۱۴۰۳ آذر ۳, شنبه

 تُفَنْگ، اسلحه‌ای آتشین، پرتابی، و قابل حمل بر روی دوش، مرکب از لولۀ بلند، قنداق و ابزارهای آتش‌زنه، با کاربردهای جنگی، شکاری، دفاعی، حفاظتی و آیینی.

تفنگ واژه‌ای است متأخر که با افزودن «ن» به «تُفَک» فارسی ساخته شده است. تفک نام لوله‌ای چوبین است که در درون آن گلولۀ کوچک گلی می‌گذاشتند و به قصد شکار پرندگان کوچک مثل گنجشک، با فشار ناگهانی دمیدن با دهان پرتاب می‌کردند و چون در این حال صدای تُف از آن درمی‌آمد، آن را تفک نامیده‌اند (برهان ... ، ذیل واژه؛ کسروی، ۴۳۶؛ ذکاء، «تفنگ ... »، ۲۸۲). شعر انوری در سدۀ ۶ ق / ۱۲ م نیز بیانگر چنین فن و ابزاری است: جان خصم از تیر سیمرغ‌افگنت بر شاخ عمر / باد لرزان در بدن چون جان گنجشک از تفک (ص ۱۷۹).
تفنگ با هدف کاربردهای جنگی و نظامی وارد ایران شد. در واقع، توپ و تفنگ در سپاه ایران وجود نداشت و ایرانیان در زمان شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی هنوز استعمال تفنگ و اسلحۀ آتشین را خلاف جوانمردی و دلیری می‌دانستند (واله، ۳۴۸؛ فلسفی، ۴۴)؛ همین امر را یکی از علتهای شکست ایرانیان در جنگ چالدران می‌دانند (کسروی، ۴۳۶، ۴۳۷). به هر حال، تفنگ جای تیروکمان را گرفت، ولی مردم همان اصطلاحات مربوط به تیروکمان را برای تفنگ به کار می‌بردند و در متون تاریخی نیز همان‌طور که برای نشان دادن حرکت تیر و اصابت آن به هدف از کلمۀ «ریختن» استفاده می‌شد، برای تفنگ نیز از همین کلمه استفاده شد که شاهد آن متن عالم‌آرای صفوی است: «دهنۀ برج و رخنه را گرفتند و از بالا و پایین تیر و تفنگ ریختند» (ص ۵۱۹).
هنوز بختیاریها برای نشان دادن حالت تیراندازی با تفنگ، حالت تیراندازی با کمان را به خود می‌گیرند؛ بازوی چپ را افقی نگاه می‌دارند و بازوی راست را در پشت کنار گوش راست خم می‌کنند (دیگار، ۱۲۸) که نشان‌دهندۀ نگهداشتن کمان با دست چپ و کشیدن تیر همراه با زه کمان در دست راست است. گرایش مردم برای استفاده از تیر و کمان برای فواصل کوتاه ظاهراً منطقی بود؛ زیرا برآورد کرده‌اند که تیروکمان در هر دقیقه ۱۰ تیر می‌انداخت و برد متوسط آن ۱۰۰ متر بود، در حالی که تفنگ فتیله‌دار در هر دقیقه دو تیر با برد متوسط ۳۰۰، و تفنگ سنگ چخماقی در هر دقیقه دو تیر با برد متوسط ۴۰۰ متر شلیک می‌کرد (قوزانلو، ۲ / ۱۰۴۳).
با ورود تفنگ به ساختار دولتی سپاه ایران، احداث جبه‌خانه‌ها و اسلحه‌سازیها سازمان‌دهی شد و حتى رده‌هایی به اسم تفنگ‌داران خاصه در کنار خدمۀ دستگاه سلطنتی عهد ناصری به وجود آمد (نک‍ : نجمی، ۱۸۳-۱۸۴) و با ورود تفنگ سرپُر و ته‌پُر به زندگی توده‌های مردم، مشاغلی چون تفنگ‌سازی و تعمیرات تفنگ به وجود آمد. این نوع تفنگها با کاربردهای شکاری، دفاعی و حفاظتی، و آیینی در فرهنگ مردم شکل گرفت. رده‌ها یا دسته‌هایی نیز با عنوان تفنگچی در نظام دولتی، در خدمت خوانین و همچنین در بین مردم به وجود آمد. تفنگچیها با شمخال نیز سروکار داشتند و به آن تفنگهای بزرگ و سنگینی گفته می‌‌شد که قطر دهانۀ لولۀ آنها ۲۵ میلی‌متر بود و دو نفر آن را حمل، و با هم شلیک می‌کردند. لوله و قنداق و چخماق شمخالها نیز مانند تفنگهای دیگر زرکوبی و برجسته‌کاری و قلم‌زنی و خاتم‌کاری و صدف‌کوبی می‌شد. تفنگچیها و هر تفنگ‌دار و صاحب تفنگی باید این ابزارها را همراه تفنگ برای هدف‌گیری و شلیک داشته باشند: دبه‌بروت، سوزن، میله، انواع سمبه، سنگ چخماق، وزنه‌باروت، و ساچمه‌دان که همه در کمربند او جای می‌گرفتند (ذکاء، ارتش ... ، ۲۰۵).
به نظر می‌رسد که شغل یا ردۀ تفنگچی در نظام دورۀ شاه عباس وجود داشته است (نک‍ : اسکندربیک، ۲ / ۸۲۴). در زمان شاه عباس، قشون ایران مرکب از ۴ دسته بود که پایین‌ترین آنها تفنگچیان بودند. اینها از نژاد اصیل ایرانی و فقط از رعایا تشکیل می‌شدند و در شهرها یا دهات مسکن داشتند و چون حقوق ثابت سالانه دریافت می‌کردند، مجبور بودند هر وقت به وجود آنها احتیاج باشد، فوراً به خدمت حاضر شوند. نجیب‌زادگان، یعنی قزلباشها وارد این دسته نمی‌شدند. تفنگهای فتیله‌ای تفنگچیان از تفنگهای معمولی کوتاه‌تر بود. از نوک لولۀ تفنگ آنها پایه‌ای فلزی آویزان بود که با بندی به قنداق بسته می‌شد. موقع شلیک سواره این پایه را به روی بازو تکیه می‌دادند و موقع تیراندازی پیاده آن را از بند باز می‌کردند و به زمین تکیه می‌دادند (واله، ۳۴۴، ۳۴۵).

تفنگ‌سازی

به نوشتۀ قاضی احمد قمی صدای اولین تفنگ در ایران در ۹۰۷ ق بلند شد (۱ / ۷۲) و ارتش و نظام با این پدیدۀ نوظهور آشنا شدند و به فکر ساختن آن افتادند. در دورۀ شاه طهماسب، صنعت تفنگ‌سازی رواج پیدا کرد و صنف تفنگ‌دار به وجود آمد (تکمیل همایون، ۱ / ۱۷). در عهد شاه عباس (۹۹۶- ۱۰۳۸ ق / ۱۵۸۸- ۱۶۲۹ م) نخستین جبه‌خانه یا اسلحه‌سازی دولتی در اصفهان دایر شد (بیانی، ۷۱؛ تکمیل همایون، ۱ / ۲۸). کار این تفنگ‌سازان تا حدی چشمگیر بود که شاردن از مهارت تفنگ‌سازان ایرانی تعریف کرده، و نوشته است: لولۀ اسلحه را با چنان مهارتی سوراخ، و سرتاسر لوله را یکنواخت و به یک ضخامت و مقاومت تهیه می‌کنند که تقریباً هرگز نمی‌ترکد. دهانۀ لوله را نازک نمی‌گیرند تا مبادا آتش باروت آن را بلرزاند و گلوله به هدف نخورد. اگر لولۀ اسلحۀ ایرانی کلفت‌تر است، در عوض بردش بیشتر و اصابتش دقیق‌تر است (ص 270-271).
در دورۀ فتحعلی‌شاه در ۱۲۴۱ ق / ۱۸۲۶ م، تفنگ‌سازان در جبه‌خانۀ ایران تفنگهای زیادی از جنس تفنگهای جوهردار به شیوۀ حسن جزایری و موسى می‌ساختند (مفتون، ۱۳۳). گفته می‌شود که تفنگهای سرپر در سدۀ ۷ ق / ۱۳ م توسط عربها وارد خاورمیانه و ایران شد (دیگار، ۱۲۸)، که احتمالاً اشاره به حسن جزایری است؛ شاید منظور از جزایری، همان منطقۀ جزیره در شمال عراق بین دجله و فرات باشد.
نظر به اینکه تفنگهای نوع حسن موسى، از نوع سرپُر با لولۀ بلند و هدف‌گیری عالی، بسیار مشهور است، معمولاً چنین استنباط می‌شود که حسن موسى نام یک نفر، و سازندۀ این تفنگها ست، چنان‌که شهری نیز حسن موسى را شخص مشهوری می‌داند که در اواخر دورۀ قاجار و اوایل دورۀ پهلوی در تهران دکان محقر و شوریده‌ای در مقابل چهارسو کوچک روبه‌روی تیمچۀ حاجب‌الدوله داشت و به تنهایی و بدون شاگرد کار می‌کرد. او سالی فقط دو تفنگ از نوع تفنگهای سرپُر و ته‌پُر می‌ساخت و با قید ضمانت و امتحان می‌فروخت. شایع بود که تفنگهایش در دقت و خوش‌دستی، بر تفنگهای ساخت خارج برتری داشتند (۲ / ۱۷۸- ۱۷۹). اما از ظاهر نوشتۀ مفتون دنبلی در ۱۲۴۱ ق چنین استنباط می‌شود که حسن موسى دو نفر بوده‌اند. حتى آنها را دو شریک به نام حسن و موسى نوشته‌اند که با هم کار می‌کردند (خضرایی، همانجا). دربارۀ دقت و خوش‌دستی این تفنگ ضرب‌المثل «تفنگ حسن موسى هم نزد» را ساخته‌اند، که نوعی سرزنش دربارۀ کسی بود که با این تفنگها هم نمی‌توانست نشانه را بزند (خضرایی، همانجا).
شهرت و مهارت حسن موسى حتى تا فرانسه نیز رسیده بود تا جایی که متخصصی از کارخانۀ اسلحه‌سازی فرانسه به دیدارش آمد و چون بساط محقر او را دید، شگفت‌زده علت این وضع اسف‌بار را پرسید. حسن موسى با علم به اینکه خیر خدا هرگز به کسی که آلات کشنده‌ای بسازد، نخواهد رسید، این پاسخ را به وی داده بود: «کسی از تفنگ من گلوله نخورده که بگوید خدا خیرت بدهد!» (شهری، همانجا). روی تفنگهای حسن موسى این دو بیت شعر حک شده بود: در دیدۀ بینای جهان من میلم / در روز مصاف صور اسرافیلم / / نهصد قدمم تمام منزل باشد / در بردن جان شریک عزرائیلم (خضرایی، همانجا). همان‌طور که دکان اسلحه‌سازی حسن موسى در چهارسو کوچک بود، همۀ اعضای صنف اسلحه‌ساز نیز در تهران در نبش و بالا و پایین چهارسو کوچک بازار بزرگ دکان داشتند و تفنگهای از نشان افتادۀ چپ‌زن و راست‌زن و بالا و پایین‌زن را تعمیر می‌کردند و قنداقهای شکسته را می‌ساختند و تهیۀ فشنگ، باروت، ساچمه و چاشنی نیز در انحصار آنها بود. در ضمن، روش به کار بردن تفنگ نو و تعمیرشده و مقدار باروت و کهنه و ساچمۀ مصرفی را به صاحبانشان می‌آموختند (شهری، ۲ / ۱۷۶-۱۷۷).
گفته می‌شود که تفنگ ته‌پر از اختراعات ایرانیان است و آن را به فردی به نام شیخ‌علی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه نسبت می‌دهند. اعظام قدسی در خاطرات خود نوشته است: شیخ‌علی تفنگ ته‌پر را اختراع کرد و نشان ناصرالدین شاه داد، ولی شاه متوجه اهمیت موضوع نشد. شیخ‌علی فشنگی را که خود ساخته بود، در لولۀ تفنگ جا داد و شلیک کرد، شاه از خوشحالی از جا برخاست و گفت شیخ علی را باید برتر از ابوعلی سینا نامید. شاه تفنگ را به قصد تفاخر به خارجه فرستاد؛ پس از یک سال، دو تفنگ مثل آن از خارجه برای شاه رسید. شاه به قصد تشویق، یکی را برای شیخ‌علی فرستاد. ولی شیخ‌علی با دیدن تفنگ متأسف و گریان، دست بر دست کوبید و گفت: «ای وای! من می‌خواستم خدمتی به ایران کرده باشم، حالا معلوم شد چوب به دست دشمن داده‌ام»، که کار به دلداری شاه از شیخ کشید (۱ / ۵۹). البته نوشته‌اند در زمانی که امیرکبیر صدراعظم بود، تفنگهایی که در جبه‌خانه می‌ساختند، بهتر از بعضی تفنگهایی بود که از انگلیس می‌آوردند (آدمیت، ۲۹۶).
هنوز هم تعدادی از تفنگ‌سازان و تعمیرکنندگان قدیمی تفنگ باقی مانده‌اند؛ یکی از آنها عبدالکریم رضوانی‌فرد، از تفنگ‌سازان و شکارچیان قدیمی لنگرود است. به گفتۀ او حدود ۱۷۰ سال است که تفنگ شکاری به شکلهای سرپر و ته پر در گیلان مورد استفاده قرار می‌گیرد. او اشاره‌ای نیز به کارهای تزیینی بر روی تفنگ دارد که در گذشته در لنگرود مطابق ذوق صاحب تفنگ و نیز وقت و حوصلۀ هنرآفرینی استادکار اهمیت داشت و بیشتر روی قنداق تفنگ به صورت معرق انجام می‌شد و نقش چراغ نفتی یکی از طرحهای متداول بود. روی لوله را نیز طلاکوب یا نقره‌کوب می‌کردند (بالایی، ۵۷). در دورۀ صفوی نیز لوله و قنداق برخی تفنگها را با زرکوبی، سیم‌کوبی، قلم‌زنی، و خاتم و منبت‌کاری آرایش می‌دادند و هنرمندان ذوق خود را در این زمینه‌ها نیز می‌آزمودند (ذکاء، ارتش، ۲۰۴)، که این عمل تا به امروز نیز رسیده است.

شکار

بزرگان و سرداران ایرانی از زمان آق قویونلوها در ایران تفنگ را می‌شناختند و کم‌وبیش گاهی در شکار به‌کار می‌بردند (نک‍ : روملو، ۱ / ۱۳۸؛ نوایی، ۱ / ۱۲۱؛ ذکاء، همان، ۲۰۱).
در زمان شاه عباس و شاه سلیمان صفوی نیز از تفنگ برای شکار استفاده می‌شد. نوشته‌اند که شاه سلیمان صفوی (سل‍ ۱۰۷۷ یا ۱۰۷۸-۱۱۰۵ ق) در تیر افکندن با کمان و تفنگ بسیار مهارت داشت و هرچه را شکار می‌کرد، آن را سخت گرامی می‌داشت و اگر به یکی از سرداران خود چیزی از آن را مرحمت می‌کرد، نهایت لطف و عنایت دربارۀ او بود (سانسون، ۸۱). در آن دوره روش خاصی برای شکار بز وحشی وجود داشته است: شکارچی به علت سبک و تیزپا بودن بز وحشی به زحمت می‌توانست به آن نزدیک شود. شترهایی را تربیت می‌کردند که قدم به قدم به دنبال بز وحشی می‌رفت و شکارچی نیز با تفنگ در پشت آن پنهان می‌شد. به محض نزدیک شدن شتر به بز، شکارچی شلیک می‌کرد، بز تیرخورده را شتر تا از پا افتادن آن تعقیب می‌کرد و وقتی به آن می‌رسید، می‌ایستاد. اگر شتر برمی‌گشت، این امر نشان از آن داشت که تیر به هدف نخورده بود (شاردن، 182).
همین فن مخفی شدن در پشت مانعی و استفاده از تفنگ برای شکار، در ایل پاپی لرستان نیز وجود دارد. شکارچی با تفنگ در پشت پارچه‌ای مخفی می‌شود که دو سوراخ برای چشم و سوراخی در زیر آنها برای لولۀ تفنگ دارد و روی آن با تکه‌پارچه‌های رنگینی پوشیده شده تا فن استتار به خوبی عمل کند. تمام آن به قابی چوبی، مهار شده است و دیواره‌ای را در دست و در جلو شکارچی تشکیل می‌دهد که شکارچی درحالی‌که لولۀ تفنگ را از سوراخ بیرون رانده و از سوراخهای بالایی ناظر بر صحنه است، آن را با خود حرکت می‌دهد (فیلبرگ، ۱۲۹). در ایل بختیاری نیز چنین فنی برای شکار وجود دارد، ولی با احتیاط از آن استفاده می‌کنند. به نظر رنگهای روی پارچه توجه مار را به خود جلب می‌کند. شکارچی مار را نمی‌بیند، مار می‌ترسد و پای شکارچی را نیش می‌زند.
استفاده از تفنگ برای شکار بیشتر در روستاها و عشایر متداول است. مثلاً زارعان روستاهای اطراف لنگرود خوکها را شکار می‌کنند، زیرا این حیوانات به مزارع صدمه می‌زنند (بالایی، همانجا). در سروستان ۳۰ تا ۴۰ روز مانده به درو، نگهداری و مواظبت محصول به شب‌پا سپرده می‌شود تا مانع حملۀ گرازها به محصول و دستبرد رهگذران و آتش‌سوزی بشود. شب‌پا معمولاً تفنگی از نوع دهن‌پر باید داشته باشد (همایونی، ۱۸۵). در سروستان گرازرمون یا رم‌دادن گرازان از مزارع به عهدۀ چند نفر تفنگچی مخفی‌شده در میان مزرعه است (همو، ۳۶۵).
تفنگ برای مردم ایل هم ابزار است و هم ارزش. مردان و جوانان ایل قشقایی در شکار، به خصوص در هوازنی با تفنگ به قدری چیره‌دست‌اند که پس از مرگ بر روی سنگ قبر آنها تصویر انسانی در حال شکار حک می‌کنند. اینها سعی می‌کنند از شکار دست خالی برنگردند تا مورد شماتت قرار نگیرند و تلاش می‌کنند شکاری بزرگ‌تر که مایۀ افتخارشان باشد، صید کنند (کیانی، ۱۹۹-۲۰۰).
بختیاریها به ندرت دام خود را برای مصرف گوشت سر می‌برند. برای بختیاریها شکارْ عالی‌ترین فناوری برای تهیۀ گوشت رایگان است (دیگار، ۱۳۱). در ادبیات شفاهی بختیاری جنگ و شکار به یک حد و با هیجانات روحی برابر و با میلی مفرط ستایش شده‌اند. براساس این ادبیات، شخص شکارچی غنایم جنگی را به خان، و شکار خود را به محبوبۀ خویش تقدیم می‌کند. در این فرهنگ همیشه داشتن یک قبضه تفنگ و یک رأس اسب ــ که هردو منزلتی فریبنده و سحرآمیز و معتبر به دارندۀ آن می‌بخشند ــ مورد توجه است (همو، ۱۲۴). جنگجویان بختیاری قدرت هدف‌گیری با تفنگ و تیراندازی و زدن شکاری در حالت تعقیب را دارند و به همین دلیل است که بر روی سنگ قبر گورستانهای قلمرو ایل بختیاری نیز شکل تفنگ حک شده است که یادآور قدرت عالی متوفا در تیراندازی است (همو، ۱۳۰). قشقاییها در تیراندازی با تفنگ‌، چنان مهارتی داشتند که پاره‌سنگی را در هوا با تفنگ می‌زدند و پاره‌های آن را با گلولۀ دیگری متلاشی می‌کردند و سواره سر و گردن شکار را مورد هدف قرار می‌دادند (کیانی، ۱۹۸).

دفاعی و امنیتی

ایلها در تمام دوره‌ها، تفنگهای خود را یا از طریق غارت به دست می‌آوردند، یا برای حفظ امنیت قلمرو ایلی، از دولت می‌گرفتند. بنابراین، از زمانی که تفنگ در ۱۰۰۷ ق / ۱۵۹۸ م، در زمان شاه عباس وارد ارتش شد، عشایر نیز ازجمله بختیاریها صاحب تفنگ فتیله‌ای شدند و به‌رغم ورود تفنگهای جدید به قلمرو ایلات، تا همین اواخر نیز آن را حفظ کردند. نمونۀ این تفنگها، از نوع سرپُر تفنگی است که حسینقلی خان ایلخانی (د ۱۲۶۱ ش) در تصویر خود بر دوش دارد که تا همین اواخر نیز در ایل رواج داشت (دیگار، ۱۲۸). عشایر قشقایی تفنگهای سرپُر، یک‌لول سوزنی، دولول، پنج‌تیرپران، برنو، واسموس، میجر (ماژور)، سه‌تیر، فلیس، ده‌تیر و مارتین را می‌شناسند و از آنها استفاده می‌کردند (کیانی، ۱۹۹).
اهمیت تفنگ در درجۀ اول، از این سخن رایج در بین تمام مردم ایران استنباط می‌شود که گفته‌اند: «آدم زن و تفنگش را به کسی قرض نمی‌دهد» (دهگان، ۲۳۸)، و تفنگ و زن هم‌وزن یکدیگر، و هردو در حکم ناموس مرد به شمار می‌روند. در ایل قشقایی و هر ایل دیگری، تفنگ نقش بنیادی در زندگی عشایر دارد. تفنگ ایجاد غرور می‌کند، مخالفان و دشمنان را می‌ترساند و مهم‌ترین وسیلۀ دفاعی در برابر درندگان، مهاجمان، دزدان گله و اموال، و برای محافظت از حیثیت خانواده است. مرد عشایری با تفنگ احساس قدرت می‌کند و بدون آن بی‌دفاع است. برای جوان عشایری هیچ چیزی به اندازۀ تفنگ مطلوب نیست و بالاترین آرزوی مرد جوان عشایری، داشتن یک تفنگ خوب است (کیانی، ۱۹۷). در مورد لرهای ایران نوشته‌اند: هر لری تفنگی دارد که با خون دل به دست آورده و از جان عزیزترش می‌دارد و لر تفنگ یدکی ندارد (صفی‌نژاد، لرها ... ، ۶۴۱).
تفنگ در ایلات و به‌خصوص در ایل بختیاری با پاره‌ای معرفهای اجتماعی ـ فرهنگی همراه، و در آنها سهیم بود، مثل قدرت نظامی و سیاسی برای خوانین و جز آنها (دیگار، ۱۳۰). در منطقۀ بویراحمد و سی‌سخت مردم ضرب‌المثل «خان بودن به پول است و تفنگ پنج‌تیر که من هر دو را دارم» رایج است و نشان از واقعیت دارد. براساس داستان این مثل مردی مخالف خان، تفنگ بر دوش، به مردی برمی‌خورد که ظرفی ماست برای خان می‌برده است. مرد به او می‌گوید: لازم نیست ماست را برای خان ببری، که اگر خانی به پول و تفنگ است، من هر دو را دارم (ذوالفقاری، ۴۳۶).
از تجهیزات ایل بویراحمد در هنگام کوچ، اسلحۀ گرم یا سرد از قبیل تفنگ، شمشیر، قداره، چاقو و چوب‌دستی بود و سواران مسلح ایل را تفنگچیهای ورزیده‌ای تشکیل می‌دادند که براسب می‌نشستند و حمله‌های سریع و برق‌آسا می‌کردند (صفی‌نژاد، عشایر، ۴۶۰). عشایر به هنگام کوچ تفنگ را هرگز بار چهارپایان نمی‌کنند. مثلهایی نیز در این باره ساخته شده است، مثل «تفنگِ بارِ خر»، که حکایت از بی‌مصرف بودن به هنگام ضرورت است و در تداول روزانه اشاره به اسلحۀ در دست بی‌عرضه و کارناآزموده است؛ یا «تفنگ بارِ خر است، گرگ خر را می‌خورد»، که خر در هنگام خطر قادر به استفاده از تفنگ نیست و بویراحمدیها این مثل را به معنی استاد و ماهر باید از ابزار استفاده کند، به کار می‌برند؛ «تا تنبل تفنگ و یراق کند، جنگ تمام شده» را برای تمام کسانی به کار می‌برند که از خود تنبلی نشان می‌دهند و تنبل به علت تنبلی، فرصت مناسب را از دست می‌دهد (خضرایی، ۲۸۱)؛ مثل «تفنگ به دوش، یک دست شمشیر، یک دست خنجر، چطور دفاع کنم؟» را برای کسی به کار می‌برند که نمی‌داند از ابزارها چگونه باید استفاده کند و کاربری هر یک را نمی‌داند (همو، ۲۸۲).
تفنگ از ضروریات هر خانوار بختیاری است و هر خانوار تقریباً یک قبضه تفنگ دارد. در زندگی عشایری، در کوهستان و دشت، و در تاریکی شب نمی‌توان در سیاه‌چادری به سر برد که فاقد امکانات امنیتی و تدافعی است. مرد خانوادۀ عشایری به کمک و پشتیبانی سلاح است که می‌تواند در مقابل مهاجمان، دزدان یا حیوانات درنده، مایملک و افراد خانوادۀ خود را محافظت کند (امیراحمدیان، ۱۳۵-۱۳۶). افراد ایلات بویراحمد باور داشتند که آرامش زیر دهن تفنگ است و به همین دلیل، در پناه قلعه‌ها که نشان قدرت بود، ساکن می‌شدند (صفی‌نژاد، همان، ۵۹۵). بختیاریها از دو نوع تفنگ استفاده می‌کنند: یکی تفنگ پوزپُر یا سرپر، که تفنگهای بسیار قدیمی و ساخت صنعتگران ایرانی‌اند و به علت قیمت ارزان، بیشتر مورد استفادۀ خانواده‌های کم‌درآمد است؛ دیگری، تفنگ خودکار که از نوع تک‌لول و دولول شکاری یا از نوع تفنگهای جنگی است که دولت در مقابل وثیقه، تحویل بعضی از خانوارها برای تأمین امنیت قلمرو ایلی می‌دهد (امیراحمدیان، همانجا).
وقتی صحبت از امنیت و حفاظت می‌شود، مثل «از تفنگ خالی دو نفر می‌ترسند» پیش می‌آید که شخص، هم دیگری را می‌ترساند و هم خودش می‌ترسد (بهمنیار، ۱۶). مثل «تفنگش از راه گوش در رفت»، نیز نشان می‌دهد تهدیدش مؤثر نیفتاد، مانند تفنگی که تیرش خطا رفت و فقط صدایش شنیده شد (همو، ۱۴۴)؛ همچنین این گفته که «شهری که تفنگش چوبیه، حکومتش با نایب دوغیه» (دهگان، ۲۳۸). و سرانجام برای اینکه نشان دهند دور و بر امن و امان است و شخصی ترک یاغیگری و دزدی کرده، و به کار تولید کشاورزی پرداخته است، مثل «تفنگ را گذاشت و گاوآهن را برداشت» را به کار می‌برند (خضرایی، ۲۸۲).
چون یکی از منابع درآمد خوانین غارت بود، خوانین عشایر نیز برای خود تفنگچیانی داشتند. این گروه عمده‌ترین نقش را در چپاول ایفا می‌کردند. در غارت بیش از هر چیزی، تفنگ مورد نظر تفنگچیها بود. اینها محل غارت را محاصره می‌کردند و چند تیر هوایی می‌انداختند و مردم را می‌ترساندند و فراری می‌دادند و پیاده‌ها غارت می‌کردند (صفی‌نژاد، عشایر ... ، ۴۶۶). یکی از افتخارات عشایر، مشارکت مسلح با تفنگ در غارت بود که پدران می‌گفتند: پسرم بزرگ شده و می‌‌تواند با تفنگ به غارت برود (همان، ۴۶۷).
اهالی چهارمحال که گاهی مورد هجوم بختیاریها بودند، ضرب‌المثل «تفنگچی کم بود، یکی هم از فِزِرت‌آباد آمد» را ساخته‌اند و در مواردی به کار می‌برند که مفسده‌ای به مفسده‌ها اضافه می‌شود (فاضلی، ۵۶). ظاهراً تفنگچیهای مهیاری زبده‌ترین تفنگچیهای عشایری بوده‌اند و اهالی چهارمحال برای اینکه بی‌حساب‌بودن گله‌ای را بیان کنند، از ضرب‌المثل «سر و ته گله‌اش را تفنگچی مهیاری نمی‌زند» استفاده می‌کنند (همانجا). در مورد کسی که بخواهد کاری را بدون اسباب و وسایل انجام دهد، می‌گویند: «تفنگچی بدون سرب و باروت است» (امینی، ۲۳۲؛ دهگان، ۲۳۸)؛ یا در مورد کسی که دست به ابزاری می‌برد که مهارت استفاده از آن را ندارد، به طعنه می‌گویند: «تفنگ، تفنگچی می‌خواهد» (خضرایی، ۲۸۲). و سرانجام برای اینکه سرباز را وادار کنند همواره مواظب تفنگش باشد، عبارت «تفنگ ناموس سرباز است» را به کار می‌برند (دهگان، همانجا).

آیینها

تفنگ با صدای مهیبش، نقشی قابل توجه در مراسم آیینی فرهنگ توده‌های مردم دارد. به عنوان مثال، مردم معتقدند کسوف و خسوف وقتی اتفاق می‌افتد که اژدهایی یکی از آنها [ماه یا خورشید را!] را در دهان می‌گیرد. برای خلاص کردن آن، یکی از راهها خالی کردن تیر تفنگ است (هدایت، فرهنگ ... ، ۱۴۱، نیرنگستان، ۱۷۴؛ ماسه، I / 172-173). مردم تنکابن نیز همین باور را دارند و همین کار را می‌کنند (خلعتبری، ۱۰۴). مردم ایل ممسنی نیز باور دارند که از ما بهتران ماه و خورشید را گرفته‌اند و برای رهایی آنها تیر شلیک می‌کنند (میرنیا، ۲۴۱). به باور مردم اردکان خورشید زن است و ماه مرد، و علت کسوف یا گرفتن خورشید به دلیل گناه زنان، و علت خسوف یا گرفتن ماه گناه مردان است، و اژدها یا دیوی گلوی خورشید یا ماه را می‌گیرد. یکی از راهها برای رهانیدن آنها، تیراندازی با تفنگ برای ترساندن و رمانیدن آنها ست (طباطبایی، ۶۵۰). در الموت نیز مردم یکی از راههایی را که برای رفع خسوف و کسوف به کار می‌برند، شلیک تفنگ به سوی ماه و خورشید است (حمیدی، ۳۲۳).
در دوان کازرون فارس تحویل سال با صدای شلیک تیری که از لولۀ تفنگی فضای ده را پر می‌کرد، اعلام می‌شد (لهسایی‌زاده، ۱۱۶). قشقاییها برای جلوگیری از خوابیدن زن زائو و ترساندن و فراری دادن آل (ه‍ م)، چندین تیر خالی می‌کنند (بهمن‌بیگی، ۸۲). در گیلان یکی از رقصهای مردانه، رقص پابازی با تفنگ در هنگامی است که عروس را به حیاط خانۀ داماد می‌آورند. در این رقص، بالاتنه ثابت و فقط پاها با ضرب‌آهنگ سرنا چپ و راست می‌شود و به سمت هوا شلیک می‌کنند (نصرالله‌پور، ۱۴۸). مردان قشقایی در مراسم عروسی تفنگ‌بردست می‌رقصند و گاهی نیز شلیک هوایی می‌کنند (درداری، ۱۵۴). در اقلید فارس مردان در مراسم عروسی با تفنگ به هوا شلیک می‌کنند (خیراندیش، ۳۹۶).
ترکمنها برای آسان‌کردن وضع حمل زنان باردار، تیر تفنگ شلیک می‌کردند (گلی، ۳۳۸). لرستانیها باور دارند که اگر گوشت شکار را با گوشت گوسفند یا گاو مخلوط کنند و بپزند، شکارچی تفنگ‌پیچ یا تیرپیچ می‌شود و تیرش به خطا می‌رود؛ علاج این کار چله‌بری است یا اینکه حیوان حرام‌گوشتی را با همان تفنگ شکارچی بکشند (اسدیان، ۱۵۳). در لرستان و ایلام گرفتن هدیۀ تفنگ و اسب در خواب، نشانۀ به دنیا آمدن پسری در خانواده است (همو، ۱۸۴). لرهای لرستان باور دارند که تفنگ خالی را شیطان پر و مسلح می‌کند. باید موقع گذاشتن تفنگ بر سر جای خود چندبار رو به هوا بچکانند و ۷ بار بر شیطان لعنت و به تفنگ فوت کنند تا شیطان بترسد و نزدیک تفنگ نشود (عسکری‌عالم، ۲ / ۱۱۴). لرها باور دارند تفنگ به وقت جنگ، برادر به وقت تنگ است (همو، ۲ / ۱۳۴).
در اشعار و ترانه‌های محلی به فراوانی از تفنگ و تفنگچی و صدای تفنگ سخن رفته است که نمونه‌های آن را در فرهنگ عامۀ لرستان می‌توان دید و شنید (همو، ۵ / ۲۱، ۲۵، ۸۵، ۸۶، ۸۷، ۱۰۰، جم‍‌ ). همین لرهای لرستان در سوگ عزیزان آوای مویه و ناله سر می‌دهند که «تفنگ کوتاهت را روی شانه بگذار و دشمنانت را نشان بگیر»، یا «آن تفنگچی را تماشا کنید که به کوه زد و سنگرهای دشمن را یک به یک خالی کرد» (همو، ۲ / ۱۳۳، ۱۳۴). عشایر بویراحمدی و کهگیلویه عاشق اسب و تفنگ‌اند (لمعه، ۴۱). مرد بویراحمدی از خدا می‌خواهد که دلبرش با دست خودش قطار تفنگ به دستش دهد (همو، ۵۱) و از خدا ۳ چیز طلب می‌کند: زن خوب، تفنگ برنو و اسب زین‌دار (همو، ۵۶)، و می‌نالد که دیدن گل به سرش زده است و می‌خواهد به مجموعه چادرهایی برود که گل در آنها ست و در حالی می‌رود که شانه‌اش را تفنگ برنو و تنش را قطار فشنگ زخم کرده است (همو، ۶۰) و می‌خواهد تفنگ دولول بردارد و سر به بیابان بگذارد و شکار نه‌ساله‌ای بزند و پیش او برود (همو، ۶۲).
اهالی سیرجان برای به دست آوردن دلدار پیراهن‌گلی می‌گویند: به دست گیرم تفنگ موزری را / کُشُم من این وری با آن وری را / / کُشم که این دو تن زنده نباشن / به دست آرُم ولِ پیرن گُلی را (بختیاری، ۳۸۱). صیاد بختیاری به پازن می‌گوید: ای پازن، شادی مکن، مپندار که مردم / تفنگم را با خشاب به پسرم سپردم. علاقۀ بختیاری به تفنگ تا حدی است که از مردم می‌خواهد او را در گور تنگ نگذارند تا بتواند صدای تفنگ را بشنود: شکارگران را مگذارید در گور تنگ / شاید به گوششان برسد صدای تفنگ. در شعری نیز می‌خواهد بعد از مرگ تفنگش را در کنارش بگذارند: هر وقت که مردم، تفنگم را بگذارید کنارم / شاید در آمد و شد گله‌ها، یکی را بزنم (کیانی هفت‌لنگ، ۱۲۱).

چیستانها

دربارۀ تفنگ چیستانهایی به نظم و به نثر در فرهنگ مردم وجود دارد؛ به عنوان نمونه: چیست آن دلبر کوته‌قد عشاق‌پسند / شوهرش کرده به یک پای معلق در بند / / شش رحم دارد و در هر رحمی یک فرزند / کس شنیدست زنی شش رحم و شش فرزند؟ / / وقت خوردن کمرش بشکند از عشوه‌گری / وقت زادن بود آوازه‌اش چون رعد بلند (چیستان ... ، ۵۰)؛ و یا: نعوذباللٰه از این افعی گشاده‌دهان / که غرش آورد از دم چو اژدهای دمان / / نعوذباللٰه از این بوالعجایبی که بود / چو رعد ناله‌کنان و چو برق نارفشان / / به روز رزم کشندش به قهر در آغوش / به گاه بزم نهندش ز مهر در دامان / / زبان او ست به زیر دهان ولی هرگز / در اشکمش نرود طعمه جز به زور زبان / / مرا از این عجب آمد که هر چه طعمه خورد / برون برآورد از کام خود به آه و فغان (همان، ۱۰۹)؛ و یا: خودش دستۀ بیل / صداش نعرۀ شیر (همان، ۱۸۹)؛ «قد دراز و باریک / کوچه تنگ و تاریک» (همان، ۱۹۱)؛ «اشکافت تنگ و تاریک / پر از مور سر باریک»: تفنگ و باروت ( اشعار ... ، ۱۳۶)؛ در اقلید فارس: عجایب خلقتی دیدم در این دشت / که بی‌جان در پی جاندار می‌گشت (خیراندیش، ۳۳۸)؛ در کازرون: سرش الماس / تهش کرباس / ترک خدانشناس؛ سرش باز و تهش لگدانداز / سیاه‌روی و خدانشناس (حاتمی، ۲۷۲).
ظاهراً در زیباسازی و تزیین میادین شهر نیز از تفنگ استفاده می‌شده است؛ مثلاً نوشته‌اند: نرده‌های دور باغچۀ میدان توپخانه از تفنگهای سرنیزه‌دار بسیار منظمی ساخته شده بود که کسی نمی‌توانست از آنها رد شود (اعظام‌قدسی، ۱ / ۳۳). در نهایت باید به این ضرب‌المثل توجه داشت که می‌گوید: تفنگ آخرش سینۀ صاحبش را هدف قرار می‌دهد (دهگان، ۲۳۸).

مآخذ

آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، تهران، ۱۳۳۵ ش؛ اشعار عامیانۀ ایران (در عصر قاجاری)، به کوشش والنتین ژوکوفسکی و عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ اعظام قدسی، حسن، خاطرات من، تهران، ۱۳۴۹ ش؛ امیراحمدیان، بهرام، ایل بختیاری، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، ۱۳۵۰ ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۳۷ ش؛ بالایی لنگرودی، علی، «چه سود از گذشته، جز خاطره، در شناخت صنایع دستی و صنعتگران سنتی»، گیله‌وا، رشت، ۱۳۷۶ ش، شم‍ ۴۶؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۶ ش؛ برهان قاطع؛ بهمن‌بیگی، محمد، عرف و عادت در عشایر فارس، شیراز، ۱۳۲۴ ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ بیانی، خانبابا، تاریخ نظامی ایران، دورۀ صفویه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ تکمیل همایون، ناصر، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، شکل گرفتن نیروهای نظامی در آغاز دورۀ قاجاریه، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ چیستان در ادبیات فارسی، به کوشش محمدجواد بهروزی، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، بی‌جا، ۱۳۸۵ ش؛ حمیدی، علی‌اکبر و دیگران، مردم‌نگاری الموت، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، ۱۳۸۲ ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن (شهسوار)، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ خیراندیش، مهدی، بِل بر بلندای فارس (شناخت ادبیات، فرهنگ و تاریخ مردم اقلید)، شیراز، ۱۳۸۹ ش؛ درداری، نوروز، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی، شیراز، ۱۳۸۸ ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۳ ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، ۱۳۶۶ ش؛ ذکاء، یحیى، ارتش شاهنشاهی ایران از کورش تا پهلوی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ همو، «تفنگ و پیشینۀ آن»، بررسیهای تاریخی، تهران، ۱۳۴۶ ش، س ۲، شم‍ ۳-۴؛ ذوالفقاری، حسن، داستانهای امثال، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۸۴ ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ محمد مهریار، اصفهان، ۱۳۷۷ ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ صفی‌نژاد، جواد، عشایر مرکزی ایران، تهران، ۱۳۶۸ ش؛ همو، لرهای ایران (لر بزرگ، لر کوچک)، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ عالم‌آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، ۱۳۸۸ ش؛ فاضلی، محمد، امثال و اصطلاحات چهارمحال، اصفهان، ۱۳۷۲ ش؛ فلسفی، نصرالله، جنگ چالدران، تهران، ۱۳۳۲ ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی ـ کوچ‌نشینان غرب ایران، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ ش؛ قوزانلو، جمیل، تاریخ نظامی ایران، تهران، ۱۳۱۵ ش؛ کسروی، احمد، کاروند، به کوشش یحیى ذکاء، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ کیانی هفت‌لنگ، کیانوش، «شکار در فرهنگ و ادبیات ایل بختیاری»، ذخایر انقلاب، تهران، ۱۳۶۶ ش، شم‍ ۱؛ گلی، امین، تاریخ سیاسی و اجتماعی ترکمنها، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ لهسایی‌زاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، ۱۳۸۰ ش؛ مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، به کوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم ایران، تهران، ۱۳۶۹ ش؛ نصرالله‌پور، علی‌اصغر، رقص، رامش، نیایش، کرمانشاه، ۱۳۸۶ ش؛ نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان، از مغول تا قاجاریه، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، ۱۳۸۱ ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، ۱۳۴۲ ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ نیز:

Chardin, J., Travels in Persia, tr. P. Sykes, London, 1927; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938.

اصغر کریمی