طالیسفر
بفتح طا و الف و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله
و فتح فا و راء مهمله
در ماهیت آن
اختلاف بسیار است بعضی کویند آن پوست درختی است که از بلاد هند
آورند اندک از دارچینی ضخیم تر و صلب تر با اندک حدت و خوش بوئی کمی و اشقر و چون کهنه
کردد مائل بسیاهی شود و کفته اند عروقی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زرد و
بوی آن شبیه ببوی زعفران و با عفوصت و تیزی و شاید زرنب باشد که بهندی طالیس پتر نامند
و آن برک درختی است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زردرنک
طبیعت آن
مختلف القوی با جوهر ارضی غالب معتدل در کرمی و سردی و مائل بحرارت
و خشک در سوم و بعضی کرم و خشک در دوم دانسته اند
افعال و خواص آن
جهت لقوه و فالج و نفث الدم و نزف الدم و حبس سیلانات و اسهالات
بواسیر و قروح امعا و مضمضه بطبیخ آن با سرکه جهت درد دندان و نکاهداشتن آن در دهان
جهت قلاع سفید آن و ضماد آن خشک کنندۀ دانۀ بواسیر مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن
چهار دانک وزن آن کمون و نیم وزن آن ابهل و کویند بدل آن بوزن آن سنبل و نیم وزن ساذج
و کویند ابهل و مقل مساوی آن مضر رئه مصلح آن عسل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طالیسفر
بیونانی دارکیه خوانند و ماقو نیز گویند و صاحب منهاج گوید ورق
زیتون هندی بود و آن قشری هندی بود و صاحب جامع اقوال بسیار آورده اول گفته بسباسه
است و دیگر از قول ابن جلجل گوید که لسان العصافیر بود و دیگر گفته که عرق درختی هندی
بود و دیگر گفته که عرق درخت توت است که کرم ابریشم برگ آن را خورد و این اقوال خلاف
است و قول دیگر گوید مجوسی که ورق زیتون هندی است و این موافق قول صاحب منهاج بود و
صاحب منهاج و صاحب تقویم تحقیق نکردهاند که چیست و مؤلف گوید بیخ زیتون هندی است و
باقی اقوال خلاف است و آن پوستی سبزتر از دارچینی و سختتر و میل بسیاهی زند و طعم
آن بغایت عفص بود و اندک عطریتی دارد و جالینوس گوید در وی هیچ گرمی و سردی نبود و
گویند خشک بود و ابن عجری گوید گرم و خشک بود در دویم و مجوسی گوید معتدل بود در گرمی
و سردی و سردی وی در دویم بود و از برای ضرب و قرحه امعا و نزف دم بواسیر و فالج و
لقوه نافع بود و شربتی از وی یک مثقال بود و چون بسرکه بپزند و بدان مضمضه کنند درد
دندان را ساکن گرداند و قلاع سفید زایل کند و گویند مضر بود به شش و مصلح وی عسل بود
و دیسقوریدوس گوید بدل طالیسفر چهار دنک وزن آن کمون بود و نیم وزن آن سنبل و نیم وزن
آن ساذج و گویند بدل وی مقل و ابهل بود مساوی
////////////
طالیسفر. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقول دزی
(ج 2 ص 19) بصورتهای طالیشفَر و طالیشقر و طالیَشفَر و طالشقیر در کتب گوناگون عرب
آمده است چنانکه در تذکره داود ضریر انطاکی
نیز طالیشقر است ولی صورت معروف آن همین طالیسفر است . آن را مرادف بسباسه ، دارکیسه
. لسان العصافیر. ماقر ۞ بیخ درخت توت ، تیواج ختائی ، پوست بیخ زیتون هندی ، برگ زیتون
هندی و غیره آورده اند. صاحب برهان گوید: «طالیسفر» بر وزن فالیزگر به لغت یونانی پوست
بیخ زیتون هندی است و بعضی گویند برگ درخت زیتون هندی باشد. ابن البیطار آرد: غافقی
آن را دارکیسه خوانده و بسیاری از مردم برآنند که طالیسفر همان بسباسه است ولی این
نظر درست نیست و حُنین این دارو را که در کتاب دیسقوریدس طالیفسر آمده است بنام یونانی
آن «ماقر» ذکر کرده است . و تنها ابن جلجل گمان کرده که طالیفسر را لسان العصافیر گفته
اند و آن را ریشه های درختی هندی دانسته اند. دیگری گفته است : طالیسفر ریشه های گیاهی
است که کرم ابریشم از آن تغذیه میکند. مجوسی گوید: داروی مزبور برگ درخت زیتون هندی
است . دیگری آن را پوستهای درختی هندی دانسته که به یونانی بنام دارکیسه معروف است
. دیسقوریدس در کتاب اول گوید ماقر پوست درختی است که آن را از بلاد یونان آرند. رنگ
آن بسرخ سپپدی غلیظی زند، بسیار قابض است و گاهی آن را برای خونروی و زخم روده و سیلان
فضولات به شکم ، نوشند. جالینوس در کتاب هفتم گوید: این دارو پوست درختی است که آن
را از هند آرند. مزه آن سخت گس و زبان گزو
اندکی تیز و قدری معطر است و مانند ادویه ای که ازهند آرند خوشبو باشد و گوئی این پوست
از جوهرهای گوناگونی ترکیب یافته است که بیشتر آنها زمینی و اندکی از آنها جوهر لطیف
گرم است و به همین سبب سخت مایه خشکی و قبض میشود و آن را به داروهائی در می آمیزند
و تر کنند که برای شکم روی و زخم روده سودمنداند زیراداروی مزبور در درجه سوم چیزهائی است که مایه خشکی باشند. و اما از لحاظ گرمی و سردی ، در هیچیک
تاثیر آشکاری ندارد. غافقی گوید: و آنچه از گفتار دیسقوریدس و جالینوس درباره این دارو مستفاد میشود این است که طالیسفر به هیچ
رو از انواع بسباسه نیست ، زیرا بسباسه دارای اندکی قبض باشد و حرارت بر آن غالب است
در صورتی که طالیسفر بگفته دیسقوریدس پوست
رقیقی است نه درشت و با این خاصیت به «ارماک » شبیه تر است .
ابن عمران گوید: طالیسفر ریشه های باریکی
است دارای پوست خاکی رنگ و درون زردرنگ و تندمزه و زبان گز میباشد و بوی آن مانند بوی
زعفران تند است و آن گرم و خشک در درجه دوم
است و بویژه برای بواسیر و ورمهای درون و بیرون سودمند است .
مجوسی گوید: طالیسفر در سردی و خشکی در
درجه دوم است . مطبوخ آن با سرکه درد دندان
را سودمند است و هرگاه آب مطبوخ آن را در دهان گیرند بیماری قلاع سفید را سودمند باشد.
بدیغورس گوید: بدل طالیسفردو ثلث وزن آن زیره و نصف وزن آن ابهل است . رازی و اسحاق
بن عمران نیز گفته او را آورده اند. (از مفردات
ابن البیطار ج 2). و صاحب مخزن الادویه آرد: بفتح طا،در ماهیت آن اختلاف بسیار است
بعضی گویند آن پوست درختی است که از بلاد هند آورند. اندک از دارچین ضخیم ترو صلب تر
بااندک حدت و خوشبوئی کمی و اشقر و چون کهنه گردد مایل بسیاهی شود و گفته اند عروقی
است باریک بیرون آن اغبر و اندرون آن زرد و بوی آن شبیه ببوی زعفران و با عفونت و تیزی
و شاید زرنب باشد که به هندی طالیس نیز نامند و آن برگ درختی است باریک بیرون آن اغبر
و اندرون آن زردرنگ . طبیعت آن مختلف القوی با جوهر ارضی غالب معتدل در گرمی و سردی
و مایل بحرارت و خشک در سوم و بعضی گرم و خشک در دوم دانسته اند.
افعال و خواص آن : جهت لقوه و فالج و نفث
الدم و نزف الدم و حبس سیلانات و اسهالات بواسیر و قروح امعاء و مضمضه به طبیخ آن با
سرکه جهت درد دندان و نگاه داشتن آن در دهان جهت قلاع سفید آن و ضماد آن خشک کننده دانه بواسیر.
مقدار شربت آن تا یک مثقال . بدل آن چهار دانگ ِ وزن آن کمون و نیم وزن آن ابهل ، و
گویند بدل آن بوزن آن سنبل و نیموزن ساوج ، و گویند ابهل و مقل تساوی آن مضر ریه ،
مصلح آن عسل است . (مخزن الادویه ص 374).
حکیم مومن آرد: طالیسفر در ماهیت آن اختلاف کرده اند بعضی او را
برگ زیتون هندی میدانند و حال آنکه در هند زیتون نمیباشد و جمعی بیخ درخت توت و پوست
درخت لسان العصافیر و بسباسه دانسته اند و حقیر فرقی میان او و تیواج ختائی در افعال
و غیره نمی یابم و در حرف «تا» مذکورشد. وی ذیل تیواج ختائی آرد: پوست درختی است شبیه
به پوست درخت چنار و گویند پوست درخت لسان العصافیر بلاد ختا است و ظاهراً طالیسفر
باشد در آخر دوم گرم و خشک و قابض و بسیار تلخ و با ماست چکیده و ربوب قابضه جهت اسهال
مزمن بارده و قطع خون بواسیر و ضماد او با سرکه جهت درد سر و اورام رخوه و سنون او
جهت درد دندان و تقویة لثه و نزله رطوبی و
بخور او جهت رفع وبا و طاعون عجیب الاثر است ، و بدستور جهت بواسیر و شقاق مقعد و درد
آن و درد رحم و فرزجه او جهت قطع سیلان رحم
و حیض مفید است ، و نیم مثقال آن را با یک مثقال نیلوفر در حبس اسهال مجرب و قدر شربتش
تا یک مثقال و مضر محرورین و معطش و مورث التهاب احشاء و مصلحش کتیرا و ربوب فواکه
. (تحفه حکیم مومن ). داود ضریر انطاکی ذیل
طالیسقر آرد: گیاهی است که در سرزمین دکن میروید و دارای فوایدی است برگهای دقیق صلبی
دارد که بزردی زند و مزه آن تند و تلخ است
. در میانه آن خطهائی است و هرگاه خشک شود
و در یکدیگر پیچد، چنانکه گوئی پوست درخت است و از اینجا گمان کرده اند که آن بسباسه
است و برخی گویند برگ زیتون هندی است در صورتی که در هند زیتون یافت نشود و شگفت ترآنکه
گفته اند طالیسقر ریشه های توت است . و آن گرم و خشک در دوم است هر خونروی را سودمند
باشد و رطوبت ها را ببرد و شربت و طلاء آن بواسیر را بهبود بخشد و برای بیشتر دردهای
دهان و دندانها و قلاع هرگاه آن را با سرکه مطبوخ کنند و در دهن گیرند مفید است . و
آن زیان میرساند ولی مصلح آن بستان است و شربت آن بقدر یکدرم است . و بدل آن دو ثلث
وزن آن زیره و نیم وزن آن ابهل است . (تذکره
داود ضریر انطاکی ص 218). صاحب اختیارات بدیعی آرد: به یونانی دارکیسه خوانند،
و باقر نیز گویند. و صاحب منهاج گوید ورق زیتون هندی است ، و آن تسوری هندی بود، و
صاحب جامع اقوال بسیار آورده است ، اول گفته که بسباسه است دیگر قول ابن حلحل آورده
که لسان العصافیر است ، و دیگر گفته که عرق شجر هندی است ، و دیگر گفته که عرق درخت
توت است که کرم ابریشم برگ وی میخورد، و این قولها خلاف است و این موافق قول صاحب منهاج
است ، و صاحب جامع تحقیق نکرده که چیست ، مولف گوید:پوست بیخ زیتون هندی است ، و باقی
همه قولها خلاف است و خطا. و آن پوست سطبرتر از دارصینی است و صلتبر، ومیل به سیاهی
زند، و طعم آن بغایت عفص است و قابض ، و اندک عطریتی داشته باشد، و جالینوس گوید در
وی هیچ گرمی و سردی نبود، و گویند خشک بود. در سوم و ابن عمران گوید گرم و خشک بود
در دوم ، و مجوسی گوید معتدل بود در گرمی و سردی ، و خشک بود در دوم . ذرب را نافعبود
و قرحه امعاء و نزف دم و بواسیر و فالج و لقوه
، و مقدار ماخوذ از وی یک مثقال بود، و چون بسرکه پزند و از آن مضمضه کنند درد دندان
را نافع بود و قلاع را زایل کند، چون آب وی را در دهان نگاه دارند، و گویند مضر بود
به شش ، و مصلح وی عسل بود. دیسقوریدس گوید بدل آن چهار دانک وزن آن کمون بود، و نیم
وزن ازابهل است ، و رازی و اسحاق بن عمران همچنین گویند، و گویند بدل وی بوزن وی سنبل
و نیم وزن وی سادج . و گویند بدل وی مقل و ابهل بود مساوی . (اختیارات بدیعی ). و خوارزمی
ذیل ماقر آرد ماقر پوست نباتی است که از هند آرند. (مفاتیح ). و صاحب بحرالجواهر گوید
برگ زیتون هندی است و آن را لسان العصفور نیز گویند. (بحر الجواهر).
//////////
طالیسفر. بیونانی دارکیسه خوانند و ماقو نیز گویند و صاحب
منهاج گوید ورق زیتون هندی بود و آن قشری هندی بود و صاحب جامع اقوال بسیار آورده اول
گفته بسباسه است و دیگر از قول ابن جلجل گوید که لسان العصافیر بود و دیگر گفته که
عرق درختی هندی بود و دیگر گفته که عرق درخت توت است که کرم ابریشم برگ آن را خورد
و این اقوال خلاف است و قول دیگر گوید مجوسی که ورق زیتون هندی است و این موافق قول
صاحب منهاج بود و صاحب منهاج و صاحب تقویم تحقیق نکردهاند که چیست و مؤلف گوید بیخ
زیتون هندی است و باقی اقوال خلاف است و آن پوستی سبزتر از دارچینی و سختتر و میل
بسیاهی زند و طعم آن بغایت عفص بود و اندک عطریتی دارد و جالینوس گوید در وی هیچ گرمی
و سردی نبود و گویند خشک بود و ابن عجری گوید گرم و خشک بود در دویم و مجوسی گوید معتدل
بود در گرمی و سردی و سردی وی در دویم بود و از برای ضرب و قرحه امعا و نزف دم بواسیر
و فالج و لقوه نافع بود و شربتی از وی یک مثقال بود و چون بسرکه بپزند و بدان مضمضه
کنند درد دندان را ساکن گرداند و قلاع سفید زایل کند و گویند مضر بود به شش و مصلح
وی عسل بود و دیسقوریدوس گوید بدل طالیسفر چهار دنک وزن آن کمون بود و نیم وزن آن سنبل
و نیم وزن آن ساذج و گویند بدل وی مقل و ابهل بود مساوی.
اختیارات بدیعی،
ص: 278
//////////////
Flacourtia
jangomas, Indian plum, coffee plum, is
a lowland and mountain rain
forest tree in the Salicaceae or
Willow Family.[1][2] It
is widely cultivated in Southeast and East Asia, and has
escaped cultivation in a number of places.[3] Its
wild origin is unknown but is speculated to be tropical Asia, perhaps India.[3][4] It
is a small shrub or treethat
grows to a height of 10m. It produces small white to green fragrant flowers.
The fruit is eaten both raw and cooked as a jam, and the bark is sometimes used
medicinally.[1][2] It
is sometimes harvested for its lumber. The
plant is considered one of the primary host plants of the Queensland fruit fly
(Bactrocera tryoni)[5]
|
- Bengali : bNaichee
- Assamese : poniol
- English : coffee plum, Indian
cherry, Indian plum, rukam, runeala
plum
- Hindi : talispatri
- Thai : takhob
- Sanskrit : sruvavrksha, vikankatah
- Malayalam : lubica, lovlolica, (ശീമനെല്ലിക്ക)
1. ^ Jump up to:a b Hanelt,
Peter; Institute of Plant Genetics and Crop Plant Research, eds.
(2001). Mansfeld's Encyclopedia of Agricultural and Horticultural Crops:
(Except Ornamentals). Springer. p. 3700. ISBN 978-3-540-41017-1.
2. ^ Jump up
to:a b Chandra,
Indrani; P. Bhanja (2002-08-25). "Study of organogenesis in vitro from
callus tissue of Flacourtia jangomas (Lour.) Raeusch through scanning electron
microscopy". Current Science (India: Current
Science Association and Indian Academy of Sciences) 83 (4):
476–479.
5. Jump up^ Botha,
John; Darryl Hardie; Greg Power (2000). "Queensland
fruit fly Bactrocera tryoni: Exotic threat to Western Australia" (pdf). AGWEST
Factsheet. The Government of Western Australia. Retrieved 2008-12-29.
Flacourtia jangomas
|
|
Fruits
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
F. jangomas
|
Flacourtia cataphracta Roxburgh ex Willdenow.
Flacourtia jangomas |
&&&&&&
طالیقون
بفتح طا و الف و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون
واو و نون لغت یونانی است و بعربی صفر و بفارسی مس است و روی عبارت از انست جهت آنکه
در معدن مس بهم می رسد بدون صناعت بشری
ماهیت آن
مصنوع و غیر مصنوع می باشد غیر مصنوع آن مسی است زردرنک شبیه ببرنج
مصنوع مرکب از مس و روح توتیا و از تافتن بآتش و کوفتن بمطرقه سیاه نمی شود و بخلاف
سائر اقسام مس و مصنوع آن مسی است که مکرر کداخته در بول کاو که در ان اشنان سبز جوشانیده
باشند ریزند و چون قدری رصاص اضافۀ آن کنند آن را نحاس صینی نامند و کویند جسدیست مصنوع
از اجساد سبعه که طلا و نقره و مس و آهن و سرب و قلعی و روح توتیا که بفارسی هفت جوش
و بهندی کانسه نامند
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
با قوت سمیت و چون منقاشی از ان سازند و موی را از ان بکشند دیکر
برنیاید و چون قلابه از ان سازند هیچ ماهی از ان خلاص نشود و چون کرم کرده در آب اندازند
هیچ حیوانی از ان آب نخورد و چون از ان آئینه سازند و در خانۀ تاریک صاحب لقوه دائم
در ان نظر کند رفع علت آن شود
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طالیقون . (معرب ، اِ) طالِقون . به فارسی
، مس رست گویند. و صفر عربی ، و روی لغت فارسی عبارت از اوست ، چه در بعضی از معادن
مس بدون گداز بهم میرسد، و خودرو است ، لهذا به فارسی روی نامیده انددر فلزات تحقیق
شده . و آن مسی است زرد ذهبی ، شبیه به برنج مصنوع ، و از تافتن آتش و کوفتن مطرقه
سیاه نشود. بخلاف سایر اقسام مس و مصنوع او مسی است که مکرر گداخته در بول گاو ریزند
که در آن اشنان سبز جوشانیده باشند، و چون قدری رصاص اضافه کنند او را نحاس صینی نامند،
در آخر سیم گرم و خشک و با سمیت ، و از منقاشی که از آن بسازند، چون موی را بکشند دیگر
برنیاید.و از قلابه او هیچ ماهئی خلاصی نپذیرد،
و چون گرم کرده در آب اندازند، هیچ حیوانی از آن نخورد، و چون آئینه صیقلی از آن ساخته در خانه تاریک صاحب لقوه پیوسته در آن نظر کند، رفع علت
شود. (تحفه حکیم مومن ). طالیقون : بزبان رومی
هفت جوش را گویند و آن هفت جسد است که طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روح توتیا
باشد، آنها را با هم گدازند و از آن چیزها سازند. گویند اگر منقاشی از آن بسازند و
موی زیادتی که درچشم باشد با آن منقاش بکنند، دیگر برنیاید. بعضی طالقون (بحذف یای
حطی ) هم گفته اند و آن را نوعی از مس میدانند. و گویند مس زرد است و ارباب اکسیر آن
را رست خوانند. و گویند در کان مس روئیده است ، و به آن سمیتی هم هست . (برهان ). علی
بن محمد گوید: طالیقون نحاسی بود که مدبر کرده باشند بتوبال نحاسی که در گمیز گاو خیسانیده
باشند، پس در وی سمیتی بود، و حدتی تمام ، و دیگر که آن مس زرد باشد، و فرق میان وی
و انواع مس به زردی بود، و چون از آتش بیرون آورند، و پتک زنند تمددی در وی پیدا شود
و زرد گردد، و شکسته نگردد تا سرد شود. در کتاب احجار آورده که طالیقون از جنس نحاس
است غیر آنکه او را با ادویه گرم مدبر کنند
تاسمیت در وی پیدا گردد. اگر از طالیقون منقاشی بسازند، و موی زیادت که در چشم بود
بکنند دیگر نروید، خاصه چون مکرر کنند و اگر کسی لقوه داشته باشد، در خانه تاریک رود که قطعاً روشنی در وی نبود و آئینه ای
ازوی در برابر روی خود دارد، و بدان ادمان کند، آن مرض از وی زائل گردد. واگر طالیقون
را به آتش سرخ کنند، و در آب فروبرند، هیچ چهارپای گرد آن نگردد. و اگرقلابی از وی
بسازند، و در آب آویزند، ممکن نبود که هیچ ماهیی از وی خلاص یابد. و طبری گوید که
: طالیقون نحاس مدبر بود بتوبال النحاس . و اگر چنانچه در زمان ریختن مرتفع شود، بقیه
در موضع سبیکه در بول گاو خیسانند، مولف گوید اکسیریان طالیقون را مس رُست گویند،و
گویند در کان مس روید. (اختیارات بدیعی ). قد یجئی فی الکتب ذکر الطالیقون ، من غیر
ایضاح فیها بمائیته ، و لم اتحققه من عیان او سماع معتمد، و یذکر فی کتب الطب ان المنقاش
المعمول منه اذانتف به الشعر الزائدفی اهداب الاجفان منع عوده و قطع نباته ، و قیل
ایضاًان العین ترمد و تفسد بالنظر فی مرآة معمولة من الطالیقون و فی کتاب النخب انه
معمول من الشبة و فی کتاب الاحجار، انه جنس من النحاس ، الا ان الاوائل اکسبوه من الادویة
الحادة، سمیته ، حتی اضر باللحم والدم اذا خالطهما. (الجماهیر بیرونی ص 267). ابن البیطار
در کلمه «طالقوز» [ ظ. مصحف طالیقون ] گوید:
علی بن محمد گوید: نوعی مس است که آن را با توبال (براده ) مس در شاش گاو و مرجان خیسانده
در آب اشنان رطب بعمل می آورند و از آن سمیت و تندی نیرومندی پدید می آید و آن گونه
ای از مس زرد است و فرق میان آن و دیگر انواع مس زرد این است که این گونه را بتنهائی
هرگاه در آتش داغ کنند و هنگام بیرون آوردن از آتش بکشند امتداد می یابدو زرد میشود
و نمیشکند تا آنکه سرد شود. طبری گوید:مسی است که آن را به توبال (براده ) مس بعمل
آورند وآن را از قبه ای که بر موضع قالب تر نهاده در شاش گاومیباشد برمیدارند. و در
کتاب الاحجار آمده است که طالقوز از جنس مس است جز اینکه گذشتگان آن را با ادویه تند درآمیخته اند چنانکه در جسمیت آن سمیت پدید
آمده و هرگاه به سبب جراحتی با خون حیوانی درآمیزد به آن حیوان زیان مفرطی میرسد، و
هرگاه از طالیقون قلابی برای شکار ماهی بسازند سپس آن را بماهی درآویزند نمیتواند خود
را از آن برهاند. رجوع به اختیارات شود.
فی النحاس کالفولاذ فی الحدید، یتخذ بالعلاج
و هو ان یذاب و یطفاء فی بول البقر، و قد طبخ فیه الاشنان الاخضر مراراً، و قد یجعل
معه قلیل رصاص و یسمی نحاس صینی ، و هو شدید الحرارة والیبس یبلغالثالثة، اذا عمل منه
ملقاط، و قلع به الشعر مراراًامتنع. او سنارة جلبت السمک و هو مسموم ، اذا جرح به قتل
. (داود انطاکی ). || وزنی معادل صد و بیست رطل ، که هر رطل دوازده اوقیه باشد. برنال
. (بحرالجواهر).
- نحاس . [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (ع اِ)مس
. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسما)
(مفاتیح ). به فارسی مس نامند و نوعی که در معدن متکون می شود مس رست گویند و روی عبارت
از اوست ، و به عربی صفر و به یونانی طالیقون نامند و آن زرد و درخشنده است و نوعی
که از گداختن سنگ خاص به هم رسد بعضی از آن مایل به زردی و اکثرآن سرخ می باشد و از
نحاس مراد همین نوع است و چون آن را با عشر آن روی توتیا بگدازند زرد می شود و به فارسی
برنج و به عربی صفر مصنوع گویند و چون صفر مخلوق قلیل الوجود است بنابرآن مصنوع آن
را بدین اسم شایع کرده اند و چون مس را با قلعی بگدازند به فارسی سفیدروی و مفرغ نامند.
(از تحفه حکیم مومن ) :
آتش دوزخ است ناقد خلق
او شناسد ز سیم پاک نحاس .
ناصرخسرو.
از تو قیمت گرفت گفته من
نه عجب زرشود ز مهر نحاس .
مسعودسعد.
وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن برِ ناشناس .
سعدی .
|| روی گداخته . روئینه . (ترجمان علامه جرجانی ). || آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
(از اقرب الموارد). || دود بی شعله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
دود. (ترجمان علامه جرجانی ) (مهذب الاسما).
دود بی شعله آتش . (غیاث اللغات ).دخان . یحموم
. دخ . || آنچه بیفتد از آهن وروی وقت کوفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). || طبیعت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). طبع. (فرهنگ خطی ). سرشت . (غیاث
اللغات ). || اصل مردم . (مهذب الاسما). اصل . (فرهنگ خطی ) (غیاث اللغات ). مبلغ اصل
الشی . (اقرب الموارد).
- نحاس صینی . [ ن ُ س ِ ] (ترکیب وصفی
، اِ مرکب ) طالیقون مصنوع . (تحفه حکیم مومن
). رجوع به طالیقون شود.
/////////////
نگاهی به برخی از آلیاژهای رایج در دوره
اسلامی براساس متون و شواهد باستان شناختی
محمد ابراهیم زارعی دانشیار گروه باستان
شناسی دانشگاه بوعلی سینا
محرم باستانی دانشجوی دکترای باستان شناسی
دانشگاه تهران
فرهاد امینی دانشجوی دوره کارشناسی ارشد
دانشگاه تهران
چکیده:
بررسی فلزکاری ایران دوره اسلامی، بهویژه
آلیاژهای آن میتواند از جایگاه و اهمیت خاصی در بازشناسی این صنعت داشته باشد. با
مراجعه به متون علمی دوره اسلامی، بهنام برخی از آلیاژها بر برخورد میشود که هنوز
ناشناختهاند.دلیل این موضوع آن است که در گذشته دانشهای گوناگونی مانند، فلزگری و
ساخت آلیاژها، داروسازی، شیمی و ... به نحوی با کیمیاگری بودند. از سوی دیگر، بسیاری
از کیمیاگران سعی میکردند تا اسرار کار خود را مخفی نگهدارند. همین امر باعث شده
به سادگی نتوان به چگونگی ساخت آلیاژها در این دوره پیبرد، موضوعی که پژوهشگران این
حیطه به آن توجه چندانی نکردهاند. نتیجه نیز، مشخص بوده، به این صورت که در این راستا
یعنی برقراری ارتباط بین نام آلیاژهای رایج در این دوره و دادههای جدید باستانشناسی
گرچه تاکنون تلاشها و پژوهشهای گوناگونی صورت گرفته، ولی هنوز ابهامات فراوانی در
این زمینه وجود دارد. در بیشتر موارد پژوهشگران چند آلیاژ جداگانه که در متون اسلامی
از آنها نام برده شده را بایکدیگر اشتباه میگیرند. از جمله این خطاها، میتوان به
سه همبسته «هفتجوش»، «طالیقون» و «سپیدروی» اشاره نمود که بیشتر اهل فن، آنها را
با «برنز سفید» همسان پنداشتهاند؛ اما این دیدگاه درست نبوده و در مقاله حاضر با دلایل
گوناگون اثبات خواهد شد که «هفتجوش»، «طالیقون» و «سپیدروی»، سه آلیاژ جداگانه بوده
و تنها «سپیدروی» را میتوان با «برنز سفید» یکی دانست؛ علاوهبر آن دو آلیاژ دیگر
به نامهای «پتروی» و «دراروی» که در کتب اسلامی از آنها نام برده شده و شواهد باستانشناسی
نیز، درستی آنها را تأیید میکنند، برای نخستینبار معرفی و مورد مطالعه و بررسی قرارخواهند
گرفت...
&&&&&&
طاؤوس
بفتح طا و الف و دو واو اول مضموم و دوم ساکن و سین مهمله بهندی
مور نامند
ماهیت آن
طائریست معروف خوشرنک بالوان مختلفه و براق و دم آن بسیار بلند
و چتری چون بردارد بلند کند و آواز آن شبیه بآواز کربه و نر آن بزرکتر از مادۀ آن و
خوش رنک و خوش منظرتر از مادۀ آن و دم مادۀ آن کوچکتر و مادۀ آن در سالی یکبار تخم
کذارد
طبیعت کوشت ان
در آخر دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
بغایت صلب و غلیظ و بطئ الهضم و مولد خلط غلیظ کثیف و کویند مقوی
معده است و آشامیدن عرق اسفیدباج آن جهت درد پهلو و ذات الجنب مفید و خوردن کوشت و
پیه آن مقوی باه و مرقۀ لحم آنکه با سداب پخته باشند جهت درد معده بارد و قولنج و ریاح
غلیظه و درد مفاصل و بدستور نطول آن و طلای پیه آن بر کمر و ذکر و مقعده محرک باه و
طلای پیه کداختۀ آن با آب و سداب و عسل جهت قولنج و درد معده و طلای خون آن با انزروت
و ملح جهت قروح خبیثه که بیم اکله باشد و طلای سرکین آن با قوت جلاء بسیار و جهت ثآلیل
و رفع جمیع آثار و طلای استخوان سوختۀ آن جهت کلف و تغیر رنک برص مفید و آشامیدن زهرۀ
آن بقدر دو دانک بتنهائی و یا با سکنجبین و آب کرم جهت حبس اسهال و ذوسنطاریای مزمن
و طلای آن با سرکه جهت کزیدن هوام و قروح و رفع آثار و با انزروت جهت قلع بیاض و ذرور
سوختۀ آن ملحم جراحات و سنون آن مقوی دندان و جالی آن و کویند چون دنبالۀ آن را در
کوزه کرده بسوزانند از صد مثقال آن قریب یک مثقال فلزی شبیه بطلا بهم می رسد و اکتحال
آن در رفع بیاض عین و امراض آن از مجربات است و کوشت آن بسیار کرم مصلح آن ابازیر و
کفته اند مصلح آن همچنین کوشت هر حیوانی که صلب و ثقیل باشد آنست که بعد از ذبح سنکی
سنکین بقدر ثقل آن حیوان بر پاهای آن بندند و معلق بیاویزند یک روز یا دو روز تا سه
روز پس پاک نموده شسته با سرکه مهرا طبخ دهند و با روغن تناول نمایند و باید که غیر
صاحبان قوت معده و مرتاضان نخورند و کویند که از خواص آنست که چون طعام مسموم را بیند
برقص و فریاد آید و نظر کردن آن بر طعام مسموم باعث کسر قوت سمیت آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . ۞ پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن
، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر
آن طویس است بعد از حذف زیادات . ج ، اطواس ، و طواویس . (منتهی الارب ) (آنندراج
). کمال الدین دمیری در حیوةالحیوان آورده که : این پرنده در میان سایر پرندگان ، مانند
اسب است بین سایر چارپایان از حیث ارجمندی و زیبائی . صفات عفت ، خودپسندی ، تکبر،
در پر خویش بشگفتی نگریستن ، از دم خویش طاق بستن بویژه هنگامی که جفت وی ناظر و متوجه
بسوی اوست ، همه در وی جمع میباشد. ماده این
مرغ پس از آنکه سه سال از عمرش بگذرد بیضه نهد، و در همان هنگام هم روئیدن پرهای نر
به حد کمال و رنگ آمیزی آن به پایان رسد. سالی یک نوبت ماده این پرنده بیضه گذارد، حداکثر دوازده ، و گاهی کم
و بیش از این شماره ، بیضه نهادن ماده طاوس
متناوب است و متوالی نیست ، در فصل بهار تخم گیری کند، در پائیز چنانکه برگ درخت میریزد،
پر این حیوان نیز میریزد، و در آن فصل که برگ درختان بروئیدن آغاز کند، طاوس نیز شروع
به پر برآوردن کند. طاوس نر هنگامی که جفتش مشغول حضانت بیضه است ، وی را بسیار ببازی
گیرد، بحدی که تخمها را میشکند، و از این رو است که تخم طاوس را زیر ماکیان نهند، ماکیان
نیزتاب و توان آنکه بیش از دو دانه از تخم طاوس را حضانت کند ندارد، و در آن مدت که
تخم طاوس تحت حضانت ماکیان است باید همگی وسائل آسایش ماکیان را از خوراکی و آشامیدنی
و غیره فراهم سازند، و الا بیم آن است که ماکیان ترک حضانت کند، و بر اثر تصرف هوای
نامناسب بیضه ها فاسد و تباه گردد. جوجه ای که بعد از اتمام ایام حضانت بیرون می آید،
خوش شکل نیست ، و ناقص الخلقة است ، حتی از حیث جثه هم ناقص باشد، مدت حضانت بیضه طاوس سی روز است . جوجه طاوس مانند جوجه ماکیان بمجردبیرون آمدن از غلاف تخم ، پوشیده از
پر و جوینده روزی است . یکی از شعرا در وصف
این مرغ نیک سروده است :
سبحان من من خلقةالطاوس
طیرعلی اشکاله رئیس
کانه فی نقشه عروس
فی الریش منه رکبت فلوس
تشرق فی داراته شموس
فی الراس منه شجر مغروس
کانه بنفسج یمیس
او هوز هر حرم یبیس
و شگفت آن است که این پرنده را با حسن
و زیبائی که دارد،به فال بد گیرند، و شاید سبب آن باشد که مسبب دخول ابلیس را در بهشت
طاوس دانسته اند، و خروج ابوالبشر را از بهشت نیز به وی نسبت دهند، و گویند چون آن
حضرت در تمامی مدت زندگانی ، از خانه و بنگاه زاد و نژاد و سرای جاودانی خویش آواره
گشت ، نگاهداری این مرغ درخانه از یمن و برکت دور و قرین شآمت باشد. تفصیل این اجمال
آنکه : گویند هنگامی که حضرت آدم علیه السلام در بهشت درخت رز را کاشت ، ابلیس در پای
آن درخت طاوسی را سربرید، و آن درخت از خون طاوس مشروب شد، همین که درخت آغاز برگ برآوردن
کرد، ابلیس میمونی را در بیخ درخت رز ذبح کرد، و آن درخت از خون میمون نیز سیراب گشت
، چون هنگام فرا رسیدن انگور شد، ابلیس شیری رادر پای ریشه آن درخت بکشت ، و درخت رز از خون شیر هم آبیاری
شد، انگور که به کمال پختگی رسید، ابلیس خوکی را برپایه آن درخت بیجان کرد، درخت از خون خوک نیز آب خورد،
از این رو میخوارگان را هنگام نوشیدن می خوی هر چهار حیوان عارض شود، چه همین که اثر
شراب در عروق سرایت کند چهره آدمی در آغاز
برافروخته و چون طاوس رنگین شود، و چون مستی شروع شود، آدمی به رقص و دست و پای کوفتن
و بازی گراید، همچون کپی ، و چون مستی شدت یابد، خوی شیر و درندگان در وی ظاهر گردد،
که نخست با شکار خود بازی کند، و سپس عربده آغازد، وزان پس به بیهوده و هذیان مشغول
شود، و در پایان او را رخوتی سخت رخ دهد و چون جسدی بی روح در خواب رود،و رشته زندگانیش گسیخته گردد. (حیاةالحیوان ). خواندمیر
در حبیب السیر آرد: در رسالة الصید مسطور است که از عجائب آنکه طاوس نر و ماده با یکدیگر
مجامعت ننمایند، مگر آنکه طاوس نر مست شود، در گرد چشم وی اشکی پدید آید، و طاوس ماده
او را بخورد، و این معنی سبب بیضه نهادن وی گردد. اما راقم حروف از نظام الدین علیشیر
که طاوس بسیار داشت استماع نمود، به کرات میفرمود که ما چند نوبت جفت شدن طاوس را بسان
زوجیت خروس و ماکیان مشاهده کرده ایم . (ج 2 حبیب السیر ص 422). بدیعی در اختیارات
آورده که شریف گوید: طاوس بعد از سه سال تمام پرها برآورده باشد، و هر سال یکبار بچه
آورد، و این مولف گوید عمر طاوس بیست سال بود، و در آن مدت بچند لون برآید، و هر سال
وقت خزان پر بیندازد، و در وقت برگ برآوردن درخت وی نیز پر برآورد. شیخ الرئیس گوید
در مکانی که طاوس بود، حشرات و هوام نبود، و گوشت و پیه وی مجامعت را قوت دهد، زهره وی چون با سرکه بیامیزند گزندگی جانوران را سودمند
بود، و گوشت و پیه او چون با سفید باج بپزند و مرق آن بخورند، ذات الجنب را نافع بود.
جالینوس گوید گوشت بد دارد، و مزاج انسان را موافق نبود. و صاحب جامع از قول صاحب منهاج
آورده که نیکوترین آن جوان بود، طبیعت آن گرم و خشک بود، و موافق معده ای بود که هاضمه وی قوی بود، و اولی آن بود که بعد از کشتن ، دو
یا سه روز رها کنند، و سنگی در پای وی بندند و بیاویزند، و بعد از آن با سرکه بپزند.
ابن زهر گوید که اطباء ماتقدم مرغهائی که گوشت ایشان صلب بودی ، یک ساعت پیش از پختن
کشته ، و همچنان با پر آویخته اند، و این از بهر آن کرده اند که تا زود هضم شود، و
چون زمانی درنگ کنند، مانند خمیر که در آرد اندازند تا هضم نان نیکوتر بود، این همچنان
است . رازی گوید: طعامی که سمی در وی بود چون طاوس بیند، رقص کند و فریاد دارد. ابن
زهر گوید: اگر مبطون زهره وی با سکنجبین و
آب گرم بیاشامد شفا یابد، و اگر خون وی با انزروت و نمک بیامیزند و بر ریشهای بد نهند
که ترسند که آزار کند و به آکله رسد، زایل کند، و سرگین وی بر ثآلیل طلا کردن زایل
کندو اگر استخوان وی بسوزند و سحق کنند و بر کلف طلا کنند نافع بود، و اگر بر برص مالند،
لون آن را بگرداند. (اختیارات بدیعی ). ضریر انطاکی در تذکره آورده که چون طاوس نر
دم خویش بیند، اندوه خورد که چرا سایر اندام وی برنگینی دم نیست . درازای دُم وی چندین
ذراع است ، جثه نر از جثه ماده بزرگتر باشد، قوای وی از حین بیرون آمدن از
تخم تا سه سال تدریجاً تکمیل گردد. گوشت وی قاطع قولنج و ریاح غلیظه است ، مفاصل را
تسکین دهد، ولو بطریق نطول به کار برند. (تذکره
داود ضریر انطاکی ج 1 ص 234). طلای زهره
او با سرکه جهت گزیدن هوام ، و شرب زیره
او بقدر دو دانگ با سکنجبین و آب گرم رفع اسهال کند، و بالخاصیة رویت او باعث
ضعف قوه سموم مسمومین است . و حکمای هند تحقیق
کرده اند که چون موی دنباله او را در کوزه
کرده بسوزانند، از صد مثقال آن قریب به یک مثقال فلزی شبیه بطلا بهم میرسد، و در دفع
کردن بیاض عین و امراض آن مجرب دانسته اند، و خواص غریبه و عجیبه به آن اسناد میدهند.
(تحفه حکیم مومن).
/////////
طاووس (به یونانی: ταὧς) (نام علمی: Pavo) نام یک گونه از سرده
طاووس است. طاووس در فرهنگ اکثر قبائل به عنوان زیباترین پرنده و مظهر تجلل به شمار
می رود . طاووس علیرغم سر و بدن زیبا پاهای زشتی دارد.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Peafowl»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۸ نوامبر ۲۰۱۴).
///////////
قس طاوس در عربی:
الطاووس (الاسم العلمي: Pavo)، أسم نوع من الطيور
تحت فصيلة التدرجية من رتبة الدجاجيات، وهي من أجمل الطيور فالذكر يمكنه نشر ريشه إلى
الخلف في شكل مروحة جميلة طولها نحو خمس مرات طول جسم الطاووس. الطاووس، طائر من أكثر
الطيور بهرجة وزهوًا وذلك لكثرة ريشه ولجماله. وأكثر أنواع الطاووس ألوانًا هو النوع
الهندي. ويبلغ حجم الذكر حجم الديك الرومي. وله عنق وصدر بلون أزرق مخضر معدني، ولون
الأجزاء السفلى بنفسجي مزرق، وله صفّ طويل من الريش الأخضر المخطط ببقع واضحة تشبه
شكل العين. وهذا الريش ينمو من الظهر لا من الذنب. وأثناء فترة التخصيب ينشر الذكر
صفوف ريشه في شكل مروحة عظيمة أثناء استعراضه البطيء أمام الأنثى. وحجم الأنثى أصغر،
وألوانها أقل بهرجة من ألوان الذكر. وليس للأنثى هذا الصف من الريش. يعيش الطاووس الهندي
حياة برية في الهند وسريلانكا، ويمكن رؤيته في متنزهات المدن، وفي المزارع بالقرى.
وقد يكون للألوان الخضراء الداكنة المفرقة قيمة وقائية وسط النباتات الاستوائية المتعددة
الألوان. ويأكل الطاووس الحلزونيات، والضفادع، والحشرات، إضافة إلى الحبوب، والحشائش
المثمرة والنباتات بصلية الشكل. وكثيرًا ما يُخرب الطاووس المحاصيل. وقد توجد منه أنواع
بيضاء الريش يحتفظ بها الناس. ويوجد النوع الأخضر من الطاووس في بورما، وماليزيا، وجاوه؛
ولون عنقه وصدره أخضر ذهبي. توجد الأنواع المستأنسة من الطاووس في كل أرجاء العالم،
ولا يستطيع الطاووس الصغير مقاومة تقلبات الطقس في المناطق الحارة، ولهذا تصعب تربيته.
وتقيم الأنثى عشها في بقعة محمية على الأرض، وتضع عشر بيضات أو أكثر ذات لون بني. كان
الطاووس يُحمل إلى كل أنحاء العالم بوصفه شيءًا نادرًا، وقد ورد ذكر الطاووس في مسرحية
أريسطوفانيس، الطيور، التي كتبها في اليونان في القرن الخامس قبل الميلاد. وكان الطاووس
يُعد من الأطعمة المشوية الفاخرة وكان يقدم على المائدة محلى بريشه الجميل.
//////////
قس مراک در باسای اندونزی:
Merak
adalah tiga spesies burung dalam genus Pavo dan Afropavo dari familia ayam
hutan (pheasant), Phasianidae. Burung jantannya memiliki bulu ekor yang indah
yang dapat dikembangkan untuk menarik perhatian merak betina.
//////////
قس طاوسی در سواحلی:
Tausi
ni ndege wakubwa wa jenasi Pavo na Afropavo katika familia ya Phasianidae.
Dume
ana rangi ing’aayo ya majani au buluu na mkia wake ni mrefu mwenye rangi
nyingi. Jike ana rangi inayofifia pengine kahawia tu. Jinsia zote zina ushungi.
Dume hukoga mkia kwa ubembelezi.
Hula
matunda, maua, wadudu na watambazi. Hutaga mayai matatu hadi manane ardhini.
Tausi
wa Kongo anatokea Kongo ya Kidemokrasia. Spishi mbili nyingine zinatokea misitu
ya Asia, lakini zimewasilishwa katika sehemu nyingine za dunia, hususa tausi
mhindi.
//////////
قس مور در سندی:
مور (انگريزي ٻولي: Peacock) هڪ خوبصورت پکي آهي جيڪو ايشيائي ۽ آفريڪي اڏرڻ وارو پکي آهي، نر جنس جي ٿي هڪ تاج هوندو آهي۔هنن ۾ جيڪا بالغ مادي هوندي آهي اها اڪثر گري يا ڀوري رنگ جي هوندي آهي جڏهن ته انهن جا ننڍا ٻچا پيلا يا هيڊا ۽ تاواني رنگ جا هوندا آهن۔
حياتيات ۾ هن جي درجه بندي جي مطابق genus جنس Pavo ۽ خاندان en:pheasant ,
Phasianidae
سان تعلق رکن ٿا. انگريزي ۾ نر مور کي peacock, مادي کي peahen, ۽ ٻچن کي peachicks چيو ويندو آهي.[1]
هنن جا رنگ مختلف هوندا آهن. جاگرافيائي
حساب سان ڏٺو وڃي ته مختلف علائقن ۾ مختلف رنگن ۾ ملن ٿا.
////////////
قس طاووس کوشو در ترکی استانبولی:
Tavus kuşu, sülüngiller (Phasianidae) familyasında Pavo cinsindeki
iki tür kuşa verilen isimdir. Kur yapma
döneminde, erkek tavusun açarak sergilediği kuyruklarıyla tanınır. Dişi tavus
kuşu parlak yeşil boyunlu, gövdesi ise kahverengi ya da gri tonlu kahverengi renklidir. Erkek
tavusun kuyruğunun heybetine karşın sesi hiç de kulağa hoş gelmez.
/////////
قس مور و طاووس در اردو:
مور یا طاوس ،ایک خوبصورت سہ پرندہ ہے جو اشیائی اور افریقی اڑنے والا پرندہ ہے۔ نر جنس کے سر پر قرقرہ (ایک تاج سہ) ہوتا ہے۔ان میں جو بالغ مادہ ہوتا ہے وہ اکثر گرے یا بھورا رنگ کی ہوتی ہے جبکہ اس کے چھوٹے بچے پیلا یا زرد اور تاوانی رنگ کے ہوتے ہیں۔
حیاتیات میں ان کی درجہ بندی کے مطابق genus جنس Pavo اور خاندان en:pheasant , Phasianidae سے تعلق رکھتے ہیں. انگریزی میں نر مور کو peacock, مادہ کو peahen, اور طفل کو peachicks کہتے ہیں.[1]
ان کے رنگ مختلف ہوتے ہیں. جغرافیائی حساب سے دیکھا جائے تو مختلف علاقوں میں مختلف رنگوں میں پاے جاتے ہیں.
یہ پرندہ بھارت کا قومی پرندہ ہے.
///////////
Peafowl
From Wikipedia, the
free encyclopedia
|
It has been requested that
the title of
this article be changed to Peacock.
Please see the relevant discussion on the discussion page. Do not move
the page until the discussion has reached consensus for the change and is
closed.
|
↓
|
|
Indian peacock displaying. The elongated upper
tail coverts make up the train of the Indian peacock.
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Species
|
|
The peafowl include two
Asiatic bird species (the blue or Indian peafowl originally of India and Sri Lanka and the green peafowl of Myanmar, Indochina, and Java) and one African species (the Congo peafowl native only to the Congo Basin) of birds in the genera Pavo and Afropavo of the Phasianidae family, the pheasants and their allies, known for the male's piercing
call and, among the Asiatic species, his extravagant eye-spotted tail covert feathers which he displays as part of a courtship ritual. The term peacock is properly reserved for
the male; the female is known as a peahen, and the immature
offspring are sometimes called peachicks.[1]
The functions of the elaborate iridescent coloration and large "train" of
peacocks have been the subject of extensive scientific debate. Charles Darwin suggested they served to attract females, and the showy features of
the males had evolved by sexual selection. More recently, Amotz Zahavi proposed in his handicap theory that these features acted as honest signals of the males' fitness, since less fit males would be disadvantaged by
the difficulty of surviving with such large and conspicuous structures.
&&&&&&
طباشیر
بفتح طا و باء موحده و الف و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه
و راء مهمله بهندی بنس لوچن و تباکیر نیز نامند
ماهیت آن
چیزی است شبیه بکرههای نی که از جوف نوعی از نی که بزبان هندی ترله
بانس نامند و از نی قویتر و از بافس کلان باریکتر و نازکتر و کرههای آن دوردور بتفاوت
دو دست می شود و در طرف رنکپور و نواح سلهت که در سمت مشرق و شمال مرشدآباد و از بنکاله
واقع اند بسیار بهم می رسد و درین ملک کاغذ باد از همین بانس می سازند و آن در ابتدا
رطوبتی است رقیق و بتدریج منعقد می کردد و آنچه از ان در جوف آن انعقاد یافته و نی
آن خود بخود شکافته و یا مردم شکافته برآورده باشند شبیه بعقدۀ کره نی و استخوان نرمی
است و چون در آب اندازند سخت تر کردد و بعد خشک شدن سفید صاف و بعضی آن شفاف باشد و
این بهترین اقسام است و این را بهندی بنس لوچن کویند و آنچه از ان ریزه شده باشد بعد
شکافته شدن و یا خوب منعقد نشده باشد آن را کوبیده خمیر کرده قرصها سازند سفید غیر
شفاف نرم زودشکن می باشد و در آب حل می کردد و این در مرتبۀ دوم است از خوبی و شنیده
شده که کاهی برای سهولت اخذ آتش در نیستان آن می زنند و یا آنکه خودبخود آتش در ان
می افتد و نیها سوخته و شکافته طباشیرها برآمده بعضی سوختۀ ریزه شده و بعضی نیم سوخته
و بعضی ناسوخته درست در میان نیهای سوخته و خاکستر افتاده می باشد بعد سرد شدن دانهای
طباشیر خوب آن را چیده برمی آورند و آنچه ریزه شده و ناسوخته است علی حده نموده کوبیده
با آب سرشته اقراص ساخته خشک می نمایند این بعد از آنست در خوبی و آنچه سوخته و ریزه
شده است علی حده کوفته اقراص می سازند و این خوب سفید نمی باشد بلکه خاکستری رنک است
و خالی از بورقیت و حدتی نیست و آن را مغشوش بکره استخوان سوخته و هیل کوفته می نمایند
و فرق با غبریت و سیاهی رنک و ثقل آنست
طبیعت آن
در دوم سرد و در سوم خشک و خشکی قسم اول از دوم کمتر و دوم از سوم
و شیخ الرئیس مرکب القوی دانسته با قوت قابضه
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی دل حار و بارد و معده و جکر حار و مسکن التهاب و عطش
و قاطع قئ صفراوی و اسهال دموی و حار و محلل و مجفف رطوبات باردۀ مرخیۀ معده و جهت
اورام حارۀ چشم و خفقان و غشی و تقویت اعضای ضعیفه از حرارت و حمیات حارۀ حاده و عطش
مفرط و خلفۀ حار با آب سرد و جهت قلاع و بثور و قروح خصوص بثور و قلاع دهان اطفال شربا
و ذرورا بتنهائی و یا با اندک برک کل سرخ و نبات سفید و ذرور آن جهت استحکام دندان
و سوختکی آتش و با سکنجبین جهت رفع توحش و غم و کرب و التهاب مفید و سعوط آن با روغن
بنفشه جهت تقویت باصره مجرب المضار مداومت آن مضر باه و مصلح آن مصطکی و عسل و کویند
مضر رئه مصلح آن صبر یا عناب و یا عسل و مصلح آن در مبرودین تعدیل آن بزعفران مقدار
شربت آن تا دو درم بدل آن بوزن آن تخم خرفه بو داده و نصف آن سماق و کل مختوم و صندل
سفید و این بهترین بدلهای آنست و کویند بدل آن کاغذ مصری سوخته و عصارۀ لحیه التیس
و تخم کاسنی و سه وزن آن تخم خیارزه و چهار وزن آن بزر قطونا است و در قرابادین کبیر
جوارشات و حب و سفوفات و اقراص و لعوقات طباشیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
طباشیر. [ طَ ] (معرب ، اِ) تباشیر. دوائی
است که از جوف نی هندی بهم رسد. یا آن خاکستر بیخ نی است . و فلوس طباشیر که در شکم
نی میباشد مدور است مانند درهم . و گویند چون نی از شدت باریکی بر دیگری بهم میخورد،
از آنجا آتش برآید، و در نیستان افتد، طباشیر بندهای نی است که از خاکستر آن جدا کنند،
و بهترین آن سپید گردد، با اندک تندی و گزیدگی زبان ، و مغشوش آن که از استخوان سر
گوسفند میسازند با اندک شوری و بی حدّت میباشد، مقوی دل و معده و جگر و قاطع قی صفراوی
و اسهال دموی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنسی است دوائی ، و به استخوان سوخته
میماند، سرد و خشک است در دویم و سیم .(برهان ). دوائی باشد سفید، مایل بقدری کبودی
. بهندی بنسلوچن گویند. (غیاث اللغات ). نام دوائی است ، و آن در جوف قنا هندی باشد.
یا خاکستر بیخ سوخته قنا هندی . (قاموس ).
اصول قنا است که سوخته باشند. (منهاج ).چیزی است که یافت شود در جوف قنای هندی چون
بسوزد. (سدیدی ). سوخته استخوان فیل . (بحر
الجواهر). داود ضریر انطاکی گوید: اصل طباشیر همان چیزی است که در درون قنا است ، و
غشی و دغلی در آن با استخوان مردگان یا استخوان فیل کنند، دوائی است سفید مفرّح دل
، که درمیان نی میان خالی میباشد، یا آنکه آن دارو خاکستر بیخ آن نی است - انتهی .
دوائی است سپید که در هند از نی مخصوص بوسیله
سوزانیدن بیرون می آورند. و حکیم مومن آرد: از جوف نی کهنه بلاد هند بهم میرسد، و گویند چون از شدت بادها آتش
در نیزار آنجا افتد، طباشیر بندهای نی است که از خاکستر نی جدا کنند، بهترین آن سفید
مستدیر است که با اندک تندی و گزنده زبان باشد،
و استخوان سوخته ای که به آن مغشوش میسازند با اندک شوری و بی حدت می باشد، و در آب
حل نمیشود، در دوم سرد و در سیم خشک و مقوی دل حار و بارد معده و جگر حاره . و قاطع
قی صفراوی ، و اسهال دموی و حاره . و مجفف رطوبات معده . و جهت خفقان و غشی و تقویت
اعضای ضعیفه که از حرارت باشد، شرباً و ضماداً نافع. و جهت بواسیر و تبهای تند و قلاع
و با سکنجبین جهت توحش و غم و رفع کرب و التهاب مفید، و سعوط او را با روغن بنفشه جهت
تقویت باصره مجرب دانسته اند، و مداومت او مُضر باه . و مُصلحش مصطکی و عسل ، و گویند
مُضر ریه است . و مُصلحش عناب و عسل ، و شربتش تا دو درهم و بدلش بوزن او تخم خُرفه بو داده ، و نصف او سماق است ، و گل مختوم و صندل
سفید بهترین بدلهاست . (تحفه حکیم مومن ).
طباشیر را به هندی توسیر گویند. و بیرحس هم گویند. ارّجانی گوید: طباشیر سرد است در
دو درجه و خشک است در سه درجه ، تبهای کهنه را منفعت کند، و تشنگی را تسکین دهد، و
رفتن شکم را بازدارد. و قی را بنشاند و تسکین دهد، و خفقان را نافع است ، و اگر کسی
که بواسطه صفرا که در معده بود غشی افتد دفع کند، و درد دهان را که اطبا آنرا قلاع
گویند سود دارد. (ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی
). نیکوترین وی سبک بود که زود خرد شود و طبیعت آن سرد و خشک بود در سیم و گویند در
دوم ، مسیح دمشقی گوید: سرد است در دویم و خشک است در سیم . شیخ الرئیس گوید: مرکب
القوی بود مانند کل ، و در وی قبض بود که قوت معده بدهد و قلاع را نافع بود و سوختگی
آتش را سود دهد و شکم ببندد و تبهای حار و تشنگی را سودمند بود و قی که در مره صفرا
بود بازدارد و گرمی حکه بنشاند و جهت ریشها، زهرها و قلاع که در دهان کودکان حادث شود
سود دهد و چون تنها با ورق گل سرخ بر آن پاشند دندان متحرک را محکم گرداند تنها سنون
ساختن بواسیر را سود دهد و ورم چشم گرم را نافع بود وقوت دل بدهد و خفقان که از حرارت
بود ساکن گرداند وتوحش و غم را نافع بود و ضعف معده و التهاب آن و منع خلقه صفراوی
و تشنگی را نافع بود و غشی و کرب را نافع بود و مفرح و مقوی قلب باشد و تری کُهن که
در معده باشد نشف کند و قوت اعضاء که از حرارت ضعیف شده باشد بدهد و سردمزاج را زعفران
معتدل کند و تفریح و تقویت وی بغایت بود و گویند خوردن وی باه را مضر بود،اسحاق گوید:
مُضر بود به شش و مصلح وی گلاب بود و گویند مصطکی و انیسون بدل آن عصاره لحیةالتیس است و گویند بدل آن سه وزن آن تخم خیارزه
است و چهار وزن آن بزرقطونا و گویند بدل آن طین مختوم است به وزن آن عصاره لحیةالتیس است و گویند بدل آن کاغذ مصری سوخته است
و گویند به وزن آن تخم کاسنی و نیم وزن آن صندل و ابن مولف گوید: در شهر هندوقیس قصبهای
دراز بود و بادهای سخت وزد و درهم ساید و آتش از آن برآید و قصب سوخته گردد و حریق
وی طباشیر بود و گاه باشد که چندین فرسنگ بسوزد. (اختیارات بدیعی ). طباشیر؛ منه مایوجد
فی انابیب القنا و هو الصفائح الشفافة الشدیدة البیاض الحریفة التی تذوب اذا استحلبت
و منه مایُحرق .اما من احتکاکه فی بعضه . او بالصناعة و یُعرف بملوحة فیه و عدم حراقه
و رمادیة. و قد یغش بعظام الموتی اوالفیل اذا احرقا و یُعرف هذا بغبرة و سواد و کُدر.
ارضیة و عدم حدة و هو باردٌ فی الثانیة یابس فی الثالثة یقمع العطش و الحرارة و الخلقه
و یحبس الاسهال و الدم . و یقوی القلب و المعدة و الکبد الحارة حتی بالطلاء و یسعط
بدهن البنفسج فیحد البصر (من مجربات الکندی ) و یحل الاورام و القلاع طلاء و هو یضر
الرئة و یصلحه الصمغ او العسل او العناب و شربته نصف درهم و بدله مثله بزر رجلة محمص
و نصفه سماق . (تذکره داود انطاکی ). و من
خرافات الهند: انهم یقولون : ان من الافیله الفائقة مایوجد فی لحوم جباهها درر و تتمیز
من سایر الفیلة بشهبةاللون و ارج الرائحة کالیاسمین الهندی و کذالک فی منابت الارماح
تحت اصولها و قالوا فی تفصیل ذلک ان ّ تلک الارماح تکون حمراً و اذا کانت شکیراً غضة
غیرمستحکمة و مطرت بنوءالغفر و الزبانی ّ تولد فی انابیبها من القطرات لالی تنعقد عند
استحکام قنو هذه الرماح و الطباشیر تعمل منها ولو وجدالساحلیون فی رماح الطباشیر شیئاً
لما احرقوها الابعد الشق و لاشتهر ذلک . (الجماهر بیرونی ص 108). سرجس گوید: [ طباشیر
] ماده ای است که در اندرون نی هندی یافت شود. علی بن محمد گوید: طباشیر خاکستر نی
هندی است و آنچه استخراج کنند از سواحل هند باشد، اما نقطه ای که فراوانتر از سایر
نقاط طباشیر دارد سنداپور است از شهر کلی که در آنجافلفل سیاه فراوان است . هندوان
گویند: نیکوترین طباشیر، آن است که سپیدرنگ باشد بویژه بندهای نی آن و فلوس آن که در
مدخل نی یافت میشود و شکل آن مدور است مانند درهم . محصول طباشیر را وقتی به دست آورند
که بواسطه تماس و اصطکاک نی ها به یکدیگر،
بر اثر بادهای شدید بخودی خود از نی ها احتراقی حاصل آید. طباشیر مصنوعی و مغشوش را
نیز با استخوانهای سوخته میش میسازند، هنگامی
که در بلاد خارج از هند قیمتش بالا رود، درصورتی که در همان هنگام قیمت آن در هند از
صعود و نزول ایمن است و یک من او از شش تا هشت درهم ترقی کند. مسیح دمشقی گوید: سرد
است در دوم و خشک است در سیم ، مقوی معده و برای قروح دهان سودمند است . خوزی گوید:
برای سوزاندن (مرةالحمراء) صفراء نیکو است ، قابض بطن و مقوی معده است چه شربت آن خورند
و چه بدان طلا کنند. رازی گوید: برای تب حادّ و تشنگی نافع باشد. اسحاق بن عمران گوید:
عطشی را که از صفرا باشد می نشاند و حرارت شدید جگر را به اعتدال می آورد. بر ضد جراحات
و جوشها که برفک در دهان کودکان حادث میشود سودمند است ، استعمال آن بصورت گرد است
. خواه مفرد و خواه باگل سرخ و شکر طبرزد استعمال کنند. در مورد بواسیر نیز طباشیر
بکار برند. ابن سینا گفته : طباشیر قابض و دابغ است و اندک تحلیل و تبرید آن از تحلیلش
بیش باشد، بواسطه تلخی اندکی که در اوست و
خصائص گل سرخ دراو مجتمع است ، برای التهابات چشم سودمند و قلبی را که دچار خفقان حاد
باشد تقویت کند و شربت و طلای آن غشی را که بر اثر ریزش صفراء بمعده حادث شده باشد
سوددهد، نافع است توحش و غم را و التهاب و ضعف معده و عطش را نیک است ، مانع ریزش صفرا
بمعده است و گند دهانی را که از صفرا تولید شده باشد سود بخشد. و شرب آن با آب سرد
تبهای حاد و حارّ را نافع باشد. در ادویه قلبیه
گفته است : طباشیر را در تقویت و تفریح قلب خاصیت است و خفقان و غشی را منفعت بخشد.
و یُعینها قبضه . و در امزجه حاره تبرید آن
در دوم باشد و گاه درامزجه بارده تعدیل به
زعفران شود و تقویت و تفریح آن در قلب ، مانا که در روان آدمی نورانیت و متانتی ایجاد
کند. رازی در کتاب حاوی از قول جرجس نقل کرده که : طباشیر شرباً مزیل باه است . دیگری
گفته است : طباشیر رطوبت کهنه ای را اگر در معده باشد خشک کند و اعضائی را که از حرارت
بسستی گرائیده باشد نیرومند و تقویت کند. (مفردات ابن البیطار). || خیزران محرق است
۞ . || گچ سفید. طباشیر: تحثرات
سیلیکی که مرکب شده اند از سیلیکات پتاس و سیلیکات آهک و متشکل می شوند در تجویف عقود
یک قسم نی هندی موسوم به بنبو و گل سفید و نوع گل و گچ و ماخوذ از تازی . (ناظم الاطباء)
////////////
طباشیر
نیکوترین آن سفیدسبک بود که زود خرد شود
و طبیعت آن سرد و خشک بود در سئوم و گویند در دویم و شیخ الرئیس گوید مرکب القوی بود
مانند گل و در وی قبضی بود و قوت معده بدهد و قلاع را نافع بود و سوختگی آتش را سود
دهد و شکم ببندد و تبهای حاره و تشنگی را سود دهد و قی که مره صفرا بود بازدارد و گرمی
جگر بنشاند و جهت ریشها و بثرها و قلاع که در دهان کودکان بود سودمند است و چون تنها
یا با ورق گل سرخ بیاشامند دندان متحرک را محکم گرداند سنون کردن و ابن مؤلف گوید در
شهر هند قصبهای دراز بود و بادهای سخت آید و قصب بهم ساید و آتش از آن پیدا شود و در
قصبها افتد و سوخته گردد و خریق آن طباشیر بود طباشیر بواسیر را نافع بود و ورم گرم
را و قوت دل بدهد و خفقان که از گرمی بود ساکن گرداند و موحش و غم را نافع بود و مقوی
دل بود و تری کهن از معده نشف کند و ضعف معده و التهاب آن را نافع بود و منع خلفه صفراوی
بکند و تشنگی بنشاند و غشی و کرب را نافع بود و قوت اعضائی که از حرارت ضعیف شده باشد
بدهد و سردمزاج را با زعفران خلط کنند و بدهند بغایت مفرح و مقوی قلب بود و گویند خوردن
وی باه را مضر بود و اسحق گوید مضر بود بشش و مصلح وی گلاب بود و گویند مصطلی و انیسون
و بدل آن عصاره لحیة التیس بود و گویند بدل آن سه وزن آن مغز تخم خیارزه و چهار وزن
آن بذر قطونا بود و گویند بدل آن کاغذی مصر بود سوخته و گویند بوزن آن تخم کاسنی و
نیم وزن آن صندل بود
______________________________
صاحب تحفه مینویسد: طباشیر از جوف نی
کهنه بلا دهند بهم میرسد چون از شدت بادها آتش در نیزار آنجا افتد و طباشیر بندهای
نی است که از خاکستر جدا کنند و بهترین وی سفید مستدیر است که اندک تند و گزنده زبان
باشد
فرانسهCONCRETIONS DE L'ARUNDO
BAMBOS انگلیسیSUGAR OF BAMBOO
اختیارات بدیعی، ص: 280
//////////////
طباشیر
اشاره
در زبان فارسی «طباشیر» گفته میشود. به
فرانسویConcretion
de bambou
و به انگلیسی نیزTabasheer میگویند. ماده سخت سیلیسی بلوری شکل است که از گرههای
ساقههای بامبو یا خیزران میگیرند.
بامبو یا خیزران که از آن طباشیر گرفته
میشود، گیاهی است که به فرانسویArundo bambus وBambou و به انگلیسیBamboo ،Cane ،Bamboo cane نامیده میشود. گیاهی
است از خانواده غلاتGraminaceae و دارای گونههای مختلفی است که معروفترین آنها که
در طب سنتی از نظر تولید طباشیر و درعینحال از نظر مصرف دارویی خود گیاه مورد توجه
هستند عبارتاند از:
1. بامبو هندی. نام علمی آنBambusa bambos
Druce و مترادف آنB .arundinacea Willd . میباشد. این بامبو در مناطق هندوستان تا جنوب
چین انتشار دارد و طباشیر آن را «طباشیر هندی» مینامند.
2. بامبو تیغدار. نام علمی آنBambusa spinosa
Roxb
. و مترادف آنB .arundinacea Willd .var .spinosa G .Cam . میباشد. به فرانسویBambou E ?pineux گفته میشود. این
بامبو از جنوب چین تا جزایر ملوکی انتشار دارد.
3. بامبو رسمی. نام علمی آنBambusa vulgaris Schrad
.ex Wendl
. که در اغلب مناطق حارّه انتشار دارد.
انواع دیگری بامبو نیز وجود دارد که از
نظر دارویی و طباشیر طرف
معارف گیاهی، ج6، ص: 138
توجه میباشند و فقط از نظر زیبایی و رنگ
ساقه و مصارف صنایع دستی، ورزشی و برای ساختن نیزه و وسایل ماهیگیری و بافتن لوازم
خانگی نظیر صندلی، سبدها و ... مورد توجه میباشند، نظیرBambusa latifolia که به فرانسویBambou larges
Feuilles
گفته میشود و بامبوی سیاهBambous nigra که به فرانسوی آن
راBambou noir
نامند، بامبو طلاییBambusa aurea که به فرانسوی به آنBambou dore گفته میشود و
...
چندگونه از بامبو یا خیزران در حدود
50 سال قبل از چین به ایران وارد و در لاهیجان کاشته شد و چند خانوار چینی هم در آن
زمان برای آموزش تهیه صنایع دستی بامبویی به ایران آمدند. این بامبوها در لاهیجان رشد
نسبتا رضایتبخشی دارند و از آنها برای تهیه صندلی و مبل و سبدبافی و نظایر آن استفاده
میشود.
مشخصات طباشیر و ترکیبات شیمیایی
در مورد طباشیر آقایJ .A .de Mandelslo در کتاب یا سفرنامه
خود به نامVoyages and travels
چنین مینویسد:
در سواحل مالابار و کوروماندل 204] در
هند و همچنین نزدیک مالاکا در جنوب شبه جزیره مالایا نوعی بامبو یا خیزران وجود دارد
که بومیها آن را بامبو مینامند و نام انگلیسی آنMalacca cane است. از این خیزران
یک ماده دارویی گرفته میشود که آن راSacar mambus مینامند. یعنی شکر
بامبو. ایرانیها و اعراب و اهالی قبیلهMoures آن را طباشیر نامند که به معنای مایع منجمد سفید است.
این بامبوها به بلندی درخت سفیدار میرسد. دارای ساقههای راست و برگهای درازتر از
برگ زیتون است و ساقهها دارای بندها و گرههای متعددی است که در گرههای آن ماده سفیدی
وجود دارد که همان طباشیر است که ایرانیها و اعراب برای آن ارزش دارویی فراوانی قایل
هستند».
طباشیر مادهای است که قسمت عمده آن سیلیسیک
اسید[205] است و به علاوه دارای سیلیکات و مقداری نیز آهک و پتاس میباشد.
طباشیر از گرههای بامبو از طریق سوزاندن
بامبو گرفته میشود. در ابتدا مادهای
معارف گیاهی، ج6، ص: 139
است نشاستهای شکل به شکل استخوان نرم
که چون در آب اندازند سخت میشود و پس از خشک شدن سفید و شفاف میگردد. این نوع طباشیر
را در عرف بازرگانی طباشیر قلمی نامند و مرغوبیت آن درجه یک است. خردههای طباشیر را
که خوب سفت و منعقد نشده است، گرفته و میکوبند و خمیر آن را به صورت قرص درمیآورند
که غیر شفاف و نرم و شکننده است و در آب حل میشود و در درجه دوم مرغوبیت است، ضمنا
در جریان سوزاندن بامبو برای گرفتن طباشیر، قسمتی از گیاه و گرههای گیاه میسوزد و
طباشیر نیز میسوزد و به رنگ تیرهای درمیآید، قطعات اینگونه طباشیر را نیز جمعآوری
کرده کوبیده و خمیر میکنند و از آن قرص میسازند که رنگ آنها تیره و گاهی سیاه است.
این نوع طباشیر خیلی نامرغوب و ارزان است.
طباشیر مرغوب و درجه یک، سخت، قطعات آن
زاویهدار، بسیار شفاف و صاف مانند چینی است ولی نور از آن ردّ نمیشود و رنگ آن سفید
یا سفید مایل به آبی شیشهای است، به آسانی میشکند و کمی معطّر است. طباشیر روغن را
جذب میکند و پس از آن صاف میشود و نور را عبور میدهد و اگر بعد از آن از طریق حرارت
دادن روغن جذب شده از آن خارج شود، ساختمان داخلی طباشیر دیده میشود که در داخل آن
رگههایی وجود دارد.
از نظر فیزیکی طباشیر دارای کمترین ضریب
انکسار نور است. و تقریبا از سیلیس ساخته شده و همانطوری که فوقا ذکر شد فقط مقدار
کمی از سایر مواد مانند پتاس، آهک، آهن و کمی مواد گیاهی در آن وجود دارد و قاعدتا
چنین مادهای نمیبایستی آثار دارویی خاصی داشته باشد ولی چینیها، ایرانیها و اعراب
بخصوص چینیها برای طباشیر اسرار نهفته شفابخشی قائل هستند و معمولا طباشیر را در موارد
بیماریهای به شکل صرع در کودکان و در بیماریهای فلج و فلجهای ناگهانی حاصله از خونریزی
مغزی و تشنج، تجویز مینمایند.
خواص- کاربرد
در هندوستان طباشیر را محرّک و افزاینده
نیروی جنسی اشخاص گرممزاج میدانند. طباشیر هندی یکی از چند مادهای است که سابقا
در ایران زنان باردار در مواقع ویار میخوردند، ولی در حال حاضر در ایران در این قبیل
موارد از ترکیبات شیمیایی جدید برای رفع ناراحتی ویار استفاده میشود.
معارف گیاهی، ج6، ص: 140
بامبو
B
- خوشکA - خوشه
طباشیر از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب
سنتی نسبتا سرد و خشک است و شیخ الرئیس ابو علی سینا برای آن نیروی قابضه قایل است.
در مورد خواص آن معتقدند که فرحآور و مقوی قلب اشخاص گرممزاج است. التهاب و عطش را
فرو مینشاند و قیهای صفراوی و اسهال خونی و گرم را قطع میکند و رطوبتهای ناشی از
سردی در بدن را خشک میکند. برای ورمهای گرم چشم، خفقان، غشی و تقویت اعضای ضعیف و
تبهای گرم بسیار مفید است. با آب سرد برای جراحتها و زخمهای دهان اطفال مفید است و
اگر گرد آن در دهان گرفته شود اثر محسوستر دارد.
گرد آن برای سوختگی آتش نافع است. با سکنجبین
برای تسکین وحشت، غم و التهاب مفید است. اگر با روغن بنفشه مخلوط و در بینی ریخته شود،
برای تقویت قوه بینایی اثر مفید دارد.
اسراف و مداومت در مصرف آن مضّر نیروی
جنسی است و برای اصلاح آن از این نظر باید از مصطکی و عسل استفاده نمود. مضّر ریه میباشد
و برای رفع عوارض
معارف گیاهی، ج6، ص: 141
آن باید از صبر زرد با عناب یا عسل خورده
شود. در مورد اشخاص سردمزاج باید زعفران آن را تعدیل نمود. در هندوستان طباشیر به عنوان
تونیک و برای کاهش تب و سرفه در موارد مارگزیدگی کاربرد دارد. در هندوچین طباشیر را
در موارد زکام، اختلالات عصبی، روماتیسم و فلج تجویز میکنند [پروت و هریر].
ترکیبات شیمیایی بامبوها
از نظر ترکیبات شیمیایی گیاه بامبو در
بامبو گونهB .bambos
که مولد طباشیر هندی است، مواد کولین، بتائین 206]، نوکلئاز[207]، اورهآز[208]،
پروتئولیتیک انزیم، دیاستاتیک انزیم 209]، امولسیفائینگ انزیم 210]، بانگ سولوچان
211] و طباشیر[212] وجود دارد. در شاخههای سبز و جوان این بامبو یک گلوکوزید سیانوژنتیک
213] مشخص شده است که مادهای سمّی است. این گلوکوزید را یک انزیم هیدرولیز میکند
و همچنین این گلوکوزید در شاخههای جوان بامبو به قطعات کوچک تقسیم و در آب خیسانده
شدهاند، یافت میشود.
در بامبو اکسالیک اسید یافت میشود و در
شاخههای جوان بامبو در حدود 03/ 0 درصدHCN و 23/ 0 درصد بنزوئیک اسید، 5/ 2 درصد از نوعی قند[214]
و در آخر رزین و موم یافت میشود. در برگهای سبز بامبوCHN و بنزوئیک اسید وجود
ندارد.
خواص- کاربرد گیاه بامبو
در مورد خواص و کاربرد دارویی گیاهان بامبو
دانشمندان اتفاقنظر ندارند، مثلا
معارف گیاهی، ج6، ص: 142
در گزارشMc Clure تحت عنوان
»Bamboo in the economy of
oriental people«
که از کاربردهای بامبو در کاغذسازی، صنایع
دستی و سایر موارد نام میبرد در مورد خواص دارویی آن بحثی نکرده است. ولی سایر دانشمندان
که در طب سنتی چین و مناطق خاور دور مطالعاتی دارند، اظهارنظرهایی نمودهاند که در
زیر درج میشود.
در شبهجزیره مالایا از سرشاخههای له
شده جوان و سبز بامبو به صورت ضماد استفاده میکنند [برکیل . در چین جوشانده بامبو
خرد شده را برای رفع حالت تب به کار میبرند [هو]. در هندوچین از برگها و سرشاخههای
نازک و سبز گیاه برای معالجه تبهای تاولی و تهیه محلول برای شستوشوی آبله توأم با
سرفه استفاده میشود [ویدال . در اندونزی از آب صافی که اغلب داخل در ساقه بامبو وجود
دارد برای شستوشوی چشم استفاده میکنند و گرد طباشیر را برای بند آوردن خون در بریدگیهای
اعضا بدن به کار میبرند [وان دربرگ و فایدهین .
بامبو هندی در هندوستان تا جنوب چین و
در تایلند و هندوچین انتشار دارد. در سایر مناطق نیز کاشته میشود. در چین قدیم برای
معالجه یرقان و سوءهاضمه به کار میرفته است [رید]. شیره ساقه و یا جوشانده برگهای
آن برای معالجه تب به کار میرود [هو]. و در عفونتهای روماتیسمی کاربرد دارد [استوارت
. در هندوچین از برگهای آن برای کاهش تب و در چین برای رفع درد گلو و تسکین سرفه استفاده
میشود. از پوست کاملا خرد شده و ساییده شده بامبو نیز به عنوان قابض برای بند آوردن
خون، قطع ترشحات زیاد و غیر عادی عادت ماهیانه، تهوع، استفراغ و قی استفاده میشود.
ریشه و جوانههای آن نرمکننده، مدّر، معرّق و تصفیهکننده خون است و برای بازکردن
انسداد، گرفتگیهای مجاری، رفع ناراحتیهای مجاری ادرار و بیماریهای آمیزشی تجویز
میشود. ریشه تازه آن را با توتون و برگهای فلفل هندی یا تانبول 215] مخلوط کرده و
در روغن میخیسانند و از آن پمادی درست میکنند که برای نرم کردن تومورهای سفت مصرف
دارد [پروت و هریر]. از پوست بامبو برای تسکین سرفه و از شیره شاخههای جوان آن برای
رفع التهاب لولههای برونشها و از طباشیر آن برای معالجه نزله، ناراحتی و اختلالات
عصبی، روماتیسم و فلج استفاده میشود.
معارف گیاهی، ج6، ص: 143
معبری که دو طرف آن بامبو کاشته شده. دیواره
چوبی در قسمت پایین درختان نیز از بامبو میباشد
توضیح: خوانندگان عزیز کتاب توجه فرمایند
که در بازار دارویی ایران مادهای به نام طباشیر فرنگی نیز میفروشند که آن در حقیقت
منیزی میباشد که به فرانسویMagnesie
و به انگلیسیMagnesia
گفته میشود و نوعی از آن نیز به نام طباشیر فرنگی مکلّس فروخته میشود
که به فرانسوی آن راMagnesie calcinee و به انگلیسیBurnt magnesia مینامند و اینها
با طباشیر گیاهی یادشده متفاوت هستند.
ماده دیگری نیز به نام نمک فرنگی فروخته
میشود که آن را سولفات دومنیزی
معارف گیاهی، ج6، ص: 144
Sel anglais
و به انگلیسیEpsom salt گفته میشود. در
آبهای نمکزار حوض سلطان بین راه تهران و قم مقدار زیادی املاح سولفات دوسود و سولفات
منیزی وجود دارد.
منیزی که از نظر شیمیایی اکسید منیزیومMgo میباشد به حالت
طبیعی در طبیعت وجود دارد و در جریان احتراق فلز تشکیل میشود. در صنعت معمولا منیزی
را در جریان تصفیهDolomie
یاCarbonate double de calcium et the magnesium به دست میآورند.
منیزی گرد سفیدی است سبک، جز در حرارت
قوس التکریکی ذوب نمیشود و به این دلیل برای پوشش داخلی کورهها و نظایر آن به کار
میرود. خشک آن را منیزی کلسینه یا طباشیر فرنگی مکلّس و در حالت مرطوب و هیدرات آن
را منیزی هیدراته 216] مینامند. از منیزی کلسینه به عنوان ملیّن و ضد اسید و مسهل
استفاده میشود.
معارف گیاهی، ج6، ص: 145
///////////
Tabasheer
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Tabasheer (Hindustani: तबाशीर or طباشیر)
or Banslochan (बंसलोचन, بنسلوچن), also spelt as Tabachir or Tabashir,
is a translucent white substance, composed mainly of silica and water with traces of lime and potash, obtained from the nodal joints of some
species of bamboo.[1] It is part of the pharmacology of the traditional Ayurvedic and Unani systems of medicine of the Indian subcontinent.[2] It is also an ingredient in
many traditional
Chinese medicines.[3]
Tabasheer is claimed to provide a variety
of health benefits. It is variously regarded as an antipyretic, antispasmodic, antiparalytic, restorative and aphrodisiac.[4]
Tabasheer that has a blueish tint (usually
called neel or neelkanth) is considered superior
to tabasheer that has the "more plain" yellow or white color.[5]
Not all bamboo stems contain tabasheer.
Likely candidates are found by shaking bamboo stems, which can make the
mineralized tabasheer inside produce a rattling sound. These stems are split
open to extract the tabasheer.[5][6]
Although a part of the ancient Ayurvedic
system of medicine, it has been postulated that the use of tabasheer originated
in the Adivasi aboriginal tribes of India.[1] Tabasheer was extensively exported
from India for thousands of years, including through Arab traders during the
medieval period.[1] The town of Thane, close to the west coast of India, was
famous as a clearing center for tabasheer in the twelfth century CE.[7] It was called σάκχαρον in the
writings of Pedanius Dioscorides, a Greek pharmacologist who practiced in Rome in the time of Nero.[4]
Tabasheer is referred to as Tvaksheera (त्वक्षीर) in Sanskrit, which means bark milk.[4][8] Other Sanskrit-derived names have
been applied to tabasheer as well, including bamboo sugar (vans-sharkar), bamboo
camphor (vans karpoor) and bamboo manna.[7] It is called Tian Zhu Huang in
Mandarin, which means "heavenly bamboo yellow."[3]
1. ^ Jump up to:a b c The National druggist, Volume 37, H. R. Strong, 1907, ... 'Tabasheer' or 'banslochan' is sold in all Indian
bazars ... originated among the aboriginal tribes ... article of commerce with
early Arab traders ... silica, with traces of lime and potash ...
2. Jump up^ G.K. Ghosh, Bamboo: The Wonderful Grass, APH Publishing, 2008, ISBN 978-81-313-0369-6, ...
'Tabasheer' or 'Bangsa Lochan' used in Unani and Ayurvedic medicines ...
3. ^ Jump up to:a b Heather Newman, Tabasheer, Virtual
Herbarium, retrieved 2010-09-19, ... Called “tian zhu huang” in
Mandarin, which translates to “heavenly bamboo yellow,” tabasheer is a
versatile, highly demanded substance described to be cold in nature and sweet
in taste ...
4. ^ Jump up to:a b c George Watt; Edgar
Thurston, A dictionary of the economic products of India, Department of Revenue and Agriculture, Government of India,
1885, ... the σάκχαρον of the Greeks was tabasjeer 'beyond all controversy'
... The Sanscrit name for tabascher is tvakkschira, bark milk ... called
Bansolochan (or tabashir) is supposed to be efficacious in paralytic
complications, flatulency, and poisoning cases ... a stimulant and aphrodisiac
... a febrifuge ...
5. ^ Jump up to:a b Edited by Edward Smedley, Hugh James Rose, and Henry John Rose, Encyclopaedia Metropolitana, B. Fellowes, 1845, ... On shaking the Bamboo a rattling noise is
perceived, as if small stones were contained in the cavity ... that reckoned
the best if of a bluish-white color ...
6. Jump up^ Norman Lockyer, Nature: international journal of science, Volume 35, Macmillan Journals Ltd., 1887, ... splitting open those bamboo stems
which give a rattling sound when shaken ...
7. ^ Jump up to:a b The National druggist, Volume 30, H. R. Strong, 1900, ... Bamboo manna derives its name from the
Sanskrit words - Tvak-kshira, 'bark milk'; Vansa-sarkara, 'bamboo sugar'; and
Vansa-karpura, 'bamboo camphor' ... known to the early Arab travelers in the
East, and the port of Thana, on the western coast of India, was famous for this
product in the twelfth century ...
8. Jump up^ Nasir Ahmad Khan, Jadeed Hindi-Urdu Shabdkosh: Pa-Ha, Qaumi Council Bara-e-Farogh-e-Urdu Zabān, New Delhi, India, 2005, ISBN 978-81-7587-114-4, ... तबाशीर और ...
//////////
طباشیر. به لغت هندی «طباشیر» را «توشیر» گویند و «بنس روچن»
نیز گویند و به سریانی «طواشیر» گویند و «طبق شیر» هم گویند و از زمین هند نوعی از
ادویه به اطراف میبرند که به آرد مشابهت دارد از روی صورت. او را «لکچ» گویند و بعضی
از صیادنه او را «طباشیر هندی» گویند و محمد زکریا گوید آنچه از او «طباشیر هندی» گویند
چیزی است که در میان «نی» نیز باشد، و ابو معاذ گوید خاکستر بیخ نیزه است که او را
«طباشیر هندی» گویند. (صیدنه ص 255). نیکوترین آن سفید سبک بود که زود خرد شود. ابن
مؤلف گوید در شهر هند قصبهای دراز بود و بادهای سخت آید و قصب به هم ساید و آتش از
آن پیدا شود و در قصبها افتد و سوخته گردد و خریق آن طباشیر بود.
یادگار
/////////////
طباشیر..نیکوترین آن سفید سبک بود که زود
خرد شود و طبیعت آن سرد و خشک بود در سئوم و گویند در دویم و شیخ الرئیس گوید مرکب
القوی بود مانند گل و در وی قبضی بود و قوت معده بدهد و قلاع را نافع بود و سوختگی
آتش را سود دهد و شکم ببندد و تبهای حاره و تشنگی را سود دهد و قی که مره صفرا بود
بازدارد و گرمی جگر بنشاند و جهت ریشها و بثرها و قلاع که در دهان کودکان بود سودمند
است و چون تنها یا با ورق گل سرخ بیاشامند دندان متحرک را محکم گرداند سنون کردن و
ابن مؤلف گوید در شهر هند قصبهای دراز بود و بادهای سخت آید و قصب بهم ساید و آتش از
آن پیدا شود و در قصبها افتد و سوخته گردد و خریق آن طباشیر بود طباشیر بواسیر را نافع
بود و ورم گرم را و قوت دل بدهد و خفقان که از گرمی بود ساکن گرداند و موحش و غم را
نافع بود و مقوی دل بود و تری کهن از معده نشف کند و ضعف معده و التهاب آن را نافع
بود و منع خلفه صفراوی بکند و تشنگی بنشاند و غشی و کرب را نافع بود و قوت اعضائی که
از حرارت ضعیف شده باشد بدهد و سردمزاج را با زعفران خلط کنند و بدهند بغایت مفرح و
مقوی قلب بود و گویند خوردن وی باه را مضر بود و اسحق گوید مضر بود بشش و مصلح وی گلاب
بود و گویند مصطلی و انیسون و بدل آن عصاره لحیة التیس بود و گویند بدل آن سه وزن آن
مغز تخم خیارزه و چهار وزن آن بذر قطونا بود و گویند بدل آن کاغذی مصر بود سوخته و
گویند بوزن آن تخم کاسنی و نیم وزن آن صندل بود
______________________________
صاحب تحفه مینویسد: طباشیر از جوف نی کهنه
بلا دهند بهم میرسد چون از شدت بادها آتش در نیزار آنجا افتد و طباشیر بندهای نی است
که از خاکستر جدا کنند و بهترین وی سفید مستدیر است که اندک تند و گزنده زبان باشد
فرانسهCONCRETIONS DE L'ARUNDO BAMBOS انگلیسیSUGAR OF
BAMBOO
اختیارات بدیعی، ص: 280
///////////
طباشیر، خیزران
Bambusa
arundinacea
معرب تباشیر است؛ چیزی است شبیه به گرههایی
که از جوف نوعی از نی به هم رسد و از نی قویتر و از بانس(خیزران) گل آن باریکتر و
نازکتر و گرههای آن دور دور به تفاوت دو دست میشود، نی آن خود بخود شکافته و یا
مردم شکافته بر آورده باشند شبیه به قدر گره نی و استخوان نرمی است و چون در آب اندازند
سختتر گردد و بعد خشک شدن سفید صاف و بعضی از آن شفاف باشد. شیخالرئیس گفته سوخته
ساقههای چوب خیزران است؛ گویند در هنگام وزیدن بادهای سخت ساقههای خیزران از اثر
بهم بسودن میسوزند و طباشیر خاکستر این سوختن است.
طبیعت آن در دوم سرد و در سوم خشک و خشکی
قسم اول از دوم کمتر و دوم از سوم و شیخالرئیس مرکبالقوی دانسته با قوت قابضه
خواص آن: شادی بخش و مقوی دل و معده و کبد
گرم و مسکن التهاب و عطش و قاطع قی و استفراغ صفراوی و اسهال خونی و گرم و حل کننده
و خشک کننده رطوبت های سرد سست کننده معده است. در معالجات اورام گرم چشم و خفقان و
غشی و تقویت اعضاء ضعیف بدن و تب های تند و گرم و عطش مفرط و از بین بردن جوش ها و
کورک و زخم های دهان به خصوص در اطفال به صورت شربت یا گرد آن مورد استعمال بوده است.
استفاده از گرد آن به تنهایی یا با اندکی برگ گل سرخ و نبات سفید همراه است. گرد آن
برای استحکام دندان و سوختگی با آتش مؤثر و در ترکیب با سکنجبین برای رفع ناراحتی های
روانی و دلتنگی مفید و انفیه آن با روغن بنفشه برای تقویت بینایی مجرب است. مداومت
آن مضر باء و مصلح آن عسل و مصطکی است و گویند برای ریه مضر است که مصلح آن صبر یا
عناب است ولی در سرد مزاجان مصلح آن با زعفران تعدیل می شود
افعال و خواص دیگر آن
مفرح و مقوی دل گرم و سرد و معده و جگر حار و مسکن
التهاب و عطش و قاطع استفراغ صفراوی و اسهال دموی و حار و محلل و خشک کننده رطوبات
بارده مرخیه معده و جهت اورام حاره چشم و خفقان[1] و غشی و تقویت اعضای ضعیفه از حرارت
و نگاه داشتن حاره حاده و عطش مفرط و خلفه[2] حار با آب سرد و جهت قلاع[3] و بثور[4]
و زخم ها خصوص بثور و قلاع دهان اطفال شرباً و ذروراً به تنهایی و یا با اندک برگ گل
سرخ و نبات سفید و ذرور[5] آن جهت استحکام دندان و سوختگی آتش و با سکنجبین جهت رفع
توحش و غم و اندوه و التهاب مفید و سعوط[6] آن با روغن بنفشه جهت تقویت باصره مجرب.
[1] تپش دل
[2] آبستن
[3] قرحه است که بر دهان و زبان پدید آید و رفته
رفته گسترش یابد
[4] جوش ریزهایی که بر اندام پدید آید
[5] داروی خشک سوده و کوفته پراکندنی و پاشیدنی
در چشم و قروح و جراحت
[6] سرمه کشیدن آن
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین
عقیلی علوی خراسانی شیرازی
/////////////
Bambusa arundinacea (Retz.)
Willd.
Poaceae
Spiny bamboo, Thorny bamboo, Tziu
chu, Kalak, Bans
Source: James A. Duke. 1983.
Handbook of Energy Crops. unpublished.
Very young shoots are consumed as
food in some parts of India and China. In raw state, shoots (ca 8 cm in
diameter and 37.5 cm long) are very acrid, but with two changes of water in
cooking and with addition of salt and butter, they make a pleasant vegetable.
Young shoots pickled or made into curries. Wood used by Chinese in household
carpentry, furniture, boxes, ornamental vases, scaffolding, etc. Leaves used as
fodder. Stems in great demand for manufacture of paper pulp of good quality.
Seeds edible and used in times of scarcity of food. Other species of Bambusa,
found in various parts of the tropics, are used for similar purposes: those
used for the young shoots or buds as a vegetable include B. cornuta Munro, B.
multiplex Raeusch, B. oldhami Munro, B. spinosa Roxb., B. tulda Roxb., and B.
vulgaris Schrad.; species used for construction and other such purposes include
B. balcooa Robx. (one of the best and strongest bamboos for building purposes),
B. multiplex Raeusch (culms used for paper), B. nana Roxb. (fishing poles), B.
pervariabilis McClure (heavy construction), B. polymorphs Munro (roofs of
houses, floors and walls), B. sinospinosa McClure (sheaths made into sandals),
B. spinosa Roxb. (timber bamboo), B. texilis McClure, B. tulda Roxb., and B.
tuldoides Munro (weaving mats, hats, baskets and ropes), B. vulgaris Schrad.
(paper pulp), B. beecheyana Munro [Sinocalamus beecheyanus (Munro)McClure] is
an important source of commercial edible bamboo shoots.
Folk Medicine
An ointment from the root is said
to be a folk remedy for cirrhosis and hard tumors, especially tumors of the
abdomen, liver, spleen and stomach (Hartwell, 1967–1971). Tabasheer, a
siliceous secretion (up to 97% SiO2), considered aphrodisiac, cooling, and
tonic, is used in asthma, cough and debilitating diseases (C.S.I.R.,
1948–1976). Leaves given to horses suffering coughs and colds.
Chemistry
The stem consists almost entirely
of cellulose and hemicellulose (xylans, arabans, polyuronides, etc.) and
lignins, with a small amount of resins. Oven-dried stems contain 3.3% ash, 1.8%
silica, 6.0% hot water solubles (see above), 19.6% pentosans, 30.1% lignin, and
57.6% cellulose. Analyses from paper pulping showed 8.5% water extract, 1.2%
fat, wax, etc., 24.4% pectose, 15.6% lignin, 50.3% cellulose, and 1.6% ash. Per
100 g, the seeds are reported to contain 11.0% H2O, 11.8 g protein, 0.6 g fat,
75.4 g total carbohydrate, 1.7 g fiber, and 1.2 g ash (C.S.I.R., 1948–1976). On
a zero moisture basis the fresh leaves (57.1% DM) contain 18.6% CP, 24.1% CF, 11.8%
ash, 4.1% EE, 41.4% NFE. With sheep the CP exhibits 72.4% digestibility, CF
49.1%, EE 10.8%, and NFE 48.8% (Gohl, 1981). Per 100 g, the shoot is reported
to contain 29 calories, 90.7 gH2 0, 2.3 g protein, 0.2 g fat, 6.6 g total
carbohydrate, 0.5 g fiber, 0.7 g ash, 33 mg Ca, 41 mg P, 0.4 mg Fe, 20 meg
b-carotene equivalent, 0.15 mg thiamine, 0.7 mg riboflavin, 0.6 mg niacin, and
4 mg ascorbic acid (Food Comp. Table Latin America).
Toxicity
Eight grams of raw shoots or
slightly more improperly cooked shoots can cause death. Young shoots contain
0.03% HCN (C.S.I.R., 1948–1976). Hairs on various bamboos, and fungi which live
thereon, may cause dermatitis (Mitchell and Rook, 1979). Benzoic acid and
traces of cyanogenic glucoside present in shoots have lethal effect on mosquito
larvae (has antiseptic and larval properties).
Description
Tall woody bamboo, stems thorny,
numerous, tufted, up to 40 m tall, curving at top; branches numerous,
internodes 30–45 cm long, prominent, bearing in lower parts of stems dense half
whorls of stiff, naked, horizontal branches, armed with 2–3 recurved, stout
spines; lowest nodes rooting; stem-sheaths leathery, orange-yellow when young,
hairy outside, shining and ribbed inside, 30–45 cm long; blade triangular,
glabrous, covered with a brown felt of bristly hairs inside; leaves thin,
linear, up to 20 cm long, glabrous above, hair beneath; leaf-sheaths hairy,
small; inflorescence an enormous panicle, often occupying the entire stem;
branchlets loose clusters of pale, glabrous spikes.
Germplasm
Reported from Asian Centers of
Diversity, bamboos are reported to tolerate insects, laterites, low pH, slope,
and weeds (2n = 72, 70) (Duke, 1978).
Distribution
Wild in most parts of tropical
India and Pakistan, growing up to 1000 m altitudes in the Nilgiris and hills of
southern India; north into China.
Ecology
Probably ranging from Subtropical
to Tropical Very Dry to Wet Forest Life Zones, spiny bamboo probably tolerates
annual precipitation of ca 6 to 40 dm, annual temperature of ca 18 to 29°C, and
pH of 4.3 to 7.3. Thrives in tropical to subtropical climates, growing in warm
humid temperate areas as well, but thriving best under frost-free conditions,
in rich to medium fertile soils with good water supply.
Cultivation
Bamboos may be produced by means
of seeds, vegetative portions or by layering the stems and letting them root at
the nodes. Seeds are sown in soil about 0.6 cm deep and about 2.5 cm apart in
rows 7.5–10 cm apart. Germination occurs in about a week and seedlings grow
rapidly. When plants are 15–20 cm tall, they are transplanted to individual
containers. Transplanting to the field is done when plants are about 1 m tall.
Growing plants from seed is the most economical and convenient method of
propagating large numbers of plants. Clump division is the traditional and most
generally prevalent method of propagating bamboos vegetatively. Active growth
of young shoots from buds on the rhizome in this group of bamboos is initiated
during the summer. The commonly recommended practice is to process vegetative
propagules just before the initiation of growth of these buds. A clump is
divided into two equal parts, retaining the root system, branches and leaves of
each part as fully intact as possible. Properly set out, these propagules usually
give the highest degree of success. Clump divisions taken from the edge of the
clump are apt to give superior results. The rhizome should be severed at one
point only, at the neck of the oldest rhizome axis in the propagule. Cut should
be made at the slender neck where the minimum damage to the rhizome is done.
Roots are best preserved and protected keeping them in a ball of earth when the
propagule is taken from the parent plant. Some species, as B. tulda, has been
successfully propagated by rhizomes planted in situ, with 95% survival not
uncommon. Culm segments, with one or more nodes, bearing buds or branches, are
used widely as a means of propagation in both the Old and New World. Branches
are usually pruned to 30 cm or less, with no foliage retained. Such cuttings
are set upright or at an angle, with at least one node well covered. B.
vulgaris is often propagated this way.
Harvesting
Bamboos are harvested for food
when the young shoots are 30–75 cm tall. Other parts of the plant are harvested
whenever needed, as the leaves, branches and woody stems.
Yields and Economics
Finding no published data, I
estimate the yields in excess of 10 MT DM/ha/yr. One of the most useful group
of plants in the tropics, bamboos are used as food for man and fodder for livestock,
for building materials, for weaving and cordage, for paper pulp and for making
all types of utensils. Bamboos are very important in the economy of Oriental
peoples; millions are occupied in growing and producing raw bamboo, and
manufacturing of bamboo products.
Energy
New culms start growing slowly,
growth soon approaching 30 cm/day with 75 cm having been recorded in one day in
Sri Lanka. In Trinidad, Bambusa vulgaris produced more than 10 MT pure dry
cellulose pulp per hectare per year on a three-year cutting cycle. The culms of
B. arundinacea are said to be considerably more durable than those of B.
vulgaris. With sheep, the ME of the leaves is 1.77 megacalories per kg dry
weight.
Biotic Factors
Few serious diseases or pests of
bamboos are reported. Bamboo borers can be problematical
References
C.S.I.R. (Council of Scientific
and Industrial Research). 1948–1976. The wealth of India. 11 vols. New Delhi.
Gohl, B. 1981. Tropical feeds.
Feed information summaries and nutritive values. FAO Animal Production and
Health Series 12. FAO, Rome. Hartwell, J.L. 1967–1971. Plants used against
cancer. A survey. Lloydia 30–34.
Mitchell, J.C. and Rook, A. 1979.
Botanical dermatology. Greenglass Ltd., Vancouver.
Complete list of references for
Duke, Handbook of Energy Crops
////////////////
Magnesia
In
Persian language "Magnesia" is called. The French Concretion
de bamboo And to EnglishTabasheer They say. Hard material is crystalline silica
from bamboo or bamboo shoots are nodes.
Magnesia
bamboo or bamboo which it is taken, the French plant Arundo
bambus AndBambou And the English Bamboo , Bamvoo cane, Cane Called. Cereal
plant of the familyGraminaceae And a different species, notably the
production of Magnesia in traditional medicine and medicinal use of the plant
at the same time considered are:
1. Bambvhndy. Its scientific name Bambusa
bambos Druce Vmtradf it B.arundinacea
Willd is.The
bamboo in India to southern China and Magnesia release it "Magnesia Indian"
call.
2. Bamboo prickly. Its scientific name Bambusa
spinosa Roxb Vmtradf it B.arundinacea Will.Var. spinosa
G. Cam is
. The French Bambou epineux It is
said. The
bamboo from southern China to Jzayrmlvky spread.
3. Bamboo official. Its scientific name Bambusa
vulgaris Schrad. Ex
Wendl In most tropical areas spread.
Bamboo
also that there are other types of medication and Magnesia are the focus of
attention and just shoot and use of Znzr beauty and colors of handicrafts,
sports equipment, fishing and weaving to make a spear and home appliances such
as sandals, and so on baskets are considerable, such asBambusa lafifolia The
French Bambou a larges
Feuilles (UFC) and
said black bambooBambous nigra That it Bambou
noir in French Called
golden bamboo Babbousa aurea That in
French it Bambou dore According
to the be ...
Several
species of bamboo or bamboo imported from China to Iran about 50 years ago and
was planted in Lahijan and several Chinese Khanvard bamboo handicrafts produced
at the time came to Iran for training. This
bamboo in LAHIJAN relatively satisfactory growth and to provide them chairs and
sofas and Sbdbaqy and the like are used.
View
Magnesia and chemical composition
In the
case of Magnesia Mr. JAde
Mandelslo Yasfrnamh in his book Voyages and travelsWrites:
Malabar
and Coromandel coast of India, and also in southern Malacca Malay Peninsula,
there is a bamboo Yakhyzran the indigenous bamboo called it and its English
name Malacca
cane Are.The
bamboo was a drug substance that it Sacar mambus Called. The
bamboo sugar. Iranians
and the Arabs and residents of the tribe Moures It
called Magnesia, which means white frozen liquid.This is Sefidar bamboo tree heights. With
straight stems and Bgrhay longer than olive leaves and stems of dams and
multiple nodes, the nodes in the white matter of the Magnesia that the Iranians
and the Arabs for its many medicinal value attached.
Magnesia
Article Much of it is that part
silicic acid and lime and potash, the amount is in addition to the silicate.
Magnesia
of the burning bamboo bamboo nodes are used. The starch material is shaped in the
form of soft bones that are hard to put it in water and then dry the white and
transparent. This
type of writing is called Magnesia Magnesia in business practices and its
quality is top-notch. Magnesia
stiff fine particles that have not been concluded, and smash and paste it in
the form of tablets which make opaque and soft And
fragile and can be dissolved in water and the quality is second, also in the
burning of bamboo for the Magnesia, part of the plant components and the plant
also burns burns and Magnesia Bang Ra is dark in parts of the Magnesia catcher
species collected and crushed pulp and have tablets that are dark in color and
sometimes black. This
type of Magnesia very poor and cheap.
Magnesia
quality and first-class, hard, angular pieces, crystal-clear Manndchyny but it
is not rejected light and color white or bluish-white glass, breaks easily and
is slightly aromatic. Magnesia
oil is absorbed and then becomes smooth and light and if, after it passes
through the heating oil is absorbed from the outside, Magnesia domestic
buildings can be seen that the inside of veins there .but the Chinese have certain medical works,
Properties - Application
In India,
Magnesia to promoters and enhancers of hot-tempered people know Chnsy force.Indian
Magnesia is one of the few substances that formerly pregnant women in Iran when
HG ate, but now in Iran, in these cases, new chemical compounds HEG is used to
relieve unhappiness.
Magnesia
nature of the sages according to traditional medicine is relatively cold and
dry, and Ibn Sina Avicenna for that power has given Qabzh. Apr believe that Farah heart tonic on
its properties and warm natured people. Inflammation and quench your thirst
and puke bile, dysentery and cut off the heat and moisture caused by cold and
dry in the body. For
the worms warm eyes, throbbing, epileptic and strengthen the weaker members and
fever heat is very useful. Wounds
and ulcers in the mouth with cold water for children is useful and tangible
effect if taken in the mouth it is round. Round it is beneficial for fire
blight. With
sekanjabin to relieve panic, grief and inflammation is useful. If the
oil is poured from the nose of violets mixed,> To enhance the beneficial effects of the visual
faculty.
Waste and
sustainable consumption and harmful sexual power to amend it in this regard
should be used mastic and honey. Is
harmful to the lungs and to eliminate the effects of aloe vera should be eaten
with jujube or honey. Saffron
is about people frigidity must be adjusted. Magnesia in India as a tonic and is
used to reduce fever and cough in cases of snake bites. Magnesia in Indochina in the cold,
nervous disorders, rheumatism, paralysis prescribe ] Perot and Harrier [ .
The
chemical compositions of bamboos
The
chemical composition of the bamboo species Bamvb B.bambos The
Indian Magnesia generators, materials choline, betaine, nucleases, urease,
proteolytic enzymes, diastatic enzyme, Amvlsyfayyng enzyme, Bang Svlvchan and
there Magnesia. The
young green shoots of bamboo a Syanvzhntyk glucoside has been determined that a
toxic substance. The
enzyme hydrolysis of the glucoside to a glucoside and also in young bamboo
shoots into small pieces and soaked in water have to be found.
Oxalic
acid is found in bamboo and young bamboo shoots in about 03/0 percent HCN And
23/0 percent benzoic acid, 5.2% of a sugar and resin and wax can be found at
the end. Green
leaves bamboo CHN And benzoic acid
does not exist.
Properties - Use bamboo plant
Scientists
disagree on Mvrdkhvas and medicinal uses bamboo plants, for example in the
reportMc Clure As Bamboo in the economy of
oriental people The
use of bamboo Drkaghzsazy, handicrafts and other name has not enjoyed in a
discussion about its medicinal properties. But other scientists who have studied
traditional Chinese medicine and Far East, have made comments that can be
entered now.
a door Malay
Peninsula and green bamboo branches crushes Young tried to use a poultice ]Brkyl [ . Jvshandh
split bamboo in China to meet the state's fever. ] Hu [ . In Indochina the leaves and twigs and
green plants for processing thin blisters and fever combined with cough,
smallpox prepared washing solution is used ] Vidal [ In Indonesia, the water filter that
often exists inside the bamboo stalk washing Magnesia use their eyes and round
cuts to stanch the blood in the organs of the audit ] Van der Berg and Faydhyn [ .
Indian
bamboo in India to southern China and in Thailand and Indochina spread. In
other areas to be planted. In
ancient China for the treatment of jaundice and indigestion been used to ] Reed [ .Aloe
latex Jvshandh stems or leaves used for the treatment of fever. ] Hu [ . And is
used in rheumatic diseases ] Stewart [ In
Indochina from its leaves to reduce fever and to relieve sore throat and
relieve cough in China (UFC). Skin
completely crushed and pulverized bamboo as an astringent tried to stanch the
blood, abnormal menstrual cut hypersecretion, nausea, vomiting and puke used. Its
roots and buds emollient, diuretic, blood mosaic and soft treatment to open
blocked ducts cramps, relieve discomfort, urinary tract and sexually
transmitted diseases is indicated. Fresh
root mixed with tobacco leaves and cayenne pepper or Tanbvl Khysannd in the oil
and ointment true that is used for softening solid tumors ] Perot and
Harrier [ Bamboo
skin to relieve cough and from the sap of young branches for inflammation of
the bronchial tubes and the inflammation of the bronchial tubes and the
Magnesia Magnesia it to meet for the treatment of catarrh, upset and nervous
disorders, rheumatism and paralysis are used.
Note:
readers book states that in respect of a substance called Magnesia European
pharmaceutical market also sell in the fact that the French Mg Magnesie And
the English Magnesia It is also
said to be a kind of Magnesia tomatoes sold to the French calcine it Magnesie
calcinee And the English Burnt magnesia And
drag him mentioned with different plant called Magnesia.
Other
substances are also toxic salts sold it Epsom salts Sel
anglais And the English Epson salt It is said. The
salt water pool Sultan between Tehran and Qom way too much Glauber's salt and
sulfate salts there Mg.
Mg of
magnesium oxide chemically Mgo In nature there is
the natural state of metal is formed in the combustion process. Mg in
the water treatment industry usually Dolomire Or Carbonate
double de calcium et the magnesium Gain.
Mg is
round white light, but does not melt in the heat of the electric arc and for
this reason it is used for lining furnaces Vnzayr. Mg dry it and calcine calcined or
European Magnesia and hydrate in a wet state it is called hydrated Mg. Of
magnesia calcined use as a laxative, and antacids and laxatives it
is possible.
///////////////
Tabasheer (Hindustani: तबाशीर or طباشیر)
or Banslochan (बंसलोचन, بنسلوچن),
also spelt as Tabachir or Tabashir, is a
translucent white substance, composed mainly of silica and water with
traces of lime and potash, obtained from the nodal
joints of some species of bamboo.[1] It
is part of the pharmacology of the
traditional Ayurvedic and Unani systems
of medicine of the Indian subcontinent.[2] It
is also an ingredient in many traditional Chinese medicines.[3]
Contents
Tabasheer
is claimed to provide a variety of health benefits. It is variously regarded as
an antipyretic, antispasmodic, antiparalytic, restorative andaphrodisiac.[4]
Tabasheer
that has a blueish tint (usually called neel or neelkanth)
is considered superior to tabasheer that has the "more plain" yellow
or white color.[5]
Not all
bamboo stems contain tabasheer. Likely candidates are found by shaking bamboo
stems, which can make the mineralized tabasheer inside produce a rattling
sound. These stems are split open to extract the tabasheer.[5][6]
Although
a part of the ancient Ayurvedic system of medicine, it has been postulated that
the use of tabasheer originated in the Adivasi aboriginal
tribes of India.[1] Tabasheer
was extensively exported from India for thousands of years, including through
Arab traders during the medieval period.[1] The
town ofThane, close
to the west coast of India, was famous as a clearing center for tabasheer in
the twelfth century CE.[7] It
was called σάκχαρον in the writings ofPedanius Dioscorides, a Greek pharmacologist
who practiced in Rome in the time of Nero.[4]
Tabasheer is
referred to as Tvaksheera (त्वक्षीर) in Sanskrit, which
means bark milk.[4][8] Other
Sanskrit-derived names have been applied to tabasheer as well, including bamboo
sugar (vans-sharkar), bamboo camphor (vans
karpoor) and bamboo manna.[7] It
is called Tian Zhu Huang in Mandarin, which means "heavenly
bamboo yellow."[3]
1. ^ Jump up
to:a b c The National druggist,
Volume 37, H. R. Strong, 1907, ... 'Tabasheer' or
'banslochan' is sold in all Indian bazars ... originated among the aboriginal
tribes ... article of commerce with early Arab traders ... silica, with traces
of lime and potash ...
2. Jump up^ G.K.
Ghosh, Bamboo:
The Wonderful Grass, APH Publishing, 2008,ISBN 978-81-313-0369-6, ...
'Tabasheer' or 'Bangsa Lochan' used in Unani and Ayurvedic medicines ...
3. ^ Jump up
to:a b Heather
Newman, Tabasheer, Virtual
Herbarium, retrieved 2010-09-19,... Called “tian zhu huang” in Mandarin,
which translates to “heavenly bamboo yellow,” tabasheer is a versatile, highly
demanded substance described to be cold in nature and sweet in taste ...
4. ^ Jump up
to:a b c Sir
George Watt, Edgar Thurston, A dictionary of the
economic products of India, Department of Revenue and
Agriculture, Government of India, 1885, ... the σάκχαρον of the Greeks was
tabasjeer 'beyond all controversy' ... The Sanscrit name for tabascher is
tvakkschira, bark milk ... called Bansolochan (or tabashir) is supposed to be
efficacious in paralytic complications, flatulency, and poisoning cases ... a
stimulant and aphrodisiac ... a febrifuge ...
5. ^ Jump up
to:a b Edited
by Edward Smedley, Hugh
James Rose, and Henry
John Rose,Encyclopaedia Metropolitana, B.
Fellowes, 1845, ... On shaking the Bamboo a rattling noise is perceived,
as if small stones were contained in the cavity ... that reckoned the best if
of a bluish-white color ...
6. Jump up^ Sir
Norman Lockyer, Nature: international
journal of science, Volume 35, Macmillan Journals Ltd.,
1887, ... splitting open those bamboo stems which give a rattling sound
when shaken ...
7. ^ Jump up
to:a b The National druggist,
Volume 30, H. R. Strong, 1900, ... Bamboo manna derives
its name from the Sanskrit words - Tvak-kshira, 'bark milk'; Vansa-sarkara,
'bamboo sugar'; and Vansa-karpura, 'bamboo camphor' ... known to the early Arab
travelers in the East, and the port of Thana, on the western coast of India,
was famous for this product in the twelfth century ...
Jump up^ Nasir Ahmad
Khan, Jadeed
Hindi-Urdu Shabdkosh: Pa-Ha, Qaumi Council
Bara-e-Farogh-e-Urdu Zabān, New Delhi, India, 2005, ISBN 978-81-7587-114-4, ...
तबाशीर और ..."