۱۴۰۰ اسفند ۲۲, یکشنبه

فصل پنَجاه و سِوُّم

گَم[1]

  دلیل ظاهری نرفتن آخاب به عرشه وال شِکارِ مذکور این بود: باد و نشانه های خیزش طوفان.  اما حتی اگر هم علت این نبود، با این وجود، -از روی رَفتارش در رویدادهای مُشابِه بعدی- می شد گفت اگر در جریان خوش و بش، از پرسش خویش درباره دیدن وال زال پاسخ منفی می گرفت احتمالا بدان کشتی نمی رفت.  زیرا همانطور که سرانجام روشن شد اهمیتی به حتی پنج دقیقه مصاحبت ناخدای غریبه نمی داد مگر توانست اطلاعاتی را که چنان مُشتاقانه می جُست به او رِسانَد.  اما اگر یادی از غریب رسوم کشتی های وال شکار هنگام دیدار در آب های بیگانه، بویژه میدان های مشترک گشت زنی نشود بسا که همه این ها درست تَقدیر نشده مانَد.

  گر دو بیگانه حسب اتفاق در گذر از پهنه کاج پوش ایالت نیویورک موسوم به پاین بَرِنز یا همانقدر مَتروک دشت سالزبوری انگلستان؛ در چنان خَشِن سرزمین های دور افتاده، با هم روبرو شوند، آن دو تَن بخاطر زندگی خود نتانند راحت از تَحیَّت مُتِقابِل تن زده دَمی برای تبادل اخبار عِنان نَکِشَند؛ شاید هم لختی نشسته با همدلی لَمَند؛ بنابراین چقدر طبیعی تر است که دو کشتی وال شکار در بیکران پاین بَرِنز و دشتِ سالزبوریِ دریا، وقتی یکدیگر را در انتهای عالم بینند-بَرابرِ تَک جزیره فنینگ/ تابوآئران، یا برابر دورافتاده جزایر کینگزمیل/ گیلبرت؛ تحت چنین شرایط چقدر طبیعی تر است که نه تنها به تَبادُلِ تَحیَّت پرداخته بلکه به ارتباطی دوستانه تر و آمیزگار تر پردازند.  البته بخصوص در صورتی که مالکان دوکشتی از یک بندر بوده و ناخداها، افسران و شمار قابل توجهی از مردان آنها شخصا یکدیگر شناخته و در نتیجه همه نوع امور داخلیِ مورد علاقه برای گفتگو داشته باشند، این امر منطقی تر هم می شود.

  چه بسا کشتی برون رو برای کشتی که مدت ها غایب بوده نامه داشته باشد؛ به هر حال قطعأ شماری روزنامه یکی دو سال قدیمی تر از آخرین شماره، در پوشه های تیره و سائیده از اثر انگشت خود را به کشتی عازم میهن دهد.  و دَر عَوَضِ آن مُجامِلِة کشتی برون رو آخرین اطلاعات صید وال در میدان گشت زنی را که احتمالا عازم آن است و برایش نَهایَتِ اهمیت را دارد دریافت خواهد کرد.  همه این ها در ارتباط با کشتی های وال شکاری که در خودِ  میدان گشت زنی تلاقی کنند کَمابیش صِدق می کُنَد با این که هر دو به یک اندازه از میهن دور بوده اند.  زیرا احتمال دارد یکی از آنها نامه هائی از کشتی ثالثی که اکنون بسیار دور شده گرفته باشد و چه بسا برخی از آن نامه ها برای افراد کشتی باشد که اینک ملاقات می کند.  افزون بر این معمولا به تبادل اخبار صید وال و گَپی خوشایند پردازند.  زیرا نه تنها با همه غَمخواری های ملاحان دیدار کنند، بلکه همراه با همه مُوافِقَت های خاصِ زاده پیشه مشترک و محرومیت ها و مخاطراتی که دو طَرَف سهیم آنهایند.

  اِختلافِ کشور نیز فرقی چندان اَساسی ایجاد نمی کند؛ یعنی تاوقتی که دو طَرَف به زبانی واحد تکلم کنند، مانند امریکائیان و انگلیسی ها.  گرچه مطمئنا بخاطر شمار اندک کشتی های وال شکار انگلیسی کمتر چنین دیدار هائی رخ می دهد و در صورت اتفاق هم احتمال فراوان وجود نوعی پَرهیز میان آنان هست؛ زیرا انگلیسی ها تاحدی تودارند و یانکی ها نیز هیچ کس جز خود را در حد و قواره شکارِ وال نپندارند.  افزون بر این برخی اوقات وال گیران انگلیسی احساس نوعی برتری شهرنشینانه نسبت به وال شکاران امریکایی دارند و کشتی های دراز و باریک نانتوکتی با حالت ولایتی مُتِوَسِّط شان را نوعی رَعیت دریائی بینند.  اما وقتی می بینیم جمع یک روز شکارِ والِ یانکی ها بیش از مجموع صید انگلیسیان در ده سال است، دشوار توان گفت این برتری وال گیران انگلیسی واقعا مرکب از چیست.  اما این آهویی بی آزار در اخلاق وال-شکاران انگلیسی است که نانتوکتی چندان به دل نگیرد؛ احتمالا زانرو که داند خود نیز معایبی چند دارد.

  بنابر این می بینیم از میان تمام کشتی هائی که که یکه و تنها بَحر پِیماینَد کشتی های وال-شکار بیشترین دلیل را برای اجتماعی بودن دارند-و همینطور هم هستند.  این در حالی است که برخی کشتی های تجاری که در میانه اقیانوس اطلس با یکدیگر روبرو شوند غالبأ چونان دو خودآرا در خیابان برادوی بدون ادای حتی یک کلمه آشنائی از طرفین آب-شیار[2] یکدیگر در دریای آزاد قطع کنند؛ و احتمالا تمام این مدت دلی از عزای انتقاد مشکل پسندانه از بادبان بندی یکدیگر درآرند.  اما کشتی های جنگی هنگام روبرویی در دریا ابتدا چنان به رشته احترامات دریایی بچگانه چون پائین آوردن پرچم پردازند که بنظر نمی رسد متضمن هیچ حسن نیت کاملا صمیمانه و محبت برادرانه باشد.  در مورد برخورد کشتی های برده کِش باید گفت باید گفت شگفتا که در اسرع وقت با شتابی شِگَرف از هم گریزند.   اما وقتی کشتی های دزدان دریایی حسب اتفاق چشمشان به پرچم های جمجمه و استخوان یکدگر افتد نخستین فریاد-"چند جمجمه است؟"- به همان نحو که کشتی های وال شِکَرد از"چند بشکه؟" پرسند.  به محض دریافت پاسخ بی درنگ از هم دور شوند زیرا طرفین چالاکانی دوزخی اند و فزون دیدن شباهت های شریرانه یکدیگر خوش ندارند. 

  حال نگاهی به وال شِکَردِ تَقی، راستکار، فروتن، مِهمان نَواز، اجتماعی، آزاده و بی ریا اندازید.  وقتی وال شِکَرد در هرگونه شرایط آب و هوائیِ مناسب به همتای خود

بر می خورد چه می کند؟  آیین گَم بَرگُزارَد؛ امری بکلی ناشناخته بر کشتی های دیگر که هیچگاه حتی نامش نشنیده اند و گر حسب تصادف به گوششان خُورَد صرفا نیشخندی زده به تکرار الفاظی چون "هَرزه دَرای" و "پیه جوش" و این گونه عِتاب های  زننده  شوخ چشمانه پردازند.  این که چرا همه دریانوردان کشتی های تجاری و تمامی مردان دزدان دریایی و ناوهای جنگی و کشتی های برده کِش چنین احساس تحقیر آمیزی نسبت به کشتی وال شکرد به دل دارند، پرسشی است دشوار.  زیرا فِی المَثَل در مورد دزدان دریایی خیلی مایلم بدانم در پیشه آنان چه ویژه اَفرَندی است. گاه ترفیعی بِراستی نامتعارف، صُرفا بر دار، یابند.  از این گذشته وقتی مردم بدان شِگِفت شیوه تَعالی یابد هیچ شایسته بُنیاد بَهرِ آن والا رفعَت ندارد. از این جا نتیجه می گیرم وقتی دزد دریائی از برتری خود بر وال شکرد لافَد فاقد هر مُحکَم پایگاه بهر این مُدِّعاست.  اما گَم چیست؟  بسا که پی یافتن این واژه سَبّابِه در بالا و پائین ستون های لغت نامه ها فَرسائید و هرگز نیابید.  دکتر جانسون هرگز بدین مَعرِفَت نرسید؛  سَفینه لغت نُوا[3]وِبستر فاقد آن است.  با این حال سالهاست که همین بلیغ کَلَمه میان حدود پانزده هزار یانکی  پاک زاد پیوسته بکار می رفته.  همانا که نیاز به تَعریفی دارد و باید به لُغَت نامه اَفزوده شود.  از اینرو رُخصَت دهید مُتِعَلِّمانه تعریفش کنم.

  گَم. دیدار آمیزگارانه دو (یا بیشتر) کشتی وال شکرد، معمولا در یک میدان گشت زنی؛ وقتی که پس از تبادل درود، خدمه قایق کشتی ها به کشتی یکدیگر می روند و در این مدت دو ناخدا در یک کشتی و دو نایب اول در کشتی دیگرند.  

  یک مورد کوچک دیگر در مورد دیدار وال شکردان در دریا هست که نباید در اینجا از قَلَم اُفتَد.  همه پیشه ها در جزئیات غرابت های کوچک خود دارند و والگیری نیز.  در کشتی های دزدان دریایی، جنگی یا برده کش وقتی پاروزنان ناخدا را در قایقش جایی برند، همواره در فضای پاشنه روی مَقَرّی راحت و بعضا بالشتک دار نشیند و اغلب زورق را با اهرم سکانی کوچک مُزَّیَن به قیطان و نوارهای زنده و خوشرنگ کلاهدوزان هدایت کند.  اما قایق وال گیری هیچ مقری در پاشنه نداشته فاقد هرگونه اریکه از آن دست است، بدون اهرم.  گر ناخدای کشتی وال شکرد را روی آب چونان نِقرِسی کَدیوران سالخورده نشسته بر صندلی چرخدار جابجا کنند براستی اسباب خنده و تفریح خواهد شد.  در مورد اهرم سکانی نیز زورق وال شکار هیچگاه اجازه هیچگونه زَن سانی ندهد؛ بنابراین از آنجا که در دیدار دریایی لازم است تمامی خدمه یک زورق کشتی را ترک کنند و ازآنرو که قایقران یا زوبین انداز[4] در یک شمار است و در این موقع، همان زیردست است که سُکان دارَد، ناخدا را که جایی بهر نشستن نیست چون صَنوبَر، ایستاده به میقات بَرَند.  و اغلب می بینید این ایستاده ناخدا که می داند دیدگان تمام عالم و آدمِ مشهود از کناره های دو کشتی بدو است بخوبی از اهمیت حفظ کرامت خویش با نگه داشتن پاها آگاه است.  البته این مسئله چندان آسان نیست؛ زیرا حرکات کلان پاروی هدایت زورق گَهگاه از پَس به نازُک تُهیگاهَش کوبد و در پیش، آخرین پاروی انتهای زورق، متناوِبَأ زانو نوازَد.  در این حالت گیر افتادگی از پس و پیش تنها امکان حرکت به طرفین با تکیه بر گشوده پاها دارد؛ هر چند اغلب یک تکان شدید ناگهانیِ زورق موجب سرنگونی است، زیرا صِرفِ طولِ پایگاه بدون عرض متناظر در حکم هیچ است.  تشکیل گُشاده زاویه، صرفأ با برپائی دو چوب متکی در رأس، ناشدنی است.  این امکان هم نیست که ناخدای ایستاده بر دو گشوده پا را بینند که در معرضِ دیدگانِ بدو دوخته شدهِ عالمیان، وَلو با چنگ زدن در حَشیشی[5]استوار ایستد؛ درواقع به نِشانِ تَسَّلُطِ کامل بر سَبُک اَلِف قامتیِ خویش، معمولأ دو دست در جیبهای شَلوار دارَد؛ ولی بسا که همین دست های عمومأ بزرگ و سنگین پاسَنگِ تَوازُن کُنَد.  با این همه مواردی کاملا مُوَثَق پیش آمده که ناخدا در یکی دو لحظه فوق العاده بُحرانی، مثل زوبعه ناگهانی- زُلف نزدیک ترین پارزون گرفته و چونان مخوف مرگ نگاه داشته.



[4] . A boatsteerer was a position on a nineteenth-century whaleship. One of the most responsible members of the crew, his duty was to pull the forward oar of a whaleboat until reaching striking distance of a whale. He then would harpoon the whale with an iron while the boat-handler (mate) guided the boat.

. الغريق يتشبث بكل حشيش.       https://noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/7361/2/264 [5]

،