۱۴۰۴ شهریور ۴, سه‌شنبه

 

درباره مظفر بختیار که غریبانه رفت
تنیده ز دل، بافته ز جان
میلاد عظیمی
استادیار دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
دکتر مظفر بختیار؛ ایران شناس، چین شناس، متخصص طراز اول شناخت خوشنویسی ایران و استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران در هفتاد و دوسالگی درگذشت و در غربت محض به خاک رفت. بختیار مردی مغتنم و عزیزالوجود بود. دانشمندی بسیارخوان و بسیاردان، هنر دوست و هنر شناس، فرهیخته و روشن بین و با منشی استوار و اخلاقی ستوده و سخت دلباخته «شکوه ایران»؛ شکوهی که آن را بیشتر در فرهنگ و هنر این سرزمین می‌دید و می‌جست. آثارش - که به فارسی و انگلیسی و مشتمل بر تألیف و ترجمه است - با همه طرفگی، نماینده درست و دقیق عمق و گستره دانش او نیست. دریغا که وسواس عجیبش مانع آمد که فرهنگ ایران بیشتر از دستاوردهای ذهن و ذوق او بهره یاب گردد. با این همه مقالاتی که در زمینه خوشنویسی و کتاب آرایی نوشته، نمونه است و ماندنی. مقدمه محققانه‌ای که بر«مرقع نی نامه جامی» نوشته، ماندنی است. آثار چین پژوهانه‌اش ماندگار است. او در جست‌و‌جوی بازمانده‌های زبان فارسی و فرهنگ ایرانی تا اقصای چین رفت و دستنویس‌های فارسی و اسلامی را یافت و معرفی کرد. حیف که بیماری مزمن امانش نداد تا بماند و انتشار قریب الوقوع شاهکار عمرش و حاصل چهل سال پژوهش و پایمردیش را ببیند؛ کتابی درباره «خوشنویس بزرگ میرزا غلامرضای اصفهانی»؛ هنرمندی که بختیار بسیار شیفته‌اش بود.
بختیار استادی جدی و مهربان و محتشم بود. به معنی دقیق کلمه «پرنسیب» استادی داشت. کلاسش برای دانشجوی اهل، آموزنده و پر نکته بود. وقت دانشجو را با ذکر خاطره و تمجید از خود و تکذیب این و آن و جار و جنجال‌های سیاسی تلف نمی‌کرد. با همه پرهیزی که از جوان ربایی داشت، با همه «حریمی» که میان او و دانشجویانش بود، مهر و احترامی ژرف در دل‌ها بر می‌انگیخت. مهر و احترامی «تنیده ز دل، بافته ز جان»...