۱۳۹۵ اسفند ۲۰, جمعه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (پنجاه و چهارم) 1

طریقولیون
بفتح طا و کسر را و سکون یا و ضم قاف و سکون واو و کسر لام و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی ذو ثلاثه عناقید
ماهیت آن
نباتی است بقدر شبری برک آن شبیه ببرک ثیل و از ان قویتر و کل آن در طرف صبح سفید و در نصف روز بنفش و در شب سرخ تیره و بیخ آن خوش بو و سفید و طعم و بوی آن مانند زنجبیل و غلط کرده کسی که آن را بیخ تربد دانسته
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و در آخر آن خشک
افعال و خواص آن
مقوی معده و جکر و قاطع اخلاط بارده و جهت خفقان و رفع سموم نافع و آشامیدن دو درم از بیخ آن با شراب جهت اسهال بطن و ادرار بول مقدار شربت آن تا دو درم مضر سفل مصلح آن کثیرا است بغدادی کفته از ادویۀ سمیه است نزد اهل هند و آن را مربافلن دانسته اند و جالینوس این دوا را ذکر نکرده
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
 طریقولیون.   [ طَ ] (معرب، اِ) مصحف طریفولیون است که در تحفه و متن عربی مفردات ابن البیطار بدین صورت آمده است.   رجوع به طریفولیون شود.
- طریفولیون.   [ ] (معرب، اِ) ۞ در تحفه حکیم مومن و متن عربی ابن البیطار طریقولیون است، ولی لکلرک آن را بصورت تریفولیون تصحیح کرده است.   ابن البیطار آرد: برخی آن را «تربد» پنداشته اند ولی طریفولیون بجز تربد است.   دیسقوریدوس در چهارم گوید: گیاهی است که در سواحل دریا در نقاطی میروید که هرگاه آب طغیان کند آن را فروپوشد. اما گیاه مزبور نه در درون آب و نه در خشکی دور از ساحل هیچکدام پرورش نمی یابد. برگ آن شبیه به برگ گیاهی است که آن را اساطیس ۞ گویند و آن گیاه نیل است لیکن از برگ نیل درشت تر است و آن راساقی است که طول آن قریب یک وجب است و قسمت بالای آن کنگره دار است.   و برخی گفته اند که گل این گیاه در هرروز سه بار تغییر رنگ دهد چنانکه هنگام بامداد سپیدو موقع ظهر بنفش و شب هنگام سرخ تیره باشد. ریشه آن سپید و خوشبو است و هرگاه آن را بچشند زبان را گرم کند. آشامیدن دو درهم از شربت آن مسهل و مدر است و گاه آن را مانند دیگر پازهرها برای دفع سموم بکار برند. جالینوس این گیاه را در مفردات خود یاد نکرده است.   (از مفردات ابن البیطار). و حکیم مومن آرد: نباتی است بقدر شبری، برگش شبیه به برگ ثیل و از آن غلیظترو گلش در طرف صباح سفید و در نصف روز بنفش و در شب سرخ تیره میباشد، و بیخش خوشبو و سفید و به طعم زنجبیل، در اول و سیم گرم، و در آخر آن خشک و قاطع اخلاط بارده، و مقوی معده و جگر و مدر بول و مسهل اخلاط لزجه و بجهت خفقان و رفع سموم نافع و شربتش تا دو درهم و مضر سفل و مصلحش کتیرا است.   (تحفه حکیم مومن ).
///////////
ذو ثلاث الوان*‌
و ذو ثلاث اوراق نیز خوانند و آن طریفلین است و طریقولیون هم گویند و گفته شود
اختیارات بدیعی
* ذوثلاث الوان.   [ ث َ ث َ اَ ] (ع اِ مرکب ) ذوثلاثة الوان.   طریفلن.   ۞ حومانه*.   عونیه .
*حومانة. [ ح َ ن َ ] (ع اِ) جای درشت که نیک بلند نباشد. ج ، حومان ، حوامین.   (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) :
بحومانة الدراج فالمتثلم .
زهیر (از منتهی الارب ).
|| گیاهی است.   (منتهی الارب ). رستنیی باشد قد آن یک گز و شاخه های آن باریک و سیاه و گل آنرا فرفیزی خوانند گزندگی جانوران را نافعست ، گویند عربی است.   (برهان ) (آنندراج ).ابن بیطار نام آنرا در کلمه ، ذو ثلاث ورقات [ سه برگیها ] آورده ولکلرک آنرا «پسورال ِ آ» ۞ ترجمه کرده است.   (ابن بیطار). اطریفل.   (ضریر انطاکی ). طریفلن .

///////////
شبدر تالشی Talesh Clover
نوشته : دکتر بلیندا هاکنی دکتر بریان دیر
مترجم : وحید نوروزی
 شبدر که نام لاتینی آن ” Trifolium Pratense “ است، گیاهی است از تیره پروانه واران که یکساله یا دو ساله است.   برگهایش مرکب از سه برگچه است.   گلهایش سفید یا قرمز و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیندو به ندرت دارای گل زرد می باشند .گل آذینش خوشه یی کروی است.   در حدود ۱۵۰ گونه از این گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع می باشند : مهمترین انواع شبدر که بوسیله محققان و دانشمندان علوم ژنیتکی و گیاه شناسان قبل از سال ۲۰۰۷ کشف و نامگذاری کرده اند، شامل اند :
۱. شبدر رطبه ۲٫ شبدر برسیم ۳٫ شبدر برسیم احمر ۴٫ شبدر فسفسه ۵٫ شبدر چمنی ۶٫ شبدر گل قرمز ۷٫ شبدر قوقی ۸٫شبدر ذوثلاث الوان ۹٫ شبدر ذوخسمه الوان ۱۰.   شبدر طریفلن شبدر تالشی، این شبدر یکی دیگر از مهمترین شبدر های است که کشف و معرفی آن حاصل سالها زحمت و کوشش دو محقق علوم ژنیتیکی دکتر بلیندا هاکنی ” Belinda Hackney “، دکتر بریان دیر ” Brian Dear “و به ویژه اریک هال ” Eric Hall “ رئیس موسسه تحقیقات کشاورزی استرالیا است .
مقدمه ” Introduction “ :
شبدر تالشی که نام لاتینی آن ” Trifolium Tumens“ است، یک گیاه دیرینه چند ساله است، که در مناطق مدیترانه شرقی، مناطق کوهستانی قفقاز، ناحیه تالش نشین لنکران و مناطقی از خاور میانه با یک دمای گرم یا محیط مدیترانه سرد بومی است.   شبدر تالشی اخیرا در کشور استرالیا معرفی شده است.   پس از سالها سعی و تلاش از جانب اریک هال ” Eric Hall “رئیس موسسه کشاورزی استرالیا گونه های شبدر تالشی نیز در استرالیا، در سال ۲۰۰۲ معرفی شد.   این گونه ها بر گرفته از مواد جمع آوری شده در زمان اتحاد شوروی سابق در سال ۱۹۳۰ است، که حتی به دپارتمان کشاورزی آمریکا پیش رفته است .
جمع آوری های بعدی نیز برای ثابت شدن این موضوع در جمهوری آذربایجان، با این گونه ها که بوسیله اریک هال و آندرو هارست توسعه داده، اجرا شده است .
سازش ” Adaptation “ :
شبدر تالشی در مناطقی با آب و هوای معتدل که بین ۳۰۰ و ۷۵۰ میلی متر mm بارش سالیانه دریافت می کند، سازگار و مناسب است.   قدرت تحمل شبدر تالشی در برابر خشکسالی خیلی بالا است وحتی نیز تحمل سرما ی زیاد را دارد، برای مثال، آن می تواند در یخبندانهای با دمای زیر ۹درجه سانتی گراد، بدون هیچ آسیبی تحمل و باقی بماند. آن بروی خاک های زهکشی بهتر رشد می کند، اما در خاکهای شور مناسب ناست .
توصیف و تشریح ” Description “ :
توصیف و تشریح شبدر تالشی به این شرح است :
گیاهی ساقه دار چند ساله با یک تراکم، رشد خوایبده شده روی زمین که معمولا ارتفاع (بلندی) آن بیش از ۴۰ سانتی متر ناست نقطه رویش شان زیر سطح خاک واقع شده اند، بنابراین، شبدر تالشی می تواند چراندن سنگین را تحمل کند .
کاسبرگ هاشان بمیزان ۱٫۵ سانتی متر در عرض، و ۲ سانتی متر در طول است .
گلهایش گرد و ارغوانی رنگ هستند .
 - دانه اش بیضی شکل و خامه ای رنگ است .
شبدر تالشی یک ریشه عمودی اصلی سخت و عمیق دارد   گوناگونی ها (ورده ها) ” Varieties “ :
Permatas ( ماده ای برای دانه دادن شبدر تالشی )، که در سال ۲۰۰۸ آزاد خواهد شد، اولین ورده (تنوع) تجارتی شبدر تالشی در استرالیا موجود در دسترس خواهد بود.
Permatas به منظور دانه دادن، تولید دانه و تولید ساقه انتخاب می شود.   شبدر تالشی دانه های خیلی سخت (حدود ۹۳%) دارد.
تشکیل و مدیریت ” Establishment and Management ” :
بذر افکنی (کشت و کار ) : شبدر تالشی می تواند به محل رشد و نمو تخم ریزی (تخمکاری ) کند.   زمان مناسب تخم ریزی برای شبدر تالشی اواخر تابستان تا اوایل پاییز است.   تخم ریزی در این زمان بسیار مرغوب است.   چون که آن زمان برای توسعه تخم ریزی پیش از زمستان اجازه می دهد.   تخم ریزی بهاری نیز ممکن است موفق آمیز باشد، اما در خطر هستند، چون گیاهان کمترین ریشه خواهند داشت، و بنابراین درمعرض مرگ و میر از طریق فشار رطوبت در اغاز تابستان خواهند شد.
شبدر تالشی بایستی در ۶- ۳ کیلوگرم آمیخته با علف های همچون ” cockfoots”، “ ” tall fescue “ یا Phalaris” تخم ریزی کند.   از علف های تشکیل شده مهاجم مانند ؛ ” ryegrass ”، و ” bromes” جلوگیری شود، زیرا آنها شبدر تالشی را از رشد و نمو باز می دارد. شبدر تالش در مقایسه با گیاهان چند ساله مانند ؛ یونچه و شبدر قفقازی خوب تشکیل می شود .
 جدول ۱: آزمایشات انجام شده بروی دانه های شبدر تالشی در سال ۲۰۰۵ .
Plants/m
 Permatas talish clover ۱۶۲
 Endura Caucasian clover  ۲۱
 Aurora lucerne     ۱۷۳
 تلقیح ” Inoculum “ :
شبدر تالشی می تواند با گروه ” C ” یا گروه ” D “ تلقیح شود .
 کود ” Fertiliser “ :
فسفر ” phosphorus (p) “ کافی برای تقویت و رشد گیاهان لازم است.   هنگام تخم ریزی شبدر تالشی، حداقل ۱۰ کیلو گرم فسفر باید بکار رود.   همچنین ممکن است گوگرد ” sulphur ” و مولیبدنوم ” molybdenum “ در برخی از مناطق استفاده شود .
حیوانات و بیماری ” Pets and disease ” :
شبدر تالشی در برابر حملات سوسک های طلایی، کرم ها و حشره هایی که در آن مناطق رایج هستند، پایدار است.   (شبدر تالشی) نسبت به حملات این حشرات، به ویژه در مراحل دانه گذاری کاملا حساس است.   برخی گیاهان می توانند به وسیله کپک در مناطقی با تابستان های بارانی اثر کند .
تولید و کیفیت گیاه ” Herbage production and quality “ :
الف ) تولید گیاه :
در هنگام تشکیل، شبدر تالشی قادر به تولید کمیت های بالای گیاهی، به شرح مقایسه زیر است :
 شبدر تالشی permatas - ۱ / ۳، شبدر قفقازی endure - ۲۵/۰ و یونجه Aurora - ۵/۶.   جالب ت.جه است که این آزمایش در بهار و تابستان ۲۰۰۷ میلادی انجام شده است .
این اندازه گیری ها از ۲ سال پیش گرفته شده است.   توانایی شبدر تالشی برای تشکیل در مقایسه با شبدر قفقازی سبتا سریعتر است .
اما همانطور که در جدول بالا نگاه می کنید، رشد یونجه در مقایسه با شبدر تالشی کاملا واضح است
ب) کیفیت گیاه :
شبدر تالشی قادر به تولید کیفیت گیاه است.   در تولید کیفیت، هیچ فاکتور ضد تغذیه ای دیده نمی شود.   قابلیت هضم آن ۹/۷۸ و دارای پروتئین خام ۳/۲۲ و انرژی متابولیسمی ۶/۱۱ است .
////////////
همچنین:
Tripolium pannonicum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Sea aster
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Tribe:
Genus:
Species:
T. pannonicum
Tripolium pannonicum
(Jacq.) Dobrocz.[1]
·         Aster longicaulis (DC.) Dufour
·         Aster pannonicus Jacq.
·         Aster tripolium subsp. longicaulis (DC.) Nyman
·         Aster tripolium subsp. pannonicus (Jacq.) Soó
·         Tripolium longicaule (DC.) Dufour
·         Tripolium vulgare Nees, nom. illeg.
·         Tripolium vulgare var. longicaule DC.
Tripolium pannonicum, called sea aster[2] or seashore aster[3] and often known by the synonyms Aster tripolium or Aster pannonicus, is a flowering plant, native to Eurasia and northern Africa,[4][1] that is confined in its distribution to salt marshes, estuaries and occasionally to inland salt works.
It is a perennial growing up to 50 cm tall with fleshy lanceolate leaves and purple ray florets flowering from July to September. The plants tend to be short-lived and populations need significant new recruitment each year from new seedlings. There are rayed as well as rayless varieties and only the former have long blue or white florets. The rayless form is yellow. The plant flowers well into autumn and hence provides a valuable source of nectar for late-flying butterflies such as painted lady and red admiral.
References[edit source]
1.     Jump up to:a b c Greuter, W. (2006), "Tripolium pannonicum", in Greuter, W.; Raab-Straube, E. von, Euro+Med Plantbase - the information resource for Euro-Mediterranean plant diversity, retrieved 2014-08-23
2.     Jump up^ "Tripolium pannonicum"Natural Resources Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 15 December 2015.
3.     Jump up^ English Names for Korean Native Plants (PDF). Pocheon: Korea National Arboretum. 2015. p. 367. ISBN 978-89-97450-98-5. Retrieved 26 January 2017 – via Korea Forest Service.
·         EoL397774
·         GBIF3098616
·         Plant Listgcc-106290
·         Tropicos2732877
·         ITIS565581
·         NCBI74787
·         IPNI256563-1
·         GRIN459980
·         FOC250097856
·         PLANTSTRPA26
·         AFPD: 222190

This Astereae article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Astereae
·         Astereae stubs
&&&&&&
طفشیل
بفتح طا و سکون فا و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و لام بفارسی عدسی نامند
ماهیت آن
عدس مقشر است که در سرکه پخته باشند و از اغذیۀ قدیمه است
افعال و خواص آن
قلیل الغذا و مقوی معده حار و مسکن حدت خون و صفرا و جهت تپهای مرکبۀ بلغمیه و صفراویه و قطع نمودن حیض و سلس بول نافع مضر امراض سوداوی و اعضای عصبانی و قاطع باه مصلح آن شیرینیها است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طفشیل.   [ طِ / طَ ] (ع اِ) نوعی از طعام باشد و آن عدس مقشرکرده است که با سرکه پزند و خورند. (برهان ). عدس مقشر است که با سرکه پخته باشند و به فارسی عدسی نامند. (مخزن الادویه ). عدس مقشر است که در سرکه پخته باشند و از اغذیه ، قدیمیه و مقوی معده ، حاره و قلیل الغذا و جهت تبهای مرکبه ، بلغمی و صفراوی و قطع نمودن حیض و سلس البول و تسکین حدت خون و صفرا نافع و مضر امراض سوداوی و اعضای عصبانی و قاطع باه و مصلحش شیرینی هاست.   (تحفه ، حکیم مو، من ) : و طعام ، طفشیل و کوک با سماق یا با زرشک فرمایند. (ذخیره ، خوارزمشاهی ). اگر قلاع (کودک ) سرخ است مادر را فصد و حجامت فرمایند و طعام او طفشیل از عدس مقشر فرمایند. (ذخیره ، خوارزمشاهی ). و از چیزهاء خنک که اندر این باب [ باب تدبیر زنی که شیر او بسیارباشد و از آن پستانها را درد خیزد ] سود دارد طفشیل است که از عدس و سرکه پزند. (ذخیره ، خوارزمشاهی ).
//////////
طفشیل‌
عدس مقشر بود که با سرکه پخته باشند
صاحب تحفه اضافه می‌کند که: از اغذیه قدیمیه و مقوی معده حاره است و جهت تبهای بلغمی مرکبه و صفراوی و قطع نمودن حیض و سلس البول و تسکین حدت خون و صفرا و امراض سوداوی و اعضای عصبانی مفید و قاطع باه است‌
اختیارات بدیعی
///////////
طفشیل:
عدس مقشر بود که با سرکه پخته باشند. (اختیارات ص 283).
یادگار
&&&&&&
طلح
بفتح طا و سکون لام و حاء مهمله در ماهیت آن اختلاف است کویند موز است که بهندی کیله نامند و کویند نوعی از ام غیلان بیخار است باصطلاح اهل بادیه و موز در حرف المیم مع الواو ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و ام غیلان مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طلح.   [ طَ ] (ع اِ) یکی از بزرگترین درختان نوع عضاه.   ام غیلان ۞.   (مهذب الاسماء). رجوع به ام غیلان شود. درخت خارآورد و گویند درخت ام غیلان.   (مهذب الاسماء). مغیلان.   خار مغیلان.   درختی بزرگ و خاردار در ریگستان.   (منتخب اللغات ). سمر. سمرة. (منتهی الارب ). قال بشربن ابی حازم :
للّه دَرﱡ بنی حداء من نفر
و کل جار علی جیرانه کلب
اذا عدوا و عصی الطلح ارجلهم
کما تنصب وسط البیعة الصلب .
(و انما یعنی انهم کانوا عرجاً فارجلهم کعصی الطلح و عصی الطلح معوجة). (البیان والتبیین ج 3 ص 53). العلفة؛ ثمرةالطلح .(البیان والتبیین ج 2 ص 127). || اقاقیا ۞.   || درخت کیله.   (منتخب اللغات ). درخت موز که به هندی کیله گویند. (غیاث ). موز ۞.   (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (مجمل ). طلح منضود. موز. || شکوفه ، خرما که از غنچه پدید آید. کارد. (مهذب الاسماء). شکوفه ، خرما. (منتخب اللغات ). شکوفه ، نخستین خرمابن.   طلع. (منتهی الارب ). کویلة. چگرد. رجوع به چگرد شود. || آب تیره ، باقی مانده ، در تک حوض.   (منتهی الارب ). || (ص ) مرد گرسنه.   (منتهی الارب ). خالی شکم از طعام.   (منتخب اللغات ).
/////////////
ام غیلان.   [ اُم ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) ۞ درخت خار داری است.   در بادیه می روید عوام طلح و اهل بادیه سمر و بفارسی مغیلان گویند. صمغ آن را صمغ عربی و ثمر آنرا قرظ و صنط و عصاره ، ثمر آن را اقاقیا گویند. قسمی از آن بقدر درخت سیب و از آن کوچکتر و ساقش ستبر و در اول سفید است و چون کهن گردد مانند آبنوس سیاه میشود و قسمی پرخارتر و ساقش سیاه رنگ و بسیار بلند میشود و برگ هر دو قسم ریزتر از برگ سیب و گلش سفید و ثمرش مانند غلاف باقلا و لوبیا و دانه های آن پهن و به اندازه ، ترمس وسرخ است و با آن پوست حیوانات را دباغ میکنند. (از تحفه ، حکیم مو، من ). درخت ام غیلان بزرگ و خار آن کج است و صمغ آن نیکوترین صمغهاست و شاخه های آن دراز و دارای خارهای بسیار است و ساق آن بزرگ است چنانکه هر دو دست آدمی به گرد آن نرسد و بعضی گویند آنرا گلی خوشبوی بود و چون گل آن زرد شود از وی تخمی بیرون آید به اندازه ، باقلا که عرب آن را عُلَف گوید. (از ترجمه ، صیدنه ، ابوریحان ، خطی ). بمعنی مادر دیوان است چه ام بضم اول بمعنی مادر و غیلان بکسر جمع غول است که بمعنی دیو باشد لیکن بمناسبت مسکن و ما، وای دیوان بودن بمعنی درخت خاردار که بهندی ببول و کیکر گویند مستعمل است و مغیلان مخفف همین است.   (از غیاث اللغات ). حصص مکی را از برگ آن سازند و بعربی شوکة المصریه خوانند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). سمر. (ترجمه ، فارسی قاموس ). درخت سمر. (معجم متن اللغة). درخت طلح.   (منتهی الارب ). طلح.   (غیاث اللغات ). نوعی از درخت شوک.   (از المرصع) ۞ :
هرکه مغرور بانگ غولان است
اجلش زیر ام غیلان است .
سنایی .


و رجوع به مغیلان* و طلح شود.
* مغیلان.   [ م ُ غ َ / م ُ ] (اِ) نام درختی است خاردار و به عربی آن را ام غیلان خوانند. (برهان ). درخت کیکر و ببول.   (الفاظ الادویه ). درخت ببول که به هندی کیکر نیز گویند. در اصل ام غیلان بود که معنی آن مادر دیوان است چه ام به معنی مادر و غیلان جمع غول و لفظ «ام » مجازاً برای مقارنت و مجاورت می آید... پس لفظ مغیلان مفرد است و جمع مغیل نیست ، چنانکه بعضی گمان برند... (غیاث ) (آنندراج ). ما، خوذ از تازی ، درختی خاردار که در مصر و عربستان فراوان و شبیه به درخت اقاقیا، ولی غیر از آن است و به تازی ام غیلان نامند. (ناظم الاطباء). طَلح.   سَمُر. درخت صمغ، و بار او را ظفرةالعجوز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
/////////////
طلح‌
میوه‌ایست در طرف دریا که آن را موز خوانند و در میم گفته شود
-موز
درختی است مانند نخل و ثمر وی را موز خوانند و در طرف دریا بسیار باشد و به طعم شیرین بود و مانند خشخاش با پوست بود و طبیعت وی ابن ماسویه گوید گرم بود در وسط درجه اول و تر بود در آخر آن غذا اندک و ریش و حلق و سینه و شش و مثانه و سرفه خشک را نافع بود و باه را تحریک دهد و گرده را نیکو بود و بول براند و شکم و بسیار خوردن وی مولد سده بود و صفرا و بلغم زیاده کند بحسب مزاج و وی بر معده ثقیل بود بغایت و مصلح وی نبات بود که با وی خورند یا عسل پیش از طعام باید خورد و بعد از وی سکنجبین و بعد از غذا نشاید خوردن تا آن زمان که غذا بگذرد و بخاصیت سیم گلاب است
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: موز به فتح میم لغت عربیست و نیز بعربی طلع و بهندی کیله نامند
درخت آن را به انگلیسی‌PLANTAIN و بفرانسه‌BANANIER و میوه آن را بهر دو زبان‌BANANA گویند
اختیارات بدیعی، ص: 427
///////////////
آکاسیا، صمغ عربی (نام علمی: Acacia) سرده‌ای شامل چندین گونه درخت و درختچه است که در زیرتیره، کهوریان (میموزا)، از تیره، باقلائیان قرار می‌گیرند. تمام انواع آکاسیا از طریق غلاف حاوی تخم بذرافشانی می‌کنند و برگ‌ها و صمغ آن‌ها معمولاً سرشار از تانن است که به طور تاریخی کاربردهای دارویی و نگهدارنده غذایی داشته‌است.

نام آکاسیا برگرفته از زبان یونانی است. کارل لینه در سال ۱۷۷۳ این سرده را بر اساس گونه آفریقایی درخت بابل (Acacia nilotica) توصیف کرد. در حدود ۱۳۰۰ گونه مختلف از آکاسیا وجود دارد که حدود ۹۶۰ گونه آن‌ها بومی استرالیا هستند و بقیه در مناطق گرم و معتدل اروپا، آفریقا، جنوب آسیا و آمریکا در هر دو نیمکره شمالی و جنوبی پراکنده‌اند.


درخت آکاسیا
صمغ آکاسیا[ویرایش]
صمغ آکاسیا حاوی قندهای طبیعی از نوع رامنوز، آرابینوز و گالاکتوز است. همچنین حاوی اسید گلوکورونیک و ۴ متوکسی گلوکورونیک می‌باشد. درصمغ عربی کلسیم، منیزیم، پتاسیم، سدیم نسبتاً زیاد است. صمغ عربی درآب و گلیسیرین حل می‌شود ولی در الکل نامحلول است.

درشاخه‌های این گیاه بر اثر گزش حشره‌ها، و یا دراثر وزش باد و برخورد ساقه هابا یکدیگر ایجاد خراش شده ماده‌ای به خارج تراوش می‌گردد که به نام صمغ آکاسیا یا صمغ عربی موسوم است. نوع مرغوب صمغ آکاسیا بصورت قطره‌های کوچک مدور یا زاویه دار به رنگ سفید تا مایل به زرد است؛ ولی نوعی از آن که به رنگ قهوه‌ای یاقرمز روشن می‌باشد در تجارت مورد پسند نیست.

کاربرد درمانی[ویرایش]
بصورت قرص مکیدنی برای درمان ورم دهان، حلق و تسکین سرفه مفید است. صبح و ظهرو شب هر دفعه یک حب یا قرص در دهان قرار داده می‌مکند و یا ۲۰ گرم صمغ عربی را در ۱۰۰ گرم آب جوشانیده دهان شویه یا غرغره می‌نمایند. همین محلول را ممکن است برای درمان اسهال خونی (دیسانتری) تناول نمایند و درمورد سوختگی‌ها و زخم نوک پستان، آماس‌های پوستی و جذام گره‌ای (Nodular leprosy) روزی چند مرتبه در محل بمالند.
ازصمغ آکاسیا برای آرایش موی سر، برای تهیه، قرصها، چسب‌ها، قطره و پودرها استفاده می‌شود و به مقدار بسیار کم در تهیه، غذا و شیرینی مصرف دارد.
صمغ آکاسیا را درآب گرم حل نموده یک ژله تهیه می‌نمایند و از این ژله برای درمان بیماری‌های فوق روزی ۱ تا ۴ قاشق چایخوری تناول می‌کنند. ممکن است این ژله را با شربت‌های دیگر مخلوط نموده و صبح و ظهر و شب هر دفعه ۱ تا ۴ قاشق چایخوری تناول نمایند.
منابع[ویرایش]
دکتر محمد صادق رجحان. درمان بوسیله گیاهان دارویی. چاپ دوم. مرکز فرهنگی آبا، ۱۳۷۷.
///////////
قس سَنْط، طلح در عربی:
السَنْط أو الطَلْح[1][2] أو القَرَظ [بحاجة لمصدر] أو الأَكاسيا[3] أو الأقاقيا[4] (عن اليونانية

ακακία‏، بالإنجليزية
Acacia) جنس نباتي من الفصيلة البقولية. يضم 1300 نوع منها 960 نوعا أصيلا في أستراليا. أنواعه من الأشجار والشجيرات.
وقد جاء في مختار الصحاح أن جمهور علماء تفسير القرآن قالت بأن المقصود بالطلح في القرآن الموز.[5]

السنط
معظم أنواع السنط لها استعمالات اقتصادية غذائية أو صحية أو صناعية. بعضها على قدر من السمية ويتميز بطول الأشواك. ويستخدم خشب جذع هذه الشجرة في أغلب الأحيان ليكون مناحل (خلايا نحل). وكذلك أسقف للبيوت في غابر الزمان. لحاء الطلح قابض قوي ويستعمل ليقوي الغشاء المخاطي في كل الجسم. ومغليه كمضمضة يمنع نزيف اللثة كغرغرة لالتهاب الحلق كدهان للإكزيما كغسول لالتهاب ملتحمة العين وكغسول مهبلي لعلاج إفرازات المهبل. وكمشروب لعلاج الإسهال. يستخرج الصمغ العربي من نوع السنط السنغالي (باللاتينية: Acacia senegal) المنتشرة في المنطقة المدارية الشمالية في أفريقيا من السنغال إلى نيجيريا، كما يستخرج نوع من الصمغ العربي أدنى جودة من الأول من شجرة السنط النيلي (باللاتينية: Acacia nilotica) المنتشرة في الهند وبعض المناطق المحيطة بالمحيط الهندي وبحر العرب.

محتويات [أظهر]
تاريخ السنط[عدل]
في العصور الفرعونية استخدم خشب السنط في النجارة ولحائه في الدباغة والأوراق والأزهار في أغراض طبية وقد استخدم كدواء لمعالجة اعتلال الجسد، واستخدم كعلاج للقضاء على الدود والسعال والنتفاخات وأوراق القدم وكعلاج لتسكين الام العظام المكسورة.[6]

من أنواع السنط[عدل]
السنط السعيد (باللاتينية: Acacia laeta) في مصر
السنط السيال (باللاتينية: Acacia seyal) في بلاد الشام ووادي النيل
السنط الصمغي (باللاتينية: Acacia gummifera) في المغرب العربي والسعودية
السنط العربي (انظر السنط النيلي أدناه)
السنط المعسل (باللاتينية: Acacia mellifera) في المشرق العربي ووادي النيل
السنط الملتوي (باللاتينية: Acacia tortilis) في المشرق العربي والسعودية
السنط النيلي (باللاتينية: Acacia nilotica) أو السنط العربي (باللاتينية: Acacia arabica) في المشرق العربي ووادي النيل والمغرب العربي
سنط هاواي (باللاتينية: Acacia koa) في جزر هاواي
انظر أيضا[عدل]
أم غيلان
شوكة مصرية
مراجع[عدل]
^ قاموس المورد، البعلبكي، بيروت، لبنان.
^ Acacia حسب بنك باسم للمصطلحات العلمية؛ مدينة الملك عبد العزيز للعلوم والتقنية، تاريخ الوصول: 05 02 2017.
^ Acacia حسب بنك باسم للمصطلحات العلمية؛ مدينة الملك عبد العزيز للعلوم والتقنية، تاريخ الوصول: 05 02 2017..
^ قاموس المورد، البعلبكي، ببروت، لبنان.
^ مختار الصحاح
^ الطب القديم(خلاصة أسرار الاطباء القدامى من الطبيعة)
ع ن ت
نباتات ذكرت في القرآن الكريم
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: طلح
ضبط استنادي   
NDL: 00560133
تصنيفات: طلحأجناس نباتيةأشجار بقولية سواغات ميموزاوات نباتات طبية
//////////
قس آکاسیا در آذری:
Akasiya (lat. Acacia)[1] - paxlakimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
////////
قس در شیتا در عبری:
שיטה (שם מדעי: Acacia) סוג עץ או שיח במשפחת המימוסיים, שבו כ-1300 מינים, רובם נפוצים באזורים בעלי אקלים טרופי או סובטרופי; בעיקר באוסטרליה (שבה לבדה יש כ-950 מינים). לרוב מיני השיטה קוצים. פרחי השיטה צהובים או לבנים ולפירות צורת תרמיל מוארך. שרף עץ השיטה נקרא "גומי ערבי" או "גומי ערביקום" והוא משמש בתור צמח מרפא או בתור דבק לתעשייה ושימוש ביתי. להבדיל משרף עץ הלבונה ושרף עץ האלה הנקראים בשם "מסטיק ערבי" או "מסטיק תימני".
//////////
قس ایکیشا در کشمیری
/////////////
قس موواتی در سواحلی:
Miwati ni miti ya jenasi Acacia katika familia Fabaceae iliyo na majani yenye sehemu nyingi, lakini vikonyo vya majani vya spishi nyingi vimekuwa vipana na vimebadili majani menyewe. Zamani jenasi hii ilikuwa na spishi takriban 1300 lakini wanasayansi wameigawanya kwenye jenasi tano sasa: Acacia, Vachellia, Senegalia, Acaciella na Mariosousa[1]. Spishi za Acacia zinatofautiana na zile za jenasi Vachellia, Senegalia na Acaciella kwa ukosa wa miiba (ghairi ya muwati kangaruu). Hazina mastipula (majani mawili madogo chini ya jani kuu) kama spishi za Mariosousa. Kwa asili miti hii inatokea Australia lakini imewasilishwa katika mabara mengine.
/////////
قس دارچِوی در کردی:
Darcêwî, akasya (latînî: Acacia) komekê riwekan ji binekoma mimosoideae ya malbata famîleya baqilan e. Tenê li Awistraliyayê 900 heya 1000 cureyên vê komê digihên. Li seranser erdxanê (dinya) 1350-1450 cureyên wê digihên. Ji cihên germ hez dikin.

Pirranî gupikên wan zer, carnan jî sor vedidin. Hin cureyên wê bo xemla baxçeyan tên çandin. Li Bîrmanya û Çînê dara cureyê A.catechu tê kelandin, ji wê bo boyaxkirina bestiran sûd tê wergirtin. Ji A.arabica û A.senegal jî, şîrêz tê çêkirin. Qalikên darcêwiyê di çermvaniyê de tên bikaranîn.
///////////
قس آکاتسیا در ازبکی:
Akatsiya — burchokdoshlar oilasi-ga mansub daraxt va butalar: 1) chin A. (Acacia) — mimozadoshlar kenja oilasi-ga mansub daraxt. 500 ga yaqin turi bor.Ko‘proq Avstraliya (250 dan ortiqroq turi), qisman Afrika va Arabiston ya.o. ida tarqalgan. Keyingi vaqtda A.ning ba’zi turlari boshqa joy-lar (Qora dengiz sohillari)da ham iqlimlashtirilgan. Chin A. mayda pat-simon bargli, to‘pgullari erta bahorda ochiladigan bo‘lgani uchun xushmanzara o‘simlik sifatida o‘stiriladi. Sene-gal, Efiopiya va Arabiston A.laridan aqoqiyo, ko‘pchilik chin A.turlarining po‘stlog‘idan oshlovchi moddalar olina-di; ba’zi chin A.turlarining mevasi va yog‘ochida ham oshlovchi va yelim moddalar bor; yog‘ochi mebel ishlab chiqarishda foy-dalaniladi; 2) oq A. yoki soxta A. (Robinia pseudoacacia) — kapalakguldoshlar ken-ja oilasiga mansub daraxt (qarang Ots aka-siya); 3) sariq A. (Caragana arborescens) — buta tarzida o‘sadi (qarang Qarag‘ay).
//////////
قس ککر در پنجابی:
ککر پھلوالے بوٹیاں دے اک ٹبر پھلیاں دی اک جنس داں اے۔ ایہدیاں 1300 ونڈاں نیں۔ ایہدے وچ رکھ دے چاڑیاں آندیاں نیں۔ 1300 وجوں 930 آسٹریلیا وچ نیں تے ریندے ایشیاء افریقہ تے امریکہ دے گرم تھانواں دے واسی نیں۔
///////////
قس آکاسیا در ترکی استانبولی:
Akasya, baklagiller familyasından Acacica cinsini oluşturan genellikle hep yeşil yapraklı ve dikenli ağaç ya da ağaççıkların ortak adı.
Başta Avustralya olmak üzere (300 tür) sıcak ılıman ve yarı tropikal bölgelerde kendiliğinden yetişen 600 türü içerir.
////////////
Acacia (Vachellia)
From Wikipedia, the free encyclopedia
For Acacia in the broader sense, see Acacia sensu lato.
It has been suggested that this article be merged into Vachellia. (DiscussProposed since May 2016.

Acacia
A. farnesia, foliage and flower head
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Genus:
Acacia
Miller, 1754
Acacia nilotica (L.Delile,
typified by Britton & Brown (1913:735)[1]
147; see text.
·         Acacia subg. Acacia Vassal
·         Acaciopsis Britton & Rose
·         Aldina E.Mey.
·         Bahamia Britton & Rose
·         Delaportea Gagnepain
·         Farnesia Gasparrini
·         Feracacia Britton & Rose
·         Fishlockia Britton & Rose
·         Gumifera Raf.
·         Lucaya Britton & Rose
·         Myrmecodendron Britton & Rose
·         Nimiria Craib
·         Pithecodendron Speg.
·         Poponax Raf.
·         Protoacacia Mill.
·         Tauroceras Britton & Rose
Acacia (/əˈkeɪʃə/ or /əˈkeɪsiə/) is a monophyletic genus[10] of flowering plants in the legume family, Fabaceae, commonly known as thorn trees or shittah trees. The genus name is derived via Latin from ancient Greek ακακία (akakia). It was the name used by Theophrastus and Dioscorides to denote thorn trees,[11] the word root being ἀκίς (akis)[12] or ἀκή (akḗ),[13] meaning "thorn" and "point" respectively.[14][15] Before discovery of the New World, Europeans in the Mediterranean region were familiar with several species of Acacia, which they knew as sources of medicine, and had names for them that they inherited from the Greeks and Romans.[11] This genus is now known as Vachellia.[4]
The wide-ranging genus occurs in a variety of open, tropical to subtropical habitats, and is locally dominant.[16] In parts of Africa, Acacias are shaped progressively by grazing animals of increasing size and height, such as gazelle, gerenuk and giraffe. The genus in Africa has thus developed thorns in defence against such herbivory.[17]
&&&&&&
طلع
بفتح طا و سکون لام و عین مهمله بفارسی بهار خرما نامند
ماهیت آن
شکوفۀ درخت خرما است در ابتدای ظهور و چون بمقدار یک شبر و یا کمتر و یا زیاده رسد شبیه بماهی بی سر و دم عریض الوسط سر و ته آن باریک است آن زمان غلاف آن منشق کردد و از جوف آن خوشۀ خرما سفید رنک که دانهای آن از جو خردتر و بران کردی مانند آرد باشد ظاهر کردد و برآید و بتدریج دانهای آن بزرک و رسیدۀ آن غلاف خشک و جدا کردد و بیفتد و آن غلاف را کفری و خوشۀ خام تازه از ان برآمده را ولیغ و بفارسی دانهای آن را غورۀ خرما و آن کرد راکشن و دقیق النخل خوانند و کشن درخت نر را تا بماده نزنند بعد از آنکه دو سه دانه ثمر نر آن را در جوف ثمر ماده کذاشته و بسته باشند خرمای آن بالیده و بزرک و شیرین و لحیم نمی کردد و از ابتدای غورکی تا انتهای تمری مراتب اواسط آن را نامهای بسیار است و در تمر اکثری مذکور شد و صنف کفری در حرف الکاف مع الفا ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و بهترین طلع از برای خوردن و قداوی از نخل نر است که در زمین و آبهای شیرین روئیده باشد و دانهای آن کوچک و پوست آن سفید بود و قبوضت آن کم و تلخی نداشته باشد
طبیعت آن
در اول سرد و در دوم خشک
افعال و خواص آن
مقوی معده و قابض طبع و مسکن حرارت و حدت خون و آشامیدن خشک آن بقدر نیم اوقیه جهت رفع تشنکی و اسهال و تپهای حاره و نفث الدم و نزف الدم نافع و دیر هضم و اکثار آن مولد قولنج و عسر البول و درد سینه و مصلح آن چربیها و کوشتها و شیرینیها و جوارشات مانند جوارش کمونی و فلافلی و زنجبیل مربا و عسل و کشن آن با حرارت لطیفه و رطوبت فضلیه و لهذا بغایت محرک باه مردان و محرک شهوت زنان است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طلع. [ طَ ] (ع اِ) جای بلند که از آن اطلاع یابند. || کرانه (به کسر نیز آید). (منتهی الارب ). || اندازه و مقدار. یقال :الجیش طلع الف.   (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || شکوفه ، و کنایه است از درخشندگی دندان.   || شکوفه ، نخستین خرماست ، پوست آن را کفری و چیز درونی آن را اغریض نامند جهت سپیدی آن.   (منتهی الارب ). شکوفه ، نخستین که از درخت خرما برآید. (منتخب اللغات ). شکوفه ، درخت خرما. (دهار). اول بار خرما. اول میوه ، خرما که بهار خرما گویند. بزیم.   طلح.   کاشکلو(در خرما و مانند آن ). کویله.   کاناز. گوزه مخ.   ام غیلان.   مغیلان.   تاره.   کارد. (مهذب الاسماء). ۞ آنچه اول از خرما ظاهر شود عرب طلع گوید و بعد از آن خلال و بعد از آن بسر و بعد از آن رطب و بعد از آن تمر. طلع النخل ؛ آنچه از خرمابن برآید مانند دو نعل برهم نهاده ، تیزاطراف و میان آن بار آن نهاده.   (منتهی الارب ) : و از وی [ از پارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع... خیزد. (حدود العالم ). و از وی [ شهر گور بپارسی ] آب طلع و آب قیصوم خیزد که بهمه ، جهان ببرند و جای دیگر نباشد. (حدود العالم ). بهندوی سوال گویند. ارجانی گوید طلع سرد و خشکست در سه درجه و در معده دیر هضم شود و باده قولنج است و دمش خون را که او را نفث الدم گویند بلغت تازی نافعاست.   (ترجمه ، صیدنه ، ابوریحان ). شکوفه ، درخت خرماست که بعد از شکفتن گشن خرما از غلاف او حاصل شود مانندآرد و دقیق النخل نامند و بدون پاشیدن آن بر ثمر نخیل بار نمی بندد، در اول سرد و در دوم خشک و قابض طبع و مسکّن حرارت خون و مقوی معده و خشک او بقدر نیم وقیه رافع اسهال و جهت تشنگی و تبهای حار و نفث الدم و نزف الدم نافع و دیرهضم و اکثار او مولد قولنج و عسر بول و درد سینه و مصلح مطبوخ او روغن کنجد و خام او را مصلح چربیها و شیرینهاست و آرد او با حرارت لطیفه و بغایت محرک باه است.   (تحفه ، حکیم مو، من ). ابوحنیفه گوید: اول ثمر نخل را طلع خوانند و قشر وی کفری و جفری خوانند و آنچه در اندرون قشر وی بود ولیع خوانند بپارسی بهار خرما گویند، و طبیعت آن سرد است در اول و خشکست در دوم و گویند قبض در وی ممکن نیست ، گویند تر بود و باقولی (یاقوتی ) گوید دقیق نخل ذکر بپارسی گشن خرما خوانند باه را نافع بود و مجامعت را قوت دهد، و ابن ماسویه گوید: خشکی بر وی غالب بود بر خشکی جمار و سردی مانند سردی جمار بود دیر از معده بگذرد و شکم ببندد بسیار خوردن وی درد معده پیدا کند و قولنج آورد و این فعل خاصیت وی است ، و صاحب منهاج گوید: مصلح وی شهد است ۞ ، و رازی گوید: مقوی معده بود و خشک کند و محروری مزاج را سود دهد و دفع مضرت وی از نفخ در معده و دیر از معده گذشتن بر زنجبیل مربا کنند یا به جوارشات گرم.   ابن ماسویه گوید که : اگر مسلوق خورند باید که با خردل و مری (مروی ) و زیت و فلفل و کرویا و سراب و کرفس و نعناع و صعتر خورند و اگر خام خورند با طعامهای چرب مانند مرغ فربه و بزغاله ، فربه و مانند آن و بعد از آن شراب بر سر آن خورند. (اختیارات بدیعی ). و ابن البیطار آرد: ابن سمحون گوید: خلیل بن احمد گفته است ، طلع ۞ از نخل بیرون آید و همچون دو نعل مطبق است که بار نخل میان آنها چیده شده باشد و انتهای آنها تیز است.   ابوحنیفه گوید: طلع نخل ثمره ، آنست که در آغاز پدید آمدن آن آشکار میشود و پوست آن را کفری نامند و آنچه را در درون آن باشد ولیع و اغریض ۞ خوانند. و دندان سپید را بدان تشبیه کنند. و نیز ابن سمحون در فصل دیگری گوید: تلقیح نخل چنانست که خوشه ای از گل نر را بطور واژگون در درون خوشه ، ماده گذارند تا گرد و غبارآن در درون خوشه ، ماده پراکنده شود. (از مفردات ابن البیطار). و رجوع به تذکره ، داود ضریر انطاکی شود.
///////////
تارونه.   [ ن َ / ن ِ ] (اِ) غلاف شکوفه ، نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه برنیامده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). غلاف شکوفه ، درخت خرما که هنوز نشکفته و خوشه برنیامده.   (فرهنگ نظام ). || بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرونر آنرا که کافورالنخل و دقیق النخل و گشن نامند و هر سه را دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بعضی خوشه ، شکوفه ، آنرا [ نخل را ] که طلع نامند، دانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بهترین آن دانه ، خوشبوی ما، خوذ از نر آنست و مقوی دماغ و قلب و روح است ، عرق آن مکرر خورده شده است و آنرا غنچه ، خرما و کاردوالی نیزگویند و به عربی کفری* خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در شیراز عرق تارونه فراوان است.   (فرهنگ نظام ).
*کفری(غنچه خرما)
کفری، غلاف شکوفه نخل
Flower envelope of palm- tree!?
به فارسی غنچۀ خرما نامند؛ غلاف شکوفه نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه بر نیامده باشد و بعضی پوست غلاف و شکوفه و گرد نر آن را که کافورالنخل و دقیق‌النحل و گشتن(گرد خرما) هر سه دانسته‌اند. بهترین آن تازه خوش‌بوی مأخوذ از نخل نر است و چون کهنه گردد سرخ شود و قوت از آن زایل شود.
طبیعت آن در آخر دوم گرم و خشک و با حرارت کمی و برودت بسیار نیزگفته‌اند و روغن آن سرد و خشک است
خواص: شادی بخش و مقوی و انرژی زا جهت ارواح قلبی و دماغی و کبدی و مقوی لثه و رافع زخم های شدید است. طبق دستورات معین گرد آن برای التیام زخم های تمام اعضاء به کار می رود دو مثقال (4/9 گرم )از گرد آن قاطع اسهال و جوشانده آن قابض است. در ترکیب با داروهای مناسب برای تقویت معده و اسهال توأم با استفراغ و ضعف احشاء و دردها و زخم و کلیه و مثانه مفید است. ضماد آن جهت مفاصل جرب مجرب است. غبار بسیار نرم آن از لحاظ نیروی فعل و انفعالی از خشن آن قوی تر و بسیار برای معده مقوی و رافع خونریزی معده و زخم های عفونی داخلی است. عرق آن را مانند گلاب به دست می آورند و با عطریت مخصوص قابض و مقوی قلب و معده و رافع خفقان و اسهال های مرطوب و دل درد است. طرز قرار گرفتن روغن آن چنین است که بعد از رسیدن طلع آن را نیم کوب کرده و به اندازه همان روغن زیتون گرفته و درهم کنند و سه چهار حرکت داده سپس صاف کرده و در شیشه کنید
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
معده زخم شادی بخش اسهال مقوی دل درد غنچه خرما
///////////
بلح‌ (غوره خرما)
چون سبز بود و لیع خوانند و جدال نیز گویند و آن چون سبز بود بشکافند و بیرون آورند و بپارسی غوره خرما گویند و چون در غلاف باشد طلع خوانند و صفت طلع گفته شود و طبیعت بلح سرد و خشک است در دویم شراب وی شکم ببندد خاصه با شراب عفص بود و سیلان رطوبت که از رحم بود ببندد و خون که از بواسیر پدید آید بازدارد و معده را دباغت کند اما سینه و شش را بد بود به سبب خشونت که در وی هست دیر از معده بگذرد و غذا اندکی دهد و سدّه جگر آورد و بسیار خوردن خلطهای غلیظ در شکم بازدید کند اما ممسک بول بود و مصلح وی شیره بنفشه بود که بعد از وی بخورند
در مخزن الادویه می‌نویسد: بلح به فتح با ثمر درخت خرماست که هنوز از سبزی برنیامده و میل بشیرینی ننموده باشد.
اختیارات بدیعی
////////////
خواص اجزای خرما و نسخه درمانی
19780 تغذیه , سلامت آسان طب » تغذیه » خواص اجزای خرما و نسخه درمانی همیار آسان طب
خرما برای رفع ناراحتی های سینه مفید است و برای این كار نیز ازآن به صورت جوشانده های پنجاه گرم خرما درهزار سی سی آب استفاده می شود ، در ضمن چون مقداری موسیلاژ ومواد پكتیك دارد ، آرام كننده سرفه نیز است ، در خرما اثر درمانی رفع اخلاط خونی نیز دارد.
شکوفه درخت خرما
خواص درمانی
شکوفه درخت خرما که نام دیگرآن بهارخرما است اگر به صورت خشک به اندازه 100گرم خورده شود،مقوی معده وقابض مزاج است و برای رفع تشنگی و تب های حارو خلط خونی و خونریزی و قطع اسهال نافع است.
تذکر:کثرت مصرف خرما، آن مولد قولنج و سختی در تخلیه ادرار و درد سینه است .
مصلح آن: چربی ها، گوشت و شیرینی است.
خرمای سبز و کال
بلح میوه سبز و نرسیده خرما است که رنگ آن سبز و مزه گسی دارد، این میوه به شرطی شیرین می شود که آن راتلقیح کرده باشند، یعنی از دانه های شکوفه های نر گرفته و در میان شکوفه ماده گذاشته در غیراین صورت ، میوه نرک بوده و پیش از رسیدن ازبین می رود. به گزارش آسان طب بلح ،عطری مخصوص و نیز ویتامین های E وC و مقداری زیادی تانن دارد.
نام های دیگر:بلح ،غوره خرما
خواص درمانی
” برای کبد بسیار مفید است.
” جوشانده آن برای درمان زخم جزام مؤثر است.

” آن را بکوبید و ضماد کنید، از عرق زیاد بدن جلوگیری می کندو بوی بد آن را ازبین می بردو جراحات زخم را برطرف می کند .
” آن را در دهان بجوید، لثه ها را تقویت می کند.
” ازانواع خون ریزی از جمله خون ریزی لثه ومعده و رحم جلوگیری می کند .
” آن را در آبغوره بجوشانید و آب آن را کاملا صاف کنید و در چشم بکشید.آب ریزش چشم و تراخم وقرمزی پلک چشم را درمان می کند.
هسته خرما
طبیعت هسته خرما گرم و خشک است .
خواص درمانی
” آن را خوردکنید وسپس بجوشانیدو آب آن را میل کنید سنگ کلیه و سنگ مثانه را خورد می کند.
” باآرد هسته خرما ، آن حریره درست کنیدو بخورید. بسیار قابض است و اسهال طولانی ومزمن را درمان می کند
” هسته خرما رابکوبیدوب جوشانید،با آب صاف کرده آن چشم را بشویید. آب ریزش چشم را برطرف می کند
” گردسوخته هسته خرما برای درمان زخم های چرکی و بدخیم مصرف می شود.
شکوفه های خرمای نر
نام های دیگر: دقیق الجبل، تاروکه، کفری
خواص درمانی
” شکوفه هارا با پوست و محتویاتش در روغن زیتون مخلوط کرده و سه یاچهار روز، هر روز چند بار به هم بزنید.   سپس هر روز بخورید. برای درمان زخم معده مفید است
پوست شکوفه خرمای نر
خواص درمانی
” آن را بسیایید و بخورید. اسهال را متوقف می کند .
” 250گرم از آن را در نیم لیتر آب بجوشانید تا به نصف برسد.   سپس هم وزن آب صاف کرده آن شکر قهوه ای اضافه کنید و آن را به قوام در آوریدو هر روز دو مثقال ازآن را بخورید معده را تقویت می کند و ثقل سرد و مسمومیت غذایی را برطرف می سازد .
” آن را مثل سورمه نرم بسایید و هر روز به لثه ها بمالید. لثه را تقویت کرده و پیوره را برطرف می کند .
هسته خرما
گردداخل شکوفه خرمای نر
نام های دیگر: پودرلگاء، پودرلقاء، پودر گرده درخت خرمای نر، کش خرما، کش، گشن، تارونه، طلع
خواص درمانی
1. 5/3 گرم ازآن بخورید.عطش راتسکین می دهد،خونریزی ریه را برطرف می سازد
2. ده گرم ازآن را بخورید.   موجب افزایش وزن تخمدان در زن و بیضه ها در مرد می شود ، غریزه جنسی در مرد و زن را تحریک می کند. اسپرم های نطفه مرد را می افزاید

3. مقوی معده و جمع کننده (قابض) شکم است ، حرارت و التهاب خون را تسکین می دهد و فشارخون را پایین می آورد.
نسحه های درمان با خرما
 ” اگرخرما را با شنبلیله دم کنید و آب آن را بنوشید برای رفع تب بلغمی مفید است، سنگ مثانه را خورد می کند
” خرما را با انجیرخشک و کشمش و عناب تکه تکه شده بجوشانید و آب آن را بنوشید.   سینه را نرم می کند ، به عنوان ملیَن برای تنگی نفس ، آسم و تسکین سرفه مفید بوده تب بر نیز می باشد.
” برای افزایش و تقویت هوش و حافظه،خرمای سیاه را بدین ترتیب میل کنید: روز اول یک عدد روز دوم دو عدد و تا روز دوازدهم به دوازده عددبرسد.   از روزسیزدهم برعکس تعداد را کم کنید تا به یک عدد برسد.
” خرما در درمان فلج ولقوه مفید است و به مبتلایان فلج اطفال ، دادن روزانه چندعدد خرماتوصیه می شود.
” ازخرمای سبز شربتی نیز تهیه میکنند(با جوشاندن خرمای سبز درآب)که برای ایجادانرژی و قدرت عمومی بدن به کار می رود
” خرما مقوی عمومی بدن و چاق کننده و نافع فلج و سردی کبدو نرم کننده مفاصل است.
” هسته خرماگرم و خشک است و شدیدالقبض و آشامیدن آب پخته آن جهت شکستن سنگ و پودر آن جهت رفع اسهال مفید است.
” خرما برای رفع ناراحتی های سینه مفید است و برای این کارنیز ازآن به صورت جوشانده های پنجاه گرم خرما درهزار سی سی آب استفاده می شود ، در ضمن چون مقداری موسیلاژوموادپکتیک دارد ، آرام کننده سرفه نیزاست ، خرما در اثر درمانی در رفع اخلاط خونی نیز دارد.
” گل های نخل خرما آن طعم تلخ و اثری مسهل و خلط آوردارند.

” میوه رسیده خرما ، طعم شیرین و اثرمقوی دارد، مصرف آن گاهی یبوست ایجادمی کند.
” نوعی ازآن خرما خرک می نامند و خشک ، سفید ، سفت و بسیارشیرین است.   درمعالجه کرم کدو و سایربیماری ها به کارمی رود.
خواص هسته خرما
” جویدن خرما خرک باعث محکم شدن لثه می شود.
” خونی که از خرمادربدن تولیدمی شود ، غلیظ و برای طحال و جگرمضر است.
” برای چاق شدن افرادلاغر ، خرما را درشیرجوشانده و مصرف شود. خرما برای افرادسردمزاج ،مفید و برای گرم مزاج ها مضراست و قبض مزاج(یبوست) می آورد. مصلح آن کاهووسکنجبین است.
” آرد هسته خرما اسهال را بندمی آورد و پودرسوخته هسته آن در انعقاد خونریزی جلدی نافع است و زخم را التیام می دهدو مسواک با پودر خرما دندان را جلا می دهد.   خواص هسته خرما
” دو تا سه عددخرمای له شده را در آب جوش بیندازید،سپس آن را هم زده بنوشید ، این مخلوط برای دل درد قابل استفاده است.
” تغذیه خرما بایک لیوان شیرقبل ازخواب موجب آرامش بیشتر و خواب آرام و راحت می شود.
خواص خرما خواص هسته خرما
خواص هسته خرما
پس فقط خود گوشت خرما فایده ندارد. بلکه هسته ی خرما هم فواید زیادی برای ما و درمان بیماری ها دارد. سعی کنید خرما را به عنوان میان وعده در کنار چای مصرف کنید. قند خرما خیلی بهتر از قند عادی است. ائمه هم ما را به خوردن خرما خیلی تشویق کرده اند. حضرت علی ( ع ) اکثرا خرما میل میکردند.
منبع :
asanteb.com
//////////
////////////
&&&&&&
طلاء
بکسر طا و فتح لام و الف ممدوده
ماهیت آن
آب انکور جوشانیده است که طبخ نمایند تا دو ثلث یا کمتر از ان برود و آن را میفختج* نامند و بعضی اعراب آن را خمر کویند و بعضی کویند آب انکوریست که طبخ دهند تا آنکه نصف آن و یا بیشتر و یا کمتر برود و غلیظ مائل بسیاهی کردد و آن را طلا از جهت آن نامند که اعراب در جرب شتران با قطران و زقت می مالند و بعضی همه اقسام خمر را بدین نام مخصوص می دارند و بعضی مثلث را
طبیعت و افعال و خواص آن
نیز قریب بخمر و مثلث است و ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* میفختج.   [ م َ ف ُ ت َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ۞ معرب می پخته.   (دهار) (یادداشت مو لف ). می پخته.   می پختج.   اغلیقی.   مثلث.   سیکی.   منصف.   طلاء. (یادداشت مو لف ). به پارسی پخته جوش خوانند و آن آب انگور جوشیده است که سه یکی بماند. (اختیارات بدیعی ). معرب از می پخته فارسی است و به عربی عقیدالعنب نامند و آن آب انگور است که در طبخ زیاده از دو ثلث بسوزد و غلیط گردد و آن مایل به ترشی می باشد و در گیلانات دوشاب ترش گویند و چون با خاک دوشاب بجوشانند شیرین می گردد و آن را دوشاب گویند. گرم و خشک است.   (از تحفه حکیم مو من ) : دیگر روز آن را بپزند تا به نیمه باز آید و به دست بمالند و یک من شکر و یک من میفختج برفکنند و به قوام آرند. (ذخیره خوارزمشاهی ). ورجوع به میپخته و بحر الجواهر و دزی ج 2 ص 630 شود.
- میفختج مدبر ؛ می پخته ای است که با شکر و عسل بار دیگرجوشانیده باشند. (تحفه حکیم مو من ).
- میفختج مفرح ؛ می پخته ای است که در مُدَبِّر آن هیل و جوز بویا و قرنفل و امثال آن اضافه کرده باشند. (از تحفه حکیم مو من ).
- میفختج‌
بختجوش گویند بپارسی و آن آب انگور جوشیده است که سه‌یک بماند
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: بفتح میم و ضم فا و سکون خا و فتح قا معرب میپخته فارسی است و بیونانی اغلیقن نامند بمعنی عقید العنب در گیلانات آن را دوشاب ترش و پس از تصفیه آن را دوشاب گویند و بعربی دبس گویند
///////////
طلاء. [ طِ ] (ع اِ) قطران.   (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طِلا. هرچه آن را درمالند بر جائی .(منتهی الارب ). هرچه آن را بمالند. (منتخب اللغات ). آنچه براندایند از دارو. آنچه از رقیق القوام که بر عضو مالند. ۞ دوائی رقیق که بر عضو بمالند. دوایی که بر تن مالند و چون ضماد محتاج بستن نباشد. ادویه مایعی را نامند که بر عضو بمالند و از ضماد رقیق تر باشد. (فهرست مخزن الادویه ). برچیزی اطلاق شود که آن را برای تنقیه و تحلیل و تنقیح و قلع آثار بر عضو بمالند، خواه مفرد باشد یا مرکب .(تذکره انطاکی ). مالیدنی.   نهادنی.   داروئی که به آب رقیق ساخته بمالند. آنچه بر عضو مالند و فرق میان آن و ضماد آن است که طلا به اشیاء سیالی اختصاص دارد که نیاز به بستن دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || شراب.   (منتخب اللغات ). نوعی از می.   (مهذب الاسماء). شراب کهن.   خمر کهنه.   (فهرست مخزن الادویه ).شراب غلیظی که به سیاهی زند. (تذکره انطاکی ). شراب مسکری است که در ظرف مشمعی سازند. سیکی.   می سیکی.   (منتهی الارب ). می پخته ۞.   می پختج.   (منتهی الارب ). می پخته منصف.   منصف.   و فی الحدیث : سیشرب اناس من امتی الخمر یسمونها بغیر اسمها؛ یرید انهم یشربون النبیذ المسکر المطبوخ و یسمونها طِلاءً. (منتهی الارب ). می خوشمزه.   (منتهی الارب ). عصیر مطبوخ.   (فهرست مخزن الادویه ). آب انگور مشمش را گویند.(فهرست مخزن الادویه ). مثلث.   شراب کهن خوب.   (اختیارات بدیعی ). خمر غلیظ سیاه لون است و بعضی مثلث را به این اسم می نامند و بعضی مطبوخ را. (تحفه حکیم مو من ). آن آب انگور جوشانیده است که طبخ نمایند تا دو ثلث یا کمتر از آن برود و آن را می فختج نامند و بعضی اعراب آن را خمر گویند. آب انگوری است که طبخ دهند تا آنکه نصف آن و یا بیشتر و یا کمتر برود و غلیظ مائل به سیاهی گردد و آن را طلا از جهت آن نامند که اعراب در جرب شتران با قطران زفت میمالند و بعضی همه اقسام خمر را بدین نام مخصوص میدارند و بعضی مثلث را. طبیعت و افعال و خواص آن نیز قریب به خمر و مثلث است.   (مخزن الادویه ). ابن الاعرابی گوید: طلا را در عرب شراب گویند و بعضی گفته اند طلا شراب تیره را گویند و یحیی در علاج نوعی از جنون که او را مانیا گویند فرموده است که او را طلا باید داد تا منفعت کند و از او به خمرتازه عبارت کرده است که کهنه نشده باشد و به طعم بی مزه باشد و چنین گفته اند که کهنه شدن خمر آن باشد که شش ماه بر او بگذرد و بگویند منفعت طلا آن را که خوردن او عادت داشته باشد (کذا) و همو در علاج ایلمیا یعنی بیماری صرع گفته است که غذای او باید که طعمه باشد که از آن خلط نیکو حاصل آید و بر خوردن طلا که کهنه تمام شده باشد مداومت نماید. (ترجمه صیدنه ابوریحان ). طلا بر طبیخ عصیر انگور اطلاق شود که دو ثلث یا بیشتر آن رفته باشد و ایرانیان آن را فختج (پخته ) نامند. و بعض اعراب آن را خمر خوانند. و در «الملتقی » آمده است که طلا عصیر مطبوخی است که بیش از نصف و کمتراز دو ثلث آن رفته باشد. در بحر الجواهر چنین است.   و در نزد فقیهان طلا بر آب انگور مطبوخی اطلاق شود که کمتر از دو ثلث آن رفته باشد بدانسان که اگر نیمی ازآن رفته باشد آن را منصف خوانند و اگر کمتر از نصف آن رفته باشد آن را باذق (باده ) نامند. و اگر بیشتر از نصف و کمتر از دو ثلث آن رفته باشد نام خاصی ندارد و از جمله انواع طلا عصیر انگور مطبوخی است که آب در آن میریزند آنگاه پیش از غلیان آن را طبخ میکنند چنان که دو ثلث آن برود و یک ثلث آن باقی بماند و بنابراین کمتر از دو ثلث عصیر از بین میرود، همچنین جمهوری را نیز یکی از انواع طلا میشمرند و آن آب انگوری است که آب در آن میریزند و اندکی آن را میپزند. و باید دانست که طلا بر هرگونه آشامیدنی اطلاق میشود که غلیظ شده باشد و مشابه طلائی گردد که آن را بر اعضاء میمالند مانند قطران و مانند آن و این گفته صاحب المغرب است و شکی نیست که اشربه مذکور در نتیجه طبخ غلیظ میشوند هرچند برخی نسبت به دیگری ممکن است غلیظترباشد و طلا به این معنی شامل مثلث هم میشود بلکه صاحب صحاح تصریح کرده است که طلا نام مخصوص مثلث است ، ولی مراد فقیهان از طلا بجز مثلثی است که از اشربه مست کننده به دست می آورند. در بیرجندی چنین است.   و صاحب جامعالرموز آرد: طلا آب انگور خالصی است که پیش از غلیان خواه بوسیله آفتاب یا آتش طبخ شود و در نتیجه کمتر از دو ثلث آن برود. در این تعریف قید «خالص »، فختج (پخته ) و «جمهوری » را از طلا خارج میکند و برخی گفته اند هرگاه بسبب طبخ کمتر از دو ثلث آن برود طلاست واگر نصف آن برود منصف است.   (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || رسن که در پای بچه گوسپند کنند. (مهذب الاسماء). رسن که بدان پای بره بندند. || دشنام.   (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || زن مرد. || باد خوش.   || مرغزار باران ریزه رسیده.   || زن سالخورده.   || زن بیهوده گوی.   || زن بدزبان.   || دسترس در خوردنی و نوشیدنی.   (منتهی الارب ).
/////////////
قس دُبس در عربی:
الدبس هو شراب مركّز داكن اللون مائل إلى اللون الأحمر وهو حلو المذاق. هناك عدة أنواع للدبس مثل دبس العنب، دبس التمر ودبس الخروب ويحصل عليهما من العنب، التمر أو الخروب أو الرمان. يستعمل الدبس في معظم البلدان العربية حيث يخلط عادة مع مكونات أخرى لصنع الحلويات وفي بعض الأحيان يؤكل مباشرة مع القشطة أو الطحينة. أما دبس الرمان فيستعمل غالبا كإضافة في الطبخ.

محتويات [أظهر]
طريقة تحضير دبس العنب[عدل]
بعد فرز العنب لعدة اقسام يؤخذ قسم العنب الخاص بالعصر ويوضع بأحواض حجرية تسمى المداعس أو المعاصر ويتم عصر العنب بالاقدام جيدا. يؤخذ العصير الناتج ويسكب في اكياس قماشية أو خيشية معلقة تحتوي تراب يسمى (الحِوَرْ) وهو تراب أبيض ،ويوضع وعاء اسفل الأكياس...وتترك ليوم كامل حتى تصفى جيدا فينتج عندنا عصيرا يسميه اهل مدينة الخليل (الراووق). يوضع العصير في قدور كبيرة تسمى (الدست) ويوضع عليه كمية من تراب الحور، ويوضع على نار الحطب حتى يغلي ويتكثف ويصبح دبقا كالعسل. يترك حتى يبرد ويعبئ في زجاجات ويغلق جيدا.

يؤكل دبس العنب غمسا بالخبز بعد أن يوضع عليه (طحينية)السمسم أو زيت الزيتون. وفي الايام المثلجة يصنع منه أهل مدينة الخليل مثلجات حيث يكمسون اكوام من الثلج ويغمسونها بالدبس.

المعلومات الغذائية[عدل]
تحتوي كل ملعقة كبيرة من الدبس (20غ) بحسب وزارة الزراعة الأميركية على المعلومات الغذائية التالية :

السعرات الحرارية: 58
الدهون: 0
الدهون المشبعة: 0
الكاربوهيدرات: 14.95
الألياف: 0
البروتينات: 0
الكولسترول: 0
المعلومات الغذائية عن الدبس

أنظر أيضا[عدل]
دبس العنب
دبس التمر
دبس الخروب
دبس السكر (عسل أسود)
رُب التمر
مراجع[عدل]

مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: دبس
أيقونة بوابةبوابة تركيا أيقونة بوابةبوابة مطاعم وطعام
تصنيفات: شراب محليات مربى مطبخ تركيم طبخ عثماني مطبخ يوناني مطبخ
////////////
قس پِکمِز(می پخته) در آذری:
Pekmez (Turkish: pekmez, from Oghuz Turkic bekmes[1][2]) is a molasses-like syrup obtained after condensing juices of fruit must, especially grape by boiling it with a coagulant agent.[clarification needed] It is used as a syrup or mixed with tahini for breakfast.
//////////
قس وَش، یوننِکد وَش، عَنِویم! در عبری:
דבש ענבים, אשר מכונה בימינו, בערבית, "דבס", הוא מאכל ממותק העשוי מתירוש ענבים מורתח. הוא היה מוכר בארץ ישראל עוד לפני הכיבוש הערבי במאה ה-7. בתקופות קדומות הוא היה מאכל שכיח באזור הר חרמון ובלבנון. בספרות הערבית של תקופת ימי הביניים היה ה"דבס" שם תואר כללי לדבש הפירות אך בעיקר לדבש תמרים. החל מסוף התקופה הממלוכית בארץ ישראל, במאה ה-16, מטעי התמרים נעלמו מהנוף החקלאי של ארץ ישראל. וכך הדבס, שכונה בו דבש הענבים, היה למאכל של תושבי הארץ. בחקיקה של האסלאם נאסרה שתיית היין וכך, התעורר הצורך במציאת תחליף, העשוי אף הוא מענבים, אך לא נכלל בהגדרה של יין. דבש ענבים הייתה לתחליף הולם לכך[1].
//////////
قس دیمس در کردی:
Dims
Dimsê tiriyê
Dims an jî dimis xwarin û vexwarinek ji tû an tiriyê esirandî ku hatiye kelandin û bûye pelûl çêdibe. Di çanda xwarinê de ciyekî girîng digire.
Girêdanên derve[biguherîne]
*      Li Wikimedia Commons medyayên di warê Dims de hene.
/////////////
Pekmez
From Wikipedia, the free encyclopedia
It has been suggested that PetimeziGrape syrup and Defrutum be merged into this article. (DiscussProposed since September 2014.
Pekmez (Üzüm Pekmezi), a Turkish syrup made of grapes (grape syrup) or (Keçiboynuzu Pekmezi) of carob
Pekmez (Turkishpekmez, from Oghuz Turkic bekmes[1][2]) is a molasses-like syrup obtained after condensing juices of fruit must, especially grape by boiling it with a coagulant agent.[clarification needed] It is used as a syrup or mixed with tahini for breakfast.
Contents
 [show] 
History[edit source]
Fruit molasses, defrutum, goes back to the classical period.[3]
Regional variants[edit source]
In Turkey, sugar beet (şeker pancarı), figs (incir) or mulberry (dut) are often used, as well as juniper berries (andiz). Pekmez made from carob (keçiboynuz or harnup) is popularly recommended as a treatment for iron deficiency anemia.
In the Balkans, it is more jam-like in texture and usually made of plums (Croatian: pekmez od šljive).   In Greece, it is called petimezi (πετιμέζι).
In Arab cuisinedibs or dibis is made from pomegranates, grapes, carob,[4] or dates.[3]
See also[edit source]
·         Grape syrup
·         Pomegranate molasses
·         Date honey
References[edit source]
4.     Jump up^ Maan Z. Madina, Arabic-English Dictionarys.v.
Further reading[edit source]
[show]
·         v
·         t
·         e

This Turkish cuisine-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.

This breakfast-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Ottoman cuisine

·         Sugar substitutes
·         Syrup
·         Grape dishes
·         Turkish cuisine stubs
·         Breakfast stubs