۱۴۰۴ آذر ۲۵, سه‌شنبه

کَبَد لحام لحیم solder, weld, glue, unite, join

 کبد /kabad/

۱. سریشُم. لحام، لحیم.

۲. هر‌چیزی که با آن دو فلز را به هم جوش می‌دهند؛ لحیم: 

 از آن که مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا به کار نیاید سریشُم و کبَدا (دقیقی: ۹۵).

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده.