۱۳۹۵ اسفند ۱۳, جمعه

با هم قوی تریم


از بخارایم اصیلاً تاجیکستانی‌ستم
 شهروند مشهد و شیرازم، ایرانی‌ستم
نجیب بارورFollow
در اعتراض به شناس‌نامه‌های ننگین افغان‌دار برقی، بار دیگر این شعر را که شناس‌نامۀ من است منتشر می‌کنم.
من افغان نیستم!
از بخارایم اصیلاً تاجیکستانی‌ستم
شهروند مشهد و شیرازم، ایرانی‌ستم
رستم و سهراب و فردوسی، منم کاخ بلند
رودکی‌ام، جامی‌ام، اشعار خاقانی‌ستم
مادر بومسلم و زایندۀ کاووس و کَی
مخفی‌ام، فرزانه و سیمین، کاشانی‌ستم
مرز را بردار آقا، آشنای سابقم!
«بوی جوی مولیانم» صلح و پیمانی‌ستم
دردهایت دردهایم، رنج‌هایت رنج‌هام
سرخ‌تر از خون تو، لعل بدخشانی‌ستم
خانه‌ام تقسیم در جغرافیای پارسی‌ست
کابل و کولاب و تهرانم، خراسانی‌ستم
***
انتحاری، انفجاری، انزجاری نیستم
 ناخلف باشم اگر گویم که «افغانی»ستم
نجیب بارور
LikeShow more reactions
Comment
Comments
Mehrdad Vahdati Daneshmand
با هم قوی تریم! حرف های جاهلیت مدرن داروی درد هیچ کس که نیست هِچ، بسا دردهای نوظهور بی درمان فزاید خوشی استحماریان! را عصبيت مدرن موجد جاهليت دوم
عصبيت مدرن موجد جاهليت دوم


نويسنده: اسماعيل شفيعي سروستاني






لفظ « تعصب »، به واسطه ي سابقه و تجربه ي انسان ها از مصاديق آن، در مناسبات و مراودات اجتماعي، مفهومي منفي و ناروا را متبادر به ذهن مي سازد. به عبارت ديگر، از آن به عنوان يكي از صفات رذيله و پست انساني ياد مي شود و صورتي از وابستگي غيرمنطقي به امري را در اذهان جلوه گر مي سازد. از اين رو، عموماً تعصب را به عنوان مانعي براي درك حق و عاملي براي برتري دادن باطل مي شناسند.
ترديدي نيست كه در طول تاريخ، همين وجه از تعصّب، مشكلات و پيامدهاي ناگوار بسياري را براي بشر به وجود آورده است. چنان كه، تعصب هاي ناروا، باعث بروز درگيري هاي بسياري در مسير گسترش انديشه و فرهنگ انبياي عظام الهي بوده است. از حيث لغت، تعصب از ماده ي عصب به رشته هايي اطلاق مي شود كه مفاصل استخوان ها و عضلات را به هم پيوند مي دهد. از اينجا، عصب و تعصب، به معناي هرگونه وابستگي شديد انديشه اي و عملي آمده است كه مانع از كشف حقايق و درك كمالات مي شود.
البته، نبايد از ياد برد كه از اين الفاظ و واژگان نمي بايست تنها مفهوم منفي را برداشت كرد. چنان كه رشته هاي پيوند دهنده ي استخوان ها و عضلات در جايگاه شايسته ي خود، باعث قوام و تداوم اندام ها و تنومندي و آراستگي آنها مي شوند، تعصب به جا و شايسته، در مراودات و مناسبات، قوام و دوام اندام هاي اجتماعي و مناسبات فرهنگي، حق را باعث مي گردند.
از همين جا، تعصب به دو وجه مثبت و منفي و به عبارتي، مذموم و ممدوح تقسيم مي شود. چنان كه، از پيوستگي هاي اعتباري و غيرعقلاني نژادي، قبيله اي و حزبي، به عنوان تعصب مذموم يا جاهلي ياد مي شود و در مقابل، در وابستگي آگاهانه به دين و آيين حقيقي و مناسبات حقّه، با عنوان تعصب و حميّت ممدوح ياد مي شود.
اميرمؤمنان علي (عليه السّلام) در خطبه ي « قاصعه » « نهج البلاغه » از دو وجه مذموم و ممدوح تعصب ياد مي كنند و مي فرمايند:
« فَاطفِئوا ما كَمَنْ فِي قُلُوبِكُم مِن نيِرانِ العَصَبيّةِ و احْقادِ الجاهِليَّةِ...؛
خاموش كنيد شراره هاي تعصب و كينه هاي جاهلي را كه در دل هاي شما پنهان شده است؛ زيرا اين تعصب [ ناروا ] در مسلمانان از القائات و كبر و نخوت و فريب ها و وسوسه هاي شيطان است. »
و در ادامه مي فرمايند:
« فَإن كانَ لابُدَّ مِنَ العَصَّبيّةِ فَليَكُنْ تَعَصُّبَكُمْ لِمَكارِمِ الخِصالِ وَ مَحامِدِ الأفعالِ...؛
اگر ناگزير تعصبي در كار باشد، پس تعصب خود را براي اخلاق پسنديده و كارهاي نيك و امور نيكي كه افراد با شخصيت و بزرگان از خاندان هاي عرب داشتند، قرار دهيد!... پس تعصب بورزيد در راه صفات ارزشمند، همچون حفظ [ حقوق ] همسايگان، وفاي به عهدها، اطاعت از نيكي ها، سرپيچي از تكبر، جود، بخشش و خودداري از ستم. »
اين، منبع و منشأ بروز غيرت ورزي و تعصب است، كه آن را در دو مفهوم مثبت و منفي، پسنديده و نكوهيده جلوه گر مي سازد. به همان سان كه دوام و بقاي رذايل اخلاقي فردي و جمعي، نيرو از غيرت ورزي صاحبان حميّت (1) و تعصب اخذ مي كند، دوام و بقاي فضايل اخلاقي و بنيادهاي پسنديده ي فردي و جمعي نيز، نيروي خود را از غيرت ورزي صاحبان حميّت ممدوح مي گيرد. شايد از همين روست كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: « اِنَّ الغَيرةُ مِن الأيمان » (2)
حضرت در جايي و با توجه به شأني، غيرت و تعصب را از نشانه هاي ايمان مي شناسند و در وجهي ديگر، مي فرمايند:
« مَنْ تَعَصَّبَ اَو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الايمانِ مِن عُنُقهِ؛ (3)
اگر كسي نسبت به رفيقش تعصب خرج دهد، به اين معنا كه از او حمايت باطل كند و رفيقش هم به اين حمايت راضي باشد، هر دوي اينها، آن ريسمان ايماني را كه بر گردن دلشان هست، باز كرده اند و از زمره ي مؤمنان حقيقي خارج شده اند ».
اين مقدمه را ذكر كردم تا ضمن ارائه ي تعريفي از اين « صفت »، ذو وجهتين بودن معاني و مفاهيمي كه مترتّب بر آن مي شود، كشف شود. اگرچه در عصر حاضر، به دليل غلبه ي فرهنگ غربي كه در ظاهر، ناسخ هرگونه تعصب ورزيدن است، در باطن همه را به تعصب ورزيدن بر بي تعصبي و بي غيرتي و پاسداشت مذموم دريافت ها و آموزه هاي عملي و فرهنگي غرب دعوت مي كند و عدول از آن را نشانه ي عقب افتادگي و تحجّر مي شناسد و دينداران صاحب غيرت ديني را به عنوان فناتيك و متحجّر معرفي مي كند.
امام سجاد (عليه السّلام) مي فرمايند:
« تعصب آن است كه بدهاي قبيله ي خود را بهتر از نيكان قبيله ي ديگر ببينيد. تعصب آن نيست كه كسي قبيله ي خود را دوست داشته باشد؛ وليكن [ تعصب ] آن است كه قبيله ي خود را كمك نمايد، بر ظلم. » (4)
آنچه كه موجب مذمّت عصبيّت در نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شده و آن را از نشانه هاي جاهليت دانسته اند، وجه مذموم تعصب ورزيدن است كه اعراب جاهلي، با تكيه بر بندها و علايق قومي و قبيله اي، مانع از مكشوف شدن حقايق، جاري شدن سنت هاي ممدوح، به كيفر رسيدن ظالم و ستمگر مي شدند. مظلوم واقع شدن ستمديده يا منزوي شدن سنت ها در اثر اين گونه عصبيّت ها، در واقع باعث پايداري جاهليتي مي شد كه انزال كتاب آسماني « قرآن » و ارسال رسول ختمي (صلي الله عليه و آله و سلم) مرتبت براي منسوخ ساختن آن اتفاق افتاده بود. از همين رو بود كه، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي تضعيف و سركوب اين گونه تعصب ورزيدن ها مي فرمودند:
« هر كس در دلش به اندازه ي دانه ي خردلي عصبيّت باشد، خدا او را در روز قيامت با اعراب جاهليت مبعوث مي كند. » (5)
بخش بزرگي از حيات و جهاد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان مؤمن در صدر اسلام، مصروف مبارزه با اين گونه عصبيت هاي جاهلي بود كه اعراب، به دليل خاستگاه فرهنگي و نظام قبيله اي، سخت بدان وابسته بودند و با اين صفت مذموم شناخته مي شدند.
آنچه كه موجب خروج اهل تعصب مذموم از خيل مؤمنان مي شد، [ و مي شود ] نسبتي است كه به واسطه ي تعصب با ابليس پيدا مي كردند، چه اين صفت مذموم، ريشه در خوي و خصلت باطل موجودي غير رحماني داشت.
ابليس با مقايسه ي بي بنياد خود با حضرت آدم (عليه السّلام)، امري اعتباري را باعث رجحان و برتري مي شناخت و بدون حجتي حقيقي و الهي، متعصبانه بر آن پاي مي فشرد. او به اتكاي همين غيرت ورزي مذموم، حاضر به رويارو ايستادن با حضرت حق، جلّ و علا كه خود منشأ و مبدأ هرگونه ارزش گذاري و تعيين حدود حقّ و باطل بود، نيز شد.
حضرت امام جعفرصادق (عليه السّلام) فرمودند:
« ملائكه مي پنداشتند شيطان از آنهاست، ولي در علم خداوند از آنها نبود تا به سبب حميّت و تعصب، باطن خود را اظهار كرد و گفت: مرا از آتش آفريده اي و او را از خاك [ تيره ] » (6).
تعصب نا به جا، در وقت مشاهده ي آدم (عليه السّلام)، جايگاه شيطان را معلوم و وي را از رتبه ي وصف ملائك جدا ساخت. در واقع، عصبيّت، پرده ها از ما في الضمير برمي دارد تا به رغم همه ي صورت سازي ها، رويكرد و جايگاه هر موجودي معلوم شود.
امام علي (عليه السّلام) در خطبه ي 192، مي فرمايند:
« ابليس در برابر آدم، به خاطر اصل و اساس خويش، تعصب ورزيد و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم تو از خاك. » (7)
ظهور اين صفت مذموم در شيطان، او را سر حلقه ي مبتلا به عصبيّت معرفي كرد تا از آن پس، جمله ي مردان و زناني كه با ملاك قرار دادن ويژگي هاي اعتباري قومي، قبيله اي، خوني، مالي و امثال اينها، جايگاهي فراتر و حقّي بزرگتر از سايرين براي خود قائل مي شوند، به راحتي شناخته شوند و صفوف آنها از ديگران بازشناخته شود.
آنچه كه موجب دوري و رانده شدن ابليس از درگاه الهي و مقام قرب شد، بروز عصيان و عصبيّت ياد شده بود. همين واقعه، او را مستعد و البته مستحقّ لعنت و رجم ساخت.
پوشيده نيست كه اين عصبيّت مذموم و فاقد وجاهت شرعي و عقلي، باعث شكسته شدن حصار سلامت و عبوديّت و مبتلا شدن ابليس به عصيان و نافرماني شد. او با نافرماني از امر پروردگار و عدم سجده بر حضرت آدم (عليه السّلام) از جمع بندگان درگاه حق، خارج و به صف متمرّدان و عاصيان رانده شد. امام زين العابدين (عليه السّلام) در روايتي زيبا، عصبيت مذموم را باعث ارتكاب گناه مي شناخته، آن را مذمّت و مي فرمايند:
« فَقالَ العَصَبيَةُ التّي ياثَمُ عليها صاحِبُها؛
مراد از عصبيّت [ مذموم ] آن است كه شخصي كه آن عصبيت را داشته باشد، گناه كار مي شود ».
يعني كارش به آنجا مي كشد كه اشرار قومش را از خوبان ساير اقوام، بهتر مي داند تا آنجا پيش مي رود كه...
« مِنَ العَصَبيَّةِ أَنْ يُعينَ قَومَهُ عَلي الظُلم (8)؛ قومش را در ظلم ياري مي دهد. »
اشاره ي حضرت سجاد (عليه السّلام) به تراوش و سرريز اين عصبيّت است. متعصب بي دليل و وجه عقلي و شرعي، ابتدا با ناديده گرفتن حق و طرفداري از باطل، مرتكب گناه مي شود؛ ليكن در مراحل بعدي، در مقام دفاع از قوم و قبيله و حزب، در ظلم گروهي نيز شريك شده و باعث بروز مفسده هاي بزرگتر اجتماعي مي شود. به واقع دامنه و دايره ي اين آلودگي در گستره اي محدود نمي ماند؛ بلكه مرحله به مرحله پيش مي رود تا آنجا كه نسل هاي پي در پي در گستره هاي اعتقادي، فرهنگي و بالأخره جمله ي معاملات و مناسبات، مرتكب باطل، حافظ و ناشر و مبشّر بدعت ها و باعث تعطيل شدن سنت هاي نيكو مي شوند.
به نظر مي رسد، وجه مهمّ اجتماعي عصبيّت و گستره ي تأثيرگذاري اش در مناسبات و معاملات جمعي است، كه تا اين حد، مورد مذمّت واقع شده است. اين وجه از عصبيّت است كه موجب انحراف هاي بزرگ و تاريخي و بروز نقطه عطف هاي مهمي مي شود.
امام علي (عليه السّلام) عصبيّت را در كنار كبر، جور، حسد، خيانت و جهل منشأ و مبدع شكل گيري شش گروه اجتماعي معرفي مي كنند كه عذاب خداوندي را براي صاحبان آن صفات رذيله در پي دارد. ايشان مي فرمايند:
« خداوند شش گروه را به خاطر شش صفت عذاب مي كند، عرب را به خاطر تعصبش، كدخدايان را به خاطر كبرشان، زمامداران را به خاطر ظلمشان، فقها را به خاطر حسدشان، تجّار را به خاطر خيانتشان و روستاييان را به خاطر جهل. » (9)
نكته ي جالب تر آنكه، در روايت آمده است كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز هر روز از شش صفت به خدا پناه مي بردند. از شكّ، شرك، حميّت (تعصّب)، غضب، ظلم و حسد. (10)
در ابليس، صفات حسد بر آدم (عليه السّلام)، تعصب درباره ي اعتبار از جنس آتش بودن خودش، كبري كه موجد استكبارورزي اش شد و خيانتي كه به ربّ و مولاي خود كرد، مجتمع گشت تا نه تنها از درگاه پروردگار رانده شد؛ بلكه در زمره ي لعنت شدگان وارد آمد و از رحمت خداوندي الي الابد دور افتاد.
اين همه، در نقطه عطف هاي مهم نيز موجد بروز و ظهور فرهنگ جاهلي شد و با دلّالگي شيطان كه كمر به اغواي فرزندان حضرت آدم (عليه السّلام) بسته بود، موجد عصيان، بت پرستي، استكبارورزي و بالاخره شكل گيري تمدن هاي مشركانه، در عرضه ي زمين شد.
او سوگند خورده بود و خداوند را به همه ي عزتش ياد كرده بود كه جمله ي فرزندان آدمي را اغوا كند. گفته بود:
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌ إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‌ ». (11)
او با تأكيد تمام و پاي بندي تام به مفادّ سوگندش، براي اغواي جمله ي آدميان كمر همت بست؛ اگرچه در همان هنگام دريافت كه دست تعرّض او به دامان مخلصان نخواهد رسيد.
ناگفته نماند كه جمله ي اين رذايل و به ويژه عصبيّت، چشم شيطان را از حضرت خليفه الله بست تا با انكار مقام و شأن الهي او، با تلاشي مذبوحانه، آن مقام را غصب و از آن خود سازد.
پس از او نيز، بني ابليس، بني قابيل و بني اسرائيل، با طيّ همين مسير و در هواي غصب و تصاحب مقام خليفة اللهي، مرتكب جناياتي همچون قتل عامّ پيامبران، اوصيا و اوليا شدند و مسير حقيقي تاريخ را به انحراف بردند و موجب بروز هزاران فرقه و گروه، صدها فرهنگ و تمدن الحادي و مشركانه و بدعت ها شدند تا كار فرزندان آدمي در دريايي از شبهات، مفسده ها و رذايل به عصيان و انكار و بالاخره جهنم و عذاب الي الابد كشيده شود. اين همان وفاداري صميمانه ي شيطان به پيماني بود كه برايش سوگند فبعزتك خورده بود.
پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به خوبي مي دانستند كه به همان صورت كه در عصر جاهليّت اول، كار عرب به صحراي عصيان و انكار و زيست در فرهنگ مشركانه كشيد، بازگشت جاهليّت دوم در اثر تجربه ي ديگر بار عصبيّت، موجد روز و روزگاري مي شود كه اصلاح آن، جز از مسير ظهور كبراي آخرين وصيّ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت مهدي (عليه السّلام) ممكن نخواهد بود.
چنانچه با فراست و بصيرت به بنياد جنگ ها و كشمكش هاي كمرشكن طول تاريخ بنگريم و راز بروز و ظهور احزاب، گروه ها، مسلك ها، فرقه ها و حتي مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي ميان عموم اقوام را جست و جو كنيم، بن مايه ي اين همه را در عصبيت يا همان غيرت ورزي بي سبب، مذموم و دور از معيارهاي حقيقي مي يابيم.
به همان سان كه در اولين روزهاي پس از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، عصبيّت برپايي سقيفه را سبب شد، همين عامل، بني تميم و بني ربيعه (دو قبيله ي بزرگ عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را طلايه دار لشكر خوارج ساخت تا در برابر علي (عليه السّلام) بايستند و پس از آن، بني عباس، بني مروان و ديگران، در صفي قرار گرفتند كه ابتدا و سرحلقه ي آن را ابليس به نام خود ثبت كرده بود، تا به انتها.
ناسيوناليسم، سوسياليسم، فاشيسم، ماكياوليسم، پان ايرانيسم، پان عربيسم، پان تركيسم، صهيونيسم و... صدها ايسم ديگر، بر محور تعصب قومي و حزبي شكل گرفتند و موجب و موجد جنگ هاي منطقه اي و فرامنطقه اي شدند و در زير چرخ هاي خود، ميليون ها انسان را قتل عام كردند.
سرتاسر تاريخ چهارصد سال اخير غرب در زير سايه ي انواع ايدئولوژي ها گذشت.
با حذف دين از صحنه ي حيات اجتماعي و سياسي ساكنان غرب و سكولاريزه شدن فرهنگ، ايدئولوژي ها به مثابه ي مجموعه اي از دستورالعمل هاي سياسي، اجتماعي، با تكيه بر دريافت هاي انساني و اومانيستي از هستي، عهده دار مديريت و تنظيم مناسبات شدند. اين همه، در خود و با خود، نطفه ي جمله ي بحران ها و بن بست ها را داشت، چنان كه در قرن بيستم ميلادي، بحران هاي فراگير در حوزه هاي مختلف فرهنگي و تمدني، اين فرهنگ و تمدن را به تمامي در سراشيب سقوط و اضمحلال كشيد.
ايدئولوژي ها با هر عنوان، اعمّ از سوسياليسم، ناسيوناليسم و...، متأثر از عصبيّت و جانبداري از نوعي برداشت، درباره ي وجوه مختلف حيات انسان بريده از آسمان و آموزه هاي ديني، به انكار حقايق مندرج در كتب آسماني پرداختند و شأن قدسي آدم و عالم را تا مقام حيوان و جمادات نازل ساختند و با نفي هرگونه حجت الهي و منصوب از سوي حق، نفس امّاره و هواجس آدمي را ملاك و معيار عمل و نظر قرار دادند. از اين رو، ايدئولوژي ها منشأ تشتّت، غلق، بحران و عصبيتي شدند كه چندين مرتبه از عصبيت جاهلي پيشي مي گرفت.
احزاب جديد نيز جملگي از مشرب همين ايدئولوژي ها سيراب شدند تا رويارويي و جنگ را روزي همه ساله قرن نوزدهم و بيستم ميلادي كنند.
قرن بيستم ميلادي در حالي سپري شد كه بيش از يكصد ميليون كشته روي دست بشر گذاشته بود. جملگي اين مقتولان، قبل از آنكه با تير و گلوله هاي متفقّان و متحدان كشته شوند، به مسلخ تعصب هاي حزبي كشيده شده بودند. هزاران حزب سياسي و اجتماعي، در حالي انسان ها را به سوي سعادت، رفاه و آزادي دعوت مي كنند كه خود حامل پرچم استبداد، فقر و ظلمند.
جملگي با آرم ها، نشانه ها و پرچم ها بر حقّانيت اموري اعتباري؛ همچون خون، نژاد، ثروت و حزب پاي مي فشارند؛ در حالي كه جملگي در چشم پوشي بر امام مبين، كين ورزي، كبر و خيانت به ابناي آدمي، گوي سبقت را از هم مي ربايند.
سيزده خطّ خونين، سيزده خاندان زرسالار ايلوميناتي، در حالي سيطره ي شيطاني خود را از طريق لژهاي ماسوني كميته ي 300، بيلدربرگ ها، سازمان هاي جهاني و... بر كلّ خلق عالم برقرار مي كنند كه در انبان خود جز تفاخر نخ نما و كهنه ي جاهلي قومي، قبيله اي و نژادي ندارند.
بر پرچم و نشان احزاب حاكم در سراسر جهان كدام عامل مشترك را ملاحظه مي كنيد؟ يا كدامين نماد حقيقي برخاسته از مكتب انبياي عظام الهي را؟
جملگي هواداري ائمه كفر را سرلوحه ي جمله ي اعمال و اقوال خود ساخته و بر آن نيز مي بالند.
در ميان آنها، مردم، در جهل و بي خبري، گاه سنگ آن حزب و گروه و گاه سنگ ديگري را به سينه مي زنند و متعصبانه از آنها حمايت مي كنند؛ حتي براي آنها به ميدان آمده و جان مي دهند و جملگي در ظلمي شريك مي شوند كه هر لحظه بيش از پيش، سياهي را بر حيات فرهنگي و مادّي مردم غالب مي سازد.
گويا اين نداي حضرت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) را بايد آويزه ي گوش ساخت كه فرمودند:
« فيَملَاُ الأرضَ قِسطَاً وَ عَدلاً كَما مُلئَِتْ جَوراً و ظُلماً؛ (12)
پس زمين را از عدل و داد لبريز مي كند، پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده است. »
ابليس، با كشف قوّه ي عصبيّت و كارآيي آن در بسط جهالت، به مرور زمان، چنان پيش رفت كه ديگر هيچ عامل مشتركي براي متجمع كردن ساكنان يك شهر كوچك حول يك محور واحد وجود ندارد تا چه رسد به اثبات كتاب الله و آل الله به عنوان قطب فرهنگ و تمدن.
فرزندخواندگان شيطان، به خوبي دريافته اند كه مي توان از موسيقي، سينما، ورزش و حتي موضوعاتي همچون محيط زيست و تمايلات جنسي براي تأسيس يك تشكل فرقه اي و حزبي استفاده كرد و همه ي تعصب و غيرت جمعي را معطوف بدان نمود و بر گستره و ژرفاي جاهليّت مدرن افزود.
امروزه، نفي و انكار صهيونيسم به همان اندازه در « اروپا » دردسرساز است كه اعتراض به هم جنس بازي.
واهمه ي اتهام به نقض حقوق بشر، هر دولتي را وامي دارد تا خود را متناسب با معيارهاي بودن و سبك زندگي « ايالات متحده آمريكا » و سازمان هاي فراماسونري جهاني تنظيم كند.
وجود قريب به چهار هزار فرقه ي شبه مذهبي كه فهرست ثبت شده ي حدود دو هزار مورد آن موجود است، پرده از تفرق، تحزّب، تعصب و عصبيت وحشتناكي برمي دارد كه كيان فرهنگ، اخلاق و سلامت انسان عصر حاضر را به خطر افكنده است.
گويا، از سويي شاهد به ثمر رسيدن همه ي آمال ابليس براي اغواي عمومي فرزندان آدمي از مسير دامن زدن به عصبيّت ها هستيم؛ همان كه در لسان پيامبر آخرالزمان از آن به عنوان جاهليّت ثانوي ياد شده و از ديگر سو، ناظر فراهم شدن زمينه هاي امري كه حضرت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نويد تجربه اش را پس از پر شدن زمين از ظلم و بي عدالتي داده اند. آنجا كه فرمودند:
« فيَمَلاُ الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً كَما مُلئَِتْ جوراً و ظُلماً؛
پس زمين را از عدل و داد لبريز مي كند، پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز شده است. »
پي نوشت ها :
1. حميّت از ماده ي حَمي (بر وزن حمد) به معني حرارتي است كه بر اثر عوامل خارجي در بدن انسان يا اشياي ديگر به وجود مي آيد. به حالات روحي همچون خشم و كبر و تعصب هم حميّت گفته مي شود؛ زيرا باعث حالتي آتشين در انسان مي شود.
2. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 444.
3. كافي، ج2، ص 308.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. نهج البلاغه، خ192.
8. بحارالأنوار، ج70، ص 288؛ الكافي، ج2، ص 308.
9. بحارالأنوار، ج73، ص 289؛ خصال، ج1، ص 158.
10. همان.
11. سوره ي ص (38)، آيات 82-83.
12. منتخب الاثر، ج36، ص 316؛ كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص 257.

منبع مقاله :
شفيعي سروستاني، اسماعيل، (1389)، جاهليت مدرن در رويارويي با امام زمان (عليه السّلام)، تهران: نشر موعود عصر (عج الله تعالي فرجه الشريف)، چاپ سوم





کلمات کلیدی :
عصبيت مدرن , جاهليت دوم , تعصب , فراماسونری ////////////// 

http://wiki.ahlolbait.com/%D8%AA%D8%B9%D8%B5%D8%A8