۱۴۰۱ آبان ۹, دوشنبه

چربی. [ چَ] (ص نسبی، حامص). چربی ضد خشکی، لاغری و نحیفی، نحافت. ضمور. لاغری سخت. هزال. نحول. عجف. این انتساب نسبت به شیرین به چربو چربو و چربش* است.

 بکن چربی که شیرینیت یارست 

که شیرینی به چربی سازگارست

نظامی »خمسه» خسرو و شیرین»

 *[مشتری دلالت دارد بر] هر درختی که میوه ٔ او شیرین است و کم چربش یا تنک پوست چون زردآلو و انجیر و شفتالو. (التفهیم). اما مغز استخوان لذت بیشتر دارد و چربش و تری. (الابنیه عن حقایق الادویه). چربش آنجا دان که جان فربه شود کار ناامید آنجا به شود. مولوی.