بستان افروز، تاج خروس
Amaranthus sp
به عربی جبق البستانی و به فارسی تاج خروس و گل حلوا و گل یوسف گویند به هندی نوع صغیر آن را کوکنی و کبیر آن را اجناد هاری نامند؛ برگ آن سبز و ریزه و پر گل و گل آن سرخ مائل به بنفشی و بیرائحه و تخم آن ریزه و سیاه و براق.
مجموع آن سرد و خشک و قابض و رادع(داروهایی که ماده را بازگردانند)
خواص عمومی آن در عمل عبارت است از داشتن نیروی حل کنندگی و رادع(داروها که ماده را بازگرداند) گرفتگی های مجاری دماغ و زکام های دماغ و زکام هایی است که از بلغم نتیجه می شوند. ضماد برگ آن در سوختگی یا آتش مصرف دارند. به طور کلی حرارت معده و کبد را تسکین دهنده است. اگر پخته آن را با جلاب(گلاب) و سکنجبین بنوشند معده و کبد از اخلاط فاسد به کلی پاک می گردد. تخم این گیاه برای قلب مقوی و ریشه آن با روغن گل و آب سرد اسهال های مزمن را از بین می برد زیادی روی در آن برای مثانه مضر و مصلح آن کندر است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
////////
بُستان اَفروز ، نامی مهجور برای گیاهانی زینتی (و، در قدیم ، دارویی ) از جنسِ آمارانتوس ، کِلُزیا/سِلُزیا و غیره (خانوادة تاج خروسیان )، که انواعی از آنها امروزه در ایران
بیشتر به «(گُلِ) تاج خروس » معروف اند.
گیاهشناسانِ معاصر یازده نوع و یک دورگه از جنس آمارانتوس و یک نوع از کلزیا در حوزة جغرافیایی فلورِ ایران (شامل ایران به معنای اخصّ، افغانستان ، بخشی از باختر پاکستان ، شمالِ عراق ، جمهوری آذربایجان ، و ترکمنستان ) باز شناخته و وصف کرده اند ( رجوع کنید به اِلِن ، ص 1ـ12، 15ـ16؛ نیز رجوع کنید به پارسا، ج 4، ص 1102ـ1106، ج 8، ص 13؛ ایرانیکا ، ذیل «بُستان افروز»).
قدیمترین وصفی که در منابع دورة اسلامی برای «(گل تاج خروس » به نظر نگارنده رسیده از آنِ ابن جُلجُل ، پزشک قُرطُبی (قرن چهارم ) است (با نامِ بُستان اَبروز ؛
به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 94، شاید از رسالة او، مقالة فی ذِکرالادویة الّتی لَم یَذکرها دیوسقوریدوس ): «گیاهی است به بلندیِ بیش از یک ذراع ، دارای ساقه های بلند و برگهایی مانند برگ خیار. در بالای ساقه های آن ، «وَشایع »ی (=گلهای مرکّبی ؟) ارغوانی و خوش منظر ولی بی بو هست . «نخستین کسی که این گیاه دارویی را در اندلس شناخت یونسِ حَرّانی بود ( وی در عهد محمدبن عبدالرحمن (238ـ273) از بین النهرین به اندلس رفت ؛
سزگین ، ج 3، ص 258 ) عصارة این گیاه پادزهر اَقونیطُن =خانِق النَّمِر ( رجوع کنید به بیش * ) است . وصف ابن جلجل ، با معیارهای کنونیِ گیاهشناسی ، مُبهم است ؛
لذا نمی توان قطعاً گفت که منظورِ او همان گیاه گلی است که امروزه «تاج خروس » نام دارد. در چند منبع قدیم فارسی نیز ذکری از بستان افروز رفته است . رشیدالدین فضل الله (متوفی 718) در «ذکر گُلِ مَنثور ( = گل شب بو ) و مرز نجوش و بستان افروز و امثال آن » (ص 205) می گوید که «اکثر آن ( ؟ مرجع ضمیر در متن چاپیِ حاضر مشخّص نیست ) در ولایت گرمسیر می باشد و در بغداد زرع کنند و آن ( ؟ ) سفیر و بنفش و ارغوانی باشد و در پاییز و تابستان گُل دهد و آن را ( =بستان افروز را ) زیاده بوی نباشد ( بلکه ) جهت تفرّج گُل کارند.» ابونصریِ هروی در ارشادالزراعة (تألیف در 921؛
ص 220) سه گونة آن را با نامهایِ « خوله ( ؟ ) و تاجِ خروس و دُم روباه ( =«تاج خروس رشته ای » در اصطلاح کنونی ) » ذکر کرده و سپس آیین کِشت آن را شرح داده است .
نامهای دیگری نیز در بعض منابع به عنوان مترادفِ «بستان افروز» یافته می شود؛
مثلاً، در عربی : قَطیفَة (عیسی ، ص 12)، دُجّ الامیر (همانجا؛
در ا. غالب ، دَجَّة الامیر ، ذیل همین واژه )، داح ، دَیْسَم ، عُرف الدّیک ، مَخملیّة (این چهار نیز در عیسی ، همانجا)، ضَوْمَر ( برهان قاطع ، ذیل همین واژه )، سالِف العَروس