۱۴۰۳ بهمن ۱۳, شنبه

 Far Shad

14h 
کلیدر را تمام کردم.
"کلیدر اثر محمود دولت‌آبادی را بلندترین رمان جهان بعد از شاهکار پروست – در جست‌وجوی زمان از دست رفته- می‌دانند"
کلیدر را گوگل این طور به معرفی می‌گیرد. طولانی ترین رمان جهان بعد از "در جستجوی زمان از دست رفته" و طولانی ترین رمان زبان فارسی. ده جلد و نزدیک به ۳۰۰۰ هزار صفحه.
از همان شروع، روایت کلیدر مرا به یاد پدرم انداخت. پدرم سال های زیادی در ایران زندگی کرده بود و دائم مردم ایران، وی را با کُرد های ایران اشتباهی می گرفتند. باورشان نمیشد افغانی باشد. نمیدانستم چه چیزی باعث میشد پدرم مردم ایران را یاد کُرد ها بیندازد ولی بعد از خواندن کلیدر دانستم.
کلیدر نام منطقه ای کُرد نشین در حوالی خراسان است. جایی که داستان از آنجا شروع می شود. داستان با دختری به نام "مارال" آغاز می شود که به دیدار‌ پدر و نامزدش به زندان می رود. سپس چون زیاده تنها است به خانه ای عمه اش "بلقیس" پناه می آورد. بلقیس مادر خانواده "کلمیشی" است که سه پسر با نام های "خان محمد"، "گل محمد" و "بیگ محمد" دارد. شخصیت اصلی داستان پسر دوم یعنی گل محمد است که عاشق مارال می شود و بعد از وصال با مارال درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی دوران شهنشاهی ایران می شود.
هر چه از گیرایی رمان بگویم کم گفته ام. رمان به حق شاهکاری است از نویسنده بزرگ زبان فارسی یعنی "محمود دولت آبادی". اگرچه لهجه خاص رمان شاید در اوایل کمی مشکل برای خواننده افغانی به نظر برسد ولی فضای رُمان بشدت برایش آشناست. حتی می توانم بگویم که فضای رُمان بیشتر از ایران به افغانستان شبیه است. چرا این طور فکر میکنم؟
چون کُرد ها و بلوچ ها (که بیشتر رمان روی همین دو قوم تمرکز‌ دارد) از هر نگاه شبیه افغان ها هستند. جنگ، عصیانگری، کینه، عشق، دوستی... و هزاران روایت دیگر رُمان، مسائلی هستند که بار ها به تکرار از آن شنیده ایم و آن را با چشم در این خاک دیده ایم. یکی از جنبه های خوب رمان یا بهتر است بگویم یکی از نکات برجسته نویسنده نگاه فراگیر و شناخت وی از فضای رمان است. محمود دولت آبادی داستان "گل محمد" را در کودکی شنیده است ولی چنان آنرا بیان کرده که آدم مطمن می شود تمام داستان را خود نویسنده از سر گذرانده است.
شخصاً در رمان به شخصیت پردازی نویسنده توجه دارم. چیزی که ژرفای شناخت نویسنده را از انسان و محیطش نشان میدهد. کلیدر شخصیت های زیادی دارد. شخصیت های که چنان ساخته و پرداخته شده اند که به معنای واقعی کلمه می شود آنرا بی نقص دانست. دو شخصیتی که مجذوبم کردند "نادعلی چارگوشلی" و "ستار پینه دوز" بودند. نمیدانم چه چیزی در این دو شخصیت باعث می شد که من غرق شان شوم. پشت پا زدن نادعلی به جهان یا متفاوت بودن و تنها بودن ستار در میان انبوه شخصیت ها و اتفاقات؟
اما هر چه بود، با هر واژه ای از رمان که درون ذهنم می گذشت به آفریننده گی نویسنده آفرین می گفتم. نویسنده به معنای واقعی کلمه خالق است و محمود دولت آبادی نیز جهانی خلق کرده که زبان فارسی تا ابد منت دار زحمات و نبوغ وی خواهد ماند.
بنظرم زیبا ترین خلاصه کلیدر از زبان قهرمان داستان به قشنگ ترین شکل بیان شده است که نمی توان از آن گذشت: " کار من‌ اول با ناچاری سر گرفت، بعد از آن با غرور دنباله یافت، چند گاهی ست که با عقل حلاجی اش میکنم و در این منزل آخر هم خیال دارم با عشق تمامش کنم".
پ ن: همانطور که در بالا هم گفتم کلیدر برای خواننده افغانی آشنا تر است. خودمانی تر است. قابل درک تر است. فقط پس از خواندن کلیدر است که می توانیم بدون قید و شرط آنرا بهترین رُمان زبان فارسی بنامیم.