۱۴۰۱ فروردین ۲, سه‌شنبه

 
عارف قزوینی
 

ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود (حبیبم)

جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود (برود)

گر رود «شوستر» از ایران رود ایران بر باد (حبیبم)

ای جوانان مگذارید که ایران برود (برود)

بجسم مرده جانی، تو جان یک جهانی

تو گنج شایگانی، تو عمر جاودانی

خدا کند بمانی، خدا کند بمانی!

*****

*****

شد مسلمانی ما، بین وزیران تقسیم

هرکه تقسیمی خود کرد به دشمن تقدیم

حزبی اندر طلبت بر سر این رأی مقیم

کافریم ار بگذاریم که ایمان برود

به جسم مرده جانی...الخ

مشت دزدی شده امروز در این ملک وزیر

تو در این مملکت امروز خبیری و بصیر

دست بر دامنت آویخته یک مشت فقیر

تو اگر رفتی از این مملکت عنوان برود

به جسم مرده جانی...الخ

شد لبالب دگر از حوصله پیمانۀ ما

دزد خواهد به زمختی ببرد خانۀ ما

ننگ تاریخی عالم شود افسانۀ ما

بگذاریم اگر «شوستر» از ایران برود

به جسم مرده جانی...الخ

سگ چوپان شده با گرگ چو لیلی و مجنون

پاسبان گله امروز شبانی است جبون

شد به دست خودی این کعبۀ دل کن فیکون

یار مگذار کز این خانۀ ویران برود

به جسم مرده جانی...الخ

تو مرو گر برود جان و تن و هستی ما

کور شد دیدۀ بدخواه ز همدستی ما

در فراقت به خماری بکشد مستی ما

نالۀ عارف از این درد به کیوان برود

به جسم مرده جانی...الخ