۱۴۰۴ دی ۷, یکشنبه
اقبال
دکتر محمد مسعود نوروزی دربارهٔ کتاب تجدید بنای اندیشه دینی اقبال لاهوری نوشتهاست: «متن حاضر، چکیدهٔ اندیشهٔ مردی میباشد که هم فیلسوف است هم عارف، هم حقوقدان است، هم آشنا به مبانی فیزیک و تئوریهای روانشناسی است؛ و در همان حال، هم مرد عمل میباشد هم مرده سجاده و تقوی؛ و در عین حال رند و سجاده سوز و شیخ گریز است و هم همهٔ اینها نیست! و اینها نه یک مبالغه یا تعارف، که واقعیات مستند است، زیرا صاحب این متن به گواه نوشتهها و زندگی اش بر تمام این موضوعات تسلط نسبی دارد؛ لذا باید گفت که این متن، متنی فلسفی، عرفانی، روانشناختی، دینی ، سنتی، مدرن و … است و هم این همه نیست! پس به راستی این متن چیست؟ و برای فهمش باید چه ابزاری داشت؟ آیا باید با فلسفهٔ غرب آشنا بود؟ آیا باید آثار ویلدون کار، لوئیس راجر و اسپنگلر را خواند؟ آیا باید با عرفان سنایی، عطار، مولانای بلخی، فخرالدین عراقی، عبدالقادر بیدل، ابن مسکویه، ابن عربی، سید جمال، سر سید احمد هندی، شاه ولیالله و ضیاء گوک آلب ترک آشنا بود؟ آیا باید فلسفهٔ فارابی، ابن سینا، غزالی، سهروردی، ابن رشید، صدرا و ابن خلدون را دانست؟ آیا باید با تئوریهای روانشناسانهٔ فروید و یونگ و … آشنا بود؟ آیا باید تئوریهای زیستشناسی پیرامون آغاز حیات و نحوهٔ خلقت را دانست؟ آیا باید با مبانی فیزیک مدرن، نسبیت انیشتین و کوانتوم پلانک و نظرات هایزنبرگ، شرودینگر، دیراک و بور و … آشنا بود؟ چنانکه علامه اقبال بود؟ اما علامهٔ ما همهٔ اینها بود ولی این نبود! زیرا هستند کسانی که اینها را میدانند اما اقبال نمیشوند! متنشان، متن پالاینده و بازسازیکننده و بر انگیزاننده نیست. پس رمز کار در کجاست؟»
