نیلج
بکسر نون و سکون یا و فتح لام و جیم لغت عربی نیل است و بعضی غیر آن دانسته اند
ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک صعتر و بر روی زمین مفروش و در حوالی دربند شیروان کثیر الوجود
افعال و خواص آن
اقراص معمول آن را جهت بیاض چشم بیعدیل دانسته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
نیل
25. همچنان که از واژه انگلیسی "indigo" (بر گرفته از indicum لاتین) برمیآید، خاستگاه این ماده رنگی هند بوده است. گیاه نیل (Indigofera tinctoria) از هند وارد ایران شده و ابومنصور با نام نیل، nil یا لیله līla از آن یاد کرده است.* گویند برگهای این گیاه مو را تقویت کنـد. اگر از پیش مورا با حنا رنگ کرده سپس کوبیده ی نیل زنند به رنگ مشکی بــــراق درمیآید. گونهای دیــگر از آن، I. linifolia، هنوز در ایران برای سیاه کردن موی سر و ریش به کار میرود.[2] واژههای فارسی از nīla سنسکریت اند؛ نیلج** nīlej عربی نیز به همچنین. [3] در فارسی نیل هندی nili hindi نیز به کار میرود. گارسیا دا اورتا صورت anil را نیز فرونگاشته،[4] و در اسپانیایی این گیاه anil نام دارد (anil در پرتغالی و ایتالیایی). [5] این گمان پذیرفتنی است که نیل نخستین بار در دوران ساسانی و در پادشاهی خسرو انوشیروان یکم (579-531 میلادی) وارد ایران شده باشد، زیرا مسعودی که پیرامون سال 943 میلادی مینوشته است، میگوید این پادشاه کتاب کلیله و دمنه، شطرنج، و رنگ موی مشکی بنام هندی را از آنجا دریافت کرد.[6]
چینیها با نیل راستین با نام ts'in tai ("بزکی کبود برای رنگ کردن ابرو") آشنا شدند و روش یاد شده کاربردش را از ایرانیان گرفتند. این نام نخستین بار به عنوان فرآورده ای از تسائو Ts'ao (جغتای*/ Jāguda) [7] و کوـلان (Kü-lan) در نزدیکی تخارستان فرونگاشته شده است؛[8] در دوره تانگ، زنان فرغانه سفیداب نمیکردند، اما بـــــــه ابروهای خود ts'in tai می کشیدند. [9] مــــا چی (Ma Či)، که در سده دهم میزیست، میگوید، ts'in tai از سرزمین پوـسه (ایران) میآمـــــــد اما اکنــــــون در رنـگی با خواـص مشابه از tien (Polygonum tinctorium بومی چین) گیرند. "[10] لی شی ـ چن بر این باور است که ts'in tai همان lan-tien بیگانه (Indigofera tinctoria) است. نباید فراموش کرد جنس Indigofera شامل سیسد گونه است و از همین رو هیچ امیدی نیست که بتوان آن را بر مبنای نوشته های خاور زمین درست شناسایی کرد.[11] وات در این مورد میگوید: "گونهای Indigofera در سرتاسر سرزمین های گرمسیر جهان (چه در بّر قدیم و چه جدید) به مرکزیت آفریقا پراکنده است. اضافه بر گیاهان این تیره، از چندین گیاه یکسره متفاوت نیز مادهای مشابه بدست میآمد. از این رو چندین سده پیاپی دربیشتر زبانها نامی مشابه داشته تا بدان پایه که نمیتوان به روشنی دانست آیا نیلی که در آثار نویسندگان کلاسیک هند به کار رفته همان گیاهی است که رنگی را که امروزه در تجارت نیل مینامند به دست میدهد." بنابراین، "نیل" نام تجاری کلی است برای ماده رنگی کبود، بیآنکه از نظر گیاهشناسی ارزشی داشته باشد. به همین ترتیب، نیل چینی نیز در قسمتهای گوناگون آن کشور از گیاهانی متفاوت به دست میآید. [12]
شگفتا که چینیها که روزگاری نیل را از ایران وارد میکردند و ایران نیز بروشنی آن را از هند گرفته بود، اشارهای به هند به عنوان کشور عمده تولید کننده نیل نکردهاند. هیرت مقالهای جالب درباره ts'in tai نوشته است.[13]
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
&&&&&&&
نیم
بکسر نون و سکون یا و میم لغت هندی است کویند اصل آن نینب بوده که بنا بر قاعدۀ مقرره در الفاظ فارسیه هر جا که نون با باء موحدۀ ساکنه جمع شود با را با میم بدل می کنند مانند دنب و سنب که با را با میم بدل کرده و برای تخفیف نون را حذف کرده دم و سم شده در آنجا نیز همین عمل نموده نیم کشته
ماهیت آن
درختی است عظیم هندی معروف و مشهور برک آن باریک و مشرف و نازک و اندک از برک انار بزرکتر و تشریف آن زیاده و کل آن در خوشه و وسط کلها زرد و اندک با عطریت و خوش منظر و ثمر آن بقدر سنجد بسیار کوچکی یعنی مدور اندک طولانی و رسیدۀ پختهای آن زردرنک و تلخ با اندک شیرینی یحتمل که آنچه حکیم میر محمد مؤمن رح تع در تحفه نوشته اند که آن را در اصفهان سنجد کرخی و در مازندران کنار نامند و در بعضی بلاد معروف بدرخت توز است چندان اصلی نداشته باشد زیرا که نیم در غیر بلاد هند نمی شود و مستعمل اکثر برک تازۀ آنست
طبیعت آن
نزد اهل هند سرد در اول و خشک در دوم و نزد بعضی در اول کرم و تر و نزد بعضی معتدل
افعال و خواص آن
محلل و منضج اعضاء الراس بخور برک مطبوخ آن در آب جهت درد کوش و اوجاع مفاصل و قطور عصارۀ برک تازۀ آن به تنهائی و یا با عسل در بینی مسکن صداع و در کوش مسکن وجع و مصلح جراحات و مانع آب رفتن از ان و مضمضه به آب برک تازۀ آن و یا به آب مطبوج آن جهت تقویت لثه و درد دندان نافع اعضاء النفض آشامیدن آب برک تازۀ مطبوخ آن و یا آنکه برک آن را سائیده و کردۀ با نی پخته در آب اندازند و آب آن را سه شبانروز بیاشامند جهت تحلیل ریاح و رطوبات معده و التیام مجاری بول و تصفیۀ آنها و آشامیدن آب مطبوخ پوست بیخ آن بقدر دوازده مثقال مدر حیض بسته شده و آشامیدن ثمر آن یک مثقال حابس اسهال مزمن و حکیم میر محمد افضل در مجربات خود نوشته که ثمر آن کرم و تر و ملین بطن و رافع جذام است الاورام و البثور و الدمامیل ضماد برک کوبیدۀ کرم نمودۀ آن و بدستور ضماد پختۀ آن بدین نحو که در ظرف سفالی کرده و ظرف دیکر بر سر آن کذاشته و اطراف آن را بسته بر آتش کمی کذارند که ببخار طبخ یابد و یا آنکه در برک بید انجیر و یا برک موز بسته در زیر خاکستر کرم طبخ نمایند جهت تحلیل اورام حارۀ رطبه و بارده و نضج دمامیل و تنقیۀ قروح و التیام آنها و تسکین اوجاع و امثال اینها نافع و ضماد سائیدۀ آن با اندک نمک منقی قروح خبیثه و خورندۀ کوشت فاسد و بدستور باکرکه شکر سرخ تیره مائل بسیاهی است اکال قروح و جروح است و چون بفتیله آلوده در دهن زخم کذارند کشاده کرداند و چون در جوف آن فرستند تنقیۀ آن نماید خصوص که بر بالای آن زخم برک سائیده کرم کرده و یا مطبوخ بنحو مذکور بسته باشند و چون قروح و جروح تنقیۀ تام یافتند و خواهند ملتئم سازند باید که بی نمک استعمال نمایند و مرهم و دهن آن نیز جهت اکثر قروح و جروح و سوختکی آتش نافع و بعضی روغن آن را نائب مناب روغن شیخ صنعان دانسته اند و صنعت آن هر دو و حلوای برک آن در قرابادین کبیر ذکر یافت و عرق پوست درخت بسیار کهنۀ آنکه نیم کوفته هر مقدار که خواهند و با ربع وزن آن شکر سرخ که بهندکر نامند اما صاف خالص باشد و ده وزن آن آب بخیسانند و روزها بآفتاب و شبها در سایه کذارند تا بیست و یک روز پس عرق کشند بدستور مقرر و روزی دو توله تا چهار توله آن را بیاشامند و از عقب آن بفاصله یکدو ساعت نان با روغن کاو تازه بخورند تا بیست و یک روز یا زیاده بحسب حاجت و مرض و از نمک و ترشی و ماهی و بادی پرهیز نمایند جهت اکثر امراض مانند لقوه و فالج و استرخا و اوجاع مفاصل و غیرها و استسقا و نزول آب در هر عضوی که باشد و قروح مجاری بول و جذام و قروح خبیثه و ساعیه و جرب متقرح و قوبا و امثال اینها نافع و بدستور آشامیدن نقوع مذکور جهت امراض مزبوره روزی دو توله بدستور و مراعات پرهیز
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
چریش
اشاره
به فارسی در بندرعباس و چاهبهار با نامهای محلی «چریش»، «سریش» و «چریشک» نامیده میشود. به فرانسویMargousier وFaux sycomore و به انگلیسیNeem وNim tree وMargosa گفته میشود. گیاهی است از خانوادهMeliaceae نام علمی آن:Azadirachta indica A .Juss . و مترادف آنMelia azadirachta L . وMelia indica Boiss . وMelia fraxinifolia Salisl . میباشد. روغنی که از دانههای گیاه میگیرند در بازرگانی بهNimoil معروف است.
مشخصات
چریش درختی است با قامت متوسط برگهای آن سبز، کناره برگ دارای بریدگی و شبیه دندانه نامنظم است، برگهای آن شبیه برگ زبان گنجشک میباشد. نوک برگها خیلی تیز و کشیدهتر از برگهای زیتون تلخ میباشد ولی شکل کلی درخت شبیه درخت زیتون تلخ است، به همین جهت اغلب اشتباها یا عمدا برگها و ریشه آن را به جای و یا مخلوط با برگها و پوست و ریشه زیتون تلخ در بازار عرضه مینمایند.
درخت چریش بومی هند شرقی است و تا مغرب چین و شرق جاوه انتشار دارد و در بعضی مناطق کاشته میشود. به ایران وارد شده و کاشته میشود و از گیاهان بومی شده است. در حال حاضر در چاهبهار، بندرعباس و سایر نقاط جنوب کشور میروید.
معارف گیاهی، ج4، ص: 2
چریش
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی چریش دارای یک روغن تلخ و مارگوزیک اسید[1] است. روغنی که از دانههای آن گرفته میشود، دارای دو نوع ماده تلخ است. در دانههای آن در حدود 45 درصد روغن وجود دارد. مواد تلخی که از روغن چریش جدا شده است عبارتاند از: نیمبین 2] و
معارف گیاهی، ج4، ص: 3
نیمبینین 3] و نیمبیدین 4] که ماده عامل عمده آن را تشکیل میدهد شامل سولفور میباشد. از شکوفههای چریش یک گلوکوزید به نام نیمبوسترین 5] در حدود 005/ 0 درصد و اسانس روغنی فرّار با بویی نامطبوع (در حدود 5/ 0 درصد) و نیم بوسترول 6] و نیم بستین 7] و اسیدهای چرب جدا شده است. در گلهای آن یک ماده تلخ و اسانس تلخ و تحریککننده وجود دارد. در میوههای آن ماده تلخ باکایانین 8] یافت میشود.
از پوست تنه درخت در حدود 04/ 0 درصد ماده نیمبین و در حدود 01/ 0 درصد ماده نیمبینین و در حدود 4/ 0 درصد ماده نیمبیدین و در حدود 02/ 0 درصد اسانس جدا شده است G .I .M .P[ .
در گزارش دیگری در مورد ترکیبات شیمیایی گیاه چریش چنین آمده است:
در پوست درخت نیمبین، نیمبیدین، نیمبینین، نیمبوسترول [باتاچارچی 9]] و سوجیول 10] و نمبیول 11] [سنگوپتا[12]] یافت میشود. در روغن تصفیه شده آن پالمیتیک اسید[13]، استئاریک اسید[14] اولئیک اسید[15]، لینولئیک اسید[16]، آراشیدیک اسید[17] و مقدار کمی میریستیک اسید[18] وجود دارد. روغن دانههای آن منبع غنی از
معارف گیاهی، ج4، ص: 4
اولئین 19] و استئارین است [پتلو[20]]. مهمترین عامل مؤثر اصلی روغن آن نیمبیدین است که مقداری سولفور در آن یافت میشود. [صدیقی 21]]. در برگهای آن مارگوزین 22] وجود دارد [گوسوامی و دوت 634].
خواص- کاربرد
در هند: پوست درخت چریش تلخ مقوی و تونیک است و قابض و تببر میباشد. همچنین پوست ریشه و میوههای نارس آن نیز تونیک و مقوی و تببر است.
برگهای لهشده آن را به صورت ضماد برای فروکش کردن جوش و کورک روی محل مبتلا میگذارند. جوشانده برگهای آن را به عنوان ضدعفونیکننده برای ضد عفونی کردن زخمها و اکزما به کار میبرند. گلهای خشک آن تونیک و مقوی بخصوص مقوی معده است. روغن آن محرک، ضدعفونیکننده و به عنوان پادزهر برای مارگزیدگی و عقربزدگی مصرف میشود. میوههای آن مسهل است. و برای کشتن کرم معده به کار میرود، ضمنا نرمکننده نیز میباشد.
در برمه: پوست درخت به عنوان مقوی و تونیک و برگ، گل و روغن آن به عنوان محرّک موضعی و حشرهکش مصرف میشود [راجر[23]]. صمغ آن نرمکننده و مقوی و گلهای آن برای تقویت معده مفید است. برگهای لهشده آن را به صورت ضماد روی جرب و تاولهای تر برای التیام میگذارند [تئوبالد[24]].
در هند و چین: تنطور پوست درخت برای اشخاص مبتلا به مالاریای مزمن یا یرقان و خستگی عمومی تجویز میشود و بعلاوه برای اشخاصی که پس از جراحتهایی تب کردهاند نیز توصیه میشود. از تنطور برگ درخت به عنوان محرّک اشتها و با ریواس به عنوان تونیک (ولی یبوستزا) استفاده میشود. به علاوه از این تنطور به صورت مالش روی اعضای شکسته و یا از جا در رفته و برای تسکین دردهای عضلات به کار میبرند. از روغن برگهای آن برای معالجه دردهای روماتیسمی و مالیدن آن برای رفع
معارف گیاهی، ج4، ص: 5
اکزمای مزمن استفاده میشود. همچنین اهالی کامبوج برای برگهای جوان و گلهای درخت خاصیت تصفیه خون و خونسازی قایلاند. از له شده برگها و گلهای آن ضمادی درست کرده و با انداختن روی پیشانی برای معالجه هذیان تب استفاده میشود. جوشانده رقیق ریشه گیاه با اجزای دیگری به عنوان ضد صفراوی و تونیک برای معالجه سل و ناراحتیهای کبد مصرف میشود [مینات 25]]. جوشانده پوست و گل و برگ آن به صورت کمپرس برای التیام زخمها و جراحتها کاربرد دارد [پتلو]. در اندونزی از جوشانده برگها و یا از روغن دانه آن به عنوان ضدعفونیکننده، روی زخمها میمالند [هین 26]]. روغن دانه آن به عنوان ضد انگل و پارازیت برای معالجه بیماریهای پارازیتی پوست نظیر بیماری اسکابیز[27] مالیده میشود [واناستینیس- کروزمان 28]].
توضیح: بیماری اسکابیز یا نوعی جرب، بیماری پوستی است که شدیدا مسری میباشد و عامل آن یک آراکنید[29] به نامSarcoptes scabiei است که موجب خارش پوست میشود.
درخت چریش در هند درختی مقدس است و در تشریفات مذهبی هندوها به کار میرود. لهشده پوست آن بوی ملایم میدهد و صمغ درخت شبیه صمغ عربی است.
معارف گیاهی، ج4، ص: 6
//////////
چریش درختی است زودرشد از تیره سنجدتلخیان (Meliaceae)، افراسانان(Sapindales).
چریش یکی از دو گونه در جنس آزاددرختها (Azadirachta) است. نام این سرده (جنس) یعنی Azadirachta در زبانهای اروپایی از واژه فارسی «آزاددرخت» گرفته شده است.
چریش بومی شبه قاره هند و میانمار است و در نواحی گرمسیری و نیمهگرمسیری میروید. همچنین این گیاه در جنوب شرق بلوچستان هم به کثرت یافت میشود.
نام چریش در زبان سواحلی (در خاور آفریقا) مواروبائینی (Mwarobaini) است که «درخت ۴۰» معنی میدهد زیرا به باور عوام این درخت ۴۰ بیماری مختلف را درمان میکند.
////////////
قس نیم شائع در عربی:
النيم الشائع أو النيم الهندي أو الأزدرخت الهندي أو شجرة النيم (الاسم العلمي:Azadirachta indica) هي شجرة (نوع) يتبع جنس النيم منالفصيلة الأزدرختية[3]. يطلق عليها في الهند اسم (صيدلية القرية) فهي شجرة معروفة هناك منذ فترة طويلة جدًا. تتميز بقدرتها على تنقية التربة من الأملاح. وهي شجرة معمرة يصل عمرها إلى 180 عاماً، وقد يمتد عمرها في الغابة إلى 200 سنة.
محتويات
[أظهر]
الموطن الأصلي لها مناطق الغابات والأخشاب في الهند وسيرلانكا وتعرف بالهند باسم (المرجوسا). أول مكان وجدت فيه أشجار النِّيم هو شمال الهند، وخاصة منطقة تعرف باسم كازناتاكا. وتنتشر شجرة النِّيم كذلك في المناطق الإستوائية وتحت الإستوائية مثل إندونيسيا والسودان. وأدخلها المستوطنون الهنود إلى إفريقيا في أواخر القرن 19. ولقد ذكر عالم النبات الألماني د."شموترر" في كتابه عن نبات النِّيم أن هذه الأشجار تُزرع في السودان منذ عام 1921؛ حيث تنتشر حول مجري نهر النيل الأزرق والنيل الأبيض. وفي الفترة الأخيرة تمت زراعة ما يقرب من 4000 شجرة نيم في مصر وخاصة في منطقة الدلتا، وتنمو بنجاح في المناطق الحارة. وتنتشر زراعته في شمال السودان ووسطه، وقد نجحت زراعته في جنوب المملكة العربية السعودية، وأدخل إلى منطقة مكة المكرمة ونجحت زراعته في جبل الرحمة ومنطقة عرفات وفي منطقة جازان.
///////////
قس میمبا در باسای اندونزی:
Mimba atau Daun Mimba atau Azadirachta indica A. Juss. adalah daun-daun yang tergolong dalam tanaman perdu/terna yang pertama kali ditemukan didaerah Hindustani, di Madhya Pradesh, India. Mimba datang atau tersebar ke Indonesia diperkirakan sejak tahun 1.500 dengan daerah penanaman utama adalah di Pulau Jawa.
Tumbuh di daerah tropis, pada dataran rendah. Tanaman ini tumbuh di daerah Jawa Barat, Jawa Timur, dan Madura pada ketinggian sampai dengan 300 m dpl, tumbuh di tempat kering berkala, sering ditemukan di tepi jalan atau di hutan terang.
/////////
قس در عبری:
אזדרכת הודית (ידוע גם כעץ הנים; שם מדעי: Azadirachta indica) הוא עץ ממשפחת האזדרכתיים. מוצאו מהודו ובורמה, גדל באזורים טרופיים וטרופיים למחצה.
///////////
قس ماروباینی در سواحلی:
Mwarobaini (Azadirachta indica) ni mti unaofahamika kwa uwezo wake wa kutibu magonjwa ya aina mbalimbali. Inaaminika kuwa mti huu umetoka huko India na Burma. Mwarobaini hushamiri zaidi katika nchi za tropiki na una uwezo mkubwa wa kuhimili ukame.
///////////
قس ماونا هیندی در کوردی:
Maûna hindî, dara nîm, Margoz (Azadirachta indica, navên din: Melia azadirachta L., Antelaea azadirachta (L.) Adelb.) yek ji du cinsên Azadirachta ye ku ya din jî Azadirachta excelsa ye. Di famîleya maûnan (Meliaceae) de cih digire. Ji rûnê vê darê di bijîşkiya hindî de hin derman tên çêkirin. 15-20 m (heya 40 m jî) bilind dibin. Heya 200 salan dijî.
////////////
قس نِم در پنجابی:
//////////
قس نِم در سندی:
نم (انگريزي ٻولي: Neem Tree) گهاٽي ڇانوَ ڏيندڙ وڻ آهي. هن کي هندي (اردوءَ) ۾ نيم چون ٿا. هن کي بنگالي ٻولي ۾ پڻ سنڌي ٻوليءَ وانگر (নিম) نم ئي چيو وڃي ٿو. هن کي ملئي ٻولي ممبو (Mambu) ۽ سومالي ٻوليءَ (Geed Hindi) سڏيو وڃي ٿو. هن جو ناباتاتي نالو Azadirachta indica آهي. [1]
//////////
قس نیم در اردو:
نیم
آزاد دائرۃ المعارف، ویکیپیڈیا سے
نیم
Azadirachta indica
| |
Azadirachta indica flowers & leaves
| |
مملکت:
| |
تقسیم:
| |
درجہ:
| |
خاندان:
| |
جنس:
| |
نوع:
|
A. indica
|
Azadirachta indica
|
بکائن کی طرح کا درخت ۔ بکائن کی طرح گھنا سایہ رکھتا ہے ، تاہم اس پر کرم بہت ہوتے ہیں۔ یہ درخت بکائن کی طرح محض سایہ کی خاطر ہر دلعزیز نہیں ہے بلکہ اس کے فوائد اور بھی ہیں۔ نیم کا پھل بھی بکائن کی طرح ہوتا ہے ۔ اور اس کو نمولی کہتے ہیں۔ جب یہ پکنے پر اآتا ہے تو اس میں قدرے مٹھاس سی آجاتی ہے ۔ اس لیے پرندے اس پر ٹوٹ پڑتے ہیں۔ یہ درخت ، بڑ کی مانند چاروں طرف پھیلتا ہے۔ اس کا تنا بھی موٹا ہوتا ہے ۔ جب یہ درخت پرانا ہو جاتا ہے تو اس میں سے ایک قسم کی رطوبت خارج ہونا شروع ہو جاتی ہے۔ جو نہایت شیریں ہوتی ہے۔ چنانچہ لوگ اس کو جمع کرکے بطور خوراک استعمال کرتے ہیں۔ اس کے پتے بھی طبی خواص رکھتے ہیں۔ اس کے جوشاندے میں نہانے سے خارش دور ہو جاتی ہے ۔ زخموں پر بھی باندھے جاتے ہیں۔ یہ بہترین جراثیم کش درخت ہے ۔ اور جراثیم کشی میں استعمال ہوتا ہے۔ جوشاندہ معدے کو بھی درست کرتا ہے ۔ خون کو صاف کرتا ہے ۔لیکن کڑوا ضرور ہوتا ہے اس کی لکڑی بکائن سے مضبوط ہوتی ہے۔ اگر تختوں سے صندق بنا کر کپڑے رکھے جائیں تو ان کو کیڑا نہیں لگتا۔
//////////
Azadirachta indica
From Wikipedia, the free encyclopedia
Neem
| |
Flowers and leaves
| |
Kingdom:
| |
(unranked):
| |
(unranked):
| |
(unranked):
| |
Order:
| |
Family:
| |
Genus:
| |
Species:
|
A. indica
|
· Azadirachta indica var. minorValeton
· Azadirachta indica var. siamensis Valeton
· Azadirachta indica subsp. vartakii Kothari, Londhe & N.P.Singh
· Melia azadirachta L.
· Melia indica (A. Juss.) Brandis
|
Azadirachta indica (commonly known as neem, nimtree and Indian lilac[2]) is a tree in the mahogany family Meliaceae. It is one of two species in the genus Azadirachta, and is native to the Indian subcontinent, i.e. India, Nepal, Pakistan, Bangladesh, Sri Lanka, and Maldives. It typically is grown in tropical and semi-tropical regions. Neem trees now also grow in islands located in the southern part of Iran. Its fruits and seeds are the source of neem oil.
&&&&&&&
نیلوفر
بکسر نون و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم لام و سکون واو و فتح فا و راء مهمله معرب از نیلوپهل هندی است زیرا که نیل بزبان هندی بمعنی آب و پهل بمعنی ثمر است و بیونانی نمیقا و بعربی کرنب الماء و حب آن را حب العروس و بزبان بنکله سپلا و کوئین نامند و بری آن را بمصر عرایس النیل کویند
ماهیت آن
کل نباتی است که در غدیرها و آبها ایستاده که بهندی جهیل و تالاب نامند در ایام کرما که موسم بارش آن دیار است بهم می رسد ساق آن نرم و مجوف طولانی بقدر عمق آنها تا بدو قامت و برک آن عریض و بر سطح آب مفروش و کل آن بیرون از آب و الوان می باشد سفید و نیلی و سرخ ارغوانی و بنفش زرد رنک نیز و لیکن زردرنک آن کمیاب و سفید آن کثیر الوجود و بعد از ان نیلی و بعد از ان ارغوانی و بهترین همه سفید و نیلی است و برکهای کل آن طولانی با قمعی سخت و در میان آن زیرها و بعد ریختن کل آن ثمری بقدری سیبی مدور و در جوف آن تخمهای کوچک سیاه که با لزوجت می باشد بهم می رسد و هندی آن مائل بسرخی و بیخ آن بعضی شبیه بزردک طولانی سیاه و بعضی مدور و تلخ طعم خشبی و این را بهندی سلکی نامند و بعضی مردم پخته می خورند و بعضی کفته اند نیلوفر بری نیز می باشد
طبیعت جمیع اجزای آن
در دوم سرد و تر و کل آن از همه الطف و از بنفشه در سردی و تری زیاده و بیخ آن کرم و خشک و تخم آن سرد و خشک و مراد از مطلق آن کل آن است و اکثر مستعمل و قوت آن تا بیک سال باقی می ماند
افعال و خواص آن
مقوی دل و دماغ و مسکن حرارت آنها و تشنکی اعضاء الراس و الصدر بوئیدن کل آن مقوی دل و دماغ حار و منوم و مسکن صداع حار و خشکی دماغ و آشامیدن آن جهت امور مذکوره و سد نزله و خشونت سینه و سرفه حار و قروح ظاهری و باطنی حادث از ادویۀ حاده است و چون تعدیل آن با زعفران و دارچینی کرده باشند جهت تقویت دل و خفقان مؤثر و نکاهداشتن قدری از بیخ آن در دهان محلل اورام حلق و رافع خناق مجرب و نطول کل آن بر سر مسکن حرارت آن اعضاء النفض و الحمیات آشامیدن کل آن و بدستور بیخ آن حابس اسهال مزمن و قرحۀ امعا و سیلان منی و منجمد کنندۀ آن و مسکن شهوت باه و مانع احتلام خصوص با شربت خشخاش و یا جوارش عود شیرین و آشامیدن کل آن بتنهائی و یا با مطبوخات مناسبه و یا عرق آن جهت جدری و حصبه و بعد از بروز نه قبل از ان جهت آنکه مانع بروز آنست و نیز مسکن حرارت قلب و کبد و حمیات حارۀ حاده است مضر مثانه مصلح آن نبات و عسل و مضر باه و مصلح آن لبوبات و عسل مقدار شربت از جرم آن تا سه درم و در مطبوخات تا هفت مثقال بدل آن بنفشه و با خلاف و یا خطمی سفید و بیخ آن جهت اسهال مزمن و تحلیل طحال و قروح امعا و سیلان منی و ضماد آن جهت درد معده و مقعده و مثانه و ورم طحال و مقعده الزینه ضماد بیخ آن با آب جهت بهق و برص خصوص بیخ سیاه آن و با زفت و یا عسل جهت داء الثعلب و نطول آن با سرکه جهت اورام حاره مقدار شربت آن از یک درم تا سه درم و اکثار آن مضعف باه و تخم آن مضعف باه و منجمد کنندۀ منی و آشامیدن آن چند مرتبه جهت رفع سیلان رطوبات جاری از رحم و ضماد آن جهت نزف الدم و درد مثانه و درور حیض نافع مقدار شربت آن تا سه درم است شراب نیلوفر ملین طبع و جهت صداع حار و تپهای حار و تپهای صفراوی و سرفه و ذات الجنب و ذات الرئه و خشونت سینه نافع صنعت آن بکیرند نیلوفر تازه یکرطل و در چهار رطل آب بخیسانند و بجوشانند و مالیده صاف نموده با یک من قند سفید بقوام آورند و اکر نیلوفر تازه نباشد ربع و یا نصف وزن آن از نیلوفر خشک مرتب نمایند عرق نیلوفر صداع حار و تپهای صفراوی و حمیات دفیه و جدری و حصبه و سرفۀ حار و ذات الجنب و ذات الرئه و خفقان حار را نافع صنعت آن بکیرند کل نیلوفر تازه و با چهار وزن آن آب خالص شیرین در قرع و انبیق مقطر نمایند و بعد سرد شدن در شیشه و یا صراحی جست روی توتیا نکاهدارند و عند الحاجت بقدر مطلوب بیاشامند و اکر تازۀ آن نباشد از خشک آن ربع و یا نصف آن اخذ نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
نیلوفر. [ ف َ ] (اِ) ۞ نیلوفر معمولی یا نیلوفر آبی ۞ گیاهی است از تیره ٔ نیلوفرهای آبی که نزدیک به تیره ٔ آلاله ها است . این گیاه آبزی است و در مناطق گرم و معتدل می روید. برگهایش قلبی شکل و مسطح است . درازای دمبرگ طویل است و برگها در سطح آب شناورند. این گیاه را غالباً به عنوان یک گیاه زینتی در استخرها و حوضچه ها می کارند. ساقه ٔ خزنده ٔ این گیاه که در کف برکه ها و حوضچه ها می خزد به عنوان قابض در تداوی به کار می رود. از دانه های آن نیز جهت جلوگیری از ازدیاد قوه باه استفاده می شود ۞ .
نیلوفربزرگ : گونه ای نیلوفر آبی است که در برکه ها و حوضچه های نواحی گرم می روید. برگهای این گونه نیلوفر آبی دارای پهنه ٔ وسیع و جالب توجهی هستند به طوری که قطر پهنه ٔ برگهایش تا دو متر هم می رسد. لبه ٔ برگهایش که مانند دایره ٔ وسیعی بر سطح آب قرار می گیرند به طرف بالابرگشته است همین برگشتگی لبه ٔ برگهای این گیاه به طرف بالا با توجه به وسعت پهنه ٔ برگها حالت یک قایق کوچک مدوری را به برگهای این گیاه داده است به طوری که می تواند وزن طفلی را که بر روی آن قرار گیرد تحمل کند. گلهایش نیز نسبةً بزرگ و داری گلبرگهای فراوانی هستند. رنگ گلبرگهای محیط گل سفید است و هرچه بیشتر به طرف مرکز گل متوجه شویم رنگ گلبرگها متمایل به قرمز می شود. میوه اش کروی شکل و خاردار است و دانه هایش محتوی نشاسته ٔ فراوان و خوراکی است ازین جهت این گیاه را ذرت آبی ۞ نیز گویند.
نیلوفر سفید: یکی دیگر از گونه های نیلوفر آبی است که گلهای سفید دارد ۞ .
نیلوفر هندی ۞ : گیاهی است از تیره ٔ نیلوفرهای آبی که گلهایی شبیه نیلوفر آبی معمولی دارد. برگها و گلهایش بر خلاف نیلوفر معمولی از سطح آب در حدود یک متر بالاتر قرار می گیرد. دوگونه ازاین گیاه شناخته شده است یک گونه ٔ آن که دارای گلهای زردرنگ است و خاص مناطق گرم آمریکای جنوبی است . گونه ٔ دیگر دارای گلهای سفید یا قرمز است و در مناطق گرم آسیا و اروپا می روید. دانه هایش ذخائر غذائی فراوان دارند و به باقلای مصری و الفول المصری موسومند.
نیلوفر باغی ۞ : گونه ای نیلوفر یا پیچک است که بیشتر به نام لبلاب موسوم است . این گیاه خودرو است و به سرعت تکثیر می یابد گلهایی به رنگ سفید یا گلی دارد و در اکثر نقاط ایران در مزارع و باغچه ها می روید و نموش هم سریع است .این گیاه اگر در زمینی بروید که نزدیکش گیاهی یا تکیه گاهی نباشد روی زمین می خزد، اما همین که به تکیه گاه یا گیاه دیگری رسید دور آن می پیچد و از آن بالا می رود. از برگهایش به عنوان سبزی آش استفاده می کنند، خوراک خوبی نیز برای دامها محسوب می شود. اما این گیاه زیان زیادی به مزارع خصوصاً مزارع غلات و کتان و شاهدانه می رساند چون از رشد آنها جلوگیری می کند. ریشه کن ساختن آن نیز دشوار است زیرا ریشه های نازکش در اعماق زمین فرومی رود و از هر تکه ٔ کوچک یک پیچک تازه می روید. نامهای دیگر این گیاه حشیشه ٔ مهبوله و لوایه و پیچک باغی و لبلاب و لبلاب صغیر و علیق و مداد و طربوش الغراب و قهقهه و لبینة و عصب صغیر و بور طخیله است .
نیلوفر پیچ هندی ۞ : گونه ای نیلوفر یا پیچک است که دارای ساقه های خزنده و برگهائی پوشیده از کرک و گلهائی به رنگهای زیبای ارغوانی یا بنفش یا سفیداست که به صورت خوشه مجتمع می باشند. منشاء اصلی این گیاه امریکای مرکزی است اما در شمال افریقا و فرانسه نیز کشت می شود. ریشه های متورم این گیاه دارای 40 درصد مواد نشاسته ای و 20 درصد قندهای مختلف و 4 درصد مواد پروتیدی است ، از این جهت مورد تغذیه قرار می گیرد و مانند سیب زمینی از آن استفاده می شود. در جنوب ایران به ویژه بلوچستان گونه هائی از این گیاه می روید که در زبان محلی آن را گجر لاهوری می نامند. نامهای دیگر این گیاه حب النیل و عجب و قرطم هندی و حسن الساعه وحب العجب و دمةالعشاق و مرچایی و زیرکی و عجب گیاه و چهارمرجه است .
نیلوفر صحرائی ۞ : یکی از گونه های نیلوفر باغی است که پایا است و ساقه ٔ بالارونده و پیچنده دارد و گلهایش سفیدرنگ است . بزرگی گلها بین 3 تا 4 سانتی متر است و در اکثر مزارع و بیابانها به حالت وحشی می روید. نامهای دیگرش : سکرجا و لبلاب کبیر و پیچک صحرائی و اقسیان و حبل المساکین و عشاق الشجر و عصب و بدسغان و بدشغان و بداسغان و بدشگان وبدسکان و کف الکلب و راحةالکلب است .
نیلوفر فرنگی :انواع نیلوفر که در عهد ناصرالدین شاه از اروپا به ایران آوردند. (فرهنگ فارسی معین ). نیلوفر در تداول امروزی قسمی پیچک است . گل آن چون شیپوری است به رنگ آبی سخت مطبوع یا سرخ کم رنگ و لطیف ، در نهایت صفا و طراوت که صبح زود باز شود و چند ساعت پس از زدن آفتاب بپژمرد. گل ازرق . آفتاب پرست . گل کبود. (یادداشت مؤلف ).
نیلوفر از اسپرغم هاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نیلوفر اسم فارسی است و کرنب الماء عبارت از اوست ، بیخش مانند زردک و ساقش نرم و طولش به قدر عمق آبها، برگش به سطح آب و ثمرش به قدر سیبی شبیه به قبه ٔ خشخاش و در آن تخمهای عریض سیاه و بالزوجت و گلش بیرون آب و اکثر او کبود و بعضی سرخ و آن هندی است و بعضی مایل به زردی و تیرگی و بعضی گویند که بری او نیز می باشد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گلی است معروف که با آفتاب از آب سر برمی آورد و باز با آفتاب فرومی رود. (از برهان ). نبات او در مرغزارها و آب ها ایستاده بود و بعضی در آب پنهان باشد و باقی نبات او بر روی آب بود و گل او سفید بود شبیه به شکوفه ٔ سوسن و میان گل او زعفرانی بود. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). آن را نینوفر نیز گویند، فارسی است ، و آن در آب ایستاده روید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلمه ای اعجمی است و گفته اند که مرکب از دو جزء است : «نیل » که بدان رنگرزی کنند و «فر» که به معنی پر و جناح است ، فکانه قیل : مجنح بنیل ، لان الورقة کانها مصبوغة بالجناحین . (از اقرب الموارد). نیلوفر دو قسم باشد آفتابی و ماهتابی ، آفتابی سرخ باشد به وقت طلوع آفتاب شکفته می شود و به هندی آن را کول گویند. دیگر ماهتابی و آن دو نوع است یکی سفید محض و دیگر سفید مایل به کبودی . این هر دو نوع به وقت شام شکفته می شود و در ادویه ٔ یونانیان همین را به کار برند. و خان آرزو در چراغ هدایت نوشته که نیلوفر سوای گل معروف است که درآب روید، گلی است دیگر که بیاره ٔ آن بر درخت دیگر پیچد و آن نیلی باشد. (از غیاث اللغات ). و رجوع به انجمن آرا و فرهنگ رشیدی شود :
کبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گه رفتن فراز آمد نجست .
رودکی .
////////////
/////////
////////
نیلوفر آبی یا نیلوفر آبی مصری (به انگلیسی: Egyptian lotus) (نام علمی: Nymphaea) نام یک سرده از تیرهٔ نیلوفرآبیان است. نام دیگر این گل واتر لیلی (به انگلیسی: Water Lily) است اما برخلاف نامش به تیره سوسن تعلق ندارد.
محتویات
[نمایش]
در ایران نیلوفر، نماد ایزدبانو آناهیتا بودهاست. در اساطیر یونان، ایزدبانو آفرودیت و در اسطورههای هند، ایزدبانولاکشمی با این گل پیوند دارند. در برخی روایتهای اسطورهای، میترا در میان گل نیلوفر زاده میشود.
نیلوفر در نقشها و نمادهای کهن[ویرایش]
گل نیلوفر در تخت جمشید و در نقش برجستههای آن حک شدهاست. در حجاریهای طاق بستان کرمانشاه هم گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده میشود.
///////////
قس نیلوفر در عربی:
النيلوفر (الاسم العلمي:Nymphaea) هو جنس من النباتات يتبع الفصيلة النيلوفرية من رتبة النيلوفريات.[3] نبات مائي معمر ذا جذور عميقة وهو ينبت في المياه الراكدة. له ساق أملس يطول حسب عمق الماء فإذا ساوى سطح الماء أورق وازهر. اوراقه صفيحية على سوق اسطوانية، وازهاره بيضاء كبيرة جميلة المنظر وبتلات الازهار تكون أحياناً مشوبة باللون القرنفلي. يعرف النيلوفر علمياً باسم NYMPHAEA ALBA الجزء المستخدم من النبات: الجذور والازهار والأوراق. الموطن الأصلي لبنات النيلوفر: موطنه الأصلي أوروبا وينمو عادة في البرك وفي المياه الراكدة. المحتويات الكميايئية: يحتوي الجذر على قلويدات ومن اهمها نيمفايين ونوفارين ومواد راتنجية وجلوكوزيدات وحمض العفص.
في الطب[عدل]
يقول العشاب المشهور الإنجليزي نيكولاس كليبر من القرن السابع عشر "تبرد الاوراق كل الالتهابات وكذلك الازهار، اما عن طريق الشراب واما المربى: الشراب مفيد جداً في جلب الراحة وتهدئة اعصاب الغاضبين عن طريق تبريد اعتلال الرأس". ويقول داود الانطاكي في التذكرة: "اجود ما استعمل من النيلوفر اليابس لقطع الحمى واللهيب والعطش شرباً والقروح مطلقاً، قاطع للخفقان الحار مع السكنجين والصداع والنزلات مطلقاً، ينفع من البرص والبهق طلاءً وداء الثعلبة بالعسل، ينفع من الطحال مطبوخاً، والنزف نطولاً، والأورام بالخل". اما ابن سينا في القانون فيقول: "أصله (جزره) على البهق بالماء وخصوصاً الأسود، وأصله مع الزفت على داء الثعلبة، وخصوصاً الأسود واصله ينفع من الأورام الحارة وورم الطحال، بذره واصله للقروح، منوم مسكن للصداع الحار والصقر، شرابه جيد للسعال، ينفع اصله اورام الطحال شرباً وضماداً. ينفع اصله للاسهال المزمن، والقروح الأمعاء، وينفع اصله اوجاع المثانة ضماداً وبذره اقوى في كل شيء حتى انه يمنع نزف الحيض. واصل الأصفر منه وبذره اذا شرب باللبن مرات ينفع سيلان الرطوبة المزمنة من الرحم وشرابه يلين البطن. شرابه نافع من الحميات الحادة شديدة التطفئة". ويقول ابن البيطار في جامعة: "يقلع في الخريف واذا شرب اصله نفع من الإسهال المزمن وقرحة المعدة والأمعاء وعلل ورم الطحال. قد يتضمد به لوجع المعدة والمثانة، إذا خلط بالماء الصافي وجيد على البهق يذهبه. إذا خلط بالزفت وجيد على داء الثعلبة ويبرؤها. قد يشرب أيضاً للاحتلام فيسكنه، وبذره أيضاً يفعل ما يفعل الاصل في هذه الأشياء جميعاً. اصل هذا النبات وبذره يحبس البطن ويقطع سيلان المني، وينفع من قروح الأمعاء، يقطع النزف العارض للنساء. يشفي البهق وداء الثعلبة عجيباً ولعلاج البهق يعجن بالماء ولداء الثعلبة بالزفت الرطب والانفع في هاتين العلتين النوع الذي اصله اسود كما أن الأبيض نافع لتلك العلل الأخرى.
جذور النيلوفر الأبيض قابض ومطهر، يعالج مغلية الإسهال الناتج عن متلازمة الأمعاء الهيوجة، ويستخدم النيلوفر الأبيض لعلاج النزلات القصبية وكذلك آلام الكلى. ويؤخذ كسائل غرغرة لالتهابات الحلق. كما يستخدم الجذر على هيئة تطول لعلاج التقرحات المهبلية. كما تقول بعض الدراسات ان النيلوفر يهدي الجهاز العصبي المركزي ولذا فهو مفيد في علاج الارق والقلق والاضطرابات المشابهة. كما أنه يخفض ضغط الدم عند الحيوانات. والنيلوفر مبرد مرطب نافع ضد السعال وذات الجنب والرئة ويقوي الطلب وكذلك يشتمل ضد الصداع ومن المواد التي تنصب إلى الصدر والمعدة. يستخدم النيلوفر في المعالجة المثلية وخاصة في علاج الإسهال.
لا توجد أي اضرار جانبية الا إذا زادت الجرعة حيث يسبب تسكيناً للناحية الجنسية. أما الجرعات اليومية فهي واحد إلى جرامين كمغلي للجرعة الواحدة وواحد إلى 4جراعات من الخلاصة السائلة. أما جرعات المعالجة المثلية فهي 5نقاط أو عشر محبيات كل 30الى 60دقيقة بالنسبة للاعراض الحادة أو مرة إلى ثلاث مرات للاعراض المزمنة
أنظر أيضاً[عدل]
مراجع[عدل]
1. ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/651235 — المؤلف: كارولوس لينيوس — الاصدارالخامس — الصفحة: 227
2. ^ مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول، المجلد 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358529 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 — الصفحة: 510
///////////
قس تتراتای در باسای اندونزی:
Teratai (Nymphaea) adalah nama genus untuk tanaman air dari suku Nymphaeaceae. Dalam bahasa Inggrisdikenal sebagai water-lily atau waterlily. Di Indonesia, teratai juga digunakan untuk menyebut tanaman dari genus Nelumbo (lotus). Pada zaman dulu, orang memang sering mencampuradukkan antara tanaman genus Nelumbo seperti seroja dengan genus Nymphaea (teratai). Pada Nelumbo, bunga terdapat di atas permukaan air (tidak mengapung), kelopak bersemu merah (teratai berwarna putih hingga kuning), daun berbentuk lingkaran penuh dan rimpangnya biasa dikonsumsi.
//////////
قس در عبری:
נימפאה או שושנת מים (שם מדעי: Nymphaea) הוא סוג במשפחת הנופריים. הצמחים בסוג זה רב שנתיים ותפוצתם באזורים ממוזגים וטרופיים - מסיביר ועד אוסטרליה.
///////////
قس تِراته در باسای جاوی:
Teraté (Nymphaea) iku jeneng génus kanggo tetanduran banyu saka suku Nymphaeaceae. Sajeroning basa Inggris ditepungi minangka water-lily utawa waterlily. Ing Indonesia, teraté uga minangka nyebut tetanduran saka génus Nelumbo (lotus). Nalika jaman biyèn, wong pancèn asring silih campur antarané tetanduran génus Nelumbo kaya déné seroja karo génus Nymphaea (teraté). Ing génus Nelumbo, kembang ana ing ndhuwur lumahingbanyu (ora ngambang), kelopak semu abang (teraté warna putih nganti kuning), godhong wangun lingkaran penuh lan rimpangé biyasa dikonsumsi.
//////////
قس نیلوفِر در کوردی:
Gulsozan, nîlûfer, hengkuj, avrud, sosina avê (Nymphaea) ji cinsê gulsozanê yê famîleya nîlûferan (Nymphaeaceae) riwekek e. Bi qasî 50 cureyên vê gihayê hene. Ev famîle li ser koma nîlûferan (Nymphaeales) tê hejmartin ku ji riwekên kulîlkdar (Magnoliopsida) ye.
///////////
قس نیمفائه در ترکی استانبولی:
Nymphaea, nilüfergiller (Nymphaeaceae) familyasına bağlı bir su bitkisi cinsidir. Cinste dünya geneline yayılmış, toplam 50 civarı tür bulunmaktadır.
Nuphar cinsiyle yakından ilgilidir ve Nuphar türlerinden farklı olarak daha geniş taç yapraklara sahiptir. Meyvesinin olgunlaşması açısından da farklıdırlar, Nymphaea meyvesi çiçek kapanır kapanmaz suyun altına batarken, Nuphar meyveleri olgunluğa kadar suyun üstünde kalır.
Antik Mısırlılar lotuslara (bu isimler anılırdı) büyük saygı duyarlardı. N. caerulea`nın (Mısır mavi nilüferi) çiçekleri gündüz açılır, hava kararmaya başlayınca da suyun altına batar. N. lotus (Mısır beyaz nilüferi) ise gece çiçeğini açar ve sabah kapatırdı. Bu iki çiçeğin kalıntıları II. Ramses'in mezarında bulunmuştur.
////////////
Nymphaea /nɪmˈfiːə/ is a genus of hardy and tender aquatic plants in the family Nymphaeaceae. The genus has a cosmopolitan distribution. Many species are cultivated as ornamental plants, and many cultivars have been bred. Some taxa occur as introduced species where they are not native,[2]and some are weeds.[3] Plants of the genus are known commonly as water lilies.[2][4] The genus name is from the Greek νυμφαια, nymphaia and the Latin nymphaea, which mean "water lily" and were inspired by the nymphs of Greek and Latin mythology.[2]
1. F. de Mély. L’Alchimie chez les Chinois (Journal asiatique, 1895, II, p. 338) and Lapidaire chinois, p. LI
2. این بحثها همه نشانه نبود دید انتقادی یا ضعف لغتشناسی است. واژه فارسی مورد بحث، پازهر، pāzahr است كه معنای واژه به واژه آن ’’پاد زهر‘‘ میشود (نک، ص کتاب پیش رو ). نه این واژه و نه واژه نشادر، nušadir پایانهای مثل dzer ندارند و هیچ شباهتی بین این دو نیست.
3. بر پایه آنچه از Pie pen ču در (Ch. 5, p. 10, ed. p 1587) Čen lei pen ts‛ao آورده، آوانگاشت nun-ša باید تلفظ این واژه را در نزد مردمان هو، یعنی ایرانیان نشان دهد. چنین می نماید که گونه ای از تلفظ این واژه در یكی از گویشی ایرانی با واكه خیشومیشده u بوده است. در Ši yao er ya از دوره تانگ این واژه همبرابر nao-ša عنوان شده است.
2. Science Papers, pp.217, 276.
3. M. Collas, Mémoires concernant les Chinois, Vol. XI, 1786, p. 330.
4. H. E. Stapleton, Sal Ammoniac: a Study in Primitive Chemistry (Memoirs As. Soc Bengal, Vol. I, 1905, pp. 40-41.
5. وی گفتارخود را با ریشهشناسی عامیانه nūš dārū ]نوشدارو[ (’’داروی حیاتبخش‘‘) آغاز میكند كه پر پیداست که نباید آن را جدی گرفت.
6. حتی اگر چنین میبود، باز چینی بودن خاستگاه این نام اثبات نمیشد. و همانطور كه امروزه بر همگان روشن است، برای چینیها هیچ كاری سادهتر از این نیست كه واژهای بیگانه را آوانگاری كنند و نویسههایی را برای اینكار برگزینند كه معنایی خاص را القا میكنند.
7. F. P. Smith, Contributions toward the Materia Medica of China, p. 190.
8. T. Watters, Essays on the Chinese Language, p. 350.
1. Ch. 83, pp. 4b and 5b.
2. به گفته مسعودی (Barbier de Meynard, Les Prairies d’or, Vol. I, p. 347) کانهای نشادر در سغد بود، و بازرگانان مسلمانان كه از خراسان به چین سفر میكردند آن را به چین بردند. در كوچه هنوز نشادر تولید میشود:
A. N. Kuropatkin, Kashgaria, pp 27, 35, 76.
در Hui k‛ian či (Ch.2) نوشته دو تن ازمقامات منچو، فوسامبو (Fusambô) و سورد (Surde)، به سال 1772 نیز از این واقعیت یاد شده است؛ محل معدن را در فاصله چهلوپنج لی از باختر كوچه در كوههای شرتسی (Šartatsi) گفته و از دو گونه نشادر سرخ و سفید یاد كردهاند. نیز، نک:
M. Reinaud, Relation des voyages faits par les Arabes et les Persans dans l’Inde et à la Chine, Vol. I, p. clxlll.
3. Ch. 97, p. 12.
4. Cf. P. Horn, Neupersische Etymologie, No. 1035; H. Hübschmann, Persische Studien, p. 101, and Armen. Gram., p. 100.
1. همانطور كه پیشتر اثبات كردهام (T‛oung Pao, 1914, p. 88) ، p‛en چینی (*bun) آوانگاشت bul تبتی است.
2. Ts‛e yu yüan kwei, Ch. 972, p. 19.
3. Wu Tai hui yao, Ch. 28, p. 10b; and Ch. 29, p. 13b (ed. of Wu yin tien).
4. Ch. 138, p. 3.
5. نویسه ka در فرهنگ كان ـ هی (k‛an-hi) فهرست نشده است.
6. Ch. 138, pp. ib, 3a.
7. نک: خاستگاه های تولید ظروف چینی در کتاب پیش رو ،
8. Barbier de Meynard, Dictionnaire géographique de la Perse, p. 235 (Paris, 1861). متن ابن فقیه را شوارتز برگردانده است (P.Schwarz, Jran im Mittelalter p.252). به گفته ابن حوقل، کانهای نشادر در فرا رود است :
W.Ouseley, Oriental Geography of Ebn Haukal, p. 233.
* جغرافیای تاریخی نوشته لسترنج ستروشنه را فرو نگاشته و به اشروسنه ارجاع داده است. در صورت الارض ابن حوقل اشروسنه از اشروسنه، سرزمینی در فرارود كه نشادر دارد، یاد شده است. در المسالك و الممالك استخری هم سروشنه آمده و از نشادر در آن سخن رفته است. فرونگاشت لسترنج و نشانه های دیگر از جمله نبود اشاره به هیچ مكان نشادرخیز دیگر در ماوراءالنهر، کفه فرونگاشت اشروسنه را سنگین تر میسازد.
9. W. Ouseley, op.cit., p. 264.
1. آخوندف، ابومنصور، ص 144. آبه ـ رموسا (Abel-Rémusat, Mélanges asiatiques, Vol. I, p. 209, 1825) كه از چاپ ژاپنی دانشنامه San ts‛ai t‛u hui برگردان كرده است، داستان گیرای زیر را به دست داده است:
"Le sel nomine" (en chinois) nao-cha (en persan nouchader) et aussi sel de Tartarie, sel volatil, se tire de deux montagnes volcaniques de la Tartarie centrale; 1'une est le volcan de Tourfan, qui a donne" a cette ville (ou pour mieux dire a une ville qui est située a trois lieues de Tourfan, du cote" de Test) le nom de Ho-tcheou, ville de feu; 1'autre est la montagne Blanche, dans le pays de Bisch-balikh; ces deux montagnes jettent continuellement des flammes et de la fumée. II y a des cavités dans lesquelles se ramasse un liquide verdâtre. Expose" a 1'air, ce liquide se change en un sel, qui est le nao-cha. Les gens du pays le recueillent pour s'en servir dans la préparation des cuirs. Quant a la montagne de Tourfan, on en voit continuellement sortir une colonne de fumée; cette fumée est remplacée le soir par une flamme semblable a celle d'un flambeau. Les oiseaux et les autres animaux, qui en sont e"clair6s, paraissent de couleur rouge. On appelle cette montagne le Mont-de-Feu. Pour aller chercher le nao-cha, on met des sabots, car des semelles de cuir seraient trop vite brûlées. Les gens du pays recueillent aussi les eaux-meres qu'ils font bouillir dans des chaudières, et ils en retirent le sel ammoniac, sous la forme de pains semblables à ceux du sel commun. Le nao-cha le plus blanc est répute" le meilleur; la nature de ce sel est très-pénétrante. On le tient suspendu dans une poêle au-dessus du feu pour le rendre bien sec; on y ajoute du gingembre pour le conserver. Expose" au froid ou a l'humidité", il tombe en déliquescence, et se perd."
وان ین ـ ته (Wan Yen-te) كه در سال 981م ازسوی فغفور چین نزد فرمانروائی كائوـچان (Kao-č‛an) فرستاده شد، نخستین كسی بود كه گزارشی از كوه نشادر در تركستان پیش گذارد: .Bretschneider, Mediaeval Researches, Vol. II, p. 190
نیز، نک : and F. de Mély, Lapidaire chinois, p. 140; W. Schott, Zur Uigurenfrage II, p. 45 (Abh. Berl. Akad., 1875)
Ueber ein chinesisches Mengwrek (ibid., 1880. p. 6); Geerts, Produits, p. 322.
* مینیون . [ یُن ْ ] (لاتینی ، اِ) این نام به مواد مختلف معدنی قرمزرنگی گفته میشود که در نقاشی بکار میروند بنابراین میتوان کلمه ٔ مزبور را در موارد زیر بکار برد. 1 - شنگرف یا شنجرف که سولفور دو ظرفیتی جیوه است و فرمولش SHg میباشد و به نام های سینابر و مسینیون و مسینون و مینیون جیوه و حجرالزیبق و زنجفر مخلوق و زنجفر طبیعی و زنجفر معدنی نیز مشهور است. رجوع به هر یک از کلمات فوق شود. (از دائره المعارف کیه ). 2 - اکسید ملحی سرب را گویند که فرمولش Pb3O4 است و به صورت گردی سرخ رنگ است که در آب غیر محلول است و در اثر حرارت به اکسید قلیائی سرب که فرمولش PbO میباشد و به نام ماسیکو مشهور است تبدیل میشود. ماده ٔ اخیر به صورت بلورهای قرمز نارنجی متبلور میگردد و آن را لیتارژ مینامند و رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است و همان مورد استعمال را در نقاشی دارد. در صنعت نقاشی هر وقت ذکر کلمه ٔ مینیون بشود بالأخص همین اکسید ملحی سرب موردنظر است . (از دائره المعارف کیه ). 3 - غیر از دو مورد بالا موارد دیگری نیز هستند که تحت عنوان مینیون خوانده میشوند از قبیل مینیون آلومینیوم که مخلوطی از بوکسیت و اکسید آهن است و مینیون آهن و مینیون منگنز و مینیون روی و مینیون تیتان که تمامی آنها کم و بیش شنگرفی رنگ هستند و جزء ترکیبات معدنی عناصر مزبورند.)از دائره المعارف کیه). لغت نامه دهخدا.
** مرداسنگ . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مرداسنج . (دستور الاخوان ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ . (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردآهنگ . مرده سنگ . (رشیدی ). مراسنگ . مرتک . (منتهی الارب ) (دستور الاخوان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (نزههالقلوب ). مرتج . (منتهی الارب ) (رشیدی ) (از قاموس ) (انجمن آرا). جوهری باشد که از سرب سازند و در مرهم ها به کار برند. (برهان قاطع). ازرصاص و اسرب میگیرند و بر سه گونه است سرخ و سفید وذهبی و بهترینش اصفهانی بود. (نزهه القلوب ). به پارسی مردار سنگ و به یونانی لیندر خورس خوانند و نیکوترین آن اصفهانی بود براق که به سرخی زند و طبیعت وی به سردی مایل بود، و از خواص وی آن است که چون در سرکه اندازند شیرین بود اگر در نوره بود بدن را سیاه کند و وی ماده ٔ مرهم ها بود و بوی بدن خوش کند خاصه بغل و کلف را زایل گرداند، اثر سیاهی و خون مرده و اثرآبله زایل کند، منع عرق بکند، و گوشت در ریشها برویاند. و مغسول وی چشم را جلا دهد، و خوردن وی نشاید ازبهر آنکه کشنده بود، بول ببندد و نفخ در شکم و جانبین پیدا کند و قبض زبان بکند و باشد که قولنج آورد وایلاوس و باشد که اطلاق بول و غایط بکند و خناق آورد،مداوای آن به قی کنند، بعد از آن به شراب و زنجبیل و مربا و اسفیداج . (از اختیارات بدیعی ). مردارسنگ ، مراسنگ ، معرب آن مرداسنج = مرداهنگ : اکسید دو ظرفیتی سرب متبلور یا پروتو اکسید ازت به فرمول Pbo می باشد.اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد یعنی متبلور نباشد ماسیکو نام دارد، ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور می گردد و به نام لیتارژ یا مردارسنگ نامیده می گردد. مردارسنگ به صورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد یا قرمز متبلور می گردد. مردارسنگ در نقاشی به عنوان یکی از خشک کننده های رنگ های روغنی مصرف می شود، و همچنین آن را در پزشکی جهت شستشو و ضدعفونی کردن وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف می کنند، و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه به سبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که به وسیله مردارسنگ لعاب داده می شوند باز هم به کار بردن آنها جهت مواد غذائی و خوراکی خالی از خطر نیستند : زحل دلالت دارد بر مرداسنگ و ریماهن و زاگ . (التفهیم (. و نیز رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 302 و المعرب جوالیقی ص 317 س 13 و الجماهر ص 33، 96، 259 و نزههالقلوب ص 206 و نشوءاللغه ص 91 و قانون ابن سینا چ تهران ص 114 شود. لغت نامه دهخدا.
1. M. Collas, Mémoires concernant les chinois, Vol. Xl, p. 331
* انتیموان [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) عنصری است درخشان متمایل برنگ آبی ، دارای خواص فلزی و شبه فلزی (نافلزی ). با هیدروژن گازی سمی تشکیل میدهد، همچنین با اکسیژن ، گوگرد و فسفر به آسانی ترکیب میشود. بهنگام انجماد منبسط میشود، علامت اختصاری آن Sb، وزن مخصوصش 6/8 است و در 630 درجه ذوب میشود. (از کتب شیمی رسمی ). اثمد. توتیا. کحل حجر. (یادداشت مؤلف (. لغت نامه دهخدا.
3. D. Hanbury, Science Papers, p. 277.
4. Cf. Hübschmann, Armen. Gram., p. 270.
* «نیل گویند و لیله نیز و اوگرم است و خشک اندر درجه دوم» (ابومنصور، چاپ دانشگاه تهران)، صص 34-333.
1. آخوندف، ابومنصور، صص 144، 271. [در زیرنویس صفحه 333 الابنیه (چاپ دانشگاه تهران) ذیل نیل میخوانیم. «مادهای است آسمانگونی تیره که از عصاره گیاهی موسوم به وسمه یا... میگیرند و به صورت قرصها یا حبها در میآورند و به اطراف میبرند.» شلیمر (Terminologie, p. 395) نام فارسی گرد نیل را ringi rīš [رنگ ریش] و wesme [وسمه] آورده است.
** نیل . )اِ) گیاهی است که عصاره ٔ آن را نیله و نیلج گویند و بدان رنگ کنند. برگ نیل را با آب گرم می شویند و کبودگی و کدورت آن دور کنند و آب را نگاه دارند تا همچو گل به تک نشیند پس آب را می ریزند و نیله را خشک کنند، و آن مبرد است و مانع جمیع اورام در ابتدا... (از منتهی الارب ). حشیشی است عصاره ٔ وی را نیلج خوانند و شجره ٔ وی را عظم خوانند و نیکوترین ورق وی سبز بود که به سرخی زند. (از ابن بیطار). نیل مأخوذ از سنسکریت و آن یک نوع گیاهی است که آن را وسمه و رنگ گویند و به تازی کتم گویند و سدوس نیز گویند. ماده ٔ ملونه ای که از برگ این گیاه به دست می آورند و در رنگ رزی استعمال می نمایند. (ناظم الاطباء). ماده ای است آبی رنگ که از برگ انواع مختلفه درختچه ٔ نیل به دست می آید. درختچه ٔ نیل از تیره پروانه واران است و دارای برگهای مرکب شانه ای و پوشیده از کرک ، گلهایش قرمز یا صورتی رنگند که دارای آرایش خوشه یا سنبله می باشند، میوه اش غلاف مانند است شبیه میوه ٔ لوبیا. در حدود 250 نوع از این گیاه شناخته شده که همگی متعلق به نواحی گرم کره ٔ زمینند و بیشتر به منظور استفاده ماده آبی رنگ از برگ آنها کشت می شوند. ماده ٔ رنگی نیل را در نقاشی و جهت خوشرنگ کردن لباسهای سفید پس از شستشو به کار می برند. دانه های این گیاه به نام تخم رنگ موسومند. نیلنج . درخت رنگ . (از فرهنگ فرهنگ معین ) : از کرمان زیره وخرما و نیل و نیشکر و پانیذ خیزد. (حدود العالم). لغت نامه دهخدا.
پیرار نیز صورت anil را کار گرفته است (F. Pyrard, Vol. II, p. 359, ed. of Hakluyt Society) و میگوید نیل تنها در پادشاهی کمبایه و سورات [دو شهر هند] یافت میشود.
* جغتای یکی از محلات نواست (مرآت البلدان، ج4) و نوا قریهای است به سه فرسخی سمرقند. همچنین جغتای نام یکی از پسران چنگیز است که بر ماوراءالنهر حکم میراند و ناحیه تحت حکومت او جغتای نام گرفته است (لغتنامه دهخدا) مؤلف پیشتر در مبحث زعفران جغتای را در زابلستان دانسته که همان جا توضیح دادیم نامی گنگ و کلی برای منطقه غزنه در جنوب تخارستان بوده است.
این محصول در کی ـ پین (Ki-pin) هم یافت میشده است (ibid., Ch. 182, p. 12b).