۱۴۰۳ دی ۳, دوشنبه

 

در پیرامونِ سخنِ آن صهیون:« زمانِ سرنگونیِ جمهوریِ اسلامی فرا‌رسیده است.»
خواستِ دگرگونیِ بنیادینِ یک دستگاهِ حکومت‌ای، به‌ویژه جمهوریِ اسلامی، نه رخدادی آنی‌ و ساده است و نه وابسته به خواهشی آغشته به آرزو‌هایِ فردی و جمعی؛ چنین رخدادی در ژرفنایِ لایه‌هایِ تاریخ، همبستگی‌ِ باهماد، پیوندِ جهانی‌ و سازماندهیِ همراه با رهبریت ریشه دارد و بدونِ فراهم‌سازیِ زمینه‌هایِ بر‌شمرده، از بیخ نا‌شدنی است.
فرمانروایی‌ها، همچون جاندارانی ا‌ند که در چرخه‌ای از پیدایش، پایداری و زوال زیست می‌کنند؛ با این همه زوال‌شان در گرویِ بودمندی و هم‌آهنگیِ ده‌ها خاستگاه است که از هم‌گرایی خواستِ مردم می‌اغازد و به پذیرش در عرصه‌یِ جهانی‌ منتهی‌ می‌شود.
در نگاهِ سیاست‌ورزِ اهلِ فن، فرو‌پاشیِ یک فرمانروایی تنها با مخالفت و و رویاریی با آن رخ نمی‌دهد، بلکه فرایِ آن نیاز‌مندِ بستری است که از دلِ آن جایگزینی شایسته و استوار خود بنمایاند؛ این کنشِ سازنده، خود به رهبری، سازماندهی و هم‌آوایی نیاز دارد؛ سه بنیانی که کاستیِ هر یک، خیزش را به آشفتگی‌ و ناتوانی‌ خواهند کشاند؛ همانی که در جنبشِ واخواهانه‌یِ به‌حقِ جوان در زن زندگی‌ آزادی دیده شد.
نکته‌یِ درنگر پذیرِ دیگر این است: آیا هر دگرگونی؛ پیام‌آورِ بهروزی است؟ گواهِ تاریخ از یک سو و سرنوشتِ کشور‌هایِ منطقه از دگر‌سو نمایان می‌کند که دگرگونیِ فرمانروایی در نبودِ درکِ ژرفِ تاریخی‌ و شاکله‌یِ جهانی‌، در بهترین حالت به باز‌سازیِ نهادی کهنه در جامه‌یِ نو، خواهد انجامید. در بحثِ پیرامونِ ایران‌مان البته این انگاره تنها یک خوش‌خیالیِ سرمستانه است! در صورتِ فرو‌پاشیِ بی‌پشتوانه ما شاهدِ جنگ‌هایِ داخلی‌ به‌ویژه در شهر‌هایِ مرزی‌مان خواهیم شد.
سقفِ نگاهِ باهمادِ ما از پسِ دورانِ شاهِ فقید به شکلِ کاذب بسیار بلند به‌تصویر کشیده شده است، روزگارِ شاهِ فقید، با همه‌یِ کامیابی‌های‌اش در گستره‌یِ توسعه، زاده‌یِ پیوندی میانِ خواسته‌هایِ درونی و رویکرد‌هایِ جهانی‌ در چهارچوبِ جنگِ سرد بود. امروز آن چهار‌چوب از هم پاشیده است و آمریکا پس از فرو‌پاشی‌ِ شوروی پیش از آنکه به دنبالِ پیوند‌هایِ استوار در کشور‌هایِ غربِ آسیا باشد، به دنبالِ بر‌هم زدنِ نظم و نگه‌داشتِ بی‌سامانی‌هایِ سنجیده و مهندسی‌ شده است تا از دلِ آشوب راحت‌تر بتوان پشتوانه‌یِ اصلی‌ِ دلار‌شان را منابعِ زیر‌زمینی‌ِ این کشور‌ها قرار دهد. از این روی همراه‌ترین فردِ موردِ نظر‌شان نیز حاکمِ ایران شود، هرگز آن پشتیبانیِ دورانِ شاه در راستایِ توسعه‌ دیگر روی نخواهد داد.
بر پایه‌یِ آنچه بیان شد، پرسشِ بنیادین پدیدار می‌شود: آیا مخالفانِ فرمانروایِ کنونی، با همه‌یِ پراکندگی‌ها و پندار‌هایِ خام‌شان، توان آن را دارند که چنین دستگاهِ عریض و طویلی را از میان بر‌دارند و فرایِ آن سامانی شایسته و تاب‌آور پدید‌ آور‌‌ند؟ آنچه از اینها نمایان است مشتی داستان‌سرایان ا‌ند که در گردابِ آرزوهایِ توهم‌آلود گرفتار ا‌ند و سیاست‌ورزی را به کاسبی دگر‌گردانده ا‌ند، نه بیشتر، نه کمتر.
سیاست‌ورزیِ ناب چیزی نیست مگر هنر به سر‌انجام رساندنِ شدنی‌ها میانِ بی‌شمار تنگ‌نا‌ها؛ بر این بنیاد، هر دگرگونی که بدون شناختِ ژرف از این تنگ‌ناها انجام پذیرد، بستر‌سازِ چرخه‌یِ بی‌سامانی، نا‌پایداری و حتا نابودیِ ایران‌مان خواهد شد.
فرایِ آنچه بیان شد، در صورتِ چیرگیِ بیگانه با حمله‌یِ نظامی در کشور‌مان، نه تنها که صندوقی برایِ رای‌مان میان نهاده نخواهد شد که در خلأِ قدرتِ پیش‌آماده، سرزمین‌مان از سویِ اسلحه‌به‌دست‌هایِ موردِ حمایتِ بیگانه چند تکه خواهد شد.
توضیح: نگارنده کاملا آگاه بر نا‌کار‌آمدیِ جمهوریِ اسلامی در عرصه‌یِ حکمرانی‌ و نگه‌داشتِ منافعِ ملی‌ است و فرایِ آن دخالت در شیوه‌یِ زندگی‌ِ مردم، تحمیل شریعتِ اجباری و ستاندنِ چشم و جانِ جوانِ ایرانی است، این حکومت با این ساختار دیگر نباید بماند، اما اینکه چگونه برود از رفتن‌اش بسیار مهم‌تر است.
May be an image of 2 people and text
All reactions:
You and 5 others