مستزاد مجلس چهارم از میرزاده عشقی
این مجلس چارم بخدا ننگ بشر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
این مجلس چارم خودمانیم ، ثمر داشت ؟ ..... و الله که ضرر داشت
صد شکر که عمرش چو زمانه بگذر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
دیگر نکند هو نزند جفته مدرس ..... در سالن مجلس
بگذشت دگر مدتی ار محشر خر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
هر دفعه که این قحبه رئیس الوزرا شد ..... دیدی که چه ها شد
ایندوره چه گویم که مضارش چقدر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
از بنده به آقا که الحق که نه مردی ..... زینکار که کردی
ریدی بسر هر چه که عمامه بسر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
من دشمن دین نیستم اینگونه نبینم ..... من حامی دینم
دستور ز لندن بُد و با دست بقر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
تسبیح به کف جامه تقوای به تن شد ..... خواهان وطن شد
گویم ز چه عمامه بسر در پی شر شد ..... دیدی چه خبر شد ؟
عمامه بسر هر که که بنهاد دو کون است ..... یک کونش که کون است
آن گنبد مندیل سرش کون دگر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
آن مردکه خر که وکیل است به تهران ..... اینگونه و اینسان
یک پارچه کون از بن پا تا پس سر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
شد مصرف پر چانگی شیخ محلات ..... مجلس همه اوقات
خیلی دگر این شیخ پدر سوخته لجن بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
میخواست خودش را برساند به وزارت ..... با زور وکالت
افسوس که عمامه برایش سر خر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
این مردک خولی پز بد ریخت امین نیست ..... اینست و جز این نیست
آنکس که رخش همچو سریر بز گر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
میگفت که بر کرسی مجلس چو نشینم ..... آسوده نگیرم
راحت نیم ای کاش که این کرسی دگر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
از بسکه شد آبستن و زائید فراوان ..... قاطر شده ارزان
گوئی کمر شیخ سراسر ز فنر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
کسرای عدالتگر اگر زنده بد این عصر ..... اینسان نبد این این قصر
گفتم که به اعصار گذشته چه مگر بود ؟ ..... دیدی چه خبر بود ؟
گفتند که بوداست عدالتگه ساسان ..... آنروز که ایران
سرتابسرش مملکت علم و هنر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
من در غم این کز چه عدالتگه کشور ..... شد دزدگه آخر
زین نکته غم اندر دل من بیحد و مر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
تا اینکه در این دوره بدیدم وکلا را ..... در مجلس شورا
دیدم دگر اینباره از آن باره بتر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
این مجلس شورا نبد و بود کلوبی ..... یک مجمع خوبی
از هر که شب از گردنه بردار و ببر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
هرگز یکی از این وکلا زنده نبودی ..... پاینده نبودی
این جامعه زنده نما زنده اگر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
تنها نه همین کاخ سزاوار خرابیست ..... این حرف حسابیست
ایکاش که سرتاسر قم زیر و زبر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
ای قم تو چه خاکی که چه ناپاک نهادی ..... تو شهر فسادی
از شر تو یک مملکتی پر ز شرر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
این طبع تو "عشقی" بخدائی خداوند ..... از کوه دماوند
محکمتر و معظم تر و آتشکده تر بود ..... دیدی چه خبر بود ؟
میرزاده عشقی از شاعران مبارز و آگاه دوران مشروطه و بعد از آن بود ک حیف ترور شد . از این دست شاعران و روشنفکران دانا امروز نیاز داریم تا مردم را آگاه کنند
https://www.tarafdari.com/node/1519586