۱۴۰۳ اسفند ۵, یکشنبه

فصل یکصد و بیست و هفتم موبی دیک/وا زال هرمان ملویل

 

فصل یکصد و بیست و هفتم

عرشه.

 

 

تابوت بین میز گیره دار و گشوده دریچه عرشه روی دو طشت طناب نهاده شده بود؛ نجار درزهاش را آب بندی می کرد؛ بافته رشته کَنَف قیراندود به آرامی از کلان کلاف خود در پیش سینه قَبایَش باز می شد.  آخاب به آرامی از دالانِ کابین می آید و می شنود پیپ دُنبالَش کند.

 برگرد فرزند، خیلی زود دوباره با تو خواهم بود.  می رود! این دست هم خوش مَشَرب تر از آن پسر با مِزاج من نَسازَد و – شَبِستان کلیسا![1] این چیست؟"

  "وسیله نجات غریق، قربان.  دستور جناب استارباک.  اوه، مراقب باشید قربان!  مراقب دریچه باشید!

  "ممنونم مرد. تابوتت به راحتی به سرداب رسد!"

  "قربان؟ دِهلیز را می فرمائید.  همینطور است قربان، همینطور است."  

  "پا ساز نیستی؟  این پا از کارگاهت درنیامد؟"

  "گمانم درآمد، قربان؛ بَستَش محکم است، قربان؟"

  "به اندازه کافی خوب است، اما همزمان مسئول کفن و دفن هم نیستی؟"

  "هستم، قربان؛ این وسیله را بعنوان تابوت کوئیکوئک ساز کردم؛ اما حالا وام داشته اند تبدیل به اَسبابی دیگرش کنم."  

  "پس به من بگو، همان پیر حُقّه باز حریص فُضول انحصار طلب بی دین نیستی که روزی پا سازی و روز دگر، تابوت بهر انداختن همان پاها، و دگر بار همان تابوت ها را بدل به وسیله نجات کنی؟  هم قدر خدایان بی مرامی و به همان اندازه همه کاره و هیچ کاره."

  "اما منظوری ندارم، قربان، کار خودم را می کنم."

  "باز هم خدای وار.  گوش گیر، مواقعی که گرم کار تابوتی هیچ وقت نمی خوانی؟  می گویند تیتان ها هنگام حفر دهانه آتشفشان ها تکه آهنگ هائی زمزمه می کردند؛ و گورکن آن نمایشنامه[2]، بیل در دست، می خواند.  تو هیچوقت نمی خوانی؟"

  "خواندن، قربان؟  آیا می خوانم؟ اوه،علاقه ای بدان ندارم قربان؛ اما تَرَنُّم آن گورکن باید زان بوده باشد که بیلش نغمه ای نداشته، قربان.  اما کَرتک درز گیری پر صداست.  گوش کنید."  

  "درست، و علت آن است که در آن تابوت تخته دَنگ است؛ و آنچه در همه چیز تخته دنگ سازد این است که هیچ چیز زیرش نیست.  و با این حال، تابوتی که جسدی در آن باشد هم صدائی بسیار مشابه دارد، نجار.  هیچ وقت شانه زیر حمل تابوت داده و هنگام ورود صدای برخورد تابوت به در ورودی کلیسا را شنیده ای؟" 

 "قسم به ایمان مسیحیم قربان، من –"

  "ایمان مسیحی؟ چه باشد؟"

  "اِه، قسم به ایمان مسیحیم؟ قربان، شِبه حرف ندائی است- همین، قربان."

  "اوهوم، اهوم، ادامه بده."

  "قربان، داشتم می گفتم که-"

  "نوغانی؟ از خود کفن خویش بافی؟  سینه ات نِگَر.  بشتاب! و این دَمامه دُهلُ ها را از جلوی چشم دور کن."

  "به پاشنه می رود؛ این دیگر ناگهانی بود؛ اما در عرض های  حارِّه زَوابِع ناگَه آیند.  شنیده ام خط استوا، جزیره ایسابلا، یکی از جزایر گالاپاگوس را درست از میان قطع کند.  بنظرم نوعی خط استوا آن پیرمرد را هم درست از میان دو نیم کرده. از من بپذیر!همیشه زیر آفتاب استوائی است، سوزانِ آتش وار.  این سو نِگَرَد – بیا کَنَف قیراندود؛ سریع.  دوباره شروع کنیم.  این کَرتک چوب پنبه ست و من استاد آرمونیکای شیشه ای- تاپ، تاپ!"

 (آخاب با خود.)

 "چه منظره ای! چه صدائی! دارکوب سپید موی بر کاواک درخت کوبَد! حالیا  شاید که رشک کور و گُنگ[3] خوری.  بنگر! آن اَسباب تکیه بر دو طشت طناب پر از طناب وال کِشی دارد.  اون بابا ناکس ترین دلقک است.  تاپ تاتاپ تاپ!  ثانیه های عمر بشر نیز به همین نحو می زند.  وُه که چه بی معنایند اشیاء مادی!  جز افکاری نا دَریاب چه چیز در آنجا واقعی است؟  حالیا در اینجا خودِ دِهشَتناک نماد سَهمگین مرگ، تنها با یک تا خِرقه[4] قرار دارد که مبدل به پُرمعنی نشان امداد و امید جانی شده که در بیشترین خطر افتاده.  وسیله نجات غریق برساخته از تابوت!  از این هم فراتر رود؟  آیا تابوت تواند، گذشته از همه اینها، در نوعی معنای روحانی  حافظ جاودانگی باشد!  به این هم فکر می کنم.  اما نه.  تا بدان حد در سمت تاریک زمین رفته ام، که سمت دیگر، که باید به لحاظ نظری روشن باشد، در چشمم جز گرگ و میشی مبهم نیست.  نجار هیچ وقت کار آن ملعون صدا به پایان می رسد؟  پائین روم؛ بگذار وقتی دوباره برمی گردم آن اسباب را اینجا نبینم.  خوب، حالا، پیپ، در این مورد بحث می کنیم.  شگرف ترین اعتقادات را از تو فروکِشَم.  باید برخی مجاری مجهول ازعوالم ناشناخته  در وجودت ریزند!"



[1] - شبستان: مقر تابوت در در آئین تشییع در کلیسا.

[2] - گورکن نمایشنامه: یکی از گورکنان نمایشنامه هملت اثر شکسپیر حین حفر قبر اوفلیا آواز می خواند.

[3] - حالیا شاید که رشک کور و گنگ خوری: کلمات آغازین آخاب در تک گویی خود: «چه منظره ای! چه صدایی!» در سطر بعد که در آن آخاب آرزو می کند "کور و گنگ" باشد معادلی ناساز می یابد. منظره ای است که  نمی خواهد ببیند و صدایی که نمی خواهد بشنود. بنابراین، انتظار استفاده از عبارت "کور و کر" میرود.  دلیل احتمالی این خطا این است که شاید عبارت «کور و گنگ» که در صحنه‌ای از یکی از معجزات عیسی تکرار شده (متی 12.22) به ذهن نویسنده خطور کرده باشد. ویراست نورت وسترن نیوبری  Northwestern-Newberry (NN)  "گنگ"را به «ناشنوا» تبدیل کرده. از آنجا که این خطا خیلی خواننده را گیج نمی کند، ملویل الکترونیک لایبرری (MEL) هیچ تغییری در متن نمی دهد.

https://melville.electroniclibrary.org/editions/versions-of-moby-dick/127-ahab-and-the-carpenter

 

[4] - خرقه  اشاره ای است به پوشش جدید بهر آب بندی درزهای تابوت.