واق
بفتح واو و سکون الف و قاف
ماهیت آن
اسم مرغی است آبی که در کنار آبها می باشد
تیره مائل بسیاهی و مخلوط بسفیدی و سر آن سیاه و در کلۀ آن چهار عدد موی مانند کاکل
رسته و در غایت سفیدی و نرمی و در بلندی قریب بشبری و ترکان با زلف حفار جمع نموده
بر سر می زنند و آن مرغ را در تنکابن اوین نامند و از حفار کوچکتر و اکثر صید آن ماهی
است و چون بکمال خود رسد صدای آن واق واق باشد
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
افعال و خواص آن
کوشت آن محلل ریاح و سهوکت آن از طیور
دیکر کمتر و رافع فالج مطلقا حتی بخور پر آن درد زانو و کمر را مفید و روغن آن جهت
فالج و امراض عصب نافع و کوشت نمک سود آن جاذب خار و پیکان و زهرۀ آن جهت رفع بیاض
چشم و بهق مفید است المضار محرورین را مضر مصلح آن فواکه حامضه و سکنجبین ساده و پختن
در آب و بریان نمودن آن با روغن بادام و یا کنجد و یا کشنیز و نانخواه مطیب نمودن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
واق . (اِ) نام پرنده ای است . (برهان
) (آنندراج ). رجوع به واک شود. || غوک . وزق . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
//////////////////
واک . (اِ) پرنده ای است کبودرنگ و اکثر
در کنارهای آب نشیند و معرب آن واق است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری )
(از فرهنگ نظام ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). اسم طایری است از طیور آبی که در
کناره آب می باشد خاکستری رنگ مایل به سیاهی
و مخلوط به سفید و سر آن سیاه و در قمه آن
سه چهار تا پنج عدد پر مثل موی به شکل کاکل رسته بسیار سفید و نرم و در غایت ملاست
و لطافت و حسن و دراز و قریب به یک شبر، و مردم ترک بر کلاه می آویزند.(محیط اعظم ،
از حاشیه برهان قاطع دکتر معین ). واک نام
جانوری است کبودرنگ که اکثر و اغلب در کنارهای آب نشیند و آن را عوام «واق » گویند.
مجد همگر راست :
برف است ریزان در پای گلبن
زاغ است نالان بر جای بلبل
در حلق نخجیر آب است زنجیر
در گردن واک موج است چون غل .
(از جهانگیری و رشیدی ، از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
&&&&&&&
وج
بفتح واو و جیم و آن را عود الوج و بیونانی
اقورون و بفارسی اکر ترکی و بهندی بچه نامند
ماهیت آن
نباتی است که در قوت قریب بایرسا است و
در آبها می روید مانند بردی و بفارسی سوسن زرد کویند برک آن از برک نرکس دراز تر و
عریض تر و با خشونت و انبوه ساق آن بلند و کل آن شبیه بسوسن آزاد که زنبق باشد و زرد
مائل بسرخی و بیخ آن کره دار و بعضی به بعضی اندک پیچیده و کج شبیه بسعد و رنک آن ما
بین سفیدی و سرخی تند طعم با حرارت و حرافت و تلخی و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند
و قریب بقوت زراوند و ایرسا است و اقسام می باشد بهترین همه سفید بزرک خوش بو پر کره
آنست و مستعمل بیخ آن و جالینوس کفته که خشبو نیست و در سنبله می رسد
طبیعت آن
در سوم کرم و در وسط دوم خشک
افعال و خواص آن
ملطف و جالی بیلذع و مفتح و قاطع بلغم
محلل ریاح و تریاق سموم اعضاء الصدر و الراس و الغذاء آشامیدن آن خصوص با مصطکی جهت
تنقیۀ دماغ از سائر فضلات و جهت فالج و خدر و استرخا و لکنت زبان خصوص خائیدن آن و
در دهان نکاهداشتن باعث سرعت تکلم اطفال است چون بایشان اندک اندک بخورانند و نیز بجهت
رفع ثقل زبان و درد دندان بیعدیل و اکتحال آن جهت رفع بیاض و غلظت قرنیه و جلای بصر
و ظلمت عارض از رطوبات نافع خصوص عصارۀ تازۀ آن و نیز آشامیدن آن جهت تقویت قوت حافظه
و تجفیف رطوبات اعصاب و دماغ و معده و تنقیۀ آن و تصفیۀ خون و صفرا و درد سینه و پهلو
و سرفۀ بارد و تقویت معده و جکر بارده و هاضمه و تحلیل ریاح معده و امعا و درد جکر
و امعا و سپرز و مغص و سحج امعا و تقطیر البول رطوبی و تفتیت حصاه و تسخین کرده و تقویت
باه و زیادتی آن و مدر بول و حیض است و ضماد آن جهت فالج و تشنج بلغمی و خدر و اوجاع
مفاصل و ورک و رحم و تحلیل ریاح و صلابت طحال نافع و رافع کبر آن و فرزجۀ آن با شیر
مادیان و زعفران جهت اعانت بر حمل و جلوس در طبیخ آن جهت درد رحم السموم آشامیدن آن
جهت سموم مشروبه و ضماد آن جهت سموم ملدوغه و بالجمله همه امراض بارده و مبرودین و
مشائخ را مفید و مضر سر مصلح آن رازیانه و محرق خون محرورین مصلح آن سکنجبین مقدار
شربت آن یک مثقال بدل آن در طرد ریاح و امراض کبد و طحال بوزن آن زیرۀ کرمانی و ثلث
آن ریوند چینی و در امر باه و اوجاع و غیرها زرواند طویل و نیز شیح ارمنی کفته اند
و ایضا ربع وزن آن قرنفل و عود هندی الزینه آشامیدن آن نیکو کنندۀ رنک رخسا و بدستور
ضماد آن جهت بهق و برص نافع الاورام و المفاصل ضماد آن جهت تحلیل اورام بلغمیه و اوجاع
مفاصل بارده و بهق و برص و فتق و امثال اینها نافع و جوارش و دهن و سفوفات آن در قرابادین
مذکور شد و مربای آن جهت فالج و صرع و ضعف معده و درد آن و نفخ و قراقر شکم و قولنج
نافع و معجون آن جهت نشف رطوبات دماغ و نزلات و مقدمۀ نزول آب در چشم و رفع خیالات
باطله و بلغمی مزاجان و تقویت معده و تجفیف رطوبات آن مفید و هر دو نیز در قرابادین
ذکر یافتند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
///////////
////////////
وج، اگیر ترکی یا سوسن صغیر با نام علمی
Acorus
calmus نوعی گیاه خودرو است که در کنار رودخانهها و جریانهای آب میروید و دارای
ریزوم افقی و استوانهای شکل، برگهای متناوب و دارای غلاف، باریک و دراز به طول
۵۰ تا ۶۰ سانتیمتر و دارای ۲ لبه نسبتاً تیز است. میوههای آن دارای ۳ سطح مشخص، محتوی
۳ دانه و محصور در کاسه گل است.
خواص دارویی و پزشکی[ویرایش]
محرک، تقویت کننده، مقوی معده و از بین
برنده نفخ.
رفع سوءهاضمههای ناشی از نارسایی عمل دستگاه
گوارش.
تقویت دستگاه گوارش.
رفع کم خونی، زردی.
درمان بیماریهای کبدی و درد کلیه
جوشانده آن به صورت حمامهای موضعی برای
اطفال مبتلا به نرمی استخوان توصیه شدهاست.
ترکیب آن با تخم شاهی و نارگیل و عسل به
نسبتهای زیر، در افزایش حجم منی مؤثر است: تخم شاهی ۵۰ گرم نارگیل ۲۰ گرم آگیر ترکی
۱۰ گرم عسل ۲۵۰ گرم روزانه ۳ قاشق مرباخوری
منابع[ویرایش]
ماهنامه ترویجی سبزینه - شماره ۵ و ۶
/////////////
قس وج در عربی:
الوَجّ[4][5][6] أو عُود الوَجّ[6] أو الوَيْج أو قَصَب الذَّرِيرَة[6] أو خَشَب الذَّرِيرَة[6] أو القُمْحَة[6] أو القَصَب العِطْرِي أو قَصَب الطِّيب[6] أو القَلَم الهِنْدِيّ[6]أو عُودُ الرِّيح[7] نبات اسمه العلمي (.Acorus
calamus L أو. Acorus
calamus aromaticus L). وهو من صف أحاديات الفلقة.
الوجّ
الوجّ
1.
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة
بالانقراض 2017.2 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة
بالانقراض: 168639 — تاريخ الاطلاع: 23 سبتمبر 2017 — العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2017.2
2. ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول،
المجلد 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358343 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species
Plantarum — المجلد:
1 — الصفحة: 324
///////////
قس باتاقلیق کِچِوِری:
//////////
قس جرینگاو در باسای اندونزی:
Jeringau (Acorus calamus)
adalah tumbuhan terna yang rimpangnya dijadikan bahan
obat-obatan. Tumbuhan ini berbentuk mirip rumput, tetapi tinggi, menyukai
tanah basah dengan daun dan rimpang yang
beraroma kuat.[1]Diperkirakan, tumbuhan ini
asli berasal dari anak benua India dan menyebar ke berbagai penjuru dunia
melalui perdagangan rempah-rempah. di benua Amerika, jeringau kerap
dipertukarkan dengan kerabatnya yang asli dari sana, Acorus americanus.
//////////
قس ملتهی در پنجابی:
ملٹھی گلیاں زمیناں تے ہون والا اک بوٹا اے جیدے پتے خوشبو والے جڑاں تے ہور تیز خوشو والیاں ہوندیاں نیں۔ ایہ پنجاب وخ صدیاں توں دوائی لئی ورتیا جاریا اے۔
///////////
قس هازانبل، اِگیر کوکو در ترکی
استانبولی:
Hazanbel ya da Eğir
kökü (Acorus calamus), Acorus genus'undan tek çenekli, çok
yıllık, sulak alan bitkisi. Kokulu
yaprakları, ve daha da kokulu köksapıgeleneksel olarak tıb ve
güzel koku yapmakta kullanılmış, kurutulmuş ve toz haline getirilmiş
köksapı zencefil, tarçın ve küçük hindistan cevizi yerine kullanılmıştır.[1][2]
//////////
قس داج قلموس در اردو:
داج قلموس
آزاد دائرۃ المعارف، ویکیپیڈیا سے
داج / قلموس
|
||||||||||||||||
داج قلموس
|
||||||||||||||||
|
||||||||||||||||
ACORUS CALAMUS
|
یہ ایک نیم آبی پودا هےجو بنیادی طور پر امریکا اور یورپ میں هوتا تھا مگر اب هندوستان میں بھی دریاؤں،ندی نالوں اور ایسے آبی زخیروں کے کنارے هوتا ہے جهاں بارش زیادہ هوتی ہے۔ پاکستان میں کاغان اور هنزہ کے علاقے میں ملتا ہے_ترکی میں یہ اتنا زیادہ هوتا ہے کہ اسے طب یونانی میں وج ترکی کا نام دیا جاتا گیا ہے_اس کے ترکی نام کا بیگاڑ ہی لاطینی میں اکورس بن گیا۔ یہ ایک خوشبودار پودا ہے جس کی جڑیں زیادہ خوشبودار هوتی هیں_قد اس کا ایک فٹ سے کمهوتا ہے۔ فارسی میں اسے "اگر ترکی"عربی میں "زریرہ"سنسکرت میں اسے"اگراگرنتهی"اور انگریزی میں اسے"سویٹ فلیگ"کہتے ہیں۔ ارشادات نبوی: نبی محمد خوشبو کو پسند کرتے تہے اور عام طور پر اس غرض کے لیے کستوری زیادہ مقبول تهی_ان کے ذاتی سرمہ میں بھی کستوری شامل هوتی تهیاس لیے وہ "اثمدالمروح"کهلاتا تها_حجتہ الوداع کے اهم موقع پر انهوں نے سیک درآمدی خوشبو استعمال کی عائشہ فرماتی ہیں کہ "میں نے حجتہ الوداع کے موقع پر نبی کے احرام اور ڈارھی پر زریرہ خوشبو لگائی"
/////////////
Acorus calamus
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Sweet flag
|
|
Sweet flag
|
|
Kingdom:
|
|
Clade:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
A. calamus
|
Acorus calamus (also called sweet flag or calamus,
among many common names[2]) is a tall perennial wetland monocot of the Acoraceae family, in the genus Acorus.
Contents
[show]
Sweet Flag is a perennial herb, 30 to
100 cm tall. In habit it resembles the Iris. It consists of tufts of basal
leaves that rise from a spreading rhizome. The leaves are erect
yellowish-green, radical, with pink sheathing at their bases, sword-shaped,
flat and narrow, tapering into a long, acute point, and have parallel veins.
The leaves have smooth edges, which can be wavy or crimped. The sweet flag can
easily be distinguished from Iris and other similar plants by the crimped edges
of the leaves, the fragant odour it emits when crushed, and the presence of
a spadix.
Only plants that grow in water bear
flowers. The solid, triangular flower-stems rise from the axils of the outer
leaves. A semi-erect spadix emerges from one side of the flower stem. The
spadix is solid, cylindrical, tapers at each end, and is 5 to 10 cm in
length. A covering spathe, as is usual with Acoraceae, is absent. The spadix is
densely crowded with tiny greenish-yellow flowers. Each flower contains six
petals and stamens enclosed in a perianth with six divisions, surrounding a
three-celled, oblong ovary with a sessile stigma. The flowers are sweetly
fragrant. In Europe, it flowers for about a month in late spring or early
summer, but usually does not bear fruit. The fruit is a berry filled with
mucus, which when ripe falls into the water and thus disperses. Even in Asia,
it fruits sparingly, and propagates itself mainly by growth of its rhizome,
forming colonies.
The branched, cylindrical, knobby rhizome
is the thickness of a human finger and has numerous coarse fibrous roots below
it. The exterior is brown and the interior white.[3][4][5]
Sweet Flag is native to India, central
Asia, southern Russia and Siberia, and perhaps Eastern Europe. It also grows in
China and Japan. It was introduced into Western Europe and North America for
medicinal purposes. Habitats include edges of small lakes, ponds and rivers,
marshes, swamps, and wetlands.[3][5]
In addition to "sweet flag" and
"calamus" other common names include beewort, bitter
pepper root, calamus root, flag root, gladdon, myrtle
flag, myrtle grass, myrtle root, myrtle
sedge, pine root, rat root, sea sedge, sweet
cane, sweet cinnamon, sweet grass, sweet
myrtle, sweet root, sweet rush, and sweet
sedge.[2]Common names in Asia include: "Changpu
菖蒲" (Mandarin Chinese); "shoubu 菖蒲" (Japanese); "vacha"; "changpo 창포" (Korean); "bacch" (Unani); "bajai",
"gora-bach", "vasa bach" (Hindi); "vekhand"
(Marathi); "vasambu"/வசம்பு (Tamil); "vadaja", "vasa" (Telugu); "baje"
(Kannada); "വയമ്പ്/vayambu" (Malayalam); Haimavati,
"bhutanashini", "jatila" (Sanskrit), "kâmpean" កំពាន (Khmer), "bojho बोझो" (Nepali), and "Dlingo" (Indonesia).
The generic name is the Latin word acorus, which is
derived from the Greek άχόρου (áchórou) of Dioscorides (note different versions of the
text have different spellings). The word άχόρου itself is thought to have been
derived from the word κόρη (kóri), which means pupil (of an eye), because of
the juice from the root of the plant being used as a remedy in diseases of the
eye ('darkening of the pupil').[6][7][8]
The specific name calamus (meaning
"cane") is derived from Greek κάλαμος (kálamos, meaning "reed"),
which is cognate to Latin culmus(meaning "stalk") and Old
English healm (meaning "straw"), and derived
from Proto-Indo European *kole-mo- (thought to mean "grass" or
"reed"). The Arabic word قَلَم
(qálam, meaning "pen") and Sanskrit कलम (kaláma, meaning "reed used as a pen", and a sort of rice) are
thought to have been borrowed from Greek.[9][10][11][12]
The name sweet flag refers
to its sweet scent and its similarity to Iris species, which
are commonly known as flags in English since the late fourteenth century.[13][14]
&&&&&&&
ودع
بفتح واو و دال و عین مهمله
ماهیت آن
از جملۀ اصداف و حلزونات است اصناف و اقسام
و اشکال مختلفه می باشد آنچه دراز و پیچیده است بفارسی کچک و در دیلم کلاچک و باصفهانی
کسن کربه و بهندی کودی و نوع کوچک آن را بشیرازی کوش ماهی خوانند و بهندی کهونکا نامند
و پوست آن زیاده از سائر اقسام و در دریا و زمینهای نمناک نیز بهم می رسد و بهترین
آن بحری آنست و شیح پهن و پیچیده بود
طبیعت آن
سرد و خشک و خشکی آن زیاده از سائر اصداف
افعال و خواص آن
مدر مائیت و جالی و جهت عسر البول و حصاه
نافع و ضماد کوشت آن جاذب پیکان و خار و ناشف رطوبات اعضا بظاهر و طلای سائیدۀ کودی
زرد بر پشت زهار باعث ادرار بول و رافع احتباس آن و محرق آن در همه افعال مانند شیح
و جالی و کرمی و خشکی آن زیاده و رادع العین اکتحال آن جالی بیاض عین و باعث حدت بصر
الزینه و الاورام و غیرها ضماد آن جالی بهق و برص و قوبا و ناشف رطوبات اعضا و محلل
اورام رخوه و جهت اصحاب جنین نافع و مالیدن سفوف محرق خشک آن مسکن اوجاع بارده و محلل
اورام بلغمیه و ضماد محلول آن در آب لیمو محلل اورام و با قلیلی نوشادر رافع جمیع آثار
جلد الاذن کودی زرد را سوخته آن را سائیده در کوش بقدر نیم ماشه اول انداخته بعده قدری
آب لیمو اندازند جوش می خورد وجع کوش و سنکینی دو سه دفع که بعمل آورند دفع خواهد شد
و آشامیدن مسحوق غیر محرق آن با سرکه مقدار ربع درهم با شراب ابیض جهت قرحۀ امعا و
منع تولد آن قبل از تعفن المضار مضر رئه مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا نیم درم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
ودع . [ وَ دَ ] (ع اِ) یربوع . (اقرب
الموارد). کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آن موش دشتی و صحرایی است .
(منتهی الارب ). || صدف سوخته . (ذخیره خوارزمشاهی
). سفیدمهره را گویند و آن نوعی از صدف است که عوام گوش ماهی گویند و بعضی گفته اند
که مهره ای است سفید و از دریا برمی آید و آن را به فارسی کجک میخوانند و توتیای اکبر
همان است . و آن را بسوزندو در داروهای چشم به کار برند. گویند عربی است . (برهان
) (آنندراج ). ۞ رجوع به تحفه حکیم مومن و مخزن الادویه شود. بادمهره . سفیدمهره
. گوش ماهی . (بحر الجواهر). صدف خرد که به جای نقود در هند متداول بوده است . (اخبار
الصین و الهند ص 13). واحد آن ودعه . ج ِ، ودعات . (اقرب الموارد). || ج ِ ودعة و آن
شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ودعة شود.
///////////
سپیدمُهره نامی عمومی برای گروهی از حلزونهای
دریایی است که نرمتنان شکمپایی از خانواده سپیدمهرگان هستند. نام سپیدمهره معمولاً
بیشتر برای اشاره به صدف این حلزونها بهکار میرود. سپیدمهرهها معمولاً در مناطق
صخرهای دریاها یافت میشوند.
از صدف سپیدمهرهها برای تزئین استفاده
میشود و در قدیم در برخی مناطق به عنوان پول رایج هم کاربرد داشته است.
ابوریحان بیرونی در کتاب صیدنه آورده است
که این حلزونهای دریایی را به فارسی سپیذمهره میگویند.[۱]
به صدفهایی از این گروه که رنگارنگ باشند
رنگینصدف هم میگویند.[۲]
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ صادقی، علیاشرف: لغات فارسی
کفایةالطب حُبیش تفلیسی. نامه فرهنگستان. دوره پنجم. شماره اول. اردیبهشت ۱۳۸۰.
پرش به بالا ↑ http://farsi123.com/?word=Cowrie
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Cowry». در دانشنامه ویکیپدیای
انگلیسی ، بازبینیشده در ۱۹ آوریل ۲۰۱۷.
پیوند به بیر
///////////
قس وَدَع در عربی:
عدة انواع من
الودع
صورة من سنة
1845 تظهر استخدام تاجر عربي للودع كمَالٍ.
2.
^ قاموس المحيط لفيروزالآباديّ تحقيق
الدكتور محمود مسعود أحمد المكتبة العصرية صيدا بيروت لبنان الطبعة الأولى ص 758
//////////
Cowry
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Cowry (Kaudi)
|
|
Cowries are generally seen on rocky
areas of the sea bed.
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Subclass:
|
|
Order:
|
|
Superfamily:
|
|
Family:
|
Cowry (Cypraea
chinensis) with fully extended mantle.
Shells of
various species of cowry; all but one have their anterior ends pointing towards
the top of this image.
Cowry or cowrie, plural cowries, is
the common name for a group of small to large sea snails, marine gastropod molluscs in the family Cypraeidae, the cowries. The word cowry is
also often used to refer only to the shells of these snails, which overall are
often shaped more or less like an egg, except that they are rather flat on the
underside.
The term porcelain derives from the old Italian term for the cowrie shell (porcellana)
due to their similar translucent appearance.[1] Shells of certain species have
historically been used as currency in several parts of the world, as
well as being used, in the past and present, very extensively in jewellery, and for other decorative and ceremonial
purposes.
The cowry was the shell most widely used
worldwide as shell money. It is most abundant in the Indian Ocean, and was collected in the Maldive Islands, in Sri Lanka, along the Malabar coast, in Borneo and on other East Indian islands, and
in various parts of the African coast from Ras Hafun to Mozambique. Cowry shell money was important at
one time or another in the trade networks of Africa, South Asia, and East Asia.
Some species in the family Ovulidae are also often referred to as
cowries. In the British Islesthe local Trivia species (family Triviidae, species Trivia monacha and Trivia arctica) are sometimes
called cowries. The Ovulidae and the Triviidae are somewhat closely related to
Cypraeidae.
Contents
[show]
The shells of cowries are usually smooth
and shiny and more or less egg-shaped, with a flat under surface which shows a
long, narrow, slit-like opening (aperture), which is often toothed at the edges. The
narrower end of the egg-shaped cowry shell is the anterior end. The spire of the shell is not visible in the
adult shell of most species, but is visible in juveniles, which have a
different shape from the adults.
Nearly all cowries have a porcelain-like
shine, with some exceptions such as Hawaii's granulated cowry, Nucleolaria
granulata. Many have colorful patterns. Lengths
range from 5 mm for some species up to 19 cm for the Atlantic deer cowry, Macrocypraea
cervus.
The word cowrie comes from
Indian कौडि (kaudi), कवडी (kavadī) or ಕವಡೆ (kavade) and ultimately from Sanskrit कपर्द (kaparda).[2]
Cowry shells, especially Monetaria moneta, were used for
centuries as currency in Africa. After the 1500s, however, it became even more
common. Western nations, chiefly through the slave trade, introduced huge numbers of Maldivian cowries in Africa.[3] The Ghanaian unit of currency known as the Ghanaian cedi was named after cowry shells.
Starting over three thousand years ago, cowry shells, or copies of the shells,
were used as Chinese currency.[4] They were also used as means of
exchange in India.
The Classical Chinese character
for money (貝) originated as
a stylized drawing of a Maldivian[citation needed] cowrie shell.[5] Words and characters concerning
money, property or wealth usually have this as a radical. Before the Spring and
Autumn period the cowrie was used as a type of
trade token awarding access to a feudal lord's resources to a worthy vassal.[citation needed]
The Ojibway aboriginal people in North America use cowry shells which are
called sacred Miigis Shells or whiteshells in Midewiwin ceremonies, and the Whiteshell
Provincial Park in Manitoba, Canada is named after this type of shell.
There is some debate about how the Ojibway traded for or found these shells, so
far inland and so far north, very distant from the natural habitat. Oral
stories and birch bark scrolls seem to indicate that the shells were found in the ground, or washed
up on the shores of lakes or rivers. Finding the cowry shells so far inland
could indicate the previous use of them by an earlier tribe or group in the
area, who may have obtained them through an extensive trade network in the
ancient past. Petroforms in the Whiteshell
Provincial Park may be as old as 8,000 years.[citation needed]
Cowry shells are also worn as jewelry or otherwise used as ornaments or charms. They are viewed as symbols of womanhood, fertility, birthand wealth.[6] The symbolism of the cowry shell is
associated with the appearance of its underside: the lengthwise opening makes
the shell look like a vulva or an eye.[7]
Cowry shells are sometimes used in a way
similar to dice, e.g., in board games like Pachisi, Ashta Chamma or in divination (cf. Ifá and the annual customs of Dahomey of Benin). A number of shells (6 or 7 in Pachisi) are thrown, with those landing
aperture upwards indicating the actual number rolled.[citation needed]
In Nepal cowries are used for a gambling game,
where 16 pieces of cowries are tossed by four different bettors (and
sub-bettors under them). This game is usually played at homes and in public
during the Hindu festival of Tihar[8] or Deepawali. In the same festival these shells are
also worshiped as a symbol of Goddess Laxmi and wealth.[citation needed]
Cowry shells were among the devices used
for divination by the Kaniyar Panicker astrologers
of Kerala, India.[9]
On the Fiji Islands, a shell of the golden cowry
or bulikula, Cypraea aurantium, was drilled at
the ends and worn on a string around the neck by chieftains as a badge of rank.[10] The women of Tuvalu use cowrie and other shells in traditional
handicrafts.[11]
Large cowry shells such as that of a Cypraea tigris have been
used in Europe in the recent past as a darning egg over which sock heels were stretched. The cowry's
smooth surface allows the needle to be positioned under the cloth more easily.[citation needed]
A print from
1845 shows cowry shells being used as money by an Arab trader.
·
Antiquities of the southern Indians, particularly of the Georgia tribes
(1873)
Cowrie shells
used as dice, showing a roll of 3
1. Jump up^ Oxford English
Dictionary: "The ceramic material was
apparently so named on account of the resemblance of its translucent surface to
the nacreous shell of the mollusc. ... The cowrie
was probably originally so named on account of the resemblance of the fissure
of its shell to a vulva (it is unclear whether the reference is spec. to the vulva of a
sow)."
3. Jump up^ Jan Hogendorn and Marion Johnson
(1986). The Shell Money of the Slave Trade. Cambridge: Cambridge
University Press. ISBN 9780521541107. Retrieved 29 April 2015.
6. Jump up^ Radiance from the Waters: Ideals of Feminine Beauty in Mende Art by Sylvia Ardyn Boone. Yale University Press, 1986.
9. Jump up^ Panikkar, T. K. Gopal (1995)
[1900]. Malabar and its folk (2nd
reprinted ed.). Asian Educational Services. p. 257. ISBN 978-81-206-0170-3.
11.
Jump up^ Tiraa-Passfield, Anna (September
1996). "The uses of shells in traditional Tuvaluan handicrafts" (PDF). SPC Traditional Marine Resource Management and Knowledge
Information Bulletin #7. Retrieved 8 February 2014.
·
Felix Lorenz and Alex Hubert, A Guide to Worldwide Cowries;
Conchbooks (1999)
|
//////////
Monetaria moneta, common name the money cowry, is
a species of small sea snail, a marine gastropod mollusk in the family Cypraeidae, the cowries.[1]
This species is called "money cowry" because the
shells were historically widely used in many Pacific and Indian Ocean countries as shell money before coinage was in common
usage.
////////////
Shell money is a medium of exchange similar to coin money and other forms of commodity money, and was once commonly
used in many parts of the world. Shell money usually consisted either of
whole sea shells or pieces of
them, which were often worked into beads or were otherwise artificially shaped. The use of shells
in trade began as direct commodityexchange, the shells having value as body ornamentation. The distinction between beads as commodities and beads as money has been the subject of debate among economic
anthropologists.[1]
Some form of shell money appears to have been found on almost
every continent: America, Asia, Africa and Australia. The shell most widely used
worldwide as currency was the shell of Cypraea moneta, the money cowry. This species is most abundant in the Indian Ocean, and was collected in the Maldive Islands, in Sri Lanka, along the Malabar coast, in Borneo and on other East Indian
islands, and in various parts of the African coast from Ras Hafun to Mozambique. Cowry shell money was important at
one time or another in the trade networks of Africa, South Asia, and East Asia.
&&&&&&&
ورد
بفتح واو و سکون را و دال مهمله بلغت عربی
اسم جنس کلهای خوشبوی اشجار است و بعربی جل معرب کل نامند و از مطلق آن مراد ورد احمر
بستانی است که بفارسی کل سرخ نامند و آن اقسام می باشد از سرخ و خوشرنک و خوش بو و
سرخ کمرنک خوش بو و زرد صندلی و سفید و هریک بری و بستانی می باشد و هر واحد بنامی
مخصوص و بستانی هریک اکثر مضاعف و بری غیر مضاعف است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
ورد. [ وَ ] (ع اِ) گل . (مهذب الاسماء).
گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وردة یکی آن .
(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ورد هر درخت شکوفه سپید آن است یا آن درخت گل خاردار است که گلها و
شکوفه هایی سرخ و سفید و زرد دارد. و خوشبو است و از آنها گلاب و عطر گیرند قسمی دیگر
از این گلها بی بو است و به نام فرنگی نامیده می شود. (اقرب الموارد). اسم جنس گلهای
اشجار و از مطلق او مراد ورد احمر بستانی است چه اقسام آن سفید و زرد و سرخ میباشد
و هر یک از آنها بری وبستانی است و هر یک را نامی است مخصوص :
نیست در موکب جهان مردی
نیست در گلبن فلک وردی .
خاقانی .
با شکایتها که دارم از زمستان فراق
گر بهاری باز باشد لیس بعد الورد برد.
سعدی .
|| گل سرخ :
ز آتش برون آمد آزادمرد
لبان پر ز خنده به رخ همچو ورد.
فردوسی .
اندرآ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش دید ورد و یاسمین .
مولوی .
آنکه آتش را کند ورد و شجر
هم تواند کرد این را بی ضرر.
مولوی .
در فصل ربیع که آثار صولت بردآرمیده و
ایام دولت ورد رسیده . (گلستان سعدی ).
- ورد اصفر ؛ گل زرد.(فرهنگ فارسی معین
).
- وردالحِماق ؛ وردالفجار. وردالحمار.
گل رعنا. (تحفه حکیم مومن ). گل دوروی . رجوع
به تحفه شود.
- ورد قصرانی ؛ ورد کامکاری . رجوع به
ورد کامکاری شود.
- ورد کامکاری ؛ منسوب به کامکار که نام
دهقانی در مرو بود. نوعی گل سرخ که بسیار سرخ رنگ است و آن را در شهر ری قصرانی منسوب
به قصران قریه ای در ری ، و در عراق و الجزیره و شام جوری منسوب به شهر جور که شهری
است در فارس گویند. (فرهنگ فارسی معین از کامل ابن اثیر حوادث سال 307 هَ . ق .).
- وَردِ مُرَبّی ̍ ؛ گل قند. (غیاث اللغات ). گلقند. (آنندراج ). معده
را قوت دهد و طبیعت را نرم گرداند و آن برگ گل سرخ تازه قیمه کرده یا کوفته است که
با قند سوده درآمیزند و به دست مالش دهند و چهل روز در آفتاب نهند :
می دراند کام و لنجش را دریغ
کآنچنان ورد مربی گشت تیغ.
مولوی .
- ورد منتن ؛ گل زرد. (فرهنگ فارسی معین
).
|| نسترن را نیز گویند که یکی از گونه
های وحشی گل سرخ است . (فرهنگ فارسی معین ). || اسب گلگون . (مهذب الاسماء). اسب گلگون
یعنی مابین کمیت و اشقر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ،
وُرد، وِراد، اوراد. (اقرب الموارد) :
رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو
ورد با او ارجل و یحموم با او دژگهن .
منوچهری .
- ورد اغبس ؛ سمند [ و آن اسب است به رنگ
خاصی ] . (تاج العروس ) (السامی ).
|| مرد دلیر. (منتهی الارب ) (از اقرب
الموارد) (ناظم الاطباء). || زعفران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از
اقرب الموارد). || شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شیر زردفام . (محمودبن عمر) (مهذب الاسماء).
///////////
13. ابنبیطار5 از گونه ای "گل سرخ چینی" ("ward sīni" / ورد صینی) نام برده که بیشتر آن را
نسرین*** (nisrīn)
گویند. به گفته لوکلر، این گیاه از تیره
ختمیان / پنیرکیان است. در پارسی
واژه گل چینی، gul-čīnī
("گل سرخ چینی") را داریم که با توجه به گفته استینگاس هنوز درست
شناسایی نشده است. ابن بیطار همــــــچنین از شاه صینی، šah-sīnī ("شاهِ چینی") نام برده و آن را دارویی خوانده به شکل
حبّهای کوچک و نازک و سیاهرنگ که از شیره گیاه سازند. چون تب بر برای زدودن
سردردهای همراه با تب و گندهای ملتهب کار گیرند. گرد سائیده اش را بر جای درد میگذارند. 6
لوکلر توضیح را میافزاید که بنا بر رسالههای پارسی، این گیاه، که همچنان که از
نامش برمیآید خاستگاه چینی دارد، رویهم
رفته سردرد را سود کند. دمشقی، که پیرامون
سال 1325 مینوشت، šah-čīnī را فرآورده
جزیره چانکهای (Čankhay) در جزایر مالایا دانسته و گفته است که
برگهاییش را تمبول،* "betel"میشناسند. [1]
استینگاس در فرهنگ پارسی خود این واژه را چنین تعریف کرده است: "افشره گونه
ای گیاه که از چین آرند و سر درد را نیک
باشد. " نمیدانم در اینجا سخن از چه
گیاهی است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
(ساینوایرانیکا)
////////////
رُز، گل سرخ، گل محمدی، گل سوری، یا وَرد،[۱]
سردهای (ردهای) از تیره گلسرخ است که نزدیک به ۱۵۰ گونه دارد. جای اصلی رویش رز
خودرو در نیمکره شمالی کره زمین است و تاکنون در نیمکره جنوبی رز خودرو دیده نشدهاست.[۲]
گل رز در بسیاری از بخشهای ایران بخوبی میروید همچنین در اکثر بخشهای خاورمیانه،
اروپا و روسیه نیز به فراوانی یافت میشود. این گیاه برای مصارف صنعتی بیشتر در کشورهای
بلغارستان، ترکیه و فرانسه کشت میشود. در سال ۱۹۷۹ پژوهشگران در انجمن جهانی رز توافق
کردند تا رزها در سه گروهِ رزهای خودرو، رزهای باغی قدیمی و رزهای باغی جدید قرار گیرند
همچنین رزهای انگلیسی نیز به مجموعهای از گلهای رز باغی قدیم و جدید گفته میشود
که توسط پرورش دهنده رز انگلیسی، دیوید اوستین بوجود آمدهاند. تاکنون بیش از ۲۰٬۰۰۰ رقم رز نامگذاری شدهاست و
هر ساله صدها نوع جدید نیز به این مجموعه افزوده میشود. رز به عنوان ملکه گلها آوازه
دارد. پرورش رز تنها برای لذت بردن از زیبایی این گل نیست بلکه از این گل برای عطرسازی،
فرآوری چای، مربا، لیکور و بسیاری مواد خوراکی دیگر استفاده میشود. عطر رز آرامش بخش
سامانه عصبی است و در راحت به خواب رفتن انسان کارایی دارد و به همین سبب در عطردرمانی
بکار برده میشود. اسانس رز گرانترین اسانس دنیا است و هر گرم آن معادل یک گرم طلا
در بازار جهانی قیمت دارد. گل رز از نظر کثرت قرار گرفتن در جایگاه گل ملی مقام نخست
را در میان همه گلها دارد و در ۱۰ کشورِ ایران، آمریکا، انگلستان، ایتالیا، رومانی،
عراق، عربستان سعودی، مراکش، لوکزامبورگ و بلغارستان به عنوان گل ملی انتخاب شدهاست.
نام[ویرایش]
rose واژهای است فرانسوی از لاتین rosa که واژهای دخیل
از یونانی ῥόδον rhódo-n (یونانی آیولی: ϝρόδον wródo-n) است.[۳][۴] ریشه نهایی واژه یونانی به صورت
نیاهندواروپایی *wrdho-
(حالت فونتیک: *wr̥dʰo-)
بازسازی شده است.[۳] واژه یونانی مذکور احتمالاً مستقیماً از نیاهندواروپایی نیست بلکه
از طریق فارسی باستان *varda-
وارد آن شده است.[۴] نظریه دیگر این است که واژه یونانی وامواژهای از یک زبان تراسی-فریگی
(و آن هم برگرفته از نیاهندواروپایی) است، چون رز علاوه بر ایران در مقدونیه و تراکیه
نیز میروییده است.[۳] در اوستایی این واژه 𐬬𐬀𐬭𐬆𐬜𐬁 varǝδā ثبت شده[۵] که قدیمیترین
حالت ثبتشده این واژه از بین زبانهای ایرانی است. این واژه از زبانهای ایرانی وارد
زبانهای سامی هم شده است، از جمله آرامی ורדא wardā/wurdā (سریانی ܘܪܕܐ)، عربی (به عربی: وَرْدَة) و عبری ורד wéreḏ، که همگی به معنی «رز» هستند.[۶] واژه ارمنی
վարդ vard
به معنی «رز» نیز از ایرانی میانه است.[۷] در پارتی این واژه به شکل
wār درآمده است (ard ایرانی باستان در
پارتی به ār
تبدیل میشود).[۸]
در فارسی کلاسیک و تا ۳–۲ قرن اخیر به رز «گل» گفته میشد
و «گلاب» به آبی که از آن به دست میآید[۹] (مقایسه کنید با ترکی استانبولی gül که معنی «رز» را
حفظ کرده است، که از ترکی عثمانی gül و آن هم از فارسی کلاسیک است)[۱۰] بعدها این واژه لفظ
عامتری یافت و به انواع گوناگون گل اطلاق شد.[۱۱] «گل» فارسی از فارسی میانه gul است[۱۲] که ریشه
آن نهایتاً به همان فارسی باستان *varda- میرسد: طبق قواعد زبانشناسی تطبیقی زبانهای
ایرانی، در حین تحول ایرانی باستان به ایرانی میانه، خوشه -rd- به -l- تبدیل میشود (*varda- → *vala-)، و مصوتهای انتهایی
حذف میشوند (*vala- → *val)، و vV-
(منظور از «V»
یک مصوت است) به gu-
تبدیل میشود (*val → gul).[یادداشت
۱][۴]
تیرهشناسی[ویرایش]
گل سرخ متعلق است به تیرهای از گیاهان
به نام تیره گلسرخ، به غیر از گونههای گل سرخ، گیاهانی از قبیل توت فرنگی، تمشک،
آلو، هلو و گیلاس نیز در این تیره جای میگیرند. گلهای گیاهان تیره گلسرخ همه دارای
۵ کاسبرگ و ۵ گلبرگ و پرچمهای بسیار هستند. در مورد گل سرخ چون گونههای پیوندی و
تربیت شده بر اثر پرورش حاصل شدهاند، غالباً تعداد گلبرگها زیاد میشود.[۱۳] تیره
گلسرخ به ۲ زیرتیره تقسیم میشود که یکی از آنها رزوئیده نام دارد. سرده گلِ رز که
شامل تمامی رزهای خودرو است از زیرتیره رزوئیده منشعب میشود. سرده رز خود به ۴ زیرسرده
تقسیم میشوند. یکی از این زیر سردهها رز نامیده شدهاست و زیرسرده رز نیز به ۱۰ بخشه
تقسیم میشود.[۲]
//////////
قس ورد در عربی:
الورد (الاسم العلمي:Rosa) هو جنس نباتي يتبع فصيلة الوردية من رتبة الورديات.[3][4][5][6] تتكون الوردة من مجموعة
وريقات متراصة ومتصلة في أسفلها بساق تحتوي في الغالب على أشواك. معظم أنواع الورد قدمت في الأصل من آسيا.[7]
محتويات
[أظهر]
تزرع الورود في مناطق واسعة من العالم
بغرض إنتاجها لاستخدامات الزينة.
//////////
قس ایت بورنو در آذری:
İtburnu (lat. Rosa, krımtat. itburun, kiyik gül [1], türk. kuşburnu, yaban gülü, qaq. yaban gülü [2], qırğ. ит мурун[3], qaz. балмұрын, итмұрын [4]) — gülçiçəklilər (Rosaceae) fəsiləsindən bitki cinsi.
Bu cinsin 300 növündən
Azərbaycanda 42 növ itburnu rast gəlinir ki, bunların 36-ı yabanıdır. Sənaye
üçün 2 növ daha əhəmiyyətlidir. Bunlar qəhvəyi və qırışıq itburnulardır.
//////////
قس ماوار در باسای اندونزی:
Mawar adalah
suatu jenis tanaman semak dari genus Rosa sekaligus nama bunga yang dihasilkan tanaman ini. Mawar liar terdiri dari
100 spesies lebih, kebanyakan tumbuh di belahan bumi utara yang berudara sejuk.
Spesies mawar umumnya merupakan tanaman semak yang berduri atau tanaman memanjat yang
tingginya bisa mencapai 2 sampai 5 meter. Walaupun jarang ditemui, tinggi
tanaman mawar yang merambat di tanaman lain bisa mencapai 20 meter.
////////////
قس وِرِد درعبری:
ורד (שם מדעי: Rosa) הוא סוג פרח ממשפחת הוורדיים. הוורד מונה בין 200 ל-250 מינים, שיחים או מטפסים רב-שנתיים, קוצניים; והוא נפוץ בעשרות צבעים וגוונים שונים.
/////////////
قس مبانگ ماوَر در باسای جاوی:
Kembang Mawar iku
kalebu kaluwarganing Rosa.[1] Cacah jinisé ana atusan. Wiwit sing thukul umbaran (alasan)
nganti sing dibudidayakaké.[1] Mawar ana sing biyasa, ana uga sing thukulé mrambat.[1]
/////////
قس گلاب در کشمیری
/////////////
قس مِوَریدی در سواحلی:
Mwaridi ni mti, kichaka au mtambaa wenye
miiba na maua yanukiayo vizuri. Kwa asili jina hili limetumika kwa Rosa x
damascena, lakini sikuhizi hutumika kwa spishi zote za
jenasi Rosa. Jenasi hii ni jenasi-mfano ya familiaRosaceae. Maua huitwa mawaridi au
halwaridi.
////////////
قس گول در کوردی:
Kulîlkeke navdar e û
nîşaneya evînê ye. Bi qasî 300 cureyên wê hene. Ji bo kozmetîkê çandiniya wê tê kirin. bîhna gulan yê
pir xweş e. wê lomê Kurên misliman pê ra dibêjin gulê mihemmedî. ji bişkuyên gulan reçel çêdibe. Gulên Xelfetîyê yên sorê tarî yên pir meşhûr in.
//////////
قس نا مَتَک در ازبکی:
Naʼmatak (Rosa)
— raʼnodoshlar oilasiga mansub butalar turkumi. Boʻyi 3 m cha. Bargi tok, patsimon murakkab, poyada ketma-ket joylashadi. Guli xushboʻy,
rangi har xil, yakka yoki 2—3 tadan oʻrnashgan. Mevasi shirali, shakli va rangi
har xil, gul oʻrnidagi soxta meva ichida tukli, bir urugʻli yongʻoqchalar
joylashgan. N. turlari bir-biridan mevasining shakli, katta-kichikligi, rangi,
novda poʻstlogʻining rangi hamda novdadagi tikanlarning oz-koʻpligi va
joylanishiga qarab farqlanadi. N. oʻrmonlarda ariq yoqalarida, butalar orasida,
togʻ yon bagʻirlarida oʻsadi. Guli chiroyli turlari bogʻlarda, xiyobonlarda va
koʻchalarda oʻstiriladi.
///////////
قس گلاب در پنجابی:
گلاب اک سدا ہری رین والی جھاڑی اے جیدا جوڑ گلاب دے ٹبر نال اے تے جیدے چ 100 توں ود ونڈاں دے وکھریاں رنگاں دے بوٹے ہیگے نیں۔ گلاب دا پھل پرانے ویلیاں توں اپنی سہنپ تے خوشبو لئی منیا تے اگایا گیا اے۔ گلاب دی چعاڑی سدی تے تکڑی ہوندی اے کج لیٹیاں وی ہوندیاں نیں جیدے تے تیز بچاں والے کنڈے لگے ہوندے نیں۔ ایہ وکھرے ناپ دے تے رنگاں دے وہندے نیں۔ پھل وڈے تے ٹوہری ہوندے نیں۔ چٹے، پیلے تے گلابی رنگ دے پھل والے زیادھ پسند ہوندے نیں۔ گلاب ایشیاء یورپ اتلے لیندے افریقہ تے اتلے امریکہ دا واسی اے۔
//////////
قس شیپُونیک در روسی:
Шипо́вник (лат. Rōsa) — род растений семейства Розовые (Rosaceae) порядка Розоцветные (Rosales). По этому роду были названы и семейство, и порядок, к которым он относится. Имеет множество культурных форм,
разводимых под названием Роза. Розой в ботанической литературе часто называют и сам
шиповник.
//////////
قس گول صد برگ در تاجیکی:
Гули садбарг ё
худ Роза - як навъ гулест, ки зебо ва хушбӯй. Беш аз 400 намуди садбарги ёбои мавҷуд аст.
Худи гули сарбраг 35 баргҳо дорад ва дар тамоми ҷаҳон машҳур аст.
////////////
قس گول در ترکی استانبولی:
Anavatanı Anadolu, İran ve Çin'dir ama başka yerlerde de yetişir. Çok güzel
ve kıymetlidir. Park ve bahçelerinsüslenmesinde kullanıldığı gibi odaları,
balkon ve terasları süsler. Birçok rengi vardır.Kesme çiçekçilikte çok talep edilen bir çiçektir.
////////////
قس گلاب در اردو:
گلاب (عربی: وردۃ، انگریزی: Rose)ایک
جھاڑی دار پودا اور اسکا پھول ہے۔ گلاب گھروں اور باغوں میں اگایا جانے والا سب سے عام پھول ہے۔ پھول بیچنے
والے اسے سب سے زیادہ بیچتے ہیں۔ اس سے گل قند اور خوشبو بھی تیار ہوتی ہے۔
گلاب کی 100 سے زیادہ انواع (Species) ہیں۔ یہ سدا بہار ہے اور محبت کے اظہار کے لیے
بھی استعمال ہوتا ہے۔
گلاب برطانیہ اور امریکہ کا قومی پھول ہے۔ اور اس کے علاوہ یہ اسلام
آباد وفاقی دار الحکومتکا علاقائی
پھول بھی ہے۔
///////////
قس گوله در زازاکی:
//////////
A rose is
a woody perennial flowering
plant of the genus Rosa, in the family Rosaceae, or the flower it bears. There are over a
hundred species and thousands of cultivars. They form a group of plants that can be
erect shrubs, climbing or trailing with stems that are often armed with
sharp prickles. Flowers vary in size and shape and are
usually large and showy, in colours ranging from white through yellows and reds.
Most species are native to Asia, with smaller numbers native to Europe, North America, and northwestern Africa. Species, cultivars and hybrids are all widely grown for their
beauty and often are fragrant. Roses have acquired cultural significance in
many societies. Rose plants range in size from compact, miniature roses, to
climbers that can reach seven meters in height. Different species hybridize
easily, and this has been used in the development of the wide range of garden roses.[1]
The name rose comes from French, itself from
Latin rosa, which was perhaps borrowed from Oscan, from Greek ρόδον rhódon (Aeolic βρόδον wródon),
itself borrowed from Old Persian wrd- (wurdi),
related to Avestan varəδa, Sogdian ward, Parthian wâr.[2][3]
https://en.wikipedia.org/wiki/Rose
&&&&&&&
ورد ابیض بری
ماهیت آن
بزرکتر از نسرین و غیر مضاعف است و پنج
برک و برکهای آن سفید و بزرکتر از بستانی و در وسط آن زیرۀ زردرنک و تندبو و درخت آن
بزرکتر از نسرین
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
ورد احمر بری
ماهیت آن
کل درخت دلیک است و سرخ غیر مضاعف
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
ورد احمر بستانی
بفارسی کل سرخ نامند
ماهیت آن
معروف و در اکثر بلاد می شود بهترین آن
برای عطر کرفتن بزرک و رنکین بسیار خوشبوی تلخ طعم با اندک شیرین آنست و برای تداوی
غنچه تمام ناشکفتۀ آن زیرا که قوت قبض این زیاده است و در اکثر بلاد مانند هند و بنکاله
تا هر سال قبل از موسم کل آنکه اواخر دلو و اوایل حوت است آن را قلم نکنند و در پای
آن ماهی کندیده و خاکی سفیدی که آن را کلی نامند و غیر آن از مصالح ندهند و آب باری
و ترتیب نکنند کل نمی دهد
طبیعت آن
مرکب القوی با جوهر مائی و ارضی و نزد
اکثری در اول سرد و در دوم خشک و جمعی کرم و تر کفته و بعضی معتدل دانسته اند با قوت
قابضه و خشک آن را قبض زیاده و تلخی کمتر و قزشی کفته ورد یابس نسبت برطب آن میل بسردی
دارد
افعال و خواص آن
مقوی قوی و ارواح و مفرح و ملطف و جالی
و مسهل و مسکن صفرا و بلغم رقیق و قابض خصوص خشک آن و قبض غنچۀ خشک آن زیاده و با حرافت
و تلخی و قبض و اندک شیرینی و چون خشک کردد تلخی و شیرینی آن زائل کردد و تازۀ آن مسهل
چون بیست درم آن را بیاشامند اعضاء الراس قطور عصارۀ آن جهت درد سر و چشم و کوش حار
و قطور طبیخ خشک آن جهت غلظت اجفان و ضماد تازۀ آن جهت درد سر و مضمضه بطبیخ آن جهت
تقویت دندان و لثه و بدستور سنون آن و ذرور خشک آن رافع قلاع دهان و نیز مضمضه و غرغرۀ
آن با عدس و کافور و بوئیدن آن مقوی دل و دماغ در ضعیفان باعث هیجان عطسه و زکام و
نزله و ماشری و در بعضی مسکن آنها مصلح آن کافور در محرور المزاج اعضاء الصدر و الغذاء
و النفض آشامیدن آن جهت تقویت قلب و رئه و معده و جکر و کرده و امعا و رحم و مقعده
و رفع نفث الدم و آشامیدن آب آن رافع خفقان حار و غشی و ضعف قلب و اعضای مذکوره و حابس
اسهالات حاره خصوص غنچۀ عفص آن و کویند ده درم غنچۀ تازۀ آن ده مجلس عمل می کند و ضماد
آن جهت تحلیل اورام مراق و تجفیف رطوبات معده و تقویت آن و ضماد تازۀ آن جهت ورم مقعده
و احتقان بطبیخ آن جهت قروح امعا و ذرور خشک آن جهت رفع سیلان رحم و بدبوئی آن باعث
خوش بو و تنکی آن الحمی سه درهم آن مسکن حرارت تپ ربع القروح و الجروح و الاورام ذرور
خشک آن جهت رفع جوششها و التیام زخمها و قلاع و زخم آبله و خشک نمودن دانهای آن و ضماد
تازۀ آن جهت ثآلیل و سحج جلد که بسبب حرکت بهم رسیده باشد و رویانیدن کوشت تازه بر
زخمهای عمیق و تحلیل اورام حاره و شکستکی اعضا الزینه طلای آن در حمام جهت رفع بدبوئی
عرق و ضماد تازۀ آن جهت اخراج خار و پیکان از بدن و حزاز و در زیر بغل و کنج ران جهت
بدبوئی و التیام جروح و قروح آن و بدستور ذرور آن با برک مورد جهت قطع عرق مضر باه
و مورث تشنکی و مصلح آن حب الزلم و انیسون مقدار شربت از تازۀ آن تا ده درهم و از خشک
آن تا چهار درهم و از آب آن تا هشت درهم بدل آن بنفشه بوزن آن و ربع آن مرزنجوش و عصارۀ
برک کل تازۀ آنکه در سایه خشک نموده باشند جهت غلظت اجفان و نفث الدم و رفع رطوبات
و بلت معده مفید و قبض و یبس آن زیاده از غنچه و برک آن و آشامیدن سفوف اقماع آن حابس
نفث الدم و قابض بطن زرورد یعنی دانهای ریزه که در وسط کل آن می باشد
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن دو درهم آن با آب رافع نفث الدم
و نزف الدم و اسهال عسر العلاج خصوص که با اقماع آن بسایند و حمول آن مقوی رحم و رافع
رطوبات آن و مضیق فرج است و تخم کل که عبارت از ثمر آن است و مانند تکمه است در افعال
مانند دلیک است که عبارت از ثمر کل سرخ بری باشد و مذکور شد و بعضی زرور در عبارت از
غنچه ناشکفتۀ آن دانسته جهت مشابهت آن بزر قمیص یعنی تکمۀ پیراهن و بعضی دلیک دانسته
اند و بالفعل مشهور بزرهای وسط کل آنست و مستعمل در تراکیب نیز همین است و جلنجبین
آن در افعال قریب ببرک آن و در بعض مواد اقوی و در بعض اضعف و روغن آنکه برکهای کل
تازۀ بی اقماع آن را در روغن کنجد تازه و یا روغن زیتون تازه اندازند و در آفتاب کذارند
و چون رنک برک کل سفید کردد افشرده دور نمایند و برک کل تازه در ان ریزند و همچنین
تا هفت مرتبه و این را دهن ورد خام خالص نامند و یا آنکه آب برک کل را کرفته با روغن
کنجد و یا زیت بوزن آن بآتش ملایم بجوشانند تا روغن بماند و این را دهن ورد مطبوخ نامند
طبیعت مطلق آن
مرکب القوی
افعال و خواص آن
رادع و قابض و محلل و مفتح و موافق مواد
حاره و بارده و با قوت مسهله اعضاء الراس نطول آن بتنهائی و یا با سرکه و کلاب جهت
درد سر و تقویت دماغ و رفع بیخوابی و تحلیل اورام دماغی و بدستور طلای آن با سرکه و
لخلخۀ آن با سرکه و کلاب جهت تسکین صداع و رادع بخارات دماغی و موافق اورام آن و قطور
آن در کوش جهت تسکین درد آن و درد سر و رفع یبس آن و مضمضۀ آن مسکن درد دندان و رافع
قلاع حادث از آهک خورده اعضاء الغذاء آشامیدن آن مسهل مادۀ لزج و حابس اسهال مراری
و مسکن التهاب معده و قروح امعا و سحج و مغص و تقویت اعضا و تسکین اوجاع و رافع زحیر
و بدستور تدهین بدان و احتقان بدان جهت قرحۀ امعا و سحج و مغص عارض از خوردن مغز فلوس
خیارشنبر و غیر آن و نطول آن حابس اسهال مراری و مسهل مادۀ لزجه القروح و الجروح و
الاورام تدهین بدان رویانندۀ کوشت بر زخمهای عمیقه و مجفف رطوبات جروح و قروح و دافع
مواد خبیثه و زخم آبله و با سفیدۀ بیضه مرغ جهت سوختکی آتش و زخم عارض از نوره و ورم
چشم و با سرکه بادزهر قروح و جوششهای حاره و آشامیدن آن جهت رفع ضرر آهک خورده و زرنیخ
و ذراریح و امثال اینها الزینه با سرکه و آب مورد جهت رفع عرق مقدار شربت آن یک اوقیه
بدل آن بوزن آن روغن بید و نیم وزن آن روغن بنفشه و ماء الورد که بفارسی کلاب نامند
طبیعت آن
مرکب القوی و مائل بسردی و با سه قوت حرارت
لطیفۀ مفتحه و رطوبت و اندک قوت قابضه و بعضی سردی و خشکی آن را بسیار غالب دانسته
اند
افعال و خواص آن
مقوی دماغ و قلب و فم معده و قوتهای بدنی
اعضاء الراس و الصدر و الغذاء آشامیدن نیم کرم آن جهت عوارض حادث از نزله و نفث الدم
و خشونت سینه و خفقان حار و تقویت بدن و درد معده و امعا و مغص بارد و حار و وجع کبد
و طحال و با شراب باعث زیادتی تفریح و بوئیدن و طلا کردن آن جهت درد سر حار و درد چشم
و با قرنفل جهت درد سربارد و لخلخۀ آن جهت تقویت دماغ و حواس باطنی و نشاط نفس و تقویت
دل و رفع خمار و غشی و بیهوشی و خفقان و بالخاصیه مضر صاحب نزله و محرک آن و باه و
باعث سفیدی موی مصلح آن جلاب و نبات مقدار شربت آن تا هیجده مثقال و آشامیدن کلاب مکرر
مقطر نموده بقدر دو اوقیه مسهل است و جلنجبین شکری و عسلی مرکب و جوارش و حب و دهن
الورد باقسام و شراب و عرق و غسول و اقراص آن نیز بانحای شتی و کل شکری و کلنکبین عسلی
و معجون ورد همه در قرابادین کبیر مذکور شد و نوع کل سرخ مضاعفی که در اکثر بلاد خصوصا
هند و بنکاله می شود آن را سدا کلاب می نامند جهت آنکه همیشه کل می آورد و در بعضی
موسم زیاده و در بعضی کمتر بوی بسیار ضعیف و ناخوش نیز از جمله ورد احمر بری است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
ورد اصفر
یعنی کل زرد نسرین زرد بری است درخت آن
خاردار و کل آن زرد غیر مضاعف و خوش بو و مفرح و قوت آن مانند نسرین سفید و کلنکبین
و حلوای برک آن مفرح و مقوی باه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
ورد اصفر بستانی
این نیز نسرین بستانی زرد است و درخت آن
بقدر کل سرخ و بی خار و کل آن مضاعف و رنک آن زرد مائل بصندلی و در قوت مانند کل سفید
بستانی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
ورد الحماق
بفتح حاء مهمله و میم و الف و قاف و آن
را ورد العجاز نیز نامند و بفارسی کل رعنا زیبا و بشیرازی کل قحبه خوانند
ماهیت آن
درخت آن شبیه بدرخت ورد احمر بری و کل
آن غیر مضاعف و اندرون آن سرخ آتشی و بیرون آن زرد زعفرانی و بوی خوشی ندارد و کفته
اند از اقسام ورد منتن است و بندرت بعضی خوش بو هم می شود و مستعمل بیخ آن
طبیعت آن
کرم و خشک و کرمی بیخ آن زیاده
افعال و خواص آن
محلل قوی و در اطلیه استعمال آن اولی است
* در
لاتین Piper Betle؛ در فرانسوی، Temboul, Betel، Poivier betel؛ در ایتالیایی، Betel، در انگلیسی، Betel Pepper ، Betel
Vine؛ و در آلمانی، Betel
phefferstrauch؛ در عربی تنبل، شاه صینی و تامول، درختچهای است که در هند و
مالزی و فیلیپین میروید و در هندوچین، ماداگاسکار و خاور افریقا نیز پرورش مییابد. برگهای خشک آن طعم
گرم دارد و معطر است و از آن مادهای به نام بتل گیرند. برای این کار برشی از مغز
تازه دانه یا خشکشده گیاهی به نام Area
catechul را که از تیره خرماست گرفته آن را دورن برگ گیاه مذکور (Betel) که نخست در
شیره آهک خیساندهاند قرار میدهند یا اینکه کمی گرد آهک صدف حیوانات دریایی روی
برگ میپاشند. این عمل برای آزاد شدن الکالوئید مغز دانه است. سپس مقدار کمی کاشو
و موادی نظیر میخک، جوز و ادویه مختلف به آن میافزایند. بر اثر جویدن این ماده
ترشحات بزاق زیاد میشود، آب دهان به رنگ قرمز درمیآید و برخلاف مشهور رنگ
دندانها را سیاه نمیکند. دارای اثر قابض، اشتهاآور و دفع کرم است (علی زرگری، گیاهان
دارویی، ج. چهارم، چاپ چهارم، ص 310).
1.
G Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p. 381.
2. Leclerc, Traité des simples,
vol. II, p. 471. Cf.
Ibn Batūta, ed. Of Defrémery and
Sanguinetti, Vol. III, p. 127; Yule, Hobson-Jobson, p. 553.
3. T‛ai
p‛in hwan yü ki, Ch. 181, p. 13b.
4. Sui
šu, Ch. 82, p. 3b.
5.
Leclerc, op. cit, p. 383