۱۳۹۵ شهریور ۱۱, پنجشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (پانزدهم) 3

بلح . [ ب َ ل َ ] (ع اِ)غوره  خرما میان خلال و بُسر. واحد آن بلحة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غوره  خرما که اندک ترشی بهم رسانیده باشد. (الفاظ الادویة). ثمر درخت خرما است که سبز بوده زرد مایل به شیرینی نشده باشد، و غوره  خرما نامند و داخل اکثر طیوب می کنند. (از تحفه  حکیم مومن ). غوره  خرما که هنوز خرد بود. (دهار).
///////////////
بلح
بفتح باء موحده و لام و سکون حاء مهمله بفارسی غورۀ خرما نامند
ماهیت ان
ثمر درخت خرما است که هنوز از سبزی برنیامده و میل بشیرینی نه نموده باشند
طبیعت ان
در اول دوم سرد و در آخر آن خشک و قابض
افعال
و خواص آن
با عطریت و مقوی لثه و معده و جکر و عصب مسترخی و قاطع قئ صفراوی و اسهال مزمن و ادرار بول و سیلان رحم و خون بواسیر شربا و ضماد آن ملصق جراحات تازه و خوش بو کنندۀ عرق و حابس آن و خائیدن آن مقوی لثه و بدستور مضمضه بطبیخ آن و مداومت اکل آن قاطع جذام مضر شش و سینه و مولد خلط غلیظ و ریاح و سدد مصلح آن عسل و بنفشۀ مربا و شربت خشخاش مقدار شربت آن دو درهم و جزو اعظم سک و رامک و اکثر خوشبوئیها است و چون آب آن را با آب غوره بجوشانند تا غلیظ کردد و در چشم کشند جهت قطع دمعه و جرب و سلاق مجرب
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
بلح‌
چون سبز بود و لیع خوانند و جدال نیز گویند و آن چون سبز بود بشکافند و بیرون آورند و بپارسی غوره خرما گویند و چون در غلاف باشد طلع خوانند و صفت طلع گفته شود و طبیعت بلح سرد و خشک است در دویم شراب وی شکم ببندد خاصه با شراب عفص بود و سیلان رطوبت که از رحم بود ببندد و خون که از بواسیر پدید آید بازدارد و معده را دباغت کند اما سینه و شش را بد بود به سبب خشونت که در وی هست دیر از معده بگذرد و غذا اندکی دهد و سدّه جگر آورد و بسیار خوردن خلطهای غلیظ در شکم بازدید کند اما ممسک بول بود و مصلح وی شیره بنفشه بود که بعد از وی بخورند
در مخزن الادویه می‌نویسد: بلح به فتح با ثمر درخت خرماست که هنوز از سبزی برنیامده و میل بشیرینی ننموده باشد
اختیارات بدیعی
////////////
بلح:
 أبو حنیفة: إذا اخضر الولیع و هو ما فی جوف طلعة النخل و استدار فهو البلح و البلح فی النخل بمنزلة الحصرم فی الکرم، و یزعمون أنه لیس نبیذ أطیب رائحة من نبیذه و النساء یتخذن منه سبحاً لطیب رائحته و یدخل فی ضروب من صنعة الطیب کلها تنسب إلیه یقال لها البلحیات. دیسقوریدوس: هو عفص المذاق و یشرب بالخمر العفصة للإسهال و لسیلان الرطوبات من الرحم سیلاناً مزمناً، و قد یقطع الدم السائل من البواسیر، و إذا تضمد به ألزق الجراحات. ابن ماسویه: و هو بارد یابس فی وسط الثانیة دابغ للمعدة و اللثة ردی‌ء للصدر و الرئة للخشونة التی فیه بطی‌ء فی المعدة و یغذو غذاء یسیراً ضعیفاً. ابن سینا: یحدث سدداً فی الکبد و الإکثار منه یولد فی البطن أخلاطاً غلیظة و یغزر البول الشریف: إدمانه یقطع عرق الجذام و یوقفه و یغزر البول و اللبن.
الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة، ج‌1، ص: 154
////////////////
////////////
البَلَحة أو السَيَابة أو السُيّابة أو السَيّابة أو البَغوَة أو الخَلالَة
وجمعها بَلَح أو سَيَاب أو سُيّاب أو سَيّاب أو بَغـو أو خَلال ( خلال عربية بلغة أهل البصرة ولها معنى آخر وهو البُسر)، وهي ثمرة النخلة عندما تنمو ويصبح لونها أخضراً

از مقاله ویکی:
https://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AE%D9%84%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%85%D8%B1
&&&&&&&&&
بلخته:
 أول الإسم باء منقوطة بواحدة من أسفلها مکسورة بعدها لام مکسورة أیضاً ثم خاء معجمة ساکنة بعدها تاء منقوطة باثنتین من فوقها مفتوحة ثم هاء. الغافقی: هی عشبة تنبسط علی الأرض و لا تعلو شیئاً أغصانها دقاق جداً و ورقها غیر دقاق لا تشبه الغصن کأنها دود بصل أغصانها بعضها فوق بعض و تستدیر دائرة فی الأرض لها نویرة بیضاء فیها حمرة و إذا تغرغر بماء هذا النبات أسقط العلق.
الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة، ج‌1، ص: 154
/////////////
بلخته
بکسر باء موحده و لام و سکون خاء معجمه و فتح تاء مثناه فوقانیه و ها و بحاء مهمله نیز آمده لغت مغربی است
ماهیت ان
کیاهیست منبسط بر روی زمین و شاخهای آن باریک و سرخ بهم پیچیده مانند پیچیدن کرمها بر روی زمین بشکل دایرۀ مستدیر و کل آن سرخ و سفید
طبیعت ان
کرم در اول و مائل بخشکی
ص: 452
افعال و خواص ان
محلل و ملطف و مقطع و غرغره بعصاره و طبیخ آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده و ضماد برک آن محلل قوی و همچنین نطول برک و مطبوخ آن جهت تحلیل اورام نافع و خوردن آن در طب مستعمل نیست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
whole organisms, Family: Asclepiadaceae, and dried and pressed
  • periploca

  • کتوس*

  • gishdar pich

  • گیشدر** پیچ
 Image
http://www.europeana.eu/api/v2/thumbnail-by-url.json?size=w400&type=IMAGE&uri=http%3A%2F%2Fdataflos.sav.sk%3A8080%2Fscans%2Fnabelek%2Fjpeg%2FSAV0000372.jpg
* کتوس . [ ک ُ ] (اِ) درختچه ای است از رده  دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که تیره  خاصی به نام تیره  کتوس ها را بوجود می آورد. برگهایش متقابل و تاحدی روشن و گلهایش صورتی رنگ و دارای آرایش دیهیمی می باشد که در انتهای ساقه قرار دارند. این گیاه در اروپا و آسیا و افریقا می روید. از مقطع ساقه گیاه مذکور شیره  سفید رنگی خارج می شود. شجرةالحریر. کتوس لو. عسلما. پیچ . پیچک . (فرهنگ فارسی معین ).
- گیاه کتوس
گیاه کتوس
شناسنامه
شرح گیاه
کاربرد
نام های محلی
دامنه انتشار
شناسنامه
استبرق Asclepiadaceae :تیره
Periploca graeca L. – P.laeta salisb    :نام لاتین
Syrian silkplant – Scammony senna   :نام انگلیسی
کتوس کتوس لو - عسلما   :نام فارسی
شجره الحریر        :نام عربی
شرح گیاه
کتوس بومی اروپای جنوبی و خاوری است و در اغلب جنگلهای ساحلی شمال ایران از منجیل و رودبار گیلان تا مازندران ورامیان گرگان انتشار دارد و در جنگلهای غرب نیز داخل می شود.
کتوس درختچه ای است پیچنده و از درختان جنگلی بالا می رود و در اثر سرعت رشد تاج خود را به اشکوب فوقانی جنگل می رساند دارای اعضای چوبی و برگهای تخم مرغی کشیده، غشائی، صاف، با نوک کند یا تیز به ابعاد ( 8-4) (5-3) سانتی متر است.
پشت جام گلهای کتوس سبزرنگ و داخل آن ارغوانی رنگ است و قطر آن به 5/2 -2 سانتی متر می رسد. میوه آن کشیده و با نوک باریک به طول 12-9 سانتی متر و دو بدو موازی یکدیگرند.
کاربرد
ساقه های باریک و طویل کتوس در دهات شمال برای بستن چوبها بکار می رود و جای میخ را می گیرد. و در بعضی از نقاط شمال پوست ساقه را کنده با چوب سفید و باریک آن سبد بافی می کنند.
نام های محلی
نام های محلی آن عبارتند از: کتوس ( در گیلان)، کتوس لو ( در رودسر، رامسر، شهسوار) علما ( درنورکجور و مازندران) لولو ( سردشت)
دامنه انتشار
نواحی شمال ایران، گرگان، رامیان در 600 متری، بندرگر مازندران 64 کیلومتری مشرق چالوس، نوشهر، رامسر، کجور، بین کینچ و دشت نطیر در 800 متری، دره چالوس، بین علی آباد و زردین در ارتفاعات 700 متری گیلان: بین رشت و گلورز، 20 کیلومتری جنوب شرقی و هشتیر، لاهیجان، بین کلیشم و پل آمبو، هرزویل، بالای دو هرزویل در حاشیه رودخانه.
** گیشدر. [ دَ ] (اِ) نام درختچه ای است که در نواحی گرمسیر ایران از کازرون تا بندرعباس وجود دارد. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 64). اُم . اُم ّ. و در پنجاب باتا نامیده میشود. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 122).
&&&&&&
بلخیهبلخبیدمشک
بیدمشک . [ م ِ / م ُ ] (اِ مرکب ) مشک بید. نوعی از بید است که بهار آن یعنی شکوفه  آن بغایت خوشبوی باشد و عرق آنرا بجهت تفریح دل و تبرید بیاشامند. (از برهان ). درختی است که گلش زرد باشد مایل به اندک سبزی و سیاهی پیشتر از ظهور برگ بشکفد بغایت خوشبو. (غیاث ). درختی است گلش خوشبوی مایل بزردی و در بهار بشکفد و بیشتر در کشمیر و در بعضی باغها در جهان آباد نیز گل میکند و آن در دواها مستعمل و محروری مزاج را بغایت نافع است . (بهار عجم ) (آنندراج ). بان . (صحاح الفرس ). شاه بید. (یادداشت مولف ). رجوع به مشک بید شود. قسمی از درخت بید که گلش بغایت خوشبو و در آغاز بهار اول گلی است که بدست می آید. (ناظم الاطباء). بید موش . درختی از گونه  بید دارای شکوفه های معطر که عرق آن مفرح است . درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود واستعمال طبی دارد. گربه بید. بهرامه . بهرامج* . مشک بید. (بحر الجواهر). فیک (در کتول ) سوکوت (در مینودشت ). گربه بید. عطفل . زنف . شاه بید. گله موش . پنجه گربه . پله . خلاف بلخی . بید طبری . گربه . گربگو. بلخ . بان .وشع. پلیشی . پیشی . (یادداشت مولف ). این گونه از درخت بید در سراسر جنگلهای شمال و ارسباران ایران بفراوانی یافت میشود و همه جا بنام بید مشک و مشک بید معروف است و آنرا در کتول «مشک فیک » و در مینودشت «سوکوت » می نامند. (جنگل شناسی ج 1 ص 194) : نظر نکنی در بوستان که بید مشک است و چوب خشک . (گلستان ).
* بهرامج . [ ب َ م َ ] (معرب ، اِ) بهرامه است که بیدمشک باشد و آن گلی است معروف . (برهان ). بیدمشک و آن دو قسم است سرخ و سبز و هر دو بوی خوش دارد و این معرب بهرامه است . (آنندراج ). ماخوذ از پارسی ، بیدمشک . (ناظم الاطباء). بید مشک است که خلاف بلخی نامند. (فهرست مخزن الادویه ). بید مشک . خلاف بلخی . گربه بید. (یادداشت بخط مولف ). بهرامه معرب میشود به بهرم و بهرمان و بهرامج و با آن لباس رنگ میکنند. رنگ آن قرمز است و هندی آن زرد است . آنرا رنف نیز گویند که معروف به خلاف بلخی است . رجوع به الجماهر بیرونی ص 35 و 36 شود.
///////////////
بلخیه
بفتح باء موحده و سکون لام و کسر خاء معجمه و فتح یاء مشدده و ها و آن را خلاف بلخی نامند بسبب آنکه در بلخ که از مملکت تورانست بسیار بهم می رسد و بهرامج نیز می نامند و بفارسی بیدمشک کویند و در حرف الخاء در خلاف مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و بعضی آن را کرم در اول و مائل بیبوست دانسته اند منسوب بمشتری است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
بید مشک، خلاف البلخی، بهرامج

Salix aegyptica 
به فارسی بیدمشک و در شام شاه بید و در روم بهرامج نامند؛ درخت آن شبیه به درخت بید ساده و از آن کوچک‌تر و برگ آن از آن نازک‌تر و عریض‌تر و در طول کم‌تر و گل این قبل از بر آمدن برگ به هم می‌رسد.
جالینوس سرد و تر دانسته و جمع در اول گرم و مائل به خشکی و قول جالینوس اصح است، روغن شکوفه آن سرد و تر است.
خواص آن لطیف کننده و باز کننده گرفتگی های مجاری خفیف دماغی و مقوی دل و دماغ و مسکن سردردهائی که از بخار و مواد گرم حاصل شده باشد ذکر کرده اند و نیز ملین طبع است. عرق آن در تمام فعل و انفعالات از عرق بید و گلاب قوی تر و احشاء را تقویت می کند. چوب برگ آن مانند بید مورد مصرف دارد. محلول آن حل کننده نفخ و بوئیدن گل و یا عرق آن مقوی دماغ و غرغره عصاره برگ بید مشک اخلاط اضافی دهان را از بین می برد. روغن شکوفه آن سرد تر و خشک کننده و مسکن درد سر گرم و خوردن آن فشار خون را پائین می آورد

افعال و خواص دیگر آن:  ملطف[1] و مفتح سده خفیف دماغی و مقوی دل و دماغ و مسکن صداع که از بخار و مواد حاره باشد و ملین طبع و عرق آن در جمیع افعال قویتر از عرق بید و گلاب و مقوی دل و دماغ و ملین طبع و معین قوت باه[2] محرورین و مقوی احشاء و چوب و برگ آن در افعال و خواص و مصلح و قدر شربت مانند بید ساده است و نطول[3] آن محلل نفخ در هر عضو که باشد و بوییدن گل آن و یا عرق آن مقوی دماغ و محلل بادهای غلیظه و غرغره به عصاره برگ آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده نافع است.



[1]رقیق کننده
[2]شهوت
[3]آب جوشانیده به داروها که بر عضو ریخته شود
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
//////////////
بیدمِشک یا سالیکس کاپری (در متون طب سنتی خلاف البلخی، بهرامج) (نام علمیsalix aegyptiaca)، درخت یا درختچه‌ای زینتی از سرده بید است که دارای گل‌های زردکمرنگ دم‌گربه‌ای می‌باشد. ارتفاع درخت به ۹ متر می‌رسد.[۱]
گیاهی است از نژاد بید که اندازه آن از بید معمولی کوچک‌تر ولی سنبله‌های آن دارای اسانس معطری هستند. گل‌های آن قبل از برگ‌ها ظاهر می‌شوند.اسانسی از این گیاه گرفته می‌شود بنام عرق بیدمشک. هم برای معطر کردن شربت و هم دارای خواص درمانی بالا می‌باشد.
محتویات
  [نهفتن
خواص دارویی[ویرایش]
طبیعت آن سرد و تر است. مقوی قوای دماغی و قلب، مفرح روح، ملین مزاج، سردردهای گرم مزاج را نیز تسکین می‌دهد. حکیم بوعلی سینا: بیدمشک (بهرامج) از نباتات خوشبواست. خاصیت: مالیدن آب و افشره‌اش ورم‌ها را فرونشاند. سر: شکوفه بیدمشک و بو کردن برگ آن بادهای متراکم سر را علاجند. اندامان دفعی: شکم را روان کند.[۲]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
  •  
  1. پرش به بالا گیاهان و باغچه‌ها، ص ۸۹
  2. پرش به بالا قانون جلد 2 .شیخ الرئیس ابوعلی سینا .ترجمه عبدالرحمن شرفکندی(هه ژار) .انتشارات سروش
منابع[ویرایش]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهبیدمشک موجود است.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/34px-Wikispecies-logo.svg.png
اطلاعات مرتبط در ویکی‌گونه:Salix aegyptiaca
////////////
به عربی صفصاف مصری (از جمله):
الصفصاف المصري أو الآسيوي (باللاتينية: Salix aegyptiaca) نوع نباتي من جنس الصفصاف من الفصيلة الصفصافية (باللاتينية:Salicaceae).
البيئة والانتشار[عدل]
موطنه الأصلي باكستان وأفغانستان[1].
الوصف النباتي[عدل]
شجيرة نفضية يصل ارتفاعها إلى 4 م وقطرها إلى 5 م.
المراجع[عدل]
  1. ^ المرفق العالمي لمعلومات التنوع الحيويالصفصاف المصري (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 9 آب 2011.
/////////
به آذری میصیر سویودو
////////////
Salix aegyptiaca
symbol question.svg

Salix aegyptiaca
Salix aegyptiaca - Botanischer Garten München-Nymphenburg - DSC07716.JPG
United :
(No rank):
(No rank):
order :
family :
genre :
S. aegyptiaca
L.
Salix aegyptiaca, is a species of willow belonging to the family of the Salicaceae . It is native to Southwest Asia .
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a7/Salix_aegyptiaca_-_Botanischer_Garten_M%C3%BCnchen-Nymphenburg_-_DSC07715.JPG/220px-Salix_aegyptiaca_-_Botanischer_Garten_M%C3%BCnchen-Nymphenburg_-_DSC07715.JPG
Detail of leaves
Index 
 [mostrar
Description [ edit ]
It is a shrub or tree that reaches a size of 2.5-10 m. The stipules reniform or semicordadas, petiole 4-12 mm, deciduous leaves obovate to elliptic-lanceolate, 5-15 x 3-6 cm, about half as wide as long, with appressed hairs on the undersides gray, glabrescent to puberulous the beam. With numerous catkins we close together, densely villous, early. Female catkin 4-6 x 1-1.5 cm. The fruit is a capsule 7-9 mm.
Distribution [ edit ]
It is in Turkey in Anatolia (provinces of Bitlis , Hakkiari ), suresteste of Transcaucasia ( Zangezur , Karabakh ), northern Iran , is grown in Egypt , Iraq , Afghanistan and Pakistan .
Taxonomy [ edit ]
Salix aegyptiaca was described by Linnaeus and published in Centuria I. Plantarum ... 1: 33, 1755.
Salix: generic name Latin for willow , its branches and wood.
aegyptiaca: epithet geographic location referred to in Egypt .
·         Salix phlomoides M.Bieb.
See also [ edit ]
·         Annex: Chronology of botany
·         History of Botany
·         Characteristics of salicáceas
References [ edit ]
2.     Volver arriba "Salix aegyptiaca" . Tropicos.org. Missouri Botanical Garden . Retrieved December 22, 2013.
·         Cent. pl. I :: 33. 1755 (Amoen acad 4:.. 295 1759.)
·         "Salix aegyptiaca" . Germplasm Resources Information Network (GRIN) online database.
References [ edit ]
1.   Nasir Ali E. & SI (eds). 1980-2005. Fl. Pakistan Univ. Of Karachi, Karachi.
External links [ edit ]
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/15px-Wikispecies-logo.svg.png Wikispecies has an article on Salix aegyptiaca .
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/15px-Commons-logo.svg.png Wikimedia Commons has media Salix aegyptiaca .
·         Salix
·         Flora Caucasus
·         Flora of West Asia
·         Plants described in 1755
·         Plants described by Linnaeus
&&&&&&&
بلسان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب ). شجره  مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی ). درختی معروفست جز در ده مطریه که از توابع مصر است نمی باشد، ورقش به سداب ماند و بر سفیدی زند. (نزهة القلوب ). در حوالی فسطاط مصر گیاهی شاخه مانند میروید که آنرا بلسان نامند و جز در آنجا، در جایی دیگر از دنیا موجود نباشد. (از صورالاقالیم اصطخری ). درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش 13 قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد، و بلسم جلعاد که در عطر وخوشبویی مشهور بود از آن تحصیل میشد. شعراو مورخین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره . و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعمل بود بطوری که تجار آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آنرا خریده برای تدهین اموات به کار میبردند. و در کتاب مقدس مذکور است که قافله  اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر میبردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت بطوری که به دو برابر با نقره فروخته میشد.گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیه مراجعت می نمودندقدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد. اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته میشود. برخی را عقیده است که زقوم همان بلسان جلعاد است . (از قاموس کتاب مقدس ). مایع روغنی معطری که از چند گیاه مختلف بدست می آید. بلسان مکی از درخت بلسان ، و بلسان امریکایی از درخت کبوده  کانادایی ، و بلسان افریقایی از بادرنجبویه  کاناری که گیاه کوچکی است گرفته میشود. (از دایرةالمعارف فارسی ). گیاهی است از تیره  سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه  اعضای این گیاه محتوی ماده  صمغی می باشند که در صورت خراش یا نیش حشرات این ماده صمغی از آن خارج میشود. دانه  این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان در تداوی مصرف میشود. درخت بلسان . ابوشام . بشام . بلسم مکه . درخت بلسان مکی . بلسم اسرائیل . مکه بلسن آغاجی . بلسان آغاجی . بلسان مکی . شجرةالبلسم . (از فرهنگ فارسی معین )
//////////////
بلسان
بفتح باء موحده و لام و شین مهمله و الف و نون
ماهیت ان
نوشته اند درختی است عظیم تا بمقدار شجره البطم می رسد بتربیت و مانند انسان متاذی می کردد از سردی و کرمی و عطش و سیرابی پس سزاوار آنست که آن را تدبیر نمایند و بحسب هر زمان و فصل تا بکمال لایق خود برسد و برک آن شبیه ببرک سداب و بسیار سفیدتر از ان و منبت آن اول عین الشمس بوده که دیهی است از دیههای مصر و انطاکی نوشته که در کتب نصاری مرقوم است که حضرت مریم با حضرت مسیح علیهما السلام چون کریخت بمطریه آمد و آنجا اقامت نمود نزدیک آن چاه و بشست ثیاب خود را و ریخت آب آن را درخت بلسان از ان روئید و لهذا نصاری تعظیم بسیار می نمایند و روغن آن را با ضعاف وزن طلا می خرند و ذخیره می کذارند نزد بطارقه و رهبانان و از ادویۀ منفردۀ نفیسۀ بی مثل است و بهترین چوب آنکه عود بلسان نامند تازۀ خوشبوی سنکین سرخ رنک آن است که پوست آن زرد باشد بهترین روغن آن آنست که در سرطان نزد طلوع شعری یمانیه کرفته باشند و امتحان خوبی آن آنست که چون در آب اندازند فرو رود و چون پنبه یا پشمی را بدان بیالایند و بشویند تا تمام منحل شسته کردد و از لزوجت آن در آن چیزی نماند و چون انکشت را بدان بیالایند و بچوبی و یا بالای ثوبی بمالند و بسوزانند اذیت بچوب و ثوب نرساند و درین امر مشارکت خمر مصعد یعنی عرق آن و مشابه لفظ است و از مدتیست که بلسان از مصر برطرف شده و عشابان و عطاران اجزای درخت بشام را از عود و حب و لبن بجای آن می فروشند و مردم استعمال می نمایند و این در افعال بسیار ضعیف و بدل آن نمی تواند شد
ص: 453
طبیعت حب
و دهن و عود آن و بدستور خواص هریک بجای خود ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد
شد اما برک آن پس آشامیدن طبیخ آن جهت تحلیل نفخ و ریاح غلیظ و اخراج زلوی در حلق مانده و قطور مطبوخ آن در کوش جهت تسکین وجع آن و تکمید بدان جهت تسکین صداع رطوبی و همچنین ضماد آن جهت رفع صداع بارد رطوبی و کزیدن عقرب و ضماد پوست بیخ آن با سرکه جهت قلع ثآلیل و ضماد بیخ و ریشهای سوختۀ آن با سرکه جهت رفع ثالیل و مربای پوست تازۀ آن با عسل جهت تقویت معده و رفع رطوبات آن مفید و چون شاخ و برک آن را در آب بپزند و آب آن را با روغن کنجد تازه بجوشانند تا روغن بماند آن روغن را قائم مقام روغن بلسان دانسته اند و کفته اند بسبب حرارت مزاج آن منسوب بمشتری است.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////

 
بَلَسان جلعاد *
47‌. در Yu yan tsa tsu1 یادداشت زیر درباره گیاهی بیگانه آمده كه تنها محصول سوریه دانسته شده است: ’’زیستگاه گیاه   2779 a-p‛o-ts‛an (*a-bwut-sam) در سرزمین فو‌ـ ‌لین (سوریه) است.  بلندایش به بیش از سه‌متر می‌رسد.  پوست درخت سبز و سفید است، با گلهای زیبا   2780  كه دو‌‌بدو روبروی هم بر شاخه می‌رویند.  گلهای یكسره زردش به گل شلغم روغنی، man-tsin   2781    (Brassica rapa-depressa) ماند. دانه‌هایش چون دانه‌های گیاه فلفل، hu-tsiao  2782 (Piper nigrum) است.  اگر شاخه‌های درخت را ببرند، شیره‌ای چون روغن به دست می‌آید كه طلا کنند درمان كچلی قارچی را و سود کند زدودن هرگونه بیماری را.  روغنی است بس ارزشمند که هموزنش زر ‌دهند."
همانطور كه در Pen ts‛ao kan mu ši i2 آمده، دو کــتاب است كه این شـــرح گیاه a-p‛o-san را اقتباس كرده‌اند: Č‛en fu t‛un hwi  2784 2783 كه تنها گفته است كه در فو‌ـ ‌لین می‌روید؛ و Hwa i hwa mu k‛ao   2785   (’’پژوهشی در باره  گیاهان چین و سرزمینهای بیگانه‘‘) كه بازنمود  Yu yan tsa tsu را بدون نام مأخذ بی کم و کاست واگفته است.  هیچیك از این دو كتاب بر دانسته هایمان نیافزاید و بازنمائی که در Yu yan tsa tsu آمده، تنها چیزی است كه داریم.
آوانگاشتِ -sam (bwur) *a-bwut، كه بسیار دقیق است، ما را به واژه‌های آرامی و تلمودی afursama  2786 3 (در یونانی،  2787 ، در عربی، balessān)، بلسان جلعاد (گیلیاد) (Amyris gileadensis ، Balsamodendron giliadense یا Commiphora apobalsamum ، تیره بورسراسه) می‌رساند كه آوازه ای کهن دارد. این مورد با قوت تمام نظر هیرت را  پشتیبان است كه زبان فو‌ـ ‌لینی (یا در واقع یكی از زبانهای فو‌ـ ‌لینی) جزو زبانهای آرامی بوده است.  دو نویسه آخر p‛o-ts‛an (*bwut-sam) را می‌توان آوانگاشتِ درستِ واژه یونانی balsam دانست؛ اما جزء  2788  نه در یونانی و نه در هیچ زبان دیگر كه این واژه در آن یافت می‌شود نیست و نمی توان جز آرامی به زبان دیگری نسبتش داد.  در سریانی واژه apursāmā و pursāmā (pursmā) را داریم كه aprsam یا aprasam ارمنی هم از آن آمده است. 4 در عربی جدید، afobalsmōn یا afofalsmōn از واژه یونانی 2789  گرفته شده است. 1 فزون بر این ، حدس می زنند مراد از واژه عبری bāsām در عهد عتیق، بالزام ]بلسان[ باشد، و احتمالاً نمایانگر کهن الگوی یونانی آن، balsamon است، در حالی‌كه برخی نمی پذیرند كه واژه عبری چنین معنای خاصی داشته است. 2 از دید من، بر پایه  واژه عبری نمی‌توان حرف یونانی را توضیح داد.
باز نمود‌توان چن‌ـ ‌شی (Twan Č‛en -ši) از این درخت، كه بر پایه  گزارشی از دور صورت گرفته، به نسبت دقیق است. Amyris gileadensis،  یا درخت بلسان درختچه یا درختی است همیشه‌سبز از راسته Amyridaceae از گرمسیر كه بیشتر  در جنوب عربستان، بویژه در نزدیكی مكه و مدینه و در حبشه می‌روید.  چنان كه نشان خواهیم داد، در دوره تاریخی این درخت به فلسطین برده شد و از اینرو توان حق داشته آنرا به فو‌ـ ‌لین نسبت دهد.  بلندای درخت دور وبر چهار‌متر و قطر تنه آن به بیست تا بیست‌وپنج‌ سانتی‌متر می‌رسد. پوستی دو‌لایه دارد ـ پوست خارجی برونی و سرخ‌رنگ و پوست درونی كه ضخیم است و سبز‌رنگ؛ اگر جویده شود چرب‌مزه است و بویی خوش  بر جای می‌گذارد.   گلهایش روبروی می‌رویند و میوه‌ای دارد به رنگ قرمز خاكستری فام به اندازه نخودی كوچك و كشیده با دو سر تیز. این درخت بسیار کمیاب است و کاشتش دشوار. البته آنچه توان روغن بلسان نامیده، ژد ی است خوشبو  به رنگ سبز ‌روشن كه از ساقه‌ها می‌تراود و همواره مرهمی بس ارزشند شمرده شده، بویژه درمان انواع زخم را سود کند. 3 روغن بلسان همیشه دارویی بسیار گرانبها بوده و نرخی  كه توان بر آن گذاشته (همسنگش زر) با این گفته تئوفراستوس، كه بهای آن با دو برابر همسنگش  سیم  است می‌ خواند.
به باورفلاویوس جوزفوس (سده ‌ نخست  میلادی)4 در ورود درخت بلسان به فلسطین، كه در زندگی او همچنان در‌ آنجا می‌روئید، ملكه سبا در کار بوده است. در جایی دیگر5 می گوید opobalsamum (شیره درخت) از انگدی (Engediشهری در نزدیكی دریاچه اسفالتیتیس (Asphaltitis) در فاصله سیسد  فورلونگ* از اورشلیم خیزد ؛ و در جایی دیگر6 می‌گوید از اریحا خیزد : در این بخش می افزاید بلسان ارزشمندترین مرهمهاست كه با خراش دادن چوب درخت با سنگی تیز چون شیره برون ‌تراود.
از زمان سلیمان‌ نبی آن را در دو باغ شاهی كشت می‌كردند. تئوفراستوس1 كه شرح زیر را به دست داده این را می دانسته است:’’ بلسان در دره سوریه می‌روید. می‌گویند تنها در دو باغ می‌روید، یكی دور و بر چهار جریب است و دیگری بس كوچكتر.  این درخت به بلندی درخت اناری است كه خوب رشد كرده باشد با شاخه‌های بسیار؛ برگش شبیه برگ سَداب است اما كمرنگتر؛ این درخت خزان نمی کند.  میوه اش در اندازه و شكل و رنگ به بنه ماند؛ میوه‌اش هم بسیار خوشبوو در واقع خوشبو ‌تر از ژد  آن است. می‌گویند برای گردآوری ژد  این درخت، پوستش را در گرمای سوزان و زمان دیدن شعرای یمانی با تكه آهنی خمیده خراش می‌دهند؛ خراشها را هم در تنه و هم در قسمتهای بالائی درخت می اندازند.  كارِ گردآوری را در سر‌تا‌سر تابستان پی می گیرند، اما آنچه سرازیر می‌شود زیاد نیست: و هر نفر در یك روز می‌تواند به اندازه یك نعلبكی گرآورد.  عطرش بسیار زیاد و تند است، تا بدان پایه که  اندک بوی آن از دور شنیده شود.  به هر روی خالص این ژد  به دست ما نمی‌رسد: محصولی را كه گرد‌آوری می‌كنند با مواد دیگر می‌آمیزند، زیرا به آسانی با مواد دیگر مخلوط می‌شود و بلسانی كه در یونان می‌شناسیم معمولاً آمیخته با مواد دیگر است. 2 شاخه‌های جوان نیز بسیار خوشبویند.  در واقع می‌گویند این درخت را برای بهره گیری از همین شاخه‌ها (و نیز به دلیلی دیگر) هرس می‌كنند، زیرا شاخه‌های بریده را می‌توانند به بهای خوب بفروشند.  راست اینکه کشت این درختان به همان انگیزه صورت می‌گیرد كه آبیاری آنها (زیرا پیوسته آنها را آبیاری می‌كنند).  [؟].   همچنین گویا بلند‌نشدن درخت تا حدودی به علت هرس سر‌شاخه‌هاست؛ زیرا درخت به علت هرسهای پی درپی شاخه‌های پرشمار می‌آورد و تمام توان خود را در رشد در یك جهت نمیگذارد. می‌گویند بلسان هیچ‌جا خودرو  ننیست.  باغ بزرگتر دوازده ظرف بلسان بدست دهد كه گنجایش هر یك نزدیک یك‌و‌نیم لیتر است؛ از باغ دیگر تنها دو ظرف دست می‌آید.  بهای ژد ناب دو برابر هموزنش سیم  است و بهای  بلسان ناب بستگی به درجه خلوصش دارد، پس معلوم می‌شود بلسان ارزشی خارق‌العاده دارد."
چون این درخت خودروی فلسطین نبود و تنها بستانی اش یافت می‌شد، و از آنجا كه زیستگاه آن جنوب عربستان است، داستان جوزفوس درست به ‌نظر می‌رسد، هر چند ضرورتی ندارد كه ورودش به ملكه سبا بسته شود.
استرابو1 در باز نمود جلگه اریحا از كاخی و باغ بلسانی سخن ‌ رانده می‌گوید: ’’بلسان درختچه‌ای است با بوئی خوش چون یونجه درختی (cyticus) (Medicago arborea) و بنه (terebinth tree/terminthus).  پوست درخت را برش داده ظرفهایی در زیر برشها می گذارند تا شیره همچون شیر چرب در آنها ریزد.  شیره در ظرف سخت می‌شود. دارویی است عالی برای علاج سر‌درد، آب آوردن چشم در مراحل آغازین، و تار ‌شدن دید.  از همین رو بس گران است، بویژه چون از هیچ جای دیگر نخیزد."
دیوسكوریدس2 بخطا می‌گوید بلسان تنها از دره‌ای معین در هند، واز مصر خیزد؛ در حالی‌كه ابن‌بیطار،3 در تبرگردان كتاب دیوسكوریدس به زبان عربی گفته او رادرست كرده و در برگردان گوید این درخت تنها در یهودیه، در ناحیه‌ای بنام رور [کذا در متن؛ غور؟] (دره رود اردن) می‌روید.  به سادگی می‌توان دریافت كه چگونه ممكن است در خط یونانی یهودیه به خطا هند خوانده شود.
پلینی4 تولید بلسان را منحصر به یهودیه می‌دانست (uni terrarum Iudaeae concessum).  به پیروی از تئوفراستوس از دو باغ بلسان گفته و شرحی درازدامن از سه نوع بلسان آورده است.
تاسیتوس5، در باز نمود فلسطین، می‌گوید همه محصولات ایتالیا را فلسطین نیز دارد، به علاوه خرما و بلسان؛ و به طمع همین درخت بسیار نامی بوده كه مهاجمان پیوسته بدانجا یورش برده‌اند.  پمپئی در سال 65 پیش از میلاد آن را در خیابانهای روم به نمایش گذاشت و یكی از درختهای اعجاب‌آور ملازم کشورگشائیهای وسپاسیان به سال 79 میلادی بود.  طی یورش تیتوس، دو نبرد در باغهای بلسانِ اریحا در گرفت؛ دومی برای جلوگیری از نابودی درختان به دست یهودیان. از آن پس این درختان اموال عمومی اعلام شده پاسداران امپراطور آنها را زیر نظر گرفتند، اما نمی دانیم این دو باغ تا کی بر جای بود.  در این مورد داستان چینی که در Yu yan tsa tsu آمده اهمیت دارد، زیرا می‌توان از آن دریافت كه بلسانِ مكّی باید در نیمه دوم سده نهم هنوز موجود بوده باشد.  افزون بر این، شاهدی قاطع بر این واقعیت به دست می‌دهد كه یهودیه نیز در آنچه چینیان از سرزمین فو‌ـ‌ لین در ذهن داشتند می‌گنجیده است.
عبداللطیف (1231‌ـ‌1161)1 می گوید چگونه در زندگی او در مصر بلسان را جمع‌آوری می‌كردند. این كار ترجیحاً در تابستان صورت می‌گرفت. برگهای درخت را ریخته تنه درخت را  به دقت برشهایی می دادند تا به چوب درخت آسیبی نرسد. شیره را در فصل گرما در كوزه‌هایی كه هنگام گرما در خــــاك فرو كرده بودند جمع می‌كردند ؛ سپس كوزه‌ها را بیرون آورده در آفتاب می گذاردند. مواد خارجی را از روغنی که بالا می آمد می زدودند.  این بلسانِ راستین و ناب ترین  نوع آن و تنها یكدهم شیره تراویده از درخت بود. امروزه در عربستان برگها و شاخه‌های درخت را می‌جوشانند.  نخستین  روغنی كه بالا می‌آید بهترین است و آن را برای حرمسرا نگاه داشته روغن دوم را به بازار ‌برند.
درخت بلسان از سده  یازدهم تا سرآغازهای سده هفدهم در مصر بود ه است. شایداعراب آن را بدان‌جا برده باشند.  دوربلو2 به نقل از نویسنده ای عرب می‌نویسد بلسان ناحیه مطره نزدیك قاهره بسیار دلخواه مسیحیان بود، زیرا به آن باور بسیار داشتند.  آنان بلسان را روغن ویژه مراسم پذیرش كلیسا می‌كردند.
سایمون سیمیونیس، زائر ایرلندی كه در سال 1323 سفر خود به سرزمین مقدس را آغاز كرد، شرح جالب زیر را درباره درخت بلسان مصری به دست داده است:3 ’’در شمال شهر محلی است بنام مطریه (Matarieh) كه تاك مشهوری كه گویند پیشتر در عین‌جدی* بوده (بسنجید با: Cant. , I, 13) در آنجاست و از آن بلسان تراود. سی ‌مرد به دقت از آن محافظت می‌كنند، چرا‌كه بیشتر در‌آمد سلطان از آن است. این تاك مانند تاكهای دیگر نیست، بلكه درختی است كوتاه و كوچك با پوست صیقلی، و خوشبو و در صیقلی بودن و پوست صاف به درخت فندق  و برگهایش برگ گیاهی nasturcium aquaticum ]ترتیزك آبی[نام را ماند.  ساقه اش كوتاه و نازك است و معمولاً درازایش به بیش از سی‌سانتی‌متر نمی‌رسد؛ هر سال شاخه‌های نو آرد كه درازای آنها به شصت تا نود سانتی‌متر می‌رسد و هیچ میوه‌ای نمی‌آورد.  نگاهبانان تاكستان مسیحیان را بکار می گیرند و اینان با چاقو یا سنگهای تیز نوك این شاخه‌ها را در چندین جا ــ و همیشه هم چلیپاوار‌‌ــ ‌‌‌بریده یا می چاکند‌.  در اندك زمانی بلسان از این بریدگیها بیرون ‌تراویده درون بطریهای شیشه‌ای ‌شود.  نگهبانان مدعی‌اند كه وقتی مسیحیان این برشها را می دهند همیشه بلسان بیشتری از درخت بیرون می‌تراود تا وقتی كه كار به دست ساراسن‌ها ]مسلمانان[ انجام می‌گیرد."1
در سال 1550، پیر بلون2 درخت را در قاهره دید.  تا سال 1612 هنوز دو نمونه موجود بود ، اما در سال 1615 آخرین درخت نیز خشكید.
گویا واژه سامی كه از راه  كتاب Yu yan tsa tsu وارد زبان چینی شد به بوته فراموشی سپرده شده است.  در Pen ts‛ao kan mu حتی نامی هم از آن نیست.   به هر روی ، نخستین  یسوعیانی كه به چین رفتند باری دیگر واژه بالزام ]بلسان[ را به چین بردند.  در كتاب پرآوازه Či fan wai ki  2790 3 در  جغرافیای جهان كه نخستین ‌بار پانتوجا (Pantoja) طرح آن را افکند و پس از مرگش جولیو آلنی (Giulio Aleni) (1649‌ـ‌1582)به  سال 1623 به گسترش و ویرایش آن پرداخت، بلسانِ پرو ذیل نام pa‛r-sa-mo   2791 بازنمائی شده است.  فردیناند فربیست (Ferdinand Verbiest) (88 ‌ـ‌1623) در كتاب خویش K‛un yü t‛u šwo  2792 این ماده را همین نامیده است و این نام از همینجا وارد قرابادین چینیان شد، زیرا در Pen ts‛ao kan mu ši i این نام آمده است. 4 در فرهنگ جغرافیایی چینی ماكائو5 از ماده خوشبو  pa‛r-su-ma  2793 به‌عنوان نوعی بنژوئن* از آن یاد شده است.  در این جا با آوانگاشت واژه پرتغالی bálsamo سر و كار داریم.
به شناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
البلسان[1] (باللاتينية: Commiphora) هو جنس من الفصيلة البخورية يضم حوالي 185 نوعًا من النباتات. موطن أنواع كثيرة منها في الوطن العربي وإفريقية.
من أنواعه[عدل]
البلسان الحبشي (باللاتينية: Commiphora abyssinica)
البلسان رباعي الأضلاع (باللاتينية: Commiphora quadricincta)
البلسان العجلوني أو الجلعادي (باللاتينية: Commiphora gileadensis) في مصر وبلاد الشام والجزيرة العربية
البلسان العصاري أو البشام أو القفل (باللاتينية: Commiphora opobalsamum) في اليمن
أنظر أيضاً[عدل]
اللبان
البورسيرة
المراجع[عدل]
^ أغروفوك. البلسان. تاريخ الولوج 29 نيسان 2012.
/////////////
Commiphora
From Wikipedia, the free encyclopedia
Commiphora
Commiphora caudata leaves.jpg
Commiphora caudata
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Commiphora
Jacq.
ca. 190. See text.
·         Balsamea
·         Balsamodendron L.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Commiphora_saxicola_arbuste_MHNT.jpg/220px-Commiphora_saxicola_arbuste_MHNT.jpg
The genus of the myrrhs, Commiphora, is the most species-rich genus offlowering plants in the frankincense and myrrh family, Burseraceae. The genus contains approximately 190 species of shrubs and trees, which are distributed throughout the (sub-) tropical regions of Africa, the western Indian Ocean islands, the Arabian PeninsulaIndia, and Vietnam.[1][2] The genus is drought-tolerant and common throughout the xerophytic scrubseasonally dry tropical forests, andwoodlands of these regions.
The common name myrrh refers to several species of the genus, from which aromatic resins are derived for various fragrance and medicinal uses by humans.
Contents
  [show
Description[edit]
Leaves in Commiphora are pinnately compound (or very rarely unifoliolate). Many species are armed with spinesBark is often exfoliating, peeling in thin sheets to reveal colorful, sometimes photosynthetic bark, below. Stems are frequentlysucculent, especially in species native to drier environments. Flowers aresubdioecious and fruits are drupes, usually with a 2-locular ovary (one is abortive).[3] In response to wounding, the stems of many species will exude aromatic resins.
Ecology and Biogeography[edit]
Commiphora can serve as a model genus for understanding plant evolution in the drier regions of the Old World tropics, particularly in eastern continental Africa andMadagascar, where diversity in the genus is concentrated. The closely related sister genus to CommiphoraBursera, has been used as a model genus to study patterns of evolution in the New World seasonally dry tropical forests.[4]
Use by humans[edit]
Products from many species of Commiphora have been used for various purposes, sometimes as timber, building material, and natural fencing, but more often valued for the aromatic resins produced by several members of the genus. "Myrrh", the common name for these dried resins, is fragrant and has been used both as fragrance and for medicinal purposes (e.g., Balsam of MeccaC. gileadensis).[5] Use of myrrh resin is frequent and pronounced throughout historical texts of cultural significance, including the Bible.
Systematics and Taxonomy[edit]
Recent studies using DNA sequence data have confirmed the monophyly ofCommiphora;[2][6] however, this data suggests that previous classification of the genus into sections does not reflect monophyletic interspecific relationships.
Species[edit]
Species include:[7]
·         Commiphora africana (A. Rich.) Engl. (syn. Heudelotia africana),[8] sometimes identified with ancient bdellium. Used indirectly by the San bushmen to poison their arrow tips for hunting [9]
·         Commiphora angolensis, also known as "sand commiphora", growing mainly in Angola and Namibia
·         Commiphora boranensis Vollesen[8]
·         Commiphora caudata (Wight & Arn.) Engl.[8]
·         Commiphora corrugata J. B. Gillett & Vollesen[8]
·         Commiphora erythraea, modern source of opopanax[citation needed]
·         Commiphora gileadensis (L.) C. Chr.[8] (syn. Commiphora opobalsamum), producing balsam of Mecca.
·         Commiphora glandulosa
·         Commiphora guidottii (syn. Commiphora sessiliflora[citation needed]), producing scented Myrrh or habak hadi in Somali.
·         Commiphora guillaminii
·         Commiphora habessinica
·         Commiphora harveyi
·         Commiphora holtziana
·         Commiphora humbertii
·         Commiphora kataf producing bisabol.
·         Commiphora madagascariensis
·         Commiphora mossambicensis
·         Commiphora myrrha (syn. Commiphora molmol), producing myrrh.
·         Commiphora schimperi
·         Commiphora simplicifolia H. Perrier[10]
·         Commiphora sphaerocarpa
·         Commiphora stocksiana, known in Pakistan as bayisa gugal
·         Commiphora wightii (syn. Commiphora mukul[11]), producing gum guggul, sometimes identified with ancient bdellium.
Gallery[edit]
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/cf/Commiphora_simplicifolia_02.jpg/90px-Commiphora_simplicifolia_02.jpg

·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/9d/Commiphora_simplicifolia_01.jpg/90px-Commiphora_simplicifolia_01.jpg
Commiphora simplicifolia
References[edit]
1.     Jump up^ Daly et al. 2011. Burseraceae. Families and genera of vascular plants. 10:76–104.
2.     Jump up to:a b Weeks, A. and Simpson, B.B. 2007. Molecular phylogenetic analysis of Commiphora (Burseraceae) yields insight on the evolution and historical biogeography of an “impossible” genus. Molecular Phylogenetics and Evolution. 42:62–79.
3.     Jump up^ Gillett, J.B. 1991. Burseraceae. In: Polhill, R.M. (Ed.), Flora of Tropical East Africa. A.A. Balkema, Rotterdam. Pp. 1–95.
4.     Jump up^ De Nova, A. et al. 2011. Insights into the historical construction of species-rich Mesoamerican seasonally dry tropical forests: the diversification of Bursera (Burseraceae, Sapindales). New Phytologist. 193(1):276–287.
5.     Jump up^ Musselman, L.J. 2007. Figs, Dates, Laurel, and Myrrh: Plants of the Bible and the Quran. Timber Press, Inc. Portland, Oregon. Pp. 194–197.
6.     Jump up^ Weeks, A., et al. 2005. The phylogenetic history and biogeography of the frankincense and myrrh family (Burseraceae) based on nuclear and chloroplast sequence data. Molecular Phylogenetics and Evolution. 35:85–101.
7.     Jump up^ "The Plant List: A Working List of All Plant Species". Retrieved June 5, 2014.
8.     Jump up to:a b c d e "Species in GRIN for genus". www.ars-grin.gov. Retrieved 2009-01-15.
9.     Jump up^ Moorcroft, Koos; Gunduza, Raphael, Traditional skills of the Bushmen - Part 1: BUSHMAN WEAPONS
11.  Jump up^ "Tropicos.org". Retrieved June 6, 2014.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related toCommiphora.
·         Flora of Pakistan: Commiphora
·         GRIN taxonomy: Commiphora
·         Biblical Burseraceae
·         Commiphora
·         Medicinal plants
/////////////
البشام هي شجيرة تنبت بكثرة في المناطق الجبلية على السفوح وفي الأودية تزامناً مع المطر، إلا أنها تفقد أوراقها مباشرة بعد انقشاع ضباب موسم الأمطار الموسمية. وهي شجيرة معروفة ما بين مكة والمدينة، كان الصحابة رضوان الله عليهم يستخدمون مشتقاتها في علاج الجرحى في الغزوات والحروب.
محتويات  [أظهر]
الصفات[عدل]
تتميز الشجيرة برائحتها الفواحة العطرة عند فرك أوراقها أو أخذ غصن منها، لهذا تستخدم اغصان شجيرة البشام كمسواك ذو رائحة عطرة تعطر الفم، كما أن القشور المأخوذة من لحاء الشجيرة تحتوي على مادة عطرية راتنجية تستخدم كعصارة مطهرة للجروح ومبيدة للبكتيريا، فضلاً عن استخدام تلك القشور كشاي لذيذ.
الاستخدامات[عدل]
يستخدم أيضاً السائل اللزج ذو الرائحة العطرة النافذة الذي يخرج من لحاء الشجيرة كزيت نادر له أهمية طبية عالية، وهو المشهور باسم "بلسم مكة"، حيث يتم خدش اللحاء ويقطر منه ببطء سائل راتينجي يستخرج منه فيما بعد هذا الزيت. كما تستخدم المادة اللزجة التي تخرج من الأغصان كعلاج لبعض الأمراض بعد تجفيفها على هيئة حجيرات، وتستخدم أيضاُ في صناعة العطور. وأوراق الشجيرة تعتبر علفاً جيداً للأبل حيث يؤدي رعيها إلى زيادة إدرار الحليب.
ثمار البشام التي تعرف بالبلسان أو البيلسان ذات قدرة عجيبة على إطفاء العطش عند تناولها، كما أنه يستخرج منها مادة دهنية متعددة الاستخدام والفوائد.[2]
جميع أجزاء الشجيرة تحتوي على مميزات وقدرات علاجية حقيقية.
انظر أيضا[عدل]
خمان أسود
مراجع[عدل]
^ "The Plant List: A Working List of All Plant Species". اطلع عليه بتاريخ June 6, 2014.
^ موقع شجرة
/////////////
Commiphora
From Wikipedia, the free encyclopedia
Commiphora
Commiphora caudata leaves.jpg
Commiphora caudata
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Commiphora
Jacq.
ca. 190. See text.
·         Balsamea
·         Balsamodendron L.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Commiphora_saxicola_arbuste_MHNT.jpg/220px-Commiphora_saxicola_arbuste_MHNT.jpg
The genus of the myrrhs, Commiphora, is the most species-rich genus offlowering plants in the frankincense and myrrh family, Burseraceae. The genus contains approximately 190 species of shrubs and trees, which are distributed throughout the (sub-) tropical regions of Africa, the western Indian Ocean islands, the Arabian PeninsulaIndia, and Vietnam.[1][2] The genus is drought-tolerant and common throughout the xerophytic scrubseasonally dry tropical forests, andwoodlands of these regions.
The common name myrrh refers to several species of the genus, from which aromatic resins are derived for various fragrance and medicinal uses by humans.
Contents
  [show
Description[edit]
Leaves in Commiphora are pinnately compound (or very rarely unifoliolate). Many species are armed with spinesBark is often exfoliating, peeling in thin sheets to reveal colorful, sometimes photosynthetic bark, below. Stems are frequentlysucculent, especially in species native to drier environments. Flowers aresubdioecious and fruits are drupes, usually with a 2-locular ovary (one is abortive).[3] In response to wounding, the stems of many species will exude aromatic resins.
Ecology and Biogeography[edit]
Commiphora can serve as a model genus for understanding plant evolution in the drier regions of the Old World tropics, particularly in eastern continental Africa andMadagascar, where diversity in the genus is concentrated. The closely related sister genus to CommiphoraBursera, has been used as a model genus to study patterns of evolution in the New World seasonally dry tropical forests.[4]
Use by humans[edit]
Products from many species of Commiphora have been used for various purposes, sometimes as timber, building material, and natural fencing, but more often valued for the aromatic resins produced by several members of the genus. "Myrrh", the common name for these dried resins, is fragrant and has been used both as fragrance and for medicinal purposes (e.g., Balsam of MeccaC. gileadensis).[5] Use of myrrh resin is frequent and pronounced throughout historical texts of cultural significance, including the Bible.
Systematics and Taxonomy[edit]
Recent studies using DNA sequence data have confirmed the monophyly ofCommiphora;[2][6] however, this data suggests that previous classification of the genus into sections does not reflect monophyletic interspecific relationships.
Species[edit]
Species include:[7]
·         Commiphora africana (A. Rich.) Engl. (syn. Heudelotia africana),[8] sometimes identified with ancient bdellium. Used indirectly by the San bushmen to poison their arrow tips for hunting [9]
·         Commiphora angolensis, also known as "sand commiphora", growing mainly in Angola and Namibia
·         Commiphora boranensis Vollesen[8]
·         Commiphora caudata (Wight & Arn.) Engl.[8]
·         Commiphora corrugata J. B. Gillett & Vollesen[8]
·         Commiphora erythraea, modern source of opopanax[citation needed]
·         Commiphora gileadensis (L.) C. Chr.[8] (syn. Commiphora opobalsamum), producing balsam of Mecca.
·         Commiphora glandulosa
·         Commiphora guidottii (syn. Commiphora sessiliflora[citation needed]), producing scented Myrrh or habak hadi in Somali.
·         Commiphora guillaminii
·         Commiphora habessinica
·         Commiphora harveyi
·         Commiphora holtziana
·         Commiphora humbertii
·         Commiphora kataf producing bisabol.
·         Commiphora madagascariensis
·         Commiphora mossambicensis
·         Commiphora myrrha (syn. Commiphora molmol), producing myrrh.
·         Commiphora schimperi
·         Commiphora simplicifolia H. Perrier[10]
·         Commiphora sphaerocarpa
·         Commiphora stocksiana, known in Pakistan as bayisa gugal
·         Commiphora wightii (syn. Commiphora mukul[11]), producing gum guggul, sometimes identified with ancient bdellium.
Gallery[edit]
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/cf/Commiphora_simplicifolia_02.jpg/90px-Commiphora_simplicifolia_02.jpg

·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/9d/Commiphora_simplicifolia_01.jpg/90px-Commiphora_simplicifolia_01.jpg
Commiphora simplicifolia
References[edit]
1.     Jump up^ Daly et al. 2011. Burseraceae. Families and genera of vascular plants. 10:76–104.
2.     Jump up to:a b Weeks, A. and Simpson, B.B. 2007. Molecular phylogenetic analysis of Commiphora (Burseraceae) yields insight on the evolution and historical biogeography of an “impossible” genus. Molecular Phylogenetics and Evolution. 42:62–79.
3.     Jump up^ Gillett, J.B. 1991. Burseraceae. In: Polhill, R.M. (Ed.), Flora of Tropical East Africa. A.A. Balkema, Rotterdam. Pp. 1–95.
4.     Jump up^ De Nova, A. et al. 2011. Insights into the historical construction of species-rich Mesoamerican seasonally dry tropical forests: the diversification of Bursera (Burseraceae, Sapindales). New Phytologist. 193(1):276–287.
5.     Jump up^ Musselman, L.J. 2007. Figs, Dates, Laurel, and Myrrh: Plants of the Bible and the Quran. Timber Press, Inc. Portland, Oregon. Pp. 194–197.
6.     Jump up^ Weeks, A., et al. 2005. The phylogenetic history and biogeography of the frankincense and myrrh family (Burseraceae) based on nuclear and chloroplast sequence data. Molecular Phylogenetics and Evolution. 35:85–101.
7.     Jump up^ "The Plant List: A Working List of All Plant Species". Retrieved June 5, 2014.
8.     Jump up to:a b c d e "Species in GRIN for genus". www.ars-grin.gov. Retrieved 2009-01-15.
9.     Jump up^ Moorcroft, Koos; Gunduza, Raphael, Traditional skills of the Bushmen - Part 1: BUSHMAN WEAPONS
11.  Jump up^ "Tropicos.org". Retrieved June 6, 2014.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related toCommiphora.
·         Flora of Pakistan: Commiphora
·         GRIN taxonomy: Commiphora
·         Biblical Burseraceae
·         Commiphora
·         Medicinal plants



*  بلسان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب ). شجره ٔ مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی ). درختی معروفست جز در ده مطریه که از توابع مصر است نمی باشد، ورقش به سداب ماند و بر سفیدی زند(نزهة القلوب ). در حوالی فسطاط مصر گیاهی شاخه مانند میروید که آنرا بلسان نامند و جز در آنجا، در جایی دیگر از دنیا موجود نباشد. (از صورالاقالیم اصطخری ). درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش 13 قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد، و بلسم جلعاد که در عطر وخوشبویی مشهور بود از آن تحصیل میشد. شعرا و مورخین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره . و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعمل بود بطوری که تجار آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آنرا خریده برای تدهین اموات به کار میبردند. و در کتاب مقدس مذکور است که قافله ٔ اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر میبردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت بطوری که به دو برابر با نقره فروخته میشد. گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیه مراجعت می نمودند قدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد. اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته میشود. برخی را عقیده است که زقوم همان بلسان جلعاد است . (از قاموس کتاب مقدس ). مایع روغنی معطری که از چند گیاه مختلف بدست می آید. بلسان مکی از درخت بلسان ، و بلسان امریکایی از درخت کبوده ٔ کانادایی ، و بلسان افریقایی از بادرنجبویه ٔ کاناری که گیاه کوچکی است گرفته میشود. (از دایرةالمعارف فارسی ). گیاهی است از تیره ٔ سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه اعضای این گیاه محتوی ماده ٔ صمغی می باشند که در صورت خراش یا نیش حشرات از آن خارج میشود. دانه ٔ این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان در تداوی مصرف میشود. درخت بلسان . ابوشام . بشام . بلسم مکه . درخت بلسان مکی . بلسم اسرائیل . مکه بلسن آغاجی . بلسان آغاجی . بلسان مکی . شجرةالبلسم . (از فرهنگ فارسی معین).  لغت نامه دهخدا.
1. Ch. 18, p. 12.
2. Ch. 4, p. 15.
3. I. Loew, Aramaeische Pflanzennamen, p. 73.
و نیز afarsma و afarsmōn :J. Buxtorf, Lexicon chaldaicum, p. 109; J. Levy, Neuhebr. Wörterbuch, Vol. I, p. 151.
بسنجید با:                                                        S. Krauss, Talmudische Archäologie, Vol. I, pp. 234-236.
4. Hübschmann, Armenische Grammatik, p. 107.
من برخلاف نظری كه این نویسنده  با قید احتیاط ابراز كرده، در ایرانی بودن ریشه این واژه تردید دارم.
1. J. Levy, op. cit., Vol. I, p. 137.
2. E. Levesque in Dictionnaire de la Bible, Vol. I, col. 1517.
پیش از این دور‌بلو میان bāsām و balsamon قرابت یافته بود، هر چند او basam را صرفاً ایرانی دانسته است:
d’Herbelot, Bibliothèque orientale, Vol. I, p. 377.
صورت عربی واژه از یونانی گرفته شده است.
3. ارمیا، باب هشتم، آیه 22. درباره کاربردش در داروشناسی عربها، نگاه‌ كنید به:
Leclerc, Traité des simples, Vol. I, pp. 255-257.
4. Flavius Jesephus, Antiquitates Judaicae, VIII, vi, 6.
5. Ibid., IX, I, 2.
*  furlong، واحد سنجش مسافت برابر با دویست متر.
6. Ibid. ,XIV, iv, i.
1. Hist. plant., IX, 6 (بسنجید با تصحیح و ترجمه (A. Hort, Vol II, p. 245.
2 .ویدمان برپایه منابع عربی درباره تقلب در روغن بلسان بحث كرده است:
E. Weidemann, Sitzber. phys. -med. soz. Erl., 1914, pp. 178, 191.
2. i. 8.
3. Leclerc, Traité des simples, Vol. I, 255.
4. xii, 2. §111.
5. Hist., v, 6.
1. Silvestre de Sacy, Relation de l'Egypte, p. 20 (Paris, 1810).
2. d'Herbelot, Bibliothèque orientale, Vol I, p. 392.
3. M. Esposito, The Pilgrimage of Symon Semeonis: A Contribution to the History of Mediaeval Travel (Geographical Journal, Vol. LI, 1118, p. 85).
*  En-gedi: (یوشع، 15، 62) ، كه در زبان عربی به معنای چاه بزغاله است، واحه‌ای است در ساحل باختری  بحرالمیت كه داوود از بیم شائول در آنجا مخفی شد. این واحه نزدیك چاه عین‌جدی است ‌‌ـ‌ م.
1. بسنجید با گزارشی مشابه از K. v. Megenberg (Buch der Natur, p. 358) كه در سال 50 ‌ـ‌ 1349 م نوشته شده است.
2. Pierre Belon, Observations de plusieurs singularitez et choses memorables, trouvées en Grece, Asie, Iudée, Egypte, Arabie, p. 246.
3. Ch. 4, p. 3 (ed. of Šou šan ko ts‛un šu).
4. .Ch. 6, p. 14 نیز، نک: . Watters, Essays on the Chinese Language, p. 334
5. Ao-men či lio, Ch. B, p. 41 (cf. Wylie, Notes on Chinese Literature, p. 60).