استفاده از ترکیب «هرکه» (هر + که) در آثار مولانا، بهویژه در مثنوی معنوی و دیوان شمس بسامد بسیار بالایی دارد و یکی از کلیدیترین ابزارهای زبانی او برای بیان گزارههای حِکمی، اخلاقی و عرفانی است.
در ادامه تحلیل بسامد و نحوه کاربرد
این ترکیب آورده شده است:
۱. آمار
تقریبی تکرار
اگرچه آمار دقیقی برای مجموع آثار در
منابع در دسترس نیست، اما بررسی متون نشان میدهد:
در
این ترکیب صدها بار تکرار شده
است. مولانا معمولاً ابیات یا بخشهای مهم پندآموز خود را با «هرکه» آغاز میکند
تا قاعدهای کلی و فراگیر را بیان کند (مانند: «هرکه او بیدارتر، پردردتر»).
در
در غزلیات نیز به دلیل ماهیت
خطابی و وعظگونه بسیاری از غزلها، این ترکیب بسامد بالایی دارد (مانند: «هرکه ز
حور پرسدت، رخ بنما که چنین»).
۲. کارکردهای
اصلی «هرکه» در اشعار مولانا
مولانا از این ترکیب برای اهداف
ساختاری و محتوایی زیر استفاده میکند:
تبیین قواعد کلی (Universal Rules): مولانا برای بیان
سنتهای الهی یا حقایق روانشناختی از این ساختار استفاده میکند؛ مانند: «هرکه در
حس ماند او معتزلیست».
شرط و جزا: بسیاری از ابیات
مولانا که در حکم ضربالمثل درآمدهاند، با این ترکیب شروع میشوند تا رابطهی علت
و معلولی را نشان دهند؛ مانند: «هرکه عاشق دیدیاش معشوق دان».
تأکید بر عاقبتبینی: در تحلیلهای
سبکشناختی، کاربرد «هرکه» در تقابلهایی مانند «هرکه آخِربینتر او مسعودتر /
هرکه آخُربینتر او مطرودتر» به عنوان یکی از ویژگیهای زبانی او برای آموزش بصیرت
ذکر شده است.
۳. نمونههای
مشهور
«هرکه او از همزبانی شد جدا / بیزبان
شد گرچه دارد صد نوا» (نینامه)
«هرکه در ره بیقلاووزی رود / هر دو
روزه راه، صدساله شود»
«هرکه را هست از هوسها تن پاک / زود
بیند هفت گردون را شکاف»
آیا مایلید تحلیل دقیقتری از بسامد
واژگان مشابه (مانند «هرکه را» یا «هرچند») در یک دفتر خاص از مثنوی برایتان
استخراج کنم؟
