۱۳۹۴ دی ۲۱, دوشنبه

بوره بورق تنکار

78‌.  hu-lo ، *xu-lak، و نیز احتمالاً *fu-lak، *fu-rak، یكی از فرآورده های ایران است1 كه هنوز توضیح داده نشده است. از دید من شاید همبرابر باشد با صورتی چون پورک، *purakدر فارسی میانه، برابر با بورک، būrak ، بوره، būra در فارسی امروزی، و پورگ، porag (’’بُراگس‘‘) در ارمنی.  گرچه در مورد این شناسائی دربست بی گمان  نیستم، امیدوارم نكات زیر درباره بوره سودمند افتد.  همه می‌دانند كه ایران و تبّت دو تأمین‌‌كننده عمده بوره* در بازار جهانی اند.  چینی‌های باستان این را  خوب می دانستند، زیرا در T‛ai p‛in hwan yü ki2 در مقاله‌ای دربـــاره پو-ســــــــه (ایران) آمـده: ’’خاكش دریاچه‌های شـــــــور دارد كه مردم جایگزین  نمـــــــــک ‌كنند‘‘ (     ). خود واژه انگلیسی بوراگس، ’’borax‘‘ (كه x پایانی از زبان اسپانیولی آمده و اكنون آن را borraj می‌نویسند) بر گرفته از فارسی است و پیرامون سده نهم اعراب آن را وارد زبانهای رومیایی كردند.  واژه روسی burá  یکراست از فارسی وارد آن زبان شده است.  واژه انگلیسی ’’tincal، tincar‘‘ (بوره خام كه در رسوبات دریاچه‌های ایران و تبّت یافت می‌شود) از واژه فارسی تنکار**، tinkār ، تنکال، tinkāl3 یا تنگار، tangār مشتق و در سنسكریت  takana ، tanka ، tanga ، tagara شده است؛4 این واژه در مالایایی tingkal ، در قرقیزی dänäkär و در تركی عثمانی tängar است. 5 واژه فارسی دیگری از همین دست، یعنی شوره***،  šora  (نیترات سدیم، نیترات پتاسیم) را تبتی‌ها به همان صورت شوره، šo-ra  وام گرفته اند، هر چند در زبان خودشان نیز نامهایی برای آن دارنــــــــد: ze-ts’wa ، ba-ts‛wo (’’نمکِ گاو‘‘) و ts‛a-la . این واژه فارسی  را به شکل شورکه، sorāka سنسكریتی شده و در هند برای نامیدن شوره، نیترات سدیم، یا نیترات پتاسیم به كار می‌رود. 6



1. Sui šu, Ch. 83, p. 7b.
* بوره . [ رَ / رِ ](اِ) چیزی است مانند نمک و آنرا زرگران بکار برند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نمک تلخ مزه بهندی ، سهاگا گویند. (غیاث ). ملحی است که از آب دریاچه های آسیا و چین و تبت و هندوستان اخذ میکنند و تنکار و ملح ایرانی نیز نامیده میشود) .ناظم الاطباء).
- بوره ٔ ارمنی .
- بوره ٔ سفید ؛ اسم فارسی بوره ٔ رومی است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- بوره ٔ سلمانی ؛  بفارسی نطرون است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
|| شکر سفید و معرب آن بورق است و بعربی نطرون خوانند و گویند اگر قدری از بوره با صدف بسایند و در بینی زن بدمند، اگر آن زن عطسه کند، دوشیزه بود و اگر نکند دوشیزه نباشد و بوره ٔ ارمنی همان است. (برهان ). شکر سفید. و بورق معرب آن است و آنرا بوره ٔ ارمنی نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). در قطرالمحیط آمده : "البورق اصناف : مائی و جبلی وارضی و مصری و هواالنطرون معرب بوره بالفارسیه ." این کلمه ٔ معرب وارد لاتین قرون وسطی و سپس داخل فرانسه شده ، "بوراکس"  (برات دوسدیم ئیدراته ) گردیده . (حاشیه ٔ برهان چ معین).  لغت نامه دهخدا.  بوره ملحی است كه از آب بعضی دریاچه های آسیا و چین و تبت و هندوستان اخذ میكنند و تنگار و ملح ایرانی نیز نامیده میشود (ناظم الاطباء).  بوره، بورق تركیب های مختلفی است كه گاهی كربنات و گاهی برات است. بورق الارمنی بوره ای ارمنی یابوره ی زراوندی باناخالصی هائی از قبیل اكسیدآهن، بورق المصفی (بوره ی پاكیزه) نسبه خالص، بورق الخبز، بوره ی نان با بعضی ناخالصی ها، بورق الصناعه (بوره زرگران) این سنگ جزو برات هاست (سرالاسرار رازی).


2. Ch. 185, p. 19.
3. بر‌خلاف تصور رودیگر و پات (Roediger and Pott, Z. f. K. Morg. , Vol. IV, p. 268) این نام تبتی نیست.
** تنکار[ ت َ ] (اِ) دارویی باشد که طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را بدان پیوند کنند و آن معدنی و مصنوعی هر دو می باشد، معدنی از چشمه برمی آید و مانند برف و یخ ، و مصنوعی آنست که یک جزو نمک و یک جزو قلیا و سه جزو بوره در دیگ ریزند و شیر گاومیش ، آن مقدار که اجزاء را بپوشاند، در دیگ کنند و چندان بجوشانند که سخت شود و آنرا بعربی ملح الصناعه خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا). و اُشه که معرب آن اشق است همین خاصیت و طبیعت دارد، از برهان نقل شد، در فرهنگها نیافتم. (انجمن آرا). دوایی است که به هندی سها گویند و بکاف عربی دیده نشده  . (از مدار و برهان از غیاث اللغات ) (آنندراج ). دارویی که بوره نیز گویند. (ناظم الاطباء). نوعی است از نمک بورقی و آن به ذوب طلا و نرمی آن کمک کند. قسمی از آن معدنی است که با طلا و مس در جوانب معدن یافت شود و مصنوع آن از ادرار (بول ) و غیره بدست آید.(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بحرالجواهر و ترجمه ٔ ضریر انطاکی ص 100 و نزههالقلوب و الجماهر ص 254 شود.  لغت نامه دهخدا

4. این کوششهای گوناگون برای تلفظ این نام بروشنی نشان می‌دهد كه این نام در واقع وام ‌واژه است ونام سنسكریت هیچ ربطی به نام مردمی كه احتمالاً این محصول را عرضه می‌كردند، یعنی    در هیمالیای  بطلمیوس ندارد .(Yule, Hobson- Jobson, p. 923) چگونه  می شود در هیمالیا بوره پیدا شود!
5. Klaproth, Mémoires relatifs à l’Asie, Vol. III, p. 347.
***  شوره . [ رَ / رِ ] (اِ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است . (برهان ) (آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بکار میرود و عبارت است از «آزتات پتاس » و این جسم را در هندوستان و مصر پس از آنکه موسم باران گذشت از سطح زمین میگیرند، ولی در ایران از کنار دیوارهای خرابه و مرطوب به دست می آورند و مخصوصاً در کرمان چندین کارخانه ٔ شوره سازی موجود است . (ناظم الاطباء). در اصطلاح شیمی ، جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها حاصل شود و آن را مصنوعاً هم تهیه کنند و برای ساختن باروت بکار رود. ازتات پتاسیم . شوره قلمی . شورج (معرب ).(فرهنگ فارسی معین ). ازتاتهای طبیعی که در قدیم بطور کلی معروف به شوره بودند بصورت ژیزمان  وجود دارند و قبل از کشف طریقه ٔ سنتزاسید ازتیک تنها منبع تهیه ٔ این اسید بودند، فعلاً هم بعلت وجود «ید» از استخراج ازتات سدیم ژیزمان خیلی کاسته نشده است . در بعضی نقاط دیگر مثل مصر و ایران ، سطح زمین یا دیوارها بعد از باران از یک گرد سفیدرنگی پوشیده میشود که همان ازتات کلسیم می باشد... (شیمی عمومی معدنی فضل اﷲ شیروانی ج 1 ص ( 270. و نیز رجوع به کتاب شیمی معدنی هاشم بری شود : و از او [ بخارا ] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی پشمین و شوره خیزد که به جایها ببرند. (حدود العالم(.  لغت نامه دهخدا.
6. نیز، نک:.T‛oung Pao, 1914, pp. 88-89
**** نوشادر. [ دُ]  )اِ) نشادر. ملحی است جامد و متبلور و بی رنگ وبو که از ترکیب جوهر نمک (اسید کلریدریک ) و آمونیاک به دست می آید و نام علمیش کلرور آمونیوم  است . طعم آن زننده است و در آب گرم به خوبی حل میشود. در سفیدگری و لحیم کاری مورد استعمال دارد ودر صنایع مختلف و پزشکی نیز از آن استفاده میکنن ).فرهنگ فارسی معین ). یکی از عقاقیر ارباب صنعت کیمیاست و آن بر دو نوع است ، معدنی و مصنوعی . (از مفاتیح ). لغت فارسی است و آن معدنی و مائی و مصنوعی می باشد و معدن او در بلاد حاره مثل حبشه و قطعات آن مانند شوره یافت می شود، و مائی از آن آبی است که چون به دست حرکت بسیار دهند کف می کند و از جوشاندن آن آب قطعات سفید بر روی آن بسته میشود. و انطاکی گوید در نواحی اصفهان آب مذکور موجود است و گویند در جبال خراسان نیز می باشد و معدنی و مائی عزیزالوجودند، و مصنوعی آن از دودهای کثیف حمام به هم میرسد و رنگ آن اغبر است و از دود تصعید میشود. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). معدن آن کوهی است در نواحی سمرقند و نیز کوهی است در نزدیکی دمندان که از توابع کرمان است و در آن کوه غاری است و از غار بخاری برمی آید و منجمد می شود و این قسم بهترین اقسام است .  و قسم دیگر از داش خشت پزی و گلخن حمام حاصل میشود و آن راارباب صنعت عقاب و نسر طایر و مشاطه گویند و عربان ملح بوتیه خوانند. (از برهان قاطع). و نیز رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و عقار شود : و اندر کوههای وی [ ماوراءالنهر ] همه داروهاست که از کوه خیزد چون زاک و زرنیخ و گوگرد و نوشادر. (حدود العالم ). و اندرکوههای وی معدن نوشادر بسیار است . (حدود العالم).  لغت نامه دهخدا

7. D. Hanbury, Science Papers, pp. 217, 276.