۱۴۰۲ دی ۱۱, دوشنبه

 پاپوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفش . پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل . حِذاء :

به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار
که سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است».

سلیم .


پاپوش برای شیطان دوختن؛ سخت گربز بودن .
پاپوش برای کسی دوختن ؛ او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن . به حیله او را گناهکار یامدیون کردن .