۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

اخشیدیان

نگارش دبیر تاریخ دبیرستان شاهد در وبلاگ "زنگ تاریخ"


کندی در کتاب‎الولاه خود شرح حکومت والیان مصر را از روزگار عمروبن‎عاص (حکومت: 19-24ق/640-645م) آغاز کرده و بنابر نوشتة این زولاق تا 335ق/946م ادامه داده است. پس از آن نوشته‎های ابن‎زولاق شاگرد کندی است. او کتابی در سیرة اخشیدیان دارد که در دست نیست. کتاب گمشدة او مهمترین اثر در بارة تاریخ اِخشیدیان بوده است. یاقوت (د 626ق/1229م) در معجم‎الادباء (7/226)، ابن‎سعید (د 673ق/1274م) در المغرب (148 به بعد) و مقریزی در خِطط (2/25) از این کتاب یاد کرده‎اند. ابن‎سعید به نقل از ابن‎زولاق می‎گوید: ابوجعفر احمدبن‎یوسف‎بن‎ابراهیم بغدادی مشهور به ابوجعفر کاتب (د ح 340ق/951م) کتابی در سیره احمدبن‎طولون و سیره ابی‎الجیش خمارویه نوشته که من هر دو را خواندم و ذیلی بر آنچه او نیاورده بود، افزودم. همچنین کتابی دیگر دربارة سیرة اخشید از محمدبن‎موسی‎بن‎مأمون هاشمی دیدم که درحقیقت سیره نبود، بلکه نکوهشی ستایش نما بود. من در 350ق/961م با اجازة علی‎بن‎اخشید سیرة پدرش محمدبن‎طغج را نوشتم. در آن سیره جز آنچه دیدم یا فرد راستگویی بر من املا کرد، ننگاشتم (المغرب، 148). اخبار مصر عنوان کتابی است از محمدبن‎عبیدالله ابن‎احمدبن‎اسماعیل، معروف به عزالملک‎مسبّحی (366-420ق/977-1029م) در 12 جلد که در آن از رویدادهای مصر تا 414ق/1023م یاد شده است. مقریزی و ابن‎تغری بردی (د 874ق/1469م) بر این کتاب تکیه کرده و از آن استفاده کرده‎اند. بیشترین گزارشها دربارة تاریخ اخشیدیان از آنِ ابن‎سعید اندلسی (610-673ق/1213-1274م) است. نویسنده با بهره‎گیری از کتابهای سیره‎محمدبن‎طغج ابن‎زولاق، سیره‎الائمه‎عبدالرحمن‎بن‎حسین‎بن‎مهذّب (د بعد از 411ق/1020م)، تاریخ مصر ابوعبدالله محمدبن‎سعد قُرطی (د 567ق/1172م) و کتاب‎الکمائم بیهقی (ابن‎سعید، 1، 13)، اثری به نام کتاب‎العیون‎الدّعج‎فی‎حلی‎دوله‎بنب‎طُغج پرداخته و آن را در بخش چهارم المغرب‎فی‎حلی‎المغرب آورده است. همچنین از کتابهای درخور توجّه این دوره کتاب‎الدول‎المنقطعه‎جمال‎الدین‎علی‎ابن‎ظافر اَزْدی (567-622ق/1172-1225م) است. این کتاب رخدادهای تاریخ حمدانیان، ساجیان، طولونیان، اخشیدیان و فاطمیان را در بر دارد. فردیناند ووستفلد (1808-1899م) بخشهای طولونیان و اخشیدیان این کتاب را در تاریخ «فرمانروای مصر» خود منتشر کرده است (3/58-62، 4/57-62). نوشته‎های احمدبن‎علی‎مقریزی و ابن‎تغری بردی دربارة اخشیدیان از مآخذ دست دوم این دوره به شمار می‎آید. مقریزی در دو کتاب خود المواعظ والاعتبار‎فی‎ذکر‎الخِطط و‎الآثار و اتعاظ‎الحنفاء باخبارالائمّه‎الفاطمیین‎الخلفاء تاریخ اخشیدیان را از کتاب ولاه‎کندی و ذیل آن نقل کرده است. ابن‎تغری‎بردی در النجوم‎الزاهره از بیشتر منابع روزگار اخشیدیان بهره گرفته و شرح گسترده‎ای از تاریخ آنان به دست داده است. رَفْعُ‎الاِصْرعَنْ قُضاهِ‎مِصْر عنوان کتابی است از ابن‎حجر عسقلانی (د 852ق/1448م). از این کتاب رووُن گست شرح حال قاضیانی را که میان سالهای 237-419ق/851-1028م در مصر شغل قضاوت داشته‎اند، به همراه بخشی از کتاب تاریخ‎الاسلام شمس‎الدین‎محمد ذهبی (د 748ق/1347م)، در کتاب‎الولاه به چاپ رسانیده است.
زمینة تاریخی: پس از فروپاشی نظام حکومتی طولونیان مصر در 292ق/905م، عباسیان اندک زمانی بر مصر و شام فرمان راندند، اما دیری نپایید که شاهان دیگری به نام اخشیدیان بر آن سرزمین چیره شدند. هنگامی که گروهی از فِرغانیان را نزد معتصم (د 227ق/842م) خلیفة عباسی آوردند، جُفّ جد اِخشیدیان را نزد او به دلاور ستودند (ابن‎خلکان، 5/57). خلیفه دستور به احضار جُفّ و یاران او داد و ایشان را بنواخت و تیولهایی در سامرا در اختیار آنان نهاد. جف پس از درگذشت معتصم اندک زمانی را در دربار واثق (د 232ق/847م) و متوکل سپری ساخت و سرانجام در شبی که متوکل کشته شد (شوال 247ق/دسامبر 861م) درگذشت (ابن‎تغری بردی، 3/237). طُغج پسر جُف پس از مرگ پدر نخست به طولونیان و سپس به یاران اسحاق‎بن‎کَنْداج پیوست و تا درگذشت احمدبن‎طولون (د 270ق/883م) در مصر ماندگار شد. طغج با صلحی که میان الوالجیش‎خمارویه (مقـ 282ق/895م)، پسر احمدبن‎طولون و کَنداج برقرار شد (قس: محمد راغب، 225-226)، به خمارویه پیوست و از جانب او به حکومت دمشق و طبریة فلسطین رسید (ابن‎خلکان، 5/57). پس از کشته شدن خمارویه، طغج نزد مکتفی خلیفة عباسی برگشت و از او خلعت ستاند، ولی عباس‎بن‎حسن وزیر بر او بهانه گرفت و طغج را با فرزندش محمد به زندان افکند، و طغج در 294ق/907م در زندان درگذشت.
فرمانروایان آل اخشید: از خاندان اخشید 5 تن به این نامها به حکومت رسیدند:
1.‎ ابوبکر‎محمدبن‎طغج‎بن‎جف‎بن‎بَلْتکین‎بن‎فوری‎بن‎خاقان (268-334ق/881-946م): وی بنیانگذار دولت اخشیدی در مصر و شام بود. در واپسین روزهای زندگی پدرش در زندانِ بغداد بود و پس از قیامی که بر ضد خلیفة عباسی معتز انجام گرفت، به فرمان عباس‎بن‎حسن، وزیر خلیفه از زندان آزاد شد. پس از کشته شدن وزیر، محمد‎بن‎طغج به احمدبن‎بسطام والی شام پیوست و بنا به رأی نویسندة صبح‎الاعشی «بازیار» او شد (قلقشندی، 5/469؛ ابن‎سعید، 149) و تا 297ق/910م که ابن‎بسطام درگذشت، از پشتیبانی او برخوردار بود. محمدبن‎طغج چند سالی را نزد علی‎بن‎احمدبن‎بسطام سپری ساخت. پس از آن به ابومنصورِ تکین پیوست و از ارکان دولت او گردید (ابن‎خلکان، 5/57). محمدبن‎طغج در 316ق/928م از تکین جدا شد و به فرمان مقتدر، خلیفة عباسی، حاکم رَمْله گشت و در 318ق/930م ولایت دمشق یافت. در رمضان 321ق/اوت 933م از سوی قاهر (د 322ق/934م) به فرمانروایی مصر منصوب شد، ولی پس از 32 روز که خطبه به نام او خوانده شد، خلیفه، احمدبن‎کَیَغْلَغْ را به جای او گماشت. در 323ق/935م دیگر بار از طرف الراضی بالله (د 329ق/941م) فرما حکومت مصر را گرفت و در 327ق/939م از طرف همین خلیفه لقب اخشید به او داده شد (کندی، 286؛ ابن‎خلکان، 5/58؛ همدانی، 153). از آن سال ایت لقب به نام او بر منبرها خوانده شد. محمدبن‎عبدالملک‎همدانی (463-521ق/1071-1127م) در عیون‎السیر‎فی‎محاسن‎البدو والحضر و عمربن‎حسن‎بن‎دِحْیسه (د 633ق/1236م) در النبراس از او به زشتی یاد کرده‎اند (ابن‎خلکان، 5/75؛ ابن‎دحْیه، 115). ابن‎زولاق از بخل او داستانها گفته است (ابن‎سعید، 149 به بعد). سپاهیان او را 000‘400 برشمرده‎اند. گویند همواره 000‘8 بنده به نگهبانی او مشغول بودند و او بشتر شبها را از ترس در چادرهای فراشان به صبح می‎رسانید (ابن‎خلکان، 5/59). با وجود این، ابن‎تغری بردی او را به هوشیاری و جنگاوری و رشادت ستوده است (3/256). محمدبن‎طغج در ذیقعدة 334ق/ژوئن 946م درگذشت.
2. ابوالقاسم اُنجور (319-349ق/931-960): پس از مرگ اخشید، ابوالمظفر حسن‎بن‎طغج و وزیرش، ابوبکرعلی‎بن‎مقاتل، با مشورت ابوبکر محمدبن‎علی‎مادرایی او را به جانشینی برگزیدند. انوجور در ذیقعدة 349ق/ دسامبر 960 درگذشت.
3. ابوالحسن علی‎بن‎اخشید (د 355ق/966م): روز جمعه 13 ذیقعدة 349ق/4 ژانویة 961م خطبه به نامش خوانده شد. چون
هردسال بود، ادارة کارها به دست کافور افتاد.
4. کافور ابوالْمِسکْ (د 357ق/968م): برده‎ای حبشی بود که در 312ق/924م اخشید او را در سودان به 18 دینار خریده بود (ابن‎خلکان، 4/100). او در دربار اخشید برکشیده شد و سرانجام در 335ق/946م ادارة حکومت مصر را به دست گرفت (ابن‎سعید، 199). در این دوران ولایت با ابوالقاسم و حسین، پسران اخشید، بود و وزارت او را ابن‎فرات به عهده داشت. ذهبی او را در شجاعت و کشورداری ستوده است (ذهبی، 197). محمدبن‎سعد قُرطی او را در زمرة مردان شگفت جهان شمرده است (ابن‎سعید، 199). ابوطیب متنبّی (د 354ق/965م) هنگامی که خشمگینانه از سیف‎الدوله دور شد، کافور را به سودای گرفتن حکومت مصر بسیار ستود (ابن‎ایاس، 1/180). بیشتر این ستایشها میان سالهای 346-349ق/957-960م سروده شده است (متنبی، 3/393 به بعد). چون متنبی از این ستایشها طرفی نیست، از 350ق/961م به هجای او پرداخت (همو، 2/282-285). کافور در 20 جمادی‎الاول 357ق/22 آوریل 968م درگذشت. ابن‎خلکان به نقل از قُضاعی در کتاب‎الخطط و فرغانی (327-398ق/939-1008م) در سیره کافور اخشیدی سالهای متفا.وتی را دربارة مرگ او به دست داده است (ابن‎خلکان، 4/105). دوران حکومت کافور 2 سال و 4 ماه بود (نیز نکـ کافور اخشیدی).
5. ابوالفوارس احمدبن‎علی‎(د 377ق/987م): پس از کافور در 11 سالگی به حکومت رسید. چون خُردسال بود عمویش حسن‎بن‎عبیدالله‎بن‎طغج (312-371ق/924-981م) که والی شام بود پیشکار او شد (کندی، 297؛ ابن‎خلکان، 5/61). بر اثر رفتار ناشایست حسن مردم شوریدند. در زمان او قحطی روی داد به گونه‎ای که مردم مردار و سگ می‎خوردند (کندی، 297). المعزالدین‎الله (د 365ق/976م) فرصت را غنیمت شمرد و جوهر غلام خود را برای سرکوبی آنان فرستاد. جوهر در 16 شعبان 358ق/5 ژوئیة 969م وارد مصر شد و با دستگیری آخرین بازماندة اخشیدیان، این سلسله برچیده شد.
اوضاع فرهنگی: دوران کوتاه اخشیدیان از بزرگان برجسته‎ای بهره‎ور بود که بیشترشان در دولت آنان با احترام روزگار می‎گذراندند. مشهور است اخشید همین که از دانش یکی از فرهیختگان روزگار خویش آگاهی یافت، سواحل مصر را به دست او سپرد. انوجور اخشیدی با سیبویه مصری همنشینی می‎کرد و محمدبن‎علی‎بن‎مقاتل وزیر ماهانه‎ای به این ادیب می‎داد (ابن‎زولاق، 35-36). در فیسطاط بازاری بزرگ برای صحافان بود که اندیشوران و ادب دوستان بدان روی می‎آوردند (ابن‎زولاق، 51). گویند خلیفه عبدالحرمن‎الناصر (د 350ق/961م) از اندلس 000‘20 دینار به فقیهان شافعی داد (ابن‎زیات، 190-191). ابن‎زولاق در اخبار سیبویه از مساجدی نام می‎برد که ادیبان و فقیهان برای جدل و مناظره در آن گرد هم جمع می‎شدند. از این جمله مساجد عمروبن‎العاص و ابن‎عمروس می‎پردازیم:
الف ـ تاریخ نگاران: اخشیدیان از مورخان بزرگی همانند ابن‎یونس، کندی، ابن‎زولاق و فرغانی برخوردار بودند: 1. ابن‎یونس صدفی، عبدالرحمن‎بن‎احمد (281-347ق/894-958م). در تاریخ‎نویسی به محدثان توجه ویژه داشت. دو تاریخ به نامهای اخبار مصر و رجالها و ذکرالغرباءالواردین علی‎مصر در تاریخ مصر نگاشته است (ابن‎خلکان، 1/278؛ ابن‎شاکر، 4/5). گویا برخی از هم روزگاران او به نوشته‎هایش اعتمادی نداشتند و گروهی اعتماد تمام به وی می‎کردند. ابن‎خلکان اشعاری مبنی بر پذیرش و تأیید گفتارها و نوشته‎های او اورده است (ابن‎خلکان، 1/278)؛ 2. کندی، محمدبن‎یوسف‎بن‎یعقوب (283-350ق/896-961م). تاریخ نگار مشهور روزگار اخشیدیان. از اوایل جوانیِ وی و اینکه آیا از مصر خارج شده یا نه، آگاهیهای روشنی در دست نیست. مقدمات را در مصر فرا گرفت. پس از آن به تاریخ پرداخت و در این علم شهره شد. بیشتر نوشته‎های تاریخی او به دست ما نرسیده، ولی اثار او پایة نگارشهای پیشینیان شده است. کندی کتابی به نام خطط داشته که مقریزی (د 845ق/1441م) به آن اشاره دارد و گوید «نخستین کسی که دربارة خطط و آثار مصر کتاب نگاشت، کندی بود» (مقریزی، خطط، 1/4). ابوصالح ارمنی (سدة 7ق/13م) در کتاب تاریخ خود معروف به کنائس و اَدْییِرَه مصر به این کتاب کندی اشاراتی دارد (صص 29، 32، 107). ابن‎دُقماق (د 809ق/1406م) در کتاب‎الانتصار لواسطه عقدالامصار (4/7-9) پاره‎های گوناگونی از کندی بیان می‎دارد که احتمالاً باید از کتاب خطط او باشد؛ 3. ابن‎زولاق، ابومحمد حسنبن‎ابراهیم (306-387ق/918-997م)، مورخ مصری و نویسندة کتابهای گوناگون در شرح احوال و تاریخ و جغرافیای محلی دربارة مصر در زمان اخشیدیان و آغاز فرمانروایی فاطمیان است (روزنتال، 153). با انکه بیشتر کتابهای او از دست رفته، ولی این کتابها مأخذ اثار تاریخی بعدی بوده است. افزون بر کتاب سیره محمدبن‎طغج‎الاخشید، کتابهای التاریخ‎الکبیر علی‎السنین، فضائل مصر و اخبارها و سیره جوهر را بدو منسوب داشته‎اند. ذیلی که روون گِست به همراه کتاب ولاه کندی از ابن‎زولاق منتشر کرده از آنِ او نیست، بلکه از نویسنده‎ای ناشناس است (گست، مقدمة انگلیسی ولاه، 12؛ قس: ابن‎سعید، 149، حاشیة 1)؛ 4. فرغانی، احمدبن‎عبدالله‎بن‎احمد (327-398ق/939-1008م). در مصر سکونت داشت و در همان شهر درگذشت. یاقوت کتابی با عنوان سیره کافور اخشیدی به او نسبت داده است (3/106).
ب ـ فقیهان: 1. ابن‎حدّاد، ابوبکر محمدبن‎احمدبن‎جعفر (264-344ق/878-955م). قضای مصر و تدریس آن را به عهده داشت. نزد مردم گرامی مردم گرامی بود و افراد از او فتوا می‎خواستند. دربارة او گفته‎اند: سه شگفتی در دنیا هست «خشم جلّاد، پاکیزگی سمّاد و رد نوشتن بر ابن‎حدّاد» (ابن‎خلکان، 4/198). او آگاه به حدیث، قرآن، شعر و ادب بود و در روزگار خود مانند نداشت. انوجور اخشیدی بر جنازه‎اش حاضر شد. داستانهای گوناگونی با اخشیدیان از او بیان شده که نشان بلندهمتی اوست (قس: کندی، 487، 551؛ ذهبی، 192؛ صفدی، الوافی، 2/69)؛ 2. ابوعبدالله ابوزُرعة دمشقی (د 327ق/939م). از شافعیانی است که روزگار اخشیدیان را دریافته است. در آغاز فرمانروایی اخشید حکم قضا گرفت (کندی، 487، 562-563)؛ 3. ابوبکر محمدبن‎بشربن‎عبدالله زبیری (د 332ق/934م، سیوطی، حس‎المحاضره، 1/187)؛ 4. ابورجاء محمدبن‎احمدبن‎ربیع اسوانی (د 335ق/964م). گویند شاعر و ادیب بوده و اشعاری دربارة اخبار جهان و داستانهای پیامبر با حدود 000‘130 بیت داشته است (اُدفَوی، 485؛ ابن‎جوزی، 6/355)؛ 5. عبدالرحمن سَلمویة رازی (د 339ق/950م)؛ 6. محمدبن‎ابراهیم‎بن‎حسین معروف به این سکره (د 342ق/953م)؛ 7. عبدالله‎بن‎محمد خصیبی (د 348ق/959)؛ 8. محمدبن‎یحیی‎بن‎مهدی اسوانی (د 340ق/951م)؛ 9. بکیربن‎العلاء قشیری مصری (د 344ق/955م)؛ 10. احمدبن‎محمدبن‎جعفر اسوانی (د 364 یا 374ق/975 یا 984م)؛ 11. محمدبن‎یوسف‎بن‎بلال اسوانی (د 376ق/986م)؛ 12. ابواسحاق قاسم‎بن‎شعبان (د 355ق/966م). سیوطی او را مشهورترین فقیهان روزگار اخشیدی شمرده است (حیسن‎المحاضره، 1/141).
ج ـ نحویان: 1. احمدبن‎محمدبن‎ولاد (د 322ق/944م). از خاندانی نحوی بود. در اوایل جوانی به بغداد آمد و از زَجّاج (د 311ق/923م) علم آموخت و سپس به مصر بازگشت. یاقوت دو کتاب‎الانتصار لسیبویه والمقصور والممدود را از او نام برده است (4/201-203)؛ 2. ابوجعفر نحاس، احمدبن‎محمدبن‎اسماعیل (د 338ق/949م). در عراق نزد اخفْش صغیر (د 315ق/927م) و زجاج و مبرّد (د 285ق/898م) دانش آموخت و در علوم قرآنی سرآمد همگان شد. وی در عراق همدرس ابن‎ولاد بود (ابن‎خلکان، 1/29؛ ابن‎کثیر، 11/222)؛ 3. محمدبن‎عبدالله‎بن‎مسلم (د 330ق/942م). سیوطی او را در حسن‎المحاضره بسیار ستوده است (1/254).
د ـ ادیبان: 1. احمدبن‎محمدبن‎اسماعیل‎بن‎قاسم‎بن‎ابراهیم طباطبا (د 345 یا 352ق/956 یا 963م)، نقیب طالبیان. او را در غزل‎سرایی ستوده‎اند (ابن‎سعید، 51؛ ثعالبی، 1/370)؛ 2. قاسم‎بن‎احمد رسی؛ 3. سعیدقاضی‎البقر. وی نزد اخشیدیان بسیار محترم بود؛ 4. صالح‎بن‎رشدین (ثعالبی، 1/357)؛ 5. مُهَلْهَل‎بن‎یموت (د بعد از 334ق/946م؛ نویری، 5/186-188)؛ 6. عبدالله‎بن‎محمدبن‎ابی‎الجوع؛ 7. صالح‎بن‎مونس؛ 8. ابوبکر محمدبن‎موسی‎بن‎عبدالعزیز کندی صیرفی معروف به سیبویه (284-358ق/897-969م). وی معتزلی و شاگرد ابن‎حداد بود. در ادب پایگاه او به منادمت و همنشینی انوجور اخشیدی و حسین‎بن‎محمد مادرایی می‎رسید.

مآخذ: ابن‎ایاس، محمدبن‎احمد، بدائع‎الزهور‎فی‎وقائع‎الدهور، قاهره، الهیئه‎المصریه، 1982م؛ ابن‎تغری بردی، یوسف، النجوم‎الزاهره، مصر، وزاره‎الثقافه والارشادالقومی، 1963م؛ ابن‎جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباددکن، 1357ق؛ ابن‎حجر، احمدبن‎علی، رفع‎الإصرعن‎قضاه‎مصر، ضمیمة الولاه، به کوشش روون گست، بیروت، مطبعه‎الآباالیسوعیین، 1908م، صص 551-557؛ ابن‎خردادبه، عبیدالله‎بن‎عبدالله، المسالک‎والممالک، به کوشش میخائیل یان دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن‎خلکان، احمدبن‎محمد، وفیات‎الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر، 1971م؛ ابن‎دِحْیه‎عمربن‎حسن، المطرب‎من‎اشعاراهل‎المغرب، به کوشش ابراهیم‎الابیاری و دیگران، بیروت، دارالعلم، 1955م، ص 178؛ همو، النبراس‎فی‎تاریخ خلفاء بنب‎العباس، بغداد، 1365ق، ص 115؛ ابن‎دُقماق، ابراهیم‎بن‎محمد، الانتصارلواسطه‎عقدالامصار، به کوشش کارل فولرس، بولاق، 1309ق؛ ابن‎دواداری، عبدالله‎بن‎ابیک، کنزالدور و جامع‎الغرر، به کوشش صلاح‎الدین‎المنجمّد، قاهره، مطبعه‎لجنه‎التألیف‎والترجمه، 1961م، 6/70؛ ابن‎زولاق، حسن‎بن‎ابراهیم، اخبار سیبویه‎المصری، به کوشش محمدابراهیم‎سعد و حسین‎الدیب، مصر، 1933م؛ ابن‎زیات، شمس‎الدین، الکواکب‎السیاره، مصر، مطبعه‎الامیریه، 1907م؛ ابن‎سعید، علی‎بن‎موسی، المغرب‎فی‎حلی‎المغرب، به کوشش زکی محمدحسن و دیگران، قاهره، مطبعه‎جامعه‎فؤادالاول، 1953م؛ ابن‎شاکر، محمد، فوات‎الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارالثقافه، 1973م؛ ابن‎ظهیره، الفضائل‎الباهره‎فی‎محاسن مصر والقاهره، به کوشش مصطفی السقا و کامل‎المهندس، مصر، دارالکتب، 1969م، صص 40-41؛ ابن‎عدیم، عمربن‎احمد، زیده‎الحلب، به کوشش سامی‎الدهان، دمشق 1951م، صص 111-120؛ ابن‎کثیر، اسماعیل‎بن‎عمر، البدایه‎والنهایه، قاهره، مطبعه‎السعاده، 1932م؛ ابوحیان توحیدی، الامتاع والمؤانسه، به کوشش احمدامین و احمدالزین، قاهره، مطبعه‎لجنه‎التألیف‎والترجمه، 1939م؛ ابوصالح ارمنی، جرجیس‎بن‎مسعود، تاریخ (کنائس وادیره مصر)، به کوشش اوتس، آکسفورد 1895م؛ ادفوی، جعفربن‎ثعلب، الطالع‎السعید، به کوشش سعدمحمدحسن، مصر، الداراالمصریه، 1966؛ ثعالبی، ابومنصور، یتیمه‎الدهر، قاهره، 1354ق، حدودالعالم، ترجمه و شرح ولادیمیر مینورسکی، لیدن، 1933م؛ ذهبی، شمس‎الدین، دول‎الاسلام، بیروت، مؤسسه‎الاعلمی، 1985م؛ زبیدی، مرتضی، تاج‎العروس؛ سیوطی، جلال‎الدین، بغیه‎الوعاه، قاهره، مطبعه‎السعاده، 1326ق، صص 105، 112؛ همو. حسن‎المحاضره، قاهره، 1321ق؛ صفدی، خلیل‎بن‎ابیک، امراء دمشق‎فی‎الاسلام، به کوشش صلاح‎الدین المنجّد، مصر، دارالکتاب‎الجدید، 1983م، ص 146؛ همو، الوافی بالوفیات، به کوشش دیدرینگ، ج 2، استانبول، مطبعه‎وزراه‎صبح‎الاعشی، قاهره، 1913-1919م؛ کاشف، سیده‎اسماعیل، مصرفی عصرالاخشیدیین، قاهره، مطبعه‎جامعه‎فُؤادالاول، 1950م، جمـ ؛ کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمة غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ابن‎سینا، 1345ش؛ کندی، محمدبن‎یوسف، فضائل مصر، به کوشش ابراهیم‎احمدالعدوی و علی‎محمد عمر، بیروت، دارالفکر، 1971م؛ همو، الولاه و کتاب‎القضاه، به کوشش روون گست، بیروت، مطبعه‎الآباء‎الیسوعیین، 1908م، صص 286-298؛ متنبی، ابوطیب، دیوان، به کوشش عبدالرحمن برقوقی، بیروت، دارالکتب؛ محمدراغب، محمودبن‎هاشم، اعلام‎النبلاء، 1923م، صص 239 به بعد، مقریزی، تقی‎الدین احمد، المواعظ‎والاعتبار‎فی‎ذکرالخطط والاثار، بولاق، 1270ق؛ همو، همان، به کوشش گاستن ویت، قاهره، 1911-1924، صص 4، 5، 7، 41، 44، 110، 138؛ نویری، احمدبن‎عبدالوهاب، نهایه‎الارب، مصر، وزاره‎الثقافه والارشادالقومی، 1342-1362ق؛ همدانی، محمدبن‎عبدالملک، تکمله‎تاریخ‎الطبری، به کوشش آلبرت یوسف کنعان، بیروت، المطیعه‎الکاتولیکیه، 1961م، صص 116، 117، 141-147؛ یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم‎الادباء، بیروت، دارالفکر، 1980م،