۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه
مازولاق، لمپا، خراسان
اَلقوشتَکا
رضا افضلی
با وینگ و وینگِش/کُ مازُلاقُم
• پورپَشم و خوشدَس/ لِمکایِ چاقُم
همرای اِبرام/ با کُلچَه قندی
نیمپا سِوَری/ با باقد بلندی
از مینِ اَفتو / تا زیرِ سِیکا
رِفتَن به نوبت / بالای چوپّا
جِغ داد وگورموشت/ نِزدیکِ کَلَه
نون و دُراغ رِه/ کِردن نِوَلَه
پاشورة حوض/ پورظَرفِ ناشور
آبجِی به دِستاش/ دِسمالِ قاب شور
پنهوم زِننه/ خاکی لِباسا
خود رَه مَلیدن/ روی پِلاسا
از چُختِ خَنَه/ اُوچیکِ بارون
مینِ قِلِفت و / ظِرفای داغون
بالای ایوون/ بَرقای گُنبذ
یَک بُرّ ِکِفتر/ بالای گُنبذ
تعظیم کِردن/ هرشُو به آقا
خِرخِرجُویدن/ ازنونِ قاقا
رو پوشتِ بومبا/ باگُمب و گُمبا
گِشتَن تِمومِ/ سولاخ و سُمبا
بَزِی بِه حُولی/ با لوخ و موخا
وِرهَم پِرُندن/ سنگ و کُلوخا
آغُل چُغُک رَه/کی کِرده خَلی؟
میتی! بِچِرخم/ دورِحَوَلی
وختِ که گُسفَن/ پُستِش سیوایه
پوربادُکِ او/ از بِچّه هایه
یَک شَقَّه شیشک/ بالای تَخته
جِیزجِیزِقُرمَه/ از گوشتِ بَخته
بالایِ کُرسی/ لِمپاو گِرسوز
سینیِ چِلَّه/ رو تورِ گُلدوز
باجوز و کیشمیش/ قیسیّ و کیشته
با تُخمة داغ/ بادوم بریشته
سُفره گِریفته / از چِلّه صد رنگ
از میوه چینه ی/ از چُخت اَوَنگ
یک کَسه چینی/ پور برف و شیره
تاازخُنوکیش/ لَرزِت بِگیره
پور از سِتَرَه/ قَلب ِاَنارا
شوچِلّه دِرَن/ نادارو و دارا
با گاری اسبی/ رِفتن کوسنگی
آرُم نِشستن/ روشیرِسنگی
با دِیره زَنگی/ مِردایِ بیکار
دیفال کِردن/ دورِجِوونار
تَق تَق مِکِردِک/ اَلقوشتَکاشا
خاک رَ مِلِرزُند/ اَلپوشتَکاشا
از او زِمَنه / یَک یادِه مُندَه
تو سینه هاما/ فِریادِه مُندَه
بابا و نَنَه/ خاکَن به گُلشور
زِردی گریفته/ عَسکِ زن و شور
گُلشور حالا / تیکّه ی بِهِشته
وَختِ که ماهِ / اردی بهشته
عَطرِگُلایَن/ ننه، باباما
اِخلاصِ مُنده/ روی لُواما
باغِ جِوونی/ سُختَه به پیشُم
خَکسترِاو/ رِختَه به ریشُم
یَک موشتِ بَرفه/ رویِ گُلاما
یک طاسِ چِپَّه/ زیرِکُلا ما
با دُو نِوَسَه/ کارُم تِیاره
اِلآن یکی شا/ پوشتُم سِواره
مورَه مِرَنَه/ روفرشِ قَلِی
چی کیفِ دَرَه/ جایِ توخَلِی
طِیرونیه او/ مِگَه«پِدرجون!
منو بِبَراون/ پایین بِچَرخون»
بعدِش مِشِینه/ کارتون مِذَرَه
مورَم به چِفتِش/ تا شُو مِکَرَه.
شروع دربهار سالِ 86
تمام شده در23/8/87
رضا افضلی
• معنی واژهای مشهدی:
اَلقوشتَکا شا= القشتک زدن هایشان(بشکن زدن هایشان)
وینگ و وینگِش= صدای چرخیدن مازلاق روی زمین
کُ= کو
مازُلاقُم= مازولاقِ من: مازُلاق يك جور فرفره بود كه از جنس چوب و به صورت مخروط تراشیده شده بود و نخي به دور خود داشت، آن نخ را مي رهاندند و مازُلاق روي زمين مي چرخيد/فرهنگِ گويشي.
پور= پُر
خوشدَس= خوشدست
لِمکا= لمكا، لامكا: تكّه اي كوچك از پوست تختي را به شكل دايره مي بريدند. سربي را كه به اندازه يك تكمه بود در وسط آن مي دوختند. براي بازي، با يك پا آن را به هوا مي انداختند و با همان پا مي گرفتند. گاهي پشم هاي آن ر ا با شانه زدن بسيار مرتب و خوش حالت مي كردند.
ابرام= محمد ابراهيم كياني طلايي، دايي سراينده كه دو سال از من كوچكتر است
کُلچَه قندی= نوعي كلوچة شيرين
نیمپا سِوَری= چون بچه ها نمی توانستند بر روی دوچرخه های بزرگسالان سوار شوند، یک پای خود را از پایین میله های دوچرخه بر روی رکاب سمت راستی می گذاشتند و پای دیگر را روی رکاب سمت چپی و به نوبت دوچرخه سواری می کردند
از رویِ اَفتو از روی آفتاب= از توی آفتاب/
سِیکا= سایه
چوپّا=چوب پا
جِغ داد= جیغ و داد کردن
گورموشت= مشت زدن
کَلَه= كاله: باغچة كوچكي كه در آن سبزي يا گل كاشته باشند، باغچه، كرد/فرهنگ گويشي
دُراغ رِه= دوراغ را
کِردن نِوَلَه= نانپیچه درست کردن و مانند ساندویچ خوردن
پاشوره= پاشویه
ديفال= ديوار.
ناشور= ناشسته، كثيف
نان قاق= نان خشك شيرينِ ترد وشكننده، نان قندي. شيريني فرع آن است و اصل، خشك بودن آن است مي تواند شيرين هم باشد، يعني نان قاق.
آبجِی به دِستاش= در دستان خواهر
دِسمالِ قاب شور= دستمالی خشن که با آن ظرفهای کثیف را می شستند
پوراُو=پر از آب
پنهوم زِ ننه=پنهان ازمادر
خود رَه مَلیدن= خود را مالیدن
پِلاسا= پلاسها: پلاس: زير انداز، گليم/ گويشي. گليم درشت وسطبر ،گليم بد/ معين
چُختِ خَنَه= سقف خانه
اُوچیک=آبچک
قِلفت= قلف= دیگ
ظِرفا= ظرف ها
بَرقای گُنبذ= برق هایی که روز ازنور خورشید و شب از چراغ های روشن فراوان به روی گنبد طلای حرم امام رضا علیه السلام می تابید و از دور پیدا بود.
یَک بُرّ ِکِفتر= انبوهی کبوتر
هرشُو= هرشب
نونِ قاقا= نان های قاق: نان قاق: نان خشك شيرينِ ترد وشكننده، نان قندي. شيريني فرع آن است و اصل، خشك بودن آن است مي تواند شيرين هم باشد، يعني نان قاق.
پوشتِ بومبا=پشتِ بام ها
باگُمب و گُمبا= صدای گرمب گرمبِ پاها روی پشت بام
گِشتَن:چرخیدن
تِمومِ سولاخ و سُمبا= تمام سوراخ و سُمب ها
بَزی= بازی
بِه حُولی= در حوالی= در حیاط خانه
با لوخ و موخا= با لوخ و موخ ها. موخ مهملِ کلمة لوخ است.
وِرهَم پِرُندن= به هم زدن یا پراندن
سنگ و کُلوخا= سنگ ها و کلوخ ها
آغُل چُغُک رَ= لانة گنجشک را
کِرده خَلی = خالی کرده است
میتی= تلفظ مشهدی مهدی
دورِحَوَلی= دور حیاط. حولي: حوالي، حياط خانه.
وختِ= وقتی که
گُسفَن=گوسفند
پُستِش سیوایه=پوستش جدا شده
پوربادُک= پربادك: پور بادوك: مثانة گوسفند است كه بزرگتر ها درآن مي دميدند و از آن بادبادكِ دست كودكان درست مي شد.
یک شَقَّة شیشک= یک شَقَّه گوشتِ شیشک
جیزجیزِقُرمه= صدای جلزّ و ولزّ قلیه های گوشت در پاتیل روی آتش اجاق
بَخته= گوسفند نرِ پرواری
لمپا= لامپا نوعي چراغ شيشه اي نفت سوز كه شيشه ای استوانه اي بالاي آن و محيط برفتيله، مي گذاشتند. هنگام خواب فتيلة آن را پايين مي كشيدند و از نور بسيار اندك آن به عنوان چراغ خواب استفاده مي شد.
گِرسوز=گرسوز: [=گرد سوز ] نوعي چراغ نفتي كه فتيله اش مدوّر و از درون گرد لوله برآمده است و شعلة مستدير دارد/ معين.
سینیِّ چِلَّه= سینی بزرگی که درآن شبچره می نهادند
جوز= گردو.
کیشمیش= کشمش
قیسی= توت خشک شده. قيسي: در مشهد به توت خشك كرده قيسي توت مي گويند. در جاهاي ديگر خراسان به برگة زردآلو قيسي گفته مي شود.
کیشته= کشته:برگه، هر نوع ميوة خشك كرده.مثلِ برگة هلو،زرد آلوو...
بریشته= برشته
گِریفته =گرفته
میوه چینه= میوه
چُخت: سقف خانه يا اتاق و انبار/ گويشي.
برف و شيره= برف تميزِتازه آمده به همراهِ شيره (شيرة انگور ،خرما و…)كه در شب و روزهاي زمستان خورده مي شد .
اَوَنگ= آونگ: رشته اي كه خوشه هاي انگور و ديگر ميوه ها را بدان بندند تا فاسد نشود، هر چيز آويخته، معلّق/ معين.
پور از سِتَرَه = پر از ستاره
شوچِلّه دِرَن= شب چره دارند
گاری اسبی= گاری که یک اسب یا دواسب آن را می کشید
رِفتن کوسنگی= رفتن به گردشگاه کوه سنگی
آرُم =آرام، آهسته
شیرِسنگی= مجسمه ی دو شیری که در مدخل کوه سنگی نصب بوده وهست.
دِیره زَنگی= دايرة زنگي. يكي از آلات ضربي و آن سازي است مركّب از حلقه اي چوبي كه يكي از دو قاعدة آن را كه دايره است پوستي كشيده و در داخل حلقه زنگوله هاي فلزي كار گذاشته اند/ معين.
دیفال کِردن= ديوارکردن
دورِجِوونار= گرد جوان ها را
تَق تَق مِکِردک= صدای ترق ترق می کرد
اَلقوشتَکاشا= القشتک زدن هایشان
خاک رَ مِلِرزُند خاک را می لرزاند
الپوشتَکاشا= پشتک زدن هایشان
زِمَنه= زمانه
یَک یادِه مونده= تنها یادی در خاطر مانده است
فِریادِه مونده= تنهافریادی در خاطر مانده است
بابا و نَنَه= پدر و مادر
خاکَن به گُلشور= در گلشور دفن شده اند. گلشور: روستايي واقع در شمال شرقي مشهد كه دركنارآن گورستاني بزرگ وجود داشت/ تاريخ شهر مشهد،3 27
زِردی گریفته= به علت مرور زمان زردشده است
عَسکِ زن و شور= عکس زن و شوهر
گُلشوی حالا = گلشور اکنون
وَختِ بهاره= هنگامی که بهار است
زیرِگُلایَن= زیر گل ها هستند
خِندِه ی نِمُنده= خنده ای نمانده است
روی لُواما=روی لبهایمان
سُختَه= سوخته
خَکستر= خاکستر
رِخته به ریشُم= به روی ریشم ریخته است
یَک موشتِ بَرفه= یک مشت برف است
رویِ گُلاما= روی گلهای چهرة ما
طاسِ چِپّه= کاسة مسی وارونه
دُو نِوَسَه= دو نواسه=دو نوه
کارُم تِیاره= کارم درست است
اِلآن یکی شا= هم اکنون یکی از آنان
پوشتُم سِوَرَه= روی پشتم سوار شده
مورَه مِرَنه= مرا می راند
فرشِ قَلِی= قالی
چی کیفِ دَرَه= چه لذتی دارد
جایِ توخَلِی= جای تو خالی است
طِیرونیه= تهرانی است
مِگَه= می گوید
بعدِش مِشِینه= پس از آن می نشیند
کارتون مِذَرَ= در دستگاه پخش سی دی فیلم کارتون مخصوص بچه ها را می گذارد
مورَم به چِفتِش= مرا هم در کنارش
تا شُو مِکَرَه= تا شب می کارد.