یاقوت
بفتح یا و الف و ضم قاف و سکون واو و تا
ماهیت آن
سنکی است از سنکهای معدنی نفیس عظیم القدر
نزد مردم و الوان و اصناف می باشد از سرخ و زرد و کبود و سبز و پستئی و سفید و هریک
نیز بسیار رنکین و متوسط و کمرنک و بهترین همه سرخ بسیار رنکین رمانی آبدار صلب شفاف
بی جرم بی داغ ورک آنست و هرچند قطعۀ آن بزرکتر و خوش شکل تر باشد معتبر و قیمت آن
زیاده از اصناف سرخ خمری و وردی و نارنجی و زعفرانی و لیموئی است و از اصناف کبود آسمان
کونی و کحلی و لاجوردی و پستئی آن کم یاب و لعل از اقسام سرخ آنست و بهترین هریک از
انها آنست که صلب صاف و شفاف یکرنک یعنی رنک اجزای آن متساوی باشد و یاقوت از همه احجار
صلب است مکر الماس صلب تر و کبود آن صلب تر از سرخ و سرخ از زرد و پستئی قریب بسرخ
و سفید از همه نرم تر و خام که در معدن ناقص مانده و هریک بنامی مخصوص اند سرخ را بهندی
مانک و پدم را که بانکریزی روبی و و زرد را بعربی بسراق و بهندی پکهراج و بانکریزی
و توبس و نیلی را بفارسی نیلم و بهندی نیلمن و بانکریزی سفیار نامند و مادۀ تکون آن
کبریت و زیبق صافی خالص شفاف براق است و فاعل انعقاد آن برودت و در مقدمۀ کتاب نیز
به تفصیل مذکور شد و شنیده شده که در پیکو در قطعۀ زمینی که معدن یاقوت است و در انجا
بهم می رسد کسی سکنی نمی تواند نمود و خاک آن سیاه رنک و صلب و کبریتی است یعنی بوی
کبریت از ان می آید و در موسم باد و بارش و طوفان و رعد برق و صاعقه بسیار در ان می
افتد و زمین آن تمام منشق می کردد و از شکافهای آن زمین نیز بوی کبریت بسیار می آید
به حدی که متاذی می کرداند و اطراف آن موضع درختهای عظیم بسیار متراکم می باشد و هیمه
فروشان بریده می فروشند و اکثر آن جماعه و فقرا و مساکین جست وجو نموده آنچه می باشد
از قطعه های یاقوت بزرک و کوچک می برند و در سر کار پادشاه انجا که مشهور براجه است
می فروشند و بدیکری نمی توانند فروخت زیرا که حکم راجۀ انجا آنست که اکر بدیکری بفروشند
خانۀ آن را ضبط نمایند و سیاست عظیم کنند و نیز مسموع کشته که در زیر زمین یاقوت خوب
نمی باشد بلکه ناصاف و خام چنانچه وقتی راجۀ آنجا حکم نموده که قطعۀ از ان زمین را
حفر نمایند شاید یاقوت بسیار و قطعه های بزرک خوب برآید چون حفر نمودند قطعهای کوچک
بدرنک ناصاف نرم برآمد و با وجود آن جمعی هلاک شدند بسبب بوی کبریت و ابخرۀ متعفنه
لهذا امر نمود که دیکر حفر نه نمایند و آنچه از بالای زمین بیابند بیاورند و نیز اماکن
دیکر مانند جزیرۀ برازیل از ارض جدید جنوبی و جزیرۀ سیلان و غیرها که معدن یاقوت و
غیره است یاقوت بهم می رسد و لیکن یاقوت جنوبی آن بخوبی پیکوئی نیست هرچند برازیلی
اکثر قطعه های آن صاف شفاف آبدار بزرک مقدار می باشد و لیکن بصلابت پیکوئی نیست همه
الوان آن از سرخ و زرد و نیلی و غیرها و سیلانی بسیار نرم و کم رنک می باشد و از اقسام
آن کفته اند غیر از سرخ رمانی تاب آتش ندارد و بعضی کفته اند سرخ رمانی آن از آتش رنکین
تر می شود و نیز کفته اند چون با سفید آن شائبۀ سرخی باشد چون بر آتش معتدل در ظرف
سفالی کذارند تمام آن رنکین کردد بدانکه اکثر این اقوال اصلی ندارد و رائحۀ کریهه و
دود و عرق و روغن مضر لون آنست و مالیدن آن بر جذع سوخته و آب سنباده باعث جلای آن
طبیعت آن
در حرارت و برودت معتدل و در دوم خشک و
زرد آن در دوم کرم و خشک و کبود آن در اول کرم و در سیوم خشک و سفید آن معتدل در کرمی
و سردی و در اول دوم خشک
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی دماغ و آشامیدن یکدرهم آن
جهت رفع صرع و وسواس و خفقان و طاعون و انجماد خون در باطن و نزف الدم و دفع سموم و
تغییر هوای وبائی و تصفیۀ خون و حفظ حرارت غریزی و قوای حیوانی و پوشیدن انکشتری آن
جهت قضای حاجات و رفع ضرر صاعقه و طاعون و در دهان داشتن آن جهت رفع بدبوئی آن و تسکین
عطش و تقویت دل و تفریح و نشاط و تعلیق آن بالخاصیت جهت رفع اصابۀ عین که چشم زخم نامند
و طاعون و تغییر هوای وبائی و وسواس و صرع و خفقان و با هیبت و شکوه بودن نزد مردم
و نیز قاطع نزف الدم و محلل انجماد خون دانسته اند اکتحال آن مقوی نور باصره و حافظ
صحت چشم مقدار شربت آن از یک قیراط تا یک دانک و معاجین مسمی بیاقوتی و مفرح آن در
قرابادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
یبروح
بفتح یا و سکون باء موحده و ضم راء مهمله
و سکون واو و حاء مهمله لغت سریانی بمعنی ذو الصورتین است
ماهیت آن
اسم سریانی جنس اشیای زوجیت در خلقت و
شامل بیخ لفاح و ثمر اقسام آن است و از مطلق آن مراد قسم جبلی آن است و چون بیخ هر
نوع لفاح که بزرک باشد بشکافند در ان شبیه بدو صورت انسان مشاهده می کردد لهذا آن را
مسمی باین اسم نموده اند و بیخ لفاح جبلی ادنی مشابهتی بصورت انسان دارد بخلاف آنکه
مشابهت تام دارد و بعضی آن را مختص به بیخ سراج القطرب داشته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
یاقوت . (اِ) ۞ نام جوهری است مشهور و آن سرخ
و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی
کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) ۞ . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی
آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و یاقوت معرب آن است ... (بیرونی الجماهر ص
33). یاقوت از یونانی هیاکین تس (به معنی نوعی از زهر) است . یکی از سنگهای آذرین که
جزء کانیهای سنگهای اسید است . ترکیب شیمیایی این سنگ آلومین ۞ (به فرمول 2O3.Al) خالص است که ممکن
است بمقدار کم بامواد دیگر آغشته شود (از قبیل کرم ، آهن ، زیرکن ۞ و غیره ). این سنگ در سیستم رومبوادریک
۞ متبلور می شود.
سختی آن در درجه بندی هائوئی ۞ برابر 9 است و بنابراین بعد از
الماس سخت ترین کانیهاست و آن را با الماس تراش می دهند و معمولاً تراش آن بشکل تراش
برلیان است . وزن مخصوص این سنگ بین 3/93 تا 4/08 است . یاقوت بیشتر در لایه های آتشفشانی
قدیمی تبت و هند پیدا میشود و دارای اقسام مختلف است که مرغوبتر و قیمتی تر از همه
یاقوت آتشی است .
یاکند. اصل آن یونانی است و برای بعضی
معرب یاکند فارسی است . (ثعالبی ). یاکند. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). جوالیقی آرد: یاقوت
اعجمی است جمع آن یواقیت است و عرب بدان تکلم کرده است . مالک بن نویره یربوعی گوید:
لن یذهب اللوم تاج قد حبیت به
من الزبرجد و الیاقوت والذهب .
یقول للنعمان بن المنذر لما عرض علیه الردافة
فابی ، فطلبه فهرب منه . (المعرب ص 356). و کلمه های : یاکند. پاکند. باکند. باکیده
را ترجمه لغت یونانی هیاکینتس میدانند. ابوالاشبال
مصحح المعرب گوید:
کلمه
یاقوت در قرآن کریم آمده است ،در آیه
58 سوره الرحمن «کانهن الیاقوت والمرجان
».بعضی ادعا کرده اند که فارسی معرب است لکن اصل آن رانیاورده اند والاب انستاس ماری
کرملی در حاشیه نخب الجواهر ص 2 آورده که این
کلمه معرب از «هیاکینتس » یونانی است و معنی آن «نوعی از گل است » لیکن این گفته فقط
ادعائی بیش نیست و ظاهراً کلمه یاقوت عربی
است و ماده اصلی آن مانند ریشه بسیاری از لغات از میان رفته و مرده است . (المعرب
حاشیه ص 35). بیرونی گوید: لقب آن نزد فارسیان
«سبج اسمور؟» است یعنی دافع الطاعون و یاقوت را رنگهای مختلف باشد، چون رمانی و بهرمانی
و ارجوانی و لحمی و جلناری و وردی ، و رمانی اجود اقسام یاقوت است و سپس بهرمانی و
بعد از آن ارجوانی . (از الجماهر بیرونی ). حمداﷲ مستوفی گوید: بخاری عذب که در معدن
لخت بماند و حرارت آفتاب آن را نضج دهد غلیظ شود و صفا و ثقلی در او پیدا گردد پس صلب
شود و لونش سفید بود. پس سبز شفاف پر شعاع گردد و آن را به پر طاووس نیز تشبیه کنند
و داغیش خواند. پس به مرور زمان ازرق شود پس زرد شمسی ، پس نارنجی پس ارغوانی سرخ صافی
گردد و گفته اند در هر هزار سال از رنگی برنگی شود. (نزهة القلوب ). یاقوت شش نوع است
احمر، اصفر، اسود، ابیض ، اخضر که آن را طاوسی گویند و کبود.(جواهرنامه ). و آن سرخ
رمانی است . (بحر الجواهر). ونیز رجوع به کتاب ترجمه صیدنه ابوریحان
ذیل احجارشود. و بهترین او سرخ شفاف گلناری است که بهرمانی ورمانی نامند و بعد از آن
خمری پس دردی و لعل از اقسام سرخ اوست و بعد از صنف سرخ او زرد نارنجی است پس زعفرانی
پس لیموئی و بعد زرد کبود آسمانگونی است پس کشلی پس لاجوردی پس نیلی پس زیتی و بعد
از همه سفید آن . و غیر سرخ رمانی اقسام دیگر تاب آتش ندارند و سرخ او از آتش رنگین
تر میگردد و چون با سفید او شائبه سرخی باشد
از آتش معتدل که او را بر روی سفالی گذارند تمام رنگ میگردد و یاقوت صلب تر از همه
احجار است بغیر الماس و رایحه کریهه و دود
و عرق مضر اوست و مالیدن او به جذع سوخته و آب سنباده باعث جلای او شود. (تحفه حکیم مومن ). از سنگهای معدنی نفیس عظیم القدر نزد
مردم . و الوان و اصناف می باشد از سرخ و زرد و کبود و سبز و پسته ای و سفید... و هر
یک بنامی مخصوصند سرخ را به هندی مانک دیدم و زرد را به عربی بسراق و به هندی پکهراج
و نیلی را به فارسی نیلم و به هندی نیلمن . ماده
تکون آن کبریت و زیبق صافی خالص شفاف براق است و فاعل انعقاد آن برودت و در
مقدمه کتاب نیزبتفصیل مذکور شد و شنیده شده
که در پیکو در قطعه زمینی که معدن یاقوت است
و در آنجا بهم میرسد کسی سکنی نمیتواند کرد و خاک آن سیاه رنگ و صلب و کبریتی است یعنی
بوی کبریت از آن می آید و در موسم باد و بارش وطوفان و رعد و برق صاعقه بسیار در آن
می افتد و زمین آن تمام منشق میگردد و از شکافهای آن زمین نیز بوی کبریت بسیار می آید
بحدی که متاذی میگرداند و اطراف آن موضع درختهای عظیم بسیار متراکم میباشد و هیمه بریده
میفروشند و اکثر آن جماعت و فقرا و مساکین جستجومیکنند و آنچه میباشد از قطعه های یاقوت
بزرگ و کوچک میبرند و در سر کار پادشاه آنجا که مشهور به راجه است میفروشند و به دیگری
نمیتوانند فروخت زیرا که حکم راجه آنجا آن
است که اگر بدیگری بفروشند خانه آن را ضبط
کنند و سیاست کنند و نیز مسموع گشته که در زیر زمین یاقوت خوب میباشد بلکه ناصاف و
خام ، چنانچه وقتی راجه آنجا حکم کرد که قطعه
ای از آن زمین را حفرکنند شاید یاقوت بسیار و قطعه های بزرگ خوب آن برآید. چون حفر
کردند قطعه های کوچک بدرنگ ناصاف نرم برآمدو با وجود آن جمعی هلاک شدند به سبب بوی
کبریت و ابخره متعفنه لهذا امر کرد که دیگر
حفر نکنند و آنچه از بالای زمین بیابند بیاورند و نیز در اماکن دیگر مانند جزیره برازیل از ارض جدید جنوبی و جزیره سیلان وغیرها که معدن یاقوت و غیره است بهم میرسد
ولیکن یاقوت جنوبی آن بخوبی پیکوئی نیست هر چند برازیلی اکثرقطعه های آن صاف شفاف آبدار
بزرگ مقدار میباشد ولیکن به صلابت پیکوئی نیست همه الوان آن سرخ و زرد و نیلی و غیرها
و سیلانی بسیار نرم و کمرنگ میباشد و از اقسام آن گفته اند غیر از سرخ رمانی تاب آتش
ندارد و بعضی گفته اند سرخ رمانی از آتش رنگین میشود و نیز گفته اند چون با سفید آن
شائبه سرخی باشد چون بر آتش معتدل در ظرف سفالی
گذارند تمام آن رنگین گردد. بدانکه این اقوال اصلی ندارد و رائحه کریه و دود و عرق و روغن مضر لون آن است و مالیدن
آن بر جذع سوخته و آب سنباده باعث جلای آن است . (مخزن الادویه ). رشیدی گوید: آتش
بی دود کنایه از آن است و مجازاً بچه خورشید
و بچه خور را به معنی روی و یاقوت و مانند
آن آرند :
چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان
چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.
رودکی .
دیگر کوه سرندیب است ... و اندر این کوه
معدن یاقوت است از همه رنگ . (حدود العالم چ دانشگاه ص 25). گوهرهای گوناگون خیزد
[از هندوستان ] و مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و در. (حدود العالم ص 64).
چو کاوس را دید بر تخت عاج
ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج .
فردوسی .
///////////
//////////
یاقوت سرخ یا به اختصار یاقوت نوع سرخرنگ
کوراندوم است که بعد از الماس سختترین کانیها محسوب میشود. کوراندوم از کانیهای
سنگهای آذرین است و نوعی آلومین (اکسید آلومینیوم) محسوب میشود که ممکن است حاوی
مقدار کمی ناخالصی از عناصری همچون تیتانیوم، مس، منگنز، کروم و آهن آغشته شود. وجود
این ناخالصیها باعث ایجاد رنگهای مختلف مانند آبی، زرد، بنفش، صورتی، نارنجی، و سرخ
در کوراندوم میشود. کوراندومهایی که رنگی بهجز سرخ و صورتی داشته باشند یاقوت کبود
نامیده میشوند و کوراندومهای سرخرنگ و صورتی با نام یاقوت سرخ شناخته میشوند.
بیشتر یاقوت جهان در کشورهای میانمار،
سریلانکا، کنیا، ماداگاسکار و تایلند قرار دارد و مرغوبترین آنها در دره موگوک در
میانمار یافت میشود.
ریشه نهایی این واژه از یونانی باستان
huakinthos است که یک بار از
عربی به صورت «یاقوت» و یک بار از فارسی میانه به صورت «یاکَند» وارد فارسی شده است.
باور پیشینیان[ویرایش]
بر پایه باور و پیشینیان همه گوهرها در
آتش میگدازد بجز یاقوت رُمّانی. محمد بن محمود همدانی در کتاب عجایبنامه درباره یاقوت
میگوید:
«طبع وی گرم و خشک است، به درجه رابع.
هر که با خود دارد از طاعون ایمن بُوَد. یاقوت از زر و سرب سنگیتر بُوَد. معدن وی
کوه رُهون است به سَرَندیب(سریلانکا) که آدم به آن فروآمد، و در میان دریاست. هر که
یاقوت با خود دارد، خون در تن وی صافی کند و از خُمود و سکته و صرع ایمن بود.»
////////////
قس یاقوت در عربی:
الياقوت حجر كريم أحمر اللون. ويختلف الياقوت
من لونه الأحمر إلى اللون الأحمر الفاتح اللون وهو ينتمي إلى معدن الكوروند والذي هو
عبارة عن أكسيد الألومنيوم. ينتج اللون الأحمر بشكل أساسي من وجود مادة الكروم.
محتويات [أظهر]
التسمية[عدل]
تم اشتقاق اسم الياقوت باللغة الإنجليزية
(بالإنجليزية: Ruby)
من الكلمة (باللاتينية: ruber)
والتي تعني اللون الأحمر باللغة اللاتينية. والياقوتة الطبيعية نادرة الوجود، لكن الياقوت
الاصطناعي يكون سعره رخيص نسبياً، وهناك أنواع أخرى من الأحجار ذات الجودة تحوي أكسيد
الألمونيوم وهي من الياقوت. وتعتبر واحدا من الأحجار الأربعة الثمينة مع الياقوت الأزرق
والزمرد والألماس[1] يستخرج الياقوت من المناجم في أفريقيا وآسيا وأستراليا وغرين لاند
ومدغشقر ونورث كارولاينا. وغالبا ما توجد في ميانمار (بورما)، وسري لانكا، وكينيا،
ومدغشقر، وكمبوديا، ولكن أيضا في دول أمريكا مثل مونتانا وكارولينا الشمالية وكارولينا
الجنوبية. وبلدة موغوك في أعلى الوادي في ميانمار قد تنتج أحسن الياقوت ولكن، في السنوات
الأخيرة، فان عددا قليلا جدا من النوع الجيد من الياقوت قد وجد هناك. واللون الفريد
في الياقوت المستخرج من ميانمار (بورما) وصف بانه "دم الحمام". وهو معروف
في التجارة "موغوك" الياقوت. وفي وسط ميانمار منطقة مونغ تنتج أيضا الياقوت.
والياقوت في عام 2002 كان يوجد في منطقة نهر واسيغيس كينيا. سبينيلس توجد أحيانا مع
الياقوت في نفس الصخور وخطأ الياقوت. لكن الغرامه الأحمر سبينيلس ان نقترب الياقوتة
متوسط القيمة. الياقوت له قسوة من 9.0 في موهز اسع من المعادن صلابة. وقد استخدمت بلورة
ياقوت مصنَعة لإنتاج أول ليزر. تتم معالجة الياقوت حرارياً في درجة حرارة تقرب من
1800 °C (3300 °F).[2].[3]
/////////
قس یاقوت در ترکی:
Yaqut (lat. rubens, rubinus — qırmızı) — dəyərli mineral daş.
Oksidlər sinfinə aiddir. Qədim dövrlərdə ləl, yaxont adlanırdı.
///////////
قس کورُویند در هندی:
कुरुविंद या रूबी (ruby)
एक रत्न है जो गुलाबी रंग से लेकर रक्तवर्ण तक का होता है। यह अलुमिनियम आक्साइड (खनिज) का विशेष प्रकार है। इसका लाल रंग इसमें क्रोमियम की उपस्थिति के कारण होता है। इसका 'रूबी' नाम लैटिन शब्द रुबेर (ruber) से आया है जिसका अर्थ लाल होता है। चार प्रमुख बहुमूल्य रत्नों में कुरुविन्द भी है; अन्य तीन हैं - सफायर (sapphire),
एमराल्ड (emerald), तथा हीरा।
/////////////
قس میراه دِلیما در باسای اندونزی:
Mirah delima, merah delima, atau batu
rubi adalah batu
permata berwarna merah
yang dapat bervariasi antara merah muda hingga merah darah dan merupakan salah
satu jenis dari mineral korundum (aluminium
oksida). Warnanya terutama
disebabkan oleh kromium. Namanya berasal dari buah delima yang isinya berwarna merah. Rubi alami
sangat jarang, tetapi rubi buatan dapat difabrikasi dengan cukup murah. Rubi
dianggap merupakan salah satu dari empat batu berharga bersama dengan safir, zamrud, dan intan.
Harga batu rubi
terutama ditentukan oleh warna. Warna merah paling berkilau dan paling bernilai
dapat berharga sangat tinggi melampaui rubi lain dengan mutu yang sama. Setelah
warna, berikutnya adalah kejernihan: batu yang jernih menandakan harga tinggi.
///////////
قس در عبری:
אֹדֶם או רוּבִּי (באנגלית:
ruby) היא אבן חן אדומה.
אבן האודם היא מן היקרות שבאבני החן. שמה (הן בעברית והן בלועזית) גזור מצבעה האדום
(בלטינית: ruber). אין היא נוצצת כיהלום, אולם הזוהר בדוגמאות הטובות שלה כה רב, עד
שבעבר רווחה האמונה שלהבה אדומה בוערת בלבהּ.
האודם היא אחד מסוגי המינרל
קורונדום (תחמוצת אלומיניום Al2O3), שבעולם המינרלים הוא שני ליהלום בקשיותו. הצבע האדום מקורו ביונים
של כרום תלת ערכי Cr+3 המפוזרים בגביש. הנוסחה הכימית נרשמת, בהתאם Al2O3::Cr. הספיר שייך אף
הוא לקבוצה זו, וצבעיו נעים לאורך כל הקשת, פרט לאדום. ההבדל היחיד בין אודם לספיר
הוא בצבע. למינרל אודם גוונים שונים. הסוג היקר ביותר הוא זה שצבעו כעין "דם-יונה".
הגוונים הבהירים שכיחים יותר.
//////////////
قس یُقوت در ازبکی:
Yoqut — mineral, tarkibida oz miqdorda (2% gacha) xrom ionlari (СгЗ+) boʻlgan korund (A12O3)ning qizil rangli turi. Rangi och pushtidan toʻq qizilgacha. Birinchi toifali qimmatbaho
toshlar turkumiga mansub. Shimoliy Myanmaning yoqut konlari qadimdan
maʼlum boʻlib, Oʻrta Osiyo va Yevropaga ham shu yerdan keltirilgan. Badaxshondagi yoqut koni juda mashhur boʻlgan. 18asrda Oʻrta va
Janubiy Uraldagi sochmalarda ham topilgan. Eng katta konlari Myanma, Tailand, Shri Lankada. Yoqutning yirik shaffof xillari sunʼiy yoʻl bilan olinadi. Sunʼiy yoqut soat mexanizmlari, kvant elektronikasi hamda zargarlikda ishlatiladi.[1]
///////////
قس یاقوت در پُنجابی:
یاقوت اک گلابی توں رتے رنگ دا پتھر اے۔
////////////
قس یاقوت در پشتو:
ياقوت (په انگرېزي: Ruby) د کوروند یوه سره یا گلابي قیمتي ډبره ده چی د اکسید آلومینیوم Al2O3 او کروم Cr څخه جوړ شوي دي. ياقوتونه په آسيا، آفريقا
او آسټراليا کی استخراج کېږي.
/////////////
قس روبین در روسی:
Руби́н (лат. rubens, rubinus — красный; устар. сардис, лал, красный яхонт), Al2O3 — минерал, разновидность корунда, относится к классу оксидов, тригональная
сингония. Твёрдость — 9 по шкале
Мооса, плотность3,97—4,05 г/см³, подробнее см. корунд. Обладает оптической анизотропией[1]. От красной шпинели отличим по форме кристаллов, в иных случаях — с
большим трудом, например под микроскопом. Красную окраску придаёт примесь хрома[2]. Красные корунды называются рубинами, синие — сапфирами. Светлоокрашенные сапфиры или бесцветный корунд ювелирного
качества носит название лейкосапфир. «Звёздчатые» разновидности рубина и сапфира с хорошо
выраженным эффектом астеризмаобрабатываются
в виде кабошона.
//////////
قس یاقووت در کوردی سورانی:
یاقووت بەردێکی بەھادارە کە دوو ڕەنگی سوور و سووری کاڵی هەیە. سوورە
کاڵەکەی سەر بە کانزای کۆرۆندە کە پێکھاتووە لەئۆکسیدی ئەلەمنیۆم. سەرچاوەی
ڕەنگە سوورەکەی دەگەڕێتەوە بۆ بوونی ماددەی کڕۆم تێیدا.
//////////////
قس یاقوت در تاجیکی:
Ёқут (арабӣ: ياقوت) санги қиматбаҳои конӣ, ки ба рангҳои сурх, зард, кабуд ва сафед вомехӯрад ва дар оташнобуд намешавад; ёқути сурх навъи сурхранг ва шаффофи ёқут, ки баъд аз алмос беҳтарин санги қиматбаҳо ҳисоб мешавад ва дар заргарӣ мавриди истифода қарор мегирад.[1]
//////////
قس یاکوت در ترکی استانبولی:
Yakut, erime
noktası 2050 °C
olan değerli bir taştır.
Kırmızının çeşitli tonlarında olabilmaktedir. Yakuta kırmızı rengini veren
içindeki krom elementidir.
Yakut, ilk lazer yapımında kullanılmıştır. Sanılanın
aksine, yakutla lazer yapımı
çok kolay olmamıştır. Zorluğun başlıca sebebi yakutun üç enerji seviyesine
sahip olmasıdır.
///////////
قس یاقوت در اردو
//////////
قس قزیل یاقوت در اویغوری:
////////////
A ruby is
a pink to blood-red colored gemstone, a variety of the mineral corundum (aluminium
oxide). Other varieties of
gem-quality corundum are called sapphires. Ruby is one of the traditional cardinal
gems, together with amethyst, sapphire, emerald, and diamond.[3] The word ruby comes
from ruber, Latin for red. The color of a ruby is due to
the element chromium.
The quality of a ruby
is determined by its color, cut, and clarity, which, along with carat weight, affect its value. The brightest
and most valuable shade of red called blood-red or pigeon blood, commands a
large premium over other rubies of similar quality. After color follows
clarity: similar to diamonds, a clear stone will command a premium, but a ruby
without any needle-like rutile inclusions may indicate that the stone has been treated. Ruby is the
traditional birthstone for July and is usually more pink than garnet, although some rhodolitegarnets have a similar pinkish hue to most
rubies. The world's most expensive ruby is the Sunrise
Ruby.
&&&&&&&
یبروح الصنم
بفتح صاد و نون و میم
ماهیت آن
بیخ لفاح بری* است بشکل دو انسان که روبروی
یکدیکر کذاشته باشند و آن را مهرۀ کیاه و سکشکن نیز نامند جهت آنکه میان عوام مشهور
است که هرکه آن را قلع نماید هلاک می کردد لهذا بعضی بعد از خالی کردن اطراف بیخ آن
ریسمانی بدان بسته بر کردن سکی و آن سک را رم می دهند تا بحرکت آن بیخ کنده شود و کفته
اند که اصلی ندارد و نبات آن شبیه بعلیق است که بترکی کن نامند و بقدر ذرعی است و برک
آن شبیه ببرک انجیر و باریک تر از ان و ثمر آن سرخ و بقدر زیتون و در بو شبیه بمیعۀ
سائله و کل آن سفید و کویند در شب می درخشد و بیخ آن شبیه بصورت دو انسان باشد روبروی
هم و مستور بلیفهای اشقر شبیه بموی بخلاف سائر اقسام بیخ لفاح که لیفهای مذکور ندارد
و ما دام که سر این صورت را جدا نکنند قوت آن تا شصت سال باقی می ماند و کفته اند که
یبروح بمعنی صنم طبیعی است یعنی نباتی که در صورت و شبیه بانسان باشد اعم از آنکه معنی
آن اسم موجود باشد یا غیر موجود و بسیاری از اسما دلالت می کند بر معنی غیر موجوده
و صورت یبروح موجود خشبی است اغبر از قسط بزرکتر و بیخ آن لفاح بری است دیسقوریدوس
کفته بعضی مردم آن را فطیمس و بعضی موقولن و بعضی در قیانا نامیده اند یعنی بیخ مهیج
حب و آن دو صنف می باشد یکی معروف بماده و رنک آن مائل بسیاهی و خشبی و برک آن شبیه
ببرک کاهو و از ان باریکتر و کوچکتر و با زهومت و ثقیل الرائحه و منبسط بر روی زمین
و نزدیک برک آن ثمری شبیه بتفاح و از ان کوچکتر و خوش بو و در ان تخم شبیه به تخم امرود
و بیخ آک بزرک و دو عدد یا سه عدد متصل بهم و ظاهر آن سیاه و باطن آن سفید و بران پوستی
غلیظ و ساقی و صنف دوم موصوف بذکر و بعضی مردم این را موریون نامند و برک این سفید
و املس بزرک عریض شبیه ببرک سلق و لفاح آن دو چند بیخ ماده و بقدر خیاری و رنک آن زعفرانی
خوش بو و ثقیل الرائحه و راعیان آن را می خورند و سبات ایشان را عارض می کردد و بیخ
آن شبیه بماده یعنی بصورت انسان ماده است و از بیخ صنف مادۀ آن اندک طولانی تر و بی
ساق و نیز صنفی در اماکن سایه دار و کودالها می روید برک آن کوچک و عریض و طول آن بقدر
شبر و بی ساق و بیخ آن بسطبری ابهامی و طولانی و سفید و بی کل و ثمر و این قوی ترین
اصناف یبروح الصنم است و صاحب اختیارات بدیعی کفته که در حدود کرم سیر شیر از نزدیک
بقلعه شهریار نوعی یبروح بهم می رسد طول آن از یک وجب کوتاه تر و با دست و پا و رنک
آن سفید و بهترین آن اقوی فربه آنست و کاه عصارۀ پوست صنف نر آن را در هنکام تری و
تازکی کوبیده و فشرده در ظرف سفالی و در آفتاب خشک نموده اقراص می سازند کاه عصارۀ
بیخ آن را کرفته چنانچه از پوست آن بدستور خشک می نمایند و در قوت ضعیف تر از عصارۀ
پوست بیخ آنست و بعضی پوست بیخ آن را کوفته بریسمان کتانی پیچیده می آویزانند تا خشک
کردد و بعضی بیخ آن را طبخ می دهند با شراب تا آنکه دو ثلث آن برود و صاف می نمایند
و منعقد می کردانند و کاه دمعۀ آن را استخراج می نمایند بدین نحو که بیخ آن را چند
جا خراشیده ظرفی بدان نصب می نمایند تا دمعۀ آن در ان مجتمع کردد و عصارۀ آن قویتر
از دمعۀ آنست و از هرمس نقل نموده اند که بهترین زمان قلع آن آنست که مریخ در خانۀ
شرف یا در خطی از خطوط شرف و متصل بسعدین و یا بیکی از سعدین و با قمر در یک برج باشد
و روز سه شنبه وقت طلوع آفتاب بهتر از سائر اوقات است
طبیعت آن
سرد و خشک در دوم و با اندک قوت حرارت
و با رطوبت فضلیه و بعضی سرد در اول سوم و خشک در آخر آن دانسته اند
افعال و خواص آن
پوست بیخ آن مقوی و مجفف و مخدر و مغز
بیخ آن ضعیف و برک آن تر و خشک هر دو مستعمل و کفته اند هر عضو قسم مادۀ آن دوای همان
عضو مردان است و بالعکس یعنی هر عضو قسم نر آن دوای زنان است اعضاء الراس و العصب آشامیدن
آن مسبت و منوم و چون در شراب اندازند سکر شدید آورد و بوئیدن آن نیز باعث سبات و حمول
آن در مقعده نیز و این خاصیت مخصوص بسفید الورق بی ساق آنست که ذکر یافت و اکثار آن
شربا و شما باعث سکته و کاه شرابی از ان می سازند برای ازالۀ سهر باین نحو که سه من
از پوست بیخ آن را در یک مطریطوس شراب حلو می اندازند و سه قوانسات از ان می آشامند
و کاه طبخ می دهند پوست آن را در شراب تا اینکه اخذ نماید قوت آن را و استعمال می نمایند
برای سبات مقدار بسیاری از ان را و بعضی از پوست بیخ صنف سوم شراب بعمل می آورند باین
قسم که سه من آن را در یک مکیال شراب حلو می اندازند و بعد رسیدن مقدار سه قبوسات از
ان می آشامند برای تخدیر و بی حسی عضو شخصی را که خواهند قطع نمایند و عصارۀ آن نیز
باعث سبات و بی حسی عضو است و آشامیدن بیخ آن با زعفران جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا
و نقرس و تعلیق آن جهت صرع العین ضماد برک آن جهت وجع چشم و رمد و دمعۀ آن را در ادویۀ
مسکنۀ اوجاع داخل می نمایند اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن بیخ آن با سکنجبین
جهت خفقان و آشامیدن دمعۀ آن بقدر یک اوقیه با ماء القراطن یعنی ماء العسل مقئ مرۀ
صفرا و بلغم مانند خربق و زیاده بر ان کشنده و نیز آشامیدن آن مسهل بلغم و مرۀ صفرا
چون اطفال و غیر ایشان تناول نمایند کاهی بسبب شدت قوت هلاک می نماید و آشامیدن بیخ
آن منقی رحم و چون نارسیدۀ آن را با روغن کل سرخ سائیده زن حامله بر شکم و کمر طلا
کند از اسقاط جنین محفوظ می ماند و حمول دمعۀ آن بقدر نیم دانک مخرج جنین و چون بیخ
آن را با کبریت آتش ندیده خلط نموده حمول نمایند قطع نفث الدم رحم نماید و آشامیدن
آن با مقل جهت بواسیر و با کاسنی جهت حرقه البول السموم آشامیدن آن با عسل و زیت جهت
لسع هوام خصوص صنف اخیر آنکه شبیه بصنف ابیض الورق است که بادزهر عنب الثعلب قاتل است
و چون نوع قاتل یبروح را کسی بخورد اولا او را اختناق رحم و سرخی چهره و برآمدکی آن
و زوال عقل و حالت شبیه بمستان و افیون خورده عارض کردد پس موت تدبیر آن قئ نمودن بآشامیدن
روغن و آب کرم و عسل و تنقیۀ بدن است و نیز قئ فرمودن بماء افسنتین مطبوخ و عسل و خورانیدن
فلفل و شبت و مصطکی و صعتر و مرو سفید و شیر تازۀ دوشیده و جند بیدستر و سداب و خردل
و آشامیدن لبن حامض در صورت کثرت اسهال مقدار شربت آن یک قیراط تا چهار قیراط و تا
یک دانک کفته اند و آشامیدن آن بدون اصلاح جائز نیست و اصلاح آن تمزج نمودن با نشاسته
و روغن بادام شیرین و روغن بنفشه است و نیز برک کل سائیده و رب السوس و صبر و تربد
و هلیلج و افسنتین و غافث و نمک هندی و زعفران و بسفایج است و بدون اصلاح مفسد مزاج
و باعث تهبج وجه و وجع کبد و فساد معده و اعراض دیکر ردیه الجروح و القروح ذرور بیخ
و ثمر آن جهت اکله و قروح خبیثه الاورام و البثور طلای آن محلل اورام صلبه و رخوه و
خنازیر و چون نرم کوبیده با سرکه سرشته بر حمره کذارند زائل سازد و بثور را نیز آلات
المفاصل ضماد آن با سویق جهت وجع مفاصل و آشامیدن آن جهت داء الفیل الزینه دلوک برک
آن زائل کنندۀ برش بدون تقرح خصوصا که برک آن تازه باشد و لبن آن جهت قلع نمش و کلف
بدون لذع و قرحه نافع الخواص چون خواهند عضو کسی را قطع نمایند مقدار سه دانک آن را
با شراب بیاشامند سبات آورد به حدی که احساس بقطع ننمایند و نیز چون یک مثقال از صنف
سوم آن را بتنهائی و یا با بعضی طبیخها و یا نان و یا با سویق بیاشامند در ساعت اختلاط
عقل و سبات آورد که تا سه چهار ساعت بهمان حالت بماند که تعقل و احساس بچیزی ننماید
بسبب جمع حرارت در باطن و تخدیر و تبلید حس و بعضی از اطبا می نشانند صاحب آن را در
آب سرد تا اینکه شفا یابد بهمه جهات و کفته اند چون عضوی از اعضای بیخ و ثمر آن را
با قلیلی روغن بان و روغن زیتون یا روغن خلاف نرم بسایند و پیشانی و چشمها و روی را
بدان تدهین نمایند و نزدیک ملوک روند بغایت مکرم و معزز باشند و هر حاجتی که رودهد
روا کردد و چون مجموع آن را و یا عضوی از ان را شکسته در پارچه بسته بر بازو بندند
و یا بر کردن آویزند از کل آفات از غرق و حرق و صاعقه و دزدان و قطاع الطریقان محفوظ
مانند و تعلیق آن جهت تسکین غضب ملوک بغایت مؤثر و بعضی شرط دانسته اند که اول ماه
آن را تعلیق نمایند و بخور آن جهت دفع فساد عقل و جنون و دوری شیاطین و جن و انس موذی
مؤثر و چون یک عدد کل ناشکفتۀ آن را در کتانی بریسمان پشمین که هفت رنک باشد پیچیده
بر طفل مصروع تعلیق نمایند رفع صرع آن کردد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* لفاح بری . [ ل ُف ْ فا ح ِ ب
َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شجرة سلیمان . یبروح الصنم . (از فهرست مخزن الادویه
).
//////////////
یبروح الصنم . [ ی َ حُص ْ ص َ ن َ ]
(ع اِ مرکب ) به معنی مردم گیاه و آن بیخ گیاهی است شبیه به مرد و زن به هم پیوسته
دستها بر همدیگر حمایل کرده و پاها در هم محکم ساخته . نر را پای راست بر پای چپ ماده
افتاده باشد ماده را بر عکس آن . هرکه او را کنده از زمین جدا کند بمیرد. (آنندراج
از شرح خاقانی و غیاث ). آن را مهره گیاه (مهرگیاه ) و سگ شکن نیز نامند جهت آنکه میان
عوام مشهور است که هرکه آن را قلع نماید هلاک می گردد و لهذا بعد از خالی کردن اطراف
بیخ آن ریسمانی بدان و گردن سگی می بندند و سگ را رم می دهند تا بحرکت آن بیخ کنده
شود و گفته اند که اصلی ندارد و نبات آن شبیه به علیق است که به ترکی کن نامند و بقدر
ذرعی است و برگ آن شبیه به برگ انجیر و باریکتر از آن است وثمر آن سرخ و بقدر زیتون
و در بو شبیه به میعه سائله و گل آن سفید است
. گویند در شب می درخشد و بیخ آن شبیه به صورت دو انسان باشد روبروی هم . و مستور به
لیفهای اشقر شبیه به موی . به خلاف سایر اقسام بیخ لفاح که لیفهای مذکور را ندارد.
و مادام که سر این صورت را جدا نکنند قوت آن تا شصت سال باقی می ماند و گفته اند که
یبروح به معنی صنم طبیعی است یعنی نباتی که صورت او شبیه به انسان باشد. (از مخزن الادویه
). در اصطلاح اطبا قرار یافته برای بیخ لفاح بری و آن را «شاه بیزج » معرب «شاه بیزک
» فارسی و نیز به فارسی مردم گیاه وبیخ سگ شکن و به یونانی بطیطس و به هندی لکهمنا
لکهمنی و پترجتی نامند و بالجمله یبروح الصنم بیخ لفاح بری است به شکل دو انسان که
روبروی یکدیگر گذاشته باشند و آن را مهرگیاه و سگ شکن نیز نامند... نبات آن شبیه به
علیق است که به ترکی کن نامند و بقدر یک ذراع و برگ آن شبیه به برگ انجیر و باریکتر
از آن و ثمر آن سرخ و بقدر زیتون و در بو شبیه به میعه سائله و گل آن سفید و گویند در شب می درخشد و بیخ
آن شبیه به صورت دو انسان روبروی باهم و لیفهای اشقر شبیه به موی پوشیده به خلاف سایر
اقسام بیخ لفاح که لیفهای مذکور را ندارد. (محیط اعظم ) (از حاشیه برهان قاطع چ معین ج 4 ص 2425) :
نقش جوزا چون دو مغز اندر یکی جوز از قیاس
یا دو یبروح الصنم در یک مکان انگیخته
.
خاقانی .
جسم بیروح یبروح الصنم مهرفزائی از او
فراگیرد. (دره نادره چ سیدجعفر شهیدی ص
91).
//////////
////////
//////////
مِهرگیاه یا مَردُمگیاه یا سگشکن نام
یک گیاهاست.
مهرگِیاه گیاهی است از راسته تاجریزیها
(Solanales)، تیره سیبزمینیان
(بادنجانیان Solanaceae) از سرده مردمگیاهان (Mandragora).
این گیاه دارای ریشه ضخیم و گوشتی غالباً
دو شاخه میباشد و شکل ظاهری ریشه شباهت به انسان دارد؛ و به همین خاطر افسانههای
زیادی درباره آن ساخته شدهاست. این گیاه در مناطق مدیترانهای به خصوص در جزیره سیسیل
و کالابر به فراوانی میروید.
مهرگیاه در فرهنگ ایران[ویرایش]
۱-اینهمانی بین مهرگیاه و یبروح الصنم
و سابیزج:
در لغت نامه برهان قاطع و نیز لغت نامه
دهخدا ذیل مداخل یبروح الصنم و سابیزج اینهمانیها یا یکسان پنداریهایی بین مهرگیاه
و عنقا یا سیمرغ دیده میشود که ذیلاً به برخی اشاره خواهد شد:[۱]
در لغت نامه ذیل یبروح الصنم آمدهاست:
به معنی مردم گیاه و آن بیخ گیاهی است شبیه به مرد و زن به هم پیوسته دستها بر همدیگر
حمایل کرده و پاها در هم محکم ساخته… در اصطلاح اطبا قرار یافته برای بیخ لفاح بری و آن را
«شاه بیزج» معرب شاهبیزک فارسی و نیز به فارسی مردم گیاه و بیخ سگ شکن و به یونانی
بطیطس و به هندی لکهمنا لکهمنی…
در ذیل مدخل لفاح نیز آمدهاست:... صاحب
اختیارات بدیعی گوید ثمر یبروح است به پارسی شاه ترج است و مغد خوانند
و ذیل ابروصنم آمدهاست: بیخ گیاهی است
بر شکل آدمی نر و ماده و در ملک طبرستان بسیار میباشد. (نزهةالقلوب). استرنگ. سترنگ.
مردم گیاه. مهرگیاه. لعبت مطلقه. لعبت معلقه. مندعوره. تفاح الجن. سابیزج. شجره سلیمان.
شجرةالصنم. یبروح
و ذیل سابیزک آمدهاست: بر وزن و معنی
سابیزج است که مردم گیاه و لفاح باشد و سابیزج معرب آن است. (برهان) (آنندراج). سابیزک
صحرائی، آن مانند آدمی نر و ماده میباشد، خوردنش بیهوشی آرد و ببوئیدن نیز همان عمل
کند. (نزهة القلوب). لقاح اسم عربی است و بفارسی سابیزک نامند و آن ثمر یبروح است.
(تحفه حکیم مؤمن). شابیزج و شابیرج و شابرج. (فهرست مخزن الادویه). ساپرک. (شعوری).
مردم گیاه. مهر گیاه. یبروح الصنم. سبیزه. بار درخت یبروح. سیب مور. رجوع به لفاح و
مردم گیاه شود.
تا اینجا این همانی بین مهرگیاه (مردم
گیاه) و یبروح الصنم و سابیزک (شابیزج) و لفاح معلوم است.
۲-اینهمانی بین عنقا و بوقلمون و یبروح:
ذیل مدخل بوقلمون آمدهاست: نام مرغی هم
هست. (برهان). پرندهای از راسته ماکیانها که دارای گردنی برهنه و گوشتی و پنجههای
قوی میباشد. رنگ آن بیشتر سیاه، سر و گردن وی بدون پر است. دارای آویزههای نرم گوشتی
است و نر آن دارای دم پهنی است. (فرهنگ فارسی معین). یک قسم مرغ بزرگی از طایفه ماکیان
ها که بومی هندوستان بوده و از آنجا بسیار جاها برده شده و آنرا یبروح نیز میگویند.
(ناظم الاطباء).
همانطور که مشاهده میشود بوقلمون با
یبروح اینهمانی یافت و یبروح با اشترنگ اینهمانی دارد و ذیل مدخل اشترنگ آمده: درخت
یبروح باشد که از زمین روید بر شبه مردم در ملک چین و ثمر آن نیز بر صورت آدمی باشد… و همانطور که فوقا اشاره شد
ذیل مدخل ابروصنم به استرنگ اشاره شدهاست و واضح است که ابروصنم همان یبروح الصنم
و استرک همان اشترک و اشترنگ و استرنگ و سترنگ است ودر برهان قاطع ذیل مدخل اشترکا
اینهمانی بین عنقا (سیمرغ) با آن مصرح است:اشترکا: نام جانوری است که آنرا بعربی عنقا
خوانند. نیز رجوع کنید به (آنندراج). در ضمن شترک یا اشترک به موج دریا هم میگویند
در لغت نامه ذیل موج موج تأیید این گفتار است:موج موج:موجها و کوهههای آب پیاپی.
(ناظم الاطباء). خیزابههای پی درپی. خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند.
امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب. آب با نرههای بسیار. آب با ستونههای بسیار. آب با نوردهای
بسیار. آب با شترکهای بسیار. با اشترکهای بسیار و ذیل اشترک در برهان قاطع گفته شده:
که به معنی موجهاست خواه موجه دریا باشد و خواه تالاب و رودخانه و امثال آن؛ بنابراین
بین مهرگیاه = یبروح الصنم= اشترنگ=سابیزک= موج و عنقا= سیمرغ اینهمانی ثابت است.
صادق هدایت در نیرنگستان به نقل از برهان
قاطع مهرگیاه را اینگونه توصیف میکند: «گیاهی باشد شبیه آدمی و در زمین چین روید و
آن سرازیر و نگونسار می باشد چنانکه ریشههای آن به منزله موی سر اوست. نر و ماده در
گردن هم کرده و پایها در یک دیگر محکم ساخته، گویند هر آنکه آن را بکند در اندک روزی
بمیرد و طریق کندن آن چنانست که اطراف آن را خالی کنند چنانکه به اندک زوری کنده شود
و ریسمانی بر آن بندند و سر ریسمان را بر کمر سگ تازی محکم سازند و شکاری در پیش آن
سگ رها کنند. چون سگ از عقب شکار بدود آن گیاه از بیخ و ریشه کنده شود و سگ کَن به
این اعتبارش گویند و سگ بعد از چند روز بمیرد و آن را مردم گیاه یا مردم گیه نیز خواندند
و نر و ماده آن را از هم تفرقه نتوان کرد و اگر قدری از آن را با شیر گاو بخورد زنی
بدهند که عقیم باشد البته فرزندش به هم رسد. اگر از نر بخورد فرزندش نر و اگر از ماده
بخورد فرزندش ماده میشود».[۲]
بعید نیست که واژه مهر گیاه با مهری و
مهریانه (مشی و مشیانه) که نخستین نر و ماده در اسطوره ی ایرانی آفرینش هستند مربوط
بوده باشد.
مهر گیاه رمز وحدت است. مهرگیاه در متون
کهن به صورت مردم گیاه، استرنگ، سگ کَن (چون آن را به وسیله سگ میکنند) و یبروح الصنم
(که ربطی به بیروح ندارد اما آن را به ذهن متبادر میکند) هم آمدهاست. گیاهیست شبیه
به آدمی. میوه آن لفاح نام دارد <<چون بیخ هر نوح لفاحی که بزرگ باشد بشکافند
در آن شبیه به دو صورت انسان مشاهده میگردد>>(حواشی برهان قاطع).
مهر گیاه به احتمال زیاد از نظر لغوی با
مشی و مشیانه-که در اساطیر ایرانی حکم نخستین زوج انسانی را دارند-مربوط است. هنگامی
که انسان نخستین یعنی کیومرث درگذشت نطفه او بر زمین ریخت و مشیه و مشیانه که نخستین
زوج بشر بودند به صورت ریواس از زمین روییدند. اسم آنها در برخی متونبه صورت مهر و
مهریانه آمدهاست. درگزیدههای زادسپرم آمده است: <<کیومرث اندر گذشت… اندر پایان چهل سال، ریباس گونه
مشی و مشیانه برآورده شدند. یکی به یکدیگر پیوسته و هم بالا(=هم قد) و یگانه. اندر
میان ایشان روان برآمد. ایشان به هم بالایی(=هم قدی) آن گونه بودند که پیدا نبود کدام
نر، کدام ماده و کدام آن روان هرمزد آفریده بود… پس مشی و مشیانه از گیاه پیکری
به مردم پیکری گشتند>>.[۳]
این مطلب در ادبیات فارسی به صورت هرمافرودیت
بودن مهرگیاه منعکس شدهاست:
باد صبا که فحل بنات و نبات بود، مردم
گیاه شد که نه مرد است و نه زن است.
انوری
منابع[ویرایش]
در
ویکیانبار پروندههایی درباره مهرگیاه موجود است.
پرش به بالا ↑ لغتنامه، دهخدا، سرواژه یبروح
الصنم.
پرش به بالا ↑ نیرنگستان، صادق هدایت، ص88،
چاپ اول:تهران 1312
پرش به بالا ↑ اساطیر ایران، مهرداد بهار، بنیاد
فرهنگ ایران، ص۳۱
فرهنگ دانشگاهی انگلیسی-فارسی آریانپور.
واژهنامه علوم زیستی، دکتر عطری.
لغت نامه دهخدا
لغت نامه برهان قاطع
///////////
قس یبروح و لفاح در عربی:
اليبروح أواللفاح[3][4] أو بيض الجن أو
تفاح المجانين[5] أو ماندراكورا (باللاتينية: Mandragora) جنس من النباتات ينتمي
إلى الفصيلة الباذنجانية. تنمو أنواع هذا الجنس بصورة برية في المشرق العربي وغرب آسيا
وجنوب أوروبا.
محتويات [أظهر]
الوصف النباتي[عدل]
سوق اليبروح لا ترى بل تبدو الأوراق كما
لو كانت تنمو من الجذور؛ ولأغلب هذه النباتات جذر وتدي رئيسي كبير الحجم. وأزهار اليبروح
بيضاء أو مشربة بالزرقة أو أرجوانية اللون، وهي تنمو على عيدان رفيعة موجودة بين الأوراق.
تاريخ[عدل]
كان البشر منذ أقدم العصور يؤمنون بخرافات
تتعلق بنباتات اليبروح؛ إذ كان البعض يعتقد أن لها قوة سحرية، فصنعوا منها ما كان يعرف
باسم "أكسيد الغرام". واليبروح يحتوي على مركبين كيماويين هما "السكوبولامين"
و"الهيوسيامين". وقد استعملت بعض شعوب الشرق الأدنى وأوروبا جذور اليبروح
كمخدر للتعاطي وفي الجراحة. واليبروح مذكور في الكتاب المقدس وفي بردية إيبرس، وهي
سجل مصري قديم للمعلومات الطبية يرجع إلى عام 1550 ق م أو ما قبله.
من أنواعه[عدل]
اليبروح الطبي (باللاتينية: Mandragora
officinarum)
اليبروح الخريفي (باللاتينية: Mandragora
autumnalis)
اليبروح النبعي (باللاتينية: Mandragora
caulescens)
اليبروح التركماني (باللاتينية: Mandragora
turcomanica)
نبات اليبروح الخريفي في فلسطين
مصادر[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب معرف مكتبة تراث
التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/651092 — المؤلف: كارولوس لينيوس — الاصدار الخامس — الصفحة: 84
^ معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358200 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 — الصفحة: 181
^ "فلسطين الشباب". www.filistinashabab.com. اطلع عليه بتاريخ
2016-11-06.
^ Team، Almaany. "معنى كلمة اللفاح في معجم المعاني الجامع
والمعجم الوسيط - معجم عربي عربي - صفحة 1". www.almaany.com. اطلع عليه بتاريخ
2016-11-06.
^ تفاح المجانين - الموسوعة العربية الميسرة
1965
///////////
قس ماندراقورا در آذری:
Mandraqora
(lat. Mandragora)[1] — badımcankimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2] Bitkinin
kökləri insan fiqurunu xatırlatdığına görə qədim dövrlərdə ondan müxtəlif dini
mərasimlərdə istifadə edirdilər. Bu səbədən bitkiyə "insan fiqurlu"
adı verilib.Maraqlı qeydlərdən biri də bitkinin türkcə adının
"Adamotu" olmasıdır.
////////////
قس دودایم در باسای اندونزی:
Dudaim (bahasa Inggris: mandrake) merupakan nama umum untuk jenis tumbuhan yang tergolong genusMandragora,
khususnya spesies Mandragora officinarum atau Mandragora autumnalis, yang termasuk ke dalam familia nightshade (Solanaceae). Dudaim mengandung zat alkaloid tropane deliriant halusinogen seperti atropin, scopolamine, apoatropine, dan hyoscyamine. Akarnya kadang juga mengalami bifurcations sehingga memberi penampakan seperti tubuh manusia, akar ini sejak dulu digunakan dalam ritual
sihir atau magis, sampai sekarang seperti dijumpai pada
tradisi contemporary
pagan seperti Wicca dan Odinism.
//////////
قس در عبری:
דודא (שם מדעי: Mandragora) הוא סוג צמחים
עשבוניים רב שנתיים, ממשפחת הסולניים. בתרגום אונקלוס מזוהה הדודא עם יברוח.
///////////
قس مهر گیُوه در ازبکی:
Mehrigiyoh,
mandragora (Mandragora) — ituzumdoshlar oilasiga mansub koʻp
yillik oʻtlar turkumi. Barglari yirik, tuxumsimon, yaxlit, boʻyi 80 sm cha. Gullarisargʻish-yashil,
zangori, binafsha yoki oq, yakka. Mevasi — toʻq sariq, dumaloq, yirik
rezavor-meva. Oʻrta dengiz sohillari va Himolay hududida 5 turi, Turkmanistonda bir turi usadi. Organlari tarkibida alkaloidlar (giossiamin, skopolamin va boshqalar) bor. Undan
tayyorlanadigan preparatlar organizmdagi ogʻriqni qoldirish uchun ishlatiladi.
////////////
قس آدام اُتو در ترکی استانبولی:
Adam otu (Mandragora), patlıcangiller (Solanaceae)
familyasından Mandragora cinsini oluşturan sarı ya da
mavimsi-mor renkli çiçekler açan bitki türlerinin ortak
adı.
Rozet yapraklı ve
kazık köklü çok yıllık otsu bir bitki türleridir. Kökleri insana
benzediği için, bu isim verilmiştir.
Kökleri % 0,3
oranında hiyosiyaminlerle skopolamin alkaloidlerini taşır.
Bundan dolayı zehirli bir bitkidir. Ağrı kesici, yatıştırıcı, cinsel gücü
arttırıcı etkileri vardır. Halen tedavide çeşitli preparatların terkibinde
kullanılmaktadır. Rastgele kullanıldığında zararlı olur.
//////////
Mandragora is a plant genus belonging to
the nightshade family (Solanaceae). Members of the genus are known as mandrakes.
There are between three and five species in
the genus. The one or two species found around the Mediterranean constitute the mandrake of
ancient writers such as Dioscorides. Two or three further species are found eastwards
into China. All are perennialherbaceous
plants, with large tap-roots and
leaves in the form of a rosette.
Individual flowers are bell-shaped, whitish through to violet, and are followed
by yellow or orange berries.
Like many members of
the Solanaceae, species of Mandragora contain highly
biologically active alkaloids that make the plants poisonous. Their roots in
particular have a long use in traditional medicine. Mandrakes are involved in
many myths and superstitions.
&&&&&&&
یتوع
بفتح یا و ضم تا و سکون واو و عین مهمله
ماهیت آن
اسم جنس نبات شیردار است که شیر آن حار
و حاد مسهل محرق باشد و مشهور از انها هفت نبات است عشر و شبرم و لاغیه و ارطنیثا و
ماهودانه و مازریون و بنطافلن که ذو خمسه الاوراق نامند و جمیع آنها سمی قتال اند و
نیز یافته اند بعضی یتوعات حادۀ خارجیه ازین هفت نبات مشهور را مانند اذان الفار و
نوعی از لبلاب و فرفخ بری یعنی بقله الحمقاء بری و قوسنجی و از مطلق آن مراد لبن لاغیه
است که تریاق فرادی و قوسنجی نامند و کفته اند بهترین آنها یتوع درخت ذکر نبات مذکور
است که شاخهای آن طولانی و بزرک تر از یک ذرع و مائل بسرخی شبیه بشاخهای زیتون و مملو
از لبنی سفید حاد باشد و برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان طولانی تر و نازک تر و باطراف
شاخهای آن پنج شاخه باریک شبیه بشاخهای اذخر و باطراف آنها قبها و سرها که ثمر آنست
و مائل بتقعیر شبیه بصنفی از اذخر و بیخ آن غلیظ خشن و منبت آن اماکن خشنه و کوهستان
و آشامیدن لبن آن مقدار دو دانک مسهل بلغم و اما نوع مادۀ آنکه آن را جوزی نامند شبیه
بنبات اذان الفار و از ان بزرکتر و قویتر و سفیدتر و برک آن شبیه ببرک مورد و از ان
بزرکتر و بدبو و اطراف آن تند و خاردار و شاخهای آن بقدر یک شبر از بیخ آن روئیده و
ثمر آن در بعضی سالهای بیشتر و بعضی کمتر و در بزرکی بقدر جوز کوچکی و اندک کزندۀ زبان
مانند پوست کردکان و بیخ آن نیز شبیه به بیخ آن منبت این نیز زمینهای صلب کوهستانها
و لبن و بیخ و برک و ثمر آن در قوت مانند صنف اول و از ان قویتر و بحری آنکه خشخاش
نامند شاخهای آن بقدر چند شبر و مائل بسرخی و پنج و یا شش عدد و برکهای آن کوچک نازک
اندک طولانی ببرک کتان و ثمر آن شبیه بکرسنه و سرهای آن مضاعف و مدور و کلهای آن سفید
و بر اطراف قضبان سرها متصل بهم و مستدیر و در ان ثمری و شاخهای آن از یک بیخ روئیده
و تمام نبات آن مملو از شیر و مستعمل این صنف است و در قوت مانند دو صنف اول و کفته
اند یتوعی دیکر می باشد که آن را مشمس نامند یعنی دائر با شمس و ثمر و ورق آن شبیه
به بقله الحمقا و از ان باریکتر و شدید الاستداره و شاخهای آن چهار و یا پنج از یک
بیخ روئیده بقدر یک شبر و باریک سرخ رنک مملو از لبن سفید و چتر آن شبیه بجتر شبت و
تخم آن شبیه بزیره و تمامی آن با حرکت شمس دور می نمایند و منبت آن بیشتر خرابها و
بیرون اطراف شهر و تخم و لبن آن را جمع می نمایند مانند بزور و البان نباتات دیکر و
قوت آن مانند قوت اصناف دیکر و از ان ضعیف تر و بعضی این را مانند سقمونیا دانسته اند
در قوت و منبت آن را مزارع کفته اند و نیز کفته اند یتوعی دیکر می باشد که آن را سروی
نامند ساق آن از یک شبر تا یک ذرع و سرخ رنک و برک آن از ساق آن می روید شبیه ببرک
ارز تازه روئیده و این نیز مملو از لبن است و در قوت مانند اصناف مذکوره و نیز کفته
اند یتوعی دیکر می باشد که در سنکستانها و میان احجار می روید و با شاخهای محیط بران
از هر دو جانب و کثیر الورق شبیه ببرک مورد و باریک و سرخرنک و ثمر آن مانند ثمر عسف
و این نیز با یتوعیت بسیار و در عمل مانند آنها است و نیز نوعی عریض الورق شبیه ببرک
قلومس می باشد و بیخ و برک و لبن آن مسهل کیموس مائی و بکمان بعضی فیلوسا نوع یتوعی
است که بیونانی آن را فوریاسایس نامند و نیز نوع دیکر می باشد ساق آن بقدر یک ذرع و
زیاده بر ان و مربع و پر کره و برک آن کوچک ریزه و اطراف آن تند و کل آن سروی ریزه
بنفش رنک و تخم آن پهن شبیه بعدس و بیخ آن سفید مملو از لبن و کاه یافته می شود در
بعضی مواضع نبات این نوع بسیار بزرک و بیخ آن نیز بزرک و چون مقدار یک مثقال آن را
بیاشامند با ماء العسل اسهال شکم نماید و همچنین ثمر آن و همچنین لبن آن را چون با
آرد کرسنه بسرشند و باید که از برک آن زیاده از سه مثقال تناول نه نمایند و همچنین
از آب آن و بعضی مردم یتوع نباتی که ساق آن مجوف بقدر یک ذرع بسطبری اصبعی و اطراف
ساق آن منشعب و برکهای آن بعضی بر ساق آن و بعضی بر شعب آن رسته اما برکهائی که بر
ساق آن است طولانی شبیه ببرک بادام و از ان عریض تر و بسیار نرم تر و برکهائی که بر
شعب آن است کوچکتر شبیه ببرک زراوند و لبلاب و ثمر آن بر اطراف شعب آن مستدیر الشکل
شبیه بحب کبر و در جوف آن سه تخم متفرق بعضی از بعضی و بزرکتر از حب کرسنه و چون آن
را مقشر نمایند مغز آن شیرین باشد و بیخ آن باریک سفید و بی انتفاع در طب و نبات آن
مملو از لبنی باشد مانند یتوع حکیم فاضل دیسقوریدوس نوشته که همه این اصناف را من مشاهده
نموده ام اقوی و مختار لبن آنها پس تخم آنها پس کل آنها پس بیخ آنها پس ورق آنها است
و عند الاطلاق مراد لبن لاغیه است و آنچه ازینها باسمی مخصوص مشهور بودند جابجا مذکور
شد و درینجا ذکر خواص کلیۀ آن بیان می یابد
طبیعت مطلق آن را
در غایت کرمی و خشکی تا چهارم دانسته اند
و متوسط آنها را در سیوم و ضعیفۀ آنها را در دوم و با قوت سمیه
افعال و خواص آن
مقرح جلد و قتال و چون در برکه افتد ماهیان
تمام بر بالای آب آیند العین اکتحال لبن آن قاطع ظفره الفم قطور آن بر دندان کرم خورده
مفتت حصاه و مسقط آن و با قطران سرشته اقوی جهت آنکه محافظ دندانهای صحیح است و همچنین
با موم سرشته و چون دندانهای صحیح را بموم کرفته پس بر دندانهای متاکل لبن آن را بچکانند
تا آنکه آن را مفتت و قلع نماید بهتر است و چون بیخ آن را در سرکه بجوشانند و بدان
مضمضه نمایند وجع دندان را تسکین دهد اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن مسهل بلغم مائیت
و قالع بواسیر و چون دو قطره و یا سه قطرۀ آن را بر انجیر بچکانند و خشک نمایند و تناول
کنند اسهال نیکو کافی نماید و همچنین با سویق و نان خالص و بهتر آن است که با عسل و
یا قیروطی استعمال نمایند تا آنکه باعث تقرح دهان و حلق نکردد و کاه اخذ می نمایند
اغصان یتوعی تر آن را و بر روی خزفی اندک بریان نموده سحق می نمایند با قدری سویق و
آب بران ریخته می آشامند اسهال می نماید و شاخهای خشک آن درین امر بسیار ضعیف است و
صنفی که آن را کرفیون نامند چون شاخهای آن را کرفته در سایه خشک کرده پوست آن را کرفته
بقدر نه کرمه و یک شبان روز در شراب کهنه خیسانیده پس صاف نموده نیم کرم کرده بیاشامند
اسهال بیغائله می نماید مقدار شربت از لبن آن تا سه قطره و بدون مصلح استعمال آن جائز
نیست و مصلحات آن نشاسته و آرد جو و روغن بادام و روغن بنفشه و کل سرخ سائیده و رب
السوس و کثیرا است و دوغ سرد کرده مصلح افراط عمل آنست المضار با قوت سمیه و جراحت
کنندۀ جلد و مسهل قوی در همه امزجه و از غایت شدت مورث اسهال الدم و قرحۀ امعا و زحیر
و مغص و غثیان و انقلاب معده و غشی است و لهذا استعمال آن را از داخل تجویز ننموده
اند و عند الضروره از سه قطره که مقدار شربت آن است با مصلحات مذکوره باید که بیفزایند
و بدل آن در استفراغ مائیت از امعا و بلت از اعضا وزن آن سقمونیا و بوزن آن سکبینج
الجروح و القروح ضماد بیخ آن با سرکه محلل صلابت اطراف بواسیر و قاطع قوبا و مصلح قروح
متعفنۀ متاکله و با قیروطی جهت جرب سوداوی و نار فارسی و اکله و غانغرایا الزینه طلای
آن قالع ثآلیل و توثه و خیلان و لحوم زائده در اطراف ناخنها و لبن آن زائل کنندۀ مو
است خصوص که در آفتاب بمالند و موئی که بعد از ان روید ضعیف باشد و چون مکرر نمایند
دیکر نروید و استعمال آن با زیت کاسر و رافع غایلۀ آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
یتوع . [ ی َ تو / ی َت ْ تو ] (ع اِ)
هر گیاه و یا تره ای که هنگام بریدن از آن شیری سپید پالاید. ج ، یتوعات . (ناظم الاطباء).
هر گیاه و تره که وقت بریدن از آن شیر برآید و شیر آن مدر است و محرق و مقطع و موی
را بریزاند و اگر برگ یا تخم آن را در آب ایستاده اندازند ماهی مست شده بر آب آید و
جمیع یتوعات در غایت گرمی و خشکی است و اکثر آن در مرتبه چهارم لهذا استعمال آن فقط در خارج اندام جائز داشته
اند و خوردن آن بی مصلح جایز نیست و چون بر غیر وجه مستعمل شود بکشد. (از آنندراج
). و مشهور از آن هفت است : شبرم ، لاغیه ، عرطنیثا، ماهودانه ، مازریون ، فلجلشت ۞ و عشر. ج ، یتوعات . (از اقرب
الموارد).هر درخت که شیردار باشد مثل زقوم و انجیر و عشر. (از غیاث اللغات ). یتوع
را اجناس بسیار است و او را چنین گفتند که هفت گونه است همه گرم و خشک ، مسهل و قی
آور و محرق و او مازریون است و عُشر و دیودار و لاغیه و شبرم و شیر انجیر و تریاق نبطی
و دگر ماهودانه . (الابنیه عن حقایق الادویه ). چون طبیبان یتوع مطلق گویندمراد لاغیه
است و او سالمترین یتوعات بود، با اینکه او نیز خالی از خطر نباشد چه شیر و تخم و برگ
جمله یتوعات زهر و کشنده است . (از بحر الجواهر).
یتوعات هفت نوع است : مازریون ، عشر، سرزیوان ، صفریج ، یوماملون (و آن شبرم است )
جلندا، سرمادریج و شیرهاعات . (نزهةالقلوب ). یتوعات هفت است : عشر، شبرم ، لاغیه ،
عرطنیثا، ماهودانه ، مازریون ، بنطافیلون . (یادداشت مولف).
&&&&&&&
یربوع
بفتح یا و سکون را و ضم باء موحده و سکون
واو و عین مهمله لغت عربی است بفارسی موش دشتی و بهندی کهوس نامند
ماهیت آن
حیوانی است شبیه بموش و از ان بسیار بزرکتر
و دستهای آن بسیار کوتاه و پایها و دم آن بلند و قوی و در صحراها و خرابها و در بعضی
عمارات کهنه می باشد و خراب می کند
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
کثیر الغذا و ملین طبع اعضاء الراس و العصب
و الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت اکثر امراض باردۀ اعصاب مانند فالج و لقوه و رعشه
و اوجاع مفاصل و ظهر و ادرار بول و تقطیر آن و اخراج سنک کرده و مثانه و تقویت باه
و مشایخ را مفید المضار محرق خون و محرور المزاج را مضر مصلح آن میوه های تازۀ ترش
و ترشیها است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
یربوع . [ ی َ ] (ع اِ) ۞ موش دوپای . موش صحرایی . موش
دشتی . کلاکموش است . (یادداشت مولف ). کلاکموش . موش دشتی . (ناظم الاطباء). ج ، یرابیع.
(منتهی الارب ) (از آنندراج ). موش دشتی . (اختیارات بدیعی ) (دهار) (مهذب الاسماء)
(از تحفه حکیم مومن ). و رجوع به موش دشتی
و کلاکموش شود. || گوشت پشت ، یا آن به ضم است [ یعنی یُربوع ] . (منتهی الارب ) (آنندراج
). گوشت پشت مردم . ج ، یرابیع. (مهذب الاسماء).
////////////
موش دوپا یا جربوع به انواعی از جوندگان
گفته میشود که در تیره موشهای دوپا جای میگیرند.[۱]
طبقهبندی[ویرایش]
استخوانبندی جربوع
راسته جوندگان
تیره موشهای دوپا
زیرخانواده Zapodinae: jumping mice، four species in
three genera
زیرخانواده Sicistinae: birch mice
زیرخانواده Cardiocraniinae
Cardiocranius
Five-toed Pygmy Jerboa، Cardiocranius
paradoxus
Salpingotus
Thick-tailed Pygmy Jerboa، Salpingotus
crassicauda
Heptner's Pygmy Jerboa، Salpingotus
heptneri
Kozlov's Pygmy Jerboa، Salpingotus kozlovi
Baluchistan Pygmy Jerboa، Salpingotus
michaelis
Pallid Pygmy Jerboa، Salpingotus pallidus
Thomas's Pygmy Jerboa، Salpingotus thomasi
زیرخانواده Dipodinae
دوپای خراسانی
دوپای خراسانی، Dipus sagitta
Eremodipus
Lichtenstein's Jerboa، Eremodipus
lichensteini
پامسواکی
پامسواکی بلانفورد، Jaculus blanfordi
پامسواکی مصری کوچک، Jaculus jaculus
پامسواکی مصری بزرگ، Jaculus orientalis
پامسواکی بلانفورد، Jaculus turcmenicus
Stylodipus
Andrews's Three-toed Jerboa، Stylodipus andrewsi
Mongolian Three-toed Jerboa، Stylodipus sungorus
Thick-tailed Three-toed
Jerboa،
Stylodipus
telum
زیرخانواده Euchoreutinae
Euchoreutes
Long-eared Jerboa، Euchoreutes naso
زیرخانواده Allactaginae
Allactaga
Balikun Jerboa، Allactaga
balikunica
Gobi Jerboa، Allactaga bullata
Small Five-toed Jerboa، Allactaga elater
Euphrates Jerboa، Allactaga
euphratica
موش دوپای ایرانی، Allactaga firouzi
Hotson's Jerboa، Allactaga hotsoni
Great Jerboa، Allactaga major
Severtzov's Jerboa، Allactaga
severtzovi
Mongolian Five-toed Jerboa، Allactaga sibirica
Four-toed Jerboa، Allactaga
tetradactyla
Vinogradov's Jerboa، Allactaga
vinogradovi
Bobrinski's Jerboa، Allactodipus
bobrinskii
Pygeretmus
Lesser Fat-tailed Jerboa، Pygeretmus
platyurus
Dwarf Fat-tailed Jerboa، Pygeretmus pumilio
Greater Fat-tailed Jerboa، Pygeretmus shitkovi
زیرخانواده Paradipodinae
Paradipus
Comb-toed Jerboa، Paradipus
ctenodactylus
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Jerboa». در دانشنامه ویکیپدیای
انگلیسی.
//////////
قس یربوع در عربی:
اليربوع (ج: يرابيع) وأحيانا يسمى الجربوع
حيوان ثديي يشكل الجزء الأكبر من أعضاء فصيلة اليربوعيات. اليرابيع قوارض صحراوية وثابة
نظرا لامتلاكها أرجلا طويلة، وجدت في جميع أنحاء شمال أفريقيا وآسيا شرقا إلى شمال
الصين ومنشوريا.[1] فهي تفضل العيش في الصحاري الحارة.[1]
عند تعرضها للخطر من قبل الحيوانات المفترسة،
يمكن لليرابيع الركض لمسافة 24 كيلومتر في الساعة.[1] بعض الأنواع تكون فريسة بومة
أم قويق (Athene noctua) في آسيا الوسطى. معظم أنواع اليرابيع تتمتع بحاسة سمع عالية نظرا
لامتلاكها آذانا كبيرة ومهيئة تتيح لها تجنب الوقوع فريسة لهذه الطيور الليلية. دورة
حياة اليربوع النموذجية تصل إلى 6 سنوات.[2]
محتويات [أظهر]
تشريح الجسم[عدل]
تبدو اليرابيع إلى حد ما شبيهة بالكنغر
لوجود العديد من أوجه التشابه كالساقين الخلفيتين الطويلتين، واليدين القصيرتين والذيل
الطويل. تثب اليرابيع للتنقل من مكان إلى آخر بنفس الطريقة التي تتنقل بها الكناغر.
كبقية الحيوانات الأخرى ثنائية الحركة، ثقبتها العظمى، التجويف أسفل الجمجمة، تكون
مزاحة نحو الأمام، مما يعزز حركة الساقين.[3][4] ذيل اليربوع يمكن أن يكون أطول من
رأسه وجسمه معا، ومن الشائع أن نرى كتلة من الشعر في نهاية الذيل. ذيل اليربوع يكون
مفيدا لتحقيق التوازن عند وثوب الحيوان، وعند جلوسه منتصبا. لون فرو اليربوع عادة ما
يكون بلون الرمال، مما يمنحه ميزة مهمة للتخفي.[1][2] بعض الأنواع لها آذان طويلة كالأرانب
والبعض الآخر آذانها قصيرة كالفئران.
السلوك[عدل]
اليرابيع حيوانات ليلية.[5] تحتمي اليرابيع
من حرارة النهار في جحورها، وتخرج ليلا بعد انخفاض درجة الحرارة، تحفر اليرابيع جحورها
بالقرب من النباتات، لكن في موسم الأمطار تحفر جحورها فوق التلال والهضاب لتجنب خطر
الفيضانات. صيفا تبني اليرابيع سدادات لمداخل جحورها، لمنع دخول الهواء الحار والحيوانات
المفترسة، كما يتكهن الباحثون.[1] في معظم الحالات يكون للجحر مخرج طوارئ يؤدي إلى
السطح مباشرة، وهذا يسمح لليربوع الهروب بسرعة من الحيوانات المفترسة. لليرابيع عادة
4 أنواع من الجحر، جحر مؤقت نهاري صيفي يستخدم للتغطية أثناء الصيد في ضوء النهار،
وجحر مؤقت ثاني يستخدم للصيد ليلا، وجحرين آخرين دائمين أحدهما صيفي والآخر شتوي. تستخدم
اليرابيع الجحر الصيفي بنشاط دائم طوال فصل الصيف وتربي صغارها فيه. فيما تستخدم الجحر
الشتوي للسبات في فصل الشتاء. الجحور المؤقتة تكون أقصر من الجحور الدائمة.[2] من المعروف
أن اليرابيع حيوانات منفردة لا تعيش في مجاميع، فهي تبني جحورها الخاصة وتبحث عن طعامها
بنفسها. ومع ذلك، ففي بعض الأحيان تبني اليرابيع مستعمرات حرة التي توفر دفئا إضافيا
عندما يكون البرد في الخارج قارسا.[1]
التغذية[عدل]
من المعروف أن اليرابيع تتغذى على النباتات،
وبعض الأنواع تأكل الخنافس والحشرات الأخرى التي تتواجد بالقرب من بيئتها، لكنها لا
تأكل بذور النباتات القاسية. على عكس العضلان فاليرابيع لا تقوم بتخزين غذائها.[1]
التواصل والإدراك[عدل]
في العديد من الأنواع تشارك اليرابيع في
الحمام الترابي الذي يعد وسيلة للاتصالات الكيميائية بين الحيوانات. كما تستخدم اليرابيع
الأصوات والاهتزازات للتواصل فيما بينها.[2]
التزاوج والتناسل[عدل]
تشير الأبحاث أن اليرابيع قد تكون متعددة
الزيجات. بالنسبة لبعض الأنواع يكون التزاوج لوقت قصير بعد الاستيقاظ من سبات الشتاء.
تلد الأنثى مرتين خلال فصل الصيف وفي كل مرة تنجب من 2 - 6 جراء. فترة الحمل 25 -
35 يوما. لا يعرف الكثير عن الحالة الأبوية لدى اليرابيع، لكنها كمعظم الثدييات الأخرى
تستمر في رعاية صغارها حتى الفطام.[2]
التصنيف[عدل]
الهيكل العظمي لليربوع
رتبة القوارض
فصيلة اليربوعيات
أسرة Zapodinae (الفئر الوثاب)، 4
أنواع في 3 أجناس
أسرة Sicistinae (فأر البتولا)
أسرة Cardiocraniinae
يربوع قزم خماسي الأصابع
يربوع قزم خماسي الأصابع، Cardiocranius
paradoxus
Salpingotus
يربوع قزم سميك الذيل، Salpingotus
crassicauda
يربوع هيبتنر القزم، Salpingotus
heptneri
يربوع كوزلوف القزم، Salpingotus kozlovi
يربوع بلوشستان القزم، Salpingotus michaelis
يربوع قزم شاحب اللون، Salpingotus
pallidus
يربوع توماس القزم، Salpingotus thomasi
أسرة Dipodinae
يربوع شمالي ثلاثي الأصابع
يربوع شمالي ثلاثي الأصابع، Dipus sagitta
يربوع ليختنشتاين
يربوع ليختنشتاين، Eremodipus
lichensteini
Jaculus
يربوع بلانفورد، Jaculus blanfordi
يربوع مصري صغير، Jaculus jaculus
يربوع مصري كبير، Jaculus orientalis
Stylodipus
يربوع أندروز ثلاثي الأصابع، Stylodipus andrewsi
يربوع منغولي ثلاثي الأصابع، Stylodipus sungorus
يربوع سميك الذيل ثلاثي الأصابع، Stylodipus telum
Subfamily يربوع طويل الأذنين
يربوع طويل الأذنين
يربوع طويل الأذنين، Euchoreutes naso
أسرة Allactaginae
Allactaga
يربوع باليكون، Allactaga balikunica
يربوع غوبي، Allactaga bullata
يربوع صغير خماسي الأصابع، Allactaga elater
يربوع فراتي، Allactaga euphratica
يربوع إيراني، Allactaga firouzi
يربوع هوتسن، Allactaga hotsoni
يربوع كبير، Allactaga major
يربوع سيفرتزوف، Allactaga
severtzovi
يربوع منغولي خماسي الأصابع، Allactaga sibirica
يربوع رباعي الأصابع، Allactaga
tetradactyla
يربوع فينوغرادوف، Allactaga
vinogradovi
يربوع بوبرنسكي، Allactodipus
bobrinskii
Pygeretmus
يربوع صغير سميك الذيل، Pygeretmus
platyurus
يربوع قزم سميك الذيل، Pygeretmus pumilio
يربوع كبير سميك الذيل، Pygeretmus shitkovi
أسرة Paradipodinae
يربوع الأصابع المشطية
يربوع الأصابع المشطية، Paradipus
ctenodactylus
وصلات خارجية[عدل]
Jerboa في المشاريع الشقيقة
Wiktionary-logo-ar-without-text.svg تعريفات قاموسية
في ويكاموس
Wikibooks-logo.svg كتب من ويكي الكتب
Wikivoyage-Logo-v3-icon.svg رحلات من ويكي الرحلات
Wikiquote-logo.svg اقتباسات من ويكي
الاقتباس
Wikisource-logo.svg نصوص مصدرية من ويكي
مصدر
Commons-logo.svg صور وملفات صوتية
من كومنز
Wikinews-logo.png أخبار من ويكي الأخبار.
Long Eared Jerboa caught on
film BBC - retrieved 10 December 2007
مراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت ث ج ح خ Maurice Burton؛ Robert Burton (1970).
The international wildlife encyclopedia. Marshall Cavendish. صفحات 1323–. ISBN 978-0-7614-7266-7.
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت ث ج Swanson، N.؛ Yahnke، C. (2007).
"Euchoreutes naso". Animal Diversity Web. اطلع عليه بتاريخ 4 January 2012.
^ "Anthropologists confirm
link between cranial anatomy and two-legged walking". Phys.org (Omicron
Technology Ltd.).
اطلع عليه بتاريخ 1 October 2013.
^ Russo، Gabrielle A.؛ Kirk، E. Christopher (19 September 2013).
"Foramen magnum position in bipedal mammals". Journal of Human
Evolution. doi:10.1016/j.jhevol.2013.07.007. اطلع عليه بتاريخ 1 October 2013.
^ Britannica Educational
Publishing (1 January 2011). Syria، Lebanon،
and
Jordan. The Rosen Publishing Group. صفحات 8–. ISBN 978-1-61530-414-1. اطلع عليه بتاريخ 4 January 2012.
/////////////
Jerboa
From Wikipedia, the free encyclopedia
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Superfamily:
|
|
Family:
|
|
10 genera in 5
subfamilies
|
The jerboa (from Arabic: جربوع jarbūʻ )
forms the bulk of the membership of the family Dipodidae. Jerboas are hopping desert rodents found throughout Northern Africa and Asia east
to northern Chinaand Manchuria.[1] They tend to live
in hot deserts.[1]
When
chased, jerboas can run at up to 24 kilometres per hour.[1] Some species are
preyed on by little owls (Athene
noctua) in central Asia. Most species of jerboa have excellent hearing that
they use to avoid becoming the prey of nocturnal predators. The typical
lifespan of a jerboa is around six years.[2]
Contents
[hide]
·
3Diet
Jerboas
look somewhat like miniature kangaroos, as they have many similarities.
Both have long hind legs, very short forelegs and long tails. Jerboas move
around their environment the same way a kangaroo does, which is by hopping.
Like other bipedal animals,
their foramen magnum—the
hole at the base of the skull—is forward-shifted, which enhances two legged
locomotion.[3] The tail of a jerboa can be longer
than its head and body and it is common to see a white cluster of hair at the
end of the tail. Jerboas use their tail to balance when hopping, and as a prop
when sitting upright. Jerboa fur is fine, and usually the colour of sand. This
colour usually matches the environment the jerboa lives in (an example of cryptic colouration).[1][2] Some species of the
jerboa family have long ears like a rabbit, and others have ears that are short
like those of a mouse or rat.
The
bipedal locomotion of jerboas involves hopping, skipping and running gaits. It
is associated with rapid and frequent, difficult-to-predict changes in speed
and direction, facilitating predator evasion relative to quadrupedal
locomotion. This may explain why evolution of bipedal locomotion is favored in
desert dwelling rodents that forage in open habitats.[4]
Jerboas
are nocturnal.[5] During the heat of
the day they shelter in burrows. At night they leave the burrows due to the
cooler temperature of their environment. They dig the entrances to their burrow
near plant life, especially along field borders. During the rainy season they make tunnels in mounds
or hills to reduce the risk of flooding. In the summer, jerboas occupying holes
plug the entrance to keep out hot air and, some researchers speculate, predators.[1] In most cases
burrows are constructed with an emergency exit that ends just below the surface
or opens at the surface but is not strongly obstructed. This allows the jerboa
to quickly escape predators.
Related
jerboas often create four types of burrows. A temporary, summer day burrow is
used for cover while hunting during the daylight. They have a second, temporary
burrow used for hunting at night. They also have two permanent burrows: one for
summer and one for winter. The permanent summer burrow is actively used
throughout the summer and the young are raised there. Jerboas hibernate during
the winter and use the permanent winter burrow for this. Temporary burrows are
shorter in length than permanent burrows.[2]
Jerboas
are solitary creatures. Once they reach adulthood, they usually have their own
burrow and search for food on their own. However, occasional "loose
colonies" may form, whereby some species of jerboa dig communal burrows
that offer extra warmth when it is cold outside.[1]
Most
jerboas rely on plant material as the main component of their diet, but they
cannot eat hard seeds. Some species opportunistically eat beetles and other
insects they come across. Unlike gerbils, jerboas are not known to store their
food.[1]
Many
species within the family Dipodidae engage in dust bathing. Dust bathing is often a way to use
chemical communication. Their keen hearing suggests they may use sounds or
vibrations to communicate.[2]
Mating
systems of closely related species in the family Dipodidae suggest that they
may be polygynous. For some closely related jerboa
species mating usually happens a short time after awaking from winter
hibernation. A female breeds twice in the summer, and raises from two to six
young. Gestation time is between 25 and 35 days. Little is known about parental
investment in long-eared jerboas. Like most mammals, females nurse and care for
their young at least until they are weaned.[2]
Skeleton of a jerboa
·
Subfamily Zapodinae: jumping mice, four species in three genera
·
Subfamily Sicistinae: birch mice
·
Five-toed pygmy
jerboa, Cardiocranius paradoxus
·
Thick-tailed
pygmy jerboa, Salpingotus crassicauda
·
Heptner's pygmy
jerboa, Salpingotus heptneri
·
Kozlov's pygmy jerboa, Salpingotus
kozlovi
·
Baluchistan pygmy
jerboa, Salpingotus michaelis
·
Pallid pygmy jerboa, Salpingotus
pallidus
·
Thomas's pygmy jerboa, Salpingotus
thomasi
·
Northern
three-toed jerboa, Dipus sagitta
·
Lichtenstein's jerboa, Eremodipus
lichensteini
·
Blanford's jerboa, Jaculus
blanfordi
·
Lesser Egyptian
jerboa, Jaculus jaculus
·
Greater Egyptian
jerboa, Jaculus orientalis
·
Turkmen jerboa, Jaculus turcmenicus
·
Andrews's three-toed
jerboa, Stylodipus andrewsi
·
Mongolian
three-toed jerboa, Stylodipus sungorus
·
Thick-tailed
three-toed jerboa, Stylodipus telum
·
Long-eared jerboa, Euchoreutes naso
·
Balikun jerboa, Allactaga balikunica
·
Gobi jerboa, Allactaga bullata
·
Small five-toed
jerboa, Allactaga elater
·
Euphrates jerboa, Allactaga euphratica
·
Iranian jerboa, Allactaga firouzi
·
Hotson's jerboa, Allactaga hotsoni
·
Great jerboa, Allactaga major
·
Severtzov's jerboa, Allactaga
severtzovi
·
Mongolian
five-toed jerboa, Allactaga sibirica
·
Four-toed jerboa, Allactaga
tetradactyla
·
Vinogradov's jerboa, Allactaga
vinogradovi
·
Bobrinski's jerboa, Allactodipus
bobrinskii
·
Lesser fat-tailed
jerboa, Pygeretmus platyurus
·
Dwarf fat-tailed
jerboa, Pygeretmus pumilio
·
Greater
fat-tailed jerboa, Pygeretmus shitkovi
·
Comb-toed jerboa, Paradipus
ctenodactylus
·
Hopping mouse - a similar murid rodent native to Australia; an
example of parallel evolution
·
Jumping mouse - a
non-desert-dwelling dipodid relative of
jerboas, native to China and North America
·
Kangaroo rat and kangaroo mouse - similar heteromyid rodents native to North
America
·
Springhare - a similar pedetid rodent native to southern and
eastern Africa
1.
^ Jump up to:a b c d e f g Burton,
Maurice; Burton, Robert (1970). The International Wildlife Encyclopedia.
Marshall Cavendish. p. 1323. ISBN 978-0-7614-7266-7.
2.
^ Jump up to:a b c d e Swanson,
Nicole (2007). Yahnke, Chris, ed. "Euchoreutes naso". Animal Diversity Web.
Retrieved 4 January 2012.
3.
Jump up^ Russo, Gabrielle A.; Kirk, E.
Christopher (2013). "Foramen magnum position in bipedal
mammals". Journal of Human Evolution. 65 (5):
656–70. doi:10.1016/j.jhevol.2013.07.007. PMID 24055116. Lay summary – Phys.org (September
27, 2013).
4.
Jump up^ Moore, T. Y.; Cooper, K. L.;
Biewener, A. A.; Vasudevan, R. (2017). "Unpredictability of escape
trajectory explains predator evasion ability and microhabitat preference of
desert rodents". Nature Communications. 8 (1). doi:10.1038/s41467-017-00373-2.
5.
Jump up^ Britannica Educational Publishing
(1 January 2011). Syria, Lebanon, and Jordan. The Rosen Publishing
Group. p. 8. ISBN 978-1-61530-414-1.
Retrieved 4 January 2012. ...while desert animals include
gazelles and jerboas (nocturnal jumping rodents).
Find
more aboutJerboaat Wikipedia's sister
projects
·
Long
Eared Jerboa caught on film BBC - retrieved 10 December 2007
&&&&&&&
یقطین
بفتح یا و سکون قاف و کسر طاء مهمله و
سکون یاء مثناه تحتانیه و نون لغت عربی است
ماهیت آن
اسم جنس هر نباتی است که بر ساق نایستد
و بر زمین مفروش باشد و یا بمجاور خود پیچد مانند نبات خیار و هندوانه و خربزه و کدو
و لبلاب و امثال اینها و عوام از مطلق آن مراد قرع دانسته اند که بفارسی کدو نامند
و قرع ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
یقطین . [ ی َ ] (ع اِ) گیاه بی ساق مثل
درخت کدو و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). هر درختی که برروی زمین
گسترده شود و دارای تنه ای که بر روی آن برپا باشد نبود مانند درخت کدو و جز آن که
بیشتر بر کدو اطلاق شود. قوله تعالی : و انبتنا علیه شجرة من یقطین . (قرآن
146/37). (ناظم الاطباء) (از تفسیر ابوالفتوح رازی ص 451). به لغت رومی درخت کدو را
گویند خصوصاً و هر گیاهی که ساق آن افراشته نباشد عموماً همچون خربزه و هندوانه و خیار
و حنظل و امثال آن .(برهان ) (از اختیارات بدیعی ). درخت کدو و مانند آن .(دهار). اسم
کل نبات است که بر ساق نایستد. (تحفه حکیم
مومن ). ورکار. نجم . و رجوع به ورکار و نجم شود. || کدو. (یادداشت مولف ). درخت کدو.
(مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) :
چو بیدبن که تناور شود به پنجه سال
به پنج روز به بالاش بررود یقطین .
سعدی .
- یقطین هندی ؛ تامول . تانبول . تنبول
. تنبل . (یادداشت مولف ).
//////////
ویره . [ رَ/ رِ / وَ رَ / رِ / وِ رَ
/ رِ ] (اِ) آن رستنی است که ساق ندارد و بر درخت پیچد و بالا رود مانند کدو و بر زمین
پهن شود چون هندوانه و خربزه و امثال آن . (انجمن آرا) (آنندراج ). درختی است که ساق
ندارد و بر زمین پهن شود مانند بیاره خربزه
و هندوانه و یا به چوب و درخت بالا رود همچو کدو و عشقه و امثال آن . (برهان ). رجوع
به جهانگیری و مویدالفضلا و رشیدی شود.
//////////////
ویره یا بالارونده در گیاهشناسی به ساقهها
و برگهای ویژهای در گیاهان که شکلی نخمانند دارند و برای بالا رفتن و چسبیدن و اتکا
به سطوح دیگر میرویند، گفته میشود.
در قدیم نوع رستنیهای ویرهدار مانند
کدو و هندوانه را هم ویره میگفتند.
/////////////
قس نبات متسلق در عربی
النبات المتسلق أو المدادة هو نبات ضعيف لا تقوى سوقه على النمو رأسياً بمفردها لذلك تتسلق بطريقة ما على جسم يجاورها مثل جذوع الأشجار أو الأسوار أو لترتفع وتصل إلى ضوء الشمس كما في حالة المتسلقات، أو تمتد بالساق زاحفة على الأرض في حالة المدادات. تستعمل هذه النباتات محاليق لولبية تلتف للتشبث بالأجسام الأخرى.
النبات المتسلق أو المدادة هو نبات ضعيف لا تقوى سوقه على النمو رأسياً بمفردها لذلك تتسلق بطريقة ما على جسم يجاورها مثل جذوع الأشجار أو الأسوار أو لترتفع وتصل إلى ضوء الشمس كما في حالة المتسلقات، أو تمتد بالساق زاحفة على الأرض في حالة المدادات. تستعمل هذه النباتات محاليق لولبية تلتف للتشبث بالأجسام الأخرى.
محتويات [أظهر]
من أمثلتها[عدل]
العسلة اليابانية
نبات الجهنمية
نباتات زينة[عدل]
الياسمين البلدي Jasminus giandiflorum
ياسمين أصفر jasminum primulinum
العسلة اليابانية Lonicera japonica
ست الحسن Ipomaea palmate
الأنتيغون Antigonon leptopus
طربوش الملك Clerodendron splendens
كيكوال هندي Quisqualis indica
الجهنمية (المجنونة) Bougainvillaea
glabra
هيدرا Hedra helix
خضراوات وفواكه[عدل]
تعتبر كثير من نباتات الفصيلة القرعية
مدادات مثل:
خيار
شمام
البطيخ
القرع
فاصوليا
من الفصائل الأخرى:
العنب
اللبلاب
زراعة المتسلقات[عدل]
تنمو المتسلقات في جميع أنواع الترب. ينصح
بتسميد المتسلقات النفضية قبل خروج البراعم بنحو شهر وتسمد مستديمة الخضرة قبل بدء
تزهيرها بنحو شهر. ومن المفيد التأكد من زراعة متسلقات متساقطة الأوراق على واجهات
الاستراحات والمقاصف وعدم زراعة الشوكية منها بجوار المداخل وعلى جوانب الطرقات، ويفضل
أن تكون مستديمة الخضرة عند زراعتها لتغطية جدار قديم أو لتغطية سور مثلاً. تتصف معظم
نباتات المتسلقات بنموها الغزير والكبير وشدة التفرع وعليه فيجب تحقيق نوع من التوازن
بين المجموع الخضري والمجموع الجذري. وتعد عملية التقليم من العمليات الضرورية والهامة
لتحقيق هذا التوازن. وهكذا يستحسن تقليم جميع الأفرع الجانبية إذا كان الهدف تسلق النبات
وصعوده لارتفاعات عالية، على أن يؤدي التقليم لمنع تزاحم الأفرع وتشابكها وتوزعها بانتظام.
ويمكن تجديد نمو المتسلقات بقطعها على ارتفاع نصف متر فوق سطح الأرض في شهر شباط على
أن يوضع السماد البلدي في حفرة جانبية ومن ثم العناية بالري والتقليم.
تقليم المتسلقات[عدل]
يجرى التقليم وقت سكون العصارة لدى متساقطات
الأوراق وأفضله في نهاية كانون ثاني وحتى منتصف شباط لنضمن مر وانتهاء البرد. وبالنسبة
للنباتات دائمة الخضرة فيجري التقليم قبل موعد تفتح الأزهار بنحو شهرين، وتحتاج هذه
الأخيرة لعملية تقليم ثانية بعد تمام الإزهار للتخلص من الثمار. وبالنسبة لهذه المستديمة
الخضرة يكون التقليم في الخريف للنباتات التي تزهر في الربيع ويكون في الخريف لتلك
التي تزهر في الصيف. يساعد التقليم في التخلص من الأفرع الجانبية والمسنة والميتة وافساح
المجال لنمو أفرع جديدة، كما ويهدف التقليم إلى تحسين هيكل الشجرة وإدخال الشمس لداخلها
وإلى تشجيع نمو البراعم الجانبية وإلى التخلص من الثمار حتى لا تأخذ كميات كبيرة من
المواد الغذائية المصنعة.
///////////
قس ویل در پنجابی:
ویل اک ایسا بوٹا اے جیہنوں سہارے دی لوڑ ہوندی اے تے ای کسے دے سہارے تے اچا ہوندا اے۔ ایہ سہارا کوئی ہور بوٹا یا شے ہوسکدی اے۔
//////////////
A vine (Latin vīnea "grapevine",
"vineyard", from vīnum "wine") in the
narrowest sense is the grapevine (Vitis), and more
generally, any plant with
a growth habit of trailing or scandent (that
is, climbing) stems, lianas or runners. The word also can refer to such stems
or runners themselves, for instance when used in wicker work.[1][2]
In the United Kingdom,
the term "vine" applies almost exclusively to the grapevine.[citation needed] The term "climber" is used for
all climbing plants.[3]
&&&&&&&
ینبوت
بفتح یا و سکون نون و ضم باء موحده و سکون
واو و تاء مثناه فوقانیه
ماهیت آن
خرنوب نبطی است و در پای دیوارها و بساتین
روید و ثمر آن شبیه بکردۀ کوسفند بسیار کوچکی و سرخ رنک مائل بسیاهی و آن را در مصر
حب الکلی نامند و دانۀ آن را دانۀ خرنوب شامی و در حرف الخا ذکر یافت و اینجا نیز شمۀ
ذکر می یابد
طبیعت آن
در کرمی و سردی معتدل و خشک در دوم و بعضی
در اول و بعضی سرد و خشک در سوم دانسته اند
افعال و خواص آن
مقئ بی لذع اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن
آن و حمول آن و جلوس در طبیخ آن جهت رفع مغص و اسهال و سیلان حیض مفرط و تقویت سفل
نافع السموم پاشیدن طبیخ آن کشندۀ براغیث الثألیل طلای آن محلل ثآلیل و زائل کنندۀ
آن المضار ثقیل و دیر هضم خصوصا تر و تازۀ آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
ینبوت . [ یَم ْ ] (ع اِ) درخت خشخاش
. (از صیدنه ابوریحان بیرونی ) (ناظم الاطباء)
(آنندراج ). درخت کوکنار. (از برهان ). || درخت خرنوب یا درختی دیگر بزرگ . (ناظم الاطباء)
(آنندراج ). خرنوب المعز. نام درختی و آن خشخاش نیست برای اینکه بار آن فَش ّ است و
فَش ّ را خشخاش معنی نکرده اند. شوکة شهباء. خروب الماء. فَش ّ. خرنوب الشوک . (یادداشت
مولف ). رستنیی باشد که آن را خرنوب نبطی گویند. میوه آن سرخ به سیاهی مایل می باشد و مشابهت تامی به
کوده گوسفند دارد و به فارسی آن میوه را کودر
خوانند. (برهان ) (از اختیارات بدیعی ). غاف . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب
). خرنوب نبطی است . (تحفه حکیم مومن ) (از
صیدنه ابوریحان ): فرفور، فرافر؛ پست بر ینبوت
. (منتهی الارب ). رجوع به خرنوب نبطی و نیز صیدنه ابوریحان بیرونی شود.
////////////
خرنوب قبطی . [ خ َ ب ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی
، اِمرکب ) قرن نبط. خرنوب مصری . رجوع به قرن نبط شود.
//////////////
///////////
&&&&&&&
ینمه
بفتح یا و سکون نون و فتح میم و ها لغت
مغربی است
ماهیت آن
نباتی است شبیه بخندریلی و برک آن از برک
کاسنی کوچکتر و مزغب و زردرنک و ساق از وسط آن بقدر یک شبر و زیاده روئیده و کل آن
زرد مانند خندریلی و ابن بیطار نوشته که برک آن ما بین لسان الحمل بری و برک اذان الغزال
است و زرد و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که آن را بشیرازی سنبل دارو خوانند
افعال و خواص آن
ضماد تازۀ آن جهت الصاق جراحاب تازه و
ذرور خشک آن جهت اندمال زخمهای کهنه مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
ینمه . [ ی َ م َ / م ِ ] (اِ) گیاهی که
در نیک شدن زخمها به کار برند. (ناظم الاطباء). به لغت اهل مغرب گیاهی باشد که به جهت
نیک شدن زخمها به کار برند. (برهان ) (آنندراج ). نباتی است که به شیرازی سنبل دارو
خوانند و در جراحتهاو زخمهای تازه مستعمل کنند. (اختیارات بدیعی ). نباتی است شبیه
به خندریلی و برگش از برگ کاسنی کوچکتر وساقش زیاده بر شبری و گلش زرد. (از تحفه حکیم مومن ). گیاهی است سپید با برگی ازغب و برگ
آن میانه برگ بارتنگ بری و برگ اذن الغزاله
باشد لیکن کوچکتر از اذن الغزاله است و از میان برگها ساقی روید به درازی یک بدست و
بزرگتر به ستبری دوکی . (یادداشت مولف ).
////////////
&&&&&&&
یوز
بضم یا و سکون واو و زای معجمه اسم فارسی
فهد است و بترکی پارس و بهندی چیتا نامند
ماهیت آن
حیوانی است شبیه بپلنک و آن را تعلیم و
رام نموده مانند سکان شکاری بان صید وحوش مانند آهو و امثال آن می نمایند
طبیعت آن
در حرارت و یبوست کمتر از پلنک
افعال و خواص آن
در جمیع افعال مانند پلنک است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
|| یوز.(اِ) جانوری شکاری کوچک تر
از پلنگ که بدان مخصوصاً شکار آهو و مانند آن کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ).قضاع
. اکشم . کشم . شکیمة. کثعم . (منتهی الارب ). جانوری شکاری که به سبب جستجوی شکار
بدین اسم نامیده شده است . (انجمن آرا) (از آنندراج ). فهد. (دهار) (نصاب الصبیان
) (منتهی الارب ). جانوری وحشی که برای شکار تربیتش کنند. چشمش سرخ است و خالهای سیاه
بسیار بر بدن دارد.زمینه ٔ آن زرد است و از گوشه ٔ چشم او یا از همه ٔ اطراف چشمان او قسمتی سیاه است
. و آن به دوستی پنیر و پرخوابی مثل است . ویه . پارس . ابوسهیل . ابوالحکیم . ابومعاویه
. (یادداشت مؤلف ). یوز یا یوزپلنگ پستانداری
است از راسته ٔ گوشت خواران و از تیره ٔ گربه ها که دارای اندامهای کشیده
و بلندی است و به همین جهت می تواند به سرعت بدود. رنگ زمینه ٔ بدنش حنایی رنگ است که مانند
پلنگ دارای لکه ها و نقاط تیره ای نیز می باشد و صورتش دارای موهای انبوهی است . ساختمان
بدن یوزپلنگ حدفاصل بین ساختمان بدن گربه ها و سگهاست . پنجه هایش مانند گربه به ناخنهای
تیزی ختم می شود، ولی برخلاف گربه در موقع استراحت و یا راه رفتن ناخنها جمع و مخفی
نمی شوند بلکه همیشه ظاهرند. این حیوان در تمام آسیا (من جمله ایران ) و آفریقا منتشر
است . یوزپلنگ به زودی اهلی می شود و با انسان انس می گیرد. به همین جهت سابقاً آن
را جهت شکار آهو و گوزن تربیت می کردند. جثه ٔ این حیوان کمی از پلنگ کوچک تر
است ولی ارتفاع آن به مناسبت درازی دست و پایش از پلنگ بیشتر است :
یوز ۞ را هرچند بهتر پروری
چون یکی خشم آورد کیفر بری .
رودکی .
یوزپلنگ آسیایی یا یوزپلنگ ایرانی (نام
علمی: Acinonyx
jubatus venaticus) یک زیرگونهٔ بهشدت خطر در معرض انقراض از یوزپلنگ است که اکنون تنها
چند ده قلاده از آن در ایران یافت میشود.
این جانور در مناطق بیابانی در سطح منطقه
زندگی میکرد و سالهاست که نسل آن در معرض نابودی کلی قرار دارد. نتایج جدیدترین تحقیقات
نشان میدهد که بین ۷۰ تا ۱۰۰ یوز پلنگ در چهار منطقه خارتوران در شهرستان شاهرود،
نایبندان در طبس و درهانجیر در بافق وجود داشته باشد. شهرستانهای زرند، نائین و
جاجرم نیز نقاط دیگری است که احتمال حضور یوز در آنان میرود. این تخمین نتیجه نقشه
برداری زمینی است که توسط بیش از ۱۲۰۰۰ دوربین دید در شب که در مکانهای مختلف کار گذاشته
شده بود[۱]. همچنین در خرداد ماه سال ۱۳۹۱ در منطقه حفاظت شده درونه شهرستان بردسکن
یک قلاده یوزپلنگ آسیایی مشاهده و تصویربرداری شد.[۲]
محتویات [نمایش]
زیستگاه [ویرایش]
تولههای یوز در سال ۱۸۹۷ در هند همراه
با یک سگ
در حدود ۲۰۰۰ سال پیش یوزها در اکثر نقاط
آسیا حضور داشتند اما الان منحصر به نواحی دور افتادهای در بیابانهای ایران شدهاند.
یوزها در سرزمینهای باز و علفزارها، دشتهای کوچک، مناطق نیمه بیابانی و سایر مناطقی
که میتوان در آن شکار یافت زندگی میکنند. یوز پلنگها را در ایران میتوان در مناطق
کویری پیدا کرد که شامل قسمتهایی از استانهای کرمان، خراسان، سمنان، یزد و تهران و
مرکزی میشود. همچنین احتمالا یوزپلنگها در مناطق خشک بلوچستان پاکستان که هنوز شکار
یافت میشود وجود دارند. زیستگاههای یوز در ایران به علت پیشروی بیابانها و تبدیل
شدن بخشی از زمینهای زیستگاه به زمینهای کشاورزی و مسکونی شدن بخشی دیگر و همچنین از
بین رفتن مراتع توسط دامهای اهلی و در نتیجه کاهش تعداد آهو و گوزن که از منابع غذایی
یوزها هستند کاهش یافتهاست.
یوز ماده مانند یوز نر محدوده خاصی را
تصرف نمیکند و این به آن علت است که مادهها در میان زیستگاههای مختلف در حرکت میباشند
و این اهمیت حفظ زیستگاهها را گوشزد میکند. در ایران یوزها پیشتر در کویرها بودند
اما به خاطر اینکه در بیابان توسط شکارچیان بسیار راحت شکار میشدند به مناطق مرتفع
تر و نیمه کوهستانی پناه بردند و اکنون بیشتر در این نواحی و درهای خشک میان کوهها
دیده میشوند.
نام [ویرایش]
یوز کلمهایست فارسی که از دیرباز در
اشاره به این حیوان بهکار میرفتهاست. یوز از بن مضارع یوزیدن به معنای جستن آمدهاست
و بهجهت شباهت ظاهری این حیوان با پلنگ امروزه بیشتر با نام یوزپلنگ شناخته میشود.
چیتا واژهایست هندی که از واژه سانسکریت
چیتراکا به معنی «خالخالی» وارد انگلیسی شده و گاهی در فارسی نیز بهکار میرود.
در زبانهای دیگر نامهای گوناگونی برای
این حیوان بهکار رفتهاست. در زبان عربی یوز را "فهد" مینامند درحالیکه
در افغانستان به آن "تازی پرنگ" (فارسی دری) و "تازی پلنگ" (پشتو)
گفته میشود. در پاکستان نیز در زبان براهوئی به آن "یوز" گفته میشود. در
زبان سواحیلی نیز که در شرق آفریقا رایج است نام "دوما" را برای این جانور
بکار میبرند.[۳]
شکل ظاهری [ویرایش]
///////////
یوزپلنگ یا یوز (نام علمی: Acinonyx jubatus)، جانوری مهرهدار
و پستاندار از راستهٔ گوشتخواران، خانوادهٔ گربهسانان است. این جانور در گذشته در
بیشتر مناطق آفریقا و گستره وسیعی از آسیای مرکزی و شبهقاره هند یافت میشد، اما امروزه
با کاهش شدید جمعیت روبرو شدهاست. از میان دو زیرگونهٔ اصلی یوزپلنگ، یکی از زیرگونهها
که با نام «یوزپلنگ آسیایی» شناخته میشود در خطر جدی انقراض است و تعداد کمی از آن
در دشتهای مرکزی ایران به بقا ادامه میدهند.
بدن یوزپلنگ در درازای چندین میلیون سال
به گونهای پیشرفت پیدا کردهاست که این جانور بتواند به طور معمول توانایی حرکت با
سرعتی برابر با ۱۱۲ کیلومتر در ساعت[۲] را داشته باشد و البته برای مدت کوتاه با سرعتی
برابر با ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت هم توانای دویدن را دارد. سرعت یوزپلنگ در عرض ۲ ثانیه
پس از شروع دویدن به ۷۵ کیلومتر در ساعت میرسد که از شتاب بسیاری از خودروهای مسابقهای
نیز بیشتر است. البته میانگین سرعت حرکتی یوزپلنگ برابر با ۶۴ کیلومتر بر ساعت است.
اندام باریک، پاهای لاغر و بلند، قفسه سینهای کم پهنا ولی عمیق و جمجمهای کوچک، ظریف
و گرد، یوز را به سریعترین جانور روی زمین تبدیل کردهاست.
این جانور به آسانی از دیگر گربهسانان
تشخیصپذیر است و آن را نه تنها از روی خالهای روی بدن میتوان متمایز کرد، که بدن
باریک و کشیده، سر کوچک، چشمهای بالا قرار گرفته و گوشهای کوچک و تا حدودی پهن شمایلی
یکتا به او میدهند. طعمهٔ معمول یوزها آهوها (به ویژه آهوی تامسون)، ایمپالا و دیگر
پستانداران سمدار حداکثر تا ۴۰ کیلوگرم وزن هستند. یک نر بالغ تنها هر چند روز یک
بار شکار میکند اما مادههای دارای توله تقریباً هر روز به شکار میپردازند. در حالی
که سایر گربهسانان شکارچیان شب هستند، یوزها عمدتاً روزها فعال بوده و اغلب در اوایل
بامداد و غروب آفتاب به سراغ طعمههای خود میروند.
محتویات [نهفتن]
۱ واژهشناسی
۲ پیدایش
و پراکنش
۲.۱ زیرگونهها
۳ مشخصات
ظاهری
۴ رفتار
۴.۱ تولید
صدا
۴.۲ شکار
۵ زادآوری
۶ گستره
پراکندگی
۷ آسیبشناسی
۷.۱ دشمنان
طبیعی
۷.۲ خطرها
از سوی انسان
۷.۳ کاهش
تنوع ژنتیکی
۸ اقدامات
حفاظتی
۸.۱ در
ایران
۹ رابطه
با انسان
۱۰ یادداشت
۱۱ پانویس
۱۲ منابع
۱۳ پیوند
به بیرون
واژهشناسی[ویرایش]
واژهٔ یوزپلنگ از ترکیب دو واژهٔ «یوز» و «پلنگ» تشکیل شدهاست.
یوز بُن مضارعِ مصدر «یوزیدن» به معنای «جَستن، جهیدن و طلب کردن» بوده و ازاینرو
یوزپلنگ به معنای پلنگی است که به دنبال شکار خود گشته و آن را با جستن و دنبالکردن
میگیرد.[۳] در فارسی میانه هم نام این جاندار «یوز» (با واو مجهول) بودهاست.[۴]
نام یوزپلنگ در زبان انگلیسی چیتا (Cheetah) است. این واژه برگرفته
از واژهٔ سانسکریت چیتراکایاه (चित्रकायः)[پانویس ۱] به معنای
«دارای بدن رنگارنگ» است و از طریق واژهٔ هندیِ چیتا (चीता)[پانویس ۲] وارد انگلیسی
شدهاست.[۵] نام سردهای که یوز تنها عضو آن است نیز Acynonix است و تشکیلیافته
از دو بخش برآمده از واژگان «ثابت» و «پنجه» در زبان یونانی. این نام اشاره به ویژگی
یکتای جمعنشدنی پنجهها در این جانور دارد؛ ویژگیای که در هیچ گربهایمانند دیگری
دیده نمیشود.[۶]
////////////
قس فهد، نمر صیاد در عربی:
الفهد أو النمر الصيّاد[4][5][6] هو نوع فريد من فصيلة السنوريات، يتميز بسرعة فائقة لا
ينازعه فيها أحد من أبناء فصيلته ولا أي نوع آخر من الدواب، وبذلك فهو يعتبر أسرع
حيوان على وجه الأرض، إلا أن تلك السرعة الفائقة
يقابلها ضعف بنيوي كبير عند المقارنة بأنواع أخرى من هذه الفصيلة، إذ أن تأقلم
أجساد هذه الحيوانات للعدو جعل منها نحيلة لا تقوى على قتال الضواري الأكبر حجمًا والطرائد الأضخم قدًا.
والفهود هي الممثلة الوحيدة لجنس "ثابتة
المخالب" (باللاتينية: Acinonyx)
في العصر
الحالي، إذ أن جميع الأنواع المنتمية لهذا الجنس اندثرت عن وجه الأرض قبل آلاف
السنين بسبب العوامل الطبيعية. تتراوح سرعة الفهد بين 112 و120 كيلومترًا في
الساعة (بين 70 و75 ميل في الساعة)،[7][8] وذلك في المسافات القصيرة حتى
460 مترًا (1,510 أقدام)، ولها القدرة على الوصول إلى سرعة 103 كيلومترات في
الساعة انطلاقًا من الصفر خلال 3 ثوان فقط، وهذا يجعلها أسرع من معظم السيارات الفائقة.[9] كانت مقولة أن الفهد هو أسرع الثدييات عدوًا مقولة مشكوكًا بصحتها، ذلك أن
بعض الحيوانات، مثل الوعل شوكي
القرون من أمريكا
الشمالية، قادرة على مقارعة الفهود من ناحية العدو، إلا أن بعض الدراسات أثبتت مؤخرًا
أن الفهود هي بالفعل أسرع الحيوانات.[10]
تصنف القائمة
الحمراء للاتحاد العالمي للحفاظ على الطبيعية الفهد على أنه نوع مهدد بالانقراض بدرجة منخفضة،[11]والسبب
الرئيسي وراء ذلك هو الاضطهاد البشري المستمر في المناطق حيث تسود تربية
الماشية بشكل أساسي، ذلك أن المربين يقتلون الفهود لاستهدافها الخراف والماعز بطيئة الحركة، إضافة إلى أنهم
يقومون بتدمير
مسكنها على الدوام وتجزئتها في سبيل إنشاء مراعي لمواشيهم.
كانت الفهود واسعة الانتشار سابقًا في
أجزاء عديدة من العالم
القديم،
أما اليوم فهي مبعثرة مع تجمع جمهراتها الرئيسية في أفريقيا جنوب الصحراء
الكبرى،
ويعيش البعض منها في جيوب معزولة في شمال
أفريقيا وإيران وباكستان.
أما أكبر تجمّع
للفهود في العالم فهو في ناميبيا بجنوب غرب القارة الأفريقية،
التي يدعوها البعض "أرض الفهود".
///////////
قس هئپارد در آذری:
Hepard (cheetah)
— pişik cinsinə mənsub olan çitalar qərbi və cənubi Afrika savannalarında
yaşayırlar. Bədənindəki xallar, gözündən ağzına və çənəsinə enən qara xətləri
var və bu xətlər günəş işığın çəkər, beləcə digər yırtıcılardan fərqli olaraq
günün istisində belə rahatlıqla ovlana bilərlər. Ən məşhur xüsusiyyəti sürətlə
qaçmasıdır. Dünyanın ən sürətli qaçan məməlisidir. Aslanlar kimi sürü və gizlənərək
ovlanmaq yerinə, yüksək sürət avantajı sayəsində ovlanan heyvandır. Sıfırdan
120 km/s sürətə sadəcə 3.5 saniyəyə çatır. Hepard kimi sürətli ovçudan heç bir
şikar qaçıb canını qurtara bilməzdi, əgər.... Əgər bir əmması olmasa idi.
Hepardlar uzun müddət bu sürətlə qaça bilmirlər.Əgər 500 metrdən artıq qaçarsa
bədən temperaturu 46 dərəcəyə qalxır və bu da hepardın beyninə zərər verə bilər.
Hepard balalarının ölüm təhlükəsi 90%-dir.
//////////
قس هئپارد در آذری جنوبی:
هئپارد (اینگیلیسجه: Cheetah، (فارسجا:یوزپلنگ)، (آنادوْلو تۆرکجهسیجه:Çita)، (روسجا:Гепард)، (آلمانجا:Gepard)) ییٛرتیجیلار دستهسینه عایید حئیوان
نؤعو.
////////////
قس بردلاس! در عبری:
בַּרְדְּלָס (גם: צִ'יטָה;
שם מדעי: Acinonyx jubatus) הוא מין טורף יחיד בסוג ברדלס השייך למשפחת החתוליים שעדיין קיים
היום. בנוסף אליו היו ארבעה מינים אחרים בסוג ברדלס (Acinonyx), שנכחדו. ישנן
חברבורות בצבע שחור. הוא דומה במבנהו לנמר, אלא שגופו רזה יותר, ראשו קטן יותר וצורת
חברבורותיו היא נקודות, בניגוד לחברבורות דמויות הטבעת של הנמר. בריצתו הוא מסוגל להגיע
למהירות מרבית של 110–120 קמ"ש. בדילוגים יכול הברדלס להגיע עד למרחק של שמונה
מטרים.
הברדלס נפוץ באפריקה ובאזורים
מעטים ביותר באסיה.
////////////
قس دوما در سواحلی:
Duma ni mnyama mbuai aliyemo
katika jamii ya paka (Felinae). Chakula chake
ni wanyama jamii ya swala hupatikana Afrika na
kidogo sehemu za Asia.
Kichwa chake
ni kidogo zaidi ukilinganisha na wanyama wengine wa jamii yake kama chui. Duma
anatofautiana na chui pia kwa sehemu ya mgongo na
sehemu ya machoni:
mgongo wa duma huwa kama alama ya "S", tofauti na mgongo wa chui. Macho ya duma
yana weusi mkali ukilinganisha na chui.
///////////
قس یوزپیلینگ در کوردی:
Yûzpiling, yûz, şîpa
nêçirvan, kurebesk, şekê nêçîrvan yan çîta (Acinonyx
jubatus), cureyekî pisîkênmezin ji binfamîleya (bi înglîzî subfamily û
berê wek tribe ango êl) Felinae ye
ku li gelek waran li parzemîna Afrîka yê
dijî, lê berê li Asyayê, Rojhilata Navîn.
/////////
قس جپارد در ازبکی:
Gepard (Acinonyx
jubatus) — mushuksimonlar oilasiga mansub yirtqich sut emizuvchi, gepardlar
(Acinonyx) ypygʻining yagona turi. Tanasining uz. 123— 150 sm, dumi 63—75 sm.
Oyoqlari uzun va ingichka, tirnoqlari ichkariga tortilmasligi bilan boshqa
mushuksimonlardan farq qiladi. Yungi sargʻish qum rangda, mayda qora dogʻlar
bilan tekis qoplangan. Bolalari tanasining ustki tomonidagi uzun tik yunglari
paxmoq mantiya (yopingʻich) hosil qiladi. Afrika, Jan.-gʻarbiy Osiyo (Eron,
Afgʻoniston, Balujiston) va Oʻrta Osiyoda tarqalgan. 1972 y.gacha onda-sonda
Turkmanistonning jan.da uchrab turardi. Kunduzi hayot kechiradi. Homiladorligi
84-95 soʻtka. 2-4 ta bola tugʻadi. Toʻqay, dasht, choʻl va togʻ etaklarida
yashaydi. Tuyoqli hayvonlar (kiyiklar, qoʻylar)ni ov qiladi. Oʻljasiga pana
joydan tashlanadi va qisqa masofada quvib yetadi (tezligi soatiga 110 km
gacha). Qadimda qoʻlga oʻrgatilgan G. dan ov qilishda foydalanilgan. Hozir soni
juda kamayib ketgan, tabiatda butun dunyo boʻyicha bir necha yuzta saqlanib
qolgan. Oʻzbekistan Respublikasi va Xalqaro Kizil kitobga kiritilgan.
Tutqunlikda yaxshi koʻpayadi.
///////////
قس چیتا در پنجابی:
چیتا بلی
ٹبر دا اک وڈا سنگی اے جیہڑا افریقہ تے ایران وچ ملدا اے۔ ایہ دنیا دا سب توں تیز نسن والا جانور اے۔ ایہ 120
کلومیٹر اک کینٹہ یا 70 میل اک کینٹہ تک تیز دوڑ سکدا اے۔ ایہہ 0 توں 100 کلومیٹر اک کینٹہ دی دوڑ تک صرف ساڈھے تن سکنٹ تے اپڑ جاندا اے۔
///////////
قس چپارد در روسی:
Гепа́рд (устар. охотничий леопард; лат. Acinonyx jubatus) — хищное млекопитающеесемейства кошачьих, обитает в большинстве стран Африки, а также
на Ближнем Востоке. Это единственный современный
сохранившийся представитель рода Acinonyx.
Быстрейший из всех наземных млекопитающих: за 3 секунды может развивать
скорость до 110 км/ч[1][2][3][4][5][6].
/////////////
قس چیتو در سندی:
چيتو ٻلي جي نسل سان تعلق رکندڙ جانور آهي. شڪار ڪرڻ وقت هن جو گهڻو ڌيان رفتار تي هوندو آهي جيڪا 120 ڪلوميٽر ڪلاڪ تائين پهچي سگهي ٿي. چيتو 0 کان 100 ڪلوميٽر جي رفتار صرف 3.5 سيڪنڊن ۾ حاصل ڪري سگهي ٿو.
/////////////
قس چیتا در ترکی استانبولی:
Çita (Acinonyx jubatus)
(Sanskritçede benekli
anlamına gelen Çitraka sözcüğünden gelir), kedigiller familyasının
ilginç bir üyesi olup, hızlı koşması ile bilinir. Günümüzde türün çoğunluğu
Güney ve Doğu Afrika'da
yaşar. Çok küçük bir topluluk da İran'ın Horasan bölgesinde
yaşamaktadır. 15, 16 ve 17. yüzyıllara ait Padişahların av sahnelerini gösteren
minyatürlerde av yapan çitalar görülmektedir. Anadolu ve Ortadoğu’da zoolojik
araştırmalar yapan İngiliz araştırmacı Charles Danford' un 1879 yılına ait
notlarında Birecik' in güneyinde bir şeyh tarafından kendisine canlı bir çita
hediye edildiği belirtilmektedir. Türkiye' de 19. yüzyıla kadar yaşamıştır.[1][2][3]
///////////
قس گچیگاپلنگ در ترکمنی:
Geçigaplaň, ýa-da aziýa
geçigaplaňy, ýa-da awçy leopard, ýa-da çita (lat. Acinonyx jubatus) — pişikler maşgalasyna
degişli süýdemdiriji ýyrtyjy.
Ýeriň ýüzünde ýaşaýan iň ýyndam jandar.
///////////
قس چیتا در اردو:
چیتا (سنسکرت کے لفظ چترکا سے بنا ہے) بلی کی نسل(Felidae) سے تعلق رکھتا ہے۔ شکار کرتے وقت اس کا زیادہ تر انحصار رفتار پر ہوتا ہے جو 120 کلو میٹر فی گھنٹہ یعنی 70 میل فی گھنٹہ تک پہنچ سکتی ہے۔ یہ رفتار کرۂ ارض پر اور کوئی جانور نہیں پا سکتا۔ چیتا 0 سے 100کلومیٹر کی رفتار صرف 3.5 سیکنڈ میں حاصل کر لیتا ہے۔
///////////
The cheetah /ˈtʃiːtə/ (Acinonyx jubatus) is a
large felid of the subfamily Felinae that occurs mainly in eastern and
southern Africa and a few parts of Iran.
The only extant member of
the genus Acinonyx, the cheetah was first described by Johann
Christian Daniel von Schreber in 1775. The cheetah is
characterised by a slender body, deep chest, spotted coat, a small rounded head, black tear-like
streaks on the face, long thin legs and a long spotted tail. Its lightly built,
slender form is in sharp contrast with the robust build of the big cats, making it more similar to the cougar. The cheetah reaches nearly 70 to
90 cm (28 to 35 in) at the shoulder, and weighs 21–72 kg
(46–159 lb). Though taller than the leopard, it is notably smaller than the lion.
Typically yellowish tan or rufous to greyish white, the coat is uniformly
covered with nearly 2,000 solid black spots.
Cheetahs are active
mainly during the day, with hunting their major activity. Adult males are
sociable despite their territoriality,
forming groups called "coalitions". Females are not territorial; they
may be solitary or live with their offspring in home ranges. Carnivores, cheetah mainly prey upon antelopesand gazelles. They will stalk their prey to within
100–300 metres (330–980 ft), charge towards it and kill it by tripping it
during the chase and biting its throat to suffocate it to death. The cheetah's
body is specialised for speed; it is the fastest land animal. The speed of a
hunting cheetah averages 64 km/h (40 mph) during a sprint; the chase
is interspersed with a few short bursts of speed, when the animal can attain
112 km/h (70 mph), although this is disputed by more recent
measurements. Cheetahs are induced
ovulators, breeding throughout the year. Gestation is nearly three months long,
resulting in a litter of typically three to five cubs (the number can vary from
one to eight). Weaning occurs at six months; siblings tend to stay together for
some time. Cheetah cubs face higher mortality than most other mammals,
especially in the Serengeti region.
Cheetahs inhabit a variety of habitats – dry forests, scrub forests and savannahs.
Thanks to its prowess
at hunting, the cheetah was tamed and used to kill game at hunts in the past.
The animal has been widely depicted in art, literature, advertising and
animation.
Classified as vulnerable by
the International
Union for Conservation of Nature (IUCN), the cheetah has
suffered a substantial decline in its historic range due to rampant hunting in
the 20th century. Several African countries have taken steps to improve the
standards of cheetah conservation. By late 2016-early 2017, the cheetah's
global population had fallen to approximately 7,100 individuals in the wild due
to habitat loss, poaching, the illegal pet trade, and conflict with humans,
with researchers suggesting that the animal be immediately reclassified as
"Endangered" on the IUCN Red List.[3]
&&&&&&&
و باینجا ختم نموده ادویۀ مفرده را بعون
اللّه تعالی و حسن توفیقه
و الحمد للّه اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا
و صلی اللّه علی رسوله
محمد و آله و اصحابه الطیبین الطاهرین
و سلم تسلیما کثیرا
پایان توضیحات و معادل یابی مداخل
مخزن الادویه دوشنبه بیست و دوم آیان ماه یکهزار و سیصد و نود و شش شمسی، گلگری،
خانه شیران
آغاز ترجمه و تحلیل موبی دیک هرمان
ملویل سه شنبه بیست و سوم آیان ماه یکهزار و سیصد و نود و شش شمسی، گلگری، خانه
شیران