۱۴۰۴ آذر ۱۱, سه‌شنبه

شفتالو و زرد آلو هدیه چین به غرب از طریق جاده ابریشم

 

3 و 4. در میان میوه‌ها، باختر زمین بیش از همه بابت شفتالو (Amygdalus persica) و زردآلو (Prunus armeniace) وامدار چین است. دور نیست این دو رهاورد را بازرگانان  ابریشم نخست به ایران (در سده دوم یا نخست پیش از میلاد) و از آنجا به ارمنستان، یونان و روم (در سده نخست ترسائی) برده باشند.  خیلی دیرتر، در نخستین سده امپراطوری، از یافت شدن این دو درخت در رم سخن رفته؛ پلینی2 و کولوملا (Columella) از آنها به نام Persica arbor و Armeniaca arbor یاد کرده اند. تئوفراستوس از هیچ یک از این دو درخت نامی نبرده، بدین معنی که هیئت همراه اسکندر در اردوکشی وی به آسیا متوجه آنها نشده‌اند. 3 دوکاندول با تمام توان از این نگر پشتیبانی کرده که چین خاستگاه شفتالو و زردآلوست، و انگلر4 نیز بر همین می رود.  می‌توان گفت زردآلوی خود رو از ترکستانِ روسیه گرفته تا سونگاریا، جنوب خاوری مغولستان، و کوههای هیمالیا می‌روید، اما این واقعیت تاریخی همچنان پا برجاست که چینی‌ها نخستین مردمی  بوده‌اند که از دوران باستان درخت این میوه را کاشته اند.  نویسندگان پیشین بدرستی رخت کشیدن شفتالو و زردآلو را به سمت باختر را به داد و ستدهای بسیار میان چین و باختر آسیا در پی مأموریت چان کی‌ین نسبت داده‌اند. 5 در زبان پارسی برای این دو میوه تنها  نامهای باز نمودی هست؛ پارسیان هلو "peach" را  شفتالو، šaft-ālu ("آلوی فربه") و "apricot" را zard-ālu ("آلوی زرد") می‌نامند. 6 در نوشته های پهلوی از هر دو میوه یاد شده (صص 192 و 193 کتاب پیش رو).

در مورد رسیدن کشت شفتالوی چینی به هند اطلاعات جالبی در روزنامه  هوان تسان، زائر چینی، هست. [1] در فرمانروائی کنیشکه (kaniska) ، پادشاه بزرگ هند و ایشغوز، که در تمام کشورهای همسایه آوازه ای فرا گیر داشت، قبایل باختر رودخانه زرد (رود هو ـ سی / Ho-si در کان ـ سو / Kan-su) از قدرت وی هراسان بودند و گروگانهایی به دربارش می‌فرستادند.  کنیشکه آنان را بزرگ داشته خان و مانی ویژه داده پاسدارانی  بر ایشان می گمارد. سرزمینی که گروگانها در زمستان در آنجا می زیستند (در پنجاب خاوری)، سینابوکتی (Cīnabhukti) ("در اجاره چین") نام گرفت. در این سرزمین و در سرتاسر هند نه گلابی بود و نه شفتالو. این درختها را همان گروگانها در هند کاشتند.  از همینرو شفتالو cīnanī ("میوه چینی") و گلابی cīnarājaputra ("ولیعهد چین") نام گرفت.  این نامها هنوز هم رایج ‌اند. 2 گرچه هوان تــــــسان (Hüan Tsan) در سال 630 میلادی داستانی گفتاری را که در هند به گوشش خورده بود و به روزگاری بیش از پانسد سال پیش مربوط می‌شد نگاشته است، نمی‌توان در امانتداری او که همیشه استوار بوده در این مورد  چون و چرا  کرد: این داستان به همین ترتیب در هند بوده و در واقع می‌توان خاستگاه  آن را رویدادی دانست که در فرمانروائی کنیشکه رخ داد که تاریخ درست آن هنوز در چون و چراست است. 3 دو دلیل استوار مرا برآن می‌دارد تا داستان هوان تسان را بپذیرم. از دید گیاه‌شناسی، شفتالو بومی هند نیست.  شفتالو در هند تنها به شکل بستانی یافت می‌شود و حتی بستانیش هم بار چندان خوبی نمی‌دهد و میوه اش کیفیتی متوسط داشته ترش است. [2] هیچ نام سنسکریت کهنی برای این درخت نیست و بر خلاف چین هیچ نقشی هم در فرهنگ مردم هند ندارد. از این گذشته، در مورد تاریخ ورود این گیاه به هند نیز باید گفت خواه آن را در پادشاهی  کنیشکه، یک سده پیش یا پس از میلاد مسیح بدانیم، بروشنی با تاریخ آغاز ورود و کشت این درخت در باختر آسیا همزمان است.



یافت، دورتر، در زبان تبتی باختر ی ču-li یا čo-li ، در بالتی su-ri و در زبان کانائوری Čul (دیگر واژه‌های تبتی برای زردآلو چنین اند: k‛am-bu، a-šu و ša-rag که آخری نام گونه ای  زردآلوی خشک است با گوشت ناچیز و سخت  چون سنگ). کلاپروت (Journal asiatique, Vol. II, 1823, p. 159) در بخارا واژه‌ای برای نامیدن زردآلو را به صورت tserduli  فرو نگاشته است. تعیین  چگونگی  مهاجرت این دست واژه ها ساده نیست. توماشک (Pamir-Dialekte, p. 791) بر آن است که شاید این واژه در اصل تبتی بوده، چرا که بهترین زردآلو در بالتستان (Baltistan) به دست می‌آید. من واژه تبتی را مشتق از زبانهای پامیری می‌دانم (T‛oung Pao, 1916, p. 82).  روشن است که این واژه تبتی نیست، و وقتی پای خاستگاه آن به میان می‌آید، تنهامی‌توانم بپذیرم که یا از زبانهای پامیری آمده یا از زبانهای دردویی.

1. Ta T‛an Si yü ki, Ch. 4, p. 5.

2. چند نام هندی دیگر برای این فرآورده ها هست  که با واژه ”چین“ ساخته شده است: cīnapista («سرنج»)، cīnaka (Panicum miliaceum ]ارزن[، رازیانه، گونه ای  کافور)، cīnakarpūra (”گونه ای  کافور“)، cīnavanga (”سرب“).

3. بسنجید با V. A. Smith, Early History of India, 3d. ed., p. 263 (برخلاف اسمیت باور ندارم که ”سرزمین حکمرانی که گروگانها از خاندان او بودند گویا چندان دور از کاشغر نبوده است“؛نام چینی هو ـ سی/ Ho-si ، در  دوران  هان ، استان کنونی کان ـ سو/Kan-su از لن ـ چو/Lan-čou تا ان ـ سی/An-si را دربر می‌گرفت)؛ T. Watters, On Yüan Chwang's Travels, Vol. I, pp. 292-293 (نظرهای او درباره سرگذشت شفتالو نادرست است؛ همچنین نکاتی که درباره نام Cīna پیش گذارده؛ نیز، نک: Pelliot, Bull. de l'Ecole française, Vol. V, p. 457).

1. C. Joret, Plantes dans l'antiquité, Vol. II, p. 281.

2. Leclerc, Traité des simples, Vol. II, pp. 68, 272 وام‌واژه daričenik در زبان ارمنی اثبات می‌کند که این واژه در فارسی میانه شناخته شده بوده است (*dār-i čēnik)  ؛ بسنجید با: .Hübschmann, Armen. Gram., p. 137

3. G. Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p. 31.

4. شوف (Schoff, Periplus, p. 83) مدعی است که بین قرنهای سوم و ششم تجارت دریایی این ماده با کشتیهای چینی از چین به ایران بسیار پررونق بوده است هرچن مرجعی برای این ادعا ذکر نمی‌کند. نمی‌دانم که بر چه پایه به چنین نتیجه‌ای رسیده است.

5. De Candolle, Origin of Cultivated Plants, p. 146; Watt, Commercial Products of India, p. 313.

6. iii, 107, 111.

7. Hist. Plant., IX. iv, 2.

* نک، عربـــــــــــــــستان.  لغــــــــــــــــــــــــــــــــت نــــــــــــــــــامه دهـــــــــــــــــــخدا.  نیز نک. :  Theophrastus: Kitibaina (Qataban); Mamali (Qarnaw/Ma'in), p. 54.1943

8. XV, iv, 19; XVI, iv, 25; XV. i; 22.