۱۴۰۱ مهر ۱۶, شنبه



منعم مکن ز عشق وی ای مُفتی زمان
معذور دارَمَت که تو او را ندیده‌ای 
(خدا نمی شناسی، به کُنه و بُنه* دین نرسیده ای! کمتر از این رعایت ادب در حق مدعی، لسان الغیب را نسزد و نشاید). 

*. بنه ''bonh''( ~.) (اِمر.) بیخ درخت، اصل، ریشه.  کُنه و بُنه= اساس و ریشه و پایه و مبنای چیزی.

از من جدا مشو که توام نور دیده‌ای

آرام جان و مونس قلب رمیده‌ای

از دامن تو دست ندارند عاشقان

پیراهن صبوری ایشان دریده‌ای

از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک

در دلبری به غایت خوبی رسیده‌ای

منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان

معذور دارمت که تو او را ندیده‌ای

آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا

بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای