تمر. [ ت َ ] (ع اِ) خرما. (دهار) (منتهی
الارب ) (انجمن آرا) (آنندراج )(ناظم الاطباء). و در عربی خرما را گویند. (برهان
). خرمای خشک . (غیاث اللغات ). ثمر خشک نخل . (از اقرب الموارد). واحد آن تمرة و ج
، تمرات و تمور و تمران است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
به فارسی خرما نامند و او را از ابتداء تکون تا انتها، هفت مرتبه می باشد یکی طلع که
ولیع نیز گویند و دیگر بلج سیم خلال . چهارم بسر. پنجم قسب . ششم رطب . هفتم تمر...
و تمر در دویم گرم و در اول خشک و بعضی در اول تر دانسته اند. مبهی مبرودین و موافق
سینه و شش و کثیرالغذا و مولد خون متین و مقوی کرده ٔ لاغر شده و تلیین مفاصل . و جهت
فالج و اعیا و درد ورک و امراض بارده و بلغمیه و درد کمر. و طبیخ او با حلبه جهت تب
بلغمی و حصاة مجرب است و مولد سودا و سده ٔ جگر و سپرز و محرق خون و معفن اخلاط و مصدع
و مورث قلاع و رمدو درد دندان و مصلحش روغنها و خشخاش و بادام و سکنجبین و آب انار.
و محرور را اجتناب اولی و در بلدی که خرما حاصل نشود اهل آن بلد باید بسیار تقلیل نمایندو
دانه ٔ خرما مرکب القوی و قابض و مسحوق او جهت اسهال و ذرور سوخته ٔ او جهت رویانیدن
مژه و قروح خبیثه والصاق جراحت تازه و قرحه ٔ چشم و سبل جرب و حدت بصر نافع است و چون
تمر را در شیر تازه خیسانیده تناول نمایند و از عقب آن شیر بنوشند در تقویت باه بی
عدیل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و فهرست مخزن الادویه و بحرالجواهر
و اختیارات بدیعی شود.
- التمر بالسویق ؛ مثلی است در مکافات زنند.
(التاج ، از ذیل اقرب الموارد)///////////
35. در مدارک چینی مربوط به خرما Phoenix dactylifera) دو نکته مهم آمده که از
لحاظ علمی شایان توجه است: نخست نقش چین در
پراکنش جغرافیایی این درخت در دوره باستان، و دوم کوششی گذرا برای خو دادن آن به آب
و هوای چین. این درخت بومی چین نیست. نخستین
بار در دوره تانگ اطلاعاتی راجع به آن ثبت شده هرچند پیش از آن هم در Wei šu
و هم در Sui šu از آن به عنوان یکی از فرآورده های ایران ساسانی و با نام ts`ien
nien tsao ("عنابهای هزار ساله"،
عناب، Zizyphus vulgaris،
از گیاهان بومی چین) یاد شده است. Yu yan tsa tsu، خرما را Po-se tsao ("عناب ایرانی") نامیده و گفته زیستگاه
آن در پوـسه (ایران) است یا از آنجا به چین آرند. سپس نام فارسی گیاه بصورت k'u-man،
*k'ut (k'ur) man آمده که شاید
همبرابر باشد با خورمان، خورمانگ، (*khurmang) *xurman فارسی میانه،
خرما، xurmā در پا زند و فارسی امروز که در ترکی عثمانی و یونانی نو، ("خـــــرما") و ("درخت خرما")، و korme آلبانیایی
نیز به کار گرفــته شده است. در T'an šu همــــــــین واژه hu-man،
*guδ (gur)-man فرونگاشته
شده که همبرابر است با صورت *gurman یا *kurman در فارسی میانه. واژه خرمای فارسی امروز در Pen ts'ao kan mu به صورت
k'u-lu (ru)-ma آمده است، که شیوه آوانگاری دوره یوآن (Yüan)
است، و نخستین بار در Čo ken lu که به سال 1366م منتشر شده به کار رفته است. این
واژه فارسی وارد زبانهای آریایی امروزی هند و نیز گروه زبانهای مالایایی شده است، kurma در جاوهای؛
kuramō در چامی؛ korma در مالایایی،
دایاکی و سوندایی؛ koromma در بوگیایی و ماکاساری؛ و نیز romö،
lomö، amö
در زبان خمری.
آنچه در پی میآید توصیف این درخت است به
نقل از Yu yan tsa tsu:
"بلندای آن به نه تا دوازده متر، و دور تنه آن به یکونیم تا یک متر و هشتاد سانتیمتر
میرسد. برگها همِیشه سبز و شبیه برگهای t'u t'en (نوعی خیزران) است. در ماه دوم سال گل میدهد. گلها شبیه گل موزند و
دو پایه. نرم نرم باز میشوند؛ در شکاف آنها
بیش از ده غلاف دانه به درازای پنج سانتیمتر و به رنگ زرد و سفید بهم رسد. وقتی مغز میرسد، دانههای خرما سیاهرنگ میشوند. بظاهر به عناب خشک ماند. دانهها خوش خوراکاند
و به شیرینی نبات."
واژه بیگانه دیگر برای خرما را چن تسانـکی
در Pen ts'ao ši i ی خود به صورت wu-lou،
*bu-nu آورده است. وی این واژه را نام همان "عناب ایرانی"
میداند که در ایران روید و به عناب ماند.
لی شیـچن در حاشیه می گوید معنای این واژه هنوز توضیح داده نشده است. نه برتشنایدر و نه هیچکس دیگر در این مورد چیزی
نگفته. این واژه همانندی شگفتی با نام خرما
در مصری باستان، bunnu،
دارد. میدانیم که اعراب بیشمار واژه برای نامیدن انواع خرما و مراحل متفاوت رشد
آن دارند و دور نیست که این واژه مصری را گرفته
زان پس به چین برده باشند. نامهائی
که در عربی روائی دارند اینهاست: نخل، nakhl
و تمر، tamr ،
(tamar عبری، temar سریانی).از
سوی دیگر، اگر بپذیریم wu-lou در اصل نام Cycas revoluta
(نک. پائین) بوده و بعدها به درخت خرما گفته شده، این احتمال هم هست که رابطه wu-lou با واژه مصری
تصادفی باشد.
در Lin piao lui نوشته لیو سون (Liu Sü)
گزارش جالب زیر آمده است:
"اما خرما ("عناب ایرانی"):
این درخت را میتوان در نــــــزدیکی کوانـچو (Kwan-čou) (خانفو،کانتون) یافت. تنه درخت که هیچ شاخه ندارد راست است و بلندای آن
به نه تا دوازده متر میرسد. تاج درخت در تمام
جهات گسترده و بیش از ده شاخه از آن منشعب میشود. بــــــرگها "نـــــــخل نارگیل دریـــــایی"
( hai tsun،
Chamaerops excelsa)
را ماند. درختانی که در کوانـچو کاشتهاند
هر سه یا پنج سال یک بار میوه میدهند. میوه
شان چون عناب سبزی است که در شمال میروید هرچند کوچکتر. نخست سبز است و سپس زرد میشود. وقتی برگها درمیآید میوه به صورت خوشه تشکیل میشود
و معمولاً هر خوشه بین سه تا بیست حبّه دارد که باید با احتیاط آنها را کند و حمل کرد. در کشور ما فزون بر نوع داخلی، نوع بیگانه آن را
هم می خورند. رنگش شبیه حبههای نبات است.
پوست و گوشت میوه نرم و براق است. وقتی آن
را با بخار آب پخته یا کلوچه سازند بسیار خوشمزه است. هسته اش یکسره با هسته عناب شمال متفاوت است. دو انتهای آن [برخلاف عناب] تیز نیست بلکه از دو
سو به سمت بالا برگشته و مثل تکه کوچک صمغ
سرخ کینو گرد است. باید با آنها خیلی احتیاط کرد. تا مدتها پس از کاشت هیچ جوانهای از هسته در نیاید،
چنانکه گوئی هیچگاه سبز نخواهد شد".
در این نوشته خرما به روشنی بازنمائی شده روشن است که درخت
خرما در کوانـتون کشت میشده و در دوره تانگ میوه آن را از خارج هم وارد میکردند. چون لیو سون، نویسنده این کتاب، در دوره فغفور چائو تسون (Čao Tsun) (904-889) میزیست، این اطلاعات به
آخر سده نهم مربوط میشود. دوکاندول به خطا میگوید چینیها این درخت را در سده سوم میلادی
از ایران آوردند.
لی شیـچن در مطلب خود درباره خرما، زیر
نام wu-lou tse، نامها را درهم آشفته نوشته
هائی ناهمگون را با هم آورده است. برتشنایدر تمامی این ها را دربست پذیرفته است. نیازی نیست شخص گیاهشناس باشد تا دریابد نوشته های Nan fan ts'ao mu čwan
و Čo ken lu که بنا بر ادعا به خرما بر می گردد هیچ ربطی به این درخت ندارند. بسا که مراد از آن hai tsao ای که در کتاب نخست توصیف شده Cycas revoluta [نخل ساگو] بوده باشد . در متن کتاب دیگر که برتشنایدر بدون ذکر نام از
آن نقل کرده و بنادرست آن را از "نویسندهای از دوره مینگ" شمرده از شش درخت
"میوه زرین" (kin kwo ) سخن رفته که در چنـتو (Č'en-tu)، مرکز سهـچوان، میروید
و بر پایه روایتی گفتاری در دوره هان کاشته
شدهاند. سپس توصیف درخت میآید و نام بیگانه
آن k'u-lu-ma (نک: پیشگفته ها) می آید
که به گفته برتشنایدر درست با درخت خرما می خواند. اما نمیتوان باور کرد که این گیاه توانسته باشد
در آب و هوای سهـچوان رشد کند و خود برتشنایدر می پذیرد که امروزه میوه Salisburia adiantifolia [جنکو/ درخت معبد] را نیز
kin kwo مینامند. بدین ترتیب، اگرچه نام فارسی خرمـــا هم افزوده
شده، باز هــم می شود این بخش از Čo ken lu
بد فهمیده شده باشد.
فزون بر اینکه چینیها میدانستند خرما از
ایران خیزد، این را هم میدانستند که این میوه خورد برخی قبایل دریابار خاوری افریقاست. در نوشته های کهن درباره تا تسین (Ta
Ts'in) نامی از نخل نیست، اما T'an šu در پایان جستار
مربوط به فوـلین (سوریه) از دو سرزمـــین
Mo-lin (*Mwa-lin, Mwa-rin) و Lao-p'o-sa
(*Lav-bwi5-sar), درفاصله دوهزار لی ازجنوب باختری فو-لین با مردمانی
سیهچرده یاد می کند. این سرزمینها خشک و
بی آب و علفند؛ مردم به اسبان خود ماهی خشک شده میدهند و خوراکشان خرماست. حق دربست با برتشنایدر بود که برای شناسایی این محل به افرِیقا روی آورد،
اما نمی توان این نظر او را که "شاید
مراد از نامهای چینی موـلین و لائوـپوـسا سرزمین مورها (موریتانی) یا لیبی باشد"پذیرفت. هیرت در
این نظریه سست چون و چرا نکرده ، آن سرزمینها را در امتداد کرانه باختری دریای سرخ
دانسته و پی جوی شناسایی این آوانگاشتها نشده است. به گفته ما توانـلین (Ma
Twan-lin)، سرزمین موـلین در جنوب
باختری سرزمین یان سا ـ لو (Yan-sa-lo) واقع است که هیرت با قید
احتیاط آن را همان اورشلیم گرفته است. این نظر بهیچ روی پذیرفتنی نیست، زیرا یان ـ
سا ـ لو برابر است با An-saδ (sar)-la (ra) باستان. افزون بر این، در Tai
p'in kwan yü ki ثبت است که موـ لین در جنوب باختری پوـ ساـ لو (*Bwiδ-saδ-la)
واقع است؛ بدین ترتیب این نام آشکارا با ما توانـلین (Ma
Twan-lin) و آوانگاشت مندرج در سالنامههای
دوره تانگ یکی است. به نظر من، مراد از آوانگاشت *Mwa-lin
همان مالیندی/ملندی (Malindi)
ادریسی است یا مولاندا (Mulanda)
ی یاقوت که اینک مالیندی نام دارد و در جنوب خط استوا و در استان سیدیه در افریقای
خاوری، از مستملکات بریتانیا [ کنیای پسا استعمار امروزی] قرار دارد. ادریسی آن را شهری بزرگ خوانده که پیشه مردمش شکار
است و ماهیگیری. ماهیان دریا را نمک سود کرده فروشند، و بهره برداری از
کانهای آهن خاستگاه ثروتشان است. اگر تشخیص
ادریسی درست باشد، پرپیداست توصیف جغرافیایی مندرج در سالنامههای دودمان تانگ (در
فاصله دوهزار لی در جنوب باختری فوـلین) ناقص است؛ اما نباید از یاد برد پایه این
اطلاعات گزارشی شنیداری از فوـلین است. دو دیگر، روی هم رفته نباید محاسبات چینیان
از مسافتهای دریایی را چندان درست شمرد. در فرمانروائی دودمان مینگ، همین سرزمین ماـلین (Ma-lin) نام داشت
و شاهش بسال 1415 هیئتی را با شمار ی زرافه پیشکشی به چین گسیل داشت. چن هو (Čen Ho) نیز از آن درشمار سرزمینهایی نام برده که خود از آنها دیـــــــدن
کرده است، و همان جا از ماـلین و لاـسا (La-se) نام برده که
به ظاهر دومی همان لائوـپوـسای کهن تر است.
چینیها این را نیز میدانستند که خرما
در سرزمین اعراب (تاـشی/ Ta-ši)
و نیز در عمان، بصره، و کرانه کوروماندل میروید. از وجود آن در عدن و هرمز نیز یاد شده است.
پرپیداست که درخت خرما از دوران باستان
در جنوب ایران، بویژه در کرانه های خلیج فارس
و در مکران و بلوچستان بود ه است. در چندین جا در بندهشن از خرما نام برده شده است. دیرینگی فراوان آن در بابــــل نیز چون و چرا نمی
پذیرد (gišimmaru آشوری). استرابو
شرح داده که مردان اسکندر در عبور از صحرای خشگ گدروسیا چه رنجهائی کشیدند. آذوقه از راه دور میآمد، آن هم نامنظم و ناچیز،
و در نتیجه سپاه از گرسنگی سخت در رنج بود،
حیوانات بارکش جان میدادند و باروبنه برجای میماند. سپاه با
خوردن خرما و مغز نخل جان بدر برد. همو میگوید
بسیار کسان با خوردن خرمای نارس خفه شدند.
فیلوستراتوس از خواجه ای گوید که هنگام ورود آپولونیوس اهل تیانا (Tyana) به سرزمین پارت او را پذیرفت
و خرماهایی کهربایی رنگ و بسیار درشت پیش نهاد.
در استان فارس، خرمابن کمابیش در همهجا
فروان است. در بابل میان خرمابن ایرانی و
آرامی تفاوت قائل بودند و خرمای ایرانی را
بیشتر ارج مینهادند چرا که گوشت آن به خوبی از هسته جدا میشود، در حالی که مقداری
از گوشت خرمای آرامی به هسته میچسبد. در
ایران ساسانی نیز همین تمایز را قائل میشدند.
در قوانین مالیاتی خسرو یکم(578-531 م) ارزش و مالیات چهار خرمابن ایرانی برابر
با شش خرمابن رسمی بود. همچنان که پیشتر گفتیم سالنامههای Wei
و Sui خرما را به ایران ساسانی نسبت داده اند و نامش در
نوشته های پهلوی آمده است( نک. ص. ؟؟؟ ). امروزه
خرما در دشتهای پست کرمان و کرانه های خلیج فارس میروید؛ اما محصول کافی نیست و بسی
خرما که از بغداد آرند.
دوکاندول مدعی است: "هیچ نام سنسکریتی برای خرما نیست
و بنابراین میتوان گفت نخلستانهای باختر هند نباید دیرینه باشند. آب و هوای هند مناسب این گونه نیست". نام سنسکریت
kharjūra برای Phoenix sylvestris را داریم که
پیشتر در یاجورودا (Yajurveda)
آمـــــده است. این همان درخت خرمای خـــودرو یا خرمای برّی [date-sugar
plam] است که بومی بسیاری از نقاط
هند است و بیش از همه در بنگال، بیهار یـــا کرانه کوروماندول، و در گجرات یـــــافت
مــــیشود. خـــــــرمای خوراکی (P. dactylifera) در ناحیه سند و جنوب پنجاب
بویژه در نزدیکی مولتان (Multan)،
مظفرگر (Muzaffargarh)،
سگر دوآب (Sagar Doab) سند و سرزمینهای فراسوی رود سند هم کشت میشود هم
خودروست . این درخت را در دکن (Deccan) و گجرات نیز می کارند. نام هندی آن Khajūra،
در هندوستانی Khajūr،
است که از kharjūra سنسکریت گرفته شده است. آن را sindhi، seindi،
نیز مینامند که اشاره ای است به خاستگاه آن یعنی سند. گویا kharjūra سنسکریت و khurma(n)
فارسی دست کم در جزء نخست واژه با هم ارتباطی
کهن دارند. از ساینو-ایرانیکا، بهشناخت
دو سویه تمدن های ایران و چین باستان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
/////////
خُرما گیاهی تکلپهای و گرمسیری جزو تیره
نخلها است که میوهاش خوراکی و دارای هستهای سخت و پوست نازک و طعم شیرین که به شکل
خوشهای بزرگ از شاخه آویزان میگردد و برگهای آن بزرگ است. ارتفاع نخل به ۱۰ تا
۲۰ متر یا بیشتر میرسد.
به میوهٔ نرسیده خرما، «خارَک» یا «خرک»
یا کنگ (و در زبان عربی، «حبابوک») گفته میشود. رطب مرحله قبل از رسیدگی کامل خرماست
که رطوبت بیشتر و قند کمتری نسبت به خرمای کاملاً رسیده دارد.
میوه خرما جزو میوههای سته میباشد یعنی
تمام قسمت بریکاری آن گوشتی و محتوی مواد غذایی است. خرما از دورانِ باستان در رژیم
غذایی انسان وجود داشته است و یکی از قدیمیترین میوههای کشت شده توسط انسان بوده
است.
ریشه واژه
واژه خرما ریشه و بنیاد فارسی داشته و از
زبان فارسی به زبانهای هندی، اردو، ترکی، اندونزیایی و مالزیایی به سوی شرقی و یونانی
به سوی غربی وارد شده است.[نیازمند منبع]
ترکیبات شیمیایی خرما
خرما دارای ۲۵ درصد ساکاروز، ۵۰درصد [گلوکز]،
و مواد آلبومینوئیدی، پکتین و آب میباشد. بهعلاوه دارای ویتامینهای مختلف مانند
ویتامین A،B،C،E
و مقداری املاح معدنی میباشد.
تاریخچه کاشت
درخت خرما در نواحی گرمسیری و نیمهگرمسیری،
از جمله ایران پرورش مییابد. با اینکه خاستگاه آن را میانرودان، عربستان و شمال آفریقا
ذکر میکنند ولی بررسیهای علمی، آن را به گونهای به نام علمی P.H. Sivestris که در هندوستان
میروید نسبت میدهند. باستانشناسان احداث نخلستانها را به پنج هزار سال پیش نسبت
دادهاند زیرا نامی از آن بر لوحههای گلی ۵۰ سده پیش یافتهاند.
در ایران نخل و خرما از دوران باستان و
پیش از هخامنشی کشت میشده. در ادبیات ساسانی از جمله در کتاب بندهشن از نخل یاد شدهاست.
منابع چینی از ایران (در زبان ایشان بوسی، تلفظ چینی پارسی) به عنوان سرزمین نخل خرما
که در نزدشان به نام عناب پارسی و عناب هزارساله مشهور بوده، یاد کردهاند. در پایان
سده نهم میلادی، نخل خرما را از ایران به چین برده و در آنجا کشت کردهاند. در میان
کشورهای اروپایی اسپانیا پیشینه بیشتری در کشت خرما دارد.
///////
النَخلة وجمعها نَخل ونَخِيل ، أو نخلة
التمْر أو نخلة البَلح (الاسم العلمي: Phoenix dactylifera)
(بالإنجليزية: date palm)،
هي شجرة تنتمي إلى الفصيلة الفوفلية (النخلية سابقًا). موطنه العراق وشبه الجزيرة العربية
والبحرين والمغرب العربي. نخلة التمر شجرة معمرة، لها ساق (جذع) غليظة ترتفع نحو
30 متر تتوجها أوراق ريشية كبيرة (السعف) بهية المنظر. النخل نبات ثنائي المسكن فهناك
نخل ذكري وآخر أنثوي كلاهما يخرج عراجين ويتوجب نقل بعض العراجين الذكرية لرش طلعها
على العراجين الأنثوية لتلقح عقب انشقاق الاغريض الحاوي على العراجين الأنثوية وبروزها
منه لتثمر عن بلح أخضر يتحول إلى اللون الأصفر أو الأحمر معلق بالشماريخ.
/////////////
خورما شوێنە سەرەکیەکەی ئاسیایە بە تایبەتیش
دوورگەی عەرەبی و دوورگەی عەرەبییەوە چووە هەموو جیهان ، هەر درەختێکی خورما و تۆوەکەی
لە جیهان سەرچاوەکەی دوورگەی عەرەبیە. خورما ناوکێکی درێژکۆلەی ڕەق و پێستێکی تەنك
و ڕەشباوی هەیە و بەشێوەی هێشووی گەورە بەدارەکەی دا شۆڕدەبێتەوە.لەزمانی عەرەبی دا
بە خورمای تەڕ و گەییو دەڵێن(رطب) و بەوشکبوەوەکەی دەڵێن(تمر) واتە هاوشێوەی ترێ و
مێوژ یەکێکیان تەڕو ئەوی تریان وشکبوەوەیە.
/////////////
کھجور پھلوالے بوٹیاں دے کھجور ٹبر دا اک
رکھ اے۔ ایہدا فروٹ کھجور ہزاراں وریاں توں انسان دے کھان وچ اے۔ ایہدا اصل دیس عراق
سی۔
///////////
کجوره، يوډول خوږه مېوه ده چې اوږده مندکه
لري او مسلمانان زياتره د تبرک په ډول روژه پرې ماتوي. د خرما ونې په تودو سيمو کې
شنې کېږي، پاڼې يې لويې او تنې يې په عمودي ډول جګې خېژي، خرما د A,B,C ويټامينونه
او اوسپنه لري.
وېشنيزه: مېوې
/////////
کھجور ایک قسم کا پھل ہے۔ کھجور زیادہ ترمصر
اور خلیج فارس کے علاقے میں پائی جاتی ہے۔ [1] دنیا کی سب سے اعلٰی کھجور عجوہ (کھجور)
ہے جو سعودی عرب کے مقدس شہر مدینہ منورہ اور مضافات میں پائی جاتی ہے۔ کھجور کا درخت
دنیا کے اکثر مذاہب میں مقدس مانا جاتا ہے۔ مسلمانوں میں اس کی اہمیت کی انتہا یہ ہے
کہ حضور اکرم صلی اللہ علیہ وسلم نے تمام درختوں میں سے اس درخت کو مسلمان کہا ہے کیونکہ
صابر، شاکر اور اللہ کی طرف سے برکت والا ہے۔ قرآن مجید اوردیگر مقدس کتابوں میں جابجا
کھجور کا ذکر ملتا ہے۔ نبی کریم صلی اللہ علیہ وسلم نے فرمایا کہ “جس گھر میں کھجوریں
نہ ہوں وہ گھر ایسا ہے کہ جیسے اس میں کھانا نہ ہو“ طبی تحقیق کے مطابق کھجور ایک ایسی
منفرد اور مکمل خوراک ہے جس میں ہمارے جسم کے تمام ضروری غذائی اجزاء وافر مقدار میں
پائے جاتے ہیں۔رمضان المبارک میں افطار کے وقت کھجور کا استعمال اس کی افادیت کا منہ
بولتا ثبوت ہے چونکہ دن بھر فاقہ کے بعد توانائی کم ہوجاتی ہے اس لیے افطاری ایسی مکمل
اور زود ہضم غذا سے کرنے کی ضرورت ہوتی ہے جو زیادہ سے زیادہ طاقت و توانائی فراہم
کرسکے اور کھجور یہ تمام مقاصد فوراً پورا کردینے کی اہلیت رکھتی ہے۔
////////////
תמר מצוי (שם מדעי:
Phoenix dactylifera) הוא מין של דקל מהסוג תמר. התמר בארץ ישראל הוא עץ תרבות הגדל בעיקר
באזורים חמים. כל חלקיו משמשים את האדם. התמר נמנה עם שבעת המינים.
עץ התמר[עריכת קוד
מקור | עריכה]
האדם מוצא שימוש לכל
חלקיו של עץ התמר: העלים משמשים כגג לסוכות (הן בחג והן אצל נוודים במדבר) הפירות לאכילה
ולהכנת יין תמרים ודבש תמרים, סנסיני התמר (שעליהם תלויים הפירות) משמשים לטאטוא וקליעת
סלסלות, הגזע משמש לבניין וקירוי ואף ניתן להשתמש בו כשוקת לצאן, לאחר שתוכו מרוקן.
הזן "דרי" ידוע בלולבים המהודרים שלו, המשמשים למצוות ארבעת המינים בחג הסוכות
מטע התמרים הגדול
בישראל נמצא בקיבוץ טירת צבי, בעמק בית שאן. גם בעמק הערבה יש מטעי תמרים גדולים. כיום
רוב היצוא של תמר מג׳הול גדל בבקעת הירדן כ-20 אלף דונם, הם ידועים באיכות הגבוהה שלהם.
/////////
İran xurması, xurma palması (lat. Phoenix dactylifera) - palmakimilər fəsiləsinin
xurma palması cinsinə aid bitki növü.
İran xurması, tropik meyvə olduğundan, əsasən şimali Afrikada, MƏR-də və
İranda becərilir.
Türkmənistanın cənub rayonlarında yetişdirilir. Bu meyvə yarımşirəli
olmaqla uzunsov yumru formadadır. Ətli hissəsinin daxilində sümük çəyirdək yerləşir.
Pərakəndə ticarətə qurudulmuş halda daxil olur. Qurusunun tərkibində 17-28,7%
su, 62% şəkər (invertli və saxaroza), 1,9-3% azotlu maddə, 0,2-1% yağ, 3,6%
sellüloza, 2,9-3,3% pentozanlar və 1,2-2% minerallı maddələr vardır.
/////////////
Hurma (Phoenix dactylifera), palmiyegiller (Arecaceae) familyasından
dekoratif yapraklı bir palmiye türüdür. Palmiyeler gibi tropikal,ılıman ve çöl
ikliminin görüldüğü yerlerde yetişir. Kazık ve saçak kök yapısına sahiptir.
Ağacın pürüzlü gövdesi gri ağırlıklı kahverengi gibidir. Kardeşlenme eğilimi
vardır. Gövdesinden ve altından yavrular verebilir.
/////////////
Phoenix dactylifera (dateor date palm) is a flowering plant species in
the palm family Arecaceae, cultivated for its edible sweet fruit. Although its
place of origin is unknown because of long cultivation, it probably originated
from lands around Iraq.[3] The species is widely cultivated and is naturalized
in many tropical and subtropical regions worldwide.
Phoenix dactylifera grows 70–75 feet (21–23 m) in height, growing singly
or forming a clump with several stems from a single root system. The leaves are
4–6 metres (13–20 ft) long, with spines on the petiole, and pinnate, with about
150 leaflets; the leaflets are 30 cm (12 in) long and 2 cm (0.79 in) wide. The
full span of the crown ranges from 6–10 m (20–33 ft).
Etymology
The species name dactylifera "date-bearing" comes from Ancient
Greek dáktulos "date" (also "finger")[8] and the stem of the
Latin verb ferō "I bear".
Dates on date palm
Scientific classification
Kingdom: Plantae
)unranked): Angiosperms
)unranked): Monocots
)unranked): Commelinids
Order: Arecales
Family: Arecaceae
Genus: Phoenix
Species: P.
dactylifera
Binomial name
Phoenix dactylifera
L.
Synonyms
Palma dactylifera (L.) Mill.
Phoenix chevalieri D.Rivera, S.Ríos & Obón
Phoenix iberica D.Rivera, S.Ríos & Obón