۱۴۰۴ مهر ۸, سه‌شنبه

پایان برجام

سرمقاله راه توده 982
پرونده مذاکره را باید بست 
و فصل نوین را آغاز کرد!

سه دهه مذاکرات مستقیم، غیرمستقیم، نیمه مستقیم، شبه مستقیم با غرب سرانجام با حمله به ایران، دفن برجام و اجرایی شدن مکانیسم ماشه خاتمه یافت. اینکه از این مذاکرات چه تجربه ای بدست آمد، گفتگوها و نتایج آن مفید بود یا نبود، تا چه اندازه توانست جلوی آسیب بیشتر به کشور را بگیرد یا برعکس زمینه آسیب بیشتر را فراهم کرد، در کدام شرایط، در کدام مرحله، هر کدام مسئله ای است که باید بجای خود و در زمان خود به آن توجه کرد. اما این مذاکرات بتدریج با دو پیامد مهم همراه شد که در شرایط بعدی این دو هدف برای غرب از خود مذاکره مهم تر شد:
اول تمرکز رسانه ای و جمعی بر موضوع مذاکره و انحراف توجه از مسائل داخلی بود. وضع بتدریج به شکلی درآمد که گویا سرنوشت ایران و اقتصاد و مردم آن یکجا و فقط و فقط به نتیجه مذاکره و عدم مذاکره و شکل مذاکره بستگی دارد. بالا و پایین رفتن بهای ارز، تورم، نفت، صادرات، واردات و خلاصه همه چیز توسط رسانه ها به مذاکره گره زده شد و نه فقط رسانه ها که همه دولت ها، و همه گروه های به اصطلاح اصلاح طلب و اصولگرا روی این موضوع تفاهم داشتند. وراجی بیمارگونه درباره مذاکره و تحریم وسیله ای شده بود در داخل برای پنهان کردن ناکارآمدی هایی که بسیاری از آنها به تحریم ها ربطی نداشت، چه رسد به مذاکره.  
مسئله دوم فرصتی بود که در طی این سه دهه مذاکره با غرب دشمن از دست رفت، یعنی فرصت مذاکره با جهانی بود که آماده دوستی و همکاری با ایران بود. این همه وقتی که وزارت خارجه ایران و نهادهای دولتی و شورای امنیت ملی و مجلس و رسانه ها بر سر موضوع مذاکره با غرب و دیدار با به اصطلاح ترویکا و ۵+۱ و ۵- ۱ گذاشتند اگر روی مذاکره با مقامات چین و روسیه و هند و کشورهای اوراسیا و بریکس و شانگهای و همسایگان ایران گذاشته بودند بی گمان نیمی از معضلات کشور تا به امروز حل شده بود. 
اکنون کشورهای اروپایی و آمریکا در حالیکه هم به ایران حمله کرده اند، هم به ادعای خود – که البته روسیه و چین رسما اعلام کرده اند آن را قبول ندارند – تحریم ها را باز گردانده اند همچنان از ضرورت مذاکره و باز بودن درهای مذاکره سخن می گویند! ظاهرا از نظر آنان مذاکره سیرکی است که دولت ایران باید در آن نقش دلقک را بازی کند و غربگرایان داخل کشور هم از اینکه ایران این نقش را خوب بازی نمی کند ناراضی هستند.
مذاکره و گفتگو را می شود و می توان ادامه داد. در تمام دوران جنگ ویتنام مقامات ویتنامی و آمریکایی مذاکره می کردند، در شرایطی که خونین ترین جنگ میان آنان وجود داشت. ولی این مذاکرات پنهانی بود و مقامات آمریکایی و ویتنامی آن را جار نمی زدند و مردم ویتنام هم خود را معطل نتیجه مذاکره نکرده بودند. جنگ ویتنام سرانجام نه با مذاکره بلکه با شکست خفت بار و فرار آمریکایی ها از ویتنام پایان یافت.
 اسرائیل و آمریکا در حین مذاکرات به ایران حمله کرده و با آن جنگ کرده اند. اروپا هم از آنها پشتیبانی کرده و در تدارکات این جنگ و حداقل رهگیری موشک های ایرانی مشارکت داشته است. مذاکرات در شرایط جنگی همیشه پنهانی بوده است. ادامه مذاکره علنی با کشورهایی که به ما حمله کرده اند در شرایط کنونی به توهم و تضعیف روحیه مردم ما و تقویت دشمن منجر می شود. معطل کردن کشور بر سر چنین مذاکراتی نه فقط به معنای دادن امید واهی به مردم به لطف غرب و غافلگیری دوباره است بلکه به معنای بازی در زمین دشمنان ایران است که فروپاشی آن را می خواهند. مردم ما باید بدانند که ما در  شرایط جنگی هستیم و سخن مدام از مذاکره اجازه نمی دهد که آنان وضع را آنچنان که هست درک کنند. اکنون زمانی است که شرایط مذاکرات علنی را ما باید اعلام کنیم که حداقل آن محکوم کردن اتحادیه اروپا از حمله به ایران، عدم بحث درباره قدرت دفاعی و موشکی ایران، قرار گرفتن فعالیت اتمی اسرائیل زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی بعنوان شرط همکاری، تعهد رسمی آمریکا به رعایت موازین حقوق بین الملل و عدم توسل به زور بعنوان راه حل اختلاف های بین المللی است. امروز مردم کشور ما چنین قاطعیتی را از مقامات و دولت ایران خواستارند و نه لابه و زاری برای ادامه مذاکره.