بَلْعَمی، عنوان چند تن از دیوانیان و دانشمندان خراسان که دو تن از ایشان در دستگاه سامانیان به وزارت رسیدند. نسب این خاندان به اعراب بنی تمیم میرسد و ابن ماکولا سلسله نسب ابوالفضل بلعمی را تا زید مناۀ فرزند تمیم ذکر کرده، و نسبت تمیمی در برخی مآخذ از اینجاست (۷ / ۲۷۸؛ نیز نک : ذهبی، سیر...، ۱۵ / ۲۹۲). اما این سلسله نسب که رجال آن در کتابهای موجود از انساب عرب، شناخته نیستند، خالی از اشکال نیست و از سویی، این مسأله با شهرت «بلعمی» نیز ارتباط مییابد. بنا به نوشتۀ ابن ماکولا، یکی از نیاکان این خاندان به نام رجاء بن معبد در فتوحات روم همراه مَسلمة بن عبدالملک بود، آنگاه در جایی به نام «بلعم» در دیار روم (؟) سکنى گزید. بدینسبب، فرزندانش نسبت بلعمی یافتند (همانجا؛ ابن صلاح، ۱ / ۲۲۴؛ نیز نک : حاکم، ۱۴۶، که از رجاء بن معبد در سلسله نسب بلعمی نام برده است).
در منابع و مآخذ موجود، تاکنون جایی به نام بلعم شناخته نشده است و یاقوت حموی هم فقط با توجه به آنچه در باب نسبت بلعمی آوردهاند، از بلعم نام برده است (۱ / ۷۲۲). همچنین سمعانی، علاوهبر نقل از گفتۀ ابنماکولا، به نقل از یکی از محدثان به نام ابوالعباس مَعدانی (د ۳۷۵ق / ۹۸۵م) (نک : الانساب، ۱۲ / ۳۴۱) گفته است که جد بلعمی به نام بهار (؟) بن خالد که از دلاوران بنیتمیم بود، با سپاه قتیبة بن مسلم به خراسان آمد و در پایینترین روستا نسبت به بلاشجرد ــ در حوالی مرو (یاقوت، ۱ / ۷۰۸) ــ که «بلعمان» نام داشت، اقامت گزید و نسبت بلعمی به سبب سکنای اعضای خاندان او در آن روستا بوده است (سمعانی، همان، ۲ / ۳۱۳-۳۱۴، قس: التحبیر، ۲ / ۲۰۶، که در سلسله نسب این خاندان از عبدالله بن خالد نام برده است).
به نظر میرسد در ارتباط با نسبت بلعمی توجه به پارهای اطلاعات پراکنده ضروری است: به روایت طبری، مُرّة بن مالک که از بنی زید مناۀ قبیلۀ تمیم بود، به سببی عَم (عَمی) لقب یافت و اعقاب او نیز «بنو العم» خوانده شدند (۴ / ۷۳؛ ابن درید، الاشتقاق، ۲۳۳). در پارهای روایات تاریخی، از جمله شرکت در سپاه قتیبه در خراسان، به صراحت از این تیره نام برده شده است (طبری، ۴ / ۷۴، ۶ / ۵۱۴، ۵۴۰؛ نیز نک : ابوعبیده، ۱ / ۳۶۰). این تیره را گاه «بلعم» نیز خواندهاند (طبری، ۶ / ۵۱۵؛ ابن درید، جمهرة...، ۳ / ۳۱۳؛ مزی، ۴ / ۲۵۹؛ نک : ابنندیم، ۱۱۸، که کتابی در مثالبِ بلعم بن تیم (تمیم؟) به علانِ شعوبی نسبت میدهد).
به هر حال، اشتراک پارهای از نِکات مذکور ــ که بهطورکلی وجود تیرهای به نام «بلعم» را در بنی تمیم تأیید میکند ــ با روایت ابوالعباس معدانی در یکی دو مورد، مانند نامِ قتیبة بن مسلم و خراسان و بنی تمیم در ربط با وجه انتساب بلعمی سخت جالب توجه به نظر میرسد و مجموع اینها، روایت ابن ماکولا را از این موضوع، تا حد بسیاری مشکوک و قابل تأمل جلوه میدهد. همچنین گفتنی است که در پارهای مآخذ، این نسبت با املای «بلغمی» آمده است (مثلاً نک : ثعالبی، یتیمة...، ۴ / ۱۰۷، ۱۲۵؛ ابن اثیر، ۸ / ۲۶۳، ۲۷۸، ۳۷۸ جم ) که بعید نیست حاصل تصحیف باشد، اما دست کم در یکی دو مورد، باتوجه به معنای «بلغمی» (= کودن و گول و خشن) طعن و هجو به نظر میرسد (ثعالبی، همان، ۴ / ۱۰۱).
مشهورترین اعضای این خاندان یک پدر و پسر هستند:
۱. ابوالفضل بلعمی
محمد بن عبیدالله (د ۱۰ صفر ۳۲۹ق / ۱۴ نوامبر ۹۴۰م)، عالم، ادیب، محدث و وزیر مشهور. دربارۀ تاریخ و محل تولد و دورۀ آغاز زندگی او اطلاعاتی در دست نیست، اما گفته شده که وی از ابوعبدالله محمدبن جابربن حماد مروزی (د ۲۷۹ق / ۸۹۲م) (نک : ذهبی، همان، ۱۳ / ۲۸۲) و ابوالموجّه محمدبن عمرو مروزی (د ۲۸۲ق) (همان، ۱۳ / ۳۴۷) حدیث استماع کرده است (نک : ابن ماکولا، همانجا؛ سمعانی، الانساب، ۲ / ۳۱۴). یکی از مهمترین شیوخ او در حدیث، ابوعبیدالله محمدبن نصر مروزی (د ۲۹۴ق / ۹۰۷م) (ذهبی، همان، ۱۴ / ۳۹) بوده، وعلاوه بر استماع مصنفات وی، مدت زمانی در ملازمت او به سر میبرده است (سمعانی، همانجا؛ نیز نک : ذهبی، تاریخ...، ۲۷۲، سیر، ۱۵ / ۲۹۲؛ ابن صلاح، همانجا). همچنین به نقل از حاکم نیشابوری آوردهاند که او از مشایخ عصر خود در مرو و بخارا و سمرقند و سرخس و نیشابور حدیث بسیار شنید (همانجا).
از مجموعۀ روایاتی که از روابط دوستانۀ ابوالفضل بلعمی با اصحاب حدیث و فقها در ادوار بعدیِ زندگی او در دست است (مثلاً نک : بیهقی، علی، ۲۷۴؛ مزی، ۲۴ / ۴۶۱-۴۶۲)، آشکار میشود که او در محیط علمی خراسانِ بزرگ پرورش یافته، و به محافل اصحاب حدیث و فقها نزدیک بوده است، گو اینکه برخی از اصحاب حدیث در اصالت تعلق خاطر او به این نحله تردید داشتهاند (ابناصلاح، ۱ / ۲۲۴-۲۲۵؛ سبکی، ۳ / ۱۸۸؛ نیز نک : خطیب، ۹ / ۳۲۷). افزون بر اینها، از مهارت و چیرهدستی بلعمی در ترسل و ادب ستایش بسیار شده است (نک : ذهبی، همانجاها؛ ابن صلاح، ۱ / ۲۲۵). از مجموع اطلاعات مذکور میتوان استنباط کرد که ابوالفضل بلعمی پیش از پیوستن به سامانیان به امور علمی و دیوانی اشتغال داشته، و به احتمال بسیار در این زمینه صاحب شهرتی بوده است. بهعنوان نخستین نشانه از حضور او در عرصههای سیاسی، در شماری از منابع تصریح شده که ابوالفضل بلعمی، وزیر اسماعیل بن احمد (ه م) بنیانگذار سلسلۀ سامانی بوده است (ابن ماکولا، سمعانی، ذهبی، همانجاها؛ نیز نک : ابن صلاح، ۱ / ۲۲۴). بعید نیست چنین سمتی پس از آنکه اسماعیل از سوی خلیفۀ بغداد فرمان امارت یافت (محرم ۲۸۰ق) (نک : ه د، اسماعیل بن احمد)، رسمیت یافته باشد، یا آنکه بعدها به ابوالفضل بلعمی، از فرط قرب و منزلتی که نزد اسماعیل سامانی داشت، چنین عنوانی بخشیده باشند، زیرا در منابع موجود از فعالیتهای وی در دورۀ پر تب و تاب اسماعیل چیزی یاد نشده است و به همینسبب، برخی محققان در صحت روایت مربوط به وزارت اسماعیل سامانی از سوی بلعمی تردید کردهاند (نک : EI2؛ قس: قزوینی، ۷ / ۲۷۱).
باتوجه به روایتی، میتوان چنین استنباط کرد که ابوالفضل بلعمی در برابر اسحاق بن احمد سامانی (ه م) ــ که مدعی امارت بود و ظاهراً با علما میانۀ چندان خوبی نداشت ــ از ادامۀ فرمانروایی در خاندان اسماعیل سامانی حمایت کرده است (نک : خطیب، ۳ / ۳۱۸؛ نسفی، ۶۶؛ صفدی، ۵ / ۱۱۱)، اما مایۀ شگفتی است که در اخبار مربوط به دورۀ احمد بن اسماعیل (ه م) یادی از او در منابع موجود دیده نمیشود. بههرحال، پس از قتل احمد سامانی (۳۰۱ق / ۹۱۴م) که پسر ۸ سالۀ او نصر را به امارت برداشتند، وزارت و درواقع ادارۀ حکومت، به عهدۀ بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوعبدالله جیهانی بوده است (نک : مقدسی، ۳۳۷؛ گردیزی، ۳۳۸-۳۳۹؛ نیز بیهقی، ابوالفضل، ۱۲۶).
در بسیاری از حوادث این عهد، مانند حضور در سرکوب شورش لیلی بن نعمان در ۳۰۹ق (گردیزی، ۱۹۱-۱۹۲؛ ابن اثیر، ۸ / ۱۲۴- ۱۲۵) و باز پس گرفتن استراباد از ماکان بن کاکی در ۳۱۰ق (همو، ۸ / ۱۳۲) از او نام برده شده است. همچنین در ماجرای سرکشی مرداویج، ابوالفضل بلعمی ازطریق مکاتبه توانست میان مرداویج و مطرف بن محمد پشتیبان و به قولی وزیر او تفرقه اندازد و سرانجام نیز مرداویج را بر سر واگذاری ری، به صلح بخواند (نک : همو، ۸ / ۲۶۳). ابوالفضل بلعمی تا ۳۲۶ق / ۹۳۸م که شغل وزارت از او به جیهانی انتقال یافت (همو، ۸ / ۳۷۸)، بر امور تسلط داشت (مثلاًنک : سمعانی، الانساب، ۲ / ۱۹۰، ۴۱۴؛ ابن اثیر، ۸ / ۲۷۸).
از زمان عزل بلعمی تا زمان مرگ وی (نک : ابن ماکولا، ۷ / ۲۷۸؛ سمعانی، همان، ۲ / ۳۱۴؛ نیز ذهبی، تاریخ، همانجا؛ ابن اثیر، ۸ / ۳۷۸) اطلاعی دردست نیست. ناصرالدین منشی کرمانی از قتل او به فرمان «ملک نوح» سخن به میان آورده است (ص ۳۵) که با منابع دیگر تناقض آشکار دارد و بعید نیست بر اثر خلط با شخصیت دیگری به وجود آمده باشد.
ابوالفضل بلعمی را به گستردگی دانش و فزونی خرد ستودهاند (سمعانی، ابن اثیر، صفدی، همانجاها؛ حاکم، ۱۴۶). وی ممدوح برخی از شعرای روزگار خود بوده است (سمعانی، همان، ۲ / ۲۲؛ ثعالبی، ثمار...، ۶۷۶-۶۷۷) و در برخی اشعار فارسی نیز خرد و دانش او را ستودهاند (نک : ناصرخسرو، ۱ / ۴۵۸؛ نیز نفیسی، ۲ / ۴۹۷- ۴۹۸)؛ همچنین از تشکیل مجالس مناظرۀ فقهی در حضور او و توجه وی به فقها و علما یاد شده است (نک : بیهقی، علی، ۲۷۴؛ سمعانی، همان، ۲ / ۴۱۴؛ مزی، ۲۴ / ۴۶۱-۴۶۲). وی رودکی را میستود و او را برترین شاعران ایران و عرب میپنداشت (سمعانی، همان، ۶ / ۱۹۲) و بنابر مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری، به دستور نصربن احمد، کلیله و دمنه را از عربی به فارسی ترجمه کرد و همین ترجمه، اساس روایت منظوم رودکی از کلیله و دمنه قرار گرفت (نک : «مقدمه...»، ۱۶۳؛ نیز فردوسی، ۱۸۹۶). چیرهدستی او در نثر نیز مایۀ شهرت وی بوده است (مثلاً نک : ابن صلاح، ۱ / ۲۲۵؛ در باب انتساب یکی دو بیت شعر فارسی بدو، نک : نفیسی، ۲ / ۵۰۲ -۵۰۳).
دو اثر منسوب بدوست که هر دو با دانش او در زمینۀ بلاغت ارتباط دارد: المقالات و تلقیح البلاغة (ابن صلاح، همانجا؛ ذهبی، سیر، ۱۵ / ۲۹۲). نظامی عروضی ضمن معرفی آثاری که برای مهارت در دبیری مفید است، از «توقیعات بلعمی» نیز نام برده است (ص ۱۳).
به گفتۀ ابن ماکولا، اعقاب بلعمی تا روزگار وی همچنان در بخارا بودهاند (۷ / ۲۷۸؛ نیز نک : سمعانی، سیر، ۱۲ / ۳۴۱). یکی از اعقاب وی، ابوالفضل محمد بن فضل بلعمی (ح ۴۷۰-۵۲۹ق) همروزگار سمعانی بوده، و وی از او با لقب «امیر» یاد کرده است و حسن خلق و دانش او را ستوده، و از شیوخ وی در حدیث نام برده است ( التحبیر،۲ / ۲۰۶). همچنین نسفی (ص ۱۵۴) از یکی از بستگان بلعمی به نام ابوطاهر داوود ابن سعید بلعمی اسبانیکتی نام برده، و با آنکه از او با تعبیرهایی چون «امام» و «قاضی» یاد کرده است، اطلاع دیگری از او در دست نیست و احتمالاً از رجال اوایل سدۀ ۵ق در خراسان بوده است (نیز نک : هادی، ۱۵۴).
۲. ابوعلی بلعمی
محمدبن محمد (د جمادیالآخر ۳۶۳ / مارس ۹۷۴)، وزیر مشهور که از او با عنوان «امیرک بلعمی» نیز یاد شده است (نک : مقدسی، ۳۳۸). ظاهراً نخستین نشانی که از او میتوان در مآخذ موجود یافت، به دورۀ نوح بن نصر سامانی و ۳۴۰ق / ۹۵۱م مربوط میشود. به گفتۀ ابوحیان توحیدی، نوح بن نصر نامهای مشتمل بر پارهای پرسشهای ادبی به نزد ابوسعید سیرافی (د ۳۶۸ق / ۹۷۹م) ارسال کرد و همراه این نامه، نامهای هم از «وزیر بلعمی» حاوی پرسشهایی در باب آیاتی از قرآن کریم و پارهای امثال دشوار عرب بود ( الامتاع...، ۱ / ۱۲۹-۱۳۰). بعید به نظر میرسد که مقصود از «وزیر بلعمی» کسی بجز ابوعلی بلعمی باشد، اما در منابع دیگر از وزارت او در دورۀ نوح بن نصر سخنی به میان نیامده است.
به گزارش گردیزی، ابوعلی بلعمی در اواخر عهد عبدالملک سامانی (حک ۳۴۳-۳۵۰ق / ۹۵۴-۹۶۱م) و احتمالاً در ۳۴۹ق که اندک اندک پای ترکان به مراتب بالای سیاسی باز میشد، به پشتیبانی آلپتکین (ه م) به وزارت رسید و به گفتۀ همو، میان آلپتکین و ابوعلی «عهد بود که هر دو نایب یکدیگر باشند» (ص ۳۵۳-۳۵۴)، ولی ظاهراً این پیمان چندان دیری نپایید و پس از مرگ شگفتانگیز عبدالملک (شوال ۳۵۰ق) (نک : ابن اثیر، ۸ / ۵۳۵)، ابوعلی بلعمی که وزارت را به دست داشت، درخصوص جانشین فرمانروای درگذشته، با آلپ تکین مشورت کرد، اما کار به سود آلپ تکین پیش نرفت و سرانجام، حکومت به منصور بن نوح سامانی رسید (گردیزی، ۳۵۴-۳۵۵)، با این همه، وزارت با بلعمی ماند، گرچه ظاهراً این مقام میان او و ابوجعفر عتبی یک چندی دست به دست میشده است (همو، ۳۵۹؛ نیز نک : مقدسی، ۳۳۸، ۷۰۵).
به نوشتۀ گردیزی (همانجا)، ابوعلی بلعمی در جمادیالآخر ۳۶۳ درگذشت؛ اما عتبی در حوادث مربوط به ۳۸۲ق که حکومت سامانیان به سراشیب سقوط افتاده بود و مقارن ورود بغراخان (ه م) به بخارا، میگوید که نوح بن منصور چندی وزارت را به ابوعلی بلعمی سپرد، اما او از عهدۀ کار بر نیامد (۱ / ۱۷۰؛ نیز نک : جرفادقانی، ۹۵). از آنجا که بعید به نظر میرسد، گردیزی در تاریخ مرگ ابوعلی بلعمی تا این حد خطا کرده باشد، میتوان حدس زد که احتمالاً شخص دیگری از اعضای این خاندان با کنیۀ ابوعلی و شهرت بلعمی وجود داشته (قس: قزوینی، ۷ / ۲۶۸)، به ویژه که تکرار نامهای مشابه در این خاندان سابقه داشته است (نک : سمعانی، التحبیر، همانجا).
گرچه نمونههایی از روابط ابوعلی بلعمی با شعرا و ادبای عهد نقل شده است و برخی شاعران در مدح او شعر سرودهاند (نک : ثعالبی، یتیمة، ۴ / ۱۰۹، ۱۲۵) و نمونههایی هم از روابط او با علما و حتى به نحوی تجلیل از مقام آنها در دست است (نک : سمعانی، الانساب، ۴ / ۱۴، ۱۲ / ۲۲۹؛ سبکی، ۳ / ۱۹)، اما در مقایسه با جایگاه پدرش و حتى رقیب او در وزارت، ابوجعفر عتبی، روابط او با ادیبان و شاعران بهطورکلی چندان حسنه نبود (مثلاً نک : ابوبکر خوارزمی، ۴۲-۴۴، ۱۱۷، ۱۱۹؛ نیز ابوحیان، اخلاق...، ۴۰۲-۴۰۳، که نام ابوعلی بلعمی در این مأخذ یقیناً با نام پدرش جابهجا شده است) و شاعرانی در هجو او شعر سرودهاند (ثعالبی، همان، ۴ / ۱۰۱، ۱۰۷).
گفتنی است که ابوعلی بلعمی از سوی منصوربن نوح سامانی فرمان یافت تا تاریخ طبری را به فارسی ترجمه کند (بلعمی، ۱ / ۲) و این موضوع علاوه بر وزارت، موجب شهرت بیشتر او در پارهای مآخذ کهن بوده است (مثلاً نک : حمدالله، ۳۸۳؛ عقیلی، ۱۴۷؛ برای تفصیل، نک : ه د، تاریخ بلعمی).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابندرید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۷۸ق / ۱۹۵۸م؛ همو، جمهرة اللغة، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۵ق؛ ابنصلاح، عثمان، طبقات الفقهاء الشافعیة، به کوشش محییالدین علی نجیب، بیروت، ۱۴۱۳ق / ۱۹۹۲م؛ ابنماکولا، علی، الاکمال، به کوشش نایف عباس، بیروت، ۱۴۰۶ق / ۱۹۸۶م؛ ابنندیم، الفهرست؛ ابوبکر خوارزمی، محمد، رسائل، بیروت، ۱۹۷۰م؛ ابوحیان توحیدی، علی، اخلاق الوزیرین ( مثالبالوزیرین)،به کوشش محمد بن تاویت طنجی، دمشق، ۱۳۸۵ق / ۱۹۶۵م؛ همو، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۱۹۵۳م؛ ابوعبیده، معمر، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، به کوشش بوان، لیدن، ۱۹۰۵م؛ بلعمی، محمد، تاریخنامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۷۸ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۰ش؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهق، به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، ۱۹۶۸م؛ ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۹۸۵م؛ همو، یتیمة الدهر، قاهره، ۱۳۵۲ق / ۱۹۳۴م؛ جرفادقانی، ناصح، ترجمۀ تاریخ یمینی، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۵۷ش؛ حاکم نیشابوری، محمد، تاریخ نیشابور، ترجمۀ محمد بن حسین خلیفۀ نیشابوری، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۷۵ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای ۳۲۱-۳۳۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۳ق / ۱۹۹۲م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق / ۱۹۶۳م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق / ۱۹۶۳م؛ همو، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم، بغداد، ۱۳۹۵ق / ۱۹۷۵م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش ددرینگ، ویسبادن، ۱۳۸۹ق / ۱۹۷۰م؛ طبری، تاریخ؛ عتبی، محمد، «تاریخ یمینی»، ضمن الفتح الوهبی (شرح منینی)، قاهره، ۱۲۸۶ق؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش ژول مول، تهران، ۱۳۷۵ش؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۲ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ مزی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، ۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م؛ «مقدمۀ قدیم شاهنامه »،به کوشش محمد قزوینی، هزارۀ فردوسی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، ۱۳۵۳ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، نسائم الاسحار، به کوشش محدث ارموی، تهران، ۱۹۵۹م؛ نسفی، عمر، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۸ش؛ نظامی عروضی، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۷ق / ۱۹۰۹م؛ نفیسی، سعید، احوال و اشعار رودکی سمرقندی، تهران، ۱۳۱۰ش؛ هادی، یوسف، حواشی بر القند (نک : هم، نسفی)؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
EI2.
علی بهرامیان