درباره تصاویر اهریمنی وال ها
بزودی تا آن حد که بدون بوم مُیَسَّر است، شکل راستین وال از دریچه چشم وال شِکَرد را، در آن حالت که کُلِّ بدنش پهلوی کشتی وال گیری بسته می شود و می توان واقعا قدم رویَش گذارد، نَقش خواهم کرد. بنابراین می ارزد که نخست بدان تصاویر خیالی غریب وال توجه کنیم که حتی تا امروز با اطمینان عقیده خشگی نشینان را به چالش می کشند. وَقتِ آن است که با اثبات نادُرُستی تمام تصاویری که تاکنون از وال ها بدست داده شده عالم و آدم را از اشتباه در این باب بِدَر آریم.
بسا که منشأ اولیه تمامی آن اوهام تصویری در کُهَن ترین حَجّاری های هندو، مِصری و یونانی باشد. زیرا از همان دوران مُبدِع ولی بی پَروا که روی مَرمَرین قاب بندی های تزیینی مَعابِد، پایه های مُجَسَّمِه ها، سِپَرها، نشان های بزرگ، جام ها و سکه ها دُخس[1] را در فلس های زره صلاح الدین وار، با سری خود پوش چون سن جورج ترسیم کردند، از همان وقت، چیزی از همین صنف بی پروایی، نه تنها در عوامانه ترین تصاویر وال، بلکه در بسیاری بازنمائی های علمی او جاری و ساری بوده است.
باری، تردیدی نیست که کُهَن ترین تصویر موجود که به هر طریق شکل وال تداعی کند در نامی بتکده غاری الفانته هند یافت می شود. بَرَهمَن ها مُدَّعی اند که در حَجّاری های تقریبا بی پایان آن قَدیم فَرخار، تمام حِرَف و پیشه ها، یکایک اِشتِغال های ممکن مردم، قرن ها قبل از حدوث، پیش اِنگاشت شده اند. پس جای شگفتی نیست که مِثالِ نوعیِ پیشه شریف والگیری ما نیز در آنجا سایه افکن شده باشد. وال هندویی که بدان اشاره شد در بَخشی مُجَزّا از دیوار آمده که تَجَسُّد ویشنو به صورت لویاتان را نماید که عالمانه اَوِتار[2]ِ ماتسیا نامیده اند. اما گرچه این حجاری نیم انسان و نیم وال است، و تنها دُم دومی را نماید، همان قسمت کوچک از بدن نیز سراپا خَطاست. بیشتر به دُمِ باریک آناکوندا ماند تا پَهن کف های دُم شاهوارِ والِ راستین.
حال صِرفا سَری به کهن تالارهای نقاشی زده نگاهی به تصویر یکی از بزرگ نقاشان مسیحی از این ماهی اندازید؛ زیرا موفق تر از هندوهای پیش از توفان نوح نیست. پرده نجات آندرومدا توسط پرسئوس از هیولای دریا یا وال، کار گیدو رنی. پرسش این است که گیدو مدل موجودی چنین غریب را از کجا آورده. هوگارت نیز در پرده خود از همین صحنه با نام فرود پرسئوس هیچ بهتر نیست. عَظیم فَربهی دیوِ هوگارت که روی سطح در تَمَوُّج است کمتر از یک بوصه آب جابجا کُنَد. نوعی هودَج بر پشت دارد و آماسیده دهان عاج دارش که امواج دَرونَش غلتند تواند که با دروازه خائنان که از راه آبِ رود تیمس به برج لندن رسد، مُشتَبَه شود. در پی این ها می رسیم به وال های اَوَلیه رابرت سیبالد، پیرِ اسکاتلندی، و وال یونس بدان صورت که در عتیق اناجیل و باسمه های دیرین کتاب های قرائت مقدماتی آمده. درباره این ها چه توان گفت؟ در مورد وال آن صحاف که چون ساقه تاکی گِردِ تنه نازِل لنگری پیچیده-بدانصورت که در صفحه عنوان و ظَهرِ بسیاری از کتاب های قدیم و جدید زرکوبی شده- توان گفت موجودی است بس زیبا و صرفا افسانه ای که بگمانم تقلید تصاویر مشابه گلدان های کهن است. گرچه عموما ماهی صحاف را دُخس نامیده اند، با این حال آنرا تلاش نمایش وال می دانم؛ از آنروی که وقتی این نشان برای نخستین بار ایجاد شد قصد چنین نمایشی داشتند. یک ناشر قَدیم ایتالیایی جائی حدود قرن پانزدهم م. در دوره نوزائی آنرا باب کرد و عَوام در آن روزها و حتی تا دوره نسبتا اخیر دُخس را گونه ای لویاتان می شمردند.
در باسمه های نقش و نگار و دیگر تزئینات برخی کهن کتاب ها گَهگاه به استفاده های بس غریب از وال بَر می خورید که در آنها همه انواع فَوَران، فَواره، چشمه آب گرم و سرد، ساراتوگا و بادِن بادِن، حُباب کنان از مغز بی اِنتِهایش خیزد. در صفحه عنوان نُسخه اصلی ترقیِ دانش، بعضی وال های عجیب یابید.
اما بگذارید همه این دست آزمایی های خام دستانه ترسیم وال را بِتَرک گفته به آن تصویرهای لویاتانِ دانَندِگانی که مدعی ترسیم خردمندانه و مُبتَنی بر دانش اند نگاهی بیاندازیم. در مجموعه سفرهای هریسِ پیر، برخی لوحه های وال برگرفته از
کتاب هلندی سفرنامه ها که در سال 1671م. با عنوان "سفر والگیری به اسپیتزبرگن[3] در کشتی یونس در ماهی، پیتر پیترسون فریزلندی، ناخدا" منتشر شد، آمده است. در یکی از آن لوحه ها، وال ها چونان کَلَک های بزرگ الواری میان جزایر یخ نشان داده می شوند، با خرس های سفید دوان بر زنده پُشتِشان. در لوحه ای دیگر خَطای مُدهِش نمایش کَف های دُم وال بصورت عَمودی است.
از طرف دیگر، رَحلی بزرگی با عنوان "سفر دور دماغه هورن به دریاهای جنوب به قصد توسعه صید نهنگ عنبر" به خامه ناخدا کُلنت نامی که در نیروی دریایی انگلیس مَنصَبِ ناخدایی کشتی داشته در دسترس است. در این کتاب "طرحی است که ظاهرا تصویر فیزیتِر یا نهنگ عَنبَری را نماید که از روی نهنگی که در اوت 1973 در ساحل مکزیک کُشته و روی عرشه کِشیده شد، با مقیاس ترسیم شده." شک ندارم ناخدا دستور ترسیم این دَقیق تصویر را برای استفاده ناویان خود داده است. فقط محض ذکر یک نکته در مورد این تصویر بگذارید بگویم واله چشمی دارد که در صورت اِعمالِ مقیاسِ مُلازِمَش در ترسیم نهنگ عنبری بالغ، اَبعادَ پیش آمده پنجره کمانی پنج قدمی شاه نشین بدان چشم دَهَد. آه، دلیر ناخدای من چرا در این تصویر یونس را در حال تماشا از پنجره آن چشم نکشیدی!
دقیق ترین تألیفات تاریخ طبیعی برای استفاده جوانان و نوباوگان خالی از همین خطای زِشت نیست. نگاهی بدان اَثَرِ مشهور، تاریخ طبیعتِ جاندارِ گُلداسمیت، بیاندازید. در نسخه تلخیص شده لندن که در سال 1807 چاپ شده لوحه هایی از "والی" ادعائی و یک "ختو[4]"آمده. نمی خواهم بی ذوق بنظر آیم، اما این زِشت وال بسیار شبیه مادینه خوکی بریده دست و پاست و در مورد ذوالقرن هم تنها یک وَراَنداز کافی است تا در شگفت شد چگونه می شد چنین اسب-دالی را در قرن نوزدهم بعنوان چیزی اصیل به جمعی شاگرد مدرسه ای هوشمَند اَنداخت.
سپس، باری دیگر، بِرنار ژِرمن، کُنت دو لاسِپد، طبیعی دان بزرگ، در 1825 والنامه ای عِلمی و رَوِشمَند منتشر کرد با چندین تصویر گونه های مختلف لویاتان. تمام این تصاویرچنان نادرست است که حتی اسکورزبی، با آن همه تجربه در مورد میستیسیتوس یا وال گرینلندی (یعنی هونهنگ) گفت همتائی برای آن در طبیعت یافت می نشود.
اما نَقشِ گزاردن آخرین بافه تکمیل این خرمن خطاهای فاحش برای فِردریک کوویه، برادر بارون مشهور نگاه داشته بود. وی در سال 1836 تاریخ طبیعی حوتیه را منتشر کرد با تصویری از آنچه نهنگ عنبر می خواند. بهتر است پیش از نشان دادن آن تصویر به کسی از اهالی نانتوکت پیش بینی فرار فوری از آن شهر کرده باشید. در یک کلام، نهنگ عنبر فردریک کوویه، نه آن، که کدو حلوائی است. البته ایشان هیچگاه مزیت سفر وال گیری نصیبش نشد(بندرت نصیب چنین مردان شود)، اما کی تواند گفت آن تصویر را از کجا آورده؟ شاید همچون سَلَفِ علمی خویش در همین رشته، دماره، از اشکال واقعا کج و کوله، یعنی از یک نقاشی چینی اقتباس کرده باشد. وفور فنجان نعلبکی های غریب نشان می دهد جوانان چینی چه منبع پُرتلاش نقاشی با ریزقلم مویند.
اما در مورد وال هایِ تابلو نویس ها، آویخته از بالای دُکان روغنی هایِ خیابان ها چه توان گفت؟ عموما وال هائی اند به شکل گُرازِ سفیدِ نِشان اَشرافی ریچارد سوم، با کوهان شتر و بس دَرَّنده، که صبحانه شان فطیرة سه چهار ملاح، یعنی قایق وال گیری پُر از دریانوردان است، با بدن هایی کج و کوله در تقلا میان دریائی از خون و رنگ آبی.
با این همه، خطاهای فراوان در نمایش وال خیلی عجیب نیست. فراموش نشود! بیشتر این طرح ها از روی وال های به خشکی افتاده کشیده شده و همان قدر که تصویر مغروق کَشتیِ شکسته پُشت تواند اُستُوار فَخرِکَشتی نَمایَد، قادر به نمایش صحیح این حیوان باشَکوه اند. گرچه پیلان تَمام قَد برابر نقاشان بوده اند تاکنون هیچگاه لویاتانِ[5] زنده تمام و کمال روی آب نیامده تا صورتَش کِشَند. وال زنده در تمام عظمت و دِلالَت خود تنها در دریا و آب های نادَریاب دیده شود؛ و هنگام شناوری بر آب، هِنگُفت حَجمَش، چونان سنگین رزمناوِ خطِ مقدمِ به آب انداخته، پنهان از دید است، و برای میرا مَردُم، بیرون کشیدن لویاتان از آن آخشیج و افراختن کُلِّ پیکرش در هوا برای حفظ تمامی سُتُرگ برجستگی ها و پستی و بلندی های آن تنه تا اَبَد ناممکن. و چنانچه از تفاوت بس قابل پیش بینی ریخت نوباوه وال شیرخوار با لویاتان بالِغِ مُثُلِ افلاطونی هم حرفی به میان نیاوریم؛ باز هم، حتی اگر یکی از آن نوباوه وال های شیرخوار روی عرشه کشتی کشیده شود، هیأتی چنان عجیب، شُل و وِل ، متفاوت و مارماهی مانند دارد که حتی خود شیطان هم نتواند صورت دَقیقِ وال را از آن دریابَد.
با این حال شاید تصور شود می توان از روی عریان استخوان بندی وال به ساحل افتاده اشاراتی دقیق در باره راستین هیأت او استنتاج کرد. به هیچ روی. زیرا یکی از ویژگی های مهم لویاتان این است که استخوان بندی چندان خَبَری درباره هیأت کُلّیِ او نَدَهَد. گرچه اسکلت جِرِمی بِنتهام که جای شَمعدان در کتابخانه یکی از اوصیاء او در معرض تماشاست بدرستی طرحِ آقای پیر فایده گرایِ ستبر ابرو همراه با تمامی دیگر عمده خصایص شخصی جِرِمی را می رساند؛ با این همه از استخوانهای متصل به هم لویاتان هیچ چیز از این دست استنتاج نشود. درواقع همانطور که هانتر کبیر گوید صرف اسکلت وال همان نسبت را با هیکل حیوان پُر و پیمانِ پوشیده از گوشت و پوست دارد که حشره به پیله ای که با چنان فربهی گِرداگِردش پوشَد. همانطور که در بخشی از کتاب پیشِ رو به شکلی گذرا نشان خواهیم داد این غِرابَت بوضوح در سر حیوان آشکار است. غرابتی که بویژه در باله جانبی وال که استخوان هایش تقریبأ عین انگشت های دست مَردُم است و صرفا شست ندارد، نشان داده می شود. باله چهار استخوان انگشتِ عادی: اشاره، میانی، انگشتری و کوچک را دارد. اما همه این ها چونان دست مردم در پوشش مصنوعی، همواره در پوششی گوشتی جای دارند. روزی استاب بذله گو گفت "هر چقدر هم خدمتش به ما گهگاه پُرخطر باشد نمی توان بدرستی ادعا کرده هیچگاه بی دستکش کار کرده باشد."
پس، به همه این دلائل، به هر شکل که توانید به قضیه بنگرید قطعأ بدین نتیجه می رسید که کبیر لویاتان تنها مخلوق جهان است که باید تا پایان نامُصَوَّر ماند. درست که ممکن است تصویری بمراتب بیش از بقیه به هدف نزدیک شود اما هیچ کدام نتوانند با دَرَجاتی از دقت چشمگیر بر هدف نِشینَد. از اینرو هیچ راهِ ناسوتی برای پی بردن به این که وال دقیقأ چه شکل است وجود ندارد. و تنها شیوه که حتی بتوان رأیی تأئید پذیر از هیئت زنده اش استنتاج کرد این است که خود به وال شِکَرد رَوید. هرچند در اینکار خطر قایق شکستگی و غرق ابدی توسط وال کم نیست. بدین سبب بنظرم بهتر است در کنجکاوی خود درباره این لویاتان زیاده باریک بین نباشید.
[3] . Melville's mockery of foreign whalers De Jong, Cornelis Veröffentlichungsversion / Published Version Zeitschriftenartikel / journal article Empfohlene Zitierung / Suggested Citation: De Jong, C. (1986). Melville's mockery of foreign whalers. Deutsches Schiffahrtsarchiv, 9, 217-226. https://nbnresolving.org/urn:nbn:de:0168-ssoar-56113-3.
[4] . ذوالقرن. نام نوعی ماهی است. (کتاب البلدان ابن الفقیه). قوقی. ختو. زال. ماهی زال. حریش. هرمیس نوعی پستاندار دریائی ۞ از راسته قطاس ها که طولش تا 4 متر می رسد یکی از دندانهای نیش جنس نر این حیوان رشد بسیار یافته و بموازات طول بدن حیوان ازدهان خارج میشود (حدود 3 متر) و مانند شاخی دراز و افقی در جلوی سر قرار دارد و عضو دفاعی حیوان است. دهخدا.
[5] . Leviathan or The Matter, Forme and Power of a Commonwealth Ecclesiasticall and Civil, commonly referred to as Leviathan, is a book written by Thomas Hobbes (1588–1679) and published in 1651 (revised Latin edition 1668).