بهشت گمشده آریاییان (ایرانویچ)
در زمینه شناسایی هویت اشخاص داستانی در داستانهای ایرانی و تعیین موقعیت مكانی ایرانویچ
سرزمینهای آریایی نشین در اوستا:
در اوستا وقتی صحبت از كشور میشود اشاره به سرزمین هایی با محدوده مرزهای سیاسی نیست بلكه به سرزمین هایی كشور گفته میشده كه توسط كرش یا شیار از سرزمینهای دیگر جدا می شده اند و از این جهت كرشور Karshvara یا دارنده شیار و مرز نامیده شده. برای مثال در اشاره به هفت كشور یا هپته كرشورHapta Karshvara منظور سرزمین هایی هستند كه توسط موانع طبیعی یا جغرافیایی از هم جدا شده اند.
اعتقاد زرتشتیان اولیه بر این بود كه كشور خونیرث Xvaniratha در مركز جهان واقع است و جهان مجموعا از هفت كشور تشكیل گردیده كه بخش مركزی آن یعنی خونیرث مسكن آریاییان بوده است.
دو كشور از این هفت كشور در جنوب جهان و موسوم به ویددفش و فرددفش ( در اوستا ویدذفشو و فردذفشو) بودند كه به موجب كتاب بُندهِش بُنكده تابستان (جایگاه تابستان) گزارش شده اند. در یادداشت های پیشین گفتیم كه منابع پهلوی این دو كشور را مسكن مزندرها میدانند و گفتیم كه مزندرها همان بومیان تیره پوست غیر آریایی جنوب هند یا دراویدها بودند. با این وجود سران روحانی این كشورها كه پس از رحلت زرتشت برای فراگیری دین به خونیرث آمدند یعنی سپیتوئید و ارزراسپ پسران اوسپنسو نیز نام های آریایی داشتند.
دراویدها (اهالی غیر آریایی تامیل نادو درجنوب هند)
در شمال خونیرث كشورهای وئوروبرشت Vourubaresht( به معنای بلندی های فراخ) و نیز وئوروجرشت Vourujareshtگزارش شده اند كه توسط ارتفاعات صعب العبور از هم جدا شده بودند و امكان عبور از كشوری به كشور دیگر نبود. با توجه به محدوده خونیرث و جایگاه ایرانویچ می بایست این دو كشور را در ارتفاعات شمال تبت و یا پامیر جستجو نمود.
در شرق خونیرث كشوری به نام ارزهی Arezahi بود كه بی شك سرزمینهای واقع در مشرق هندوستان تا منتهی الیه شرق ناشناخته را فرا میگرفته است و در غرب كشوری موسوم به سوهی Savahi كه محدوده مرزهای آن مشخص نیست و شاید بر اساس برخی منابع پهلوی محدوده آن از رود ارنگ Arang(رنگهه در اوستا) آغاز میشده و تا به سوی غرب ناشناخته امتداد داشته است.
در اوستا از ممالك مردمانی نام برده میشود كه نام برخی كاملا ناشناخته است و در تاریخ شناخته شده چند هزار ساله فلات ایران و نواحی غربی تر هرگز نشانی از آنها نمی بینیم. در اشاره به ممالك مردمان سائینیو، توئیریه، سئیریم و داهی در كنار ممالك ائیریه ها در فروردین یشت اوستا قطعا كشور یا سرزمینی با این اسامی مد نظر نبوده چون ما غیر از مردمی به اسم ائیریه هرگز مملكتی به نام ائیریه نداشتیم. داهی نیز نام قبیله ای بوده و نظر به معادل بودن حرف ه در زبان اوستایی با س در زبان سانسكریت علی القاعده داهی همان قبیله داسی هندوان است كه در ریگ ودا هندوان نیز از آنها یاد شده و منظور مردمانی از نژاد پست و بردگان سیاه ساكن در نواحی جنوبی هند است و نه اهالی دهه یا دهستان Dahestan در شمال گرگان قدیم. در مقابل در اشاره به ائیریه ها منظور مردمان شریف و آزادگان است كه همان آریاییان بودند و منظور از سئیریم نانم ( سئیریم ها) كه با واژه اوستایی سئیریمن به معنای اندیشمند هم معناست شاید منظور مسكن مردمان اندیشمند و حكیمان بوده و نه بنا بر تفاسیری که از اوستا شده مملکت سلم پسر فریدون و ئوئیریه كه معادل با واژه توریه سانسكریت است شاید در اشاره به مردمان روحانی یا برهمنان بوده است ونه سرزمینی به نام توران مسكن تور پسر دیگر فریدون.
توئیریه ها به مناسبت خط فكری متفاوت با ائیریه ها از روزگاران قدیم با ائیریه ها در جدال بودند و موضوع دشمنی آنها به روزگار افراسیاب توئیری باز نمیگردد. اینان نیز از حیث نژادی با ائیریه ها یكی بودند و هم زبان و بلكه هم نژاد بودند و تنها در باورهای دینی اختلاف داشتند. از اسامی آریایی كه در ادبیات سانسكریت و اوستا برای آنان آمده معلوم میگردد كه آنها نیز شعبه ای از آریاییان بودند كه عداوت و دشمنی آنها با ائیریه ها تنها بر سر مسائل اعتقادی بوده و دیگر اینكه توئیریه ها از اشراف زادگان و طبقه شاهان نبودند.
از چند مملكت تحت نام های موژ Muzha، رئوژدیRauzhdi ، تنیهTanya، انگهوی Anghavi و اپخشیر Apaxshira در فروردین یشت اوستا یاد شده است كه از هیچیك در جغرافیای چند هزارساله فلات ایران یاد نشده است و تنها از اپخشیر در اساطیر هندی نشانی می یابیم كه تحت عنوان آب شیر یا دریاچه شیر بارها از آن یاد شده است و روایت است كه جماعت دیوان و فرشتگان كوه مرو اساطیری در ایلاورته یا ایرانویچ را در دریاچه شیر چرخاندند و از گل و لای حاصله بسیاری اشیاء با ارزش و از جمله امریت (آب حیات یا نوشیدنی نامیرایی) بیرون آمد. بهر اول واژه اپخشیر یعنی اپ Apa به معنای آب یا دریاچه و خشیر به معنای شیر است.
چرخاندن کوه مرو اسطوره ای در دریاچه شیر
اوستا هرگز ممالكی به نامهای سومر، اكد، عیلام ، مصر و آشور با تمدنهای چند هزار ساله را نمی شناسد و بدانها اشاره نمیكند.
در فقره 29 آبان یشت اوستا به مملكت بوری Bavri اشاره شده و مذكور است كه اژی دهاك در آن مملكت نیایش كرده است و حدس دانشمندان اینست كه بوری باید همان بابل قدیم باشد. در حالیكه بوری با همین املا در اوستا به معنای سگ آبی است و حال آنكه نام این سرزمین یعنی باب- ایل در زبانهای سامی به معنای دروازه خدا است. در كتیبه های هخامنشی از باب ایل تحت نام بابیروش یاد شده و چون حرف لام در زبانهای ایرانی باستان وجود نداشته لذا بابیل را بابیروش می نامیدند. به همین مناسبت بوری مذكور در اوستا به معنای سگ آبی كه محققا واژه ای اوستایی است نمیتواند تلفظ اوستایی باب ایل باستان باشد.
در اوستا از اژی دهاك با لقب ثری كمرذ(سه كله) و در اساطیر هندی تحت نام تری شیراس( سه سر) یاد شده و ماجرای نهضت صنعتگری به نام ویشوكرما همانند نهضت كاوه آهنگر خودمان در روایات ایرانی می باشد. اژی دهاك توسط گرزی كه از استخوان سر گاو متعلق به فریدون بوده و توسط كاوه آهنگر ساخته شده از پای در می آید و تری شیراس با گرزی كه توسط ویشوكرمای صنعتگر از استخوان سر اسب متعلق به ددهیانچ حكیم با آهن ساخته و پرداخته شده از پای در می آید. به موجب مهابهارتا تری شیراس در زمان حمله در باغ معروف نندنه ون Nandanavana نزدیك به كوه مرو Meru اسطوره ای بسر میبرده و در شاهنامه نیز مذكور است كه ضحاك در زمان حمله در هندوستان بسر میبرده است.
ویشوکرماvishwakarma (صنعتگر خدایان) شخصیت معادل کاوه آهنگر
انشا الله اگر فرصتی دست داد تا به انطباق شخصیت های اسطوره ای هند و ایرانی بپردازیم به این قضایا اشاره بیشتری خواهیم كرد.
در اوستا از سرزمین های دشمن ائیریه ها بسیار یاد شده است. از سرزمین دیوان مازنی (در اوستا مازئینیه) كه در پهلوی مزندرها نامیده شده اند در قطعات مختلف اوستا یاد شده و همچنین به كرات به سرزمین توئیریه ها كه دائم با ائیریه ها در جدال بودند اشاره شده. همچنین از ممالك مردمان خویئونی Xvyaoni كه از دشمنان ائیریه ها بودند و نیز از مردمانی به نام دانو كه از دشمنان خدا و ضد ائیریه ها بودند بارها در اوستا یاد شده است. از دانوها در اساطیر هندی نیز به عنوان دشمنان خدا یاد شده كه در بخشی از نواحی دوزخی به نام رساتل مسكن داشتند.
در مهر یشت اوستا به برخی از نشیمنگاه های ائیریه ها یا آریاییان اشاره شده است، از جمله در فقرات 12-15 یشت مذكور اشاره به ممالك آریایی شده و مذكور است كه میترا یا ایزد موكل بر خورشید از بالای قلل كوهها به ممالك آریایی نشین اطراف كوه هرا مینگرد(ترجمه نگارنده):
میترا آن دارنده چراگاههای فراخ را میستاییم. آن هشیار بیدار را، كسی كه نخستین ایزد مینَوی است كه از قله هرا با سرشت درونی از نیمه پیشین آن بدون زوال عبور میكند. آن كه دارای اسبان تندرو است. آن نخسین زرین زیوری كه بلندی های زیبا را فرا گیرد و از آنجا همه را مینگرد، نیكترین نشیمنگاه های آریایی را.
آنجایی كه فرمانروایان دلاور ارتش های بسیار فراهم كنند. آنجا كه كوههای بلند پرچراگاه و پرآب با گیاه خوراكی برای گاوان موجود است. آنجا كه دریاچه های ژرف و وسیع و خوش منظر موجود است. آنجا كه آبهای ناورو پهن بسیار بزرگ با شتاب روان میشوند. آایشكته پوئوروته و موئورو هارویو گئوم و سوغذِ خوائیریز.
از نشیمنگاه های آریایی در اوستا تحت نام ائیریو- شینه Airyo-Shayana یاد شده است و در متن فوق اسامی چند سرزمین نظیر موئورو، هارویو و سوغذ دیده میشود. از این اماكن در فرگرد نخست وندیداد هم یاد شده كه از ممالك آریایی نشین محسوب میشدند.
واژه ائیریه Airya به معنای آریایی در اصل به معنای آزاده، بزرگوار، اشراف زاده و نجیب است. این واژه در ریگ ودا و ادبیات سانسكریت اریه Arya گفته شده و همین واژه را در كتیبه های شاهان هخامنشی نیز ملاحظه می كنیم و بر این اساس شاهان مزبور خود را از دودمان آریایی میدانستند. هرودوت نیز در كتاب تواریخ خود در باره مادها می نویسد كه آنها خود را آریایی مینامند.
واژه ائیرینه Airyana كه واژه ایران از آن شكل گرفته است به معنای سرزمین ایرها نیست بلكه به معنای خود ایرها یا ائیری ها است. چنانكه در زبان پهلوی نیز به سرزمین كنونی ایران، ایرانشهر اطلاق میگشت یعنی مملكت یا سرزمین مردمان ایر یا ائیر و در اوستا نیز منظور از ائیرینه وئجه(ایرانویچ) موطن یا خاستگاه ائیریه ها است.
در فرگرد نخست وندیداد توصیفی از 16 سرزمین مزدا آفریده شده كه غیر از یك سرزمین به نام ورنه چهارگوش Varena سایرین مسكن آریاییان بوده و از ورنه كه بعدا به شرح آن خواهیم پرداخت نیز به گونه ای یاد شده كه ظاهرا در زمان شرح روایت محل انتشار غیر آریاییان شده و چنین بنظر میرسد كه ورنه نیز در آغاز مسكن آریاییان بوده است و یا در آنجا آریاییان و غیر آریاییان با هم مشترکا زندگی میکرده اند.
گفتیم كه در فرگرد نخست وندیداد از 16 سرزمین مزدا آفریده یاد شده كه ترجمه واژه به واژه حقیر از متن اوستایی به شرح زیر است:
1- فرمود اهورا مزدا به سپیتمه زرتشت، من آفریدم ای سپیتمه زرتشت جای رامش داده را، نبود هیچ كجا شادی.
2- اگر من نمی آفریدم ای سپیتمه زرتشت جای رامش داده را، نبود هیچ كجا شادی، همه جهان مادی ایرانویچ را فراز میشدند.
3- نخستین از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم ایرانویچ ونگهو دائیتی است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ اژی رئوایذیته و زمستان دیو داده را.
4- ده ماه آنجا زمستان، دو تابستان و این (ماه ها) هستند سرد آب، سرد زمین سرد گیاه. آنجا زمستان سراسر فراگیرد آنجا را پیشرفته ترین سیلابها.
5- دومین از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم گای نشیمنگاه سوغذ است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ مگس گاوان را آنكه گاو و گوساله را مرگبار است.
6- سومین از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم موئورو نیرومند اشه گرای است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ سركشی و نافرمانی را.
7- چهارم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم باخذی* زیبا افراشته درفش است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ برَوَرَ؟ و گیاهان سمی را.
8- پنجم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم نیسا آن كه اندر موئورو و باخذی است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گناه بی ایمانی را.
9- ششم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم هرویو Haroyu آنكه ویشهرزنه (پرآب؟) است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ حسد و ناداری را.
10- هفتم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم وئه كرته Vaekreta بد سایه است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ پری خنانثئیتی را كه از آن گرشاسب بود.
11- هشتم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم اوروا پرچراگاه است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گسترش گناه را.
12- نهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم خننتهXnenta نشیمن گرگها است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گناه بدون توبه لواط (نرو- وئپیه) را.
13- دهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورامزدا هستم هرخوئیتیHaraxvaiti زیبا است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گناه بدون توبه دفن لاشه را.
14- یازدهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم هئتومنت Haetumant فرهمند شكوهمند است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گناه جادو را.
15- و این او را چهره نشان است. این چهره نمایان است. بدانسان كه برسند به توانایی در جادوگری.آنجا هستند جادوگرترین. آنجا ایشان گرایش دارند به آسیب رساندن و دل آزاری و بدكرداری چون ملخ و تون؟
16- دوازدهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورامزدا هستم رغای ثری زنتوم است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گناه بی ایمانی بیش از حد را.
17- سیزدهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم چخر**َChaxra توانا اشه گرای است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ گناه بدون توبه سوزاندن لاشه را.
18- چهاردهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم ورِنَه Varena چهار گوشه Chathro-Gausha است. آنجایی كه زاده شد فریدون زننده اژی دهاك. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ دشتان غیر طبیعی (قاعدگی زودهنگام) و غیر آریاییان منتشر را.
19- پانزدهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم هپته هیندوHapta Hindva است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ دشتان غیر طبیعی (قاعدگی زود هنگام) و گرمای غیر طبیعی را.
20- شانزدهم از جای ها و شهرها بهترین آفریدم من كه اهورا مزدا هستم نزدیك به سرچشمه رود رنگها*** است كه بی سر و دست نیافتنی است. آنگاه برای او آفت آورد اهریمن پرمرگ زمستان دیو داده و تئوژیه های منتشر را.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۸۵ ساعت 7:26 توسط مهران جوادزاده | 15 نظر
-----------------------------------------------------------------
* باخذی . (اِخ ) ۞ باختر. یکی از شانزده مملکت اوستائی است بدینقرار: 1- اَیران وَاِج َ= مملکت آریاها. 2- سوغَدَه = سغد. 3- مورو= مرو. 4- باخذی = باختر. 5- نیسایه ، بعضی با محلی در دوفرسخی سرخس و برخی با نیشابور تطبیق میکنند. 6- هراَی وَ= هرات . 7- وای کرِت َ= کابل . 8- اورو طوس یا غزنه . 9- وَهرگان = گرگان . 10- هَرهَوواتی = رخج در جنوب افغانستان . 11- ای تومنت = وادی هیلمند. 12- رَگ َ= ری . 13- شَخَر یا چَخَر= شاهرود. 14- وَرِن َ= صفحه ٔ البرز یا خوار. 15- هَپت هَیندو= پنجاب هند. 16- ولایاتی که در کنار رودخانه ٔ رنگاست و سر [یعنی مدیر] ندارد و معلوم نیست کجا بوده است ۞. (ایران باستان ص 156) (فرهنگ ایران باستان ص 285).
** چخر. [ چَ] (اِخ ) یکی از شانزده مملکت اوستایی که با شاهرود فعلی مطابقت میکرده است. (از ایران باستان حاشیه ص 156).
*** مارکوارت در کتاب «وِهرود و اَرَنگ» در سخن از نام واژه «اُخس»(ochos) و«وَهو»(wahu) و «وِه» (weh) که چون نام رود به کار رفته، گزارشی نوشته و درآن گوید:«نام وِهو در یونانی «اُخس» (oxos) بوده که در سدههای پیش از میلاد به چندین رود گفته میشده است و یادآورگردیده که این نام درعصر قدیم برای «رود جیحون» به کار نرفته.» (مارکوارت،1368: 2/ 9 نقل به اختصار)