کبد /kabad/
۱. سریشُم. لحام، لحیم.
۲. هرچیزی که با آن دو فلز را به هم جوش میدهند؛ لحیم:
از آن که مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا به کار نیاید سریشُم و کبَدا (دقیقی: ۹۵).
فرهنگ فارسی عمید / قربانزاده.