شهر و حصار و بازار و محله از آن
خطای نامه، متن، ص: 172
که همه آن دیوار ممالک از خاک است.
و دیگر قاعده آن لشکر دیوکار آدم صورت چنان است که در هر منزل که روز [فرود آیند] و شب باشد [و] حصاری یا شهری سازند و اگر هیچ کاری نباشد در آن منزل آن منزل را بینشانه نگذارند مثل آنکه دور لشکر را خندق زنند و اگر سنگلاخ بود دیواری از سنگ بر گرد لشکرگاه درچینند و یا سنگ تود [ه] ها سازند که نشانه ماند. بعد از قرنها هرکس که بیند داند که لشکر خطای آنجا رسیده و منزل کرده بوده.
و در وادیهای هولناک شهر ساختن و یا یک ماهه و دو ماهه راه را خندق بریدن و دیوار ساختن لشکر خطای را کار روزمره بود.
[و آنچه از طرف دریاست دور او شش ماهه راه در هر منزل شهر و حصار متصل است و در همه لشکر و کشتیها و اسباب جنگ دریائی حاضر. تا اگر دشمنی از طرف دریا بیاید جواب او بگویند]
و چنانکه مذکور شد لشکر خطای هر قسمی از زمین قلماق که بگیرد و گرفته در سر دو سه سال آن قسم را در ضبط خود درآرد و به مرور باقی شهر و حصار و خندق او را کار کنند تا پانصد سال مسلمانی که هزار سال خطای بود که در معموری هر قسمی سعی کرده [اند].
و دوازده قسم ملک خطای را بیان کردیم و [سیزدهم موقوف است تا اختصار همه فهم شود، زمین خطای را همچنین گرفته و] معمور کردهاند.
درین زمان کار به جائی رسیده که بر قلماق زمین را تنگ گردانیدهاند و جهت جنگ قلماق با خان خطای ازین جهت بود، و آن جنگ پیش ازین مذکور شد و خان خطای شرط کرد صلح کرد که بعد از این قصد زمین قلماق نکند. زیرا
خطای نامه، متن، ص: 173
که خلق صحرائی بسیار شدهاند. و هر سال بهسبب علفزارها گروه گروه با همدیگر در حرباند.
[از طایفه قلماق چابک سوارتر در ترکستان و توران زمین هیچ طایفهای نباشد. مثل آنکه تیر را چپ و راست بیندازند و اسب گریز پای را و آهو را به کمند انداختن بگیرند، و درین همه فنون و لشکرکشی مرد و زن و دختر همه یکساناند.
مثل آنکه دختران قلماق پنج هزار و ده هزار لشکر جداگانه بروند و سرداران ایشان دختران پادشاه و دختران امرا باشند و با عسکر دشمن حرب بکنند و غالب آیند و به غنیمت به قبیله خود بازآیند.
و به صورت و پوشش مرد و زن و دختر همه یکسانند و مویدار. بر سر کلاه قلماقی و جلاغوی سرخ به بالای او، و اکثر مردان قلماق بیریش و کوسج،] و اگر بیان آن فرقها و حرب ایشان بکنم سخن دراز شود.
[فرد
آن کجا اینجا توان پرداختنباید آن را نو کتابی ساختن]
و از جهت عجله سفر خسرو اسلام پناه صاحبقران بعضی مذکور شد.
و دیگر خطائیان میگویند از ابتدا تا این زمان ملک ما خرابی ندیده و طوفان نوح به ما نرسیده، ورای ممالک ما همه روی زمین خراب است و مثل ضبط و ضابطه ما در امور ملکی در روی زمین کس ندارد و نداند . حقا که در امور ملکی هیچکس به ضبط ایشان ندیدیم [و نشنیدیم ] و کس نشان ندهد.
و از ادنی ضابطه قانون خطای این بود که به سر در طعام و آب نخورد و هیچ- کس را زهره ترک و تغییر نباشد.
خطای نامه، متن، ص: 174
و از ادنی ضبط ایشان آنکه در هیچ قرنی حرامی کسی را کشتن نشنیدهاند [و قطاع طریق نباشد من کل وجوه. مملکت را از اهل خیانت خلاص کردهاند و و حرامی نباشد و دزد اگر پیدا شوند] جان نبرند.
و عجائبات ضبط خطای [یعنی ملک چین و ماچین] از آن بیشتر است که شرح توان کردن.
[مثنوی]
چونکه گل رفت و گلستان درگذشتنشنوی دیگر ز بلبل سرگذشت
فرد
مجموعه مجموع کمال است که در ویساقی بتوان یافت چو در ساغر ما می
[و هرچیز که درین کتاب مذکور شد اکثر را دلیل او را و عبرت و حکمت او را گفته آمد، و اللّه اعلم بالصواب.
*** تمت الکتاب علی ید عبد الضعیف سید علی اکبر خطائی فی آخر شهر ربیع الاول سنة اثنی و عشرون و تسعمائة بود که خطائی نامه را تألیف کرد در شهر قسطنطنیه، و اللّه الموفق و المعین]
خطای نامه، متن، ص: 175
فهرستهای اعلام و لغات
اشاره
خطای نامه ؛ متن ؛ ص177
خطای نامه، متن، ص: 177
فهرست لغات و اصطلاحات و مدنیات
الف
آب باران 150 (به باران نیز نگاه کنید)
آب جوشانیده 163
آبدان گاو (طوپ) 136
آتشبازی 41، 158
آتش برداشتن 40
آتشسوزی 151
آرد 57، 74، 150، 152
آس 143
آسیا سنگ 113، 135
آسیاب 151
آش 130
آشچی 112
آغوش 119، 144
آغوش آغوش 78، 79
آفتابه 85
آقچه 37، 99، 133، 157، 168
آهن 81، 84
آهن جامه 114، 144 (ظاهرا مراد زره است)
آهن خطائی 117
آهو 171
آهوی مشک 149
ارابه (عرابه) 44، 54، 55، 58، 66، 130، 140، 150، 170
ارابه پیاده 114، 115
ارابهچی 58
ارابه طوپ 63
ارزانی 130
ارزن 99، 104، 110
ارغنون 87
اژدر 94
اژدها (و اژدها پیکر) 76، 85، 88، 91
اسب 60، 61، 73، 143، 147، 171
اسب بارگیر 143
اسب صحرائی 171
استخراج تقویم 137
استسقا 127، 128
اشکنجه (- شکنجه) 100، 102، 103، 104 106، 107، 110
اصول (در موسیقی) 128، 162
اصول کنان 162
اطلس 34، 44، 54، 55، 57، 58، 74، 79، 80، 94، 111، 116، 119، 131، 133، 144، 161
خطای نامه، متن، ص: 178
اطلس با آغوش 119
اطلس خطائی 79، 80، 111
اطلس زربفت 161
اقرارنامه (و اقرار) 106 تا 109
اقمشه- قماش
الماس 117، 143
انبار- خزینه
انگور 124
اوقاف 127
اولاغچی 53
اولینه 131
اهل سرای 89
اهل علم 52، 56، 89، 95، 137
اهل قلم 52، 56، 64، 89، 95، 137، 142
ایلچی 49، 53، 57، 74، 86، 88، 89، 92، 111، 112، 143، 160
ب
بادام 130
باران 127، 128، 129، 150
بارانی 58
بارو 171
بارو کشیدن 40
بازار 62، 86، 105، 130، 151، 152، 158، 160، 163، 170، 171
بازرگان 74، 118، 130، 147
بازی (بازیگر و بازیگری) 123، 128، 129، 136، 161
باشش 52، 133
باشیدن 49، 57
باغ (بوستان) 77، 78، 122، 134، 137
باغ زندان 100، 101، 102، 104
بالین 58، 171
بایخو 64
ببر 70، 147
بتخانه 77
بخشش 137، 144، 147، 148
بخشش سالیانه 137
بدس (بدست) 39
برج و بارو 51، 171
برجه 103
برداشت موتی 162
برف 127
برنج 73، 74، 96، 124، 150، 151
برنج سفید 57، 60، 99، 105، 110
برنج مزعفر 69
بزازستان 111
بستر 58، 171
بند 106، 110
بند آهن 105
بوستان- باغ
بیل 170
پ
پاپاس 89
پادشاهزاده 86 تا 89، 93، 94
پاسبان (و پاسبانی و پاس داشتن) 40، 52، 81، 82، 105، 110
پاسبان آتش 152
پاسخانه 52، 62، 81، 110، 171
پای 55
پای برگ 80، 144
پرده 54
پرسه 129
پرگاله 144
پرواز کردن 154
پسر 126، 129، 162
پغنه (پله، نردبان) 40
خطای نامه، متن، ص: 179
پلنگ 80
پنج میخ 102
پنجره 123، 131
پوستین سمور 171
پوشش 44، 86، 151، 163، 171، 173
پول 157
پول پول (ریز ریز) 130
پول کاغذی 37، 157
پولاد 61، 81، 83، 85
پولاد خطائی 83
پولاد مرصع 45
پیروزه 118
پیشان 100
پیشکش 144، 146، 147، 149
پیشین 131
پیکان تیر 170
پیل 44، 89، 92، 149
پیشواز 94
ت
تاب خال 101 (ظ- تبخال)
تاج 79
تاریخ 94، 99
تافته 57، 80، 118
تافته خام 118، 119
تخت (و تخت اژدها پیکر) 54، 58، 69، 76، 81، 84، 85، 86، 89، 91
تخت روان 43، 55، 79، 161
تخت و تاج 115
تخته 92
تختهبندی 133
تخته دکان عطاران 45، 54
تخته سرب 101
تخته شکنجه 101، 102
تذکره 91
ترکی جوش 171
تسخیر جن 133
تعظیم 125
تعلقدار 95، 153
تغار 60
تفتیش (و مفتش) 49، 56، 91، 95، 103، 104، 106، 107، 109
تفک (- تفنگ) 40، 41، 60، 63
تفنگ (تفک) 60، 63، 66، 86، 170
تقویم 137
تنبان 105، 155
تنبل 116
تنکار 67، 147
تو (تا؟) 94، 111، 137، 163
توپ اندازی- طوپ اندازی
توپ بازی 136
توغ 63
توقماق 67
توی دادن- طوی دادن 35
تیرانداز 51
تیر و کمان 170
تیغ زر اندود 45، 55
تیغ عملی 54
ج
جامه خواب 54، 58
جبه 45
جرس 40، 81، 82، 152
جرس گرداندن 40، 52، 152
جرمانه 105
جریمه 74، 99، 100، 104، 105
جلاغوی سرخ 173
جماع دادن 128
خطای نامه، متن، ص: 180
جناق- چناق
جن 133، 134
جنسی (پارچه) 116
جنگ کردن 66
جو 60، 73، 74، 96، 110، 151
جوخو 64
جوشن 45
جوین 135
چ
چادر 131
چارپا (چاروا) 114، 150، 169
چارسو 106، 110
چارطاق 123
چارمیخ 102، 106
چاوش 84، 86
چای 58، 155، 163
چله دی 35
چله زمستان 111، 137
چله گرفتن 154
چناق 114، 144
چوب زدن 100، 104- 106
چوبک زدن 40، 52، 81، 82، 152
چوخا 143
چوماق 55
چیدن (انتخاب کردن، دستچین کردن) 77، 119
ح
حاضر باش گفتن 152
حرامی 56، 151، 174
حریر 94، 137
حساب سال 96، 111
حصار 51 ببعد، 62، 66، 74، 77، 82، 83، 96، 115، 158، 168، 171، 172
حصیر 68
حصیر مصلی 104
حکم نوشتن 79
حکیم (و) حکیم مذهب 47، 139، 140، 163
حوض مرمر 124
حولی 52، 118، 122، 131، 133، 134، 160، 171
خ
خاصگیان 44، 80، 83
خاقان: در اغلب صفحات
خاکستر 131، 155، 156
خال 101
خانهوار 49، 52
خرابات (و خراباتیان- قحبهخانه) 35، 53، 87، 93، 126 تا 134، 136
خراج 58، 59
خزینه (انبار) 65، 66، 73، 80، 82، 96، 113، 118، 137، 148، 151
خشخاش 162
خط 78، 79، 91، 92، 95، 96، 104، 106 تا 109، 127، 144، 145، 148
خط خلاصی 105
خط درآوردن 78، 82، 113
خط ساختن 98
خط عرض حال 53
خط نشان کردن 78، 97، 142
خط نگاه کردن 78
خطاط خانه 142
خندق 40، 62، 66، 118، 168 تا 172
خندق بریدن 40
خوان 111
خوانندگی (و خواننده) 122، 123، 128،
خطای نامه، متن، ص: 181
129، 131، 132، 161
خود مرصع 45
خورش 171
خونیان 107 تا 109
خیمه 63
د
دار فلفل 116
داروگیر 55
داروی توپ (ظ- باروت) 41، 158
داش 117
دختر (دختر خانه) 77 ببعد
دختران 124، 129، 161
دختران باکره 122، 132، 133
دختران میران 126
دختر چیدن (انتخاب کردن) 77
درای 82، 85، 86
دربان 84، 86، 103، 106، 110، 112
دربند 83 تا 91
درخت روان پرور 122، 123
درم 157
دروازه 82
دزدی 56، 151، 174
دفتر 72، 93، 95، 96، 107، 140، 141
دکان 52، 86، 130
دمداری 37، 155
دمزدن 37
دندان پیل 92
دوتانگ 64، 65
دهل 87
دهه (دهه دهه) 57
دیدهبان (و دیدهبانی) 40، 53، 109، 170
دیر 82، 127، 128، 154، 171
دیگ چوبین 170، 171
دین خطا 42 ببعد
دیو 133
دیوار زدن 40، 171
دیوان (و دیوانخانه) 52، 54، 62، 64، 77، 78، 79، 83 تا 112، 115، 171
دیوانخانه زندان 102
دیوانخانه عالی 94
دیوان کردن 107
دیوان کل 64، 65
دیوانگاه 81 تا 84، 89، 90، 112، 113، 139
ذ
ذنبن 64، 65
ر
راههای خطا 39 ببعد
رسنبازی 132
رقص (و رقاص) 123، 128، 129، 131، 132، 162
رکیب 114، 144
رنگریز 116
رواق 123
روغن 151
ریاضت 154 تا 156
ریگانداز 154
ریگ ریزان (؟) 135
ریوند 35، 114
ز
زاغ بلخی 89
زبان 89
خطای نامه، متن، ص: 182
زبان دان 92
زر (طلا) 52، 73، 74، 80، 96، 99، 100، 105، 117، 119، 149، 157
زر سرخ 76
زراعت 150، 151، 168
زردآلو 131
[زغال سنگ] (- هیزم سنگ) 116، 152
زن خراباتی 126 ببعد
زن زندانی 103
زنبیل 106
زنجبیل 116
زنجیر 102، 103
زندان (سجن) 96، 98 ببعد
س
ساز 44، 87، 88، 111، 129، 162
سازندگی (و سازنده) 44، 122، 123، 128، 129، 131، 132، 161
ساعت 137
ساعت نجومی 55، 61، 171
ساغر فغفوری 129
ساقیگری 132
سال خطائی 168، 170
سباری 116
سبوس 152
ستان 102
سرای خاقان 77 ببعد، 124، 138
سرب 101
سر به مهر 79
سرخی (قلم سرخ) 94، 108
سفال پوشی 90
سفال فغفوری 87، 90
سقرلات (سقرلاط) 143
سکه 157
سگ تبتی 80، 147 تا 149
سگ ساسانی 80، 149
سماع 162
سمزن 54
سمور 147، 171
سنج 63
سنجق 45، 54، 55، 63، 83
سنجق سنجق 83
سنجق سرخ 63
سنجق منقش 45
سنخو 64
سنگ آسیا (آسیا سنگ) 113، 135
سنگ فغفوری- فغفوری
سنگ هیزم- زغال سنگ- هیزم سنگ
سوباشی 99، 143
سوزن 144، 155، 171
سیاق (علم) 47، 139، 142
سیاه گوش 37، 80، 143، 144
ش
شاخچه 35، 123
شاخچهبندی 35، 123
شب و روز 142، 168
شپش 130
شتر 171
شتربار 120
شتر صحرائی 171
شراب 124
شراب برنج 124
شعبده 162
شکر 119، 120
شکنجه- اشکنجه
شن (نوعی مقیاس) 118
خطای نامه، متن، ص: 183
شنوک 51، 57
شوربا 163
شهر ساختن 51 ببعد، 62، 66
شهرنشین 68، 157
شهری 68
شیجن 64
شیر 80، 143، 144
شیره (نظیر میز) 35، 111، 112، 122، 123
شیره (خوردنی) 69
شیلان 112
ص
صالغون 71
صحبت 122، 123، 131
صراحی 129
صراحی فغفوری 58
صراف 157
صندلی 85، 111، 122، 123
صندوق 54، 103، 144
صندوقچه 109
صورت 135، 136، 160، 163
صورت بازی 136
صورتخانه 43
صوف 143
ض
ضابط 79، 139، 142
ضابطه 62
ضبط 53، 55، 61، 64 تا 66، 72، 96، 104، 107، 139 تا 141، 172 تا 174
ضبط امور ملکی (سیاق) 47
ط
طاعون 94
طاق 123
طبل 82، 87
طشت و آفتابه 85
طلا- زر
طلای جبلی 149
طلب طلب (دسته دسته) 83، 129
طلسم 90
طواف 138
طوپ (اسباب بازی) 136
طوپ (اسلحه) 51، 60، 63، 66، 67، 86، 158، 170
طوپ اندازی (توپ) 41
طوپ بازی 136
طوی (و طوی دادن) 35، 112، 122، 160، 161
طویله 61
طی کن 64، 65
ع
عبیر 137
عبیر سوختن 137
عرابه- ارابه
عرق (عرقی) 53، 58، 74، 124
عسسخانه 52، 62، 82، 106، 110
عسسی 90، 105، 110
علاج طبی 135
علم زرد 63
علم سرخ 63، 108
علم سیاق 139، 142
عناب 34، 58، 73، 74، 96، 162
عید 111
خطای نامه، متن، ص: 184
غ
غازه 135
غلبهگی 150
غله 39، 52، 148، 150، 151
ف
فانوس 45، 54، 81 تا 83، 143
فانوس لعلی 85
فغفوری 35، 58، 87، 90، 116، 117، 129
فلاخن 86
فلفل 116
فندق 57، 73، 74، 130
فوجی (کوزه مانند) 124، 152، 170، 171
ق
قاز 58
قازمه 170
قاغنوس 87، 88
قاقم 143
قانون 32، 49، 51، 53، 55، 56، 63، 68، 77، 85، 86، 90 تا 97، 104، 107، 113، 126، 138 تا 142، 145، 148، 152، 159
(تمام باب)، 170، 173
قحبهخانه- خرابات
قحط (قحطی) 129، 150 (به قیمتی نیز نگاه کنید)
قدید 171
قرن خطائی 168، 169
قرنفل 116
قشلاق 170
قفس 118
قلاج (- قولاج) 86، 144
قلعه 39، 40، 53، 80
قلعی 157
قلعی (تافته خام) 80، 119
قلم 95
قلم سرخ 78
قلندر 29، 37، 129، 132
قماش (اقمشه) 73، 74، 96، 111، 116، 135، 144، 148
قماش هندی 119
قماش با آغوش 144
قوراغ 30
قولاج (قلاج) 86، 144
قیمتی (- قحطی) 32، 37، 129، 150، 151
ک
کارد 144
کاروانسرا 53
کاغت (- کاغذ) 144
کاغذ 104، 137، 144، 163
کاغذ (بجای پول) 157
کاغذ بری 38، 163
کاغذ حریر 94، 137
کاغذ خطائی 104
کاه 60، 73، 96، 151
کبابه چینی 116
کبرکه (- کورکه) 63
کپنک 58
کتان 116، 119
کتی (نوعی پارچه) 116
کرباس 57، 73، 80، 144
کرسی 95
کرنده (؟) 55
کرهنای 63
خطای نامه، متن، ص: 185
کفش منقش 58
کلاته 118
کلاه بارانی- کله بارانی
کلاه قلماقی 173
کلنگ 170
کله (کلاه) بارانی 58
کمخا 58، 80، 116، 131، 144
کمریشم 57، 79، 161
کند سربی 101، 105
کوپال 61
کوس 63، 86، 87، 91
کوس عدل 82، 90، 91
کول 115
کوهوار 128 (کوهها وار)
کهنه دختران 77
کیله (مقیاس) 52، 118
گ
گاز 157
گدائی 130
گردگان 58، 73، 74، 96، 130، 163
گردون 163
گز 170
گز انداز 83
گرز 54، 61
گرز زر اندود 45، 54، 55
گرز سیم اندود 54، 55
گرمه دارو 34، 73، 74، 96، 116، 119
گل بری 163
گندم 60، 73، 96، 99، 110، 150، 151
گوز- گردکان
گوسفند 171
ل
لباس 79
لحاف 58
لشکریان (لشکر) 59 ببعد، 73، 74، 81، 83 تا 93، 96، 115 تا 118، 126، 139، 143، 151، 168، 170 تا 173
لعبت چینی 32 خطای نامه ؛ متن ؛ ص185
117
لکی (کلفتی) 44
لوت 161
لوح منقش 55
م
مال پادشاه 64، 65
مال دادن 47
مال گرفتن 49
مالیه 65
مامیران چینی 116
مبصران 157، 171
مت- مد
محفه 44، 54، 77، 94، 133
مد (- مد) 99، 104، 105، 110، 151
مرجان 143
مرغ 89، 90
مرغابی 89
مرکب 95، 99
مروارید 35، 67، 118، 148
مسجد 43، 45، 46، 49
مشتزنی 130، 131
مشک 35، 114
معلم خانه 129، 142
مغیبات 133
خطای نامه، متن، ص: 186
مفتش- تفتیش
مفتی 104، 105
مقراض 144
مقنن 139، 140
منظر 123، 131
موزه 58، 144
مهر 95، 99، 157
مهر خطای 94
مهر کردن 79، 157
مهر یشم 94
میتین 170
میخ آهنین 102
میخ چوبی 170
میخ شکنجه 101
میدان ورزشگاه 61
میدانگاه 61، 62
میران لشکر- لشکر
میل 40، 51، 53، 135، 170
میلبانی 105، 109
میل ساختن 66
ن
نای 87
نجوم 137
نخود 110
نخود زرد 67، 147
نردبان رسنی 40
نشان 94
نشان کردن 108
نعل اسب 170
نقده 34
نقره 60، 73، 74، 80، 96، 100، 105، 113، 115، تا 120، 130، 133
148، 151، 157
نقره جبلی 115
نگارخانه 70، 77
نگارخانه چینی 32، 38، 160
نگاهبان 91
نمایش 84
نمک 116، 151
نوبتچی 97
نی 127
نیبازی 37
نیزه 61
نیشکر 120
نیلوفر 162
نیمتخت 54، 111، 113
و
واپس 77
وازشدن (بازشدن) 86
ورزش 11، 61، 62، 66، 155
ورزش کردن 41، 61
ورزشگاه 61
وکیل نفس خاقان 56، 64
ه
هاون 135
هشت هشت 133
هفت دربند 90، 91
هیزم 57، 73، 74، 96، 151، تا 153
هیزم سنگ (زغال سنگ) 152
ی
یاقوت 118، 119
خطای نامه، متن، ص: 187
یام ارابه (عرابه) 33، 57، 58، 96
یام اسب 33، 57، 58، 96
یامخانه 53، 57، 62، 96، 171
یان ذنبن 64
یان سمزن 64
یراق 54، 163، 168، 170، 171
یسل 66، 67، 139
یشم (یشب) 34، 57، 79، 94، 117، 119، 120، 143، 161
یوز 80، 143، 144
ییلاق 170
خطای نامه، متن، ص: 188
فهرست اعلام جغرافیائی و اقوام و ادیان
الف
آققاش (رود) 119
اسلام- مسلمان و مسلمانی
اوجد 89، 119
اوزبیک 67
اویغور (ایغور) 39، 67، 79؛ 115، 119
اویغورستان 67
ایران 30، 31
ب
بخارا 31
بدخشان 31
ت
تاتار 67
تبت 37، 39، 80، 89، 104، 119، 147 تا 149
تبتان 89، 100
تبریز 114، 167
تبستان 67 (شاید تبتان؟)
ترسا 49
ترکستان 31، 173
توران 30، 31، 173
ج
جاده 119
جندیفو 114
جورجت 89، 119
جو 51
جولانفو 114
جیحون 31، 40
چ
چفتی 39 (- چغتای)
چین (- خطای) در اغلب صفحات
ح
حیزا 116
خطای نامه، متن، ص: 189
خ
خانبالغ 31، 43، 49، 55، 58، 85، 86، 98، 100، 103 تا 105، 109، 112، 115، 118، 119، 133، 151، 152، 160
ختن 27، 39، 119
خراسان 30
خطا (- چین) در اغلب صفحات
خنسای 117
خونانفو 114
خویجو 116
د
داسجو 119
دریای عمان 31
دریای مشرق 31، 67، 12، 169، 170
دنکجو 51، 114
دوشنگسی 100
دیتنگ 100
دیدو 115
ر
روم 26، 30، 31، 80، 145، 149، 171
س
سالارفو 116
سکجو 40
سمرقند 31
سوجو 114
ش
شن 51
شکمونی 33، 42، 47، 48
شنگسی 108، 144
شینبو (زندان) 98، 103، 106
ظ
ظلمات 68، 144، 147
ع
عجم 31
عجمستان 30
عراق 30
عربستان 30
ف
فغفوریان 117
فو 51
فوکنسی 116
ق
قبچاق 67
قراقورم (قره قوروم) 68، 147
قره قوروم- قراقورم
قرهقاش 119
قزلباش 167
قسطنطنیه 26
قلماق (قلماقستان) 30، 37، 39، 67 تا 71، 89، 115، 119، 147، 167 تا 174
قمچو 57
قوناراوی 68، 147
ک
کشمیر 11، 39
کعبه خطای 154
کلان فو 114
کمبو (زندان) 98
کنجانفو 49، 114
کنجو 114
کنگ زین (مسلمانی) 48
خطای نامه، متن، ص: 190
کو 51
کوتای 51
کولی 118
کولی استان 119
کوه قاف 30، 31، 67
ل
لمصین 116
م
ماچین 27، 29، 174
ماوراء النهر 30
مسلمانان (- اسلام- کنگزین) 26، 37، 39، 43، 44، 47، 48، 50، 62، 67، 71، 89، 92، 119، 133، 143 تا 145، 159
مشرق 37، 144، 145
مغرب 36
مغول (مغولستان) 39، 67
مکه 119
منزاستان 114
ن
نمطای 114، 115
و
وان 120
واندون 120
وانسی 120
ه
هن 51
هند (هندیان) 31، 37، 89، 119، 149
ی
یونن 118
یهود 49
ییلانفو 120
خطای نامه، متن، ص: 191
اعلام تاریخی
الف
ابو بکر (خلیفه) 26
ابو حنیفه شافعی 92
اسکندر 31، 67
اسن تیشی 67 تا 69
الغ بیک 28
ب
بلعمی 141، 155
بوجین گزین 139 تا 141
ت
تیمور (امیر) 39
ج
جم 28
چ
چینخواخان 48، 67، 71
ر
رستم 31
س
سلطان روم 145، 149 (سلیم خان)
سلیم خان غازی (26، 27، 145، 149، 167
سلیمان 70
سنائی 31
ش
شکمون 154- نیز به شکمونی در اعلام جغرافیائی نگاه کنید
شین چین (محمد) 42
ص
صارم کرد 167
ع
عثمان (خلیفه) 26
خطای نامه، متن، ص: 192
عراقی 88
عطار 44، 50
علی (امیر المؤمنین) 26
علی اکبر خطائی (مؤلف) 174
علی قوشچی (مولانا) 28
عمر (خلیفه) 26
ق
قابیل 144، 169
ک
کین طای خان 48، 71، 144
ل
لوزی خان 139
م
محمد رسول اللّه 25، 42
میر تیمور 39
ن
نوح 32، 173
ی
یوشعبان (؟) 312
فهرست اسماء کتب
خطاینامه 32، 174
دریای ابرار 87
کنز الحقائق 79، 112، 120، 123
گلشن 35، 37، 131
خطای نامه، متن، ص: 195
[پیوستها]
[مقدمه]
آغاز سخن به که کند مردم دانابر نام خداوند تبارک و تعالی
سر دفتر قانون کتبخانه دانشحمد است و ستایش صف حضرت اعلا
منشور سلاطین ممالک نرود پیشکر تاج هویت نبود بر سر طغرا
شاهان جهاندار و سلاطین جهانبخشبرداشته در حضرت او دست تمنا
بر سده فرمانش نهاده بر تسلیمصامی و مجوسی و یهودی و نصارا
سپاس عبودیت اساس اخلاص لباس اول حکمشناس حضرتنه که افتقسطوا ان الله یحب المقسطین بیوروب جمهور امور معدلت سلوک مکارم اخلاق و مراسم قوانین و اشعار ایله تخلیه و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون بیوروب احکام و حکام انامی غمام ظملم عقوبت انجامدن تخلیه ایلیوب عدل و احسانی امن و امان ایله تو امان و رابطه رفاهیت عالمیان اولمغین ان الله یأمر بالعدل و الاحسان بیورمشدر قوانین بیاض صحایف افلاکده مرقوم اولان همه موجودات دائره علمنده داخل و سواد مرکز خاکده مرسوم اولان کلیات و جزئیاتکه پرکار پرکار حکمتی شاملدر خزائن مشیت کامله سنده مخزون اولان جواهر اسرار اموره علم شامل مفتاح اولوب دویجار ادات ماهره سنده مرکوز اولان مضمرات و رموزه مشاعل قدرتی مصباحدر و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هویر قادر در که لوح ابداع او زره قلم قدرت و اختراع ایله نسخه مکونات و جریده قانون ممکناتی بر دمده سواد عدمدن بیاض وجوده کتوروب طراز کارکاه کائناته انار قدرتنی بر طرزایله تحریر و بر مثال ایله تصویر ایتمشدر که و قتایجاددن ابدالاباده دکین وجود هر موجود تقدیرینه مطابق و هر حکم
خطای نامه، متن، ص: 199
لازم الوقوع محکمه ثبوتده قضاسنه موافق اولوب منشأت عالم صغری و کبری و مخترعات جهان پست و بالاسی مهمنده عقول خرده بینان واله و حیران و متحیر سرکردانه و الاله الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین و سلسله ممکناتده جنس ادمی اعز مخلوقات ایدوب نوع بشری و لقد کرمنا بنی ادم موجبنجه افخر و اسعد و اکرم و امجد قلدی زمره انبیایی اولوالعزم و فرقه اصفیای صاحب جزمی اول نوعک اعدلی و اکملی و اول جنسک اعقلی و افضلی قیلوب هوبرین لباس نبوت و خلعت رسالت ایله سرفراز و تشریف خطاب و انزال صحف و کتاب ایله ممتاز ایلدی کلمات جامعهلری واسطه سیله مناهج رشد و صلاح معین و مبین کورینوب پرتو افتاب سنن لامعهلری رابطه سیله شاهراه فوز و فلاح واضح و روشن اولدی صلوات الله علیهم اجمعین مادارت السموات لعلی الارضین و درود نامحدود و سپاس نامعدود اول مقتدای زمره رسل و مسئله امور عقل و کل سلطان بارکاه اصطفا بلبل خوشنوای و ماینطق عن الهوی و مظهران هو الا وحی یوحی بلند پرواز و هو بالافق الاعلی مکانت پرداز دنی فتدلی پوشنده خلعت لولاک و نوشنده رحیق جام انا اعطیناک منبع لطف خدا و دلیل راه هدی اولان حضرت محمد مصطفی نک علیه اقضل الصلوات من التحایا مزار بوه انوار سعادتلرینه ایثار اوله که ملوک دین و پادشاهان عدالت ایین دن حامیان بیضه اسلام اولان مجاد کرام و انجاد عظامی جلباب السلطان ظلل الله مأوی کل مظلوم ایا تخلیه و تحبیر و کیفیت حسن عاقبت بیور مشلردر فاخره اخرتلرنده ان المقسطین علی منابره من نور برله تعبیر
بیور مشلردر علیه من الصلوات اسماها و من التسلیمات اتمامها محمد که افرینش سایه اوست* که زینت نه فلک پایه اوست* فلک را خاکپایش تاج زرین ز عزت نعتها طه و یس* فرشته در رکابش راه پوتی* فلک میدان او را نیم کویی گل خوشبوی این فیروزه کلشن* شبستان جهانرا شمع روشن* طفیلش هرمه بود و هرچه باشد کرامت بیش ازین دیگرچه باشد و دعوات سعادت قرین نجوم اسمان دین و کواکب برج تمکین اولان اعوان و انصاری احمد مختار و اخیار مجاهدین و مهاجرین و انصارک مراقد مغفرت مرا صد نه اولسونکه هربری احیای قانون عدل و انصافدن صدیق و عمر و اطفای کانون ستم و اعتسافدن عثمان و حیدر در اصحابی کاالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم رضوان الله علیهم اجمعین علی ارواحهم تحف لتحایا من الله الذی خلق البرایا فکل کان منسوبا الیهم سلام الله مجموعا علیهم
خطای نامه، متن، ص: 200
بعد عادت واجب الوجود مطلق و سنت سنبه حضرت حق بونک اوزرینه جاریدر که هرقرنده تمهید قصر احکام شرع تشیید و تأسیس اساس اصل و فرع ایچون بر صاحب قران عالیشانک وجودی واسطه امن و امان اولوب منشی جف القلم و کاتب رقم قدم منشور خلافت باک بسیط خاکی بر پادشاه جمشید جاه صاحب ادراک نامنه تحریر و تسطیر ایدوب انا جعلناک خلیفة فی الارض عنوانیله معنون و احکام قدر و جلالنی نص کریم تؤتی الملک من تشاء ایله مبرهن ایلیوب اول زمره سریر سلطنت و خلعت خلافت شکرانه سی ایچون ضعفای امت و رعایای ملته عدل و داد و نصفت ایدوب دائما فاحکموا بالعدل مفهومن کوش و هوش ایله استماع ایدوب و امر بالمعروف صداسنه جان و دلدن اتباع ایتمک جمله فرائضدند بناء علی هذا پادشاه صاحبقران و نتیجه زمین و زمان رعیت پرور عدل کستر سلطان اسکندر منش خاقان سلیمان افرینش ارسطو و لقمان دانش کیخسرو کسری روش فریدون منوچهر بینش هوشنک شعار غضنفر شکار اسفندیار دیار کیقباد اقتدار نظم روی سپهر ظفر ظهر و پناه هدی همچو فضا کامران همچو قدر کامکار قادر دهر انتقام قاهر کردون توان مفضل مهر اطضاع مقبل کیوان و قار نثر فالحمد لله الذی فضله علی اقواته من السلاطین و زاده بسطه فی العالم و تجهم صاحب الملکه الملکیة مالک الملکة السلیمانیه الامر المؤتمر بامر الله الدیان ان الله یأمر بالعدل و الاحسان شعر
شهیرا که ایزد کند یادریکه یارد که با او کند یادری
ازان دمکه راه سواری کرفتپی شاهی و شهریاری کرفت
ممالک ز عدلش برادازه کشتبرو تاج و تخت بدر تاز کشت
ستم را زیان عدلرا سودازدخدا راضی و خلق خشنود ازد
نثر السلطان ابن السلطان و الخاقان ابن الخاقان تاج بحق و الخلافة و الدنیا و الدین سلطان مراد خان ابن السلطان سلیم خان ابن السلطان سلیمان خان من الله سبحانه علی العالمین بادامة خلافته و سلطانه و مد علی کافة المسلمین ظلال عدله و احسانه و ضاعف ایادیه علی العالمین کما اضعف اعادیه من العالمین مصراع و یرحم الله عبدا یقول امین بیت از یمین عرش امین میکند چون دعای ملک و ملت میکند نثر مطمح انظار سعادت انار و مطرح محضات عدالت شعار پادشاه مری همواره سمت مراضی حضرت الهی و شرایع جناب رسالتپناهی در اوقات بهجت ایاتلرینی همیشه افاضت خیرات و اشاعت مبراته صرف ایده کلمشلردر احسن کما احسن الله الیک فحواسنی دمت شاهانه لرینه دین و قرض و واجب و فرض بیلوب دائما همت علیهلری تشیید مبانی دین و تمهید قواعد یقین
خطای نامه، متن، ص: 201
و اتقان بنیان دین اسلام و احکام شرع سید الانام و نیت بلند همت حسروانهلری همواره عدل ساعة خیر من عبادة سبعین سنة سعادتنه فائز اولوب بحمد الله همیشه حبوب نسایم عاطفتلری ایله باغ جهان معطر و جریان جویبار رأفتلری برله کلزار زمان تازه و تردر و سائر سلاطین ربع مسکون و وارث ملک سلیمان و افریدون و الحاصل قطب الملوک و السلاطین جمیع پادشاهان روی زمین اوزرلرینه بو فصل و افتخار بسدر که جد بزرکوار سپهر و قار خورشید اقتدارلری لیث معرکه مغازی ابو الفتح و النصر بیت محمد خان باراء سنیه که امد فاتح قسطنطنیه نثر ممدوح و مذکور سید انبیا و سد اصفیا اولوب وارث ملک سلیمان جمشید قدر و کیوان ایوان واضح مراسم العدل و الاحسان بنم همنامم اولان مصراع شهریار تاج بخش و والی کیتی ستان نثر لردن بریسی قسطنطنیهیی فتح ایلسه کرکدر دیوبیور مشلردر خلد الله سبحانه ملکه و سلطانه و واضح علی کافه انام الایام بره و احسانه و لازالت برایات سلطنة منصوبة علی قحم الثریا و اعلام اعدائه منکوبة فی تحت الثری صدمات نکبات کانون چرخ نکوهدن مصون و اصول دوحه کامرانیلری تقلبات فصول زمانی ایله امان ربالیده مؤقی و مأمون و نهال عمزلری کنار جویبار سلطنت و عظمتده برقرار اولوب قدنهای بیشمار نامی و مغرو من و بنیاد فناء دولت ابادلری اختلال و اختلاف فناء جهان بیبنیاد نامراد و چرخ محنت اباد بیدادست نهاددن سامی و محروس باد بکهیعص و بمحمد المبعوث علی ارشاد العباد الی سبیل الرشاد نظم
جهان در سایه او ارمیدهچو مردم در سواد شهر دیده
زمین ز نیسان که شد در را و اوخاکسرد کر بکدراند سوز افلاک
بدو دانش پلنک و رنک همرازبهم چون عاشق و معشوق دمساز
شکار چشم اهو شیر پیشهبدورش عشق بازی کرده پیشه
عزالیرا اکردر جلؤ نازبیاخاری خلد از روی اغراز
ز مژکان سوزن اردشیر خونخواربرون ارد ز پای نازکش خار
چنین کز عهد این شاه جهانکیرخراب اباد عالم یافت تعمیر
دل ویران مشتاقان رنجورعجب نبود که کیرد بیت معمور
الهی تا بود افلاک انجمامیاد انام نیکش از جهان کم
اما بعد بو کتاب مستطاب عنبرین نقاب خطا و ختن و چین ماچین ملوکلرنیک قانوننامهسیدرکه زبان فارسیدن لسان ترکی عذب البیانه ترجمه اولندی و اول دیارک پادشاه عالیجاه ستان سپاهلری اصلا قانونلرینه مخالف سر مو تغییر و تبدیله قادر اولمیوب اکر باالفرض قصد ایلسهلر قانونلری اوزره سلطنتدن معزول اولوب سلاطین عدالت اینیلری
خطای نامه، متن، ص: 202
اولادندن پادشاهلغه استحقاقی اولانلردن برسینی تخت سلطنته کچوروب وزرا و امرا و رعایا و برایا امر و نهینه اطاعت ایدرلر و قانونلرنده خاقان اولنلرا علم خلایق اولمق کرکدر و اول معزول اولان پادشاهک اولاد و انسابلرندن متامنلری واردر و عزل سببندن جائزدر که اول امرده حاضر اولان صاحب مشورت وزرا و امرایه انتقام قصد ایدهلر دیو اصلا بریسن تخته جلوس ایتدیرمیوب رجال و نسادنی جمیع توابع لوا حقنی بر حصن حصینده جمع ایدوب و اوزرلرینه ثقاتدن مؤکللر قویه دق حفظ ایدوب و طشرهدن بر کمسنهیی اول جماعته جمع اولمغه قومیوب مستوقا اکل و شرب و کسوهلرینی علی جار العاده تعیین ایدرلر تنبیه معلوم اوله که ولایت ایران و تورانده درت مملکت واردر که خلقی مسلمانلردر اول ملک عرب ایکنجی ملک روم اوچنجی ملک عجمستان ذکر اولنان اوج ملک ایرانده در بر ملک ولایت توراندهدر که ماورالنهر دیرلر و اولکه عجمده در عراق و خراساندر بوللرینک اکثری بی اب و علفدر و اولکه ماوراء النهر در زمین فراخ و واسعدر صویی و علفی و افردر و باغ و بستانلردر و دکرمنلری و زراعتلری و سائر اکابکزر امورلری اقار صوایله درود و کلی ییلاقدر تا سرحد خطایه وار نجه ولایت خطای خود کلیا زراعت اولنوب تا کنار دریای مشرقه وار نجه اصلا بر ذراع مقداری زمین خالی یوقدر در بیان تقسیم دنیا طاغلر و شهرلر که میانه دنیاده در تا کنار دریای مشرقه وار نجه چکلمشدر جانب شمال دنیا طاغسز و شهر سزد و کلی صحرادر الاکوه قافک کنارنده بر دریا یاچیقوب انک بر کوشهسی صحرای قلماق نام ولایته متصل اولمشدر دیرلرکه سد اسکندر انده در و اول یولدن زمان اسکندردن چوق اول نقل ایدرلر که کوه قاف مخلوقاتندن انواع طیور باشلو و دوه و صکسار باشلو و سائر بونک امثالی مخلوقاتدن اول یولدن ادمی زاد شهرنرینه کلمشلر ایمش و اول یولده اولان شهرلرک اهالیسی انلرک صورتنی در و دیوار لرده تصویر ایتمشلر در و رسم و قاعده خطای بودر که هر قوم و جماعت که هر یولدن کلورلر اول کروهک صورتلرینی اول یولده کلیسالر و مجمع عظیم اولان محللرک در و دیوارلرنده نقش ایدرلر و رستم داستان سیاوش قاننی افراسیاب تورانیدن طلب ایجون ایراندن تورانه عسکر چکوب واردقده اول یولدن که کتمشدر و اول یرلر که المشدر و نه محلده کندونک و سائر جمیع اوضاع و اطوارنیک صورتخا ولد یارلرده تصویر ایدوب اندن غیری بر صورت یازلمامشدر و جانب جنوبی دنیا هند در جمیع
خطای نامه، متن، ص: 203
جزایرلرینی عمان احاطه ایلمسندر بلکه تمام دنیایی عمان احاطه ایلمشدر در بیان فاصله میان ایران و توران نهایت شرقی عجمده بر دیار واردر که جیحون دیرلرانک غربیسی جانبنه ایران و ظرف شرقیسنه توران دیرلر اولکه ممالک توراندن جیحون جانبندن اولی بخارا و سمرقند در و جانب شرقیسی بدخسان و ترکستاندر و طرف شرقی ترکستان چین ماچین و جانب شرقی کشمیر و ختن ممالک خطایدر کنار دریای مشرقه وارنجه و اول دریانک نهایتندن خبر معلوم دکلدر و اول دریادن بش میل مسافه مقداری خان بالغه تشور و خان بالغ پای تخت خطایدر و خطا پادشاهلری حکم ایلدیکی و لایتلرده اصلا خرابه یوقدر و طاعون اولمز و قحط واقع اولسه علاج ایدرلر و فتراتدن انلرک مملکتنه اصلا ضرر و کزند کلمیوب دور ادم علیه السلامدن بو زمانه کلنجیه قدر سلطنتلری بقا اوزره در و سببی وضع قانونلرندن برزره و شمه تجاوز ایتمد کلریچوندر نظم
خطاینامه را اغاز کردمدر کنج معانی بازکردم
سخن کویم ز خوبان خطایینباشد کارشان جز دلربائی
همه سیمین بران و نیک و فرجامهمه بیمو مخلق نازک اندام
همه چشمان نرگس روی چون گلهمه نازک میان موئی چو سنبل
همه خورشید رویان پری زادنباشد مثلشان در ادمی زاد
همه شیرین لبان با ملاحتهمه طوطی مقال اندر فصاحت
و بعده بو کتاب مشکین نقاب یکرمی باب اوزرینه وضع اولنمشدر باب اول خطانک یوللری و ملکنک دور و خندقی و دیواری و میلهای متصله و دیدهبان متعددهلری بیاننده در و بر ایکی ایلق یولدن دشمن خبری برکونده دار السلطنه خاقان بالغه و اصل اولور و عجایب بودر که اولقدر مسافه بعیدهدن اول کلن عدو قنقی طائفه دندر بلورلر و اکاکوره دفعنک تدارکک کوردلر الباب الثانی ادیان مختلفه بیانندهدر و دین محمدی صلی الله علیه و سلم عندلرنده جمیع ادیاندن مفخم و معظم و مکرمدر اگرچه انلردین محمدی اوزرینه اولمیوب شامکونی نام شخصی پیغمبر اعتقاد ایدوب و اندن چوق حوار عادات نقل ایدوب درت بیک بیلدن زیادهدر که انک دین و شریعتی اوزرینه حامللر در الباب الثالث شهرلر و حصارلر که بنا ایتمشلردر و وضع ایتمسهلر کرکدر انک بیاننده در و ترتیب محلات و بازارلری و باش خانهلری و پاسبانلری و پادشاهلرینک دیوانخانهلری و بام خانهلری تفصیلنده درکه اتلر ایچون بشقه و عربهلر ایچون بشقه ایتمشلردر واینده و رونده ایچون انده انواع منفعتلر حاضر و مهیا ایتمشلر در الباب الرایع اول شهرلرده اولان عماکرلی سپاهیلقده روشلری و اتلرینه تیمارلری و علی الدوام کندو بکلرینه ملازمتده حاضر
خطای نامه، متن، ص: 204
اولمقلقلری و مراتب ایله تابع اولملری و خربده قواعد و قانونلری بیاننده در الباب الخامس اول شهرده قونلان خزینهلر التون و کمشدن و زاد و زواده ایچون حفظ اولنان غلال و کرمه و عناب و فندق و فسدق و جوز و لوز تاصمان و اودونه وارنجه و دخل و خرجی بیاننده در و هر نسنه که پادشاه جانبندن و یریلور احسن اقمشه و ملون اطلسلر و بیزلر و یریلور و خزینهلرک در و دیوارلری و التی ییلده دوری تمام اولور الباب السادس تخت و سلطنت و نشانلری و مهرلری و خطلری و سرای و دیواط و طشره سرایده اولان بکلرینک دیوانخانهلری وایچری سرایده اولان بکلرینک دیوانخانهلری و سرایلری که انده اولان قزلرک خادملری و اغالریدر که ضبط ایدرلر و ایج سرایده نقدر بیک قزاوغلان واردر و پادشاه خدمتی ایچون نقدر لاله عذار عذرالر واردر و مذکور سرایده انلرک و غیری امورک ضبط و ربطی ایچون نقدر بیک خادملر واردر و ملک خطانک قزلری و اقرباسندن اولان سلاطین عالینژاد و خواقین صاحب مجاد و سائر وزرای عظام و امرای کرامک قزلریکه دوغدقلری حینده ملک خطادن همان دایه سیله سرایده نشو و نما بولمغی التماس ایدوب مقبول واقع اولدقده اول سرایده مراتبنه کوره فردا فردا مسکن و مأویلری اولوب بیود کلرنده هر ییلده برکره نوروز کوننده عالی جمعیت اولوب ملک خطا قزنیک حضورینه کلوب جمعنه شمع اولوب بعده مرتبه کوره خلعتلر و عطا و احسانلر ایله مکانلرینه عودت ایدرلر بو امر سلاطین و وزرا و امرانک اون بیکده بریسنه انجق میسر اولور خاصة خطا پادشاهنک قزلری ضبطی ایچون و سائر سلاطین و وزرا و امرانک خدمتیچون نه مقدار خدام با اعتبار واردر طشره سرایک دخی ضبط و ربطینه نمقدار خدام با احترام تعیین اولمنشدر و سرای قیوسنی حفظ ایچون نمقدار عسکر جرار واردر و ایچر و حولیده سرایک دورینی حفظ ایچون نمقدار پاسبان تعیین اولنمشدر و سرایک حد و مقداری و اوصافی وانده اولان عجیب قیولری و غریب دربندلری و دلفریب گوشهلری و پادشاهک انده اولان کوس عدلی بیاننده در الباب السابع اهل زندان بیانندهدر ارلر ایچون بشقه و عورتلر ایچون بشقه مکان ایدوب امور و مهمات زندان انلرک قانوننده جمیع اوامر مملکتدن مقدمدر زیراکه قتل نفس هریرده عظیمدر خصوصا انلرک عندنده عظیمتر در و اهل زندانک مهماتنی صورمق ایچون تعیین اولنان بکلرو دیوانخانهلر و زندانلرنده باغچهلر و بستانلر و صندوقلره ادمی حبس ایدوب و سائر اهل جرمه مقدارنجه انواع سیاست تعیین اولنمشدر انلرک بیاننده در
خطای نامه، متن، ص: 205
قانونلره قتل و قصاص جاریدر و خاقان چین هربیلده بر کره کند و نفس نفیسی ایله قانونلری اوزره قان ایدنلری تفیش ایدوب مقتوللرک باشلرینی صندوقلرده بشقه حفظ ایدوب و ییلده برکره ارباب جرایمدن اوچ ییل محبوس اولنلری کروه کروه ازاد ایدرلر الباب الثامن سلاطین چین اهل چینه ییلده برکره تحویل چله زمستانده بیرام و طوی ایدوب و کله جک ییلده اولکونده کیرو امرا و خاصیه و لشکرینه و اطراف و جوانب عالمدن کلن الچیلره و سائر معتبر ادملره کلی ضیافت ایدوب و خلعت فاخرهلر کیدیروب رعایتلر ایتدیکی بیاننده در الباب التاسع ملک خطای اون ایکی قسم اولوب هر قسمنک ادی و اول قسمک شهری و ادلری و هر قسمده مسک و ریوند و فغفوری و اینجو و یاقوت والتون و کمش و غیره حاصل اولان متاعک بیاننده در الباب العاشر طوی و تعظیم و عیش و نوشلریکه اغاجلر اراسنده باغچهلرده بعض اغاجلری سرو ایله هم آغوش ایدوب و بعض اغاجلرک شاهلرینی بر وجهله تربیه ایدوب شویله موزون ایدرلرکه نخلبند شمعدن اولوجهله ایتمکه قادر اولمیوب صاحبندن کلی بها ایله صاتون الورلر شکوفه و کللری واردر و انواع نعمتلری و الوان الوان شرابلری که جمله یونجدندر اول ممالکه مخصوصدر اند نغلیری ولایتده اولماز انلرک بیاننده در الباب الحادی عشر خرابات زنان و سائر خراباتیلر و استسقا یعنی یغمور طلب ایلمکی خراباتی یه مخصوصدر و اول کمسهلر که التون و کمش و املاک ضیاعتی انده تلف و ضایع ایدوب و انلرک عاقبتلرینی و سازنده و خواننده و رسنباز محبوبلرنیک تعلیم خانهلرینی و مذکورلرک کوزللری الوده دامان اولمیوب عفیفه و شیره اولوب جمله سی سیاه و بادام چشم اولوب و چشملرینک لونلری سرخ و سفید و لطافت اندام و نازک ترلکده بیعدیل اولوب و اصلا اول اقالیمده دیوانه و مصروع اولمدقلرنیک بیاننده در الباب الثانی عشر اول ممالکده اولان سائر مملکتلرک عکسی و هنرهای عجیب و حلاجهای غریب و طوب و صورت بازلقلری بیاننده در و اول دیارده علم نجوم غایت معتبر در و اول زمرهنک کامللری دائما حبسده اولوب سنه ده برکره خزنیه تقویملر و یروب و تغییر وقت و ساعاتی حفظ ایدوب نصیحت و عبرتلر ایچون متاعلر و علامتلر قویوب و شعر و معما و لغز که چیستان دیمکله معروف و مشهوردر انلرک بیاننده در الباب الثالث عشر مقنن خطای وانی اولو جهله ضبط ایلمک نه ایدی و نیجه ییل بر عورت پادشاه اولمق و هنوز سراینک اثری و بناسی و صورتی ظاهرا اولدیغنک بیاننده در الباب الرابع عشر خطاط خانه و مدرسهلر و معلمخانهلر بیاننده در و کیجه و کوندزلری
خطای نامه، متن، ص: 206
ساعت و درجه و دقیقه اوزرینه قسمت اولنمشدر اصلا ضایع اوقات یوقدر خصوصا پادشاهلری ایچون وضع اولنان اوقات اول قسمتدن بر ساعت تجاوزه مجال محالدر اگرچه پادشاهلری اویقوده اولورسهده او یاندیررلرانک بیاننده در الباب الخامس عشر اول کمسنه بیاننده درکه طرف مغربدن یعنی ممالک اهل اسلامدن قورو جانبندن کلورلر و نه وجهله کلدکلرینک صورتی و جواهر و اقمشه و ات و ارسلان و پارس و قره قولاق که سیاه کوش دیرلر مذکوره پیشکشلرینی چکدکده خطاییلرک انلره ایلدکلری تعظیم و تکریملری بیاننده در الباب السادس عشر قلماقدن هر ییل نوبت ایله کلوب بخششلرین الوب و انلرک ولایتنده حاصل اولان متاع و شهرلرینک ادی و تنکار اول زمینده اولدیغنک بیاننده در و تنکاد کاف عجمی ایله بر نوع دوز در یورق هندی دیرلر قیومجیلره الینون ارتمک ایچون لازم اولور و تلیین ایتمکه لازمدر و هم دیش ینوکینی کیده در قوردونی قیرر واغریسنی کیده در موم ایله معجون ایدوب ایچنه طولدیررلر و ولایت تبتک و سکان تبت بر کویک شخصنده اولاندن ظهور ایدوب انلرک معاش و ییشکشی پادشاه خطایدن اولوب و طرف هنددن کلان کمسنهلرک پیشکشلری و نوجهله اولدقلرینک صورتلری بیانندهدر الباب السابع عشر زراعت و قحطلقدن هر نسنه قیمتدار اولوب و شهره یتماسنک علاجی و دکرمانلرینک دورانی و اودونلرینک احوالی و دینی و مذهبلرنده کعبه لرینک و حاج زوارلرینک صورت طوافلری و ار و عورتلرینک یوللرده اولان ذکر و تسبیح و ریاضتلری و اول قومک اهل دانش و بینشلرندن بعضینک کثرت مجاهده و قلت اکل و شرب و نوم ایله دیده مشاهدهلری بتوفیق الله تعالی نوعا کشاده اولوب بت پرستلک کمال نقصان عقل و غایت جهلدن اولدیغنی ملاحظه ایدوب اهل اسلامک طرز و روشلرینه میل تماملری اولدیغنک بیاننده در الباب الثامن عشر التون و کمش وار و عورتک جمله سی صراف اولوب و اتشبازلغی دخی جمله سی بیلوب و بونلره متعلق سائر امورلرینک بیاننده در الباب التاسع عشر قانون و قواعدلرینی بر وجهله ضبط و ربط ایلمشلردر که بر سوزی ایکی کره بیورمق یوقدر نولیدی بو قاعده حالا اهل اسلامده اولیدی قوت قاعده و قانون خوفندن بربرینه رحم ایلمیوب استماملری مثول حده وارمشدر که اوغل بابا سنه بابا اوغلنه شفقت ایتمزلر و والد و والدهلرک و اوغوللرک کورمزلر قانون و قاعدهلری موجبنجه اولاد و انسابنه مرحمت ایتمیوب قانونلری خوفندن وهم ایدوب
خطای نامه، متن، ص: 207
کندولر بالذات انتقام ایتدکلرینک بیاننده در الباب العشرون نکارخانه چین و جامه و لباسده ایتدکلری کلی تکلیفلری و جمیع ممالک چینده هیج بر شهر و محله و بازار بوقدر که صورتهای ایله منقش و معظم نکارخانهلر اولمایه و نموتالرینی نوجهله تجهیز و تکفین ایتدکلری بیاننده در مثنوی
این جهانرا چون زنی دان خوبروخویشتن اراید اندر چشم شو
مرد را میپرورد اندر کنارمکر و شیوه مینماید بیشمار
چون بیابد خفته شو را ناکهانزود کرداند هلاکش در زمان
بر تو باد ای عزیز نامورکر چنین مکاره باشی در حذر
باب اول در بیان راههای خطای
ملک خطانک دیار اسلامدن اوج یولی واردر جانب بردن بری کمشیر و بری ختن و بری مغلستان ختن و کشمیر یولی اباد اندر ادم ادم اوزرینه صویی و علفی وافردر و اما مغلستان طریقنک اونبش کونلک مسافهسی صوسز و علفسزدر اما هر منزلده ادم بویی مقداری قازسهلر صوچیقار و بعض محلنده بر ذراع مقداری قازلد قده صوچیقار اما مغول یعنی چغتای یولی واسع و لطیف یولدر امیر تیمور اول یولدن کشمکه قصد و عزیمت ایدوب هر منزلده بر قلعه یایمغه امر و هر قلعه ده بیک ادم تعیین ایتمشکه زراعت ایدوب غله جمع ایدهلر تا که عسکر اول یولده طارلق کورمیهلر بومابینده اجل ایرشدکده تحسر ایدوب دیرایدیکه حیف هزار حیف که خطای وایغور و قلماق و تبت کبی کفاری قویوب ممالک اسلامه قلیج چکدم دیو حسرت ایله جان و یردی مثنوی
انکه عالم داد در زرنکیناین زمان شد توتیا روی زمین
انکه بر چرخ فلک خونریز بودکشت در خاک لحد ناچیز بود
و کنار جیحوندن سرحد خطایه وارنجه اوج ایلق یولدر و هر کون بر منزلدر تا دربند سکجویه وارنجه اول دربندده بر قلعه حصین یایمشلردر که غایتده مضبوط و متین و بو قلعه نک طشره سنده چپ چوره بر عظیم حندق کسوب بعده بر دیوار استوار چکوب باد و ایتمشلر در اندن بر نیجه ایلق یول دور ولایت خطایدن بارو چکوب هر شهر و حصارک ابدای منزلی اندن اولوب و متعدد دیدهبانلر ایچون کوه و صحراده بلند و پست نمایان اولمغیچون میللر وضع اولنمشدر ابتداسی اندندر که دیدهبانلر اول میللر اوزرنده اوتوروب هر طرفدن دشمن کوزلیوب کوند و زده اولورسه دخان کیجه ده اولورسه اتش ایله میللر اوزرندن بر ایلق دشمن خبرین برکونده یتشدیروب و بیلورلرکه دشمن قنغی قومدندر و علامتلری اولدرکه مشرق طرفندن ایسه بر اتش یقارلر و اکر شمال طرفندن ایسه ایکی اتش یقارلر و اکر طرف جنوبدن ایسه اوج اتش یقارلر و اکر جانب مغربدن ایسه
خطای نامه، متن، ص: 208
درت اتش یقارلر و دیدهبانلرک قوت لایموتی ماه بماه پادشاهلری جانبندن ویریلوب و کیفیت حال دیدهبانلری اهل زندان احوالندن بیان اولنور و کیجه و کوندوزده میللری نوبت ایله حراست اولنور و جرسلر اصیلوب متصل جلارلر و اول میللرک نردبانلری ایپدن اولمغله دشمن کلدکده بو قارویه چکرلر صولری و ازقلری یانلرنده در والت حربلری طاش و تفنک و اوقدر و تفنک ایله قورشون یرینه اوچلونده درت یرمق زهلرایله صو ویرلمش یولات پیکانلی اوقلرا ترلر مثلا مذکور اوقلر اکر فیله ایکنه قدر اصابت ایتسه هلاک ایدر و اول ولایت خلقنک کوچکی و بیوکی باروت ایتمکی بیلوب اتش بازلق اول دیارده تمام اولمشدر نیجه یوزبیک خلق اول دیارده وار ایسه جملهسی طوب و تفنک اتمق بیلورلر والات حربک جمله سیله اراسته اولوب کیفیت ورزشلری یرنده بیان اولنور انشاء الله
باب ثانی مختلف دینلرینک بیاننده در
اشاره
خاقان چینک اعتقادی بونک اوزرینه درکه خدایی بر بیلور و کندوسنی دین شامکونی اوزرینه اعتقاد ایدر وانی پیغمبر بیلور و حضرت محمد صلی الله علیه و سلم افندیمزه سین جبین دیزلر دیللر نجه بهترین ادمیان دیمک اولور و خاقانک ایج سراینده سروز عالم افندیمزک تصویرینی چکوب انواع جواهر ایله مرصع ایدهرک اول صورتی بر تخت زرین اوزرینه وضع ایدوب و بر لوح سیمین اول صورتک کنارنده قویوب و اول لوحده نیجه یوزبیک سیاه نقطهلر اولوب و اول صورت متصل اول لوح اوزرینه ناظر اولمغله قچانکه بر شخص اول محله کلوب لوحه متوجه اوله رق الینی دعایه قالدرسه لوحک اوزرنده اولان نقطهلر کلیا محو اولور و دعادن فارغ اولوب الینی اشاغه ایندرد کده ینه اول نقطهلر حسابدن متجاوز اول لوحک اوزرنده ظاهر اولور و بو صورت اکا تمثیلدر که چون سید انبیا و سند اصفیا افندمز حضرتلری مبارک یدلرینی دعایه قالدرسهلر اول نقطههای سیاه امت نامه اعماللرندن محو اولوب و دست سعادتلرینی یوزلرینه سوروب ایندرد کده ینه نیجه یوزبیک پریشان روزکار امتک فی الحال نامه اعماللری کیر و سیاه اولوردی و خاقان چین عندلرنده و سائر شریف ایاملرنده صورتخانه مذکوره کلدکده غایت تعظیم و تکریم ایله باشنی اوکنه اکه رک اول صورته تعظیم ایچون کند و دین و ایینلری مقتضا سنجه ختم و دعواتلر ایدر مثنوی
بعثت او سرنکونی بتانامت او بهترین امتان
چو امد بر زمین ان صدر عالیبطفلی در سجود افتاد خالی
بریده ناف پیدا شد ز پردهز مادر نیز امد خشته کرده
کفت یا رب امتم ازاد کنجمله را در حشر کن ازاد کن
خطای نامه، متن، ص: 209 کفت بخشیدم تمام امتتبلکه جمله از کمال حرمتت
مصطفی امد یقین فخر جهانتاجدار پادشاه جاودان
فصل بیرون امد خاقان چین هر یکبار از سرای خود
و بیرون شهر خانبالغده خاقان چین کند و خاصه عبادتیچون بر مسجد بنا ایدوب و نیلیده برکره زندانیلردن قتله مستحق اولنلری کورمک ایچون اول مسجده وارر و اول مسجدده صورت یوقدر و درت دیوار و قبله سنده کلام اللهدن غیری نسنه یوقد رایت کریمدن و اسماء اعظمدن مسلمانلر خطیله یازیلوب و نقش خطاییله جوانین تزیین ایتمشلر و خاقان اول مسجدک طوافنه کتمک قصد ایلدکده برکون اول اورج طوتر و صوم اوزره تخت روانه راکبا عزم مسجد ایلر و نیجه بیک غرق اهن لشکر پیاده قلچلرین چکوب همدیکرلریله ملاعبه سیف ایدرک اهسته اهسته خاقانک اوکنده کیدرلر و فیللر قطارینی التون عربه لره بغلیوب و عربهلر یوزینه ملون اطلسدن پوشنلر و انواع زینتلر ایله ارایشلر ایدوب خاقان چینک او کنجه یاب یاب چکرلربیک مقداری بلکه دخی زیاده سازندهلر تخت خاقان چینک چپ و راستنده انواع عجیب و غریب کزیده سازلر نواخت ایدوب و خاقان کندونک خاصکیلریله که تختی کتوررلر سازندهلر صف اراسنده یورییوب بر وجهله سازلرین نواخت ایدرلر که خاقان چینک کمال جذبه و لطافتلرندن نفس و جان و تنه الوداع دیمک استر و خاقان مسلمانلردن همان ایکی کمسنهیی اته بندیرر اهل اسلامه غایت تعظیم و تکریم جهتندن باقی امرا و وزرا دو کلی بیاده اولوبدر بیک مقداری عادی کمسنه لر هربری پیاده یوریدکده باشلری اتلرایله برابر اولور بیت
هرچند هر تارش بود مردان اینچنینیکبیک بکزیده بود ان شاه جنین
خطاییلر بو دیاردن واران ادملره اتلر عرض ایدوب مفاخرت ایدرلر و اول عادیلر جمله زراندو و جبه و جوشن کیوب خود مرصعلری باشلرینه قیوب از پا تا بفرق مرصع اهن پولاده مستغرق اولوب کندولرینی جمیع اسلحه جنک و حربله اراسته ایدوب مذکور عادیلردن بیک نفر کمینه عطارلر دکاننک تحته سی کبی زراندود قلجلری عریان او موزلرینه قیوب انواع هیبت و سیاست ایله خاقان چینک اوکنجه یوررلر و مذکور عادیلردن بیک مقدار بدخی ادم باشی صورتنده کرزلر کتوروب اصناف شوکت و سطوت ایله اردنجه یورییوب و مزبور عادیلردن بیک مسلح صاعنده و بیکدانه صولنده منقش سنجاقلر او موزلرنده و سنجاقلرینک یلمانلرنده رنکارنک فانوسلر اصوب و خاقان چین بو عظمت و ابهت ایله مسجده واردقده صائم اولمغله سر و پا برهنه تختندن اینوب استانه مسجده دوی نیازی
خطای نامه، متن، ص: 210
درکاه بنییازه قویوب انواع تضرع و زاری ایله مناجات ایدوب دیرکه مثنوی کریمیکه هرکز درش نتافت بهر در که هیچ شد عزت بتافت من درین زندان اهن مانده باز زارزوی اب حضر در کذار خویش را سازیم چون سودائی میروم هر جای چون هر جائی چون بدست ارم زاب زندهکی سلطنت دستم دهد در بندهکی چون باشنی استانه مسجددن فالدیروب مسجده کیرر و لفظ خطای ایله سلام و یروب یوزینی کلام شریف ایتلری جانبنه ایدوب صاغ ایاغنی صول ایاغی اوزرینه قویه دق برایاق اوزرینه طوروب نالهای زاری ایله اکلیه رق جان و دلدن نظم
نالم او را نالها خوش ایدشوز دو عالم ناله و غم بایدش
باش چون دولاب نالان چشم ترتا ز باغ جان تو روید حضر
دیه رک اب دیده سین رخساری او زره جاری ایدوب الهی سن دانا و بینا سن و سن بنی خلایق اوزرینه پادشاه ایلدک و بوقدر خلقک قتلک بنم امرمه حواله ایلدک و بن کندی قدر وسع عقلم مقداری احتیاط ایله اجرا ایلدم با قیسن سن بیلورسن دیو بوابیات مضموننجه اظهار عجز و حیرت ایدردی از مهیج الإسرار شیخ عطار شعر
منم مانده حیران درین جایکاهکدام با کناه و کدام بیکناه
کاشکی صد چاک بودی جاه نیخاشه رویی بود می و شاه نی
بودمی محمود کلخن تاب منیتا نماند نمیدرین غرقاب منی
در جهان چندانکه جان مییافتیدر جهان محمود کلخن یافتی
ان همت بود کان شاه بلنداتشی در پادشاهی درفکند
خسرویرا چون بسی خسران بدیدصد هزاران ملک صد چندان بدید
حق که جبار جهان درآمده استسلطنت او را سزاوار امده است
نثر خاقان چینچون اول مسجده کلوب ذکر اولنان اقوالی دیهرک اظهار عجز و افتقار کوستروب نالهای حزین و کریهای انین دراز وزرای بهای دلسوز و کدازی هر زمان تازه بتازه صباحدن شامه دک نالان و کریان اولوب اخشام اولدقده باشنی سجدهیه قویوب چاشت زماننه زماننه دکین اسلوب مذکور اوزره سوز و نیاز لیله ناله و زاریلر ایلیوب بعده مسجددن چقوب برکت ریاضتدن مملکتی کوزینه حقیر کوزوکوب و نظر همتنده داروگیر ولایتی نه دونق قالمیوب و اثر زیاضت چهره سنده ظاهر و باهر و هلال مثال ضعیف و نحیف اولوب بیت
عشق هر لحظه برو چون زور کردعشق شاهی شیردلرا مور کرد
نثر بعده افطار ایدوب سلطنت تختنده اوتوروب اول ایین ایله که کلدی کیر و اول طریق او زره واروب شهره و سراینه داخل اولورکانه انک ملک و سلطنتی مثدادی اولوب اول سببدن بعضی
خطای نامه، متن، ص: 211
کمسه لر که تمام روی زمینه حکم ایلمشلر درانی دخی انلردن عدایدرلر زیرا که اول تجمل که انده واردر اندن زیاده اولمق میسر دکلدر و خاقان چین و خلقنک اعتقادلری انک اوزرینه درکه انک ممالکندن غیری عالمده بر شهر اولمیه و ولایت خطاده بو ولایتلرک ادنی بیلمزلز اول جهتدنکه اهل خطایه رسم و عادت دکلدرکه کند و مملکتلرندن چیقوب سائر ممالک عالمی کشت ایدوب کورهلر و بیلهلر و اعتقادلری بونک اوزرینه درکه کندی مملکتلرندن غیری جمله عالم صحرا درو خاقانک فرماننده در چون خطایه صلح طریقیله کلان خلقک اکثری و دشمنی صحراییلردر بوجهتدن جمیع ناسی صحرایی بیلورلر و خاقان چین خداپرست و دین شامکونی اوزره اولوب حکیم مذهبدر و بتپرستلک کار جاهلاندر دیو کتابلرنده مذکور در و جمیع وزرا و امراسنک دخی اعتقادی بونک اوزرینه در زیرا که پادشاه انلرک قانوننده جمیع علومده اعلم علماء عالم اولمق شرطدر و وزرا و امراسی دخی شرطدر که عالم اولهلر دینلرنده و علم سیاقتده یعنی ضبط امور ملکده حکایه خان خطایه برکون وزراسی جمع اولوب دیدیلرکه اهل اسلامدن بزم ایله مخلوطدر بغدای ایجنده علف بیکانه کبی بونلری پاک ایدهلم و بونلر مالدخی و یرمزلر که بیت الماله نفعلری اوله مرقومونه خاقان چین اوج وجهله جواب و یردی بری بودر که بزم اجداد مز بو امرده هیج صرف همت ایتما مشلردر بزنیجه ایدهلم ایکنجی بزم حکممز بونلرک ظاهرنه در حالا بونلردن برمنکر احوال ظاهر دکلدر باطنلرندن نه مصلحتمز واردر اوچینجی نولیدی بزه دخی انلرک دینی نصیب اولوب بزلرده انلرکبی مسلمان اولیدق خاقانک بونک کبی بعض احوال و اقوال و حرکاتندن فهم اولنور که حقیقتده مسلمان اولوب زوال مملکتی خوفندن ظاهر ایده میهرک پنهان طوتر زیرا که ملک رسوم قانون کافری ایله مضبوطدر و سنه 850 ده پادشاه اولانک باباسنه پادشاه چین دیرلرایدی بعده اولانه بوزمانه کلنجه طای خان دیرلر و مزبور پادشاه اهل اسلامه غایت محبت ایدوب سنه 950 تاریخنه کلنجه اسلامدن یدی کمسه صاحب منصب اولمشلردر و کوندن کونه عزت و حرمتلری زیاده اولمقدهدر و دیوانخانهلرده مسلمانلرا مراسی خطا بکلری اوزرینه اوزرینه تقدیم اولنوب خادمان مسلماناندن بر جماعت مأمورلردر که بش وقت اذان اوقیوب اهل اسلام لباس و عمامه سیله خاقان چین نظرنده بش وقت نمازی ادا ایدرلر و خاقان چین بو وجهله نماز و نیازدن غایتده خوشحال اولمغله دین اسلامه لسان خطاییده دین پاکیزه دیرلر و خطاییلرک بلکه دوکلی کفار مشرقک دین اسلامه میل کللیلوی
خطای نامه، متن، ص: 212
واردر و اول قانونکه خطای ضبط ایلمشلر ذر دیرلر که بو طریق دین ضامکونیدرکه پیغمبرلریدی و انادن طوغدیغی حسینده یدی قدم یورییوب هر قد سنده کللر و ریحانلر ظاهر اولدی سوزه کلوب خلقی دین حقه دعوت ایلدکده خلقانی اولدرمک استیوب هجوم ایتدکلرنده اول بر طاغه اشارت ایتمسیله طاغ یاریلوب پیغمبر ایجنه کیردکده ینه طاغ قیاندی و شامکونی نیجه زمان اول طاغ ایچنده عبادته مشغول اولوب و کافرلر طبشره مسنده مترصد اولدیلر که چقدقده اولدرهلر و مذکور مدت مدیده نصکره بر ارسلان صورتنده ظهور ایدوب اول خلق اوزرینه هوم و هجوم ایتدکده خلائق اندن قاچدیلر اولدخی خلق بینندن چیقوب برینجه مدت غیابدن صکرهینه ظهوره کله رک خلقی حق اعتقاد ایتدیکی دیننه دعوت ایلدی واندن چوق حوارق عادات نقل ایدرلر عاقبت خلق انک دیننه کیروب و کتابنی قبول ایدرک انک شریعتی اورره عمل ایتدیلر و انک ظهوری زمانی تاریخی بو زمانه کلنجه که سنه 990 در درت بیک ییلدن متجاوز اولوب حالا انک امتی دیننی تغییر ایتمشلر در بعضیسی بت پرست و بعضیسی افتاب پرست و بعضیسی ماه پرست و کاو ساله پرست اولوب زمان سابقده یهود و ترسادن دخی واروب اول دیارده توطن ایتمشلردر و قانون خطای بونک اوزرینهدر که اطراف و جوانبدن قنغی کروه که کلوب بزخاقان چینک تحت حمایه سنه کیروب بو دیارده ساکن اولمق استرز دیسهلر جانب حکومتدن اکر ابدی قالمق استرلرایسه محل کوسترسین دیو امر اولنور یوق اکر حیله ایله بر مدت اوتوروب بنه کتمک قصدیله کلدیلر ایسه اهل اولان انلرک مرامنی فهم ایدوب اقامته رخصت و یرمزلر و اهل اسلامدن چوق کمسهلر واردر که پادشاه خطایه واروب انده متمکن و متأهل اولوب قالمشلردر و بر شهر که کنجاقو دیرلر اوتوزبیک مقداری مسلمانلرانده مقیم اولمشلردر و هر کروهکه خطایه توطن ایچون کلهلر انلردن مال و خراج المزلر بلکه پادشاه جانبندن منصب و بخشش ویردلر و خان بالغکه خاقان چینک پای تختیدر انده مسلمانلر ایچون درت جامع بنا ایلمشدر و سائر ممالک خطاده پادشاه جانبندن طقسان جامع و مسجد بنا اولنوب و هر طائفه ایچون پادشاه جانبندن یرلر و مکانلر وضع اولنوب هر کروهک بشقه مکانلری و علامت و نشانلری اولمغله بیتوقف واروب انده نزول ایدرلر مثنوی
چون بملک چین روی ای نیک ذاتصد هزاران خلق بینی جمله مات
قدمهای مختلف بیحد و روستهمرهی را رهروی دیکر دروست
هر یکی خطای نامه، متن، ص: 213 کوید که اسلام این هستهرکه جوید غیر این ره گمرهست
ان یکی کوید که اسلام این بودهرکه جوید غیر این بیدین بود
باز بعضی حکمتی در ساختهدر حکمت را ثمین پرداخته
باز بعضی راه خود کرده بیانز ره تقلید داده صد نشان
باز بعضی بتپرست و بیخبربیخبر از راه دور از راهبر
سربسر از ره بیراه امدنداز ره حق کور و کمراه امدند
از مهیج الاسرار شیخ عطار فرید الدین قدس سره
باز بعضی مؤمنان ره شدنداز طریق راه حق اکه شدند
باز بعضی صادقان ره شدنداز طریق ذوق حق اکه شدند
باز بعضی واله و حیران شدنداندران دریایی بیپایان شدند
کر تو اندر راه حق عاشق شویراه حق را انزمان لایق شوی
و هرکس قنغی دینده اولورسه اخر دینده اولانی تعییب و انکله عداوت ایلمزلر فقط جمیع ادیانک عالملری و عاقللری دین اسلامی تحسین و پسند ایدرلر و هر کیمکه تحت لواء دین محمدی یه داخل اولسه اول کمسنه بیهیچ بر کمسنه منع ایتمیوب بلکه پسند و ترغیب ایدرلر
الباب الثالث شهر و حصارلری بیاننده در
اشاره
و ترتیبلری بودر که ادنی حصارلرنده بشیوزخانه اولمق کرکدر و بو حصار فربنده بر شهره تابعدر که انک ادی هن در و اون هن بر شهره تابعدر که اکاشن دیرلر و اون شن دخی بر شهره تابعدر که نامی کو در و اون کو کذلک بر شهره ملحقدر که اسمی کوتای در و اون کوتای بر شهره تابعدر که چو دیرلر و اون جودخی بر شهره منسوبدر که نامی دنک جودر و اون دنک جو بر شهره ملحقدر که وقو دیرلر که مصر جامعدن عبارتدر و قانون خطای بودر که هر قلمروده بر امین و بر مفتش واردر که دائم تفتیش و تفحص اوزره اولوب نه یرده حصار و یا شهر بنا ایلمک مناسب و معقول ایسه پادشاهه عرض ایدرلر پادشاهدخی بنا اولنه حق محل ایچون مهندس و بنالر تعیین ایدر و مرقومون اول محله واروب شویله کشف و تحمین ایدرلر که فلان وقت باشلندیغی حالده نقدر زمانده وقنغی ای و کونده تمام اولور کلوب پادشاهلرینه بویله خبر ویروب اکاکوره پادشاه طرفندن اوستادلر کیدوب مرقومونک مدت تحمیننده تکمیل و تمام ایدرلر شویله که تحمیتلرنده اصلا خطا اولمز و بنا ایلدکلری شهر و یا حصاری مربع طرح ایدوب و دیوارلرینی طیراقدن بنا ایدرلر و برج و بارولرینی طوب طاشیله دولدروب و حصارک یوکسک بر محلنده کمی دبرکی مثالنده بر دیرک دیکوب و مذکور درکک وسطنده برکیله و اوجنده برشنک شکلی وضع ایدرلرکه اندن شهر خلقنه تنبیه و اعلام اولنورکو بونده برکیله تحصیل ایدوب
خطای نامه، متن، ص: 214
برشنک صرف ایلیک تا که معاش ایده بیله سز بعده دیوان پادشاهی طرفندن اولرو محلهلر و بازارلر و غسسخانهلر و دکانلر غایت لطیف ترتیب ایله طرح ایدوب بنا ایدرلر شویله که بر کمسه اول شهرک قیوسندن کیروب بالاسنه کتسه محلهلری و خانهلری و دیوانخانهلری کزوب کمال ترتیبندن صایمغه قادر اولور زیرا غایتده هندسه اوزره بنا ایتمشلر در و اول شهر یا حصار ایچونکه نقدر بیکخانه در اکاکوره هر شهردن و جمیع اهل صنعتدن شهرک وسعنه کوره ادم تعیین اولنوب و هر شهرک قرب و بعدنه کوره شهرلرندن چیقوب شهر جدیده عزیمتلرینه و برکونده جملهسی بردن اول محله و اصل اولمالری امر اولنور و اولکونده جمیع تعیین اولنان خلایق بریرده جمع اولوب جمله بردن شهر مذکوره داخل اولورلر و شهر خالی ایکن مالامال اولوب و هر کیمکه کرک امتعه و اقمشه دن و سائر لوازماتدن مطلوبی اولور ایسه اولکون شهرک دکانلرنده موجود اولور بعده چون خلقانده موجود اولوب محلهلر و اولرو دکانلره قرار ایدهلر اولری و دکانلری پادشاه جانبندن انلره اهون بها ایله فروخت اولنور وانلر که صاتون المغه قدرتلری یوقدر ترحم اولنوب انلره اوجوزکرا ایله ویررلر زیرا شهر و ایچنده اولان اولر و بازارلر و دکانلر و کاربان سرایلر پادشاه جانبندن عمارت اولنمشدر و هر دروازه نک بالاسنده عظیم کوملر و چاکلر وضع اولنمشدر و پاسبانلر مؤکل اولوب اخشامدن صباحه قدر نوبت ایله پاسبانلردن اونر نفر متصل چاکلری چاله زق حراست ایدرلر و بشنجی نوبتده صباح اولور و هیچ بریر یوقدر که پاسباندن خالی اوله و هر شهر و حصارک دیوانخانه پادشاهیلری وسعت و قسمتده اوتوره حق والیلرک منصب و پایهلرینه کوره پادشاه جانبندن کندی و خدمتکارلری ساکن اوله حق قدر خانهلر بنا و انشا اولنوب علوفه و غلهلری دخی جانب خاقانیدن تعیین اولنور و ضبط و ربط امرنده مراسمنده مرسوم اولندیغی وجه اوزره حراست مملکت و ضوابط اموال و سائر رعایا و برایای رعایتده اهتمام مالا کلام ایدرلر و خاقان خطاییدن سیر و شکار و مجلس شرب مختارلری اولمیوب همان هنگام طعامده برایکی پیاله تجرع ایدرلر زیرا قانونلرنده مست لا یعقل اولمق کناه عظیمدر و ضبط مهماتده شویله ترسان و لرزاندرلر که مبادا خدمتلرنده بر قصور و غفلت واقع اولوب ناکاه بر حال ایله منصبلرندن عزل اولهلر زیرا عزل ایله خلاص اولمیوب
خطای نامه، متن، ص: 215
اکاحبس و قتلدن ایکی سیاسته مستحق اولورلر بری امر اولنور که عورتی و قزی و سائر اقرباسیکه عورتدرلر خراباتده اوطورهلر و اوغللری عسکر اولوب مدت عمرلرنده هرکز بربرلرینی کورمیهلر تا نام و نشانلری یوق اولوب خانمانلری خراب و یباب اوله قانونلری بو مرتبه ده باریک پر هولدر غایت خوف و خشیت ایله امورلرنده مقیم اولد قلرندن یکرمی ییلده بر کمسه یه بو سیاست واقع اولمز بعده اول دیاره سفر ایدن کمسنه لردن و معتمد علیه ادملردن منقولدرکه اوج ایدن زیاده سرحد خطایه داخل اولوب هر منزلمز بر شهر یا خود بر حصاره ایدی جمیع لوازم و ارز و مز انده حاصل اولورایدی هر کیجه ده و کوندز ده بیان و صحراده نزول ایلمک واقع اولمیوب متصل شهر و ابادانلق ایدی و هر ایک منزلنده خاقان چین جانبندن کاربان سرایلر یاپلمشدرکه شدت شتا و حدت کرما واقع اولور ایسه اینده ورودنده اول محله کیروب ارام و راحت اولهلر هر کاربان سرایده اینده و رونده ایچون پادشاه جانبندن نان و نعمت کلور مسافره کیت دیمک یوقدر اکر برای انده مجاور اولسه و اکر بعض مراحل و مناهلده خوف دشمن واقع اولسه انده حاضر اولان مالدار ادملر بر قلعه یا خود بر عالی میل بنا ایدهلر که انده دیدهبان و پاسبانلر ساکن اولوب حفظ و حراست ایدهلر و بعده واقع حالی و ایتدکلری مصرفی خاقانه عرض ایدرلر خاقان منتدار اولوب اولمحلده منعم کمسنهلر وار ایسه عتاب بلکه عقاب ایدر که نیچون بو زمانه کلنجه تأخیر ایدوب یایمدیکز و یا بکا عرض ایتمدیکز دیو و اول بنا ایدهنک مصرفنی بلا قصور ادادند نصکره حالنه کوره منصب و یا بخشش و یررلر اول ادمک منصبی و یا خاقانک عندنده حرمتی دائما ترقی ایدر
فصل
و اول شهر و قلعهلر که ایتمشلردر و ایدرلر اینده و روندهدن مثلا برالچی و یا بر مسافر ایچونکه حکم و نشان ایله کلمشلر در حاللرینه مناسب مکانلر ایدوب ادم استرلر ایسه و اکرات و قاطر واریه طلب ایدرلر ایسه کفایت مقداری ویررلر و هرکز امراء خطای و خطاییانکه هر ملک و دیاره که کیدرلر انلرک اتلری و اوج نفرد نفیری کندویه متعلق کمسهلری اولماز نقدر عالی مقدار و صاحب وقار میر معظم و سردار محترم اولسه ده هر مراحل و منازلده جمیع تنعم و تجملی پادشاه جانبندن مقدار نجه حاضر و مهیادر و هرگز امراء خطا اته بنمز و عربهیه یوکلرینی یوکلتمزلرنه انکهات و دوه وقاترک قلتندن اوله لکن قانونلریدر که زمان قدیمدن بویله وضع اولنمشدر امیرلری محفیه
خطای نامه، متن، ص: 216
یروب اللی مقداری قوی هیکل و توانا کمسهلر تعیین اولنوب نوبت ایله محفهیی کتوررلر و کندویه قوشلان عسکرک بعضی التون یالدزلی و بعضی کموش قایلی کورزلری اللرنده طوتوب داراتله اهسته اهسته یوررلر و بعضیلر شیر نریمان کبی عمل زراندور و سیم اندور و قلجلری عریان ایدوب او موزلری برابرنده طوته رق و کمیلری رنکارنک سنجاقلر و سنجاقلر اوجنه انواع الوانله ملون فانوسلر صاغنده و صولنده کیدرلر اکر یولده کیجه ایریشورسه فانوسلری یاقوب نورنده یوررلر بونلردن غرض مقصود همان عرض تجملدر یوخسه منزل کیجیه قالمق محالدر بو حشمت و ابهت ایله محفهیی منزل بمنزل ارقه لرنده کتوررلر و صندوق و سائر رحت و اسبابلرینی دخی ایکیشر کمسه چوب اوزرینه اصوب اومور لرنده قالدره رق موی الیهک او کنجه یوررلر بو عظمت و شوکتله هر منزله که اینرلر اول امیرک مرتبه و مقداریجه پادشاه جانبندن دیوانخانهلر اولمغله نزول ایتدکده خوابکاهی ایچون بر تخت و اکاکوره جامه خوابی ملون اطلسدن و تختک اوکنده منقش حریر لردن پردهلر اصیلوب و سراینک طشره سنده انواع تزیین ایله بر نیم تخت اولوب کندونک جمیع اسباب عیش و عشرتی و خدم و حشنک دخی کلیا لوازمی انده حاضر اولوب و اول شهرده اولان اکابر و اعیان مراتب و مناصلری اوزره مومی الیهک پادشاه جانبندن کلدیکی جهتدن اکاتبریکه کلوب تعظیم و اکرام و توقیر و احترام ایله رسم خوش امدی اجرا ایدرلر و بعد زمان اول ولایتدن منصب اخر و یا عزل ایله کیدر ایسه ده ینه بهرحال تعظیمنی واجب بیلوب اکابر و محافظ مملکت بزقاج منزل برابر کیدرک اندن وداع ایدوب کیر و عودت ایدر و متولی اولان امیر کبیر هر منزله کلدکده اوکنده اولان منازله نه منصب ایچون کلدیکنی اعلام ایدر و اول قوم دخی انک حدنه کوره تعظیم و تکریم ایدر اول شخص دخی تجملی وداراتی ایله منزل بمنزل کیدرک خانبالغکه دار السلطنه خطایدر بر فرسخ قالدقده اول شوکت و حشمتی کیدروب جمیع اسباب و رختنی کرا ایله عربهلره یوکلدهرک کندو دخی اجرت ایله برات با خود بر قاتره سوار اولوب اظهار ذلت ایله شهره داخل اولور زیرا قانونلرنده شویله درکه هر نقدر سردار معظم و سپهدار محترم اولسه ده خانبالغه کیردکده تعظیما یکسواره اولورلر و اول خادملرکه خاقاندن بر امره مأمور اولوب سرایدن چقسهلر انلرک یامالی بر کون اول چقار و پای دیدکلری انواع نقوش ایله مزین بر لوحدر که مأمور اولان کمسه نک مأموریتی انک اوزرینه یازیلور و مذکور پایلردن قچانکه بر دانه سی دیوانخانه خاقاندن چقسه اهالی شهر جمله خبردار اولوب هرکس اولکون سک خوک و مرغلرین خانهلرینه
خطای نامه، متن، ص: 217
باغلیه رق شهرک زوقاقلرینی سیلوب سیوروب تطهیر ایدر و ذکر اولنان خادملر که پایلر صاحبی ممالک ضبط و ربطنه قادر و محتشم و محترم کمسنهلر اولمغله اهالی بلده واقف اولد قلرنده انواع زیب و زینتله دکانلرین و زوقاقلرین تزیین ایدرلر و اول میر معتبره خدمت ایچون تعیین اولنان خدام برکون اول پاک و مفرح لباسلر کیوب سرایدن چقارلر و کروه کروه اولوب کیمی زراندود و کیمی عظیم کورزلری باشلری و او موزلری اوزره قویه رق و کیمی زر دسته کورزلری ادقه لرینه بند ایدرک و کیمی سنجاقلری باشنده ترتیب ایله تعبیه ایدوب و کیمی اللرنده کتوره رک و کیمی زراندود تیغلری عریان او موزلرنده قویه دق و کیمی اظهار سیاست ایچون عظیم چوبلر و بند و زنجیرلر قالدره رق و کیمی زربفت و ملون اطلسلر ایله اراسته و پیراسته تخته اطرافنده طوررلر و الحاصل انواع انجام و درلو صورت و زینت ایله مزین اوله رق سرای خاقانی قیوسنده نوجهله فرمان قضا صادر و جاری اولور دیو حاضر و منتظر اولوب طوررلر تاکه اول خادم سرایدن چیقوب اول تخت روان اوزرینه اوتوره بعده عساکر مرقومه ساعت نجومی مقداری های و هوی تمام ایله انک او کنجه یورییوب شویله بر کمسه نک کلب و یا مرغی طشره ده کورنسه صاحبنی کتوروب یتمش چوب اوررلر و حبس ایدوب قانونه رعایت ایتمیوب مخالفت ایتدیکیچون و حکومت مملکته کیدن مذکور حادملر بو عظمت و شوکت ایله هر منزله و شهره و اصل اولدقلرنده اول شهرک اهل قلمی و صاحب علمی تعظیم تمام و اکرام و احترام ایله استقبال ایدرک اول کمسه بیشهره کتوروب پادشاهه ایلدکلری عزتی اکادخی ایدرلر و اول مامورلرک امرا و ممالکه امر و نهیلری غایتده جاریدر و اول مامورک پاییکه برات و امرنامه سیدر نتکیم ذکر اولندی معتبر ادملر ایله کندودن ایکی اول منزل اول کیدر و اول شهر خلقی غایت اضطرابه دوشرلر و زاد و زواده و سائر امتعه و اقمشهلرینی اظهار و نرخلرینی ارزان ایدرلر و حرامی و مفسدلری قاچوب متغلبه اولان حکام و سردارلر ترسان و لرزان اولورلر زیرا که ظلمه جانبنه مال و منالدن اوتوری میل و محابا اولنمیوب جزا و سزالری نه ایسه اجرا اولنور و اول مأمور هر شهر و قصبهیه که داخل اولسه منادیلر ندا ایتدیررکه مظلوملر کلسونلر و کیم ظلم ایتدیسه اعلام ایتسونلر و قانونلرنده بعدا لندا اکر مظلوملر کلوب حاللرین عرض ایلمزلر ایسه کنهکار اولورلر بعده اول مأمور غمازان شهری طلب ایدوب کندودن اول کلن مفتشدن کلدیکی زمانه دکین واقع اولان ظلم و عدلی کمال احتیاط ایله تفتیش
خطای نامه، متن، ص: 218
و تفحص ایدوب و کندونک دخی معتمد علیه عمازلری واردر که مخفی اوله رق شهری تجسس ایدرلر و اول اجلدن کمسنک حدی یوقدرکه اموری اخفا ایدوب یلان سویلیهلر بو منوال اوزره مأمورلر داد مظلومی ظالمدن الیویررلر ممالک چینک اباد و معمور اولمسنک بر سببی مذکور و منتشلردر که امانت و استقامت اوزره متصل رعایا و برایانک جمیع امورینی اعلام ایدوب خاقان چینه خبر ویررلر اول جهتدن بر امور مخفی و مستور قالمیوب اکاکوره ندارکک ایدرلر و اول مأمور مفتشلرک اکثری مسلمانلردر که خاقانک عندنده اوغلندن عزیز در و مذکور لردن برینی بر مملکته حکومته کوندرسه اول تجمل و تعظیم ایله واروب برنیجه مدت حکومتدن صکره یرینه اخری مأمور اولسه اول کمسه ینه کمال اکرام و احترام ایله منزل بمنزل جمیع مال و منالیله سرای خاقانیه داخل اولوب مال و جاهنه متصرف و خاقانک خاص خادملرندن اولور
فصل
یام دیو پوستهیه دیرلر استعجال ایله بر یردن خبر و نامه التمک ایچون بعض منازلده اتلر و قاترلر سلرلر و اول اتلره یام اسب و اول منزلخانه یه یامخانه دیرلر ولایت خطاده عادت بویلهدر که اینده و رونده ایچون غایتده نکلف و زینتاوزره یامخانهلر بنا ایتمشلر در و تجارلر اول دیاره وارد قلرنده انلری عزت اکرامله اول یامخانهلره ایندیررلر و اسباب و متاعلریچون دخی مکلف بنا اولنمش وسیع محللر اولمغله اشیالرینی عربهلر ایله اول محله چکرلر زیرا خطا ولایتنک اکثری زمین صحرا اولمغله اسباب و تجملاتلرینی دوه و قاتره یوکلتمیوب عربهیه تحمیل ایدرلر و اطراف و جوانبدن اول ولایته واران تجارلر الچی رسمنده واررلر زیرا تجارت و سیرانجی طریقیله وارانی اصلا بلدهلرینه قویمازلر و تجارلر سرحد چینه یقین واردقلرنده اونرنفر اولوب بو جانبدن کتور دکلری متاعلرک بعضیسنی خاقانه پیشکش ایدرلر و اتلرینی خود مطلق پادشاهه برکذار ایدرلر و خاقان جانبندن هدیهلری قبول اولنوب هراون نفره بر مکان تعیین ایدرلر و تقدیم ایتدکلری هدیهلری یازوب مرقوموندن اون و یابکرمی نفرینی کرسئ ولایت اولان خانبالغه ارسال ایدوب باقی فلان جماعتی اول کونلک یول چین ولایتی ایچنده کنجو اولو بر شهر اولمغله انلری اول شهره کتوروب وجه مذکور اوزره یامخانهلره مربوط اولان مهمانخانهلره اونر نفر مسافر ویروب اسباب معیشت و سائر لوازماتلرینی دخی ماه بماه میری طرفندن ویررلر و خان بالغه کیدن کمسلره جانب سلطنتدن اطلس و دیبا و تافته و سائر امتعه زیبادن بخشش و انعامد نصکره بعد الزمان
خطای نامه، متن، ص: 219
پیشکشلرینک بها سیدحی باالزیاده ادا اولنور و اوج اولمدقجه دخی بو کمسه لرک کتملرینه رخصت و یرلمز بعده خانبالغدن چیقوب سرحدده اولان رفیقلرینک یانلرینه کلنجه قدر ایکی جماعتک دخی تعیینات و لوازماتلری میری جانبندن و یریلور مثلا اون نفره کونده برقیون و برشنک پاک و کفایت مقداری برنج و یاغ و اودون واون و سائر اسباب طبخلری طوز و ببرینه وار نجه بالتکمیل و یریلور و سردارلرینه ملون اطلسلر ایله اراسته و پیراسته و ایچنده اطلس اوزرینه صرمه ایله غایت لطیف اشلنمش برقات نفیس جایخاب ایله بر تخت و تبعه سنه رربف و کمخا و اطلسدن و حریردن البسهلر و یررلر و بونلر ملک چیندن چقوب کتدکلرنده مرقومونه خاقان طرفندن ویریلان اسباب انجاملرینه براحد تعرض ایتمیوب همان خراج نامیله ادم باشنه قرق درهم کمش الورلر
فصل
مرقومون کتدکدنصکره مثلا یوز و ایکیوز ادمله الجی نامیله بر تجار دخی کلسه اکادخی زیاده سیله عزتلر ایدوب جامه خوابلرینی منقش اطلسدن و سر موزه و کفشلر و رنکارنک اول دیارک کیه نکلرندن که اعجوبه عالمدر یغمور لقلرود و لبند بورکلری و یریلوب و سردارلرینه التون رخت ایله مزین برات و ایکی جوان کاکل پریشان خطا مجوبلری انک ایکی رکابنده مزرکش لباسلر ایله و اللرنده ایکی التون تبسی ایچنده عرقی ایله مملو ایکی فغفوری صراحی احداث ایدوب و اسبابلرینی تحمیل ایچون کفایت مقداری عربهلر و یررلر و انک خدمه سیدخی خدمتنی رؤیت ایچون برابر کیدرلر و مرقومونک بالکلیه لوازمات و تعییناتلری خاقان طرفندن ادا اولنور و بعض ثقات ناسدن مسموعدر که یوزکون مقداری خطا ولایتنده هرکون بو تجمل ایله اراسته اوله رق یول کندک اصلا منزلمز صحراده واقع اولمدی دائما بر شهر و یا حصاده نزول ایدر ایدک و جمیع لوازم و مهمانمز هر برنده موجود اولور ایدی عودتده دخی جمیع اموریمزده هیچ بر خلل و ذلل واقع اولمدی**
باب رابع اول شهرلر ده حفظ و حراست ایچون قونلان عسکرک بیاننده در
اشاره
** جمیعیسی از پا تا سر غرق اهن اولوب طوب و تفنک و سائر الات و اسباب حربله اراسته و پیراسته درلر و هربرینه ایده بر مدیاک برنج و برمد بغدای و یکرمی درهم کمش و یررلر واتلری بازار و محله لرده خلقک کورینه قارشو یرلرده طبیله ایله با غلو اولوب ییم و علفلری میری جانبندن و یریلور و اکربرنیک اتی تلف اولسه سیاستایوز دکنک اودوب بعده ینه جانب میریدن برات ویررلر
فصل
سپاهیلق ایین و وردشلری تمامت
خطای نامه، متن، ص: 220
ملک خطایده دار السلطنة اولان خانبالغد نغیری نقدر علوفه خود لشکری وارایسه هر صباح بکلری ایله اهن و پولاده مستغرق اولوب و تمام الات و اسباب حربله اراسته و مزین اوله رق معین اولان ایوان میداننه حاضر اولورلر و ایکی صف چکوب شویله که ایکی دشمن بربرینه مقابل اولدقده نعرهلر اوروب الات حربی نیجه عمله کتوررلر ایسه بونلردخی بربرلرینه جان ستانانه حمله ایله جنک ایدرک بری برلرینه اتدن یقوب بند و اسیر ایدرلر همان قتله قصد ایتمزلر چایکسوار دلاور لکلری ظاهر اولان ترقیلر و زیاده مرتبهلر و یررلر و تعلیم حرب تمام اولد قد نصکره اسیر لرک بندک کشاد ایدرلر و بو مابیننده شکسته و زحمدار اولمقدن پاک ایتمزلر زیرا بینلرنده عیب دکلدر و شویله ملاحظه اولنه که روی زمینده خطا عسکری کبی چشت و چاپک و سلاحشور و دلیر و دلاور بر طائفه یوقدر اسلوب مذکور اوزره اولان جنک و قتالی اویون عد ایدوب هرکون حاللری بو منوال و زره در و زحمدار اولنلرک یارهلری ایواولنجه اویونه کیرمیوب بعدهینه حاضر اولورلر جمله سیکه یتمش قبیله در هرکون ورزشلری بو طرز اوزره در و لشکر کشلکده ضبط و ربطلری بر مرتبه ده در که بر مناعت بخومیده اللی بیک عسکر جمیع سلاح حربله اراسته سوار اولوب حاضر اولورلر باعث و داعی اولدر که هرکون اسلوب مذکور اوزره میداندن خانهلرینه کلدکلرنده سلاحلرینی چپقادوب اتلرینی طویله لرینه باغلدقد نصکره دیوان اسبابلرینی کیوب پیاده اوله دق بکلرینک قیوسنه کلوب روز و شب تعیین اولنان خدمتلرنده حاضر اولورلر مادر دکللر در که بر ساعت تأخیر ایدهلر معلوم دکلدر که بو نجلین لشکر کشلک و عدو کشلک ده قواعد و قانونلرینی حفظ و حراستده خطا قومی کبی بر طائفه اوله بلا تشبیه اسلام شریعتی بویله رعایت ایلسهلر عنایت باریله جملهسی بلاشک اهل ولایت اولورلردی بیت
رعیت نوازی و سرلشکرینه کاریست بازیچه سرسری
و خانبالغده هر سحر دیوانخانه ده حاضر و واقع اولان اموره ناظر اولورلر و بلاعذر برکون ترکنه قادر اوله مزلر و ترتیب و قاعده دیوان خاقان محلنده ذکر اولنور و جمله ممالک خطاده هیچ بر شهر و حصار یوقدر که بشبیک اون بیک یکرمی بیک و یا اوتوز قرق بیک و الحاصل اللی بش بیک اکثری اللی بیک عسکردن خالی اوله و ذکر اولنان عساکره امر اولنسه بر ساعت نجومیده الات و ادوات حربله اراسته و پیراسته سوار اولوب حاضر اولمغه مقتدرلر در و سیر و شکار مطلق قانونلری دکلدر و علامات و مراتب
خطای نامه، متن، ص: 221
لشکرلری بودر که هر اون نفر کمسنه نک بر توغی و برحیمه سی اولوب و هر اوتوز نفرک اوج حیمهسی و بر سنجاغی اولور و هر بیک کیمسنک سردارینه بر قزل نوغ و ایکی کوس سرنای و ایکی تفیر و ایکی سیخ تعیین اولنور و جمیع عسکری بو قانون او زره مرتب اولوب اللی بیک عسکره بشییک توغ و ایکبیک سنجاق و یوزکوس و یوز سرنای و یوز نفیر و یوز سیخ و اللی قزیل علم و بر عظیم صاری سنجاق و بشبیک طوب و اللی بیک تفنک که هر بر سپاهیه لازمدر و بو ذکر اولنان جمله الات حرب اللی بیک عسکر کدر و عساکر خطا اون ایکی قسمدر مذکور عسکرانک بر قسمیدر که حدید نفیری خاقان چین خزینه سندن علوفه و تیمار الورلر و امراسنک مراتبی او نباشییه سیجق و یوزباشییه یای خو و سر هزاره سیخود یرلرواون بیک کشینک سردارینه جوخو و یکرمی بیک عسکرک ضابطنه یان سمزن و اوتوز بیک عسکرک امیرنه سمزن و قرق بیک دلاورک سر لشکرینه یان دینن و اللی بیک سپاه سپهدارینه دینن دیرلر و جنک کوننده اللی بیک عسکرک اوج امیر معظم و مشیر محترملری اولور و انلرک برنجیسنه طی کن و ایکنجیسنه دوتاتک و اوچنجیسنه دینن طی کن دیدکلری خاقان سرایندن چقمه بر مأموردر که خاقانک اوغلی مقامنده اولوب نفس خاقانک و کیلید رو بر قسمده اولان جمیع شهرلرک ضبط و ربطی اکامتعلقدر و دوتاتک دیوان خاقانده بر محتشم و مشیر مفحمدر که جمیع امرای اهل قلمک مقدمیدر و خزینهنک ایراد و مصارفی و جمله حسابی اکامتعلقدر و ان دائما محبوس کبی حفظ ایدرلر و اول کمسه نک زن و فرزندی اولمیوب کندی طواشیدر و انک اوزرینه مأموریته طواشیلردن بر سردار با احترام و امین واجب الاکرام واردر انک جمیع امورینه ناظر در اما حاکم دکلدر و بوقدر احتیاطه سبب مال پادشاهییی اسراف ایتمامک خوفندندر و طی کن ایله دوتاتک عوام خلقندن اولوب بوقدر مراتب عظمایه و اصل اولملری کند و اختیارلریله الت توالد و تناسللرینی قطع ایدوب سرای خاقانده استقامتله خدمت ایدوب و دوتاتک انواع علومده کامل و ماهر خصوصا علم حسابده غایت فاضل اولمغله اول مرتبهیه و اسل اولمشدر طی کن و اول خادم ناظر و دوتانک فوت اولدقدنده انلرک اولاد و انسابلری اولمدیغندن مال و املاکلری بتکمیله خزینهیه قالور اما دینن که اللی بیک نشکرک سرعسکریدر اول عسکرک ضبط و ربطی کلیا اکامفوضدر و انک اولاد و انسابی واردر فوت اولدقده مال و منالی اوغللرینه ویروب میری جانبندن دخی مراتب
خطای نامه، متن، ص: 222
و مناصب ویررلرر عساکر ممالک خطا اون ایکی قسمدر هر قسمی اللی بیک مبارز دلاوردر و هر قسمنک اوج میر مهتر و معتبری واردر بری اول خادمدر که شهرلرک جمله ضبطی اکا متعلقدر اکا اصطلاحاتلرنده طی کن دیرلر ایکنجی اول میر محترمدر که ضبط و حساب مالیه اکامنوضدر اوچنجی او لشکرکش عدو کشدر که روز حربده اول عسکرک ترتیب و تعبیه سی و ظهوره کتوردکلری مبارز و مجاهدلری مقابله سنده مراتب و مناصب و یرمک و انعام و احسان ایتمک انک رأی دلپذیرینه مربوطدر نتکم ذکر اولندی و لشکر خطا اعدا ایله جنک و حرب ایتمک نادر واقع اولور لکن عسکر و سردار لرینی اصلا بیکار قوماز البنده برایش ایله انلری مشغول ایدر یا بر شهر و یا بر حصار بنا ایتدیرر هیچ اولماز ایسه شهر و یا حصارلرک اطرافلرینه یکیدن حندق قازدیررلر و اعتقادلری بونک اوزرینه در که اکر عسکری بیقید و بیکار براقسق نیجه فتنهلر حاصل و اشکاره اولور
فصل
قواعد حربلری بودر که چون لشکر عدو مقابلنه کلوب بر منزله نزول ایدهلر اون دقیقه ایچنده اطرافلرینه عظیم بر حندق قازوب و عربهلرینی دخی دائرهلرینه چکوب حصار ایدینورلر و جنکلری غایت کراندر و ذکر اولندیغی وجه اوزره طابیه لرینی یاپد قد نصکره طویلرینی دخی غایت هندسه ایله دشمنک کلجک و فرار ایده جک طریقلرینه ترتیب ایدوب و تفنک انداز عساکر دخی تفنکلرینی طولدیروب حاضر طوررلر مقدما اهل اسلامدن طویلره اتش و یرمک انلردندر بعده یدییوز بیک عسکر بر چاقمقده اتش ایدرلر جمیع صحرای عالم سیاه ایله مالامال اولوب کوه قاف مثالی مقابله سنده طورسهلر تاب اور مقاومت اوله مزلر فصل اهل اسلامک اول قوم اوزرینه نصرتلری بو طریق اوزره درکه خطایک عسکری قونوب کوچرایکن عساکر اسلام بزدن هجوم ایدوب خطایک اردوستی پریشان ایدرلر زیرا عسکر خطای یوم محاربه ده استحکاماتلرندن جقمزلرانک ایچون عساکر نصو تمأثر اسلام جد و جهد ایدرلر لشکر خطایه استحکام ایتدیرمدن جمله سنی براغوردن طوپ اولوب هجوم ایدهلر نیجه که اهل اسلامدن قلماق پادشاهی اسن تیشی نام بر پادشاه بنام بو طریق ایله ظفریاب اولدی صورت حکایتی بودر که حضرت اسکندر که مشرق جانبندن دامن کوه قافده سد چکمش در اولطرفده صحرای قبچاقده امرای قلماقدن اسن تیشی نام بر امیر دلیر التمش بیک کزیده سرور و مبارز دلاور عسکر طفر رهبر خروج ایدوب وجه مذکور اوزره ضرب تبر و شمشیر ایله بعض مملکتلری غورستان و مغلستان بلدهلرینی فتح ایدوب تاریخ هجرتک سکزیوز اللی دردنده چین
خطای نامه، متن، ص: 223
خوارز نام خطا سلطاننک اوزرینه هجوم ایلدی و خطا عسکرینی طابیه یاپمغه یا خود مهمات عربهلرینی اطرافلرینه حصار ایدنمکه قومیوب خطا عسکری میدانده ایکن عظیم جنک و جدال و حرب و قتال ایدوب بعنایت الملک المتعال خان خطایی اسیر و دستکیر ایدرک طوتوب مملکتنه کتدی و اول دریا کبی لشکر خطابی سر و پا قلدی زیرا جنک قانوننده قاچمق ایله اولمک بردر مثلا اکر یوزبیک نفر حربدن قاچسه جمله سنک بونینی اوررلر و قانونلرنده شویله مسطوردر که ولایتلرندن بر حصیر مقداری بیر دشمن الور الور ایسه انک اوزرنده جمیع عسکر هلاک اولمق کرکدر بعده امیر اسن تیشی خاقان چینی صحرای قلماقده قراقویم نامنده اولان شهر معتبره کتوروب خطا پادشاهنی انده اولان بازرکان معتبرانه سزلر شهر نشینلر سز و سز شهرلریمزک ایچنی بزدن ایو بیلور سزدیوب انلره تسلیم ایلدی انلر دخی خان خطایی انواع عزت و حرمت ایله پرورش ایدرک تخت مثالی بر مسند ترتیب ایدوب و رنکارنک لباس فاخرهلر کیدیروب هرگون گوناگون اطعمهلر ایله ضیافت ایدهرک بر مدت کچدکد نصکره بر کون مذکور پادشاه با عدل و داد خان خطایه قزین ویروب داماد ایلدی و بعده ملک خطانک وزرای اعظم و امرای محتشم و رؤسای عزیز و محترملرینه رسول ارسال ایلدیکه بن خاقانی اوغللوغه قبول ایدوب و قیزمی اکا ویروب کندیمه یقین ایلدم و شمدی مرادم بودر که انی ینه سزه کوندرهیم سز دخی کماکان پادشاهلغنی تسلیم ایدوب تاج و تختنی مقرر قیلوب اطاعت ایده سز وزرا و امراء چین بو خبری ایشتد کلرنده جواب ایتدیلر که بزانی شمدنکر و پادشاهلغه قبول ایتمزز زیرا بخت برکشته در اگر طالعی سعد اوزره اولیدی بویله دولتدن دوشوب اسیر و افتاده اولمزدی حالا بز قانون و قاعدهمی اوزره صاحب سعادتلردن برینی پادشاهلغه قبول ایدوب اطاعت ایتدک دیونامهیی پادشاه قلماقه کوندر دیلر امیر دخی بوجوابی ایشیدیجک زیاده غضبه کلوب خطاییلره خبر کوندردیکه حاضر اولک که واردم انشاء الله تعالی اکر حق تعالی بکا فرصت و نصرت ویررسه جزا و سزاکزی کوررسز دیوانها ایدیجک وزرا و امراء خطا بو خبری ایشیدیجک سابقا واقع اولان حرب مقاتلهیی ملاحظه ایدوب بو شدید دن غایت ترسان و لرزان اولدیلر بعد ازان وزرا و امرا و سائر صبائد تدبیر مشاورت ایدوب کندولری نصب ایتدکلری پادشاهی دفع و رفع ایتمک صدرنده اولدیلر و حیله و خدعه ایدوب خاقانه عرض و اعلام ایلدیلرکه درون سرایده در دنجی قلعه ده اولان باغده بر نگارخانه بهشت اسا
خطای نامه، متن، ص: 224
و قصر فلک فرسا واردر که صور عجائب و سائر ترتیب غرائبی تماننده عقول خرد دان حیران و سرکرداندر دیو توصیف و ترغیب ایدیجک خاقان اول باغی تفرج و سیران ایتمکه طالب و راغب اولوب و اول سرایده سردار اولان خادملره سردار اولان خادملره سرا خبر کوندر دیلر تدبیر و مصلحت بودر که خاقان اول باغه کیردکده جمیع قیولری قیایوب خاقانی حبس ایده سزچون خاقان اول باغک توصیفک و ایچنده اولان مانندولدان و حورانک تعریفک ذکر اولنان نکارخانهنک ذوق و تماشاسی قلبنده نقش باغلیوب خواص خدمیله اول باغه عزیمت ایدوب ذوق و صفایه مشغول اولدقده باغک قیولرینی اوزرندن بند ایدوب تخت مقابله سنده بر خانه زیر زمینده حبس ایدرک محبس مذکوره ابخق بریمک صحنی صغاجق قدر پنجره براقوب خاقان چینی خاصه کیلری اول باغده محبوس ایتدیلر بعده خاقان قدیملرینی ینه اوزرلرینه خاقان ایدنمکه راضی اولوب الجی کوندر دکلرنده خاقان مذکور الای و سلطنت ایله قلماقدن حرکت ایدرک خانبالغه کلوب ینه تخت سلطنته جلوس ایلدی وانک زماننده مسلمانلره کلی عزت و حرمتلر اولبندی حالا سنه تسعمائه ده اوغلی کین طای خان نام پادشاه سپهر احتشام و اهل اسلام انک ایام عدالت انجامنده غایتده استراحتده درلر و حزب مذکورد نصکره پادشاه خطای کند و تفسیله حربهوار ممشدر لازم اولان محللره عسکر کوندرر و بالطبع اهالی خطای اصلاجنکه مائل دکللردر اکر دشمن ظاهر اولسه مال ویروب صلح اولورلر و کیمسه ایله بلاضروره حرب ایتمک استمزلرانک ایچون جمیع عالم ایله صلح اوزرهدرلر اول سندند دکه خاندانلرنده نیجه بیک بیلدر که سلطنت برقرار اولوب ولایتلری خرابلق کورممشدر و اول دیارده اصلا طاعون اولمز و مملکتلرنده اولان خلق و کر عسکری و کر شهری جملهسی اسم و رسمیله دفترلرنده قید اولنوب خارج از دفتر بلدهلرنده بر کمسه یوقدر و جمعیسنک حال و مقدارینه کوره تعیینلریوار در ماه بماه یاسنه بسنه میری جانبندن حقلری و یریلور وزرا و امرانک و سائر اهل مناصبک مقدارلرینه کوره خدمتلرنده ادملر تعیین اولنمشدر کیجه و کوندز خدمتلرنده مقیم اولورلر مثلا بر شهر نامدارک بیک و یکری اوتوز بیک عسکرک سرداری عزل و یا فوت اولسه یانلرنده کندولرینه متعلق درت بش کسه بولغمغله سردار مذکورک یرینه اخری نصب اولنجه انلردن بری نظارت ایدر و جمیع خلق خطای خاقان طرفندن و ضیغه خور اولدقلرندن اول بلدهنک وزرا و امرا سندن بر کمسه یاره ایله کندینه ادم جلب ایتمکه قادر اولمازلر بودخی بر تدبیر عظیمدر که پادشاهلری اوزرینه عصیان ایدوب خروج ایتمکه قادر اولمازلر
خطای نامه، متن، ص: 225
باب خامس شهرلرنده اولان معادندن التون و کمش و برنج و قورشون و غیره
و قماشر دبر و سائر انلرک امثالی امتعه دن و غلال و فواکهدن برنج و بغدای واریه و سائر حبوب و الما و ارمود و اوزم و انار و عناب و فندق و فسدق و جوز و لوز و غیره اصنافلریله ولایتلرنده واقع اولان امراضک ادویه لرندن مخزون اولنان خزائن بیاننده در* و هر شهر طرفنده صمان و اودون طاغلرکبی پشته پشته جمع اولنوب و بونلرک اوزرنده قوش مثالی بر شکل و هیکل عظیم ایلیوب غایتده یوکسک محلده نشانه ایچون وضع ایلمشلر در جمیع شهر خلقی طشرهدن کلان کمسنهلر ینجه فرسخ یولدن اول شکلی کوررک اکر حاجتلری وار ایسه کلوب الورلر و اول صمان التی ایده بر جمیع عسکرک اتلرینه صرف اولنوب تمام اولور بعده یرینه بر اولقدر دخی یغلور و اودون و صمان جمیع عساکره و اینده و روندهیه هفته ده برکون و یریلور و یرنج واریه و بغدای و حبوبات سائره و فواکه تر و خشک هر شهر ده انبار پادشاهیده جمع و حفظ اولنور و جمیع لشکر کفافلری مقداری هرایده بر کره و فواکه ایکی کونده بر صرف اولنور و الچی صورتنده کلان بازرکانلره اوج ییله دکین برنج و بغدای وات و عرقی و عناب و جوز و سائر دانه و فواکهک انواعندن ویریلور و عساکره دخی کذلک و یریلور ذکر اولنان خزن ایتدکلری امور التی ییلده برکره تمام اولوب برینه بر اولقدر دخی جمع اولنوب دائما بو منوال اوزره صرف اولنور و خاقان چیندن انعام و احسان التون و کمش و دیبا و اطلس و سائر اقمشه و ملبوتات و هر جنسک اعلا و زیباسندن اعطا اولنور و هیج شهر و حصار یوقدرکه بو انبارلر اولمیه و لا ینقطع بو اسلوب اوزره جمع و صرف اولنور و بو جمع اولنان مال و قماش و البسه و فواکه و حبوبات و غیره کنهکارلر جریمه سندن حاصل اولور زیرا دایم مقابله سنده التون و کمش المیوب بوقدر بیک انبار اول دیارده جریمه لردن اداره اولنور*
باب سادس خاقان چینک تاج و تخت و سلطنتی بیاننده در
اشاره
* خاقان چین ضلالت ایین اکرچه سلطنت سلیمانی و اسکندر یونانی لق دعواسن ایدر تخت خاقان چین اول التوندن اولوب و کرو التوندن بر صورت اژدرها پیچاپیچ اولوب احاطه ایتمشدر و انک باشی اوچنده خاقانک نشانکاهی اولوب عرضی مقداری اون زراع و ارتفاعی التی ذراع اولوب درونی مجوفدر
فصل
سرای خاقان چین یدی حصاردر که هر بری دیکرندن محکم و استوار در و هر حصار ده باغ و بستان و بتخانه و دیوانخانه و نکارستانلر بنا اولنمشدر وانده ساکن اولان قزلر و خادملر که واردر طبقه طبقه عادتلری اوزره ترقی ایدرلر و جمله خادمان سرای یدی بیک باکره قزلر و اون ایکبیک جوان توانا در و انلردنکه
خطای نامه، متن، ص: 226
خدمت خاقانه کلورلر خدام با احترامدن اوچبیک دختران سعادت اخترلردن اوچییک هرکون نوبت ایله خاقان چین صحبتنده مشرف اولورلر و بعضی قزلرکه خاقانک بابالرینک خدمتنده اولمشلردر و انواع رعایت ایله سرای خاقانیده قالمشلردر قانونلری اوزره درت بش ییلده برکره خاقان ایچون ولایت چینده باکره و پاکیزه قزلر جمعی ایچون خادملر ایله کشت و کزار ایدرک خاقانه لایق حور امثال عذر الردن بولدقلرنده غایت تعظیملرندن محفهلره اصناف زینت ایله تحمیل ایدوب شهر بشهر منزل بمنزل انواع عزت و حرمتله خاقانک سراینه کتوروب خاقانک والده سنه یا همشیره و حالهسنه تسلیم ایدرلر بعده یکان یکان اول پری پیکر چشم جادو و هلال ابرو نازنین قزلری عرض ایدرلر و طبقهلر نجه تزیین ایدوب قابلیتلرینه کوره ترقی اولنوب رعایت اولنور و بو منوال اوزره استخدام اولنور و انلرک ایچنده مقبول اولمیان قزلری اول سرایده پیر اولان خاتونلره بخشش و انعام و احسان اولنوب انلردخی مکانلرینه کوندرلر بیت
هر شب بمنزل و هر شب جائیچون زورق اشکسته بدریائی
و اول سرایده اولان خدام با احترامک جملهسی مالک حسن و جمالدر و خادملره اولان رعایت و سائر خلقه اولمز بو جهتدن اهالی بلده غایتده جمال و با کمال اوزره اولان اقربا و اولادلرینی ریاست خاطریچون حین طفولیتلرنده خاقانه خادم ایدرلر و بونک کبی امره شروع ایتمک مراد ایتسهلر قانونلری بودر که شهرلرنده اولان بکلرینه واروب اولاد و اقربالرینی عرض ایدر و اندن اجازتنامه الوب خادم اوله حق کمسنک الات رحولیتنی قطع و طواشی ایدوب معالجه و تیمار ایدرک صحت بولدقده شهرلرینک امیری اجازتنامهلریله خاقان سعادتشعارک پای تختنه واروب سرایده سردار اولان خادمک اذنیله امرلرینی اولادلریله خاقانه عرض ایدرلر بعده اول کمسه نیجه مدت سرای بیرونده اولنلره خدمت ایدوب کمالیله درون سرایده اولان اغالره کسب استحقاق ایلدکده ایکنجی سرایه داخل اولوب انده دخی نیجه مدت خدمت ایلدکده اول خادملردن کمال امانت و دیانتلو و زیاده زکاوت و متانتلو بر خادم مرقومی تخت تربیه سنه الوب نیجه مدت قواعد و قانون و احوال ضبط مملکت و جمیع امور سلطنت معلوم اولیجق طبقه اولیده برینک محلی محلول اولدقده انک یرینه نصب اولنوب بعده زکاوت و خدمتی مقابله سنده تدریج ایله ترقی بولور و هر طبقه نک مراتبی و معین کاریوار در
فصل
ایج سرایده اولان طبقه اولک خادملری باغلرک و بستانلرک پرورشی و سائر اموری خدمتنده
خطای نامه، متن، ص: 227
تعیین اولنمشلردر ایکنجی طبقه خادملرینک مشغولیتلری بودر که شکوا قصهلرینی و سائر مکاتبی که اطراف عالمدن کلورانلری ایچر و ادخال ایدوب جوابن چقاررلر و کثرت قصص و مکاتبه محلنده ذکراولنور اوچنجی طبقه خادملری ایکنجی طبقه دن معتبرلردر و انلرک خدمتی ایج سرایده اولان دیوانخانهلرده تعیین اولنان دختران سعد اختران ایله اوتوروب واقع اولان قصص و مکتوبلری ترجمه و احتصار ایدوب حضور خاقانه قزلر تقدیم ایدرلر و خاقان چینه عرض اولنان عرائضه باقوب نشان ایتمکه کیجه و کوندز ده وقت تعیین اولنمشدر شویله که بر ساعت ترک و تأخیره مجال محالدر چون خاقان اول خطلره نظر ایدوب مضمونی معلوم اولدقده مقبولی اولانک اوزرینه سرخ ایله خط چکر که علامت قبولدر مقبول اولمیانه خط چکمز خاقانک امرا و وزراسیله ظاهر سویلشمسی بوقدر درکه بر امر عظیم واقع اوله که مشاوره ده کلمات واقع اوله و اونایکی قسم ملک خطانک طشره ده اولان اونایکی دیوانخانهلر کبی ایج سرایده دخی بعینه دیوانخانهلر واردر و بیرون سرایده اولان دیوانخانهلرک هر برنده طقوز و زیر صاحب تدبیر واردر ذکر اولنان مقبول قصه و کتابتلر خاقان حضورندن ایج سرایده اولان وزرایه چقوب طشره ده اولان قنغی دیوانخانه دن کلدیسه ایصال اولنوب انلردخی نوجهله فرمان اولدیسه اکاکوره عمل ایدرلر در دنجی سرایده اولان خدام با احترام ذکر اولندیغی اوزره اول سرایده اونایکی مملکت ایچون وضع اولنان دیوانخانهلرک برطرفندن خادمان معتبر و برجانبدن دختران سعدت اختران باشلرینه غریب و عجیب مرصع تاج با ابتهاجلر قیوب و لباسهای انواع تجمل زربفت و خطایی کمخا و اطلسلر کیوب و میانلرینه یشمدن کمرلر باغلیوب ایکی جانبندن انواع زینت ایله تخت روانه بنهرک دیوانه کلوب مراتبنجه یرلویرنجه اوتوررلر و هر وزیرک حضورنده بر دختر مغتبر و ایکی جانبدن ایکی خادم سعادت اختر اوتوروب و قفالرنده اغالر و قزلر صف صف اولوب طوردلر و اول سرایده اولان دفاتری کوروب و اجمالک البوب فراست ایله فحواسنه مطلع اولوب صواب اوزره ضبط و ربط ممالک ایدرلر بشنجی سرایده خزائن و دفاین ملک چیندر جواهر زواهر و سیم و زر و زربفت و سراسر و اطلس و کمخا و پای برک و تافته و سائر اقمشه و امتعه انده جمع و صرف اولنور و اول سرایده بعض خادملر و قزلرالتون و کمشدن اولان کریچلری و سائر خزائنی حفظ و ترتیبنه تعیین اولنمشدر و اصل و ترتیبی ذکری محلنده شرح اولنور و اول سرایده ارسلان خانهلر واردر که انده ارسلان و پلنک و ببر و پارس و سیاه کوش و سائر درنده
خطای نامه، متن، ص: 228
یعنی برنجی جانورلر صف صف ترتیب اولنوب بسلرلر و سکان تبت ریمکله معروف کلایکه هربری هیبت و صلابتده ارسلانه برابر کلوب جنک ایدرلر دیار رومده براق دیدکلری کلاب انلردندر که خطاطا غلرنده حاصل اولور التنجی سرایده اونایکی بیک و انلرک هر بریسنک مقدارلرنجه مکانلری و معین خدمتلری واردر یدنجی سرایده خاقان چینک کند و عیالی و حاصه کیلری اولور و اول سرای یدی قلعه درکه بری بری ایچنده اولان جمله سی قزلردر و خاقاند نغیری برارکک یوقدر و اول سرایک بلندلکی بر مرتبه ده درکه مرغان بلند پرواز کرکدرکه اوزرندن کجه بلهلر و عرضنی دخی روی بر مرتبه ده در که مرغان بلند پرواز کرکدر که اوزرندن کچه بلهلر و عرضنی دخی روی زمینده کیمسه کورممشدر مکر که سد اسکندر معادلی اوله دیرلر و اول حصارک طشره و اطرافنده بیک پاسبانخانه واردر و هر پاسبانخانه ده اون نفر کیمسه اولوب جملهسی اون بیک نفر در که دیوار سرای حصاری حفظ و حراست ایدرلر انلردن ماعدا که دیوانکاه تختی محافظه ایدرلر انلردخی مرد بهادر در که جمله سی پولاد والات حربه مستغرق ارقه ارقه یه ویروب اول رواحدن اخر صباحه دکین اللرنده فانوسلر ایله محل وضع اولنان چاکلره اوزه رق کشت و حراست ایدرلر و حصارلر اوزرنده دخی معین طبللر واردر و کلبلرک دخی درایلری واردر یوللر باشنده عسخانهلر که ترتیب ایتمشلر در هربرینک معین صدالری اولمغله نوبت بنوبت اول وضع اوزره چوپلر ایله اوردقلرنده درلودرلو صدا و اوازلر ظاهر اولوب صباحه دکین بو منوال اوزره حراست ایدرلر توصیف و تعریفه قابل دکلدر و بو ذکر و تعیین اولنان احتیاط و پاسبانلر خوف دشمندن اولمیوب همان ضبط ممالکده غایت تجمل و قدرتنی اظهار و اشعار در و اول قلعه صفت سرایک درت جانبنده قیولر واردر و هر قیوسنده یدی دربند بنا و هر قیو و دربند جوانبی بر امر ایچون تعیین اولنمشدر بر در و دربنددن اونایکی قسم ممالک چینک محصول کلور و اول قیو و دربند کثرت محصول عرض و تسلیمنده که عربهلر ایله کلمشدر نیجه مدت انتظار چکرلر که حتی نوبتلری کلوب خزینه تسلیم ایدهلر و معین اولان جوابک مصارف و جمیع اولدیواندن صرف اولنور و اول سرایک بر قیوسندن عریضهلر کتوروب جوابن چقاررلر بودر بند ده دخی کوس عدالت قونلمشدر و بر قیودندخی خاقان چین ییلده بر و یا ایکی کره تجمل عجیب و سلطنت غریب ایله چیقوب دیوانخانهلری کشت ایدرک احوللرینه تأمل ایلیوب ینه اولباب و دربند دن خاصکیلریله مکاننه عودت ایدر و اول دربند لرک دیوارلری
خطای نامه، متن، ص: 229
یوکسکلکی شول مرتبه ده در که بالاسندن پرتا و اوقی اشمز و خاقانک کچدیکی قیولر بولاد خطاییدن دوکلمشدر که نظیری روی زمینده کورلمامشدر و ایچروده اولان در بندلرک هربریسنک اوکنده بنیان منبعی قعر زمینده سکه واصل و بروج رفیعی اوج هواده اسمان هفتمینه مشاکل بر رحصار بنا اولنمشدر و اوج طرفنده ایج سرایک غریب و عجیب قیولری و دربندلری وار در و اول در و دربندلرده ستارههای اسمان عددی رنک برنک فانوسلرا اویخته اولمشدر که بالالرنده و نصف اللیلده جمیع وزرا و امرا و دفتردار و اهل قلم صاحب رقم و سائر اهل دیوان اول قیولرک طشره سنده حاضر اولوب خاقان چینک قدومنه منتظر اولورلر کاهی اولور که خاقان صبح کاذبدن اول دیوانه چقار و اولوقت مأموران دیواندن کیم بولنمز ایسه بعد العزل بند و زندانه دخی مستحق اولور و نقل ایدرلر که سنه 90 ده برکره خاقان عادتدن مقدم اول صباحده دیوانه چیقوب وزرا و امرا و سائر حضوری لازم اولان زواتدن اوچبیک کشی بولنمغله خاقان امریله جمله سی ابدی عزل اولوب حبس اولندی و خاقان اکثر یا دیوانه طلوع افتابدن اول چقار و بوقدر خلق اولدر و دربندلرده خداوندکار لرینک قدومنه انتظار چکرلر و دربانان و چاوشان همان اظهار قدرت و اشعار جرت ایچوندر و اول دیوانه خاضر اولنلرک هیچ منع و تأدیب و تعلیم و ترتیبه احتیاطلری یوقدر و اهل چینک خواص و عوامی غایتده ادیب و معلم اولوب حرمت و عزت و سائر اداب و رعایتده نظیرلری یوقدر و چندان هزار خلق سیر و شکارخانه لرنده عیش و عشرت بلمیوب خاقانک هیبت کامل و سیاست شاملی خوفندن هران و زمانده حضورنده ایاغ اوزره حاضر بولنوب ذره قدر نطقه زهرهلری اولمز بوصورتده منع و تأدیب دربانان و چاوشانه یرمی قالور و اول در و دربندلر امرا و لشکرییه متعلق و مخصوصدر انی خلق ما خلق الله تمام سلاح حربله اراسته اولوب کروه کروه و خیل خیل مراتبلرنجه کیروب ارقه ارقیه ویرهرک ایینلری اوزره یرلو یرنده طوررلر و اول در و دبند که خاقان چین تختنی اول جانبده ایتمشدر حفظ و حراست ایدرلر و اولجماعتکه نکهبان تخت خاقان و در و دربند و دیوانخانهلر در اون بیک کمسنه در که دربانلردن و طشره سرایی حفظ و حراست ایدن لشکردن غیری و اول در و دربندلر که اطراف و جوانبده واقع اولمشدر جمله سنک حراستنده از پا تا سوالات حرب و ضربه مستغرق اللی بیک نفر تعیین اولنمشدر که کیجه و کوندزده بر ساعت خدمتلرنده اولمامغه احتمال محالدر و خاقان
خطای نامه، متن، ص: 230
چین سعدت قرین دیوان کیوان ایواننه چقماق اراده ایتدکده ایکی فانوس لعلین و التوندن مرصع جواهر ایله بر کرسی و طشت افتابه زرین اول خدمتده تعیین اولنان خادمان عزت اهین ترتیب و ایینلری اوزره انواع تزیین ایله اوچنجی دربنده کتوررلر واندن قانونلری اوزره خاقانک اوتور دیغی تختی اوکنده قورلر و دردنجی دربندک اوزرنده اللی نفر ادم و بر رئیس و معتبر ادم واردر که کوسلر چلارلر و کنبد مانند سقفدن زنجیر ایله اصلش معلق بر چاک واردر که اول چاکی چالمق ایچون درتیوز خادم تعیین اولنمشدر و بربیوک کمی دیرکی کبی چوپی صنعت ایله قرق ادم یره چکرلر و کوس چالنلر نوبتلرین تمام ایتدکده اول چوپی یرندن بوشاندیروب زور قوتله اول چاکه کلوب طوقوندقده بر صدا پیدا اولور که خانبالغ شهرینک جمله خلقی اول صدایی ایشیدوب بیلورلر که پادشاه عالیجاه تخت عدالتنه جلوس ایتمشدر و اول چوب درایه کلوب طوقونده قده خادملرینه صنعت ایله اولکی مکاننه چکلرلر و خاقان چین اولدیغی محلدن قالقوب تخت مثال محفه سنه سوار اوله رق کرسی سلطنتی اوکنه کلنجه چانک مذکور التمش طقوزکره چالنور و خاقان اول التوندن اژدرها پیکر تخته چقوب اوتوردقده بر دخی چالنوب یتمش نوبت اولور و خاقان تختنه جلوس ایتدکده اول دربندلرک که خاصه خاقانه متعلقدر بیکبار اچیلور و اول قیولرک زاننده هیبت عجیب ایله صدالر و انواع سیاستی و مهابتی مشتمل و خوف و خشیتی مشعر اوازهلر صادر و ظاهر اولور خانبالغ خلقی اول کوسلر و اول دارای و قیولر اجلدیغی صدالردن معلوملری اولور که خاقان تخت عدالت عنواننه جلوس ایتمشدر و هر دربندده اونسکز عدد ییلان صورتنده اونر قولاج فلاخن یعنی صیان ایچی بارود ایله بلان خلقه خلقه اولوب ترتیب اولنمشدر جمیع خلق دیوان پادشاهی کوردکلرنده بر اوغوردن اتش و یردکده طوبلرکبی یانق صدالر ظاهر اولوب اندن جمیع اهل بلده ستنبه و خبردار اولورلر که اهل دیوان خاقانک یوزین کورمشلر در و شهر خلقی خاقانک یوزین کورمکه متحسرلردر اول جهتدنکه انلرک دیوانه متعلق بر حاجتلری اولمدفجه دیوانه دخول ایدهمز و نقل ایدرلر که یتمش اتایه دکین ادملر واردر که خاقان چینک یوزین کورمامشلر درو خاقان سیر و تماشای صحرا مراد ایتسه شهرک جمله خلقی دکانلرینی قیایوب پنهان اولورلر اداب و قانونلری بودر که اکر خاقان شکار ایچون صحرایه چقسه اتفاق خلق اوکنده اتدن دوشسه و یا شکارار دنجه
خطای نامه، متن، ص: 231
ات صالسه بو یکی صورتدن کنهکار اولور و پادشاهلقدن معزول اولوب اولادند ندخی سلطنت منقطع اولور زیرا خلاف قانون کندودن صادر اولدی دیرلر و ولایت خطانک اکثر شهرلرنده خاقانزادهلر ایچون انواع زیب و زینت ایله سرایلر ترتیب ایدوب دیوارلرینک یوزلرینی سرخ و سفید و زرد و سبز و فغفوری چینیدن و جاملرینی زبرجددن ایدرلر و اول شهرک قحبهخانهلری حاصلنی اول شهزادهیه تعیین ایدرلر و بعض بر کناه ایله خانلقدن عزل اولوب نسلندن سلطنت منقطع اولان خاقانلرک اولادلرندن واردر که غایت فقیر لکلرندن رنجبرلک ایله اوقات کچوررلر و قچانکه مخالفت قانون ایله بر خاقان عزل و یا بلا ولد فوت اولوب سلطنت خالی اولسه اولوقت قدیم معزول اولان خاقانلرک نسلندن اکمل و افضل و ارشد و امجد لایق تخت و تاج بر خاقانزاده وار ایسه انی کرسی سلطنته جلوس ایتدیرهرک کندیلرینه خاقان ایدیتوب خدمت و عبودیتنده دامن در میان ایدر و خاقان دیوانه چقماق اثناسنده اطرافنده انواع سازلر چالرلر و اول نایلرک الحان غریب و سائر سازلرک اواز عجیبنه هر نفس جان تندن الوداع ایتمک استر و اول قیوس و ارغنون مثال اوازهلرک اثناسنده کویه اوازی کبی بر کریه طبل اوازی صادر اولور شویله که انک استماعی کراهتندن اول سازلردن حاصل اولان ذوق و نشاط و سرور و حبوری هیج و افنا ایدر و اول طبلک زشت اوازندن خان چینه تنبیه قصد اولنور که زنهار بو تجمل و عظمت و حشمت و ابهت مشاهده سندن سلطنته مغرور اولمه که بونک عقیبنده موت واردر که بو نشاط و حبوری خوار و بیمقدار ایدر و اول سرای خاقان جنته مخصوصدن که ماسوای سرای سعادت انتماده حالنمز ارتکاب ایتسهلر هلاک اولورلر جون خاقان اول هیبت و عظمت ایله دیوان کیوان ایواننده تخت اژدرها نیک ملک منظرینه جلوس ایده ول دربندلرده اولان امرا و اعیان و لشکر ظفر اثری و اطراف و جوانبدن کلان ایچی و رسوللره دخوله اجازت اولوب مرتبهلر نچه کروه کروه متعین اولان مکانلرینه واروب طورکلر جانب اهل اسلامدن کلنلره معزز و مکرم اولمغین تخت خاقان اوکنده ایکی اوج قدم مقداری جمیع خلقدن مقدم طوزرلر وانلرد نصکره تبت خلقی بعده قلاق بعده جو وجب بعده کروه کروه هندیلر و سائر ممالکدن کلان خلائق کروه کروه نوع نوع جنس جنس لباسلر کیوب و درلو دیللری واردر که دیار رومدن کلان اصلا ایشتمشدر
خطای نامه، متن، ص: 233
دیک اولور و اول کمسنه که کوس عدلی اورمق استرکوس اوکنده ایکی دیز اوزرینه اوتوروب اودر و اول کوس بکجیلری اول کمسنهیی حفظ و ربط ایدرلر بعده بربری اردندن کوسلر اوریله رق خاقانک مسموعی اولدقده در حال خاص خادملرینی کوندروب اول خادملر اول ادمک احوالک صوروب اقوالک یازرلر و اول مسکینک خطنی الور مجرد قولنی خاقانه عرض ایتمزلر خطن المانیجه بعده اندن کفیل الوب صالیو یررلر اکر ضمانی یوغیسه حبس ایدرلر زیرا اول کمسنک احوالی مهمات کلیه دن اولمغله اول جهتدن حفظ اولنور و تذکرهیی خاقان چین جانبنه عرض ایتدکلرنده بالذات اوقیوب احوالنی تفتیش ایدر اکر قولنده صادق ایسه اول بکلرکناهلرینه کوره حبس و عزل و قتل اولنور ایینلرنده اصلا میل و محابا بوقدر تمامت ملک چینده بر احد قانونلرندن بر جزئی نسنهیی ترک ایلسه جملهسی توابع و لواحقیله حبس و بنده چکلوب جرائمین الورلر و بعده هر طائفه نک جدا جدا ترجمانلری واردر و مسلمانلرک مصالحی ایچون برمیر معتبر تعیین اولنمشدر و الچیلره اجازت و عطا و احسان و یرمک وقتی کلدکده هر قومک زباندان و ترجمانی خاقانک حضورینه و اروب عرض و نیاز ایدرلر خاقان چین دخی همان خطاب ایدوب معلومم اولدی دیو جواب و یررایج سرایده اولان وزرا و امرا و سائر انده اولان خلق خان خطایدن بوقدر کلام ایشیدرلر بو کلمه دخی کویا خلایقه لسانی اولدیغنی بیلدر مکیچوندر زیرا وزرا و امرا ایله مکالمه ایلمک قانونلری دکلدر و خاقان حضورنده خط اظهار ایتمیوب لازم اولان اموری بشقه محلده تحریر ایدوب عرض ایدرلر و سرایک بر جانبنده عرض و جواب ایچون مخصوص بر در و بندواردر که ذکر اولندی و کاه اولور که خاقان اوچنجی دربندده تخت قوروب اوتودر و ذکر اولنان وزرا و امرا و اطراف و جوانبندن کلان الچیان و عسکریان خیل و حشملریله کروه کروه دردنجی دربنده کلنجه صف صف اولوب طوررلر و خاقان چین ایچرودن ترتیب مذکور اوزره درودربند سمتنده اولان تختنده اوتورر شویله که نه خاقان خلقی و نه خلق خاقانی کوررلر و امرانک اللرنده فیل دیشندن معمول منقش تختهلری اولمغله اول اثناده یوزلرینه طوتوب جملهسی بردن صدا و اواز غریب ایله تعظیما بر نعره بلند اوررلر بعده صوت جهر ایله امیر کبیر ندا ایدوب عرض ایدر که اطراف و جوانب عالمدن بیحد و عد امرا و الچیان و سائر عساکر ظفر مأثر حالا پادشاه عالمیناهک درکاه سعادت اشتباهلرینه حاضر و انعام و احسانلرینه مظهر دوشمکه ناظردرلر دیو خاموش اولور درون سرایدندخی خاقانک تختی اوکنده
خطای نامه، متن، ص: 234
بر خادم بلند اواز معلوم خاقانی اولدی دیواندا ایدوب ساکت اولور بعده هر مصلحتک ایجابی نه ایسه خاقانک امر و اراده سیله رؤیت اولنور و اکر خاقان دیوانه برکره چقمز ایسه معافدر اکر اوچکره ترک ایلسه کنهکار اولور و انلرک اییننده کناه عظیم ترک قانوندر شویله که خاقاندن اوج کناه صادر اولسه خاقانلقدن عزل اولنوب ذکر اولندیغی اوزره بعد مدت مدیده خاقانلق محلول اولنه قدر نسلندن منقطع اولوب وجه سابق اوزره اول شهزاده لردن بعض شهرلر و سرایلرده محصول خرابات ایله معاش ایدنلردن بر علم و افهم و اعقل و افضلنی کتوروب خاقان ایدرلر و کندودن خلاف قانون و قوعیله معزول اولان خاقانلر بعد العزل قادز دکللر درکه مخالفت ایدوب وزرا و امرا و لشکری کندویه تابع ایدوب عزلدن خلاص اوله بیله و جمیع پادشاهلرنیک و وزرا و امرانک و جمهور خلقک اقدام و اهتماملری بونک اوزرینه جاریدر که انلردن خلاف قانون بر کار ظهوره کلمیه اول سببدندر که جمیع خلق بر کناه ایله معاقب اولورلر خاقاندن اوجکناه صادر اولمینجه عزل اولمزلر
فصل
خاقان زادهلر و وزرا و امرا خاقان چینه ایکی جهتدن مخالفته قادر دکللر در برسببی بودر که جمیع لشکر موجود اولوب خارج از دفتر بر کمسه یوقدر هرچند شهزاده معظم و میر محترم مخالفت قصد ایتسهلر یانلرنده ایکی اوج کمسنه قالمز ایکنجی سببی بودر که خلاف قانونه اطاعته ذره قدر زهرهلری یوقدر قانون اوزرینه اتا اوغلن و اوغل اتاسن قتل ایدر اییلرینه مخالف بر فوت صادر اولسه مابینلرنده مشهور اولان تواریخده مسطور در درت بیک ییلدر که ولایتلرنده طاعون و بریرخراب اولمیوب و عساکری بیننده فتنه و فساد و قوعبولما مشدر و اعدا مملکتلرینه کلوب رخنه و یرمکه قادر اولمیوب رنجیده ایده مدیکی قانون و قاعدهلرینی نهایت مرتبه ده حفظ و حراست ایتدکلرندر و چون ممالک خطای اون ایکی قسم اولوب هر قسمنک یشم طاشندن ال ایه سی کبی مهرلری واردر که اوزرلرنده اژدرها صورتی نقش اولنمشدر و مهرلری سرخ رنکله اوریلوب و کاغدلری حریر اولمغله اون عدد براتی بربری اوزرینه قیوب بر مهرباصلد قده جمیع سنه نشان حاصل اولوب کفایت ایدر و تعظیم نشان و مهر خاقان اول مرتبه در که اکر خاقان تماشایه و سائر خصوصده دخی نوعا سیره کتمش اولسه و با خود سیرنده مخالف امور کورسه و اول اموره بجضور اولسه و یا اونایکی قسم مملکت چینده محبوس اولان خلقک قانونلری اوزره طلاق لازم کلسه مدبر ممالک اولان وزرا
خطای نامه، متن، ص: 235
و امرا مأزونلردر که انلرک خلاصی ایچون خاقانه عرض احتیاج اولمیوب احکام یازهلر و اول مرسوملری تحمیل ایدوب و تعظیم و تکریمیچون ایکی خالی محمه دخی ملون اطلسلر ایله اورتولرینی تزیین ایدرک اکا الحاق ایدوب بر ایکیوز نفر معتمد علیه کمسنهلر ایله کوندررلر و اول کمسنهلر محبوسلرک شیر و منزللرینه واردقلرنده انده اولان اوامر و اکابر مراتبنجه قارشو چیقوب معین اولان مکانلرینه تعظیم و تکریم ایله ایندیررلر و هر شهرک امراسنک مقدارینه کوره که خاقان چین طرفندن دیوانخانهلر بنا اولنمشدر علی الصباح اول شهرده اولان امراء سلطنت و اعیان دولت دیوانلرینه جمع اوله رق احکام قضا احکامی لچوب حکم اولنان اموری بلا تاخیر یرینه کتوررلر و هر دیوانخانه ده اوج میر صاحب تدبیر واردر که بری حاکم شهر و بری امین و بری مال میرینک قبض و صرفنه مأمور در و هربری برندن خوفناک و ترسناک اولوب خیانت و تقصیره زهرهلری یوقدر که ارتکاب ایدهلر زیرا خاقان جانبندن هریرده جاسوسلر و غمازلر تعیین اولنمشدر که بر کیجه ده تقصیر و خیانتلری و صیانت و دیانتلری اتش علامتلری اشارنلرندن خاقانک معلومی اولوب مأموران جزا و سزالرینه کوره عزل و قتل و دولت و سعادت بولورلر بو طریق اوزره درون بیرون سرایده اولان دختران و خادمان و سائر امرا و ضابطان بری برلرندن ترسانلر در و اونایکی قسم ملک خطایکه بیرون سرایده هر قسمنه برر دیوانخانه بنا اولنوب بیرون سرایده دخی انلرکبی برر دیوانخانهلر واردر و هر برنده بر دختر سعدت اختر مفتش و حاکمه و ایکی جانبلرندن ایکی خادم معتبر تعیین اولنوب صاغ طرفنده اولان امین وصول جانبلرنده اولان خادملر دیوانخانهلر دفاتر نه ناظر اولوب علی الدوام دفترلر و پادشاه جانبندن مهر و دوات و قلم و التونکر سیلر اوزره طوروب و ذکر اولنان اونایکی قسم ولایتک هربرنیک مهر و خطی برکونه در که اهل بیلورلر و جمیع ممالک امور و تدبیری اول اونایکی قزلرالنده در کویا ممالک خطایه اول قزلر پادشاهدر دیسک جائز در و بیرون سرایده رأی جهان ارا اولان دیوانخانه لرک ضبط و ربطی النی و دیر افلاطون نظیر مشتری مشیر ارسطو تدبیرلرک رأی و تدبیرلرینه متعلق و مفوضدر بری ضابط قانون ممالک خطابدر و بری برنج و بغدای واریه و فوکه تازه و یابسه و مهمات و ذخائر علالکه ممالک چینده ضبط و صرف اولنور اکا متعلق و مفوضدر و بری مأمور معادل و امتعه
خطای نامه، متن، ص: 236
و بری ضابط جمیع عسکر ظفر رهبر در و بری ممالک چینده انشا اولنان شهر و حصار و دیوانخانه و منزلخانهلر و سائر میرییه متعلق ابنیهلر اوزرینه ناظر در و بری مالکلرنده اولان جمیع محبسلرک اوزرینه ناظر در و مومی الیهم سنه ده برکره کند و لره متعلق دیوانلرک امورینی علی وجه التفصیل دفتر ایدوب ایچر و دیوانخانه ده اولان کندولره متعلق اولان حکام با احترامه ایصال ایدرلر انلر دخی بطریق الاجمال یازوب خاقانه عرض ایدرلر و خاقانک اول سال فرخنده فالده واقع اولان احوال معلومی اولور زیرا هر مهم ایچون خاقانه کرات و مرات ایله صدور بولان امور عرض اولمغله زیاده کسب معلومات ایلمشدر و کیجه و کوندزده خاقانه اوج وقت تعیین تقسیم اولنمشدر بر قسمی عیش و نوشه و بر قسمی خواب و استراحتنه و بر قسمی امور مملکت ضبطی ایچون خط و نشاننه و رعا اوزرینه حکومتنه مخصوصدر عیش و استراحتنه تحصیص اولنان وقت خاقانک اختیارینه موقوفدر کرک عیش و عشرت و کرک استراحت ایلیه اما وقت سلطنت و حکومتی کلدکده هیج تأخیر و تقصیره اقتداری اولمیوب اکر خوابده اولسه دخی ایقاظ ایدرلر زیرا وقت معین فوت اولسه مصالح عباد تأخیر اولوب ترک قانون لازمکلور و اول کون نوبت و خدمتده اولان خدمهلر خاقانی اویاندر مدقلریچون کنهکار اولورلر و خاقان چین برایده اوچکره بو وضعی ایدرسه قانونلری اوزره سلطنتدن معزول اولور و وزرا و امرا خاقانلرنیک غایت عدلندن بر کناهنی عفو ایتسهلر جائز در و اما سائر امرا و حکامدن بر کناه صادر اولسه مأخوذ و معاقب و مرتبه و منصبلرندن عزل اولوب بند و حبسه مبتلا اولورلر اکر خاقان بعض وزیر پر تدبیرک بر کناهنی عفو ایلسه جائز در امانا در الوقوعدر پس خاقان و وزراسی قانونلرینه بو مرتبه ده رعایت و صیانت ایتدکد نصکره سائر خلقک نه حدلری وار در که مخالفت ایدهلر اول جهتدندر که نیجه بیک ییلد نبر و بلدهلری اصلا خرابی کورمیوب کوندن کونه معمور و ابادان اولمقده در
باب سابع ممالک خطانک زندانلری بیاننده در
اشاره
خانبالغده ایکی زندان واردر که برینه شیربو و برینه کمبو دیرلر ایکنجی زندانک محنت و عقوبتی سخت و شدید اولمغله اندن صاغ خلاص اولان نادر در اولکی زندانک شدت و مشقتی اندن حقیقدر که اکثری سلامت اوزره چقارلر هر ایکی زندانده عورتلر ایچون بشقه مکان واردر و هر شهرده زندانلر اولوب کناهلرینه
خطای نامه، متن، ص: 237
کوره معاتب و معاقب اولور و هر زندانک اوکنده بر دیوانخانه اولوب هر کنهکارک گناهنی انده ثابت و الزام ایدرک کیفیتی خاقانه عرض و تقریر ایدرلر بعده امر خاقان ایله قید و بند ایدوب حبس ایدرلر و سابق ذکر اولنان اونایکی قسم ملک چینک هر بر قسمی ایچون خانبالغده مخصوص بر زندان و برر زندان دیوانخانه سی انشا اولنمشدر که کناهنک ایجانبه کوره هر قسمک کنهکارینی اول قسم ایچون خانبالغده تحصیص اولنان زندانه ارسال ایدرلر و اول زندانده هرکسک جرمنه کوره طبقه و عذابلر تعیین اولنمشدر و اهل چینک اعتقادلری بونک اوزرینه در که مشرقدن مغربه قدر روی زمین خاقانک حکمنده اولوب اندنغیری پادشاه یوقدر و مذکور زندان دیوانخانهلرینک هر برنده اوج میر محترم و مشیر محتشم تعیین اولنمشدر که نقدر مجرم کلور ایسه انلرک حضورینه کلوب اسم و رسملری تحقیق و جرملرینک حد و مقداری تعیین و ابتدای دخوللرین و تاریخ عمرلرین و کمال مرتبه صورت و علامتلرین تحقیق ایدوب اول کمسهلری معین و مستحق طبقه لرده حبس ایدرلر مثلا رجال و نسادن بری جنک ایلسه انلرک قوم و قبیله لرندن اون نفر مقداری کمسنهلرک بویونلرینه زنجیر اوروب حبس ایدرلر و هر کروه طریقلری اوزره قنغی دیوانخانه ده حبس اولور ایسه کناهی مقداری سز و جزاسن بولد قدهینه اول دیوانخانه دن خلاص اولورلر و دائما کروه کروه مجرملر داخل اولوب برطرفدندخی اطلاقی لازمکلانلر ازاد اولورلر و ممالک خطایده اولان مشیر و میراندن برینک حدی یوقدر که پادشاهه معین اولان جریمه دنغیری بر درهم الهلر و اول کنهکارک و سائر اول کمسه ایچون حبس اولنلرک توابعندن اقجه النمیوب کناهنه کوره برنج سفید و معاقب اولان توابعندن بغدای و دار و الورلر
فصل
و ملک چینه قاعده و قانونلرین و امور بلدهلرین خیر المق ایچون کیدن کمسه لردن نقل اولنور که اونایکی کمسه رفیق اوله رق خانبالغده خاقانک حضورینه واردق قضاء رفیقلریمزک بر جاهلی ثبت قومندن بریسیله نزاع ایدوب کنهکار اولدی اول کنهکارک جرمیچون بزبیکناهلر یدخی بنده چکوب حبس ایلدیلرنه ایسه بزقوللرینه حق جل و علی حضرتلرینک عنایتی معین و ظهیر اوله رق مسافر اولنلره اشکنجه ایتمک و جریمه المق قانونلرنده اولمیوب اونایکی قسم ملک چیندن بزلری دوشنکی سی دیمکله معروف طبقیه کوندر دیلر و مسافردن حبس لازمکلنلره قانونلری بونک اوزرینه ایمشکه التون و کمش و سائر متاع دنیویدن بر نسنهیه مالک دکلدر دیو
خطای نامه، متن، ص: 238
دفترلرینه قید ایدوب اصلا مال و مناعلرینه تعرض ایتمزلر ایمش و مرقومون نقل ایدرلر که کنهکار اولدیغمزده بزه تعیین اولنان مکان اونایکی قسم خطا زنداننک اواخرنده ایدی و زندان مزبورک اولندن کیروب معین اولان مکانمزه وار نجه وسعت و طولندن یوریلوب بیطاقت اولدق و زندانلرک بیوک قیوسندن داخل اولدقکه ذکر اولندیغی اوزره ایکی نوع نوع دیوانخانهلر بنا اولنمشکه مجرملرک کناهلرینی انده تفتیش و تفحص ایدرلر و هر دیوانده امیرلرک بری امیر کبیر در که دیوانخانه نک صدرنده اوتوروب احوالی علی التحقیق معلومات ایدینور و ایکی امیر باتوقیرک بری مشار الیهک صاغنده و بری صولنده اوتوررلر و مومی الیهمانک صاغده کیسی امین و صولده کیسی کاتب دیواندر و مشار الیهمک اوچیدخی وزرا و امرانک اعدل و اکرم و افضل و اعلمیدر و حکایت ایدرلر که اول امیرلره مصلحتلرندن فارغ اولدقلرنده عیش و نوش و استراحتلریچون باغلر و باغچهلر و بستانلر و سایهدار اغاجلر التنده و نزهتلریچون لطیف صفهلر و اوکلرنده واسع میدانلر و جنت مثال مکانلر وضع ایتمشلردر
فصل
و هرکون صباحلین دیوان خاقانده مصالحلرین کوردکد نصکره هر امیر و وزیر مصلحتلری اوزرینه کیدرلر امرای زندان دخی دیوانخانهلرینه واروب زندانلرنده اولان کنهکارلری دیوانخانهلرینه کتوروب احوالنی تفحص ایدرلر و هر برنیک مراتبنجه کمینه شکنجه و کمینه طیاق اوروب بو ولایتلرده اولان سیاستلر خلافی بو غازینه قورشوندن کران طوقلر کچوروب و کمینک بوغازینه تابوت مثال تختهلر و ایاقلرینه قورشوندن کران بوقاغولر اوررق و کمینی صاچندن اصوب اللرینی و پرمقلرینی اتشه اوررق ایاقلرینی قزغین کویه صوفرلرشویله که سختئ عقوبتدن بیهوش اولوب کورنلر هلاک اولدی قیاس ایدرلر و بزلر زندانک دیوانخانهلرینی و باغ و بستانلرینی و امراء زندانی و کروه کروه خلقی دیوانخانهلره کتوروب و بعضیسنی چقاروب و کمیسنه شکنجه ایتدکلرینی کوروب ترسان و لرزان کیدرک بر دیوانخانه یه یتشدک که جمله زندان دیوانخانه لرینک مقدمی اولوب و انده اولان امراء خواص خاقان چین ایمش بزلر دخی سابقا خاقانک حضورینه واردیغمزدن بزلر دخی خواص عداولنوب اول دیوانخانه ده اولان وزرا حضورینه کتوروب اوتورتدیلر و مسافر اولانلر انلرک یاننده مردیان صحرایی و روستایی عداولنور و کندولرک قومی کبی انلردن ادب و حرمت و قانونلرینه رعایت مأمول ایتمزلر چون امراسنک اوکنه واروب اوتوررق دست و پایمزه بندلر اوروب حبسخانه یه ایلتدیلر و حبسخانه
خطای نامه، متن، ص: 239
قیوسنه واردیغمزده اوزریمزده سلاح بولنمامق اوزره ارایوب حبسخانهیه ادخال ایتدیلرکه حبسخانهنک ایکی طرفنده کروه کروه خلقی تختهلره باغلیوب چارمیخه چکرلر و کمنی الی و ایاغی بندده ایکن صاچلرندن اصمشلر و بو عذابلره نصکره یوزی اوزرینه تحتیه یاتروب و ایقلرینی کوکسلری اوزرینه چکوب بعده یوزارشنون مقداری بر زنجیر ایله دخی باغلرلر صانور سنکه سینه لرینک کمکلری شکست اولدی و اول بیچاره لرک فریاد و فغانی بر مرتبه ده در که تعبیر اولنماز و بعضیلرینی بند و زنجیردن ماعدا صندوقلره وضع ایتمشلر و کفی بالله شهیدا بوامورده مبالغه یوقدر بیان واقعدر صندوقلره حبس اولنانلریدر و مادرلرینی قتل ایدنلردر و اول صندوقلر اوج کوشهلی و غایت پست و تنک اولوب یوکسکلکی بزرراع مقداریدر و صندوقلرک برینی اجدیلر ایچندن بند و زنجیر ایله بر شخص ظاهر اولدیکه بند و زنجیر اولدیغی ییر ییقلوب و اول صندوغک مقداری ملاحظه اولنسه کویا اول شخصک جمیع اعضا سنک عظمی لحم اولمشدر که اول صندوغه صغمشدر بونک کبی مهیب صورت مشاهده سنده جانمز بدنمزدن وداع ایتمک مرتبه سنه واردی بو درمانده لر یدخی ذکر اولدیغی اوزره بند و حبس ایتدیلر و بش کوندنصکره خاقاندن امر واراده اولدیکه بند و زنجیریمز رفع اولنوب زندانده خالی قویالر زیرا انلر بیابانی صحراییلر در بونک کبی عقوبتلری بلمزلر و طاقت کتورمزلر دیمش
فصل
و پنجره مثال زندانلردن عورتلر حبس اولندیغی یره باقیلور بر دلک اولمغله اندن دربانلرک بریسنه سؤال ایتدک که زندانده نمقداره محبوسه عورت واردر جواب ایتدیکه حالا با دفتر اون ایکبپک عورتدر مصنف ایدر بودر ماندهلر یکرمی التی کون محبوس قالدق و هرکون کروه کروه خلقی چقاردلر ایدی و خانبالغ طرفندن چوق تفتیشه ادملر کتوروب سیاستخانه لرده کناهلرینه کوره عقوبتلر ایدرلردی و بو بیکناهلر اول شدت عذابلر مشاهده سندن شویله اندیشه ایدر ایدک بزلر دخی بو محبسده هلاک اولورز و خانبالغ شهرینک بیوکلبکی اول مرتبه ده در که کنهکار اولدیغمزده بر کونده دیوانخانهیه واردر و برکون تفتیشده قالوب فرداسی کون زندانه کیرمک ممکن اولدی و خلاصه قریب اولدیغمزده بزی مفتیتلرینک حضورینه کتوردیلر و منقیلرینک دیوانخانه سیدخی زندانده در بوقدر عالمی کشت و کذار ایلدک هرکز اول مفتیلرک مکانی و باغ و باغجه و بوستانلرینک امثالنی کورمدک و لطافت و طراوتیدخی خاطردن فراموش اولمز و مومی الیهک حضورینه
خطای نامه، متن، ص: 240
واردقده خانبالغ طرفندن بازیلان حرم و اقرارنامه لریمزی مفتیلرینه عرض ایتدیلر که سجاده مثال بر کاغذ خطایی اوزره خط خطایی ایله فلان کمسنه جنک ایدوب و رفیقلری جرمنه اقرار ایدوب اول محلده بولندقلری اجلدن حبس اولندیلر و اول مفتیلری و اختیارلری اولوب و جمیع مناصبلرینه داخل و واصل اولوب ضبط ممالکده تحصیل و تکمیل علمی و عمل قانونلرنده فائق اولمغله اول مقامه لایق اولمشلردر زیرا خطاییلرده بند و حبس و قتل نفسدن عظیم امور یوقدر چون اول پیران کار دیده و روز کار کذرانیده مکتوباتمزی کوروب احوالمزه واقف اولدقده اکرچه ظاهرا سزک جرمکز یوق اما همراهکز بدخو اولمغله تبت قومندن برینی خطا ایله اوروب هلاک ایلمش و قانونمز اوزره سزک بریکز سیاستا برشنک و یارمد طاری و یرمک واجب اولمشدر و اول قاتل اولان کمسنه اوج ییل حبس اولنوب بعده قتل اولنور و سز دخی اولزمانه دکین بریره کتمکه قومایوب حبس ایدرلر مفتیلر بو اسلوب واقع حالی یازوب سرای پادشاهه کوندر دیلر ایرتسی جواب کلدیکه قاتلی حفظ ایدوب رفیقلرینی اذار ایده سز زیرا خانبالغده جزئی و کلی امور خاقانه عرض اولنور اما خان بالغدن غیری شهر لردهکی حکومتی خادملره تفویض اولنمشدر اکر امر جزئی اولسه حکم ایدر و اکر کلی اولور ایسه البتده خاقانه عرض لازمدر و بعض زندانیلر که بند و عقوبتدن خلاص اولهلر بازار باشلرنده و سائر کذرکاهلرنده کمنک بویونلرنده قور شوندن اغربندلر و کمنک بوغازنیه تحتهلر و کمنک اللرینه و ایاقلرینه دمردن بوقاغولر و سائر انواع عذابه مبتلا ایدرک سیاستلرینی خلقه اظهار ایدرلر و اخرنده هر برنیک چپلاق ارقه سنه یوزدکنک اوررلر اکر عورت ایسه طونی اوزرندن اوررلر و جریمهلریچون کناهلرینه کوره بر قاج مد برنج یا بغدای و یا دارو الورلر اکر فقیر اولوب جریمه و یرمکه قادر دکل ایسه اجرتسز برنیجه ییل پیل بانلق و یا پاسبانلق و یا سائر خدمتلرده استخدام اولورلر و مدت بدل جریمهلر تمام اولدقده غرصخالنی حاکم و والی اولان کمسنهیه کوستروب مطلع اولدقلرندهینه سیاستایوز دکنک اوروب بعده ازادلق خطنی ویررلر خطاییلرک جریمهلری بو اسلوب اوزره اولوب التون واقجه المق عادتلری دکلدر و مجرملر که کناهلرینه کوره جزا و سزالرین بولدقد نصکره چارسولرده و کذرکاهلرده اولان عسسخانهلر اوکنده اول کرفتارلری کروه کروه چقاروب کناهلرینه تشهید ایتدکلرنده اول عقوبت دیدهلر
خطای نامه، متن، ص: 241
بو حالتلری کوردکده شاد اولورلر زیرا که خلاصلق نشانیدر و غایت کنهکار اولان زندانیانی هرکون مقدارلرینه کوره اشکنجه واجب اولمشدر صف صف چقاروب و هر کروهی اونایکی دیوانخانیه که انلرایچون اعدل و اکمل وزرا و امرا تعیین اولنمشدر مجرملری نوبت ایله مومی الیهمک حضورینه کتوروب احواللری تفتیش اولنهرق اوزرلرینه واجب اولان شکنجه و عذابدن جزا و سزالری و یریلور و برییلده که اون ایکی ایدر هر برینه ایده بر نوبت دوشوب تا که اونایکی دیوانده اولان امرانک حضورلرنده هر سنه ده اونایکی کره احواللری تفحص اولنه رق اقرارلری ثابت اولوب یازیلور و بو تکراردن مراد احوالی مستور و مخفی قالمیوب محفوظ اولور و قانونلرنده اهل زندان خصوصلری جمیع امور ملکندن مقدم طوتوب خاقان متصل اول جانبه نکراندر ولایت چین سکنا سندن نقل اولنور که بزم زمانمزده شبن بره نام بر زندانده شکنجه و شدت بند و کثرت عقوبتدن برکونده اوج نفر کمسنه هلاک اولدی و قانونلره تلف نفسه خاقاندن خط کلمک کرکدر و مزبورلرک وفاتی خبری خاقانه واردقده غضبه کلوب وزرا و امرایه ایچرودن خط خاقانی چقدیکه مهمات اهل زندانده اولقدر اهمال و امهال ایدر سزکه برکونده اوج کمسنه هلاک اولور بو عتابدن عقاب خوفن ایدوب جمله وزرا و امرا بالاتفاق زندانلره کلوب احوال محبوسانی تفحص ایدرک بعضیلرنیک بند و زنجیرلرینی تخفیف و کمینک عذابنی تأخیر و طعاملرینه دقت و زیاده ایتدیلر و اهل زندانک اکل و شربی خاقان جانبندن اولوب کونده بر کره ویررلر و حین اکلده قید و بندلرین دفع ایدوب و قضای حاجتلریچون کونده ایکی کره رخصت ویررلر بعدهینه مکانلرنده حبس ایدرلر و زندانده اولانلرک توابعی طشرهدن محبوسلره طعام کتورمک جائزدر اما هر بریسنک ظرفلری حکام اوکنده علامتلریله معلوم اولوب ادخال و اخراجنده کلی تفتیش و تفحص ایدرلر و خاقانه جمیع اهل زندانک ایده بر رجال و نسادن اسم و رسمی و سائر جرم و جنایتی تفصیل اوزره عرض اولنه رق خاقانک معلومی اولور و خانبالغدن غیری جمیع ممالک اهل زندانلرینک دخی احواللری خاقان چینک معلومیدر سبحان الله نوجهله ضبط قانوندر بو که در تبیک ییلدن زیاده ملکلرینه خلل کلمیوب دشمنلری ولایتلرینه ظفر بولمامشدر ظاهر بودر که شاهدن کدایه وارنجه کمسه قانونلرینه ذره مقداری ترک و تأخیره قادر اولمدیغی ایچوندر
خطای نامه، متن، ص: 242
فصل
و اول کناهلرکه واجب القتلدر انلرک تفتیشیچون خاقان بالذات ییلده برک دیوان ایدوب اول خونیلری اونرا و نر جلادلر اللرینی طوته رق حضوه کتوررلر و مرقوملر کناهلرینه اعتراف ایدرلر انکاره اصلامجاللری یوقدر اولجهتدنکه اهل چینک جهلاسی خاقانه غایت تعظیم و تکریملرندن حاشا خدادر دیو اعتقاد ایدرلر و خاقانک ظاهرا بو حاله رضاسی یوقدر زیرا کندوسنی خداپرست ملاحظه ایدر اما کفره خطا دیرلر که بزه کورنمزا و چیوزتکری واردر و حالا که بریسی کورینور خاقاندر و اول اوچیوزی خلق ایدن بر خدادر که اللهدر اول سببدندر که اهل خطادن قاتللر و سائر کنهکارلر ایتدکلری جرمه خاقانک معلومیدر دیوانکار ایده مزلر و خداوندکارلری بو امور سیاستی ملکه انفعدر دیو سکوت ایدر و اهل جنحهنک انکاره مجاللری اولمدیغنک بر سببی دخی بودر که اونایکی دیوانده محاکمه ده اوج ییله دکین هر ایده بر حاللری و اقرارلری خاقانه عرض اولمغله انکار ایده مزلر خصوصا خونیلر ایچون ییلده برکره خاقان دیوان ایدوب اعترافلری اوزره خطلرینه قلم سرخ ایله علامتایدر و اوج ییل تمامنده مزبورلرک قتللرینه حکم ایدر و نیجه بیک جمع اولنان قاتللرک باشلرینه قزل علملر ایله علامتلر ایدرک کروه کروه سرای خاقاندن چقاروب قتلکاهلرینه کتوروب قتل ایدرلر و اهل چین کندولرینی علم ریاضتده ساهر طونوب تقویملرنده قتال و قحط عظیم واقع اولور دیو بویله تدارک ایدرلر که و مصنف ایدر تاریخ هجرتک طقوزیوز ایکنجی سنه سی بز اول ولایتده اولوب ممالک چینک روشنکیسی نام قسمنده عظیم قحط و بیحد خلق تلف اولدی بعد ازان حکمت اوزره بر علاج ایتمکیچون اولزمانده اولان حکمت شناسان و عقلا و فضلا جمع اولوب رأیلری بونک اوزرینه مقرر اولدیکه قتللری واجب اولنلری کوندز قتل ایتمیوب کیجه هلاک ایدهلر بعده تمام ملک چینده برکیجه ده حد و عددن افزون نیجه یوزبیک ادمی درلو درلو شکللر ایله قتل ایلدیلر خصوصا خانبالغده بر جمعک اعضالرینی بندبند ایردیلر و بر فرقهنک بیونلرین اوروب و بر جماعتک اللرین و ایاقلرین کسوب و بعضیلرنیک دریلرین یوزوب و کمینک بوغازندن اصوب و کمن چنکاله اوروب و کمنی پارهپاره ایلیوب و کمنی سرنکون اصوب و الحاصل هر برینی بر سیاستله قتل ایلیوب
خطای نامه، متن، ص: 243
صباح اولدقده خلق تماشایه چیقوب بو حالنلری مشاهده ایتدکلره جمیع خلقه خوف وحشیت کلهرک اکثر ناس فعل فساددن رجوع و فراغت ایدوب تضرع و زارییه مائل اولملریله باذن الله تعالی وقت اسوده اولدی و نقل اولنور که کلجک قتل زماننده اول سنه نک عشری مقداری ادم هلاک اولمدی و عجیبلری بودر که بوقدر بیک هلاک اولان ادمینک باشلرینی بشقه بشقه صندوقلره قویوب و اول کمسهنک کندی و بدرنیک اسم و سمتی و شهر و محله سنی و کناهنی و قاج سنه حبسده اولدیغنی و هرایده قنغی دیوانخانه تفتیش اولنوب هرییلده خان چین اوکنده نه نوع کناه ایتدیکنی اعتراف و اقراری یازیلوب حجت اولدیغنی او صندوقچهلره قویوب اوتوزییله دکین حفظ ایدرلر شاید که اول مقتوللرک تعلقاتندن بر کمسنه کلوب بنم بابام و یا اوغلوم و یا برادرم و یا اقربامدن بریسی ناحق یره قتل اولنمش دیو دعوا ایدر ایسه اولوقت خاقانک امریله اول مقتولک باشنی بولوب حجت مرقومه ایله کناهنی اثبات و مدعیلری الزام ایدرلر و جمیع خلق اول کمسه نک بیکناه قتل اولمدیغنی بلورلر بعده اول باشلری خزینه دن اخراج ایدوب دریایه القا ایدرلر خطانک بو مقوله عجایب و غرایبی محال بیاندر و اوج سنه ده بر محبوس اولنلردن زندانی بوشالدوب قتل لازمکلانی قتل و اطلاق لازمکلانی اطلاق و جریمه و یرمکه قدرتی اولمیانلری مقدارنجه خدمت میریده استخدام و بعضیلری کناهلرینه کوره چارسولرده و یول باشلرنده و دربندلرده خلقه موجب عبرت اولمغیچون شکنجهلر و غریب عقوبتلر ایدرلر
باب ثامن اهل خطانک سنه ده نوجهله عید ایتدکلری بیاننده در
اهالئ چین ییلده بر کره فصل شتانک نهایتنده عربیده ییل باشی محرم اولدیغی کبی انلرک دخی ییل باشی و ماللرینک تحصیل حسابی اولزمانده تمام اولمغله تمام ممالک چین خلقی عید ایدوب برای مقدار کیجه و کوندز سوز و ساز ایله متصل عیش و نوش و صحبته مشغول اولورلر و خاقان چین ایوان سرایده بر عالی صفه اوستنده تجمل تمام ایله التوندن بر مزین تخت اوزرینه اوتوروب جمیع وزرا و امرایه حضور خاقانه حاضر اولمغه اجازت اولور بوقدر بیک پیکلر و بکلر رنکارنک اطلس خطاییلر ایله مزین واراسته بعضیلری اصفر و کیمی احمر و کیمی زیتونی و کیمی الماسی و سائر الوانله کروه کروه قاعدهلری اوزره بری برینک یاننده اوتوروب اطراف عالمدن کلان الچیان و سائر معزز و محترم اولان خلایقه دخی اجازت و فرمان اوله رق اول دیوان ثریا مکانه حاضر اولورلر
خطای نامه، متن، ص: 244
و خاقان دخی اولکون دیوان کیوان ایواننک تزیین و تحسیننی اضعاف ایدرک مانند دیوان اسکندر صاحب یونان اولوب اولکون جمیع وزرا و امرا و سائر جوانبدن کلان الچیلری و اکابر و اعیانی ضیافت ایدر و اوچنجی دربند سراینک بر جانبنده خاقان چینک ولی عهد اولان اوغلنک بر دیوانکاهی واردر که ییلده اوچکره خاقان حضورینه اولان امرانک دیواننه جمع اولورلر و سائر اکابر و اعیان خاقانک دیواننده حاضر اولدقلری مثللوانک حضورینه حاضر اولورلر صاحب کتابدن منقولدر که بزم زمانمزده خاقان فوت اولوب حضورینه واردیغمز اول پسر خورشید طلعت عطارد فطنت پدرنیک تختنه جلوس ایتدکده واقعه سنده سید انبیا و سند اصفیا اکمل التحیا افندیمزی کوروب حضور سعادتلرنده ایمان ایله مشرف اولمش و اویاندقده حجرهسنک دیوارنده یشیل خطله کلمه شهادتی یازلمش کورمسیله اولزمانده خانبالغده علماء اسلامدن بر عظیم الشان و ساطع البرهان کمسنه اولمغله اول ذات شریفی جلب ایدوب اسلامنی اظهار و اشعار ایلمش ایرتسی وزرا و امرای خطای ایشیدوب مشار الیهه ایلدیکک خلاف قانونمزدر دیدکلرنده خاقان عدالتعنوان انلره ظاهر ابنم سزک قانونکزه مخالفتم یوقدر و بنم سزک باطنکرده اولان خلاف قانونه حکمم وارمیدر سزدخی بنم باطنده اولان اموره دخلکز اولمسون دیدکده بو جوابله جملهسی اسکات و الزام اولدیلر باقی اموری محلنده ذکر اولنور و نقل ایدرلر که پادشاه اولوب قانونلری اوزره دیوانده حکم و حکومتد نصکره حلوتنده بر نیم تخت اوزره تواضعا بر زمان ایاق اوزره طوروب بعده حضرت حقه نیاز ایدهرک سجده ایدوب حرمی جانبنه کیدر ایمش دیوان خلقیدخی بعده محللرینه کیدرلر ایمش و اول پادشاه عالمیناه زماننده غایت عدلندن سائر خاقانلرک خزائن و دفائنتدن زیاده بر کریجی التون و بر کریجی کموشدن یکرمی خزینه بنا اولنوب ایچلرینه دخی دکرمن طاشلری کبی زنجیرلر ایله التون و کموش اصیله رق مالامال مملو اولمش
باب تاسع ملک خطانک اونایکی قسمی تفصیل و بیاننده در
مصنف ایدر ملک چینک اونایکی قسمندن بر قسمنده ایکی ای یوریدک قسم اولنه شنلسی دیرلر بو قسمک شهرلرینک ادی کنجان قو و کنجو سوجو و دنک جو بو اوج شهر ده مسک حاصل اولور غیری شهرلرده اولماز وینه بو قسمده جولان فو و کلا نفو و حونانفو بو اوج شهرده راوند اعلا حاصل اولور و حندیفو و حبدیفو و بیلانفو بو شهرلر
خطای نامه، متن، ص: 245
اول قسمده یول اوزرنده واقع اولمشدر و اطرافنده اولان شهرلر بیحد و بیپایاندر و هر شهرده مصر جامع واردر ادنی شهری تبریز کبیدر ایکنجی قسمنه نزارستان دیرلر وانده عجایب چینیلر و طبقلر و التون و کمش و یرنجدن غرائب طاسلر و صحنلر و تیسیلر و صراحیلر اوانی بینلر ایدرلر که کورنلر حیران اولورلر و بو قسمک بر مشهور شهری نمطایدر که پای تخت ملک چیندر فغفور چین و خاقانان اقدمین و سهنشاهان پیشینه پای تخت اول شهر ایدی و شهر مذکورهیه چارپا حیوان کیرمز یوکلرینی عربهلره بوکلدوب پیاده ادملر و اول شهرده فغفور چین و خواقین پیشینک تاج و تختلری عادت اوزره یرلرنده طورر و هر صباح اول شهرده اولان امرا و اعیان اسلوب سابق اوزره اول تختک اطرافنده جمع اولوب طوررلر اکر برکون ترک ایتسهلر جملهسی کنهکار اولوب امراسی معزول و سائر کبراسی کیمی قتل و کیمی حبس اولنورلر و حالا پای تخت اولان خانبالغ تاریخ هجرنک سکزیوز قرقنده بنا اولمشدر و انشاسنه سبب بودر که دشمنلری اولان قلماق طائفه سنک اول محل کذرکاهلری اولمغله انلری منع و دفع ایچون خانبالغی بنا و پای تخت ایتمشلردر زیرا اهل چین کمسیه تعصب ایدوب ضرر قصد ایتمزلر همان حکمت اوزره بلدهلرین حفظ و ضبط ایتمکه اجتهاد ایدرلر اوچنجی قسم ممالک خطایدن خانبالغدر و مذکور شهرک ایچنده طرف شمالیسنده برارماق واردر که ایکی میل مقداری طول و عرضی واردر اهل چین اول نهری قعرندن هندسه ایله شویله قازمشلردر که اندن اوتوز دکرمن یوریدیرلر و بر رودخانه تحصیل ایدوب خاقان چینک اول یدی حصارده اولان سرایلرینه و اطرافلرنده اولان خانهلرینه کیروب بعده خانبالغدن چقوب جوانبنده اولان باغ و بوستانلری صواردقد نصکره اطراف مملکتده روان اولور و خانبالغ لفظ غوریدر اهل چین لساننده ادی دبو درکه پای تخت دیمک اولور و اول مملکتک متاعی کمشدر و چینده معدن سیم اول مرتبه ده کثرت اوزره درکه اکر ممالک ربع مسکونده کمش حاصل اولمسه خطا معدنلرنده اولان کموشک ربعی کفایت ایدر ایدی و ممالک چینده ذکر اولنان معدنلر و امتعه و قماشلرک کثرتی خانبالغده در و مذکور معدنلرک و متاعلرک اصلی خانبالغه قریب دی تنک نام بر شهرده در و اودون یرینه طاش یقارلر دیدکلری شهر خانبالغدر که زنجبیل و مامیران چینی و کبابه چینی و سائر ممالک انتسابی اولان ادویهلر
خطای نامه، متن، ص: 246
اول شهرده زراعت اولنور و دردنجی قسمنه هیزا دیرلر و اول قسمک شهرلری مشهورنیک اسمنه جوجو سالارفو دیرلر و اول دیارده فلفل و قرنفل و بلیله و سائر معتبر ادویهلر و ذارولر چوق اولور اماطوز غایتده قیمتدار اولوب بر درهمی بر درهم کموشه صاتیلو و بشنجی قسمنه قوکنسی دیرلر درلو درلو اطلس و کمخا و کتاندن نازک قماشلر و سائر ملبوثاتدن چینه نسبت اولنور متاعلرانده حاصل اولور و التنجی قسمنه لمسین دیرلر که طول و عرضی اوج ایلق یولدر که بو قسمک جمیع خلقی اسکی معدن و فغفوری ایشلرلر و اصل فغفوری غایتده لطیف بر بیاض طاشدر که لطافتنه نهایت یوقدر و اول طاشی اون کبی سحق ایدوب اینجه الکردن کچوررلر و بعده یکپاره طاشدن بربرینه متصل اوج حوض اولوب دفعه اول دوکلمش طاشی نقاسلرک بویا ازدکلری کبی حوض اولده صوایله ازوب کمالیله حل اولدقده اوزرینه صو طولدیروب متصل نیجه زمان قارشدیررلر بعده اندن ایکنجی حوضه سوزرلر انده دخی عادتلری اوزره نیجه مدت طوروب و مالشلرییوب بعده اندندخی صاف ایدوب اوچنجی حوضه سوزرلر و انده تا صوینی چکوب بالچق کبی اولناقدر بر اقور بعده اوبالچغی دخی دائما لنکرلر ایچنده بالذرکبی مدت مدیده سلایه ایدرلر و اکثر زمانده اول بالچغی بابالری سحق و سلایه ایتدیروب کماله ایرنجه عمرلری کماله ایرهرک فوت اولوب اولادلرینه میراث قالور بعده انلر عمله کتوررلر و قیش فصلنده ایتدکلری فغفوریلرک اوزرنده اول فصلده اولان چیچکلرک صورتن تصویر ایدوب و بهارده اولان بهارک و الحاصل فصول اربعه ده اولان اذهارک شکلنی نقش ایدرلر و ذکر اولدیغی اوزره اوج حوض مراتبنجه صاف ایدوب حوض اولک بقیه سنده قلان بالچقدن ایتدکلری چینی طبق و کاسه ادنی و ایکنجی حوضدن ایتدکلری میانه و اوچنجی حوضدن ایتدکلری غایت اعلا اولور و بعض فغفوری واردر که یرنده بیک درهمه صاتیلور و بعض جنسنی التون ایله وزن ایدرلر انک کبی فغفوریلری سائر دیاره چقارمزلر و فغفوریده اوج خاصه واردر که یشمدنغیری هیچ بر جواهر ده یوقدر بری بودر که ایچنه هرنه قونلسه زهر و دردی تختنه سوزیلوب صاف اولور ایکنجیسی بودر که اسکیمز اوچنجی سی بودر که الماسدن غیری هیج برنسنه انی خراشیده و تأثیر ایتمز و الماسی انکله تجربه ایدرلر وانک ایچنده طعام ییمک و شراب ایچمک عقل و ادراکی زیاده ایدر و طبیعته نافعدر و هر نقدر قالیک اولوب ایتدکلری
خطای نامه، متن، ص: 247
نقمش کوزکمسه اتشه یا چراغه و یاکونشه طوتلدقده نقشی ظاهر اولور و یدنجی قسمنک اولکی شهرینه خنسای دیرلر که اول شهری بو ولایتدن او نبش کمسنه کورمشلردر انلردن بریسی نقل ایتدیکه اول شهرک بیوکلکی اول مرتبه ده درکه کنار شهردن بر صباح سعی ایدوب یوریدک اخشام اولدقده نصفنده کلوب قوندق ایرتسی قالقوب مغرب وقتنده شهرک اخرنده نزول ایلدک اول جماعت دخی بونک کلامی صحیحدر خطانک اکثر شهرلری بو منوال اوزره در و خانبالغ خود شهر عظیم اولدیغی و صفت و مقداری سابقا ذکر اولنمشیدی و خطاییلرک باننده و شهرلرنیک بیوکلکی و کوچکلکی عدد حساب ابجد کبیدر و خلقک غلبه و کثرتنه سوز یوقدر و سکزنجی قسمنه یونن دیرلر که ربع مسکونک نهایتنده واقع اولمشدر ایکی طرفی دریا بر جانبی بردر که ایکی ایلق مسافه مقداری حندق کسوب دیوار چکمشلر در و سببی اولدر که زمان اواتلده اول دیارک حکومتی غیری حاکملره متعلق اولوب حالا اهل چین اول بلدهیی تسخیر ایدوب ضبط ایتمشلر در و اول دیاردن کثرت اوزره اعلا و ادنی انجو خصوصا لؤلؤ لالا حاصل اولمغله غایتده ارزان اولوب شویله که خانبالغده بر درهم و زننده اولان انجو لؤلؤ اوج درهم کموشه صاترلر و قره جانبنده اولان یرلرده دخی یاقوت و فیروزه و سائر جواهر معدنلری چوق اولدیغندن انلردخی غایت اوجوزدر و ممالک خطانک طقوزنجی قسمنه کولی دیرلر و اول ولایت غایت معمور اولوب شویله که ادنی بازرکانک سرمایه سی یوزبیک درهم اولوب و کاه اولور که اولدیارده اولان بازرکانلر برییلده حکام چین اولان سلاطین خزینه سنندن اخراج اولنان عساکر خطایه نیجه تافته خام ملون اطلسلر و هر کمسیهیه ییلده اوج کره کیدردکلری او چرجامه زربفت و سائر اقمشه احسان ایلدیکی و نیجه بیک قلماق خلقنه و جماعت هند و مسلمانلره که عدده از و عزتده معزز و مکرم و بخشش و انعامده سائرلرندن زیاده و یرلمکله محترم اولوب و تبت وایغو و اوجد و جورجت و سائر نیجه بیک خلقک متاعلرینی کولستانه کتوروب انده اولان بازرکانلره صاترلر بعده اول متاعلری اهل همدک شرق جانبندن کلان بازرکانلر الورلر و اوننجی قسمی جاوه در و اول عظیم بندر در که جمیع هندک بندرلرندن اکا متاع کلور و مملکت چین بندرلرینک جمله سی اول بندره محتاجدر زیرا طرف جنوبی و مغربیسی ولایت هنده متصلدر جمیع امتعه هند خانبالغه اول بندردن کلور و ملک چینک اون برنجی قسمی حتن در که سابقده
خطای نامه، متن، ص: 248
سرحد چین ایدی حالا سرحد اسلامدر و ایچروده اولان شهرلری خاقانه متعلقدر و انده حاصل اولان متاعک اعظمی یشم طاشیدر و ختنده ایکی نهروار در که برینه اق قاش دیرلراندن یشم سفید حاصل اولور و دیکرینه قرهقاش دیرلراندن یشل و سیاه چقار وقتنده اول نهرلرک صولری طاشوب بعده نزول ایتدکده اون کوندنصکره نهر مذکوره نک کنارندن یشم دوشررلر و قانونلرنجه بیوکلری پادشاهه مخصوصدر خردهلری جمع ایدن کمسنهلر کدر و یشمک معدنی غائبدر کورمش کمسنه یوقدر نقل ایدرلر که اهل اللهدن بریسنه کشف اولوب خبر و یرمشکه حیواندن اولاد طوغدیغی کبی یشم دخی اول دیارک طاغلرنده اولان طاشلردن ظهور ایدر و طوغدیغی زمانده نالهلر ظاهر اولوب کوزدن یاش اینرکبی چقارویره دوشدکدهاب و هوا تأثیرندن قدرت و فرمان حی و منان ایله عاش اولور و ممالک خطایده اندن معتبر بر جوهر یوقدر و ملک چینک اون ایکنجی قسمی نهایت انقطاع عرضده که دریای مشرقک کناریدر وانده ایکی شهر معظم واردر که برنیک ادی وان سی و برینه وان دون دیرلر و اول ایکی شهرک بیوکلکی خانبالغ کبیدر و انده حاصل اولان متاع شکردر و کثرتی اول مرتبه ده در که اوج درهم کموشه بر من عراقی ویررلر و اول ولایت غایتده اسیدر*
باب العاشر اهل چینک صحبت و طوی و انک ترتیب و تعظیملری بیاننده در
* اهل چینک صحبت و طویلری کبی تعظیم و تفحیملری مثال هیچ بر اقلیم خلقنه میسر اولمامشدر و صورت عشرتلرنیک ترتیبی بودر که کرک طشرده ده اولان باغ و بستان و کرک بستان سرایلرنده اولان مکانلرک بر جانبلرنده مثال سرو و ارغوان موزون فدانلر دیکوب برطرفنده انواع کللر و شکوفهلر وضع ایدرک و بونلرک مقابله سنده رنکارنک صندالیهلر قوروب اصناف نعمت و میوهلر و صراحیلرله اراسته و خوبان خطا ییلرک سازنده و نوازنده و کویندهلریله پیراسته اولوب اوقات فراغتلرنده صحبتلرینه مشغول اولورلر و اکثر سازنده و خوانندهلری حسن باکره دختر سعد تاخترلر در خصوصا خوانندهلری داوودی الحان اولمینلره اصلا تعلیم ایتدیرمزلر اول جهتدنکه هر اموری حکمت اوزره ملاحظه ایدوب علی الخصوص مجلس شربه لایق اولان حسن روی و خوب او ازدر که زیب و زینت ویره قطعه خوبی روی خوبی او از میبرد هر یکی به تنهادل چون شود هردو جمع در یکی جای کار صاحب دلان شود نثر محللرنده کروه کروه خلق اول تزیین اولان صندالیهلر اوزرنده اول موزون دراختلر و چارطاقلر و رواقلر که کل و میوهلر له یرزین اولمشدر
خطای نامه، متن، ص: 249
سایهلرنده اوتوروب سازندهلر سازلریله و خوانندهلر هم اوازلریله و رقاصلر همبازلریله صحبت و عیش و نوشه مشغول اولورلر و دنیاجت کافراندر دیدکلری خدمکر طوی چیناندر و اول ولایت اوزملرینک مزه سی یوقدر اول سببدن مجلسلرینه اون درلو عرقی و شراب قورلر و جملهسی یرنجدندر و سرای خاقانک ایکنجی قلعه سنده اق مرمردن حوضلر بنا اولنوب اوستلری اورتلمشدر ملک چینک اونایکی قسمندن خانبالغه کلان جمله خلقک شرابلری انده در و نیجه خادملر و سرایلرده اولان قزلره و نیجه بیک امرا و کبرایه اندن ویریلور و اول یرنج شرابنک خاصیتی اولدر که بدنی سمردر و تندرست ایدر و تعظیم و ادب اهالئ چین شو مرتبه ده در که کویا ادب و عزت و حرمتکه جمیع خلق عالمه تقسیم اولنمشدر انلرک مردان و زناننه و یرلمشدر ادب و حرمتلری بو مرتبه ده در
باب الحادی عشر خرابات و خراباتیلر بیاننده در
اشاره
ممالک چینک هر شهرنده مفسده عورتلر ایچون باسقه محلهلر واردر اقلی بش التیوز اودر و مزبورهلر اکثر بکلر قزلریدر که پدرلرندن در لودرلو کناهیلر ظاهر اولوب قانونلری اوزره حبس و قتل اولنوب اوغللری و برادرلری ادنی پایه ده عسکری اولوب عورت و قزلرینی جزاء خراباته سوررلراند نصکره اول کنهکار اولان وزیر و یا امیرک ارکک جماعتی خاتون جماعتنی کورمز و اول بکلرک خانمانلری اویلجه خراب و یباب اولوب نام و نشانلری ذکر اولنان کناهلرک انواعی بودر که خاقاندن صادر اولان امری اول جنده حاضر اولان انساندن نوعاستر ایتمکی قصد ایدوب خلق براز کیدوب خلوتده حکمی اجرا ایتمکه جرت ایده و یا خود شکایتجیسی اولوب و یا خیانت ایتمکه اندیشه ایده و یا خراباتده اولاعوراتله مجالسه ایتمش اوله زیرا خراباتده اولان نسوانک روی زمینده حسن و جمالده امثاللری یوقدر زیرا جملهسی وزرا و امرا قوزلری و همشیرهلری و عورتلریدر ابلیس و شیطانک وسوسه سیله اختیارلری الدن کیدوب خصوصا ایام جوانی اوله بیاختیار عاشق اولوب اول مفاسده ارتکاب واقع اوله و ذکر اولنان کناهلرک بعضیسی شهر خلقندن دخی طاهر اولسه کندولری حبس و قتل اولنوب عورت و قزلری و قزقزنداشلری اسیر و دستکبر اولوب صایتلور و اوغللری و قرداشلری عسکر اولورلر
رفصل
استسقا قانونلرنده خراباتیلره مخصوصدر سببی اولدر که اونایکی قسم ملک چینده اولان وزرا و امرا لاینقطع احوال ولایتی خاقانه عرض یدوب و متصل جوابلری کندولره واصل اولور و اتفاق بریرده یاغمور یاغمسه و پاقار
خطای نامه، متن، ص: 250
یاغوب تاج کون طورسه و یاقاج کره باران اولوب و هر یاغمور یاغدقده نقدر ذبین زراعت اولنمشدر و سائر احوال رعایا و برایا دائما خاقانه انها اولنوب جوانی النوز اتفاقا بریرده یاغمور باغمدیغنی خاقانه عرض ایتسهلر خاقان چیتدن خط کلورکه استسقا ایدک و استسقا خراباتده اولان زنانه مخصوصدر و خراباتیلرک استسقا محلی اول ولایتده اولان کلیسالرده در وانده اولان خراباتیلر استسقایه عزم ایتسهلر جمیع توابع و لوا حقلرینه وصیت ایدوب الوداع ایدرلر زیرا که اول طائفه راتیه اولمغله واجب القتل اولوب و انلرک قتلی حکمت اوزره در و بر جماعت دخی خائنلر اهل و اولاد یدر که انلرک دخی استسقاسی مقبول اولمیوب باران اولمسه نیجه بیکی قتل و حبس اولنور زیرا اول قومی خراباته سوردکلری زمانده شرط اولنمشدر که اکر قبول اولمزایسه اول ولایت حاکمی انلردن دیلدیکی قدر قتل ایده و اول زمانده انلره اولکلیساده اولان اوقافدن پرهیز طعام و یررلر حیواناتدن اکل ایتمامکله تصفیه تحصیل ایدرلر دیو اعتقاد ایدوب تا زمان مقصوده دکین حاللری بو منوال اوزره اولوب اولزمان جماعدن پرهیز ایدرلر و استسقایه چقدقلری اوانده اول بت رویان هزاران ترس و بیم ایله نالان و کریان و سوزان و لرزان اوله رق الوداع کنان اول محله روان اولورلر بیت
میدهم صورت تغیر میکذارم موی سرتا بنوشد روز من ماه خراباتی دیکر
نثر و صورت و طور استسقالری اول جماعتک خاننده و سازندهلرندن بر کروهی اوتوروب سازلرین چاله رق و کویندهلری دخی اونایکی مقامده علم موسیقییی سوز و ساز ایله عمله کتوروب و رقاصلریدخی اصول ایله طاقتلری طاق اولنجه بازیهای عجیب و لعبتهای غریب کوستررلر بعده بر کروه دخی قالقوب بت اوکنده بازیلر و رقصلر اظهار ایدرک انواع زاریلق ایله یوزلرین یره مموررلر و بو اسلوب او ذره چوق چوق کیروب چقارلر و نیجه زمان ترس جان و تندن نه یمک و نه اویقو اویومق کیجه و کوندز زاریهای جانسوز و نالهای دل افروز ایله نظم
مازادم درد دل میخواستیمتا جهانی را بزار اراستیم
بو نوع زاریلقلری اول مرتبه ده ایدرلر که تاوهاب بیعلت و خلاق بیمنت اول دردمند و مستمند بیچاره و اوارهلرک احوالنه مرحمت ایدوب دعوتلرین اجابت ایدوب مانند سیل عزم باران بر مرتبه ده کثرت اوزره اولور که طاغلر کبی سیللر کلوب نیجه شهر معظملری خراب و یباب ایلر و حکمت شناسان چین دیرلر که اجابت استسقا ناله جانسوز ایله اولور اول سببدن خراباتیلری جمع ایدوب انلری قتل ایله
خطای نامه، متن، ص: 251
قورقودرلر انلر دخی خوف حیاة و جاندن از دل و جان اه و زاری و ناله ایتدکلرنده حضرت ایزد منان و اول حی مستعان انلرک نادانلغله ایتدکلری کناهلرینه باقمیوب باران احسان ایدر اکر انلرک دعالری مقبول اولمیوب یاغمور یاغمسه و باخود قحط اولسه و یا از یاغوب اکثر اشیا بهایه چقسه اول خراباتیلرک اکثریسن قتل و تلف ایدرلر
فصل
و کوی خراباتده اول قومک اولادلریچون معلمخانهلر بنا ایتمشلردر که انده دختر مه پیکرلرینه سازنده و خواننده لک و پسر خورشید فرلرینه رقاصلق و عجیب و غریب اویونلر تعلیم ایدرلر و اول خورشید روی سنبل موی پریزاد و خور و انزادلر خیل خیل سازلرینی بویونلرینه حمایل ایدوب و صراحی و ساغرلرینی مدام مدام ایله صولدیروب اللرینه الوب نظم
جمله موسیقار زن بربط سرایلحن داوودئ ایشان جان فدای
نثر رقصکنان شور و شیوه بیپایان ایله چوق چوق مانند قلندران چاک کریبان اولوب بازارلرده سیران ایدرک عشاقلرینک سیم و زرین و سائر امتعه و زیورین الوب تماشای کلدسته قد و تازه کلبرک خدلریله عشاقلرینی دلشاد و پر نشاط ایدرلر اما خاندن علوفه خور اولان اهل مسند خراباتی دخترلر ایله صحبت و عشرت ایدهمزلر اکر طوتیلورلر ایسه فصاحتدر دیو قتل اولنورلر خراباتیلرده تلف مال و منال ایدنلرک اکثری اهل صرف و بازرکانلردر و هر شهرده خاقان جانبندن عربهلر و معتمد کمسنه تعیین اولنمشدر که مال و مناللرک خراباتده تلف ایدوب غایت فقر وفاقه دن بازار و محلهلرده هلاک اولانلری کتوروب دریایه اترلر زیرا مملکت خلقی اولاد و انسابلری اول قباحته مالک اولمق خوفندن سیاست قصد ایدوب اول کمسنهلره اصلا مرحمت ایتمیوب بر حبه و بر ممکن اچلقلرندن هلاک اولورلر و بعضیلری غایت فقرلرندن باشلرینه و بدنلرینه کهله دوشوب ایکیشر کمسنه بربریله اتفاق ایدرک خلق اوکنده دوکشوب ضرب مشتد ایله باشلرین یاروب و یوزلرین شیشررلر اوله که دکانلرده اولان بازرکانلر بر درهم مقداری نسنه ویرهلر و باوجود اوجوزلق بر مرتبه ده در که بر درهم کموشه یتمش پول ویررلر و بریوله بر کاسه طعام ویررلر و بو اوجوزلغه کوره اول قومه ذره مقداری مرحمت ایتمیوب اصلا نسنه ویرمزلر بو سببدن ناچار اولوب هلاک اولورلر و اول اتفاق ایدن حریفلر غایت جوعلرندن صاحب دکان اولنلر حضورنده اولقدر حالات ایدرلر که قتلدن غیری مفارقته درمان اولمیه و اکر اول ماللردن
خطای نامه، متن، ص: 252
بری دکانلری اوکنده هلاک اولسه صاحب دکاکین معاتب و معاقب اولوب کلی غزمت چکرلر اول جهتدن البتده یر مقدار نسنه ویررلر شویله که عطالری بردانه نحو و یا بر حبه فندق و یا فسدق اولسه دخی راضی اولورلر و اول جماعتک بعضیسی غایت غیرتندن و کثرت قلنندن لنی بالچغه سوروب اکابردن هرکیمه راست کلورسه اندن احسان طلب ایدر اکر اول کبارنسنه ایدرسه جانبندن اولقدر رخصت واردر که جامه و لباسلرینه اول بالچغی سوره شویله که بردانه فندق و یا فسدق ویرسه راضیدر و یرمسه اثوابن رسوا ایدر و اول کمسنه جانی قورقوسندن ایتمشدر دیرلر بوسببدن بر ایکی کره ایلسه معذور در اکر زیاده ایلسه هلاک ایدرلر و نقل ایدرلر که برکون بر کمسنه اول فقیرلردن برینک باشنه بر لکن صیجاق کل دوکدی بعده صلح اولدقلرنده اول کمسنه بردانه جوزه راضی اولدی و اول ولایتده عادت بودر که بعضی سفیه اصنافلر اویلهدن صکره کار و کسبلرندن فراغت ایدوب خراباته واررلر و خراباتیلر دخی اصنام مصورکبی مذهب لباسلر ایله کندولرین تزیین ایدرک مشتری شکار ایتمک ایچون شاهنشین و پنجره و قصرلرده اوتوروب داملرینه کرفتار اولانلری باغ جنان مثالی لطیف مکانلره کتوروب رقاصلر و خواننده و سازنده لرک جملهسی کروه کروه و خیل خیل قارشولرینه کلوب اطلس و کمخا و سائر اقمشه خطادن بستر و بالینلر ایله مزین و مجلا تختلر اوزرینه جلوس ایتدیروب عیش و عشرت ایدرلر کلام کلشنی
شراب و شمع و شاهد راجه معنیستخراباتی شدن اخر چه دعویست
شراب و شمع و شاهد عین معنیستکه با هرزره خضرا تجلیست
اول زهره جبین و حوران زاد سازنده کوینده و اول پریزاد سیمین بدن رقاص و ساقیلرک اول حینده صادر و ظاهر اولان حرکات و سکناتلرینک توصیف و تعریفنده لسان سریع البیان و قادر و زبان عاجز و سرکرداندر و اهل چینک خصوصا لطافت طبیعتلری بوندن معلومدر که جانبازلریدخی حسنا و جمیله قزلردر
فصل
اول خراباتده اولان معزول وزرا و امرا و سائر اکابر نسا و کریمهلری و سائر ممالک چینک نسا طائفه سی عفیفه و لطیفه و سمین تن و سر و قد و نرکس چشم و شوخ شنک شیرین زبانلردر و اول قومدن اصلا قرهیاغر و صادمی و کوک کوزلو کیمسه یوقدر جملهسی نهال قد و لاله خد و اهو چشمدرلر و نقل ایدرلر که اول دیارده تسخیر جن اولور مش از جمله و قتیله بر عورت عریان اولوب صویهکرمش و صودن چقدقده اثوابن بر اقدیغی محلده بولمیوب ادرکن لباسنی بر غیری یرده
خطای نامه، متن، ص: 253
کوروب و لباسنک یاننده بر شخص ظاهر اولوب عورته خطاب ایتمشکه بن دیوم که سکا عاشق اولوب بو نجه وقت سرکردان اولدم و شمدی اکر زوجکی ترک ایدوب بنی قبول ایدر ایسک اسبابنی ویریرم و بندن سکاکلی مال دنیا حاصل اولور عورتدخی خوفندن انکله عهد باغلیهرق اسبابنی کیوب وقوع حالی زوجنه کلوب خبر ویردکده مرسوم دخی خوفندن عورتی طلاق ایلدی و اول عورت دیوایله خانبالغده اولوب خاتون دیو واسطه سیله بعض بعید محللرده واقع اولان مغیباتدن خبر ویرمکله خلق عالم اوزرینه جمع اولوب و هر کیم بر مرادایچون سؤال اتسه بر عجیب او از ظاهر اوله رق کمسه فهم ایده میوب اول عورت ترجمه ایدر ایدی و کثرت شیوعندن شول حاله واردیکه عورتک خانه سنده تخته بندلر قوریلوب و اول دیوک مکاننه دخی بر تخت تعیین ایدرک اوکنه پردهلر چکوب از زمان ایچنده خلقدن بیحد سیم و زر حاصل ایلدی بعده بعض اقرباسی جمع اولوب خاتونه نصیحت ایتدیلر که اکر قضایا اول دیو سکا غضب ایدر ایسه حاصل اولان التون واقجهیی سندن الور مصلحت بودر که سن بومیلغی اسباب املاکه صرف ایله که الماغه قادر اولمیه دید کلرنده خاتون دخی انلرک کلاملرینی قبول ایدرک اول پارهیی املاک و اسبابه صرف ایلدی اتفاق برکون دیو خشمه کلوب عورتک نقدر نقد و اسبابدن جمع ایتدیکی اشیا وارایسه جمله سنی الوب و خانه سنک و صاتون الدیغی باغ و بستاننک در و دیوارک و اشجارک قلع و جمع ایدرک خراب و پریشان ایدوب کتدی شویله که باغ و خانهسی اصلا تیمار و زراعته قابل اولمیوب تلف اولدی اثر جن اول دیار ده بو وجهله اصلا مصروع اولماز
باب الثانی عشر اول دیاره مخصوص اولان هنرهای عجیب و علاجهای غریب بیاننده در
اشاره
اول دیارده حیوانات سکرندن بر قماش دوزرلر که وصف و تعریفنده قلم نکته بیان عاجز و ناتواندر و غریب علاجلرندن بری بودر که برادمک قلبنده بر مرض اولسه سینه سین چاک ایدوب مرض اولان محلی بولورلر اکر زرداب ایسه شیرنغه ایله و یا سائر علت ایسه الات ایله الوب ینه اول کمسه نک معده سین و یا باغرصغین محلنه وضع و کمال هنر ایله زخمنی دیکوب علاج و مرهم ایتمسیله باذن الله تعالی اول المدن خلاص اولدی و اول دیارده بونک کبی عجائب و غرائب شیلر بیحسابدر
فصل
اول بلده ده طوب اوینامق خراباتیلرک کاریدر و طویلری صغرک قاووغنی یعنی ابداننی اوفوروب و اغزینی باغلیوب طوپ مثال ایدرلر خراباتده اولان ماه جبین دختر سعدت قرنیلر خلقه اولوب اول طوپی اورتیه
خطای نامه، متن، ص: 254
کتوررلر و صنعت ایله ایاقلریله اصول اوزره اوره رق اوینارلر شویله که بر اقمازلر که طوپ یره دوشه و یا دائرهلرندن چقه و صورت بازلق دخی انلره مخصوصدر مثلا ارسلان و قیلان و سائر حیوانات صورتلرین دوزوب کیرلر و ذکر اولنان یرتجیلر هیئتنده اغزلرک و پنجهلرین اچوب بربرلرینه حمله ایدرک غریب اصوللر ایله عجیب اویونلر کوستررلر و اول کروه اویونلرین تمام ایدوب چقدقده صورت اخرایله بر فرقه دخی کلوب اوینادانلر دخی چقدقده بر نوعی دخی میدانه کیررلر بو منوال اوزره بینهایت صورتلره کیرهرک اللری و ایاقلریله انواع بازیلر کوستروب اصولدن چقمازلر حاصل کلام ایتدکلری حرکات و سکناتک حقیقتی کورمکه موقوفدر تعریف و توصیفی قابل تعبیر و ممکن تحریر دکلدر
فصل و علم نجوم عندلرنده غایت معتبر در
و اول علمک افضل و اکملندن درت نفر کمسنهیی اولکی سرایک طبقهلرندن باغ و بستانلرندن اهل و عیاللریله بشقه بشقه مکانلرده انواع عزت و حرمت ایله جمیع لوازمات و مهمانی خاقان جانبندن و یریلوب انلر محبوس کبی اصلا طشرهیه چقامزلر و اول نوروز ده که افتاب عالمتاب برج حمله نقل ایدر اولوقت انلرک هر بریسی بر تقویم چقاروب خاقانه عرض ایدرلر و خاقان اول زمانده اولان حکما و فضلا و سائر منجمین جمع ایدوب اول تقویملرک اقوال و احکاملرندن متفق علیه اوله رق بر نسخه ترتیب و ترجیح ایدرلر بعده خاقان جانبندن اول تقویمک یازلمسنه امر اولنوب کاتبلره ویریلور و هر کاتب اون کاغذی بربری اوزرینه قویوب تقویمی یازر و کاغذلری حریردن اولوب غایت لطیف و نحیف اولمغله بر کاتبک کتابتندن نفیس اوله رق اون کاغذه تأثیر ایتمسیله بر کاتبک بر یازمسیله اون تقویم چقار و اون کاتبدن یوز نسخه و یوز نسخه دن بیک رساله یازیلهرق بو منوال اوزره بر هفته ده بر خزینه تقویم طولار بعده علما و وزرا و امرا و سائر اهل قلم و اون کشییه حاکم اولنلره برر تقویم ویرلمک امر اولنوب مکتوب اولان تقاویم عربهلره تحمیلان اقالیم چینه تقسیم و منتشر اولور و اول ولایتک خلقی وقت و ساعتلرینی عایت حفظ و حراست ایدوب وقت فوت ایتمزلر و نصیحت و سیاست عالم ایچون عبرتلر و متاع خلقه علامتلر ایدوب و شعر و معما و لغزه دخی واقف و مشغول و الحاصل هرفنده زیاده سیله عالم و ماهر درلر
باب ثالث عشر بر وجهله قانونلری ربط اولمسنک سببی بیاننده در
اشاره
زمان اوائلده ممالک چینک سلطنتی محلول اولوب و سلطنته مناسب رجالدن کمسه
خطای نامه، متن، ص: 255
بولنمیوب ناچار خاندان خاقاندن لوزی خاتون نام بر خاتونی خاقانه ایتدیلر و اول زمانده حکمادن بوچین کزین نام بر حکیم ذوفنون اولمغله خاقانهیه کلوب اکر اجازت ویررسن سنک جانبندن حکمت و سیاست ایله الکه مزی ضبط و اداره ایدهیم دیدکده خاقانه دخی اول حکیمه رتبه وزارت ویروب امور مملکتی اکا تفویض ایلدی و حکیم مذکور تدبیر ولایته عقل و فراست ایله مشغول اولوب تمام ریب و زینت ویردی بو اثناده بر طاع اوزرنده اول عورتک وزرا و امرا و سائر عساکرنیک صورتنی طاشه یونوب و عورتک صورتنی دخی التمش زراع طاشدن کسوب و یاننده اشک صورتنده بر دیو ظاهر اولدی و اول حمار صورتنده اولان دیو کلوب ظاهرده عورتله جماع ایدوب بعد زمان اول خاتوندن صورتی ادمی و ایاغی و قولاغی خر شکلنده ایکی الی یومولی بر اوغلان طوغدی بعده اول اوغلان اوچلریک اچدقده برالنده برچوب برالنده بر پاره کاغد اول کاغد ده یازلمش که اولدرمک و سورمک و دوکمک اولزمانده اولان حکما تعبیر ایلدیلرکه ضبط ممالک چین بو اوج وجهله که اولدرمک و سورمک و دوکمک در بونلر ایله بو چین کزین ممالک چینی ضبط ایلدی
فصل
بو چین کزین شاکردلریله عربهلره سوار اوله رق اطراف ممالک چینی دور ایدوب هر ولایتک دخل و خرجنی رؤیت و حکمت ایله قانونلره وضع ایدرک ضبط ممالکده کز رکن اتفاقا بر شهرک محلهلرینی عربهلر ایله کزرکن یوللر اوزرنده اوغلانجقلر چاموردن اولر دورمشلر ایمش حکیم خطاب ایدوب دیمشکه اولریکزی یقک تا که عربهلر کچسون انده اولان برزکی اوغلان جواب ایتمشکه عجبدر که حکیم حکمت اوزره اوزره ممالک کشت ایدوب عدالت اوزره قانونلر وضع ایدرکن عربهیی خانهدن دور ایتمیوب خانهیی عربهیه دور ایتمک بیورردید کده انک کبی حکیمی بر جواب باصواب ایله ملزم ایلدی و اول حکیمک مدت مدت ایالتنده چین ولاتنی مضبوط اولوب اند نصکره خلق عاجز قالمغله وزرا و امرا جمع اولوب دیدیلر که اول نه طریق و اسلوب ایله ضبط و ربط ایدردی اعیان ولایتدن بری انک بر دفتر قانوننامهسی وارایدی اول قانوننامه موجنجه ضبط ایدردی دیدکده اول قانوننامهیی نقدر تفتیش و تفحص ایتدیلر ایسه ده بولنمدقده حکیمک اوغلنی دیوانه احضار ایدوب سؤال ایتدیلر اوغلان نره ده دربلمم دیوانکار ایدنجه سیاست طریقیله یوزدکنک اوردیلرینه اقرار ایتمدکده مومی الیهم اکر اقرار ایتمز ایسن سنی عاقبت شکنجه التنده
خطای نامه، متن، ص: 256
هلاک ایدرز دیدکلرنده اوغلان جان خوفندن بابامک مقبره سنده مدفوندر دیو اقرار ایتدکده واریدرینک قبرینی اچوب کتور دیدیلر اوغلان دخی قبردن قانوننامهیی کتوروب وزرایه تسلیم ایتدکده اوقودیلر اول قانوننامه ده یازمشکه ممالک چینی ضبط ایتمک استیانلر بو دفتر ده مکتوب اولان قانون اوزره عمل ایدوب اصلا مخالفت ایتمسونلر و بو دفتری بنم قبرمدن اول کیم چقارر ایسه انی قتل ایتمک کرک دیو وصیت ایلمش قانوننامهیی چقاران حکیم مزبورک اولمحفلی اولمغله پدرنیک وصیتنه امتثالا فی الحال قتل ایلدیلر بعده اول قانوننامه اوزره عمل ایتدکلرنده جمیع ولایت مضبوط اولوب ذکر اولنان قانونلر اول فیلسوف ذو فنونک تدبیر اختراع و ایجادیدر که نیجه بیک ییل اول ممالکده تبدیل و تغییر اولمیوب علی حاله جاریدر
باب رابع عشر تعلیم علوم ایچون بنا اولنان مدرسهلر بیاننده در
جمیع ممالک چینده علم سیاق ایچون معلمخانهلر و کندولره متعلق اولان علوم ایچون مدرسهلر بنا اولنوب بناسی و سائر خرج و مصارفی خاقان جانبندن اولنوب سائر کمسنهلر اول بنالره اقجه صرف ایتمک قانونلرندن دکلدر و اول مکانلرده کسب کمال ایدنلر اولاد امرای اهل قلمدر ضبط مملکت و قانونلری علمنی تحصیل ایدوب بلکه حقیقتده ضابط ممالک چین انلردر روز شب اول قومک حرکات و سکناتلری ساعات ایله تخصیص اولنمشدر خصوصا ذکر اولندیغی وجه اوزره خاقانلرینک اوقاتی کیجه کوندزده تعیین اولنان قسمتدن بر ساعت تجاوز ایلمک رسم و عادت دکلدر ضبط اوقاتلری بر مرتبه ده در که خاقانلری اکر خوابده قسمتدن تجاوز ایتمک مراد ایتسه قومایوب بیدار ایدرلر زیرا خط و نشان ایلمکه فرصت فوت اولوب امور ملک معطل اولمق لازمکلور حقا که خاقان چین و وزرا و امرای صاحب ایین امور مملکت ضبطنده و سائر رسوملری ربطنده جد و اجتهاد تام و اهتمام تماملری هیچ بر ممالکه میسر اولمامشدر و اولماز
باب خامس عشر اطراف و جوانبدن کلوب کیدن ادملرک احوالاتی بیاننده در
اشاره
اول کمسنهلر که اهل اسلامدن قوری جانبندن کلور مطلقا الچی تامنده کلورلر زیرا انلرک عندنده کویدن و یا شهردن کلان کرک صوباشی و کرک پادشاه کرام و کرک خواجه و غلام برابر در زیرا کند و مملکت و شهرلرندن غیری عالمده شهر ولایت یوقدر دیو اعتقاد ایدرلر و جانب بزدن کلانلرک معتبر هدایالری که اول ولایتده غایت مقبولدر الماس وات و سیوف
خطای نامه، متن، ص: 257
و اسقرلات و یشب و مرجان و ارسلان و قیلان و بارکیر اتلریدر اول سرحده اولان لشکره ویررلر و اعلا اتلرک یانلرینه خانبالغه یوز منزل یردن تعظیم و توقیرلریچون ادملر قوشوب صاحبلریله درکاه عالمیناه خاقان چینه کوندررلر و هراته اونایکی خدمتکار تعیین ایدرلر انلردن التی نفری رنکارنک فانوسلری رنکین و منقش نیزهلره باغلیوب اتلرک صاغ و صولنده یوررلر و باقی قلان التی نفرک اوچی باشنه و صاچنه و اوچی قویر وغنه وحشکیسنه خدمت ایدرلر و ارسلانک اون ات اعتباری و پارس و سیاه کوش ارسلانک نصفی اعتبارلری واردر مثلا هدیهسی ارسلان اولنه اوتوز صندوق مال ویررلر و صندوقلرده اطلس و کمخا و پای برک و سائر امتعه یه دائر لباس و اوزنکی حتی مقراص و بچاق وایکنه یه وار نجه ویررلر و قیلان و قره قولاق کتورنلره ارسلانک نصفی مقداری احسان وات کتورنلره عشری مقداری انعام ایدرلر و اول کمسنهلرک هربریسنه ذکر اولنان پیشکشلردن ماعدا برقاتر یوکی اطلس و کمخادن قماش ویررلر و بربری اوزرینه رنکارنک اوج خلعت ویررلر که بریسی ایکی کمسیه خلعت اولور و ذکر اولنان خلعتلری مست و پاپوشه وار نجه بله انعام ایدرلر
فصل
و خطاییلر نسل و اولاد قابلدندر که قرنداسی هابلی قتل ایتدکده حضرت ادم علیه السلام قصاص ایچون قابلی قتل ایتمک قصد ایتدکده قابل قاچوب چین ارضنه واردی وانده متمکن اولوب بعد زمان اولاد و انسابی اول ولایتده بیحد و حساب اولدی الان فی هذا الزمان کین طای خاقان حضرت سید انبیا و سند اصفیا محمد المصطفی علیه الصلاة و السلام افندمزی واقعه سنده کوردیکی انک قلبنی چقاروب یودی وینه یرینه قویوب اکا ایمان تلقین ایلدی بعده بیدار اولدقده سرایک دیوارنده یشل خطله کلمه شهادت یازلمش کوروب خاص خدمه سی اولان اهل سرایک جمله سنه و قوعحالی بیلدر دکده اهل سرایک جمله سی بیتوقف ایمان کتوردیلر اکرچه انک ابا و اجدادی نیجه بیک ییل کفر طریقنده سلطنت سوردیلر ایسه بو کاغایت عدلندن سعادت و سلطنت اخرت دخی نصیب اولدی و نیرون سرایده اولان امرا و وزراسنه خط یازوب واقعه سیندن خبر ویروب دیدیکه بوقدر بیک ییلدر اهل مشرق ظلمات کفر ایچنده قالمشلر حالا بنم قلبمده نور ایمان درخشان اولوب نسل و اولاد فغفور چینده بو سعادت بکامیسر اولدی اکر سزکدخی کمال عقل و دانشکز وارایسه بود ولته نائل اولوک دیدی وزرا و امرا و سائر
خطای نامه، متن، ص: 258
اکابر بو خبری ایشتدکده متحیر اولهرق جواب یازدیلر که سنک اجداد عالی نژادک هیج بریسی مسلمان اولمدی و قانونمزده یوقدر که خاقانمز مسلمان اوله خاقان وزراسنک خطلردن اوقودقده جواب ایتدیکه معلوم اولدیکه سزلر قانون بلمز ایمش سز زیرا بزم اجدادمز سزک ظاهر یکزده اولان اموره قانون وضع ایدوب باطنکزده اولان احواله قانون قومامشدر سزک دخی بنم باطنمده اولان خصوصه بر وجهله دخلکز اوله مزدیدی چون وزرا بو کلامی اشتدکده خوفلرندن ملزم و اسکات اولدیلر زیرا که امرایه بر مسئله ده قانون بلممک غایت عظیم کناهدر شویله که خاقان اول کناه مقابله سنده استه سه قتل ایلر قانونلرینه مخالف دکلدر بو سببدن و خوفلرندن امرا و خاص و عامدن چوق کمسنهلر مسلمان اولدیلر و کفار مشرقک شهری و صحراییلرینک دین اسلامه میل تماملری واردر و جمیع خلق چین خاقان پرستدرلرنته کیم سابقا ذکر اولندی ایدی که بعض جهلای قوم غایت تعظیملرندن حاشا تکریدر دیو طپارلر ایدی چون خاقانلرنیک دین اسلامی قبول ایتدیکی خلقه شایان اولدقده اکثری خاقانلرینه تبعیتا مسلمان اولدیلر و اهل خطانک دین بابنده مشرفلره مساعده اولمغله اصلا تعصب و خصومت یوقدر همان جد و جهدلری امور دنیویده قانونلری ضبطنه در
باب سادس عشر قلماق قومنک بیاننده در
اشاره
قلماق قومنک انواعندن کروه کروه هر ییل یکرمی بیک مقداری ادم کلوب و خاقانه پیشکشلرین چکوب بخششلر الورلر و هدیهلری ببر و اسبدر و اول ولایتده حاصل اولان متاع سموردر که قلماق صحرالرنده شکار ایدرلر و تنکاردیدکلری طوز که بورق هندی دیرلر قیومجیلره التون لهمله مکه و تلیین ایچون لازم اولور اول دخی قلماقدن کلور و اول صحراده ایکی معظم شهر واردر که برینه قراقورم ویرینه قورنای ادمی دیرلر و اول شهرده اولان خلقک جملهسی بازرکانلردر و نقل اولنور که ظلمات اول جانبک شمالیسنده در
فصل قوم تبتک و کلبلرینک بیاننده در
نقل ایدرلر که سابقا تبت خلقی چین طاغلرنده ساکن ایدیلر و اول قوم صحرا کفارلرندن بر کروه ایدی ایدی زمان اوائلده خطا خاقانلرندن بری اول طاغلری اول قومه عطا ایلدی سببی بو ایدیکه و قتیله چین خاقانلر برینک اوزرینه بر قوی دشمن کلوب کثرت عسکرندن مقاومتدن عاجز اوله رق ناچار قارشوچقدی ایکی عسکر بربرلریله صفلر مقابله اولدقده طاغ جانبندن برکلب هنر بر مثال میدانه کلوب خاقان عسکرینه یقین کلوب ادم کبی زبان فصیح ایله خاقانه خطاب ایدوب اکر دختر سعدت اخترینی
خطای نامه، متن، ص: 259
بکاویررسن شمدی دشمننک باشنی سکاکتورهیم خاقان دخی غایت عجزندن رضا ویروب عهد ایلدی و اول کلب شویله عظیم الجثه ایدیکه هر قولاغی قلقان کبی ایدی همان اوج درت کره صچرایوب دشمن عسکرینه یتشدکده هول و هیبتندن لشکر عدو اوکندن قاچدقلرنده بر ضرب ایتمسیله پادشاه عدونک باشنی بدنندن قویاروب خاقانک اوکنه کتوردی خاقان دخی یاخوفندن و یا عهدنه وفاسندن وعدینه وفا ایدوب کریمه سنی اول کلبه تسلیم ایلدی کلب دخی دختر خاقانی الوب طاغ جانبنه روانه اولدی و دختر مذکورهنک اول کلبدن جوق اولادی ظاهر اولوب بعد زمان اول کلمب هلاک اولدقده قزی خانه خبر کوندروب واقع حالنی و اولاد و احوالنی اعلام ایتدکده خاقان کلی انعام و احسان ایدوب اول طاغی اول قومه تملیک ایلدی حالا تبت خلقی اول سک ایله دختر خاقانک نسلندندر و اول کلب مسحور ایدی دیرلر و اول جنس کلبلر اولور که ارسلان ایله جنک ایدرلر و تبت خلقی انلری کوچکدن شکار ایدوب تربیه ایدرلر که تا که انسان ایله موانست ایلیه که خاقانه پیشکش کتورهلر زیرا غایتده معتبر هدایا لرندندر و پادشاه عالمیناه خلیفه روی زمین سلطان روم حضرتلرینک دخی درکاه عالیجاهلرنده اول کلبلردن واردر که ادینه ساساقی دیرلر اما اصلی ذکر اولان کلبلردندر که ولایتلرنده شکارلری مسک اهولریدر فصل هندیلرک و هدایالرک بیاننده در اول قومک معتبر هدایالری فیل و زرافه در و اول ولایتلره کلان خلق صورتده عورته مشابهلر در و بزلری قوما دیلرکه انلر ذاتا ادمی عورتمی بله لم زیرا اوزرلرنده نکاهبانلر واردر که جمع اولوب الفت ایتمکه قومازلر
باب سابع عشر زراعتلری بیاننده در
اشاره
مصنف ایدر یوزکون مقداری ولایت چینک ایچنده کتدک طاغ و صحراسنی بالتمام زراعت ایدوب طاشلق و قوملق اولان محللره بله عربهلر ایله طوپراق کتوروب زراعت ایتمشلر خلاصه بر قارش بر زراعتدن خالی کورمدک و اول ولایتده چارپالری صحرایه چقارمیوب خانهلرنده بسلرلر و ایکی اوج ای مقداری کتدیکمز یوللرک ایکی جانبنده متصل اغاجلر دکمشلرانلرک سایه سنده یورییوب اصلا اوزریمزه کونش طوقونمدی و جمیع ممالک چینک زراعتی یغمور ایله در اکر یغمور یاغمسه قحط اولور و قحط اولدقده خاقاندن علاج ایلیک دیو امر و اراده وارد اولور و علاجلری بودر که هر کشی زاد و زواده سندن کندویه کفایت مقداری بر ایلغنی الیقویوب باقیسن خلقه بیع ایدرلر اکر برکمسه بر کونلک زیاده الیقورسه قتله
خطای نامه، متن، ص: 260
مستحق اولور زیرا هر نقدر غلال بیع و شرا اولور ایسه میری طرفندن دفتر اوننوب ضبط اولنمشدر اکر بو احوالدن غلال دفع اولمزایسه فقرایه انبار پادشاهیدن حالنه کوره جرایه تعیین ایدوب وسعت اولان یرلره وارک دیرلر اکر بو طریق ایله دخی دفع و رفع اولمز ایسه جمیع ولایته احکام ارسال اولنور که هر کمسه که یوزمت بغدای کتوررسه یکرمی نفر منصب ویریلور بو اسلوب اوزره نقدر زیاده کتوررسه اکاکوره پایه و مقدار بولور بعده اطراف و جوانبدن اولقدر غله کلورکه ولایت مالامال اولور بعدهینه حکملر ارسال اولنور که بسدر ارتق کتورمک دیو تنبیه اولنور فصل و شهرلرنده حریق واقع اولسه اوج و جهله دفع ایدرلر بری بو که باسبانلر کیجه فانوسلر ایله ذکر اولنان چاکلری چاله رق کزرلر اتش واقع اولسه فی الحال سویندررلر ایکجی وجهی بودر که هراوده هر کیجه وافر صولر حاضر ایدرلر وای اول کمسنه نک حالنه که صویی اولمیوب اتش ظهورنده در حال دفع اولمیه اول کمسهیی اولاد و انسابیله اتشه یقارلر اوچنجی وجهی بودر که اتش خوفندن محله و یازارلرینی بربرینه متصل ایتمیوب مابینلرینی انفصال اوزره بنا ایتمشلردر شویله که زیاده حریق اولوب سویندرمکه امکان اولمسه اتش متصل اولمیوب دفع اولور فصل اول ولایتده بر جنس طاش واردر که اودون یرینه یقارلر و دکرمنلری بناسنک قانونی بودر که دکر من تختنه طاش دوشرلر اوستنه قومازلر بر کمسنه دکرمن اوستنه طاش قویسه خلاف قانون ایلدی دیو اولدررلر
فصل
اهل چینک بلا تشبیه صورت حج و طوافلری و اول یولده چکدکلری زیاضتلری شویله در که درت بیک ییلدن متجاوز پیغمبر اعتقاد ایتدکلری شامکونی زماننده بر عظیم کلیسا بنا اولنمشدر انک طوافنه کیدن خلق اول طریقده عجیب ریاضتلر و غریب حلهلر چکرلر و اخر ریاضت و کمال مجاهدهلرینک نهایتی بودر که اول کلیسایه قریب بر طاغ واردر که اول طاغک کمرنده ادم اویلوغی کبی بر میخ وضع اولنمشدر اول کمسهنک که ریاضتی کماله یتشدی اول میخه برایب باغلر و بر اوجنی کندی میاننه باغلیوب اول ایب ایله اول میخ اوزرینه چقار و ایپی بلندن چوزوب یره براغور و هزار خوف وحشیت ایلهانده اوتورر اکر اشاغه و یایوقاری باقسه کوری قرارریره دوشوب بیک پاره اولور اکر اول میخ اوزرنده قرق کون مقداری اویومیوب و خوف ایتمیوب اوتورر ایسه کثرت ریاضتندن اوچمغه
خطای نامه، متن، ص: 261
قدرت کلوب اول طاغ اوزرینه واررواندن نرهیه مراد ایتسه پرواز ایدر و اکر اول میخ اوزرنده اوتورمغه قادر اولمیوب کندویه اویقوغلبه ایدرسه دوشوب پارهپاره اولور و اول طائفهنک بدنلرنده همان دری و کمک قالور و اکل و شربلری بعض ادویهلری صوایله قینادوب ایچرلر و اول جماعتک ریاضتلری بر مرتبه ده در که یمیوب ایچمیوب و اویوماقدن بر چوبه دونوب اوج کون اوج کیجه ده برکره نفس ویروب ذکر اولنان ادویه ایله قینامش صویی ایچوب ینه حبس نفس ایدر و بعضیلر شویله ورزش و عادت ایدرلر که نفسلرینی ذکرلری یولندن چقاررلر
باب ثامن عشر مسکوکاتلری بیانندهدر
اول دیارده اقچه یرینه قطعهقطعه کاغذلر کسرلر و اوزرلرینه سکه مهرینی اوروب بلدهلرنده صرف اولنور نوقتکه مذکور کاغده اعتبارلری ازلسه حکم واردر اولورکه اسلوب قدیم اوزره صرف و خرج ایدهلر بعده کیمک حدی واردر که بیع و شراده مخالفت ایده و اول ورقهلر صرفدن پارهلنوب ضایع اوله راضی اولورلر که اول مابیلرنده رایج و روان اوله و خالص التون و کمشلرینه بو دیارلرده اولان رسوم اوزره سکه ایتمزلر همان میزانلری اوزره پارهپاره کسوب عیارنجه خرج ایدرلر و اصطلاحلرنده یوزبیک انک یوزبیک سیر دیرلر هر سر دیدکلری اون درهم کمشدر و اول ولایتک ار و عورتلری باجمعهم صراف و مبصرلر در مابنیلرنده اون نوع اقجه صرف اولنور جمیعیسنک قدر و مراتبین بیلوب اکاکوره بیع و شرا ایدرلر و اولولایتک محله و بازارلر جمیع امور ایله اراسته و پیراسته اولوب خصوصا اتشبازلقده خور و بزرکلری و مرد و زن ماهر اولوب باروت دوزرلر
باب تاسع عشر قانونلری حفظ و حراستی بیاننده در
اولبابده بر مرتبه ده اعتبارلری واردر که پدر پسردن و پسر پدردن سر مو خلاف قانون بر وضع کورسهلر فی الحال حکامه عرض ایدوب خلعت و بخشش الورلر اکر اول فعل موجب قتل ایسه ده کتم ایتمیوب افشا ایدرلر و حفظ و حراست حرکات و سکنات خصوصا کلماتده بر مرتبه ده در که کوچک و بیوک برایشی ایکی کره بیورمق و بر سوزی ایکی کره سویلمک یوقدر و قانونلری دکلدر کنهکار اولورلر و ترحم ایتمیوب جزا و سزاسی اوزره انتقام ایدرلر بران تأخیر اولنماز
باب عشرون نکارخانهلری بیاننده در
اشاره
جمیع ممالک چینده هیچ شهر و محله و بازار یوقدر که صورتهای عجیب ایله مصور و منقش
خطای نامه، متن، ص: 262
نکارخانهلر اولمیه مثلا تمامت ملک چینده بر حولی یوقدر که مقدارینه کروه نکارخانه وضع اولنمامش اوله و خانبالغده هر طائفه ایچون فراده فراده انواع اطعمه و میوه های رنکارنک ایله ملون اوج سماط چکیلور و اطرافنده سرای خاص خاقاندن سازندهلر و کویندهلر و اول شهرده لعبت بازلر حاضر اولوب اول اثناده درون سرایدن بر خادم مهتر و بیرون دیوانخانه ده اولان امراء لشکردن بر امیر معتبر انواع تجملات و میانلرینه یشب کمرلر باغلیوب اول سماطلرک اوزرینه حاضر اولورلر و یشب کمرلردن چقاروب التوندن انواع جواهر ایله مرضع کمرلر قوشانه رق سماطلر اوزرنده طوروب مهمانلره عیش و نوشه اجازت و اکل و شربه اشارت ایدرلر و سازندهلر سازلرک الوب و خوانندهلر او از خریده دردناک ایله نالهلره اغاز و بازیکرلر کروه کروه انواع اصول ایله جلوهلر ایدرلر بوساز و سوز و صحبتلر اثناسنده اونریاشنده همقدح و همزاد اون دخترنیک اختر اطلسهای زربفتلره مستغرق کاکللرینی پریشان و زلفلرینی خلقه خلقه ایدرک اول لعبتان چین و اول غنچههای نوباوه و نورسیده کللر سکفته اولوب انواع اصول ایله رقص کنان اول میانه کلوب اون ایکی مقام ویکرمی درت شعبه اوزره بازیلر ایدوب شویله که اهل مجلسک سرور و نشاطلرندن فریاد و فغانی اسمانه برابر اوله رق بو اسلوب اوزره دخترلر مجلسدن چقدقده اون درت یاشنده اون دانه محبوب خورشید طلعت ملک نهاد و قمر بهجت حورینژاد انواع لطافت و ظرافت ایله مجلسه کلوب انواع اصوللر ایله رقص ایدرلر انلرک حلاوت نظارهلری و حرارت سماع و طراوت عذارلری کورمکه و ایشتمکه موقوفدر قلم و زبان ایله تحریر و تقریری ممکن دکلدر
فصل
و اول ولایتده اوج نسنه واردر که اندن اعلامکرجنتده اوله بر عنابدر که کوچک المامقدارنده در وطعمنک لذتی قابل تعبیر دکلدر و ایکی چیچک واردر که بری کوکنار و بری نیلوفر و هر برینک بیوکلکی کوچک صحن مقداریدر و هر برنیک یوزیپراغی و سکسان طقسان رنکلریواردر و اهل چین اکابرنیک لباسلرنده کلی تکلفلری واردر شویله که هر برینک ایکی اوچیوز قفتانلری واردر و قفتانلری دکشدیره رک اوتوز قرق سنه کیرلرینه کهنه اولمیوب یکی کبی طورر
فصل
و موتالرنیک تجهیز و تکفیننده رسوم و ایینلری بودر که کندی حیاتلرنده مقبرهلرک
خطای نامه، متن، ص: 263
حاضر ایدرلر شویله که کمی مثال بر عظیم نسنه یایوب ایچنی طپراق ایله طولدررلر و بیوکلک و بلنده لکده منارهکبی بنا ایدرلر و متانت و لطافتده اولولایتد نغیری بر یرده اولمیوب و هیج بر دیار خلقی انک کبی بنایه قادر دکللردر و هرنه که بو کتابده ذکر اولنمشدر اکثری عبرت و حکمتدر و سابقا ذکر اولنمشدیکه نیجه انلر ولایت چینک کذرکاهلرنده دشمنده اولان حندقلری دروننده سیر و سفر ایدوب کتدک نیجه بیک ییل بوقدر عسکری ایشلری اولمدیغی وقت معطل اوتورمیوب عمرلرینی خندق قازمغه صرف ایتمشلر در و ایدرلر طول و عرضی نمقدار ایدوکی حد و حصردن بیرون اولدیغی ظاهر و باهر در
فصل
ممالک چینک تواریخندن منقولدر که اون اوج بیک ییلده ولایت چین بوکماله ایرمشدر زیرا کیجه و کوندز بلکه هر ساعتده و در جه عندلرنده محسوب و مضبوطدر مثلا بشیوزییله بیک ییل دیرلر زیرا انلر کیجه و کوندوزمی بشقه حساب ایدرلر ذکر اولان اسلوب اوزره بیک ییللرینه بر قرن دیرلر و اصل بنای چین اون اوچ قرن اولوب برقرنلری حسابنجه بیک بیلدر دیرلر دلیللری بو که ممالک چین اون اوچ قسم اولوب هر قسمی بیک ییلده معمور اولمشدر دیرلر و اول ولایتک معمور اولمسنک اصلی بودر که اول حالده خطاییلر از اولمغله بر کوشه دنیایی اختیار ایتدیلر زیرا که هابلی قابل اولدر دکده کافر اولوب اولادی دخی کافر اولدی و حضرت ادم علیه السلام قابلی و اولادنی قتل ایتمک قصد ایتدکده خوفلرندن قاچوب مشرق طرفنه کتدیلر و غایت خوفلرندن وسط ارضده تمکن ایدهمیوب تا انقطاع عرضه یعنی ارض چینه که جانب شرقی و جنوبیسی دریا و غربی و شمالیسی صحرا در و اول محله واروب قرار ایتمک مراد ایتدیلر و اتفاق ایلدیلر که بزه مسکن و بر جای حصین لازمدر که اوزریمزه اعداکلدکده ظفر بولمیه و تدبیر ایلدیلر که ایکی جانبمز دریا و ایکی طرفمز صحرا در دریا جانبندن خود دشمن کله مز جانب بردن کرکدر که خندق قازوب بنا ایدهلم اکر دشمن کلور ایسه مالمزه و کشت و کزار مزه و کارمزه فرصت و ظفر بولمیهلر بونک اوزرینه کنار دریادن ابتدا ایدوب طولی اوج ایلق و عرضی بر ابلق مقداری مسافه خندق کسمکه و دیوار یاپمغه باشیلوب بر قرن که انلرک حسابنجه بیک بیلدر اول زمینده خندق و دیوار و شهر و حصارلر بنا ایتمکه قدرتلرینی صرف ایدوب اول اقلیمی معمور و ابادان ایلدیلر قرن ثانیده دخی
خطای نامه، متن، ص: 264
بو منوال اوزره اوج ایلق طولی و بر ایلق عرضی بر جانبی دریای مشرقه و بر جانبی دریای غربیه متصل خندق و دیوار چکهرک و ایچنی شهر و حصار بنا ایدوب اول قرن دخی عمرلرینی انک بناسنه صرف ایلدیلر قرن ثالث دخی اسلوب سابق اوزره خندق و دیوار و حصار و شهر اعمار و انشاسنه بذل مقدرت ایلدیلر و لکن بو قرنده صحرا خلقی چوغالوب بعض و عداوت اظهار ایتملریله جنک و جدال و حرب و قتال لازمکلدی قرن رابعده اهل چینک اول قسم ولایتنه قلماق نام صحراییلر مستولی اولوب وطن ایتمشلر ایدی و اول قومی اول دیاردن ازاله ایتمک لازمکله نجه یوزبیک لشکر مهیا تدارک ایدرک جمیع مصارف خاقان جانبندن اولوب هیج بر جزئی نسنهیی بازاردن المغه احتیاج اولمدی و فی زماننا هذا انده حاضر اولان معتمد علیه مسافرلردن منقولدر که اول لشکر و تهیه و تدارکلرینک بعضی صورتنی مشاهده ایلدک از جمله اتفاق بریره حصار انشا ایتمکه کتدیلر بیحد و عد عربهلره بیل و کولنک و قازمه و کورک و طوب و تفنک و سائر اسلحه جنک یوکلتدیلر که عسکرک اطرافنده کویا شهرلردر که روان اولورلر و قلماق خلقی بیلدیلر که مکان و وطنلرینه طمع ایدوب کلورلر و اول قومک خطاییلر ایله جنک و جدالده مقاومت ایده مزلر زیرا قلماق قومنک تیر و کماندن غیری الات حربلری اولمیوب و اوقلرنیک پیکانی دخی اغجدندر و اتلرینک نعلی کذلک طعام پشر دکلری ظرفلریدخی اغاجدندر زیرا ولایتلرنده دمر و باقرمعدنی یوقدر و طعام پشیرهجک اولدقلرنده اول اغاجدن اولان دستلرینک ایچنه ات ایله صویی قویوب بعده وافر طاشلری اتشده قزدیروب ایچنه براغورلر اول حرارتدن اتلری پشروب و اول طعاملرینه ترکی جوش دیرلر و اهل قلماقک البسهلری سموررندر قیش کورکنی ایچنه یازین طشره سنه کیرلر و پستر و بالینلری قیون دریسندن و لباس و قمیصیلری دخی قون یوکندن اکررلر و ایکنه عندلرنده شویله قیمتلودر که بر ایکنهیی بر قیونه صاتون الورلر و قلماقده ات و دوه و قیون و سائر بهایمک حسابی یوقدر و اکللری اهو و صحراییات و دوه در که انلر کدخی حد و حسابی یوقدر و خطاییلرک قلماق مالنه طمعلری یوقدر الا یرلرینه طمع ایدرلر که اراضیلری غایت منبت و لطیفدر برجرببنده برشنک زراعتدن سائر دیار ده اولان قرق شنک مقداری غله حاصل اولور چون یرلرندن بعضیسنه قصد ایتدکلرنده اسلوب مذکور او زره تدارک ایدوب بیحساب عسکرله اول محله
خطای نامه، متن، ص: 265
واروب قانونلری اول محلده بر شهر عظیم و یا بر حصار چکمکدر فی الحال ایکی اوچکون ده بالچقدن بنا ایدوب و اطرافنه خندق کسوب و در و دیوارلر وضع ایدرلر و کفایت مقداری عسکر قیوب و ایچنده لشکر ایچون عمارتلر و بازارلر و محلهلر و حولیلر و دیوانخانهلر و کلیسا و باشخانه و مسافرخانه و جمیع اهل حرفدن شهری مالامال ایدرلر و از زمانده اسلوب مذکور اوزره بر شهر بنا اولنمقدر و دیوارلر طپراقدن اولدیغندندر و اول دیو کارادم صفت عسکرک قاعدهلری بودر که بر منزله کلسهلر وانده اولکیجه یاتمق ایجاب ایتسه البتده بر شهر و یا بر حصار فلک استوار بنا ایدرلر اکر هیچ ایشلری اولمسه اول منزلی بینشان قومازلر هیج اولمز ایسه دور لشکر ظفر رهبره خندق کسرلر اکر اول منزل طاشلق ایسه عسکرلرینک اطرافنه طاشلری جمع ایدوب دیوار مثال ایدرلر و یا خود بلوک بلوک طاشلر یغارلر که بعد زمان اول محله هر کیم کلسه بله که اول منزلده سابقا لشکر خطا نزول ایتمشدر و هولناک وادیلرده شهرلر یایمق و بر ایلق خوفناک یرلرده خندقلر کسمک خطاییلرک کاریدر و دریا جانبندن که اطرافی التی ایلق یولدر هر منزلده شهر و حصار متصل اولوب و جمعیسنده لشکر و جمیع مهمات و اسباب جنک حاضردر اکر بر جانبدن عدو ظاهر اولسه جواب ویررلر و لشکر خطانک هر قسمی اهل قلماق ایله ایکی اوج سنه ده بر حرب ایدوب بر مقدار برلرینی الورلر والدقلری محله در حال شهر و حصارلر بنا و خندقلر کسوب ضبط ایدرلر و اهل اسلام حسابی اوزره بشیوز ییل که خطاییلر اعتباری اوزره بیک ییلدر هر قسمک اعمارینه سعی ایتمشلردر و الله اعلم بالصواب ملک چینک اون ایکی قسمنی بیان ایتدک اون اوچنجی قسمی دخی قلماقدن الدقلری یرلردر که ذکر اولندی حالا بو زمانده زمین قلماقی اول جماعته خطاییلرننک ایدوب و خاقان چین ایله صلح و شرط ایلدیلر که بعد زین خاقان چین قلماق زمینه قصد ایلمیهلر سببی بودر که قوم صحرا چوغالوب هر ییل علفزار ایچون نخطاییلر کروه کروه ایله عظیم جنک و جدال ایدوب قیل و قالدن خالی اولمازلر اکر اول فرقهنک مابینلرنده واقع اولان حرب و مقاتلات بیان اولنسه سوز دراز و ملاک خاطر کوشانداز اوله جغندن کنار اختصار اختیار اولندی و اهالئ چین دیرلر که بو دیارک ابتدا بناسندن نیجه بیک ییللر درکه اصلاحر ابلق کورمدک و طوفان
خطای نامه، متن، ص: 266
حضرت نوح علیه الصلوة و السلام بزم ولایتمزه واصل اولمدی و خطا ممالکنک و راسنده اولان اراضی کلیا خراب و ویراندر و امور مملکنده بزم ضبط و ربطمز و قانون و قاعدهمز هیج بر ممالکه میسر اولمامشدر دیورعم و اعتقاد ایدرلر حقا که امور ضبط مملکتده انلرک نظام و قانونلری کبی کوریلوب ایشیدلمامشدر و هیج بر قرنده حرامی قتل اولندیغی مسموع اولمامشدر زیرا غایت نادر الوقوعدر بالفرض بر محلده قطاع الطریق پیدا اولسه فی الحال دفع و رفع یعنی قتل ایدرلر و الحاصل اولولایتک عجایباتی و ضبط قانونلری غرایباتی نقدر تقریر و تحریر اولنسه ینه مختصردر و الله اعلم بالصواب
چونکه کل رفت و کلستان درکذشتنشوی زان بس ز بلبل سرکذشت
مجموعه مجموع کمالست در ویساقی بتوان چو ساغر مای
خطای نامه، متن، ص: 267
بسم اللّه الرّحمن الرحّیم
آغاز سخن به که کند مردم دانابر نام خداوند تبارک و تعالی
سر دفتر قانون کتب خانه دانشحمدست و ستایش صعب حضرت اعلا
منشور سلاطین ممالک نرود پیشکر تاج نبوّت نبود بر سر طغرا
شاهان جهاندار سلاطین جهانبخشبر داشته در حضرت او دست تمنّا
بر سدّه فرمانش نهاده سر تسلیمصابی و مجوسی و یهودی و نصارا
سپاس عبودیت اساس اخلاص لباس اول حاکم عدل حکمشناس حضرتنه که اقسطوا انّ اللّه یحبّ المقسطین بیوروب جمهور معدلت سلوکی مکارم اخلاق و مراسم قوانین و اشفاق ایله تحلیه و سیعلم الذین ای منقلب نیقلبون بیوروب احکام حکام انامی غمام ظلم عقوبت انجامدن تجلبه و تخلیه ایلیوب عدوّ احسان امن و امان ایله تو امان و رابطه اطمینان رفاهیت عالمیان اولمغین انّ اللّه نایر بالعدل و الاحسان بیورلمشدر قوانین بیاض صحایف افلاکده مرقوم اولان همه موجودات و انزه علمنده داخل و سواد مرکز خاکده مرسوم اولان کلیات و جز نیاتی پرکار پرکار حکمتی شاهدر خزاین مشیت کامله سنده مخزون اولان جواهر اسرار اموره علم شاهی مفتاح اولوب دوانرارادت بابره سنده هر کوزاولان مضمرات و رموزه مشاعل قدرتی مصباحدر مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو
خطای نامه، متن، ص: 268
1 پیوست قانوننامه چین و خطای یا ترجمه تاریخ نوادر چین ماچین به ترکی
اشاره
خطای نامه، متن، ص: 197
بو حکایت عجیبه و بو نوادر غریبه چین ماچین بادشاهلرینک احوالاتک و ولایتلرک و عساکرک و رعایاسن و قلعهلرک و شهر و قصبهلرک و جمیع قانون و قاعدهلرک و تعملرک و باغ و بوستانلرک و حوی دلکشالرک و خطای کوزللرک ماف و احوالا بتدرکه بالجمله مصف نسخه سان تحریر و سان اولمشدی باب اون خطانک یوللری و ملکیک محافظهسی بیانند در باب ثانی مختلف دینلری بیاننده در باب ثالث شهر و حصار و دیوانخانهلری بیاننده در باب رابع اول شهر ده بولنان عساکرک قانون و نظاملری بیانند در باب خامس خزینه و غلال و مهماتلری بیانند در باب سادس تخت و سلطنت و سرای و نشانلری و خادملری بیاننده در باب سابع زندانلری و هل زیدان احواللوک بیاننده در باب ثامن الای و سلطنتلرک بیانند در باب تاسع ملک خطای قاج قسم اولوب و متاعلری بیاننده در باب عاشر عیش و عشرتلری بیاننده در باب حادی عشر سازند و نوازندهلوی بیاننده در باب ثانی عشر نجوم و سائر فنون غریبه بیاننده در باب ثالث عشر ضبط بلدهسی بیاننده در باب رابع عشر خطاطخانه و معلم خانه لری بیاننده در باب خامس عشر اول بلدهیه کلان اصحاب تجارتا حوالی بیاننده در باب سادس عشر اول بلدهنک قبایل بیاننده در باب سابع عشر اداره ملک وایپنلری بیاننده در باب ثامن عشر مسکوکات و صوافلری بیاننده در باب تاسع عشر قوانین و قواعدنده دقتلری بیاننده در باب العشرون البسه و تعظیم خانهلری بیاننده در
خطای نامه، متن، ص: 198
ترجمه تاریخ نوادر چین ماچین
2 پیوست سفرنامه چین روزنامچه خواجه غیاث الدین نقاش ایلچی بایسنغر میرزا 822- 825 هجری
اشاره
(دو سال و ده ماه و پنج روز) نقل از زبدة التواریخ حافظ ابرو بکوشش محمد شفیع لاهوری
خطای نامه، متن، ص: 270
[383 ب] ذکر آمدن ایلچیان که به ختای رفته بودند و حکایات و قواعد خطائیه 1
در یازدهم رمضان المبارک سنه خمس و عشرین و ثمانمائه 2 ایلچیان که [از] پیش بندگی حضرت اعلی 3 خلد اللّه تعالی ملکه و سلطانه مقدّمهم شادی خواجه و کوکجه و از پیش مخدوم و مخدوم زاده عالم و عالمیان بایسنغر بهادر 4 خلد اللّه تعالی ملکه و سلطانه به ختای رفته بودند مقدّمهم سلطان احمد و خواجه غیاث الدین نقاش به دار السلطنت هرات رسیدند، رفتن ایشان در ششم ذی القعده سنه اثنی و عشرین و ثمانمائه 5 بود و آمدن در یازدهم 6 رمضان مذکور که مدت دو سال و ده 7 ماه و پنج روز باشد، بیلاکاتی و تنسوقاتی که پادشاه ختای فرستاده بود رسانیدند و حکایات غریب از اوضاع و رسوم آن ممالک تقریر کرد [ند].
و خواجه غیاث الدین مذکور از آن روز باز که از دار السلطنت هراة [به] عزیمت سفر ختای بیرون رفته بود تا به آن روز که باز آمد به هر موضع که رسید آنچه دیده بود [383 الف] از چگونگی راه و صفت ولایت و عمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان و طریقه ضبط و سیاست و عجایبی چند که در آن دیار مشاهده کرد [بطریق روزنامچه ثبت نموده] بجهت آنکه معتمد علیه بود و بیغرض و تعصب نبشته مضمون و محصّل آن حکایات نقل افتاد. 8
*** در ششم ذی القعد [ه] از دار السلطنت هرات بیرون رفتند و در نهم ذی الحجه به بلخ رسیدند و تا غره محرم 9 سنه ثلاث و عشرین و ثمانمایه بسبب بارندگی و سرما آنجا بودند و بعد از آن کوچ کرده از گذر کلف 10 گذشته در بیست و دوم به سمرقند
خطای نامه، متن، ص: 272
رسیدند.
و پیشتر از آنکه ایشان برسند به دو ماه امیرزاده اعظم الغ بیگ گورگان ایلچیان خود سلطان شاه و محمد بخشی را با جماعتی ختائیان که میرفتند فرستاده بود، ایلچی امیرزاده سیور غتمش 11 نوّر اللّه مرقده نیز برسید ارغداق به نام و از آن امیرشاه ملک اردون 12 نام و از آن شاه بدخشان خواجه تاج الدین جمع شد و در عاشر صفر 13 با ایلچیان ختای از دار السلطنت سمرقند روان شدند، در [اوائل] ربیع الاوّل به تاشقند رسیدند و در دوازدهم 14 به سیرام 15 و در غرّه 16 ربیع الآخر به آشپره و در حادی عشرین ربیع الآخر به ایل مغول 17 [384 ب] درآمدند. مرغزارها [ی] خوش بود و فصل بهار. هرروز کوچ میکردند.
ناگاه خبر رسید که اویس خان 18 شیر محمد اغلان را طلب داشته بود تا قتل کند و قل محمد و بعضی از امراء مغول جهت از اویس خان یاغی شدند و ایل به هم برآمد، ایلچیان متوهم شدند و کوچ کردند.
بعد از آن خبر رسید که فتنه تسکین یافت و امرا به اویس خان [اطاعت] کردند و امیر خدایداد که امیر معتبر آن دیار بود برسید و ایلچیان را استمالت داد و پیش اویس خان رفت. ایلچیان ایمن شده به راه خود رفتند.
تا در هژدهم جمادی الاوّل 19 به موضعی رسیدند که بیلغوتو میگفتند و آن از حساب ایل محمد بیگ بود. آنجا توقّف کردند چندانکه بعضی از داجیان 20 و نوکران شاه بدخشان و غیره که متوجه ختای بودند جمله برسیدند.
و در بیست و یکم جمادی الاوّل 21 از آنجا کوچ کردند و در بیست و دوم از آب کنگه 22 گذشتند و در ثالث عشرین ایلچیان محمد بیگ را که حاکم این الوس بود دیدند و پسر محمد بیگ سلطان شادی گورگان داماد شاه جهان بود که خاتون 23 [او] جواهر خاتون امیرزاده اعظم جوکی بهادر خلّد ملکه باشد.
در بیست [و هشتم] جمادی الاول [385 ا] در مرغزار و جلکاء یلدوز درآمدند و از آنجا گذشته به ایل شیر بهرام رسیدند، و پسر شیر بهرام آنجا بود، با وجود آنکه آفتاب 24 به سر سرطان رسیده بود یخ میبست، چنانکه دو انگشت بری یخ میشد.
در هشتم 25 جمادی الآخر خبر رسید که پسران محمد بیگ داجی را که
خطای نامه، متن، ص: 273
ایلچی اویس خان بود غارت کرده، داجیان و ایلچیان متوهم شده گفتند ما را سعی میباید کرد که خود را زودتر به سرحد ختای رسانیم و درهها و کوههای سخت 26 بود و اکثر اوقات باران و ژاله میبارید.
در اواخر جمادی الاخر به شهر طرفان رسیدند و درین شهر اکثر کافران 27 بودند و بت میپرستیدند و بتخانه بزرگ داشتند در غایت تکلّف و بتان بسیار در آنجا بعضی نوساخته و بعضی کهنه، و در پیشان صفّه یک صورت بزرگ که میگفتند که این صورت ساکمونی 28 است.
و در دوم رجب 29 ازین کوچ کردند و هوا در غایت گرمی بود، پنجم رجب به قرا خواجه رسیدند. در دهم رجب جمعی ختائیان رسیدند و گفتند اسامی ایلچیان و عدد ایشان بنویسند.
در نوزدهم رجب به موضعی رسیدند که آن را صوفی اتا میگفتند و یکی از سادات ترمذ که او را خاندزاده تاج الدین نام بود [385 ب] آنجا لنگری ساخته و ساکن شده و [او] داماد امیر فخر الدین حاکم مسلمانان قامل بود.
و در حادی عشرین رجب به شهر قامل رسیدند و درین شهر امیر فخر الدین مسجدی بزرگ ساخته بود و در مقابل بتخانهای ساخته بودند بغایت بزرگ و در وی بتی بزرگ ساخته، از چپ و راست بتان دیگر خردتر بسیار بودند و در پیش بتی بزرگ مقدار بچه ده ساله صورتی از مس ساخته در غایت صنعت و خوبی، و بر دیوارهای خانه صورتگریهای استادانه کرده و رنگآمیزیهای خوب و بر در بتخانه صورت دو دیو که بر یکدیگر حمله کرده باشند، و منگلی تیمور بایری 30 جوانی بغایت صاحب جمال حاکم قامل بود 31.
در خامس عشرین رجب از آنجا کوچ کردند و بعد از آن راه اکثر چول بود 32. هریک روز و دو روز به آب میرسیدند.
تا دوازدهم شعبان 33 به موضعی رسیدند که از آنجا سکجو 34 که اوّل شهر ختائیان و قراول ایشان بود ده 35 روزه راه چول بود. جمعی از ختائیان به موجب حکم پادشاه به استقبال ایلچیان آمده بودند و مرغزاری نزه بوده.
هم در آن روز [در] مرغزار [ی] صفّه عالی ساخته و سایبانهای کرپاس زده
خطای نامه، متن، ص: 274
و شیرهها 36 و صندلیها نهاده و انواع مأکولات از قاز و مرغ [387 الف] و گوشت پخته و فواکه و میوههای خشک و تر بر طبقهای چینی مرتب کرده و بر هر شیرهای نخلی بسته.
القصّه در آن بیابان طویی که در شهرها بدان تکلّف نتوان ساخت ترتیب کرده بودند و شیرهها و خوانها نهاده، و بعد از طعام انواع مسکرات از عرقی و سرمه 1/ 36 در کار آوردند و مجموع را مست ساختند و بیرون طوی هرکس را بقدر مرتبه گوسفند و آرد و جو مایحتاج سفر و عرقی و سرمه بدادند و این ساختگی مجموع از سکجو آورده.
و آنجا نسخه کردند که با هرکسی چند نوکرند و داجیان حجت میگرفتند که میباید که نوکر زیادتی ننویسند که یا ساق ختای زیکست 2/ 36 و هرکس دروغگوی شد او را وقعی نمیماند و بسیار بازرگانان پیش ایلچیان نوکر میشدند و خدمت میکردند. القصّه نسخه نبشتند بدین تفصیل:
امیر شادی خواجه و کوکجه دویست نفر، سلطان احمد و خواجه غیاث الدین صد و پنجاه نفر، ارغداق شصت نفر، اردوان پنجاه نفر، خواجه تاج الدین نوکر شاه بدخشان پنجاه نفر.
نوکران امیر و امیرزاده اعظم الغ بیگ گورگان خلد اللّه ملکه پیشتر رفته بودند و نوکران امیرزاده ابراهیم سلطان خلد اللّه تعالی ملکه هنوز نرسیده بودند.
روز شانزدهم 3/ 36 [386 ب] ایلچیان را خبر کردند که امروز دانک داجی طوی میدهد و او از جانب پادشاه ختای حاکم آن سرحد بود که از طرف قامل است و از سکجو تا شهر [او؟] نه یام بود، و او با لشکری پنج شش هزار سوار به استقبال آمده بود و مجموع ایلچیان سوار شدند و نزدیک یورت دانک داجی آمدند. طریقه فرود آمدن ایشان در صحرا چنان بود.
لشکریان مربع فرود آمده بودند چنانک به پرگار و سطّاره مربع کنند و خیمهها [ی] طناب در طناب کشیده چنانچه بهیچجا راه پیاده نبود که بدان میان درآید و چار دروازه بر چهار طرف آن مربع گذاشته و میان آن مسافتی بزرگ، و در وسط آن مسافت صفه بزرگ ساخته به مقدار یک جریب و خیمه بزرگ دو تیر 37
خطای نامه، متن، ص: 275
خطائی در پیش او زده مثل شاهنشینی دامنها برداشته و تالاری از چوب ساخته و از کرپاس سایبانها زده چنانکه از 38 یک جریب زمین تمام سایه کرده بود و در زیر دو چوبه صندلی داجی نهاده و از چپ و راست صندلیهای دیگر [و ایلچیان بر جانب چپ و امرای خطا بر جانب راست نشستند] از آنکه 39 [پیش ایشان تعظیم] جانب چپ زیاده [از جانب راست] است.
و بعد از آن پیش هرکسی [از] ایلچیان و امرا دوشیره نهادند و در یکی نعمت الوان میوههای خشک ختائی و قاز و مرغ [387 ر] و سان گوشت پخته و در یکی کلیچه و نانهای خوب و نخل 40 بندی از کاغذ و ابریشم چنان خوب که صفت [نتوان] کرد.
و در پیش سایر مردم یک شیره هریک را [و] در برابر کورکه بلند نهاده و خمها و خمرههای چینی و صراحیهای بزرگ و خرد از چینی و نقره و زر پهلوی کورکه. خطای نامه ؛ متن ؛ ص275
چپ و راست جمعی از مطربان ایستاده و یاتوغن و کمانچه و بینه ختائی و نی از دو نوع، بعضی نفس در سرنی میکنند و بعضی در پهلوی نی، و طنبک خطائی و موسیقار و طبلی دو رویه بر سر سه پایه نهاده به اصول میزنند و سنج و چهار پاره و دهل در پهلوی ایشان، و بازیگران ایستاده، پسران صاحب جمال سرخی و سفیدی مالیده که هرکس بیند گوید دخترانند، کلاهها بر سر و مروارید در گوش و بازیگریها دارند مخصوص ختائی که مثل آن در عالم هیچ نیست.
و از پیش آن صفّه تا چهار دروازه که آن خیمهها زدهاند مردان جیبهپوش با نیزههای دراز در دست ایستاده چنانکه یک پای بر پای دیگر نمیجنبد و یساول خود حاجت نیست، جهت آنکه یساق و سیاست ایشان از آن زیاده است که وصف توان کرد.
بعد از آنکه [375 ب] مردم را بنشانیدند کاسهای داشتند و قوش دادند قراو و خوردند. میردوسون که دیوان در حکم اوست برخاست و کاسه داشت و صندوق 41 نخلبندی با او بردند و هرکس را که کاسه داشت یک شاخچه نخلبندی در سردستار او زد، و به یک ساعت مجلس را گلستانی ساخت.
خطای نامه، متن، ص: 276
و بعد از آن بازیگران را فرمودند تا بازیها کردند به انواعی که شرح آن [به] تقریر نیاید، از آن جمله از کاغذ مقوّی صورتها ساختهاند [از] هر جانوری که در عالم باشد 42 و بر رو میبندند که هیچ رخنه از کنار گوش و روی پیدا نیست که گوییا وصله از آن حیوان است، و به میان آن صورت در میروند و بر اصول ختائیان رقص میکنند چنانکه عقل در آن خیره و مدهوش میگشت.
دیگر پسران همچو آفتاب خاوری صراحیها و پیالها در دست ایستاده و بعضی طبقهای نقل از قند 43 و عنّاب و چهار مغز و شاه بلوط مقشّر و لیمون و سیر و پیاز در سرکه پرورده و دیگر ترّهها 44 که در ختای میباشد که درین بلاد نیست و کس ندیده و نام او نشنوده و خربزه 45 بریده و هندوانه اینها مجموع بر طبقی خانه خانه ساخته و هریک را جدا جدا در جای کرده. چون [388 ا] امیری 46 را کاسه داشتند فی الحال آن پسر پیش آمد و طبق پیش داشت تا به نقلی که طبیعت بدان میل کند تنقّل کند.
دیگر لکلکی ساختهاند از کرپاس و ترقو 47 و پرها بروی زده و منقار و پای او سرخ کرده چنانچه مطلق به لکلک میماند امّا بزرگتر است، چنانکه پسری به میان صورت درمیرود و همهجای خود را میپوشد، چنانکه همین صورت لکلک مینماید و بر اصول غنایی که ختائیان میزنند پای میکوبد و سر ازین طرف و آن طرف جنباند که حاضران [حیران] مانده بودند. 48
فی الجمله آن روز به آخر رسید [و] به همین نوع گذرانیدند و آن استعداد ده روزه راه چول به استقبال ایلچیان آورده بودند.
و در سابع عشر شعبان المعظم از آنجا کوچ کرده به چول درآمدند. امّا آن زمان ... 49 به قراول 50 قلعهای است محکم و خندقی عمیق در گرد آن کشیده و راه بر میان آن قلعه [آنچنانکه از در قلعه] 51 میباید آمد و به در دیگر بیرون رفت، چون به قلعه درآمدند تمام مردم را بشمردند و نام بنوشتند و از آن دیگر بیرون گذاشتند.
بعد از آنکه از قراول بگذشتند به شهر سکجو رسیدند و یامخانه بزرگ بر در آن شهر [بود] چنانکه جمله در آن یامخانه فرود آمدند و ایلچیان را نیز گفتند اینجا فرود آیند که رسم این ولایت همچنین است، بعد ازین هرچه مایحتاج [388 ب]
خطای نامه، متن، ص: 277
شما باشد جمله از یامخانه بدهند و چهارپایان و رخوت ایشان جمله به دفتر بردند و از ایشان ستانده به معتمدان سپردند.
و بعد از آن هرچه مایحتاج ایلچیان بود از مرکوب [و] مأکول و مشروب و مفروش جمله در یامخانه مرتب میداشتند. هر شب آن مقدار که بودند هر یکی را کتی و یک دست جامه خواب ابریشمین با خدمتگاری که هرچند فرمایند بجای آورد.
و این سکجو 52 شهری بود بغایت پاکیزه و قلعه محکم و وضع شهر مربع درست نهاده چنانچه به سطّاره و پرگار 53 سازند و میان بازار پنجاه گز شرع پهنا داشت. مجموع آب زده و جاروب کشیده، چنانکه به مثل اگر روغن بریزد جمع توان آورد، و در خانههای ایشان خوک اهلی بسیار بود، و در دوکان قصابان گوشت گوسفند و خوک پهلوی یکدیگر آویخته.
انواع محترفه دکانها نهاده، و در بازار ایشان چارسوی بسیار و بر سر هر چهار سوی چهار طاق از چوب خوازه 54 بسته در غایت تکلّف و کنگرهها بروی نهاده هم از چوب، و مقرنس ختائی 55 بسته.
و در باروی شهر در هر بیست قدم برجی سر پوشیده ساخته و چهار دروازه بر چهار دیوار آن در برابر هم ساخته و از غایت راستی ازین [389 ا] درآورد آن یک مینمود، چنانکه کسی تصوّر میکرد که نزدیک است و مالی بدانجا خواهد رسید امّا بسیار راه بود.
و بر پشت هر دروازه کوشکی دو طبقه ساخته بر طریق ختای که ایشان پوشش عمارت مجموع خر پشته میسازند [و] چنانکه در مازندران به سفال بیرنگ میپوشند ختائیان اکثر به کاشی چینی پوشیدهاند.
و درین شهر بتخانههای 56 بسیار بود هریک مقدار ده جریب کم و زیاده مجموع زمین آن از خشت پخته تراشیده فرش انداخته و خشت پخته ایشان به مثل سنگ جوهری دارد و محکم است و بتخانهها [را] چنان میدارند که قطعا از قاذورات در آن نتوان یافت و پسران خوش شکل بر در بتخانه ایستاده مردم غریب را راهبری میکردند.
خطای نامه، متن، ص: 278
از شهرهایی که در حکم دیوان پادشاه بود اوّل آن شهرست که رسیدند و از آنجا تا خانبالق که تخت گاه پادشاه بود نود و نه یام بود مجموع معمور 57 چنانکه هر یامی برابر شهری و قصبهای و مابین شهرها چند قرغو 58 و کیدیقو 59.
قرغو عبارت است از خانهای که به مقدار بیست 60 گز بلندی ساختهاند و دائم ده کس درین خانه ساکناند به کشک 61 و البتّه آن را چنان [389 ب] ساختهاند که قرغوی دیگر نماید، اگر ناگاه قضیّهای پیدا شد مثل لشکری بیگانه از آنجا که سرحدست فی الحال آتش کردند و آن قرغوی دیگر چون علامت آتش دید او نیز همچنین در یک شبانه روز سه ماه راه واقف شدند که حالی هست و در عقب آتش آن حال که واقع شده است مکتوب کردند و در کیدی قوها بهدست یکدیگر رسانیدند.
و کی دی قو عبارت از خانهواری چند است که در محلّی ساکن گردانیدهاند و یا ساق و مهم ایشان اینست که چون خبری برسید شخصی معدّ ایستاده فی الحال آن را به تعجیل به کیدی قوی دیگر رسانید، همچنین با آن دیگری تا آن زمان که به پای تخت رسانیدند و از کیدی [قو] تا کیدی قوی دیگر ده مرّه متعیّن است و هر شانزده مرّه یک فرسنگ شرع است.
و جماعتی را که در قرغو مینشاندند به نوبت است، چون ده روز میگذرد ایشان میروند و عوض ایشان ده کس دیگر به نوبت 62 میآیند.
امّا جماعتی که در کیدی قوی باشند آنجا ساکناند و خانهها ساخته، عمارت و زراعت دارند و کار ایشان آنست که خبری برسد به کیدی قوی دیگر رسانند.
و از سکجو 63 تا قمجو [390 ا] که شهری دیگر بود بزرگ نه یام بود، و قمجو 64 از سکجو بسیاری بزرگتر و معمورتر بود، و دانکداجی که بزرگتر داجیان سرحد بود در آن شهر حاکم بود.
و در هر یامی چهار صد و پنجاه اسپ و درازگوش یرغه 65 از برای ایلچیان که پیش حضرت سلطنت شعاری و فرزندان رفته بودند میآوردند و پنجاه شست عرابه و پسران که موکّل اسپان بودند ایشان را بافو میگفتند و آنها که موکّل درازگوش
خطای نامه، متن، ص: 279
بودند لوفو [و] آنها که عرابه میکشیدند جبنو 66 و ایشان بسیار بودند از برای آنکه ریسمانها بر عرابه بستهاند و آن را همان پسران به دوش میبرند.
اگر بارندگی و اگر کوه پیش میآید که آن پسران به دوش و قوت آن عرابهها را از یام به یام میرسانند و هر عرابه دوازده کس میبرند، پسرانی همه خوش شکل، مرواریدهای دروغی ختائی در گوش و مویها 67 بر میان سر گره زده 68، اسپان که میآرند با زین [و] لجام و قمچی [میآرند] و این باقویان تا یام جلاو 69 میدوند چنانچه درین بلاد پیکان به تعصّب 70 بدوند [390 ب].
به هر یامی بقدر مرتبه که تعیین شده گوسفند و قاز و مرغ و برنج و آرد و عسل و دراسو 71 و عرق و سیر و پیاز [در] سرکه پرورده و انواع ترهها و بقول که در سرکه پروردهاند بیرون آن مایحتاج که در یامخانهها مقرر کردهاند [میدهند و] به هر شهر که میرسیدند ایلچیان را طوی میکشیدند.
و دیوانخانه را دسون 72 میگویند. در دسون که طوی میدهند اول در پیش کور که روی به طرف خان بالق که تختگاه پادشاه ایشان است تختی نهادهاند و پردهای از آن پهلوی تخت آویخته و شخصی پهلوی تخت ایستاده نمدی 73 بزرگ پاک در پهلوی تخت انداختهاند. امرای بزرگ و ایلچیان را پهلوی آن نمد بداشتند و سایر مردم را در پس پشت ایشان صف میایستند 74.
و آن شخص که در پهلوی تخت ایستاده است به زبان ختای ندا کرده سه بار.
بعد از آن داجیان سه بار سر بر زمین نهادند و ایلچیان و سایر مردم را نیز تکلیف کردهاند که سر بر زمین نهند و صفها چنان راست ایستادهاند که مسلمانان در نماز ایستند. بعد از آنکه این سر نهادند از آنجا هرکس به سر شیرهها که از برای 75 ایشان نهادهاند رفتند.
و درین روز که دانک داجی [391 الف] در قمجو جماعت ایلچیان را طوی میداد دوازدهم رمضان المبارک بود. از ایلچیان درخواست کرد که طوی پادشاه است و پادشاه شما را عزیز داشته، اکنون شما چیزی بخورید.
شادی خواجه و اصحابی که کلانتران ایلچیان بودند ایشان نیز درخواست کردند که ما را این تکلیف میکند که در 76 دین ما روا نیست. دانک داجی ایشان
خطای نامه، متن، ص: 280
را معذور داشت و شیرهها و آنچه از برای ایشان ترتیب ساخته بود به وثاقهای ایشان فرستاد.
و درین شهر قمجو بتخانه [ای] بود بس بزرگ چنانچه عمارت اصل بتخانه و آنچه داخل او بود پانصد گز در پانصد گز بوده باشد و در میان این عمارت بتخانه بود، در وی بتی خفتیده ساختهاند که پنجاه قدم طول آن بت بود و نه قدم کف، و دور کلّه سر او در بیست و یک گز شرع و گرد بر گرد آن عمارت به تکلف بتان دیگر. در پس پشت و بالای سر او هریک بیست گز 77 و کمتر و بیشتر و صورت بخشیان 78 هریک به مقدار آدمی چنان متحرک که کسی تصوّر کند که این کافران زندهاند و بر باقی دیوارها صورتگریها که مجموع نقاشان عالم انگشت حیرت به دندان گیرند، و این بت بزرگ خفتیده [391 ب] یک دست به زیر سر نهاده و یک بر روی ران و تمام آن بت بزرگ را مطّلا کردهاند، و انواع رنگها و لباسها پوشانیده و نام آن شکمانی فومی 79 گفتند و فوج فوج از کافران میآیند و پیش آن بت سر بر زمین مینهند.
دیگر بیرون آن عمارت بتخانهها گرد بر گرد همچون کاروانسرائی خانهها در پهلوی یکدیگر، چنانک هر خانه به سر خود بتخانهای بود و انواع پردههای زربفت و کرسیهای مطّلا و صندلیها و شمعدانها و صراحیهای چینی و آرایش تمام.
درین قمجوده بتخانه چنین معظم بود و یک خانه دگر ساخته بودند که مسلمانان آن را چرخ فلک میخوانند مثل کوشکی مثمن و از زیر تا بالا پانزده طبقه و در هر طبقه منظرها ساخته، در هر منظری مقرنس ختائی بسته و غرفهها و ایوانها، [و] گرد منظرها درافزینها 80 و انواع صورت ساخته مثل تختی زده و پادشاهی نشسته و از چپ و راست خادمان و غلامان و دختران ایستاده و هریک به خدمتی مشغول.
علی هذا این پانزده طبقه که درو منظرها ساختهاند از خرد و بزرگ مقدار یک وجب و خردتر و بزرگتر به مقدار یک گز در یک گز 81 و در زیر همه صورت دیوان ساختهاند که کوشک را بردوش گرفتهاند و دور 82 آن کوشک بیست گز بود و بلندی 83 آن دوازده گز و این مجموع از چوب 84 تراشیده، امّا چنان مطّلا کردهاند که کسی تصوّر کند که آن تمام از طلا ساختهاند، و سردابهای زیر آن ساخته و میل 85 آهنین از زیر
خطای نامه، متن، ص: 281
تا بالا تعبیه کرده و سر آن میل در زیر بر سر کرسی آهن نهاده و یک سر دیگر بر سقف خانه که آن کوشک در آنجا است محکم کرده چنانکه در آن سردابه به اندک حرکتی این کوشک بدین عظمت در چرخ میآید و مجموع درودگران و آهنگران و نقاشان عالم میباید که تفرّج آن کنند و از آنجا تعلیم صنعت گیرند.
و ازین یامها میگذشتند و شهرهایی که میرسیدند طویها 86 با ایلچیان و نوکران میدادند، چندانکه به خان بالق نزدیکتر میشدند تکلفات زیاده میشد، و رختها و چهارپایان ایلچیان و نوکران که بگذاشتند درین قمجو سپردند که در وقت مراجعت باز تمام و کمال به ایشان سپردند و آنچه از برای پیشکش پادشاه آورده بودند از ایلچیان بستاندند 87 و خود غمخواری آن میکردند.
همچنین هرروز به یامی و هر هفته به شهری میرسیدند تا در چهاردهم شوال 88 به آب قراموران رسیدند و آن آبی بزرگ بود قریب به جیحون، بروی پلی بسته بودند به کشتی در غایت خوبی و محکمی. زنجیری به عظمت [392 ب] از آهن به ستبری ران آدمی بود از آن طرف و ازین طرف تا ده گز بر خشکی گذشته و بر [دو] طرف 89 دو میل آهن هریک به ستبری میانه مردی در زمین محکم کرده، و آن زنجیرها بر آن استوار کرده و به قلابهای بزرگ کشتی را بدین 90 زنجیرها بسته، بیست [و] سه کشتی بود. بر بالای کشتیها تختهای بزرگ انداخته بودند در غایت محکمی و همواری، چنانکه [بی] زحمت مجموع چهارپایان از بالای بگذشتند، و از آن طرف آب قراموران شهری 91 معظم بود. ایلچیان را طوی کردند از همه طویها بزرگتر که پیشتر کرده بودند.
و درین شهر بتخانه [ای] بود بغایت بعظمت و تکلّف، چنانکه از سرحد تا آنجا مثل آن عمارت ندیده بودند.
و سه خرابات بزرگ بود درین شهر [و] دختران صاحب جمال در وی.
میگفتند که ازین دختران بعضی هنوز مهر بکارت دارند.
و اصناف پیشهوران بسیار در غایت حذاقت درین شهر بودند.
اگرچه مردم ختای اکثر صاحب حسناند، امّا این 92 شهر را حسنآباد میخواندند.
خطای نامه، متن، ص: 282
و از آنجا بر شهر 93 دیگر گذشتند، تا دوازدهم 94 ذی القعده به آبی 95 رسیدند که دو برابر جیحون بوده باشد [393 ا] موجهای بزرگ داشت. کشتیها را حاضر کردند، مجموع از آن آب به سلامت بگذشتند، و چند آب دیگر بعضی به کشتی و بعضی به پل گذشتند.
در سابع عشرین ذی القعده به شهر صدینفو 96 رسیدند. شهری معظم و غله بسیار و عمارات خوب، از جمله بتخانهای به عظمت چنانکه در میان خانه بتی ساخته بودند از برنج ریخته و مطّلا کرده گوییا تمام از طلاست. مقدار پنجاه گز بلندی آن بت باشد و اعضای آن را جمله مناسب هم ساختهاند و جمله اعضای او صورت دست کشیدهاند و بر کف هر دستی صورت چشمی کشیده و آن را بت هزار دست میخوانند و در مجموع 97 شهرتی دارد، اولا دکانی بزرگ محکم [از] سنگ تراشیدههای خوب کرده که این بت و عمارت اطراف او بر آن دکانی است، و دیگر رواقها و منظرها و غرفهها بسیار برگرد آن چند آشام، 98 چنانکه آشام اول از کلّه پای 99 او گذشته و آشام دوم به زانوی او نرسیده و آشام سیوم از زانو گذشته و دیگری به میان او رسیده و دیگری به سینه او رسیده، همچنین تا به سر او عمارات متکلتف استادانه.
و بعد از آن سر آن عمارات به مقرنس 100 درآورده [393 ب] و چنان پوشیده که مردم در آن حیران میشد و آن هشت آشام شده است، در هر آشامی هم از بیرون برگرد عمارت میتوان گردید و هم از اندرون این بت بر پا ایستاده ساختهاند و دو قدم او که هریک قدم ده گز باشد بر بالا [ی] تیغهای 101 ریخته ایستاده، همچنین قیاس کرده اقلش میباید که صد هزار خروار برنج در آن عمل خرج شده باشد.
و دیگر برگرد آن بت بزرگ بتها [ی] خردتر ساخته از گچ و رنگآمیزی و مطّلا کردهاند و کوها و کمرها 102 و مغازهها صورتگری نموده چنانچه بخشیان و راهبان و جوگیان در چلّه نشستهاند و ریاضت میکنند و قچقارها 103 و تکههای 104 کوهی و ببر و پلنگ و اژدها و درختهای مجموع در گچکاری نموده و باقی دیوارها را صورتگری کردهاند، چنانچه استادان
خطای نامه، متن، ص: 283
ماهر در [او] حیران بمانند و عمارات اطراف برین قیاس.
و درین خانه چرخ گردانی مثل آنکه در قمجو [دیده] شد، اما این را از آن بسیار متکلّف و بزرگترا.
همچنان کوچ کردند و چهار پنج فرسنگ میراند [ند] تا روز هشتم 105 ذی الحجه، شبگیر کردند، هنوز [394 ا] تاریک بود که به دروازه 106 خان بالق رسیدند، شهری بغایت بزرگ چنانکه هر دیواری یک فرسنگ بود که چهار فرسنگ دور آن باشد و بر گرد دیوارها [ی] شهر بسبب آنکه هنوز عمارت میکردند 107 صد هزار چوب محوزه (؟) 108 که هریک پنجاه گز بوده باشد خوازه 109 [بسته] 110 بودند و چون هنوز پگاه بوده دروازهای نگشوده بودند، از آن برج که عمارت میکردند ایلچیان را به شهر درآوردند و بر در کریاس پادشاه فرود آمدند.
و بر در اردو مقدار هفصد قدم فرش سنگ تراشیده انداخته بود. چون به کنار فرش رسیدند ایلچیان را فرمودند که پیاده شوید. پیاده از روی آن فرش بگذشتند و بر در اردو رسیدند. بر آن طرف در ده پیل پنج ازین طرف و پنج از آن طرف ایستاده بودند و خرطومها بر راه داشته، ایلچیان از میان خراطیم پیلان گذشتند و درون رفتند. قریب سه هزار آدمی آن زمان را که هنوز روشن نشده بود بر در سرای پادشاه بودند. چون از در اول درآمدند مسافتی مقدار 111 سی صد گز در دویست و پنجاه گز بود. در پیش آن مسافت کرسی سی گز 112 بوده باشد و بر بالای کرسی ستونهای پنجاه گزی بر پائی کرده و عمارت بر بالای 113 [394 ب] و طنبی 114 ساخته شصت گز در چهل گز و بعد از آن سه دروازه بود میانین بزرگتر و چپ و راست خردتر، و آن میانه ممرّ پادشاه است و هرکس از آن نمیگذرند و از طرف چپ و راست کور که [و] 1/ 114 ناقوس نهاده و آویخته و دو کس 115 منتظر [تا] پادشاه کی به تخت برآید، و قرب سی صد هزار آدمی درین فضا از زن و مرد جمع گشته و قرب دو هزار مغنّی ایستاده آواز بم و زیر باهم ساز کرده و با زبان ختائی و اصول ایشان دعا [ی] پادشاه میگویند و قریب دو هزار دیگر
خطای نامه، متن، ص: 284
بودند که هریک در دست سلاحی داشتند، بعضی ناچخ و بعضی دورباش و بعضی ژوپین و بعضی حربه و بعضی خشت فولاد و بعضی تبرزین و بعضی نیزه و بعضی شمشیر و بعضی گرز و بعضی بادبیزن ختائی و بعضی [چتر] گرد بر گرد آن حوالی خانهها و در پیش خانها صفههای سرپوشیده و ستونهای معظم برکنار صفهها و دیوار خانها مجموع شبکو 116 از چوب، و فرش سنگ تراشیده چنانکه مجموع استادان هر صنعت در آن حیران بمانند.
القصّه چون روشن شد ناگاه آنها که بر بالای کوشک بودند و منتظر که پادشاه کی به تخت برآید کور که و دهل و دمامه و صنج و نی [395 ا] و ناقوس فرو کوفتند و آن سه دروازه بگشادند و خلایق درون دویدند.
و قاعده ایشان چنان است که به دیدن پادشاه دویده روند.
چون ازین فضا به فضای دوم رفتند و آن قریب سی صد قدم بود و در برابر کوشکی از آن کوشک اول به عظمتتر و پیش گشاده تختی آوردند مقدار چهار گز و گرد تخت مثل بلسک خرگاه قسین 116* گرفته از اطلس زرد مجموع زرفشان 117 ختائی کرده، به اژدرها و سیمرغ و نقوش ختائی، بر بالای تخت کرسی از زر بنهادند و از چپ و راست ختاییان صف کشیده ایستادند، اول امرای تومان و هزاره و صده قریب صد هزار 118 و هر یکی در دست تخته مقدار یک گز در چهار یک شرع و زهره آن ندارند که بغیر از آن تخته بجایی نگرند و در عقب ایشان مقدار دویست هزار دیگر 119 جیبه پوشان و نیزه داران و بعضی شمشیرهای برهنه در دست ایستاده و صفها راست کردند.
و مجموع آن کافران چنان خاموش که گوییا هیچ متنفّس آنجا نیست.
و شاه از درون حرم بیرون آمد و نردبانی از نقره آوردند مقدار پنج پایه و بر آن تخت بنهادند و بر بالای تخت صندلی از زر بنهادند و پادشاه به بالای برآمد و بر صندلی [395 ب] نشست و پادشاه میانه بالا، محاسنی بزرگ و نه کوچک 120 امّا مقدار دویست سی صد موی از محاسن او چنان دراز که بر بالای صند [لی] کی بود سه چهار حلقه زده بود و از چپ و راست
خطای نامه، متن، ص: 285
تخت دو دختر ماه روی مویها بر میان سر کرده 121 و گردن و عارض گشاده، مرواریدهای بزرگ خوب و در گوش، کاغذ و قلم در دست گرفته منتظر که پادشاه چه گوید و چه حکم فرماید. هرچه آن روز بر زبان پادشاه بگذرد ایشان قلمی کنند، اگر حکم را تغییر میباید کرد خط بیرون فرستند تا اهل دیوان بر آن موجب عمل میکنند.
القصّه چون پادشاه بر تخت قرار گرفت و از جانبین ختاییان صفها کشیده بایستادند از مقابل روی پادشاه این 122 جماعت ایلچیان را با بندیان دوشادوش پیش پادشاه بردند، اول یارغوی بندیان پرسیدند 123 و مقدار هفصد کس بودند. بعضی دو شاخه در گردن و بعضی زنجیر و بعضی یک دست بر تخته گرفته و بعضی پنج شش را گردنها بر یک تخته دراز بند کرده و سرها از تخته بیرون [396 ا]، هرکس حسب مرتبه و قدر گناه، هر یکی را یک کس موکل که موی آن گناهکار گرفته منتظر پادشاه که چه گوید و چه حکم فرماید. بعضی را به زندان فرمود و بعضی را به حکم کشتن.
و [در] مجموع خطای هیچ امیر و داروغه [را] حکم کشتن نیست و هرکسی که گناهی کرده گناه او را بر تخته پاره بنوشتند و بر گردن او بستند به زنجیر 124 و دو شاخه [و] آنچه حدّ گناه اوست در کیش کافری ایشان، و آن گناهکار را روانه خان بالق کرده اگر یک ساله راه است هیچجای نمیتواند بود تا آنجا رسید. 125
القصّه چون بندیان رفتند ایلچیان را پیش [بردند] چنانکه تا به تخت پادشاه مقدار پانزده گز مسافت ماند و یک کس از آن میران که تخته در دست دارند آمد و زانو زد و به خط خطائی احوال ایلچیان را نبشته برخواند مضمون آنکه از راه دور از پیش حضرت خاقانی خلافت پناهی و فرزندان ایلچیان آمدهاند و برای پادشاه تبرکات آوردهاند و به پای تخت [به] سرزدن آمدهاند.
چون شرح تمام بخواند مولانا حاجی یوسف قاضی که از جمله امرای تومان و مقربان پادشاه بود و زبان عربی و پارسی و ترکی [396 ب] و
خطای نامه، متن، ص: 286
مغولی و ختایی [میدانست] و کلمچی میان پادشاه [و] ایلچیان [بود] و از دوازده دیوان یکی تعلق بدو داشت پیش آمد. با چند نفر مسلمانان زباندان عربی و پارسی و غیره که تابع او بودند بر گرد مسلمانان بایستادند و گفتند که اول دو تا شوید و بعد از آن سر بر زمین نهید سه کرت، امّا پیشانی بر زمین نرسانیدند. بعد از آن مکتوب حضرت اعلی سلطنت شعاری خلد اللّه ملکه و مکتوب مخدوم و مخدومزاده عالمیان امیرزاده بایسنغر بهادر خلد ملکه 126 در پارچه اطلس زرد پیچیده به دو دست بلند گرفته که قاعده چنان است که هرچه تعلق به جانب پادشاه دارد در زرد میپیچند. 127 مولانای قاضی آمد و آن مکتوب 128 بستاند و به دست خواجه سرای داد. 129
بعد از آن پادشاه از تخت فرود آمد بر صندلی نشست و سه هزار جامه آوردند. یکی دگله و دو قبا و امراء [و] خویشان و فرزندان ایشان را جامه پوشید.
بعد از آن هفت نفر ایلچیان پیش بردند: اول شادی خواجه و کوکجه، 130 بعد از آن سلطان احمد و خواجه غیاث الدین و ارغداق و اردوان و تاج 131 بدخشی و ایشان را گفتند زانو زنید. زانو زدند.
پادشاه از ایشان [397 ا] احوال بندگی حضرت سلطنت شعاری خلد اللّه تعالی ملکه و سلطانه پرسید و بعد از آن پرسید که قرایوسف 132 ایلچی میفرستد و مال میآورد. 133
در جواب گفتند که آری ایلچی مال میفرستد و داجیان نیز دید 134 که ایلچیان او آمده بود و مال آورده.
دیگر پرسید که آنجا نرخ غله گران است یا ارزان.
در جواب گفتند که غلّه ارزان است [و] نعمت فراوان.
گفت آری چون دل پادشاه با خدای درست است 135 حق تعالی نیز فراخی نعمت ارزانی داشته.
دیگر گفت که ایلچی میخواهم که به قرایوسف بفرستم که آنجا اسپان خوب باشد، در راه ایمنی هست؟
خطای نامه، متن، ص: 287
در جواب گفتند که از این ایمنی هست، امّا اگر حکم شاهرخ سلطان باشد توانند رفت.
گفت آری آن را دانستهام. گفت بعد از آنکه از راه دور آمدهاید برخیزید و آش بخورید و از آنجا که ایلچیان را به فضای اول که نشسته بودند بردند و هرکس را یک شیره [و] صندلی بنهادند و بر هر شیره از نقل و غیره چنانچه پیشتر گفته شد.
چون آش بخوردند ایشان را به یامی که از برای ایشان تعیین کرده بودند بردند و سلطان شاه [397 ب] و بخشی ملک که نوکران امیرزاده اعظم مغیث الحق والدین الغ بیگ گورگان خلد اللّه تعالی ملکه بودند 136 ایشان را در یامخانه نزدیک آن فرود آورده بودند.
درین یامخانهها در هر خانه کتی به تکلف و بستر و بالش اطلس و کمخا، دو کفش کمخا در غایت نازکی دوخته و کوشکه 137 و صندلی و منقل آتش 138 و ده کت دیگر از چپ و راست آنها همه با بستر و بالش اطلس و کمخا و زیلوچها و حصیرهای نازک که از طول و عرض پیچیده میشود و نمیشکست، و هرکس را بدین نسق یک خانه 139 مقرر کرده و یک دیگ و کاسه و چمچه و شیره [و] هرروز آن ده کس را یک گوسفند و یک قاز و دو مرغ و هریک را دو من شرع آرد و یک کاسه بزرگ برنج و دو کلیچه بزرگ اندرون پر حلوه و یک ظرف عسل [و] سیر و پیاز و سرکه و نمک و از ترهها [ی] ملّون که درختای میباشد و دو 140 کوزه دراسون و یک طبق نقل و خدمتگار چست و چالاک همه صاحب حسن بر دو قدم ایستاده از بام تا شام و [از] شام تا بام که یک لحظه غائب نشوند.
روز دیگر که نهم ذی الحجه بود که سجین 141 آمده و سجین آنها را میگویند که ایشان را ملازم ایلچیان کرده و در اردوی پادشاه هرجا که باشد گرگیراق 142 ایلچیان ایشان میسازند چنانکه اینجا شقاول 143 گویند، ایشان را بیدار کرده که برخیزید که پادشاه طوی میدهد و از برای هرکس اسپان زین کرده آورده، ایلچیان را سوار کرده به اردوی پادشاه بردند و ایشان
خطای نامه، متن، ص: 288
را در کریاس اول بنشاندند 144 و ایلچیان را به پای تختگه داد 145 بود بردند و از بهر پادشاه پنج بار سر بر زمین نهادند و پادشاه از تخت فرود آمد. باز ایلچیان را بیرون آوردند و فرمودند که از اردو بیرون روید که طوی خواهد بود و خود را سبک سازید که ناگاه در میان طوی به قضای حاجت محتاج نشوید که آن زمان بیرون نمیتوان آمدن. جماعتی بیرون آمدند و پراگنده شدند، باز جمع گشتند و درون رفتند و از کریاس اول گذشتند و به کریاس دوم که تختگاه دادست رسیدند و از آنجا گذشته به کریاس سیم درآمدند، صحنی بغایت گشاده و فرشهای سنگ تراشیده در غایت خوبی و لطافت، در پیشانی آن طنبی بزرگ که مقدار شست گز بود، و روی 146 اردو [و] آن کوشکها بر جانب جنوب، و قاعده ختائی در عمارت ایشان آن است که روی عمارت و در خانه بر جانب جنوب [398 ب] میکنند، و در درون طنبی تختی به عظمت نهاده [از قد مردی بلندتر و سه طرف نردبانهای نقره] یکی از پیش و دو از چپ و راست، و دو خواجه سرای ایستاده و بر دهان 147 چیزی بسته از مقوی کاغذ تا بن گوش و باز تخت دیگر خردتر بر بالای آن تخت نهاده که پادشاه بر بالای آن مینشیند که آن مثل صندلی است بر تخت مینهند، امّا از صندلی بزرگتر و بسیار گوشها و متّکا دارد و پاهای غریب از چپ و راست آن مثل عود سوزی بلند با قبه که بر مهر آن نهاده، و آن تخت [و] عود سوز و صندلی مجموع از چوب 148 تراشیدهاند و مطلّا کردهاند.
[مولانا قاضی گفت هشت سال است که این تخت طلا کردهاند.] درین مدت این طلاکاری او هیچ ساویده نشده است و دیگر ستونها و پلهها و چوبها که درین عمارت بود مجموع از جوشه 149 رنگ کردهاند و روغن داده که قطعا استادان عراق و خراسان مثل آن رنگ و روغن به کار نمیتوانند برد.
و شیرهها [ی] طعام و نقل و نخلبندی پیش پادشاه نهاده، و از چپ و راست تخت داجیان صاحب وجود ترکش و شمشیر بسته و سپر حمائل کرده و در پس پشت سپاهیان ناچخهای دراز در دست گرفته و در پش پشت ایشان
خطای نامه، متن، ص: 289
جماعتی دیگر شمشیر برهنه در دست گرفته [399 الف] و بر طرف دست چپ که پیش ایشان مرتبه آن زیادت از دست راست است جای ایلچیان مقرر کرده پیش امرا و آنکس 150 که تعظیم میکنند سه شیره مینهند و از آن فرودتر دو تا به یک شیره و میباید که در آن روز هزار شیره مرتب کرده [بل] زیاده پیش مردم نهاده باشد.
دیگر در برابر تخت پادشاه پیش پنجره طنبی کورکه بزرگ نهاده و شخصی بر بالای صندلی بلند ایستاده و پهلوی او اهل ساز از انواع منتظر و مترصّد، و پیش تخت هفت چتر آن هریک از رنگی در غایت تکلّف.
و دیگر بیرون طنبی از چپ 151 و راست مردم جیبابوش ایستاده قریب دویست هزار نفر و از برابر تخت پادشاه مقدار یک گزوار که به کمان سخت بیندازند مثل [جینلق] 152 بزرگی که ده گز باشد [در ده گز] یک دیوار 153 از اطلس زرد، و در اندرون آن آش پادشاه ترتیب میکنند [و] دراسون، و هرگاه 154 بجهت آش پادشاه دراسون 155 نعمتی میآورند، به یک دفعه اهل ساز بنیاد ساز زدن میکنند و آن هفت چتر پادشاه در چرخ میآید و با آن خوردنی روان میشود تا نزدیک تخت، و آن آش با دراسون را در حقّه بزرگ نهاده که پایهها دارد [399 ب] و سرپوشی از آن جنس بر وی میپوشند. چون ازین جنس استعدادات مرتب شد ایلچیان بر پای ایستاده منتظر دری 156 از پس تخت که در حرم بود [و] پرده بزرگ آویخته و طنابی ابریشمین برگوشه 157 آن بسته از دو طرف و سر طناب به دست دو خواجه سرای و میان طناب بر بکره 158 بود که چون طناب بکشیدند آن پرده پیچیده شد به مثل حصیری که در پیچند به مقدار یک قدم وی، [به این نوع در باز شد] و پادشاه بیرون آمد و سازها مینواختند.
چون پادشاه بر تخت نشست [همه خاموش شدند و بالای سر پادشاه به ده گز بلندی کلّه بسته بودند. چون سایبانهای چهارده گزی از اطلس زرد و چهار اژدر که باهم در حمله بودند بر آن باسمه زده] و [چون] قرار گرفت ایلچیان را نزدیک تخت بردند و فرمودند که سر بر زمین نهید، پنج کرت سر
خطای نامه، متن، ص: 290
بر زمین نهادند.
پس اشارت کرد که ایشان را بنشانید. هریک را بجای او پیش شیرهها که نهاده بودند بنشاندند و غیر آنکه بر شیرهها بود ساعت به ساعت آشها و گوشتهای بره و قاز و مرغ و دراسون آوردن گرفتند، و بازیگران به بازی در آمدند.
اول جماعتی پسران چون [ماه]، مثل دختران سرخی و سفیدی بر روی مالیده و حلقههای مروارید در گوش کرده و جامههای زربفت ختائی پوشیده و نخلها و گلها و لالها [ی] ملّون که از کاغذ رنگین و ابریشم بسته بودند بر دست گرفته [و] در سر 159 خلانید [ه] [400 ا] بر اصول ختاییان رقص کردن گرفتند. 160
بعد از آن دو پسر قریب به سنّ ده سالگی بر بالای دو چوب معلّقها زدند و انواع بازیها کردند.
بعد از آن شخصی برستان 161 خفتیده و پای خود بالا داشت و چند نی بزرگ بر کف پای او نهادند و شخصی دیگر اینها را مجموع بهدست بگرفت و پسری ده دوازده ساله آمد و بر بالای اینها رفت و درازی هر نئی هفت گز بوده باشد. بر سر اینها به انواع بازیها کرد و به آخر یک [یک] نی میانداخت تا یک نی بماند. بر سر آن یک نی معلّقها زد و بازیها [کرد].
بعد از آن حرکات غریب ناگاه از سر آن نی خطا شد چنانکه همه گفتند که افتاد، آن شخصی که خفته بود و نی بر کف پای او بود برجست و او را در هوا بگرفت.
دیگر جماعتی گویندگان و اهل ساز پهلوی یکدیگر، شخصی یاتوغن نواخت و دوازده مقام اصل نموده برخلاف اصول و آهنگ ختاییان و شخصی دیگر بینه 162 مثل آن و دیگری موسیقار و [باز هم ازینها یکی یک دست بر موسیقار و] یک دست بربینه و صاحب بینه یک دست بر بینه و یک دست انگشت بر ثقبهای 163 نی که در دهان دیگری است و صاحب نی دهان بر نی و چهار [پا] ره بر دست مجموع بر اصول که هیچ یک خارج نگردند.
خطای نامه، متن، ص: 291
و این [400 ب] مجلس تا آخر نماز پیشین برداشت و پادشاه هم در مجلس بازیگران را انعام فرمود تا چاو آوردند و نقد بدیشان داد، و پادشاه برخاست و به حرم درآمد و ایلچیان را اجازت شد.
و میان صحن آن بارگاه چند هزار جانور پرنده مثل زاغ و زغن و خاد و فاخته و قمری و موسیچه میوهها و ریزهها که افتاده بود میربودند و هیچ از آدمی نمیرمیدند و چون شب میشود هم بر آن درختان میان سرای میآرامیدند و آن را کسی مزاحم نمیشد.
القصّه این ایلچیان از هشتم ذی الحجه 164 سنه [اثنتین] 165 و عشرین و ثمانمائه تا [اوائل] جمادی الاولی سنه ثلاث و عشرین و ثمانمائه که مدّت پنج ماه باشد درین شهر بودند و هرروز علفهای که در روز اول مقرر کردند بتمام و کمال بدیشان رسید و بیرون آن چندین کرت ایشان را طویها دادند و ترتیبها کردند و در هر کرت که طوی شد بازیگران از نوعی دیگر این طوی دیگر و 166 تکلفات زیاده از مقدم.
فی الجمله روز دیگر که عید اضحی بود [و] درین شهر خان بالق پادشاه از برای مسلمانان مسجدی ساخته است ایلچیان و جمعی مسلمانان که در آن شهر بودند در 167 [آن] مسجد رفتند و نماز عید گزاردند [401 الف] و بعد از دو روز دیگر باز ایلچیان را طوی دادند و هربار یکی را طوی میدادند عظمت خود را بیشتر و به نوعی دیگر ایلچیان [را] مینمود و بازیگران به انواع دیگر بازیگری میکردند، و حقهبازیهای غریب.
در هفدهم ذی الحجه جماعتی گناهکاران را به سیاست گاه فرستادند و قاعده کافران ختائی در دفترهای ایشان نبشته است که از بهر هر گناهی چه نوع عقوبت کنند. 168 بعضی [را] گردن میزنند و بعضی را از داری آویزند و بعضی را پارهپاره میکنند.
چون حکم شد که یکی را به عذاب [قتل کنند] 169 قدری آهک در سر ایشان میمالند تا مویشان بال 170 شود. بعد از آن گرد سرش به کارد ببریدند 171 و پوست سرش بر مثال کلّه پوشی از سرش در ربود. بعد از آن
خطای نامه، متن، ص: 292
پارهای آهک بر آن سر پوست کنده ریختند و بعد از آن بر دار 172 میبندند از سه موضع: اول از گردن، دیگر از میان، دیگر از ساق پای و دستها از پس پشت بسته، و جلادان روی بروی میایستند و اگر صد کس را حکم کشتن شود البته صد جلّاد ایشان را بکشند و رسم نیست که جلّاد دو کس را بکشد.
و بعد از آن [که] همچنین بسته است جلّاد کاردی و قلّابی در دست [400 ب] دارد و به قلّاب از روی سینه ایشان گوشت برمیگیرد و به کارد میبرد مقدار یک روی ناخن. تمام روی سینه او پلنگ رنگ کردار 173 از چوبی درشت [که] مثل سوهانی ساختهاند به دو دست محکم بر روی سینه ایشان میمالند چنانکه خون ناب روان میشود.
بعد از آن دیگ آب جوشان کردهاند [و] آفتابه آب جوشان، شخصی دیگر بر آن جراحتها میریزد و دیگر جاروبی در دست آن را میشوید و آن کافران نعره میزنند و بعضی خاموشاند و تحمل میکنند و چون این عمل کردند و جراحتها را به آب گرم تازهتر ساختند دو کارد پیش شانه او فرو بردند و سیخی آهن سرخ کرده کارد برمیکنند و به جای آن سیخ آهن تافته فرومیبرند تا آن سوراخها 174 داغ میشود و بعد از آن برمیکشند و قمی مسین که گلاب بدان در شیشهای ریزند نایژه آن را به موضع سیخ نهاده و آب جوشان در وی میریزند چندانکه از آب جوشان گوشت سرخ ایشان سفید میشود. چون عملها کردند و هنوز نمرده بود باز بنیاد بریدن 175 میکنند. القصّه تا آخر روز آن شخص را بدین نوع عذاب [402 الف] میدهند.
و اگر میخواهند که عذابش زیاده باشد تا به ده روز بدین نوع نگاه میدارند و بعد ازین عذابها چون مرد شکمش باز میکنند و مجموع آلات بیرون کرده و قبرغها 176 جدا جدا کردن گرفتند و هر قبرغه که جدا کرد کارد مثل قصابان در دهان میکردند تا تمامت استخوان ریزهریزه کردند و پس از آن عرابه آوردند و آن مرداریها بر آن بار کردند، در بیرون شهر مغاکی است
خطای نامه، متن، ص: 293
آنجا میاندازند.
و در باب گناهکار احتیاط کنند، چنانچه پادشاه را دوازده دیوان است. اگر شخصی به گناهی متهم [شد] میباید که به هردوازده دیوان گناه برو ثابت شود و خصمان او را به او مجادله فرمایند. چنانکه مثلا اگر در یازده دیوان گناه برو ثابت شده است و در دیوان آخرین ثابت نشد آن شخص را امید خلاص هست 177. اگر حجتی پیدا کرد که بدان سبب شخصی که در شش ماه 178 راه زیاده یا کمتر است حاضر میباید کرد تا تحقیق شود او را نمیکشند 179 و در حبس نگاه میدارند و به طلب آن شخصی میفرستند تا او بیاید و بجهت کنند و بعد از آن قضیهای به آخر رسانند و بسیار گناهکار در حبس ایشان میمیرد، و هرکس که مرد تا [402 ب] حکم پادشاه نشود در خاک نمیتوانند کرد.
و در روز بیست و سیم محرّم مذکور نبشته بود که آن روز بغایت سرد به اردوی پادشاه رفتند بسیار ختاییان که بودند و بندیان که از شهرها [ی] دور آمده بودند مجموع از سرما مرده و بر در کریاس پادشاه و بر در راهگذارها افتاده و مرده و اسپان پای بر ایشان مینهادند و میگذشت، و شخصی روایت کرد که آنجا اندرون شهرست و پناه است. در بیرون شهر قریب یک تومان آدمی از دی باز آن سرما مردهاند و مثل سگ که در ولایت اسلام مرده باشد و در کوچهها زیر پای آوردند آن کافران از آن خوارتر افتاده بودند، و بندیان پادشاه با دو شاخه و زنجیر بر دست و پای همچنان چنگ شده بودند [و] با خاک شدند.
در سابع عشرین محرم مذکور مولانای قاضی کس پیش ایلچیان فرستاد که فردا سر سال نوست و پادشاه به اردوی نو میآید و قولی پادشاه است که هیچکس دستار و جامه و طاقیه و موزه سفید نپوشد، و رسم ایشان آن است که لباس سفید در تعزیه میپوشند.
و در شب بیست و هشتم هنوز نیمشب بود که سجین 180 آمد و ایلچیان را بیدار کرد و سوار ساخت [403 الف] و به اردوی بردند و آن
خطای نامه، متن، ص: 294
عمارتی عالی بود که بعد از نوزده سال تمام شده بود و آن شب در چنان شهر معظّم هرکس در خانه و دکان خود چنان فنار 181 و شمع و چراغ افروخته بودند که گفتی مگر آفتاب برآمده است، چنانکه مثلا اگر سوزنی بیفتادی پیدا شدی و آن شب زهر سرما شکسته بود، مردم [را] به اردوی نو 182 در آوردند، و از مجموع ختای و چین و ماچین 183 و قلماق 184 و تبت و قامل و قراخوچه و چورچه 185 و دریابار و سایر ولایات که نام آن معلوم نیست صد هزار آدمی در آن اردوی بودند.
و پادشاه امرای ولایات خود را طوی میداد. ایلچیان را در بیرون تختگاه 186 شیرهها نهادند و امرا خود را در درون بارگاه و تختگاه خود نشانده بود، و همچنان غلبه دویست هزار آدمی شمشیر و گرز و ناچخ و ژوبین و دورباش و حربه و تبرزین و آلات حرب در دست گرفته، قریب یک دو هزار آدمی با دبیزن ختائی در دست گرفته ملّون و منقّش، هریک برابر سپری بر دوش نهاده و بازیگران و پسران رقص میکردند به طریقهای غیر مکرّر و خلعتها و تاجها و لباسها بر خود راست کرده که شرح آن در وصف نگنجد و صفت [403 ب] آن عمارت مقدور بیان نیست.
فی الجمله از در بارگاه تا در بیرون یک هزار و نهصد و بیست و پنج قدم بود و در درون حرم خود کسی را راه نبود.
از چپ و راست عمارت در عمارت و سرا در سرا و باغ در باغ و مجموع فرش سنگ تراشیده 187 که از خاک چینی پختهاند که مطلقا جوهر او به سنگ مرمر میماند و مقدار دویست یا سی صد گز طول و عرض، و هر حوالی که بود سنگ فرش مقدار مویی کج [نه] شده و [نه] پیچیده که کسی گوید به قلم جدول کشیدهاند، و سنگ تراشیدهها [به] اژدر و سیمرغ ختای منبّت و مغفّر مثل یشمتراشی که آدمی در آن حیران میشد، سنگ تراشی و درودگری و گل کاری و نقّاشی و کاشیتراشی 188 در مجموع این بلاد هیچکس [چون ایشان] نمیتوان کرد، مگر 189 استادان این بلاد بینند تا باور کنند و انصاف دهند. فی الجمله در نیم روز این طوی آخر شد و هرکس به وثاق خود رفتند.
خطای نامه، متن، ص: 295
و در نهم صفر سحرگاه اسپان آوردند و ایلچیان را پیش بردند و هشت روز بود که پادشاه از حرم بیرون رفته 190 بود و در بیرون شهر خانه سبزی ساخته بود و در آن خانه هیچ صورت و هیچ بت نبود و پادشاه را عادت بود که هر سال آن چند روز حیوانی [404 الف] نمیخورد و پیش حرم نمیرفت و کس را پیش خود نمیگذاشت و میگفت که خدای آسمان را عبادت میکنم و به عبادت خود مشغول بود.
القصّه آن روز بازگشته بود و به حرم میآمد و بسیار تجمل و عظمت و لشکر و خدم همراه بود. پیلان آرایش کرده پیش میبردند و محفه 191 مدّور مطلّا بر دوش گرفته بودند.
علمهای سیاه و سرخ و زرد و سبز و زنگاری منقّش به صورت آفتاب و ماه و ستارگان و کوه و دریا و خطوط خطای در پس و پیش او، دیگر نیزهداران و شمشیر [و] ناچخ و ژوبین و دورباش و حربه و گرز و شمشیر و تبرزین و چوگانها با زلف دراز و بادبیزن خطائی و چتر میبر [د]، و پنج محفّه دیگر آرایش کرده مجموع مطلّا بر دوش مردم، و سازها که شرح آن نمیتوان داد بسیار، و مقدار از پنج هزار 192 نفر آدمی از پس و پیش پادشاه میرفتند که یکی پیش و یکی پس. بیقاعده زهره نداشتند که بروند، و کس را زهره نبود که آواز برآرد، چنانکه گوئی هیچ متنفّس نیست بجز آواز سازهای ختائیان که دعای پادشاه میگفتند. چون پادشاه به حرم بیرون رفت بازگشتند و هرکس به وثاق خود [404 ب] رفتند.
دیگر در آن ایام رسم ایشان چنان است که شب چراغ میگویند.
هفت شبانه روز در اندرون کریاس پادشاهی کوهی از چوب میسازند و روی چوب به شاخ سرو میپوشند چنانکه گوئی کوهی از زمرّد است و صد هزار چراغ تعبیه کردهاند و چند هزار آدمی از مقوّی کاغذ ساخته و رنگ چهره و جامه چنانکه از دوری به آدمی میماند و ریسمانها بر آن چراغها تعبیه کردهاند و موشکها از نفط ساخته که چون یک چراغ را برافروختند موشک بر آن ریسمانها دویدن 193 گرفت و به هر چراغی که رسید روشن شد
خطای نامه، متن، ص: 296
چنانکه به یک نفس آن چندان چراغها [که] از بالای کوه تا پایان 194 هست روشن میشود، در شهر نیز بر در خانهها، دکانها چراغ بسیاری افروزند و در آن هفت روز هرکس هر گناه که میکنند برو نمیگیرند و پادشاه بسیار بخشش میکند و کسانی که باقی دیوان دارند و بندیان زندان همه را آزاد میکند.
و در آن ساعت منجّمان چنان حکم کرده بودند که آتشی پیدا خواهد شد که خانههای پادشاه را از آن ضرر رسد، بدان سبب شب چراغ [نه] ساخته بود. امّا امرای ختائی بدان وعده شب چراغ جمع شده بودند و ایشان را طوی [405 الف] داد و انعام فرمود.
در روز یکشنبه سیزدهم سبحینان 195 آمدند و مجموع ایلچیان را پیش پادشاه بردند و در کریاس اول نشاند و مجموع خلایق که از هر دیار آمده بودند صد هزار زیادت 196 جمع گشتند و در کوشک اول تخت مرصّع نهادند و درهای کوشک گشادند و پادشاه بر تخت نشست و مقدار صد هزار آدمی در پایتخت زانو زدند و سر بر زمین نهادند و بعد از آن بنشستند و نظاره میکردند که تخت دیگر آوردند بلند 197 و در پیش روی پادشاه نهادند و سه کس بر بالای تخت برآمدند و حکمی ویرلیغی که از پادشاه شنیده بود دو کس آن یرلیغ را نگاه داشتند و یکی به آواز بلند برخواند، چنانچه مجموع خلائق شنیدند امّا به زبان ختائی بود و مردم ما فهم نمیکردند.
و مضمون آن حکم این بود که دهم این ماه سر سال بود و شب چراغ بود و مجموع بندیان و گناهکاران و آن کسانی که باقی دیوان داشتند بخشیدیم مگر کسی که خون کرده بود و ایلچی تا سه سال به هیچ دیار نرود و زود 198 نقل احکام به هر دیار فرستادند. چون آن حکم 199 که خوانده شد بجهت تعظیم حکم پادشاه [405 ب] چتری آوردند و بر سر احکام داشتند و بر چوبی که آن چوب را در زر گرفته بودند و حلقه بر آن بود و طنابی ابریشمین زرد بر آن حلقه آن حکم 200 را از آن بالا فروگذاشتند و چتر بر بالای آن فرو میآید، و در پای کوشک مجموع سازها با دهل و دمامه میزدند در
خطای نامه، متن، ص: 297
فرود آمدن 201 حکم و دو محفه مطّلا آمده بود. چون آن حکم فرود آمد و در یک محفه نهادند و یک محفه از پیش روان شد و مجموع سازها همراه او و خلائق بیرون آمدند. از اردو آن حکم آوردند تا بدان یامی که ایلچیان بودند، تا از آنجا نقل احکام به هر دیار فرستند.
امّا پادشاه چون از کوشک فرود آمد مجموع ایلچیان را طلب کرد و طوی داد تا نیمروز. چون طوی آخر شد هرکس به طرفی رفتند.
در غرّه ربیع الاول ایلچیان را طلب داشتند و پادشاه فرمود تا ده شانقار 202 حاضر کردند و گفت شانقار به کسی نمیدهم که اسپ خوب برای من [نه] آورده است و به کنایت و صریح ازین نوع سخن گفت. آخر ازین ده شانقار سه به سلطان شاه ایلچی مخدومزاده عالمیان الغبیگ گورکان و سه به سلطان احمد که ایلچی شاهزاده [406 الف] بایسنغر بهادر خلد ملکه بود و سه دیگر به شادی خواجه که ایلچی حضرت اعلی خلد اللّه تعالی ملکه و سلطانه بود، فامّا شانقاران را به جانورداران خود سپرد.
روز دیگر ایلچیان را طلب کرد و گفت شانقارهای خود را نشان کنید.
ایشان گفتند ما نشان کردیم. پادشاه گفت لشکر من به سر حد ولایت میرود، شما نیز یراق خود بکنید 203. با لشکر من روی به ولایت خود آرید. گفتند هر چه پادشاه فرماید چنان کنیم.
بعد از آن [ار] غداق را که ایلچی امیرزاده سیور غتمیش نوّر اللّه مرقده 204 بود گفت شانقار نیست که به تو دهم [و اگر هم میبود نمیدادم تا] همچنانکه آن بار از 205 اردشیر نوکر امیرزاده ابراهیم بهادر باز ستاند [ند] از تو نیز نستاند. او در جواب گفت اگر پادشاه عنایت فرماید و شانقار بدهد کسی از من نتواند ستاند. پادشاه گفت تو اینجا باش تا شانقار برسد به تو دهم و درین نزدیک دو شانقار میرسد آن را به تو دهم.
در هشتم ربیع الاول سلطان شاه [و] بخشی ملک را طلب فرمود [و سنکشی 206 فرمود] و سنکشی به زبان خطائی انعام باشد. سلطان شاه را هشت بالش 207 نقره و سه جامه پادشاهی با استر 208 و بیست و چهار قلعی 209
خطای نامه، متن، ص: 298
ولوولیل بیاورد و اسپ یکی با زین و یکی بیزین، و صد چوبه تیر نی و بیست [406 ب] و پنج کیبر 210 سه پهلوی ختائی و پنج هزار چاو و بخشی ملک را نیز مثل آن، امّا یکی بالش نقره کمتر بود، و خاتون ایشان را بیبالش نقره نیمه آن قماشها فرمود.
و در آن روز ایلچی اویس خان رسیدند با دویست و پنجاه نفر و او را بویا 211 تیمور اتکا میگفتند و پادشاه را دید و سر بر زمین نهاده و مجموع ایشان را جامهوارهای پادشاهی دادند و علفه معین کرد.
و در یوم الاثنین ثالث عشر [ربیع الاول] 1/ 211 ایلچیان را طلب داشتند و پادشاه فرمود من به شکار میروم. شانقاران خود را بگیرید 212 [و] نگاه دارید که اگر دیرتر بیایم شما معطل نشوید و طعنهای چند زد که شانقاران خوب میبرید و اسپان بد میآرید. شانقاران را تسلیم ایلچیان کردند و پادشاه به شکار رفت. بعد از آن پادشاهزاده از طرف یمنای 213 آمد و روز بار به جای پادشاهی مینشست.
[و هژدهم ماه ایلچیان به دیدن او رفتند، در طرف شرقی خانه، پادشاه به طریق پادشاه] نشسته بود و از چپ و راست همان رسم 214 بود و ایلچیان را همچنانکه پیشتر، شیرهها نهادند و آش خوردند و متفرق شد.
در غرّه ربیع الاخر سجنان 215 خبر کردند که پادشاه از شکار برمیآید پیشواز میباید رفت. رفتند و تا نماز پیشین در بیرون بودند. آخر معلوم شد که روز دیگر میآید. به وثاق بازگشتند. چون به یام رسیدند شانقار [407 الف] کبود سلطان احمد مرده بود. باز همان زمان سجنان آمدند و گفتند سوار شوید و امشب در بیرون باشید تا سحرگاه پادشاه را توانید دید و باران میبارید. 216
چون سوار شدند بر در یام مولانا قاضی و جمعی با او ایستاده بودند بغایت ملول. از جهت ملامت استفسار کردند. مخفی گفت که اسبی که حضرت سلطنت شعاری خلد اللّه تعالی ملکه و سلطانه برای پادشاه فرستاده بود در شکار بر آن اسپ سوار شده و آن اسپ پادشاه را انداخته و پای 217
خطای نامه، متن، ص: 299
متألم شده و ازین جهت غضب کرده و حکم شده که ایلچیان را بندکرده به شهرهای شرقی ختای فرستند. اصحاب ازین خبر بغایت ملول شدند. در آن ملامت وقت سنّت بود که سوار شدند تا نیم چاشت مقدار بیست مره 218 رفتند.
امّا از غلبه لشکریان که به شهر میرفتند گذر نبود.
القصّه به اردوی پادشاه که شب فرود آمده بودند رسیدند. مقدار پانصد قدم در پانصد قدم دیواری که ده گز بلندی آن بود و چهار قدم عرض هم در آن شب که فرود آمده بودند برآورده، و دیوار قالبی در ختای زود میسازند و دو دروازه گذاشته و از پس دیوار که خاک [بر] داشتند خندقی شده و بر دروازهها مردان کاری با سلاح [407 ب] بازداشته و برگرد خندق مردان با سلاح تا روز بود، و در اندرون آن از اطلس زرد دو چتر مربع به چهار ستون که بلندی آن مقدار بیست و پنج گز برپای کرده و در گرد آن دیگر خیمهها و سایهبانها همه زرد، اطلس زرنشان کرده، چون از سواد شهر به صحرا درآمدند پیدا بود.
القصّه چون مقدار پانصد قدم بدین موضع ماند مولانا قاضی اصحاب را فرمود تا پیاده شوند و هم آنجا باشند تا پادشاه برسد و خود پیش رفت. چون پیش پادشاه رسید لیداجی و جانداجی که به زبان ختای یکی را سرای لیدا و یکی [را] جبکفو 219 میگفتند ایستاده بود و پادشاه در بحث گرفتن ایلچیان بود.
بعد از آن لیداجی و جانداجی و مولانا قاضی سر بر زمین نهاده و درخواست کردند که اگر حضرت پادشاه ازینها رنجیده اینها را گناه نیست که اگر سلاطین ایشان اسپ خوب یا بد فرستادهاند ایشان را چه اختیار، و بر پادشاه خود حکم نمیتوانند کرد که بیلاکی خوب باید فرستاد، و دیگر اگر مجموع اینها را پارهپاره کنند سلاطین ایشان را هیچ تفاوت نمیکند و اینجا نام پادشاه به بدنامی منتشر شود و در همه عالم، 220 که بعد [گویند] چندین سال غایب پادشاه ختای با ایلچیان [408 الف] بیرسمی کرد و ایشان را حبس و سیاست فرمود. پادشاه را از ایشان این سخن پسندیده آمد و مستحسن داشت و ببخشید.
خطای نامه، متن، ص: 300
و بعد از آن مولانا قاضی آمد شاد و مژده رسانید که حق تعالی به فضل و کرم خود برین جمع مسلمان غریب رحم کرد و بر کل پادشاه پرتو مرحمتی انداخت. بعد از آن شیرهها آوردند که پادشاه فرستاده. امّا آن روز مجموع گوشت خوک با گوشت گوسفند آمیخته بود. مسلمانان از آن نخوردند. و پادشاه سوار شد. چون از در اردو بیرون آمد بر اسپ بلند سیاه که چهار دست و پای او سفید بود و آن اسپ حضرت امیر و امیرزاده اعظم مغیث الحق والدین الغبیگ گورگان خلد اللّه تعالی ملکه فرستاده بود، قبائی 221 زربفت زرد بر آن اسپ انداخته بودند و پادشاه قبای سرخ زربفت پوشیده و از اطلس سیاه غلافی دوخته و ریش را در غلاف کرده و هفت عدد محفّه خرد سرپوشیده از عقب پادشاه بر گردن گرفته میآوردند که در اندرون آن دخترانی بودند که با پادشاه [به] شکار رفته بودند و یک عدد محفّه بزرگ مربّع که هفتاد کس برداشته بودند از عقب ایشان و دو اختاجی از چپ و راست جلاوی 222 پادشاه گرفته، هردو جامههای [408 ب] زربفت پادشاهی پوشید [ه] که آن اسپ قدم را یکیک آهسته برمیگرفت و مقدار یک تقمار 223 از دست راست و یکی از دست چپ از پادشاه دور سواران صف زده که بر یکی قدم پیش و پس 224 [و صفها چندانکه چشم کار میکرد، هر صفی از دیگری بیست قدم دورتر] چنانکه از اردوی که سوار شدند تا در شهر چنین صف زده میرفتند، و در میان پادشاه با ده داجی و مولانا قاضی و لیداجی و جانداجی میرفت.
بعد از آن مولانا قاضی پیش ایلچیان آمد و گفت فرود آئید تا 225 پادشاه پیش رسد سر بنهید. چنان کردند و چون پادشاه نزدیک [رسید فرمود که سوار شوید. ایلچیان سوار شده] با پادشاه همراه بودند. پادشاه بنیاد گله کرد با شادی خواجه که بر آن اسپ که تو آوردهای سواری کردم در شکارگاه، و از غایت پیری و بیقوتی افتاد، و مرا انداخت و از آن روز باز دست من درد میکند و کبود گشته و بسیار طلی انداختیم تا پارهای دردش ساکن شده است.
خطای نامه، متن، ص: 301
بعد از آن شانقاری طلب کرد و یک کلنگ پرانید و شانقار را رها کرد. رسید و سه لگد زد و گرفت و بعد از آن پادشاه فرود آمد و صندلی آورد [ند] و در زیر پای او نهاد [ند] و صندلی دیگر از برای نشست نهادند.
بر صندلی نشست و سلطان [409 الف] شاه را طلب کرد و آن شانقار بدو داد. شانقاری دیگر طلب کرد به سلطان احمد داد و شادی خواجه را هیچ نداد و سوار شد. تا خرگوشی پیدا شد شانقاری بر دست داشت بر خرگوش انداخت و دو سگ عقب خرگوش از میان بیرون رفت تا بدانجا که چشم کار میکرد. باری به سلامت بیرون رفت. چون نزدیک شهر رسیدند خلایق بسیار از ختائی و غیره بیرون آمده بودند. فوج فوج از ختاییان به زبان ختائی دعای پادشاه میگفتند. بدینشان 226 و شوکت آمد و ایلچیان به وثاق شدند. 227
یوم الاثنین 228 [رابع] ربیع الاخر 256 سنه سجین 229 ایلچیان را سوار کرده برد و گفت امروز پادشاه سنکشی 230 میدهد. ایلچیان پیش رفتند و چون سلطان شاه و بخشی ملک [را] پیشتر سنکشی داده بود ایشان را [نه] طلبیدند. چون پادشاه بنشست شیرههای سنکشی پیش پادشاه جمع کردند.
بعد از آن پادشاه فرمود شیرهها بگرفتند و به یک طرف بردند و امرا 231 را نیز پیش شیرهها فرستاد، چنانکه پادشاه از بالای تخت میدید.
اول سلطان احمد را طلب کردند [409 ب] و سنکشی 232 تسلیم او کردند و بعد ازو غیاث الدین را، و بعد ازو امیر شادی خواجه را شیره پیش نهادند، و دیگر کوکجه و دیگر ارغداق، و بعد از آن اردوان، و دیگر تاج الدین بدخشی را و تفصیل هر شیرهای:
آنچه شیره شادی خواجه بود ده بالش نقره و سی اطلس و هفتاد پارچه 233 دیگر قلقی 234 و ترقو و لودشا [و] کپکی و پنج هزار چاو [و] خاتون او را چاو و بالش نقره نبود، امّا ثلث قماش بود.
و سلطان احمد و کوکجه و ارغداق را هر سه، هریک هشت بالش نقره و شانزده اطلس و باقی قماش از قلقی و ترقو، و لودشا، مجموع نود [و] چهار وصله، مع خواتین [و] هریک هزار 235 و هزار چاو.
خطای نامه، متن، ص: 302
و غیاث الدین و اردوان و تاج الدین بدخشی را هریک هفت بالش نقره و شانزده اطلس و ترقو و لودشا و کپکی مجموع هریک را هفتاد و هفت وصله و دو هزار چاو.
ایلچیان سنکشها [ی] 236 پادشاه ستانده به وثاقهای خود رفتند.
و درین اثنا یکی از خواتین پادشاه که محبوبه او بود درگذشت و سبب آن تعزیه دیگر پادشاه را نمیتوانست دید و آن را اظهار نکرد تا ساختگیها [ی] [410 ا] تعزیت تمام شد. بعد از چند روز در بیستم 237 جمادی الاول گفتند که حرم پادشاه گذشته است و او را فردا دفن خواهند کرد. درین شب ناگاه از قضای الهی از آسمان آتشی از اثر برق که بر سر آن کوشک پادشاه که نوساخته بودند رسید و آن آتش در آن افتاد و چنان درگرفت که گوییا صد هزار مشعله است که روغن 238 و فتیله درگرفته است، و این عمارت که اوّل آتش در وی افتاد بارگاهی بود هشتاد گز طول و [سی گز] عرض و استونها لاژور دوحل 239 بکار برده و روغنوار، که در آغوش سه مرد نمیگنجید. چنانکه مجموع شهر از روشنائی روشن گشت و از آنجا سرایت کرد به کوشکی که بیست گز از آن دورتر بود، و از 240 عقب آن بارگاه گوشک حرم بود و از آن بسیار به تکلّفتر، آن نیز بسوخت، و بر گرد آن گوشکها و خانهها بود هریک خزانه آتش در آن افتاد و قریب دویست و پنجاه خانه بسوخت و بسیاری مرد و زن بسوختند و تا روز شد همچنان میسوخت و آن روز تا نماز دیگر چندانچه سعی کردند آن آتش تسکین نمییافت. امّا پادشاه با امرا از آنجا بیرون رفته [410 ب] بود و ملتفت آن آتش نشد که آن روز از روزها [ی] نیک در کیش کافری خود میداشتند، فامّا ازین غصّه در بتخانه رفت و بسیار تضرّع کرد که [خدای آسمان بر من غضب کرد و] تختگاه من بسوخت و من هیچ کار بد نکردم، پدر و مادر را نیازردهام و ظلمی نکردهام و ازین غصّه بیمار شد و بدین سبب معلوم نشد که آن مرده را بچه نوع دفن کردند و چون به خاک بردند، امّا بسیار آرایش کرده بودند.
از جمله بسیار علمها و چوگانها از کاغذ رنگین ساخته و نقاشی کرده بودند و تختی از کاغذ مقوی مقدار ده گز و بر آن تخت صورت آدمیان از کاغذ و صورت اسپان و اشتران بزرگی، اسپ و اشتر مجموع ملوّن مویهای دروغی 241 و زین و لجام
خطای نامه، متن، ص: 303
و غیره، و یک دو هزار شیره پر نعمت الوان و عرقی و اسپان خاصه آن زن بر آن که [که] دخمه بود گذاشتند که به سر خود میچرید که هرگز دیگر ایشان را نمیگیرند، و در آن دخمه بسیاری از دختران و خواجهسرایان که نزدیک بودند مجموع در آنجا غارها کنده بودند و علفه ایشان پنج ساله 242 در پیش ایشان نهاده که هم آنجا باشد تا وقتی که علفه تمام شود ایشان نیز [411 الف] هم آنجا بمردند. با وجود این همه ترتیبات 243 بواسطه آن آتش معلوم نشد که او را چون بردند.
و خستگی پادشاه زیادت شد و پسرش به بارگاه میآمد و مینشست، و ایلچیان را اجازت رفتن شد و ایشان را هنوز ساختگی مرتب نشده بود، آن مقدار که بعد از اجازه در آن شهر بودند ایشان را علوفه ندادند.
در منتصف جمادی الاول ایلچیان از خانبالق بیرون آمده داجیان با ایشان همراه کردند و همچنانکه در رفتن به هر یام [که] میرسیدند همه چیز 244 و اولاغ و عرابه میگرفتند و در شهرها و قصبهها ایشان را طوی میدادند.
در غرّه رجب به شهر پنگان 245 رسیدند. مجموع حکام و اکابران شهر تعظیم ایلچیان و داجیان کردند و به استقبال بیرون آمدند و بسیار شهر خوش و به قاعده بود که آنجا بارهای مردم میگشادند و میدیدند که دربارها چه چیز است و هرچه حکم بود که [از] ختای بیرون نبرند مثل چاو 246، امّا ایلچیان حکم حاصل کرده بودند که بار ایشان نکاوند.
روز دیگر ایلچیان را طوی به عظمت دادند و تکلّف بسیار کردند. [از] آنجا روزبهروز کوچ میکردند.
تا پنجم شعبان به قراموران رسیدند و از آنجا به قرار هرروز به یامی [411 ب] و هر هفته و کمتر به شهری میرسیدند و طوی میخوردند.
تا بیست و سیم شعبان به شهر قمجو که چهارپایان و نوکران در وقت رفتن سپرده بودند رسیدند و کسان خود با هرچه گذاشته بودند همه سلامت یافتند. فامّا خبرهای یاغیگری بود اطراف مغولستان و راه ناایمن نشان میدادند، بدانسبب آنجا توقف کردند تا دو ما [ه] و نیم نزدیک.
و در هفتم ذی القعد [ه] از قمجو کوچ کردند و در هفدهم به سکجو رسیدند
خطای نامه، متن، ص: 304
و آنجا خبر راه بدیشان میدادند. چند روز در آنجا توقف کردند. ایلچیان شیراز و اصفهان آنجا رسیدند. پهلوان جمال الدین از اصفهان ایلچی امیرزاده اعظم امیرزاده رستم 247، و امیرحسن از شیراز ایلچی امیرزاده اعظم ابراهیم سلطان بهادر، و بیش از حد صفت ناایمنی راه کردند و ایشان گریخته بیراهه بر کوهها زده بودند و رسیده، و بدینسبب در سکجو مدتی دیگر مقام کردند.
تا منتصف محرم الحرام سنه [خمس و] عشرین و ثمانمائه از سکجو کوچ کردند، و چون به قراول رسیدند اهل قلعه گفتند که قاعده اهل ختای آن است که همچنانکه در وقت آمدن اسماء مردم شما را 248 نبشتهاند در وقت بیرون [412 ا] رفتن نیز همان دفتر پیش آرند و احتیاط کنند 249 و اگر نه پادشاه بر ما غضب کنند. فی الجمله نبشتند.
و در جمعه نوزدهم 250 شعبان سنه ثلث عشرین از قراول ختای گذشته بدان ولایت در رفته بودند.
و در جمعه پانزدهم محرم 251 سنه خمس و عشرین و ثمانمائه از قراول ختای بیرون آمدند و از ترس یاغیگری راه چول اختیار کردند.
و در ثامن 252 ربیع الاول از چول گذشته به سبب آنکه از ختن متوهم بودند چند روز در آن صحاری بودند.
تا در دهم 253 جمادی الاولی سنة المذکور به ختن رسیدند، و از آنجا کوچ کرده در سادس رجب به کاشغر فرود آمدند.
و در حادی عشرین رجب از عقبه اندکان 254 گذشتند، و از آن منزل بعضی به راه سمرقند رفتند 255 و بعضی (256) به راه قراتگین (257) و بدخشان. در بیست و یکم شعبان به حصار (258) شادمان رسیدند.
در غره رمضان المبارک به بلخ آمد [ند].
و از آنجا در عاشر رمضان المبارک سنه خمس و عشرین و ثمانمائه به دار السلطنت هراة صانها اللّه تعالی عن الآفات و البلیات فرود آمدند و به آستانبوسی حضرت سلطنت شعاری رسیدند، بمنّه و کرمه.
خطای نامه، متن، ص: 305
- 1- یادداشتهای زبدة التواریخ
______________________________
(1) رجوع کنید بهCathay and the way thither مصنفه سر هنری یول(Yule) جلد اول صفحات مقدمهاش برای تعلیقات بسیار مفید برین سفرنامه که بعضی از حواشی صفحات آینده هم از آن کتاب مأخوذ است، صاحب مطلع السعدین همین سفرنامه را مختصرا درج کتاب خود کرده است، و ازین روی مقابله متن به آن کتاب کرده شد، و دو نسخه ازو به کار برده، اولا روتوگرافی این کتاب که در خزانه مخطوطات پنجاب یونیوورسیتی موجود است و از اصل حاصل کردهاند که مال کرائست کالج کیمبرج است و ثانیا نسخه مطبوعه این سفرنامه که قاترمیر از روی مطّلع السعدین درNotice et extraits etc .Vol 41 ,1 شایع کرده و زیاداتی که از روی مطّلع السعدین درج متن شد محدود به قلّابین اینطور [] و آنچه قیاسا افزوده شد در قوسین اینطور ().
(2) سنه 1422
(3) یعنی شاهرخ سلطان پسر تیمور گورکان.
(4) بایسنغر پسر شاهرخ سلطان بود و چون ذکر برادرانش و غیرهم در سطور آینده میآید نسب وفیات ایشان درج ذیل کرده میشود.
(5) 23 نوامبر سنه 1415
(6) اصل: پانزدهم
(7) اصل: دو
خطای نامه، متن، ص: 306
______________________________
(8) در مطلع السعدین گفته است که میرزا بایسنغر به تأکید تمام خواجه غیاث الدین را گفته که هرچه بیند بطریق روزنامچه ثبت نماید.
(9) یکم محرم سنه 833 ه- 17 جنوری سنه 1420
(10) برکنار آمودریا بر راه نخشب در صغد 18 فرسخ از بلخ
(11) وفات این امیرزاده در سنه 830 ه واقع شد. پس ظاهر است که این جمله بعد از وفات امیرزاده افزوده شده.
(12) والی خوارزم
(13) 10 صفر سنه 823 ه- 25 فروری سنه 1420
(14) 12 ربیع الاول سنه 823 ه- 27 مارچ سنه 1420
(15) سیرام واقع بود برکنار رود اریس که معاون سیحون است و هشت میل بشرق چیمکنت، قبل از حملههای مغول این شهر را اسبیجاب نام بود.
(16) پانزدهم اپریل سنه 1420
(17) یعنی بلاد مغول (یول)
(18) ر ک به یول ص 525
(19) سی و یکم می سنه 1420
(20) ر ک به یول ج 1 ص 551 حاشیه 1
(21) 4 جون سنه مذکور
(22) مطلع السعدین: آب کنکر، امّا بقول قاترمیر غالبا این همان آبی است که آن را رود کون گز گویند.
(23) حاصل اینکه شاه جهان را دو دختر بود: یکی در حباله ازدواج سلطان شادی ولد محمد بیگ و دیگر در عقد میرزا محمد جوکی ولد شاهرخ بهادر.
(24) یعنی قریب به 21 ماه جون سنه 1420 م.
(25) 20 جون سنه 1420 م
(26) اصل: دادر کههای سخت
(27) یعنی بودائیها بودند
(28) یعنی ساکیامنی
(29) 13 جولائی سنه 1421 م
(30) اصل: بابری، مطلع (نسخه قاترمیر): بایری، حبیب السیر: بابری.
(31) در مطلع السعدین مینویسد: و از آنجا به بیست و پنج کوچ راه چول و بادیه قطع کرده به هردو روز آب مییافتند و دوازدهم ماه شعبان در اثناء بیابان بشیر و گاوقطاس دوچار شدند و آنجا گاو چنان بزرگ میشود که گویند نوبتی سواری را از پشت زین بسر شاخ ربوده و مدتی بر سر شاخ
خطای نامه، متن، ص: 307
بود (بجای شیر در بعضی نسخ شتر نوشته است) یعنی شتر وحشی و گاوقطاس کهyak است.
______________________________
(32) یعنی مفازه گوبی را عبور میکردند، چول یعنی بیابان و ریگزار است.
(33) 22 اگست سنه 1420
(34)Sucheu
(35) مطلع: دو
(36) خوانچه پایهدار
(1/ 36) نوعی از شراب متعارف ترکستان (بهار عجم)
(2/ 36) کذا، محمد شفیع حدس زده که «اینست» درست است.
(3/ 36) 16 شعبان سنه 823 ه- 26 اگست سنه 1430 م
(37) مطلع السعدین: نیزه، حبیب السیر: تیره، و در ص 275 س 3 به جای دو چوبه و آن خیمه دو تیره
(38) کذا در اصل امّا غالبا صوابش مقدار است
(39) اصل: چنانکه از، تصحیح قیاسی است و زیادات از مطلع.
(40) مطلع: نخلی
(41) اصل: صندل، تصحیح از روی مطلع
(42) کذا در اصل، محمد شفیع حدس زده است به «باشد» (ا. ا.)
(43) مطلع: فندق
(44) اصل: ترها کرده
(45) اصل: جریره، مطلع: خربزهای
(46) مطلع: امیر کسی را کاسه داشت
(47) ترغو نوعی از بافته ابریشمی سرخ رنگ باشد (هفت قلزم)
(48) مطلع: که مردم حیران میشدند
(49) کذا ناقصا در اصل بدون بیاض، مطلع السعدین و بعد از چند روز بقراول رسیدند و این قراول قلعهایست الخ. در آخر سفرنامه گفته است که در جمعه 19 شعبان سنه 823 ه از قراول ختای گذشتند.
(50) قراول در لغت بمعنی کسی که سیاهی ببیند و بر دیدبان نیز اطلاق کنند و میرشکاری که صید را از دور ببیند و فوجی که پیش پیش رود و از سیاهی زدن غنیم خبر دهد چه/ او هم دیدبان است (بهار عجم). بقول یول درین موضع از قراول دروازه دیوار چین مراد است که به صورت قلعهای است و او را کیایوکوان (یعنی قلعه دروازه یشم) مینامند و هوانسانگ در مائه ششم ذکری ازو آورده و در عهد شاهان منگ حد سلطنت چین اینجا منتهی میشد.
(51) برقیاس عبارت مطلع
خطای نامه، متن، ص: 308
______________________________
(52) اصل: شکجو
(53) اصل: برسکار
(54) مطلع: مجوزه (و در نسخه مجوره) بر صفحه 283 این لفظ را مخوره نوشته است.
(55) مقرنس بنای بلند و مدوّر را گویند که با نردبان بران روند ... و بمعنی رنگ برنگ هم آمده و در کنز اللغات عربی نوشته: عمارتی را گویند که نقاشی کرده باشند و هفت قلزم. قاترمیر او را مرادفVarnished قرار داده است و یول او را اینطور ترجمه کردهCovered with lacquer of .cathay اما به گمانم محال نیست که مراد مصنّف این است
Surmounted with spires, in the. Cathay on fashion
(56) اصل: ختای، عبارت مطلع السعدین اینطور است: و درین شهر چند بتخانه هریک قریب به ده جریب
(57) اصل: معذور تصحیح از روی مطلع
(58) اصل قوعو، امّا در مواضع دیگر قرعو و قراغو، امّا در مطلع السعدین در هر موضع قرغو نوشته است.
(59) کذا به هر موضع، امّا در مطلع السعدین کی دیفو نوشته است، (و در بعضی نسخ قو بجای فو)
(60) مطلع:
(61) چوکی و پاسداری
(62) اصل: بیوست.
(63) اصل: شکجوه تا همجو، تصحیح از روی مطلع
(64) قعجو از شکجو، تصحیح از روی مطلع، قمجو-Konchen
(65) اصل: پرغه، مطلع السعدین: یرغه (در بعضی نسخ یرقه)، یورغا اسپ راهوار را گویند (رساله فضل اللّه خان)
(66) مطلع: جپنو، چنو، بیسفو (باختلاف نسخ). کاترمر در ترجمهاشTchifou نوشته است، یعنی که چیفو بوده باشد در اصل.
(67) مطلع: بر سر گره، امّا رجوع کنید به ص 285 س 1
(68) یعنی بسته
(69) (- جلو)
(70) اصل: تعصب، مطلع: بتعصّب و در بعضی بتعصّب (حبیب السیر: باقویان بتعصّب یکدیگر پیشپیش اسپ دوند)
(71) در مطلع السعدین این لفظ را دراسون نوشته است (به معنی شراب برنج است، ا. ا.)
(72) مطلع: دوسون
خطای نامه، متن، ص: 309
______________________________
(73) اصل: نمند
(74) عبارت مطلع السعدین اینطور است: باقی مردم در پس پشت ایشان صف صف بسان مسلمانان در صفهای نماز ستاده.
(75) اصل: پرهای، تصحیح قیاسی است
(76) اصل: درین، تصحیح از روی مطلع
(77) مطلع: گزی
(78) یعنی درویشان بودائی مذهب لامهها، رجوع کنید به انسائیکلوپید یا آف اسلام ذیلبخشی
(79) اصل: سکانی، تصحیح از روی مطلع، این شکمانی محرّف سکیامنی است
(80) کذا در چاپ محمد شفیع، صورت مصطلح «دارافزین» است (ا. ا)
(81) محمد شفیع حدسزده که «یک گز» درست است.
(82) اصل «در» تصحیح از روی مطلع و حبیب السیر.
(83) مطلع (نسخه کاترمر): بلندی دوازده گز، (نسخه کرائست کالج): بلندی دوازده گز، حبیب السیر: ارتفاعش دوازده گز، یولI ,cciv) حاشیه) میگوید: عبارتی که به ابعاد این کوشگ تعلق دارد (یعنی دور بیست گز و دوازده گز محرّف و ناقابل فهم است).
(84) اصل: جواب، تصحیح از روی مطلع
(85) اصل: سیل.
(86) اصل: که
(87) در مطلع السعدین افزوده است: مگر شیری که مرزا بایسنغر فرستاده بود و پهلوان صلاح الدین شیربان خود به درگاه پادشاه رسانید.
(88) مطلع: چهارم 13 شوال سنه 823 ه- 22 اکتبر 1320 ه
(89) مطلع: بر دو طرف آب
(90) اصل: برین
(91) بقیاس «یول» این شهر غالباLancheu بوده باشد که دار الخلافه صوبه کاتسو است، و اغلب که خواجه همین را حسن آباد خوانده
(92) اصل: درین
(93) اصل: بشهر
(94) مطلع: چند شهر
(95) ظاهر است که ایلچیان رودخانه هوانگهو را بار دگر عبور میکنند به محلی که او حد فاصل است میان صوبه شنسی و شانسی (یول)
(96) اصل: جهدین قو، مطلع: صدین قور- بقیاس «یول» این شهرChingtingfu
خطای نامه، متن، ص: 310
بوده باشد.
______________________________
(97) مطلع: خطا
(98) حبیب السیر: طبقه
(99) بند پا. کعب (هفت قلزم)
(100) اصل: بمقرنش
(101) اصل: تنقّه، اما تیغه در مطلع السعدین، قاترمیر این لفظ را بمعنیPedestals گرفته، و غیر محتمل نیست که تیفه باشد که مرادف تیبه (بمعنی پشته است)، در مطلع السعدین بعد لفظ ایستاده جمله دیل را افزوده است و آن خود نمینماید و گوئی معلّق ایستاده.
(102) یعنی گریوهها و پشتهها.
(103) قوچقار بمعنی گوسفند شاخدار است، (رساله فضل الله خان). قاترمیر (در حواشی این سفرنامه) نوشته است که قوجقار گوسفندی است وحشی بزرگ، علیالخصوص در بلادی که به نواح منبع جیحون است یافته میشود.
(104) اصل: ملهای، تصحیح از روی مطلع، تکّه بز نر را گویند (رساله فضل الله) اما در هفت قلزم تکه بالفتح نوشته است و گفته که بمعنی بز نر آمده اعم از بز کوهی و غیر کوهی و بزی را نیز گویند که سر گروه و پیشرو گله گوسپندان باشد.
(105) 14 دسمبر.
(106) اصل: هنوزبا، تصحیح از روی مطلع.
(107)
The City had been resently reoccupied alter the temporory transfer of the court to Nanking. ' ' Yule, icciv.
(108) در مطلع سعدین مجوزه آمده و هردو محل تردیدست (1. 1.)
(109) چوببندی که بجهت نقاشی کردن عمارت یا آئینهبندی و امثال آن بندند (از هفت قلزم). در وقفنامه ربع رشیدی آمده است. (1. 1.)
(110) بیاض در اصل، از روی مطلع نوشته شده
(111) مطلع: فضائی.
(112) مطلع: کوشکی کرسی آن سی گز.
(113) مطلع: بالای آن.
(114) طنابی: طنبی ایوانی که توی ایوان کلان باشد، سنجر کاشی.
فتاد برف، بخاری سبک برافروزیمکه وقت صحبت شبها و گوشه طنبی است
(بهار عجم)
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباطمرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی است
(حافظ)
خطای نامه، متن، ص: 311
در شالامار لاهور چون براه امرتسر رود از دروازه کلان داخل میشویم اولین جاها که درو قدم مینهیم خانهایست طنبی که صاحب پادشاه نامه (جلد 2 ص 312) در صفتش مینویسد:
عمارت شمالی که آرامگاه اقدس [یعنی آرامگام شاه جهان پادشاه] است ... خانهایست طنبی بطول ده گز و عرض هفت و در وسط آن حوضی است منبتکار از سنگ مرمر چهار گز در چهار و در بازوی آن دو حجره. این حوض درین وقت موجود نیست. امّا تا چند سال پیش ازین بود، و این دروازه کلان که حالا موجود است در زمان صاحب پادشاه نامه نبود، و خانه طنبی مذکور مدخلی از جانب شمال نداشت.
______________________________
(1/ 114) کذا، مطلع: و بر بالای کوشک پشت دروازه.
(115) مطلع: فضا
(116) مطلع: شبکه
(116*) مطلع: مثلث همچو خرگاهی قسین، مفهوم جمله بقول قاترمیر اینست:
( Round the throne stood a triangular pavilion, having the from of a tent, made of satin ).
بلک سیخ آهنی باشد که سر آن را پهن کرده باشند برای نان از تنور جدا کردن.
(117) اصل: زرد مجموریشان، تصحیح از روی مطلع
(118) مطلع: بغایت بسیار
(119) مطلع: افزون از حدود شماره
(120) اصل: کوچ، در مطلع بعدش افزوده: نه کوسه
(121) مطلع: گره زده.
(122) اصل: و این
(123) اصل: رسیدند، تصحیح از روی مطلع
(124) اصل: بخیر، تصحیح از روی مطلع.
(125) بقول یول این درست نیست، در قانون خطائی فقط حکم قتل باید اولا در دار السلطنت در عدالتی خاص تصدیق شود.
(126) در مطلع افزوده: و باقی شاهزادگان و امرا را
(127) اصل: پیچید، مطلع پیچند
(128) مطلع: مکاتیب
(129) در مطلع افزوده است: و پادشاه گرفت و گشاد و دید و باز بخواجه سرا داد.
(130) اصل: کوجکه
(131) مطلع: تاج الدین
(132) قرایوسف از تراکمه قراقیونلو بود و اینها اولا به جنوب بحیره وان متسلّط شده بعد هنگامی در ارمینیه و آذربایجان بنای حکومت خود نهادند، جلوس قرایوسف در حدود سنه 790 ه بود، در یورشهای تیمور به مرات از ملک خود فرار شد و بازآمد و بالاخره بعد وفات تیمور در سنه 807 ه باز باطمینان بر تخت سلطنت نشست و در سنه 823 ه بمرد.
خطای نامه، متن، ص: 312
______________________________
(133) مطلع: آوردند (و در بعضی نسخ: دهد)
(134) کذا
(135) مطلع: راستست
(136) اصل: بودند که
(137) مطلع: کوشکه (جنیلق یا جینلق)
(138) مطلع: منقل و جایگاه آتش
(139) مطلع: در یک خانه
(140) اصل: در تصحیح از روی مطلع
(141) اصل: همچنین، مطلع: سجنین (و سجین در اکثر نسخ)، امّا یول(I ,ccvi) میگوید که لفظ چینیsoe jen است که بمعنیPaLace man یا خواجه سراست، و مرادش درین محل این استan officer who has charge of the ambassadors گمان میشود که در نسخه اصل این کتاب سجسین نوشته بود که محرف سجن است. امّا در بعض جاها این لفظ در کتابت محرف شد.
(142) بظاهر بمعنی ساز و سامان است، کرک پوستین و پشم را گویند و یراق بمعنی سامان ضروری است (چنانچه یراق کردن بر صفحه 297 س 16 بمعنی سامان سفر و آماده کردن آمده است) پس گوییا معنی ترکیب اوّلا سامان پوشیدنیها باشد. در آئین اکبری گر کیراقخانه بمعنیWardrobe آمده است، و به تعمیم مطلق ساز و سامان در کتب لغة این لفظ را نیافتم.
(143) مطلع: شقاول، صاحب لغات نوائیه مینویسد که شیغاول آن کسی است که ایلچیان را مصاحب باشد، بقول قاترمیر در حواشی این سفرنامه:is one who introduces the ambassadors شقاول و بحواله تاریخ رشیدی شقاول را مرادف مهماندار قرار داده،Shaw در فرهنگ ترکی نوشته است که شقاول صاحب منصبی کبیر است نزد شاهان ایشیای وسطی: حاکم بر قاضیها و ملاها.
(144) در مطلع افزوده است: تا روز آن زمان قرب دویست سیصد هزار آدمی جمع شده بودند، چون روز شد آن سه دروازه را گشادند.
(145) مطلع: بپای تخت، دادگاه (محمد شفیع به صورت به پای تختی که داد [گاه] است ضبط کرده ولی به استناد پنج سطر بعد آن را به پای تختگه داد ضبط کردم. ا. ا.)
(146) اصل: روی ازدوان
(147) اصل: دوهانی
(148) اصل: جب، تصحیح از روی مطلع
(149) اصل: حدشه، مطلع: جوشه
(150) اصل: لکسن، مطلع: هرکس
(151) اصل: است از
خطای نامه، متن، ص: 313
______________________________
(152) بیاض در اصل، این لفظ که معنیاش معلوم نشد در بعضی نسخ مطلع جینلق و در بعضی جنبلق نوشته
(153) در مطلع ندارد
(154) اصل: نیرکاه، تصحیح از روی مطلع
(155) اصل: و دراسون
(156) اصل: که دری
(157) اصل: آن گوشه
(158) اصل: یک کره، تصحیح از روی مطلع
(159) اصل: در سر حداند، مطلع: بر سر خلانیده
(160) اصل: کردند
(161) یعنی مستقلی شده (محمد شفیع استان چاپ کرده و در لغات ستان ضبط شده است ا. ا.)
(162) اصل: بیشه (درین موضع و به جاهای دیگر بلبسه، بلبسه)، مطلع: بینه (و پیپه).
(163) اصل: بنقهای
(164) این سهو است از مصنّف از آنکه رفتن ایلچیان از هرات به ذیقعده سنه 823 بود (271) و رسیدن ایشان به خانبالق به ذی الحجه سنه 823 ه که درینجا (و به تبع زبده در مطلع السعدین نیز) نوشته است.
(165) اصل: اثنی
(166) مطلع: نوعی دیگر بهتر از پیشتر بازیها کردند، شاید در اصل «بازیگری از نوعی دیگر ازین طوی دیگر» بوده باشد.
(167) اصل: از
(168) تفصیل انواع عقوبات را صاحب مطلع مرفوع القلم کرده، تصحیح درین سطور قیاسی است.
(169) بیاض در اصل بقدر دو سه لفظ، و بعدش لفظ او، آنچه محدود بقوسین است از روی حدس و تخمین افزوده شد.
(170) بالی (؟)
(171) اصل: بکارند ببرندید
(172) اصل: برادر
(173) اصل: آواز پلنگ زنگ کرد از، تصحیح قیاسی است، پلنگ رنگ آنکه جلدش چون پلنگ نقطها از رنگ دیگر داشته باشد.
(174) اصل: سارخها
(175) اصل: بردیدن
خطای نامه، متن، ص: 314
______________________________
(176) قبرغه (پهلو).
(177) یول میگوید: شک نیست که مصنف درین باره مغلطه خورده است.
(178) مطلع: ماهه
(179) اصل: کشتند
(180) در مطلع بعدش افزوده: و خشت تراشیده
(181) مطلع: کاشیکاری
(182) مطلع: اگر
(183) مطلع: نرفته
(184) اصل: تحفه در مطلع مثل متن
(185) اصل: همجین سخن، مطلع: و سحنین. رجوع کنید به حاشیه 141
(186) اصل قتار، تصحیح از روی مطلع، فنار-paper lantern
(187) اصل: بود، تصحیح از روی مطلع
(188) اصل: کاجین، تصحیح از روی مطلع (نسخه کرائست کالج)
(189) اصل قلمساق، تصحیح از روی مطلع (نسخه مذکوره)
(190) یول در نقشه ایشیا که در جلد اوّل کتاب خود شامل کرده است بلاد چورچه را در مانچوریا نشان داده است، و بر حاشیه ص 267 گفته است که ایشان اجداد مانچوهای این زمان بودند.
(191) اصل: نخوکاه، تصحیح از روی مطلع (نسخه مذکوره)
(192) مطلع: پنجاه هزار
(193) اصل: و بدویدن
(194) اصل: بان ماه، تصحیح از روی مطلع
(195) اصل: سخنان، مطلع سجنین و سجین و سجینیان باختلاف نسخ
(196) مطلع: زیادت از صد هزار
(197) اصل: و بلند
(198) مطلع ندارد
(199) اصل: حکم بود چون
(200) اصل: حاکم، تصحیح از روی مطلع
(201) اصل: آمدند
(202) رجوع کنید به حاشیه یول(I ,ccvi) که از آن مستفاد میشود که این جانور بر ساحل بحر منجمد شمالی یافته میشود و او را رؤسای ایلهای تاتاریه شمالیه بخاقان چین بباج میفرستادند. در هفت قلزم (بذیل سنقر) میگوید که آن «مرغیست شکاری از جنس چرخ. گویند بسیار زننده میباشد و پادشاهان پیوسته بدان شکار کنند. امّا شونقار را جنس چرغ(Hawk) گفتن
خطای نامه، متن، ص: 315
درست نیست. رجوع کنید به فرهنگ شا(Shaw) که نام اصلاحی این جانور راFalco) (Hendersani نوشته است.
______________________________
(203) اصل: بکنند.
(204) وفات امیرزاده در سنه 830 ه و قصه متن در سنه 823 ه واقع شده. پس این جمله دعائیه را حافظ ابرو هنگام تألیف این حصّه کتاب در سنه 830 ه افزوده است.
(205) اصل: باز از شیراز او، مطلع: آن کرت از اردشیر نوکر میرزا سیورغتمش، قاترمیر کرت را کره اسپ- نوشته است.
(206) در اکثر نسخ مطلع سنکش نوشته است (و در یکی سنکس). امّا در اصل بهر موضع یاء در آخر نوشته است.
(207) رجوع کنید به یول (1: 115 حاشیه 4) برای معنی این لفظ، حاصلش اینکه بالش مقداریست از زر که بقول جوینی وزنش پنج صد مثقال است (خواه از سیم باشد و خواه از زر) و بقول وصاف بالش زر دو هزار دینار و بالش سیم دوصد دینار و بالش چاو ده دینار قیمت دارد، امّا در مصنّفات مآت بعد قیمت بالش ازینها متفاوت است.
(208) اصل: استراباد، تصحیح از روی مطلع
(209) مطلع قاترمیر قلعی لیک باسا، مطلع (کرائست کالج): قلعی ولودلنگ و شاد، رجوع کنید به حاشیه ص 234
(210) اصل: کیبر، پیکان پهن که به شکار اندازند (بهار عجم)
(211) مطلع (نسخه کرائست کالج): بوتا
(1/ 211) 13 ربیع الاول سنه 823 ه- 18 مارچ سنه 1321 م امّا بحساب و وستنفلد این روز یوم الاثنین نبود، بلکه چهارشنبه بود.
(212) اصل: بگیرد.
(213) مطلع (نسخه کرائست کالج): ولایت نمتای، گنج البحر بحواله ظفرنامه نوشته است که زخان بالیغ تا به تمنای که از شهرهای معظم خطاست چهل منزل میگویند.
(214) اصل: رستم تصحیح قیاسی است. جمله در مطلع اینطور است: و اطراف همچنان برآراسته.
(215) اصل: سجستان.
(216) اصل: بازان
(217) امّا در سطور آینده پادشاه خود میگوید که دست من درد میکند
(218) مرّه- یک فرسنگ شرعی (ص 326) که باندازه یول قریبا 2/ 1 3 میل بود و مسافتی که طی کردند کم از پنج میل، امّا بحسابی که او بحواله کلاویخو درج کرده است میتوان گفت که شش میل رفتند.
(219) مطلع (قاترمیر): جیکفو (نسخه کرائست کالج): خیکفو
(220) مطلع: و گویند (اصل عاتب بجای غایب که تصحیح قیاسی است)
خطای نامه، متن، ص: 316
______________________________
(221) مطلع: عبائی
(222) جلو عنان اسپ
(223) مطلع: تغمار، تخمار بمعنی تیری آمده که پیکان نداشته باشد و بجای پیکان گرهی داشته باشد (هفت قلزم)
(224) مطلع: هیچکس یک قدم پیش و پس نمینهاد.
(225) مطلع: چون
(226) اصل: دادن، تصحیح قیاسی است
(227) در اصل بعدش افزوده: و چون سلطان شاه، که غالبا سهوا نوشته است نظر بر سطور بعد.
(256) در مطلع ندارد، بحساب و وستنفلد بروز 4 ربیع الاخر چهارشنبه بود
(228) در مطلع ندارد
(229) اصل: سجسین
(230) اصل: سیکشی
(231) اصل: امیرزانیر، مطلع: امرا را هم
(232) اصل: میکشی
(233) پارچه بقول قاترمیر
(234) مطلع: قلعی و ...، بظاهر قلقی و غیره همه انواع قماش است چنانکه قرینه عبارت اینجا و در سطور آینده بران دال است و نیز از شمول ترقو و ساورینها ظاهر میشود و ترقو به قول صاحب هفت قلزم نوعی از بافته ابریشمی سرخ رنگ است و سارا هم او نوعی از قماش نوشته است.
(235) مطلع: سا
(236) اصل سیکشما بودند
(237) مطلع: هشتم
(238) اصل: روغن روغن
(239) یعنی زر حل چنانچه در لفظ حل کاری
(240) مطلع: در
(241) اصل: و دروغی
(242) در مطلع افزوده: بل زیاده
(243) اصل: این همه تربیّات، مطلع: این آیین، تصحیح قیاسی است.
(244) اصل: خیر، مطلع: چیز
(245) اصل: سکان، مطلع (نسخه قاترمیر): بیکان، (نسخه کرائست کالج و در یک نسخه دیگر): نیکان، بقول یول(I ,ccvi) این شهر غالبا(Pingyongfu) واقعه در صوبه شانسی است که در قدیم الایام دار السلطنت چین بوده است، و ازین روی در متن پنگان نوشته شد که فی الجمله با بعض نسخ مطلع مطابقت دارد.
(246) مطلع: جاد و غیر آن
(247) برادرزاده شاهرخ سلطان که والی اصفهان بود، رجوع کنید به شجره نسب آل تیمور در ابتدای این حواشی
(248) مطلع: شماره و علیه مردم را
(249) مطلع: القصّه احتیاط کرده.
(250) 29 اگست سنه 1320 م مگر بحساب وستنفلد این روز پنجشنبه بود نه جمعه، و
خطای نامه، متن، ص: 317
همینطور 15 محرم نیز جمعه نبود بلکه پنجشنبه بود، امّا چنانکه معلوم است در حسابات وستنفلد فرق یک روز اکثر پیدا میشود.
______________________________
(251) مطلع (نسخه قاترمیر) نوزدهم محرم (نسخه کرائست کالج و نسخه دیگر): هژدهم ربیع الاول، بهرحال 15 محرم درست نیست از آن روی که در سطور گذشته گفته است که منتصف محرم از سکجو کوچ کردند و قراول از سکجو بظاهر سه روزه راه بود (چنانکه از بیانات مصنّف- ر ک به ص 276 ببعد- بالواسطه میتوان اخذ کرد).
(252) مطلع: هجدهم ربیع الاول 825 سنه ه- 2 مئی سنه 1422 م
(253) مطلع: نهم جمادی الاخری، 10 جمادی الاولی سنه 825 ه 2 مئی سنه 1422 م
(254) اندکان همان اوش است.
(255) کذا در مطلع، امّا صاحب حبیب السیر میگوید که ایلچیان میرزا الغبیگ راه سمرقند پیش گرفته.
خطای نامه، متن، ص: 319
3 پیوست غرائب و عجائب خطای نوشته عبد الرزاق سمرقندی مؤلف مطلع سعدین و مجمع بحرین
اشاره
ذیل سال 825 هجری از روی روزنامچه غیاث الدین نقّاش
خطای نامه، متن، ص: 321
ذکر آمدن ایلچیان که به مملکت خطای رفته بودند و شرح غرایب و عجایب آن دیار
در وقایع سنه اثنتین 1 و عشرین مذکورست که حضرت خاقان سعید ایلچیان مقدّمهم شادی خواجه 2 نامزد مملکت خطای فرمود و میرزا بایسنغر سلطان 3 احمد و غیاث الدین نقّاش را ارسال نمود، و به تأکید 4 تمام خواجه غیاث الدین را گفته بود که از آن روز که از دار السلطنه هرات بیرون رود تا به روزی که بازآید در هر شهر و ولایت آنچه بیند از چگونگی راه و صفت ولایت 5 و عمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهانه و طریقه ضبط و سیاست ایشان و عجایب آن بلاد و دیار و اطوار ملوک نامدار روز 6 بهروز بهطریق روزنامه 7 ثبت نماید.
*** درین سال یعنی خمس و عشرین 8 فرستادگان یازدهم رمضان به هرات رسیدند و بیلاقات و تنسوقات پادشاه خطای به عرض رسانیدند، و حکایات غریب و کلمات عجیب از اوضاع و رسوم آن ممالک تقریر کردند.
و چون خواجه غیاث الدین مضمون آن 9 ولایات و حکایات بیغرض و تعصّب نوشته بود زبده 10 و نقاوه آن سخنان ثبت افتاد، والعهدة علی الراوی، و درین مقام شرح 11 این کلام بنوع بسطی اختتام خواهد یافت.
*** ایلچیان 12 شانزدهم 13 ذیقعده از دار السلطنه هرات روان شدند و نهم ذی حجه به بلخ رسیدند 14 و از کثر [ت] بارندگی 15 تا غرّه محرّم سنه ثلاث و عشرین در بلخ ماندند، و از آنجا روان شده 16 بیست و دوم به سمرقند رسیدند، و میرزا الغبیگ پیشتر ایلچیان خود
خطای نامه، متن، ص: 322
سلطان شاه و محمد بخشی را با جمعی خطاییان فرستاده 17 بود. ایلچیان خراسان در سمرقند توقف نمودند تا ایلچی میرزا سیورغتمش 18 ارغداق 19، و ایلچی امیر شاه ملک اردوان، و ایلچی شاه بدخشان تاج [الدین] 20 جمع آمدند، و به اتفاق ایلچیان خطای عاشر صفر از سمرقند بیرون رفتند و از تاشکند 21 و سیرام 22 و آش پره 23 گذشته یازدهم ربیع الاخر به ایل مغول 24 درآمدند 25.
و خبر یافتند که اویس خان قصد شیر محمد اغلان کرده الوس به هم برآمد 26.
و باز خبر صلح و تسکین فتنه رسید 27، و امیر خداداد 28 که صاحب اختیار 29 آن دیار بود به ایلچیان رسیده استمالت داد 30 و پیش اویس خان رفت.
و ایلچیان هژدهم جمادی الاولی به موضع بیلغوتو که از حساب 31 محمد بیگ 32 بود رسیدند و چندان توقف کردند که داجیان و نوکران شاه بدخشان ملحق شدند، و از 33 بیلغوتو کوچ کرده 34.
و بیست و دوم از آب کنکر 35 گذشته بیست و سیم محمد بیگ حاکم الوس را دیدند، و پسر محمد بیگ سلطان شادی گورگان داماد شاه جهان بود که دختر 36 دیگر او را میرزا محمد جوکی داشت.
و بیست و هشتم 37 به مچلکاء یلدوز 38 و ایل شیر بهرام درآمدند و در آن بیابان بیپایان با آنکه آفتاب در سرطان بود آب دو انگشت یخ میبست.
و هشتم جمادی الاخری 39 خبر آمد که پسران محمد بیگ داجی را که ایلچی اویس خان بود غارت کردند 40، و ایلچیان متوهّم شده با آنکه اکثر ایّام باران و ژاله بود از درهها و کوهها به سرعت گذشتند.
و آخر ماه 41 به شهر طرفان 42 رسیدند، و درین شهر بیشتر بتپرست بودند و بتخانه بزرگ داشتند 43، و در پیشان 44 صفه صورتی بزرگ بود و میگفتند صورت شاکمونی 45 است.
و دوم ماه رجب از آنجا کوچ کرده پنجم ماه به قراخواجه رسیدند، و دهم ماه خطاییان آمده اسامی ایلچیان و عدد مردم 46 ایشان نوشتند.
و نوزدهم به قصبه اتاصوفی 47 فرود آمدند و آنجا یکی از خاندان مصطفوی و فرزندان مرتضوی خاندزاده 48 تاج الدین از سادات ترمذ 49 داماد امیر فخر الدین حاکم مسلمانان قامل بود لنگری ساخته 50 و [در] لنگر اقامت انداخته.
خطای نامه، متن، ص: 323
و بیست و یکم رجب به شهر قامل رسیدند و درین شهر امیر فخر الدین مسجد عالی 51 و معبد متعالی ساخته 52 و در غایت تکلّف پرداخته بود، و کافران نزدیک مسجد بتخانهای داشتند که 53 بر اطراف آن بتان خرد و بزرگ به صور بدیع نگاشته بودند، و بر در بتخانه صورت دو دیو بر یکدیگر حمله نمودند 54، و منگلی تیمور بایری 55 جوانی صاحب جمال 56 حاکم قامل بود.
و از آنجا بیست و پنج، راه چول و بادیه قطع کرده به هردو روز آب مییافتند 57.
و دوازدهم ماه شعبان 58 در اثناء بیابان به شیر 59 و گاو قطاس 60 دوچار شدند و آنجا گاو چنان بزرگ میشود که گویند نوبتی سواری را از پشت زین به سرشاخ ربود و مدّتی بر سر شاخ او بود، مصراع: «باشد سخنی غریب اگر راست بود».
و چهاردهم شعبان به منزلی رسیدند که [از] 61 آنجا تا 62 سکجو 63 که اوّل شهر خطاست ده روز راه چول بود 64، جمعی خطاییان 65 خبر ایلچیان یافته به موجب فرمان 66 استقبال نمودند.
به یک روز در مرغزاری صفّه عالی ساخته 67 و سایبانها افراخته 68 و شیرهها و صندلیها نهاده و خوردنیهای قاز 69 و مرغ و گوشت پخته و میوههای خشک و تر بر طبقهای چینی ترتیب داده بودند و زبر 70 سر هر شیره 71 نخلی بسته و سبزیها و خوانها آراستند 72.
و در آن بیابان طویی مرتب ساختند که در شهرها میّسر نشود، و چون از طعام فارغ شدند انواع مسکرات 73 در کار آوردند، و همه کس را 74 گوسفند و آرد و جو و مایحتاج دادند 75، و اینها را به احترام تمام پیش ایلچیان فرستادند 76.
و نسخه گرفتند 77 که ایلچیان هرکس چند نفر نوکر دارد 78، و داجیان حجّت گرفتند که زیادت نگویند که هرکس 79 که دروغگوی شد او را وقعی نمیماند و بازرگانان در سلک نوکران منتظم شده 80 خدمت میکردند و نسخه به این تفصیل بود:
امیر شادی خواجه و کوکجه دویست نفر، سلطان احمد و غیاث الدین صد و پنجاه نفر، ارغداق 81 شصت نفر، اردوان پنجاه نفر، تاج الدین 82 پنجاه نفر، و ایلچیان 83 میرزا الغ بیگ رفته بودند 84 و قاصدان 85 میرزا ابراهیم سلطان هنوز نرسیده.
و شانزدهم شعبان ایلچیان را خبر کردند [335 ب] که امروز دانکداجی 86 که حاکم آن سرحدّست 87 طوی پادشاهانه 88 میدهد. ایلچیان به یورت او آمدند 89.
و خطاییان به صورت مربّع فرود آیند، طناب در طناب، چنانچه هیچ آفریده به
خطای نامه، متن، ص: 324
میان در نتواند آمد مگر از چهار دروازه که بر چهار طرف آن مربّع گذاشتهاند، و میان آن فضائی بزرگ، و در میان فضا دکانی 90 بلند ساخته مقدار یک جریب و خیمه بزرگ دو تیره خطائی 91 در پیش 92 زده مثل شاهنشینی دامنها برداشته و تالاری از چوب و سایبانها چنانچه یک جریب تمام سایه بود و در زیر دو تیره بزرگ 93 صندلی داجی نهاده، از چپ و راست صندلیهای دیگر و ایلچیان بر جانب چپ و امراء خطا بر طرف راست نشستند، و پیش ایشان تعظیم طرف چپ زیاده از طرف راست است، مصراع: «که شاه عادل دل در بدن بود سوی چپ».
و پیش هریک از ایلچیان و امراء دو شیره نهادند در یکی گوشت پخته و قاز و مرغ و میوههای خشک خطائی، و در یکی کلیچه و نانهای خوب و نخلی 94 از کا [غذ] و ابریشم بغایت خوشنما 95.
و در پیش باقی مردم هریک شیرهای بود 96، و در برابر کورکه پادشاهی که بر مقامی بلند 97 بود خمها و خمرههای چینی و صراحیهای خرد و بزرگ چینی و نقره 98.
و در چپ 99 و راست کورکه مطربان ایستاده یاتوغن 100 و کمانچه و پییه 101 ونی دو نوع که در سر و پهلو نفس کنند 102 و تنبک 103 و موسیقار و طبل دو روی بر سر سه پایه نهاده 104 و صنج و چهارپاره و دهل همه را به اصول و نوا درآوردند 105، و پسران صاحب جمال سرخی و سفیده 106 مالیده و بسان دختران مرواریدها در گوش کشیده 107 بازیگریها 108 کردند که، مصراع: «مثل آن در زمانه نتوان دید».
و ازین فضای گشاده تا چهار دروازه 109 مردان جیباپوش نیزهها در دست از دو طرف راه ایستاده پای از پای برنمیدارند 110، و یساول حاجت نیست 111 و مردم را در محلّ مناسب نشانده و کاسه داشته قوش 112 و قراو دادند و خوردند. امیر دوسون حاکم دیوان کاسه داشت 113 و صندوق نخلبندی با او میبردند. هرکه را کاسه دادند 114 شاخچه نخلبندی بر سر دستار او زده مجلس را گلستانی ساخت.
و بازیگران از کاغذ 115 مقوی صورت 116 جانوران ساخته بر روی بسته بودند و بهیچوجه روی و گوش ایشان نمینمود 117 و بر اصول خطائیان رقص میکردند.
و پسران همچون آفتاب صراحیهای شراب ناب 118 در دست ایستاده و بعضی طبقهای نقل بر کف 119 از فندق 120 و عنّاب و چهار مغز و شاه بلوط مقشر و لیمو و سیر و پیاز در سرکه پرورده و ترّههای 121 دیگر و خربزه بریده و هندوانه 122 بریده در طبقی خانه خانه
خطای نامه، متن، ص: 325
جدا جدا بر کف نهاده 123.
چون امیر کسی را کاسه داشت 124 آن پسر طبق پیش آورد تا هر نقل که میل کند تنقّل سازد.
دیگر لکلکی بزرگ بغایت شبیه ساختهاند 125 چنانچه پسری در درون او میرود و آن لکلک بر اصول پای میکوفت 126 و هر طرف سر میجنباند به نوعی که مردم حیران میشدند، آن روز تا شب مجلس عیش و نشاط در غایت خرّمی و انبساط بود. 127
و هفدهم 128 ماه شعبان به چول درآمده بعد از چند روز به قراول رسیدند، و این قراول قلعهای است محکم 129، اطراف آن کوه، و راه آنچنانکه از در قلعه درمیباید آمد و به دری دیگر بیرون رفت. ایلچیان به قلعه درآمده همه را شمردند و نام نوشتند و از قلعه بیرون گذاشتند. 130
و از قراول به شهر سکجو آمدند، و داجیان ایلچیان 131 را دریامخانه بزرگ که بر در شهر بود فرود آوردند، و رخوت ایشان مجموع ستانده و به دفتر برده سپردند.
و مایحتاج از مأکول و مشروب و مفروش و مرکوب دریامخانهها مرتّب میداشتند. هر شب کتی 132 و دستی جامه خواب ابریشمین با یک خدمتگار فرمانبردار برای هرکس مقرّر و مرتّب بود.
و این سکجو شهری معظم 133 و قلعهای محکم 134 است، مربّعی درست 135، بازارها گشاده، عرض بازار پنجاه گز شرع، همه آب زده و جارو کشیده. 136 در خانهها خوک اهلی 137، و در دکان قصّاب 138 گوشت گوسفند و گوشت خوک پهلوی هم آویخته 139.
و در بازارهای ایشان چهار سوی بسیار، و بر سر هر چهار سو چارطاقی 140 از چوب خوازه 141 بسته در غایت تکلّف و کنگرهها بروی نهاده هم از چوب و 142 مقرنس خطائی بسته.
و بر 143 باروی شهر در بیست قدم برجی سرپوشیده ساخته، و چهار دروازه بر چهار دیوار شهر برابر هم گشاده از غایت راستی نزدیک مینمود، و از میان شهر تا دروازه راه بسیار بود. 144
و بر پشت هر دروازه کوشکی دو طبقه خرپشته به رسم خطائی 145، چنانک در مازندران. اما در مازندران به سفال بیرنگ پوشند و خطاییان به چینی 146 پوشیدهاند.
و درین شهر چند بتخانه بود هریک قریب به ده 147 جریب بغایت پاک، و زمین
خطای نامه، متن، ص: 326
آن 148 از خشت پخته تراشیده فرش انداخته، و خشت پخته آن 149 بسان سنگ جوهر دارد. 150
و بر در بتخانهها پسران خوش شکل ایستاده و صلای عیش و عشرت در داده 151، مردم غریب را رهبری میکنند و از راهبری میکردند. 152
و این اول شهر خطاست و از اینجا تا خانبالق 153 که تختگاه پادشاه است نود و نه یام بود همه معمور، هر یامی برابر شهری و قصبهای، و مابین یامها چند قرغو [و] کیدی [فو] 154.
قرغو عبارت است از خانه شست 155 گز بلندی و دایم 156 ده کس درین خانه باشند 157 و آن را چنان ساختهاند که قرغوی دیگر مینماید. چون قصّهای پیش آید 158 مثل لشکر بیگانه 159 فی الحال آتش کنند تا آن قرغوی دیگر دیده 160 آتش کند، همچنین آتش میکنند تا در یک شبانروز سه ماهه راه واقف شوند که حالی واقع است و مکتوب 161 مشروح متعاقب رسد، و در کی دیفو 162 بهدست یکدیگر داده میرسانند.
و کیدیفو 163 عبارت از خانهواری چند است که در محلّی ساکن گردانیدهاند، و یاساق 164 و مهمّ ایشان آن است که چون مکتوب یا خبری رسد شخصی آماده ایستاده در حال به کیدیفوی دیگر رساند 165، همچنین تا آن زمان که به پای تخت رسد، و از کیدیفو تا کیدیفوی دیگر ده مرّه 166 است، و هر شانزده مرّه یک فرسنگ شرع است.
جماعتی که در قرغو باشند هر ده روز به نوبت ده کس آید 167 و آن ده که آنجا باشند روند، امّا جمعی که در کیدیفو باشند همانجا ساکناند و خانهها ساخته عمارت و زراعت دارند.
و از سکجو تا قمجو که شهری دیگرست بزرگتر از سکجو، نه یام بود، و دانکداجی 168 که بزرگتر داجیان سرحد بود درین شهر حاکم است.
و در هر یامی چهار صد و پنجاه اسپ [و] درازگوش یرغه 169 برای ایلچیان میآوردند و پنجاه شست عرابه 170، و پسران که موکّل اسپان بودند ایشان را بافو گویند و موکّلان درازگوش را لوفو، و آنها که عرابه میکشند جنپو 171 و عرابه کشان بسیار باشند که ریسمانهای عرابه گرفته بر دوش میبرند.
و در راه هرچند بارندگی و کوه باشد آن پسران عرابهها از یام به یام میرسانند. هر عرابهای دوازده کس میبرند، پسران خوش شکل مرواریدهای دروغی خطائی 172 در گوش و مویها بر سر گره زده، و اسپان بازین و لجام و قمچی میآوردند، و بافویان تا یام دیگر بر سر جلا و بسان پیکان به تعصب 173 میدوند.
خطای نامه، متن، ص: 327
و در 174 [هر 175] یامی 176 گوسفند و قاز و مرغ و برنج و آرد و عسل و دراسون 177 و عرق و سیر و پیاز در سرکه پرورده 178 و ترهها میدهند. دور هر شهر ایلچیان را طوی دهند.
و دیوانخانه 179 را دوسون 180 میگویند. در هردوسون 181 که طوی باشد اول پیش کورکه رو به 182 طرف تختگاه پادشاه 183 تختی نهند و پردهای آویخته 184 و شخصی پهلوی تخت ستاده و نمدی بزرگ پاک در پای 185 انداخته، و امراء و ایلچیان بر بالای آن نمد 186 و باقی مردم در پس پشت ایشان صف صف بسان مسلمانان در صفهای نماز ستاده. خطای نامه ؛ متن ؛ ص327
آن کس که بر پهلوی تخت باشد به زبان خطائی ندائی کند سه بار. بعد از آن داجیان سه بار سر بر زمین نهند و ایلچیان و مردم را نیز تکلیف کنند که سه بار سر نهاده هرکس به سر شیرههای خود رود.
و درین روز که دانکداجی 187 در قمجو مسلمانان را طوی میداد دوازدهم رمضان بود.
از ایلچیان درخواست که طوی پادشاه است و شما را عزیز داشته چیز خورید. 188 ایلچیان درخواست کردند 189 که در دین ما روا نیست. دانکداجی 190 ایشان را معذور داشته هرچه ترتیب کرده بود به وثاقهای ایشان فرستاد.
و درین شهر قمجو بتخانهای بود 191 پانصد گز در پانصد گز و در میان آن 192 بتی خسپیده 193، پنجاه قدم طول آن بت، و نه قدم طول کف پای او و دور کلّه سر 194 او بیست و یک گز 195، و بتان دیگر پس پشت او و بالای سر او هریک گزی 196 و کمتر و بیشتر، و صورت بخشیان هریک به مقدار آدمی همه چنان متحرّک که گوئی زندهاند، و بر دیوارها 197 صورتگریهای 198 خوب کرده این بت بزرگ خسپیده 199 یک دست به زیر سر نهاده و یکی بر روی ران، و او را مطلّا کردهاند 200، و نام آن شکمانی فومی 201 گویند، و فوج فوج میآیند و پیش آن بتک سر بر زمین مینهند، و در گرد آن عمارت همچون خانههای کاروانسرا بتخانهها بود 202، انواع پردههای زربفت و کرسیهای مطلّا و صندلیها و شمعدانها و صراحیهای چینی آراسته بودند، و درین [شهر] 203 قمجو ده بتخانه معظم 204 بود.
و خانه دیگر ساخته بودند که مسلمانان آن را چرخ فلک میخوانند 205، مثل کوشکی مثمّن، و از زیر تا بالا پانزده طبقه، و در هر طبقهای منظرهای مقرنس خطائی و غرفهها و ایوانها و بر گرد منظرها در افزینها و انواع صورت ساخته مثل تختی زده و پادشاهی نشسته، و از چپ و راست خادمان و غلامان و دختران ایستاده. 206 در مجموع آن پانزده طبقه منظرهای خرد و بزرگ ساخته بودند و صورتهای بدیع پرداخته. 207
خطای نامه، متن، ص: 328
و در زیر آن کوشک صورت دیوان که آن را بر دوش گرفتهاند، و دور آن کوشک بیست گز بود و بلندی دروازه ده گز 208، همه از چوب تراشیده، امّا چنان مطلّا کرده که گوئی تمام طلاست، و سردابهای در زیر آن و میلی از آهن از زیر تا بالا در آن 209 تعبیه کرده و یک سر میل بر روی 210 کرسی آهن نهاده و سر دیگر بر سقف خانهای که آن کوشگ 211 در آنجاست محکم کرده چنانکه در سردابه به اندک حرکتی آن کوشگ معظّم در حرکت 212 میآید، مجموع نجّاران و حدّادان 213 و نقّاشان عالم باید که از آنجا 214 تعلیم صنعت گیرند.
و هرچند به خانبالق نزدیکتر میشدند در شهرها و یامها طویهای 215 ایلچیان زیادت میدادند، و درین شهر قمجو رختها و چهارپایان ایلچیان را سپردند و به وقت باز آمدن همه را باز دادند 216، و آنچه برای پادشاه آورده بودند از ایلچیان ستاندند 217 مگر شیر که میرزا بایسنغر فرستاده بود و پهلوان صلاح الدّین شیربان خود به درگاه پادشاه رسانید.
القصّه هرروز به یامی و هر هفته به شهری میرسیدند تا چهارم 218 شوّال به آب قراموران 219 که برابر جیحون 220 بود رسیدند، و بر آن آب پلی به زنجیر و بیست و سه کشتی بسته بودند، هر زنجیر به سطبری ران آدمی ده گز از هر طرف بر خشکی گذشته و بر دو طرف آب دو میل آهن هریک به سطبری میان مردی در زمین محکم کرده و زنجیرها بر آن استوار ساخته و کشتیها را به قلّابهای بزرگ و زنجیرها استحکام داده و بر بالای کشتیها تختهها انداخته و همه محکم و هموار ساخته، ایلچیان بیزحمت عبور نمودند.
و در آن 221 طرف آب قراموران شهر معظم بود. ایلچیان را طوی دادند بیشتر از طویهای پیشتر، و درین شهر بتخانه عظیم بود چنانکه از سرحدّ خطای تا آنجا مثل آن عمارت ندیده بودند، و سه خرابات و دختران صاحب جمال 222، اگرچه دختران 223 خطایی بیشتر صاحب حسناند امّا آن شهر را حسنآباد 224 خوانند.
از آنجا بر چند شهر دیگر گذشته دوازدهم ذیقعده به آبی 225 رسیدند دو برابر جیحون، و از آنجا به کشتی سلامت گذشتند.
و از چند آب دیگر به کشتی و پل عبور نموده بیست و هفتم 226 به شهر صدینفو 227 رسیدند، شهر معظم و غلبه بسیار، و بتخانهای 228 بعظمت، و بتی جسیم از برنج ریخته و مطلا کرده پنجاه گز در بلندی، متناسب 229 اعضا، بر 230 اعضای او صورت دستها 231، بر کف هر دست صورت چشمی، و آن بت را هزار دست خوانند، و در خطای 232 شهرتی دارد، و کرسی 233 از سنگ خوب تراشیده که این بت و عمارت 234 بر آن کرسی است، و دیگر رواقها
خطای نامه، متن، ص: 329
و منظرها و غرفهها بر گرد او چند آشام. [آشام] 235 اوّل از کلّه پای او گذشته، و آشام دوّم به زانوی او نرسیده، و دیگری از زانوی او گذشته، و دیگری به میان رسیده، و دیگری به سینه، همچنین تا سر. و سر آن عمارت متکلّف 236 به مقرنس درآورده و چنان پوشیده که مردم در آن حیراناند 237، و هشت آشام است و در همه آشامها از درون و برون توان گردید. و این بت را ایستاده ساختهاند و دو قدم او که هریک قرب ده گز باشد در بالای دو تیغه 238 ریخته ایستاده، و آن خود نمینماید و گویی معلق ایستاده 239. صد هزار 240 خروار برنج تخمینا در آن عمل خرج شده باشد، و دیگر بتکان خرد 241 ساختهاند از گچ و رنگآمیزی کرده 242 و کوهها و کمرها از گچ نموده 243، و در آن کوهها و کمرها و غارها و مغارهها صورتگری کرده چنانکه بخشیان 244 و رهبانان و جوکیان در چلّه نشستهاند و ریاضت میکشند 245. و قچقار و تکه 246 و ببر و پلنگ و اژدرها و درختان نموده و بر دیوارها 247 صورتگریها 248 کرده در کمال مهارت، و عمارات اطراف در غایت لطافت 249، و در این شهر نیز 250 چرخ گردانی مثل قمجو امّا از آن بزرگتر و به تکلّفتر.
و همچنین هرروز چهار فرسنگ و پنج فرسنگ میرفتند تا هشتم ذی الحجه هنوز 251 تاریک بود که به دروازه خانبالق 252 رسیدند، شهری بغایت بزرگ، چنانچه 253 هر دیواری یک یک فرسنگ بود 254 و بر دیوارهای دور شهر به سبب آنکه هنوز عمارت میکردند صد هزار خوازه بسته بود 255، و هنگام صبح دروازه نگشوده بودند ایلچیان را از برجی که عمارت میکردند به شهر درآوردند و بر در کریاس پادشاه فرود آوردند 256 و بر در کریاس 257 مقدار هفتصد قدم فرش 258 سنگ تراشیده انداخته بود. پیاده از روی فرش گذشته به در اردو 259 رسیدند. بر هر طرف در پنج پیل 260 ایستاده و خرطومها به راه داشته، ایلچیان از میان خرطومها گذشتند و درون 261 رفتند. قریب صد هزار آدمی آن زمان را که هنوز روشن نشده بود بر در سرای پادشاه بودند.
چون ایلچیان درآمدند فضایی دیدند بغایت وسیع و جانفزای و هوائی بسیار لطیف و دلگشا 262، و در پیش آن 263 کوشکی کرسی آن سی گز 264، و بر بالای کرسی ستونهای پنجاه گزی بر پای کرده و عمارات بر بالای آن، و طنبی ساخته شصت گز در چهل گز، و در پیش ستونها 265 سه دروازه، میانی 266 بزرگتر و چپ و راست خردتر، و این میانه ممرّ پادشاه است و از طرفین خلق میگذرند و بر بالای کوشک پشت دروازه چپ و راست کورکه و ناقوس نهاده و آویخته و دو 267 کس منتظر ایستاده تا پادشاه کی به تخت
خطای نامه، متن، ص: 330
برآید، و قرب 268 سیصد هزار آدمی بر درگاه 269 جمع گشته، و دو 270 هزار مغنّی ایستاده و آواز بم و زیر باهم 271 ساز کرده به زبان خطایی و اصول، ایشان دعای پادشاه میگویند. و دو هزار 272 دیگر سلاحدار ناچخ و دورباش و زوبین و حربه و خشت پولاد و تبرزین و نیزه و شمشیر و گرز در دست داشتند و بعضی بادبیزن خطایی و چتر گرفته، و بر اطراف آن فضاخانهها و صفهها و ستونهای معظم بر کنار صفهها 273 و دیوارخانهها مجموع 274 شبکه و فرش سنگ تراشیده 275.
القصه چون روشن شد آنها که بر بالای کوشک منتظر پادشاه بودند 276 کورکه و دهل و دمامه و صنج و نی و ناقوس فروکوفتند و آن سه دروازه را گشادند و خلایق درون دویدند، و قاعده در دیدن پادشاه دویدن است. 277
چون ازین فضا به فضای دوم رفتند و آن نیز بغایت وسیع و دلگشا 278 بود و در برابر کوشکی 279 از اوّل بعظمتتر 280 تختی آوردند مقدار چهار گز، و گرد تخت مثلّث همچو خرگاهی 281 قسین 282 گرفته از اطلس زرد، مجموع زرافشان خطائی کرده 283 و نقوش 284 خطائی سیمرغ و اژدر 285 نموده، و بر بالای تخت کرسی از زر نهاده 286 و از چپ 287 و راست خطاییان صف کشیده ایستاده 288، اوّل امرای تومان و هزاره و صده بغایت بسیار 289، هریک را در دست راست تختهای مقدار یک گز شرع طول و در عرض یک چارک 290 و بغیر آن در جائی ننگرند و در عقب ایشان فزون از حدّ و شمار 291 جیباپوشان و نیزهداران و بعضی شمشیرهای برهنه در دست، صفها راست ایستاده 292. مجموع چنان خاموش که گوئی یک متنفّس اینجا نیست.
و پادشاه از حرم بیرون آمد و نردبانی از نقره پنج پایه بر تخت 293 نهادند و بر بالای تخت صندلی از زر. پادشاه بر تخت برآمد و بر صندلی نشست. مردی 294 میانه بالا، محاسنی نه بزرگ و نه کوسه 295. مقدار دویست سیصد موی از میان محاسن چنان دراز 296 که سه چهار حلقه در کنار پادشاه 297 زده بود، و از چپ و راست تخت دو دختر ماهروی مویهای خود 298 بر میان سر گره زده 299، گردن و عارض گشاده، و مرواریدهای بزرگ 300 در گوش، و کاغذ و قلم در دست، منتظر که پادشاه چه فرماید. هرچه 301 بر زبان پادشاه گذرد قلمی کنند و چون در حرم رود نوشته به عرض رسانند. اگر حکمی تغییر 302 باید کرد خط بیرون فرستند تا اهل دیوان بدان موجب عمل کنند.
فی الجمله چون پادشاه بر تخت قرار گرفت و صفها از برابر روی پادشاه ایستاد 303
خطای نامه، متن، ص: 331
و ایلچیان را با بندیان دوشادوش پیش پادشاه بردند اوّل یارغوی بندیان پرسیدند هفتصد کس 304 بودند، بعضی دو شاخه بر 305 گردن و بعضی دست و گردن در تخته، و پنج شش را بر تختهای دراز در بند کرده سرها از تخته بیرون، و هریک را کسی موکّل [که] موی گناهکار گرفته منتظر تا پادشاه چه حکم فرماید. جمعی را زندان و بعضی را قتل فرمود، و در مجموع خطا، هیچ امیر و داروغه را حکم قتل نیست. هرکس گناه کرد گناه او را بر تخته پارهای نوشته در گردنش آویختند با زنجیر و دوشاخه، و هرچه حدّ گناه اوست در کیش کافری 306 و به جانب خانبالق پایتخت روان کردند 307. اگر یک ساله راه است جائی نمیتواند بود تا به آنجا نرسد.
بعد از آن 308 ایلچیان را نزدیک تخت بردند. به مسافرت پانزده گز 309 و امیری 310 زانو زده و به خط خطائی احوال ایلچیان نوشته برخواند مضمون آنکه: از راه دور از پیش حضرت شاهرخی و فرزندان او 311 ایلچیان 312 آمدهاند و برای پادشاه تبرّکات آورده و به پایتخت به سر زدن آمدهاند.
مولانا حاجی یوسف قاضی که از امرای تومان و مقرّبان پادشاه بود 313 و از دوازده دیوان پادشاه یکی تعلّق به او میداشت 314 پیش آمد با چند نفر از مسلمانان زباندان و ایلچیان را گفتند 315 اول دو تاه 316 شوید و بعد از آن سر بر زمین نهید سه کرّت. ایلچیان سر نهاده پیشانی بر زمین نرساندند 317، بعد از آن مکتوب حضرت شاهرخی و جناب بایسنغری و باقی شاهزادگان و امراء را 318 در پارچه اطلس زرد پیچیده به دو دست بلند گرفتند.
و قاعده اهل خطای آن است که هرچه تعلق به پادشاه دارد در زرد 319 میپیچند.
مولانا قاضی آمد و آن مکاتیب ستده به خواجهسرائی که پیش تخت پادشاه بود داد، و خواجه سرای پیش پادشاه برد و پادشاه گرفت و گشاد و دید و باز به خواجهسرا داد، و پادشاه از صندلی فرود آمده بر تخت نشست.
و سه هزار 320 از جامه آوردند. هزار دگله و هزار قبا 321، و خویشان و فرزندان را قبا 322 پوشانید، و هفت نفر از ایلچیان 323 نزدیک او 324 آوردند: شادی خواجه و کوکجه 325 و سلطان احمد و غیاث الدین و ارغداق و اردوان و تاج الدین، و ایشان زانو زده.
پادشاه احوال حضرت شاهرخی پرسید، و بعد از آن پرسید که 326 قرایوسف
خطای نامه، متن، ص: 332
ایلچی میفرستد و مال میآورند؟ 327
گفتند آری.
و داجیان نیز دیدند که ایلچیان 328 او آمده بود و مال آورده.
دیگر پرسید که نرخ غله آنجا 329 گران است یا ارزان و نعمت فراوان؟
گفتند غلّه ارزان است و نعمت فراوان.
گفت آری چون دل با خدای راست است 330 حق تعالی نعمت فراوان ارزانی داشته.
دیگر گفت ایلچی میخواهم به قرایوسف 331 فرستم که آنجا اسپان خوباند، در راه ایمنی هست؟
ایلچیان گفتند راه امن است 332. اگر 333 حکم سلطان شاهرخ باشد. 334
گفت آن را 335 دانستهام. از راه دور آمدهاید برخیزید و آش خورید.
و ایلچیان را به فضای اوّل 336 بردند و هریک را یک شیره و صندلی نهادند 337 و بر هر شیره چنانچه پیشتر گفته شده بود 338 آش خوردند. و ایشان را به یامخانه بردند و در یامخانه در هر خانهای کتی خوب 339 و بستر و بالش اطلس و کمخا [و کفش کمخا] 340 در غایت نازکی دوخته 341 و کوشکه و جنبلق 342 و صندلی و منقل و جایگاه 343 آتش و ده کت دیگر از چپ و راست با بستر و بالش اطلس 344 و کمخا و زیلوچها و حصیرهای نازک 345، هرکس را بدین نسق در یک خانه مقرر کرده، و دیگ 346 و کاسه و چمچه و شیره. و هرروز ده 347 کس را یک گوسفند و یک قاز و دو 348 مرغ و هریک را دو من شرع آرد و یک کاسه بزرگ برنج و دو کلیچه بزرگ با حلوا 349 و یک ظرف عسل و سیر و پیاز و سرکه و نمک و ترههای ملوّن 350 و دو کوزه دراسون 351 و یک طبق نقل و چند خدمتگار 352 صاحب حسن بر دو قدم 353 از بام تا شام و از شام تا بام 354.
روز دیگر نهم ذی الحجه هنوز شب بود که سجین 355 آمد یعنی شقاول 356.
ایلچیان را گفت برخیزید 357 که پادشاه طوی میدهد و اسپان با زین آورده ایشان 358 را سوار کرد و به اردوی پادشاه برد، و ایشان را در کریاس اوّل نشاندند 359 تا روز، و آن زمان قرب دویست سیصد هزار آدمی جمع شده بودند. 360
چون روز شد آن سه دروازه 361 گشادند و ایلچیان را به پای تختگاه داد 362 بردند و از برای 363 پادشاه پنج بار سر بر زمین نهادند و پادشاه از تخت فرود آمده ایلچیان را
خطای نامه، متن، ص: 333
بیرون بردند 364 و فرمودند که خود را سبک کنید که در میان طوی به قضای حاجت بیرون نمیتوان آمد. ایلچیان پراکنده گشته باز جمع شدند، و درون رفته از کریاس اوّل و دوّم که تختگاه داد است گذشته به کریاس سیم درآمدند، صحنی بغایت گشاده، فرشهای خوب 365 از سنگ تراشیده، و در پیش آن 366 طنبی بزرگ شست گز 367، روی 368 اردو و کوشکها و روی عمارات و در خانههای خطاییان بر جانب جنوب باشد، و درون طنبی تختی 369 بعظمت نهاده از قد مردی بلندتر، و از سه طرف نردبانهای نقره 370، یکی از پیش و دو از چپ و راست، و دو خواجهسرا ایستاده و بر دهان چیزی بسته از کاغذ مقوّی تا بن گوش، و باز تختی 371 خردتر بر بالای آن تخت نهاده مثل صندلی امّا بزرگتر 372، گوشهای بسیار و متّکا دارد 373 و پایهای غریب، و از چپ و راست مثل عودسوزی 374 یا قبّهای که بر سر آن نهادهاند و مجموع آنها 375 از چوب مطلّا کردهاند، مصراع: «تو گفتی همه خود مجسّم طلاست».
مولانا قاضی گفت هشت سال است که این تخت طلا کردهاند 376 و درین مدّت از آن هیچ نسوده 377، و دیگر ستونها و پلها و چوبهای این عمارت از جوشه رنگ کرده و روغن داده که استادان ربع مسکون در آن حیرانند 378 و شیرههای طعام و نقل و نخلبندی پیش پادشاه نهاده، و از چپ و راست تخت داجیان صاحب وجود ایستاده، و ترکش و شمشیر بسته و سپر حمایل کرده و در پس پشت ایشان سپاهیان ناچخها 379 گرفته و جمعی 380 شمشیرهای برهنه داشته.
و در طرف چپ که پیش ایشان زیاده از راست است جای ایلچیان بود، پیش امراء و هرکس [که] 381 تعظیم کنند سه شیره نهند و از آن فرودتر دو تا به یک شیره، و شاید که در آن روز هزار شیره مرتّب بل زیاده پیش مردم نهاده باشند، و دیگر پیش 382 تخت پادشاه نزدیک 383 پنجره طنبی کورکه بزرگ نهاده و شخصی بر بالای صندلی بلند ایستاده و پهلوی او اهل ساز 384 منتظر و پیش تخت هفت چتر هفت رنگ 385، و برون طنبی چپ و راست قرب 386 دویست هزار سلاحدار ایستاده، و برابر تخت مقدار گزوار 387 که به کمان سخت اندازند مثل جنبلق 388 ده گز در ده 389 گز، دیوار 390 آن از اطلس زرد، و در درون آن آش پادشاه ترتیب کنند و دراسون 391 و هرگاه جهت پادشاه آش و دراسون آورند 392 اهل ساز به یکبار آغاز ساز کنند و آن هفت چتر چرخ زنان میآیند تا نزدیک تخت، و آن آش یا 393 دراسون را در حقّه بزرگ نهادهاند 394 و
خطای نامه، متن، ص: 334
سرپوش هم از جنس حقّه پوشیده.
چون اینها مرتّب شده ایلچیان بر پای ایستاده 395، دری از پس تختگه در حرم بود و پرده بزرگ آویخته و طناب ابریشمین بر دو طرف پرده بسته 396 و سرهای طناب دو خواجهسرا گرفته و میان طناب بر بکرهای بود که چون طناب را کشند 397 آن پرده پیچیده شود 398، به این نوع در باز شده پادشاه بیرون آید 399، و سازها مینوازند. 400
چون پادشاه نشست همه خاموش شدند، و بالای سر پادشاه به ده گز بلندی کلّهای بسته بودند. چون سایبانهای چهارده گزی از اطلس زرد و چهار اژدر که باهم در حملهاند بر آن باسمه زده.
چون پادشاه قرار گرفت 401 ایلچیان را پیش برده 402 پنج کرّت سر بر زمین نهادند و بازگشته به جای خود پیش شیرهها نشستند 403. و غیر آنکه بر شیرهها بود هر ساعت آشها و گوشتهای برّه و قاز و مرغ و دراسون 404 میآوردند، و بازیگران به بازی درآمدند. 405
اوّل جماعتی پسران چون ماه بسان دختران سرخی و سفیده کرده و مروارید 406 در گوش و جامههای زربفت 407 پوشیده و نخلها 408 و گلها و لالههای ملوّن که از کاغذ رنگین و ابریشم بسته بودند بر دست گرفته و بر سر خلانیده بر اصول خطاییان در رقص آمدند.
بعد از آن دو پسر ده ساله بالای 409 دو چوب معلّقها زدند 410، و شخصی 411 بر ستان خسبید و 412 پای خود را بالا داشت و چند نی بزرگ بر کف پای او نهادند و شخصی دیگر مجموع آن نیها را بهدست گرفته، و پسری ده دوازده ساله آمد و بر بالای آن نیها رفت، درازی هر نی هفت گز بوده باشد 413. آن پسر بر سر آن نیها 414 انواع بازیها کرد و به آخر یکیک نی میانداختند تا یک نی ماند. بر سر آن معلّقها زد و بازیها کرد. و بعد از آن 415 حرکات غریب. ناگاه از سر نی خطا شد، چنانکه همه کس گفتند 416 افتاد.
آن شخص خفته 417 برپای جست و او را در هوا گرفت.
و از اهل ساز 418 شخصی یاتوغن 419 نواخت و دوازده مقام اصل نموده برخلاف اصول خطاییان.
و شخصی دیگر پیپه 420 ساز کرد 421 و 422 دیگر موسیقار، و باز هم ازینها یکی یک دست بر یاتوغن و یک دست بر موسیقار، و صاحب موسیقار یک دست بر
خطای نامه، متن، ص: 335
موسیقار و یک دست بر پیپه 423، و صاحب پیپه یک دست بر پیپه و یک دست 424 بر سوراخهای نی، [و صاحب نی] 425 دهان بر نی و چهار پاره در دست، مجموع بر اصول که خارج نبود. 426
و این مجلس تا آخر نماز پیشین برداشت، و پادشاه بازیگران و گویندگان را هم در مجلس نقد انعام فرمود 427، و پادشاه در حرم رفته ایلچیان را اجازت شد.
و در صحن این فضا 428 چند هزار جانور پرنده مثل فاخته و قمری 429 و زاغ و زغن و آقار 430 و موسیچه میوهها 431 و ریزهها 432 که افتاده بود میربودند و از آدمی نمیرمیدند 433 و ایشان را کسی مزاحم نمیشد.
القصّه از هشتم ذی الحجه سنه اثنتین و عشرین 434 تا اوائل جمادی الاولی سنه ثلث 435 که مدّت پنج ماه باشد ایلچیان درین شهر بودند و هرروز علفهای 436 که روز اوّل مقرّر کردند به تمام به ایشان میرسید، و چند 437 کرّت طویها کردند و در هر طوی بازیگران نوعی دیگر بهتر از پیشتر بازیها کردند. 438
فیالجمله روز 439 دیگر طوی اوّل که عید اضحی بود.
و پادشاه درین 440 شهر خانبالق از برای مسلمانان مسجدی ساخته است، ایلچیان و جمعی مسلمانان در آن مسجد نماز عید 441 گزاردند. و بعد از دو روز ایلچیان را باز طوی داد و عظمت به نوعی دیگر نمود 442.
و در هفدهم ذی الحجّه جماعت گناهکاران را به سیاستگاه فرستادند و قاعده کافرکان 443 خطائی در دفترها نوشته که از بهر هر گناهی چه عقوبت کنند و تفصیل 444 انواع عقوبت و شرح و بسط در آن باب، مصراع: «قلم نخواست که آن قبح بر زبان 445 آرد». بنابر آن بیان نکرد.
و ختاییان در باب گناهکاران احتیاط بسیار کنند، چنانکه پادشاه را دوازده دیوان است، اگر شخصی به گناهی متّهم شد 446 و در یازده دیوان روشن گشت 447 و در دوازدهم ثابت نشد آن شخص را امید خلاص است و اگر شش ماهه 448 راه یا زیاده به کسی حاجت است در مهمّ گناهکار تا تحقیق نمیشود 449 گناهکار را نمیکشند و در حبس میدارند. 450
مولانا قاضی بیست و هفتم محرّم پیش ایلچیان فرستاد که فردا سال 451 نوست و پادشاه به اردوی نو درمیآید و قولی 452 است که کسی چیزی 453 سفید نپوشد که ایشان
خطای نامه، متن، ص: 336
سفید در ماتم پوشند.
و شب بیست و هشتم 454 نیم شب سجین 455 آمده ایلچیان را 456 به اردوی نو برد، و آن عمارتی عالی بود، بعد از نوزده سال تمام شده، و آن شب 457 هرکس در خانه و دکّان چندان [فنارو] 458 شمع و چراغ افروخته بود که گفتی 459 مگر آفتاب برآمده است 460، و آن شب زهر سر ما شکسته بود. مردم را به اردوی نو درآوردند و از مجموع ختای و چین و ماچین و قلماق و تبت و قامل و قراخواجه و چورچه و دریابار 461 صد هزار آدمی در آن اردو بودند، و پادشاه امرای ولایت خود را طوی میداد و ایلچیان را در بیرون تختگاه 462 شیرهها نهادند و امراء را در درون بارگاه نشانده بودند، و همچنان قریب 463 دویست هزار آدمی سلاحها گرفته و بادبیزن ختائی 464 ملوّن و منقّش هریک برابر سپری بر دوش نهاده، پسران و بازیگران به طریقهای غیر مکرّر در رقص و بازی 465 [بودند].
و صفت آن عمارت در عبارت نمیگنجد. فیالجمله از در بارگاه تا در بیرون یکهزار و نهصد و بیست و پنج قدم بود و در حرم کسی را وقوف نیست، و از چپ و راست عمارت در عمارت و سرا در سرا و باغ در باغ مجموع سنگ تراشیده و خشت خراشیده 466 که از خاک چینی پختهاند و مطلقا جوهر او به سنگ مرمر میماند، و مقدار دویست یا سیصد گز سنگ فرش که یک سر موی کج نشده و نپیچیده که گوئی به قلم جداول کشیدهاند 467- و سنگ تراشی و نجّاری 468 و گلکاری و نقّاشی و کاشیکاری 469 درین بلاد کسی چون ایشان نتواند کرد، و اگر 470 استادان بینند 471 انصاف دهند.
فیالجمله نیمروز 472 طوی آخر شد 473.
و نهم ماه صفر سحرگاه اسپان آورده ایلچیان را بردند، و هشت روز بود که پادشاه از حرم بیرون رفته بود 474، و هر سال پادشاه را عادت بود که چند روز حیوانی نمیخورد و پیش حرم نمیرفت و کسی را پیش خود نمیگذاشت و 475 در خانهای که هیچ صورت و بت نبود میرفت و میگفت خدای 476 آسمان را عبادت میکنم. 477
القصّه آن روز بازگشته بود و به حرم میآمد با تجمّل تمام، فیلان آرایش کرده پیش پیش، و محفّه مدوّر مطلا بر دوش، و علمهای هفت رنگ و سلاحداران 478 پنج 479 محفّه دیگر آرایش کرده مطلا 480 بر دوش مردم و سازها که شرح نمیتوان داد، و مقدار پنجاه 481 هزار آدمی از پس و پیش میرفتند 482 و یک قدم از قاعده بیرون نبود، و آواز هیچ متنفّس برنمیآمد 483، مگر سازها. پادشاه به حرم درآمده 484 مردم به وثاقها رفتند.
خطای نامه، متن، ص: 337
و در آن ایّام رسم شب چراغ باشد. هفت شبانروز 485، در درون کریاس پادشاه کوهی 486 از چوب میسازند و روی چوب به شاخ سرو میپوشند چنانکه گوئی کوهی از زمّردست و صد هزار هزار چراغ تعبیه کردهاند 487 و موشکها از نفط ساخته که چون یک چراغ برافروختند موشک بر آن ریسمانها 488 دویده بهر چراغ که رسید روشن ساخت، چنانکه به یک نفس تمام چراغها از بالای کوه تا پایان روشن میشود. و در 489 شهر در دکّانها و خانهها چراغ بسیار افروزند، و در آن هفت روز گناه بر کسی نگیرند 490، و پادشاه بخشش بسیار کند، و باقی داران دیوان و بندیان را آزاد کنند. 491
و در آن سال منجمان خطای حکم کرده بودند که از آتشی خانه 492 پادشاه را ضرر رسد، بدان سبب شب چراغ نساخته بودند 493. امّا امراء به وعده جمع آمده بودند، همه را طوی داد و انعام فرمود.
سجین 494 سیزدهم 495 صفر آمده و ایلچیان را برده در کریاس اوّل نشاندند، و خلایق هر دیار زیادت از صد هزار جمع شدند و در کوشک اوّل تختی مرصّع نهاده 496 و درهای کوشک گشاده 497، پادشاه بر تخت نشست و خلایق 498 زانو زده سر بر زمین نهادند، و تختی دیگر آوردند و در برابر 499 پادشاه نهادند 500 و سه کس بر بالای تخت برآمدند و حکمی که از پادشاه شده بود دو کس [آن] یرلیغ را نگاه داشتند و یکی به آواز بلند برخواند، چنانکه خلایق شنیدند. امّا به زبان خطائی 501 بود و مردم ما فهم نمیکردند 502. مضمون آنکه دهم این ماه صفر سر سال ایشان 503 بود و شب چراغ، [پادشاه] بندیان و گناهکاران و باقیداران را بخشید 504 مگر کسی که خون کرده بود باقی را آزاد کردند، و ایلچی تا سه سال به هیچ دیار نرود، و نقل احکام به ممالک دیگر فرستادند. بعد از خواندن حکم چتری 505 بر سر حکم داشتند بر چوبی در زر گرفته 506 و حلقه بر آن، و طنابی از ابریشم زرد بر آن حلقه. آن حکم را از بالا فرو 507 گذاشتند و چتر بر بالای آن فرو میآمد، و خلایق و مجموع سازها همراه آن، از پیش کوشک بیرون آمدند و 508 حکم را 509 آوردند تا یامی که ایلچیان بودند، و از آنجا 510 نقل احکام به ولایات بفرستادند 511، و چون پادشاه از کوشک بیرون آمد 512 ایلچیان را طوی دادند.
و غره ربیع الاول باز ایلچیان را طلب داشته پادشاه 513 ده شانقار 514 حاضر ساخت 515 و فرمود شانقار به کسی میدهم که برای من اسپ خوب آورده است 516. سه شانقار 517 به سلطان شاه ایلچی میرزا الغبیگ داد، و سه به سلطان احمد ایلچی میرز
خطای نامه، متن، ص: 338
بایسنغر، و سه 518 به شادی خواجه ایلچی خاقان سعید، و 519 شانقاران را به جانورداران خود سپرد.
و روز دیگر ایلچیان را طلب داشته گفت 520 لشکر به سر حد ولایت میرود. یراق کنید تا همراه به ولایت خود روید.
و 521 ارغداق ایلچی میرزا سیور غیمتش 522 را گفت شانقار نیست که به تو دهم، و اگر 523 میبود هم نمیدادم، تا چنانکه آن کرّت 524 از اردشیر نوکر میرزا سیور غتمش ستاندند از تو نستانند 525. ارغداق گفت اگر پادشاه عنایت فرمود شانقار دهد کسی از من نتواند گرفت 526. پادشاه گفت تو اینجا باش که دو شانقار میرسد به تو دهم.
و هشتم ربیع الاوّل سلطان شاه و 527 بخشی ملک را طلبیده انعام 528 فرمود. سلطان شاه را هشت بالش نقره و سی جامه پادشاهی با آستر و بیست [و] چهار قلعی و لودلنگ و شاو 529 دو اسپ [یکی] 530 بازین 531 و صد چوبه تیر نی و بیست و پنج کیبر 532 سه پهلوی ختائی و پنجهزار چاو 533، و بخشی ملک را نیز مثل آن. امّا یک بالش نقره کمتر بود، و خاتونان 534 ایلچیان را نقره نبود، امّا نیمه 535 قماشها فرمود.
و در آن روز ایلچی اویس خان رسید، بوتاتیمور اتکا 536 نام، با دویست و پنجاه نفر. پادشاه را دیده سر بر زمین نهاد 537 و دیوانیان جهت مجموع ایشان جامهوارهای پادشاهانه و علفه 538 معیّن کردند.
و سیزدهم 539 ربیع الاول ایلچیان را طلب داشته 540 پادشاه فرمود که من به شکار میروم شانقاران خود را بگیرید که اگر دیر 541 آیم معطّل نشوید 542 و طعنه 543 زد که شانقاران 544 خوب میبرند و اسپ بدی میآرند، و شانقاران تسلیم ایلچیان کردند و پادشاه به شکار رفت.
و پادشاهزاده از طرف ولایت نمتای 545 آمد 546 و هژدهم ماه ایلچیان به دیدن او رفتند. در طرف شرقی خانه پادشاه به طریق پادشاه نشسته بود و اطراف همچنان برآراسته، و به همان دستور شیرهها نهادند و آش خورده متفرق شدند.
غرّه ربیع الاخر 547 خبر کردند که پادشاه از شکار میآید، پیشباز 548 میباید رفت.
ایلچیان سوار شده در راه شنیدند 549 که پادشاه روز دیگر میآید، از راه برگشته به وثاق آمدند، و شانقار کبود سلطان احمد مرده بود، و سجین 550 آمد که امشب 551 در بیرون باشید تا سحرگاه پادشاه را توان دید 552.
خطای نامه، متن، ص: 339
چون سوار شدند بر در یامخانه مولانا قاضی ایستاده بود 553 بغایت ملول. از ملالت استفسار نمودند 554. پنهان گفت 555 اسپی که حضرت شاهرخی فرستاده و پادشاه در شکار بر آن سوار بود پادشاه را انداخته 556 و ازین جهت قهر کرده حکم فرمود که ایلچیان را مقید به شهرهای شرقی ختای 557 برند. ایلچیان 558 بسیار ملول و محزون گشته وقت سنّت بامداد 559 سوار شدند، تا نیم چاشت مقدار بیست مره 560 رفتند 561 و به اردوی پادشاه که شب فرود آمده بود رسیدند.
مقدار پانصد قدم در پانصد قدم دیواری چهار قدم عرض ده گز 562 بلندی هم در آن شب برآورده بودند و دیوار قالبی در خطای زود میسازند و دو دروازه گذاشته بودند و از پس دیوار که خاک برگرفتهاند خندقی شده بود و بر دروازهها 563 مردان کاری با سلاح بازداشته و بر گرد خندق [مردان با سلاح] 564 تا روز میگشتند، و در درون آن از اطلس زرد 565 دو چتر مربّع 566 هریک بیست و پنج گز به چهار ستون بر پای کرده و در گرد آن خیمهها و سایبانها از اطلس زرد زرافشان 567.
و چون مقدار پانصد قدم به اردو رسیدند 568 مولانا قاضی فرموده ایلچیان پیاده شده هم آنجا باشند تا پادشاه برسد 569 و خود پیش رفت. چون پادشاه رسیده فرود آمد 570، لیداجی و جانداجی که به زبان ختائی سرای لیدوخیکفو 571 میگفتند ایستاده بودند و پادشاه در بحث گرفتن ایلچیان بود. لیداجی و جانداجی و مولانا یوسف قاضی سر بر زمین نهاده درخواست کردند و گفتند اینها را گناه نیست، اگر پادشاهان 572 ایشان اسپ 573 خوب یا بد فرستند 574 بر پادشاه حکم نمیتوانند کرد، و اگر اینها را پاره پاره کنند پادشاهان ایشان را تفاوت نکند و نام پادشاه به بدی برآید، و گویند پادشاه ختای 575 با ایلچیان بیرسمی کرد 576. پادشاه را سخنان نیکخواهان پسندیده آمد و مولانا قاضی شادمان گشته ایلچیان را بشارت رسانید و گفت که حق تعالی برین غریبان رحم کرد و پادشاه مرحمت فرمود 577، و شیرهها آوردند که پادشاه فرستاده بود، گوشت خوک با گوشت گوسفند آمیخته. مسلمانان ما نخوردند.
و پادشاه سوار شد 578 بر اسپ سیاهی بلند چهار دست و پا سفید که میرزا الغبیگ فرستاده بود. قبا زرد زربفت 579 بر اسپ انداخته و دو اختاجی 580 از چپ و راست جامههای زربفت پادشاهی پوشیده و جلاو 581 اسپ گرفته و اسپ آهسته یکیک قدم برمیداشت و پادشاه قبای سرخ زربفت پوشیده و از اطلس سیاه غلافی دوخته و ریش
خطای نامه، متن، ص: 340
در غلاف کرده، و هفت عدد محفّه خرد 582 سرپوشیده در عقب 583 بر گردن گرفته و در درون محفهها دخترانی که با پادشاه در شکار بودند 584 میآوردند، و یک محفّه بزرگ 585 هفتاد کس برداشته میبردند 586 و مقدار انداختن یک تغمار 587 از یمین و یسار از پادشاه دور 588 سواران صف زده، هیچکس 589 یک قدم پیش و پس نمینهاد، و صفها چندانکه چشم کار میکرد هر صفی از دیگری بیست قدم دورتر تا در شهر صفزده میرفتند، و در میان پادشاه [بادهداجی] و 590 مولانا قاضی و لیداجی و جانداجی میرفت.
قاضی پیش آمد و ایلچیان را گفت فرود آیید و چون پادشاه رسد سر نهید. چنان کردند.
پادشاه 591 فرمود که سوار شوید. ایلچیان سوار شده همراه شدند. پادشاه گله آغاز کرده با شادی خواجه گفت تحفه و بیلاک و اسپ و جانور که به هدیه فرستند باید که بغایت خوب باشد تا موجب ازدیاد محبت گردد. اسپی که تو آورده بودی در شکار سوار شدم، از غایت پیری مرا انداخت و دست من درد میکند و کبود شده بسیار طلی انداختهام تا اندکی درد تسکین یافته. 592
بعد از آن شانقاری طلبیده و یک کلنگ 593 پرانید، و شانقار گذاشته، رسید و سه لگد زده گرفت، پادشاه فرود آمد و صندلی در زیر پای او نهاده 594 بر صندلی دیگر نشست، و سلطان شاه را آن شانقار داد و شانقار دیگر به سلطان احمد داد و شادی خواجه را نداد و سوار شد 595، و نزدیک شهر خلایق بسیار 596 بیرون آمده پادشاه را به زبان خطائی دعا میگفتند و به تجمّل تمام به شهر درآمد، و ایلچیان به وثاقها رفتند.
و رابع ربیع الاخر 597 سجّین 598 آمده ایلچیان را برد 599 و گفت امروز پادشاه سنکشی 600 [انعام] میدهد 601. پادشاه نشست و شیرههای سنکشی 602 پیش خود جمع فرمود و فرمود که شیرهها بر یکطرف بردند و امراء را هم آنجا فرستاد، چنانکه پادشاه میدید. اوّل سلطان احمد را طلب کرد و شیره سکنشی داد 603، و خواجه غیاث الدین و شادی خواجه را شیره نهادند، و 604 کوکجه و ارغداق و اردوان و تاج الدین بخشی 605 را شیر [هها] معیّن شد، و تفصیل شیرهها بدین موجب است:
شادی خواجه را ده بالش نقره و سی اطلس و هفتاد پارچه قلعی 606 و طرقو و لودسا و کپکی 607 و پنجهزار چاو، خاتون او را چاو و بالش نقره نبود، اما ثلث باقی قماشها 608 بود.
و سلطان احمد و کوکجه و ارغداق را هریک 609 هشت بالش نقره و شانزده اطلس
خطای نامه، متن، ص: 341
و طرقو و لووسا و کپکی 610 هریک را با خواتین نود و 611 چهار وصله بود، و هریک را دو هزار 612 چاو.
و 613 خواجه غیاث الدین و اردوان و تاج الدین بخشی 614 را هریک هفت بالش نقره و شانزده اطلس و طرقو و لووسا 615 [و] کپکی 616 و 617 قلعی و دو هزار چاو.
ایلچیان سنکشیها گرفته به وثاقها رفتند، و ایلچیان میرزا الغبیگ سنکشی گرفته بودند چنانکه گذشت.
و در این اثنا از خواتین محبوبه پادشاه یکی را 618 قضا رسید 619 و اظهار نکردند تا ساختگی غریب 620 تمام شد، هشتم 621 جمادی الاولی خبر فاش گشت که حرم پادشاه در گذشت و فردا دفن خواهند کرد، و درین شب از قضای الهی آتشی از اثر [بر] ق به قصر پادشاه 622 [که نو ساخته بود] 623 رسید و در تمام آن 624 افتاد و حدیث کذب المنجمین 625 راست شد، و بارگاهی هشتاد گز طول و سی گز عرض و استونها که در آغوش سه مرد نمیگنجید و لاجورد و حل و روغن کرده 626 تمام بسوخت، و از آن روشنائی شهر روشن شد و از آنجا به کوشکی بیست گز دورتر رسید و بارگاه حرم که در عقب آن کوشگ بود و آن به تکلفتر، آن نیز بسوخت. و 627 در اطراف آن قریب دویست و پنجاه خانه با بسی مرد و زن همه بسوخت و آن شب تا روز نماز دیگر شد هر سعی میکردند آتش تسکین نمییافت. و پادشاه و امراء 628 ملتفت آن نشدند که آن روز از روزهای نیک کیش کافری بود، اما پادشاه در بتخانه رفت و تضّرع و زاری 629 بسیار کرد 630 و گفت خدای آسمان بر من غضب کرد و تختگاه مرا سوخت. من کاری بد نکردهام و پدر و مادر نیازردهام و بر کسی ظلمی نکردهام.
و از این غصّه بیمار شد، و بدینسبب معلوم نشد که آن زن 631 مرده را به چه نوع دفن کردند 632، و طریق 633 ایشان در دفن خواتین معظّمه آن است که خواتین بر کوهی معیّن دخمه و مدفن دارند. هرگاه خاتونی را قضا رسید به آیین که رسم ایشان است بردارند و به دخمه سپارند. اسپان خاصّه خاتون 634 مرده را در آن کوه که دخمه باشد میگذارند که به سر خود میچرد و 635 هرگز اسپان را کسی نمیگیرد 636. و در آن دخمه بسیاری از دختران و خواجهسرایان میباشند 637 و علفه 638 ایشان پنج ساله بل زیاده پیش ایشان مینهند تا علفه تمام شده ایشان نیز تمام میشوند، و باوجوداین آیین بسبب آتش معلوم نشد که آن میّت 639 را چون 640 بردند.
خطای نامه، متن، ص: 342
و بیماری 641 پادشاه زیاده شد. پسرش به بارگاه مینشست و ایلچیان را اجازت داده، چند روز که جهت یراق راه در شهر بودند علفه ندادند.
منتصف جمادی الاولی 642 ایلچیان از خان بالق بیرون آمده داجیان همراه بودند 643، و به طریق رفتن در باز آمدن به هر ایام که میرسیدند همه چیز با اولاغ و عرابه میدادند 644 و در شهرها و قصبهها طوی میکردند و میگفتند حرمت 645 آن است که در وقت باز آمدن دارند تا محبت ثابت باشد 646.
غرّه رجب به شهر پنگان 647 رسیدند. حکّام و کلانتران استقبال نموده 648 بار ایلچیان باز نکردند 649 بهسبب حکم پادشاه، با آنکه قاعده چنان بود که بار همه کس را گشایند و احتیاط نمایند تا مثل چاو و غیر آن بیرون نبرند. روز دیگر طوی بعظمت داده تکلّف بسیار کردند.
و روزبهروز کوچ کرده پنجم شعبان به قراموران رسیدند، و از آنجا هرروز به یامی و هر هفته 650 به شهری رسیده طوی میخوردند.
تا بیست و چهارم 651 شعبان به شهر قمجو فرود آمدند، و این قمجو آن شهر است که ایلچیان در وقت 652 رفتن نوکران و چهارپایان خود را آنجا سپرده بودند. همه را به سلامت یافتند. امّا بسبب ناایمنی راه مغولستان 653 دو ماه و نیم 654 در آن شهر متوقف شد [ند].
و هفتم ذیقعده از قمجو بیرون آمدند و هفدهم به سکجو رسیدند، و ایلچی میرزا ابراهیم سلطان که از شیراز میآمد امیر 655 حسن، و ایلچی میرزا رستم که از اصفهان عزیمت نموده بود- پهلوان جمال- در سکجو به ایلچیان که از طرف خطای میآمدند رسیدند، و راه 656 را بغایت تباه نشان دادند و بدینجهت ایلچیان مدتی در سکجو مقام کرده منتصف محّرم سنه خمس و عشرین از سکجو روان شدند، و بعد از چند روز به شهر قراول آمدند. حکّام قراول گفتند 657 که قاعده اهل خطای آنست که چنانچه در وقت رفتن شماره و حلیه مردم 658 را نوشتهاند، به وقت بازگشتن همان دفتر پیش آورده احتیاط نمایند و اگر تقصیر کنند به غضب پادشاه گرفتار شوند.
القصّه 659 احتیاط کرده هژدهم ربیع الاوّل از راه بیراهه بیآبه به مشقّت تمام بیرون آمده نهم جمادی الاخری به شهر ختن رسیدند و از آنجا کوچ کرده ششم رجب به کاشغر فرود آمدند.
خطای نامه، متن، ص: 343
و بیست و یکم ماه از عقبه اندکان گذشته ایلچیان جمعی 660 به راه سمرقند رفتند باقی راه بدخشان 661 اختیار کرده بیست و یکم شعبان به حصار شادمان خوشوقت و شادمان رسیدند.
و غّره رمضان به بلخ آمدند، و دهم ماه به درگاه عالمپناه حضرت خاقان سعید آمدند، و شرح احوال به تفصیل و اجمال به موقف عرض رسانیدند.
*** و 662 چون داستان ایلچیان ختای مشتمل بر انواع عجایب و غرایب و نسبت با اوضاع این ولایت در غایت غرابت مینمود غزال مشکین خال قلم در صحرای آن رقم نافهگشای شد و خامه عنبرین شمامه به شمیم [آن نسیم] در مشام ایّام عطرسای گشت، فارغ از تعهّد صحّت و بطلان و ساکت از تقبل سود و زیان، و اللّه المستعان و علیه التّکلان.
خطای نامه، متن، ص: 344
- 2- گزیده یادداشتهای محمد شفیع بر مطلع سعدین
______________________________
(1)- ک: اثنین، و همی است از مصنّف، رک به ص 418 که ذکری بسیار پریشان از رفتن و بازگشتن ایلچیان خطای دارد بذیل سنه 823، نه سنه 822.
(2)- بابب ق (ص 308): خواجه را، زبده: خواجه و کوکجه
(3)- فقط ک: و سلطان احمد، زبده: مطابق است به متن.
(4)- در زبده ذکر میرزا بایسنغر درین باب ندارد.
(5)- ق: ولایات و عمارات، زبده: مثل متن.
(6)- با ق.
(7)- زبده: روزنامجه، ق: روزنامچه.
(8)- ق+ و ثمانمایه.
(9)- بب، ق، با.
(10)- زبده (384): مضمون و محصل آن حکایات نقل افتاد.
(11)- با بب ق.
(12)- ق: که ایلچیان.
(13)- زبده: ششم ذی القعده سنه اثنی و عشرین و ثمانمایه.
(14)- ک، آ: رسیده.
(15)- زبده:+ و سرما.
(16)- زبده:+ از گذر کلف گذشته- کلف برگذار آمودریاست بر راه نخشب در صغد هجده فرسخ از بلخ.
(17)- زبده:+ که میرفتند.
(18)- زبده:+ نور اللّه مرقده وفات میرزا در سنه 830 واقع شد. پس ظاهر است که این جمله بعد از وفات میرزا افزوده شده.
(19)- ک ارقداق، آ، ک: اوغداق، ق (ص 309) مثل متن، زبده: از غلاف.
خطای نامه، متن، ص: 345
______________________________
(20)- از روی نسخ دیگر ثبت شد، زبده: خواجه تاج الدین.
(21)- فقط آ: تاشکنت، بقول صاحب زبده در اوایل ربیع الاول و به تاشکند رسیدند و دوازدهم همان ماه به سیرم و در غره ربیع الاخر به آش پره.
(22)- هشت میل به شرقی چمکنت واقع و پیش از حملههای مغول به اسبیجاب موسوم بود.
(23)- ک با: اش بره، اک ق: اشبره، بب: اشن بره.
(24)- بقول «یول» به معنی بلاد مغول است.
(25)- زبده (384 ب) مرغزارها خوش بود در فصل بهار، هرروز کوچ میکردند. ناگاه خبر رسید.
(26)- فقط آ: برآمده. در زبده میگوید که اویس خان شیر محمد اغلان را طلب داشته بود تا قتل کند و قل محمد و بعضی از امراء مغول بدان جهت از اویس خان یاغی شدند و ایل بهم برآمد، این اویس خان از تغلق تیموریهاست، ر ک به زمباور ص 272.
(27)- زبده: و امرا به اویس خان [اطاعت] کردند.
(28)- آباق ا ک: خدایداد، زبده: خدا داد.
(29)- زبده: امیر معتبر.
(30)- زبده:+ ایلچیان ایمن شده به راه خود رفتند.
(31)- بب، ق: جناب، با، ا ک: مثل متن.
(32)- زبده: ایل محمد بیگ.
(33)- زبده: در بیست و یکم جمادی الاول از آنجا.
(34)- ق-
(35)- آ ... کیکر، باقی نسخ مثل متن، زبده: کنکه. بقول کاترمر غالبا این همان آبی است که آن را رودکون گز گویند و آن رود معادل رود ایلهIli است (ر ک به خریطه کتاب ترکستان).
(36)- رک به زیادات و حواشی آخر همین کتاب. (یعنی مطلع سعدین)
(37)- زبده: ششم بجای هشتم.
(38)- فقط آ: یولدوز، زبده، (385) گفته است: در مرغزار و جلکاء یلدوز در آمدند و آنجا گذشته به ایل شیر بهرام رسیدند و پسر شیر بهرام آنجا بود، رک به یزدی، ا: 484.
(39)- بابب ق ا ک، زبده: الاخر.
(40)- زبده: واجبات [داجیان] و ایلچیان متوهم شده گفتند ما را سعی میباید که خود را زودتر به سر حد ختای برسانیم و دراور [درها و] کههای سخت بود و اکثر اوقات باران و ژاله میبارید.
خطای نامه، متن، ص: 346
______________________________
(41)- زبده: جمادی الاخر.
(42)- آاک: طرقان، ق (ص 310): مثل متن، زبده: طوفان.
(43)- زبده:+ در غایت تکلف و بتان بسیار در آنجا بعضی نوساخته و بعضی کهنه.
(44)- فقط ق: پیش آن. با، زبده: پیشانی.
(45)- آک: شاکونی، بب: ساکمونی، اک با: شاکمونی، زبده: ساکمونی.
(46)- ک: مرد. برای قراخواجه رک به مارکوپولو (یول). به قول یزدی 1: 477 میان قراخواجه و سمرقند سه ماه راه کاروان است.
(47)- زبده: صوفی اتا.
(48)- ک: خانزاده، تصحیح از روی زبده.
(49)- ک: ترمد.
(50)- زبده.
(51)- زبده (385 ب): مسجدی بزرگ ساخته بود.
(52)- فقط ق: ساخته داشتند، زبده: ساخته بودند.
(53)- زبده:+ و در پیش بتی بزرگ مقدار بچه ده ساله صورتی از مس ساخته در غایت صنعت و خوبی و بر دیوارهای خانه صورتگریهائی استادانه کرده و سنگ آمیزیهائی خوب.
(54)- آاک بابب: نموده. ق، زبده: باشند.
(55)- ق با: بایری. ا ک، حبیب السیر: بابری، ک: باپری، زبده: باسری.
(56)- زبده: بغایت صاحب جمال.
(57)- زبده: در خامس عشرین [رجب] از آنجا کوچ کردند و بعد از آن راه اکثر چول بود. هریک روز و دو روز به آب میرسیدند.
(58)- این سه سطر از «در اثنا» تا «چهاردهم شعبان» به ظاهر از زبده افتاده.
(59)- با ق: بشتر (بجای بشیر)، اک بب: مثل متن.
(60)- فقط بب: وقطاس (بجای گاوقطاس).
(61)- از روی زبده.
(62)- زبده.
(63)-Sucheu
(64)- زبده: ختائیان و قراول ایشان بوده.
خطای نامه، متن، ص: 347
______________________________
(65)- یعنی مفازهگویی را عبور کردند.
(66)- زبده: حکم پادشاه.
(67)- فقط باق (ص 311) به یک روز راه الخ، باقی نسخ (بب اک آک) مثل متن، زبده: مرغزاری نزه بود، هم در آن روز [در آن؟] مرغزار.
(68)- ق: سایبانها برافروخته، زبده: سایههای کرباس زده.
(69)- زبده (386 ا)، از قاز (به جای قاز).
(70)- آبابب ق: و برزیر (بجای وزبر).
(71)- آق، زبده (386 ا): و بر سر شیره (به جای وزبر سر هر شیره).
(72)- زبده: و سپرها و خانهای نهاده، ق: آراسته (به جای آراستند)
(73)- زبده:+ از عرق و سرمه.
(74)- زبده: و مجموع رامست ساختند و بیرون طوی هرکس را.
(75)- زبده: مایحتاج سفر و عرقی و سرمه.
(76)- زبده: و این ساختگی مجموع از سکجو آورده (بجای و اینها الخ).
(77)- زبده: کردند.
(78)- باک ق: دارند.
(79)- زبده: میگرفتند که میباید که نوکر زیادتی ننویسند که یا ساق ختای زیکست [این است] و هرکس.
(80)- زبده: و بسیار بازرگانان پیش ایلچیان نوکر میشدند.
(81)- ک: ارغداق، اک: ازعداق، زبده مثل متن.
(82)- زبده: خواجه تاج الدین نوکر شاه بدخشان.
(83)- ک: نوکران.
(84)- زبده: بیشتر رفته (بجای رفته).
(85)- زبده: نوکران.
(86)- با: دانکجی، ق: دانکجی، زبده (386 ب): دانکداجی.
(87)- در زبده میگوید که دی حاکم آن سرحد بود که از طرف قامل است و از سکجو تا شهردا [او؟] نه یام بود.
(88)- آبا: پادشاهی.
(89)- زبده: و او با لشکری پنج شش هزار سوار به استقبال آمده بود، و مجموع ایلچیان سوار شدند و
خطای نامه، متن، ص: 348
نزدیک یورت دانکداجی آمدند. طریقه فرود آمدن ایشان در صحرا چنان بود لشکریان مربع فرود آمده بودند، چنانک به پرگار و سطاره مربع کند و خیمههای طناب در طناب کشیده.
______________________________
(90)- زبده: صفه.
(91)- بب: مقدار یک جریب و خیمه بزرگ و تیره خطائی، بآ: مقدار یک جریب تمام سایه بود و خیمه بزرگی دو تیره ختائی، ق (ص 312): مقدار یک جریب تمام سایه بود و خیمه مربع بزرگ دو نیزه خطایی، زبده: به مقدار یک جریب و خیمه دو تیره ختائی.
(92)- زبده: پیش او.
(93)- با: دامنها بالا داشته دو تیره، بب: مثل متن، ق: دامنها بر بالا داشته ... و سایبانها بر گرد آن و در زیر دو تیره بزرگ، زبده: دامنها برداشته و تالاری از چوب ساخته و از کرباس سایبانها زده چنانکه از یک جریب زمین تمام سایه کرده بود و در ریز [زیر] دو چوبه.
(94)- زبده (387 الف): نخل بندهای (کذا).
(95)- کذا فقط درک، در نسخ باقی: خوش آینده.
(96)- بب باق، صورت فقره در زبده: و در پیش سایر مردم یک شیره هریک را.
(97)- زبده: بغایت بلند.
(98)- زبده:+ وزر.
(99)- ق: بر (به جای در).
(100)- ک: یانوغن، بب ق: یاتوغن، آبا و زبده مثل متن. رک به یزدی 1: 624.
(101)- بب مثل متن، بآق: بسینه، زبده: سه ختائی، در یزدی (1: 624 س 5) «پی پا» مذکور است.
(102)- زبده: بعضی نفس در سرنی میکند [میکنند] و بعضی در پهلوی نی.
(103)- آ: بتسک، آ: شک، زبده: طنبک ختایی.
(104)- زبده:+ بادصول [به اصول] میزنند.
(105)- زبده: دهل در پهلوی ایشان و بازیگران ایستاده.
(106)- فقط ک: سفید ک، زبده: سفیدی.
(107)- زبده: که هرکس بیند گوید دخترانند کلاهها بر سر و مروارید در گوش.
(108)- فقط ک: بازیها.
(109)- زبده: از پیش آن صفّه تا چهار دروازه که آن خیمهها زدهاند.
(110)- زبده: یک پای بر پای دیگر نمیجنبند.
خطای نامه، متن، ص: 349
______________________________
(111)- زبده: جهت آنکه یساق و سیاست ایشان ازان زیاده است که وصف توان کرد. بعد از آنکه مردم را بنشانیدند کاسه داشتند و قوس دادند، قراوو خوردند.
(112)- با ق (ص 313): نوش، رک به فرهنگ الفاظ ترکی آخر مطلع سعدین
(113)- زبده (387 ب): برخاست و کاسه داشت.
(114)- آ: کاسه، بب: کاسه داد، با ق: کاسه میداد.
(115)- زبده: بعد ازان بازیگران را فرمودند تا بازیها کردند به انواعی که شرح آن تقریر نیاید ازان جمله از کاغذ.
(116)- ق: صور، زبده: صورتها.
(117)- زبده:+ که گوئیا وصله از آن حیوان است و میان آن صور در میروند.
(118)- زبده: و پیالهها.
(119)- ق، زبده.
(120)- زبده: قند.
(121)- زبده: ترها کرده که درختای میباشد که درین بلاد نیست و کس ندیده و نام او نشنوده.
(122)- فقط ک: هندیانه، زبده مثل متن.
(123)- زبده: اینها مجموع بر طبقی خانه خانه ساخته و هریک را جدا جدا در جای کرده.
(124)- زبده (388 ا): امیری را کاسه داشتند.
(125)- زبده: ساختهاند از کرباس و ترقووپرها بروی زده و منقار و پای او سرخ کرده بچنانچه مطلق به لکلک میماند امّا بزرگتر است.
(126)- ق: گوید، زبده: و همهجای خود را میپوشد چنانکه همین صورت به لکلک مینماید و بر اصول غنایی که ختاییان میزنند پای میکوبند، ق: کوبد (بجای میکوفت).
(127)- زبده: و آن استعداد ده روزه راه چول به استقبال ایلچیان آورده بودند.
(128)- آ: هفتدهم.
(129)- زبده:+ و خندقی عمیق گرد آن کشیده. بقول یول مراد از قراول دروازه دیوار چین است که به صورت قلعهای است و او را کیایوکوان (یعنی قلعه دروازه یشم) مینامند و هیون سانگ در مأئد ششم ذکری ازو آورده و در عهد شاهان منگ سلطنت چین اینجا منتهی میشد.
(130)- آ: گذاشت.
(131)- ک: و ایلچیان:
خطای نامه، متن، ص: 350
______________________________
(132)- فقط ک: کتکی، ق (ص 314): بتی.
(133)- زبده (388 ب): بغایت پاکیزه.
(134)- ک: مستحکم.
(135)- زبده: و وضع شهر مربع درست نهاده چنانچه فقط به سطاره و برسکار [پرگار] سازند.
(136)- زبده:+ چنانکه به مثل اگر روغن بریزد جمع توان آورد.
(137)- زبده:+ بسیار.
(138)- باق: دکانهای قصابی.
(139)- زبده:،+ و انواع محترفه دکانها نهاده.
(140)- فقط ک.
(141)- بابب: مجوره، ق: محوزه، زبده: بحوره. محمد شفیع مجوّزه ضبط کرده است و درست نیست.
(142)- با ق بب مثل متن.
(143)- ق، زبده: در.
(144)- زبده: در برابر هم ساخته و از غایت راستی ازین درآورد [دروازه؟] آن یک مینمود چنانکه کسی تصوّر میکرد که نزدیک است و حالی بدانجا خواهد رسید تا بسیار راه بود.
(145)- زبده (389 ا) دو طبقه ساخته بر طریق ختایی که ایشان پوشش عمارت مجموع خر پشته میسازند.
باق: کلمه خر پشته را ندارد.
(146)- زبده: به کاشی چینی.
(147)- فقط با: بدو، زبده مثل متن.
(148)- زبده: و مجموع زمین آن (بجای بغایت الخ).
(149)- زبده: ایشان.
(150)- زبده: جوهری دارد و محکم است و بتخانههائی چنان میدارند که قطعا از قاذورات در آن نتوان یافت.
(151)- زبده، آباق: داده (بجای در داده).
(152)- باق (ص 315) آ: ی کنند (به جای میکردند).
(153)- بب: بالغی.
(154)- آ: دکیدی، بب: دکی و کیفو، با: دکی و، ق: دکیویفوو، زبده: کی دی قو.
(155)- زبده: بیست.
خطای نامه، متن، ص: 351
______________________________
(156)- باق: دو، زبده مثل متن.
(157)- زبده: ساکناند به کشک.
(158)- آق: چون قصه باشد، زبده (389 ب): اگر ناگاه قضیّهای پیدا شد.
(159)- زبده:+ ازان جا که سرحدّست.
(160)- ق با: بیندو.
(161)- زبده:+ در عقب آتش آن حال که واقع شده است مکتوب کردند.
(162)- بب: کیدیفو، باق: کیدیفو، ک: کیدیفو (همینطور در ما بعد)، زبده: کیدی قرها.
(163)- ک: کی دی فورا، زبده: کیدی قو.
(164)- آ: یاشاق.
(165)- ق: رسانند.
(166)- ک با بب: مّره، ق: مرّه، زبده: مره.
(167)- فقط ک: آیند.
(168)- زبده (390 ا): دانکداجی. اصل: دانکجی.
(169)- بب: یرغه، باق (ص 316): یرقه.
(170)- بب (به هر موضع): ارابه.
(171)- آ: چپنو، کاترمر این کلمه را در ترجمهاشTchifou نوشته است.
(172)- ق: دروغ، زبده مثل متن.
(173)- بابب ق مثل متن، آ: بتعصب، صورت جمله در زبده: و این نافویان تا یام جلاو میدوند چنانکه درین بلاد پیکان بتعصب بدوند. حبیب السیر خاتمه بذیل خان بالیق: بتعصب یکدیگر پیش پیش اسپ دوند.
(174)- آبابب ق: «در» را ندارد.
(175)- فقط ک.
(176)- زبده:+ بقدر مرتبه که تعیین شده.
(177)- آ: دراستوان، بب: دراسون، ق: دارسون، با: درآسون، زبده (390 ب): دراسو. به قول یول «دراسو» شرابی است که چینیان از برنج سازند.
(178)- زبده: و نقول [بقول] که در سرکه پروردهاند بیرون آن مایحتاج که در یامخانهها مقرر کردهاند.
(179)- ق با: دیوان، خانهها.
(180)- بب، زبده: دسون، با ق: مثل متن.
خطای نامه، متن، ص: 352
______________________________
(181)- بب با: دسون.
(182)- ق: و (به جای رو).
(183)- زبده: خان بالق که تختگاه پادشاه ایشان است.
(184)- زبده: پرده ازان پهلوی تخت آویخته.
(185)- بب: زیر
(186)- زبده: امرای بزرگ و ایلچیان را به پهلوی آن نمند بداشتند.
(187)- زبده: دانک داجی. اصل: دانکجی
(188)- ک: چیز خورید، با بب ق (ص 31): چیزی خورید، زبده (391 ا) چیزی بخورید.
(189)- زبده: شادی خواجه و اصحابی که کلانتران ایلچیان بودند ایشان نیز درخواست کردند که ما را این تکلیف میکند.
(190)- زبده: دانکجی
(191)- زبده: بس بزرگ چنانکه عمارت اصل بتخانه و آنچه داخل او بود.
(192)- زبده: این عمارت بتخانه بود دروی.
(193)- آ: خفتیده
(194)- با: دو کله او، زبده مثل متن.
(195)- زبده: گز شرع.
(196)- زبده: بیست گز (به جای گزی).
(197)- زبده: باقی دیوارها.
(198)- ق: صورتهای.
(199)- آق، زبده: خفتیده، بآ: خفته.
(200)- زبده (391 ب):+ و انواع رنگها و لباسها پوشانیده.
(201)- فقط بب: شکمان، زبده: سکمانی فو.
(202)- فقط با: همچون خانهای کاروانسرای خانهها بود.
(203)- از روی نسخ دیگر نوشته شد.
(204)- زبده: چنین معظم.
(205)- زبده: خواندند.
(206)- زبده: و هریک به خدمتی مشغول.
خطای نامه، متن، ص: 353
______________________________
(207)- زبده: که درو منظرها ساختهاند از خورد و بزرگ مقدار یک وجب و خردتر و بزرگتر تا مقدار یک گز در یکدیگر.
(208)- ق (ص 318): بلندی دوازده گز، حبیب السیر: ارتفاعش دوازده گز، زبده (392 ا): بلندی آن دوازده گز، یول (ج 1 ص 204 مقدمه حاشیه 1) میگوید که عبارت مطلع به ابعاد این کوشک محرف و ناقابل فهم است.
(209)- زبده: و این مجموع.
(210)- فقط ک: بران.
(211)- ک: گوشت.
(212)- زبده: چرخ.
(213)- فقط درک، آ و نسخ دیگر و زبده: درودگران و آهنگران.
(214)- زبده: که تفّرج آن کنند و از آنجا.
(215)- باق: طوی. در زبده گفته است: طویها که ایلچیان و نوکران [را] میدادند چنانک به خان بالق نزدیکتر میشدند تکلفات زیاده میشد.
(216)- باق: در.
(217)- زبده: بستاندند و خود غمخواری آن میکردند. ق: شیری (به جای شیر).
(218)- زبده: چهاردهم.
(219)-The Hoang ho (یول).
(220)- ق: جیحون است.
(221)- فقط درک، در باقی نسخ: ازان.
(222)- زبده (392 ب): خرابات بزرگ بود و درین [بود درین] شهر دختران صاحب جمال در وی.
میگفتند که ازین دختران بعضی هنوز مهر بکارت دارند، و اصناف پیشهوران بسیار در غایت صداقت [حذاقت].
(223)- زبده: مردم.
(224)- به قیاس یول این شهر غالباLanchew بوده باشد که دار الخلافه صوبه کانسو است و اغلب که همین را خواجه حسنآباد خوانده، و ایلچیان رودخانه هوانگهو را مقابل لانچو عبور نموده.
(225)- این آب غیر از هوانگهو نیست که ایلچیان آن را بار دیگر عبور کردند به محلّی که حد فاصل است میان صوبه شنسی و شانسی. (یول)
(226)- آ: بیست و هشتم، زبده (393 ا): سابع عشرین ذی القعده.
خطای نامه، متن، ص: 354
______________________________
(227)- زبده: جهدین قو- به قیاس یول این شهرChingting بوده باشد.
(228)- زبده: و عمارات خوب از جمله بتخانه.
(229)- زبده: گوئیا تمام از طلاست مقدار پنجاه گز بلندی آن بت باشد و اعضای آن را جمله مناسب هم ساختهاند. فقط ق (ص 319) به جای متناسب.
(230)- زبده: بر جمله (به جای بر).
(231)- زبده:+ دست کشیده.
(232)- زبده: مجموع.
(233)- زبده: دکانی بزرگ محکم.
(234)- زبده: عمارات اطراف او.
(235)- از روی باق (319) و زبده.
(236)- زبده: تا به سرا و عمارات متکلف استادانه و بعد از آن سر آن عمارات. آ: مکلّف (به جای متکلف)، با: بتکلف.
(237)- زبده (393 ب): میشد (به جایاند).
(238)- زبده: تنقه [تیغه؟- تیپه].
(239)- زبده، ک: کوهی (به جای گوئی) آ: کوهی.
(240)- زبده: اقلش میباید که صد هزار.
(241)- زبده: دیگر برگرد آن بت بزرگ بتها خوردتر.
(242)- زبده: و مطّلا کرده.
(243)- زبده+: چنانچه مقرنس درین دریا [دیار] میسازند.
(244)- ک: تحشیان.
(245)- زبده: کنند.
(246)- للهای کوهی.
(247)- زبده: مجموع در گچکاری نموده و باقی دیوارها.
(248)- ق (ص 230) زبده: صورتگری.
(249)- زبده: برین قیاس (به جای در غایت الخ).
(250)- زبده: خانه.
(251)- زبده: شبگیر کردند هنوز.
(252)- بب: خان بالغی، زبده: خان تالق.
(253)- آ: چنانکه، زبده: چنانک.
(254)- زبده:+ که چهار فرسنگ دور آن باشد.
(255)- زبده: چوب مخوره که هریک پنجاه گز بوده باشد خوازه [بسته] بردند [بودند].
خطای نامه، متن، ص: 355
______________________________
(256)- زبده: آمدند.
(257)- زبده: اردو.
(258)- زبده: مثل متن.
(259)- زبده: چون به کنار فرش رسیدند ایلچیان را فرمودند که پیاده از روی آن بگذشتند و بر اردو.
(260)- زبده: بر آن طرف در ده میل، پنج ازین طرف و پنج بدان طرف.
(261)- زبده مثل متن.
(262)- زبده: چون از در اول درآمدند مسافتی مقدار سی صد گز در دویست و پنجاه گز بود. باق، (ص 32):
چون ایلچیان آمدند الخ.
(263)- زبده: آن مسافت.
(264)- زبده:+ بوده باشد.
(265)- زبده: بعد از آن.
(266)- زبده: میانین.
(267)- باق: ده، زبده: مثل متن.
(268)- ا ک باق: قریب، زبده: مثل متن.
(269)- زبده: درین فضا از زن و مرد.
(270)- زبده: و قرب.
(271)- ک: برهم، ق و زبده: مثل متن.
(272)- بیاض در زبده.
(273)- زبده: گرد بر گرد آن حوالی خانهها صفههای سرپوشیده و ستونهای معظم برکنار صفهها.
(274)- ق: شبیکه، زبده: شبکو (کذا) از چوب.
(275)- زبده:+ چنانک مجموع استادان هر صنعت در آن حیران بمانند.
(276)- زبده: بودند و منتظر که پادشاه کی به تخت برآید.
(277)- ک: قاعده در دیدن پادشاه دیدن است. تصحیح از روی بب اک ق، زبده (395):
قاعده ایشان چنان است که به دیدن پادشاه دویده دوند [روند].
(278)- زبده: قریب سیصد قدم.
(279)- ق: هر کوشگی.
(280)- زبده:+ و پیش گشاده.
(281)- زبده: مثل بلسک.
(282)- ک: قسین، آ: مسین، ا ک با بب ق (ص 322) و زبده: مثل متن.
(283)- بب: مجموع زرافشان.
(284)- زبده: باژردها و سیمرغ و نقوش ختائی.
(285)- ق: اژدها.
خطای نامه، متن، ص: 356
______________________________
(286)- زبده: نهادند.
(287)- آ: صف.
(288)- زبده: ایستادند.
(289)- زبده: قریب صد هزار.
(290)- کذا درک، در نسخ دیگر، چهار یک، صورت جمله در زبده: یک گز در چهار یک شرع.
(291)- زبده: مقدار دویست هزار دیگر.
(292)- زبده: در دست ایستاده و صفها راست کردند.
(293)- زبده: مقدار پنج پایه و بر آن تخت.
(294)- فقط ک، زبده (395 ب): و با شاه (به جای مردی).
(295)- با، ق (ص 322 ا) و نه کوچک نه کوسه، زبده: و نه کوچ [کوسج].
(296)- با، ق: درازتر.
(297)- زبده: بر بالای صند [لی] که بود.
(298)- ق، زبده.
(299)- زبده: کرده (به جای گره زده).
(300)- زبده:+ خوب.
(301)- زبده:+ آن روز.
(302)- ک: تغیر.
(303)- زبده: از جانبین ختائیان صفها کشیده بایستادند.
(304)- ق (ص 323)، زبده: مقدار هفصد کس بودند.
(305)- بابب ق: در گردن الخ، زبده: در گردن و بعضی زنجیر و بعضی یک دست بر تخته گرفته و بعضی پنج و شش را گردنها بر یک تخته دراز بند کرده و سرها از تخته بیرون هرکس حسب مرتبه و قدر گناه، ق: بند کرده (به جای در بند کرده).
(306)- زبده:+ ایشان.
(307)- این درست نیست رک به یول (ج 1 ص 207 مقدمه).
(308)- زبده: القّصه چون بندیان رفتند.
(309)- زبده: چنانکه تا به تخت پادشاه مقدار پانزده گز مسافت ماند.
(310)- زبده: یک کس ازان میران که تخته در دست دارند.
(311)- ق، زبده.
(312)- بب: ایلچی.
(313)- زبده:+ و زباندان عربی و پارسی و ترکی و مغولی و ختائی و کلمچی میان پادشاه و ایلچیان.
(314)- آ، زبده (396 ب): داشت.
(315)- زبده:+ عربی و پارسی و غیره که تابع او بودند بر گرد مسلمانان بایستادند و گفتند.
خطای نامه، متن، ص: 357
______________________________
(316)- با، زبده: دوتا.
(317)- کذا درک، دیگر نسخ: نرسانیدند، زبده: رسانیدند.
(318)- زبده.
(319)- فقط آ: پارچه زرد، زبده: مثل متن.
(320)- ا ک بابب ق: سه هزار.
(321)- ق: از دکله هزار الخ (به جای هزار الخ)، زبده: یکی دکله و دو قبا.
(322)- آ ق، زبده: جامه (به جای قبا).
(323)- ا ک باق: ایلچیان را، زبده مثل متن.
(324)- ق.
(325)- زبده: کوجکه (مصحفا به جای کوکجه).
(326)- ق: که امیر (به جای که)، زبده: مثل متن،- قریبا یک ماه پیش ازین سئوال و جواب قرایوسف فوت کرده بود.
(327)- فقط آ: دهد، زبده مثل متن.
(328)- کذا درک و زبده، اک بابب ق: ایلچی.
(329)- آ، زبده، مثل متن.
(330)- آ: چون دل خدای یا پادشاه خود راست است. ق: چون دل پادشاه با خدای خود راست است، زبده: چون دل پادشاه با خدای درست است.
(331)- ق: به امیر قرایوسف (به جای قرایوسف)، زبده: مثل متن.
(332)- ق: راه اینست، زبده: ازین ایمنی هست.
(333)- زبده: اما اگر (به جای اگر).
(334)- زبده:+ توانند رفت.
(335)- زبده: آری آن را.
(336)- زبده:+ که نشسته بودند.
(337)- فقط آ: پیش نهادند.
(338)- زبده: از نقل و غیره چنانچه، الخ.
(339)- زبده: به یامی که از برای ایشان تعیین کرده بودند بردند و سلطانشاه و بخشی ملک که نوکران امیرزاده اعظم مغیث الحق والدین الغبیگ گورگان خلد اللّه تعالی ملکه بودند که ایشان را در یامخانه نزدیک آن فرود آورده بودند. درین یامخانه به در هر خانه کتی به تکلّف.
(340)- از روی اک بب ق. زبده (397 ب).
(341)- زبده: مثل متن.
(342)- ک: جینلق، بب: جبلق، با: چسلق، ق (ص 325): جینلق.
(343)- زبده.
خطای نامه، متن، ص: 358
______________________________
(344)- زبده: مثل متن.
(345)- زبده:+ که از طول و عرض پیچیده میشود و نمیشکست.
(346)- زبده: یک دیگ.
(347)- باق: دو، بب ا ک: مثل متن، زبده: آن ده (به جای ده).
(348)- باق: یک، زبده: مثل متن.
(349)- آو نسخ دیگر بر (به جای با)، زبده: اندرون بر.
(350)- زبده: از ترهها ملون که درختای میباشد.
(351)- زبده: درآسون.
(352)- زبده: چست و چالاک همه.
(353)- زبده:+ ایستاده.
(354)- زبده:+ که یک لحظه غایب نشوند.
(355)- ک ا: سچن، باق، سجنین: بب: سچین، ا ک: سجین، زبده: همچنین به قول یول لفظ چینیSoejin است. به معنی مرد محل یا خواجهسرا و اینجا مراد مهماندار ایلچیان.
(356)- زبده: سجسین آنها را میگویند که ایشان را ملازم ایلچیان کرده و در اردوی پادشاه هرجا که باشد گرگیراق ایلچیان ایشان راست میسازند، چنانکه اینجا سقاول گویند.
(357)- زبده: ایشان را بیدار کرد که برخیزند.
(358)- زبده: ایلچیان.
(359)- ازینجا تا سه دروازه گشادند جمله عبارت را در زبده.
(360)- فقط ا: بود.
(361)- با ق ا: دروازه را.
(362)- بابب ا ک ا ق: تخت دادگاه، زبده: تختی که داده بود.
(363)- ق، زبده: بهر.
(364)- زبده: آوردند.
(365)- زبده: در غایت خوبی و لطافت.
(366)- بب اک ا ق: پیشان آن، با، زبده: پیشانی آن.
(367)- زبده: که مقدار شست گز بود.
(368)- زبده: وروی ازدو [اردو؟] آن کوشگها بر جانب جنوب و قاعده ختایی [در] عمارت ایشان آن است که روی عمارت و در خانه بر جانب جنوب میکنند.
(369)- آ: تخت.
(370)- عبارت از زبده افتاده است.
(371)- ا: تخت.
(372)- زبده (390 ب): آن مثل صندلی است که بر تخت مینهند اما از صندلی بزرگتر.
خطای نامه، متن، ص: 359
______________________________
(373)- باق (ص 326): متکّا دارد، ا ک: مثل متن، بب: متکا دارد.
(374)- زبده:+ بلند.
(375)- زبده: و آن تخت [و] عود سوز و صندلی مجموع.
(376)- زبده، بب: قطب الدین (به جای قاضی).
(377)- زبده: این طلا کاری او هیچ ساویده نشده است.
(378)- زبده: قطعا استادان عراق و خراسان مثل آن رنگ و روغن به کار نمیتوانند برد.
(379)- زبده+: ناچخهای دراز در دست.
(380)- ق: بعضی، زبده: در پس پشت ایشان جماعتی.
(381)- از روی ق و زبده.
(382)- زبده: در برابر (به جای پیش).
(383)- زبده: پیش.
(384)- زبده:+ از انواع.
(385)- زبده: آن هریک از رنگی از غایت تکلف.
(386)- دیگر نسخ و زبده: قریب.
(387)- ق (ص 32): یک گزوار. زبده: یک گزوار.
(388)- آ: جنلق، بب: جببلق، ق: جینلق، اک: مثل متن، با: حنیلق، زبده بیاض درین موضع.
(389)- فقط آ، صورت جمله در زبده: مثل ... بزرگی که ده گز باشد. خطای نامه ؛ متن ؛ ص359
(390)- زبده: یک دیوار.
(391)- زبده: درآسون.
(392)- زبده: و نعمتی میآوردند.
(393)- ق: و (به جای یا)، زبده: با.
(394)- زبده:+ که پایها دارد.
(395)- ق: (399 ب): منتظر.
(396)- ق: بود، الخ (به جای هر، الخ)، زبده: بر آن گوشه بسته از دو طرف.
(397)- آ ق، زبده: کشیدند.
(398)- آ ق، زبده: شد، بعدش در زبده:+ به مثل حصیری که درپیچند به مقدار یک قدم وی.
(399)- فقط ک: آید، نسخ دیگر: آمد.
(400)- کذا درک. نسخ دیگر و زبده: نواختند.
(401)- زبده: بر تخت بنشست و قرار گرفت.
(402)- زبده: نزدیک تخت بردند و فرمودند که سر بر زمین نهید.
(403)- زبده: پس اشارت کرد که ایشان را بنشانید، هریک را به جای او پیش سرها [شیرهها] که نهاده بود بنشاندند.
خطای نامه، متن، ص: 360
______________________________
(404)- زبده: درآسون.
(405)- ق: بازی میکردند، زبده: مثل متن.
(406)- زبده: سفیدی بر روی مالیده و حلقههای مروارید.
(407)- زبده:+ ختایی.
(408)- آ: نخل.
(409)- بب اک: بر بالا، اک: بالای دو، با: بر بالای، زبده: بر بالای دو.
(410)- زبده:+ و انواع بازیها کردند.
(411)- ک ق: بر آستان.
(412)- کذا درک، نسخ دیگر و زبده: خفتیده.
(413)- فقط آ، زبده: مثل متن.
(414)- ق: نیها، زبده: اینها.
(415)- ق: ازین، زبده: مثل متن.
(416)- ابا بب اک ق: گفت، زبده: مثل متن.
(417)- زبده: شخصی که خفته بود و نی بر کف پای او بود.
(418)- زبده: دیگر جماعتی گویندگان و اهل ساز پهلوی یکدیگر.
(419)- با ق: باتوغن، زبده: مثل متن.
(420)- با ق، بینه، زبده: پشه.
(421)- زبده: مثل آن.
(422)- زبده: دیگر.
(423)- ق: بینه: زبده: سسه.
(424)- زبده: برسسه و یک دست انگشت.
(425)- از روی ق، زبده: که بر دهان دیگری است و صاحب نی.
(426)- فقط آ: اصولی. الخ، زبده: اصولی [اصول] که هیچ یک خارج نکردند.
(427)- ق: تفقّد و الخ، زبده: هم در مجلس بازیگران انعام فرمودند تا چاو آوردند و نقد بدیشان داد.
(428)- زبده: آن بارگاه.
(429)- ق:+ و کبوتر.
(430)- زبده: خاد (به جای آقار).
(431)- آ: دانهها. زبده: مثل متن.
(432)- آ: ریزها.
(433)- زبده:+ هم بر آن درختان میان سرای میآرامیدند.
(434)- زبده:+ و ثمانمایه- اما این سهویست از مصنف، از آنکه ایلچیان از هرات به تاریخ 16 (6 در زبده) ذی قعده سنه 822 روانه شدند و رسیدن ایشان به خان بالیق به 8 ذی الحجه سنه 823 بود نه سنه 822).
خطای نامه، متن، ص: 361
______________________________
(435)- زبده:+ و عشرین و ثمانمایه.
(436)- ق (ص 329): علوفه.
(437)- زبده: بیرون آن چندین.
(438)- زبده: دادند و تربیتها کرد و در هر کرت که طوی شد بازیگران از نوعی دیگر این طوی دیگر و تکلفات زیاده از مقدم. آق: بازی (به جای بازیها کردند).
(439)- ک: روزی.
(440)- ق: در، زبده مثل متن.
(441)- زبده: مثل متن.
(442)- زبده (301 ا): عظمت خود را بیشتر و به نوعی دیگر ایلچیان [را] مینمود. و بازیگران به انواع دیگر بازیگری میکردند و حقهبازیها [ی] غریب.
(443)- کذا درک، نسخ دیگر و زبده: کافران.
(444)- این تفصیل را در زبده دارد و مصنف مطلع سعدین حذف نموده. رک به اقتباس مطبوعه در اورینتل کالج میگزین نومبر سنه 1930 م.
(445)- بب با ق: فتح.
(446)- زبده: میباید که به هردوازده دیوان گناه برو ثابت شده و خصمان او را به او مجادله فرمایند، چنانک مثلا اگر در.
(447)- فقط بب: ثابت، زبده: گناه برو ثابت شده است.
(448)- به قول یول شک نیست مصنّف درین باب مغلطه خورده است.
(449)- زبده حجتی پیدا کرد که بدانسبب شخصی که در شش ماه راه زیاده یا کمترست حاضر میباید کرد تا تحقیق شود. ق: زیاده (به جای یا زیاده).
(450)- زبده+: و بطلب آن شخص میفرستند تا او بیاید و بجهت کنند و بعد از آن قضیه به آخر رسانند و بسیار گناهکار در حبس ایشان میمیرد و هرکس که مرد تا حکم پادشاه نشود در خاک نمیتوانند کرد. بعدش چند سطور زاید دارد در زبده.
(451)- زبده: سر سال.
(452)- زبده: قولی پادشاه.
(453)- زبده: دستار و جامه و طاقیه و موزه.
(454)- کذا فقط درک.
(455)- کذا درک با بب: سحین، ق: سجنین. آ: سچین، زبده: همچنین سخن.
(456)- زبده:+ بیدا [ر] کرد و سوار ساخت و.
(457)- زبده:+ در چنان شهر معظم.
(458)- از روی نسخ دیگر ثبت شد، زبده: قتار.
(459)- ق: کویی، زبده: مثل متن.
خطای نامه، متن، ص: 362
______________________________
(460)- زبده:+ چنانکه مثلا اگر سوزنی بیفتادی پیدا شدی.
(461)- زبده: کاجین (به جای ماچین)، بب: خورجه (به جای جورجه)، اک مثل متن، زبده: چورچه (یول بلاد چورچه را در مانچوریا نشان داده است و بر حاشیه ص 267 گفته که ایشان اجداد مانچوریهای این زماناند، نیز رک به خریطه در آخر کتاب مارکوپولو مرتبه یول (ص 205) در همان کتاب، در زبده بعد از دریا بار:+ و سایر ولایات که نام آن معلوم نیست.
(462)- زبده:+ و تختگاه.
(463)- فقط آ: قرب، زبده: غلبه.
(464)- زبده: شمشیر و گرز و ناچخ و زوبین و دور باش و حربه و تبرزین و آلات حرب در دست گرفته قریب یک دو هزار آدمی بادبیزن ختایی در دست گرفته.
(465)- با ق: آمدند.- زبده: به خلعتها و تاجها لباسها بر خود راست کرده که شرح آن در وصف نگنجد.
(466)- ق: تراشیده.
(467)- زبده:+ و سنگ تراشیدهها (به) اژدر و سیمرغ نقش ختایی منبت مغطر مثل یشم تراشی که آدمی در آن حیران میشد.
(468)- با اک بب ق: درودگری.
(469)- زبده: کاشی تراشی.
(470)- زبده مگر (به جای واگر).
(471)- زبده: بینند تا باور کنند.
(472)- زبده: در نیم روز.
(473)- زبده:+ و هرکس به وثاق خود رفتند.
(474)- ک: نرفته بود، ق (ص 331): نیامده بود، زبده: رفته بود و در بیرون شهر خانه سبزی ساخته بود و در آن خانه هیچ صورت و هیچ بت نبود.
(475)- زبده، اما رک به حاشیه پیش.
(476)- زبده: که خدای.
(477)- زبده:+ و به عبارت خود مشغول بود.
(478)- زبده: سیاه و سرخ و زرد و سبز و زنگاری منقش به صورت آفتاب و ماه و ستارگان و کوه و دریا و خطوط ختایی در پس و پیش او دیگر نیزهداران و شمشیر و ناچخ و زوبین و دور باش و حربه و گرز و شمشیر و تبرزین و چوگانها با زلف دراز و بادبیزن ختایی و چتر میبرند.
(479)- ق: و پنج.
(480)- ق: مطلّا کرده و آرایش داده.
(481)- زبده: پنج (به جای پنجاه).
(482)- زبده: پادشاه میرفتند که یکی پیش و یکی پس بیقاعده زهره نداشتند که بروند، و کس را
خطای نامه، متن، ص: 363
زهره نبود که آواز برآرد چنانکه گویی هیچ متنفس نیست- ا ک با ق: نی (به جای برنمیآمد).
______________________________
(483)- زبده: سازهای ختائیان که دعای پادشاه میگفتند.
(484)- زبده: بیرون رفت.
(485)- آ: شباروز.
(486)- ق: گویی، زبده: مثل متن.
(487)- ق: کردند، زبده: مثل متن. بعدش در زبده:+ و چند هزار آدمی از مقوّی کاغذ ساخته و رنگ چهره و جامه چنانکه از دوری به او میماند و ریسمانها بر آن چراغها تعبیه کردهاند.
(488)- ق: ریسمان، زبده: مثل متن.
(489)- با ق: در هر (به جای در)، زبده: مثل متن.
(490)- زبده: هرکس هر کنار که میکنند برو نمیگیرند.
(491)- زبده: میکند.
(492)- ق: آتش، زبده: مثل متن.
(493)- ا ک با بب: بود.
(494)- ک ا: سچن، بب: سحین، با: سخین، ق (ص 332): سجنین. اک: سجیتیان، زبده: سخنان.
(495)- در زبده است که این روز یک شنبه بود.
(496)- زبده: نهادند.
(497)- زبده: گشادند.
(498)- زبده: مقدار صد هزار آدمی.
(499)- زبده: بیش روی.
(500)- زبده:+ و بعد از آن بنشستند و نظاره میکردند.
(501)- ق: خطا، زبده: ختایی.
(502)- آ: کرد، زبده: مثل متن.
(503)- ق: نو (به جای ایشان).
(504)- از روی بابب اک ق، صورت جمله در زبده: مجموع بندیان و گناهکاران و آن کسانی که باقی دیوان داشتند بخشیدیم.
(505)- زبده: بجهت تعظیم حکم پادشاه چتری.
(506)- زبده: و بر چوبی که آن چوب را در زر گرفته بودند.
(507)- کذا درک و ق، در نسخ دیگر: فرود.
(508)- زبده: و در پای کوشک مجموع سازها با دهل و دمامه میزدند در فرود آمدند [آمدن] حکم، و دو محفّه مطلّا آماده بود. چون آن حکم فرود آمد در یک محفّه نهادند و یک محفّه از پیش روان شد.
(509)- زبده: و از اردو آن حکم را.
خطای نامه، متن، ص: 364
______________________________
(510)- زبده: تا از آنجا.
(511)- زبده: فرستند.
(512)- ق، زبده: فرود الخ (به جای بیرون الخ): زبده: فرود آمد مجموع ایلچیان را طلب کرد و طوی داد تا نیم روز. چون طوی آخر شد هرکس به طریقی رفتند.
(513)- زبده: داشتند و پادشاه فرمود تا.
(514)- ق (به هر موضع): شنغار.
(515)- زبده: کردند.
(516)- زبده:+ و به کنایت و صریح ازین نوع سخن گفت.
(517)- زبده: آخر ازین ده شانقار سه.
(518)- زبده: سه دیگر.
(519)- زبده: فامّا (به جای و).
(520)- زبده: و گفت شانقارهای خود را نشان کنید ایشان گفتند ما نشان کردیم. پادشاه گفت (به جای گفت).
(521)- زبده: گفتند هرچه پادشاه فرماید چنان کنیم بعد از آن ارغداق.
(522)- زبده:+ نور اللّه مرقده- میرزا در سنه 830 وفات کرد. عجب نیست که این جمله دعائیه را حافظ ابرو در سنه 830 هنگام تألیف این کتاب افزود است.
(523)- کذا درک و با ق (ص 333): اگر هم میبود نمیدادم، بب: اگر بودی هم نمیدادم، اک:
اگر بودی هم نمیدادیم.
(524)- ق: کره اسپ (به جای کرّت).
(525)- بابب ق: نیز بستاند، اک، زبده: نیز نستانند.- صورت جمله در زبده: همچنانکه آن بازار شیراز او (کذا) نوکر امیرزاده ابراهیم بهادر در بازستاند (به جای چنانکه ... ستاندند).
(526)- آق: ستد، با اک بب، زبده: ستاند.
(527)- زبده:+ سلطان شاه و بخشی ملک که نوکران امیرزاده ... الغبیگ ... بودند.
(528)- ق: سنکش فرمود یعنی انعام، بب: سنکش فرمود، ک با: سنکش فرمود، زبده: و سنکشی به زبان ختایی انعام باشد.
(529)- بب: ویوولنک و شاه، اک: ولودلنک و شاد، ق: لیک باسا، با: لیک باساد، زبده: لوولیل. در هفت قلزم گفته است که «سا» نوعی از قماش است.
(530)- فقط ک ندارد، دیگر نسخ مطلع و زبده دارد.
(531)- زبده:+ و یکی بیزین.
(532)- کیبر پیکانی پهن است که به شکامی اندازند (بهار عجم)، نیزه که در شکار به کار آید (لغات نوائیه).
(533)- یب: حاد، آ: جو، باقی نسخ: مثل متن.
خطای نامه، متن، ص: 365
______________________________
(534)- آ: خاتونیان، ق: جاتویان: با: حالومان، اک بب: مثل متن، زبده: خاتون.
(535)- با ق: همه، بب ا ک: مثل متن.
(536)- ق: باتو تیمور آنکا. بب ا ک آ: مثل متن. زبده: بویا تیمور اتکا. (افشار: شاید بوقا ...)
(537)- ق: نهادند.
(538)- با ق: علوفه.
(539)- زبده: در یوم الاثنین ثالث عشر.
(540)- زبده: داشتند.
(541)- زبده: دیرتر.
(542)- فقط ق: شوید، زبده: مثل متن.
(543)- زبده: طعنه چند.
(544)- آ: شانقار خوب میبرند و اسپ، بب: مثل متن، ق با: شنغاران خوب میبرند و اسپان، زبده:
شانقاران خوب میبرند و اسپان.
(545)- بب: مثل متن، اک: ملتان، زبده: یمنای، در گنج البحر (نسخه خطی در کتابخانه کلیه پنجاب) به حواله ظفرنامه نوشته است که «از خان بالیغ تا به تمنای که از شهرهای معظم خطاست چهل منزل میگویند». اما در یزدی این عبارت به نظر نیامد.
(546)- صورت جمله در زبده: و روز بار به جای پادشاه مینشست نشسته بود و از چپ و راست همان رسم بود و ایلچیان که بیشتر شیرهها الخ، ق: بدیدن او را ندارد، باق «خانه شرقی» به جای «شرقی خانه».
(547)- با ا: ربیع الاوّل، زبده: مثل متن.
(548)- اک بب، زبده: پیش و از.
(549)- زبده: رفتند و تا نماز پیشین در بیرون بودند آخر معلوم شد.
(550)- ق: سجنین، آ: سجین، آ: سحین، ا ک: سجینان، زبده: سجستان (یعنی کلمه جمع با فعل جمع: آمدند).
(551)- زبده: و گفتند سوار شدید و امشب.
(552)- زبده:+ توانید دید و باران میبارید.
(553)- زبده:+ و جمعی با او ایستاده بودند.
(554)- ق: شد (به جای نمودند).
(555)- آ: گفتند.
(556)- زبده:+ و پایی متألم شده (ر ک به ص 340 س 10 که در آنجا پادشاه میگوید: دست من درد میکند.
(557)- ق: خطا.
(558)- زبده: اصحاب (به جای ایلچیان)
خطای نامه، متن، ص: 366
______________________________
(559)- ق: نماز بامداد، زبده: وقت سنّت بود که سوار شدند.
(560)- ک ا ک: مره (سابقا در ص 326 گفته است شانزده مره- یک فرسنگ شرعی).
(561)- زبده: امّا از غلبه لشکریان که به شهر میرفتند گذر نبود.
(562)- ک: کرده ده گز، با: ده گز، ا ک بب ق: ده گز، زبده: مطابق است به متن.
(563)- ق: دروازه، زبده: مثل متن.
(564)- از روی آبب زبده (407 ب): مردان کاری با سلاح.
(565)- با ق: و (به جای دو)، بب اک آ، زبده: مثل متن.
(566)- ق: مرصع، زبده: مثل متن.
(567)- زبده: زرنشان کرده، چون از سواد شهر به صحرا درآمدند پیدا بود.
(568)- زبده: بدین موضع ماند.
(569)- با: رسید، بب ا ک: رسد، ق: رسیده.
(570)- زبده: چون پیش پادشاه رسید لیداجی الخ، به جای چون پادشاه رسیده فرود آمد لیداجی الخ.
(571)- ق: جیکعو، بب: حیکغو، آ، زبده: حیکفو، با: چکعو.
(572)- فقط بب: پادشاه، زبده: سلاطین.
(573)- ق: اسپان.
(574)- زبده: باید فرستادهاند، ایشان را چه اختیار.
(575)- ق: خطا.
(576)- زبده:+ و ایشان را حبس و سیاست فرمود.
(577)- زبده: بر دل پادشاه پرتو مرحمتی انداخت.
(578)- زبده:+ چون از در اردو بیرون آمد.
(579)- زبده: قبائی زربفت زرد.
(580)- ک: اخیاچی.
(581)- فقط با: جلو اسب، زبده: جلاوی پادشاه.
(582)- ک: خود، تصحیح از روی ق و زبده.
(583)- زبده: از عقب پادشاه.
(584)- ق: بودهاند.
(585)- زبده: بزرگ مربّع.
(586)- ق: میآوردهاند، زبده: برداشته بودند از عقب ایشان.
(587)- آ، زبده: تقمار.
(588)- فقط ک: سواران دور، زبده: مثل متن.
(589)- زبده: که بر یکی قدم پیش و پس چنانکه از اردوی که سوار شدند تا در شهر چنین صف
خطای نامه، متن، ص: 367
زده میرفتند.
______________________________
(590)- ق: با (به جای و)، زبده: مثل متن.
(591)- زبده: و چون پادشاه نزدیک پادشاه همراه بودند (که مهمل است).
(592)- ق: یافت، بب+ (با ق به حذف گویند نیز مثل این عبارت دارد):+ و گویند شادی خواجه به زبان اعتذار به موقف عرض رسانید که این اسب یادگاری حضرت امیر بزرگ تیمور گورگان است و جناب شاهرخی از غایت تعظیم و اجلال آن را ارسال نمود به گمان آنکه در الوس سرآمد اسپان خواهد بود، پادشاه را پسندیده آمد تحسین فرمود (زبده ندارد).
(593)- فقط ک: کلند.
(594)- زبده: نهاد [ند].
(595)- زبده (309 ا):+ تا خرگوشی پیدا شد شانقاری بر دست داشت بر خرگوش انداخت و دو سگ بر عقب، خرگوش از میان بیرون رفت تا بدانجا که چشم کار میکرد، باری به سلامت بیرون رفت تا بدانجا.
(596)- زبده:+ از ختایی و غیره.
(597)- با ق: ربیع الاول، زبده: یوم الاثنین ربیع الاخر.
(598)- آ ا ک: سجین، ق: سجنین، با: سخین، بب: سحین، زبده: سحسین.
(599)- زبده: سوار کرده برو.
(600)- ک با: انعام سنکش، آ: انعام سنکش، ا ک: انعام پیشکش، ق: انعام سنکش، زبده: سیکشی.
(601)- زبده:+ ایلچیان پیش رفتند. چون سلطانشاه و تاج الدین بخشی ملک بیشتر سیکشی داده بود ایشان را [نه] طلبیدند.
(602)- ق: سنکش.
(603)- زبده: و بعد ازو غیاث الدین را و بعد ازو امیر.
(604)- زبده: و دیگر کوکجه و دیگر ارغداق و بعد ازان اردوان و دیگر.
(605)- آ ا ک بب، زبده: بدخشی، ق: مثل متن.
(606)- زبده: پارچه دیگر قلقی.
(607)- با ق بب: طرقوا ولودساوکپکی، (بب: کبکی)، ا ک: طرقوا دلوساو کنکی، زبده: ترقو و لوشاوکیکی.
(608)- زبده: قماش.
(609)- زبده: هر سه هریک، زبده: و باقی قماش از قلقی و ترقوا و لودشا.
(610)- با ق: و طرقوا ولودسا و کپکی (با: کپکی)، ا ک: مثل متن، بب: مثل متن اما کبکی به جای کنکی، آ: مثل متن.
(611)- فقط آ: خود (به جای نودو).
(612)- زبده: هزار و هزار.
خطای نامه، متن، ص: 368
______________________________
(613)- ق: از اینجا تا قلعی و دو هزار چاو را ندارد.
(614)- بب اک، زبده: بدخشی. آ: مثل متن.
(615)- زبده: تبرقو و لودشا.
(616)- ک: کنکی، بب: و کبکی با: و کپکی، زبده: و کبکی.
(617)- زبده: مجموع هریک را هفتاد و هفت وصله.
(618)- فقط ک: یکی را از خواتین پادشاه. تصحیح از روی نسخ دیگرست.
(619)- زبده:+ و سبب آن تعزیه دیگر پادشاه را نمیتوانست دید.
(620)- زبده: تا ساختگیهای تعزیت.
(621)- زبده: بیستم.
(622)- زبده: که بر سر آن کوشک پادشاه.
(623)- از روی آ ثبت شد، باق، زبده: بودند (به جای بود).
(624)- ق: و آتش در آن، زبده: و آن آتش در آن.
(625)- زبده: و چنان درگرفت که گوئیا صد هزار مشعله است که روغن و فتیله در گرفته است و این عمارت که اوّل آتش در افتاد بارگاهی بود- ک: المنجمین (به جای المنجمون) که در باقی نسخ هست.
(626)- فقط ق، حل و روغن کاری.
(627)- عبارت زبده واضحترست: و بر گرد آن کوشکها و خانهها بود و هریک خزانه، آتش در آن افتاد و قریب دویست و پنجاه خانه بسوخت و بسیاری مرد و زن بسوختند و تا روز شد همچنان میسوخت و آن روز تا نماز دیگر چنانچه سعی کردند آن آتش تسکین نمییافت. ق: قریب به دویست (به جای قریب دویست)، ق: روز دیگر (به جای روز)، ک: هر سعی، دیگر نسخ: هرچند سعی.
(628)- زبده: با امرا از آنجا بیرون رفته بود.
(629)- فقط درک.
(630)- کذا درک، نسخ دیگر: اظهار کرد (به جای کرد).
(631)- زبده (410 ب).
(632)- زبده:+ و چون به خاک بردند امّا بسیار آرایش کرده بودند، از جمله بسیار عملها [علمها] و چوگانها از کاغذ رنگین ساخته و نقاشی کرده و تختی از کاغذ مقوی مقدار ده گز بر آن تخت صورت آدمیان از کاغذ و صورت اسپان و اشتران بزرگی، اسب و شتر مجموع و ملوّن مویهای دروغی و زین و لجام و غیره و یک دو هزار شیره پر نعمت الوان و عرقی.
(633)- ک: و بآئین (به جای به آیین).
(634)- زبده: زن بر آنکه دخمه بود گذاشتند. (بر آنکه که؟).
(635)- ق: میچرند، زبده: میچرید که.
(636)- ق: آن اسپان الخ، زبده: دیگر ایشان را نمیگیرند.
(637)- زبده: که نزدیک بودند مجموع در آنجا غارها کنده بودند.
خطای نامه، متن، ص: 369
______________________________
(638)- فقط ق (به هرموضع در سطور آینده): علوفه، زبده: نهاده که هم آنجا باشد تا وقتی که علفه تمام شود ایشان نیز هم آنجا بمردند.
(639)- فقط ک: میتّه.
(640)- ا بب ق ا ک: چسان، زبده: مثل متن.
(641)- کذا درک، نسخ دیگر و زبده: خستگی.
(642)- سنه 823 ه.
(643)- زبده: به ایشان همراه کردند.
(644)- زبده: میگرفتند.
(645)- آ: محبت، در باق: صورت اینست: در وقت باز آمدن حرمت میباید داشت، زبده: ندارد.
(646)- آ بب: ثابت شود، ق: زیادت شود.
(647)- بب ا ک: مثل متن، آ: نگان، ق: بیکان، با: سکان، زبده: سکان (به قول یول این شهر غالباPing Yangfu واقعه در صوبه شانسی است که در قدیم الایام دار السلطنه چین بوده است، ازین روی به ظاهر در متن پنگان باید خواند.
(648)- زبده:+ و بسیار شهر خوش و به قاعده بود.
(649)- بب: با ایلچیان باز نکردند. ق: بار ایلچیان باز کردند، با اک: مثل متن. صورت جمله در زبده: امّا ایلچیان حکم حاصل کرده بودند که بار ایشان نکاوند.
(650)- زبده: هفته و کمتر.
(651)- زبده: سیم (به جای چهارم).
(652)- ق: محل.
(653)- زبده: فاما خبرهای یاغیگری بود اطراف مغولستان و راه ناایمن نشان میداد، بدان سبب.
(654)- باق: هم (به جای نیم)، زبده: دو ماه و نیم نزدیک.
(655)- ک: و امیر.
(656)- زبده: و بیش از حد صفت ناایمنی راه کردند و ایشان گریخته بیراهه بر کوهها زده بودند و رسیده.
(657)- زبده: و چون به قراول رسیدن اهل قلعه گفتند.
(658)- زبده: اسماء مردم شما.
(659)- زبده: فی الجمله بنشستند و در جمعه نوزدهم شعبان سنه ثلث عشرین از قراول ختای گذشته بدان ولایت در رفته بودند. روز جمعه پانزدهم [نوزدهم؟] محرم سنه خمس عشرین و ثمانمایه از قراول ختای بیرون آمدند و از ترس یاغیگری راه چول اختیار کردند و در ثامن ربیع الاول از چول گذشته بسبب آنکه از ختن متوهم بودند چند روز در آن صحاری بودند تا در دهم جمادی الّاول سنة المذکور به ختن رسیدند. ق: القصّه احتیاط کرده نوزدهم محرم از قراول بیرون آمدند و از بیم یاغی
خطای نامه، متن، ص: 370
راه چول اختیار کرده هجدهم الخ. بب با اک: نوزدهم محرم.
______________________________
(660)- زبده: بعضی.
(661)- زبده: بعضی براه قراتکین.
(662)- از اینجا تا آخر مطلب در زبده نیست.
خطای نامه، متن، ص: 371
4 پیوست عجائب اللطائف ترجمه ترکی سفرنامه غیاث الدین نقاش
اشاره
چون بسیار کمیاب است از روی چاپ استانبول بطور «لوحی» (افست چاپ میشود
خطای نامه، متن، ص: 373
عجائب اللطائف اسمیله
ختای سفارتنامهسی
مؤلفی
خواجه غیاث الدین النقاش
مترجمی
شیخ الاسلام اسبق کوچک چلبی زاده
اسماعیل عاصم افندی
ناشری:
علی امیری
تاریخ تألیف تاریخ ترجمه
820 1140
در سعادت- «قدر» مطبعهسی 1331
خطای نامه، متن، ص: 374
شو سفارتنامهدن ابتدا، 887 سنه سنده وفات ایدن- شیخ کمال الدین عبد الرزاق بن جلال الدین اسحاق السمرقندی- حوادث جهانه دائر 700 سنه سندن 875 سنه سنه قدر تحریر ایلدیکی- مطلع السعدین- عنوانلی تاریخ معتبرنده بحث ایلمشدر.
آندن نقل طریقیله خواند میر شهرتیله بنام اولان غیاث الدین بن همام الدین الحسینی «حبیب السیر» نام تاریخ کبیرنده ذکر ایتمشدر.
بعده عثمانلی فضلا سندن مشهور کاتب چلی مرحوم آنلردن ترجمه طریقیله بعض قسمنی- جهاننما- آدلی کتابنه درج ایلمش اولدیغی بوندن اوتوز بش سنه اول کورلمشدی.
لکن کتابک اصلنی و تمامنی کورمهیی آرزو ایتمش اولدیغم حالده نه استانبول کتبخانهلرنده نه ده بشقه بر محلده بوله مامشدم.
یانیه و اشقودره ولایتلری مالیه مفتشلکنده بولندیغم اثناده 1315 سنه سنده اشقودره جوارنده مشهور اسکندر بکک مقر حکومتی اولان اقچه حصار قصبه سنه اوغرامشدم.
خطای نامه، متن، ص: 375
اوراده شو نسخهیی بولدم و مقدمه سندن اکلادم که پک نادر و قیمتدار اولان بو سفارتنامهنک بر نسخه اصلیه سی سلطان احمد خان ثالث حضرتلرینک داماد و صدر اعظمی شهید سعید معارفپرور نوشهرلی مشهور ابراهیم پاشانک النه کچمش او صدر قدردان دخی علما و ادبای عصرندن شیخ الاسلام اسبق چلبیزاده اسماعیل عاصم افندی حضرتلری معرفتیله ترک دیلنه ترجمه ایتدیرمشدر.
پک نزیه، سلیس، استادانه الفاظ ایله اصلندهکی لطافت اصلا غائب ایدلمهمشدر.
مشهور تیمورک اوغلی و سریر سلطنتده خلفی اولان میرزا شاهرخ سلطان چین و ختای خاقاننه اعیان دولتندن ایلچی کوندروب مخدوملرندن هرات والیسی میرزا بایسنقر و سمرقند والیسی میرزا الغ بک و غزنه و هند والیسی میرزا سیورغتمش و فارس و الیسی میرزا ابراهیم و اصفهان و الیسی و مشار الیه شاهرخ سلطانک برادرزادهسی میرزا رستم و خوارزم والیسی شاه ملک و بدخشان ملو- کندن محمود شاه و مغولستان ملوکندن اویس خان طرفلرندن دخی ایلچیلر ترفیقا و تعقیبا ارسال اولنمش و شهزاده میرزا بایسنقرک ایلچیلرندن و ارباب معارفدن خواجه غیاث الدین النقاش 822 سنه سنده بلده هراتدن چیقوب کلنجهیه قدر کوردیکی عجایب و غرایب و امور و وقایعی یازوب اوچ سنهدن صکره کلدکده عرض ایتمشدر.
بو عبد عاجز بو سفارتنامهنک فارسیسنی آرهمقده
خطای نامه، متن، ص: 376
اولدیغم حالده عثمانلی بر فاضل محترم طرفندن بوندن ایکی یوز سنه اول تورکجهیه ترجمه اولنمش بولندیغنی کورنجه نقدر سویندیکمی تعریف ایدهمم.
بو نسخه یکانهنک- نوادر اسلاف- مجموعه مزک آلتنجی جزئی اولهرق طبع و نشرینی مناسب کوردم.
علی امیری
خطای نامه، متن، ص: 377
عجائب اللطائف بعد حمد خدا و نعت نبی، بو مقاله یازیلمهنک سببی بو و جهله معروض پیشگاه ارباب انتباه قلنورکه، رونق بخشای اورنک ودیهیم. فرمانفرمای هفت اقلیم. خاقان جهانبان، صاحبقران کیتیستان. ماحئ رفض و بدعت.
محیئ شرع و سنت. فاتح ایران زمین. شاهنشاه اسکندر آیین. شهریار امجد تاجدار جد بر جد.
آسمان مرتبه جم کوکبه سلطان احمدیدی اقلیمک او خاقان عظیم الشانی
مؤیدا بالتأیید الربانی. جناب خلافت مأبلرینک صدر اعظم و داماد اقدم و اکرملری اولان وزیر ارسطو فطرت و مشیر علیشیر صولت نظام الملک زمان آصف عهد و آوان مایه آرایش عالم و باعث آسایش امم مربئ اهالی، دستور صائب تدبیر صاحب معالی، صدر مقدام و منعام. کریم برمکی غلام ابو المکارم ابراهیم پاشا دام بالبرذ کره وفشا حضرتلرینک همواره مقصود و مراملری اطلاع احوال انام و ملوک عالمک مرتبه قدرت و مکنت
خطای نامه، متن، ص: 378
و بسطت مملکتلرینه وقوف تام اولمقله فن جلیل القدر تاریخک بالجمله معتبرات و مفصلاتنه امرار نظر. و مهره مورخینک نام و نشاننی کوش ایتمدکلری نیجه نسخه نادیدهیی مطالعه بیوردقلری مقرر اولمغین اول مقوله خبایای زوایادن سابقا منظور نظر اکسیر اثرلری اولان میرزا شاهرخ سلطان زماننده رسالتله مملکت ختایه کیدن خواجه غیاث الدین نقاشک روزنامچهسی واقع حاله موافق و نفس الامره مطابق بر نسخه نادره اولدیغندن ناشی تعمیما للفائده ترجمه اولنمسنی بو ربیب خوان نعمت و غریق دریای احسان بیمنتلری چلبیزاده بندهلرینه فرمان بیورمالریله بر موجب «المأمور معذور» بضاعه ناچیز و عدم استعداد و تمییز ایله حسب القدره ترجمه سنه تشمیر ساعد اهتمام قلندی: خطای نامه، متن، ص: 379
آغاز سخن
سکز یوز یکرمی ایکی سنهسی ذی القده سنده ختای پادشاهنه میرزا شاهرخ سلطانک کوندردیکی ایلچیلریله معا بایسنقر میرزانک ارسال ایتدیکی خواجه غیاث الدین
خطای نامه، متن، ص: 380
نقاش رفقاسیله ایکی سنه اون آی بش کون تمامنده دار السلطنة هراته واصل اولوب پادشاه ختایکنامه و هدا- یاسنی تسلیم ایلدیلر. مزبور خواجه غیاث الدین هراتدن حرکت ایتدیکی کوندن عودت و وصولنه دکین معاینه و مشاهده ایلدیکی احوالی روز بروز تحریر ایدوب مرقوم معتمد علیه و تحریر ایلدیکی شیلر غرض و تعصبدن عاری اولمغله مضمون و محصلی نقل اولندی.
سکزیوز یکرمی ایکی سنه سی ذی القعده سنک آلتنجی کونی دار السلطنة هراتدن چیقلوب ذی الحجه نک طقوزنجی کونی بلخه وارلدی. و شدت سرما و کثرت باراندن ناشی سکزیوز یکرمی اوچ محرمنک غره سنه دکین بلخده اقامت بعده سمرقنده حرکت اولنوب شهر مرقومک یکرمی ایکنجی کونی بلده مزبورهیه وارلدی. ایلچیلرک سمرقنده دخوللرندن ایکی آی مقدم میرزا الغ بک ،
ندیدم آن در رخ اکنون دو ماهستولی مهرش بسی در جان ما هست
غلام روی او شد بایسنقرغلام خوبرویان پادشاهست
خطای نامه، متن، ص: 381
کندوسنک ایلچیلری لمطان شاه و محمد بدخشییی ختایه کیدر بر کروه ایله معا ارسال ایدوب میرزا سیورغتمشک ایلچیسی ارغداق و شاه ملکک ایلچیسی اردوان و شاه نام ناخلف طرفندز شهید ایدلدی. فضلا و هنروران رور کاردن ایدی.
سمرقندده دنیاده نظیری آز بولنور بر مدرسه عالیه بنا ایتمشدرکه آندن ظهور ایدن علما و ریاضیون بیحد و پایاندر.
قاضیزاده رومی و غیاث الدین جمشید کبی متبحرین فضلایه ترصد کواکب افلاک ایچون بنا ایتدیردیکی رصدخانه نوادر زمین و زماندن ایدی. مشهور جهان اولان-- زیج الغ بک- بو هنرور ذاته منسوبدر. شعر آبدار انشاد ایدردی. بو بیت فارسی شهزاده مشار الیهک زاده کمالاتیدر.
هرچند ملک حسن بزیر نکین تستشوخی مکن که چشم بدان در کمین تست
خطای نامه، متن، ص: 382
بدخشانک ایلچیسی خواجه تاج الدین دخی کلوب جمع اولملریله ماه صفرک اوننجی کونی ختای ایلچلریله معا سمرقنددن حرکت اولنوب ربیع الاولک دردنجی کونی تاشکنده و اون اوچنجی کونی سیرامه و غره ربیع الاخرده اشبرهیه و یکرمی برنده مغول مملکتنه واریلدی.
فصل بهار و اکثر یرلر لطیف چمنزار اولمغله هرکون کیدیلور کن ناکاه اویس خان شیر محمد اوغلانی قتل
خطای نامه، متن، ص: 383
ایتمکیچون طلب ایتمکله قل محمد بیک و بعض مغول امراسی اویس خانه عصیان ایدوب احوال مملکته اختلال عارض اولدیغی خبری واصل اولیجق ایلچیلره و هم کلدی.
بعده امرانک اویس خان ایله صلح ایدوب فتنه نک سکون بولدیغی خبری وارد و اول دیارک معتبر بیوکلرندن امیر خداداد ایلچیلره استمالت و یروب کند و سی اویس خانک یاننه کیتمکله ایلچیلر مأمون الغائله صوب مقصوده عازم اولدیلر.
و جماذی الاولینک اون سکز نجی کونی محمد بیکک مملکتندن بیلغوتو نام محله واصل اولوب شاه بدخشانک و غیریسنک خدمتکارلرندن کیروده قالانلرک ورود لرینه دکین مکث و ماه مزبورک یکرمی برنجی کونی اول موقعدن حرکت و ایرتسی کونی کنکر صویی مرور اولنوب اول قبیله نک حاکمی اولان محمد بیک ایله کوروشلدی. مزبور محمد بیکک اوغلی سلطان شادی کورکان شمع جهانک دامادی ایدی که خاتونی امیرزاده جوکی بهادرک زوجه سنک قزقرنداشی ایدی.
خطای نامه، متن، ص: 384
بعده شیر بهرامک مملکتنه واریلوب افتاب سرطانده ایکن شدت برودتدن اول یرلرده صولر ایکی پارمق مقداری بوز طوتار ایدی. جماذی الاخرهنک سکزنده محمد بیکک اوغلملری اویس خانک ایلچیسنی و راچی یی غارت ایتدکلری خبری وارد اولمغله راچیلر و ایلچیلر متوهم اولوب یولده کوهستانلر وار و اکثر اوقاتده باران و شبنم یاغار ایکن کندولرینی سرحد ختایه ایصاله سعی ایتملریله جماذی الآخره اواخرنده طرقان نام شهره واریلدی که اکثر اهالیسی پت پرست ایدیلر. و غایت تکلفلی بر بتخانهلری وارایدی که کهنه و جدید نیجه پتدن ماعدا بر صفه سنه شامکونی نک صورتی اولمق اوزره بر صنم یاپمشلر ایدی. شدت حرارت اثناسنده رجبک ایکنجی کونی شهر مزبوردن کوچیلوب بشنحی کوننده قرا خواجه نام محله واریلدی. ماه مزبورک او ننجی کونی ختاییلردن بر کروه ایلچیلرک اسملرینی و اتباعلرینی تحریر و دفتر ایتمکیچون کلدیلر. ماه مزبورک اون طقو- زنجی کونی صوفی آتا نام محله واریلدی که سادات ترمددن خانزاده تاج الدین نام بر سید اول محلده بر خانقاه بنا و کندوسی مقام و مأوی ایلیوب دامادی امیر فخر الدین قامل شهرنده اولان مسلمانلرک حاکمی ایدی.
ماه مزبورک یکرمی برنجی کونی قامل شهرینه
خطای نامه، متن، ص: 385
واریلدی بلدة مرقومهده مزبور امیر فخر الدینک بنا ایلدیکی جامع شریفک مقابلنده غایتله بیوک بر بتخانهلری وارایدی. ذکر اولنان بتخانهده قنی چوق صنملر وضع اولنوب جمله سندن بزرکتر اولان صنمک قارشو سنده اون یاشنده طفل مقداری باقردن مصنوع بر مصنع صنم یاپیلمشیدی که کمال صنایعنده عقل حیران و دیوارنده اولان نقوش بدیعه و قاپوسنده بربرینه حمله ایدر صورتنده تصویر اولنان ایکی دیو پرریوک تماشاسنده انسان سرکر- دان اولوردی. و شهر مزبورده منکلی تیمور نام بر جوان خوب روی سیم اندام حاکم ایدی شهر رجبک یکرمی بشنجی کونی اول شهردن دخی کوچیلوب آندن صوکره اکثر یول چول اولوب هر کون یا خود ایکی کونده بر آنجق صو بولنوردی.
شعبانک اون ایکنجی کونی بر محله واریلدی که آنده یابانی دوهلر و بیوک قطاس او کوزلری وارایدی.
اول یرک اهالیسی، ذکر اولنان او کوزلردن بری بر سوارک اوزرینه هجوم ایدوب بوینوزینه صاپلادی و حریفک جسدی او کوزک بوینوزنده بر مدت قالوب یاغی اوکوزک کوزینه کیتمکله کور اولدی دیو نقل ایلدیلر.
شعبانک اون دردنجی کونی بر موضعه واریلدی که آندن ختاییلرک ابتدا شهری وقراولی اولان سکجو نام شهره وارنجه اون کونلک یول چول ایدی.
اول محلده ختای پادشاهنک امریله بر کروه، ایلچیلرک
خطای نامه، متن، ص: 386
استقبالنه کلوب همان اول کونده بر لطیف چمنزارده بر عالی صفه پیدا و سایبانلر وضع ایدوب صندلیلر قودیلر و چینی طبقلر اوزرینه قاز و قوش و سائر لحوم و یاش و قوری میوهلر قویوب هر شیر ک اوزرینه نخللر باغلادیلر و الحاصل اول بیابانده، شهرلرده قابل اولمایه جق وجه اوزره بر ضیافت ترتیب ایلدیلر.
بعد الطعام هرکسی سرمست ایدنجه عرق و شراب و یروب مجلس ضیافتدن خارج اولان هر کسه دخی حالنه کوره قویون و اون، ارپه و عرق و شراب و سائر لوازم سفریهیی و یردیلر.
یو شیلرک مجموعیسنی سکجو شهرندن کتورمشلر ایدی. اول محلده ختاییلر اقلیم ختایک یاساغی غایتله دقتلی اولوب دروغ کوی اولان کیمسهنک، بینلرنده وقع و اعتباری اولمادیغنی بیان و افاده و ایلچیلرک اتباعلرینی دفتر ایتملریله بازرکانلر ایلچیلره نوکر اولوب خدمت ایلدیلر.
میرزا شاهرخ سلطانک ایلچیلری شادی خواجه و کوکجهنک ایکییوز یکرمی نفر و میرزا بایسنقرک ایلچیلری سلطان احمد وراوئ حکایت خواجه غیاث الدینک یوز اللی نفر و میرزا سیورغتمشک ایلچیسی ارغداقک آلتمش نفر و شاه بدخشانک ایلچیسی خواجه تاج الدینک اللی نفر اتباعلری اولمق اوزره دفتر اولندی.
خطای نامه، متن، ص: 387
میرزا الغ بکک ایلچیلری سلطان شاه و محمد بدخشی مقدما روانه اولوب میرزا ابراهیم سلطانک ایلچیسی هنوز واصل اولمامشیدی.
ماه شعبانک اون سکزنجی کونی اول سرحدک که آندن سکجو شهرینا وارنجه طقوز منزل ایدی. ختای پادشاهی طرفندن حاکمی اولوب بش آلتی بیک مقداری سواری ایله ایلچیلرک استقبالنه کلان دانک راچی طرفندن ایلچیلر ضیافت پادشاهی یه دعوت اولنمغله ایلچیلرک جملهسی سوار اولوب دانک راچینک یوردینه واریلدی.
ختاییلر یوردلرینی چارکوشه قوروب اطرافی کویا پرکارله چیزیلمش کبی هموار ایتمشلر و جوانب اربعهده برر یول آلیقویوب چادرلرک طنابلرینی بربرینه اولمقوله بند ایتمشلر ایدی که پیاده آدم ایچر و کیرمک ممکن اولمازدی و میاننده بربیوک میدان آلیقویوب اول میدانک اورته سنده بر دونم مقداری صفه ایدوب مقابلنه بر بیوک ختایی چادر قورمشلر. و دامانلرینی قالدیروب اغاجدن بر سریر یاپمشلر ایدی. و بزدن سایبانلر قوروب تمام اول میدانی سایهدار قلمشلر ایدی راچینک صندلیسنک ایکی جانبنه صندلیلر قونیلوب اهالئ ختای بینلرنده صول طرفک اعتباری زیاده اولمغله ایلچیلر صول طرفدهکی صندلیلرده و ختای امراسی صاغ طرفدهکی صندلیلرده اوتوردیلر.
بعده ایلچیلر و امرادن هر کسک اوکنه ایکیشر خوان قودیلر که بررینک اوزرینه پیشمش قاز و قوش اتلری
خطای نامه، متن، ص: 388
و سائر انواع نعم و فواکهه کوناکون و بررینک اوزرینه لطیف اکمکلر و کاغذ و ابرشیمدن یاپلمش غایتله مصنع نخللر قونلمشدی.
سائر لرک اوکلرینه برر خوان و قارشیسنه بر ریو کسک کوس و خرده و بزرک چینی و کمش صراحیلر و چینی کوپلر وضع اولنوب کوسلرک ایکی جانبلرنده کمانچه و نی و مو- سیقار و سائر سازلر ایله مطربلر اوطورمشلر ایدی.
نیزنلرک بعضیسی نایی معتاد اولدیغی اوزره چالوب بعضیسی اورتاسندهکی سوراخلرندن اوفورورلر ایدی.
آنلرک یانلرنده چنکیلر و کلهپوش قولاقلری اینجو کوپهلی قز کبی خوب و زیبا رقاص پسرلر طورمشلر ایدی.
و اول صفهدن اردونک ذکر اولنان درت قپوسنه وارنجه اللرنده اوزون نیزهلر ایله جبهلی آدملر دیزیلوب بولندقلری یردن بر قدم حرکت ایتمزلر ایدی.
ختاییلرک یساق و سیاستلری کمال اوزره اولمغین بو وجه اوزره اداب ایله طورمالری چاوشه محتاچ دکل ایدی.
هرکسی مقامنه اجلاس ایتدکدن صوکره میر رو- سون که دیوان آنک حکمندهدر. قالقوب هر کسه پیاله و یردکجه یاننده اولان نخلک بر شاخنی قوپاروب پیاله نوش ایدن آدمک کوشه دستارینه صوقمقله بر ساعتده مجلسی مانند کلستان ایلدی.
خطای نامه، متن، ص: 389
آفتاب چهره پسرلرک بعضیسی صراحی و پیاله طو- توب بعضیسنک النده خانه خانه یاپلمش و هر بر خانه سنه فندق و عناب و جوز و کستانه و لیمون و سرکه ایله یاپلمش سیر و پیاز و قاون و قارپوز قونمش بر طبق اولوب امرانک برینه ساغر صونلدقده اول پسر طبقی اوکنه طوتوب پیاله نوش ایدن آدم استدیکی شی ایله تنقل ایدردی.
بعده بازیکرلر لعبه آغاز ایدوب تعبیر و تقریری ممکن اولمیه حق اویونلر اوینادیلر.
و مقوادن یاپمش بولندقلری صورتلرک ایچنه کیروب اصول ختای ایله حیرت انکیز رقصلر ایلدیلر از جمله بزدن یاپلمش و تویلر یاپشدیرلمش آیاقلری و بورنی قرمزی بر بیوک ککلک صورتنک ایچنه بر اوغلان کیروب میان میدانده رفتار و آیاقلرینی و باشنی اصول ختای اوزره بر کونه تحریک ایدردی که تماشاسی حضاری مانند صورت دیوار ایلدی.
و الحاصل اولکون بو کونه ذوقیاب ایله اخشام اولوب شعبانک اون دردنجی کونی کوچولدی چوله کیریلوب بیابانده قطع منازل ایدرک قراول نام قلعهیه واریلدی.
قلعه مزبوره غایتله متین و اطرافنده عمیق خندقی اولوب هر طرفی جبال اولمغله یول قلعهنک اورتاسندن اولوب برقاپوسندن دخول و ولوج و بر قاپوسندن خروج اولنوردی.
اول محلده دخی ایلچیلری و اتباعلرینی تکرار تعداد
خطای نامه، متن، ص: 390
و شمار ایلدیلر. آندن سکحو شهرینه و اریلوب شهرک طشره سنده اولان بیوک منزلخانهیه قونلدی. و بوندن صکره مجموع لوازمکز منزلخانهدن و یریلور دیوب مراکب و سائر اشیالری دفتر و معتمد آدملره تسلیم ایلدیلر.
و شهر مزبورده اولدقجه ایلچیلرک مجموع لوازمی منزلخانهده حاضر و مهیا اولوب هر کسه بر اوریلمش سریر و بر جامه خواب حریر و هر خدمتی ادا ایدر خدمتکار و یردیلر شهر مزبور مربع الشکل بنا اولنوب قلعه سی و غایتله متین سوری و ایچنده واسع پارارکاهی واردر و اللی زراع مقداری عریض یوللری صولانمش و سوپرلمشیدی.
و نیجه چارشولری اولوب هر چارشو باشنده اغاجدن غایتله تکلفلی بررچار طاق وارایدی. و خانهلرنده خنزیرلر وافر اولوب قصاب دکانلرنده خنزیر و قویون اتلری برابر آصلمشیدی و شهرک باروسنک یکرمیشر خطوه فاصله ایله اوزرلری اورتولی برر برج بنا و شهرک درت قپوسی اولوب بریبرینه مقابل قویمشدر. شهردن هرقپو بر چوق مسافه اولدیغی حالده یوللرک طوغر یلغندن قپولر کورونوردی. هر قپونک دخی اوزرنده ایکیشر طبقه بررکوشک انشا اولنوب مازندران خلقی کی اوزرلرینی پوشیده ایتمشلر ایدی.
انجق مازندران اهالیسی رنکسز سفال ایله اورتوب ختاییلر چینی کاشیلر ایله اورترلر. و نیچه پتخانهلر وارایدی که هر برینک دائرهسی اون دونم مقداری اولوب مجموع زمینی طاش کی محکم و جوهردار تراشیده طوغله دوشنلمشدی.
خطای نامه، متن، ص: 391
و پتخانهلرینی غایتله پاک طوتوب پتخانه قپولرنده خوب سیما اوشاقلر طورورلر و غریب آدمه رهبرلک ایدرلر. شهر مزبورک پادشاهنک تختکاهی اولان خان بالغه وارنجه طقسان طقوز منزلخانه وارایدی که هر بریسی قصبه و شهره معادل ایدی. و شهرک مابیننده نیجه یرده بربرندن کورینور یکرمیشر زراع مرتفع خانهلر واردر که آنلره قرغو دیرلر ایچلرنده دائما اونر آدم ساکن اولوب فرضا بر طرفدن بیکانه عسکر کلمک کبی بر قضیه ظهور ایلسه اول سرحدده اولان قرغوده آتش یاقارلر آتشی مشاهده ایدیجک آکه قریب اولان قرغو اهالیسی دخی در حال آتش یاقوب بو و جهله برکون بر کیجه ده اوچ آیلق بعید محل خلقی بر واقعه ظهورینه مطلع اولورلر. و هر اون مرهده بر که- اون سکز مره بر فرسخ شرعیدر- برر کیدیقو واردر کیدیقو اول کمسنهلردن عبارتدر که ذکر اولنان یرلرده اسکان اولنمشلردر. و دائما بریسی حاضر و آماده طورور. و آنلرک خدمتلری بودر که بر قضیه کلیه ظهورنده قرغو اهالیسی آتش یاقدقلری کبی اول قضیه هر نه ایسه یازوب مکتوبی کیدی قویه ویررلر اول دخی کمال سرعت و شتاب ایله او برکیدی قویه اولاشدیروب بو منوال اوزره تا پای تخته ایصال ایدرلر. قرغوده اول جماعت نوبت ایله اولوب اون کون تمام اولیجق نکهبانلری کیدوب یرلرینه غیری آدملر کلورلر اما کیدیقو اربابی متمکن اولوب زراعت و حراثت ایدرلر. و آنلرک
خطای نامه، متن، ص: 392
خدمتلری انجق بربرلرینه مکتوب و خبری ایصال ایتمکدر سکجو شهرندن قمجو شهرینه وارنجه طقوز منزل ایدی.
قمجو شهری سکجو شهرندن بیوک و معمور اولوب و آنک راچی که سرحد محافظلرینک بیوکیدر. شهر مزبورک حاکمی ایدی هر منزلده ایلچیلر ایچون درتیوز اللی یورغه آت و قاطر و اللی آلتمش عربه کوندرر ایدی.
آنلره مؤکل اولان خدمتکارلره باقو و قاطرلره تعیین اولنانلره لوقو و عربهلری چکنلره جینفو دیر لر.
ذکر اولنان جینفولر عربه لره ایپلر باغلایوب هر عربهیی اون ایکیسی اوموزلریله چکرلر. و هر نقدر زحمتلی و یاغمور اولسه ینه زور و قوت ایله چکوب منزلدن منزله ایصال ایدرلر. ذکر اولنان خدمتکارلرک اکثریسی خوش لقا جوانلر اولوب قولاقلرینه ختایده یاپیلان ساخته اینجولر طاقمشلر. و صاچلرینی باشلرینک اورتاسنده دوکون ایدوب باغلامشلر ایدی.
مزبور باقولر قمچی ایله اکرلی و دیزکنلی آتلر کتوروب بر منزلدن بر منزل آخره وارنجه خراسان دیارینک پیکلری کبی کیدرلر ایدی. هر منزلخانهده معین اولان قویون و قاز وقوش و پرنج و اون و بال و سرکه ایله پرورده اولنمش سیر و پیاز و سائر سرکه ایله یاپلمش اوتلردن ماعدا، هر شهره و اریلدقده ایلچیلره مخصوص ضیافتخانه واردر آکاروسون دیرلر و بو دیوانخانهنک اوکی پادشاهلرینک تختکاهی اولان خان بالق طرفنهدر
خطای نامه، متن، ص: 393
و بر تخت وضع ایدوب آردینه بر پرده آویزه ایدرلر.
و تختک یاننده بر آدم طوروب بر بیوک کیچه دوشرلر.
و ایلچیلری اول کیچهنک یاننه کتوروب سائر خلقی آنلرک آردنده غایتله هموار صف صف دیزرلر. اول تختک یاننده طوران آدم اوچ دفعه ندا ایدوب آندن صکره امرا و ایلچیلر اوچ کره باشلرینی یره قورلر بعده هر کشی کندو سیچون وضع اولنان خوانک یاننه واررلر.
قمچوحا کمینک ضیافت ایتدیکی کون رمضانک اون ایکیسی اولمغله پادشاهمز سزی اعزاز ایدوب ضیافت ایتمکله البته بوکون طعام تناول ایدیکز دیو التماس ایتدکده شادی خواجه و سائر ایلچیلرک کباری بزم دینمزده ایام رمضانده طعام یمک جائز دکلدر. دیو اعتذار ایتملریله دانک راچی عذرلربنی قبول ایدوب ایلچیلر ایچون ترتیب اولنان شیلری قوناقلرینه کوندردی. و شهر مزبورده طولی و عرضی بشر یوززراع بر تپخانه وار ابدی. اورته سنده اویور شکلنده بر بیوک پت یاپمشلردی. اول صنمک قدی اللی ایاق و کف و پاینک اوزو نلغی طقوز ایاق و کله سنک دوری یکرمی بر زراع ایدی. و اطرافی دائرا مادار تکلفلی بنالر اولوب جوانبنده یکر میشر زراع و دخی چوق و آز صنملر یاپمشلر. و آدم بوینده متحرک صورتلر یاپمشلر ایدی که کورنلر آنلری زنده صانور لردی. و باقی دیوارلرده اولقدر صنایع اجرا ایتمشلر ایدی که کورنلر انکشت حیرتی دهانه وضع ایدرلردی.
خطای نامه، متن، ص: 394
و ذکر اولنان بیوک صنمک برالنی باشی آلتنه و برالنی اویلوغی اوزرینه قویوب تمام مطلا قلمشلردر. رنکارنک لباسلر کیدیروب نامنی شامکونی قومشلر ایدی.
فوج فوج کافرلر کلوب اول صنمک اوکنده سجده ایدرلردی. و اول بنانک طشره سنده و بربرینک یانلرنده کاربانسرای کبی اوطهلر وار ایدی که هر بری زربفت پردهلر و یالدیزلی کرسیلر و صندلیلر و شمعدانلر و چینی صراحیلر و سائر آرایش ایله کویا برر تپخانه ایدی.
و بو وجه اوزره شهر مزبورده اون معظم پتخانه وار ایدی. و شهر مزبورده اون بش طبقهلی بر مثمن کوشک یاپوب هر طبقه سنده بر قارشدن بر زراعه وارنجه خرده و بزرک منظرهلر و مقرنس ایوانلر و غرفهلر یاپوب مثلا تخت اوزرنده بر پادشاه و صاغنده و صولنده هربری بر خدمته مشغول صورتنده کوناکون تصویرلر یاپمشلر ایدی.
آشاغی طبقه سنه دیولر تصویر ایدوب ذکر اولنان کوشکی اوموزلرنده طوتارلر کبی کوسترمشلر ایدی.
بو کوشک بالجمله آغاجدن اولوب دورهسی یکرمی زراع و ارتفاعی اون ایکی زراع ایدی. و بر مرتبه ده مطلا ایتمشلر دیکه کورن آلتوندن یاپلمش ظن ایدردی.
و کوشکک آلتنه بر سردابه و اول سردابهده بر تیمور میل یاپوب میلی کرسی اوزرینه نصب اوجنی قصر مزبورک آلتنه وضع ایدوب اول سردابده جزئی حرکت
خطای نامه، متن، ص: 395
ایله ذکر اولنان کوشک حرکت ایدردی. عالمک نجار و آهنکر و نقاشلری اول قصری تماشا و صنعت اخذ ایتملرینه لایق ایدی. قصر مزبوره اول دیارک مسلمانلری چرخ فلک دیرلردی. ایلچیلر چهارپا و اثقال و بعض نوکرلرینی شهر مذکورده بر اغوب عودتده بالتمام اخذ ایلدیلر.
و پادشاهلرینه لایق اولان هدایایی دخی خطاییلر آلوب محافظه و ایصال خدمتنی آنلر ادا ایتدیلر. بوندن صکره هرکون بر منزله و هر هفته بر شهره و اریلوب خانبالغه قریب اولدقچه ضیافتلرنده تکلفات زیاده اولمقده ایدی.
شوالک دردنجی کونی قراموران صویینه و اریلدیکه نهر مزبور جیحونه یقین بر بیوک صوایدی نهر مزبورک ایکی طرفنک کنارندن اونر زراع بعید محلده آدم بلی قالنلغنده برر تیمور میل دیکوب اویلق مقداری بر تیمور زنجیری مزبور میللره بند ایتمشلر و یکرمی اوچ کمییی محکم ایپلر ایله اول زنجیره باغلیوب کمیلرک اوزرینه هموار بیوک تختهلر دوشهمشلر ایدی.
بلازحمت چهارپالر ایله مزبور جسردن کچیلوب نهرک ختای طرفنده اولان شهر معظمه واریلدی. شهر مزبورده ترتیب ایتدکلری ضیافت مقدما سائر شهرلرنده ایتدکلری ضیافتلردن تکلفلی ایدی.
شهر مزبورده بر عظیم تپخانهوار ایدیکه سر حددن اول شهره واریلنجه آکا معادل بیوک بنا کوریلمه مشدی.
و شهر مزبورده اوچ بیوک خرابات و ایچلرنده کوزل
خطای نامه، متن، ص: 396
قزلر اولوب بعضیلرینک هنوز بکارتی زائل اولمامشدر دیرلر ایدی. ارباب صنایع بیحد و شمار و اکثر ختای خلقی حسن و جمال صاحبی ایکن شهر مزبورک اهالیسی غایتله جمیل اولمغله حسن آباد دیو شهرت شعاردر.
شهر مزبوردن حرکتدن صکره بر نیجه شهر دخی کچیلوب ذوالقعدهنک اون ایکنجی کونی ایکی جیحون قدر موج انکیز بر عظیم صودن کشتیلر ایله عبور اولندی.
بعده بعضیسندن کشتی و بعضیسندن کوپری ایله بر قاچ نهردن دخی کچیلوب ذیالقعدهنک یکرمی یدنجی کونی صدینفو نام شهر عظیمه واریلدی.
شهر مزبور غایتله معظم و اهالیسی و عمارات عالیهسی چوق بر شهردر از جمله بر بیوک تپخانهنک اورتاسنده اللی زراع قامتلی اعضاسی متناسب پرنجدن آلتون یالدزلی بر صنم یاپمشلر. و هر عضونده برر ال صورتی و آووجنده برر کوزه یاپمشلردی. و اول صنمک تمام ممالک ختایده بت هزار دست دیو شهرتی واردر. ذکر اولنان صنم و اطرافنده اولان عمارت طاشدن یونلمش بر مرمر کرسینک اوزرنده اولوب هر طرفنده پنجرهلر و غرفهلر یاپمشلر. و ایکی آیاقلرینی که اونر زراعه قریبدر برپایه اوزرینه بر وجهله دو کمشلردر که قطعا کورنمیوب معلق طورر ظن اولنور. اول صنمی یاپمغه یوز بیک خروار پرنج صرف اولدوغی مشهوردر.
خطای نامه، متن، ص: 397
آندن ماعدا جلهده اوتوروب ریاضته مشغول رهبانلر و ببر و پلنک و اژدرها صورتلری و درختانلر یاپمشلر دیکه ماهر استادلر تماشاسنده حیران قالورلردی. و اول تپخانهده قمجو شهرندهکی چرخ فلک کبی بر قصر یاپلمشدی که آندن مکلف و بیوک ایدی. آندن کوجیلوب یکرمی بش. فرسخ کیدلد کدن صکره ذی الحجهنک سکزنجی کیجهسی صباحه قریب خانبالغ شهرینک قاپوسنه واریلدی.
هنوز صباح اولوب قاپولر آچلمامغله ایلچیلر، یاپمغه مباشرت ایتدکلری بر جدن شهره کیروب پادشاهک سرایی او کندهکی میدانه واریلدی.
سرای قاپوسنه قدر یدییوزایاق مقداری محل یونلمش طاش ایله دوشنمشدی اول محله واریلدقده ایلچیلری آتدن ایندیروب پیاده سرای قاپوسنه واردیلر.
درکاه پادشاهینک ایکی طرفنده طوران بشر فیلک خرطوملری آرهسندن کچیلوب ایچرویه کیرلدی هنوز جهان روشن اولمامشکین یوزبیکه یقین آدم جمع اولمشیدی اول قاپونک ایچروسی بر بیوک میدان و میدانک نهایتنده اوتوز زراع مقداری کرسی اوزرنده اللیشر زراع بویلی درکلر اوزرنده بر بنای عظیمک اوزرینه طولی آلتمش زراع و عرضی قرق زراع طولانی بر اوطه یاپلمشیدی مزبور کوشکک اوزرنده ایکی آدم پادشاهک چیقوب تختنه اوتورماسنه منتظر طوروب قاپونک صاغ وصولینه کوس و ناقوس قومشلر ایدی. اول محلده اوچ قاپو
خطای نامه، متن، ص: 398
واردیکه اورتاسندهکی بیوک و یانلرندهکی کوچوک ایدی.
اورتادهکی قپو پادشاهک ممری اولوب هرکس آندن کچهمزدی. ذکر اولنان میدانده اوچیوز بیک مقداری رجال و نسوان جمع اولوب ایکی بیک مقداری مغنیلر سازلرینی هم آواز ایدوب اصول ختای و لسان مزبور ایله پادشاهه دعا ایدرلردی. و اون بیک قدر آدم چوماق و کرز و حربه و خشت فولاد و نیزه و شمشیر مثللو و ختایی یلپازهلر ایله طور مشلردی.
ذکر اولنان میدانک اطرافنده دائرا مادار خانهلر و اوکلرنده اوستلری اورتولی صفهلر یاپوب صفهلرک کنارلرینه معظم ستونلر قومشلر و خانهلرک دیوارلرینی مشبک آغاجدن و زمینلرینی یونلمش مرمردن یایمشلر ایدی القصه صباح اولدیعی کبی کوشکک اوررنده پادشاهک تخته چیقماسنه منتظر اولان آدملر دفعة کوس و طبل و بوری و نی و ناقوس چالمغه باشلایوب اول قاپولری آچدیلر. و خلایق ایچرویه سکرتدیلر. مزبورلرک قاعدهلری پادشاهی کورمکه کیتدکلرنده سکرده رک کیدرلردی.
ذکر اولنان میداندهکی اوچیوز ایاق مقداری ایدی. ذکر اولنان کوشکدن بیوک بر کوشک وار ایدی. اوکنه درت زراع ختایی زرنشانلر و اژدرها و سیمرغ و سائر نقوش یاپلمش. بر تخت قویوب اوزرینه آلتون بر کوس قومشلر ایدی. و تختک صاعنده و صولنده اون ایکی دیوانه متعلق امرای تومان و بیک و یوز بکلری طوروب اللرنده
خطای نامه، متن، ص: 399
برر زراع مقداری برر تخته طوتوب اول تختهدن غیری یره باقمغه زهرهلری یوغیدی. آنلرک آردنده ایکی یوز بیک مقداری جبلی اللرنده نیزهلر و قلیجلر ایله صف صف آدملر بر مرتبه سکوت ایله طوررلردیکه کویا اول محلده بر متنفس یوغیدی.
تختک اوزرینه بر آلتون صندلی و تخته بش قدمه بر کمش نردبان قودیلر. پادشاه حرمدن چیقوب صندلی اوزرینه اوتوردی. اورته بویلی و صقالی نه آز نه چوق ایدی آنجق ایکی اوچیوز مقداری قبلی اولقدر اوزون ایدیکه صندلی اوزرنده اوتور مشیکن ایکی اوچ حلقه ایتمشیدی. و صاغنده و صولنده کردن و یوزلری، کشاده و صاچلری باشلرینک اورتاسنده دو کونلنمش قولاقلرنده بیوک انجولر طاقلمش ایکی دختر ماه پیکر اللرنده دوات و قلم طوتوب پادشاهک لسانندن نه ظهور ایدر ایسه یازارلر و یازدقلرینی حرمده پادشاهه عرض ایدوب اکر اول حکمی تغییر اقتضا ایدر ایسه یازدقلرینی طشرهیه کوندررلر و اهل دیوان موجبیله عمل ایدرلر.
پادشاه تخت اوزرنده اوتوریجق قارشو طرفنده صاغنده و صولنده ذکر اولندیغی اوزره صف صف دیزیلمشلر ایدی. ایلچیلری یدییوز مقداری مجرملر ایله برابر پادشاهک اوکنه کتوردیلر. جرملرینه کوره کیمیسنی زنجیره طاقوب کیمیسنک بویننه چتال آغاچ کچورمشلر و بعضیسنک برالنی و کردننی تختهیه باغلایوب بعضیلرینک
خطای نامه، متن، ص: 400
دخی بش آلتی عددینک باشلرینی بر اوزون تختهدن طشره آلیقومشلردی. و هر برینک صاچندن بر آدم طوتوب پادشاهک حکمنه منتظر ایدی. پادشاه بعضیلرینی زندانه امر ایدوب بعضیلرینک قتلنه فرمان ایلدی.
مجموع ممالک ختایک والی و ضابطلری بر کیمسهیی قتله قادر اولمایوب بر ییللق مسافهده دخی بر مجرمک کناهی نه ایسه بر تخته پارهسنه یازوب بویننه آصارلر و آیینلرنده کناهنک تحملنه کوره زنجیر و بویندرق ایله تا خان بالغه ارسال ایدرلر. مجرملر ایشی تمام اولیجق ایلچیلری پادشاهک تختنه اون بش زراع قدر محله دکین کوتوردیلر.
اللرنده تخته طوتوب طوران امرادن بریسی کلوب دیز چوکوب و ختایی خط ایله ایلچیلرک احوالنی یازوب و اوقودی. مضمونی بوایدیکه ایراق یولدن خاقان خلافت پناه و اوغللری طرفلرندن ایلچیلر در و پادشاه ایچون هدیهلر کتوروب پایه سریر بادشاهه باش قوماغه کلمشلردر.
امرای توماندن مولانا قاضی یوسف که عربی و فارسی و ترکی و مغولی و ختایی و کلمجن لسانلرینی بیلوب پادشاهه مقرب و اون ایکی دیوانک بریسی کندویه متعلق ایدی.
بر قاچ عربی و فارسی بیلور مسلمانلر ایلهکه آکه تابع ایدیلر. ایلچیلرک یانلرینه کلوب اولا قدیکزی دو تا ایدوب بعده اوچ کره باشکزی یرهقویک دیدی.
ایلچیلر دخی اوچ کره باشلرینی یره قورکی اولوب آلنلرینی یره قومادیلر. بعده جانب پادشاهه
خطای نامه، متن، ص: 401
متعلق اولان شی صارییه قونمق عادت اولدیغنه بناء شاهرخ سلطان و شهزاده بایسنغر میرزانک صاری اطلسه قونیلان نامهلرینی ایکی ال اوزره طوتدقلرنده مولانا قاضی مکتوبلری آلوب خادمک الینه و یردی. پادشاه تختدن اینوب صندلییه اوتوردی.
و اوچبیک جامه کتوردیلر. امراسینه و اقربا و اولادلرینه خلعتلر کیدیروب بعده ایلچیلردن یدی نفری که شادی خواجه و کوکجه و سلطان احمد و خواجه غیاث الدین و ارغداق و اردوان و تاج الدین بدخشیدر. ایلرویه کوتوروب دیز چوکردیلر.
پادشاه شاهرخ سلطانک احوالنی سؤال ایلیوب بعده قره یوسف سلطانه ایلچی و مال کوندررمی دیو سؤال ایتدکده ایلچیلر جوابنده بلی ایلچی و مال کوندریر.
حتی کندیلری دخی ایلچیلرینی و کوندردکلری مالی کوردیلر دیو جولب و یردیلر.
بعده اول دیارده غلهنک نرخی اوجوزمیدر بهالیمیدر
خطای نامه، متن، ص: 402
رنعمت فراوانمیدر دیو سؤال ایدوب بلی چوق و اوجوز در دیو جواب ویرلدکده، پادشاهک کوکلی ربیسنه طوغری اولیجق حق تعالی دخی نعمتی فراوان ایدر دیدی.
آندن صکره قرا یوسفک مملکتنده کوزل آتلر اولمغله آتلر کتورمک ایچون ایلچی کوندرمک مراد ایدرم.
یوللرده امنیت وارمیدر دیو سؤال ایتدکده بلی یوللر امیندر انجق شاهرخ سلطانک اذن و حکمی اولورسه کیده بیلورلر دنیلدکده معلوممدر دیوب بعده سز ایراق یولدن کلورسکز واروب طعام تناول ایدک دیدی.
ایلچیلری اولکی اوتوردقلری محله کوتوروب هر کسه برر صندلی و برر خوان قودیلر هر خوانک اوزرنده مقدما بیان اولندیغی اوزره نقل و غیری شیلر وارایدی.
طعام ینلدکدن صکره ایلچیلری آماده ایتدکلری منزلخانهیه کتوردیلر که الع بیک میرزانک ایلچیلری سلطانشاه و یخشی ملکی مزبور منزلخانهیه قریب منزلخانهده قوندر.
مشلر ایدی. مزبور منزلخانهنک هر اوطهسنه تکلفلی دوشمه و یا صدقلری اطلس و کمخا برر سریر و اطرافنه وجه مشروح اوزره اطلس و کمخا مقعد و یا صدق و طول و عرضندن دوشریلدکده شکسته اولماز لطیف حصیرلر ایله دوشنلمش اون سریر و صندلی و کمخادن غایت نازک دیکلمش پاپوشلر و برر چولمک و کاسه و چمچه و خوان قویوب اونر آدمه برر اوطه تعیین ایلدیلر.
و هر کون بر اوطهده ساکن اولانلره برر قیون
خطای نامه، متن، ص: 403
برر قاز و ایکیشر طاووق و هر آدمه ایکیشر شرعی بطمان ایله دقیق و برر بیوک کاسه پرنج و برر دانه ایچی حلوا ایله طولمش کلیچه و برر ظرف عسل و سیر و پیاز و سرکه و طوز و ختایده اولان ملون ترهلر و ایکی بارداق و برطبق نقل و بر قاچ حسن و جمال صاحبی جست و چالاک خدمتکار که اخشامدن صباحه و صباحدن اخشامه دکین ایاق اوزرنده طوروب بر لحظه غائب اولمازلردی، تعیین ایلدیلر.
ایرتسی که ذی الحجه بک طقوزیدر سحنین ثلث اخیرهده کلوب ایلچیلری بیدار و پادشاهک ضیافتی اولدیغنی اخبار ایلدی سحنین ایلچیلرک یاننه سرای پادشاهی و سائر یرلرده امورلرینی کورمک ایچون تعیین اولنان کیمسه لر درکه دیار خراسانده سقاول تعبیر ایدرلر. ایلچیلری اکرلنمش آتلره بندیروب پادشاه سراینه کتوردیلر. و اولکی میدانده اجلاس ایتدیلر.
اولوقتده اوچیوز بیک مقداری آدم جمع اولمشیدی.
صباح اولدیغی کبی سابقا ذکر اولنان اوچ قاپو آچیلوب ایلچیلری پادشاهه مظلوملرک بولشدیغی تختک اوکنه کتوردیلر. و بش دفعه باشلرینی زمینه قودردیلر. پادشاه تختدن اینوب ایلچیلری طشرهیه چیقاردیلر. و بو کون ضیافت اولمغله کندولر کزی قضاء حاجته محتاج ایتمامک ایچون تخفیف ایدیکز زیرا صکره طشرهیه چقلمق ممکن دکلدر دیو آکاه ایتملریله ایلچیلردن بر کروه طشرهیه
خطای نامه، متن، ص: 404
چقوب بعده جمع اولدیلر. اول میداندن ایچرویه کیروب ایکنجی میدانده تختکاه دادک اوکنه آندن اوچنجی میدانه واردیلر. یونلمش طاشلر ایله دوشنمش غایتله واسع و لطیف میدان و قارشوسنده آلتمش زراع مقداری ختای قاعدهسی اوزرینه یوزی و قاپوسی جنوب طرفنه بر طولانی اوطه یاپلمشیدی. اول اوطهنک ایچنده آدم بویی یو کسکلکنده بر بیوک تختک صاغ وصول واوک طرفلرینه برر کمش زدبان قونیلوب آنک اوزرینه صندلیدن بیوک و کوشه- لری چوق و ایاقلری غربب بر تخت دخی قونلمشیدی که صاغنده و صولنده قبهلی مجمرلر یاپلمشیدی. ذکر اولنان تخت و مجمرلر مجموعی آغاجدن اولوب مطلا قلنمشیدی.
و مذکور اوطهده اولان ستونلر و آغاجلر و نردبانلر بر کونه بویانمش و روغنلنمش ایدیکه خراسان و عراق استاد.
لری یاپمغه قادر دکللر ایدی. ذکر اولنان بیوک تختت اوزرنده قولاقلرینه وارنجه یوزلرینه مقوا کاغذ کچورمش ایکی خادم طورردی. پادشاهک اوکنه خوانلر ایله طعام و نقل و نخللر قونیلوب تختک صاغ طرفنده متعین امرا ترکش و قلیج و سپرلر ایله طوروب آنلرک آردلرنده چتال دمرنلی اوزون مزراقلر ایله سپاهیلر آنلرک آرد.
لرنده دخی بر کروه اللرنده یالک قلیجلر ایله طوررلردی.
ختاییلر بیننده صول طرف معتبر اولمغله ایلچیلری صول طرفده اجلاس ایلدیلر. امرا و سائر تعظیمی لازم اولانلرک اوکلرینه اوچر و آنلردن دون اولانلرک اوکلرینه
خطای نامه، متن، ص: 405
ایکیشر و ماعدانک اوکلرینه برر خوان قودیلر. اول کون خلقک اوکلرینه قودقلری، بیک مرتب خواندن زیاده اولمق کرک ایدی. مذکور اوطهنک تخت پادشاهی مقابلنده اولان پنجرهسی اوکنه بر بیوک کوس قونیلوب یاننده صندلی اوزرنده بر آدم طوروب یاننده سازندهلر اوطهنک طشرهسنده ایکی یوز بیکه قریب جبهلی آدملر طورمشلردی و تخت پادشاهیدن سخت یای ایله آتلمش اوق منزلی قدر محلده بر طرفی صاری اطلس پردهلی بر بیوک چادرده پادشاه ایچون طعام و شراب ترتیب اولنوب ایاقلی و قپاقلی بیوک حقه ایله تخت پادشاهییه سازلر ایله کتوررلردی. بو ترتیبلر تمام اولوب ایلچیلر ایاق اوزرنده پادشاهک چقماسنه منتظر طوررلر کن تختک صاغ طرفنده اولان پردهنک ایکی طرفدن طنابلرینی ایکی خادم چکوب بر آدم بویی مقداری حصیر کبی دوشوردیلر و سازلر چالنوب پادشاه چقوب تخته اوطوردیغی کبی جملهسی خاموش اولدیلر. پادشاهک باشی اوزرینه اون زراع مقداری یوکسک و اون درت زراع سایبان مقداری صاری اطلسدن اوزرنده بربرینه حملهایدر شکلنده باصمه درت اژدر تصویر اولنمش بر پرده قوریلمش ایدی.
پادشاه تختده قرار ایدیجک ایلچیلری تخت اوکنه کتوروب بش کره زمینه باش قودردقلرندن صکره پادشاهک اشارتیله معین اولان یرلرینه اجلاس ایلدیلر. خوانلرده اولان طعام و شرابلردن وقت وقت دخی طعاملر کتوروب
خطای نامه، متن، ص: 406
بازیکرلر اویونلر اوینامغه آغاز ایلدیلر. اولا قولاقلری اینجو کوپهلی ختای زربفت جامهلی قزلر کی دوز کونلی قزلجهلی ماه پیکر پسرلر اللرنده و باشلرنده کاغذ رنکین و ابرشیمدن یاپلمش کللر و لالهلر ایله اصول ختایی اوزره رقصلر ایلدیلر. بعده اونر یاشنده مقداری ایکی پسر ایکی اغاجک اوزرنده اویونلر اوینایوب بعده بر آدمی آرقهسی اوزرینه یاتوروب ایاقلرینی یوقارییه قالدیردیلر و طبانلرینک اوزرینه یدیشر زراع مقداری قامشلر دیکوب و بر آدم دخی اول قامشلری الیله طوتدی. پس اون ایکی یاشنده قدر بر اوغلان اول قامشلرک اوزرینه چیقوب درلو درلو اویونلر اوینادقدن صکره بر قامش قالنجه مذکور قامشلری برر برر آتدی و ذکر اولنان بر قامشک اوزرنده معلقلر اوروب حرکات عجیبه اجرا اپتدکدن صکره ناکاه قامشک اوزرندن دوشیجک مذکور یاتان آدم صچرایوب اوغلانی یره دوشمدن طوتدی.
و سازندهلرک بعضیسی اصول و آهنک ختایهمغایر موسیقار و غیری سازلر چالوب بعضیلری دخی سازینی یانندهکی آدم ایله مشترک چالارلردی.
فرضا موسیقاری، بر الیله موسیقارینی طوتوب بر الیله یانندهکی نیزنک چالدیغی نیک. سوراخلرینی باصار و کذلک نیزن دخی بر الیله چالدیغی نیی طوتوب بر الیله دخی چارپاره طوتاردی. و قس علی هذا. بو منوال اوزره اول کون ایکندی یه دکین مجلس متمادی اولوب
خطای نامه، متن، ص: 407
ایکندی زمانی اولدقده پادشاه سازندهلر و اویونجیلره انعام ایدوب بعده قالقوب حرمنه کیتدی. و ایلچیلره اجازت اولدی. ذکر اولنان میدانده دو کیلن طعام ریزهلرینی و میوهلری بیحد و پایان زاغ و زغن و قمری و کوکر جن کی اول میداندهکی اشجارده اشیانه طوتان قوشلار ییوب انساندن توحش ایتمزلر. و اول قوشلردن بریسنی اینجتمزلر ایدی. ذکر اولنان ضیافتک ایرتسی کونی که عید اضحی ایدی. شهر مزبورده پادشاهک مسلمانلر ایچون بنا ایلدیکی مسجده و اریلوب اول شهرده بولنان مسلمانلر ایله نماز عید قیلندی.
ایکی کون صکره ایلچیلره ضیافت ایلیوب اول ضیافتده و آندن صکره واقع اولان ضیافتلرینک هر بریسنده پادشاه بر کونه دخی اظهار عظمت و بازیکرلر کوستردکلری لعبلره مغایر اویونلر پیدا ایدرلردی.
ذی الحجهنک اون یدنجی کونی مجرملری سیاستکاهه کتوردیلر.
قاعده ختای اوزرینه هر کناهک مقابله سنده نه کونه عقوبت و نوجهله قتل اولنمق دفترلرنده مقید و مضبوط اولوب جرملرینه کوره بعضیسنک باشنی کسوب بعضیسنی بردار و بعضیسنی پارهپاره ایدرلر.
و بر جلاد ایکی آدمی اولدیرمیوب فرضا یوز آدمک قتلی اقتضا ایلسه هر برینی بر جلاد قتل ایدر. اما قتل خصوصنده غایتله احتیاط ایدرلر. شویله که پادشاهک
خطای نامه، متن، ص: 408
اون ایکی دیواننده دخی جرمی ثابت اولمق کرکدر.
اکر اون برنده ثابت اولوب اون ایکنجیده ثابت اولمازسه اول شخص ایچون خلاص امیدی واردر.
و اتهام اولندیغی جرمدن سالم اولدیغنه فرضا آلتی آیلق یا خود دخی زیاده مسافه محلده اولان ادمک شهادتنی ادعا ایلسه اول شخصی حقیقت حاله اطلاع ایچون کتوروب قضیهدن بحث ایدرلر. و اقتضاسنه کوره فیصل و یررلر. و بو جهتله نیجه مجرم حبسده هلاک اولوب مرد اولانلرینی پادشاهدن حکم اولمایجق زمینه دفن ایدهمزلر. محرمک یکرمی اوچنجی کونی هوا غایتله برودت اوزره اولمغین سرای پادشاهینک حولیسنده مجرملرک نیجهسی طوکوب هلاک اولدیلر. بر شخص روایت ایلدبکه طشرهیه نسبتله مصون و محفوظ اولوب شدت برودتک اوراده نه مرتبه ایدیکی پک معلوم دکلدر. یوخسه بوکون خارج شهرده اون بیک مقداری آدم طوکوب هلاک اولمشلردر.
محرمک یدنجی کونی مولانا قاضی یوسف طرفندن یارنکی کون سنه جدیدهنک اولی و پادشاهک مجددا بنا ایتدیردیکی سراینه نقلی کونی اولمغله کیمسه بیاض دستار و جامه و طاقیه کیمهمک ایچون فرمان پادشاهی صادر اولمشدر دیو ایلچیلره خبر کلدی: زیرا سائر دیارلرده ماتم و قتلرنده سیاهپوش اولدقلری کبی ختای دیارلرنده بیاض کییرلر ایمش. یکرمی سکزنجی کیجه نصف اللیلده
خطای نامه، متن، ص: 409
مهماندار کلوب ایلچیلری پادشاهک اون طقوز سنهده بناسی تمام اولان سرای جدیدینه کوتوردی. اول کیجه خلق خانه و دکانلرنده اول قدر چراغ و شمع یاقمشلر ایدیکه اول مقوله شهر عظیمک هرنه طرفنده بر سوزن دوشسه نور و ضیادن بولنمق ممکن ابدی.
و پادشاه امراسنه ضیافت ایتمکله چین و ماچین و تلماق و تبت و قامل و قرا خواجه و جورجه و دریابار و سائر ولایتلر اهالیسندن اول کون سرایده یوز بیک مقداری آدم جمع اولمشدی. سرایک طشره قاپوسندن پادشاهک اوتوردیغی یرک دروازهسنه وارنجه بیک طقوز یوز یکرمی بش قدم و ایکی جانبی باغلر و سرایلر اولوب مجموع میدان چینی طوپراغندن مرمر کی هموار یونلمش کرپچلر ایله دوشنلمشیدی. اول کون امراسی پادشاهک تختی اوکنده و ایلچیلر طشرهده اوتوردیلر. بازیکرلر نادیده و غیر مکرر اویونلر اودیلر نصف نهاره دکین مجلس متمادی اولوب بعده هرکس خانهلرینه کلمکه مأذون اولدیلر. حقا که سرای مزبورده مشاهده اولنان سنک تراشلق و کاشی تراشلق و نجارلق و نقاشلق صنایعنی تمام بلاد خراسان استادلری یاپمغه قادر دکللردر.
پادشاهک هر سنه بر قاج کون لحوماتدن بر شی تناول ایتمیوب و حرمنه کیرمیوب و یاننه کیمسهیی قومایوب خدای آسمانه عبادت ایدرم دیو خارج شهرده ایچنده پت و صورت یاپلمش بر خانهده زعمنجه عبادت ایتمک
خطای نامه، متن، ص: 410
معتادی اولمغله سنه مزبوره صفرینک اولنده ذکر اولنان خانهیه واردی سکز کون وجه مشروح اوزره آییننی اجرا ایدوب طقوزنجی کونی کوکبه پادشاهانه ایله شهره کلمسنی تماشا ایتدرمکیچون ایلچیلری آتلر ایله شهردن طشرهیه چقاروب سیر ایتدیردیلر. پادشاهک اوکنده مزین فیللر و آلتی دانه مطلا محفهلر و سیاه و قرمزی و یشیل و صاری وژنکاری اوزرلرنده آی و کون ویلدزلر و کوه و دریالر تصویر اولنمش و ختایی یازیلر یازیلمش علملر چکیلوب پادشاهک آردنده و او کنده انواع آلات حرب و ضرب ایله خلایق بیپایان ایدی. مذکورلردن ماعدا پادشاهک پیش و پسنده اللی بیک مقداری آدم واردی. بربرلرندن بر قدمه ایلرو کیدوب کیرویه قالمغه زهرهلری اولمادیغندن غیری کیمسه حرف و صوت ایتمکه قادر اولمامغله اولقدر کثرت ناس وار ایکن کویا بر متنفس یوغیدی. آنجق سازلر ایله پادشاهه دعا صداسی وار ایدی.
موسم مرسومده پادشاه سراینک حولیسنده اغاجلردن بر طاغ قدر قبه یاپوب اوزرینی تمام سر و شاخلری ایله پوشیده ایتمکله کویا که زمرددن بر کوه یاپارلر. و اوزرنده نیجه یوزبیک چراغ و بربرینه متصل ریسمانلر تعبیه ایدوب نفتدن فشکلر اول ریسمانلرک اوزرلرنده حرکته باشلایوب ایرشدیکی چراغی یاقمغله بر نفسده اول کوهک اوزرنده اولان بیحد و پایان چراغلر سوزان اولور. بو کاشب چراغ
خطای نامه، متن، ص: 411
دیرلر ایدی. کیجه علی التوالی ذکر اولنان کوهده منوال مشروع اوزره چراغلر یاقوب و مجموع شهرک دکانلر و خانه.
لرنده چوق چراغلر یاقارلر. و مذکور یدی کون ایچنده کیمسهیی ایلدیکی جرم و قباحت ایله مؤاخذه ایتمدکلرندن غیری پادشاه خلفه احسان فراوان و میرییه مدیون اولانلری و سائر محبوسلری اول ایامده آزاد ایدر. مذکور شب چراغ ایچون اطرافدن کلوب جمع اولان امرای ختایه پادشاه ضیافت و انعام ایلدی. صفرک اون اوچنجی کونی مهماندار ایلچیلری سرای پادشاهییه کتوروب و اولکی حولیده اجلاس ایلدی و اول میداندهکی کوشکک پرده- لرینی رفع و ایچنه بر مرصع تخت نصب اولنوب پادشاه چیقوب تخته اوتوردیغی کی اطرافدن کلوب یوزبیکدن زیاده اول محلده مجتمع اولان خلایق بالجمله دیز چوکوب باشلرینی یره قودیلر. پادشاهک قارشوسنه بر بلند تخت دخی کتوروب اوزرینه اوچ کیمسه چیقدیلر. پادشاهدن صادر اولان فرمانی ایکیسی طوتوب بریسی بلند آواز ایله مجموع ناسه ایشیتدیره جک مرتبه ده اوقودی. زبان ختای ایله اولمغین ایلچیلرک اول محلده معلومی اولمیوب صکره سؤال اولندقده مضمونی صفرک اوننجی کونی که آنلرک اعتبارنده ییل باشیدر و چراغ کیجه سی وقتی ایدی.
پادشاه قاتللردن ماعدا مجموع محبوس و مجرم و میرییه دینی اولنلری عفو ایدوب و اوچ سنهیه دکین بر دیاره ایلچی کیتمیوب هر دیاره احکام نقلی ارسال اولنمق ایدی.
خطای نامه، متن، ص: 412
حکم پادشاهی اوقوندقدن صکره تعظیما بر آلتون قابلنمش و لوجنه ابریشم باغلانمش بر اغاجک اوجندهکی حلقهیه قویوب یوکسک طوتدیلر و اوزرینه چتر قوردیلر بعده ایکی مطلا محفه کتوروب حکم پادشاهی بریسنه قویوب او بر محفهیی او کنده کوتوردیلر. مجموع سازندهلر و خلایق محفه ایله معا سرایدن چیقوب حکمنی هر دیاره تحریر و ارسال ایچون ایلچیلرک اولدقلری منزلخانهیه ایصال ایلدیلر.
پادشاه تختدن اینوب ایلچیلری دعوت و وقت ظهره دکین ضیافت ایلدی. غره ربیع الاولده پادشاه ایلچیلری حضورینه دعوت و اون عدد سنقور کتوردوب سنقوری بکا قنغیکز اعلا آت کتوردی ایسه آکا و یریرم دیو صراحة و کنایة نیچه سوزلردن صکره اوچ سنقوری الغ بیک میرزانک ایلچیسی سلطان شاهه واو چنی شهزاده بایسنقر میرزانک ایلچیسی سلطان احمده و اوچنی میرزا شاهرخ سلطانک ایلچیسی شادی خواجهیه و یروب انجق سنقورلری ینه کندو قوشجیلرینه تسلیم ایتدردی.
ایرتسی کونی ینه ایلچیلری کتوردوب سرحد ولایته عسکر کیدهجکدر. سز دخی ولایتکزه کیتمکه حاضر اولکز دیدکده ایلچیلر فرمان پادشاهکدر دیدیلر.
بعده پادشاه شهزاده سیورغتمشک ایلچیسی ارغداقه سنقور یوقدر که سکا دخی ویره ایدم. اما سنقور بولنوب و یرمش اولسهم دخی شهزاده ابراهیم سلطانک نوکری
خطای نامه، متن، ص: 413
اردشیرک الندن الدقلری کی سنک دخی الندن آلورلر دیدکده ارغداق اکر پادشاه عنایت بیوروب سنقور احسان بیوررسه نم المدن کیمسه آلمغه قادر اولهماز دیمکین پادشاه سن بونده قال بویقینلرده لیکی سنقور کلهجکدر آنی سکاویرهیم دیدی. ربیع الاولک سکزنجی کونی سلطان شاه و یخشی ملکی دعوت ایدوب کندولرینه اگرلی و اگر سز برر آت و اوتوز طونلق اقمشه شاهانه و سائر بعض تحف و اشیا و اقچه و چاو و خاتونلرینه اولمق اوزره اون بشر طونلق قماش ویردی. اول کونده اویس خانک ایکییوز اللی نفر آدمی ایله بویا تیمور ایلچیسی کلوب بولشدقده مجموع اتباعنه خلعتلر کیدیریلوب لوازمی تعیین اولندی.
ماه مزبورک اون اوچنحی کونی پادشاه ایلچیلری دعوت و بن شکاره کیدهجکم اکر کج کلورسم یولکزدن قالمایک دیو سنقورلرینی کندولره تسلیم ایدوب الچق آتلر کتوررسکز و کزیده سنقورلر کوتوررسکز. دیو طعن و تعریض ایلدی. پادشاهک نمتای طرفندن اوغلی کلمکین ایلچیلر ماه مزبورک اونسکز نجی کونی خانه پادشاهینک شرقی جانبده پادشاهک اوتوردیغی رسم و آیین اوزره شهزادهنک زیارتنه واردیلر. غره ربیع الاخرده مهماندار کلوب پادشاه یارینکی کون شهره کله جکدر دیو ایلچیلری طشرهیه چیقاروب وقت ظهرده پادشاهک اول کون دخی طشرهده مکثی خبری وارد اولمغین عودت ایتدیلر.
خطای نامه، متن، ص: 414
ایرتسی کیجه ینه مهماندار کلوب بو کیجه شهردن طشرهده بولونک که وقت سحرده پادشاهی کورهسز دیو سوار ایلدی. منزلخانه قپوسنده مولانا قاضییی بر کروه ایله غایتده ملول و محزون کوروب سببندن سؤال ایتدکلرنده پادشاه شکارده میرزا شاهرخ سلطانک کوندردیکی آتدن دوشوب ایاغنی آزرده ایتمکله سزلره غضب ایدوب ختایک شرق طرفنده اولان شهرلرینه قیدوبند ایله کوندرمکی حکم ایلدی. دیو جواب ویرمکین ایلچیلر دخی مغموم اولوب حزن و کدر ایله پادشاهک اولدیغی محله واردیلر.
طول و عرضی بشریوز ایاق اون زراع مرتفع و درت قدم عریض بر دیوار چکیلوب ایکی قاپو آلیقونلمش و دیوارک وراسنده دیواره صرف اولنان طوپراغک یرندن بر خندق یاپیلمش و ختایده قالبی دیواری غایتله تیز یاپما- لریله مزبور دیواری پادشاه اول صحرایه نزول ایتدیکی کیجه یاپمشلردی. و قاپولرده و خندقک کنارلرنده مسلح آدملر طوروب پادشاه ایچون صاری اطلسدن یکرمی بش زراع قامتلی دردر ستونلی چار کوشه ایکی چتر و اطرافندهینه صاری اطلسدن خیمهلر و سایبانلر قو- ریلمشیدی.
اورایه بشیوز زراع مقداری محل قالدقده مولانا قاضی ایلچیلره پیاده اولوب بومحلده پادشاه کلنجه مکث ایدیکز دیو سپارش ایدوب کند و سی پادشاه حضورینه
خطای نامه، متن، ص: 415
کتدی. پادشاه لیداجی و جانداجی ایله ایلچیلری حبس خصوصنی سویلشور کن قاضی واروب مزبورلر ایله معا زمینبوس و ایلچیلری نیاز ایتمشلر. و ایلچیلرک کناهلری ندر. زیرا افندیلری نیک و بد هر نه کوندررلرسه انی کتوررلر. افندیلرینه بو هدیه الچقدر. دخی اعلاسنی کوندرک دیمکه قدرتلری یوقدر. و بونلرک جملهسنی پاره پاره ایتسهکز پادشاهلرینه قطعا تنزل کلمیوب انجق اخر زمانه دکین پادشاه ختای عادته مغابر ایلچیلری حبس و اذیت ایتدی دیو اطراف و اکنافده بدنام اولور دیدکلرنده پادشا، کلاملرینی استحسان و ایلچیلری عفو ایلمش. مولانا قاضی مسرور کلوب ایلچیلره مژده ایلدی.
اندن صکره پادشاه کوندردی دیو خوانلر کتوردیلر.
اول کون مجموع لحوم خنزیراتی ایله مخلوط اولمغله مسلمانلر تناول ایتمدیلر. بعده پادشاه سوار اولوب قاپودن طشره چقدی.
اولکون الغ بیک میرزانک کوندردیکی درت ایاغی.
بیاض بر یوکسک سیاه آته صاری زربفت عبایی ایله بنوب کندوسی قرمزی زربفت کیمش و صقالنی سیاه اطلسدن غلاف ایچنه قویمشدی. اردنجه یدی عدد کوچک اوستلری پوشیدهلی محفه ایله کندوسیله شکارده بیله اولان دخترلر و آنلرک آردنجه یتمش آدم کوتورر بر بیوک مربع الشکل محفه کیدردی. پادشاهک صاغ وصولنده کور ایرهجک محله قدر آتلولر صف کشیده
خطای نامه، متن، ص: 416
اولوب بربرلرندن بر آدیم ایلرو کیدوب کیرویه قالمازلر- دی. پادشاهک رکابنده ایکی زربفت جامهلی خدمتکار کیدوب سپاهک اورتاسنده مولانا قاضی ولیداجی و جان- داجی پادشاه ایله کیدرلردی. مولانا قاضی ایلچیلره پادشاه مقابله کزه کلیجک آتلر کزدن اینوب زمینبوس ایدک دیو سپارش ایتمکله ایلچیلر دخی اول منوال اوزره حرکت ایلدیلر.
پادشاه ایلچیلرک ینه سوار اولمالرینی فرمان و کندوسنه یقین کیتملریله شادی خواجهیه شکارده سنک کتوردیکک آته سوار اولمشدم. غایتله پیرلک و درمانسزلغندن بنی دوشوروب ایاغمی المزده ایلدی.
نیجه شیلر طلا ایتدکدن صکره حالا بر مقدار وجعی سکون بولمشدر. هدیه کتوریلن شی غایتله پاکیزه اولمق کرکدرکه ازدیاد محبته باعث اوله دیو شکایت و تعریض ایتدکده شادی خواجه پادشاهم اول آت تیمور خان صاحبقرانک یادکاری اولمغله سزه کمال محبت و اجلال قصدیله ارسال بیور مشلردی.
دیو جواب ویردیکنده غایتله حظ ایدوب بعده پادشاه بر طورنهیه سنقور صالوب آلدیردقدن صکره اول سنقوری سلطان شاهه و بر سنقور دخی کتوردوب سلطان احمده ویردی.
و الحاصل بو اسلوب ایله شهره داخل اولدی. ربیع
خطای نامه، متن، ص: 417
الاولک دردنجی کونی مهماندار کلوب مقدما عطیهلر احسان اولنان سلطان شاه و یخشی ملکدن ماعدا ایلچیلری سرای پادشاهییه کوتوردی. پادشاه تخته اوتوریجق ایلجیلره و یرلمک ایچون خوانلره وضع اولنان نقد و اقمشهیی بالجمله پادشاهک اوکنه کتوروب بعده امری ایله برطرفه قودیلر. ایلجیلرک اوکلرینه قونیلان خوانلری آلوب منزللرینه کتدیلر شادی خواجهیه ویریلن اون بالش نقره و اوتوز اطلس و یتمش عدد انواع اقمشه و بش بیک چاو و خاتونی ایچون اوتوز قماش و سلطان احمد و کوکجه و ارغداقک هر بریسنه سکزر بالش نقره و بالجمله کندو- لری و خاتونلریچون اون التیشر اطلس و یتمش سکز اقمشه متنوعه و ایکیشر بیک چاو و غیاث الدین و اردوان و تاج الدین بدخشینک هر برینه یدیشر بالش نقره و اون آلتیشر اطلس و التمش برر قماش و ایکیشر بیک چاو ایدی.
بو اثناده پادشاهک زیاده علاقهسی اولان بر خاتونی انتقال ایتمکله پادشاهی کورهمدیلر. خاتونک وفاتنی، تعزیه لوازمنی آماده ایتمک ایچون خلقدن کتم ایدوب جماذی الاولک یکرمنجی کونی وفاتنی اظهار و ایرتسی دفن اولنه جقدر دیو اخبار ایلدیلر. اما اول کیجه قضای الهی ایله آتش برقدن پادشاهک یکی قصری طوتشوب و اول قصرک دیوانخانهسی که سکسان زراع طول و اوتوز زراع عرضی اولوب اوچر آدم قوجاقلامایه جق لاجوردی و آلتون
خطای نامه، متن، ص: 418
حلی روغنلنمش ستونلرایله یاپلمشیدی تمام محترق اولدقدن صکره یکرمی زراع فاصلهلی بر کوشک و آندن حرم کوشکی و اطرافندهکی نیجه خانهلر و کوشکلر اول کیجه و ایرتسی کونی اقشام نمازینه دکین یانوب هر نقدر اطفاسنه سعی ایتدیلرسه ممکن اولمادی. پادشاه امر اسیله سرایدن چقوب اول کون دینلرنده بر معتبر کون اولمغله آتشک سویندرمه سنه تقید ایتمدی. اما بتخانهیه واروب بن پدر و مادرمی آرزده ایدوب کیمسهیه ظلم و بر نامعقول کار ایشلمدم. خدای آسمان بکا غضب ایدوب تختکاهمی یاقدی دیو تضرع و نیازلر ایدوب غصه سندن بیمار اولدی بو جهتله اول خاتونک نه کونه دفن اولدیغی معلوم اولمادی. انجق دفن اولندیغی دخمهیه جاریه و خادملرندن نیجه مقربلرینی قویوب بشر سنه کفایت ایدهجک مأکو- لات و مشروباتلرینی ویررلر. زاد و زوادهلری دو کند کده کندولرینک دخی عمرلری تمام اولور. و مخصوص آتلرینی اول دخمهنک اطرافنده صالیویررلر بر کیمسه آنلری طوتوب بنمز. پادشاهک خسته لکی مشتد اولمغله اوغلی کلوب یرینه اوتوردی. و ایلجیلرک هنوز لوازملری تمام دکل ایکن اجازت ویروب اول کوندن تعییناتلرینی قطع ایلدیلر.
ایلجیلر جماذی الاولک منتصفنده خان بالقدن چقوب غره رجبده سکان شهرینه وارلدقده مجموع اکابر و حکامی ایلجیلرک استقبالنه چقدیلر. شهر مزبورده هر کسک یوکلرینی آچوب چاوکبی اقلیم ختایدن طشرهیه چقماسی ممنوع اولان شیلری الیقورلردی. لکن ایلجیلر یوکلرینه
خطای نامه، متن، ص: 419
باقلمهمق اوزره فرمان اصدار ایتملریله یوکلرینه تعرض ایتمدیلر. ایرتسی کونی ایلجیلره غایتله تکلفلی ضیاقت ایلدیلر. آندن دخی کوچیلوب شعبانک بشنجی کونی قرامورانه و آندن هر کون. بر منزلخانه و هر هفته بر شهره قونیلوب ضیافتلر اولنهرق شعبانک یکرمی اوچنجی کونی قمجو شهرینه واریلدی. و شهر مزبورده براقدقلری چارپالر و نوکرلرینی تماما آلوب قبض ایلدیلر اما مغو- لستان اطرافنده اشقیادن امنیت اولمادیغی خبرلری استماع اولنمغله ایکی بچق آی مقداری مکث اولنوب بعده حرکت و ذوالقعدهنک یدنجی کونی سکجو شهرینه واریلدی. بر قاچ کون آنده دخی مکث اثناسنده اصفهاندن میرزا رستمک ایلچیسی پهلوان جمال الدین و شیرازدن میرزا ابراهیم سلطانک ایلجیسی امیر حسن شهر مزبوره وارد
خطای نامه، متن، ص: 420
اولوب یوللرک حددن زیاده مخوف اولدیغنی بیان و کندو- لری یولدن صاپوب کوهسارلردن هزار زحمتله کلدکلرینی ذکر ایتملریله سکز یوز یکرمی بش محرمنک نصفنه دکین سکجو شهرنده اقامت اولنوب بعده قراوله وارلدقده اهالئ قلعه مملکت ختایه داخل اولدیغکزده دفتر اولندیغی کبی خروج وقتنده دخی دفتر اولنمق قاعده مملکتدر دیو جملهیی یازدقلری دفتر ایله تطبیق و تحریر ایلدیلر.
شهر مزبوره وصوللری سکز یوز یکرمی اوچ سنهسی شعباننک اون طقوزنجی جمعه کونی اولوب خروجلری یکرمی بش محرمنک اون بشنجی جمعه کونی اولدی.
و قطاع طریق و همندن چول یولی اختیار اولنوب ربیع الاولک سکزنجی کونی چولدن چقوب بر قاچ ایام اول صحرالرده توقف و جماذی الاخرهنک طقوزنجی کونی ختن و رجبک آلتنجی کونی کاشغر شهرینه کلندی. بعده عقبه اندکاندن کچلدکده ایلجیلرک بعضیسی سمرقند یولنه کیدوب ناقل حکایات رفیقی ایله بدخشان یولندن شعبانک یکرمی برنده حصار شادمانه و رمضانک غره سنده بلخه و اوننجی کونی هراته و اصل اولدیغنی روایت و ختم طومار حکایت ایلدی.
خطای نامه، متن، ص: 421
5 پیوست سفرهای ایلچیان خطای از روی مطلع سعدین و مجمع بحرین
اشاره
چاپ محمد شفیع لاهوری
خطای نامه، متن، ص: 423
آمدن ایلچیان پادشاه خطای [به هرات در سنه 815]
درین ولا از ولایت خطای ایلچیان از پیش دای منگ خان پادشاه چین و ماچین و سایر آن ممالک رسیدند. فرمان همایون نفاذ یافت که شهر و بازارها آیین بندند و هر صنعتور کمال هنر ظاهر کرده دکان خود را آراید، و امراء به رسم استقبال بیرون رفته مقدم ایشان را بر خود مبارک داشتند و همه را به تعظیم تمام در شهر آوردند. خطای نامه ؛ متن ؛ ص423
انی بود چون روز جوانی فرح افزای و هنگامی چون شب وصل غم زدای.
حضرت خاقان سعید فرمان فرمود که باغ زاغان را چون باغ جنان آراسته، یساولان بهرام صولت ضرغام سطوت هرکس را محلّ و مقام تعیین فرمودند، و حضرت خاقان سعید خورشید طلعت چون آفتاب بر اوج رفعت و سریر سلطنت برآمد و عظماء امراء ایلچیان را به شرف دستبوس رسانیده و تبرّکات گذرانیده سخنان عرضه داشتند و مکتوب پادشاه خطای به این عبارت بود:
صورت مکتوب پادشاه خطای
دایمنگ پادشاه معظّم نامه ارسال میفرماید به دیار سمرقند مرشاهرخ بهادر را. ما فکر میکنیم خداوند تعالی جمیع خلایق بیافرید، آنچه در میان زمین و آسمان است تا هریک را به راحت و رفاهیت باشند.
ما به تأیید امر خدای تعالی خداوند ممالک روی زمین گشتهایم، به متابعت حکم الهی جهانداری میکنیم. بهسبب این میان دور و نزدیک فرق نمیکنیم. همه را برابر و یکسان نگاه میداریم. پیش ازین شنیدیم که
خطای نامه، متن، ص: 424
تو نیک عاقل و کاملی و از همگنان بلندتری. به امر خداوند تعالی اطاعت مینمایی و رعایا و عساکر را پرورش داده درباره همگنان احسان و نیکوئی رسانیده بهسبب آن نیک شاد گشتیم. علیالخصوص ایلچی فرستادیم تا کمخا و ترقو خلعت رسانید.
چونکه ایلچی آنجا رسیده تو نیک تعظیم امر ما نموده و مرحمت ما را نیک ظاهر گردانیدهای. همه خرد و بزرگ شاد گشتهاند. فی الحال ایلچی فرستادی تا خدمت و تحفه اسپان و متاعهای آن دیار رسانیدند.
به جدّ صدق نمودن ترا دیدیم که شایسته ستایش و نوازش باشی. پیشتر دور مغول بآخر رسید.
پدر تو تیمور فوما به امر خداوند تعالی اطاعت آورده تای زوی پادشاه اعلی ما را خدمت نموده تحفه ایلچیان منقطع نگردانیده.
[به] سبب این مردمان آن دیار را امان داده و همگنان را دولتمند گردانیده دیدیم که تو به همت و روش پدر نیک متابعت نمودهای، اکنون دو جیحون بای از کسان هزاره سوچو و دانگ چنگ صده سون قونجی باجمعهم فرستادیم با تهنیت و خلعت کمخا و ترغوها تا صدق ظاهر گردد.
بعد ازین کسان فرستیم تا آی ورو کنند تا راه منقطع نشود. تا تجارت و کسب به مراد خویش کنند. خلیل سلطان دادّرزاده تست، میباید که وی را نیکو تربیت نمائی تا حق زادگی خویش به جای آورده باشی. تو میباید که به صدق و رای ما متابعت نمائی. این است که اعلام گردانیده میشود.
و مکتوب دیگر همراه این مکتوب فرستاده بودند، یکی بیلاکات که فرستاده بودند در آنجا مفصّل کرده و یکی بر مثال خط راه که ایلچیان را باشد و هرکه مکتوبی به زبان فارسی و خط فارسی نوشته و در همان مکتوب به خط مغولی مضمون سخن به زبان ترکی نوشته، و در همان مکتوب به خط خطای همان مضمون به زبان خود نوشته حضرت خاقان سعید مکتوب را اصغا نموده دقائق آن را به فکر دوربین ادراک فرمود و بعد از اطلاع بر مقاصد همه را به اسعاف مقرون ساخته فرمان شد امرا ایلچیان را
خطای نامه، متن، ص: 425
طوی دهند.
ذکر روان فرمودن ایلچیان خطا
چون مهمّات ایلچیان خطا کفایت شد اجازت انصراف یافته معاودت نمودند. و شیخ محمد بخشی به رسم رسالت با ایشان روان شد. و چون پادشاه خطا تا غایت دین اسلام قبول نکرده بر مقتضی شریعت نمیروند حضرت خاقان سعید از روی دوستی دو نصیحتنامه عربی و فارسی فرستاد تا باشد که به نور هدایت ایمان مشرف شوند.
صورت مکتوب عربی
بسم الله الرحمن الرحیم، لا اله الّا اللّه محمّد رسّول اللّه. قال رسول الله یعنی محمد علیه السلام لا یزال من امّتی امة قائمة بامر اللّه لا ینصر من خذلهم و لا من خالفهم حتی یاتی امر الله و هم علی ذلک لمّا اراد اللّه تعالی ان یخلق آدم و ذرّیته قال کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لا عرف فعلم ان حکمته- جلّت قدرته و علت کلمته- من خلق نوع الانسان [احیاء؟] آثار العرفان و اعلاء اعلام الهدی و الایمان و ارسل رسوله بالهدی و دین الحّق لیظهره علی الدّین کلّه و لوکره المشرکون، لیعلم الشرائع و الاحکام و سنن الحلال و الحرام و اعطاه القرآن المجید معجزة لیفحم به المنکرین و یقطع لسانهم عند المنازعة و الخصام و ابقی بعنایته الکاملة و هدایته الشاملة آثاره الی یوم القیام و نصب بقدرته فی کلّ حین و زمان و فرصة و اوان فی اقطار العالمین من الشرق و الغرب و الصّین ذاقدرة و امکان و صاحب جنود مجندة و سلطان لیروّج اسواق العدل و الاحسان و یبسط علی رؤس الخلائق اجنحة الامن و الامان و یأمرهم بالمعروف و ینههم عن المنکر و الطغیان و یرفع منهم [بهم] اعلام الشریعة الغّراء و ازاح من بینهم الشرک و الکفر بالتوحید الزهرآء فوفقنا اللّه تعالی بسوابق لطفه و لواحق فضله ان نسعی فی اقامة قوانین الشریعة الطاهرة و ادامة قواعد الطریقة الظاهرة و امرنا بحمد اللّه ان یفصل بین الخلائق و الرعایا فی الوقائع و القضایا بالشّریعة النبویّة و الاحکام المصطفویة و تبنی فی کل
خطای نامه، متن، ص: 426
ناحیة المساجد و المدارس و تعمر الخوانق و الصّوامع و المعابد لئلا یندرس اعلام العلوم و معالمها و ینطمس آثار الشریعة و مراسمها و لان بقاء الدّنیا الدنیة و سلطنتها و استدامة آثار الحکومة و ایالتها باعانة الحق و الصّواب و اماطة اذی الشرک و الکفر عن وجه الارض لتوقّع الخیر و الثواب فالمرجو و المأمول من ذلک الجانب و ارکان دولته ان یوافقونا فی الامور المذکورة و یشارکونا فی تشیید قواعد الشریعة المعمورة و یراسلون الرسّل و القاصدین و یفتحون المسالک للسایرین و التاجرین لیتأکدّ اسباب المحّبة و الوداد و یتعاضد و سائل المودة و الاتحّاد و یستریح طوائف البرایا فی اطراف البلاد و ینتظم اسباب المعاش بین صنوف العباد و السلا [م] علی من اتبّع الهدی و اللّه رؤف بالعباد.
صورت مکتوب فارسی
به جانب دایمنگ پادشاه از شاهرخ سلطان سلام مالا کلام، چون خداوند تعالی به حکمت بالغه و قدرت کامله آدم علیه السلام بیافرید و بعضی فرزندان او را پیغمبر و رسول گردانید و به راستی به خلق فرستاد تا آدمیان را به حق دعوت کنند، و باز بعضی ازین پیغمبران را چون ابراهیم و موسی و داود علیهم السلام کتاب داد و شریعت تعلیم کرد و خلق آن روزگار را فرمود تا به شریعت عمل کنند و بر دین ایشان باشند و مجموع این رسولان مردم را بدین توحید و خداپرستی دعوت کردند و از آفتاب و ماهتاب و ستاره و شیطان و بت پرستیدن باز داشته و هرکدام را از این رسولان شریعتی مخصوص بود اما همه در توحید خدای متّفق بودند.
چون نوبت رسالت و پیغمبری بر رسول ما محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و سلّم رسید شریعتهای دیگر منسوخ گشت و او رسول و پیغمبر آخر الزمان شد و همه عالمیان، امیر و سلطان و غنی و وزیر و فقیر و صغیر و کبیر را به شریعت او عمل میباید کرد و ترک ملّت و شریعتهای گذشته میباید داد. اعتقاد به حقّ و درست اینست و مسلمانی عبارت ازین است.
پیشتر ازین به چند سال چنگیز خان خروج کرد و بعضی فرزندان
خطای نامه، متن، ص: 427
خود را به ولایتها و مملکتها فرستاد. جوچی خان را به حدود سرای و قرم و دشت قبجاق فرستاد و در آنجا نیز بعضی پادشاهان چون اوزبک و جانی خان و ارس خان بر سر اسلام و مسلمانی بودند و به شریعت حضرت محمد مصطفی صلّی اللّه و علیه و آله و سلم عمل میکردند، و هولاگوخان را به بلاد خراسان و عراق و نواحی آن مقرر گردانیدند. پس از آن بعضی از فرزندان او که حاکم آن ممالک بودند چون آفتاب شریعت محمدی صلی اللّه علیه و آله و سلّم در دل ایشان بود همچنان بر سر اسلام و مسلمانی بودند و به سعادت اسلام مشرّف گشته به آخرت رفتند چون پادشاه راستگوی غازان و اولجایتو سلطان و پادشاه سعید ابو سعید بهادر.
تا نوبت حکومت و فرمانروائی و سلطنت و کامرانی به پدر و مخدومم امیر تیمور گورکان طاب ثراه رسید. ایشان نیز در جمیع ممالک به شریعت محمّدی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عمل فرمودند و در ایّام سلطنت و جهانداری ایشان اهل ایمان و اسلام را رونقی هرچه تمامتر بود.
اکنون که به لطف و فضل خداوند تعالی این ممالک خراسان و ماوراء النهر و عراق و غیرها در قبضه تصرّف آمده و در تمامی ممالک حکم به موجب شریعت مطهره نبویه میکنند و امر معروف و نهی منکر کرده یرغو و قواعد چنگیزخانی مرتفع است چون یقین و تحقیق شد که خلاص و نجات در قیامت و سلطنت و دولت در دنیا به سبب ایمان و اسلام و عنایت خداوند تعالی است و با رعیّت به عدل و داد و انصاف زندگانی کردن واجب است امید به موهبت و کرم اللّه تعالی آن است که ایشان نیز در آن ممالک به شریعت حضرت محمد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله سلم عمل کنند و مسلمانان را قوّت دهند تا باشد که پادشاهی چند روزه دنیا به پادشاهی آخرت که «و للاخرة خیر لک من الاولی» متصل گردد.
و درین وقت از آن طرف ایلچیان رسیدند و تحفهها آوردند و خبر سلامتی ایشان و معموری آن ممالک گفتند محبّت و دوستی که میان
خطای نامه، متن، ص: 428
پدران بود بر موجب «محّبة الآباء قرابة الابناء» تازه گشت ما نیز ازین طرف محمد بخشی ایلچی فرستادیم تا خبر سلامتی رساند. مقّرر آن است که بعد ازین راهها گشاده باشند تا بازرگانان سلامت آیند و روند که این [معنی] سبب آبادانی ممالک و نیکنامی دنیا و آخرت است. توفیق رعایت اتّحاد و مراقبت شرایط و داد رفیق اهل طریق باد!
*** ذکر آمدن ایلچیان خطا و فرستادن امیر اردشیر تواچی همراه ایشان [در سنه 820]
پادشاه خطا دایمنگ خان باز ایلچیان فرستاده در ماه ربیع الاوّل رسیدند. کلانتر ایشان پی باچین و توباچین و خان باچین و تتق باچین با سیصد سوار و تحفه و بیلاک بسیار، شنقار و اطلس و کمخا و ترغو و آلات چینی و غیره رسانیدند و برای شاهزادگان و آغایان علیحده بیلاکات پادشاهانه آورده بودند و مکتوبی مشتمل بر معانی که طراز وسایل گذشته باشد و ذریعه استعطاف آینده آید مضمون آنکه:
از جانبین رفع حجاب مغایرت و بیگانگی باید نمود و فتح باب موافقت و یگانگی فرمود تا رعایا و تجّار به مراد خود آیند و روند و راهها ایمن باشد.
و در کرّت اوّل که ایلچیان آمده بودند چون مراجعت نمودند امیر سید احمد ترخان اسپ بوری جهت پادشاه روان داشته بود و در نظر پادشاه بغایت مستحسن نمود و برای او چیز بسیاری فرستاده بود و صورت آن اسپ را نقاشان آنجا کشیده با دو اختاچی که عنان اسپ را از دو طرف گرفته بودند ارسال نمودند، و ایلچیان را مهمانداری کرده و
خطای نامه، متن، ص: 429
مهمّات ساخته چنانکه گذشت روان داشتند، و آن حضرت اردشیر تواچی را همراه ایلچیان به جانب خطای فرستاد.
آمدن ایلچیان خطای کرّت ثالث [در سنه 822]
سابقا در شهور سنه عشرین مذکور شد که دای منگ خان پادشاه خطا ایلچیان به درگاه همایون فرستاد و حضرت خاقان سعید اردشیر تواچی را همراه ایلچیان روان فرمود. درین ایّام اردشیر باز آمده احوال آن ولایت و رسیدن ایلچیان به موقف عرض رسانید و آخر رمضان ایلچیان پی باچین و خان باچین به هرات آمدند و پیشکش و بیلاک و مکتوب گذرانیدند و مکتوب پادشاه خطا به قاعده ایشان نقل کرده شد.
طریق خطاییان آن است که در مکتوب نام پادشاه در اوّل سطر نویسند و سطرها به مقداری اندک از آن فروتر گیرند، و هرجا در اثناء مکتوب به نام خدای تعالی رسند به آنجا که رسیده باشد گذارند و باز نام الله تعالی از اوّل سطر گیرند، و اگر چنانچه به ذکر پادشاه رسید همین طریق مسلوک دارند، و این مکتوب که درین تاریخ فرستادند به همان طریق لفظا باللفّظ نوشته شد.
خطای نامه، متن، ص: 430
صورت مکتوب خطا بلا تغییر
دایمنگ پادشاه معظّم نامه ارسال میفرماید به شاهرخ سلطان ما تأمل میکنیم،
خداوند تعالی دانا و عاقل و کامل بیافرید او را تا مملکت اسلام ضبط کند، سبب آن مردمان آن مملکت دولتمند گشتهاند سلطان روشن رای و دانا و کامل و خردمند و از همه اسلامیان عالیتر و به امر خداوند تعالی تعظیم و اطاعت به جا آورده و در کار او عزّت داشت نمود که موافق تأیید آسمانی است، ما پیشتر ازین ایلچیان امیر سرای لیدا جمعهم فرستادیم به نزدیک سلطان رسیدهاند به آداب رسوم اکرام و اعزاز بسیار فرمودهاند، لیدا و اجمعهم به مراجعت رسیدند [و] عرض نمودند بر ما همه روشن و معلوم گشت، و ایلچیان بیگ بوقا و غیره به لیدا و اجمعهم باهم برای هدایا شیر و اسپان تازی و یوزان و چیزهای دیگر فرستادند همه بدین درگاه رسانیدند، ما همه را نظر کردیم صدق [و] محبت ظاهر گردانیدهاند. ما بغایت شاکر گشتیم. دیار مغرب که جای اسلام است از قدیم دانایان و صالحان هیچکس از سلطان عالیتر نبوده باشد، و مردمان آن مملکت را نیک میتواند امان و تسکین دادن که بر وفق رضای حق است جّل جلاله، چگونه خداوند تعالی راضی و خشنود نباشد، مردانه مردان با همدیگر به دوستی بودند، دل به دل چو آیینه باشد اگرچه بعد مسافت باشد. گوییا در نظر هستی همّت و مروّت از همه چیز عزیزترست. لیک در تبع آن نیز چیزی عزیز شود. اکنون علیالخصوص لیدا و جانکقو باجمعهم با ایلچیان بیگ بوقا و غیره را باهم فرستاده شد که نزدیک سلطان هدایا سونکقوران هفت دست است که برسانند. این سونکقوران را ما به دست خود پرانیدهایم. و نیز هدایا کمخا مع غیرهم فرستاده شد. سونکقوران اگر چه در مملکت چین ما نمیباشد لکن علی الدّوام از اطراف دیار برای ما تحفه میآرند، بهسبب آن کمی نیست. در آنجای شما کمیاب بوده است. خاصانه ارسال داشته شد تا مقابل همت عالی سلطان قرمچی باشد،
خطای نامه، متن، ص: 431
اگرچه اشیاء کمینه است لیکن حوصله محبّت ما باشد به قبول سلطان وصول یابد، من بعد میباید که صدق محبّت زیاده شود و ایلچیان و تاجران پیوسته آمد شد کنند و منقطع نباشد تا مردمان همه به دولت امن و امان و رفاهیت باشند، البته خداوند تعالی لطف و مرحمت زیادت گرداند، اینست که اعلام کرده شد، تمّت.
و مکاتیب ایشان هر کرّت که پیش حضرت سلطان آفاق آوردهاند سه مکتوب بوده و در هر مکتوبی سه نوع خط، یکی خط مشهور که این سواد نوشته شد به عبارت فارسی، و دیگری به خط مغولی که خط ایغوران است به زبان ترکی، و دیگری به خط خطائی و زبان اهل خطای. مضمون هر سه خط یکی، و مکتوب دیگر هرچه فرستاده بودند از جانوران و تقوزات و هدایا در آن مکتوب مفصّل ساخته همچنین به هر سه زبان و هر سه خط و یک مکتوب به مثال خط راه هم به همین طریق به هر سه زبان و هر سه خط، و تاریخ ماه و سال از ابتدای حکومت آن پادشاه نوشته باشد.
مصراع
زینسان بود حکایت و خط خطاییان. خطای نامه، متن، ص: 433
6 پیوست جنگ چینی یا سفینه «پوسی» (سفرنامه خرداد 1359)
اشاره
نوشته ایرج افشار
خطای نامه، متن، ص: 434
نمونه جنگهای چینی
خطای نامه، متن، ص: 435
جنگ چینی یا سفینه «پوسی» (ایلانی)
آنچه در این دفتر ساخت پکن مینویسم و بتدریج لابلای سطور آن نوشتههایی خواهم افزود یادداشتهایی است از سفر چین، سفری که در همصحبتی دوست دیرینه، محمد تقی دانشپژوه میگذرد. سیزدهم خرداد 1359 از تهران پرواز کردیم. پس از هفت ساعت پرواز بامداد پگاه بود که به پکن وارد شدیم. بناست بیست روزی را در چین بگذرانیم. سفرمان جنبه فرهنگی دارد، طبق قراردادی که میان دو دولت هست. بصورت رسمی آمدهایم. برنامه ما بازدیدی کلی از کتابخانهها و مراکز علمی و فرهنگی این کشورست. اما بطور اخص باید نسخ خطی و منابع و مدارکی که سوابق رابطههای مدنی و فرهنگی میان دو سرزمین را مینمایاند بشناسیم و بشناسانیم.
جنگ و سفینه
آن مسافر چین، که مختصری با کتب قدیمی مسالک و ممالک و عجائب البلدان آشنا باشد میداند که این سرزمین همیشه برای همسایگان مغربی خود سرزمین عجائب و غرائب و کشوری بوده است که درخت و حیوان و خاک و گوهرش با اشباه آنها در بلاد دیگر تفاوتهای بارز داشته است. آن جائی بوده است که صورتگرانش در هنرآفرینی ممتاز و زبانزد بودهاند و در شعر فارسی «صورتگر چین» و ... سابقهای بیش از هزار سال دارد.
خطای نامه، متن، ص: 436
«پوسی» کلمه چینی است به معنی ایرانی. میگویند که تحریفی است از «فارسی». در چینی استعمال قدیم دارد.
«ایلانی» تلفظ چینی ایرانی است. چینیان «ر» را «لام» ادا میکنند.
جنگ بمعنی سفینه کلمه چینی و نوعی است از قایقهای بادبانی (در جای خود تفصیل مطلب گفته خواهد شد). در ایران بمعنی سفینه و بیاض و مجموعه یادداشتها استعمال شده است مانند جنگ اشعار. ظاهرا قدیمیترین متنی که این کلمه در آن دیده میشود سفرنامه ابن بطوطه است بصورت «جنق» و جمع آن «جنوق».
کلمه «جنگ» در تداول ادبای زبان فارسی و اهل کتاب مجموعهای است از نوشتههای گزیده و پراکنده به نظم و نثر و خود کلمهای است چینی بمعنی زورق بزرگ بادبانی که در قبال لفظ «سفینه» (کشتی) و در همان مفهوم به کار رفته است. قدمت استعمال «سفینه» در ادبیات ما بیش از «جنگ» است. لفظ «سفینه» در شعر شاعران و نوشته ادیبان پیشین به کار رفته است. از جمله در چهار مقاله عروضی سمرقندی میخوانیم که چون شعری به پایه بلندی برسد آن را «بر سفائن بنویسند و در مدائن بخوانند». سوزنی سمرقندی در قصیدهای گفته است:
از قلم سوزنی به مدحت صاحبپنجه دیوان بیش باد و سفینه
سعدی هم در غزلی نشان داده است که سفینه در عهد او مجموعهای بوده است که در آن نوشتهها و سرودههای متنوع را جمع میکردهاند، اینچنین:
سفینه حکمیات و نظم و نثر لطیفکه بارگاه ملوک و صدور را شاید
حافظ در بیت مشهوری دیوان شعر را «سفینه غزل» نام برده و در غزل دیگری درباره دیوان شعر فرموده است:
من و سفینه حافظ که جز درین دریابضاعت سخن درفشان نمیبینم
خطای نامه، متن، ص: 438
شاعر درین بیت با کلمات سفینه و دریا صنعتگری در شعر را فراموش نکرده و بازی شاعرانه کرده است.
لفظ سفینه در نام عدهای از کتابهای فارسی و عربی دیده میشود مانند سفینة النجاة (متعددا) و «سفینه سلیمانی» شرح که مسافرت یک ایرانی در عهد شاه سلیمان صفوی به سیام.
اما جنگ (به ضم جیم) چنانکه پیش ازین گفته شد کلمهای است چینی و بمعنی کشتیهای بادباندار است و اینکه مرحوم دهخدا در لغتنامه آن را لفظ هندی دانسته است غلط است. ممکن است بعلت کثرت تداول این لفظ در میان شعرا و ادبای هند چنین تصوری بر او روی آورده است. این کلمه در چینی امروزیJunga تلفظ میشود و همانطور که به زبان فارسی وارد شده است به زبانهای اروپائی هم رفته و از جمله در انگلیسی بصورتJunk و به معنی قایق و زورق مستعمل شده است. در صورتی که در زبان فارسی معنی اصلی خود را که نخستین بار ظاهرا در سفرنامه ابن بطوطه دیده میشود از دست گذارده است و جایگزین معنای مجازی خود و معادل «سفینه» و از مترادفات آن شده است، یعنی دفتری که در آن پراکندههایی از نظم و نثر گرد آورند.
چنانکه اشاره شد ظاهرا قدیمیترین مورد استعمال آن در متون عربی و فارسی در سفرنامه ابن بطوطه باشد که بصورت «جنق» ضبط شده است. شرح مفصلی برای این کلمه در لغتنامه بسیار بهای «هابسن جابسن» آمده و مؤلفان آنA .C .Burnell ,H .Yule نشان دادهاند که نخستین بار در سال 1331 م در متون زبان انگلیسی استعمال شده است. برای تفضیل مطلب به «هابسن جابسن» مراجعه شود. به نقل از کاترمر نوشتهاند که رشید الدین فضل اللّه در جامع التواریخ قبل از هر مؤلفی «جنگ» را به جای کشتی استعمال کرده.
اشارات
مسافر ایرانی چین که در ادب و تاریخ گذشته خود تفحصی کرده باشد طبعا اطلاعاتی جسته گریخته از پیوندهای تاریخی و فرهنگی میان دو مملکت
خطای نامه، متن، ص: 439
دارد. ما در چنین سفری که با برنامه و نظم حرکت میکنیم به تدریج بر وسعت و دایره اطلاعات خود در آن باب میافزاییم.
شروع کسب اطلاع از تهران بود و آن وقتی بود که از یکی از اعضای سفارت چین در تهران گفت که شاعری نامور در قرن چهارم پنجم هجری در چین بود که پدرش ایرانی بوده است. همین مطلب را آقای امیدواری ابرقوهی کاردار ایران در پکن که هفت سال از عمر را در چین گذرانیده و دانا بر احوال چین شده و دیوان چینی شاعر را خوانده است نیز به ما یادآوری کرد.
آثار ارتباط میان چین و ایران کم نیست. مناسبات مدنی متنوع است و مراودات تاریخی و پیوندهای اساطیری و افسانهای بسیار. عدهای از گیاهان را ما از چین آوردهایم و در قبال آن تعدادی گیاه را چینیان از ایران به چین بردهاند. لوفرLaufer دانشمند امریکائی در کتاب بسیار عالمانهSino -Iranica تفصیلی محققانه درین موضوع داده است. باید کتاب را به فارسی ترجمه کرد تا حق مطلب پوشیده نماند. درین کتاب نشان داده است که چینیان چه سهمی در تاریخ تمدن ایران باستان داشتهاند. از بیست سی گیاه صحبت میکند که در تمدن دو کشور رابطه برانگیز بوده است. از پارچههای عصر ساسانی ایران یاد میکند که به سرزمین چین میآمده است. اسم کتاب «سینوایرانیکا» است ولی فصل نهایی کتاب را «ایرانوسینیکا» نام داده است. میدانیم که پورداود بسیاری از مطالب او را در کتاب هرمزد نامه خود آورده است.
در هر برخورد و گفتگو که با چینیان فرهنگمند داشتیم نکتههایی چند از گذشته هم پیوندی شنیدیم. فی المثل در دانشگاه پکن (شعبه زبانهای خاوری) از آقای چیهیانلینChi Hiyen Lin استاد زبان سانسکریت و مدیر مؤسسه مطالعات آسیای شرقی در آکادمی علوم اجتماعی شنیدیم که بر کوههای ناحیه دالیDali از استان «ینان» نقاشیهای دیواری هست که چهرههای ایرانی در آنها دیده میشود. این سنگ تراشیها از قرن نهم میلادی است و زیر آنها به چینی قید شده است که این نقشهای برجسته نمودار چهره ایرانیان است. ایران را در چینی «پوسی» میگویند که ظاهرا تلفظی است از فارسی:.Po -Si
خطای نامه، متن، ص: 440
لفظ «پوسی» نزد چینیان چندان محترم و خوش پذیرفت بود که در قرون نهم و دهم میلادی آن را بر نام فرزندان خود میگذاشتند. علت این امر را محققان چینی در آن یافتهاند که ایرانیانی چند، پس از انقراض سلسله ساسانیان به چین آمدند و در آنجا به زندگی پرداختند و از این روزگاران بود که بتدریج تجارت میان ایران و چین رونق گرفت و چینیان بیشتر با ایرانیان آمیزش گرفتند.
در دست بودن مقدار زیادی سکههای پادشاهان ساسانی که در حفریات باستانشناسی چین به دست آمده است دلالت دارد بر آنکه روابط میان دو سرزمین در عصر ساسانی وسیع بوده است. لوفر در کتاب «سینو ایرانیکا» فصلی را به عناوین چینی افرادی از خاندانهای ساسانی اختصاص داده.
قدیمترین اطلاعی که از ایران در کتب چینی دیده شده است مربوط به قرن دوم قبل از میلاد مسیح است. در کتب قدیم چین نام کشور ایرانInshi - ضبط شده است و گاه آن را «پارسیا» نوشتهاند.
قدیمیترین اطلاعی که از اسلام در کتب چینی دیده میشود مربوط به سال 751 میلادی است. درین سال یک مسافر چینی به نام دوخوان به کوفه وارد شد. او شرح سفر خود را نوشته. ولی کتاب او مفقود شده. اطلاعی که ما از کتاب او داریم مذکور است در کتاب دیگری که عموی آن مؤلف به نام «تونگدین» تاریخی عمومی به اسلوب چین نوشت و در آن مقداری از مطالب کتاب برادرزاده خود را گنجانید.
ادویه چینی از امتعه بسیار رایجی بود که به ایران آورده میشد. بیخ چینی، ریوند چینی، چوب چینی، ثلج چینی، خار چینی، دار چینی از آنهاست و ما همه را با نسبت چینی میشناسیم. چه بسیارست داروهای دیگری که از آنجا میآوردهاند و نامهایی یافته است بدون نسبت چین.
متاع دیگر چین که در ایران خواستار بسیار داشت و شهرت وافر گرفت ظروفی بود که از جنس چینی ساخته میشد و آنها را بطور مطلق «چینی» نامیدهاند کما اینکه فغفوری هم نوعی ظروف چینی است که به فغفور منسوب شده است و مراد ظروف اعلای خاص پادشاهی آن کشور بوده است.
خطای نامه، متن، ص: 441
باید گفت که لفظ «سینی» برای آنچه ظروف مختلف را در آن مینهند به احتمال قوی تلفظ عربی چینی است که در نگارش ما «ص» به «سین» بدل شده است.
در نقشهای اساطیری و دینی چین چند عنصر اصلی وجود دارد: اژدها، ابر، نیلوفر آبی، نی، کوه، فونیکس (ققنس)، درنا. هرجا که نقش ابر میآید لا محاله نقش کوه هم هست. معمولا کوه را به شکل سه قله مخروطی شکل مینمایانند. اژدهای زرد، لاکی، لاجوردی از نقشهای بسیار معمولی و دلپذیر چینیان است. معبدی نیست که ازین نقش عاری باشد.
نقش اژدها و ابر در نقاشی عصر تیموری و صفوی ایران دیده میشود و طبعا باید متأثر از نقاشی چین باشد. بیگمان توان گفت که اصطلاح «خطائی» در نقاشی آن عصر (که اسلوبی بوده است در قبال «اسلیمی») ناظر است به آن نوع نقاشی که از سرچشمههای چینی مأخوذ شده بود.
گفتیم که یکی از نقوش چینی شکل «درنا» ست، درنا پرندهای است دریائی و بلند پای. این پرنده مظهر عمر دراز و خوشبختی در زندگی چینی است.
مجسمههای مفرغی و چوبی و سنگی آن در اغلب قصور و معابد چینی وجود دارد.
در قصر معروف شهر پکن که «شهر ممنوع» شهرت دارد در کنار مجسمههای متعدد درنا مجسمههای بزرگ سنگ پشت هم دیده میشود. سنگ پشت یکی دیگر از مظاهر عمر طویل است.
نام معبد مهم شهر پکن معبد آسمانی است. این معبد باشکوه دو شبستان دارد. یکی از آنها به «تالار برای دعای محصول خوب» شهرت دارد و دیگری «تالار آسمانی کوچک». تالار بزرگ ساخته سال 1420 میلادی است و به سبب برقزدگی و سوختن در سال 1889 تعمیر شده است. از خصائص معماری معبد، آن است که سراسر از چوب است بدون آنکه یک میخ آهنی در آن بکار رفته باشد.
قطعات چوبها در یکدیگر نر و ماده شده است و هرجا که لازم آمده میخ چوبی (گووه) استعمال کردهاند. تمام چوبها منقش است. ستونهای معبد از چوبهای تنه درختان است و یک پاره است و قطر هر ستون یک متر و بیست سانتی متر.
خطای نامه، متن، ص: 442
عمده درختان باغ معبد، سروهای کهن است. در اطراف خیابانهای آن درختان گردو کاشتهاند. سایهانداز لطیف درختان گردو زائران را پناهگاهی است در قبال گرمای تابستانی. گردو و فندق دو درختی است که در چین زیاده بوده است و صاحب «خطاینامه» هم بدان اشاره کرده است. آنچه در چین از فندق درست میکنند که در بلاد دیگر مرسوم نیست کمپوت آن است. بدمزه هم نیست.
ذکر «خطاینامه» مرا به یاد آن کتاب انداخت که چندسال پیش از سفر چین به تصحیح آن مشغول شده بودم و در همان روزهایی که بر آهنگ سفر چین بودم از چاپ درآمده بود. این کتاب شرح مسافرت علی اکبر خطایی از مردم بلاد ترکستان است که در عهد شاه اسمعیل صفوی گذارش به بلاد چین میافتد و در آنجا زندانی میشود.
ایرانشناسان و کتابخانه ملی
مترجم خوش زبان ما زینگینشنZing Yan -Shen نام دارد. او فارسی را بیاشکال حرف میزند. باید گفت که خوب حرف میزند. اگرچه پانزده سال پیش دانشجوی دانشگاه کابل بوده است تکلمش آن چنانکه باید افغانی نیست.
حالا مدرس زبان فارسی در دانشگاه پکن است. همکارش که همسفر و مدرس او در افغانستان بوده نیز مدرس زبان فارسی است. اوییلیسینگYee -Licing نام دارد. این دو ایرانشناس چینی لغت مفصلی برای زبان فارسی به چینی تألیف کردهاند. دو هزار صفحه شده است و در دست چاپ است امید میورزند تا یک سال دیگر منتشر شود.
دانشگاه پکن برای آنکه این لغتنامه هرچه ممکن است منقح باشد، در دو مرحله از دو دانشمند ایرانی (دکتر محمد جواد شریعت و دکتر غلامرضا ستوده) خواست که به چین بروند و با آنها درین کار همکاری کنند.
کار دیگر آن دو محقق چینی اکنون ترجمه تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر رضازاده شفق است.
خطای نامه، متن، ص: 444
از کتابهای دیگری که در چین در دست ترجمه است قسمت تاریخ مغول جامع التواریخ رشید الدین فضل اللّه است. بنابر گفته دوستان چینی پکن جمعی از دانشمندان ناحیه مغولستان بدان کار مشغول شدهاند.
کتابخانه ملی
کتابخانه ملی پکن به نام چینیBeijing -Tushuguan Jianjie در 1911 تأسیس شده است. قبلا کتابخانه امپراطوری بود و در سال 1928 میلادی به نام کتابخانه ملی نامیده شد. سابقه بعضی از مجموعههای کهن آن مربوط به هفتصد سال قبل است. کتابخانه ده میلیون و نیم کتاب دارد. سه میلیون و نیم آنها مجله است. چهل درصد از کل مجموعه کتابخانه آثار خارجی است. هشتصد نفر کارمند دارد.
تقسیمبندی کتابها تا سال 1957 براساس طبقهبندی کتابخانه کنگره آمریکا بود. درین سال طبق قانون، شیوه چینی را که از روی تجربه و احتیاج اتخاذ و وضع کردهاند در کتابخانههای چین به کار گرفتهاند. اصول این طبقهبندی عبارت است از اینکه علوم اجتماعی را به ده موضوع تقسیم کردهاند و علوم طبیعی را به شانزده قسمت. آخرین اصلاحاتی که در روش تقسیمبندی چینی شده مربوط به سال 1974 است. سالی حدود سیصد هزار جلد کتاب بر موجودی کتابخانه اضافه میشود.
برای تعلیم کتابداری چینی، شعبهای در دانشگاه پکن وجود دارد. درین شعبه مقداری از روش کتابداریهای ملل دیگر تدریس میشود.
کتابخانه ملی با دو هزار مرکز علمی در یکصد و بیست کشور مختلف در ارتباط است و ازین راه ده هزار عنوان نشریه ادواری دریافت میکند.
موضوع با اهمیت ارائه کتب زبانهای اروپائی جدید در رشتههای مختلف است که در تالار مستقلی بطور آزاد و نمایشگاهوار در دسترس محققان گذاشته میشود و گویای ارتباط علمی است که باید میان فرهنگها برقرار بماند. تعصب و وحشت را کنار گذاشتهاند. کما اینکه از ده هزار نشریه ادواری که دریافت
خطای نامه، متن، ص: 445
شرح عکسهای
1) معبد آسمانی پکن یکی از زیباترین ساختمانهای تاریخی شهر
2) محمد تقی دانشپژوه و دکتر زینگینشن استاد زبان فارسی دانشگاه پکن نزدیک به یک پاگودای قدیمی
3) یادگاری از همسفری با دانشپژوه بر فراز دیوار چین
(1) (2) (3)
خطای نامه، متن، ص: 446
میکنند فقط دو هزار و پانصد عنوان چینی است و بقیه به زبانهای دیگر عالم است.
درین کتابخانه پانزده تالار قرائت عمومی هست. به آن تالارهائی که ما سر زدیم همه تقریبا پر بود. کتابخانه روزی دو هزار نفر مراجعهکننده دارد و روزی دوازده ساعت بازست.
گفتیم که قسمتی از مجموعه کتابهای قدیمی کتابخانه از هفتصد سال پیش است و قسمتهائی بازمانده کتابخانه پادشاهی سلسلههای سنگSong و مینگ.Ming مینگها از همزمانان صفویان بودند. قسمتی هم از سلسله کینگ است. مخصوصا نسخههای چاپ چوبی که عبارت است از کتابهائی که برای چاپ کردن بر چوب نقر میشد و سپس باسمه میشد. در حقیقت باید آنها را چاپ قلمکاری گفت، یعنی بهمان اسلوب پارچه قلمکار تهیه میشده و بعقیده من مراد از اصطلاح «باسمه» که از دوره صفوی و در کتب آن عصر دیده میشود (از جمله در تذکره نصرآبادی) همین عمل قلمکار بوده است و بعدا در عهد فتحعلی شاه به عمل چاپ اطلاق شد. کلمه باسمه در شرح سفر غیاث الدین نقاش به چین هم آمده است.
نظارت بر اداره امور کتابخانه با دفتر اداری دولتی موزهها و باستانشناسی است.
گفتیم کتابخانه دارای ده میلیون کتاب و کتابواره است، یعنی آنچه نوشتنی یک ورقی و چند ورقی است. درحالیکه کتابخانه پیش از انقلاب یک میلیون و چهار صد هزار کتاب و کتابواره داشت. بطور تفکیکی، موجودی کتابخانه را چنین گفتند: کتابها قریب پنج میلیون و نیم (شصت درصد چینی)، مجلات سه میلیون و هشتصد هزار شماره (بیست درصد چینی). اکنون سالی سیزده هزار عنوان مجله چینی و خارجی دریافت میکنند (هشتاد درصد در زمینه علوم طبیعی و بیست درصد در رشتههای علوم اجتماعی). همینجا مناسبت دارد گفته شود که اکنون در چین علوم را به دو تقسیم میکنند. خواه در تقسیمات دانشگاهها، فرهنگستانها، کتابها و درسها: یکی علوم طبیعی است یعنی ریاضیات و پزشکی و جغرافیا و هرچه جنبه و ظاهر مادی دارد. دیگر علوم اجتماعی است که ادبیات و تاریخ و ادیان جزو آنهاست. بهر تقدیر، دنباله ارقام مربوط به موجودی کتابخانه چنین است:
خطای نامه، متن، ص: 447
روزنامهها: سه هزار و ششصد عنوان (جاری) و شصت و هفت هزار دوره جلد شده (پنجاه درصد چینی)، مواد دیگر خواندنی دویست هزار جلد.
مجموعههای خاص کتابخانه را نیز باید شناخت. در این کتابخانه قریب به دویست و هشتاد هزار سند نایاب مربوط به انقلاب چین و همچنین اسناد خطی و چاپ قلمکاری از سلسلههای گذشته چین ضبط است. نقشهها، تصاویر، گرده از کتیبههای سنگی و مفرغی و بالاخره نسخههای خطی هم از زمره مجموعههای خاص کتابخانه شمرده میشود.
طبعا کتابخانه همه کتابهائی را که در چین چاپ میشود جمعآوری میکند و این امر مهمترین وظیفه آن است. پس کتابهای زبانهای مغولی، تبتی، منچوئی، اویغوری، قزاقی، کرهای، یی(-Yi) ، ناهسی,(Nahsi) میو,(Miao) چوآنگ,(Chuang) سیبو,(Sibo) تای,(Thai ?) لیسو,(Lisu) جینگپو,(Jingapo ?) قرقیزی، دااور(Daur) را میتوان درین جا دید.
کتاب در چین در بیست و چهار زبان مختلف به چاپ میرسد.
*** از آثار و کتابهای نایابی که دارند و بدان فخر میکنند چند نامه دستنویس کارل مارکس به خانوادهاش است و دیگر متن آلمانی 1867 و روایت فرانسوی 1875 و روایت انگلیسی 1887 کتاب کاپیتال او و بعضی از چاپهای اولی نوشتههای انگلس و لنین و مائوتسه تونگ. از زمره نایابهای کتابخانه دوره مجله «جوان» است که به مدیریت چوئنلای در پاریس طبع میشده است.
از نوشتههای خطی بودائی قدیم طوماری است از سال 458 میلادی (یعنی از دوره ساسانی و از نوشتههای چاپ قلمکاری (باسمه) نسخهای است از سرودهایChu Ciji Zhu باسمه سال 6/ 1234 میلادی و بالاخره مقادیری چاپ قلمکاریهای بسیار گرانبها از دورههای پس از آن.
بطور کلی تعداد نسخ و نوشتههای خطی 36304 تاست. بعضی از نسخ خطی تبتی و مغولی کتابخانه هم قابل اهمیت است. از آن جمله اینها را در مغولی برشمردند: سرگذشتنامه چنگیزخان,(Cheng Jisi Han Zhuan) تاریخ پنهانی
خطای نامه، متن، ص: 448
محمد تقی دانشپژوه و مهمانداران چینی در گردش دیوار چین.
سلسله یوان.(Yuan Zhao Mi Shi) در زبان منچوئی نسخه کتاب منشاء مغولها(Meng Gu Yuan Liu) از نوادرست.
کتابخانه ملی در زمینه فهرستنویسی مرکزی دو وظیفه مهم را عهدهدارست: یکی تهیه فهرست کلیه کتابهای تازهای که در چین چاپ میشود و دیگری تهیه فهرست کلیه کتابهای خارجی که به کتابخانههای مختلف مملکت چین میرسد. در حال حاضر سه هزار کتابخانه چین ازین خدمت کتابخانه ملی بهره میبرند. در سال 1978 تعداد شش میلیون و هشتصد و پنجاه هزار برگه (فیش) در کتابخانه تکثیر شده است.
نسخ خطی فارسی
در این کتابخانه بیش از ده نسخه فارسی و ترکی نیست. از میان آنها کتابی که برای ما نادیده بود و تازهیاب ترجمه عقد الفرید للملک السعید تألیف
خطای نامه، متن، ص: 449
سالم بن ابی طلحه است که اتفاقا دوبار و به قلم دو نفر ترجمه شده. نسخه موجود حاوی هردو متن است. ابتدا ترجمهای است که محمد امین بن بزرگ خواجه خجندی ملقب به کاشف انجام داده و فقط باب پنجم آن است. مترجم ابیاتی فارسی جای جای بدان الحاق کرده است.
ترجمه دیگر از محمد عیسی بن ابو القاسم خان اریقی است و در عهد محمد یعقوب بیک بهادر خان غازی و به تمایل او ترجمه و تألیف شده است و تاریخ تألیف آن درین رباعی آمده:
عزم کردم به حل عقد فریدصبح تاریخ او زدل بدمید
از پس غیب هاتفی گفتافارسی کن کتاب نقد فرید
مترجم نام کتاب را «نقد الفرید فی حل عقد الفرید» گذاشته است.
کتاب عقد الفرید در اخلاق دینی است.
آغاز رساله اول چنین است: آرایش حدایق کلام متانت اساس به رنگین ازاهیر حمد و سپاس خداوند بیمانند است.
آغاز رساله دوم: سپاس بیقیاس و ثناء بیانتها نثار بارگاه مقدس مالک الملکی که اساس قلعه وجود انسانی را به معمار لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم در غایت حسن صورت و لطافت سیرت بیافرید ...
انجام نسخه: به این سنت سنیه عدل و انصاف موفق داراد و از کدورت اندیشه ظلم و اعتساف خواطر ایشان را الی ابدالآباد نگهداراد، بالنبی و آله الامجاد صلّی اللّه علیه و علی آله و اصحابه الی یوم التناد.
خصوصیت نسخههای خطی فارسی و عربی به کتابت چینیان
نسخههای خطی فارسی و عربی را که در چین موجودست هم از لحاظ متنی باید شناخت و هم از لحاظ ظاهری، تا دانست که فرهنگ ایرانی خواه از راه
خطای نامه، متن، ص: 450
ماوراء النهر و خواه از راه دریا با چه نوع فکرها و با چه زمینههای تعلیماتی در سرزمین چین جای گرفته. البته مظاهر فرهنگ ایرانی اسلامی را در بنای مساجد و نقوش و خطوط سنگ قبرها و کتیبهها هم میبینیم، ولی در نسخههای خطی بصورت بهتری دیده میشود.
نخستین مظهر تأثیر فرهنگ ایرانی وجود چند نسخه خطی از کتابی است به نام منهاج الطلب تألیف محمد بن حکیم الزینیمی الشندوبی الصینی که در سال 1070 در اصول دستور زبان فارسی تألیف شده و به لحاظ آنکه نسخ متعدد از آن (هم در مسجد پکن و هم در انجمن اسلامی پکن و هم در دانشگاه) دیده شد و همه نسخ آن از حیث کتابت به یک اسلوب تحریر شده نشانی است از آنکه این کتاب کتاب درسی عام بوده است و طلاب مدارس آن را میخواندهاند و مؤلف هم عالمی بوده است از سرزمین چین (اگرچه نتوانستم با پرس و سؤال بدانم که شهر زینیم و شندوب در کجای چین واقع بوده است). بهرحال از اینکه مؤلف خود را «چینی» نامیده است معلوم است که در چین اقامت داشته. این کتاب دستور زبان فارسی از اولین نوشتههایی است که برای آموختن زبان فارسی تألیف شده است. آقای دکتر جواد شریعت نخستینبار آن را در مجله راهنمای کتاب (سال بیستم) به ایرانیان شناسانید.
دومین نشانه تأثیر فرهنگ ایرانی اسلامی بیشتر بودن نسخ خطی فارسی نسبت به نسخ عربی است.
ممیزات و مشخصات آن قسمت از نسخ موجود در چین را- که در همین سرزمین کتابت شده- در نکات زیر میتوان تشخیص داد.
1- دولا بودن کاغذ نسخهها- کاغذهای کتابت در چین نازک است و معمول چنان بوده و هست که کتابهای چینی را بر یک روی این نوع از کاغذ کتابت میکردهاند و میکنند. این شیوه در کتب مطبوع هم رعایت میشده. برای آنکه در موقع ورق زدن سمت سفید اوراق کتاب دیده نشود یک برگ کاغذ را یک تا میزدند (به اندازهای که قرار بود کتاب نویسانیده و مهیا شود) و آن سمت از اوراق را که لبهاش باز بود طرف عطف کتاب قرار میدادند و میدوختند. نتیجه
خطای نامه، متن، ص: 451
آنکه لبه برونین کتاب آن طرف از ورق کاغذ بود که تا خورده بود. این رسم تهیه کاغذ در کتابنویسی بود. اما نسخههای فارسی نوشته در چین، به ملاحظه آنکه کتابهای پرداخته بلاد اسلامی بر دو روی کاغذ بود، دو رویه نوشته شده است و به منظور رفع عیب نازکی کاغذ دو کاغذ را بهم میچسبانیدهاند و بر دو طرف آن مینوشتهاند.
2- شیوه خاص خط و نوعی تمایل کرسی حروف به سمت چپ و شباهت آن تا حدودی به خطوط نسخ قدیمی حدود ماوراءالنهر.
3- محدود بودن تعداد نسخههای رقم دار کاتب.
4- کتابت نسخهها مربوط به قرن یازدهم به بعدست.
5- چون کتابها اغلب درسی بوده است بسیاری از نسخهها دارای ترجمه لغات و عبارات به زبان چینی است و معمولا کلمات چینی به صورت آوانویسی فارسی (خط ما) بین السطور آمده است و گاه هم به خط چینی ریز در کنار سطور و یا بین سطور نوشته شده و ازین حیث اهمیت دارد که از آنها میتوان لغتنامهای برای فارسی و چینی مستعمل در آن قرون فراهم ساخت.
نسخههای فارسی جمع شده در چند مرکز را که دیدم بر چند گروه میتوان تقسیم کرد:
الف- کتب دینی یعنی فقه و کلام: مانند ترجمه مختصر الوقایه، روضة المصلی، ترغیب الصلوة، ادلة الشرع و السنن، عمدة الاسلام، صلوة مسعودی، معرفة المذهب، سراج الدین، مبکیات، تحفة المجالس، مجموعه خانی برای بهرامشاه.
ب- اخلاق دینی: تنبیه الغافلین (شانزده فصلی دو نسخه)، روضة اللطایف علی ابن بهاء الدین بن جمال الدین خجندی، فوز النجاة (دو نسخه)، حقائق، فردوس الواعظین، ارشاد (علم و معرفت وعظ) از خطیب ابو محمد عبد اللّه بن محمد القلانسی النسفی، بیان معرفت ایمان.
ج- سرگذشت حضرت رسول و احادیث: معارج النبوه فراهی، شرح عرفانی خطیب، الاربعین تاج الدین حافظی بخاری از حسام الدین بن علاء الدین
خطای نامه، متن، ص: 455
النوجابادی از مریدان برهان الدین ساغرجی تألیف 835 (چند نسخه)، غزوات حضرت رسول به اسلوب قصهگوئی، مولود مصطفی از سعید بن مسعود بن محمد بن مسعود کازرونی.
د- تفسیر لطائف البساتین (تفسیر سوره یوسف) طوسی (دو جلد)، تفسیر سیف الدین ابو نصر احمد دریستی بخاری، تفسیر زاهدی یا درواجکی (چند نسخه)، تفسیر بیضاوی.
ه- تصوف: مرصاد العباد نجم الدین دایه (شش نسخه، قدیمیترین مورخ 903)، اشعة اللمعات (ده نسخه)، مقصد اقصی نسفی (چند نسخه)، لوایح جامی (2 نسخه)، مرآة السالکین از هبة الله بن اسعد صوفی، تذکرة الاولیاء عطار.
و- ادبیات: گلستان سعدی (چهار نسخه)، مقامات حریری با ترجمه بین السطور فارسی.
با دقت کلی درین فهرست اجمالی نیک دریافته میشود که طلاب مسلمان به چه نوع کتابهائی علاقه داشتند و مروجین اسلام با چه فرهنگی توانستند تا به اقصی نقاط چین آن را ببرند. بیشتر زبان فارسی بود که عامل این کار شد و هست. تفصیل علمی کتابشناسی این نسخهها و مقداری دیگر را که دیده شده آقای محمد تقی دانشپژوه در فهرست جداگانه مندرج خواهد کرد و در دفتر نشریه نسخههای خطی به چاپ میرساند که جایش آنجاست و خواستاران این نوع مطالب بدان مراجعه خواهند کرد.
درین جا مناسب دارد که کلمهای درباره کتابهای فارسی چاپ چین و بعضی کتابها که با معارف اسلامی و ایرانی مرتبط است نیز گفته شود. اینها کتابهائی است که اکثر آنها را در انجمن اسلامی پکن دیدم و چندتائی در مسجد بندر کانتن.
برای فهرست تفصیلی و معرفی کافی آنها به مقاله دانشپژوه در «نسخههای خطی» نشریه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران مراجعه شود.
خطای نامه، متن، ص: 456
کتابهای فارسی و عربی چاپ چین
قبلا به این نکته اشاره کنم که در میان کتابخانه مخبر السلطنه هدایت که توسط کتابفروشی ابن سینا در سال 1334 به فروش رسید نسخهای از یکی ازین کتابها را دیدم و برای کتابخانه دانشکده حقوق و علوم سیاسی خریده بودم.
و درین سفر در جستجوی یافتن آن بودم تا بالاخره در کتابخانه انجمن مذکور به دست افتاد و آن بنام کتاب کیمیای الفارسیة بود. مخبر السلطنه در سفر به چین در همراهی اتابک امین السلطان (در سال 1323 قمری) نسخهای از آن را با خود به ایران آورده بود. این کتاب در تعلیم زبان فارسی و عربی است به اسلوب چاپ قلمکاری (باسمه) و به شکل و شمایل کتابهای چینی تجلید شده است. مؤلف کتاب حاج محمد نور الحق ابن لقمان الصینی است و کتابش در سال 1895 طبع شده. از همین مؤلف کتاب دیگری بر همان سر و وضع به طبع رسیده که سال طبعش معلوم نیست. حاوی دو کتاب است یکی کتاب الفصل در ایمان و دیگری تفصیل الایمان.
*** در کتابخانه دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه پکن فقط دوازده نسخه خطی هست. در این دانشکده یازده زبان تدریس میشود از جمله فارسی و اردو و عربی. از میان نسخههای خطی آنجا، آنچه چشمگیر بود دو کتاب است.
*** از جمله تازهیابیهای سفر، آشنایی با دو کتاب بود که علی الظاهر نسخ آن فقط در چین باقی مانده است و هنوز آقای دانشپژوه نشان دیگری از آن دو در مجموعههای نسخ خطی ممالک دیگر نیافته است. اگرچه آن کتاب از نوع کتبی است که علی القاعده باید در بلاد ترکستان و ماوراءالنهر متعدد بوده باشد ولی در فهرستهای مشهور تاجیکستان هم دیده نشده است. فعلا از نسخی باید دانست که خاص بلاد خطا و ختن بوده است.
؟؟؟ این دو کتاب که چند نسخه از هریک از آن در کتابخانههای دانشگاه پکن، مسجد جامع پکن، انجمن اسلامی شهر پکن دیده شد عبارت
خطای نامه، متن، ص: 457
است از:
1- کتابی تألیف ابو محمد عبد اللّه بن محمد قلانسی ظاهرا به نام «ارشاد» که در اصول اخلاق دینی و بیشتر عرفانی نوشته شده است. بر روی دو سه تا از نسخهها نام ارشاد آمده است.
مؤلف درین کتاب از خواجه امام خطیب ابو القاسم کرابستی، خواجه ابو تراب نخشبی، ابو اسحق بشاغری، خواجه محمد بن علی حکیم ترمذی (خواجه حکیم) و حکیم جوهری یاد کرده است.
مؤلف در چندین مورد از پدر خود بهعنوان «خواجه امام پدرم» ذکر میکند و در موارد متعدد اشعاری را از «آفریننامه» که تألیف پدرش بوده است نقل کرده است. همچنین ابیاتی به تازی به نقل از «عم خود» میآورد.
مؤلف متن را در موارد بسیار با اشعار زیاد که باحتمال قوی مقداری از آنها از خود اوست آراسته و در مواردی هم به اسم از شاعران ناشناس نقل کرده است.
از جمله ابیاتی از شاعری به نام حیدر دهقان (در بعضی نسخهها. دیهقان) نقل کرده است و از آن مواردست:
همیشه راحت و شادی نیایدهمه عمر از غم آزادی نیاید
گمانی برد بر تقدیر ایزدبه یک ذره به بیداری نیاید
چه ایزد گر ستاند یا بماند (؟)ازو جز شکر و آزادی نیاید
بسا محنت که آن از بهر شادی استترا بر ایزد استادی نیاید
شاعر دیگری که چند شعر از او نقل شده منصور ابدال است:
هرکه بیتو شاد باشد جاودان بیتو شودهرکه را از تو نباشد آن همه یک سو شود (؟)
***
همچنان کن ترک نادانی همی دانا شویترک دانائی بباید آنگهی بینا شوی
نیز بینائی نه عین آشنائی با شدتبگذر از دیدار و دیده، آنگهی زیبا شوی
خطای نامه، متن، ص: 458 آنچه دانستی ره است و دیده او را منزل استچون ره و منزل بماند آنگهی والا شوی
چون شدی بینا ترا با هیچ هستی کار نیستتا درو مشرک نیابی مردک ترسا شوی
ور محبی پس محبان را علامتها بودیک علامت آن بود کز دون او یکتا شوی
ور فقیری پس ترا نسبت بریدن محو گشتمی چه پنداری که با چندین سبب صحرا شوی
خاک را در خاک باز و باد را در باد بازتا میان خاک و باد اندر، تو ناپیدا شوی
همچنان کن خویشتن چون منصور حلاج (؟)تا مگر در فتنهها یکبارگی غوغا شوی
***
هیچ در خیر بر تو باز نگرددتا در عصیان فراز نگردد
تا تو ز راه فضول باز نگردیهیچ در فضل بر تو باز نگردد
در موضعی یاد از حکیم جوهری میکند که او را در مجلسی دیده بوده است، بدین عبارت:
«یحول الغنی و العز فی کل موطنلیستوطنا قلب امری ان تتوکلا
و من در یک مجلس این بیتها را بگفتم. حکیم جوهری حاضر بود. ورا گفتم این بیتها را ترجمه کن. وی ترجمه کرد و گفت:
توانگری و شرف هردو گردانندبود وطنشان اندر دل، توکل جوی
*** این چند عبارات نمونه است از مطالب آن کتاب.
- چنانکه ابو اسحق بشاغری رحمة اللّه گفته است که دل مؤمن همچون رباطی است و هرکسی به رباط فرود آیند و بروند و لکن آنک رباطیان بود پیوسته (در نسخه دیگر پوسته) در رباط بود. اکنون بنده را تأویل باید کردن که در غالب
خطای نامه، متن، ص: 461
حال دل خویش را به چه مشغول باید داشت.
- و بسا کسا که کشت کرد و ندرود و بسا کسا که کشت ناکرده درود، و گفتهاند که یکی بکوشد و نپوشد و یکی نکوشد و بپوشد.
- چند بار شعر از خواجه حکیم (ظاهرا خواجه محمد بن علی حکیم ترمذی) نقل شده است.
- درین کتاب اشعار زیاد بدون نام شاعر آمده است، مانند:
هرچند که آن مرد کلانتر شودخوی بدش نیز گرانتر شود
هرچه خورد مردم نادان خورشخوی بدش گیرد از آن پرورش
- اشعاری که از آفریننامه تألیف پدرش نقل میکند، متعددست. گاه اشعار را بطوری نقل کرده است که سروده خود مؤلف مینماید. از آن جمله است:
گویند مرا جهد کن و خواسته گرد آر ...
2- کتاب دیگر «اربعون» است که «خطب الرسول» هم بر آن نام نهادهاند و اصل عربی آن تألیف تاج الدین حافظی بخاری بوده و حسام الدین بن علاء الدین النوجابادی در سال 835 ترجمه حاضر را به زبان فارسی برجای گذارده است. نسخی چند ازین متن فارسی شیرین در کتابخانههای دانشگاه (دو نسخه)، مسجد جامع (سه نسخه)، انجمن اسلامی و دو نسخه) دیده شد و همه نسخههایی است که تا قبل از قرن دهم هجری نوشته شده است.
مترجم درین متن ابیات زیادی به فارسی میآورد و مخصوصا اشعاری فارسی از رکن الدین مقاماتی نقل کرده است و بدان جنبه عارفانه داده. به نقل حکایاتی هم مبادرت کرده است و از جمله مینویسد: «این از مواضع کلیله است». اسلوب استعمال افعال در آن بر روال لهجه صفحات ماوراء النهر و استعمالات قدما است: مگذریت، بدانیت، دیدیت، دانستیت.
مترجم گوید که او را شیخ حسین که از مریدان برهان الدین ساغرجی بود بدین ترجمه وادار کرد.
از اشعار آن مقداری بطور نمونه نقل شد:
دی ما و می و عیش خوش و قرب نگار خطای نامه، متن، ص: 462 ای گردش ایام ترا هردو یکی استجان بر سَر امروز نهم دی باز آر
***
آمد شب و باز گشتم اندر غم دوستهم با سَر گرید که چشمم را خوست
خون دلم از هر مژه کز پلک فروستسیخی است که پاره جگر بر سَر اوست
***
آن دل که تو دیدهای فکارست هنوزوز عشق تو با ناله و زارست هنوز
وان آتش دل بر سَر کارست هنوزوان آب دو دیده برقرار است هنوز
***
آن بلبل محبوس که نامش جان استدستش به شکستن قفص مینرسد
***
پس از سی سال روشن گشت بر خاقانی این معینکه سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی
***
سیم و زر را نبود هیچ در آن روز رواجسودشان جمله زیان است و زیانشان همه سود
***
در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواهترکیب عافیت ز مزاج جهان مخواه
خطای نامه، متن، ص: 463 در داغ دل بسوز و ز مرهم اثر مجویبا خویشتن بساز و ز همدم نشان مخواه
***
آمد کبوتر از در دولت، چو باز رفتمقصود خود نیافت نه استاد باز رفت
داعی چو بر در آمد و اقبال درنیافتبوسید آستان و دعا گفت و باز رفت
***
دلا بار گران بر گردن دلمنه چندین که چندانی نیرزد
به سیم و زر مشو بسیار مایلکه آن هم کندن جانی نیرزد
طعام چرب و شیرین سلاطینجواب تلخ دربانی نیرزد
به کنج عافیت آزاد بنشینکه ملک مصر زندانی نیرزد
مرو دامن کشان جائی که آنجادو صد دانا به نادانی نیرزد
***
بازی بودم پریده از عالم نازتا بو که پرم ز شیب صیدی به فراز
اینجا چو نیافتم کسی محرم راززان در که درآمدم به در رفتم باز
***
خطای نامه، متن، ص: 464
مسجد پکن و انجمن مسلمانان
سراسر بنای مسجد از چوب است به شکل دیگر ابنیه چین و از حیث تزیینات مانند گیهای زیاد به معابد بودائی دارد، با تفاوت اینکه نقوش حیوانی مثل اژدها و پرنده در مسجد نیست. همه نقوش هندسی و رنگین است.
امام مسجد عده مسلمانان چین را در حال حاضر یازده میلیون گفت. نیمی در ترکستاناند و نیم دیگر در شهرهای دیگر چین.
در مسجد هزار نسخه خطی موجودست. از یک عنوان تا بیست نسخه هم هست.
زیرا کتابهای درسی است که درینجا جمعآوری شده است. از کتابهای درسی مجموعهای است به نام «اساس العلوم» که همانندست با جامع المقدمات رایج در مدارس قدیمه ایران. طلبهها درس را با اساس العلوم آغاز میکردهاند.
ترجمه کامل قرآن به زبان چینی کار جدیدست. اما سابقه ترجمه قرآن در چین، قدیمتر است. قسمتهائی از قرآن در حدود چهار صد سال پیش ترجمه شده بوده است.
ترجمه کامل همین متنی است که پس از انقلاب چین انجام شده. قرآن بعربی در سال 1313 قمری درسی جزء در چین طبع شده بود. چندین نوع رساله خاص آموزش نماز به خط عربی در چین به طبع رسیده بود.
انجمن اسلامی معلمان پکن اکنون در محلی است که سابقا محل مدرسه دینی بوده است. نمای بنا به مساجد هندی شباهت دارد.
رئیس انجمن به نام حاجی محمد علی گفت که ما اصطلاحات فارسی را در آداب دینی خود نگاه داشتهایم و این اصطلاحات از راه ماوراءالنهر به این صفحات آمده است مانند: نماز بامداد، نماز پیشین، نماز دیگر ...
علمای دینی این خطه، در گذشته فراگرفتن فارسی و زبان عربی را برای تعلیم و تعلم لازم میدانستهاند. مدرسه دینی جدید در 1955 تأسیس شد اما در دوره انقلاب فرهنگی متوقف بود. به تازگی انجمن اسلامی به تجدید حیات آن مدرسه اقدام کرده است. تعداد دانشجویان این مدرسه قبل از انقلاب ده نفر بوده. چهار
خطای نامه، متن، ص: 465
نقشی که پشت سرنشستگان (علمای انجمن اسلامی، زینگ استاد فارسی، محمد تقی دانشپژوه و ایرج افشار) دیده میشود قطعه خطی است به اسلوب نقاشی که بنا به گفته اعضای انجمن کلمه یا مصطفی است و خطاطی چینی نقش کرده است.
*** مدرس مصری هم به چین آمده بودند. دوره تحصیلات درین مدرسه چهار سال بود.
فارغ التحصیلان مدرسه پس از اکمال تحصیلات به کار امامت مساجد در بلاد چین میپرداختند.
از میان استادان آنجا ابراهیم را که استاد تاریخ اسلام دیدیم. از مطالعات خاص او تحقیق در روابط مذهبی میان چین و ایران است. میگفت که در این زمینه تألیفی دارد که در چند فصل است. خلاصهای از سخنانش را که معجلا ضبط کردم چنین است.
خطای نامه، متن، ص: 466
کتاب مناسبات ایران و چین
فصل اول مناسبات میان چین و ایران از 206 ق م. الی 618 میلادی (یعنی دوره سلسله هان چین و اشکانیها) است. چینیها درین دوره مملکت ایران راInShi میگفتهاند. اما از قرن سوم میلادی نام ایران میان چینیها بهPo -Si بدل شد و این صورت معمولتر بود. ولیPrass هم گفته شده است.
طبق تواریخ چین، اولین مراوده چین با ایران در زمان امپراطور هان ووHan -vu بود. او سفیری به نام سانگچنSang -Chen بممالک غربی چین فرستاد. سفیر در سال 138 قبل از میلاد به مدت ده سال در مأموریت بود. این سفیر بود که اولین بار نام اشکانیان را به چین رسانید. همین شخص در سال 119 قبل از میلاد مجددا به همان نواحی که قبلا سفر کرده بود مسافرت کرد. در تواریخ آمده است که شاه اشکانی در بازگشت سفیر، بیست هزار نفر را به استقبال او فرستاد.
فصل دوم رساله به مناسبات میان چین و ارمنستان در عصر ساسانی اختصاص دارد.
روابط چین و ایران در قرون هفتم تا دهم میلادی قسمت سوم رساله است.
درین دوره بیشتر تجار بودند که به چین مسافرت میکردند. اسلام در همین دوره به چین وارد شد. در سال 31 هجری بود که عثمان سفیری از راه دریا به چین فرستاد.
این مطلب در اسناد رسمی چینی که در قرن دهم چاپ شده بود ضبط است.
به مناسبت آنکه در آن عصور تجار و صرافان توانگر ایرانی زیاد به چین میآمدند یکی از شاعران چینی (میان 815 تا 858 میلادی) ضمن شعری سروده است: «در ایران هیچ تهیدست نیست». درین دوره بین دو بندر سیراف و کانچو رفتوآمد زیاد بود.
سیراف در تلفظ و ضبط کتب چینی بصورتsilovi دیده میشود. تجار سیرافی در میان چینیان شهرت بسیار داشتند. تجار ایرانی از چین، بیشتر عود و دارو و سنگهای قیمتی میخریدند. سکههای ساسانی که در مناطق مختلف چین مثل هنان، سین جان، اکانجو، سنشی، ترکستان پیدا شده است همه یادگار از همان سفرهای تجار ایرانی است.
خطای نامه، متن، ص: 467
در قسمت چهارم کتابم از سالهای 907 تا 1368 میلادی که به دوره سلسلههای سونگ و یوئن مرتبط است سخن میگویم. شاعر معروف چین لی شینLi -Shin - که گفتیم پدرش ایرانی بود درین دوره زندگی میکرد. خواهر شاعر با نام چینی-Li -sen -chen - با شاهزادهای در ولایت سیچوان ازدواج کرد.
قسمتی از اشعار شاعر که در وصف مناظر طبیعی استان سیچوان است در سال 1602 به طبع رسیده. او کتابی هم در طب تألیف کرده بود. چینیها او را «لیپوس» میگفتهاند، یعنی لی ایرانی (فارسی).
ما معتقدیم که درین قرون بعضی واژههای چینی به ایران رفته است مثل پایزه (در چینی(Paizeh و چاو، همانطور که صنایع کاغذسازی و چینیسازی هم از چین به سرزمینهای غربی رفت.
در قرون چهاردهم تا هفدهم- دقیقا سالهای 1368- 1644 میلادی- یکی از بزرگترین واقعهها آن بود که یک چینی مسلمان به اسم «زنخه» با یک کاروان کشتی هفت بار به طرف مغرب سفر کرد و چندبار به هرمز وارد شد. در همین دوره از ارتباط چین با اصفهان اطلاعاتی ذکر شده است. نام اصفهان در منابع چینی این قرون بصورت-I -si -fu -han - ضبط شده است و میدانیم سفیری از ایران به چین آمد که شیر و ببر با خود ارمغان آورده بود و پادشاه چین در قبال آن نقره و طلا به پادشاه ایران فرستاد.
در سال 1483، سفرائی از اصفهان و سمرقند با اسب تازی و شمشیر و حریرهای ایرانی به دربار چین آمدند. همیشه حریر ایرانی در چین بسیار گرانبها و تحفه بود. آنچنانکه به هنگام وارد شدن تحفههایی ازین دست آنها را با هفت اسب که نشانه اعزاز تمام بود حمل میکردند.
در تاریخ سلسله چینی مینگ نوشتهاند که عدهای چینی در قرن پانزدهم به شیراز و کرمان رفته بودند. نام کرمان را در منابع چینیJi -ar -man نوشتهاند.
اینجا ناچار به یاد باستانی پاریزی افتادم که قطعا ازین نکته صد بار فخر بر یزدیها و آملیها خواهد فروخت. درین مراوده چینیها مشک و چینی میفرستادند و ایرانیان پوست حیوانات گرانبها.
خطای نامه، متن، ص: 468
ارسال ابریشم چین از راه ایران موضوع خاص فصل ششم است. جاده ابریشم که از شهر سیان شروع میشد در چین دو شاخه داشت و در ایران به یک راه تبدیل میشد. ورود ابریشم چین به ایران ازین طریق موجب ترقی صنعت حریربافی ایران شد. در اواخر عصر ساسانیان بود که ایرانیان هنر پرورش کرم ابریشم را آموختند و پارچههایی میبافتند که بسیار ظریف و گرانبها بود و آن بافتهها در چین خواستار وافر داشت.
*** انگور و یونجه و انار و گردو، اسفناج از گیاهانی است که از ایران به چین آورده شد. نام اسفناج در چینی سبزی فارسPo -sa است. انار در چینی دو کلمه دارد: یکیShirio است یعنی میوه شاشی (که طبعا از چاچ، تاشکنده آمده است)، و دیگریAn -shirio یعنی میوه اشکانی.
از امتعه چینی ماده ساختن باروط (برف سفید)، قلع، دارچین، زنجبیل، ریوند چینی، به ایران برده شده است.
چوگان بازی را چینیان از ایرانیان فراگرفتند. منظرهای از چوگان بازی در نقاشی دیواری مقبره یک شاهدخت چینی که از اواخر قرن هفتم میلادی است دیده میشود. امپراطور مینگخوا از سلسله تانگ در قرن هشتم به این بازی بسیار علاقه داشت.
ایرانیات در انجمن اسلامی پکن
در انجمن اسلامی پکن، دو قطعه چینی قدیمی بسیار زیبا دیدم که در جعبه آینه نگاهداری میشود و چون بر آن دو قطعه کلماتی به خط و زبان فارسی نقش شده بود بیاختیار خواهش کردم که از جعبه آینه بهدر آورند و اجازه بدهند عکس از آنها بردارم.
یکی از آنها «جاقلمی» است، نه مانند قلمدانهای ایرانی. چیزی است کنگرهدار که نقاشان و کاتبان چینی قلمهای موئین خود را بر سر آن مینهند. بر یک طرف آن نوشته است «خامه» و بر طرف دیگری «دان»
خطای نامه، متن، ص: 469
با سه نفر مدبران کتابخانه ملی
خطای نامه، متن، ص: 470
این چینیها از عصر سلاطین مینگ است و علی الظاهر از همان چینیهاست که چینی سازان برای ایرانیها میساختهاند. یعنی از همان سنخ و نوعی است که مقداری از آنها را برای سلاطین صفویه آوردهاند و مخصوصا مقدار زیادی برای چینی خانه اردبیل ساخته بودهاند و قسمتهایی از آنها که از تصاریف روزگار برکنار مانده به موزه ایران باستان منتقل شده است.
دیگر از دیدنیهای محفوظ در انجمن اسلامی پرده خطی است که صورت «خط نقاشی» دارد. این قطعه صورت «یا مصطفی» است که نقاشی چینی آن را به اسلوب «خطنقش» رایج در چین کتابت و بهتر بگوئیم تصویر کرده و عبارت و کلماتی هم به عربی و به خط زیر در اطراف آن نوشته است. گفتند که این پرده از آن یکصد سال پیش است. مشاهده این پرده مرا به یاد قطعهای انداخت که محمد احصایی از «ن و القلم» به اسلوب «خطنقش» نوشت و اکنون بر دیوار یکی از تالارهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران آویخته است.
کتابهای فارسی و عربی چاپ قدیم چین
در کتابخانه انجمن تعدادی از کتابهای فارسی که در قرن گذشته در چین طبع شده است نگاهداری میشود و عبارت است از:
کیمیای الفارسیه: تألیف حاج محمد نور الحق بن لقمان الصینی. این کتاب در تعلیم زبان فارسی و عربی به مبتدیان است (طبع سال 1895).
مهمات المسلمین در شش ارکان ایمان (طبع سال 1894).
مجمع البحرین که باز از تألیفات حاج محمد نور الحق بن لقمان الصینی است و حاوی کتابهای الفصل در ایمان و تفضیل الایمان است.
عمدة الاسلام. دو جزوه (طبع سال 1897).
رباعی حاوی توبة الاغیار و توبة العجائب و کیفیة خواجه الختم و برات شعبان (ادعیه عربی) (طبع سال 1894).
*** در اینجا یادداشت میکنم که نسخهای خطی (در سه جلد) از اوائل قرن
خطای نامه، متن، ص: 471
دیگری گلدانی است که بر آن این مصراع خوانده میشود:
«هرکسی نازد بچیزی من بتو نازم بتو.» گلدان با خط فارسی
سمت روی جا قلمی یکی از آثاری که نمودار نفوذ زبان فارسی است
سمت پشت جا قلمی
قسمت تحتانی جا قلمی
خطای نامه، متن، ص: 472
هشتم هجری به خط یک کاتب ختنی دیدم و آن کتابی به نام کافی در فقه است و رقم کاتب چنین ضبط شده: «... سعد اللّه بن محمد بن مشرف السبهسالار یعرف سعدی بن حمید منجم بن ایبمور (کذا) حاجب الختنی ... سنة 719.
تم الکتاب و ربنا محمودو له المکارم و العلی و الجود
و علی النبی الهاشمی تحیةما احضَر ریحان و افرق عود
***
یا من رأی خطی و لم یرنیسلام علیک عدید الرمل و الحجر
اللّه یجمعنا فی دار جنةو بالسلامة امصانا من السقر
دیوار چین
عمده قصدم آن است که درین یادداشتها به مناسبات مربوط به روابط ایران چین بپردازم ولی چون دیوار چین براستی دیدنی است و یادش در افواه ایرانیان ساری شده و جای جای در کتب فارسی ذکرش آمده است کلمهای چند درباره آن مینویسم. مخصوصا ازین نظر که ایرانیان در عصر ساسانی دیواری استوار برای پیشگیری هجوم هیاطله و ترکان ساخته بودند. یعنی کاری کرده بودند همانند چینیان.
دیوار چین در قرن چهارم پیش از میلاد ساخته شده و علتش آن بوده است که قبیله مهاجمی به نام «شوننو» به شهرهای چین هجوم میآورده و زندگی و آسایش چینیان را مختل میکردهاند. احتمال میدهند که شوننو «تاتارها» بودهاند.
در آغاز، دیوار یکسره و پیوسته نبود. قطعه قطعه ساخته شده بود. در قرن سوم قبل از میلاد یعنی در دورهای که سلالههای چین متحد شدند دیوارهای تکهتکه را به هم پیوستند.
طول دیوار در مجموع در حدود شش هزار کیلومتر است (یعنی به اندازه شش برابر فاصله میان تهران و کرمان) و بلندی آن در اکثر مواضع هفت متر. عرضش به اندازهای است که ارابه روست.
مصالح عمده و اصلی که در دیوار به کار بردهاند قطعات سنگ تراشیده است و نیز آجرهای بزرگ که به رنگ سیمان است. تصور نخستین بیننده آنست که
خطای نامه، متن، ص: 473
سیمان است و کار تازه.
آجرهایی که بر کف دیوار فرش شده است درست هم اندازه آن آجرهای بزرگی است که تا سی چهل سال پیش در تهران میساختند و معمولا کف حیاط و ایوان خانهها بدان پوشش مییافت و به آنها «خطائی» گفته میشد و باید آن را یکی دیگر از مظاهر اقتباس ایرانیان از مدنیات چینیان دانست.
دیوار چین از عجائب سبعه عالم بوده است و هست و بهمین علت بوده است که چینیها خود مثلی عالی درباره آن دارند. میگویند هرکس به دیوار چین نرسیده باشد قهرمان نیست.
متشابهات مدنی
بهنگام عبور از آبادیهایی که میان راه پکن به دیوار چین بود چشم و ذهن متوجه زندگی مردم بود. آنچه را که میان تمدن چینیها و خودمان مشابه یافتم قابل ضبط دانستم مینویسم تا محققان مطالعات اجتماعی به دیده تحقیق در آنها بنگرند:
زنان و پیرمردان به هنگام بیکاری دم در حیاط و کنار دیوارها مینشینند.
خانههای قدیمی دارای درهایی است با گل میخ و حلقه و کوبه و حتی «کلون».
لبه دیوارها برای حفاظت از باران کاهگل شده است.
سکوهای سنگی در دو طرف در بسیاری از خانهها نصب است.
برای اینکه اگر در خانه باز میماند اندرون خانه دیده نشود دیوار کی پیش در میسازند تا مانع دید اغیار باشد.
مغازهها به وسیله «تخته» بسته میشود بمانند همان تختههایی که در قدیم الایام در بازارهای ایران مرسوم بود و هنوز بندرت در بعضی از دهات ما باقی مانده است.
چسباندن کاغذهای خطی یا چاپی حاوی عباراتی برای خوشبختی صاحبخانه، یا کلمات بزرگان بر در ورودی خانهها (بمانند قطعات کاشی نصر من اللّه و فتح قریب و نظائرش که بر سر در خانههای ایران نصب میکنند). این
خطای نامه، متن، ص: 474
اوراق را بیشتر بمناسبت اول سال، جشن تولد، اعیاد میچسبانند. اول سال چینی در ماه فوریه است و هر سال چند روز پس و پیش میشود.
سفر چین زلف ...
برای دیدار از دیوار چین سفری را که گرم بود و خستهکننده گذراندیم.
دانشپژوه خسته شده بود. گرمای شلجیزا او را کلافه کرده بود.
در راه بازگشت با آقای زینگ صحبت را به ادبیات فارسی کشانیدیم. در این میان خودش موضوع ترجمه کتاب تاریخ ادبیات دکتر رضازاده شفق را عنوان کرد. متن کتاب را به همراه آورده بود و پرسشهایی راجع به بعضی از مواضع آن میکرد. خیلی ازین کتاب خوشش آمده است.
ضمنا گفت هفت نفر از محققان رشته ادبیات فارسی برای دوره مفصل «دائرة المعارف ادبی جهان» که در دست تألیف است به نوشتن مقالات مشغولاند.
گفت که قسمت ایران باید چهل هزار کلمه بشود.
ازو پرسیدم از میان متون مهم ادبی فارسی کدامها به چینی ترجمه شده است.
گفت معدود.
پرسیدم کدامهاست.
گفت: قسمت رستم و سهراب شاهنامه از روی ترجمه روسی به چینی درآمده و گفت تمام متن گلستان سالها قبل ترجمه شده است و گفت ترجمه مقداری از غزلیات حافظ زیر چاپ است و گفت که یکی از همکارانم به ترجمه بوستان مشغول شده است.
پرسیدم از آثار ادبی معاصر کدامها ترجمه شده؟
گفت گزیدههای دیوان ملک الشعرای بهار و داستانهای کوتاه صادق هدایت.
چون زینگ نسبت به شعر فارسی علاقهمندست و اشعاری را که در کتاب تاریخ ادبیات شفق مندرج است به چینی ترجمه کرده است و اغلب بر مشکلات
خطای نامه، متن، ص: 475
آنها پیبرده، به او گفتم من یک بیت شعر که به سرزمین چین اشارتی دارد میخوانم. اگر توانستی آن را معنی کنی میتوانم بگویم که تمام شعرها را درست ترجمه کردهای و آن این بیت است:
شبی اگر سفر چین زلف خواهی رفتز راه بندر سورت برو که مهتاب است
طبعا نتوانست. زیرا کلید فهم معنای شعر در کلمه سورت نهفته است که نام بندر معروفی بوده است در هندوستان و ایرانیان از راه دریائی آنجا به چین میرفتهاند. ضمنا شاعر با کلمه «سورت» بازی کرده و مرادش کلمه «صورت» بمعنای چهره بوده است که تناسبی زیبا با زلف در مصراع اول دارد.
دخمه پادشاهان
این دخمه عجیب و باشکوه در دل تپهای پنهان مانده، و سالهای درازی بوده است که کسی از وجود آن خبر نداشته است. تا اینکه کارگری به هنگام خاکبرداری به نشانهای دست مییابد و چون به کنجکاوی آنجا را میکاود به در سنگی عظیم دخمه میرسد. از آن هنگام حفریات محلی آغاز میشود و تا سال 1958 میکشد.
دخمه را در سال 1584 میلادی ساختهاند. چینیان کنونی محاسبه کردهاند که نیروی شصت و پنج میلیون آدمی در مدت شش سال برای برپا ساختن این مقبره مصرف شده است. این مطلب را بر تابلویی نویسانیده و بر دیوار مقبره آویختهاند.
(یعنی روزی سی هزار نفر).
بر همان تابلو نوشتهاند پیشینیان ملت چین هشت میلیون «لیان» نقره سفید صرف این مقبره کردهاند، که هر دروازه لیان مساوی است با یک «جین» و هر «جین» به اندازه نیم کیلوست. سلسله مینگ در عهدی چنین خرجی کرده است که درآمد سالیانه سرزمین چهار میلیون لیان بود.
چینیان کنونی این دخمه شکوهمند و بسیار دیدنی را از گرد و غبار قرون پیراسته و آراستهاند و درش را بر روی چینی و غیر چینی گشادهاند تا چینیان ببینند
خطای نامه، متن، ص: 476
که گذشتگان با سرمایه ملی چه میکردهاند و غیر چینیان به دیدنیهای گذشته چین بیایند. اما امروز برای چینیها سرمایه ملی و مایه درآمد عمومی است.
درحالیکه راهنمای دخمه برای ما از همین مطالب برمیگفت و قصه گذشته میسرود من با خود میاندیشیدم که آن پادشاه جاهطلب از خود راضی که چنین سرایی برای روزگاران نیستی خود برافراشت و چنین جلال و شکوهی بدان از سنگهای مرمر و به اسلوبی استوار داد قصدش آن بود که جبروت او پایا و ماندگار بماند و چنین هم شده است! مردم چین و سیاحان از اکناف عالم بدین دخمه میآیند و پولی میدهند و از آن دیدن میکنند. پس چینیان ناگزیر از آناند که به دقت و پاکیزگی به نگاهبانی آن بپردازند تا مردم امروز چین بتوانند روزهای تفرج و تفریح خود را در آن بگذرانند.
مسافتی مانده به در دخمه مجسمههای سنگی بزرگ از حیوانات در دو سوی جادهای که به دخمه میرفته است نصب کرده بودند که هنوز پابرجاست ... به گفته شاعر سر «دخمه کردند سرخ و کبود».
مؤسسه مرکزی ملیتها
به مناسبت آنکه در چین اقوام مختلف «دیرینه فرهنگ» زندگی میکنند مؤسسه مرکزی ملیتها را در سال 1951 به وجود آوردهاند. مرکز این مؤسسه در باغ بزرگ و باصفایی است. در دوره انقلاب فرهنگی، این مؤسسه بسته شده بود و از سال 1972 دوباره جان گرفت.
منظور از تأسیس این مؤسسه تعلیم دادن افراد ملیتها و زبانهای متعددست تا بتوانند تخصص اکتسابی را در خدمت قوم خود بگذارند.
رئیس مؤسسه گفت در چین پنجاه و پنج قوم و ملیت وجود دارد. از میان آنها دانشجویان پنجاه و دو ملیت در مؤسسه تحصیل میکنند.
مؤسسه دارای هشت شعبه است: تاریخ، علوم سیاسی، زبانهای ملیتها، زبان چینی، هنر، ریاضی، علوم، مدیریت. فعالیتهای مؤسسه تعلیماتی است و تحقیقاتی، و در زمینه تحقیقات بیشتر به تحقیق در تاریخ و زبان و مردمشناسی اقوام
خطای نامه، متن، ص: 477
دو نمونه از مجسمههای حیوانی و افسانهای که در راه دخمه هست
دو نمونه از مجسمههای حیوانی و افسانهای که در راه دخمه هست
خطای نامه، متن، ص: 478
میپردازند. تعداد دانشجویانش حدود دو هزار و دویست نفرست. و هیأت علمی آن پانصد عضو دارد. گفتند که نظیر این مؤسسه در شهرهای مهم دیگر هم هست.
*** در حین گردش و دیدار، دانشجوی جوانی کنجکاوانه به ما نزدیک شد و چون دریافت که ما فارسی زبانیم گفت که من تاجیکم. البته با دشواری به فارسی حرف میزد. گفت که پدر و مادرش بهتر و روانتر ازو صحبت میکنند.
سیاست احترام گزاردن به آداب اقلیتها درین مؤسسه رعایت میشود. بطور مثال تالار غذاخوری اقوام مسلمان از تالار غذاخوری ملل دیگر جداست و در مواقعی که مسلمانان جشن خاصی داشته باشند، وسایل و مکان خاص در اختیار آنها میگذراند.
پیش از انقلاب فرهنگی بیست و چند زبان درین مؤسسه آموخته میشد و اکنون زبانهای تبتی، مغولی، کرهای، قزاقی، ترکی قدیم، اویغوری تدریس میشود. قصد دارند که قزقیزی را نیز تدریس کنند.
وقتی توضیحات مدیران مؤسسه به اینجا رسیده بود پرسیدم چه زبانهایی طبق قانون رسمی است.
مدیر مؤسسه گفت در قانون اساسی چین پنجاه و شش ملت به رسمیت شناخته شده ولی زبانهای تبتی و مغولی و کرهای و اویغوری و قزاقی رسمی است.
در قرائتخانه خاص روزنامهها، روزنامههای اویغوری و قزاقی که به دو خط عربی و لاتین (البته با علائم لازم) چاپ میشود دیده شد. ولی جوانها آن روزنامهای را میخوانند که به خط لاتینی است.
این مؤسسه میان جوانها فکر همجوشی و هماوازی چینی را نشر میکند و طبیعی است که عاملی است اساسی در چینی کردن ملل مختلف. قزاقی و و یغوری به این مؤسسه وارد میشود و زبانهای دیگر مانند تبتی و مغولی میآموزد، ما همه با روحیه فرهنگی چینی از آنجا برمیآیند.
***
خطای نامه، متن، ص: 479
به سوی سیان
امروز که بیستم خرداد 1359 است به سمت سییان (سیان)Si -An که پایتخت استان سینچیSin -Chi (یاشینسی) است حرکت کردیم.
این شهر معتبر و مهم همانجاست که هیون تسانگ سفر تاریخی خود را از آنجا آغاز کرد، سفری که به هند رفت و از آن دیار کتب مقدس بودائی را به هدیه آورد.
بسیاری از نقاشان قدیم و مهم چین تصویر این زائر معروف را در شمایلی نقش کردهاند که کولهباری از اوراق کتب مقدس بر دوش میکشد.
«سییان» در ازمنه قدیم به «چانگ آن» معروف بوده است و نیز به «شی جینگ»، شهری است که بیش از یک میلیون جمعیت دارد و آثار و نفوذ مذهبی بودائی، یهودی، نسطوری و اسلام در آن باقی است.
جنگل کتیبه
از دیدنیهای این شهر موزه تاریخ است. در قسمتی از آنکه بهBei -ling عنوان و شهرت دارد مجموعهای عجیب و غریب از کتیبههای سنگی و فلزی را جمع کردهاند. معنی «بایلینگ» به فارسی «جنگل کتیبه» است.
در میان کتیبههای سنگی سیاهرنگ، کتیبهای است بزرگ که بر پشت سنگ پشتی نصب شده و از سال 1881 میلادی است و ارتباطی مختصر با ایران دارد. نوشته کتیبه مربوط است به مسافرت مبلغی نسطوری به نام جین (؟) که از شامات و از راه ایران به چین آمده است. مقداری از عبارات این کتیبه به خط سریانی است.
تعداد کتیبههایی که درین معبد موزه شده گرد آوردهاند حیرتآور است. از قرون مختلف است و به اشکال مختلف: سنگ قبر، لوحه دینی، مکالمات کنفسیوس، سخنان حکیمان، شعر و یادگارها. قسمتی ازین سنگ نبشتهها «دستتراش» خوشنویسان چینی است و باید ناگفته نگذشت که قطعهنویسی به خط خوش (با قلممو، بر کاغذ و پارچه و یا به شکل حجاری بر سنگ) از هنرهای
خطای نامه، متن، ص: 480
رایج همه قرون در چین بوده است و هنوز هم هست.
موزه شهر
درین مجموعه دو لوحه دیدم که نقشه کاخهای مشهور ساخته سلاطین چینی همعصر پادشاهان ساسانی است. اما این نقشهها را میان سالهای 960 تا 1279 کشیدهاند برای نشان دادن وضع قصور در سنوات مذکور. نقشهها از حیث ترتیب رسم کشی چندان دور نیست از آنچه امروزه مرسوم است.
در غرفه سلسله تانگ (618 تا 907) مجسمهای سفالین و لعابدار از یک شتر و ساربان (در دو قطعه) گذاشتهاند که از مقبرهای کشف شده است. قیافه ساربان با ریش و سبیل و نوع لباسش به لباسهای ساسانی مینماید. در همین غرفات چند مجسمه گلین هست که قیافه صورتها و لباسها شبیه به ایرانیان است.
موزهداری میگفت که این مجسمهها را از آن ساربانان قافله ابریشم دانستهاند.
مسیر جاده ابریشم در نقشهای که به دیوار آویخته شده بود چنین رسم شده بود.
در همین غرفات یک خشت مانند به اندازه خطائی (40* 40) گذاردهاند که کتیبه قبری است که بر آن عباراتی به خط پهلوی در شش سطر دیده میشود. این کتیبه درست از سال پانزدهم سلطنتXiantong در سال 874 میلادی است.
دانشمندی که این کتیبه را خواند و معرفی علمی از آن نوشت گ. ایتو ایرانشناس پهلوی دان ژاپونی است. او مقاله خود را در نشریه انجمن تحقیقات آسیای غربی و شمالی دانشگاه کیوتو (شماره 13 سال 1964) منتشر کرد و براساس آن خانم بدری قریب استاد دانشگاه تهران، ترجمه متن کتیبه را به فارسی در مجله سخن سال 15 (1344): 1177- 1178 به اطلاع علاقهمندان ایرانی
خطای نامه، متن، ص: 481
رسانید.
کتیبه مورخ سال 874 میلادی، سنگ قبر شاهزاده خانمی ایرانی به نام «ماسیش» از خاندان «سورن» است که در زمان سلسله تانگ به چین رفت و به همسری یک چینی درآمد.
آقای ایتوپس از سالی در مقاله خود تجدیدنظر کرد و لذا خانم قریب مقاله دیگری درباره کتیبه در مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران جلد 14 (1345):
شماره اول صفحات 70- 76 انتشار داد و مجددا ترجمه منقحتر کتیبه را با عکس آن به چاپ رسانید.
متن نگاره کتیبه چنین است به ترجمه خانم قریب:
- این انوشروان شاهزاده خانم ماسیش دختر انوشروان.
- سردار سوار سیزینسی از [خاندان] سورن به سال 240 انوشروان.
- یزدگرد سال 260 سلسله تانگ و سال پانزده همه پیروزگر.
- خدای بزرگوار سن تن و ماه سپندارمذ و روز سپندارمذ [مطابق] ماه جن مین در 26 [سالگی] درگذشت و جایگاه او با هرمزد.
- امشاسپندان [در] گروتمان جهان برین باد درود.
مسجد سیان
مسجد بزرگ سیان یکی از مهمترین آثار تمدن مسلمانان چین است. از حیث نقشه و طرز ساختمان شبیه دیگر معماریهای چینی است و فرق اساسی با قصور و سراهای مجلل ندارد. مرکب است از چند ساختمان جداجدا و باغچه باغچه، همانند با معابد چینی. ساختمانهایش سراسر از چوب است با نقشهای هندسی و دهن اژدر و رنگهای زرد و آبی و سبز تند.
درین مسجد چند کتابه سنگی هست. من عجولانه به تبعیت از ذوق گورنگاری و باوجود کم بودن فرصت به نقل مطالب آنها پرداختم. دانشپژوه را هم در خواندن آنها به کار گرفتم و معذرت خواه شدم که صحبتش را با امام مسجد قطع کردم.
خطای نامه، متن، ص: 482
نمونهای از کارت پستال معارف اسلامی
یکی از کتیبهها متضمن اطلاعاتی در خصوص تاریخ بنای مسجد (سال 589)، و نام دای مینگ خان پادشاهی که در عهد او مسجد را ساختهاند. کتیبه به خط نسخ است و به زبان فارسی و حاوی قصیدهای که شاعری در تاریخ بنای مسجد و مدح آن پادشاه سروده است. این کتیبه یادگار و نموداری است از نفوذ زبان فارسی در چین و دوران دراز ماندگاری آن در آن سرزمین، و این است متن آن:
«به حکم نص قاطع ربانی و برهان ساطع صمدانی که انما یعمر مساجد اللّه من آمن باللّه و الیوم الاخر و حدیث نبوی و کلام مصطفوی که من یعمر بیت اللّه عمر اللّه بیته فی الدنیا و الاخرة، هر صاحب دولتی را که دیده بصیرت او به نور فاعتبروا یا اولوالابصار منوّر و چشم بصارت او به کحل یهدی اللّه لنوره من یشاء مکحل باشد نزد او اظهر من الشّمس و ابین من الامس خواهد بود که بهترین خیرات و مفیدترین مبرات بنای مساجد و عمارت معابد است. چنانچه منطوق این حدیث که
خطای نامه، متن، ص: 483
«برگردان» نگاره مسجد سیان قسمت اسم «دایمینگ خان» برای نمودن شیوه خط یادگاری از مسجد کتیبه عربی سر در ورودی مسجد
" برگردان" نگاره در مسجد سیان قسمت اسم" دایمینگ خان" برای نمودن شیوه خط
یادگاری از مسجد کتیبه عربی سر در ورودی مسجد
خطای نامه، متن، ص: 484
من بنی اللّه تعالی مسجدا «بنی اللّه له بیتا» فی الجنة هم برین شاهد است و این سعادت مقبولان بارگاه احدی و مخصوصان درگاه محمدی را روزی گردد، چنانکه در این مدت در عهد این پادشاه سکندر بخت فغفور تخت، برافرازنده اعلام شاهی، برافروزنده انوار پادشاهی.
چاکر درگاه او خسرو جم اقتداربنده فرمان او قیصر خاقان تبار
از هنرش گاه رزم وز کرمش روز بزمرستم دستان خجل حاتم طی شرمسار
باقی و پاینده باد دولت دای مینک خانمملکتش بر دوام، سلطنتش برقرار
این سعادت و دولت و این توفیق و هدایت بنای چنین مسجدی قرین حال و ذخر مآل کسی شد که کفیل مصالح اهل اسلام و مرجع و ملاذ انام است. گشاینده ابواب خیر و احسان، بنا نهنده آثار برّ و امتنان، مربّی لسادات و العلماء، عون الضعفاء و الغرباء، المنظور بالنظر الملک المنان، عمره اللّه و عقباه عمر کما عمر.
بنا نهاد به تأیید حضرت متعالعمارتی که ندارد چو کعبه شبه و مثال
چنانچه این قصیده از این شکسته در وصف آن واقع است:
این عجب گردیده باشد در بسیط روزگاردیده گردون چنین الوان گردون اقتدار
هذه جنات عدن فادخلوها خالدینمیکند هردم ندائی هاتفی در هردیار
روشنائی میبرد هر شام از قندیل اوشمع روشن نور عالمتاب این نیلی حصار
بر سرش خورشید گردان است و از آن دایماتا نبیند آفتی ناگه ز چشم روزگار
باوجود شمسه سقف زراندودش فلکگشته است از آفتاب خویشتن بس شرمسار
ای که زر میجوئی از حق اندرین محراب حقکاندرین محراب حاجتها ازو شد بیشمار
خطای نامه، متن، ص: 485 ای شنیده وصف جنت شو برین در معتکفزان که این منزل نموداری است از دار القرار
قدسیان بر روی صحن او ز دیده آب زنحوریان جاروب کش با گیسوی عنبر نثار
رب انزلنی دعا آمد ز خیر المرسلینو اندرین مسجد ملایک را یکایک ز افتخار
پایه رفعت نهد بالاتر از کرسی خطیبتا برین منبر بگوید مدح شاه کامکار
با نیش چون روز اول رب وفق گفته بودلاجرم توفیق ربانی مر او را گشته یار
فرش اتمامش فکنده صدق نیت چون گذشتهشتصد و پنجاه و نه از هجرت صدر کبار
خدمت او (؟) نه یک مسجد عمارت کرده استساخته معمور بیشک کعبه دل صد هزار
کرده است کاری که فرع دولتش را اصلهاثابت فی الارض خواهد دائما از کردگار
پاسبانش مسجد اقصی است اندر آسمانتا زمین کعبه و بیت الحرام است پایدار
آنچنان ... (ریخته) ابراهیم کعبه مانده است... (ریخته) ازین مسجد بماند یادگار
چار رکن او که دارد رتبت ارکان دینبر مثال چار برج کعبه بادا استوار
فی شهر جمادی الاخر سنة سته (کذا) و خمسین و ثمانمائة. کبار ائمه در آن تاریخ که در حیات بودند چون شیخ الاسلام نظام الدین حیدری و مولانا محمد نانک جونی و مولانا شرف الدین و مولانا شمس الدین و مولانا یوسف و مولانا قاسم و مولا صافی و امیر عین الدین و امیر ناصر و مولا عمر و مولا هانی و مولا عثمان و
خطای نامه، متن، ص: 486
مولا حاجی و مولا درویش و مولا خواجه و مولا ابراهیم و مولا حسن بن حسین ... (ریخته) و مولا رمضان بن اسماعیل و مولا اسماعیل و مولا منصور کاتب و مولا رجب و مولا رمضان بن فضل اللّه».
*** تمام سطح پشت این کتابه به خط چینی است حاوی مطالبی در همین زمینه کتابه فارسی.
کتیبه دوم مورخ به سال 928 هجری است به زبان عربی و حاوی اطلاعی در خصوص تعمیر آن به وسیله نظام الدین در سال مذکور متن آن چنین است:
(بعد از چند سطر آیات قرآنی)
... قد عمر هذه المساجد فی الازمنة الماضیة سید امیر اجل اعز اعلم افضل اسمه الشریف دای مینک خانک نور اللّه مرقده و عمرها الامام، العالی رئیس الانام، هادی الاسلام، مبین الشریعة و الاحکام، نظام الملة و الدین مع اجمعین من المسلمین رحمه اللّه الماضی و ادام شرف الباقی من هجرة النبویة المصطفویة سنة ثمان و عشرین و تسع مائة.
بدستور الامراء العظماء اتم اللّه بناء المعالی بدعاء المسلمین المخلصین سلامه و سعاده الی آخرها تمامها ... قال الفقیر الداعی حافظ بن مولانا قل محمد القمجونی و غفر اللّه له ولوالدیه.
نسبت این شخص را الفمجوبی هم میتوان خواند. هرچه پرسش کردم، نظر کنندگان بر کار ما، شهری را که این کلمه باید نسبت بدانجا باشد نمیشناختند.
ولی واضح است که نسبتی است به یکی از شهرهای چین در قرن دهم هجری.
این هردو کتیبه بر پایهای سنگی بصورت عمودی در دالان مسجد قرار دارد و بر پشت هردو مطلب، کتیبه خط چینی نقر شده است.
اینک که به چاپ این یادداشتها پرداختهام باید یادآور شوم که درباره بعضی از کتیبههای فارسی و عربی موجود در چین تحقیقاتی منتشر شده است که من هنوز ندیدهام. اما از روی «ایندکس ایسلامیکوس» توانستهام نام و مشخصات آنها را بیابم. چون ممکن است که این دو کتیبه را پیش از ما مستشرقان فرانسوی
خطای نامه، متن، ص: 487
خوانده باشند و درباره آنها مقاله نشر کرده باشند، و چون ممکن است که خوانندگان این یادداشت بخواهند از مطالعات پیشینیان اطلاع حاصل کنند فهرست آن مقالهها را درینجا میآورم و خود نیز منتظرم که آنها را به دست بیاورم و بدانها بنگرم.
Arnaiz- Les inscriptions arabes de Ts'ivan- tcheou. T'oung Pao. 21( 1191 ): 776- 727.
lochet, E- Epigraphie musulmane chinoise. RMM. 5( 8091 ): 982- 392.
Cordier, P.- Les mosque? es du Yun- nan. RMM. 83( 0291 ): 58- 01.
Pelliot, P.- Les plus anciens monuments de l'e? criure arabe en Chine. JA. 2 e? me Serie, 2( 1391 ): 171- 191.
نکتههای دیگر
اغلب اصطلاحات مربوط به نمازگزاری هنوز به فارسی گفته میشود. از آنهاست: پنج نماز بامداد، پسین، دیگر، شام، خفتن. بجای اذان «بانگ» و بجای موذن «گوینده» مصطلح است.
در تداول عامه بعضی از کلمات فارسی هنوز پایدار مانده است، ازین جمله: گوشت (با تلفظ,gosht آب، کاسه (با تلفظ کازه)- دهان- دهان شومی (معادل بد دهن)، دهان برکت.
دانشپژوه از امام مسجد پرسید در موقع طلبگی چه کتابهای درسی خوانده است.
گفت: نحو عصام الدین، مختصر المعانی تفتازانی، عمدة الرعایة، تفسیر بیضاوی، اساس العلوم مع شرح الصینی. گفت این کتاب را از روی چاپ محرم 1356 قمری شانگهای خوانده است.
هنوز در موقع وقوع صیغه ازدواج عبارت «قبول کردم» را بر زبان جاری میکنند. «بوسه» در موقع بوسیدن اوراق دعائی گفته میشود.
خطای نامه، متن، ص: 488
امام مسجد در نماز جماعت روز جمعه خطبهای میخواند (به عربی).
آنچه بهنگام خطبه خوانی در دست میگیرد عصایی است نظیر منتشای درویشی خودمان و همانند آن عصای کجوکولهای که در نقاشیهای چینی بهدست کنفسیوس و دیگر پیران چینی دیده میشود.
درین مسجد از کتب خطی دو جلد تفسیر زاهدی یعنی درواجکی دیدم که نسخش در چین نسبت بر سایر کتابخانههای جهان متعدد است.
در باغچه مسجد لوحه سنگی بلند بالایی به زبان عربی است از سال چهارم پادشاهی جاچینگ. مضمون لوحه مرثیهای است درباره شخصی به نام مظفر الحق که در سال 1810 فوت شده است.
شبستان اصلی مسجد بزرگ است و سراسرش را بمانند ابنیه و معابد چینی از چوب ساختهاند و چوبها را کنده کاری و رنگآمیزی کردهاند. کتیبههایی هم از آیات قرآن بر چوبها دیده میشود.
لوحههای ادعیه بمرسوم و سنتی که چینیان در معابد بودائی دارند بطور عمودی بر پشت مجسمههای لاکپشت سنگی نصب شده است. پیش ازین گفتیم که چینیان سنگ پشت را از جانوران گرامی و با برکت و مظهر طول عمر میدانند.
معبد شین جان و هیون تسانگ
در بیست کیلومتری سیان به دیدن معبد بودائی معتبر و تاریخی رفتیم. در همین معبدست که زائر و سیاح معروف چینی موسوم به هیون تسانگ (متوفی در 644 میلادی) به خاک سپرده شده. بدین صورت که در شهری دیگر مرد و دفن شد ولی مریدانش استخوانهایش را در سال 669 به این معبد آوردند.
نام هیون تسانگ را چینیانHeven Zuang تلفظ میکنند و به صور مختلف در کتب و مراجع اروپائی آمده است. نقل آن بیفایده نخواهد بود:
- Yuan Tsang
- Yuan Chwang
- Hioven Tsang
خطای نامه، متن، ص: 489 - Hsuan Tsang
- Huan Chwang
این زائر فریفته تعلیمات بودائی میان سالهای 629- 645 سفر کرد. از سیان به سوی هندوستان به راه افتاد و از راه تینشان 3333- 3333 و کوههای سرکش هندوکش به سوی پیشاور رفت و در سال 633 خود را به شهر قنوج در کنار رود گنگ رسانید. در آنجا معابد مهم بودائی را زیارت کرد و توانست زبان سانسکریت بیاموزد و با فلسفه بودائی بطور عمقی و تحصیلی آشنا شود.
در بازگشت به وطن خود راه پامیر و کاشغر را انتخاب کرد. رهآورد سفرش ششصد و پنجاه و هفت متن از کتب بودائی و یکصد و پنجاه قطعه از آثار عتیقه بودائی بود. هیونتسانگ گزارشی ازین سفر نوشت. مطالبی در آن هست که وضع تمدنی و معارف ایرانی عصر ساسانی را برای ما، روشن میکند از موقعی از سرزمینهای پیشاور و خاک افغانستان و کاشغر گذشته است. بعضی هم معتقدند که گزارش سفر او را دو نفر از مریدانش تحریر کردهاند. کتاب هیون تسانگ به فرانسه ترجمه و در سال 1858 چاپ شده است. از ایرانیانی که ازین متن مهم در تحقیقات خود استفاده کردند شادروان ابراهیم پورداود را باید نام برد.
*** چند بار که درآمد و رفتها از جهات مختلف شهر عبور میکردیم دیوارهای بلند و ضخیم شهر و خندقهای اساسی و رودخانهوار شهر نظرم را جلب کرد. ناچار به یاد خندقها و دیوارهای شهرهای قدیم خودمان افتادم. ولی هیچ نسبتی به هم ندارد. هیچگاه خندقها و دیوارهای شهرهای ایران نمیتواند با خندقها و دیوارهای چین پهلو بزند.
مقبره کین شی خوان
باز تلفظ اسم این پادشاه اسباب گرفتاری است. بصورتی که از دهان آقای زینگ شنیدم چین شی خوان است. در کتابچه کوچک راهنمای مقبرهQin Shi
خطای نامه، متن، ص: 490 Husang
آمده است.
بهرحال در چهل کیلومتری سیان بر پا دامن کوه «لی» مقبره نخستین امپراطور واقع است. چینیان کنونی خود در جزوه راهنما آن راImperial Tomb و از پادشاه صاحب قبر بعنوانFirst Emperor یاد کردهاند.
شورای چین انقلابی در سال 1961 تصمیم کرد که مقبره این پادشاه بطور مخصوص حفاظت شود. به فاصله یک کیلومتر و نیم از مقبره پادشاه در زیرزمین
خطای نامه، متن، ص: 491
نهانخانهای پیدا شده است که قابل توصیف است.
اهمیت این پادشاه (259 تا 210 پیش از میلاد) که در بیست و دو سالگی به پادشاهی رسید، در تاریخ چین از باب آن است که دولتهای مختلف و سرکش
خطای نامه، متن، ص: 492
چین را باهم متحد کرد و تحت لوای واحد حکومت درآورد. اوست که رسم الخط و تقویم و مقیاس وزنها و سکه را در چین همسان/ کرد. چین یکپارچه از آن روزگار در تاریخ بشری نام یافت. این همان پادشاهی است که دیوارهای پارهپاره ممالک چین را نیز به هم اتصال داد و اثری به وجود آورد که از عجائب عالم است.
پس از سالها حفریات و خدمات دیگر موزه و مقبره، هفت ماه پیش از سفر ما افتتاح شده بود. دستهدسته سیاح از اطراف عالم به دیدن آن میآیند که براستی دیدنی است و حیرتآور.
بزرگی و گیرندگی آن مخصوصا به مناسبت مجسمههای سفالین سربازان پیاده و سوارانی است که در نهانخانهای زیرزمینی به مساحت تقریبی سیزده هزار متر مربع (60* 210 متر) برای ادای احترام به جسد پادشاه و برای جلب توجه دیدار کنندگان بمنظور اقرار به اهمیت پادشاه قرار دارد. هنوز قسمتهای زیادی از
خطای نامه، متن، ص: 494
مجسمهها افتاده و ویران شده است. سببش را آتشسوزی مهیبی دانستهاند که در سال 206 پیش از میلاد به دست سلسله بعدی به نام شانیو برای ربودن جواهرات و اشیاء قیمتی آنجا روی آورد و سقف مقبره را فرو ریزاندند.
آنطور که نوشتهاند درین نهانخانه زیرزمینی حدود شش هزار مجسمه سفالین سرباز (به اندازه طبیعی انسان) نصب بوده است. چهره و لباس و آرایش موی سربازان متفاوت است. هر دسته از قومی و تباری بودهاند، از مللی که پادشاه آنها را بهر بقه اطاعت خود درآورد. اغلب مجسمهها رنگی بوده است.
این نهانخانه زیرزمینی به تصادف آشکار میشود. موقعی که یکی از دهقانان در سال 1974 به حفر چاهی میپرداخت آجرهایی از زیرزمین بیرون میآید و چون بیشتر میکاود به این مخزن «سپاه سفالین» میرسد.
اکنون بر سراسر نهانخانه، سقف آهنی زده شده تا از باد و باران در پناه باشد. به همت تمام مشغول مرمت مجسمهها هستند و میگویند اگر بیست سال به همین ترتیب وقت صرف شود حفریات و مرمت آثار خاتمه خواهد یافت.
در گزارش رسمی مربوط به این اثر تاریخی نوشتهاند که آن را هفتصد هزار کارگر به مدت سی و شش سال ساخته و پرداختهاند.
معبد بودائی قاز کوچک
این معبد از ساختمانهایی است که به آن پاگودا گفته میشود و از بقایای آثار ساختمانی مشهور سلسله مینگ است.
اهمیت این معبد در آن بوده است که یکی از تارکان دنیا در محل این معبد به ترجمه یکی از کتب مقدس بودائی پرداخت. پاگودا را در سال 707 تا 709 بر آن محل ساختهاند. تمام از آجرست در سیزده طبقه و به ارتفاع چهل و پنج متر.
*** دو زلزله در سالهای 1487 و 1556 در ارکان آن خللهایی وارد و دو طبقه آن را ویران کرد.
خطای نامه، متن، ص: 495
درنا
نمونهای از مجسمههای «درنا» که در اغلب قصور و معابد چین نصب است در اینجا برای ملاحظه چاپ میشود. شناختن اسم اصلی این حیوان در زبان فارسی آسان نیست و بهمین ملاحظه هرجا که این مجسمه را میدیدم به یاد دوست دانشمند خود آقای دکتر امیر حسن یزدگردی استاد دانشمند میافتادم که یک کتاب چهار صد پانصد صفحهای درباره انواع این مرغها و تسمیه آنها در فرهنگ و ادبیات فارسی نگاشته و آن را «حواصلنامه» نامیده است و در سلسله انتشارات دانشگاه تهران طبع میشود.
خطای نامه، متن، ص: 496
دانشگاه شمال شرقی
یکی از دانشگاههای سابقهدار چین در شهر سیان است و به دانشگاه شمال شرقی عنوان گرفته. این دانشگاه تأسیس سال 1937 میلادی است، پس سه چهار سال از دانشگاه تهران جوانتر است.
این دانشگاه به شعبه علوم اجتماعی و شعبه علوم طبیعی تقسیم شده است.
شعبه علوم اجتماعی چهار دانشکده تئوری سیاسی، زبان و ادبیات چینی، تاریخ، زبانهای خارجی و شعبه علوم طبیعی هفت دانشکده دارد. تعداد معلمینش هشتصد و دانشجویانش سه هزار است.
دانشگاه سیزده مؤسسه تحقیقاتی دارد: شرق میانه که برای دیدن آن به اینجا آمدهایم، تاریخ شمال غربی چین، مؤسسه روشون (نویسنده مشهور معاصر چین)، تاریخ سلسله تانگ، تاریخ سلسلههای چین و خان. دیگر مؤسسهها مربوط به رشتههای علوم است.
در مؤسسه شرق میانه موضوع نفت، فلسطین، مذاهب، مسائل اقتصادی از مباحث تحقیق است.
در مؤسسه تاریخ شمال غربی چین مباحث مربوط به هممرزی با آسیای مرکزی افغانستان و مسائل ایران و تاریخ روابط با آنها مطالعه میشود. در همین شعبه جمعی به تحقیق به تاریخ فرهنگی و اقلیتهای ملی چین مشغولند، یعنی درباره اویغورها، قزاقها، اوزبکها، تاجیکها، قرقیزها که همه در زمره مسلمانان چیناند.
یکی از مدیران مؤسسه گفت که منابع زیادی به زبان چینی از قرن هجوم در خصوص این مردم در دست داریم و از جمله برشمرد که قسمتی از تاریخ سلسله خان به حوادث واقع شده در ترکستان چین اختصاص دارد. این کتاب مشهور تألیف شیشونگ است. دیگر از تاریخ عمومی ترکستان چین تألیف سونگ جون نام برد که در اواخر قرن هجدهم تألیف شده است. همچنین نام تاریخ ترکستان تألیف وانشون (تألیف 1911) را ذکر کرد.
یکی دیگر از مدیران مؤسسه گفت که در سالنامههای چینی اطلاعات مبسوطی درباره جاده ابریشم مییابیم که بسیاری از نکات آن اقتصادی و
خطای نامه، متن، ص: 497
اجتماعی است و مخصوصا آداب و رسوم اقوام بر سر راه را بر ما روشن میسازد.
گفت کتابهای ثبت وقایع (سالنامهها) توسط دبیران امپراطوریها نوشته میشده است و در چین به این نوع از اسناد «شهرو»She -ru میگویند و درالسنه دیگر آنها را سالنامه چینی عنوان کردهاند.
در دنبال این مطالب یکی از استادان گفت آنچه در سالهای اخیر به تحقیقات ما در خصوص راه ابریشم کمک کرده دستیابی به نقاشیهای دیواری است که در شهر دون خوان است. طبق اطلاعات کسب شده مربوط به همین شهرست که بر ما مسلم شده است که زبان طخاری در مناطقی از چین تکلم میشده است و تا جائی که میدانیم تعدادی از کتب مقدس بودائی را از راه زبان طخاری به چینی نقل و ترجمه کرده بودهاند.
قطعهنویسی، مرقعسازی
بمانند اغلب مراکز دولتی که دیدیم بر دیوارهای تالارها و اتاقهای و مؤسسه قطعات زیبائی از خطوط چینی آویخته بود.
قطعهنویسی از هنرهای زیبای چین است. این قطعهها حاوی اشعار کوتاه چینی، کلمات بزرگان، ادعیه و جز اینهاست. البته بسیاری ازین قطعات کار هنرمندان معاصرست. چون پرسیدم که سابقه قطعهنویسی از کدام قرن است گفتند خیلی قدیمی است، حتی از وقتی که خط واحد در چین آغاز شد. همانجا از تصورم گذشت که علی الظاهر باید اسلوب قطعهنویسی را ما از چینیان و از راه بلاد ماوراء النهر گرفته باشیم. جز آن ما میان مرقع ساختن قطعات خط و تصویرها شباهتهایی با اصول جلدبندی و کتابسازی چینی داریم، مطلبی است که باید درباره آن تحقیق کرد و به سرچشمههای مشابهت دست یافت.
خطنویسی چینی دست کمی از نقاشی ندارد. با قلممو مینویسند و هنرمند «رقم» خود را بر کنار آن میگذارد. جز آن قطعه تهیه شده را با تمغا (مهر قرمز) نشانه میگذارد و هریک ازین کارها خود نشانهای است از هنرمندی او.
یادم رفت در جای خود بنویسم که در جنگل کتیبهها لوحهای سنگی دیدم
خطای نامه، متن، ص: 498
که خوشنویسی دو بیت شعر چینی را به شکل «بامبو» (نوعی نی) بر آن نقش و ضبط کرده است.
گفتند در خط خوش چینی آنچه مهمتر است تناسب است، تا چشم را خوش آیند باشد. در خطی هم که قلمانداز و شکستهوار نوشته میشود (بدون صرف وقت و دقت) باز قواعدی هست که شکستگی خط تابع آن است.
سفر به نان کین
از شهرهای قدیمی و پرآوازه چین است و امروز به مناسبت آنکه پل «یانک سی» به طول 6700 متر در آنجا ساختهشده، از دیدگاههای سیاحتی است. در حومه همین شهر است که آرامگاه مجلل سونیاتسن قرار دارد و هر دیدارکنندهای دیدن آن را تفرجی میداند. بالاخره از جاهای دیدنی دیگر این شهر، معبد و آرامگاه سلاطین سلسله مینگ است. مقبره گمنامان چین، موزه نهضت دهقانی و موزه شهر از زمره دیدنیها است.
پس از متوقف ساختن انقلاب فرهنگی، دانشکده هنر نانکین با شور و شوقی بسیار و کوشش و کششی دیدنی تجدید حیات کرده. این دانشکده مجموعهای است از سه دانشکدهای که به تناوب در سالهای 1912، و 1951 تأسیس شده بود و از درهم شدن سه دانشکده یک دانشکده به وجود آمد که دارای دو شعبه است: موسیقی، صنایع هنری (نقاشی چینی، نقاشی روغنی، طراحی صنعتی برای پارچه و جز آن، تراشکاری هنری، تئوری هنر).
تولیدهای دانشجویان این دانشکده قسمتی از صنایع دستی چین است که در بازارهای مملکت و خارج مملکت به فروش میرسد و ارز خارجی عاید کشور میسازد.
در این دانشکده 590 نفر کار میکنند. از میان آنها 351 نفرشان کارمند و معلماند و بقیه دانشجو. تعداد استاد و دانشیار تمام عیار 24 نفرست. در همین دانشکده است که دورههای کوتاه مدت تعلیم صنایع دستی برای کارگران و دهقانان ترتیب میدهند تا کارگران و دهقانان مطابق ذوق خود هنری بیاموزند و
خطای نامه، متن، ص: 499
به هنگام فراغت وقت خود را مصروف آن کنند.
سنت و قدرت هنر چین در تالارهای این مدرسه درست به چشم میآید و بیننده در هریک از قسمتهای مربوط به نقاشی، طراحی، خوشنویسی، حصیربافی، کارهای عاجی و لاکی، چینی، میناسازی، ابریشمدوزی، تراشکاری، قلابدوزی به تحسین میایستد و چشمش در مقابل طرحها، رنگها از اعجاب گاه بسته میشود.
رئیس دانشکده هنر هشتاد و دو ساله است. نقاشی است بسیار مشهور و نامش لیوهایشو است. در دوره انقلاب فرهنگی او را در طبقه چهارم ساختمانی که طبقه اول آن گاراژ و بسیار پرآمد و رفت و سر و صدادار بود سکنی داده بودند.
جائی بود که هیچگونه آرامشی و تجانسی با آن روح لطیف و هنرآفرین نداشت.
اصولا به هر دانشکده و دانشگاه و مدرسه و کتابخانه و موزهای که رفتیم، سن مدیران و رئیسان آنها میان پنجاه و شصت و حتی تا هفتاد سالگی بود. رئیس کتابخانه سهرنانکین هفتاد و شش سال دارد و به کار مشغول است. در دانشگاهها و مراکز علمی قید سن نیست. ولی در کارخانهها و ادارهها سن قانونی کار، کاملا رعایت میشود. استادان و عالمان به پیری رسیده اکنون به احترام تمام کار میکنند.
بگذریم. معاون دانشکده هنر شاعر معروفی است و هنر دیداری او خطاطی است و در همین دانشکده تدریس خوشنویسی میکند.
نقاشی چینی
در قسمت نقاشی، دیوارها به پردههای زیبای نقاشی چینی پوشیده شده بود.
چون میان نقشها تفاوتهای بارز دیدم، پرسیدم اختلاف در چیست؟ استادی توضیح داد، اصولا دو سبک در نقاشی چینی متمایز است: یکی موسوم است به «کومپی»Compi یعنی آن اسلوبی که نشان دهنده ظاهر و صورت اشیاء است. دیگری اسلوبی است موسوم به شییءshei یعنی آن طرز که بیان فکر در آن نهفته و مستترست. بالاخره نقاشی ممکن است مخلوطی باشد از این دو.
خطای نامه، متن، ص: 500
گفت در آن دسته از کتب مصور قدیمی چین که جنبه قصهای و خیالی دارد و نیز در کتب تاریخ اغلب نقاشیها به اسلوب «گومپی» است. گفت که درین نوع، ریزهکاری قلم جلوهگر است و در نوع دیگر پهنی قلم.
فهم نقاشیهائی که به اسلوب شیی است آسان نیست. کسی میتواند بر رموز آن واقف شود که با عمق فرهنگ چینی و سنت کهن و عوامل نقش آشنایی تام داشته باشد.
اهمیت خاص نقاشی قدیم چینی در نحوه به کار بردن رنگ مرکب شبق رنگی است که حالات مختلف را با کموبیش کردن قوت رنگ مینمایاندهاند.
در اغلب نقاشیهای قدیم رنگ سیاه عامل عمده و اصلی است.
در بعضی از نقاشیهای چینی، نقاش بیگرده (- بیرنگ)، نقش آفریده است. یعنی مستقیما با رنگ فکر خود را بر پرده آورده است.
مهر، سجع مهر
در هر پرده نقاشی دست کم یک مهر به رنگ آل (سرخ لاکی) دیده میشود، شبیه آن مهرهایی که بر فرمان سلاطین ایلخانی ایران دیدهایم. مهر جزء لاینفک و سند اعتبار نقاشی است. در بعضی از پردهها حتی سه مهر میبینیم.
یکی از مهرها نام و نسبت نقاش است و مهرهای دیگر معمولا برای پرکردن جای خالی صفحه و ایجاد تناسب و زیبائی. سجع مهری که برای زیبائی است، عبارت است از نقل قولهای حکیمان و شاعران و هنرمندان چینی و معمولا کلمات قصارست مثل شعر چینی که کوتاه است و پرمعنی و پرالهام.
مهری که نقاش و خطاط برای رقم خود اختیار میکند، دو نوع است: یکی مهر نام حقیقی است و دیگری مهر نام قلمی (مستعار). رقم مهر بعضی از اشخاص مهم عبارتی است بمانند سجع مهرهایی که در ایران برای پادشاهان و رجال و علما مرسوم بود ... و شاید این رسم را هم ما از چینیان آموخته باشیم که آنها مهرهایی دارند بسیار قدیمیتر از آنچه ما در اسناد خود دیدهایم.
پرسیدم قدیمیترین مهر چینی از چه زمانی است؟ متخصص مهر کنی
خطای نامه، متن، ص: 501
گفت در موزه شهری «یانجو» مهری هست به شکل لاکپشت از آن دو هزار سال پیش، سجع مهر بر زیر شکم لاکپشت نقر شده است.
در ضرب مهر بر روی پرده نقاشی یا قطعه خط حتما باید تناسب دقیق میان «مهر رقم» و «مهر آرایشی» رعایت شود. معمولا آن دو در دو گوشه و اغلب روبروی هم واقع میشود. در گوشه سمت راست در بالا و گوشه سمت چپ پائین یا بالعکس. تجاوز زیاد از این قاعده و سنت مرسوم نیست.
چه بسا که مهر کنی، خطاطی، طراحی، نقاشی، شاعری در یک شخص جمع باشد. مانند معاون کنونی همین دانشکده که این همه اطلاعات را از زبان او شنیدیم. میدانیم که در ایران هم هنرمندانی بودهاند که این هنرها را در خود جمع داشتهاند.
گفتند مهر زدن بر روی ورق نقاشی پانصد سال است که مرسوم شده و نیز گفتند که علی الظاهر این رسم را از مغولها آموختهاند. میدانیم که در کتابهای ما هم از «تمغا» زیاد اسم رفته است.
اصول و قواعد زیباشناسی چینی مدون است و شنیدیم که گفتند کتابهای یکهزار و چهار صد ساله درین موضوع از پیشینیان خود به یادگار دارند.
دیدار از یانجو- معبد دامینگ
یانجو از نانکن چندان دور نیست. سفرمان به یانجو کشید تا از معبد بودائی دامینگ دیدار کنیم و نیز از مسجد آنجا که شهرتی دارد.
اهمیت معبد دامینگ به واسطه آنست که یکی از تارک دنیائیان چین به نام چیانجیChi -En -Jen در آن عبادت میکرده است و اوست که در سال 743 مذهب بودائی را به ژاپون برد.
پس از مرگش مجسمهای ازو میسازند که از نفائس و ذخائر ژاپون است، و امسال ژاپونیها بمناسبت قدرشناختن حق صحبت دوستی پیوند یافته (میان خود و چینیها فرصتی یافتند که شبیه آن را از چوب «لامو» بتراشند و در معبد بگذارند. در یک هفته که مجسمه اصلی در معبد بود یکصد و پنجاه هزار نفر از آن دیدن کردهاند
خطای نامه، متن، ص: 502
و گفتند جمعیت یانجو دویست هزار نفرست.
حضرت چی آن جن شش بار به ژاپون سفر کرد و در سفر بار ششم به ژاپون بود که توانست نخستین معبد بودائی را در آنجا دایر کند. این عابد بودائی در راه مقصود خود صدمات بسیار کشید. در سومین سفرش کور شد و حساب کردهاند که او مدت ده سال از دوران زندگی را در سفرهای دراز بر روی کشتی گذرانیده بود.
چیآنجی هم مبشر و آورنده مذهب بودائی به ژاپون بود و هم منتقل کننده هنر چاپ و طب و معماری چینی به آن سرزمین. در تاریخ فرهنگ دو ملت چی آن جی را ناقل عمده تمدن چینی به ژاپون میدانند. ژاپونیها هم مقام او را در فرهنگ خود بسیار معزز میدارند.
یانجو و ایران
یانجو در یکهزار و چهارصد سال پیش، از مراکز عمده دادوستد چین با ممالک دیگر آسیایی بود. یانجو در طول تاریخ خود همیشه از مراکز عمده تجارت چین بوده است.
در روایات چینی هست که بازرگانان ایرانی زیادی در قرن پانزدهم در یانجو میزیستهاند. سبب این امر آن بود که راه تجارت بر خشک از رونق و آبادانی افتاده بود و تجارت دریایی یانجو رواج گرفته بود.
مساجد یانجو
در یانجو مسجدی بوده است به نام «درنا»(Cigongne) که در قرن سیزدهم خراب میشود و اکنون برجای آن کانال آبی منشعب از رودخانه میگذرد.
«درنا» میان چینیان از پرندگان خوش یمن و از مظاهر عمر درازست و مجسمهاش در اکثر معابد و کاخهای چین هست.
گفتند که در آن دوران چهار مسجد معتبر در چین بوده است: آنکه در یانجو بوده، همین مسجد درنا بوده است. سه مسجد دیگر به نام «خوای سن» در کانتن، مسجد هانچو نزدیک شانگهای و بالاخره مسجد چهارم به نام «شیرینگ» (سگ
خطای نامه، متن، ص: 503
خیالی) در شانزو. ذکر این مساجد در سالنامهها و کتابهای قدیم تاریخ چین آمده است.
از آثار قدیمی و دیدنی شهر که با تمدن ایرانی ارتباط دارند مقبرهای است به نام بهاء الدین و مسجدی کوچک که در کنار آن است. این مقبره و مسجد بر کنار کانال قدیمی شهر واقع است. امام مسجد گفت شهر ما در عهد سلسله تانگ از شهرهای با رونق چین بود. در اخبار آن سلسله و اشعار شاعران آن عصر ذکر ایرانیان دیده میشود و در افواه مانده است که با تسلط مغولها عدهای از ایرانیان به یانجو آمدند و علی الظاهر تعدادی از گورهای واقع در بقعه بهاء الدین از آنهاست.
گفت یانجوی آن عصر از حیث تجاری در حکم شانگهای امروزی بود.
یعنی شهر بندری مهم زمان خودش بود. در سالنامههای چینی تعداد تجار خارجی (ایرانی، عرب، هندی و ژاپونی) را هفت هزار نفر نوشتهاند. علت اصلی این بود که این شهر از راه کانالی که یکهزار و یکصد کیلومتر طول دارد، به شمال وصل میشد.
این کانال یکهزار و هفتصد سال پیش کشیده شده و معبری است که چند رودخانه عظیم چین را به یکدیگر متصل کرده است. البته اتصالات میان رودها در مدت هفت هشت قرن انجام شده است.
آثار مقبره بهاء الدین
مسجد و مقبره بهاء الدین در یانجو مشرف است بر کانال. چند پله میخورد و به حیاط درخت داری میرسد. مسجد کوچک است و ساختمانهایش به اسلوب چینی. آنچه درین مجموعه مهم است، کتابههای فارسی است که بر قبور دیدیم.
سنگنبشتهای عمودی در محوطه بهاء الدین هست که نود سال پیش تهیه کردهاند. در مطالب چینی آن نوشتهاند که بهاء الدین میان سالهای 1265- 1275 به یانجو آمد و در راه سفر به «چینان» مرد. مریدش او را به یانجو آورد و به خاک سپرد. بر همین سنگ عبارتی عربی به خط نسخ (اسلوب چینی) نقر شده است:
«اسمه الشیخ بهاء الدین».
بر دیوار یکی از بناهای بهاء الدین سنگنبشتهای نصب کردهاند، مورخ به سال
خطای نامه، متن، ص: 504
قصیده فارسی بر سنگهای گور
در حیاط بهاء الدین که گورگاه جمعی بوده است، دیوارکی ساختهاند به ارتفاع قریب به دو متر. بر بدنه این دیوارک چهار لوحه سنگی قبر بطور عمودی نصب است. بر سطح دیگر دیوارک یعنی به محاذات لوحههای نام صاحبان قبور، چهار لوحه سنگی دیگر هست. (بچینی یا عربی).
همه منقورات سنگها به خط نسخ چینیوار است. متاسفانه عکسی که در نامناسب بودن هوا ازین سنگها گرفتم روشن نیست. برای نشان دادن خطوط در چاپ، ناچار از آن شدم که با بیمهارتی خود اثر نقشها را با مرکب سیاهتر کنم تا خوانندگان بتوانند چیزی از شکل لوحهها دریابند. آنچه توانستهام از منقورات کتابهها بخوانم چنین است:
(1)
امیر شمس الدین نیکپی بن شیخ الاعز الاجل الکبیر موفق الخیرات معدن الجود و البرکات خواجه بدرالدولة والدین القزوینی (بینقطه است و محتمل است قزوینی باشد) و کان ذلک فی ... ذی حجة سنة تسع و سبعمائة.
لوحه چینی سمت دیگر قبر را آقای زینگ خواند و گفت درینجا نوشتهاند که او مهردار و دیلماج بوده است. خطای نامه ؛ متن ؛ ص505
خطای نامه، متن، ص: 505
1932 و بر آن این اسم خوانده میشود: «آخوند هنگیوچون» (به چینی).
لفظ آخوند که درین کتیبه آمده است، مرا به یاد کتابی خطی انداخت در تاریخ ترکستان چین و به زبان چینی که چند سال پیش در کیوتو (ژاپون) دیده بودم و در آن تصویری از آخوند مسلمان ناحیت ترکستان بود. اینک عکس آن را درینجا به چاپ میرسانم.*
خطای نامه، متن، ص: 508
(2)
... شمس الدین بن شرف الدین الصالغی (؟) ... فی التاریخ اوائل من جمادی الاخرة سنة اربعین و ... (ریخته) (ظاهرا رقم مائه آن هفتصدست، به قیاس سنگ قبلی).
بر سنگ آن سوی این سنگ آیات قرآن است.
(3)
... (ناخوانا) ... قوام الدولة والدین امیر حاجی بن ... علاء الدین یعرف براتدار ... الثالث و العشرین من شهر ربیع الاول سنة اثنین و سبعمائة.
داخل شبستان مسجد کانتن
بر سنگنبشته پشتی آن قصیدهای در هفده بیت به فارسی کنده شده. این قصیده که یکی از یادگارهای گرانبهای دیرینه سال وجود تمدن ایرانی در چین است، موجب شد که ما در میان جماعت چینی گرد آمده بر آن صحنه، گردنی افراختیم. در حقیقت بادی به سبیل انداختیم که ببینید: زبان ملی ما هفتصد سال است درین سرزمین از باد و باران گزند ندیده است. قصیده این است. موارد ریختگی و شکستگی آن با نقطهچین نموده شد.
خطای نامه، متن، ص: 509 ستوده عقلاء جهان قوام الدینبزرگزادهای از اصل و فخر اقران بود
امیر حاجی گنج ... خزانه فضلخدایگان سعادات و قدر و امکان بود
صفای مسند او بود مطلع خورشیدجمال مجلس او رشک باغ رضوان بود
سخای حاتم طائی وجود حیدر داشتاز آنکه دست و دلش بحر و کان احسان بود
همی رسید وزارت ورا باستحقاقکی با کیاست و تمییز و فهم و ایقان بود
جوان برفت خزان دور شد کی ... ازجهان ز بخشش جانبخش او گلستان بود
... الاحوال... عقل خود تناسان بود
جهان ز رحلت ... حزن و یأس شدهکی ... جهان را عزیز و مهمان بود
... اعتدال نفوس... جسم و ... جان بود
ز روی ... همایون لقا و عالیقدربه عقل و طبع قوی، کامل و سخندان بود
... سال بالش نبود جزء ...... یرقان بود
... حافظ اسرار وحی ربانیکه گنج سینه او را نفائس ایمان بود
... قرآن به لحن داودیولی به شرح معانی هزاردستان بود
... لطف و ... و خرد و بزرگعطای او به وضیع و شریف یکسان بود
به عقل معتقد شرع احمد مختاربه شرق طالب انوار ذات یزدان بود
خدای رحمت خود را قرین او دارادکی مدفن دل او سَر پاک قرآن بود
... مجمر او روح قدسیان را قرب... جهان زرافشان بود
و کان ذلک فی التاریخ الثالث و العشرین من شهر ربیع الاول سنه اثنین و سبعمائة.
خوانندگان توجه بفرمایند که سنگ کن در رسم الخط خود «که» را بمرسوم کتابتی که در آن قرون در ایران رایج بود «کی» آورده است.
(4)
لوحه سنگی است از آن قبر زنی به نام عایشه خاتون، به این نوشته کنده شده:
عایشه خاتون که والده امیر رضی الدین مستوفی است که سوتن 1 (این کلمه در بالای لوحه آمده و جایش در متن سفیدست، پس نام مقدسی است) سنوفان
خطای نامه، متن، ص: 510
مانک لنون فورین تغمدها الله ... و قد توفی ... اربع و عشرین و سبعمائة.
لوحه پشت برین قسمت محتوی آیاتی از قرآن است.
ضمنا کتیبهای به خط چینی بر سر یک چهار طاقی درین محوطه هست که در آن ذکر شده است که در این محل پنج مبلّغ دفن شدهاند: بهاء الدین، سکندره (کذا)، محمود، جمال الدین، فناء.
در کانتون
آخرین شهری که میبینیم کانتون است. از مراکز امروزه تجارت است.
نمایشگاه بینالمللی بازرگانی و صنعتی دارد و قدرت چین در آن عرضه میشود.
اما ما در پی یافتن آثاری هستیم که نشان دهنده ارتباط با کشور ما باشد.
مسجد این شهر که به مسجد گوانتاGuan -ta شهرت دارد دارای مناری است به اسلوب مساجد سنتی اسلامی. 33 در چینی معنی مناره میدهد. بهمین ملاحظه این مسجد به «گوانتا» شهرت گرفته است.
خادم مسجد میگفت که اسلام در آغاز بدین شهر از چین رسید و کسی که آورنده اسلام بود ابی وقاص بود. او از راه دریا به این شهر آمد.
گفتند که این منار پایه چراغ دریائی بوده است برای راهنمایی کشتیها.
وقتی که مسجد را بر کنار آن ساختهاند به منار مسجد تبدیل شده. منار یکسره از آجر بوده است و در سالهای اخیر آن را به بتون پوشانیدهاند. تعداد مسلمانان شهر را چهار هزار و سیصد نفر گفتند.
خادم گفت درین مسجد مقادیر زیادی کتب قدیمی بود که در دوره انقلاب فرهنگی سوزانیده شد. آنچه باقی مانده است و ما دیدیم این چند کتاب چاپی است:
- مصباح، طبع بمطبعة چندا. بیکین. 1353 قمری (در 5 باب).
- عوامل جرجانی، طبع بمطبعة چندا، بیکین، 1353 قمری.
- سرگذشتی از حضرت رسول به زبان چینی، طبع سال 1951 میلادی.
- القواعد الجلیة لطلاب اللغة العربیة، المؤلف الشیخ محمد ابراهیم فلیفل
خطای نامه، متن، ص: 511
مدرس مدرسة المعلمین چندا- بیکین.
- «تعریف بهذا المصحف الشریف» که تجوید قرآن است، به خط چینی و عربی.
- کتابی به زبان چینی به نام علوم اسلامی (چاپ 1925 پکن) حاوی کلیاتی درباره قرآن و سرگذشت حضرت رسول و آداب مذهبی اسلام تألیف ه. ک. لان و آن را مؤسسهای بنامIslamic book and periodicals Co . ناشر آن بوده است. همین مؤسسه در سال 1921 مجلهای به نامThe Chinise Islamic Weekly بطور هفتگی نشر میکرد که یک شماره آن در مسجد وجود داشت.
روضه ابی وقاص
در میان جنگل مانندی بر کنار شهر کانتون از «روضه ابی وقاص» یعنی مقبره آورنده روایتی اسلام به چین دیدن کردیم. بر سر در ورودی باغ مقبره به خط عربی به اسلوب چینی نوشته است: روضة ابی وقاص. اطراف ساختمانی که به قبر ابی وقاص اختصاص دارد. تعدادی زیاد سنگ قبور دیده میشود. یعنی قبرستان مسلمین کانتون بوده است.
قدیمیترین سنگ قبری که در فرصت کوتاه دیدار، در آنجا دیدیم، از آن حاجی محمود بن حاجی محمد افندی بود و تاریخ 1160 هجری قمری داشت.
سنگ قبر دیگری که دیدیم مورخ صفر 1190 است، با منقوراتی به خطوط چینی و عربی. نام متوفی بر روی سنگ «ضیاء الدین العالم فقیه» آمده بود.
کمون پن جو
یک روز پیش از وداع با چین، ما را به دنیای جدید چین بردند. آنجا یکی از کمونهای نمونه است و در بیست و چند کیلومتری کانتون قرار دارد.
ابتدا به مرکز دفتری و اداری کمون وارد شدیم. ساختمان پاک و پاکیزهای بود با یک تالار بزرگ اجتماعات. میز و صندلیها مرتب و مستحکم است و همه
خطای نامه، متن، ص: 512
به خرج کمون تهیه شده. کمون رئیس اداری دارد و در حقیقت کلانتر آبادی است.
باید دانست که راه و پل و کلیه عمارات و تأسیسات عمومی به خرج کمون ساخته شده است.
این کمون مرکب است از نود و دو ده است و هزار و هفتصد و چهل خانوار در مجموع این دهها سکنی دارند. جمعیت آنجا را هفتاد هزار گفتند.
سطح کشت این کمون 4566 هکتارست (برای سبزیجات و برنج و میوه).
مقداری هم دامپروری دارند (گاو و خوک و مرغ و اردک). بعضی کارگاههای کوچک که برای وسایل کشاورزی لازم است در خود کمون هست، بطوری که احتیاجی به رفتن به شهر نیست. کمون دارای بیست و یک مدرسه متوسطه و ابتدائی و یک کلینیک مجهزست.
درآمد سرانه سالانه هر فرد کارکن چهارصد یوان است. هرچه خواستم حساب کنم که یوان چند میشود، نتوانستم به مطلب برسم. آنها از محاسبه پول خود با پول خارجی اطلاعی نداشتند. علاقهمندان به اقتصاد و کشاورزی خود میتوانند محاسبه کنند. کار دانشپژوه و من نبود.
پرسیدم مقصودتان از فرد کار کن چیست؟ گفتند آن مرد یا زنی است که برای کمون کار کند و درآمدش به صندوق کمون ریخته شود. مردم درآمدهایی اضافی هم از راه حصیربافی و بعضی صنایع دستی و کمی کشاورزی خصوصی دارند. حسابش از حساب کمون خارج است.
خانوار مرکب است از مرد و زن و فرزندانی که کمتر از هجده سال داشته باشند یا فرزندانی که ازدواج نکرده باشند. این فرزندان که هجده را گذرانیدهاند و ازدواج نکردهاند مجبورند مقداری از درآمد خود را برای خرج خانه به پدر و مادر بپردازند.
گفتند مصارف درآمد سالانه هر خانوار برای غذا (پانزده یوان برای هر فرد در ماه)، لباس، اتفاقات، امور تفننی، تعلیمات، ذخیره میشود. خانه معمولا از خودشان است که یا پدر و مادر صاحب شدهاند و ساختهاند و یا فرد کارکن از پسانداز شخصی میسازد.
خطای نامه، متن، ص: 513
مردان در شصت و زنان در پنجاه و پنج سالگی بازنشسته میشوند. مستمری بازنشستگی هفتاد درصد حقوق اصلی است. مردها در ماه چهار روز و زنان شش روز تعطیل دارند. هفت درصد از درآمد عمومی کمون به دولت چین داده میشود.
دار الشفای کمون
کلینیک کمون دارای دو قسمت است: پزشکی جدید به اسلوب اروپائی و طب چینی. اصول طبابت چینی براساس شناخت نبض است. پزشک دو دقیقه نبض را میگیرد و شکم و زبان را معاینه میکند و سپس دارو تجویز میکند.
چنین طبیبی سه سال درس خوانده است.
مراجعه به پزشک- اسلوب چینی یا طریقه اروپایی- بنا به تمایل بیمار است که کدام را برتر شمرد.
قسمت طب سوزنی گسترده است و پرخواستار. بیماران را بر تخت سادهای میخوابانند. امروزه سوزنها را به وسیله دستگاهی برقی به بدن بیمار فرو میکنند و سوزن با همان وسیله در درون گوشت چرخش مییابد تا بر اعصاب اثر بگذارد. پیش ازین سوزن را به دست فرو میکردهاند و میچرخانیدهاند. گفتند که اصولا طب چینی در بیماریهائی مؤثر است که اعصاب گزند دیده باشد.
در این کلینیک داروخانه بزرگی به داروهای گیاهی و سنتی چینی اختصاص دارد.
بسیاری از داروهای گیاهی بیابانی را امروزه در مزارع بزرگ کشت میکنند و کشاورزی داروهای گیاهی یکی از رشتههای مهم در کشاورزی چین است.
در این کلینیک گفتند تعداد داروهای گیاهی و معدنی سنتی که در بیماریهای معمولی به کار میرود، سیصد نوع است. در کنار اتاق بزرگی که انبار داروخانه بود گونی گونی گیاههای خشک دیده میشد. مقدارش براستی حیرتآور بود. حکایت از آن داشت که میزان مصرفش بسیارست.
خطای نامه، متن، ص: 514
داروهای گیاهی
پزشکی گیاهی در چین بمانند دیگر ممالک آسیایی سابقهای دراز دارد و هنوز هم اهمیتش برجا و رواجش مسلم است.
ضمن گردش در گوشهای از شهر به مغازه دارویی بزرگی وارد شدیم. در قسمتی از آنکه مخصوص داروهای قدیمی بود چند نفر کار میکردند. به کمک آقای زینگ سئوال کردیم که چند نوع گیاه و مواد طبیعی هست که در داروسازی قدیم به کار میبرند. گفتند بین هفتصد تا هشتصد نوع.
اکنون که این یادداشتها درج میشود باید بنویسم اروپائیان از قدیم الایام به طب و داروسازی چینی به چشم اعتنا مینگریستند. از جمله کمپفر سیاح و عالم آلمانی که در عصر صفوی به ایران و چین سفر کرد و سفرنامه معتبری دارد قسمتی را به معرفی گیاهان چینی اختصاص داده است. (دوستمان کاووس جهانداری قسمت ایران از آن سفرنامه را به فارسی ترجمه کرده).
آقای حکیم محمد سعید پاکستانی مؤسس مؤسسه همدرد (در شهر کراچی) که کتابی به نامMedicine in China (کراچی، 1981) دارد و قسمتی از آن را به داروهای چینی مختص ساخته است تعداد گیاهان داروئی چین را بین پانصد ششصد ذکر کرده است (ص 297).
نکتههای دیگر
سوخت عمده کمون زغال سنگ است. در پختن غذا از زغال چوب و مچاله پوست شلتوک برنج استفاده میکنند.
در کارگاههای حصیربافی کمون پنج شش نوع اشیاء حصیری میبافند و نیز دستکشهای نخی سفید.
در خانههای این کمون، دارای کلون و رزه است، بمانند درهای قدیم ایران.
محصولی که از کشت در زمین مجاز ملکی عاید کشاورزان میشود، متعلق به خودشان است و میتوانند آن را آزادانه بفروشند. خانه مسکونی و اموال در
خطای نامه، متن، ص: 515
اصول رایج کنونی از نسلی به نسلی به ارث میرسد.
ساختمانها آجر سازست و اندرون اتاقها معمولا سفید ناشده یعنی نمای آجری دارد. آنجا که ماندیم.
دبستان کمون
یک دبستان بزرگ هم دیدیم. بچهها بامزه چینی با چشمهای تنگ و صورتهائی که دارای تمایز با صورت بچههای ماست دیدنیاند، بقول نظامی دهانی و چشمی به اندازه تنگ ...
گفتند تعداد دانشآموز در هرکلاس درس نباید از پنجاه تن درگذرد. از کلاسی دیدن کردیم که معلمی زن درس میداد. اما در گوشهای از کلاس مردی نشسته بود. پرسیدیم این شخص چه میکند؟ گفتند او هم معلم است. چون خود در این ساعت کلاس درس نداشته است برای آموختن از روش تدریس این معلم به این کلاس آمده است. تعجب کردم.
لباس بچهها رنگین و نونوار بود. سر و وضعها کاملا تمیز یا در حد تمیزی بود. کثیف تمام دیده نمیشد. بر لباسهاشان ندرتا آثار چرکی دو سه روزه دیده میشد. کفشها عموما پلاستیکی بود.
درسهای دبستان عبارت است از: زبان چینی، حساب، زبان انگلیسی، معلومات عمومی (تاریخ و جز آن)، ورزش، موسیقی و آواز، نقاشی، سیاست. دوره دبستان پنج سال است.
در کلاس موسیقی دیدیم که آواها را به حروف فونتیک لاتینی بر تخته نوشته بودند. بر دیوارهای مدرسه تابلوهای شعار به دو خط چینی و لاتینی آویخته بود.
هفت اختر
شائوچین شهرکی است در یکصد و بیست کیلومتری کانتون بر کنار دریاچههای زیبا و کوهستانی سبزپوش. قسمتی از دریاچهها را با بستن سدی بزرگتر از آن کردهاند که در طبیعت وجود داشته. گردشگاهی است که وجود هفت
خطای نامه، متن، ص: 516
کوه منفرد مخروطی شکل صخرهای سیاه رنگ موجب شهرت آن شده است.
اعتقاد مردم چین بر آن است که این هفت کوه هفت ستاره بوده است که چون به زمین اصابت کرده، در زمین فرو رفته و بصورت کوه از زمین برجوشیده است.
هریک از کوهها نامی دارد از ستارهای. یکی از آنها به نام آن ستارهای است که چینیان با شناخت آن راهیابی میکردهاند. درون اغلب کوهها غارهایی هست و بر دیواره غارها کتیبههایی و یادگارهایی از قرنها و روزگاران دراز.
*** ... به کانتون بازگشتیم و از آنجا بر راه خشک به هنگ کنگ رسیدیم.
مجید روشنگر آنجا سمتی داشت، سه روز با او بودیم. سفرمان با مهماننوازیهای او پایان گرفت ... و این بود ثبتی از شنیدهها و دیدههای ما.
خطای نامه، متن، ص: 517
*** کتیبه مسجد هانگ چو
در صفحه 418- 421 متن کتیبه مسجد هانگ چو در شهر سیان را که چنانکه خوانده بودیم چاپ کردم. پس از آن در مراجعه به مآخذ آگاه شدم کهVissie ?re در سال 1913 درباره آن کتیبه مقالهای در مجلهRevue de Monde Musulmane جلد 22 چاپ کرده است و عکسی از آن را به دست داده است. اما متن را به چاپ نرسانیده. درینجا دو عکس را که او از آن کتیبه چاپ کرده است به چاپ میرسانیم.
خطای نامه، متن، ص: 521
7 پیوست نام شهرهای چین در زبانهای فارسی و عربی
گردآوریD .D .Leslie
The identification of Chinese cities in Arabic and persian sources. Papers on Far Eastern History, 62( sept. 2891 ).
خطای نامه، متن، ص: 546
خطاینامه
خطای نامه، متن، ص: 547
[فهارس]
فهرست نامهای کسان
اشاره
(زبدة التواریخ)
الف
ابراهیم سلطان (میرزاده) 274، 297، 304
اردشیر 297
اردوان 72، 274، 286، 384، 301، 302
ارغداق 272، 274، 286، 297، 301
الغبیگ 272، 274، 287، 297، 300
امیر شاه ملک- شاه ملک
اویس خان 272، 273، 298
ب
بایسنغر بهادر 271، 286، 297
بخشی ملک 272 (محمد بخشی)، 287، 297، 298، 301
بویا (بوقا) تیموراتکا 298
ت
تاج الدین (خاندزاده) 273
تاج الدین (خواجه) 272، 274، 286
(تاج بدخشی) 301، 302
ج
جمال الدین (پهلوان) 304
مطلع سعدین 323، 342 338 322، 323، 331، 340، 341 322، 323، 331، 338، 340 321، 323، 337، 339، 341- 322، 338 321، 328، 331، 338 338
بوتا تیمور اتکا 338
322 322، 323، 331، 340، 341
342 (جمال)
خطای نامه، متن، ص: 548
جواهر خاتون 272
جوکی بهادر (میرزاده) 272
ح- خ
حسن (امیر) 304
خدایداد (امیر) 272
ر
رستم (امیرزاده) 304
س
ساکمونی 273
سلطان احمد 271، 274، 286، 297، 298، 301
سلطان شادی گورکان 272
سلطان شاه 272، 287، 297، 301
سیورغتمش (امیرزاده) 272، 297
ش
شادی خواجه 271، 274، 279، 286، 297، 300، 301
- ساکمونی
شاه جهان 272
شاه ملک (امیر) 272
شاهرخ 287
شکمانی فومی 280
شیر بهرام 272
شیر محمد اغلان 272
-
- محمد جوکی (میرزا) 322 342
خداداد 322 342
شاکمونی 322 321، 323، 331، 337، 338، 340 322 322، 337، 338، 340 322، 338 321، 323، 331، 338، 340
شاکمونی 322 322 322 331، 332، 338 (خاقان سعید)، 339
342، (خاقان سعید)
327- 322
صلاح الدین شیربان (پهلوان) 328
خطای نامه، متن، ص: 549
غ
غیاث الدین نقاش (خواجه) 271، 274، 286، 301، 302
ف- ق
فخر الدین (امیر) 273
قرایوسف 284
قل محمد 272
ک
گوکجه 271، 274، 286، 301
م
محمد بخشی- بخشی ملک
محمد بیگ داجی 272
مغول 272 322
منگلی تیمور بایری 273
ی
یوسف قاضی (مولانا حاجی) 285، 293، 298، 299، 300 321، 323، 331، 340، 341 322، 323 331، 332- 323، 331، 340 321 322- محمد جوکی (میرزا)
323 331، 335، 339، 340
خطای نامه، متن، ص: 550
فهرست جغرافیایی
اشاره
زبدة التواریخ)
الف
آب قراموران- قراموران
آب کنگه 272
آش پره 272
- صوفی اتا
اصفهان 304
اندکان 304
ایل شیر بهرام 272
ایل محمد بیگ 272
ایل مغول 272
ب
بدخشان 272، 274، 304
بلخ 271، 304
بیلغوتو 272
پنگان 303
ت
تاشقند 272
تبت 294
ترمذ 273
ج- چ- ح
جیحون 281
مطلع سعدین- آب کنکر 322 322
اتاصوفی 322 342 343 322- 322 322، 343 321، 343 322 342
تاشکند 322 336 322 328
خطای نامه، متن، ص: 551
چورچه 294
چین 294
ح
حسنآباد 281
حصار شادمان 304
خ
خان بالق 278، 279، 281، 283، 285، 291، 303
ختا (و) ختائی (و) ختائیان: غالب صفحهها
ختن 304
خراسان 228
خطا- ختا
د
دریابار 294
س- ش
سکجو 273، 274، 276، 277، 303، 304
سمرقند 271، 272، 304
سیرام 271
شیراز 297، 304
ص- ط
صدین فو 282
صوفی اتا 273
طرفان (تورفان) 273
ع
عراق 288
ق
قامل 273، 274، 294
قراتگین 304 336 336 328 343 326، 328، 329، 331، 335، 342
ختا- خطا 342 322
خطا (و) خطائی (و) خطائیان، غالب صفحهها 336 323، 325، 326، 342 321، 322، 343 322 342 328
- اتاصوفی 322- 322، 223، 336
-
خطای نامه، متن، ص: 552
قراخواجه 273، 294 (قراخوچه)
قراموران (آب) 281، 303
قراول 276، 304
قرایوسف 286
قلماق 294
قمجو 278، 279، 280، 281، 283، 303
ک
کاشغر 304
کلف (گذر) 271
کنگه (آب) 272
م
ماچین 294
مازندران 277
مغول- ایل مغول
مغولستان 303
ن
زبده: یمنای
ه- ی
هرات 271، 304
یمنای 298
یولدوز 272 322، 336 328، 342 325، 342- 336 326، 327، 328، 329، 342 342-- 336 325- 342
نمتای 338 321
- نمتای 322
خطای نامه، متن، ص: 553
فهرست واژهها
اشاره
(زبدة التواریخ)
آ
آرد 274، 279
آش 287- 290، 298
آشام (اشکوب) 282، 287
- خاد
آهک 291، 292
الف
ابریشم 275، 289، 290
اختاجی (ستوربان) 300
اژدر 289، 298
اژدها 282، 284
اسب در بسیاری از صفحهها
اصول ختائیان 276، 283، 290
اصول غنائی 276، 290
اطلس 287، 301، 302
اطلس زرد 284، 286، 289، 299
اطلس سیاه 300
- اولاغ 303
ایل 272
ایلچی 272 و در بسیاری از صفحهها
323، 327، 332 331، 332، 333، 334، 338 329
آقار 335 (زبده خاد)
- 324، 334، 337 339 329، 330، 334
- اسب در بسیاری از صفحهها 324، 330، 334 324 (اصول)، 325 332، 340، 341 330، 331، 334، 339 339
الوس 322 342 322
-
خطای نامه، متن، ص: 554
ب
بادبیزن ختائی 284، 294، 295
باده داجی (؟) 300
بازیگر (و) بازیگری 275، 276، 290، 291، 294
باسمه 289
بافو (مأمور اسب) 278، 279
بال شدن (؟) 291
بالش (متکا) 297
بالش (جایزه) 302، 302
ببر 282
بت (و) بتخانه (و) بتپرست 273، 277، 280- 282
بخشیان 280، 282
برنج 279، 282، 287
برنج (فلز) 282
بکره () 289
بلسک (سیخ بلند) 284
بیلاک (و) بیلاکات 299
بینه ختائی (؟) (آلت موسیقی) 275، 290
پ
پرده 280، (زربفت) 289
پلنگ 282
پیاز (و) پیاز در سرکه پرورده 276، 279، 287
پیاله 276
پیشان صفه 273
- بینه (؟)
330 340 324، 334، 335، 336 334 326- 332 338، 340، 341 329 322، 323، 325- 329، 336، 341 327، 329 327، 332 328، 329 334- 321 (بیلاقات)، 340 (بیلاک) پییه (؟)
327 329 324، 327، 332- 322
پییه (؟) 324، 334، 335
خطای نامه، متن، ص: 555
ت
تالار 275
تبرزین 284، 294، 295
تبرکات 285
تخته 285
تختگاه داد 288
ترقو 276، 301 دوبار، 302
ترکش 288
تقمار (مقدار در مسافت) 300
تکه کوهی (بز کوهی) 282
- طنبک
تنسوقات 271
تومان 284، 285
تیر خطائی 274، 275
ج
جان داجی 300
جانوردار 297
جبکفو 299
جبنو (عرابه کش) 279
جریب 274، 275، 277
جلاد 292
جلاو (جلو) 279، 300
جلکا 272
- جینلق
جو 274
جوشه 277
جوکی 282
جیبه پوش 275، 284، 289
جینلق 289 324 330 331 330، 331 332
- طرقو 333
340 (تغمار) 329
تنبک 324 321 330، 331
324 تیره خطائی 339، 340-- 326 324، 325
- 326، 339
- مچلکا
جنبلق 332، 333 323 333 329 324، 330
- جنبلق
خطای نامه، متن، ص: 556
چ
چارطاق 277
چاو 291، 298، 301، 303
چتر 284، 289، 295، 296، 299
چراغ 294، 295
چرخفلک 280
چرخگردان 283
چمچه 287
چول (بیابان) 273، 276، 304
چهارپاره (آلت موسیقی) 275، 290
چهارمغز (گردو) 276
-
ح- خ
حصیر 287
حقه 289
حقهبازی 291
خاد (مرغی است) 291
خاک چینی 294
خرابات 281
خربزه 274
خرپشته 277
خرگاه 284
خرگوش 301
خشت (اسلحه) 284
خشت پخته 277
خم 275
خمره چینی 275
خوازه (چوب بست) 277، 283
خوان 274 325 338، 340- 342 330، 333، 337- 339 336، 337 327 329 332 323، 325 324، 335 324
چینی 325 332 333، 334
-- آقار 336 328- 325 330- 330 325 324 324 329 323
خطای نامه، متن، ص: 557
خوک 277، 300
- جبکفو
خیمه 274، 275، 299
د
داجی (و) داجیان 272- 275، 279، 286، 288، 300، 303
- دارافزین- درافزین
دانک داجی 274، 278، 279
- درازگوش 326
دراسو (ن) 279، 287، 289، 290
درافزین 280
دستار 275، 293
دسون- دوسون
دکان 296
دگله (جامه) 286
دمامه 284، 296
دورباش (اسلحه) 284، 294، 295
دوسون (دیوانخانه) 275، 279
دوشاخه (وسیله شکنجه) 285، 293
دهل 275، 284، 296
دیگ 287
دیوار قالبی 299
دیوان 275، 278، 285، 286، 293، 296
دیوانخانه (دوسون) 279
ر- ژ
رقص 276، 290، 294 325، 339
خیکفو 339 323، 339 322- 327، 332، 333، 342
داروغه 331
دارافزین- دارفزین
323، 326، 327 (دانکجی)
دخمه 341 326 327، 331، 33، 334 327 324
دسون- دوسون 324، 336، 337 331 330 330 324، 327 330 324- 330 332 339 324، 330، 331، 335، 337 327 324، 336
خطای نامه، متن، ص: 558
روزنامچه 271
زاغ 291
زربفت ختایی 290
زرفشان ختائی 284
زغن 291
زوبین (اسلحه) 284، 294، 295
زهر سرما 294
زیک (؟) 274
زیلوچه 287
زین 279
س
سان گوشت 275
سایبان 273، 275، 289، 299
سپر 288
سجن، سجین، سجنان (راهنمای ایلچی، شقاول) 287، 293، 296، 298، 301
سرای لید (؟) 299
سرکه 287
سرمه (نوعی مسکر) 274
سفال 277
سنج (صنج) 275، 284
سنکشی (انعام) 297، 301، 302
سیر 276، 279
سیمرغ 284، 294
ش
شاخچه 275
شانقار 297، 298، 301
شاه بلوط 276
321 (روزنامه) 335- 330 (زرافشان خطائی) 335 330 336- 332 326، 332، 338- 323، 324، 334، 339 333 332، 336- 338، 340
339 (سرای لیدا) 332- 325- 340، 341 324، 327، 332 330 324 337، 338، 340 324
خطای نامه، متن، ص: 559
شاهنشین 275
شب چراغ 295، 296
شبکو (شبکه) 284
شقاول 287
شمشیر 284، 288، 289، 294، 295
شمع 294
شمعدان 280
- شیره 274، 275، 279، 280، 287- 290، 294، 298، 300، 301، 303
ص
صراحی چینی 275، 276، 280
صفه 273، 275، 284
صنج- سنج
صندلی 274، 275، 280، 284، 286- 289، 301
صندوق نخل بندی 275
ط
طاقیه 293
طبق 287
طبق چینی 274، 276
طبل 275
طرغو طناب 274، 289، 296
ترقو
طنبک خطائی 275
طنبی 283، 288، 289 324 337 330 332 330، 333 336 327
شیر (حیوان) 323، 328 323، 324، 327، 332- 334- 336 338- 340 324، 327 323، 330
324، 330 (صنج) 323، 324، 327، 330- 333، 340 324- 324، 325 323 324
- ترغو 323، 334، 337 340، 341
- تنبک 329، 333
خطای نامه، متن، ص: 560
طوی 274، 279، 281، 287، 288، 291، 294، 297، 303
ع
عرابه 278، 279، 292، 303
عرق (عرقی) 274، 279، 303
عسل 287
علفه 291، 298، 303
علم 295، 302
عناب 276
عود سوز 288
ف
فاخته 291
فنار 294
- فیل 283، 295
ق
قاز 274، 275، 279، 287
قبا 286
قبه 288
قبرقه 292
قجقار 282
قراول 273
قراوو (خوردنی) 275
قرغو 278
قسین 284 (شاید- کژین، کجین)
قلعی 297
قلقی (؟) 301 (دوبار)
قلم جدول 294 323، 327، 328، 332، 333، 335- 337، 342 326، 342 327 332 335، 338، 341، 342 336 324 333 335 336
فندق 324 329، 336 323، 324، 327، 332، 334 331، 339 333- 329 325 324 326 330- 338، 340، 341
336 قلم جداول (باید جدول باشد)
خطای نامه، متن، ص: 561
قم (قیف) 292 در یزدی اکنون هم قم گفته میشود کسر اول
- قمچی 279
قمری 291
قند 276
قوش 275
ک
کاسه 287
کاسه داشتن 275، 276
کاشی چینی 277
کاغذ 275، 285، 290، 302
کاغذ مقوی 276، 288، 295، 302
کپکی (؟) 301، 302
کت 277، 287
کرباس 273، 275، 276
کرسی مطلا 280
کریاس 283، 288، 293، 295، 296
کشک (کشیک) 278
کفش کمخا 287
کلمه چی 286
کلنگ 301 خطای نامه ؛ متن ؛ ص561
ه بستن 282، 289
کلیچه (نان شیرینی) 275، 287
کمانچه 275
کمخا 287
کورکه 275، 279، 289، 284، 289
کوزه 287
کوشکه 287
- قماش 338، 340 326 335- 324 332 324، 325- 324 324، 330، 333، 334
کنکی (؟) 340، 341 325، 332- 327 329، 332، 333، 337- 332- 340 334 324، 332 324 332 324، 327، 329، 331، 333 332 332
خطای نامه، متن، ص: 562
کیبر 298
کیدیفو 278
گ
- گرگیراق 275
گرز 284، 294، 295
گوسفند 274، 277، 279، 287، 300
گوشت پخته 274، 275
ل
لجام 279
لکلک 276
لنگر 273
لوفو (مأمور درازگوش) 279
لووشا (؟) (ظاهرا نوعی پارچه) 301 (دوبار)، (کلمه بعدی هم ظاهرا همین است) 302
لوولیل (ظاهرا نوعی پارچه و همان کلمه قبلی) 298
لید (؟) 299
لیداجی 300
لیمون (لیمو) 276
م
- جلگا
محفه 295، 297، 300
مخوره (؟) 283 (این کلمه ظاهرا با خوازه که به معنی چوب بست است ارتباط دارد، به خوازه مراجعه شود، شاید مخوزه؟
مرغ 274، 275، 279، 287، 290
مروارید 275، 285 338 326
گاوقطاس 328- 330 323، 325، 327، 332، 339 323، 324- 325 322 326 340، 341 (لووسا)
338 (به صورت لودلنگ؟)
339 (لیدا)
339، 400
324 (لیمو)
مچلکا 322 336، 340
325 (مجوزه؟) 323، 324، 327، 332، 334 324، 334
خطای نامه، متن، ص: 563
مروارید دروغی 279
مطرب 275
مقرنس ختائی 277، 280، 282
مقوی کاغذ- کاغذ مقوی
منقل 287
موسیجه 291
موسیقار 275، 290
موشک 295
میوه خشک 274، 275
ن- ه
ناچخ (اسلحه) 284، 288، 294، 295
ناقوس 283، 284
نخل 290
نخل بستن (نخل بندی) 274، 288
نخل بندی از کاغذ 275
نفط 295
نقل 276، 287، 288
نقوش ختائی 284
نمد 279
نوکر 272، 274، 281، 287
نی 275، 284، 290
نیزه 284
وصله 301، 302
هندوانه 276
ی
یاتوغن (نوعی ساز) 275، 290
یارغو 285
یاساق 274، 278 326 324 مقرنس خطائی 325، 327- 332 335 324، 334، 335 337 323، 324 329، 333 329، 330 323، 334 333 324 337 324، 325، 332، 333 330 327 322، 323 324، 330، 335- 341 324 324، 334 331 326
خطای نامه، متن، ص: 564
یام 274، 278، 279، 281، 287، 297، 298، 303
یامخانه 276، 277، 279، 287
یراق 297
یرغه 278
یرلیغ 296
یساق (یاساق) 275
یساول 275
یشم 294
یورت 274 326- 328، 337، 342 325، 332، 339 338، 342 326 337- 324- 323
درباره مركز تحقيقات رايانهاي قائميه اصفهان
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».